● عبدالله عبداللهي -
اثنی عشری
وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ «23»
چون یوسف به خانه عزیز وارد شد زلیخا اظهار شوق نمود:
وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها: و رفت و آمد نمود یوسف را آن زنى که یوسف در خانه او بود، یعنى زلیخا به حیلهگرى مراوده مىنمود تا مراد خود را حاصل کند. عَنْ نَفْسِهِ: از نفس او.
شرح حال: زلیخا مجذوب حسن و جمال یوسف شده، تا مدتى مخفى، عاقبت اظهار، و به تدابیر و حیل مشغول گردید.
ابن عباس نقل نموده «1» از جمله مراوده او این بود که به یوسف گفت: چه موى نیکو دارى.
یوسف فرمود: اول چیزى که در خاک پراکنده و بریزد موى باشد.
زلیخا گفت: چه روى نیکو دارى.
یوسف فرمود: احسن الخالقین آن را در رحم مادر نگاشته.
زلیخا گفت: حسن تو مرا لاغر نمود.
یوسف فرمود: شیطان تو را به این داشته.
زلیخا گفت: عشق تو آتش به دل من زده.
یوسف فرمود: اگر من آن را فرونشانم به آتش جهنم سوخته شوم.
زلیخا گفت: برخیز به اندرون خانه آبى بیاور.
یوسف فرمود: کسى داخل شود که مالک باشد، و من مملوک، و مالک چیزى نیستم.
زلیخا گفت: با من در آن پرده درآى که کسى را به آن راه نیست.
یوسف فرمود: خداى من بر نهانى و آشکارا مطلع است.
زلیخا گفت: عزیز را شربتى دهم تا هلاک و من حلیله تو شوم.
یوسف فرمود: چگونه از عذاب و عقاب جهنم خلاص شوى.
خلاصه چون از تدابیر مراوده عاجز شد، شروع به حیله دیگر نمود. خانه
«1» بحار الانوار ج 12 ص 270.
جلد 6 - صفحه 199
ساخت زیر و بالا و در و دیوار آن آئینه بود، صورت خود و یوسف را در آن نقش و التماس به یوسف که داخل شو، ببین چنین خانه دیدهاى؟
چون یوسف وارد، زلیخا نیز از عقب او روان شد. وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ: و ببست درها را (تشدید براى تکثیر و مبالغه در اغلاق است) نزد بعضى هفت اطاق بود در یکدیگر، یوسف به هر طرف نظر مىکرد عکس زلیخا را مىدید.
چون به سمت در آمد در را بسته دید. وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ: و زلیخا صدا نمود پیش من بیا که من براى توام. قالَ مَعاذَ اللَّهِ: یوسف علیه السّلام گفت پناه برم به خدا پناه گرفتنى. إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ: بتحقیق شأن چنین است که پروردگار من نیکو ساخته و مهیا فرموده مقام و منزلت مرا در درگاه خود و مرا مرتبه جلیله و درجه رفیعه داده، چگونه در حق او عاصى و نافرمانى نموده مرتکب قبیحى شوم و خود را از آن رتبه محروم کنم. یا عزیز تربیت کننده من و تو را به نیکو داشتن من امر نموده، چگونه حرمت و حق نعمت او را رعایت نکرده، دست خیانت به حرام او دراز کنم.
إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ: بدرستى که شأن چنین است که رستگار نمىشوند حق ناشناسان یا فایز نشوند زناکاران، چه زنا بدترین چیزها باشد. و در آیه شریفه دلیل است بر آنکه یوسف قصد فاحشه ننمود و اراده قبیح نکرد، زیرا کسى که قصد قبیح داشته باشد چنین سخنى را نگوید.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» اطیب البیان
وَ راوَدَتهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیتِها عَن نَفسِهِ وَ غَلَّقَتِ الأَبوابَ وَ قالَت هَیتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحسَنَ مَثوایَ إِنَّهُ لا یُفلِحُ الظّالِمُونَ «23»
و اقبال و اظهار تمایل کرد زلیخا که یوسف در اطاق او بود از نفس یوسف که من کمال اشتیاق را دارم بتو و تمام درها را بست کسی وارد نشود و یوسف هم خارج نشود و گفت بیا نزد من که من برای تو مهیّا هستم حضرت یوسف فرمود معاذ اللّه من پناه میبرم بخداوند که او بمن چه عنایاتی فرموده که مرا از حضیض ذلّت باوج عزّت رسانیده محققا اینکه عمل ظلم است و رستگار نمیشوند ظالمین واقعا تصور کنید که همچه نفس قویه در احدی جز معصوم و تالی تلو معصوم پیدا نمیشود حتی از یکی از علماء اعلام که در قدس و تقوی کم نظیر بود پرسیدند که اگر یک همچه پیشامدی برای شما شد چه میکنید فرمود پناه میبرم بخدا با اینکه حضرت یوسف علیه السّلام میتوانست بنحو مشروع انجام دهد زیرا عزیز مصر عنّین بود زلیخا اختیار فسخ نکاح را داشت و غیر مدخوله بود عدّه نداشت و یوسف او را تزویج میکرد لکن اینکه ظلم در حق عزیز میشد با آن همه سفارشات که در حق یوسف کرده بود.
وَ راوَدَتهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیتِها فاعل راودت الّتی است که زلیخا باشد و مراوده رفت و آمد است و نزدیک دیگر رفتن و مفعول فعل ضمیر است که مرجعش یوسف است یعنی راودت زلیخا یوسف را یعنی نزدیک یوسف آمد، و تعبیر ببیت دون الدار ظهور در حجره دارد که یوسف در حجره بود.
عن نفسه یعنی نزدیک شده بیوسف که دیگر فاصله چندان نبود و البته با کمال زینت و آرایش آمد وَ غَلَّقَتِ الأَبوابَ جمع باب است و گفتند هفت درب بود ابواب بیوت و ابواب دور تو همتو که کسی وارد نشود و یوسف هم فرار نکند
وَ قالَت هَیتَ لَکَ در قرائت هیت اختلاف زیادی در قرّاء شده لکن نظر به اینکه ما جز سیاهی قرآن هیچ قرائتی را معتبر نمیدانیم و او بفتح ها و تا و سکون یاء است و هیت اسم فعل است بمعنی هلمّ یعنی بشتاب و کلمه لک یعنی بنفع تو است که اگر چنین کنی نزد من بسیار عزیز میشوی و سفارش تو را هم نزد عزیز و نزد ملک میکنم و از من بهرهبرداری کامل میکنی.
قالَ مَعاذَ اللّهِ استعیذ باللّه اعاذة و معاذا و فرق بین اعوذ باللّه و معاذ اللّه اینست که اعوذ باللّه فعل عبد است یعنی من پناه میبرم بخدا و معاذ اللّه فعل الهی است که او مرا پناه میدهد و من در پناهگاه او هستم.
إِنَّهُ رَبِّی مرا تربیت کرده تا باین مقام رسانیده و مقام نبوت و علم و حکمت بمن عنایت فرموده أَحسَنَ مَثوایَ چه اندازه نیکو کرده جایگاه مرا چه اندازه بعض مفسرین اشتباه کاری دارند که مرجع ضمیر انّه را عزیز مصر دانسته و تعبیر بربی یعنی مالک و مولای من است و بمن عزت گذاشته و من غلام او هستم همچه خیانتی باو نمیکنم.
إِنَّهُ لا یُفلِحُ الظّالِمُونَ محققا رستگار نمیشوند ظالمین چه ظالم بنفس باشد نافرمانی او را بکند چه ظالم بغیر باشد و اینکه عمل هم ظلم بنفس است معصیت بزرگی است و هم ظلم بعزیز است که متعرض حریم او شدهام و زلیخا توهّم کرده بود که چون یوسف بعنوان غلامی در خانه او است هر چه بگوید باید اطاعت کند و چون دید اباء و امتناع او را.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر احسن الحدیث
وَ رٰاوَدَتْهُ اَلَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهٰا عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ اَلْأَبْوٰابَ وَ قٰالَتْ هَیْتَ لَکَ قٰالَ مَعٰاذَ اَللّٰهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوٰایَ إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلظّٰالِمُونَ معلوم است که حسن بى مثال یوسف و فضائل اخلاقى او سبب شده که بانوى خانه به او دل ببندد، از آیه به نظر مى رسد که زن قبل از آنکه خانه را خلوت کند از یوسف کام خواسته و موفق نشده بود تا بالاخره روزى درها را بسته و منزل را خلوت کرد و گفت: براى تو آماده هستم یوسف در جواب گفت: معاذ اللّٰه یعنى: «اعوذ باللّٰه معاذا» ظاهر آنست که: ضمیر «انه احسن» راجع به اللّٰه است یوسف برده نبوده تا بگوید: او رب من است، بعید است که یوسف این اوصاف را براى عزیز بیان کند و نیز لازم بود بگوید «انه لا یفلح الخائنون» به قولى هر دو ضمیر راجع به عزیز است به هر حال یوسف در جواب او به حالت امتناع و مقاومت، اول به خدا پناه مى برد آن وقت توضیح مى دهد که خدا اقامت مرا در این خانه بهتر کرده اگر بخواستۀ تو عمل کنم از ستمکاران خواهم بود، و ستمکاران رستگار نمى شوند تقوى و ایمان از این معجزه ها بیشتر دارد، جوان عزب، حالت بحران غریزۀ جنسى، زن آماده و التماسگر، منزل خلوت ولى ایمان و تقوى کار خود را مى کند، با آنکه خدمتکار آن خانم بود، تقوایش به آن امتناع وادار کرد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
وَ رٰاوَدَتْهُ اَلَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهٰا عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ اَلْأَبْوٰابَ وَ قٰالَتْ هَیْتَ لَکَ (مراوده)از راد یرود مشتق گردیده و بمعنى رفتن و آمدن براى چیزى یعنى زلیخا زن عزیز با یوسف ازروى مکر بسیار رفت و آمد مى کرد که او را بفریبد و از او تمتع ببرد از ابن عباس روایت مى کنند که از جمله مراوده زلیخا این بود که بیوسف مى گفت چه موى نیکوئى دارى یوسف مى گفت اول چیزى که در خاک پراکنده مى شود و مى ریزد مو است،مى گفت اى یوسف چه صورت قشنگى دارى یوسف مى گفت(احسن الخالقین)آن را در رحم مادر نقش بسته،مى گفت اى یوسف حسن روى تو مرا لاغر گردانیده یوسف مى گفت شیطان تو را بر این داشته،مى گفت اى یوسف عشق تو آتش در دل من زده این آتش را به لطفت فرو نشان یوسف مى گفت اگر آبى بر آتش تو زنم به آتش جهنّم سوخته شوم گفت برخیز و به اندرون آن خانه برو که بسیار تشنه ام و غرضش این بود که وقتى برود از پس او برود و مرادش را حاصل نماید یوسف گفت کسى در خانه رود که صاحب خانه باشد من مملوکم و مالک چیزى نیستم گفت اى یوسف در آنجا بستر عزیز افراشته در آنجا درآى و مراد مرا حاصل کن گفت چگونه خود را مستحق دوزخ گردانم و منزل خود را در بهشت از دست بدهم،گفت اى یوسف با من درآى در این پرده کسى را راه نیست یوسف گفت خداى من بر همه اسرار و خفیات مطلع است چگونه از او پوشیده مى شود زلیخا گفت دست بر دل من نه تا اطمینان یابم گفت عزیز به آن اولى تر است گفت من عزیز را شربتى دهم تا بمیرد و من زن تو شوم یوسف گفت چگونه از عذاب و عقاب دوزخ خلاص یابى از سدى و اسحاق روایت شده که مراوده زلیخا بیوسف این بود که خود را مى آراست و بر وى عرضه مى نمود و وى را به خود دعوت مى کرد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه
عشق سوزان همسر عزیز مصر
یوسف با آن چهره زیبا و ملکوتیش، نه تنها عزیز مصر را مجذوب خود کرد، بلکه قلب همسر عزیز را نیز به سرعت در تسخیر خود در آورد، و عشق او پنجه در اعماق جان او افکند و با گذشت زمان، این عشق، روز بروز داغتر و سوزانتر شد، اما یوسف پاک و پرهیزکار جز به خدا نمى اندیشید و قلبش تنها در گرو عشق خدا بود
امور دیگرى نیز دست به دست هم داد و به عشق آتشین همسر عزیز، دامن زد
نداشتن فرزند از یک سو، غوطه ور بودن در یک زندگى پر تجمل اشرافى از سوى دیگر، و نداشتن هیچگونه گرفتارى در زندگى داخلى آن چنان که معمول اشراف و متنعمان است از سوى سوم، و بى بند و بارى شدید حاکم بر دربار مصر از سوى چهارم، این زن را که از ایمان و تقوى نیز بهره اى نداشت در امواج وسوسه هاى شیطانى فرو برد، آن چنان که سرانجام تصمیم گرفت مکنون دل خویش را با یوسف در میان بگذارد و از او تقاضاى کامجویى کند
او از تمام وسائل و روشها براى رسیدن به مقصد خود در این راه استفاده کرد، و با خواهش و تمنا، کوشید در دل او اثر کند آن چنان که قرآن مى گوید: آن زن که یوسف در خانه او بود پى در پى از او تمناى کامجویى کرد ( وَ رٰاوَدَتْهُ اَلَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهٰا عَنْ نَفْسِهِ )
جمله راودته از ماده مراوده در اصل به معنى جستجوى مرتع و چراگاه است و مثل معروف: الرائد لا یکذب قومه (کسى که دنبال چراگاه مى رود به قوم و قبیله خود دروغ نمى گوید) اشاره بهمین است و همچنین به میل سرمه دان که آهسته سرمه را با آن به چشم مى کشند، مرود (بر وزن منبر) گفته مى شود، و سپس به هر کارى که با مدارا و ملایمت طلب شود، اطلاق شده است.
این تعبیر اشاره به این است که همسر عزیز براى رسیدن به منظور خود به اصطلاح از طریق مسالمتآمیز و خالى از هر گونه تهدید با نهایت ملایمت و اظهار محبت از یوسف دعوت کرد.
سر انجام آخرین راهى که به نظرش رسید این بود یک روز او را تنها در خلوتگاه خویش بدام اندازد، تمام وسائل تحریک او را فراهم نماید، جالبترین لباسها، بهترین آرایشها، خوشبوترین عطرها را بکار برد، و صحنه را آن چنان بیاراید که یوسف نیرومند را به زانو در آورد.
قرآن مىگوید:" او تمام درها را محکم بست و گفت: بیا که من در اختیار توام"!! (وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ).
" غلقت" معنى مبالغه را مىرساند و نشان مىدهد که او همه درها را محکم بست، و این خود مىرساند که یوسف را به محلى از قصر کشانده که از اطاقهاى تو در تویى تشکیل شده بود، و بطورى که در بعضى از روایات آمده است او هفت در را بست.
تا یوسف هیچ راهى براى فرار نداشته باشد.
به علاوه او شاید با این عمل مىخواست به یوسف بفهماند که نگران از فاش شدن نتیجه کار نباشد، چرا که هیچکس را قدرت نفوذ به پشت این درهاى بسته نیست.
در این هنگام که یوسف همه جریانها را به سوى لغزش و گناه مشاهده کرد، و هیچ راهى از نظر ظاهر براى او باقى نمانده بود، در پاسخ زلیخا به این جمله قناعت کرد و گفت:" پناه مىبرم به خدا" (قالَ مَعاذَ اللَّهِ).
یوسف به این ترتیب خواسته نامشروع همسر عزیز را با قاطعیت رد کرد، و به او فهماند که هرگز در برابر او تسلیم نخواهد شد، و در ضمن این واقعیت را به او و به همه کس فهماند که در چنین شرائط سخت و بحرانى براى رهایى از چنگال وسوسههاى شیطان و آنها که خلق و خوى شیطانى دارند، تنها راه نجات، پناه بردن به خداست، خدایى که خلوت و جمع براى او یکسان است و هیچ چیز در برابر ارادهاش مقاومت نمىکند.
او با ذکر این جمله کوتاه، هم به یگانگى خدا از نظر عقیده و هم از نظر عمل، اعتراف نمود.
سپس اضافه کرد: از همه چیز گذشته" من چگونه مىتوانم تسلیم چنین خواستهاى بشوم، در حالى که در خانه عزیز مصر زندگى مىکنم و در کنار سفره او هستم و او مقام مرا گرامى داشته است" (إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ).
آیا این ظلم و ستم و خیانت آشکار نیست؟" مسلما ستمگران رستگار نخواهند شد" (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).
*** منظور از" رب" در این جمله کیست؟.
در میان مفسران گفتگوى بسیار است، اکثر مفسران چنان که مرحوم طبرسى در مجمع البیان و نویسنده المنار در المنار مىگوید رب را به معنى وسیع کلمه گرفتهاند و گفتهاند منظور از آن" عزیز مصر" است، که در احترام و اکرام یوسف، فرو گذار نمىکرد، و از همان آغاز کار سفارش یوسف را با جمله" أَکْرِمِی مَثْواهُ" به همسرش نمود.
و گمان اینکه کلمه" رب" در این معنى به کار نمىرود، کاملا اشتباه است، زیرا در همین سوره چندین بار کلمه" رب" به غیر از خدا، اطلاق شده است، گاهى از زبان یوسف و گاهى از زبان غیر یوسف.
مثلا در داستان تعبیر خواب زندانیان مىخوانیم که یوسف به آن زندانى که بشارت آزادى داده بود گفت: مرا به رب خود (سلطان مصر) یادآورى کن، و قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ (آیه 42).
و باز از زبان یوسف مىخوانیم هنگامى که فرستاده فرعون مصر نزد او آمد، گفت به نزد رب خود (فرعون) باز گرد و از او بخواه، تحقیق کند، چرا زنان مصر دستهاى خود را بریدند فلما جاءه الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى رَبِّکَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ (آیه 50).
در آیه 41 همین سوره از زبان یوسف و در ذیل آیه 42 از زبان قرآن مىخوانیم که کلمه" رب" به مالک و صاحب نعمت، اطلاق شده است.
بنا بر این ملاحظه مىکنید که در همین سوره در چهار مورد، غیر از مورد بحث، کلمه" رب" به غیر خدا اطلاق شده است، هر چند در همین سوره و سورههاى دیگر قرآن، این کلمه کرارا به پروردگار جهان گفته شده است، منظور این است که این یک کلمه مشترک است و به هر دو معنى اطلاق مىگردد.
ولى به هر حال بعضى از مفسرین، ترجیح دادهاند که کلمه" رب" در آیه مورد بحث إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ، به معنى خداوند است، زیرا کلمه" اللَّه" که در کنار آن ذکر شده سبب مىشود که ضمیر به آن بر گردد، و در این صورت معنى جمله چنین مىشود که من به خدا پناه مىبرم خدایى که پروردگار من است و مقام و منزلت مرا گرامى داشت، و هر نعمتى دارم از ناحیه او است، ولى توجه به سفارش عزیز مصر با جمله" أَکْرِمِی مَثْواهُ" و تکرار آن در آیه مورد بحث، معنى اول را تقویت مىکند.
در تورات در فصل 39 شماره 8 و 9 و 10 چنین آمده:" و بعد از این مقدمات واقع شد اینکه" زن آقایش" چشمان خود را بر یوسف انداخته به او گفت با من بخواب، اما او ابا نموده به زن آقایش گفت، اینک آقایم به آنچه با من در خانه است عارف نیست و تمامى ما یملکش به دست من سپرده است، در این خانه از من بزرگترى نیست و از من چیزى مضایقه نکرده است جز تو چون که زن او مىباشى پس این قباحت عظیم را چگونه خواهم کرد به خدا گناه بورزم" ... این جملههاى تورات نیز مؤید معنى اول است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
وَ رٰاوَدَتْهُ اَلَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهٰا عَنْ نَفْسِهِ «راودته» واژه اى است که نشان مى دهد زن، مرد را فریب داده و نیرنگ به کار برده، تا خواسته خویش را از او بخواهد این واژه به تنهایى نشان دهنده آخرین مرحلۀ شرم و نزاکت در بیان است لکن برخى از مفسران در شرح و تفسیر آن، صفحاتى را پر کرده و انواع نیرنگ هایى را که همسر عزیز با زیبایى هاى خود براى فریب دادن یوسف به کار گرفت، بیان نموده اند این سخنان جز اسرائیلیات، هیچ منبعى ندارد صاحب المنار مى گوید و چه خوب مى گوید: «راویان اسرائیلیات، مطالب زشتى را درباره آن دو گفته اند که به طور بدیهى مى توان به دروغ بودن آنها پى برد؛ زیرا از چنین مطالبى یا باید از راه وحى الهى آگاه شد و یا از راه روایت صحیح، و هیچ کس نمى تواند چنین ادعا کند» انسان و ثروت و غریزه جنسى وَ غَلَّقَتِ اَلْأَبْوٰابَ مصطفى صادق رافعى مى پرسد: چرا خداوند فرموده است: «وَ غَلَّقَتِ اَلْأَبْوٰابَ » و نفرموده است: «و أغلقت الابواب ؟» او پاسخ مى دهد: «این تعبیر نشان مى دهد که وقتى زلیخا ناامید شد و دید که یوسف تلاش مى کند تا وى را رها کند، آن چنان منقلب شد و به هیجان آمد که یک قفل را چند قفل مى پنداشت و از یک در به طرف درى دیگر مى دوید و در هنگام بستن در، دستش مى لرزید گویى او مى خواست علاوه بر بستن درها آنها را قفل هم بکند» لکن از نظر ما هیچ تفاوتى میان غلّقت و أغلقت نیست و سخنان رافعى تنها نشان دهندۀ آن است که وى در ادبیات دست بالایى دارد و مى تواند چیزى را از ناچیز بیرون آورد در هر حال، یوسف مدّت طولانى اى را با همسر عزیز زیر یک سقف به سر برد، در حالى که وى در آغاز جوانى اش بسیار زیبا و دلربا بود بنابراین، شگفت آور نیست، اگر زنى فریفته او شود و عاشق او گردد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
حسن و جمال که از طفولیّت در حضرت یوسف بنصاب کمال رسیده بود چنانچه در حدیث نبوى است که خداوند نیمى از گوهر حسن را بیوسف عطا فرمود و نیم دیگر را بسایر مردم در تزاید بود تا آنحضرت بحدّ بلوغ و رشد رسید گفتهاند اندامش بقدرى موزون و متناسب بود که قابل توصیف نبود رویش مانند ماه شب چهارده میدرخشید و شعاع دندانش دیدهها را خیره میکرد دیگر کسى قادر نبود که چشم از او بپوشد و در تحصیل مراد از او نکوشد بیچاره زلیخا که گرفتار این ورطه هولناک شده بود یکباره عنان صبر و شکیبائى را از دست داد و پس از مراوده و معاشقه و مکالمه چندیکه در آنحضرت مؤثر نشد خود را آرایش و پیرایش تمام نمود و تمام درها را محکم بست و صریحا از آن حضرت تقاضاى کامروائى کرد و گفتهاند او زنى بود شاهزاده و در نهایت حسن و جوانى و جمال و عزیز عنّین بود و نزد زن نمیرفت و حضرت در جواب فرمود معاذ اللّه یعنى پناه مىبرم بخدا از این امر پناه بردنى شوهر تو مولى و ولى نعمت و مربّى من است مرا جایگاه نیکو داده و مقام مرا گرامى فرموده سزاوار نیست من نسبت باو خیانت نمایم یا خداوند تعالى پروردگار من است و مرا جاى در دل بزرگان داده که مورد عنایت ایشان شدم و بمنصب نبوّت فائز فرموده پس نباید معصیت او را بنمایم و این عمل ظلم بنفس و ظلم بغیر است و ظلم کنندگان رستگار نخواهند شد و کلمه هیت اسم فعل است یعنى اقبال و مبادرت نما و در مجمع از امیر المؤمنین علیه السّلام بهمزه و ضم تاء روایت نموده یعنى مهیّا شدم براى تو.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.