از سؤالات نابجا نهى شدهایم. در سورهى مائده مىخوانیم: «لا تسألوا عن اشیاء ان تُبدَلکم تَسؤکم» از چیزهایى که اگر به آنها پاسخ داده شود براى شما مشکل به وجود مىآید، سؤال نکنید.
روزى پیامبر صلى الله علیه وآله درباره لزوم و اهمّیت حج، خطبهاى ایراد مىفرمودند. در بین خطبه، شخصى سؤال کرد: آیا حج، هر سال واجب است؟ پیامبر صلى الله علیه وآله جواب نفرمود. آن شخص دوباره سؤال خود را تکرار نمود. حضرت ناراحت شده فرمودند: چرا اصرار مىکنى؟ اگر بگویم بله، کار شما مشکل مىشود، همین که دیدید من ساکت شدم، اصرار نکنید. سپس پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: یکى از عوامل هلاکت اقوام گذشته، سؤالات نابجاى آنها بود.
حضرت على علیه السلام در نهج البلاغه مىفرماید: «و سَکت لکم عن اشیاء ولم یدعها نسیاناً فلا تتکلّفوها» خداوند حکم برخى اشیا را مسکوت گذاشته است، این سکوت از سر فراموشى نیست، بلکه براى آن است که شما در عمل، در وسعت باشید. و لذا با سؤالات نابجا، موشکافى نکنید.
[ نظرات / امتیازها ]
همانگونه که گفتیم تکلیف بنى اسرائیل در آغاز، مطلق و بى قید و شرط بود، اما سختگیرى و سرپیچى آنها از انجام وظیفه، حکم آنها را دگرگون ساخت و سختتر شد
با این حال اوصاف و قیودى که بعدا براى این گاو ذکر شده ممکن است اشاره به یک حقیقت اجتماعى در زندگى انسانها بوده باشد: قرآن گویا مىخواهد این نکته را بیان کند که گاوى که باید نقش احیا کننده داشته باشد، ذلول یعنى تسلیم بدون قید و شرط، و باربر و اسیر و زیر دست نباشد، همچنین نباید رنگهاى مختلف در اندام آن به چشم بخورد بلکه باید یک رنگ و خالص باشد.
به طریق اولى کسانى هم که در نقش رهبرى و احیاء کردن اجتماع ظاهر مىشوند و مىخواهند قلبها و افکار مرده را احیا کنند، باید رام دیگران نگردند، مال و ثروت فقر و غنى، قدرت و نیروى زورمندان، در هدف آنها اثر نگذارد، کسى جز خدا در دل آنها جاى نداشته باشد، تنها تسلیم حق و پایبند دین باشند، هیچگونه رنگى در وجودشان جز رنگ خدایى یافت نشود، و این افراد هستند که مىتوانند بدون اضطراب و تشویش به کارهاى مردم رسیدگى کرده، مشکلات را حل نموده، و آنها را احیاء کنند.
ولى دلى که متمایل به دنیا و رام دنیا است، و این رنگ وى را معیوب ساخته، چنین کسى نمىتواند با این عیب و نقصى که در خود دارد قلوب مرده را زنده سازد و نقش احیا کننده داشته باشد
[ نظرات / امتیازها ]
چرا خداوند در سوره ی بقره برای پیدا کردن قاتل در بین بنی اسرائیل دستور می دهد گوساله ای را بکشند ؟ علت طفره رفتن قوم بنی اسرائیل از کشتن گاو چه بود ؟
وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗاۖ قَالَ أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ 67
قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞ وَلَا بِکۡرٌ عَوَانُۢ بَیۡنَ ذَٰلِکَۖ فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ 68
قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَا تَسُرُّ ٱلنَّـٰظِرِینَ (بقره 69-67)
در این آیات ماجرا از این قرار است که جوانی در بین بنی اسرائیل کشته شده از حضرت موسی می خواهند که از خدا بخواهند قاتل را مشخص کند . خداوند دستور می دهد گاوی را بکشند از خون آن به بدن مقتول بزنند و مقتول بعد از آن زنده شده و قاتل خود را مشخص خواهد کرد . آنها در جواب موسی می گویند:ای موسی ! خوب ما را دست انداخته و به مسخره می گیری ؟ موسی می فرماید : پناه بر خدا اگر شما را دست انداخته باشم . بنی اسرائیل می گویند پس اگر این طور نیست و موضوع جدی هست از خدا بپرس این گاو چگونه گاوی باشد . حضرت موسی می فرماید : خداوند می فرماید گاوی میان سال باشد . دوباره می پرسند این گاو رنگش چه شکلی باشد ؟ موسی می فرماید خداوند فرمان می دهد رنگش زرد طلایی و چشم نواز باشد .
سرانجام بنی اسرائیل مجبور می شوند این گوساله را که فقط یک نمونه از آن موجود بود به اندازه ی وزنش طلا داده و بکشند .
حال چند سوال اینجا پیش می آید :
الف ) چرا برای پیدا کردن قاتل، گاو باید کشته شود ؟
ب) وقتی خداوند می فرماید یک گاوی را بکشند چرا بنی اسرائیل خود را به درد سر می اندازند و از انجام دستور طفره می روند ؟
ج ) چرا در نهایت به جای گاو یک گوساله طلایی رنگ کشته می شود ؟
مفسرین همه به اتفاق گفته اند که چون قاتل در بین آنها بود نمی خواست موضوع روشن شود لذا بهانه تراشی می کرد . یا اینکه عده ای از بنی اسرائیل نمی خواستند قاتل مشخص شود و عده ای بر عکس .
باید جواب این سوال ها را در خود قرآن پیدا کرد .
در قران می خوانیم که وقتی موسی در کوه طور مشغول مناجات بود و هارون را به دستور خداوند به جای خود جانشین گذاشته بود . و چون دوران غیبتش طولانی شد از طرف خداوند خبر دار شد که امتش هارون را پس زده و از سامری اطاعت نموده و از دین خدا منحرف گشته و به گوساله پرستی مشغول شده اند. لذا با عصبانیت تمام فورا به سوی قومش برگشت . قرآن در این مورد می فرماید :
وَ لَمّٰا رَجَعَ مُوسىٰ إِلىٰ قَوْمِهِ غَضْبٰانَ أَسِفاً قٰالَ بِئْسَمٰا خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْوٰاحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قٰالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کٰادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلاٰ تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْدٰاءَ وَ لاٰ تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ ( اعراف 150 )
و آنگاه که موسی با خشم تمام به سوی قومش برگشت [رو به آنها کرده و فرمود] عجب [بعد از غیبت من] خلیفه بازی بدی راه انداخته اید . آیا در فرمان خدا [ امر جانشینی ] بر خدا پیش دستی نمودید ؟ و [ از شدت خشم ] الواح را بر زمین انداخت [ بر زمین کوبید ] . و سر برادرش را گرفت و به سوی خود کشید [ در اصطلاح امروزی یقه ی برادرش را گرفت و به سوی خود کشید ]. [ هارون گفت ] فرزند مادرم [ من بی تقصیر هستم ] اینها مرا به استضعاف کشیدند [ من مظلوم واقع شدم ] و چیزی نمانده بود که مرا هم بکشند . با این مواخذه ی بی مورد دشمنان مرا شاد نکن و مرا در زمره ی ظالمان قرار نده . [ حساب من از آنها جداست و من گناهی ندارم .]
دقت شود ( حضرت علی (ع) همان هارون قرآن هست )
سپس حضرت موسی دستور می دهد گوساله طلایی را ریز ریز کرده و بسوزانند و در جلو چشم بنی اسرائیل داخل دریا بریزند .
همان طور که می دانیم این داستان بعد از آن اتفاق افتاد که موسی بنی اسرائیل را از چنگ فرعونیان نجات بخشید . قوم بنی اسرائیل سال ها قبل از آن برده ی فرعونیان بودند و با چشم خود می دیدند که فرعونیان خدایی از طلا به شکل گوساله ساخته و آن را می پرستیدند . و از طرفی به بنی اسرائیل این اجازه را نمی دادند که مثل خودشان به گوساله پرستی بپردازند زیرا آن را خدای مخصوص قبط ( که امروزه در زبان های غربی به مصر Egypt گفته می شود از قبط گرفته شده ) می دانستند و بنی اسرائیل قبطی نبودند و اجازه ی پرستش آن را نداشتند و این آرزو همواره در دلشان مانده بود .به عبارتی دیگر بنی اسرائیل ، به نوعی مصر زده بودند . این بود که آرزوی گوساله پرستی را همواره در دل داشتند .
چون در سوره ی بقره خداوند از ادعا های بی اساس بنی اسرائیل یاد می کند و آیات فوق بعد ازمطرح شدن این ادعا ها آورده شده است . خداوند در این آیات می خواهد به بنی اسرائیل بفهماند شما نه تنها قوم برگزیده نیستید بلکه همواره علاوه بر بهانه های بی مورد در اجرای امر خداوند، روح گوساله پرستی همچنان در خونتان باقی هست . نمونه اش همان داستانی هست که من از شما خواستم فقط گاوی را بکشید . چون گاو حتی به دلیل اینکه مادر گوساله ( مادر خدای شما )بود شما از کشتنش طفره رفتید و چون دیدم شما موضوع را می پیچانید عمداً دوباره گوساله ی طلایی شما که همان خدای واقعی شما بود دستور دادم سر ببرید . خداوند در این آیات با آوردن عبارت قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا کاملا به این نکته اشاره می کند شما دروغ می گویید به من ایمان دارید شما حتی از اینکه بگویید پروردگار ما کراهت دارید و به موسی می گویید از پروردگارت بخواه . از این جمله منظورتان کاملا مشخص هست که مرا پروردگار خودتان نمی دانید .
این هست راز طفره رفتن بنی اسرائیل و راز سر بریده شدن گوساله و راز رنگ زرد که برای آن تعیین می شود . ( تحقیق و تفحص : علی باقری )
[ نظرات / امتیازها ]