آنچه در زوال ایمان و سلب این صفت کمالى از قوم یهود مطرح شده با انگیزه ها و عوامل متعددى ارائه شده که چهار صنف آن کاملاً مشهود است و اجتماع همه آنها یا بعض معیّن آن با بعض دیگر غیرممکن است :
گروه اوّل که از فیض ایمان محروم شدند، هیچ معضل علمى و مشکل اندیشه اى نداشتند؛ زیرا کلام خدا را هم شنیدند و هم محتواى آن را ادراک و هم آگاهانه به تحریف آن مبادرت کردند. این گروه ضال و مضلّ بوده و هسنتد، و از همه بدترند. با انحراف اینان، از دیگران نمى توان توقع ایمان داشت.
گروه دوم منافقانى هستند که بر اثر وهن اراده یا قوّت دسیسه سعى در دو چهره بودن دارند تا از این تذبذب و دوگانگى از سود دو طرف برخوردار و از زیان آنان در امان باشند؛ هر چند از لحاظ دل به کافران نزدیکند.
گروه سوم مجادلان پرخاشگرند که کتمان اسرار مکتب خویش را ضرورى دانسته و نسبت به افشاى آن هرچند لازم باشد، حساسیّت قومى و تعصّب نژادى دارند.
گروه چهارم امّیون مکتب نرفته و محضر ندیده اند که مهم ترین معضل اینان فقد اندیشه علمى است و همین جهل علمى اینان ابزارى براى رکوب مبتلایان به جهات عملى، یعنى جاه خواهان و ریاست پژوهان مى شود و همانند شیطان آنان را حتناک مى کنند و از آنها سوراى مى گیرند: لا حتنکّن ذریّته إ لاّ قلیلاً
[ نظرات / امتیازها ]