از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(الم یعلموا ان الله یعلم سرهم و نجویهم و ان الله علام الغیوب ):(آیانمی دانند که خدا راز نهانی و گفتگویی پنهانیشان را می داند، و او دانای غیب است )، استفهام آیه ، استفهام توبیخی است ، می فرماید: مگر اینها نمی دانند که خداوند از راز و گفتگوهای پنهانی آنها با خبر است ؟ و نمی دانند که او علام الغیوب است ، یعنی نسبت به همه امور غیبی و پنهانی بسیار آگاه و داناست و لذاهیچ امر پنهانی از او مخفی نمی ماند و او نسبت به نفاق و دو رویی آنان وسخنهای بیخ گوشی و توطئه هایشان آگاه است . [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر راهنما
1 ـ توبیخ منافقان پیمان شکن از سوى خداوند، به خاطر بینش غلطشان درباره علم و آگاهى کامل خدا به نیات و عملکرد آدمیان
ألم یعلموا أن اللّه یعلم
2 ـ علم خداوند به کردار و گفتار مخفیانه آدمیان
یعلم سرّهم و نجویهم
3 ـ غفلت و بى توجّهى منافقان به علم غیب و آگاهى گسترده خدا نسبت به اسرار و سخنان پنهانى، عامل گرایش آنان به تخلف از وظایف خود در برابر خدا
بما أخلفوا اللّه ما وعدوه ... ألم یعلموا أن اللّه یعلم ... و أن اللّه علّم الغیوب
4 ـ خداشناسى ناقص و غلط، موجب عملکرد نادرست است.
أخلفوا اللّه ما وعدوه ... ألم یعلموا أن اللّه یعلم
«ألم یعلموا» مى رساند که اگر منافقان به علم گسترده الهى آگاهى مى داشتند، از وظایف خویش تخلف نمى کردند.
5 ـ تلاش منافقان صدر اسلام، در مخفى نگهداشتن طرحها و نقشه هاى خائنانه خویش، علیه اسلام و مسلمانان
ألم یعلموا أن اللّه یعلم سرّهم
6 ـ هشدار خداوند به منافقان، در رابطه با امکان افشاى اسرار و سخنان پنهانى آنان
ألم یعلموا أن اللّه یعلم
در توضیح این برداشت مى توان گفت که: تذکر خداوند به علم خویش بر اسرار و سخنان پنهانى منافقان، هشدارى است به امکان افشاى آنها.
7 ـ خداوند، علّام الغیوب (داراى علم گسترده و عمیق به همه نهانها) است.
أن اللّه علّم الغیوب [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ناهيده تقي زاد فانيد - مجمع البیان
آیا این نفاقگرایان نمى دانستند که خدا آنچه را اینان در دل هاى خود نهان مى کنند و آنچه را در میان خود با راز و رمز مبادله مى نمایند مى داند؟!
این فراز از آیه، به صورت پرسش است، امّا منظور سرزنش آنان است و روشنگرى مى کند که اینان اگر ایمان داشتند و خدا را مى شناختند مى بایست این حقیقت را بدانند.
وَ انَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ
و مى بایست بدانند که خدا داناى رازهاى نهان است و چیزى بر او پوشیده و پنهان نمى ماند. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبدالله عبداللهي - تفسیر إثنى عشری
پس بر سبیل توبیخ مى فرماید: أَ لَمْ یَعْلَمُوا :آیا نمى دانند منافقان أَنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ :بتحقیق حق تعالى مى داند آنچه مخفى است در نفوس ایشان و نهان است در قلوب آنان از نفاق و خلف عهد و وعده وَ نَجْوٰاهُمْ :و مى داند آنچه آهسته به یکدیگر گویند و نجوى نمایند با هم که این زکات جزیه است وَ أَنَّ اَللّٰهَ عَلاّٰمُ اَلْغُیُوبِ :و آیا نمى دانند بتحقیق خداى متعال دانندۀ نهانها و پوشیده ها است، یعنى مى داند هرآنچه غائب است از احساس و ادراک بندگان از موجود یا معدوم به هر وجهى که صحیح باشد علم به آن به عبارت اخرى، ذات احدیت حق تعالى، عالم است به احاطۀ علمیۀ ازلیه به تمام مغیبات مخفیه از ادراکات بشر پس از نزول این سه آیه، یکى از خویشان ثعلبه حاضر بود نزد او رفته گفت: واى بر تو، اى ثعلبه، سه آیه دربارۀ تو آمده که دلالت بر خلف عهد و بخل و نفاق تو نماید ثعلبه خدمت پیغمبر آمده عرض کرد: به هر وجه فرمائى من صدقه حاضر نمایم، و به هرکس خواهى، بذل فرما حضرت فرمود: چون تو زکات را جزیه گفته اى صدقۀ تو را قبول نکنم برخاست، خاک برسر، و فریاد کنان رفت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هرچه گفتم در فقر صابر، و طلب غنا مکن، قبول نکردى، لا جرم به این قضیه مبتلا شدى پس مأیوس و منکوب به محل خود برگشت به همان نزدیکى، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله رحلت فرمود، و در زمان خلافت ابو بکر و عمر صدقات را آورد، گفتند: چون پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله قبول نفرمود ما نیز قبول نخواهیم کرد و به زمان عثمان به دار الجزا رفت این است عاقبت اکتفا ننمودن به کفاف و طلب زیادتى

قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهانگرد را خدا را ندانست و طاعت نکرد که بر، بخت و روزى قناعت نکرد
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر عرفانی اشراق
أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوٰاهُمْ ، وَ أَنَّ اَللّٰهَ عَلاّٰمُ اَلْغُیُوبِ

آیا نمى دانند که خداوند از ضمیر و سخنان سرّى آنان آگاه است، براستى خداوند آگاه به غیب است

با حضرت حق از در حیله و مکر وارد مشو، که حضرت حق براى تو دام حیله نگستراند هر مسافرى که در این راه گامى بردارد، خداوند از آغاز و انجام آن آگاه است پس دست از پنهان کارى و حیله و نیرنگ بردار، تا سالم به سر منزل مقصود برسى قصّۀ اصحابِ ضَرْوان خوانده اى ؟ پس چرا در حیله جویى مانده اى حیله مى کردند کژدم نیشِ چند که بُرند از روزىِ درویشِ چند شب همه شب مى سگالیدند مَکر رُوى در رُو کرده چندین عَمْرو و بَکْر خُفیه مى گفتند سِرها آن بَدان تا نباید که خدا در یابد آن با گِل انداینده اِسْگالیده گِل دست کارى مى کند پنهان ز دِل گفت: أَلاٰ یَعْلَمْ هَواکَ مَنْ خَلَق ؟ اِنَّ فى نَجْواکَ صِدْقاً أَمْ مَلَق ؟ کَیْفَ یَغْفُل عَنْ ظَعینٍ قَدْ غَدا مَنْ یُعایِنْ أَیْنَ مَثْواهُ غَدا؟ أَیْنَما قَدْ هَبَطا أَوْ صَعِدا قَدْ تَوَلاَّهُ وَ أَحْصَى عَدَدا گوش را اکنون ز غفلت پاک کن استماعِ هجرِ آن غمناک کن آن زکاتى دان که غمگین را دهى گوش را چون پیشِ دَستانش نهى بشْنوى غمهاى رنجورانِ دل فاقۀ جانِ شریف از آب و گِل خانۀ پُر دود دارد پُر فَنى مر وِرا بگْشا ز اِصغا روزنى گوشِ تو او را چو راهِ دَم شود دودِ تلخ از خانۀ او کم شود غمگسارى کن تو با ما اى رَوى گر به سوى ربِّ أَعْلَى مى روى این تَرَدُّد حبس و زندانى بُوَد که بِنَگْذارد که جان سویى رود این بدین سو آن بدآن سو مى کَشَد هر یکى گویا منم راهِ رَشَد این تردّد عَقْبۀ راهِ حق است اى خُنُک آن را که پایش مُطلَق است بى تردّد مى رود در راهِ راست ره نمى دانى، بجُو گامش کجاست ؟ گامِ آهو را بگیر و رَو مُعاف تا رسى از گامِ آهو تا به ناف زین رَوِش بر اوجِ اَنْوَر مى روى اى براذر گر بر آذَر مى روى نى ز دریا ترس و نى از موج و کف چون شنیدى تو خطاب «لاٰ تَخَفْ » «لاٰ تَخَفْ » دان چونکه خوفت داد حق نان فرستد چون فرستادت طبق خَوْف آن کس راست، کاو را خَوْف نیست غصّه آنکس را، کش اینجا طَوْف نیست

(5) آیا خداوندى که شما را خلق کرد، به هواى شما آگاه نیست و آیا نمى داند که در گفتگوى پنهانى شما چه مقدار درستى و نادرستى وجود دارد؟
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر گازر
بو امامة الباهلى گفت که:ثعلبه بن حاطب الأنصارى بیامد و رسول صلّى اللّه علیه و آله را گفت:یا رسول اللّه از خداى تعالى در خواه تا مرا مالى دهد رسول صلّى اللّه علیه و آله گفت:ویحک یا ثعلبه برو قناعت کن که اندکى که آن را شکر گویند به از بسیارى که آن را شکر نگویند روزى چند برفت و بازآمد و همین سخن گفت و گفت:یا رسول اللّه من حقّ خداى تعالى ازو بدهم و حقّها بگزارم و با وصلۀ رحم کنم،رسول خداى گفت:بار خدایا ثعلبه را مالى بده و او گوسفندى چند داشت خداى تعالى زیادتى در او نهاد تا چندانکه مورچه افزاید آن مى افزود چون مالش بسیار شد خویشتن را با تعهّد و مراعات مال داد،پیش از آن پنج نماز در مسجد با رسول صلّى اللّه علیه و آله گزاردى چنان شد که بیرون مدینه جاى بساخت که گوسفندش آنجا بودى نماز پیشین و دیگر با رسول صلّى اللّه علیه و آله کردى و نماز بامداد و شام و خفتن به نزدیک گوسفندان کردى چون زیادتر شد از آنجا برفت و وادیى بود بس بزرگ از مدینه دور،به آنجا رفت و جائى ساخت و از پنج نماز گزاردن با رسول صلّى اللّه علیه و آله بازماند ،روز آدینه آمدى و نماز آدینه بمسجد آوردى چون مالش بیشتر شد از نماز آدینه نیز بازماند و آنجا مقیم شد و اگر کسى از آنجا بگذشتى احوال مدینه ازو پرسیدى رسول صلّى اللّه علیه و آله گفت:ثعلبه چه کرد؟ گفتند:یا رسول اللّه چندان گوسفند دارد که در هیچ وادیى نمى گنجد بفلان وادى رفته است و آنجا جاى ساخته است و مقام کرده،رسول صلّى اللّه علیه و آله مردى را از جهینه بخواند و یکى را از بنى سلیم و از براى ایشان احکام و اسنان صدقه بفرمود نوشتند و گفت:بروید از ثعلبه حقّ خداى تعالى بستانید و بفلان مرد سلیمى روید و او شتر بسیار دارد و ازو نیز زکاة بستانید ایشان بیامدند و نامۀ رسول صلّى اللّه علیه و آله بر ثعلبه خواندند و ازو زکاة خواستند او گفت:این جزیت است بروید به جائى دیگر تا من راى زنم و فکر کنم،ایشان برفتند و پیش آن مرد سلیمى رفتند و نامۀ رسول صلّى اللّه علیه و آله بر وى خواندند او گفت:سمعا و طاعة لأمر اللّه و حکم رسول اللّه،آنگه در میان اشتران رفت آنچه رسول صلّى اللّه علیه و آله نوشته بود از اسنان شتر بگزید خیار و بهترین آن، گفتند که:رسول صلّى اللّه علیه و آله ما را نفرموده خیار و بهتر بستانیم،گفت:حاشا که من جز خیار ندهم، و گزیدۀ مال به خداى و رسول خداى دهم،ایشان آن را بستدند و بازآمدند به نزدیک ثعلبه او دیگرباره همان مقالت گفت که:این مانند جزیت است بروید به جایهاى دیگر تا من راى خود درین معنى ببینم،ایشان به پیش رسول صلّى اللّه علیه و آله آمدند و این حال گفتند رسول صلّى اللّه علیه و آله گفت:یا ویح ثعلبه و سلیمى را دعاى خیر کرد و خداى تعالى در حقّ ثعلبه این آیت فرستاد [وَ مِنْهُمْ مَنْ عٰاهَدَ اَللّٰهَ لَئِنْ آتٰانٰا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ ] الآیة،و رسول صلّى اللّه علیه و آله بر صحابه برخواند یکى از خویشان ثعلبه حاضر بود برخاست و به نزدیک ثعلبه آمد و گفت،ویحک یا ثعلبة در حقّ تو آیت آمده است ثعلبه برخاست و پیش رسول صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت:یا رسول اللّه من صدقه بیارم چنانکه تو فرمائى رسول صلّى اللّه علیه و آله گفت:بعد از آنکه گفتى آنچه گفتى،خداى تعالى فرموده است که:صدقۀ تو قبول نکنم،او برخاست و خاک بر سر کرد و فریاد زدن گرفت رسول صلّى اللّه علیه و آله گفت:این آنست که من ترا گفتم تو فرمان نبردى او برخاست و بازگشت و بجاى خود رفت رسول صلّى اللّه علیه و آله در آن مدّت بجوار حقّ شد و صدقۀ او قبول نکرد در عهد ابو بکر بیامد و درخواست کرد که:صدقۀ من قبول کن،گفت:رسول صلّى اللّه علیه و آله صدقۀ تو قبول نکرده است من نیز قبول نمى کنم،چون عمر به خلافت بنشست او نیز قبول نکرد و او در آخر عهد عثمان از دنیا برفت خداى تعالى مى گوید که:از ایشان یعنى از منافقان کسى هست که با خداى تعالى نذر و عهد کرد و گفت:اگر خداى تعالى ما را مالى دهد آن را بصدقه دهیم و از جملۀ صالحان باشیم چون خداى تعالى ایشان را مال بداد بخیلى کردند و آنچه بر ایشان واجب بود بندادند،«بخل»در شرع عبارتست از منع واجب براى آنکه بخل اسم ذمّ است و بخیل مذموم باشد و بر ترک تفضّل کس را ذمّ نشاید کردن [وَ تَوَلَّوْا] یعنى برگردیدند و حال آن بود که ایشان اعراض کرده بودند و روى بگردانیده پس خداى تعالى اظهار نفاق ایشان کرد که در دلها داشتند و اعلام کرد رسول صلّى اللّه علیه و آله را که ایشان بر کفر خواهند مردن و توبه نخواهند کردن و آن را عقاب و جزا براى آن خواند که بعقب فعلى بود که ایشان کردند از بخل و خلف عهد [إِلىٰ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ ] تا آن روز که ایشان با پیش خداى تعالى شوند و حاضر آیند آنجا که حکم بجز او را نبود و فرمان جز او را نباشد و این ایشان را براى آن باشد که ایشان آن وعده که کردند با خداى خلاف کردند آن را و به آن دروغى که گفتند و این آیت را دلیل است بر آنکه«لقا»بمعنى رؤیت نیست براى آنکه خداى تعالى در حقّ منافقان اطلاق کرد و گفت:تا آن روز که ایشان را با حق تعالى ملاقات بود و باتّفاق منافقان خداى را نبینند پس معلوم شد که لقا دیدار نباشد و هرکجا این لفظ باشد برحسب اقتضاى معنى بود یا بر ثواب حمل کنند یا بر عقاب یا بر رجوع با خداى تعالى آنجا که حکم و فرمان او را باشد و کسى دیگر را نباشد و هم برین معنى بود قول رسول خداى«من أحبّ لقاء اللّه أحبّ اللّه لقاءه،و من کره لقاء اللّه کره اللّه لقاءه»یعنى هرکه خواهد و دوست دارد که با ثواب و جوار خداى شود خداى وى را با ثواب و جوار خود برد و هرکه کاره باشد و نخواهد نبرد و معنى دیگر [فَأَعْقَبَهُمْ نِفٰاقاً] را آنست که خلف وعد ایشان و بخل ایشان ایشان را به جائى رسانید که نفاق ایشان ظاهر گشت یعنى بخل ایشان نفاق ایشان را در عقب آورد و ثمرۀ بخل ایشان نفاق بود سعید بن ثابت گفت که:ایشان این معنى در دل داشتند و بزبان نگفتند:نبینى که خداى تعالى گفت: [أَنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوٰاهُمْ ] نمى دانند ایشان که خداى تعالى سرّ ایشان داند یعنى هرچه ایشان در دل دارند و با کس نگویند [وَ نَجْوٰاهُمْ ] و آنچه ایشان با یکدیگر گویند از آن کسانى که بر ایشان اعتماد دارند و خداى تعالى دانندۀ غیبهاست راز نهان و آشکاراى ایشان داند حسن بصرى روایت کرد از رسول صلّى اللّه علیه و آله و عبد اللّه عمر که:أربع من کنّ فیه فهو منافق و ان صلّى و صام و زعم أنّه مؤمن إذا حدّث کذب،و إذا وعد أخلف،و اذا خصم فجر،و اذا عاهد غدر،و این حدیث به منافقان مخصوص است چنانکه روایت کرده اند از مقاتل بن حیان که:او گفت:من بر قضاى سمرقند بودم ابو سعید مقبرى گفت از ابو هریره از رسول صلّى اللّه علیه و آله:ثلاث من کنّ فیه فهو منافق إذا حدّث کذب و إذا ائتمن خان و اذا وعد أخلف،این حدیث بر من سخت آمد بر خود بترسیدم و بر جملۀ مردمان از آنکه کم کسى باشد که ازین خالى بود قضاء سمرقند رها کردم و ببخارا آمدم و از علماى بخارا این حدیث پرسیدم فرجى نیافتم،بمرو آمدم و از علماى مرو پرسیدم هیچ راحت ندیدم،بنیشابور آمدم هیچ فرجى ندیدم،شنیدم که شهر بن حوشب بجرجان است آنجا رفتم این حال بر وى عرضه کردم مرا گفت:من هم چون تو خائفم برى رو که سعید جبیر آنجا متوارى است از وى بپرس،برى آمدم و این حدیث پرسیدم مرا به حسن بصرى حواله کرد و گفت:من درین چیزى نمى دانم،برخاستم ببصره رفتم پیش حسن بصرى و قصّه به او گفتم گفت:رحم اللّه شهرا و سعیدا؛ازین حدیث نیمى به ایشان رسید و نیمى نرسید این چنان بود که چون رسول صلّى اللّه علیه و آله این حدیث بگفت صحابه دل مشغول شدند و نیارستند که از رسول صلّى اللّه علیه و آله بپرسند،به حجرۀ فاطمۀ زهرا علیها السّلام آمدند و گفتند:یا بنت رسول اللّه پدرت امروز حدیثى گفت که: همه از آن اندیشناکیم فضل کن از براى ما از پدرت بپرس معنى این حدیث،تا خاصّ است یا عامّ ،فاطمۀ زهرا علیها السّلام بیامد و این حال بر رسول خداى عرضه کرد رسول صلّى اللّه علیه و آله سلمان را فرمود تا آواز داد که:الصّلاة جامعة چون مردم جمع آمدند بر منبر رفت و خطبه کرد آنگه گفت:اى مردمان من شما را گفتم که:هرکه سه خصلت در او باشد؛آنکه در حدیث دروغ گوید و در امانت خیانت کند و وعده را خلاف کند،باین حدیث شما را نخواستم منافقان را خواستم امّا آنچه گفتم:«در حدیث دروغ گوید» منافقان به نزدیک من آمدند و گفتند:ما ایمان آورده ایم و به نبوّت تو مقرّیم،من ایشان را باور داشتم خداى تعالى در حقّ ایشان آیت فرستاد «إِذٰا جٰاءَکَ اَلْمُنٰافِقُونَ قٰالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اَللّٰهُ یَشْهَدُ إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ لَکٰاذِبُونَ » و آنچه گفتم که:«چون امینش کنند خیانت کند»آن امانت نماز است و شرایط آن،ایشان در آن خیانت کردند و خداى تعالى در حقّ ایشان آیت فرستاد «إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ یُخٰادِعُونَ اَللّٰهَ وَ هُوَ خٰادِعُهُمْ وَ إِذٰا قٰامُوا إِلَى اَلصَّلاٰةِ قٰامُوا کُسٰالىٰ یُرٰاؤُنَ اَلنّٰاسَ وَ لاٰ یَذْکُرُونَ اَللّٰهَ إِلاّٰ قَلِیلاً» و آنکه گفتم:«اذا وعد اخلف»آن بود که:ثعلبه بن مالک بیامد و گفت:یا رسول اللّه إنّ لى غنیمات و إنّى مولع بالسّائمة«من گوسفندکى چند دارم دعا کن تا خداى تعالى در آن برکت کند که من حقّ خداى و دیگر حقّها بواجبى بدهم،من دعا کردم خداى تعالى او را گوسفندان بسیار داد چون وقت صدقه آمد کس فرستادم بخل کرد و وعده خلاف کرد خداى تعالى این آیت فرستاد [وَ مِنْهُمْ مَنْ عٰاهَدَ اَللّٰهَ ] الآیة،صحابۀ رسول صلّى اللّه علیه و آله چون این بشنیدند دلخوش شدند و مالى عظیم بصدقه دادند،وجهى دیگر درین حدیث آنست که ممتنع نباشد که رسول صلّى اللّه علیه و آله باین حدیث آن خواسته باشد که هرکه این سه خصلت را کار بندد و اعتقاد جواز و حسن او کند منافق بود
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر نور
نکته ها:
شاید مراد از «سر»، کفر باطنى منافقان باشد و مراد از «نَجْوىٰ »، توطئه ى گروهىِ آنان و مقصود از «غیوب»، اهداف و نیّت هاى آنان باشد [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر کاشف
أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوٰاهُمْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ عَلاّٰمُ اَلْغُیُوبِ «سرّ»، عبارت است از آنچه که در داخل سینه ها قرار دارد «نجوا» یعنى سخنى آهسته که دو یا چند نفر با یکدیگر پچ پچ مى کنند «غیوب» جمع غیب و آن عبارت از چیزى است که از تمام آفریدگان پنهان مى باشد معناى آیه این است: چگونه این منافقان مى توانند کفر را پنهان و بدان پچ پچ کنند؟ مگر نمى دانند که خدا از آنچه در سینه هایشان پنهان و بر زبان هاى آنها جارى است آگاهى دارد و چیزى در آسمان و زمین بر او مخفى نمى ماند [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » روان جاوید
قمى ره از امام باقر (ع) نقل نموده که او ثعلبة بن حاطب بن عمرو بن عوف است که محتاج بود پس عهد نمود با خدا و چون خداوند به او عطا فرمود بخل ورزید و در جوامع است که او ثعلبة بن حاطب بود از پیغمبر (ص) خواهش نمود که از خدا بخواهد به او مال عطا فرماید آن حضرت فرمود اى ثعلبة مال کمى که از عهده شکرش برآئى بهتر است از مال زیادى که نتوانى به لوازمش عمل کنى پس عرض کرد قسم به خدائى که تو را بحق مبعوث فرمود اگر خدا بمن مال کرامت فرماید هرآینه هر صاحب حقّى را به حقش مى رسانم پس پیغمبر (ص) دعا کرد و او گوسفند خرید و زیاد شد به طورى که در مدینه گنجایش آن نشد ناچار از شهر خارج شد و وادیى را اختیار نمود و از خلق کناره کرد و در نماز جمعه حاضر نشد و پیغمبر (ص) عامل خود را براى گرفتن زکاة نزد او فرستاد و او از دادن استنکاف کرد و گفت این مانند جزیه است و پیغمبر (ص) فرمود واى بر ثعلبه و در مجمع فرموده این مطلب مرفوعا روایت شده است و ظاهر آیه شریفه آنست که بعضى از منافقان کسانى هستند که با خدا عهد مى کنند بر صدقه و طاعت و تخلّف مى نمایند بسبب بخل و اعراض از ذکر خدا و این عمل متعقّب به آن مى شود که نفاق در دل آنها جاى گزین گردد به طورى که زائل نشود از آنها تا روز قیامت چنانچه در توحید از امیرالمؤمنین (ع) نقل نموده که لقاء بعث است و بنابراین ضمیر در یلقونه راجع است بخدا و مراد ملاقات عذاب او است و محتمل است راجع باشد به پاداش عمل که آن بخل و اعراض از طاعت است که از آیه سابقه استفاده مى شود و ممکن است راجع باشد به خود عمل باعتبار صورت برزخیّه آن و بعضى گفته اند خداوند به پاداش خلف عهد و دروغ که لازمه نفاق است توفیق توبه را از آنها سلب فرمود مانند شیطان و اخبار فرمود از حال آنها تا معجزۀ باشد براى پیغمبر (ص) چون آنها بحال کفر و نفاق باقى ماندند تا مردند و بنابراین ضمیر مفرد در اعقبهم هم راجع به خداوند است و بنظر حقیر این معنى اظهر است و مانعى هم ندارد چون در ذیل آیه تصریح شده به آنکه نتیجه سوء اختیار خودشان بوده و در آیه اخیره توبیخ شده است بر جهالت آنها یعنى چرا نباید بدانند که خداوند عالم السرّ و الخفیّات است و هرچه از حواس ما غائب است براى او بنحو اتمّ مکشوف است چون علاّم صیغه مبالغه و الغیوب جمع محلّى بالف و لام است و افاده عموم مى نماید و در مجمع فرموده در آیه دلالت است بر آنکه خلف وعده و خیانت و دروغ از اخلاق اهل نفاق است و در روایت صحیح از پیغمبر (ص) رسیده است که فرمود منافق سه علامت دارد وقتى خبر دهد دروغ مى گوید و وقتى وعده کند تخلّف مى نماید و چون امانتى به او سپرده شود خیانت مى کند و بنظر حقیر دلالت آیات بر این علائم مورد تأمل است اگرچه اهل نفاق متصف باین صفات مى باشند [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.