آیه شریفه تنها بر احوال و ملکات نفسانیه اى دلالت دارد که منشا صدور افعال هستند چه فعل اطاعت و چه معصیت و خداى سبحان انسان ها را با آن احوال و ملکات محاسبه مى کند. اما خاطراتى که گاهى بى اختیار در نفس خطور مى کند و همچنین تصورات ساده اى که دنبالش تصدیق نیست، از قبیل صورت و قیافه گناهى که در نفس تصور مى شود بدون اینکه تصمیم بر آن گناه گرفته شود، لفظ آیه به هیچ وجه شامل آن ها نیست. چون توجه فرمودید که اینگونه تصورات استقرارى در نفس ندارند و منشا صدور هیچ فعلى نمى شوند. آیه شریفه به احوال نفس نظر دارد نه به ملکات راسخه در نفس. {ما فِی أَنْفُسِکُمْ}
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : معناى کلمه (ما فِی أَنْفُسِکُمْ)، (ما استقر فى انفسکم) است؛ یعنى آنچه در دل هاى شما جایگزین شده است. چون هم عرف و هم لغت از آن عبارت این معنا را مى فهمد و معلوم است که در نفس چیزى به جز ملکات و صفات، چه فضائل و چه رذائل مستقر نمى شود. آرى آنچه در نفس مستقر مى شود صفاتى چون ایمان و کفر و حب و بغض و عزم و غیر این ها است، این ها است که هم مى توان اظهارش کرد و هم پنهانش داشت. اما مى توان اظهار کرد چون صفات اصولا در اثر تکرار، افعال مناسب با خود پیدا مى کنند و وقتى فعلى از کسى صادر شد، عقل هر کس از آن فعل کشف مى کند که فلان صفتى که مناسب با این فعل است در نفس فاعل وجود دارد. چون اگر این صفات و ملکات در نفس مستقر نبود، افعال مناسب با آن از جوارح صادر نمى شود. پس با صدور این افعال براى عقل روشن مى شود که منشئى براى این افعال در نفس فاعل هست. اما مى توان اخفا کرد براى اینکه ممکن است انسان آن کارى که دلالت بر وجود منشاش در نفس دارد انجام ندهد.
کوتاه سخن اینکه ظاهر جمله (ما فى أنفسکم) ثبوت و استقرار در نفس است. البته منظور ما از این حرف این نیست که از ظاهر عبارت نامبرده مى فهمیم که منظور، استقرار صفات به نحوى است که نظیر ملکات راسخه نتوان آن را از نفس زایل نمود؛ بلکه منظور ما ثبوت و استقرار تامى است که مى توان صدور فعل را مستند به آن کرد. ظهور این معنا از جمله (ان تبدوا) و جمله (او تخفوه) قابل انکار نیست، براى اینکه خود ابدا و اخفا دلالت دارد بر اینکه آنچه در نفس هست طورى است که هم ممکن است منشا اظهار باشد و هم ممکن است منشا اظهار نباشد (پس با ملکات راسخه اى که نمى شود از بروز و ظهورش جلوگیرى کرد فرق دارد)، پس آیه شریفه به احوال نفس نظر دارد نه به ملکات راسخه در نفس.
اما خاطراتى که گاهى بى اختیار در نفس خطور مى کند و همچنین تصورات ساده اى که دنبالش تصدیق نیست، از قبیل صورت و قیافه گناهى که در نفس تصور مى شود بدون اینکه تصمیم بر آن گناه گرفته شود، لفظ آیه به هیچ وجه شامل آن ها نیست. چون توجه فرمودید که اینگونه تصورات استقرارى در نفس ندارند و منشا صدور هیچ فعلى نمى شوند.
پس حاصل کلام این شد که آیه شریفه تنها بر احوال و ملکات نفسانیه اى دلالت دارد که منشا صدور افعال هستند چه فعل اطاعت و چه معصیت و خداى سبحان انسان ها را با آن احوال و ملکات محاسبه مى کند. در نتیجه آیه شریفه همان سیاقى را دارد که آیه «لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ» (بقره/225) و آیه «فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» (بقره/283) و آیه «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» (اسرا/36) دارند، چون همه این آیات دلالت دارند بر اینکه قلوب که مراد از آن همان نفوس است احوال و اوصافى دارد که آدمى با آن احوال محاسبه مى شود. نیز آیه شریفه «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» (نور/19) که ظهور در این دارد که عذاب تنها و تنها به خاطر دوست داشتن اشاعه فحشا است و معلوم است که دوستى حالتى قلبى است (دقت فرمائید).
این بود ظاهر آیه. لازم است دانسته شود که آیه شریفه تنها دلالت دارد بر اینکه محاسبه بر معیار حالات و ملکات قلبى است؛ چه اظهار بشود و چه نشود. اما اینکه جزاى آن، در دو صورت اظهار و اخفا یک جور است یا نه؟ به عبارت دیگر آیا جزا تنها بستگى به تصمیم دارد؟ خواه عمل را هم انجام بدهد یا ندهد؟ خواه مصادف با واقع هم بشود یا نشود؟ مثلا کاسه اى که شراب تشخیص داده بنوشد و بعد معلوم شود آب بود. آیه شریفه ناظر به این جهات نیست. این بود نظریه ما در تفسیر آیه مورد بحث ولى مفسرین در تفسیر آن به راه هاى مختلفى رفته اند، چون خیال کرده اند که آیه دلالت مى کند بر اینکه تمامى خاطراتى که در نفس خطور مى کند؛ چه در نفس مستقر بشود و دل آن را بپذیرد و چه نپذیرد مورد مؤاخذه قرار مى گیرد؛ درحالیکه اگر چنین باشد در حقیقت آیه شریفه تکلیفى طاقت فرسا کرده است براى اینکه همه مى دانیم دل آدمى در و دروازه ندارد، هر خیالى و خاطره اى در آن وارد مى شود و این امرى نیست که بتوان از آن اجتناب کرد. مفسرین خودشان متوجه این اشکال شده اند و بعضى به آن ملتزم شدند و بعضى در مقام خلاصى از آن وجوهى ذکر کرده اند.
بعضى گفته اند: «آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه آنچه وارد دل مى شود به حساب مى آید و این تکلیفى است خارج از قدرت و به همین جهت آیه اى دیگر که بعد از آن قرار دارد آن را نسخ کرده است و مى فرماید: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها».». این پاسخ صحیح نیست زیرا اولا آیه چنین عمومیتى ندارد و در ثانى تکلیف به ما لایطاق و طاقت فرسا از خداى حکیم بدون شک، جایز نیست و در ثالث خود خداى تعالى فرموده است که در دین هیچ حرجى بر شما نیست «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» (حج/78).
بعضى دیگر گفته اند: «آیه شریفه مخصوص کتمان شهادت و مربوط به آیه قبل است که درباره قرض سخن مى گفت» لیکن این پاسخ هم درست نیست همچنانکه سخن بعضى دیگر که گفته اند: «مخصوص کفار است» صحیح نیست.
بعضى دیگر گفته اند: «معناى آیه این است که اگر با اعمال خود بدى هاى نهفته در دل هایتان را بروز دهید، یعنى آن را علنى کنید و چنین اعمالى را در انظار عموم مرتکب شوید و یا در خلوت و پنهان از انظار عموم انجام دهید، در هر دو حال خدا آن اعمال را به حسابتان محاسبه خواهد کرد».
بعضى دیگر گفته اند: «مراد از آیه شریفه مطلق خاطرات است اما مراد از محاسبه، معناى معمولى آن نیست بلکه خبر دادن است. مى فرماید: «هر چه به خاطر شما خطور کند چه اظهارش بکنید و چه نکنید، خدا در روز قیامت شما را از آن خبر خواهد داد». به گفته این مفسر آیه شریفه همان معنا را مى خواهد برساند که آیه «فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (مائده/105) آن معنى را مى رساند و این وجه و وجه قبلیش به دلیل اینکه خلاف ظاهر آیه است که بیانش گذشت مردود است.
در آیه شریفه، مغفرت الهى و یا عذاب او فرع بر مالکیت خدا و احاطه اش به اعمال مردم شده است. این مطلب اشاره به این است که مراد از جمله (ما فِی أَنْفُسِکُمْ)، صفات و احوال بد درونى است. گو اینکه کلمه مغفرت گاهى در قرآن کریم در غیر مورد گناهان نیز استعمال مى شود ولى این استعمال خیلى نادر و کم است که احتیاج به کمک قرائن دارد، قرائنى که بفهماند منظور نوع خاصى از مغفرت است نه مغفرت معمولى که همان آمرزش گناهان باشد و جمله (وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) تعلیلى است راجع به مفهوم جمله اخیر و یا به مفهوم همه آیه.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
1-وقتى آیه «لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ» بر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نازل گردید، اصحاب را سخت گران آمد؛ لذا نزد رسول خدا ص آمده به زانو نشستند، و عرضه داشتند: یا رسول اللَّه هر عملى از قبیل نماز و روزه و جهاد و صدقه که براى ما مقدور باشد بر ما تکلیف بکن، ولى این آیه از طاقت ما بیرون است. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: «آیا مى خواهید همان را بگوئید که قبل از شما اهل کتاب گفته بودند که (سمعنا و عصینا)، نه اینطور نگوئید بلکه بگوئید: «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ».». چون مردم این را مکرر گفتند تا زبانشان به گفتن آن رام شد، دنبالش خداى تعالى این آیه را نازل کرد: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ ...» و چون مردم به مضمون این آیه عمل کردند و به خدا و ملائکه و کتب و رسولان خدا ایمان آوردند، خداوند آیه قبلى را که مى فرمود: «إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ» را با جمله «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها ...» نسخ فرمود.
علامه طباطبایی: این روایت را الدر المنثور (ج 1 ص 374) هم از احمد و نیز از مسلم و ابى داود (در کتاب ناسخش) و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم از ابى هریرة آورده است. قریب به این مضمون را به چند طریق از ابن عباس نقل کرده اند و مساله نسخ را به چند طریق از غیر ابن عباس مانند ابن مسعود و عایشه نیز نقل کرده است.
2-آیه مورد بحث محکم است یعنى نسخ نشده است. چیزى که هست منظور از محاسبه (این نیست که در قیامت در برابر نیت ها و یا صفات بد هم کیفر خواهد بود، بلکه مراد) این است که خداى تعالى در قیامت (از احوال و اوصاف درونى) و از اعمال شما خبر مى دهد.
3-ابن عباس گفته است: آیه شریفه مخصوص کتمان شهادت و اداى آن است. پس آیه از آیات محکمه است و نسخ نشده است.
4-عایشه گفت: منظور از محاسبه اى که در آیه آمده است، غم و اندوهى است که به شخص عازم به گناه در اثر ترک آن گناه مى رسد، پس آیه به حکم این روایت محکم است نه منسوخ.
5-امام على (علیه السلام) از ابن عباس روایت کرده است که در تفسیر آیه (وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ) گفته است: این آیه درباره ظاهر و باطن شما است. مى فرماید: «خداوند با آن دو به حساب شما مى رسد». پس این آیه نسخ نشده است ولى وقتى خدا خلائق را در قیامت جمع مى کند، مى فرماید: «من شما را به آنچه در دل پنهان مى کردید و حتى ملائکه من هم از آن ها خبردار نشدند، خبر مى دهم». اما خداوند مؤمنین را بعد از خبر دادن در مورد آنچه به دل گذرانده اند مى آمرزد و اما اهل شک و تردید را خبر مى دهدبه تکذیبى که در دل نهان داشتند «وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ» (بقره/225).
علامه طباطبایی: این روایات با همه اختلافاتى که در مضامینش هست در این که مخالف با ظاهر قرآنند مشترکند. چون قبلا گفتیم که ظاهر آیه این است که محاسبه بر روى اوصافى است که دل ها یا مستقلا و یا از طریق اعضا کسب کرده باشد و حال، چه این کسب به وسیله عمل ظاهرى باشد و چه درونى و پنهانى و چه انسان مؤمن باشد و چه کافر. اما خطورات نفسانى کسب نیست و ظاهر محاسبه، محاسبه به جزا است نه خبر دادن به اینکه چه چیزهایى از دل شما گذشته است و چه تصمیم هایى گرفته اید. آنچه ما گفتیم هم خود آیه مورد بحث بر آن دلالت دارد و هم آیاتى دیگر که گذشت. اما مساله خود نسخ، اشکال جداگانهاى دارد و آن وجوهى از خلل است که باعث مى شود از حجیت ساقط شود:
1-نسخ خلاف ظاهر قرآن است که بیانش گذشت.
2-مستلزم این است که تکلیف به چیزى که خارج از طاقت انسان است جایز باشد و حال آنکه عقل در بطلان آن هیچ تردیدى ندارد، آن هم تکلیفى که از ناحیه خداى تعالى باشد؛ حال چه این تکلیف بعدا نسخ بشود یا نشود؛ بلکه تکلیف کردن به چیزى که ما فوق طاقت است و سپس نسخ کردن، اشکالى علاوه دارد و آن این است که به حکم روایت، آیه شریفه قبل از اینکه مورد عمل قرار گیرد نسخ شده است. این خود اشکالى است جداگانه (چون معنایش این است که خداى تعالى هم العیاذ باللَّه سخن نسنجیده اى گفته است و سپس پشیمان شده باشد؛ برخلاف نسخ بعد از عمل که معنایش این است که حکمى که نسخ شده است تا امروز مصلحت داشت و از اول موقت بوده است).
3-خواننده عزیز به زودى در تفسیر دو آیه بعد خواهد دید که جمله (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها) اصلا نمى تواند ناسخ چیزى باشد؛ بلکه تنها دلالت دارد بر این که هر نفسى در قیامت به بدى هایى که خودش کسب کرده است خواهد رسید؛ چه اینکه تحملش آسان باشد و چه دشوار و ما فوق طاقت (چون او خودش آن را براى خود درست کرده است نه خداى تعالى). پس اگر کسى چیزى را بر خود تحمیل کند که طاقتش را نداشته باشد و یا به دست خود، زنجیرى به پاى خود ببندد، سرنوشتى است که خودش براى خود درست کرده است و غیر از خود کسى را ملامت نکند. پس جمله (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها) به منزله جمله معترضه اى است که مى خواهد توهمى را دفع کند.
4-به زودى خواهد آمد که اصلا تکیه کلام در دو آیه شریفه بر مساله خطورات نفسانى نیست و در مساله نسخ حتما باید ناسخ تکیه بر منسوخ داشته باشد و به آن نظر داشته باشد و دو آیه (آمَنَ الرَّسُولُ ...) غرض دیگرى را دنبال مى کند، غیر آن غرضى که آیه (لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ...) درصدد بیان آن است. ان شاء اللَّه به زودى مطلب روشن تر خواهد شد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت را صحیح مسلم (ج 2 ص 145) از ابو هریره روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
بسم الحی
میگویند طرف شناگر ماهریست اما آب ندارد که شنا کند!
خیلی از مواردی که ما گناه نمیکنیم بخاطر تقوای ما نیست بلکه موقعیت یا شرایطش رو نداریم.شاید خیلی از آدمها اگر شرایط فرعون رو داشتند مثل او عمل میکردند یا اگر اموال قارون را داشتند مثل او می بودند.این آیه تکلیف این سری از آدمها رو معلوم میکنه.کسیکه در عمرش دزدی نکرده بخاطر عدم تحقق شرایطش.اما در قلبش دزدی را قبول دارد و منتظر موقعیت یا پستی هست تا به بیت المال برسد با دزد حقیقی فرقی ندارد.تفاوت فقط در اینجا نبودن حق الناس است.
[ نظرات / امتیازها ]
1 برخى از گناهان انسان جنبه ى عملى و خارجى دارند، مثل شراب خوارى و آدم کشى؛ و برخى جنبه ى درونى و قلبى دارند، مثل پنهان کردن شهادت و شرک آیه ى فوق به این مطلب اشاره مى کند که خدا هم گناهان ظاهرى را محاسبه مى کند، و هم گناهان باطن و قلبى را
2 در برخى روایات آمده است که «نیّت گناه، گناه نیست »؛ یعنى اگر کسى اراده ى سرقت کند ولى موفق به آن نشود، گناهى مرتکب نشده است
این روایات مربوط به گناهانى است که جنبه ى عملى و خارجى دارند و نیّت مقدمه ى آنهاست، امّا گناهانى که ذاتاً جنبه ى درونى دارند و عمل قلبى به شمار مى آیند، مثل شرک، مشمول آیه ى فوق هستند و مى توانند مورد محاسبه و مجازات قرار گیرند
3 برخى از مفسران قرآن تفسیر دیگرى از آیه ى فوق ارائه مى کنند و مى نویسند:
«عمل انسان ممکن است براى خدا باشد و یا به قصد ریا، و مقصود آیه آن است که اگر نیّت خود را آشکار سازید یا پنهان کنید، خدا از آن آگاه است و طبق آن اعمال شما را محاسبه مى کند و در واقع مفاد آیه ى فوق، همانند روایاتى است که مى فرمایند: «عملى نیست مگر براساس نیّت »
4 انسان نه تنها مسئول رفتار و اعمال خود که مسئول روحیه و حالات و انگیزه هاى خود نیز هست؛ ازاین رو در قرآن سخن از گناه قلبى و مسئولیت قلب شده است؛ چرا که گناهان و اعمال باطن نیز در تشکیل شخصیت انسانى مؤثرند و ازاین رو مورد توجه و محاسبه قرار مى گیرند
5 خدا در هر موردى که بخواهد از لغزش ها مى گذرد و در هرجا که اراده اش تعلق گیرد، مجازات مى کند؛ البته روشن است که اراده ى خدا نسبت به بخشش و مجازات بى حساب و حکمت نیست و این ها به دنبال شایستگى هایى است که خود انسان تحصیل کرده است
[ نظرات / امتیازها ]