● بیان شأن نزول آیه
1-رسول خدا (ص) در روز احد که به آن گرفتارى دچار شد، یکى از لشکریانش به هر کس که بر مىخورد، مىگفت: رسول خدا (ص) کشته شد به فکر نجات خود باش، و بعد از آنکه به مدینه برگشتند، خداى تعالى این آیه را نازل کرد: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ... انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ» (که منظورش برگشتن به کفر بود) «وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً».
علامه طباطبایی: این معانى به طرق بسیارى دیگر روایت شده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت را تفسیر قمى(ج 1 ص 119) روایت کرده است.
2-و در الدر المنثور(ج 2 ص 80) است که ابن جریر و ابن ابى حاتم از ربیع روایت آورده که در باره این آیه گفته است: مربوط به روز احد است، که مسلمین دچار آن کشتهها و زخمىها شدند، در آن گیر و دار از یکدیگر سراغ رسول خدا (ص) را گرفتند، این یکى به آن دیگرى گفت: محمد کشته شد، بعضى هم اضافه مىکردند که اگر او پیغمبر بود کشته نمىشد، ولى بعضى از بلند پایگان از اصحاب رسول خدا گفتند: شما باید در راهى که پیامبرتان قتال کرد قتال کنید، تا خداى تعالى یا فتح را نصیبتان کند، و یا به آن جناب ملحق شوید و براى ما نقل کردهاند که مردى از مهاجرین به مردى از انصار بر خورد که در خون خود مىغلطید، به او گفت: اى فلانى هیچ مىدانى که محمد کشته شد؟ او در پاسخش گفت اگر محمد کشته شد وظیفه رسالت خود را انجام داد، شما هم باید در دفاع از دینتان قتال کنید و در این باره بود که خداى تعالى آیه زیر را نازل کرد که: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ» یعنى آیا مرتد مىشوید، و بعد از ایمان به کفر بر مىگردید؟.
3-در الدر المنثور(ج 2 ص 80) است که ابن جریر از سدى روایت کرده که گفت: در روز احد این شایعه در بین مسلمانان منتشر گردید که: رسول خدا (ص) کشته شد، یکى از آن عده که (در پشت صخره کوه پنهان شده بودند) گفت: اى کاش کسى را میداشتیم و نزد عبد اللَّه بن ابى مىفرستادیم و او از ابى سفیان براى ما امان مىگرفت، آن گاه فریاد زد: هان اى مردم مهاجر، معطل چه هستید؟ محمد کشته شد! به سوى قوم مکى خود (یعنى لشکر ابى سفیان) برگردید، و گرنه مىآیند و شما را مىکشند، انس بن نضر فریاد زد: اى مردم، اگر محمد (ص) کشته شد پروردگار محمد زنده است، پس در همان راهى که رسول خدا (ص) قتال کرد شما هم قتال کنید ... و سپس ادامه داد: خدایا من از آنچه این مردم مىگویند نزد تو عذر مىخواهم و از پیشنهادى که مىکنند بیزارى مىجویم، آن گاه شمشیرش را محکم به دست گرفت و حمله کرد تا کشته شد، و خداى تعالى آیه: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ ...» را در این باره نازل فرمود.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج4، ص: 103و104 |
قالب : شأن نزول |
موضوع اصلی : جنگ- غزوه |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ایستادگی علی(ع) در جنگ احد
امام باقر(ع) فرمود: (در جنگ احد) على(ع) شصت و یک جراحت بر داشت، و رسول خدا (ص) ام سلیم و ام عطیه را مامور کرد تا او را مداوا کنند، (بعد از آنکه دست به کار شدند)، خدمت رسول خدا (ص) عرضه داشتند: ما هیچ زخمى از زخمهایش را نمىبندیم مگر اینکه زخمى دیگر دهن باز مىکند، و ما از جان او مىترسیم، (و خلاصه وضع او خطرى است) رسول خدا (ص) به اتفاق مسلمانان به عیادت على (ع) آمدند که یک پارچه زخم بود و حضرت دست خود را به یک یک زخمهاى آن جناب مىکشید، و مىفرمود: کسى که در راه خدا چنین وضعى به خود بگیرد، امتحان خود را داده و وظیفه خود را به پایان برده و دست به هیچ یک از زخمها نمىکشید مگر آنکه آن زخم بهبودى مىیافت، على(ع) گفت: الحمد للَّه که نه فرار کردم و نه قدمى به عقب نهادم و خداى تعالى شکر عمل آن جناب را در دو جاى قرآن بجا آورد، یک جا فرمود: «وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ» و جایى دیگر فرمود: «وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ».
علامه طباطبایی: یعنى خداى تعالى "ثبات قدم" آن جناب را شکرگزارى کرد، نه "گفتار" آن جناب را که گفت: "الحمد للَّه".
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج4، ص: 104 و 105 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : امیر المومنین علی (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمات «موت» و «قتل»
کلمه «موت» به معناى رفتن روح از بدن و بطلان حیات است، و کلمه «قتل» به معناى مردنى است که به سببى عمدى و یا شبه عمد مستند باشد، و این دو کلمه (یعنى موت و قتل) اگر تک تک استعمال شوند مثلا در یک کلامى فقط کلمه «موت» آمده باشد، معنایش اعم از هر دو است، یعنى هم شامل مردن مىشود، و هم شامل کشته شدن، و اما اگر در کلامى نظیر آیه مورد بحث هر دو آمده باشد، آن وقت موت تنها به معناى مردن به اجل خدایى است، و قتل به معناى مردن به خاطر عمل اختیارى شخص دیگر است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج4، ص: 55 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای «انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ»
انقلاب بر عقبین (دو پاشنه) بنا به گفته راغب(مفردات راغب، ص 340) به معناى این است که فلانى متمایل به برگشتن شد و برگشت و جمله: "انقلب على عقبیه" نظیر جمله "رجع على حافرته" و جمله: « فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً»(الکهف/64)، و کلمه: "رجع" همه به معناى برگشتن به محل اول یا حال اول است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج4، ص: 55 و 56 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● منظور از برگشت در این آیه، برگشتن از دین است
چون در آیه مورد بحث «انقلاب بر اعقاب» را جزاى شرطى قرار داده که عبارت است از مرگ و یا کشته شدن رسول خدا (ص)، این معنا را مىفهماند که منظور از برگشت، برگشتن از دین است، نه برگشتن از کار جنگ، چون هیچ ارتباطى میان فرار از جنگ با مرگ و یا قتل رسول خدا (ص) نیست، و تنها رابطه و نسبتى که تصور دارد بین مرگ آن جناب و برگشتن از ایمان به کفر است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و دلیل بر اینکه مراد این است، جمله: «وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ ...»(آل عمران/154) مىباشد که در آیات بعد قرار دارد و بیانگر حال همین اشخاص است که اگر رسول خدا (ص) از دنیا برود از دین خدا بر مىگردند، چون غیر از حفظ منافع دنیایى خود هیچ همى ندارند، اگر بدین خدا هم مىگروند براى تامین همین منافع است، در نتیجه ما دام که از پستان دین مىدوشند دین دارند، و از آن دم مىزنند، همین که منافعى برایشان نداشت، و بلکه به منافع دنیایىشان لطمه زد از آن بر مىگردند، و آنها که در جنگ احد با شنیدن قتل رسول خدا (ص) برگشتند، (از دین برگشتند نه از جنگ)، علاوه بر اینکه نظیر آن فرارى که در احد از این طایفه سر زد، در غیر احد از قبیل جنگ حنین و خیبر و غیر آن دو نیز سر زد، و خداى تعالى در آن دو جریان چنین خطابى به آنها نکرد، و از فرار و پشت کردنشان به جنگ، چنین تعبیرى نکرد و نفرمود: شما در خیبر و حنین«انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ» بلکه تنها فرمود (و در روز حنین وقتى از کثرت جمعیت خود مغرور شدید، همین باعث شد که کارى از پیش نبرید، و زمین با همه فراخ و وسعتش بر شما تنگ شود و در آخر فرار کنید)(التوبه/25) پس حق این است که مراد از« انقلاب على الاعقاب»، برگشتن به کفر سابق است، نه فرار از جنگ.
در نتیجه حاصل معناى آیه با در نظر گرفتن سیاق عتاب و توبیخش این مىشود: که محمد(ص) سمتى جز رسالت از ناحیه خدا ندارد (مانند سایر رسولان که وظیفهشان تنها رساندن رسالت پروردگارشان است) نه مالک امر خودش است، و نه امور عالم، امر عالم تنها و تنها به دست خدا است، دین هم دین خدا است و با بقاى خدا باقى است، پس این چه معنا دارد که شما مسلمانان ایمان خود را وابسته بزنده بودن آن جناب کنید، بطورى که اگر آن جناب به مرگ و یا به قتل از دنیا برود قیام بدین خدا را رها کنید، و به قهقرا و عقب برگردید، و هدایت خود را از دست داده و دچار گمراهى و غوایت شوید؟.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج4، ص: 56 و 57 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : مسلمانان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شایعه کشته شدن رسول خدا (ص) در جنگ احد موجب متفرق شدن سپاه اسلام شد
و این سیاق قوىترین شاهد است بر اینکه سپاه اسلام در روز احد بعد از گرم شدن تنور جنگ، ظن قوى پیدا کردند به اینکه رسول خدا (ص) کشته شده، و به همین جهت متفرق شده و پشت به قتال کردند، و بنا بر این روایت و تاریخ ذیل (به طورى که ابن هشام آن را در سیره خود(ج 3 ص 30) آورده) تایید مىشود.
وى چنین آورده که انس بن نضر(عموى انس بن مالک) به عمر بن خطاب و طلحة بن عبید اللَّه و جمعى از مهاجرین و انصار بر خورد، که دست از جنگ کشیده بودند، پرسید: چرا ایستادهاید؟ گفتند: رسول خدا (ص) کشته شد، پرسید: پس بعد از حیات رسول خدا (ص) زندگى را مىخواهید چه کنید جا دارد شما هم در همان راهى که رسول خدا (ص) در آن راه کشته شد بمیرید، آن گاه رو کرد به دشمن، و آن قدر شمشیر زد تا کشته شد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج4، ص: 57 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : مسلمانان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مذمت کسانی که ایمانشان مستعاری بوده نه واقعی
معناى عبارت «السلال» و عبارت «القاء بایدى» همین است، که این عده ایمانشان قائم به وجود رسول خدا بود، یعنى با بقاى آن جناب باقى و با مرگ آن جناب از بین مىرفت، و معناى آن جز این نمىتواند باشد که ایمان آورده بودند تا ثواب دنیا و خیر آن را به دست آورند، و همین نقیصه است که خداى تعالى در آن آیه مورد بحث به خاطر آن عتاب و ملامتشان کرده است، مؤید این معنا جمله آخر آیه است که مىفرماید: «وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ» چون خداى سبحان همین جمله را در آیه بعد که در باره جویندگان ثواب آخرت است تکرار کرده، از این مىفهمیم که در جنگ احد بعضى از صحابه بودهاند که ایمانشان چنین ایمانى مستعار نبوده بلکه ایمان جدى و واقعى بوده است (دقت بفرمائید).
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج4، ص: 57 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : مسلمانان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● در جنگ احد تنها شکرگزاران، در ایمان ثابت قدم ماندند
این جمله بطورى که از سیاق بر مىآید به منزله استثنایى از ما قبل است و این خود دلیل است بر اینکه همانطور که گفتیم در سپاه اسلام در جنگ احد بعضى بودهاند که نه دچار آن انقلاب شدند، و نه عملى کردند که از انقلاب درونیشان خبر دهد، و این عده شکرگزارانند.
آیه شریفه دلالت کرد بر اینکه در روز جنگ احد عدهاى بودهاند که نه دچار وهن و سستى شدند و نه در ادامه راه خدا کوتاهى کردند، و لذا خدا آنان را شاکرین نامید، و تصدیق کرد که شیطان در آنان راهى نداشت، و امیدى به آنان نیست، نه در این جنگ و نه در هیچ موقفى دیگر، چون صفت "شکر" در آنها ثابت و ملازم آنان بود.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج4، ص: 57 و 60 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شکر- سپاس |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● «شاکرین» چه کسانی هستند؟
کلمه «شاکرین» در جمله مورد بحث به معناى کسانى است که در باطن داراى صفت شکر هستند، و این فضیلت در آنان استقرار یافته، و ما قبلا هم گفتیم و روشن کردیم که شکر مطلق عبارت است از اینکه بنده بیاد هیچ نعمتى نیفتد مگر آنکه خدا را هم با آن یاد آورد، و با هیچ چیزى تماس نگیرد که نعمتى از نعمتها باشد، مگر آنکه خداى تعالى را در آن اطاعت کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و گرنه در سابق هم توجه فرمودید که گفتیم و تعبیر به فعل با تعبیر به صفت فرق دارد تعبیر به فعل بیش از صدور بر آن فعل از فاعلش دلالت ندارد، (مثلا وقتى مىگوئیم: فلانى کرامت کرد، تنها دلالت دارد بر اینکه یک بار و یا دو بار این عمل از او سر زد)، به خلاف صفت که علاوه بر" صدور"، دلالت بر" استقرار" و دوام آن نیز دارد، (وقتى مىگوئیم فلانى کریم است معنایش این است، عمل کرامت عمل همیشگى او است)، و مىفهماند این معناى وصفى براى او ملکهاى شده که هرگز از او جدا نمىشود، پس فرق است بین کلمات آنها که" شرک ورزیدند" و آنها که" صبر کردند" و آنها که" ظلم کردند" و آنها که" تعدى نمودند"، با کلمات" المشرکین"،" الصابرین"،" الظالمین"،" المعتدین"،" الشاکرین"، که دسته اول تنها دلالت دارد بر اینکه کارها از آنان سر زده، ولى دسته دوم دلالت دارد بر اینکه این کارها صدورش عادت و صفت همیشگى آنان شده، پس کلمه" شاکرین" در جمله مورد بحث به معناى کسانى است که در باطن داراى صفت شکر هستند، و این فضیلت در آنان استقرار یافته، و ما قبلا هم گفتیم و روشن کردیم که شکر مطلق عبارت است از اینکه بنده بیاد هیچ نعمتى نیفتد مگر آنکه خدا را هم با آن یاد آورد، و با هیچ چیزى تماس نگیرد که نعمتى از نعمتها باشد، مگر آنکه خداى تعالى را در آن اطاعت کند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج4، ص: 58 و 59 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شکر- سپاس |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حقیقت شکر، اظهار نعمت است
حقیقت شکر، اظهار نعمت است، هم چنان که کفر، مقابل آن است یعنى پنهان کردن نعمت و سرپوش روى آن نهادن است، و اظهار نعمت به این معنا است که آن را در جاى خود استعمال کنى، آن جایى که دهنده نعمت در نظر داشته و نیز اظهار نعمت به این است که آن را به زبان بیاورى، و منعم را در برابر دادن این نعمت، ثنا بگویى، و مرحله دیگر اظهار نعمت این است که در قلب هم به یاد آن و به یاد منعمش باشى، و از یادش نبرى.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : پس شکر خداى تعالى در برابر نعمتى از نعمتهاى او این است که در هنگام استعمال و به کار بردنش به یاد او باشد، و وقتى به یاد او بود به یاد این مطلب هم مىافتد که نعمت او را در جایى که خود او خواسته استعمال کند، نه در جاى دیگر، و معلوم است که هیچ موجودى نیست که نعمتى از نعمتهاى او نباشد، و هیچ نعمتى را خلق نکرده مگر براى اینکه در راه بندگیش استعمال شود، هم چنان که خودش فرمود: «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ، وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها، إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ»(ابراهیم/34).
پس شکر او در برابر نعمتهایش به این است که در آن نعمتها اطاعت شود، و بیاد مقام ربوبیتش باشند.
و بنا بر این پس شکر مطلق خداى تعالى و بدون تقیید، همانا یاد خدا بدون نسیان، و اطاعتش بدون معصیت است، پس معناى آیه: «وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ»(البقره/152) این است که به یاد من باشید، یادى که آمیخته با نسیان نباشد، و امر مرا اطاعت کنید، اطاعتى که آمیخته با عصیان نباشد، (معلوم مىشود در جنگ احد شخصى وجود داشته که هرگز از یاد خدا غافل نشده، و هرگز امر او را نافرمانى نکرده بوده" مترجم: موسوی همدانی") و نباید به این سخن گوش داد که بعضى آن را گفتهاند که امر در آیه شریفه تکلیف بما لا یطاق و خارج از توان انسان است، زیرا این سخن ناشى از کمى تدبر در این حقایق و دورى از ساحت عبودیت و کار پاکان را قیاس از خود گرفتن است.
و گرنه در سابق هم توجه فرمودید که گفتیم و تعبیر به فعل با تعبیر به صفت فرق دارد تعبیر به فعل بیش از صدور بر آن فعل از فاعلش دلالت ندارد، (مثلا وقتى مىگوئیم: فلانى کرامت کرد، تنها دلالت دارد بر اینکه یک بار و یا دو بار این عمل از او سر زد)، به خلاف صفت که علاوه بر" صدور"، دلالت بر" استقرار" و دوام آن نیز دارد، (وقتى مىگوئیم فلانى کریم است معنایش این است، عمل کرامت عمل همیشگى او است)، و مىفهماند این معناى وصفى براى او ملکهاى شده که هرگز از او جدا نمىشود، پس فرق است بین کلمات آنها که" شرک ورزیدند" و آنها که" صبر کردند" و آنها که" ظلم کردند" و آنها که" تعدى نمودند"، با کلمات" المشرکین"،" الصابرین"،" الظالمین"،" المعتدین"،" الشاکرین"، که دسته اول تنها دلالت دارد بر اینکه کارها از آنان سر زده، ولى دسته دوم دلالت دارد بر اینکه این کارها صدورش عادت و صفت همیشگى آنان شده، پس کلمه" شاکرین" در جمله مورد بحث به معناى کسانى است که در باطن داراى صفت شکر هستند، و این فضیلت در آنان استقرار یافته، و ما قبلا هم گفتیم و روشن کردیم که شکر مطلق عبارت است از اینکه بنده بیاد هیچ نعمتى نیفتد مگر آنکه خدا را هم با آن یاد آورد، و با هیچ چیزى تماس نگیرد که نعمتى از نعمتها باشد، مگر آنکه خداى تعالى را در آن اطاعت کند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج4، ص: 58 و 59 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شکر- سپاس |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شکر تمام نمی شود مگر با اخلاص
پس روشن شد که شکر تمام نمىشود مگر با اخلاص، یعنى خلوص شکر براى خدا، هم از حیث علم، و هم از نظر عمل، پس شاکران عبارتند از مخلصین براى خدا، آن کسانى که شیطان را طمعى در آنان نباشد.این حقیقت از سخنى که خداى تعالى از ابلیس حکایت کرده کاملا روشن مىگردد، و این سخن در چند جا به عباراتى مختلف آمده، از آن جمله گفته است: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(ص/82و83).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و نیز گفته: «رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(الحجر/39و40)، که در این دو آیه از اغواى کلى خود احدى به جز مخلصین را استثنا نکرد، و خداى تعالى هم گفتار او را امضا نموده رد نکرد، و در جاى دیگر حکایت فرموده که گفت: «فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ، ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ»(الأعراف/16و17) که در این آیه جمله «لا تَجِدُ» به منزله استثنا «إِلَّا عِبادَکَ»»(الحجر/40) در آیه قبل است، و کلمه «شاکرین» به جاى کلمه: «مخلصین» در آیه قبل است، و این نیست مگر به خاطر اینکه شاکرین همان مخلصینند که شیطان در آنها بهرهاى ندارد و دستش به آنان نمىرسد، چون تنها کار و کید او این است که مقام ربوبیت خدا را از یاد بندگان بیرون ببرد، و به سوى معصیت دعوت کند، و ساحت مخلصین و شاکرین عالىتر از این است. در آیات نازله در باره جنگ احد نیز چیزى که این معنا را تایید کند وجود دارد، و آن آیهاى است که بعد از آیات مورد بحث مىآید، که فرموده: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ»(آل عمران/155) که با ضمیمه کردن جمله: «وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ» در آیه مورد بحث، و جمله: «وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ» در آیه بعدش که گفتیم به منزله استثنا است گفتار ما تایید مىشود، که منظور از "انقلاب" و "تولى" برگشتن از "دین" است، نه از "جنگ" (پس در این جنگ کسانى بودهاند که شاکر و مخلص بودند و دست وساوس شیطان به آنان نمىرسیده، چون آنى از خدا غافل نبودند).
پس اگر خواننده عزیز در این بحث دقت کند آن وقت تعجبش از گفتارى که بعضىها گفتهاند به نهایت خواهد رسید، و آن این است که آیه شریفه که مىفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ ...»(آل عمران/155) به مضمون روایتى نظر دارد که مىگوید: فرار کردن و سست شدن مؤمنین و متفرق شدن از صف قتالشان به خاطر این بود که شیطان در آن روز ندا در داد: "الا قد قتل محمد"(تاریخ المغازى ج 1 ص 235.) آن وقت عبرت خواهى گرفت از اینکه نداشتن بضاعت علمى چگونه افراد را وا میدارد که کتاب خدا (قرآن) را از اوج معارف عالیه و حقایق راقیهاش تا چه حد پائین بیاورند.پس آیه شریفه دلالت کرد بر اینکه در روز جنگ احد عدهاى بودهاند که نه دچار وهن و سستى شدند و نه در ادامه راه خدا کوتاهى کردند، و لذا خدا آنان را شاکرین نامید، و تصدیق کرد که شیطان در آنان راهى نداشت، و امیدى به آنان نیست، نه در این جنگ و نه در هیچ موقفى دیگر، چون صفت "شکر" در آنها ثابت و ملازم آنان بود.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج4، ص: 60 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شکر- سپاس |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ذکر نشدن پاداش شاکرین به معنای عظمت اجر آنان است
نام شاکرین در هیچ جاى قرآن بر احدى به عنوان توصیف اطلاق نشده، به جز این دو مورد، یعنى آیه: «وَ ما مُحَمَّدٌ …» و آیه: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ …»، و در هیچ یک از این دو مورد سخنى از پاداش شاکرین به میان نیامده که چیست، و این براى آن بوده که بیان کند به اینکه پاداش این طایفه به قدرى عظیم و نفیس است که در بیان نمىگنجد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج4، ص: 60 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شکر- سپاس |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسلمان واقعی -
علي موحدي
در تفاسیر آمده است: وقتى در جنگ احد از سوى کفّار سنگى بر پیشانى پیامبر اصابت کرد و خون جارى شد، صدایى بلند شد که محمّد کشته شد. برخى نیز به اشتباه شهادت مَصعب را شهادت پیامبر پنداشتند. این شایعه موجب شادى و روحیه گرفتن کفّار شد و جمعى از مسلمانانِ متزلزل پا به فرار گذاشتند. برخى نیز به فکر گرفتن امان از ابوسفیان فرمانده کفّار افتادند. در برابر این گروه، مسلمانانى با صداى بلند فریاد مىزدند: اگر محمّد هم نباشد راه محمّد و خداى محمّد باقى است، فرار نکنید.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : شأن نزول |
موضوع اصلی : جهاد |
گوینده : حجت الاسلام قرائتی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ﴿واللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس) 4 پس چرا در آیه مورد بحث امکان قتل ایشان مطرح است? -
سيد علي بهبهاني
اوّلاً آیه ﴿واللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس﴾ به اواخر عمر پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله و سلم و رخداد حجةالوداع مربوط است که آن حضرت مأمور ابلاغ ولایت امیرمؤمنان شده بودند 5 و جنگ اُحد که در آن در پی شایعه شهادت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ﴿اَفَاِن ماتَ اَو قُتِل﴾ در سال سوم هجری رخ داده است.
ثانیاً شایعه شهادت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم چنان اثری گذاشت که اگر هم آیه شریفه ﴿واللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس﴾ پیشتر نازل شده بود، شاید مسلمانان سست ایمان، به ویژه در هنگامه خطر، آن را از یاد برده و توجّهی بدان نمیداشتند و تنها برخی خواص به یاد آن میبودند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شان نزول -
. پوربافراني
شان نزول آیهاین آیه نیز ناظر به یکى دیگر از حوادث جنگ احد است و آن اینکه:در همان حال که آتش جنگ میان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعلهور بود ناگهان صدایى بلند شد و کسى گفت: محمد را کشتم... محمد را کشتم... این درست همان دم بود که مردى به نام "عمرو بن قمیئه حارثى" سنگ به سوى پیامبر پرتاب کرد، پیشانى و دندان آن حضرت شکست و لب پائین وى شکافت و خون صورت وى را پوشانید. در این موقع دشمن مىخواست پیامبر را به قتل برساند که مصعب بن عمیر یکى از پرچمداران ارتش اسلام جلو حملات آنها را گرفت، ولى خودش در این میان کشته شد، و چون او شباهت زیادى به پیامبر داشت، دشمن چنین پنداشت که پیغمبر در خاک و خون غلطیده است و لذا این خبر را با صداى بلند به همه لشگرگاه رسانید. انتشار این خبر به همان اندازه که در روحیه بت پرستان اثر مثبت داشت، در میان مسلمانان تزلزل عجیبى ایجاد کرد؛ جمعى که اکثریت را تشکیل مىدادند به دست و پا افتاده و از میدان جنگ به سرعت خارج مىشدند، حتى بعضى در این فکر بودند که با کشته شدن پیامبر از آئین اسلام برگردند و از سران بت پرستان امان بخواهند. اما در مقابل آنها اقلیتى فداکار و پایدار همچون على (علیه السلام) و ابودجانه و طلحة و بعضى دیگر بودند که بقیه را به استقامت دعوت مىکردند. از جمله" انس بن نضر" به میان آنها آمد و گفت: اى مردم اگر محمد (صلی الله علیه و آله) کشته شد، خداى محمد کشته نشده، بروید و پیکار کنید و در راه همان هدفى که پیامبر کشته شد، شربت شهادت بنوشید. پس از ایراد این سخنان خودش به دشمن حمله نمود تا کشته شد. به زودى روشن گردید که پیامبر زنده است و این خبر اشتباه یا دروغ بوده است. آیه 144 در این مورد نازل گردید و دسته اول را سخت نکوهش کرد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تبیان |
قالب : شأن نزول |
موضوع اصلی : ویژگی های قرآن |
گوینده : علی پوربافرانی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بی احترامی اعراب جاهل به پیامبر -
عظيم تراب پور
این آیه نیز ناظر به یکى دیگر از حوادث جنگ احد است و آن اینکه در همان حال که آتش جنگ میان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعله ور بود ناگهان صدائى بلند شد و کسى گفت : محمد را کشتم ...
محمد را کشتم ....
این درست همان دم بود که مردى بنام ((عمرو بن قمیئه حارثى )) سنگ به پیامبر پرتاب کرد، پیشانى و دندان آن حضرت شکست و لب پائین وى شکافت و خون صورت وى را پوشانید.
در این موقع دشمن مى خواست پیامبر را به قتل برساند که مصعب بن عمیر یکى از پرچمداران ارتش اسلام جلو حملات آنها را گرفت ولى خودش در این میان کشته شد، و چون او شباهت زیادى به پیامبر داشت دشمن چنین پنداشت که پیغمبر در خاک و خون غلطیده است و لذا این خبر را با صداى بلند به همه لشگرگاه رسانید.
انتشار این خبر به همان اندازه که در روحیه بت پرستان اثر مثبت داشت در میان مسلمانان تزلزل عجیبى ایجاد کرد، جمعى که اکثریت را تشکیل مى دادند به دست و پا افتاده و از میدان جنگ به سرعت خارج مى شدند، حتى بعضى در این فکر بودند که با کشته شدن پیامبر از آئین اسلام برگردند و از سران بت پرستان امان بخواهند، اما در مقابل آنها اقلیتى فداکار و پایدار همچون على (علیه السلام ) و ابو دجانه و طلحة و بعضى دیگر بودند که بقیه را به استقامت دعوت مى کردند از جمله انس بن نضر به میان آنها آمد و گفت : اى مردم اگر محمد صلى اللّه علیه و آله کشته شد، خداى محمد کشته نشده ، بروید و پیکار کنید و در راه همان هدفى که پیامبر کشته شد، شربت شهادت بنوشید، پس از ایراد این سخنان به دشمن حمله نمود تا کشته شد، ولى به زودى روشن گردید که پیامبر زنده است و این خبر اشتباه بوده است یا دروغ ، آیه فوق در این مورد نازل گردید و دسته اول را سخت نکوهش کرد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه |
قالب : شأن نزول |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : آیت اله مکارم شیرازی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● جنگ احد -
مسعود ورزيده
در تفاسیر آمده است : وقتى در جنگ احد از سوى کفّار سنگى بر پیشانى پیامبر اصابت کرد و خون جارى شد، صدایى بلند شد که محمّد کشته شد. برخى نیز به اشتباه شهادت مَصعب را شهادت پیامبر پنداشتند. این شایعه موجب شادى و روحیه گرفتن کفّار شد و جمعى از مسلمانانِ متزلزل پا به فرار گذاشتند. برخى نیز به فکر گرفتن امان از ابوسفیان فرمانده کفّار افتادند. در برابر این گروه ، مسلمانانى با صداى بلند فریاد مى زدند: اگر محمّد هم نباشد راه محمّد و خداى محمّد باقى است ، فرار نکنید.(
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : اگر محمّد هم نباشد راه محمّد و خداى محمّد باقى است ، فرار نکنید.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اطاعت غلط- پیروی غلط |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.