این کریمه 20 از سورهٴ مبارکهٴ انفال سر فصل جدیدی است نظیر آن فصل قبلی که سر فصل آن هم اول سوره انفال بود که فرمود ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ و زیر مجموعه فراوانی داشت این همی ک سر فصلی است که زیر مجموعه فراوانی دارد که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ و چون خطر کجراهه و انحراف مؤمنین را تهدید میکند میفرماید شما این گناهان صغیره را اگر کسی ا ول مرتکب بشود خدای ناکرده مبتلا به گناهان کبیره خواهد شد و گناهان کبیره متعارف ممکن است خدای ناکرده سر از تکذیب الهی و کفر و نفاق است در بیاورد لذا میفرماید مانند آنها نباشید کفار و منافقین اینها کسانی بودند که آیات الهی را میشنیدند درک میکردند ولی باور نمیکردند مبادا شما در اثر ارتکاب سیئات به آن روز سیاه مبتلا بشوید ﴿وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾ مبادا از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حد یک گناه فاصله بگیرید در حالی که شما میشنوید پیام رسالت را و درک میکنید زیرا چنین کاری ممکن است خدای ناکرده سرانجام انسان را به نفاق یا کفر ـ معاذ الله ـ منتهی کند ﴿وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ ٭ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ منافقین حرفها را می شنیدند ولی ناشینده میگرفتند کفار میشنیدند ولی باور نمیکردند و اعتقاد نداشتند آن گاه کفار و منافق بدترین جنبنده روی زمیناند جنبنده به معنای جامعاش شامل حیوانات و انسان هم خواهد شد برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ نور آ یه 45 به این صورت آمده است ﴿وَ اللّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی بَطْنِهِ﴾ مثل خزندهها ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی رِجْلَیْنِ﴾ مثل مرغهای خانگی و مانند آن ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی أَرْبَعٍ﴾ مانند انعام ﴿یَخْلُقُ اللّهُ ما یَشاءُ إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ اگر خدای سبحان توفیق داد به آیه 45 سوره نور رسیدیم برای این آیه معنای دیگری هم ذکر کردند که ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی بَطْنِهِ﴾ یعنی برخی از مردم خط مشیشان شکم آنهاست فقط درباره شکم حرکت میکنند ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی أَرْبَعٍ﴾ که برای آنها اهم توجیهاتی هست به هر تقدیر دابه به معنای جامعاش شامل انسان هم خواهد بود بدترین جنبنده پیش خدا که معیار خیر و شر نزد اوست و ارزش را او تعیین میکند کسانیاند که نه میشنوند نه حق را میشنوند و نه درباره حق سخن میگویند چنین کسانی عاقل هم نیستند یک مطلب درباره خیر و شر است یک مطلب دربراه اینکه مجاری ادراک چند چیز است؟ گوش است و چشم ولی در اینجا از چشم سخنی به میان نیامده زبان مجرای تفهیم است نه مجرای درک دربراه خیر و شر که معیار ارزش و خیر و شر علم الهی است که حق محض است باید گفت به اینکه شر گرچه امر عدمی است ولی عدم محض نیست لذا یک موجودی باید باشد تا از ما شر انتزاع بکنیم
بیان ذلک این است که شر یعنی ناسازگاری و ناهماهنگی ما مفهوم شر را از چه چیزی انتزاع میکنیم وقتی میگوییم الف شر است یعنی چه؟ یعنی با یک شیئی ناسازگار است حالا ناسازگاری یا به این است که به نسبت لیس تامه درمیآید یا لیس ناقصه یعنی یا هستی کسی را از بین میبرد یا سلامت او را از بین میبرد اگر الف نسبت به با هیچ یک از این دو کار را نکرد نه اصل هستی او را از بین برد نه سلامت او را از بین برد هرگز نمیگوییم الف برای با شر است وقتی میگوییم این غذا برای این مریض شر است یا این کار برای این شخص خشر است یا این دارو برای این شخص شر است که یکی از دو عدم و فقدها را ما انتزاع بکنیم یا لیس تامه باشد که این دارو این شخص را از بین ببرد یا لیس ناقصه باشد که سلامت او را و رفاه او را از بین ببرد اگر این دارو نسبت به این شخص هیچ اثری نداشت یعنی اثر سوء نداشت نه حیات او را از یبن برد نه سلامت او را هرگز نمیگوییم این دارو برای این شخص شر است یا این غذا برای این شخص شر است یا این کار برای این شخص شر است شر در هر موردی که استعمال بشود یا در شرق عالم یا در غرب عالم چه پیش عرب زبانها چه پیش فارسی زبانها چه پیش زبانهای دیگر این مفهوم از چیزی انتزاع میشود که یکی از دوتا کار را بکند یا چیزی را از بین ببرده یا سلامت آن شیء را در خطر بیندازد به اصطلاح یا لیس تامه یا لیس ناقصه اگر یک امری نسبت به امر دیگر هیچ یک از این دوتا کار منفی نداشت ما شر انتزاع نمیکنیم پس شر و معادلات این کلمه چه در فارسی چه در لغات دیگر فقط و فقط در جایی استعمال میشود و از چیزی انتزاع میشود و بر چیزی حمل میشود که احد السلبین را به همراه داشته باشد یا سلب تام یا سلب ناقص یا لیس تام یا لیس ناقص و مانند آن لذا هیچ موجودی برای خود شر نیست برای اینکه نه حیات خود را از بین میبرد نه سلامت خود را در بحث سورهٴ مبارکهٴ نساء که از حسنات و سیئات و همچنین نبلوکم بالشر و الخیر فتنة و مانند آن این بحث مبسوطا گذشت چون اخیرا یک سوالی شده البته نباید سؤال بشود برای اینکه بحثهای گذشته نباید تکرار بشود
پس ما شر را از چیزی انتزاع میکنیم که الا و لابد منشأ عدم یا سلب تام یا سلب ناقص باشد این یک مقدمه و هیچ موجودی برای خودش شر نیست الآن مار و عقرب را که ما شر میدانیم مار و عقرب از نظر بهرههای زندگی و لذایذ زندگی چه در تغذیه چه در تولید همان بهرهای را میبرند که طاووس و طیهو میبرند این طور نیست که طاووس یک طور زندگی بکند ما رو عقرب یک طور زندگی مار و عقرب از نکاح لذت نبرند طاووس ببرد مار و عقرب از تغذیه لذت نبرند طاووس ببرد مار و عقرب از پروراندن فرزند و فرزند پروری و مهر پروری نسبت به فرزندان لذت نبرند شهوت نسبت به عقل ظلم کرده است غضب نسبت به عقل ظلم کرده است وگرنه شهوت نسبت به خود شهوت ظلم نمیکند که آن کار شهوی را که انسان دارد انجام میدهد سراسر لذت است برای او خیر است یا کار غضبی و دفاعی که یک انسان هتاک میکند برای قوه غضبیه خیر است دارد لذت میبرد لکن نسبت به قوه دیگر که عاقله باشد یا قوه ایمان باشد شر است این غریزه چه چیزی را از بین میبرد؟ عقل را سلامت قوه دیگر را صحت قوه دیگر را خودش هم محدود است بالأخره از بین میرود اما خودش با این کار از بین نرفت سلامت چیز دیگر را از دست داد قوه شهوت از آن جهت که قوه شهوت است هر کاری که میکند لذت میبرد هیچ کاری و هیچ صاحب کاری نسبت به خود آن از آن جهت که مبدأ فعل است شر نیست یک قوه دیگری یک حیثیت دیگری در او هست که از آن حیثیت عقلاش از آن حیثیت سلامت آن قوه سلامت آن قوه میشود خطر بنابراین مفهوم شر را الا و لابد از زوال ما انتزاع میکنیم یعنی اگر یک موجودی یک کار عدمی نکند هرگز مفهوم شر انتزاع نمیشود
فرق نمی کند که قوه غضب زید خود زید را از پا دربیاورد یا قوه غضب زید عمرو را از پا دربیاورد این قوه غضبیه تا زنده است و سر پاست کیف میکند که من دارم چنین کاری انجام میدهم خب هیچ ممکن نیست که ما مفهوم شر را از یک امر وجودی انتزاع بکنیم چه در خارج چه در داخل این مار و عقرب برای خودشان خیراند زاد و ولد دارند نکاحشان تغذیه شان مثل زاد و ولد طاووس و طیهو لذت بخش است برای آنها وقتی این مار و عقرب یک رهگذری را نیش میزنند او را از بین میبرند یا سلامت او را از بین میبرند از این زوال لیس تام یا لیس ناقصه ما شر انتزاع میکنیم
پرسش: ...
پاسخ: شر ما خلق همین است دیگر شر مار و عقرب شر آدمهای تبهکار
پرسش: ...
پاسخ: نه خدا خلق شر ما خلق نه شر الخلق که به معنی مصدری باشد این به معنی مصدری برمیگردد دو مطلب است یکی یانکه کار خدا شر است فرمود نه مطلب دوم این است که مخلوق شر دارد بله مخلوق شر دارد چون فرمود شر ما خلق نه شر الله که خالق است شر خالق نیست شر مخلوق است مخلوق شر دارد بله مخلوق مثل مار و عقرب شر دارد اما مخلوق که شر دارد شرش چیست؟ برای خودش شر است؟ نه برای خودش شر نیست آن نیشی که به دیگری میزند حیات دیگری را یا سلامت دیگری را از بین میبرد که میشود لیس تامه یا لیس ناقصه این میشود شر
پرسش: شر امر و جودی شد ع دمی نیست چون ما خلق به امر عدمی تعلق نمیگیرد
پاسخ: نه این مخلوق که شر است مثل مار و عقرب دو مطلب است یکی اینکه خدا منزه از شر است یک آفرینش او سراسر خیر است احسن کل شیء خلقه دو مخلوقها شر دارند بله مخلوقها شر دارند مار و عقرب شر دارد این یک مقام اول بحث مقام ثانی بحث این که این مار و عقرب که شر است یا این قاتل و سارق که شر است شرشان به چیست؟ خود این قاتل شر است؟ خود این سارق شر است خود این مار و عقرب شر است نه آنها کیف میکنند از این کار برای خودشان که شر نیستند که از آن جهت که این مار و عقرب فرزند میپروراند نکاح دارد زاد و توشهای دارد تغذیه دارد از آن جهت که فرقی بین مار و طاووس نیست همان لذتی که طاووس از نکاح میبرد مار و عقرب هم میبرند شما دیدید در این فیلمها و صحنههایی که تلوزیون نشان میدهد این تمساح در موقع جفت گیری چقدر ناز و نیاز دارد در آب تا آن ماده را جذب بکند همان کاری که بالأخره یک طاووس دارد یک تمساح هم دارد یک مار و عقرب هم دارد در جفت گیری در لذت نکاح که فرقی بین عقرب و طاووس نیست در اظهار لطف و لیسیدن فرزند هم که فرقی بین این و آن نیست آن هم از لیسیدن فرزند لذت میبرد از پروراندن لذت میبرد از آغوش گرفتن لذت میبرد از شیر گرفتن لذت میبرد مثل طاووس در خورد و خوابی که باعث رفاه و لذت است بین عقرب و طیهو فرقی نیست آنجا که مار کسی را نیش میزند و از بین میبرد میشود لیس تامه یا سلامت او را از بین میبرد مثل لیس ناقصه اینجا میشود شر پس ما شر را الا و لابد از کار خدا انتزاع میکنیم از مخلوق انتزاع میکنیم نه از خالق اولاً و این مخلوق مثل مار و عقرب از آن جهت که امر وجودیاند هیچ شری نیست بلکه خودشان خیرند مانند موجودات دیگر ثانیاً و اگر شری هست از آن لیس تامه یا لیس ناقصه است ثالثاً حالا کافر و منافق شراند ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ﴾ ایناند این کافر و منافق حیات انسانی خودشان را از دست دادند به حیات حیوانی درآمدند همت آنها شکم آنهاست فقط به این فکراند که ماری دربیاورند از هر راهی شدتغذیه بکنند نکاح بکنند و مانند آن از این جهت یک حیوان ناطقیاند حیوان ناطق آن که گفت انسان حیوان ناطق است همینها را دید و معنا کرد دیگر وگرنه قرآن که انسان را حیوان ناطق نمیداند قرآن میگوید الانسان حی متأله اگر کسی متاله نباشد انسان نیست خب و تعبیرش هم حقیقت است نه مجاز میگویید نه فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید معلوممی شود این شخص به صورت انسان درمیآید یا به صورت ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾ آن روز که ظهور حقیقت است معلوم میشود چه کسی انسان است چه کسی انسان نیست آن روز که برابر شناسنامه حکم صادر نمیکنند که هر کسی برابر عقیدهاش مجسم میشود یک عدهای ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ خواهد بود.
گفتند ترک شر قلیل برای شر کثیر شر کثیر است این شر اندک باید باشد نسبت به کل نظام پس شر و معادلات او چه در فارسی چه در لغات دیگر الا و لابد از عدم یا عدمی یعنی از لیس تامه یا لیس ناقصه انتزاع میشود حالا کافر و منافق که شر است این مثل این مار و عقرب است شر کافر و منافق مثل شر مار و عقرب است از اینکه او مار و عقرب شد شر است برای اینکه آن عاقله را آن فطرت را خاموش کرده است مستور کرده است ﴿وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها﴾ باید این فطرت را شکوفا میکرد این عقل را گویا میکرد اولین ضرر را به آن عاقله رساند که او را خفه کرده است در جنگ درونی در جهاد اکبر یا جهاد اوسط نبردی که بین هوس او عقل او یا غضب او و عقل او بود عقل را به اسارت درآورده «کم من عقل اسیر تحت هوی امیر» در بیانات حضرت امیر (سلام الله علیه) این اولین شر است در درون خود در درون خود در جهاد اکبر عقل را به اسارت گرفته علم و استدلال و همه درسها و هوشها و زمینههای فکری که فراهم کرده آنها را هم به اسارت گرفته به فرماندهی شهوت دارد کار میکند به فرماندهی غضب دارد کار میکند چنین شخصی در داخله زندگی خود تمام هوشها و درسهایی را که خونده برای تأمین شکم و اجوفین خود کار میبرد یک در جامعه هم همه هوشها و درسهایی که در طی این مدت خوانده در راه افساد یدگران به کار میبرد دو پس تمام کارهای او یک جنبه منفی دارد شرش هم به آن جنبه منفی برمیگردد از این که عقل و علم را خاموش کرده است آنها را به اسارت گرفته به بردگی آنها فتوا داده آنها را رام کرده در حقیقت استقلال عقل را استقلال علم را روشنی بخشی علم را خاموش کرده و گرفته این میشود شر از این به بعد کارهای حیوانی انجام میدهد از آن جهت نسبت به کارهای حیوانیاش شر نیست
در عالم وجود منافق لازم است مثل این که در عالم اگر مرض نباشد شما این همه برکات طب و پزشکی چون چندین رشته است پزشکی و پیراپزشکی و شعب وابسته و پزشکی همه آنها به برکت مرض است اگر مرض در عالم نباشد این همه پیشرفت پزشکی پدید میآید دارو شناسی پدید میآید جراحی پدید میآید تمام اینها به برکت مرض است اما همه ما موظفیم مریض نشویم یک وقت بحث در مجموعه نظام هستی است بله مرض در مج�$85lH9�عه برکت اس�%A@ یک وقت وظیفه شخصی ما این است که مواظب باشیم سرما نخوریم مریض نشویم کفر و نفاق هم بشرح ایضا اینها یک مرضهای اجتماعی است کافر اگر در عالم نباشد جهاد و مبارزه و آزمون ایثار و نثار اصلاً مطرح نیست ذات اقدس الهی میخواهد آزمون کند امتحان کند خب اگر کافر نباشد جهاد نباشد چه کسی به ایثار امتحان میشود چه کسی به نثار امتحان میشود چه کسی به مقام والای احیاء عند ربهم میرسد؟ کل نظام یک حساب است تک تک ما یک وظیفه دیگری داریم حساب دیگر است به هر تقدیر خب پس کافر اولین شرش آن است که در داخله زندگی خود در آن جهاد اکبر عقل را از استقلال انداخت چراغ علم را خاموش کرد و مانند آن در داخله زندگی خود هم جز از اج وفین به چیزی نمیاندیشد آن سعادت خود را روزانه دارد خاموش میکند در فضای باز جامعه هم بشرح ایضا حالا در سعادت این را از بین میبرد اضلال میکند گمراه میکند اغوا میکند و مانند آن پس الا و لابد هر جایی مفهوم شر هست از ا حد العدمین انتزاع میشود یا سلب تام یا سلب ناقص یا لیس تام یا لیس ناقص
[ نظرات / امتیازها ]