● عبدالله عبداللهي -
اثنی عشری
ذٰلِکُمْ :امر آن بود که دیدید از تأیید و نصرت و قهر و غلبه، وَ أَنَّ اَللّٰهَ مُوهِنُ کَیْدِ اَلْکٰافِرِینَ :و بتحقیق خداى متعال خوار و ضعیف و سست کننده است مکر و حیله کفار را، هرچند قوى باشند به القاء رعب و خوف در قلوب آنها، و تفریق کلمه و نقض حکم به سبب اختلاف قصدشان ابن عباس گوید: کید کفار موهون شد به قتل جبابره و اسیرى اشراف آنها و رؤساى ایشان
تذکره: محقق است که نصرت و تأیید سبحانى همیشه با طریقۀ حقه و سلسلۀ محقه خواهد بود، گرچه در بعضى مواقع به مقتضاى حکمت، امورى واقع شود که مغلوبیت حق به حسب ظاهر متصور شود، لکن شخص بصیر این نکته را دریابد که باطل سرابى است نمایان، و حقیقت ثابته ندارد، به خلاف حق که آب حیاتى است بى پایان، گرچه ظلمات او را مخفى کند؛ سپس به اندک زمانى ریشۀ باطل متزلزل، و ثمرۀ حق به جلوۀ ظهور درآید: الا و انّ للباطل جولة و للحقّ دولة نظر و سیر تاریخى این مطلب را مبرهن سازد که آثار سلسلۀ جائرۀ طاغیۀ نمرودیه، شدادیه، فرعونیه، بنى امیه، بنى عباس، و غیره باآن همه حشمت و سطوت ظاهریه به کلى آثار آنها از عالم محو، و نام آنها به قباحت و شناعت در جراید ثبت، و تا أبد الدهر باقى ماند، لکن جلالت سلسلۀ جلیلۀ نبویه و هاشمیه و حسینیه مطاف و مظهر توجهات اقطاب، و نام نامى آنها به حقانیت و نیکى در صفحۀ روزگار مستقر گردید و مصداق کریمۀ: وَ أَنَّ اَللّٰهَ مُوهِنُ کَیْدِ اَلْکٰافِرِینَ ، ظهور یافت
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عاملی
«أَنَّ اَللّٰهَ مُوهِنُ کَیْدِ» 18 مجمع: مردم حجاز و ابو عمرو «موهّن کید» با فتح واو و تشدید هاء و رفع نون بى تنوین و جرّ دال کید خوانده اند و دیگران با سکون واو و تخفیف هاء و تنوین نون و نصب دال کید «موهن کید» قرائت کرده اند، و حفص به تخفیف هاء و رفع نون بدون تنوین و جرّ دال «موهن کید» خوانده اند و مردم مدینه با فتح همزه «انّ اللّه» و دیگران «انّ » با کسر همزه خوانده اند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عرفانی اشراق
ذٰلِکُمْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ مُوهِنُ کَیْدِ اَلْکٰافِرِینَ
آن خداوند است که بى اثر کننده فریب کافران است
ترک دنیا پرستى یکى از پند و اندرزهاى عارف رومى در سرتاسر مثنویش مى باشد از آنجا که فراموشى و نسیان یکى از امور ذاتى انسان است، شاعر توجّه به آن را گوشزد مى کند، و آن را ناشى از عدم صداقت انسان مى داند امّا انسانهاى مصمّم مى توانند این حصار نسیان را شکسته، و به سر منزل مقصود رسیده و در پیشگاه حق حضور دائمى پیدا کنیم صورتى را چون به دل رَه مى دهند از ندامت آخرش دَه مى دهند توبه مى آرند هم پروانه وار باز نسیان مى کشدشان سوى کار همچو پروانه زدُور آن نار را نور دید و بست آن سو بار را چون بیآمد سوخت پَرَّش را گریخت باز چون طفلان فتاد و مِلْح ریخت بارِ دیگر بر گمان و طمعِ سود خویش زد بر آتشِ آن شمع زود بارِ دیگر سوخت هم واپس بِجَست باز کردش حرصِ دل ناسى و مست آن زمان کز سوختن وا مى جَهد همچو هندو شمع را دَه مى دهد کاى رُخَت تابان چو ماهِ شب فروز وى به صحبت کاذب و مغرور سوز باز از یادش رود توبه و اَنین کَاوْهَنَ الرَّحْمٰنُ کَیْدَ الکاذِبین کُلَّما هُم أوْ قَدُوا نارَ الْوَغَى أَطْفَأَ اللّه نارَهُمْ حَتَّى انْطَفٰا عزم کرده که دلا آنجا مایست گشته ناسى، زآنکه اهلِ عزم نیست چون نبودش تخمِ صدقى کاشته حق بر او نسیانِ آن بگْماشته گرچه بر، آتش زنۀ دل مى زند آن سِتاره ش را کفِ حق مى کُشد
(2) این سه بیت در تعلیقات نیکلسون بر مثنوى معنوى آمده است:
دزد را کان قطع تلخى مى زَهَد ذوق دزدى را چو زن ده مى دهد ده بدادن دیدى از دست خرین ده بدادن زین بریده دست بین همچنان قلاّب و خونى و لوند وقت تلخى عیش را دَه مى دهند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
روایت شده است که در جنگ بدر وقتى قریش با تمام وسائل نخوت و تکبّر آماده جنگ شدند جبرئیل نازل شد بر پیغمبر اکرم و دستور داد که یک مشت از خاک زمین بردارد و بکفار به پاشد و آن حضرت بامیر المؤمنین (ع) فرمود یک مشت سنگ ریزه بیاورد و آورد پیغمبر (ص) آن را انداخت به صورت هاى کفار و فرمود زشت باد روى هاى شما پس مشرکى باقى نماند مگر مشغول بچشم خود شد و منهزم شدند و مسلمانان آنها را تعقیب نمودند مى کشتند و اسیر مى گرفتند و چون مراجعت نمودند مفاخره مى نمودند که کشتیم و اسیر کردیم پس این آیه نازل شد که دلالت دارد بر آنکه نباید مفاخره نمایند چون آنها نکشتند و اسیر نکردند بقوت خودشان بلکه خداوند ملائکه را به کمک ایشان فرستاد و قوت قلب به آنها عنایت فرمود و در دل کفار رعب مسلمانان را جاى داد و پیغمبر (ص) را مأمور برمى حصاة فرمود و اثرى که از آن رمى حاصل شد از قدرت بشر خارج بود و معلوم بود که کار خدائى است پس در واقع آنهم فعل خدا بود اگرچه در ظاهر از پیغمبر (ص) به کمک امیرالمؤمنین (ع) صادر شده بود و عیاشى ره از حضرت صادق و حضرت سجاد علیهما السلام نقل نموده که امیرالمؤمنین (ع) آن قبضه از سنگ ریزۀ را که پیغمبر در روى هاى کفار انداخت به آن حضرت داد پس خدا فرمود تو نینداختى چون انداختى ولى خدا انداخت و بنظر حقیر اشاره بلقب یداللّه است براى حضرت امیر (ع) و این کمک الهى براى آن بود که انعام فرماید بر اهل ایمان از قبل خود نعمت بزرگى را که فتح و ظفر و مشاهده آیات الهى است و خدا شنوا است استغاثه و دعاى ایشان را و داناست نیّات و حالات آنها را غرض و مقصود و امر الهى این بود که اهل ایمان از این نعمت عظمى برخوردار شوند و آنکه مکر و حیله کفار را ضایع و باطل فرماید
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.