● اولیالامر نمی تواند چیزی را تشریع کند
اولیالامر هر طایفهای که باشند، بهرهای از وحی ندارند، و کار آنان تنها صادر نمودن آرایی است که به نظرشان صحیح مىرسد، و اطاعت آنان در آن آراء و در اقوالشان بر مردم واجب است. پس اولى الامر اختیارى در تشریع شرایع و یا نسخ آن ندارند، و تنها امتیازى که با سایرین دارند این است که حکم خدا و رسول یعنى کتاب و سنت به آنان سپرده شده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و اما اولی الامر هر طایفهای که باشند ، بهرهای از وحی ندارند ، و کار آنان تنها صادر نمودن آرایی است که به نظرشان صحیح میرسد ، و اطاعت آنان در آن آراء و در اقوالشان بر مردم واجب است ، همان طور که اطاعت رسول در آرایش و اقوالش بر مردم واجب بود ، و به همین جهت بود که وقتی سخن به وجوب رد بر خدا و تسلیم در برابر او کشیده شد .
و فرمود وقتی بین شما مسلمانان مشاجرهای در گرفت باید چنین و چنان کنید ، خصوص اولی الامر را نام نبرد ، بلکه وجوب رد و تسلیم را مخصوص به خدا و رسول کرد ، و فرمود :«فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول ، ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر ... »(یعنی پس اگر در چیزی نزاع کردید ، حکم آن را به خدا و رسول برگردانید ... ) ، و این بدان جهت بود که گفتیم روی سخن در این آیه به مؤمنین است ، همانهایی که در اول آیه که میفرمود : «یا ایها الذین آمنوا ... »، مورد خطاب بودند ، پس بدون شک معلوم میشود منظور از نزاع هم ، نزاع همین مؤمنین است ، و تصور ندارد که مؤمنین با شخص ولی امر - با این که اطاعت او بر آنان واجب است - نزاع کنند ، به ناچار باید منظور نزاعی باشد که بین خود مؤمنین اتفاق میافتد ، و نیز تصور ندارد که نزاعشان در مساله رای باشد ، ( چون فرض این است که ولی امر و صاحب رأی در بین آنان است ) ، پس اگر نزاعی رخ میدهد در حکم حوادث و قضایایی است که پیش میآید آیات بعدی هم که نکوهش میکند مراجعین به حکم طاغوت را که حکم خدا و رسول او را گردن نمینهند ، قرینه بر این معنا است ، و این حکم باید به احکام دین برگشت کند ، و احکامی که در قرآن و سنت بیان شده ، و قرآن و سنت برای کسی که حکم را از آن دو بفهمد دو حجت قطعی در مسائلند ، و وقتی ولی امر میگوید : کتاب و سنت چنین حکم میکنند قول او نیز حجتی است قطعی ، چون فرض این است که آیه شریفه ، ولی امر را مفترض الطاعة دانسته ، و در وجوب اطاعت از او هیچ قید و شرطی نیاورده ، پس گفتار اولی الامر نیز بالاخره به کتاب و سنت برگشت میکند . از این جا روشن میشود که این اولی الامر - حال هر کسانی که باید باشند - حق ندارند حکمی جدید غیر حکم خدا و رسول را وضع کنند ، و نیز نمیتوانند حکمی از احکام ثابت در کتاب و سنت را نسخ نمایند ، و گرنه باید میفرمود در هر عصری موارد نزاع را به ولی امر آن عصر ارجاع دهید ، و دیگر معنا نداشت بفرماید موارد نزاع را به کتاب و سنت ارجاع دهید ، و یا بفرماید بخدا و رسول ارجاع دهید در حالی که آیه شریفه : «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا »(الأحزاب/36)، ( هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنهای را نمیرسد که وقتی خدا و رسول او ، امری را مورد حکم قرار دهند ، باز هم آنان خود را در آن امر مختار بدانند ، و کسی که خدا و رسولش را نافرمانی کند به ضلالتی آشکار گمراه شده است ) .
حکم میکند به این که غیر از خدا و رسول هیچکس حق جعل حکم ندارد . و به حکم این آیه شریفه تشریع عبارت است از قضای خدا ، و اما قضای رسول ، یا همان قضای الله است ، و یا اعم از آن است ، و اما آنچه اولی الامر وظیفه دارند این است که رأی خود را در مواردی که ولایتشان در آن نافذ است ارائه دهند ، و یا بگو در قضایا و موضوعات عمومی و کلی حکم خدا و رسول را کشف کنند . و سخن کوتاه این که از آنجا که اولی الامر اختیاری در تشریع شرایع و یا نسخ آن ندارند ، و تنها امتیازی که با سایرین دارند این است که حکم خدا و رسول یعنی کتاب و سنت به آنان سپرده شده ، لذا خدای تعالی در آیه مورد بحث که سخن در رد حکم دارد ، نام آنان را نبرد ، تنها فرمود : «فردوه الی الله و الرسول ... »، از اینجا میفهمیم که خدای تعالی یک اطاعت دارد و رسول و اولی الامر هم یک اطاعت دارند ، و به همین جهت بود که فرمود : «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ».
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 618 تا 620 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
1)
: سلام علیکم
اولی الامر در این آیه ، باید معصوم باشد . چرا ؟ چون خدای برایاطاعت او ، قید و محدویتی را قرار نداده است و اطاعتش مانند اطاعت رسول خدا صلی الله علبه و آله می باشد .
و اولی الامر با این خصوصیت ، گرچه دین جدید نمی آورد اما غیر از بیان کتاب و سنت ، خودش هم دارای فرمان است .مثلا در مسائل و حوادث اجتماعی و ... حق فرمانروایی و فرماندهی دارد . با تشکر
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مراد از امر در «اولیالامر»
منظور از کلمه امر در عنوان «اولی الأمر» چیست؟ منظور از آن، آن شان و آن کارهایی است که با دین مؤمنین مخاطب به این خطاب، و یا به دنیای آنان ارتباط دارد، و مستقیم و غیر مستقیم به آن برگشت میکند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : مؤید این که منظور از امر چنین شانی است وسیع، دو آیه زیر است، که کلمه (امر) در هر دو به معنای امور دنیایی است ، در یکی میفرماید: «و شاورهم فی الامر»(آل عمران/159) و در دیگری در مدح مردم با تقوا میفرماید: «و امرهم شوری بینهم »(الشوری/38)، و هر چند که ممکن است به وجهی منظور از کلمه (امر) فرمان باشد، که در مقابل نهی است، لیکن این احتمال بعید است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 623 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● منظور از قید «منکم» در آیه
کلمه اولی الامر در این آیه مقید شده به قید «منکم»، و ظاهر این قید این است که ظرفی باشد به اصطلاح مستقر ، یعنی عامل آن از افعال عموم باشد نظیر ( بودن و امثال آن )و معنایش این باشد که اطاعت کنید اولی الأمری را که از خودتان باشد، چنانکه در آیات زیر و نیز در دعایی که از حضرت ابراهیم (علیهالسلام) نقل کرده میفرماید : «ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم» ، و نیز در باره رسولان الهی فرموده : «رسلا منکم یقصون علیکم آیاتی » به این شکل آمده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : منظور ما از این گفتار این است که خواننده را متوجه مردود بودن گفتار بعضی از مفسرین در معنای کلمه «منکم» بکنیم ، آن مفسر گفته : از این کلمه که اولی الامر مقید به آن شده به خوبی استفاده میشود : که اولی الأمر نیز فردی از افراد معمولی جامعه است ، میفرماید اولی الأمر را که فردی مثل خود شما مؤمن است ، و مثل خود شما گاهگاهی گناه و خطا میکند اطاعت کنید. مفسر نام برده با این تفسیر خواسته است اعتبار مساله عصمت از اولی الأمر را بیندازد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 623 و 624 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اولی الامر ، اهل بیت (علیهم السلام) هستند
معناى کلمه «اولی الامر» از نظر مصادیقى که دارد چیست؟ آیا با این که این کلمه اسم جمع است، منظور دسته دستههایى هستند که هر دستهاى به عنوان اهل حل و عقد در هر عصرى امور مسلمین را اداره مىکنند، و یا منظور فرد فرد معصومینند، که یکى پس از دیگرى زمام امور مسلمین را به دست مىگیرند،؟ آنچه در بدو نظر احتمالش به ذهن مىرسد این است که منظور فرد فرد معصومیناند که اطاعتشان بر خلق واجب شده، و یکى پس از دیگرى زمام امور را به دست گرفتند و وجوب اطاعتشان بر مردم را تنها از نظر لفظ به جمع آنان نسبت داده در حقیقت معناى جامعى از معصومین در نظر گرفته و لفظ «اولى الأمر» را در آن استعمال کرده همان طور که خود ما نیز در گفتگوهاى خود مىگوییم: (نمازهایت را بخوان) و (بزرگانت را اطاعت کن) و (گوش به فرمان بزرگان قومت باش)، با این که هر وقت انسان نماز بخواند یک نماز مىخواند نه همه نمازها را و همچنین اطاعت از بزرگان قوم، و گوش دادن به سخنان بزرگتر خود.
پس منظور از اولی الامر افرادی از امتند که در گفتار - و کردارشان - معصومند ، و به راستی اطاعتشان واجب است ، - به عین همان معنایی که اطاعت خدا و رسولش واجب است ، و چون ما قدرت تشخیص و پیدا کردن این افراد را نداریم - بناچار محتاج میشویم به این که خود خدای تعالی در کتاب مجیدش و یا به زبان رسول گرامیش این افراد را معرفی کند ، و به نام آنان تصریح نماید ، قهرا آیه شریفه با کسانی منطبق میشود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روایاتی که از طرق ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) تصریح به نام آنان کرده ، و فرموده اولی الامر اینان هستند .
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : یکی از سخنان عجیب که در این مورد گفته شده گفتار فخر رازی است که گفته است اگر منظور از اولی الأمر خصوص ولی امر معصوم باشد ( تفسیر کبیر فخر رازى ج 10 ص 146)، این اشکال وارد میشود که الزاما بایستی جمع را بر مفرد حمل کنید ، و بگویید منظور از کلمه اولی الامر ولی امر میباشد ، و این خلاف ظاهر است . عجیب بودن گفتار وی در این است که چگونه غفلت کرده از این که استعمال جمع در مفرد چیز نوظهوری نیست ، هم در لغت شایع است ، و هم قرآن کریم پر است از آن ، و اینک چند نمونه آنرا نقل مینماییم : «فلا تطع المکذبین »(القلم/8)، «فلا تطع الکافرین»(الفرقان/52) «انا اطعنا سادتنا و کبراءنا »(الأحزاب/67)،« و لا تطیعوا امر المسرفین» (الشعراء/151)، «حافظوا علی الصلوات »(البقره 238)«و اخفض جناحک للمؤمنین»( الحجر/88)، و از این قبیل موارد مختلفهای که یا در اثبات یا در نفی ، یا در اخبار و یا در انشاء کلمه جمع در مفرد استعمال شده است .
آنچه از حمل جمع بر فرد ، خلاف ظاهر است این است که لفظ جمع را اطلاق کنند و یکی از آحاد آن را اراده نمایند ( مثلا پدری به فرزندش بگوید : ( علما را احترام کن ) ، و منظورش از علما فقط یک عالم باشد ، به طوری که اگر فرزند ، عالمی دیگر را احترام نماید اعتراض کند که من کی به تو گفتم این آقا را احترام کنی ، منظورم از علما فقط و فقط فلان عالم است ) ، نه این که حکم را طوری روی جمع ببرد که یک حکمش به عدد موضوعاتی که دارد منحل به احکامی متعدد شود ، مثل این که همان پدر به فرزندش بگوید : ( علمای شهر را احترام کن ) ، که معنایش چنین میشود : ( این عالم را احترام کن ) ، ( این را نیز احترام نما ) ، و همچنین به طوری که اگر فرضا در آن شهر هزار دانشمند باشد و پدر خواسته باشد هزار بار گفتار خود را تکرار کند به جای آن یک بار بطور کلی میگوید : ( علمای شهر را احترام کن ) ، این طور سخن گفتن نه تنها خلاف ظاهر نیست بلکه مطابق ظاهر است .
البته این احتمال را دادهاند که مراد از کلمه : اولی الامر - یعنی همینهایی که متعلق وجوب اطاعتند - مجموع من حیث المجموع هیات حاکمه باشد ، هیاتی که از عدهای معدود تشکیل میشود ، و هر یک از آنان فردی از اولی الامرند ، به این معنا که هر یک به قدر خودش در مردم نفوذ و در امور مردم تاثیر دارد ، یکی رئیس همه لشگرها ، و یکی رئیس تک تک لشگرها ، یکی رئیس دانشگاهها و یکی رئیس فلان قسمت از اجرائیات دولت ، و یکی رئیس قسمت دیگر آن است ، بلکه احتمال دارد که مراد از اولی الامر همان طور که صاحب المنار گفته همه اهل حل و عقد جامعه باشند ، یعنی کسانی که امت به آنها وثوق و اطمینان دارند ، چه علما ، و رؤسای لشگر ، و تجار ، و صنعت گران ، و کشاورزان ، که مصالح عمومی امت را تامین میکنند ، و چه رؤسای کارگران ، و احزاب ، و مدیران جراید مورد احترام ، و هیات تحریریه آنها .(تفسیر المنار ج 5 ص 181)
پس این که احتمال دادیم معنای اولی الامر أهل حل و عقد باشد منظورمان این است ، یعنی هیات اجتماعیهای که از افراد موجه امت تشکیل میگردد ، و لیکن همه اشکال در این است که آیا میتوان مضمون همه آنها را بر این احتمال تطبیق داد یا نه ؟ .
آیه شریفه - همان طور که توجه فرمودید - دلالت دارد بر عصمت اولی الأمر حتی مفسرینی هم که آیه را با احتمال بالا تفسیر کردهاند این معنا را قبول دارند ، و ناگزیر از قبول آنند .
و ما از آنان میپرسیم با این که اعتراف دارید که آیه شریفه دلالت بر عصمت اولی الامر دارد چگونه میتوانید آن را با افراد هیاتهای حاکمه تطبیق دهید آیا میخواهید بگویید تک تک افراد این هیات معصومند و چون چنینند قهرا هیات جمعی آنان نیز معصوم میشود ، ( چون مجموع چیزی جز افراد نیست ) ؟ که هرگز چنین ادعایی را نمیتوانید بکنید زیرا در طول قرنها که بر امت اسلام گذشته است حتی یک روز هم پیش نیامده که جمعیت اهل حل و عقد همه معصوم بر انفاذ امری از امور امت بوده باشند ، و چون چنین چیزی سابقه ندارد پس محال است که خدای عز و جل امت را مامور به چیزی بکند که مصداق خارجی ندارد .
و یا میخواهید بگویید عصمت مستفاد از آیه که یک صفتی حقیقی است نه صرف فرض و اعتبار .
قائم به هیات حاکمه هست نه به تک تک افراد ، و خلاصه کلام این که هیات معصوم است ، هر چند که تک تک افراد معصوم نباشند ، بلکه گناه که سهل است شرک به خدا نیز بورزند و عینا مانند سایر افراد مردم که صدور هر گناهی و کفری از آنان محتمل و ممکن است ، مردم مکلف به اطاعت این افراد نیستند ، تا از کافر و گنه کار اطاعت کرده باشند ، بلکه مکلف به اطاعت هیات حاکمهاند و نظریه و رایی که از این فرد فرد صادر میشود ممکن است خطا باشد ، و امت را به سوی ضلالت و معصیت دعوت کند ولی نظریه هیات حاکمه به خاطر عصمتی که برایش فرض کردیم جز به راه صواب دعوت نمیکند .
اگر منظور شما این است ، میگوییم این نیز تصوری است محال ، و چگونه تصور میشود که یک موضوع اعتباری - یعنی هیات حاکمه - به یک صفت حقیقی متصف گردد ، با اینکه آنچه در خارج وجود و حقیقت دارد افرادند ، و هیات امری است اعتباری و امر اعتباری نه معصوم میشود و نه گنه کار .
و یا میخواهید بگوئید عصمتی که از آیه شریفه استفاده میشود نه صفت افراد هیات حاکمه است ، و نه صفت خود هیات ، بلکه حقیقت آن عبارت از این است که خدای تعالی این هیات را از انحراف حفظ میکند ، و نمیگذارد امر به معصیت کنند ، و رایی به خطا بدهند ، همچنان که خبر متواتر محفوظ از کذب است ، با این که مصونیت از کذب نه صفت تک تک مخبرین است ، و نه صفت هیات اجتماعی آنان ، بلکه حقیقت عصمت خبر از کذب این است که عادت بر محال بودن دروغ آن جاری شده ، و به عبارتی دیگر خدای تعالی خبری را که متواتر است حفظ میکند ، از این که دروغی و خطایی در آن واقع شود .
رای اولی الامر نیز مانند خبر متواتر است یعنی خطا به هیچ وجه در آنان راه پیدا نمیکند ، هر چند که تک تک خبر واحد و تک تک هیات حاکمه و نیز هیات آنان متصف به صفت زایدی به نام عصمت نیستند ، با این بیان دیگر چه اشکالی دارد که عصمت اولی الامر نیز از قبیل عصمت خبر واحد باشد ، و آیه شریفه هم دلالت بر بیش از این ندارد تنها این مقدار گویایی دارد که رأی هیات حاکمه اولی الامر ، به خطا نمیرود ، بلکه همیشه موافق با کتاب و سنت است و این خود عنایتی است از خدای تعالی بر این امت ، مؤید این توجیه روایتی است که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیده ، که فرموده : ( لا تجمع امتی علی خطاء - امت من هرگز بر خطا مجتمع نمیشوند)( سنن ابن ماجه ج 2 ص 1303 حدیث 3950 فیه هکذا ان امتى لا تجتمع على ضلالة) .
اگر منظورتان این است در پاسخ میگوییم اولا حدیثی که برای تایید گفته خود آوردید به فرضی که صحیح باشد و مجعول نباشد هیچ ارتباطی با مورد بحث ما ندارد ، زیرا در حدیث آمده که امت بر خطا اتفاق نمیکند نه اهل حل و عقد ، کلمه امت برای خود معنایی دارد ، و کلمه (اهل حل و عقد ) نیز برای خود معنایی دیگر دارد ، شما چه دلیلی دارید بر این که مراد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کلمه ( امت ) همه امت نیست ، بلکه مراد اهل حل و عقد است ؟ علاوه بر این که در حدیث آمده که امت بر خطا اجتماع و اتفاق نمیکنند ، و شما میخواهید آن را معنا کنید به این که خطا از اجتماع امت بر داشته شده ، و این معنا غیر آن معنا است .
آنچه از حدیث بر میآید این است که خطای در مسالهای از مسائل آنقدر فراگیر نمیشود که همه امت را به سوی خود بکشاند ، بلکه دائما کسانی در بین آنان خواهند بود که پیرو حق و بر حق باشند ، حال یا همه امت بر حق و پیرو حق میشوند ، و یا بعضی از آنان ، هر چند آن بعض ، یک نفر معصوم باشد ، در نتیجه مضمون روایت نامبرده موافق است با آیات و روایاتی که دلالت دارند بر این که دین اسلام و ملت حق ، از صفحه زمین برانداخته نمیشود ، بلکه تا روز قیامت باقی خواهد ماند ، نظیر آیه زیر که میفرماید :« فان یکفر بها هؤلاء فقد وکلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین»(الأنعام/89) و نیز میفرماید :« و جعلها کلمة باقیة فی عقبه»(الزخرف/28) ، و نیز میفرماید :« انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون »(الحجر/9)و نیز میفرماید :« و انه لکتاب عزیز ، لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه»(فصلت/41-42) و آیاتی دیگر از این قبیل .
و مضمون روایت مورد بحث اختصاصی به امت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ندارد ، بلکه روایات صحیحی خلاف آن را میرساند و آن روایاتی است که از طرق مختلف از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که - خلاصهاش این است که - امت یهود به هفتاد و یک فرقه منشعب شد ، و نصارا به هفتاد و دو فرقه و مسلمانان به هفتاد و سه فرقه منشعب میشوند ، و همه این فرقهها در هلاکتند مگر یکی( سفینة البحار ج 2 ص 359) ، و ما این روایت را در بحث روایی که در ذیل آیه : «و اعتصموا بحبل الله جمیعا»(آل عمران/ 103)داشتیم نقل کردیم .
و سخن کوتاه این که اگر سند روایت مورد بحث درست باشد هیچ بحثی در متن آن نیست ، زیرا مطلبی را بیان میکند که هیچ ارتباطی با بحث ما ندارد ، زیرا بحث ما در باره عصمت اهل حل و عقد از امت اسلام است ، میگوییم اگر منظور از کلمه اولی الامر اهل حل و عقد باشد باید همه آنان معصوم باشند ، در حالی که چنین چیزی نه بوده و نه خواهد بود .
میگوییم : آن چه عاملی است که باعث میشود اهل حل و عقد از مسلمانان در آرایی که میدهند معصوم باشند ؟ و مگر بین این عده با اهل حل و عقد سایر امتها فرق هست ؟ و مگر تنها مسلمانان چند نفری به نام اهل حل و عقد دارند ؟ تمامی امتهایی که تاکنون در بشر تشکل یافته ، و حتی همه اجتماعات کوچک و بلکه همه قبیلهها و عشایر ، چند نفری داشتهاند که مسایل گره خورده امت را حل ، و مسائل خلاف آن را عقد کردهاند ، چون بالاخره در هر جمعیت و امتی چند نفری نیرومند و صاحب نفوذ و آگاه به مسائل اجتماعی امت خود رسیدگی میکنند .
خواننده محترم اگر در تاریخ جستجو کند ، و حوادث گذشته تاریخ را و همچنین حوادث عصر حاضر را که در امتها و قبایل رخ میدهد بنگرد موارد بسیار زیادی را پیدا خواهد کرد که اهل حل و عقد هر امت در مسائل مهم مملکتی و قبیلهای دور هم جمع شدهاند و بعد از مشورت و بگومگوها ، یک رأیی را پسندیده و به دنبال آن به مرحله اجرایش گذاشتهاند حال یا خوب از آب در آمده ، و یا خطا بوده ، پس خطا هر چند در نظریههای فردی بیشتر است ، تا در نظریههای اجتماعی ، و لیکن آرای اجتماعی هم ، چنان نیست که هیچ خطایی در آن راه نداشته باشد ، این شما و این تاریخ و این شما و این حوادث عصر خود ما که هر دو شهادت میدهند بر مصادیق بسیار بسیار زیادی که آرای اهل حل و عقد خطا از آب در آمده .
پس اگر بین اهل حل و عقد مسلمین با اهل حل و عقد سایر جوامع تفاوتی هست ، و اهل حل و عقد مسلمین مصون از خطا و معصوم از غلط و اشتباهند از این باب نیست که نظیر خبر متواتر عادتا خطا در آن راه ندارد ، بلکه به اعتراف خود شما از این باب است که خدای تعالی از خطا بودنش جلوگیری کرده ، پس عامل در مصونیت اهل حل و عقد یک عامل عادی معمولی نیست ، بلکه از سنخ عوامل خارق العاده ، و خلاصه از باب معجزه است ، و معلوم میشود که کرامتی با هر به این امت اختصاص یافته ، و این امت را حفظ میکند ، و از رخنه کردن هر شر و فسادی در جماعت مسلمین و در نتیجه از تباهی وحدت کلمه آنان جلوگیری مینماید ، و بالاخره سببی است معجز و الهی و هم سنگ قرآن کریم ، سببی است که تا قرآن زنده است آن سبب نیز زنده است و رابطه آن با زندگی امت اسلام نظیر رابطهای است که قرآن با زندگی این امت دارد ، چیزی که هست قرآن با زندگی علمی و معارفی این امت رابطه دارد ، و آن سبب الهی و معجز با زندگی عملی امت دارای رابطه است . خوب وقتی سبب ، چنین سببی است ، باید قرآن کریم حدود آن سبب و سعه دایره آن را بیان کند ، و این منت را هم بر بشر بگذارد همان طور که خدای تعالی بر بشر منت نهاد و برای هدایت او قرآن و محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را فرستاد و وظیفه امت را معلوم کرد ، باید در همان قرآن وظیفه اجتماعی این عده که نامش اهل حل و عقد است را نیز برای خود اهل حل و عقد بیان کند ، همانطور که برای پیغمبرش آن را بیان کرد ، و نیز لازم است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به امت خود و مخصوصا به نیکان از اصحاب خود بیان کند ، که اهل حل و عقد بعد از من که عنوانشان در قرآن اولی الأمر است چه کسانیند ، و چه حقیقتی دارند ، حد و مرزشان ، و سعه دایره عملشان چیست ، و چقدر است ، و آیا هیات حاکمه و یا بگو اهل حل و عقد و یا بگو اولی الامر در هر عصری یکدسته هستند ، برای تمامی قلمرو اسلام ، و یا در هر جمعیتی اسلامی یک عده اولی الامر خواهند بود ، مثلا اعراب یک عده ، و آفریقائیها یک عده ، و شرقیها یک عده ، و همچنین هر جمعیتی یک عده اولی الامر برای خود دارند ، تا در بین ایشان در نفوس و اعراض و اموالشان حکم برانند ؟ .
و نیز لازم بود خود مسلمانان و مخصوصا اصحاب ، نسبت به این مساله اهتمامی داشته باشند ، با یکدیگر بنشینند بحث کنند ، و در آخر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توضیح بخواهند ، که اولی الامر کیانند ؟ و آیا یک عده برای همه مسلمانان جهانند ؟ و یا برای هر جمعیتی یک عده اولی الامر خواهند بود همچنان که روایات پر است از سؤالهائی که اصحاب از آن جناب کردهاند ، آن هم سؤالهای پیش پا افتادهای که بقدر این مساله اهمیت نداشته و در قرآن کریم نیز از آن سؤالها چند نمونه آمده ، از آن جمله سؤال از أهله یعنی هلال هر ماه است ، که فرموده :« یسئلونک عن الاهلة»(البقره/189) و از آن جمله سؤال از انفاق است که در قرآن آمده :« یسئلونک ما ذا ینفقون»(البقره/215) ، و یا« یسئلونک عن الانفال»(الأنفال/1) .
آیا خود و خدا جای این سؤال نیست ، که چرا اصحاب از این که اولی الامر معصوم و یا بگو اهل حل و عقد معصوم چه کسانیند هیچ سؤالی نکردهاند ؟ و یا سؤال کردهاند ولی دست بازیگران سیاست با آن سؤالها بازی کرده ، و در نتیجه به دست ما نرسیده ؟ و آیا میتوان گفت که خیر چنین چیزی نبوده با این که میدانیم مساله اولی الامر شدن خبری نبوده که با هوا و هوس اکثریت مردم آن روز مخالفت داشته باشد ، بلکه کمال موافقت را داشته ، هر کسی علاقمند بوده که از طرف خدا و رسولش عضوی از اعضای اهل حل و عقد باشد ، پس چرا مساله را به کلی متروک گذاشتند تا از یادها بردند .
از سوی دیگر گیرم که در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شرم داشتند از این که در باره اولی الامر و جانشین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیزی بپرسند ، چرا بعد از رحلت آن حضرت در اختلافهایی که پیش آمد ، و فتنههایی که یکی پس از دیگری بالا گرفت سخنی از این اهل حل و عقد به میان نیامد ، و چرا در بگومگوهایی که کردهاند و تاریخ اسلام کلمه به کلمه آن را ضبط کرده ، و حتی حرف به حرف آنها را به دست ما رسانده ، اسمی و اثری از اهل حل و عقد در هیچ خطابی و هیچ کتابی دیده نمیشود ، نه در بین قدمای مفسرین ، نه صحابه و نه تابعین ، فقط و فقط در طول این چهارده قرن آقای فخر رازی ( تفسیر کبیر فخر رازى ج 10 ص 144- 150)، و بعضی از علمای بعد از وی از این ماجرا خبر دار شدند .
نکته جالب توجه اینجا است که خود فخر رازی همین اشکال ما را بر گفتار خود کرده به این بیان که این وجه مخالف با اجماع مرکب است - اجماع مرکب یعنی اظهار قول و نظریهای سوم ، در مسالهای که علمای اسلام در آن مساله دو دسته شدهاند و هر دسته نظریهای را اختیار کردهاند ، که لازمه آن نفی نظریه سوم است در نتیجه تمامی علمای اسلام با این نظریه سوم مخالفند ، و بر خلاف آن اجماعی مرکب از دو طایفه دارند - زیرا اقوال در معنای اولی الامر از چهار قول تجاوز نمیکند یکی این که اولی الامر خلفای چهارگانهاند ، دوم این که امرای لشگرند ، سوم این که علمای اسلامند ، چهارم این که ائمه معصومینند ، پس گفتن این که اولی الامر هیات حاکمه معصومند قول پنجمی است ، که مخالف با همه آن اقوال است و همه صاحبان آن اقوال با آن مخالفند .
چیزی که هست خودش جواب میدهد که در حقیقت این نظریه به نظریه سوم برگشت میکند ، نه این که قول پنجمی باشد و خودش با این جواب رشتههای خود را پنبه میکند ، پس همه این شواهدی که آوردیم دلالت دارد بر این که مساله عصمت امتیاز اهل حل و عقد نیست ، و چنان نیست که خدای عز و جل به این عده از مسلمانان از راه معجزه عطیهای شریف و موهبتی عزیز داده باشد ، که هرگز به خطا نروند .
مگر این که بگویند : این عصمت منتهی به عاملی خارق العاده نمیشود ، بلکه اصولا تربیت عمومی اسلام بر اساسی دقیق پیریزی شده ، که خود به خود این نتیجه بر آن مترتب میشود ، که اهل حل و عقدش دچار غلط و خطا نمیشوند ، به این معنا که بر یک مساله خلاف واقع و اشتباهی متفق القول نمیشوند ، و در آنچه فتوا و نظریه میدهند دچار خطا نمیگردند .
و این احتمال علاوه بر این که باطل است ، چون با ناموس عمومی منافات دارد ، و آن این است که ادراک کل اهل حل و عقد چیزی جز ادراکهای فرد فرد آنان نیست و وقتی فرد فرد اهل حل و عقد ممکن الخطا باشند کل ایشان نیز جایز الخطا خواهند بود ، علاوه بر این ، اشکالی دیگر نیز بر آن وارد است ، و آن این است که اگر رای اولی الامر به این معنا یعنی به معنای اهل حل و عقد - اینچنین پشتوانهای شکست ناپذیر دارد ، باید هیچگاه از اثر دادن تخلف نکند ، و اگر چنین است پس این همه اباطیل و فسادهایی که عالم اسلامی را پر ساخته به کجا منتهی میشود ؟ و از کجا سرچشمه گرفته است .
و چه بسیار مجالس مشورتی که بعد از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تشکیل گشت و در آن مجالس أهل حل و عقد از مسلمانان جمع شدند ، و برای امری از امور مشورت کردند ، و متفقا نظریهای را تصویب کردند و راه رسیدن به هدف را نیز پیش گرفتند ، ولی ثمرهای .
جز گمراهتر شدن خود و بدبختتر کردن مسلمانان عاید اسلام نکردند ، و خیلی طول نکشید که بعد از رحلت آن جناب نظام الهی و عادلانه اسلام را به نظامی امپراطوری و دیکتاتوری مبدل کردند ، خواننده عزیز برای این که به این گفته ما یقین حاصل کند لازم است فتنههایی که بعد از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بپا خاست ، و در نتیجه آن فتنهها خونهای به ناحقی که بر زمین ریخت و ناموسها که به باد رفت ، و اموالی که دستخوش غارت گردید ، و احکامی که از اسلام تعطیل شد ، و حدودی که باطل گشت بررسی دقیق نموده سپس در مقام جستجو از منشا آن بر آمده ، ریشهیابی کند ، و آن وقت از خود بپرسد آیا جز این است که یکتا عامل تمامی این بدبختیها همان آرای اهل حل و عقد از امت بود ؟ و آیا جز این بود که نشستند و طبق هوا و هوسهای خود تصمیمهایی گرفتند و همان تصمیمها را بر گردن مردم بیچاره تحمیل نمودند ؟ .
آری این بود حال آن رکن اساسی که به زعم آقایان دین خدا بر آن پایهگذاری شده بود ، و باز به زعم آقایان خدای تعالی در جمله و اولی الامر منکم مسلمانان را مامور به اطاعت از این رکن اساسی یعنی اهل حل و عقد کرد اهل حل و عقدی که به نظر آقایان همان کسانی بودند که آیه مورد بحث معصومشان خوانده ( حال اگر معصوم نبودند چه میکردند ؟ و چه گناه به جا ماندهای را مرتکب میشدند ؟ و چه بلای دیگری را که بر سر دین نیاوردهاند میآوردند ، خدا میداند ) .پس اگر مراد از کلمه اولی الامر ، اهل حل و عقد باشد هیچ چارهای جز این نداریم که بگوییم : اولی الامر نیز مانند سایر مردم جایز الخطایند چیزی که هست از آن جایی که برجستگان جامعه و گروهی فاضل و آگاه به امور و مدرب و مجربند ، خطایشان خیلی کمتر از مردم عامی است ، و اگر قرآن کریم مردم را امر کرده که از این دسته اطاعت کنید ، با اینکه خطا هم دارند از باب مسامحه و صرفنظر کردن از موارد خطا بوده ، چون مصلحت مهمتری که همان حفظ وحدت مسلمین است در نظر بوده است .
حال اگر حکمی بکنند که مغایر با حکم کتاب و سنت ، و مطابق با مصلحتی باشد ، که خود آنان آن را برای امت صلاح تشخیص دادند ، مثلا حکمی از احکام دین را به غیر آن چه قبلا تفسیر میشد تفسیر کنند ، و یا حکمی را مطابق صلاح زمان خود یا صلاح طبع امت و یا وضع حاضر دنیا تغییر دهند ، باید امت اسلام آن حکم را پیروی کنند ، و باید دین هم ، همان حکم را بپسندد ، چون دین چیزی جز سعادت مجتمع و ترقی اجتماع او را نمیخواهد ، همچنان که از سیره حکومتهای اسلامی در صدر اسلام و حکومتهای بعد نیز همین معنا به چشم میخورد .
که از هیچ حکمی از احکام دایر در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جلوگیری نشد ، و بر طبق سیرهای از سیرهها و سنتی از سنن آن جناب حکم نکردند ، مگر آن که وقتی از ایشان سؤال میشد که چرا حکم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را اجرا نمیکنید ؟ و چرا سیره و سنت آن حضرت را بکار نمیزنید در پاسخ این علت را آوردند که حکم سابق مزاحم بود با حقی از حقوق امت ، و این که صلاح حال امت را در این تشخیص دادیم که حکم جدید را جاری کنیم ، تا حال امت را به صلاح آورد ، و یا گفتند سنت و روش جدید با آمال و آرزوهایی که امت در سعادت زندگی خود داشت موافقتر بود .
بعضی از دانشمندان (فجر الاسلام)به این مطلب کفرآمیز تصریح کردهاند –( و چنان نیست که ما از لازمه کلمات آنان بفهمیم ) خلیفه حق دارد به خاطر حفظ صلاح امت بر خلاف صریح دین عمل کند .
و بنا بر این پس دیگر هیچ فرقی بین ملت اسلام با سایر مجتمعات به اصطلاح مترقی و مدینههای فاضله باقی نمیماند ، ملت اسلام هم جمعیتی خواهد بود که چند نفری را انتخاب میکنند تا طبق قوانین مجتمع بر حسب آن چه متناسب با مقتضیات احوال و موجبات اوضاع میبینند حکم کنند .و معلوم است که این طرز فکر از مغزی ترشح میکند که دین را یک سنت اجتماعی میداند و بس ، و معتقد است که دین در واقع همان سنت اجتماعی است که در قالب دین و به شکل آن در آمده ، و در نتیجه آن نیز مانند همه سنتها دستخوش دگرگونی است ، و محکوم است به آن چه متن اجتماعات بشری و هیکل آن حکم کند ، و وقتی خود اجتماع در حال تطور تدریجی از نقص به کمال است ، سنت آن نیز تطور مییابد ، پس در حقیقت دین اسلام یک مثل أعلایی است که جز بر زندگی انسان چهارده قرن قبل از این انطباق ندارد ، اثری است باستانی که وضع دوران نبوت و نزدیکیهای آن دوران را برای امروزیها مجسم میسازد .
پس اسلام هم یک حلقه از زنجیری است که نامش مجتمعات بشری است ، همانطور که همه آن حلقهها با سنتهایی که داشتند از بین رفتند این حلقه نیز محکوم به از بین رفتن است ، دیگر امروز شایسته نیست بنشینیم و در باره معارف آن بحث کنیم ، مگر به همان ملاکی که دانشمندان و متخصصین در علم ژئولوژی ( زمینشناسی ) مینشینند و در باره طبقات الارض بحث نموده ، و از فسیلهایی که از طبقات تحت الارض استخراج میکنند چیزهایی میفهمند .
و ما هم با کسانی که چنین اعتقادی در باره اسلام دارند بحثی نداریم ، زیرا برای او بحث کردن از آیه شریفه :« اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ...» معنا ندارد ، و این اعتقاد اعتقادی است که اثری ریشهای در تمامی اصول و فروع دین که تاکنون به دست ما رسیده میگذارد ، و معارف دین را چه اعتقادیش و چه اخلاقیش ، و چه عملیش را به کلی به باد میدهد .
و وای به آن وقتی که ما حوادث گذشته اسلام را بر این اصل حمل کنیم ، و بگوییم آنچه در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و در فرض فوت آن جناب سر زد ، و آن اختلافهایی که راه انداختند ، و نیز آن تصرفهایی که خلفا در بعضی از احکام و بعضی از سیرههای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کردند ، و آن چه که در زمان معاویه و بقیه بنی امیه و پس از آنان در عهد عباسیها و بعد از آنان رخ داد مبنا و اساسش همین نظریه بوده ، معلوم است که چه نتیجه حیرت انگیزی به بار میآورد .
یکی دیگر از حرفهای عجیبی که در باره آیه مورد بحث زدهاند ، گفتاری است که بعضی از نویسندگان گفتهاند که آیه شریفه : اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ، بیش از آنچه که مفسرین با اختلافی که دارند گفتهاند ، دلالت ندارد ، ( و خلاصه این آیه دلیل بر فضیلت کسی نمیشود ) .
زیرا اولا واجب بودن اطاعت اولی الامر ( حال اولی الامر هر کس که میخواهد باشد ) به هیچ وجه دلیل بر برتری آنان از سایرین نیست ، همان طور که اطاعت از جباران دیکتاتور و ستمکار ، در صورتی که مجبور باشیم بر ما نیز واجب میشود ، چون اگر اطاعت نکنیم از شرشان ایمن نخواهیم بود ، و اطاعت ما دلیل نیست بر این که آن جباران خونخوار نزد خدا از ما افضلند .
و ثانیا حکمی که در آیه آمده چیزی زیادتر از سایر احکامی که موقوف به وجود موضوعاتند ندارد نظیر وجوب انفاق بر فقیر و حرمت اعانه و کمک به ظالم که وقتی این گونه احکام فعلیت پیدا میکند که فقیری و ظالمی پیدا بشود نه این که ما در به در بگردیم و فقیر پیدا کنیم و یا از این جا و آن جا ظالمی را پیدا کنیم و از یاری او اجتناب بورزیم .
و به نظر ما فساد این دو وجهی که نویسنده نامبرده ذکر کرده برای خواننده روشن است ، زیرا صرف نظر از این که اولی الامر را به سلاطین جبار و ظالم معنا کرده ، که فسادش به خوبی روشن گردید ، در باره وجه اولش میگوییم : وی غفلت کرده از این که قرآن کریم پر است از آیاتی که نهی میکند از اطاعت ستمکاران ، و مسرفین ، و کافران ، و این محال است که با این حال خود خدای تعالی امر کند به اطاعت از آنان ، و تازه یک چیزی را هم اضافه کند ، و آن این که اطاعت چنین عناصر فاسدی را دوش به دوش اطاعت خدا و اطاعت رسول قرار دهد و اگر فرض کنیم که منظور از اطاعت در باره اولی الامر اطاعت اجباری ، و از روی تقیه است باید اشارهای به آن میکرد ، و مثلا میفرمود : ( و خدا اجازه به آن داده که اولی الامرتان را نیز اطاعت کنید ) ، همچنان که در آیهای دیگر فرموده :« الا ان تتقوا منهم تقاة»(آل عمران/28) نه این که امر کند به اطاعت از آنان و در نتیجه امر صریح کردن به آن همه محذورهای غیر قابل توجیه متوجه بشود .
و اما وجه دوم ، آن نیز اساسش همان وجه اول است ، و اما اگر آیه شریفه را به آن وجه معنا نکنیم ، بلکه فرض کنیم که وجوب اطاعت اولی الامر کردن برای این است که اولی الأمر ، شانی در دین خدا دارند ، و به بیانی که مفصلا گذشت معصوم از گناه و خطا هستند ، و محال است خدای تعالی امر به اطاعت کسانی بکند که در خارج هیچ مصداقی ندارند ، و یا در آیهای که میخواهد اساس مصالح دینی و خلاصه حکمی را بیان کند ، که بدون آن حال مجتمع به هیچ وجه اصلاح نمیشود ، متعلق و موضوع این حکم را کسانی قرار دهد که واجد شرطی باشند که احیانا و اتفاقا آن شرط برای کسی حاصل میشود ، با این که خواننده عزیز توجه فرمود که احتیاج مجتمع بشری به اولی الأمر عین احتیاجی است که به رسول دارد ، و آن عبارت است از سرپرست داشتن امت که ما در بحث محکم و متشابه در باره سرپرستی و ولایت امت بحث کردیم .
اینک به اول بحث پیرامون آیه برگشته میگوییم : از آن چه گذشت برای خواننده روشن شد که ما نمیتوانیم جمله : و اولی الامر منکم را حمل کنیم بر جماعتی که برای حل و عقد امور جامعه دور هم جمع میشوند ، و معنا ندارد بفرماید هیات اجتماعیه اهل حل و عقد را اطاعت کنید ، حال این فرمان را به هر معنایی که تفسیرش بکنیم بالاخره معنای درستی دست نمیدهد . به ناچار باید بگوییم منظور از اولی الامر افرادی از امتند که در گفتار - و کردارشان - معصومند ، و به راستی اطاعتشان واجب است ، - به عین همان معنایی که اطاعت خدا و رسولش واجب است ، و چون ما قدرت تشخیص و پیدا کردن این افراد را نداریم - بناچار محتاج میشویم به این که خود خدای تعالی در کتاب مجیدش و یا به زبان رسول گرامیش این افراد را معرفی کند ، و به نام آنان تصریح نماید ، قهرا آیه شریفه با کسانی منطبق میشود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روایاتی که از طرق ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) تصریح به نام آنان کرده ، و فرموده اولی الامر اینان هستند .
و اما این که بعضی گفتهاند : اولی الأمر خلفا و یا امیران جنگ و یا علمای بزرگ که مردم از اقوال و آرای آنان پیروی میکنند میباشند ! ، جواب همه این نظریهها این است که اولا آیه شریفه دلالت دارد بر عصمت اولی الامر ، و طبقاتی که نام برده شد بدون اشکال عصمت نداشتند مگر علی (علیهالسلام) که طایفهای از امت معتقد به عصمت آن جناباند ، و ثانیا اقوال نام برده هیچ یک همراه دلیل نیست .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 624 تا 636 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● پاسخ به اشکالهایی که به «اولی الامر» بودن اهل بیت(علیهم السلام) کرده اند
پنج اشکالی که به «اولی الامر» بودن اهل بیت(علیهم السلام) کرده اند:
1-اولی الامر بودن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) احتیاج به معرفی صریح از ناحیه خدای تعالی و پیامبر گرامی او دارد، و اگر چنین معرفیای صورت گرفته بود، امت اسلام که سهل است، حتی دو نفر هم بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در باره آنان اختلاف نمیکردند.
2-اطاعت اولى الامر کردن منوط بر این است که مردم آنان را بشناسند چون اگر نشناسند تکلیف مردم به اطاعت از آنان تکلیف به ما لا یطاق است، وقتى مشروط به این شرط شد، آیه شریفه آن شرط را دفع مىکند، چون آیه مطلق است.
3-ما در این عصرى که زندگى مىکنیم دسترسى به امام معصوم و دریافت علم دین از او نداریم، و همین خود دلیل است بر این که آن کسى که خدا اطاعتش را بر امت واجب کرده امام معصوم نیست، چون امت به چنین امامى دسترسى ندارد.
4-خداى تعالى در همین آیه مورد بحث مىفرماید: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ...»، و اگر مراد از اولى الامر امام معصوم بود، باید مىفرمود: "فان تنازعتم فى شىء فردوه ... الى الامام".
5-آنها که قائل به امام معصومند، مىگویند: فایده امام معصوم و پیروى از او این است که در زیر سایه او از ظلمت تفرقه و نزاع و دشمنى و خلاف نجات یافته به وحدت کلمه و اتفاق و برادرى برسند، در حالى که آیه شریفه فرض به پا شدن تنازع را در بود اولى الامر کرده، و فرموده اگر نزاعى بین شما رخ داد به اولى الامر مراجعه کنید، پس اولى الامر معصوم هم نمىتواند وحدت کلمه بیاورد، پس بنا بر این امامیه که مىگویند اولى الامر باید معصوم باشد چه فایده زایدى در وجود امام معصوم مىبینند؟.
پاسخ به این اشکالها در توضیحات بیان شده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و اما اشکالاتی که به قول پیروان ائمه اهل بیت کردهاند چند اشکال است .
اول این که اولی الامر بودن ائمه اهل بیت ( علیهم السلام )احتیاج به معرفی صریح از ناحیه خدای تعالی و پیامبر گرامی او دارد ، و اگر چنین معرفیای صورت گرفته بود ، امت اسلام که سهل است ، حتی دو نفر هم بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در باره آنان اختلاف نمیکردند .
جواب از این اشکال این است که هم در کتاب آمده ، و هم در سنت ، اما کتاب آیه ولایت و آیه تطهیر و آیاتی دیگر که به زودی در بارهاش بحث خواهیم کرد ان شاء الله تعالی .
اما سنت حدیث سفینه که در آن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود : مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق ، ( صفت اهل بیت من نظیر کشتی نوح است ، که هر کس سوار آن شد نجات یافت ، و هر کس از سوار شدنش تخلف ورزید غرق گردید ) (منبع حدیث،الاحتجاج ج 1 ص 229 مطبعة النعمان نجف)، و حدیث ثقلین که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آن حدیث فرمود : انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ، اهل بیتی ، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی ابدا ، ( من برای بعد از خودم دو چیز بس سنگین در بین شما میگذارم ، کتاب خدا و عترتم را ، که اهل بیت منند ، در صورتی که بعد از من به آن دو تمسک بجویید هرگز گمراه نخواهید شد )(منبع حدیث، الاحتجاج ج 1 ص 229 مطبعة النعمان نجف) ، که شرح و بسط آن در جلد سوم عربی این کتاب ، آنجا که در باره محکم و متشابه بحث میکردیم گذشت ، و باز نظیر احادیثی که از طرق شیعه و سنی روایت شده ، که ان شاء الله در بحث روایتی آینده از نظر خواننده خواهد گذشت .
اشکال دوم این است که اطاعت اولی الامر کردن منوط بر این است که مردم آنان را بشناسند چون اگر نشناسند تکلیف مردم به اطاعت از آنان تکلیف به ما لایطاق است ، وقتی مشروط به این شرط شد ، آیه شریفه آن شرط را دفع میکند ، چون آیه مطلق است .
جواب از این اشکال این است که عین این اشکال به خود وی بر میگردد ، برای این که اطاعت همانطور که او گفته مشروط به معرفت است ، آن هم به طور مطلق ، تنها فرقی که بین گفتار او با گفتار ما هست ، این است که او میگوید : اولی الامر و اهل حل و عقد را خود ما میشناسیم و مصداقش را تشخیص میدهیم ، و هیچ احتیاج به معرفی و بیان خدا و رسول او نداریم و راست هم میگوید ، زیرا اولی الامر گناهکار چه احتیاج به معرفی خدا و رسولش دارد ، ولی ما میگوییم شناختن اولی الامر بی گناه و معصوم از هر معصیت و خطا احتیاج به معرفی خدا و رسول او دارد ، پس هم قول ما و هم قول صاحب اشکال مخالف با آیه است ، زیرا آیه مطلق است در آن شرطی نیامده ، و ما هر دو آن را مشروط کردیم ، پس دیگر جا ندارد که مساله شرط را او بر ما اشکال کند .
علاوه بر این که معرفت به غرضی که شرط شمرده شود ، از قبیل سایر شروط نیست ، چون معرفت مربوط به تحقق بلوغ تکلیف است نه مربوط به خود تکلیف و یا مکلف به آن ، سادهتر بگویم تا تکلیف به مکلف نرسد ، و به آن و به موضوع و متعلق آن معرفت پیدا نکند ، تکلیف منجز نمیشود ( هر چند که خود تکلیف و مکلف به آن هیچ شرطی نداشته باشد )، و اگر معرفت مثل سایر شرایط قید تکلیف یا مکلف به آن بود ، و نظیر استطاعت در حج که قید مکلف است و وجود آب برای وضو که قید تکلیف است میبود ، دیگر واجبات به دو قسم مطلق و مشروط تقسیم نمیشد ، و اصلا تکلیف مطلقی وجود نمیداشت ، چون تکلیف هر قدر هم که بی قید و شرط باشد بالاخره مشروط به شرایط عامه یعنی علم و قدرت و امثال آن هست ، پس باید بگوییم تمامی تکالیف مقیدند در حالی که چنین نیست .
اشکال سومی که به پیروان ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) کردهاند این است که ما در این عصری که زندگی میکنیم دسترسی به امام معصوم و دریافت علم دین از او نداریم ، و همین خود دلیل است بر این که آن کسی که خدا اطاعتش را بر امت واجب کرده امام معصوم نیست ، چون امت به چنین امامی دسترسی ندارد .
جواب این اشکال این است که اگر امروز امت اسلام دسترسی به امام معصوم ندارد تقصیر خود او است زیرا این امت اسلام بود که به سوء اختیارش و با اعمال زشتی که کرد ، و امروز هم دارد میکند ، خود را از امام معصوم بیبهره کرد ، و این محرومیتش مستند به خدا و رسول نیست ، پس تکلیف پیروی و اطاعت از معصوم برداشته نشده ، و این رفتار ، امت اسلام و سپس این گفتارمان مثل این میماند که امتی پیامبر خود را به دست خود بکشد ، آن گاه به درگاه خدا عذر بخواهد ، که به دستور تو و پیامبرت عمل نکردم برای این بود که نمیتوانستم پیغمبرت را اطاعت کنم چون در بین ما نبود .
علاوه بر این که عین این اشکال به خود او بر میگردد ، با این بیان که میگوییم : ما امروز نمیتوانیم امت واحدهای در تحت لوای اسلام تشکیل دهیم ، تا آن چه اهل حل و عقد تصمیم میگیرند در بین خود اجرا کنیم .
اشکال چهارمشان این است که خدای تعالی در همین آیه مورد بحث میفرماید : «فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول ... »، و اگر مراد از اولی الامر امام معصوم بود ، باید میفرمود : فان تنازعتم فی شیء فردوه ... الی الامام .
جواب این اشکال این است که در بیان سابق گذشت که گفتیم منظور همان رد بر امام است ، به آن تقریبی که گذشت .
اشکال پنجم این است ، آنها که قائل به امام معصومند ، میگویند : فایده امام معصوم و پیروی از او این است که در زیر سایه او از ظلمت تفرقه و نزاع و دشمنی و خلاف نجات یافته به وحدت کلمه و اتفاق و برادری برسند ، در حالی که آیه شریفه فرض به پا شدن تنازع را در بود اولی الامر کرده ، و فرموده اگر نزاعی بین شما رخ داد به اولی الامر مراجعه کنید ، پس اولی الامر معصوم هم نمیتواند وحدت کلمه بیاورد ، پس بنابر این امامیه که میگویند اولی الامر باید معصوم باشد چه فایده زایدی در وجود امام معصوم میبینند ؟ .
جواب این اشکال از آن چه گذشت روشن شده ، برای این که تنازعی که در آیه شریفه آمده تنازع مؤمنین در احکام کتاب و سنت است ، نه در احکام ولایت ، که امام آن را در حوادثی که پیش میآید به عنوان ولی مسلمین صادر میکند ، و ما در سابق گفتیم که غیر از خدا و رسول او کسی اختیار تشریع حکم ندارد ، حال اگر دو طایفهای که با هم نزاع دارند توانستند حکم کتاب و سنت را بفهمند باید آن را از کتاب و سنت استنباط و استخراج کنند ، و اگر نتوانستند از امام معصوم که در فهم حکم خدا از کتاب و سنت عصمت دارد بپرسند ، نظیر سیرهای که معاصرین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داشتند ، هر چه را خودشان از کتاب و از کلمات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفهمیدند به همان عمل میکردند ، و هر جا نمیفهمیدند از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میپرسیدند .
پس حکم اولی الامر در اطاعت حکم رسول است ، همان طور که آیه نیز بر این دلالت میکرد ، و حکم تنازع در عصری که رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیست و اولی الامر هست ، همان حکم تنازع در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است ، همچنان که آیه مورد بحث و آیات بعدی نیز بر این معنا دلالت دارد ، به این معنا که آیه مورد بحث حکم تنازع در زمان غیبت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بیان میکند ، و آیات بعدی حکم آن را در زمان حضور آن جناب .
پس مساله رد تنازع به خدا و رسول که در آیه آمده مختص به صورتی است که مؤمنین با یکدیگر تنازع کنند ، چون آیه دارد : «فان تنازعتم »، ( اگر شما مؤمنین در بین خود نزاع کردید ) ، و نفرموده : فان تنازع اولوا الامر ، اگر اولی الامر خودشان در بین خود نزاع کردند ، و نیز نفرمود : فان تنازعوا ، و معلوم است که معنای رد به رسول در زمان حضور رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این است که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حکم مسالهای که در آن نزاع کردهاند بپرسند ، و یا خود اگر میتوانند از کتاب و سنت استنباط نمایند ، و در زمان غیبت آن جناب این است که از امام حکم آن را بپرسند و یا اگر میتوانند خودشان استنباط کنند که بیانش گذشت ، پس جمله : فان تنازعتم فی شیء ... ، آنطور که اشکال کننده پنداشته کلامی زاید و بی فایده نیست .
پس از همه مطالب گذشته این معنا به خوبی روشن شد که مراد از اولی الامر رجالی معین از امت است که حکم هر یک از آنان در وجوب اطاعت حکم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است ، و این معنا در عین حال منافات با عمومیتی که به حسب لغت از لفظ اولی الامر فهمیده میشود ندارد ، و هیچ اشکالی ندارد که شارع از این لفظ عام آن معنای خاص را اراده کرده باشد ، چون قصد مفهومی از مفاهیم از یک لفظ ، مطلبی است ، و قصد مصداقی که آن مفهوم با آن منطبق است مطلبی دیگر است ، نظیر مفهوم رسول که معنایی است عام و کلی ، و در آیه مورد بحث نیز در همان معنا استعمال شده ، ولی منظور گوینده از این لفظ عام رسول اسلام محمد بن عبد الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 636 تا 640 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اولی الامر حق تصرف در احکام دینی را ندارد
کلمه «شیء» هر چند عمومیت دارد همه احکام و دستورات خدا و رسول و اولى الامر را شامل مىشود، هر چه مىخواهد باشد و لیکن جمله بعد که مىفرماید: (پس آن را به خدا و رسول برگردانید)، به ما مىفهماند که مراد از کلمه شىء مورد تنازع، چیزى است که اولى الامر درباره آن استقلال ندارد و نمىتواند در آن به رأى خود استبداد کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : خلاصه کلام اینکه منظور نزاع مردم در آن احکام و دستوراتی نیست که ولی امرشان در دایره ولایتش اجرا میکند ، مثل این که دستورشان بدهد به کوچ کردن ، یا جنگیدن ، یا صلح کردن با دشمن ، و یا امثال اینها ، چون مردم مامورند که در این گونه احکام ولی امر خود را اطاعت کنند ، و معنا ندارد بفرماید وقتی در این گونه احکام تنازع کردید ، ولی امر خود را رها کرده ، به خدا و رسولش مراجعه کنید .
بنا بر این آیه شریفه دلالت دارد بر این که مراد از کلمه «شیء»، خصوص احکام دینی است ، که احدی حق ندارد در آن دخل و تصرفی بکند ، مثلا حکمی را که نباید انفاذ کند ، انفاذ ، و حکمی را که باید حاکم بداند ، نسخ کند ، چون این گونه تصرفات در احکام دینی خاص خدا و رسول او است ، و آیه شریفه مثل صریح است در این که احدی را نمیرسد که در حکمی دینی که خدای تعالی و رسول گرامی او تشریع کردهاند تصرف کند ، و در این معنا هیچ فرقی بین اولی الامر و سایر مردم نیست .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 640 و 641 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رجوع به خدا و رسول و اولی الامر در اختلافها
امام ابو جعفر (علیهالسلام) آیه شریفه :« اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» را قرائت کرد، و به جای جمله «فان تنازعتم فی شیء» فرمودند : فان خفتم تنازعا فی الامر فارجعوه الی الله تا آخر ، یعنی پس اگر ترسیدید در امری تنازع کنید، بیان آن امر را به خدا و رسول و اولی الامر ارجاع دهید.
آنگاه اضافه کردند چطور ممکن است خدای تعالی از یک سو امر به اطاعت از خدا و رسول او و از اولی الامر بکند ، و از سوی دیگر در خود اولی الامر تنازع را فرض کند، و امر به اطاعت از اولی الامر بکند که خودشان در دین خدا تنازع میکنند ، پس روی سخن در این آیه به مارقین یعنی منکرین ولایت آسمانی ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) است ، به آنان است که میفرماید خدا و رسول را اطاعت کنید، (و در اطاعت اولی الامری که برای شما معین کردهاند نافرمانیشان مکنید).
علامه طباطبایی: ممکن است کسی از این روایت و مخصوصا از جملهای که قرائت کردند چنین بفهمد که امام خواسته است بفرماید : آیه شریفه این طور که من میخوانم نازل شده ، و لیکن این توهمی است باطل ، چون روایت بیش از این دلالت ندارد که امام آیه شریفه را به آن چند کلمه اضافی تفسیر کردهاند ، و خواسته است بیان کنند که مراد از آیه چیست ؟ و ما در بیان سابق خود این دلالت را توضیح دادیم .
دلیل بر این معنا اختلافی است که در عبارات روایات دیده میشود ، مثلا در روایتی که قمی به سند خود از جریر از امام صادق (علیهالسلام) نقل کرده آمده : ) این آیه این طور نازل شده : فان تنازعتم فی شیء فارجعوه الی الله و الی الرسول و الی اولی الامر منکم(تفسیر قمى ج 1 ص 141).
و در روایتى که عیاشى آن را از برید بن معاویه از امام باقر(علیه السلام) نقل کرده (که همان روایت کافى است که در بالا نقل شد) آمده: سپس به مردم فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» (و مؤمنین تا روز قیامت را یک جا مورد خطاب قرار داد که)، «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»، و منظورش از اولى الامر تنها ما بودیم، فان خفتم تنازعا فى الامر فارجعوا الى اللَّه و الى الرسول و اولى الامر منکم و این چنین نازل شده است، و چگونه مردم را امر مىکند به اطاعت از اولى الامر و آن گاه تجویز مىکند براى خود اولى الامر این که با یکدیگر تنازع کنند، پس این خطاب به مامورین اولى الامر است، یعنى به مردمى که باید امر اولى الامر را اطاعت کنند، خطاب به آنان است که مىفرماید: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را روضة الکافى (ج 8 ص 160 حدیث 212) به نقل از برید بن معاویه روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 656 و 657 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اقوالى از قدماى مفسرین که اولی الامر را اهل بیت(علیهم السلام) نمیدانند
این اقوالى سه نظریه است، اول این که: اولى الامر خلفایند، دوم این که: امراى ارتشند، سوم این که: مراد از آن علمایند و نظریهاى که از ضحاک نقل شده این است که گفته است اولى الامر همه اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند، برگشتش به قول سوم است، چون عبارتى که از ضحاک نقل شده چنین است: مراد از اولى الامر، اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اند، که داعیان اسلام و راویان احادیثند، و ظاهر این عبارت این است که مىخواهد بگوید علت این که گفتم اولى الامر اصحابند، این است که اصحاب علم دارند، پس برگشت قول ضحاک به همان قول سوم است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این را نیز باید دانست که در شان نزول این آیات اموری بسیار و داستانهایی مختلف روایت شده ، لیکن دقت در آن نقلها جای شکی باقی نمیگذارد، که همه آنها از باب تطبیق است ، یعنی راویان نظریه خود را بر آیات تطبیق کردهاند ، و به همین جهت ما از نقل آن روایات صرفنظر کردیم ، چون دیدیم هیچ فایدهای در نقل آنها نیست ، و اگر بخواهید گفتار ما را تصدیق کنید ، میتوانید به تفسیر الدر المنثور(ج 2 ص 176) و تفسیر طبری (ج 5 ص 93- 95 طبع مصر) و امثال آن دو مراجعه نمایید.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 659 و 660 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دو شأن تشریع و ولایت پیامبر اکرم(ص)
رسول اکرم(ص) دو جنبه دارد ، یکی جنبه تشریع ، و دوم احکام و آرای آن جناب به مقتضای ولایتی که بر مردم داشتند و زمام حکومت و قضا را در دست داشتند صادر مىکردند، پس بر مردم واجب است که رسول را در دو ناحیه اطاعت کنند، یکی ناحیه احکامی که به وسیله وحی بیان میکند ، و دیگر احکامی که خودش به عنوان نظریه و رأی صادر مینماید . و تکرار کلمه «اطیعوا» در آیه نیز بر این معنا دلالت دارد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : رسول گرامی دو جنبه دارد، یکى جنبه تشریع ، بدانچه پروردگارش از غیر طریق قرآن به او وحی فرموده ، یعنی همان جزئیات و تفاصیل احکام که آن جناب برای کلیات و مجملات کتاب و متعلقات آنها تشریع کردند ، و خدای تعالی در این باره فرموده :« و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم»(النحل/44) ،(ما کلیات احکام را بر تو نازل کردیم تا تو برای مردم جزئیات آنها را بیان کنی ) دوم یک دسته دیگر از احکام و آرایی است که آن جناب به مقتضای ولایتی که بر مردم داشتند و زمام حکومت و قضا را در دست داشتند صادر میکردند ، و خدای تعالی در این باره فرموده : «لتحکم بین الناس بما اراک الله »(النساء/105)(تا در بین مردم به آنچه خدای تعالی به فکرت میاندازد حکم کنی ) .
و این همان رایی است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با آن بر ظواهر قوانین قضا در بین مردم حکم میکرد ، و همچنین آن رایی است که در امور مهم به کار میبست ، و خدای تعالی دستورش داده بود که وقتی میخواهد آن رای را به کار بزند قبلا مشورت بکند ، و فرموده :« و شاورهم فی الامر ، فاذا عزمت فتوکل علی الله»(آل عمران/159) ، ( با مردم در هر امری که میخواهی در باره آن تصمیم بگیری نخست مشورت بکن و همینکه تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن ) ، ملاحظه میفرمایید که مردم را در مشورت شرکت داده ، ولی در تصمیم گرفتن شرکت نداده ، و تصمیم خود آن جناب ( به تنهایی ) را معتبر شمرده است .
حال که به این معنا توجه کردید میتوانید به خوبی بفهمید که اطاعت رسول معنایی ، و اطاعت خدای سبحان معنایی دیگر دارد هر چند که اطاعت از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، در حقیقت اطاعت از خدا نیز هست ، چون تشریع کننده تنها خدا است ، زیرا او است که اطاعتش واجب است ، همچنان که در آیه : «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله »، وجوب اطاعت رسول را هم منوط به اذن خدا دانسته ، پس بر مردم واجب است که رسول را در دو ناحیه اطاعت کنند ، یکی ناحیه احکامی که به وسیله وحی بیان میکند ، و دیگر احکامی که خودش به عنوان نظریه و رأی صادر مینماید .
و این معنا - و خدا داناتر است - باعث شده است که کلمه ( اطاعت) در آیه تکرار شود ، چون اگر اطاعت خدا و رسول تنها در احکامی واجب میبود که به وسیله وحی بیان شده ، کافی بود بفرماید اطیعوا الله و الرسول و اولی الامر منکم ، ولی چنین نکرد ، و کلمه « اطیعوا » را دو باره آورد ، تا بفهماند اطاعت خدا یک نحوه اطاعت است و اطاعت رسول یک نحوه دیگر است ، ولی بعضی از مفسرین گفتهاند تکرار کلمه « اطیعوا » صرفا به منظور تاکید بوده ، و این حرف به هیچ وجه درست نیست ، زیرا اگر هیچ منظوری به جز تاکید در بین نبود ، ترک تکرار ، این تاکید را بیشتر افاده میکرد ، و لذا باید میفرمود اطیعوا الله و الرسول ... ، چون با این تعبیر میفهمانید اطاعت رسول ، عین اطاعت خدای تعالی است ، و هر دو اطاعت یک هستند ، بله این که تکرار ، تاکید را میرساند ، درست است ، اما نه در هر جا .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 617 و 618 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اولواالامر باید معصوم باشد
جای تردید نیست در اینکه این اطاعت که در آیه: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ...» آمده، اطاعتی است مطلق، و به هیچ قید و شرطی مقید و مشروط نشده ، و این خود دلیل است بر این که رسول امر به چیزی و نهی از چیزی نمیکند، که مخالف با حکم خدا در آن چیز باشد، و گرنه واجب کردن خدا اطاعت خودش و اطاعت رسول را تناقضی از ناحیه خدای تعالی میشد، و موافقت تمامی اوامر و نواهی رسول با اوامر و نواهی خدای تعالی جز با عصمت رسول تصور ندارد، و محقق نمیشود این سخن عینا در اولی الامر نیز جریان مییابد، چیزی که هست نیروی عصمت در رسول از آنجا که حجتهایی از جهت عقل و نقل بر آن اقامه شده فی حد نفسه و بدون در نظر گرفتن این آیه امری مسلم است و ظاهرا در اولی الامر این طور نیست و ممکن است کسی توهم کند که اولی الامری که نامشان در این آیه آمده لازم نیست معصوم باشند، و معنای آیه شریفه بدون عصمت اولی الأمر هم درست میشود.
آیه شریفه بین رسول و اولی الامر را جمع کرده، و برای هر دو یک اطاعت را ذکر نموده و فرمود: «و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»، با این که در مورد رسول حتی احتمال این نیز نمیرود که امر به معصیت کند و یا گاهی در خصوص حکمی دچار اشتباه و غلط گردد، اگر در مورد اولی الامر این احتمال برود به هیچ وجه نباید برای جلوگیری از این احتمال قیدی نیاورد، پس ما همین که میبینیم در مورد آنان نیز قیدی نیاورده، چارهای جز این نداریم که بگوییم آیه شریفه از هر قیدی مطلق است، و لازمه مطلق بودنش همین است که بگوییم همان عصمتی که در مورد رسول مسلم گرفته شد، در مورد اولی الامر نیز اعتبار شده باشد، و خلاصه کلام منظور از اولی الامر، آن افراد معینی هستند که مانند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای عصمتند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : توضیح این که آن چیزی که خدای تعالی در این آیه مقرر فرموده ، حکمی است که به مصلحت امت جعل شده ، حکمی است که مجتمع مسلمین به وسیله آن از این که دستخوش اختلاف و تشتت گشته از هم متلاشی گردد حفظ میشود ، و این چیزی زاید بر ولایت و سرپرستی معهود در بین امتها و مجتمعات نیست ، و همان چیزی است که میبینیم عموم مجتمعات - چه اسلامی و چه غیر اسلامی - آن را در بین خود معمول میدارند ، یعنی یکی از افراد جامعه خود را انتخاب نموده و به او مقام واجب الاطاعه بودن و نفوذ کلمه میدهند در حالی که از همان اول میدانند او هم مثل خودشان جایز الخطا است ، و در احکامی که میراند اشتباه هم دارد ، و لیکن هر جا که جامعه فهمید حکم حاکم بر خلاف قانون است ، اطاعتش نمیکند ، و او را به خطایی که کرده آگاه میسازد ، و هر جا که یقین به خطای او نداشت ، و تنها احتمال میداد که خطا کرده به حکم و فرمان او عمل میکند ، و اگر بعدها معلوم شد که خطا کرده مسامحه کند ، و با خود فکر میکند مصلحت حفظ وحدت مجتمع و مصونیت از تشتت کلمه آن قدر بزرگ و مهم است ، که مفسده اشتباهکاریهای گاه به گاه حاکم را جبران میکند .
حال اولی الأمر در آیه شریفه و وجود اطاعت آنان نیز به همین حال است ، - و آیه چیزی زاید بر آنچه در همه زمانها و همه مکانها معمول است افاده نمیکند ، - خدای تعالی طاعت مردم از اولی الامر را بر مؤمنین واجب فرموده ، اگر احیانا ولی امری بر خلاف کتاب و سنت دستوری داد ، مردم نباید اطاعتش کنند ، و حکم این چنین او نافذ نیست ، برای این که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) - قاعدهای کلی به دست عموم مسلمین داده ، و فرموده : لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق ( هیچ مخلوقی در فرمانی که به معصیت خدا میدهد نباید اطاعت شود ) و این دستور را شیعه و سنی روایت کردهاند ، و با همین دستور است که اطلاق آیه تقیید میشود .
و اما اگر عالما عامدا حکم بر خلاف قرآن نکرد ، بلکه خطا کرد ، و به غلط چنین حکمی را راند ، اگر مردم فهمیدند که حکمش اشتباه است ، او را از راه خطا به سوی حق یعنی حکم کتاب و سنت بر میگردانند ، و اگر مردم نفهمیدند و تنها احتمال دادند که ممکن است حکمی که حاکم کرده مخالف با کتاب و سنت باشد حکمش را اجرا میکنند همان طور که اگر میدانستند مخالف نیست اجرا میکردند ، و وجوب اطاعت حاکم در این نوع احکام هیچ عیبی ندارد ، برای همان که گفتیم حفظ وحدت در امت و بقای سیادت و ابهت آن آن قدر مهم است که مفسده این مخالف کتاب و سنتها را تدارک میکند ، همچنان که در اصول فقه مقرر و محقق شده که طرق ظاهریه - از قبیل خبر واحد و بینه و امثال آن - حجتند ، در حالی که احکام واقعیه به حال خود باقی است .
و میگوییم اگر احتمالا طریق ظاهری بر خلاف واقع از آب در آمد ، مفسدهاش به وسیله مصلحتی که در حجیت طرق ظاهری هست تدارک میشود .
و سخن کوتاه این که اطاعت اولی الامر واجب است ، هر چند که معصوم نباشند ، و احتمال فسق و خطا در آنان برود ، چیزی که هست اگر مردم بر فسق آنان آگاه شدند اطاعتشان نمیکنند ، و اگر از آنان خطا ببینند به سوی کتاب و سنت ارجاعشان میدهند ، و در سایر احکام که علمی به خطای آن ندارند حکمش را انفاذ میکنند ، و فکر نمیکنند که ممکن است فلان حکم او بر خلاف حکم خدای تعالی باشد ، تنها ملاحظه مخالفت ظاهری را میکنند ، چون مصلحتی مهمتر در نظر دارند ، و آن عبارت است از مصلحت اسلام و مسلمین و حفظ وحدت کلمه آنان .
این بود آن توهمی که گفتیم ممکن است کسی بکند ، و خواننده عزیز اگر در بیانی که ما برای آیه کردیم دقت فرماید کاملا متوجه بیپایگی آن میشود ، برای این که هر چند که ممکن است ما این تقریب را در تقیید اطلاق آیه به صورت فسق قبول کنیم ، و بگوییم اطلاق آیه مورد بحث به وسیله کلام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرمود : لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق و آیات قرآنی که این معنا را میرساند تقیید میشود ، مانند آیه شریفه : «ان الله لا یامر بالفحشاء »(الأعراف/28)(خدای تعالی امر به فحشا نمیکند ) و آیاتی دیگر از این قبیل .
و همچنین ممکن است و بلکه واقع هم همین است که در شرع نظیر این حجیت ظاهریه که گفته شد جعل شده باشد ، مثلا اطاعت فرماندهان جنگ را که از طرف رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منصوب میشدند ، بر سربازها واجب کرده باشد ، و نیز اطاعت حکامی را که آن جناب برای بلادی از قبیل مکه و یمن معین کرد ، و یا در مواقعی که خود سفر میکرد در مدینه جانشین خود میساخت بر مردم آن جا واجب کرده باشد ، و یا فتوای مجتهد را بر مقلد او حجت کرده باشد ، و یا حجتهای ظاهری دیگری را قرار داده باشد ، و لیکن این جعل حجیت ظاهری ، آیه شریفه را مقید نمیکند ، زیرا صحیح بودن مسالهای از مسائل به خودی خود یک مطلب است ، و مدلول ظاهر آیه قرآن بودنش مطلبی دیگر است .
آنچه آیه مورد بحث بر آن دلالت میکند وجوب اطاعت این اولی الامر بر مردم است ، و در خود آیه و در هیچ آیه دیگر قرآنی چیزی که این وجوب را مقید به قیدی و مشروط به شرطی کند وجود ندارد ، تا برگشت معنای آیه شریفه :« اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» به این آیه شود که : و اطیعوا اولی الامر منکم فیما لم یامروا بمعصیة ، ( و اولی الامر خود را نیز اطاعت کنید مادام که امر به معصیت نکردهاند )و یا به این آیه شود که و اطیعوا اولی الامر منکم ما لم تعلموا بخطائهم ( و اولی الامر خود را نیز اطاعت کنید ، مادام که علم به خطای آنها نداشته باشید ) ، و اما اگر شما را به معصیت امر کردند ، و یا یقین کردید که در حکم خود خطا کردهاند دیگر اطاعتشان بر شما واجب نیست ، بلکه بر شما واجب است که آنان را به سوی کتاب و سنت برگردانید ، و کجی آنها را راست کنید ، مسلما معنای آیه شریفه : «و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم »این نیست .
علاوه بر این که خدای سبحان در مواردی که قید ، روشنتر از قید مورد بحث بوده ، و طاعت هم کم اهمیتتر از طاعت مورد بحث بوده آن قید را ذکر کرده مثلا در مورد احسان به پدر و مادر فرموده : «و وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما ...»(العنکبوت/8) .
با این حال چطور ممکن است در آیه مورد بحث که مشتمل برأسی از اساس دین و اصلی از اصول آن است ، اصلی که رگ و ریشه همه سعادتهای انسانی بدان منتهی میشود ، هیچ قیدی از قیود را نیاورد ، و بطور مطلق بفرماید : ( خدا و رسول و اولی الامر خود را اطاعت کنید )؟ ! .
از این هم که بگذریم آیه شریفه بین رسول و اولی الامر را جمع کرده ، و برای هر دو یک اطاعت را ذکر نموده و فرمود : «و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم »، با این که در مورد رسول حتی احتمال این نیز نمیرود که امر به معصیت کند و یا گاهی در خصوص حکمی دچار اشتباه و غلط گردد ، اگر در مورد اولی الامر این احتمال برود به هیچ وجه نباید برای جلوگیری از این احتمال قیدی نیاورد ، پس ما همین که میبینیم در مورد آنان نیز قیدی نیاورده ، چارهای جز این نداریم که بگوییم آیه شریفه از هر قیدی مطلق است ، و لازمه مطلق بودنش همین است که بگوییم همان عصمتی که در مورد رسول مسلم گرفته شد ، در مورد اولی الامر نیز اعتبار شده باشد ، و خلاصه کلام منظور از اولی الامر ، آن افراد معینی هستند که مانند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای عصمتند .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 620 تا 623 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مراد از «تنازع»، تنازع مؤمنین در بین خودشان است
از این که در جمله «فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول ... » خطاب را متوجه مؤمنین کرده کشف میکند از این که مراد از تنازع هم، تنازع مؤمنین در بین خودشان است ، نه تنازعی که فرضا بین آنها و اولی الامر اتفاق بیفتد، و یا بین خود اولی الامر رخ دهد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : چون فرض اولی یعنی تنازع مؤمنین با اولی الامر با مضمون آیه سازگار نیست که اطاعت اولی الامر را بر آنان واجب کرده ، و همچنین فرض دوم با آیه نمیسازد چون معنا ندارد خدای تعالی اطاعت کسانی را بر امت واجب کند که بین خودشان تنازع رخ دهد ، زیرا اگر اولی الامر در بین خود تنازع کنند قطعا یکی بر حق و دیگری بر باطل خواهد بود ، و خدای تعالی چگونه اطاعت کسی را واجب میکند که خود بر باطل است ، علاوه بر این که اگر منظور تنازع اولی الامر در بین خودشان بود پس چرا در جمله مورد بحث خطاب را متوجه مؤمنین کرد ، و فرمود : (پس اگر در چیزی تنازع کردید آن را به خدا و رسول برگردانید ... ).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 640 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : مومنین |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مراجعه مومنین به خدا و رسول در صورت تنازع
جمله «اطیعوا الله ... » از آنجایی که اطاعت کردن خدا و رسول را واجب میکند ، از آن فهمیده میشود که منظور اطاعت در مواد دینی است، که متکفل رفع همه اختلافهایی است که ممکن است در دین خدا پیدا بشود. و نیز بر آورنده هر حاجتی است که ممکن است پیش بیاید، دیگر موردی باقی نمیماند که مردم در آن مورد به غیر خدا و رسول او مراجعه کنند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : جمله «اطیعوا الله ... » از آنجایی که اطاعت کردن خدا و رسول را واجب میکند ، از آن فهمیده میشود که منظور اطاعت در مواد دینی است، که متکفل رفع همه اختلافهایی است که ممکن است در دین خدا پیدا بشود. و نیز بر آورنده هر حاجتی است که ممکن است پیش بیاید، دیگر موردی باقی نمیماند که مردم در آن مورد به غیر خدا و رسول او مراجعه کنند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 640 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : مومنین |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عدم مراجعه منافق به خدا و رسول
جمله «ان کنتم تؤمنون بالله ...» تشدید و تاکید همان حکمى است که جمله قبل بیان کرد، و اشاره است به این که مخالفت این دستور از فسادی که در مرحله ایمان باشد ناشی میگردد، معلوم مىشود این دستور ارتباط مستقیم با ایمان دارد، و مخالفت آن کشف مىکند از این که شخص مخالف اگر تظاهر به صفات ایمان به خدا و رسولش مىکند، براى این است که کفر باطنى خود را بپوشاند، و این همان نفاق است که آیات بعدى بر آن دلالت دارد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 641 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : منافق- منافقین- منافقان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ارجاع حکم به خدا و رسول ناشی از مصلحت واقعی
جمله «ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا» یعنى بر گرداندن حکمى که در آن تنازع دارید، به خدا و رسول او بهتر است، و یا (اطاعت خدا و رسول و اولى الامر بهتر است) و کلمه تاویل در اینجا به معنای مصلحت واقعی است، که حکم مورد بحث از آن منشا میگیرد، و سپس مترتب بر عمل میشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و ما در تفسیر آیه : «و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله ... »(آل عمران/7)در جلد سوم عربی این کتاب بحثی در باره معنای تاویل کردیم.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 641 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : مومنین |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اولی الامر، اهل بیت (علیهم السلام) هستند
جابر بن عبد الله انصاری گفت: وقتی خدای عز و جل آیه شریفه: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» را بر پیامبر گرامیش محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل کرد، من به آن جناب عرضه داشتم: یا رسول الله خدا و رسولش را شناختیم، اولی الأمر کیست؟ که خدای تعالی طاعت آنان کردن را دو شادوش طاعت تو قرار داده؟ فرمود: ای جابر آنان جانشینان منند، و امامان مسلمین بعد از منند، که اولشان علی بن ابیطالب و سپس حسن و آنگاه حسین و بعد از او علی بن الحسین و آنگاه محمد بن علی است، که در تورات معروف به باقر است، و تو به زودی او را درک خواهی کرد، چون او را دیدار کردی و از طرف من سلامش برسان، و سپس صادق جعفر بن محمد، و بعد از او موسی بن جعفر، و آنگاه علی بن موسی، و بعد از وی محمد بن علی، و سپس علی بن محمد و آنگاه حسن بن علی، و در آخر، هم نام من محمد است، که هم نامش نام من است، و هم کنیهاش کنیه من است، او حجت خدا است بر روی زمین، و بقیة الله و یادگار الهی است در بین بندگان خدا، او پسر حسن بن علی است، او است آن کسی که خدای تعالی نام خودش را به دست او در سراسر جهان یعنی همه بلاد مشرقش و مغربش میگستراند، و او است که از شیعیان و اولیایش غیبت میکند، غیبتی که - بسیاری از آنان از اعتقاد به امامت او بر میگردند - و تنها کسی بر اعتقاد به امامت او استوار میماند که خدای تعالی دلش را برای ایمان آزموده باشد.
جابر اضافه میکند عرضه داشتم: یا رسول الله آیا در حال غیبتش سودی به حال شیعیانش خواهد داشت؟ فرمود: آری به آن خدایی که مرا به نبوت مبعوث فرمود شیعیانش به نور او روشن میشوند، و در غیبتش از ولایت او بهره میگیرند، همان طور که مردم از خورشید بهرهمند میشوند هر چند که در پس ابرها باشد! ای جابر این از اسرار نهفته خدا است از اسراری است که در خزینه علم خدا پنهان است، تو نیز آن را از غیر اهلش پنهان بدار، و جز نزد اهلش فاش مساز.
علامه طباطبایی: و نیز در همان کتاب از نعمانی نقل کرده که او به سند خود از سلیم بن قیس هلالی از علی (علیهالسلام) حدیثی به همین معنا روایت کرده است(تفسیر برهان ج 1 ص 383 حدیث 13)، علی بن ابراهیم نیز آن را به سند خود از سلیم از آن جناب نقل کرده (تفسیر قمى ج 1) و در این میان از طرق شیعه و سنی روایات دیگری نیز هست، و در آن روایات امامت یک یک ائمه با اسامیشان ذکر شده، اگر خواننده عزیز بخواهد به همه آن روایات واقف گردد، باید به کتاب ینابیع الموده(جزء 3 ص 99- 103)، و کتاب غایة المرام بحرانی و غیر این دو مراجعه نماید.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر برهان (ج 1 ص 381 حدیث 1) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 653 و 654 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اولی الامر، اوصیای رسول خدایند
در تفسیر عیاشی از جابر جعفی روایت آمده، که گفت : من از ابا جعفر امام باقر (علیهالسلام) از آیه: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» پرسیدم ، فرمود : اولی الامر اوصیای رسول خدایند.
علامه طباطبایی: و در تفسیر عیاشی از عمرو بن سعد از ابی الحسن (علیهالسلام) حدیثی مثل این آمده، و در آن چنین آمده: اولی الامر علی بن ابیطالب و اوصیای بعد از اویند(تفسیر عیاشى ج 1 ص 253 حدیث 176).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر عیاشى (ج 1 ص 249 حدیث 168) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 654 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اولی الامر، امامان از اهل بیت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اند
از ابن شهر آشوب روایت شده که گفت: حسن بن صالح از امام صادق (علیهالسلام) از این آیه پرسید فرمود : منظور امامان از اهل بیت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
علامه طباطبایی: نظیر این حدیث را صدوق از ابی بصیر از امام باقر (علیهالسلام) نقل کرده، و در آن آمده که امام فرمود: امامان از فرزندان علی و فاطمه هستند که تا روز قیامت خواهند بود.(کمال الدین ج 1 ص 222 حدیث 8)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 654 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اگر خصم حق را نپذیرفت، مباهله کنید
ابی مسروق از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده که گفت: من به آن جناب عرض کردم : ما وقتی با اهل کلام یعنی علمایی که پیرامون مذاهب بحث میکنند بحث میکنیم گفتار خدای عز و جل که فرموده: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» را به رخ آنان میکشیم ، ولی آنان میگویند این آیه شریفه در باره عموم مؤمنین نازل شده، میفرماید اولی الامر را که از عموم مؤمنین هستند اطاعت کنید. ما برای اثبات حقانیت مذهب خود علیه آنان به آیه شریفه: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی »(الشوری/23) استدلال میکنیم در جواب میگویند منظور از قربی نیز قربای مسلمین است، آنگاه اضافه میکند هر چه از این قبیل ادله به خاطرم بود برای امام (علیهالسلام) نقل کردم (و گفتم که مخالفین ما در پاسخ از آن دلیل چه میگویند و از آن دیگری چه میگویند) امام (علیهالسلام) به من فرمود: هر جا که چنین دیدی یعنی فهمیدی که خصم نمیخواهد حق را قبول کند، به آنان پیشنهاد مباهله کن، عرضه داشتم : چگونه مباهله کنم؟ فرمود : سه روز به اصلاح نفس خود بپرداز، و آن را پاک کن، و فرمود روزه بگیر، و غسل کن، و تو و او از شهر خارج شده به طرف کوهها بروید آنگاه انگشتان دست راست خود را در انگشتان دست او فرو ببر، و برای این که نسبت به او به انصاف رفتار کرده باشی تو نخست آغاز کن و بگو: بار الها ای پروردگار آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفت ، ای پروردگار عالم غیب و شهادت ، ای پروردگار رحمان و رحیم ، اگر چنانچه ابو مسروق - یعنی راوی که امام به او تعلیم میدهد - حقی را انکار و باطلی را ادعا کرده حسبانی از آسمان و عذابی الیم بر او نازل فرما ، آنگاه نفرین را بر او برگردان و بگو: و اگر او حقی را انکار و باطلی را ادعا کرده حسبانی از آسمان و عذابی الیم بر او نازل فرما.
امام (علیهالسلام) سپس به من فرمود: اگر این طور مباهله کنی چیزی نخواهد گذشت که عذاب الیم را در او مشاهده کنی، چون به خدا سوگند تاکنون کسی را نیافتهام که دعوت مرا به مباهله پذیرفته باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را اصول کافى (ج 2 ص 513 حدیث 1) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 654 و 655 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اولی الامر، علی و ائمه (علیهم السلام) هستند
امام ابی جعفر (علیهالسلام) در تفسیر آیه: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» فرمود : این آیه درباره علی و نیز درباره ائمه نازل شده، که خدای تعالی آنان را در جای انبیا - جانشین آنان - قرار داده، با این تفاوت که آنان نه چیزی را حلال میکنند، و نه چیزی را که حلال است تحریم میکنند.
علامه طباطبایی: این استثنا که در روایت آمده همان چیزی است که ما در ذیل بحثی که پیرامون آیه داشتیم خاطر نشان ساخته ، گفتیم : تشریع جز به دست خدا و رسول او نیست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر عیاشى (ج 1 ص 252 حدیث 173) به نقل از از عبد اللَّه بن عجلان روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 655 و 656 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیان فرمودهاند که اولی الامر، اهل بیت (علیهم السلام) هستند
ابی بصیر از امام باقر (علیهالسلام) آمده که فرمود: آیه شریفه: « اطیعوا الله ...» در باره علی بن ابیطالب (علیهالسلام) نازل شده، من عرضه داشتم: مردم میگویند اگر در باره علی (علیهالسلام) نازل شده چرا نام علی و اهلبیتش در قرآن نیامده؟ امام ابو جعفر (علیهالسلام) فرمود : به ایشان بگویید به همان دلیل که خدای تعالی نماز را در قرآن مجیدش واجب کرده ولی نامی از سه رکعت و چهار رکعت نبرد، تا آن که رسول خدا (ص) نماز را برای مردم تفسیر کرد و به همان دلیل که حج را واجب کرد، ولی نفرمود: هفت طواف کنید تا آن که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن را تفسیر فرمود: و همچنین خدای تعالی آیه: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» را در باره علی و حسن و حسین (علیهم السلام) نازل کرد ولی نام آنانرا نبرد، این رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود که فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه هر کس که من به حکم و اطیعوا الرسول مولای اویم، علی به حکم اولی الامر منکم مولای او است، و نیز در باره همه اهلبیتش فرمود: اوصیکم بکتاب الله، و اهل بیتی انی سالت الله ان لا یفرق بینهما حتی یوردهما علی الحوض فاعطانی ذلک) من شما را وصیت میکنم به کتاب خدای تعالی و اهلبیتم، من از خدای تعالی خواستهام بین آن دو را جدایی نیندازد، تا هر دو را کنار حوض ، به من وارد کند، و خدای تعالی این درخواستم را به من داد (و نیز فرمود : پس شما ای مسلمانان به اهل بیت من چیز یاد ندهید، که آنان اعلم از شمایند، اهل بیت من شما را تا قیامت از هیچ در هدایتی بیرون نمیکنند، و به هیچ در ضلالتی داخل نمیسازند و اگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیان نمیکرد که اولی الامر چه کسانی هستند قطعا آل عباس و آل عقیل و آل فلان ساکت نمینشستند، و ادعای خلافت و اولی الامری میکردند، ولی چون خدای تعالی در کتابش نازل کرده بود، که «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا »(الأحزاب/33)همه میدانستند که منظور از اهل بیت علی و حسن و حسین و فاطمه (علیهم السلام) هستند، چون رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خانهام سلمه دست علی و فاطمه و حسن و حسین ( صلوات الله علیهم ) را گرفت و داخل کسائشان کرد، و ام سلمه عرضه داشت: آیا من از اهل تو نیستم؟ فرمود: تو عاقبت بخیری، ولی ثقل من و اهل من و اهل بیت من اینهایند(تا آخر حدیث).
علامه طباطبایی: در کافى به سند خود از ابى بصیر از آن جناب مثل این حدیث را با مختصر اختلافى در عبارت نقل کرده است (اصول کافى ج 1 ص 286 حدیث 1).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر عیاشى (ج 1 ص 249 حدیث 169) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 657 و 658 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اولی الامر همان جانشینان پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند
1-ابن شهر آشوب از تفسیر مجاهد روایت کرده که گفت: این آیه درباره امیر المؤمنین (علیهالسلام) نازل شد، آن روزی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن جناب را جانشین خود در مدینه کرد به او عرضه داشت یا رسول الله آیا مرا جانشین خود بر زنان و کودکان میکنی؟ فرمود : یا امیر المؤمنین ! آیا راضی نیستی این که نسبت به من به منزله هارون باشی نسبت به موسی ، که به او گفت : «اخلفنی فی قومی و اصلح» (اعراف/142) (ای هارون جانشینی من کن در قومم ، و بین آنان اصلاح کن) جمله: «و اولی الامر منکم» هم از همین باب است.
2-مجاهد و او از ابانه فلکی روایت کرده که گفت: این آیه در روزی نازل شد که ابو بریده از علی (علیهالسلام) نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شکایتی کرد، (تا آخر حدیث).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1 و 2- این روایات را تفسیر برهان (ج 1 ص 386 حدیث 31) و مناقب (3 ص 15 سطر 6 و 11) روایت کردهاند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 658 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اولی الامر کسانی هستند که خدای تعالی آنان را قرین خود و قرین پیغمبر خود قرار داده
علی بن ابیطالب روایت آمده در حدیثی فرمود: و اما نزدیکترین حالتی که بنده خدا به خاطر آن به ضلالت نزدیک میشود ، این است که حجت خدای تبارک و تعالی و شاهد او بر بندگانش را نشناسد ، حجتی که خود خدای تعالی بندگانش را امر به طاعت او کرده ، و ولایت او را بر وی واجب نموده است .سلیم میگوید : من به امیر المؤمنین عرضه داشتم : اولی الامر و حجتهای خدای را برایم توصیف کن ، فرمود : کسانی هستند که خدای تعالی آنان را قرین خود و قرین پیغمبر خود قرار داده، در باره آنان فرمود : «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» ، عرض کردم : خدای مرا فدای تو کند مطلب را برایم توضیح بده ، فرمود : آنان کسانی هستند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در چند جا و حتی در آخرین خطبهای که بعد از آن خدای عز و جل او را به سوی خودش قبض روح میکرد ، فرمود : انی تارک فیکم امرین لن تضلوا بعدی ، ان تمسکتم بهما ، کتاب الله عز و جل و عترتی ، اهل بیتی ، فان اللطیف الخبیر قد عهد الی انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض کهاتین و من در میان شما دو چیز باقی میگذارم ، که اگر به آن دو تمسک کنید ، هرگز بعد از من گمراه نمیشوید ، یکی کتاب خدای عز و جل و دیگری عترت من اهلبیتم است زیرا خدای لطیف خبیر به من عهدی سپرده ، و آن این است که این دو از یکدیگر جدا نمیشوند ، تا کنار حوض بر من در آید ، در حالی که مثل این دو انگشت - و بین ابهام ( انگشت بزرگ - شست ( و سبابهاش جمع کرد - با هم باشند ، و سپس فرمود : نمیگویم مثل این دو انگشت - بعد بین انگشت میانه و سبابهاش جمع کرد ، و فرمود : پس به این دو تمسک بجویید ، و از اهل بیت من جلو نیفتید که گمراه خواهید شد.
علامه طباطبایی: و روایاتی که از ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) در این معانی وارد شده بسیار زیاد است ، و ما از هر صنف آن روایات تنها به ذکر نمونهای اکتفا کردیم ، و کسانی که مایلند به همه آنها واقف شوند میتوانند به جوامع حدیث مراجعه نمایند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را عبقات الانوار از کتاب ینابیع الموده تالیف شیخ سلیمان بن ابراهیم بلخى از مناقب از سلیم بن قیس هلالى روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 658 و 659 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● علت عدم ارجاع -
مهدي شريف رضويان
اگر بعد از اختلاف ارجاع را به اولی الامر ذکر نفرموده برای اینست که ایشان نمی توانند حکم جدیدی وضع نمایند فقط می توانند از حکم خدا و رسول پرده بردارند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : خلاصه تفاسیر-عباس پورسیف |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : مهدی شریف رضویان |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اطاعت مطلق یا مشروط -
سيد علي بهبهاني
قرآن کریم اطاعت را گاهی مطلقا واجب میکند گاهی مقید و مشروط وقتی که میفرماید شما اطاعت کنید گاهی میفرماید از فلان مرجع شما اطاعت کنید بدون قید و شرط هیچ قیدی ذکر نمیکند گاهی میفرماید از فلان مرجع اطاعت کنید شرطی برای او ذکر میکند اطاعت محدود، مقید و مشروط اما آن اطاعتهای مطلق مثل اینکه فرمود از خدا اطاعت کنید در همه امور مطیع خدا باشید آیات فراوانی است که ما را به بندگی خدا دعوت میکند بدون قید و شرط نمیفرماید مطیع خدا باشید اگر برابر با فلان قانون بود یا اگر مطابق با عقلتان بود اینچنین نیست فرمود آنچه که ثابت شده است از طرف خداست باید اطاعت کنید درباره اطاعت از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنهم به شرح ایضاً فرمود هرچه که ثابت شد از طرف رسول اکرم هست باید بیچون و چرا اطاعت کنید
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : احکام |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ولایت فقیه یا وکالت فقیه -
سيد علي بهبهاني
خیلیها میخواهند این مسئله ولایت فقیه را که یک نور الهی است به صورت وکالت فقیه دربیاورند الآن بیش از ده سال است تلاش میشود که هر کسی را مردم قبول کردند هر که را مردم رأی دادند این میشود وکالت فقیه نه ولایت فقیه یعنی مردم میشوند اصل رأی خود را به کسی واگذار میکنند میگویند تو از طرف ما کار بکن این شخص شود فقیهی که وکیل مردم است ولایت فقیه که نیست ولایت فقیه معنایش آن است که همین اولوا الامری را که ذات اقدس الهی عصمت آنها را تثبیت کرد و اینها را مفترض الطاعة کرد اینها فرمودند در عصری که به ما دسترسی ندارید کسی که فقیه جامع الشرایط است ما آنها را نصب کردهایم همان کاری را که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) درباره مالک اشتر(رضوان الله علیه) کرد نصب خاص که مالک شده منصوب مالک وکیل علی است و ولیّ مصر امام راحل وکیل ولیّ عصر است و ولیّ مسلمین فرمود من این را نصب کردم شما قبول کنید مردم تولی میکنند یعنی ولایت او را میپذیرند نه توکیل بکنند به او سمت بدهند و این روایاتی که وارد شده است نگفت مردم حق رأی با شما است شما بروید انتخاب بکنید و شرایط منتخبتان این است به کسانی رأی بدهید که این امور را دارند «من کان من الفقهاء» کذا و کذا یا «من نظر فی حلالنا و حرامنا یا علماء الرحمان» کذا و کذا اگر این شرایط را داشتند شما به او رأی بدهید که با رأی شما او صاحب سمت بشود اگر اینچنین باشد این میشود وکالت فقیه یعنی رأی مردم اصل است و این شخص منتخب مردم است ولی معصومین فرمودند که فقیه جامع الشرایط از طرف ما مأمور و منصوب است «فانی جعتله حاکما فانی جعلته» کذا وکذا شما این کسی را که ما نصب کردهایم تولی کنید یعنی ولای او را بپذیرید این میشود قبول ولایت فقیه جامع الشرایط نه توکیل کنید که او بشود وکیل شما اکثری رأیی ندارند تا این رأی و نظر خود را به فقیه جامع الشرایط بدهند اکثری مسلماناند میگویند هر چه را ائمه ما فرمودند ما اطاعت میکنیم اکثری متولیاناند یعنی ولایت پذیرند نه موکلان و آن شرایط مهمی که برای ولایت فقیه است هرگز در وکالت عادی نیست لذا قابل عزل هم نیست بیایند او را معذور کنند مگر اینکه او به احد الامرین از کار بیفتد که میشود منعزل لذا در قانون اساسی هرگز سخن از عزل نیست چون اگر وکیل باشند جامعه و مردم میتوانند او را عزل کنند سخن از انعزال است مثل یک مرجع تقلید یک مرجع تقلید را که کسی به او رأی نمیدهد که مرجع تقلید از نظر مرجعیت ولیّ مقلدین است نه وکیل مقلدین و اسلام کسی را که فقیه جامع الشرایط باشد به عنوان مرجعیت او را نصب کرده است مردم اگر پذیرفتند این مرجع بالقوه میشود مرجع بالفعل نپذیرفتند که یک فقیهی است در کار خود مشغول کار خود است مردم که مرجع تقلید را عزل نمیکنند مردم مرجعیت او را پذیرا هستند تولی دارند در حقیقت نه توکیل و اگر یک مرجع تقلیدی مثل بعضی از علمای ماضین(رضوان الله علیهم) که در اواخر عمر احتیاط کردند عمرشان به جایی رسید که دیگر حالا سهو نسیان پیدا کردند فرمودند به مقلدینشان که دیگر حالا یا احتیاط کنید یا از ما تقلید نکنید و مرجع دیگر مراجعه کنید اینها این انعزال است نه عزل
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : ولایت فقیه |
گوینده : سید علی بهبهانی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اولو الامر کیستند؟؟؟ -
سيد علي بهبهاني
وقتی به قرآن کریم مراجعه بکنیم میبینیم قرآن کریم اولو الامر را معصومین(علیهم السلام) معرفی میکنند از بعضی از روایات اهل بیت(علیهم السلام) هم برمیآید که منظور اولو الامر معصومین است و آن این است که فرمودند اولو الامر را خدا در آیهٴ سورهٴ «مائده» مشخص کرد که فرمود: ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ آیهٴ 55 سورهٴ «مائده» ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾ ولیّ شما خدا و پیامبر است و این گروه این گرچه درباره خصوص حضرت امیر(سلام الله علیه) نازل شده است اما به دو نکته بر سایر اهل بیت هم تطبیق شد یکی اینکه طبق ادله قطعی فرقی بین حضرت امیر و امامان یازدهگانه دیگر نیست همه آنها یک حکم دارند نکته دوم آن است که خود این بزرگواران هم همین کار را کردهاند یعنی در حال رکوع نماز صدقه دادهاند گرچه امیرالمؤمنین(علیه السلام) پیشگام بود و آیه درباره او نازل شد ولی ائمه دیگر هم این کار را کردهاند طبق این دو نکته در روایات ما آن طوری که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد این آیهٴ 55 سورهٴ «مائده» را ائمه بر خودشان تطبیق کردند فرمودند ما این هستیم خب پس صغرای این قیاس در آیهٴ 55 مشخص شد کبرای قیاس در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» مشخص شد یعنی در آیه 55 سورهٴ «مائده» مشخص شد که اولو الامر اهل بیتاند در آیه محلّ بحث سوره «نساء» میفرماید اولو الامر مفترض الطاعهاند پس اهل بیت مفترض الطاعه است صغرا این است که اهل بیت اولو الامراند کبرا این است که هر کسی که جزء اولو الامر باشد اطاعت او واجب است نتیجه اینکه اهل البیت مفترض الطاعهاند این استنباط را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کافی در باب اینکه اهل بیت(علیهم السلام) ولات امرند این حدیث را ذکر کرد که ائمه(علیهم السلام) به آیهٴ 55 سورهٴ «مائده» استدلال کردند که ما جزء اولو الامریم یعنی صغرای قیاس در آیهٴ 55 «مائده» بیان شد کبرا در همین آیه محلّ بحث سوره «نساء» در کافی دو باب است یکی اینکه اینها جزء ولات امرند یعنی ولیّ به معنای زعیم جامعه رهبر کسی که اطاعت او در مسایل سیاسی اجتماعی و مانند آن واجب است باب دیگر ناظر به ولایت تکوینی آنها است که اینها ولات الامرند و خزنه علم الهیاند که آن ناظر به ولایت تکوینی است لذا این دو سنخ روایات را مرحوم کلینی در کافی در دو باب نقل کرده یکی در اوایل کتاب الحجه یکی در اواخرش و مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در وافی همه اینها را هم جمعآوری کرده
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● چرا اسم حضرت علی و اهل بیت در قرآن نیامده اگر منظور از اولوا الامر اهل بیتاند چرا به صورت صریح در قرآن نیامده؟! -
سيد علي بهبهاني
تفسیر نورالثقلین آمده این «بضعة من تلک النصوص» نه اینکه همه آن روایات باشد در جلد اول صفحه 502 حدیثی نقل میکند که ابن مسکان از ابی بصیر نقل میکند که من از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردم ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اولوا الامر مِنْکُمْ﴾ درباره کیست؟ چون الله و رسول که مشخص است عمده اولوا الامر است «فقال(علیه السلام) نزلت فی علیبنابیطالب و الحسن و الحسین»(علیهم السلام) ابی بصیر میگوید من به حضرت عرض کردم «ان الناس یقولون فما له لم یسم علی و اهل بیته(علیهم الصلات و علیهم السلام) فی کتابه» مردم میگویند چرا اسم حضرت علی و اهل بیت در قرآن نیامده اگر منظور از اولوا الامر اهل بیتاند چرا به صورت صریح در قرآن نیامده؟ مردم میگویند همین سؤالی که الآن در اذهان شریف بعضی از شما هست مردم میگویند چرا خدا اسم علیبنابیطالب و اهل بیت(علیهم السلام) را صریحاً در قرآن ذکر نکرد آنگاه وجود مبارک امام صادق به ابی بصیر فرمود: «فقال قولوا لهم» به این مردم بگویید اینها که از شما سؤال میکنند به آنها بگویید «ان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نزلت علیه الصلاة و لم یسم الله لهم ثلاث و لا اربع» خدا در قرآن نماز را واجب کرده است فرمود: ﴿أَقیمُوا الصَّلاةَ﴾ اما معلوم نکرد که نماز مغرب سه رکعت است نماز عشاء چهار رکعت است ظهرین چهار رکعتاند اینها را مشخص نکرد قبل از اینکه این روایت را به پایان برسانیم از این روایت یک مطلب اساسی روشن میشود و آن این است که اگر در بعضی از روایات دارد که ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ این «فی علیٍ» بود معلوم میشود این «فی علیٍ » تفسیر است نه نازل شده باشد که کلمه فی علی در قرآن آمده باشد خب اگر آن طوری که در بحرالفوائد مرحوم آشتیانی در حاشیه رسائل آمده یا آن طوری که مرحوم حاجی نوری(رضوان الله علیه) در فصلالخطاب ذکر میکند که مقدار زیادی از آیات در قرآن کریم بود و مربوط به اهل بیت بود و ـ معاذ الله ـ مردم برداشتند این دیگر سؤال قابل طرح نبود که سؤال رسمی باشد به وسیله ابی بصیر به امام صادق(علیه السلام) عرض کنند که چرا اسم اهل بیت در قرآن نیست خوب اگر رسمی بود اصلاً جا برای سؤال نبود که منتها معلوم میشود که آنچه که به عنوان «فی علیٍ» خوانده شده است این تفسیر است نه نازل شده که ـ معاذ الله ـ قرآن تحریف شده باشد در بحث صیانت قرآن از تحریف هم ملاحظه فرمودید قرآنی که الآن بشریت در خدمت آن قرآن و قرآن است این عین چیزی است که از لبان مطهر پیغمبر به ما رسیده است بدون یک کلمه کم بدون یک کلمه زیاد البته معنایش را عوض کردند تغییر دادند تفسیر به رأی کردند خب این تفسیر به رأی بوده است اما خود قرآن یک کلمهای کم یا کلمهای زیاد نشده است به هر تقدیر سؤال رسمی آن روز این بود که چرا نام مبارک اهل بیت(علیهم السلام) در قرآن کریم نیست آنگاه حضرت میفرماید که به مردم بگو خداوند نماز را واجب کرده است ولی نفرمود مغرب سه رکعت است عشا ظهر و عصر چهار رکعت است به وسیله پیغمبر مشخص شد این یک نمونه «ولم یسم الله و لهم ثلاثً و لا اربعاً حتی کان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هو الذی فصل ذلک لهم» نمونه دیگر «و نزل علیه الزکات و لم یسم لهم من اربعین درهماً درهمٌ» فرمود: ﴿وَ آتُوا الزَّکاةَ﴾ ولی مشخص نفرمود که زکات یک چهلم است چون خمس یک پنجم است زکات یک چهلم اگر کسی چهل درهم دارد یک درهم چهل دینار دارد یک دینار البته به آن نصاب خاص با آن شرایطش باید برسد فرمود زکات را در قرآن فرمود اما نصابش را مشخص نکرده است که از چهل دینار یک دینار است چهل درهم یک درهم است چقدر است «حتی کان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هو الذی فصل ذلک لهم و نزل الحج فلم یقل لهم طوفوا اسبوعا» فرمود شما حج باید بکنید اگر مستطیعاید ﴿وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ﴾ اما طواف عبارت از هفت شوط است یا کمتر یا بیشتر این را نفرمود رسول خدا در سنت بیان کرد که طواف عبارت از اشواط سبعه است «حتی کان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هو الذی فصل ذلک لهم و نزلت و یا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اولوا الامر مِنْکُمْ این نزلت فی علیٍ بل حسن و الحسین(علیهم السلام) فقال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی علیٍ من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» خب شما چطور این نمازی که در تمام مدت عمر بر تمام انسانها واجب است این سؤال را نکردید که چرا خدا رکعات نماز را مشخص نکردند اصلاً پیغمبر برای تبیین است در قرآن فرمود: ﴿کتابٌ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ تو را من فرستادم به عنوان مبین و به عنوان مفسر خیلی از چیزها را من به تو میگویم که تو به مردم بگویی آن خطوط کلی را من در قرآن میگویم که قرآن به منزله قانون اساسی است تعیین حدود این قانون اساسی به وسیله وحی به تو القا میشود تو آنچه را که از وحی دریافت کردی به مردم بیان میکنی و اصولاً اصل کیفیت نماز را پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در معراج یاد گرفته است که نماز صبح دو رکعت است ظهر چهار رکعت است عصر چهار رکعت است مغرب سه رکعت است عشا چهار رکعت است و اینها را هم خوانده در آنجا «فقال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی علیٍ من کنت مولاه فعلیٌ مولاه و قال اوصیکم بکتاب الله عزو جل و اهل بیتی فانی سئلت الله عزو جل ان لا یفلق بینهما حتی یوردهما علی الحوض فاعطانی ذلک» من از خدا خواستم که بین قرآن و اهل بیت جدایی نیاندازد و خدا این خواسته مرا اجابت کرد اینها تا کنار حوض کوثر با من هستند این تا کنار حوض کوثر با من هستند معنایش این نیست که دیگر رها میشوند نه اینها برای آن است که تشنگان را به مقصود برسانند به مقصود که رساندند دیگر سخن از این نیست که هر دو را متمسک باشید برای اینکه اینها به هدف رسیدند از آن به بعد وحدت اینها ظهور میکند آنجا که آدم رسید معلوم میشود هر دو یک واقعیتاند که در آنجا ظهور کردند نه اینکه از آن به بعد متفرق میشوند اینها برای آن است که قافله را به مقصد برسانند و مقصد هم حوض کوثر است بعد کسی به حوض کوثر رسید مستقیماً به بهشت ارتباط دارد
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : اهل بیت (علیهم السلام) |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● پیامبر (ص)، داراى منصب حکومت و ولایت -
فاطمه نصيري خليلي
اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول
تکرار کلمه «اطیعوا» دلالت بر این دارد که مراد از اوامر رسول خدا (ص)، آن اوامرى نیست که از طریق وحى خداوند ابلاغ شده، بلکه دستوراتى است که از ناحیه رسول خدا صادر مى شده که همان اوامر حکومتى و ولایتى آن حضرت است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر راهنما |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وجوب اطاعت از ولىّ خدا -
فاطمه نصيري خليلي
وجوب اطاعت از ولىّ خدا، در صورتى است که در چارچوب اصول مشخص شده از جانب خدا و رسول عمل کند:
اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول و اولى الامر منکم
چون اطاعت از اولواالامر در کنار اطاعت خدا و رسول قرار گرفته، نمى تواند شامل دستوراتى شود که در تضاد با اوامر خداو رسول است ; زیرا اطاعت از چنین فرامینى ملازم با اطاعت نکردن از خدا و رسولش مى باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر راهنما |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● قرآن و سنت، حاوى قانون براى حلّ و فصل کلیّه اختلافات و کشمکشها -
فاطمه نصيري خليلي
فان تنازعتم فى شىء فردّوه الى اللّه و الرّسول
لازمه مرجعیّت قرآن و سنّت در تمام امور مورد نزاع، که از کلمه «فى شىء» به دست مى آید، این است که نسبت به همه چیز، راه حل و فصل و قانون مناسب داشته باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر راهنما |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نشانه ایمان واقعى به خدا و روز قیامت -
فاطمه نصيري خليلي
اطاعت از خدا و رسول و اولواالامر، نشانه ایمان واقعى به خدا و روز قیامت است:
اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول و اولى الامر ... ان کنتم تؤمنون باللّه و الیوم الاخر
بنابر اینکه جمله «ان کنتم»، شرط براى جمله «اطیعوا اللّه» نیز باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر راهنما |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ایمان به قیامت، از اصول مهم اعتقادى اسلام -
فاطمه نصيري خليلي
ان کنتم تؤمنون باللّه و الیوم الاخر
یادکردن ایمان به قیامت در کنار ایمان به خداوند، دلالت بر اهمیّت آن دارد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر راهنما |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ایدئولوژى اسلام، برخاسته از جهان بینى آن است. -
فاطمه نصيري خليلي
اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول ... ان کنتم تؤمنون باللّه و الیوم الاخر
اطاعت از اوامر خداوند و رسول (ص)، که برنامه عملى اسلام است، مترتب بر ایمان به خدا و قیامت، که از عناصر جهان بینى اسلام است، شده است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر راهنما |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مرجع اصلى حلّ اختلافات -
فاطمه نصيري خليلي
محکمات آیات قرآن و سنّت رسول خدا (ص)، مرجع اصلى حلّ اختلافات
فان تنازعتم فى شىء فردّوه الى اللّه و الرّسول
على (ع) در عهدنامه مالک اشتر، در توضیح آیه فوق فرمود: فالردّ الى اللّه الاخذ بمحکم کتابه و الردّ الى الرّسول الاخذ بسنّته الجامعة غیر المفرّقة.(نهج البلاغه، نامه 53 (عهدنامه مالک اشتر) ; نورالثقلین، ج 1، ص 506، ح 355 ; بحارالانوار، ج 2، ص 244، ح 48 ; نهج البلاغه، خطبه 125.)
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر راهنما |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● چرا اطیعوا تکرار شده؟ -
فاطمه نصيري خليلي
در آیه پیش، خداى پرمهر زمامداران را به رعایت حقوق توده مردم تشویق فرمود و به آنان سفارش کرد که در جامعه بر اساس عدالت و انصاف داورى و حکومت کنند؛ اینک در این آیه شریفه مردم را به رعایت مقررات خدا و انجام دستور پیامبر و اطاعت از زمامداران عدالت پیشه و آگاه در قلمرو مقررات تشویق مى کند و به آنان هشدار مى دهد که به هنگام ظهور مشکلات و بروز اختلافات به سوى آنان بروند.
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ
اى ایمان آوردگان! خدا را فرمان برید و پیامبرش و صاحبان امر را اطاعت نمایید.
منظور از اطاعت خدا، رعایت مقررات اوست، و منظور از فرمان بردارى از پیامبر اقتدا نمودن به آن حضرت و انجام دستور و به جان خریدن فرمان او و هشدارپذیرى از هشدارهاى آن بزرگوار است.
چرا؟
با این که از دستور به فرمانبردارى از خدا، اطاعت از پیامبر نیز دریافت مى گردد، چرااطاعت آن حضرت به صورت جداگانه ترسیم مى گردد؟
پاسخ
این سفارش به اطاعت به صورت جداگانه، به خاطر مبالغه در انجام فرمان و جلوگیرى از برخى پندارهاست، تا کسى نگوید و نپندارد که فرمانبردارى از پیامبر گرامى ویژه دستوراتى است که در قرآن شریف آمده است.
نظیر این توصیه و فرمان در این آیه نیز آمده است که مى فرماید:
«من یطع الرّسول فقد اطاع اللّه...».
هر کس از پیامبر فرمانبردارى کند، در حقیقت خدا را فرمان برده است.
و نیز این آیه شریفه که: «... و ما آتاکم الرّسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا...».
آنچه را پیامبر براى شما آورد و به شما داد، آن را بگیرید و بدان عمل کنید و از آنچه شما را هشدار داد، باز ایستید، و از خدا پروا بدارید که خدا سخت کیفر است.
و نیز این آیه شریفه که: «و ما ینطق عن الهوى».
و آن پیامبر برگزیده، از روى هوا و هوس سخن نمى گوید و آن گفتار او جز وحى الهى که به او فرود مى آید چیز دیگرى نیست.
آرى قرآن در آیات متعددى فرمانبردارى از پیامبر را خاطرنشان مى سازد.
با این بیان، به باور بسیارى از مفسرین، منظور آیه شریفه این است که پیامبر را فرمان برید و این فرمانبردارى واجب است؛ اما برخى برآنند که منظور این است که خدا را در انجام واجبات اطاعت کنید و پیامبر را در انجام مستحبات. به باور ما دیدگاه نخست بهتر است؛ چرا که در آیه اطاعت پیامبر بسان اطاعت خداست، و این بدان دلیل است که آن حضرت با دو عنصر اساسى وحى و رسالت و آگاهى ژرف و نیز عصمت و معصومیت از لغزش و گناه، از همگان ممتاز شده است و تصور اشتباه یا دیگر آفت ها در او نمى رود.
با این بیان، فرمانبردارى از پیامبر بر همه عصرها و نسل ها واجب است. هم در حیات ظاهرى او باید آن حضرت را اطاعت کرد و هم پس از رحلت او؛ چرا که دین او جاودانه و پاینده است و او مردم را به راه و رسم توحیدى خویش تا قیامت فرا خوانده است و رسالت او جهانى و همگانى است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر مجمع البیان |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اولی الامر کیانند؟ -
فاطمه نصيري خليلي
وَ اُولِى الْاَمْرِ مِنْکُمْ
و صاحبان امر را اطاعت کنید.
«صاحبان امر»کیانند؟
در این مورد دیدگاه ها متفاوت است:
1 - گروهى از جمله «ابوهریره» مى گویند: منظور از صاحبان امر، هر زمامدار وامیرى است که بر مردم حاکم باشد.
2 - و گروهى دیگر از جمله «ابن عباس» برآنند که منظور پیشوایان فکرى و علمى و دینى جامعه هستند؛ چرا که آنانند که در دریافت مقررات و بیان حلال و حرام و درست و نادرست آخرین سخن را مى گویند نه دیگران.
3 - دو دیدگاه گذشته در مورد «صاحبان امر» از دانشمندان اهل سنّت است؛ اما دانشمندان شیعه از دو امام نور حضرت باقر و صادق - که درود خدا بر آنان باد - آورده اند که منظور، امامان نور از خاندان رسالت است؛ آنان هستند که خدا اطاعت شان را واجب ساخته، و فرمانبردارى از آنان، بسان فرمانبردارى از خدا و پیامبر عنوان گردیده است؛ چرا که اطاعت بدون قید و شرط و به طور مطلق از کسى، در صورتى زیبنده است که او معصوم و درون و برونش پاک و پاکیزه و یکسان باشد و از هر لغزش و خودکامگى و اشتباهى پاک و پاکیزه باشد. روشن است که نه زمامداران جامعه، حتى در صورتى که عالم و دانشمند باشند، داراى این ویژگى ها هستند و نه دانشوران و عالمان و فقیهان و بزرگان دین؛ و خدا برتر از این است که بندگانش را به فرمانبردارى مطلق و بى قید و شرط کسانى فرمان دهد که هر لحظه از زندگى ممکن است خود دستخوش اشتباه و یا گناه گردند و یا میان گفتار و کردارشان هماهنگى کامل نباشد، آرى خداى فرزانه از این پندار و گفتار پاک و منزه است.
گواه این نکته سرنوشت ساز این است که قرآن فرمانبردارى از «صاحبان امر» را در ردیف فرمانبردارى از پیامبر خدا قرار داده است و این خود به روشنى نشانگر این واقعیت است که «صاحبان امر» از همه انسان هاى روزگاران، برتر و بالاترند؛ و پیامبر گرامى از آنان ممتازتر؛ و آن گاه خدا از همگى برتر و والاتر است. با این بیان، روشن است که تنها امامان معصوم از خاندان رسالت پس از پیامبرگرامى از چنین ویژگى هایى بهره ورند، نه هیچ کس دیگر. تنها آنان هستند که امامت و عصمت آنان ثابت شده و همه مسلمانان بر بلندى مقام و امتیازات ویژه و عدالت و آگاهى آنان همرأى و همداستانند، نه هیچ کس دیگر.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : مجمع البیان |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : انتخاب مدیر |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اطاعت -
. پوربافراني
نـخـسـت بـه مـردم بـا ایمان دستور مى دهد که از خداوند اطاعت کنند، بدیهى است براى یک فـرد بـا ایـمـان هـمـه اطـاعتها باید به اطاعت پروردگار منتهى شود، و هر گونه رهبرى بـایـد از ذات پاک او سرچشمه گیرد، و طبق فرمان او باشد، زیرا حاکم و مالک تکوینى جـهان هستى او است ، و هر گونه حاکمیت و مالکیت باید به فرمان او باشد (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله ). در مـرحـله بـعـد، فـرمـان بـه پـیـروى از پـیـامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى دهد، پـیـامـبـرى کـه مـعـصوم است و هرگز از روى هوى و هوس ، سخن نمى گوید، پیامبرى که نماینده خدا در میان مردم است و سخن او سخن خدا است ، و این منصب و موقعیت را خداوند به او داده است ، بنابراین اطاعت از خداوند، مقتضاى خالقیت و حاکمیت ذات او ولى اطـاعـت از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) مولود فرمان پروردگار است
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تبیان |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علی بافرانی |
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اطاعت از اولىالامر -
مسعود ورزيده
آیهى قبل، بیان وظایف حاکمان بود که باید دادگر و امانتدار باشند، این آیه به وظیفهى مردم در برابر خدا و پیامبر اشاره مىکند. با وجود سه مرجع «خدا»، «پیامبر» و «اولى الامر» هرگز مردم در بنبست قرار نمىگیرند. آمدن این سه مرجع براى اطاعت، با توحید قرآنى منافات ندارد، چون اطاعت از پیامبر و اولى الامر نیز، شعاعى از اطاعت خدا و در طول آن است، نه در عرض آن و به فرمان خداوند اطاعت از این دو لازم است.
در تفسیر نمونه به نقل از ابن عباس آمده است که وقتى پیامبر اسلام، هنگام عزیمت به تبوک، على علیه السلام را در مدینه به جاى خود منصوب کرد و فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى» این آیه نازل شد.
در آیه قبل سفارش شد که امانات به اهلش سپرده شود، این آیه گویا مىفرماید: سپردن به اهلش، در سایه اطاعت از خدا و رسول و اولىالامر است.
تکرار فرمانِ «أَطِیعُوا» رمز تنوّع دستورهاست. پیامبر گاهى بیان احکام الهى مىکرد، گاهى دستور حکومتى مىداد ودو منصب «رسالت» و «حکومت» داشت. قرآن گاهى خطاب به پیامبر مىفرماید: «أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» «1» آنچه را نازل کردهایم براى مردم بیان کن. و گاهى مىفرماید: «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ» «2» میان مردم براساس قوانین الهى، حکومت و قضاوت کن.
قرآن درباره مفسدان، مسرفان، گمراهان، جاهلان، جبّاران و ... دستور «لا تُطِعْ»* و «لا تَتَّبِعْ»* مىدهد. بنابراین موارد «أَطِیعُوا» باید کسانى باشند که از اطاعتشان نهى نشده باشد و اطاعتشان در تضادّ با اوامر خدا و رسول نباشد.
در آیه، اطاعت از اولىالامر آمده، ولى به هنگام نزاع، مراجعه به آنان مطرح نشده، بلکه تنها مرجع حلّ نزاع، خدا و رسول معرفى شدهاند. و این نشانه آن است که اگر در شناخت اولىالامر و مصداق آن نیز نزاع شد، به خدا و رسول مراجعه کنید که در روایات نبوى، اولىالامر اهلبیت پیامبر معرّفى شدهاند. «1»
حسینبن ابىالعلاء گوید: من عقیدهام را دربارهى اوصیاى پیامبر واینکه اطاعت آنها واجب است، بر امام صادق علیه السلام عرضه کردم، حضرت فرمود: آرى چنین است، اینان همان کسانى هستند که خداوند دربارهى آنان فرموده: أَطِیعُوا اللَّهَ ... و همان کسانىاند که دربارهى آنها فرموده: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ ... وَ هُمْ راکِعُونَ «2»
حضرت على علیه السلام در خطبه 125 نهجالبلاغه و عهدنامه مالکاشتر فرمودند: مراد از مراجعه به خدا و رسول، مراجعه به آیات محکمات وسنّتى که همه بر آن اتّفاق داشته باشند.
حضرت على علیه السلام فرمود: هر حاکمى که به غیر از نظر اهلبیت معصوم پیامبر علیهم السلام قضاوت کند، طاغوت است. «3»
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اولواالامر |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اولی امر -
علي باقري
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
أُولِی الْأَمْرِ چه کسانی هستند؟
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ....( نساء آیه 59)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا را اطاعت کنید و از رسول و اولى الامر خود اطاعت کنید.
در این آیه به مومنان دستور داده شده است که از سه کس اطاعت کنند : خدا و پیامبر و اولی الامر .
نکته ای که در این آیه شبهه در آن وجود دارد اطاعت از اولی امر یعنی صاحبان امر می باشد . بعد از پیامبر عده ای کثیر از این شبهه ی به وجود آمده استفاده کردند و آن را به نفع خود تعبیر و تفسیر کردند این افراد عبارت بودند از : خلفای بعد پیامبر ، بنی امیه ، بنی عباس و حتی پادشاهانی که به ناحق بر مسند قدرت تکیه زدند .
بنده از خود قرآن دلیل می آورم که هیچ کدام از آنها به جز امامان دوازده گانه ی شیعه نمی توانند اولی امر باشند.
در آیه ی زیر دقت کنید:
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ ( انبیا 73)
وآنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مىکردند و به آنان، انجام کارهاى نیک و برپایى نماز و پرداخت زکاة را وحى کردیم و آنان فقط عبادت کنندگان ما بودند.
چندین نکته در این آیه نهفته است که نیاز به تأمل و توضیح دارد .
نکته اول :نکته ی اول در کلمه ی جعلنا نهفته است که می گوید" ما قرار دادیم " یعنی تعیین اولی امر (امام ) فقط کار ماست .
نکته ی دوم : کار برد فعل ماضی (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً ) یعنی ما آنها را در زمان گذشته به عنوان امام و اولی الامر قبلا انتخاب کرده ایم ( حتی قبل از به دنیا آمدن و در عهد و روز الست ) ) ( بنده از خود قرآن می توانم دلیل بیاورم که امامان ما قبل از آفرینش امتحان داده و از امتحان سربلند بیرون آمده اند .)
از جمله کسانی که قبل از آفریده شدن امتحان داده و سربلند بیرون آمده است حضرت زهرا (ع) می باشد در زیارت نامه ی آن حضرت می خوانیم :
یا مُمتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللهُ الذی خَلَقَکِ قبلَ أن یخلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِما امتَحَنَکِ صابرةً؛ : ای امتحان داده ای که آفریدگارت تو را قبل از آفریدنت آزمود و تو را شکیبا یافت».
نکته ی 3 – آوردن فعل " یَهْدُونَ بِأَمْرِنا " به شکل مضارع یعنی هدایت مردم توسط ایشان به دستور ما به شکل مداوم ادامه داشته و اکنون هم به برکت امام غایب همچنان ادامه دارد . ( اگر دقت کنید مترجم به علت متوجه نشدن این نکته فعل مضارع را ماضی ترجمه کرده و گفته: به فرمان ما (مردم را) هدایت مىکردند ) در حالی که معنایش می شود به امر ما مردم را هدایت می کنند .
نکته 4 : نکته چهارم در " امرنا و اوحینا " نهفته است . یعنی آنها برای هدایت مردم از ما دستور می گیرند و این دستور از طریق وحی به آنها می رسد .
نکته 5 : نکته ی پنجم در عبارت " فِعْلَ الْخَیْراتِ " نهفته است . یعنی هر عملی از آنها صادر شود غیر از عمل خیر نیست . یعنی تمام اعمال آنها در خیر خلاصه می شود . ( یعنی معصوم هستند )
اینجاست که حضرت فاطمه (س) در روزی که علی ( ع) را به زور برای بیعت می بردند فریاد زد و فرمود :
" یَا عَلی خَیرُکَ خَیْرِی وَ شَرُّکَ خَیْرِی" ( یا علی خیر تو خیر است و شر تو خیر است) یعنی تو که شر نداری، اینها نمیفهمند، تو همه چیزت خیره است . یعنی هر عملی از تو صادر شود خیری بیش نیست .
نکته ی 6 : نکته ششم در " إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ " نهفته است که در آیه ی زیر در شأن حضرت علی (ع) نازل شده تکرار آن را می بینیم :
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ( مائده 55)
ولىّ و سرپرست شما، تنها خداوند و پیامبرش و مؤمنانى هستند که نماز را برپا مىدارند و در حال رکوع، زکات مىدهند.
نکته 7 : تکرار مشابه این آیه در قران که در زیر مشاهده می فرمایید :در این آیه می فرماید :
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ ( سجده 24 )
و از میان ایشان پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت کنند؛ چون آنان، هم صبر کردند و هم به آیات ما یقین داشتند.
در این آیه از جمله خداوند به دلایلی که آنها را امام و صاحبان امر قرار داده اشاره کرده و فرموده : به این دلیل آنها را امام و پیشوای مردم قرار دادیم که در برابر امتحانات ما صابر و استوار بودند و بیشتر از هر کسی به آیات ما یقین داشتند . در زیارت نامه حضرت زهرا (س) هم دیدیم یکی از دلایل قبولی آن حضرت در امتحان خداوند صبر او بود . َ"وَجَدَکِ لِما امتَحَنَکِ صابرة" وقتی تو را امتحان کرد صابر یافت .
( در ترجمه ی این آیه نیز دقت کنید مترجم به جای استفاده از فعل مضارع از فعل مضارع التزامی استفاده کرده و گفته : "به فرمان ما (مردم را) هدایت کنند" در حالی که باید ترجمه می کرد "مردم را به فرمان ما هدایت می کنند " یعنی هدایت آنها به طور مداوم استمرار داشته و همچان ادامه دارد . )
نکته ی آخر اینکه در این آیات " أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ " یعنی صاحبان امر و دستور است که در ایات دیگر به شکل " یَهْدُونَ بِأَمْرِنا " یعنی آنها که صاحب امر هدایت هستند این دستور و امر را از ما دریافت کرده اند در آیه 59 نسا گفته "منکم " از خود شما و در این آیات فرموده منهم از خودشان و با آوردن آن خواسته بگوید اولی الامر از خود و نوع بشر هستند نه از جنس و نوع دیگر .
تحقیق و تفحض : علی باقری
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : نگارنده |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : سوره نساء |
گوینده : علی باقری |
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.