از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(قتل اصحاب الاخدود):(ستمگرانی که برای هلاکت مؤمنان چاله هایی پر ازآتش می ساختند، هلاک شدند) [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
1) : آیا به حادثه کربلا که برای امام حسین علیه السلام و اولاد و اصحابش ایجاد کردند، نمی شود.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر اثنا عشری‏
قُتِل‌َ أَصحاب‌ُ الأُخدُودِ: ‌هر‌ آینه‌ هلاک‌ شدند و ملعون‌ گشتند صاحبان‌ شکاف‌های‌ ‌در‌ زمین‌، ‌یعنی‌ جماعتی‌ ‌که‌ حفره‌ها ‌در‌ زمین‌ کندند. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رضا رضائي - تفسیر نمونه
(آیه 4)- مؤمنان در برابر کوره‏هاى آدم سوزى! قرآن بعد از این سوگندها مى‏فرماید: «مرگ بر شکنجه‏گران صاحب گودال» آتش (قتل اصحاب الاخدود).
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  نيره تقي زاده فايند - تفسیر راهنما
1 - گروهى از جباران، براى تعذیب مؤمنان، در زمین حفره عمیقى ایجاد کردند.

أصحـب الأُخدود

«اخدود»; یعنى، شکاف طولانى و عمیقى که در زمین ایجاد شود. اصل و ریشه آن «خدّ» است; یعنى، مقدارى از صورت که طرف راست و چپ بینى قرار گرفته است (مفردات راغب). «أصحاب الاُخدود»; یعنى، کسانى که حفره را ایجاد کردند. این احتمال که مراد، مؤمنان معذّب در «اخدود» باشد، با ضمیرهایى که در آیات بعد آمده، ناسازگار است.

2 - ایجادکنندگان کوره آدم سوزى (اصحاب اخدود)، مورد نفرین خداوند و مشمول شدیدترین توبیخ هاى او

قتل أصحـب الأُخدود

فعل «قتل»، براى نفرین به کار رفته است. مفاد نفرین هاى خداوند توبیخ و تهدید است; زیرا معناى حقیقى نفرین درباره خداوند تصور ندارد.

3 - کشته شدن و نابودى، سزاوارترین فرجام براى اصحاب اخدود

قتل أصحـب الأُخدود

روایات در این اختلاف دارند که قصه «اصحاب اخدود» در یمن اتفاق افتاده، یا حبشه و یا جاى دیگر؟ و این که درباره مسیحیان بوده، یا غیر آنان؟ چنانچه این قضیه مکرر انجام گرفته باشد، مى توان گفت: آیه شریفه، ناظر به موردى خاص نبوده; بلکه نظرى عام به تمام آنها دارد.

4 - «قال رسول اللّه(ص) ... ملک بُخْتُ نَصَّر مأئةَ سنة و سبعاً و ثمانین سنة ... و ملک بعده مِهْرَقَیْه بن بخت نصر ... و أخذ عند ذلک دانیال(ع) و حفر له جُبّاً فى الأرض و طرح فیه دانیال(ع) و أصحابه و شیعته من المؤمنین فألقى علیهم النیران ... و هم الذین ذکرهم اللّه فى کتابه العزیز فقال جلّوعزّ «قتل أصحاب الاُخدود...»;(1)

رسول خدا(ص) فرمود: بُخْت نَصَّر 187 سال پادشاهى کرد ... و بعد از وى فرزندش مِهْرَقیْه پادشاه شد ... و در وقت حکومت خود، دانیال(ع) را دستگیر کرد و چاهى براى او در زمین حفر نمود و دانیال و اصحاب و پیروانش را در آن چاه افکند و آتش ها بر سرشان ریخت ... و اینها همان کسانى اند که خداوند جلّ و عزّ در کتاب عزیزش از آنان یاد نموده و فرموده است: قتل أصحاب الاُخدود...».

5 - «عن على بن أبى طالب(ع) قال: کان المجوس اهل کتاب ... و کانت الخمر قد احلّت لهم فتناول منها ملک من ملوکهم فغلبته على عقله، فتناول اُخته أو ابنته فوقع علیها، فلمّا ذهب عنه السکر ندم و قال لها: ویحکِ ما هـذا الذى أتیت؟ و ما المخرج منه؟ قالت: المخرج منه أن تخطب الناس فتقول: أیّها الناس إنّ اللّه قد أحلّ لکم نکاح الأخوات و البنات ... فقال الناس جماعتهم: معاذ اللّه ... فخدّ لهم اُخدوداً و أوقد فیه النیران و عرض أهل مملکته على ذلک فمن أبى قذفه فى النار و من لم یأب خلّى عنه فأنزل اللّه فیهم «قتل أصحاب الاُخدود...»;(2)

از حضرت على بن ابى طالب(ع) روایت شده که فرمود: مجوس اهل کتاب بودند ... و خمر براى آنان حلال بود. پس پادشاهى از پادشاهان آنان، شراب خورد و مستى عقل او را ربود و خواهرش یا دخترش را گرفته و با وى زنا کرد. پس چون مستى از او زایل گشت، پشیمان شد و به آن زن گفت: واى بر تو این چه عملى بود که من انجام دادم و راه چاره چیست؟ آن زن گفت: چاره آن است که مردم را بخوانى و بگویى: اى مردم! خداوند ازدواج با خواهران و دختران را حلال کرده ... پس مردم یکپارچه گفتند: پناه بر خدا [این چه سخنى است] پس گودالى براى آنان حفر کرد و در آن آتش افروخت و اهل مملکت خود را بر آن آتش عرضه کرد. و هر کس که از کلام شاه تمرد کرد، او را در آن آتش افکند و هر کس قبول کرد او را آزاد ساخت و خداوند آیه «قتل أصحاب الاُخدود...» را درباره آنان نازل فرموده است».

6 - «عن أبى جعفر(ع) قال: إنّ اسقف نجران دخل على أمیرالمؤمنین(ع) فجرى ذکر أصحاب الاُخدود، فقال(ع) بعث اللّه نبیّاً حبشیّاً إلى قومه و هم حبشیة، فدعاهم إلى اللّه تعالى، فکذّبوه و حاربوه و ظفروا به و خدّوا اخُدوداً و جعلوا فیه الحطب و النار فلمّا کان حرّاً قالوا لمن کان على دین ذلک النبىّ(ع) اعتزلوا و إلاّ طرحناکم فیها فاعْتَزَل قوم کثیر و قُذِف فیها خلق کثیر...;(3)

از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: اسقف نجران خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسید و صحبت از اصحاب اخدود شد، حضرت فرمود: خداوند پیامبرى حبشى (از اهل حبشه) را به سوى قومش ـ که آنان نیز حبشى بودند ـ فرستاد. آن پیامبر مردم را به سوى خداى تعالى دعوت کرد و آنان وى را تکذیب کردند و با او جنگیدند و بر وى چیره شدند. پس گودالى کندند و در آن هیزم و آتش ریختند. پس چون داغ گشت به کسانى که بر دین آن پیامبر بودند، گفتند: دست بردارید وگرنه شما را در این گودال آتش مى اندازیم. گروه زیادى از آن پیامبر، جدا گشته و تعداد زیادى از آن قوم در آتش افکنده شدند». [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر هدایت
[4] آیا ‌اینکه‌ ‌را‌ دریافته‌ای‌ ‌که‌ ‌آن‌ کس‌ ‌که‌ آسمان‌ دارای‌ برجها ‌را‌ آفرید، هیچ‌ سوراخ‌ و شکافی‌ ‌در‌ ‌آن‌ ‌به‌ وجود نیاورد، و روزی‌ ‌را‌ ‌برای‌ مردمان‌ قرار داد ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ گرد یکدیگر جمع‌ شوند و ‌بر‌ خودهاشان‌ گواهی‌ دهند، آیا چنان‌ تصور می‌کنی‌ خداوند متعال‌ انسان‌ ‌را‌ بیهوده‌ ‌در‌ دنیا رها کرده‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ فساد بپردازد و بندگان‌ مؤمن‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ صورتی‌ بسیار زشت‌ بکشد و سپس‌ هیچ‌ کیفری‌ ‌به‌ ‌او‌ ندهد! هرگز چنین‌ نیست‌ ...

قُتِل‌َ أَصحاب‌ُ الأُخدُودِ‌-‌ مرگ‌ ‌بر‌ خداوندان‌ ‌آن‌ چاله‌ (اخدود).»

کسانی‌ ‌که‌ ‌در‌ زمین‌ چاله‌ها و گودالهایی‌ ‌به‌ صورت‌ نهرهای‌ پهن‌ حفر کردند و ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌ آتشی‌ ‌که‌ زبانه‌ می‌کشید پر کردند.

بعضی‌ گفتند ‌که‌: ‌اینکه‌ لعنتی‌ ابدی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ ستمکاران‌ می‌رسد، و قتل‌ و مرگ‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ جا کنایه‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌است‌.

بعضی‌ دیگر گفتند: بلکه‌ ‌آن‌ اشاره‌ ‌به‌ ‌خود‌ ستمکاران‌ ‌است‌ ‌که‌ عملا کشته‌ شدند، زیرا ‌که‌ شعله‌ آتش‌ ‌از‌ گودالهایی‌ ‌که‌ کنده‌ بودند بیرون‌ آمد و آنان‌ ‌را‌ سوزاند ‌ یا ‌ شاید ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌به‌ طریقی‌ دیگر کشته‌ شدند.

آنچه‌ مهم‌ ‌است‌ ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ آنان‌ ‌از‌ عذاب‌ آخرت‌ رهایی‌ نخواهند یافت‌، ‌هر‌ چند ‌در‌ دنیا چند روزی‌ ‌به‌ ‌ایشان‌ مهلت‌ داده‌ ‌شده‌ ‌باشد‌، چه‌ نظام‌ آفرینش‌ مبتنی‌ ‌بر‌ اساس‌ عدالت‌ و دادگری‌ ‌است‌، و هیچ‌ ستمگری‌ نمی‌تواند ‌از‌ مسئولیت‌ تبهکاریهای‌ ‌خود‌ بگریزد. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) علمدار : اخدود بر وزن افعول به معنی شکافی در زمین است . واژ ه ای مفرد است و جمع آن اخادید است. برخی از محققان معتقدند این واژه عربی نیست . برخی از مفسران کشته شدگان در گودال را کافران دانسته اند ( ربیع بن انس و واقدی) وقتی مومنان در آتش افکنده شدند خدا آسیب را از آنان دور کرد . آتش زبانه کشید و کفاری که در کنار به نظاره نشسته بودند را فراگرفت . در منابع اسلامی اصحاب اخدود نمونه و اسوه ی صبر بر مصائب مفرفی شده اند. منبع: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » مجمع البیان
پس از سوگندهایى که گذشت، قرآن شریف در اشاره به پایدارى شگفت انگیز مردم نواندیش و اصلاح طلب در برابر فشار بیداد و دهشتناک استبدادگران و واپسگرایان مى فرماید:

قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ

مرگ و عذاب بر آن صاحبان خندق هاى آکنده از آتش.

آرى، لعنت و نفرین بر ستمکارانى که مردم حق طلب و ستم ناپذیر را در دنیا بر خندق و گودال هاى آتش افکندند و به خاطر آگاهى و ایمان و نفى دنباله روى از ظالمان و پافشارى در ابتدایى ترین حقوق انسانى خویش سوزانیدند.

بدین سان خداى فرزانه بر مردم با ایمان و آگاهى که در راه آزادى اندیشه و عقیده پایدارى و پایمردى کردند، درود مى فرستد، و بر کفرگرایان و خودکامگان به خاطر پایمال ساختن حقوق انسان ها لعنت و نفرین نثار نموده و وعده دوزخ مى دهد. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  داريوش بيضايي - تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی
قوله تعــــالی: {قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ}
این آیه جواب قسم است که سوگند به اینان که اصحاب اخدود کشته و نابود شدند.
و داستان اصحاب اخدود بدینقرار است.
طبرسی از حضرت صادق ع روایت کرده فرمود امیرالمؤمنین ع بشخصی از اسقف بزرگ و پیشوای نصاری امر نمود تا داستان اصحاب اخدود را سؤال نماید, آنشخص پرسش کرد و اسقف نتوانست جواب بگوید و لذا حضرت فرمود: داستان ایشان بدینقرار است که خــــدایتعالی پیغمبری را بر طایفه حبشه مبعوث گردانید و آنها پیغمبر خود را تکذیب کرده و به قتل رسانیدند و اصحاب آن پیغمبر را اسیر کرده و بعضی را کشتند, و شکافهائی در زمین کندند و آتش افروختند و گفتند هر کس بر دین ما باشد کنار رود و آنکه بر دین پیغمبر است باید خود را در آتش افکند, آنگاه اصحاب پیغمبر را بر آتش افکندند, زنی را آوردند که طفل یکماهه داشت خواستند با طفلش به آتش اندازند آنزن بر طفل خود رقت کرد و آناً آن طفل بزبان آمد و گفت ای مادر مرا با خودت بگذار در آتش افکنند, به خــــدا سوگند این عذابها برای پایداری در دین حق و را خــــدا بسیار ناچیز و اندک است و او را با طفلش در آتش انداختند در حالیکه طفل سخن میگفت و اینحدیث را در محاسن نیز روایت کرده است.
طبرسی در مجمع از پیغمبر اکرم ﷺ روایت کرده فرمود در پیشینیان پادشاهی ظالم بود که مرد ساحری داشت چون ساحر پیر شد به پادشاه گفت مرگ من نزدیک شده جوانی را نزد من بیاورید تا به او سحر بیاموزم, جوانی را نزد او بردند باو سحر آموخت ولی دل آن جوان به سحر میل ننمود, او در بین راه برگشت راهبی را یافت که مردم حضور او میرفتند و از علم و داشن آن راهب بهره مند میشدند, آن جوان چند مرتبه نزد راهب رفت و از او سخنانی شنید و میل به راهب و دین او نمود و هر روز نزدش میرفت و حدیثی چند از او یاد میگرفت و در اثر آن رفتن, از یادگیری از ساحر جا ماند و ساحر و اهلش وی را میزدند و جوان شکایت آنها را به راهب کرد و راهب باو گفت چون نزد ساحر میروی باو بگو مرا اهلم نگاه داشتند از اینجهت حضور شما دیر آمدم و به اهلت هم بگو ساحر مرا دیر مرخص کرده.
در آن ایام که جوان نزد ساحر و راهب رفت و آمد میکرد مار بزرگی را مشاهده نمود که جلوی مردم را گرفته و سد معبر و راه را مسدود نموده بود و کسی هم جرئت عبور کردن نداشت جوان با خود گفت امروز در کار ساحر و راهب امتحان و تجربه میکنم تا بدانم کدامیک از آنها بهتر و بر حق میباشد, آنگاه سنگی از زمین برداشت و گفت خــــدایا اگر دین راهب بر حق است و او نزد تو محبوب تر است من این مار را با این سنگ به قتل برسانم و چنانچه ساحر بر حق است مرا از کار او بیدار کن, او سنگ را انداخت و ما را بکشت و مردم خوشحال شدند, خبر به راهب رسید به جوان گفت تو مبتلا شدی باید صبر کنی اگر کسی سؤال کرد که تو این دین را از که آموختی مبادا نام مرا ببری و کسی را بطرف من راهنمائی کنی! اما کار جوان بجائی رسید که مستجاب الدعوه شد مردم از ولایات اطراف نزد او میآمدند و جوان دعا میکرد و مریضان را خـــــداوند شفا میبخشید, پادشاه ظالم ندیمی نابینا داشت چون او این خبر را شنید ندیم گفت مرا نزد آن جوان ببرید و او را نزد جوان بردند به جوان گفت اگر دیدگانم را بینا کنی مال بسیاری بتو خواهم داد, جوان پاسخ داد من کسی را شفا نمیدهم بلکه خـــــداوند شفا میبخشد, اگر ایمان باو داری از خــــــدا درخواست کنم تا تو را شفا کرامت فرماید, و مرد ندیم به خــــدا ایمان آورد و جوان هم دعا کرد بینا شد, بعداً حضور پادشاه ظالم رفت, از او پرسید چشم تو را که بینا کرد؟ ندیم گفت خـــــدایتعالی, پادشاه جواب داد مرا میگوئی؟ گفت خیر پـــــروردگار من و شما, همانکسیکه هم ما را آفریده شفا عطا کرد, پادشاه از او سؤال نمود: مگر تو را خــــدائی جز من هست؟ گفت آری او خــــدای تو و من و همه جهانیان است, پادشاه دستور داد ندیم را زندانی کنند و او را بزنند تا اعتراف کند چه کسی او را خــــداپرست کرده و عاقبت در اثر آزار و اذیت گفت همان جوانیکه سحر از ساحر آموخت مرا به خـــــدای یگانه دعوت کرد منهم دعوت او را پذیرفتم, پادشاه امر کرد جوان را حاضر کردند باو گفت ای جوان کار تو در سحر به جائی رسیده که چشم نابینا باز و روشن میکنی؟ جوان گفت من اینکار هرگز نتوانم کرد بلکه خـــــداوند مریضان را شفا میدهد, پادشاه باو گفت که تو را به این راه رهبری نموده؟ جوان گفت نمیتوانم بگویم, آن جوان را هم چندان عذاب کردند تا گفت مرا راهبی راهنمائی کرده, پادشاه دستور داد راهب را حاضر کردند باو گفت بیا از این دین برگرد, راهب گفت من از دین خود بر نمیگردم, پادشاه ظالم امر کرد او را با اره دو نیم کردند سپس به جوان گفت اگر از این دین خود برنگردی تو را هلاک میکنم, جوان از دین خود برنگشت, لذا او را بدست جماعتی سپرد تا بالای کوهی مرتفع ببرند و گفت اگر از خــــداپرستی دست بر نداشت او را از بالای کوه به زیر اندازند و کوه را بر سرش خراب کنند و چون جوان را بالای کوه بردند دستها را به دعا بلند کرد و گفت خــــدایا کفایت کن مرا از شر اینان و این جماعت را به هر طریقی که صلاح میدانی کیفر بده, در همین لحظه کوه ریزش کرد و تمام جماعت سقوط نموده و هلاک شدند و جوان سالم بازگشت, خبر به پادشاه ظالم رسید او را خواست و سؤال کرد با رفیقانم چه کردی؟ گفت خـــــداوند آنها را به کیفر رسانید, مجدداً او را به جماعتی دیگر سپرد تا او را سوار کشتی کنند و در وسط دریا غرق نمایند, چون خواستند او را در میانه راه غرق کنند, جوان دست به دعا برداشت و گفت پـــــروردگارا اینها را به جزای اعمالشان برسان, ناگاه کشتی با کل اهلش غرق شد و جوان مجدداً سالم برگشت, پادشاه ظالم او را خواست و پرسید همراهانت چه شدند؟ جوان پاسخ داد همه غرق شدند, سپس جوان گفت ای پادشاه تو نمیتوانی مرا به قتل برسانی, پادشاه ظالم در کار جوان فرو ماند, جوان باو گفت آیا میخواهی تو را بیاموزم که چطور مرا بکشی؟ گفت بلی , جوان گفت برای کشتن من یکروز مردم را عموماً در صحرا جمع کن و مرا به درختی بلند ببند و تیری در کمان بگذار و بگو به اسم پـــــروردگار این جوان, این تیر را رها میکنم و سپس جوان گفت: جز نام خـــدای من چیزی بر من کارگر نباشد, آن پادشاه ظالم هم روزی در حضور مردم به روبروی درختی که جوان دربند بود رفت و گفت به اسم پــــروردگار این جوان تیر را رها نمودم و تیر به جوان اصابت نمود و جان داد, مردم چون آن حالت را مشاهده کردند همه از دین پادشاه ظالم برگشتند و گفتند ما به خــــدای این جوان ایمان آوردیم, پادشاه ظالم با خود گفت از آنچه میترسیدم در آن افتادم, پادشاه مردم را تهدید کرد اما آنها برنگشتند دستور داد شکافهای مستطیلی کندند و در آن آتش افروختند و مردم را از آن ترسانیدند اما کسی از ایمان به پــــروردگار یکتا برنگشت, همه را گرفتند و در آتش افکندند در آخر بانوئی را با کودکی آوردند که برای طفل خود جزع میکرد, آن طفل گفت ای مادر صبر کن که تو بر حقی و برای خاطر خــــدا تو را میسوزانند و خود را یکباره در آتش افکند!.
از امیرالمؤمنین ع روایت کرده فرمود طایفه ای از اخدود اهل کتاب بودند پادشاه ایشان شراب نوشید و مست شد و با خواهر خود همبستر شد و نزدیکی نمود و چون از مستی بهوش آمد پشیمان شد و به خواهر خود گفت ما خلافی کرده ایم تدبیر چیست؟ خواهرش جوابداد مردم را جمع کن و به آنها بگو خدا نکاح خواهر را حلال کرده و چون مردم را جمع نمودند و سخن پادشاه شنیدند گفتند ما هرگز حرف تو را قبول نمیکنیم, چه پیغمبران عموماً نکاح خواهر را حرام کردند و در کتابهای آسمانی در حرام بودن خواهر آیاتی موجود است, پادشاه به خواهر گفت مردم حرف من را قبول نکردند, خواهر جوابداد آنها را تازیانه بزنند تا قبول کنند, ایشان را تازیانه زدند باز قبول نکردند, خواهر گفت گردن آنها با شمشیر بزنند, جمعی را به قتل رسانیدند مجدداً مردم قبول نکردند عاقبت دستور داد خندقی بکنند و آتش در آن برافروزند و همه مردم را در آتش افکنند و به دستور این شخص ظالم عمل کردند و تمام مردم مخالف را در آتش سوزانیدند.
و البته هیچیک از روایات با دیگری اختلافی ندارد زیر اصحاب اخدود متعدد در طول سالیان متمادی بودند چه اخدود شکافهای مستطیلی بود که سابق ایام پادشاهان جبار و سمتکار در زمین میکندند که به طول چهل زراع و عرض دوازده زراع و آتش در آن می افروختند و مؤمنینی که در اثر اجرای احکام دین با آنها مخالفت و پایداری میکردند در آن آتش می افکندند و میسوزانیدند تا دین خــــدا را از بین ببرند و قوانین کفر آمیز خود را میان مردم رواج دهند. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.