از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
109) (قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی ولو جئنا بمثله مددا): (بگو اگر دریا مرکب کلمات پروردگار من باشد، پیش ازآنکه کلمات پروردگارم تمام شود، دریا تمام خواهد شد و اگر چه نظیر آن را نیزبه کمک بگیریم )، (کلمه ) در عرف قرآن بیشتر در گفتار خدا و حکم او استعمال شده ، اما چنانچه سابق هم گفته شد قرآن ، عیسی ع و همه موجودات عالم شامل : اجرام سماوی و کهکشانها و خورشید و ماه و سایر مخلوقات پروردگار،نیز کلمه الله هستند، چون با کلمه کن وجودی پروردگار ایجاد شده و به ظهوررسیده اند و تکلم الهی چنانچه گفتیم ، همان فعل خدا و افاضه وجودیست که می نماید، (انما قولنا لشی ء اذا اردناه ان نقول له کن فیکون )(103)، قول ما به هر چیزی که آن را اراده کنیم این است که بگوئیم باش ، پس او موجود می شود). همچنین خداوند ظهور دین حق را به واسطه کلمه خود دانسته (و تمت کلمه ربک صدقا وعدلا)(104)، و نیز گمراهی فاسقین را کلمه ای از جانب خود نامیده (و تمت کلمه ربک لاملان جهنم من الجنه و الناس اجمعین )(105). پس چون همه موجودات عالم کلمه الله هستند و به فرمایش الهی او هر روز در حال خلقت و ایجاد است (کل یوم هو فی شأن )(106)، و نیز می فرماید، (و السماء بنیناها بایید وانالموسعون )(107)، (و آسمان را به ید قدرت خویش آفریدم و هر آینه آن را وسعت می بخشیم ). به همین جهت اگر دریاها مرکب باشد و حتی اگر غیر این دریاها، دریاهای دیگری هم تهیه کنیم و همه مرکب شوند، تا با آن کلمات الهی را که دال بر وجود او هستندبنویسیم هر آینه آب دریاها تمام می گردد و کلمات پروردگار به انتها نمی رسد، چون (وما عندکم ینفد و ما عندالله باق )(108)، (آنچه نزد شماست پایان می پذیرد و آنچه نزدخداست باقی می ماند)، و مضمون شبیه این آیه در آیه (و البحر یمده من بعده سبعه ابحر)، نیز آمده است. [ نظرات / امتیازها ]
110) (قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاءربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا): (بگو من فقط بشری هستم همانند شما که به من وحی می رسد، حق این است که خدای شما یگانه است ، پس هر که امید دارد که به ملاقات پروردگار خویش نایل شود، باید عمل شایسته کند و هیچکس رادر عبادت پروردگارش شریک نگرداند)، در اینجا به پیامبر ص می فرماید: که خطاب به منکرین بگوید: من هم منحصرا بشری مانند شما هستم که در اصل بشر بودن تفاوتی باشما ندارم و هرگز ادعای قدرت غیبی الهی و قدرت مافوق طبیعی برای خود نکرده ام ، وتنها تفاوت من و شما در امر وحی است که خداوند بوسیله وحی خود، نفس مرا ثبات بخشیده . و همچنین منحصرا خدای شما، خدای واحد است و همه آیات آفاقی و انفسی بروحدانیت او شهادت می دهند و از آنجا که تمامیت معنای الوهیت به امر رجوع بندگان به سوی او بستگی دارد و خدای متعال کمال مطلوب همه موجودات است و هر وصف جمیل و فعل حق و حکم عدل از او منشاء می گیرد، هر کس که به امر رجوع به جانب پروردگار و ملاقات او امید دارد، باید عمل شایسته انجام دهد و ابدا در امر عبادت پروردگارش شریکی اتخاذ نکند، چون چنین شخصی ظن قریب به یقین دارد که بسوی پروردگارش باز می گردد و او به اعمالش رسیدگی می کند و اعتقاد به وحدانیت ، با شرک در مرحله عمل منافات و تناقض دارد و هرگز با هم جمع نمی شود، لذا فرد مؤمن وصالح باید در مرحله عمل نیز موحد باشد. و خدای سبحان که نامش بلند مرتبه باد، در همه صفاتش واحد است و از جمله این صفات الوهیت و معبود بودن است که در آن امر شریکی ندارد(111) [ نظرات / امتیازها ]
  مرضيه علمدار .ب - تفسیر نمونه
109) شأن نزول: یهود هنگامى که این سخن الهى را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شنیدند که: «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا شما جز بهره کمى از دانش ندارید» «1» گفتند:
چگونه چنین چیزى مى‏تواند صحیح باشد؟ در حالى که به ما تورات داده شده است و هر کس تورات به او داده شده، صاحب خیر کثیر است. آیه نازل شد (و ترسیمى از علم بى‏نهایت خدا و ناچیز بودن علم ما در برابر عمل او نمود).

تفسیر: آنها که امید لقاى خدا را دارند! این آیه و آیه بعد در ارتباط با کل مباحث این سوره است، گویى قرآن مى‏خواهد بگوید که آگاهى بر سر گذشت اصحاب کهف، و موسى و خضر، و ذو القرنین در برابر علم بى‏پایان خدا مطلب مهمى نیست.

روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «بگو: اگر دریاها براى نوشتن کلمات پروردگارم مرکب شود، دریاها پایان مى‏یابد پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان گیرد، هر چند همانند آن را به آن اضافه کنیم» (قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً).

در حقیقت قرآن در این آیه توجه به این واقعیت مى‏دهد که گمان مبرید عالم هستى محدود به آن است که شما مى‏بینید یا مى‏دانید یا احساس مى‏کنید، بلکه آن قدر عظمت و گسترش دارد که اگر دریاها مرکب شوند و بخواهند نام آن و صفات و ویژگیهاى آنها را بنویسند دریاها پایان مى‏یابند پیش از آن که موجودات جهان هستى را احصا کرده باشند.

قابل توجه این که: آیه فوق در عین این که گسترش بى‏انتهاى جهان هستى را

در گذشته و حال و آینده مجسم مى‏سازد، ترسیمى از علم نامحدود خداوند نیز هست، چرا که مى‏دانیم خدا به همه آنچه در پهنه هستى بوده و خواهد بود احاطه علمى دارد، بلکه علم او از وجود این موجودات جدا نخواهد بود- دقت کنید.

پس به تعبیر دیگر مى‏توان گفت: اگر تمام اقیانوسهاى روى زمین مرکب و جوهر شوند و همه درختان قلم گردند هرگز قادر نیستند آنچه در علم خداوند است رقم بزنند.
[ نظرات / امتیازها ]
110) این آیه که آخرین آیه سوره کهف است مجموعه‏اى است از اصول اساسى اعتقادات دینى، «توحید» و «معاد» و «رسالت پیامبر» صلّى اللّه علیه و آله و در واقع همان چیزى است که آغاز سوره کهف نیز با آن بوده است.

و از آنجا که مسأله نبوت در طول تاریخش با انواع غلو و مبالغه همراه بوده است آن را چنین بیان مى‏کند: «بگو: من فقط بشرى همچون شما هستم (یگانه امتیازم این است) که بر من وحى مى‏شود» (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ).

و با این تعبیر بر تمام امتیازات پندارى شرک آلودى که پیامبران را از مرحله بشریت به مرحله الوهیت بالا مى‏برد قلم سرخ مى‏کشد.

سپس از میان تمام مسائلى که وحى مى‏شود، انگشت روى مسأله توحید مى‏گذارد و مى‏گوید: بر من وحى مى‏شود «که معبود شما فقط یکى است» (أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).

در اینجا تنها به مسأله توحید اشاره شده است، زیرا توحید تنها یک اصل از اصول دین نیست بلکه خمیر مایه همه اصول و فروع اسلام است.

اگر در یک مثال ساده تعلیمات دین را از اصول و فروع به دانه‏هاى گوهرى تشبیه کنیم باید توحید را به آن ریسمانى تشبیه کرد که این دانه‏ها را به هم پیوند مى‏دهد و از مجموع آن گردنبند پر ارزش و زیبایى مى‏سازد.

به همین دلیل در احادیث مى‏خوانیم که: جمله «لا اله الّا اللّه» قلعه محکم پروردگار است و هر کس در آن وارد شود از عذاب و کیفر الهى در امان است.

سومین جمله این آیه اشاره به مسأله رستاخیز مى‏کند و آن را با حرف «فاء» به برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 76

مسأله توحید پیوند مى‏زند، و مى‏گوید: «بنا بر این هر کس امید لقاى پروردگارش را دارد باید عمل صالح انجام دهد» (فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً).

لقاى پروردگار که همان مشاهده باطنى ذات پاک او با چشم دل و بصیرت درون است گر چه در این دنیا هم براى مؤمنان راستین امکان‏پذیر است اما در قیامت به خاطر مشاهده آثار بیشتر و روشنتر جنبه همگانى و عمومى پیدا مى‏کند.

در آخرین جمله حقیقت عمل صالح را در یک بیان کوتاه چنین باز گو مى‏کند:

«و نباید کسى را در عبادت پروردگارش شریک سازد» (وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً).

به تعبیر روشنتر تا حقیقت خلوص و اخلاص، در عمل نیاید رنگ عمل صالح به خود نخواهد گرفت. در حقیقت عمل صالحى که از انگیزه الهى و اخلاص، سر چشمه گرفته و با آن آمیخته شده است گذر نامه لقاى پروردگار است! عمل خالص تا آن حدّ در اسلام مورد اهمیت است که در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که چهل روز اعمال خود را خالصانه انجام دهد، خداوند چشمه‏هاى حکمت و دانش را از قلبش بر زبانش مى‏گشاید».
[ نظرات / امتیازها ]
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
109) قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (109)
بعد از امر و نهى و وعد و وعید بیان حکم و علوم غیر متناهى خود را فرماید که:
قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً: بگو اى پیغمبر اگر باشد آب دریاى محیط که زمین را احاطه نموده سیاهى و مرکب. لِکَلِماتِ رَبِّی‌: براى نوشتن کلمات پروردگار من، یعنى معلومات و مقدورات و حکم الهى، یا معانى آیات قرآنى یا آنچه وعده فرموده براى مطیعین از ثواب و آنچه وعید فرموده براى کفار از عقاب.
لَنَفِدَ الْبَحْرُ: هر آینه فانى گردد و نماند آب دریا، زیرا آب دریا جسم و هر جسمى متناهى است، پس آن به نهایت رسد. قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی‌: پیش از آنکه نماند و تمام شود کلمات پروردگار من، زیرا آن غیر متناهى، پس به مداد متناهى نوشته نشود. وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً: و اگرچه بیاوریم به مثل دریاى محیط مدد آن مداد و بر آن بیفزائیم.
شأن نزول: مفسرین از عکرمه از ابن عباس نقل نموده‌اند که: یهود مسلمانان‌را گفتند در کلام خود مى‌خوانید «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» «1» و زعم پیغمبرشان اینست که او را حکمت بسیارى داده، بنابراین دعواى شما مى‌باید علم شما بسیار باشد. دیگر باره مى‌خوانید «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» «2» جمع میان این دو سخن چگونه تواند بود، «3» حق سبحانه در آیت مجیده فرموده که علم الهى تناهى ندارد هر چند کسى را علم بسیار باشد در جنب علم الهى هیچ ننماید، لذا بعد از امر و نهى و وعد و وعید بیان علم و حکم خود را فرماید تا بندگان بدانند که اوامر و نواهى سبحانى بر وجه حکمت و مصلحت باشد. نزد بعضى مراد از کلمات اللّه علم سبحانى. نزد جمعى آنچه را که ذات الهى قدرت دارد بر اینکه خلق فرماید از اشیاء و امر فرماید به آن، چنانچه در حق حضرت عیسى فرموده‌ «وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‌ مَرْیَمَ» «4» و لکن نزد محققین از مفسرین مراد از کلمات، مقدورات و معلومات سبحانى است و چون معلومات و مقدورات الهى نامتناهى است، پس کلمات که عبارت از آن باشد نامتناهى خواهد بود. و نظیر این آیه است آیه شریفه‌ «وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» «5» یعنى و اگر آنکه بودى در زمین از درختان قلمها و دریاى محیط با سعه آن مدد دادى آن را بعد از فناى آب مداد شده آن هفت دریاى دیگر مانند آن و بدین مدادها و قلمها کتابت کردندى، به پایان نرسیدى علوم الهى و عجائب و غرائب صنع پادشاهى به نوشتن آن.
تتمه: در تفسیر لوامع التنزیل: در اخبار فریقین از حضرات ائمه اهل البیت علیهم السلام وارد گشته که فرمودند: نحن الکلمات الّتى لا تحصى فضائلها یعنى: مائیم کلمات اللّه که فضائل ما احصا نمى‌توان نمود.
و در بعضى اخبار فریقین به همین الفاظ در آیه مبارکه عینا وارد شده که فضائل حضرت على بن ابى طالب علیه السلام شماره نشود، چنانچه در کتاب «المودة القربى» على الهمدانى- در مودت پنجم حدیث هشتم چنین نوشته و از عمر بن الخطاب- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله لعلىّ علیه السلام: لو کان البحر مدادا و الرّیاض اقلاما و الانس کتابا و الجنّ حسابا ما احصوا فضائلک یا ابا الحسن.
از عمر بن الخطاب مروى است که: فرمود حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله به على بن ابى طالب: هر گاه تمامى آب دریاها مرکب گردند و تمامى درختان روى زمین قلم ساخته شوند و جمیع افراد آدمیان نویسندگان باشند و تمامى جنیان شماره‌کنندگان باشند، نتوانند بشمارند فضائل تو را اى ابو الحسن‌ «1».
و در روایت دیگر از عبد اللّه بن مسعود یا ابن عباس همین مضمون به اختلاف الفاظ زیادتى نقل شده.
ایضا از ابن عباس، فرمود حضرت پیغمبر: لو کانت البحار مدادا و الاشجار اقلاما و السّموات صحافا و الانس و الجنّ کتّابا لنفد المداد و قلّت الصّحف و کلّت الاقلام لم یکتبوا عشر معاشر فضائل على بن أبی طالب (انّ فى ذلک لآیة لاولى الالباب). [ نظرات / امتیازها ]
110) قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‌ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (110)
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ‌: بگو اى پیغمبر اینست و جز این نیست که من بشرى هستم مثل شما، دعوى احاطه کلمات الهى نمى‌کنم، این مقدار هست که بواسطه جبرئیل. یُوحى‌ إِلَیَ‌: وحى کرده مى‌شود به من. أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ: اینست و جز این نیست که معبود شما معبود یکتاست بى‌شریک و نظیر.
نزد بعض مفسرین این آیه شریفه جواب آنانست که گفتند: (ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ) «1» این چه رسولى است که طعام مى‌خورد و در بازار راه مى‌رود مانند سایر مردمان حق تعالى فرمود: بگو من آدمى هستم مثل شما از جهت خلقت و احتیاج به خوردن و راه رفتن الا آنکه ممتازم از جهت آنکه وحى به من مى‌آید که خداى عالم و عالمیان یکى است‌ «2».
تحقیق: بیان وحى- این مقدمه مسلم است که بشر به سبب خطاى در عقل، محتاج است به پیغمبر و ناموس وحى. و این وحى مانند غرائز، معصوم از خطا، و جزء مسائل مهمه ایمانى، و یکى از امور مشکله ما وراء الطبیعه و محیر العقول بشر مى‌باشد؛ زیرا از پیغمبران سلف چیزى در این قسمت نرسیده الا قرآن که معرفى انبیاء را به جامعه عالم فرموده، و از داستان وحى و نزول جبرئیل خبر داده که انبیاء داراى دو جنبه هستند: یکى جسمانى که با سایر مردم در امورات جسدى شریک باشند، و دیگر روحانى که رابطه به مبدء و عالم غیب دارند که بدان سبب مهبط وحى و محل نزول ملائکه واقع شوند. پس ممکن است در بشر کسانى که بدون معلم، افاضه علم لدنى و ماوراء الطبیعه به آنها گردد.
حکما و فلاسفه، چون عاجز از ادراک کیفیت وحى شدند، تأویلات سخیفه نموده، وحى را قوت قوه متخیله نبى، و جبرئیل را منشأ خلاقیت خیال پیغمبر دانستند، و به این مطالب، عظمت وحى و اهمیت قرآن را برداشتند و منکر صریح آیات الهى گشتند، غافل از آنکه چون احاطه به ماوراء الطبیعه ندارند، باید احوالات آن را از وجود پیغمبر که محیط است به امورات غیبیه اخذ نمایند.
انبیاء خبر از ملائکه و ملأ اعلى و سرادقات حجب و عزت خبردار هستند به سبب وحى، پس در وحى دو مرحله باشد: یکى مقام فؤادى و حس سادسى فوق بشر، و دیگر حقیقت مستقله وجودیه ثابته جبرئیل در خارج که نازل بر پیغمبر مى‌شد. و البته شخص متدین کلام قرآنى را بواسطه شبهات واهى از دست نداده، اعتقادات خود را به میزان آیات الهیه و فرمایشات نبویه تکمیل نماید، و انواع وحى در مجلدات قبل مشروح گردید.
فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ‌: پس هر که امید دارد رسیدن پاداش پروردگار خود را در روز حشر و بعث و قیامت. فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً: پس باید بجا آورد کارهاى شایسته و پسندیده خدا و رسول. وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً: و باید بنده‌اى که عمل صالح کند شرک نیارد و انباز نسازد به پرستش پروردگار خود هیچکس را، یعنى به ریا و سمعه آن را ضایع نکند.
تنبیه 1: قوله تعالى‌ «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» چون به براهین عقلیه و دلایل نقلیه مبرهن شده که ذات غیب الغیوب، دیدنى نیست نه در دنیا و نه در آخرت نسبت به عموم خلایق حتى پیغمبر خاتم صلّى اللّه علیه و آله، پس آیه منزل است بر کمال قرب و علو مکانت و مزیت مثوبت. یعنى هر که طمع دارد لقاء ثواب پروردگار خود را و آرزو نماید آن را و مقر است به بعث و وقوف در محضر عدل سبحانى را، با کسى که بترسد لقاء عقاب الهى را؛ و ذکر رجا شامل است هر دو معنى را.
در توحید- از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در معنى آیه فرمود: هر که ایمان دارد به اینکه مبعوث مى‌شود، پس البته چنین کسى موجبات قرب حضرت حق را فراهم کند «1».
تنبیه 2: قوله تعالى‌ «فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً ...» دو مقام را بیان فرماید: یکى ملازمت به اعمال صالحه شرعیه، یعنى علم و عمل به احکام و سنن الهیه؛ و دیگر خلوص عمل از ریا و سمعه و آنچه غیر خدا باشد که تعبیر به شرک گردیده در آیه‌و اخبار، چنانچه در تفسیر برهان از حضرت باقر مروى است که سؤال شد از حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله از تفسیر این آیه شریفه، فرمود:
من صلّى مرایاة النّاس فهو مشرک و من زکى مرایاة النّاس فهو مشرک و من صام مرایاة النّاس فهو مشرک و من حجّ مرایاة النّاس فهو مشرک و من عمل عملا ممّا امره اللّه مرایاة النّاس فهو مشرک و لا یقبل اللّه عزّ و جلّ عمل مرائى‌ «1» هر که نماز گزارد به جهت ریا نمودن به مردمان، مشرک است. و هر که زکات دهد به جهت ریا نمودن به مردمان، مشرک است و هر که روزه دارد به جهت ستایش مردمان، مشرک است. و هر که حج کند براى نمودن به مردمان، مشرک است. و هر که بجا آورد عملى را از آنچه خدا امر فرموده براى نمودن به مردمان، پس او مشرک است. و خداوند عزّ و جلّ قبول نفرماید عمل ریا کننده را.
ایضا- در کافى- از آن حضرت مروى است در این آیه فرمود: شخص عمل نماید، ثوابى را طلب نکند، به آن رضاى خدا را مى‌خواهد و تعریف مردمان را و مایل است شنوانیدن آن را به مردمان؛ پس این کسى است که شرک آورده به پرستش پروردگار خود، بعد فرمود: نیست بنده‌اى که بجا آورد خیرى را پنهانى و مدتى بگذرد مگر آنکه ظاهر فرماید آن خیر را خداوند، و نیست بنده‌اى که شرى را به پنهانى بجاى آرد و مدتى بگذرد مگر آنکه آشکار فرماید شر را «2».
و اخبار در تأکید خلوص نیت و نهى از شرک خفى یعنى ریا بسیار است، و عمل خالص در عرف آنست که قصد قربت در آن مجرد باشد از جمیع شوائب.
تنبیه 3: باطن عمل صالح، معرفت ائمه معصومین است، چنانچه على بن ابراهیم از حضرت صادق علیه السلام- «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» فرمود آن حضرت: فرا نگیرد با ولایت آل محمد علیهم السلام غیر ایشان را. و ولایت ایشان عمل صالح است کسى که شرک آرد به عبادت پروردگار خود، پس‌بتحقیق شرک آورده به ولایت ما، و کافر شده به آن و انکار نموده حق امیر المؤمنین علیه السلام و ولایت او را «1».
خاتمه: صدوق (رحمه اللّه) از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که: هر که قرائت کند آیه‌ «قُلْ إِنَّما ...» را وقت خواب، ساطع شود براى او نورى از مسجد الحرام ردیف آن نور ملائکه استغفار کنند براى او تا صبح کند «2».
اعجاز: در کافى- از حضرت صادق علیه السلام: نیست هیچ بنده‌اى بخواند آخر سوره کهف را وقت خواب، مگر آنکه بیدار شود وقتى را که بخواهد «3».
تجربیات زیاد از اشخاص بسیار، حقانیت فرمایش حضرت و اعجاز قرآن را ثابت و محقق گرداند، لکن دیده بصیرت باید تا حقایق را دریابد.
و الحمد للّه ربّ العالمین و صلّى اللّه على محمّد و آله الطّاهرین (تمام شد تفسیر این سوره مبارکه در جوار روضه) (حضرت معصومه ربیع الثانى 1359) [ نظرات / امتیازها ]
 » اطیب البیان
109) قُل‌ لَو کان‌َ البَحرُ مِداداً لِکَلِمات‌ِ رَبِّی‌ لَنَفِدَ البَحرُ قَبل‌َ أَن‌ تَنفَدَ کَلِمات‌ُ رَبِّی‌ وَ لَو جِئنا بِمِثلِه‌ِ مَدَداً (109)
بفرما ‌اگر‌ دریا مرکب‌ شود ‌برای‌ نوشتن‌ کلمات‌ پروردگار ‌من‌ ‌هر‌ آینه‌ تمام‌ میشود دریا پیش‌ ‌از‌ اینکه‌ کلمات‌ پروردگار ‌من‌ تمام‌ شود و ‌لو‌ اینکه‌ بیاوریم‌ بمثل‌ دریا مدد و کمکی‌ ‌که‌ مضاعف‌ شود، ‌اینکه‌ مثال‌ ‌برای‌ اینست‌ ‌که‌ کلمات‌ پروردگار محدود نیست‌ و امّا دریاها ‌هر‌ چه‌ ‌باشد‌ و ‌هر‌ مقدار ‌باشد‌ محدود ‌است‌ و نسبت‌ محدود بغیر محدود نسبت‌ متناهیست‌ بغیر متناهی‌ ‌حتی‌ نسبت‌ واحد بالف‌ ‌هم‌ نمیتوان‌ داد زیرا الف‌ ‌هم‌ متناهیست‌ قُل‌ لَو کان‌َ البَحرُ مِداداً لِکَلِمات‌ِ رَبِّی‌ کلمات‌ پروردگار شامل‌ جمیع‌ موجودات‌ امکانی‌ ‌از‌ مجرّدات‌ و مادیّات‌ ‌است‌ ‌که‌ اطلاق‌ شی‌ء ‌بر‌ ‌او‌ میشود ‌که‌ مشمول‌ ‌آیه‌ شریفه‌ میشود إِذا أَرادَ شَیئاً أَن‌ یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن‌ فَیَکُون‌ُ یس‌ 82 بلکه‌ احتیاج‌ بکلمه‌ کن‌ ‌هم‌ ندارد زیرا بمجرد اراده‌ ایجاد میفرماید و مراد ‌از‌ اراده‌ ‌هم‌ علم‌ بصلاح‌ ‌است‌ و ‌از‌ صفات‌ ذات‌ چنانچه‌ حکماء گفتند نه‌ ایجاد ‌که‌ تعبیر بمشیّت‌میشود ‌که‌ متکلمین‌ گفتند و ‌هم‌ چنین‌ شامل‌ جمیع‌ تشریعیّات‌ میشود ‌از‌ کتب‌ سماوی‌ و احکام‌ الهی‌ و دستورات‌ پروردگاری‌ و سرّ اینکه‌ ‌غیر‌ متناهیست‌ مسئله‌ خلود ‌است‌ ‌در‌ قیامت‌ ‌که‌ فناء و زوال‌ ندارد، لذا میفرماید قُل‌ لَو کان‌َ البَحرُ مراد جنس‌ بحر ‌است‌ ‌که‌ شامل‌ جمیع‌ بحار میشود مِداداً لِکَلِمات‌ِ رَبِّی‌ ‌حتی‌ ‌اگر‌ جن‌ّ و انس‌ نویسنده‌ شوند لَنَفِدَ البَحرُ تمام‌ دریاها خشک‌ میشود قَبل‌َ أَن‌ تَنفَدَ کَلِمات‌ُ رَبِّی‌ ‌که‌ بآخر برسد زیرا آخر ندارد وَ لَو جِئنا بِمِثلِه‌ِ مَدَداً بلکه‌ بامثاله‌ الف‌ الف‌ مددا. [ نظرات / امتیازها ]
110) قُل‌ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم‌ یُوحی‌ إِلَی‌َّ أَنَّما إِلهُکُم‌ إِله‌ٌ واحِدٌ فَمَن‌ کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّه‌ِ فَلیَعمَل‌ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشرِک‌ بِعِبادَةِ رَبِّه‌ِ أَحَداً (110)
بفرما باین‌ کفار و مشرکین‌ ‌که‌ جز ‌اینکه‌ نیست‌ ‌که‌ ‌من‌ ‌هم‌ یک‌ بشری‌ هستم‌ مثل‌ ‌شما‌ فقط ‌از‌ جانب‌ پروردگار وحی‌ میشود بسوی‌ ‌من‌ ‌که‌ جز ‌اینکه‌ نیست‌ ‌که‌ پروردگار ‌شما‌ یکیست‌ شریک‌ نظیر مثل‌ مانند شبیه‌ عدیل‌ ضدّی‌ ندّی‌ ندارد نه‌ ‌در‌ ذات‌ و نه‌ ‌در‌ صفات‌ و نه‌ ‌در‌ افعال‌ و نه‌ ‌در‌ عبادت‌ قُل‌ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم‌ ‌در‌ باب‌ نبوّت‌ و رسالت‌ شرط ‌است‌ ‌که‌ باید ‌از‌ جنس‌ بشر ‌باشد‌ زیرا غرض‌ ابلاغ‌ و ارشاد ‌است‌ باید بتواند تماس‌ بگیرد ‌با‌ افراد امّت‌ و ملک‌ و جن‌ّ نمیتوانند افراد بشر ‌با‌ ‌آنها‌ تماس‌ بگیرند مگر آنکه‌ بصورت‌ بشریّت‌ ظاهر شوند آنهم‌ بشر نشناس‌ و اشکال‌ ‌آنها‌ عود میکند چنانچه‌ میفرماید وَ لَو جَعَلناه‌ُ مَلَکاً لَجَعَلناه‌ُ رَجُلًا وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم‌ ما یَلبِسُون‌َ انعام‌ آیه 9 یُوحی‌ إِلَی‌َّ طریق‌ وحی‌ ‌را‌ ‌در‌ قرآن‌ مجید بیان‌ فرموده‌ وَ ما کان‌َ لِبَشَرٍ أَن‌ یُکَلِّمَه‌ُ اللّه‌ُ إِلّا وَحیاً أَو مِن‌ وَراءِ حِجاب‌ٍ أَو یُرسِل‌َ رَسُولًا فَیُوحِی‌َ بِإِذنِه‌ِ ما یَشاءُ شوری‌ آیه 51 انّما منحصر ‌است‌ إِلهُکُم‌ إِله‌ٌ واحِدٌ باید تمام‌ توجّه‌ باو ‌باشد‌ و ‌او‌ ‌را‌ پرستش‌ کرد و بس‌.
فَمَن‌ کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّه‌ِ فَلیَعمَل‌ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشرِک‌ بِعِبادَةِ رَبِّه‌ِ أَحَداً ‌پس‌ کسی‌ ‌که‌ امید دارد لقاء رحمة پروردگار ‌خود‌ ‌را‌ ‌پس‌ باید عمل‌ کند باعمال‌صالحه‌ و شرک‌ نیاورد و شریک‌ قرار ندهد بپروردگار ‌خود‌ احدی‌ ‌را‌ و رسیدن‌ بمقام‌ قرب‌ الهی‌ و جنة المأوی‌ و فردوس‌ برین‌ منوط و مربوط بدو امر ‌است‌ اوّل‌ فَمَن‌ کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّه‌ِ فَلیَعمَل‌ عَمَلًا صالِحاً اعمال‌ صالحه‌ عبارت‌ ‌از‌ واجبات‌ و مستحبات‌ الهیّه‌ مطابق‌ دستورات‌ حق‌ و تزکیه‌ اخلاق‌ بتخلّق‌ باخلاق‌ حمیده‌ و ازاله صفات‌ خبیثه‌ و ترک‌ اعمال‌ قبیحه‌ و محرّمات‌ الهیّه‌ وَ لا یُشرِک‌ بِعِبادَةِ رَبِّه‌ِ أَحَداً نه‌ شرک‌ جلی‌ مثل‌ بت‌ پرست‌ آفتاب‌ پرست‌ عیسی‌ پرست‌ ملک‌ پرست‌ جن‌ پرست‌ گوساله‌ پرست‌ و ‌در‌ حکم‌ شرک‌ ‌است‌ ‌هر‌ معتقد بعقائد فاسده‌ ‌در‌ نبوّت‌ و خلافت‌ و عدل‌ و معاد و ضروریات‌ و مسلمیّات‌ دین‌ مقدس‌ اسلام‌ و نه‌ شرک‌ خفی‌ مثل‌ ریاء خودنمایی‌، عبادت‌ معتبر ‌است‌ ‌در‌ ‌او‌ قصد قربت‌ و قصد خلوص‌ و الا باطل‌ و فاسد ‌است‌ اللّهم‌ ثبّتنا ‌علی‌ دینک‌ القویم‌ و وفقنا للتقی‌ و طلب‌ العلم‌ و اجعل‌ عاقبة امرنا خیرا و سعادة بحق‌ محمّد و اله‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و اله‌ و الحمد للّه‌ رب‌ العالمین‌ ‌هذا‌ آخر ‌ما کتبنا ‌فی‌ ‌سورة‌ الکهف‌ [ نظرات / امتیازها ]
 » ترجمه تفسیر جوامع الجامع
109) «حول» به معناى تحوّل است «حال عن مکانه حولا»، از جاى خود تغییر مکان داد مثل «عاد فى حبها عودا»، دوستى او مرا (از مسیرم) بر گردانید معناى آیه این است که اهل بهشت هیچ گونه آرزویى براى انتقال از آن به جاى دیگرى ندارد زیرا خوشى آن جا در مرحلۀ کمال است مداد اسم چیزى است که در دوات از آن مایه مى گیرد (مرکّب)، یعنى اگر کلمات علم و حکمت خداوند نوشته شود، و دریا براى نوشتن آنها مرکب گردد، دریاها از بین مى روند، پیش از آن که کلمات او تمام شود و اگر مانند آن، دریاهاى دیگرى هم بیاوریم باز هم تمام مى شود ولى کلمات خداوند تمام شدنى نیست «مددا» تمیز است مانند: لى مثله رجلا «مدد» به معناى مداد است یعنى چیزى که از آن در نوشتن کمک گرفته مى شود که همان مرکّب مى باشد «أَنْ تَنْفَدَ» این فعل، به صورت مذکّر: ینفد نیز خوانده شده است [ نظرات / امتیازها ]
110) فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا ؛ کسى که آرزو دارد پروردگارش را بخوبى ملاقات کند چنان که با قبولى عملش از او راضى باشد یا کسى که مى ترسد پروردگارش را با ناخشنودى ملاقات کند (اعمال نیک انجام دهد) منظور از شرک در عبادت ریاکارى است یعنى نباید در عبادتش غیر خدا را اراده کند بلکه آن را خالص براى خدا انجام دهد و دیگرى را در نظر نداشته باشد از پیامبر نقل شده است: قال اللّٰه عزّ و جلّ : انا اغنى الشرکاء من الشرک فمن عمل عملا اشرک فیه غیرى فانا منه بریء فهو للذى اشرک؛ «خداوند با عزّت و جلال فرموده: من بى نیاز ترین شریکان از شریک داشتن هستم، پس کسى که عملش را براى من و غیر من انجام دهد من از آن عمل بیزارم و آن را به همان دیگرى وامى گذارم که شریک من قرار داده شده است » از امام صادق علیه السّلام روایت شده است: ما من احد یقرأ آخر الکهف عند النوم الاّ تیقظ فى الساعة التی یریدها ؛ «کسى نیست که آیۀ آخر سورۀ کهف را در وقت خوابیدن بخواند، مگر این که همان ساعتى که او مى خواهد، بیدار مى شود» [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر احسن الحدیث
109) قُلْ لَوْ کٰانَ اَلْبَحْرُ مِدٰاداً لِکَلِمٰاتِ رَبِّی لَنَفِدَ اَلْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمٰاتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنٰا بِمِثْلِهِ مَدَداً نظیر این آیه است آیۀ: وَ لَوْ أَنَّ مٰا فِی اَلْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاٰمٌ وَ اَلْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مٰا نَفِدَتْ کَلِمٰاتُ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ لقمان 27 این آیه مى شود در رابطه با آن سه سؤال نازل شده باشد که از آن حضرت سؤال کرده اند یعنى شما از جریان اصحاب کهف و موسى و خضر و ذو القرنین مى پرسید حال آنکه آنها در مقابل معلومات خدا چیزى نیستند ناگفته نماند: هر چیزى که به وجود مى آید و هر واقعه اى که اتّفاق مى افتد، بعنوان اینکه دلیلى بر وجود خداست، مى شود کلمه نامیده شود، زیرا کلمه ایست دالّ بر وجود ولى به نظر مى آید که منظور از «کلمات» در آیه هر کلمه و کلامى است که دلالت بر وجود و صفات و جلال و جمال خدا دارد یعنى: اگر دریا مرکّب باشد براى نوشتن کلمات خدا، دریا تمام مى شود ولى کلمات خدا تمام نمى شود و اگر مانند آن دریا را کمک بیاوریم باز دریا تمام میشود، منظور بیان غیر قابل شمارش بودن کلمات خداست، لزومى ندارد بگوئیم: کدام دریا و چگونه دریایى است در تفسیر برهان از امام صادق علیه السّلام نقل شده است: به تو خبر دهم که کلام خدا را آخر و غایتى نیست و أبدا منقطع نمى شود «اخبرک أنّ کلام اللّٰه لیس له آخر و لا غایة و لا ینقطع ابدا» بهر حال این آیه براى نگارنده مجهول ماند، و اللّٰه اعلم [ نظرات / امتیازها ]