«سبح» از غرور جلوگیری میکند، ولی این معنا از ظاهر سوره در نمیآید. از کجا این معنا را برداشت میکنید؟
توضیح : درست است که در سوره فرموده تسبیح کن، و حمد کن و استغفار کن، ولی چرا باید این کار را کرد در سوره بیان نشده است. و ما میبینیم که بین اینها رابطهای هست، و وقتی دقت میکنیم میبینیم که بعد از «نصر و فتح» فرموده «سبح». پس چه چیزی در نصر و فتح هست که باید در مقابل آن تسیح کرد؟ اینجا باید فکر کرد و به دنبال مبادی قضیه بود، که به آن تفکّر میگویند، نه تدبّر. و تدبر فرایندی است که با تفکر آمیخته است.
یعنی مخاطب سورهها انسان عاقل است، انسانی که از خودش میپرسد: خدا به من گفته که پیروز شدی تسبیح یادت نرود، من از خودم میپرسم که چرا؟ تسبیح یعنی چه؟ یعنی که خدا را از هر عیب و نیازی منزه دانستن. بعد از خود میپرسم مگر من هنگام پیروزی تصور میکنم که خدا دارای عیب و نقص و نیاز است؟! مگر پیروزی با این معنا ملازمت دارد؟ آن وقت هست که متوجه میشوم که بله!
اگر من خودم را هنگام پیروزی مستحق تمجید دانستم، معنایش این است که خیال میکنم که کاری کردهام، لطفی کردهام، من به خدا لطفی کردهام و سوره دو سر قضیه را به ما داده. و ما به عنوان عاقل باید فکر کنیم، و این دو سر قضیه را به هم می توانیم به هم پیوند میزنیم.
[ بستن توضیحات ]