● «آنستم» مشاهده ای است همراه با الفت
فعل «آنستم» از مصدر ایناس گرفته شده و به معنای مشاهدهای است که بوئی از الفت در معنای آن نهفته باشد، چون ماده آن یعنی ثلاثی مجردش انس است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 274 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای «رشد»
کلمه رشد به معنای پختگی و رسیده شدن میوه عقل است ، بخلاف غی که معنای خلاف آن را دارد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 274 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● پس دادن اموال یتیم پس از رشدشان
جمله «فادفعوا ...» کنایه است از اینکه مال یتیم را به دست خودش بدهید و اگر به جای فاعطوا کلمه «فادفعوا» را آورد، برای همین بود که هم معنای تحویل دادن را برساند و هم کنایه از این باشد که : زحمت و شر و مسؤولیت او را از سر خودت رفع کن ، مالش را بده تا برود و از تو دور شود، پس این تعبیر در عین اینکه تعبیری است پیش پا افتاده، کنایهای لطیف هم در بر دارد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 275 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● آزمایش مستمر یتیم سفیه برای احراز رشد عقلىاش
«حتی اذا بلغوا النکاح ...» متعلق به جمله «و ابتلوا ...» است و معنایش این است که یتیم سفیه را بیازمائید و این معنا را مىرساند که این آزمایش باید از زمان تمیز دادن هم چنان ادامه داشته باشد تا به سن ازدواج برسد، آن گاه اگر دیدید که رشد عقلى یافته، مالش را به دست خودش بدهید.
پس این تعبیر تا حدی دلالت بر استمرار آزمایش دارد، و این را میرساند که کودک یتیم وقتی که میخواهد به حد تمیز و عقل برسد، یعنی به حدی برسد که بشود مورد آزمایشش قرار داد، او را مورد آزمایش قرار بدهید و این آزمایش تا حد ازدواج و حد مرد شدن ادامه داشته باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : طبع مساله نیز این اقتضا را دارد، چرا که در یک آن و دو آن رشد کودک را نمیتوان تشخیص داد.
بلکه باید این آزمایش تکرار بشود تا ایناس یعنی مشاهده رشد در کودک حاصل گردد، چون کودک بعد از حد تمیز، کم کم به حد رهاق و سپس به حد ازدواج و آنگاه به حد رشد میرسد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 275 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● پس دادن اموال یتیم پس از رشدشان
جمله «فَإِنْ آنَسْتُمْ ...» به خاطر اینکه حرف «فاء» بر سرش آمده، تفریع و نتیجهگیرى از جمله «و ابتلوا ...» است، هم چنان که جمله «فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ» تفریع بر جمله مورد بحث است و معناى مجموع جملات این است که یتیم را آزمایش کنید، و در نتیجه اگر رشد را از او مشاهده کردید پس اموالشان را به دستشان بدهید، و این طرز سخن به ما مىفهماند که رسیدن به حد ازدواج علت تامه دادن مال یتیم به یتیم نیست بلکه مقتضى آن است وقتى علت، تامه مىشود و یتیم مىتواند مستقلا در مال خود دخل و تصرف نماید که به حد رشد هم رسیده باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 275 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اسلام و مسئله بلوغ
اسلام مساله بلوغ را در همه جا به یک معنا نگرفته است، در امر عبادات و امثال حدود و دیات، بلوغ را عبارت دانسته است از : رسیدن به سن شرعی یعنی سن ازدواج و بس، و اما نسبت به تصرفات مالی و اقرار و امثال آن شرط دیگری را هم اضافه کرده و آن رسیدن به حد رشد است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و این خود از لطائفی است که اسلام در مرحله تشریع قوانین خود، به کار برده است، چرا که اگر مساله رشد را شرط نمیکرد و در تصرفات مالی و امثال آن رشد را لغو میساخت، نظام زندگی اجتماعی افرادی چون یتیم مختل میماند و نفوذ تصرفاتش و اقرارهایش باعث آن میشد که افراد دیگر از این معنا سوء استفاده نموده و کلاه سر آنان بگذارند و با آسانترین راه یعنی با چند کلمه چرب و نرم و وعدههای دروغین ، تمامی وسایل زندگی را از دست ایتام بیرون آورند و با یک و یا چند معامله غرری یتیم را به روز سیاه بکشانند.
پس رشد شرطی است که عقل اشتراط آن را در اینگونه امور واجب و لازم میداند ، و اما در امثال عبادات ، بر همه روشن است که هیچ حاجتی به رشد نیست ، و همچنین است در امثال حدود و دیات ، چون تشخیص و درک این معنا که زنا بد است و مرتکب آن محکوم به حدود میباشد ، و نیز زدن و کشتن مردم زشت و مرتکب آن محکوم به احکام دیات است احتیاجی به رشد ندارد و هر انسانی قبل از رسیدن به حد رشد نیز نیروی این تشخیص را دارد و درکش نسبت به این معانی قبل از رسیدن به رشد و بعد از آن تفاوت نمیکند .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 275 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : بلوغ |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای لغوی «بدار»
کلمه بدار به معنای مبادرت و شتافتن در انجام عمل میباشد و جمله «و بدارا ان یکبروا »در معنای این است که فرموده باشد: زنهار! قبل از آنکه کبیر شوند و حق خود را از حلق شما بیرون بکشند مالشان را بدهید.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : خواهید گفت: پس باید فرموده باشد: «و بدارا ان لا یکبروا» یعنی نگذارید کبیر شوند، بلکه قبل از آن اموالشان را به دستشان بدهید، در پاسخ میگوئیم حذف حرف نفی بعد از کلمه أن و کلمه أن بطوری که علمای نحو گفتهاند مرسوم و قیاسی است، همچنانکه در آیه :« یبین الله لکم ان تضلوا »(النساء/176)حذف شده است. باید گفت که اصلش «لئلا تضلوا» یا «حذر ان تضلوا» بوده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 276 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تصرفات ممنوع سرپرست یتیم
در آیه شریفه بین خوردن با اسراف و خوردن بعد از کبیر شدن یتیم مقابله افتاده و این مقابله مىفهماند که بین آن دو فرق هست:
اولى (اکل و خوردن با اسراف) تعدى به اموال ایتام است بدون اینکه حاجتى به خوردن آن باشد و بدون اینکه ولى یتیم خود را مستحق آن مال بداند، بلکه فقط از باب اجحاف و بى مبالاتى مال یتیم را مىخورد.
ولى دومى (برداشتن از مال یتیم قبل از بزرگ شدنش) به این معنا است که ولى یتیم خود را مستحق این خوردن بداند، و براى تصدى امور یتیم صاحب اجرت و حق العمل مىداند و مىخواهد اجرت زحمات خود را بردارد، چیزى که هست اسلام به او مىگوید: «حال که یتیم به حد رشد رسیده، بگذار خود او در اداره اموالش زحمت بکشد، و حال که او به حد رشد رسیده احتیاجى به تو ندارد، و ممکن است خود او تو را از تصرف در اموالش جلوگیرى کند، پس قبل از آنکه او جلوى تو را بگیرد، خودت مال او را به او بده».
پس هر دو قسم تصرف ممنوع است، مگر آنکه ولی یتیم فقیر باشد (می تواند اجرت کار خود را که اموال یتیم را سرپرستی می کند بردارد) و یا برای یتیم کار کند و از اجرت کارش حوائج ضروریش را برآورد و این در حقیقت به مزد گرفتن در تجارت و یا اگر کار یتیم ساختمان کردن است به مزد گرفتن در بنائی و امثال آن بر میگردد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و همان است که خدای عز و جل در کتابش خاطر نشان نموده و فرمود :« و من کان غنیا ...» یعنی هر ولی و سرپرستی که خودش توانگر و بینیاز است و در زندگیش حاجتی به گرفتن مال یتیم ندارد «فلیستعفف »یعنی طریق عفت را پیش گیرد و ملازم آن شود و از مال یتیم چیزی را نگیرد ، «و من کان فقیرا فلیاکل بالمعروف »و اگر فقیر است به طور شایسته از مال یتیم بخورد.
بعضی از مفسرین گفتهاند معنای آیه این است که : از مال خودش بطور شایسته بخورد نه از مال یتیم ، ولی این معنا با تفصیل بین فقیر و غنی نمیسازد ، اگر غنی هم از مال خودش بخورد و فقیر هم همینطور ، دیگر گفتن : کسی که غنی است چنین کند و کسی که فقیر است چنان کند مورد ندارد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 276 و 277 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حسیب بودن خداوند
خداوند جمله «و کفی بالله حسیبا» را آورد ، تا حکم را به منشا اصلی و اولیش ربط دهد یعنی بفهماند که هر حکمی از احکام الهی ، یک منشای از اسما و صفات او دارد ، اگر در مورد ایتام این احکام را تشریع کرده، برای این است که او حسیب است و احکام بندگانش را بدون حساب دقیق، صادر نمیکند، هر چه تشریع میکند محکم و حساب شده است.
نیز به این منظور است که تربیت دینی و اسلامی را تکمیل کند، چون اسلام تربیت مردم را از اساس توحید شروع میکند، و شاهد گرفتن در معاملات و دادوستدها هر چند که غالبا خلاف و نزاع را بر طرف میکند و لیکن سبب قوی محکم این رفع اختلاف امری معنوی است، و آن عبارت است از تقوا و ترس از خدائی که در حسابکشی کافی است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : بنا بر این اگر ولی طفل یتیم و گواهان و خود طفل این معنا را نصب العین خود داشته باشند ، آنوقت رفع اختلاف صد در صد و حتمی و نزاعی بوجود نخواهد آمد(موسوی همدانی(مترجم ): زیرا ممکن است یتیم با شاهدان ولیش توطئه کنند و مساله تحویل اموال را به کلی حاشا نمایند) .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 277 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : صفات خداوند |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● توحید زیربنای همه احکام الهی
خداوند توحید را زیر بنای همه احکام قرار داده ، توحیدی که به تنهائی در تمامی احکام عملی و اخلاقی قرآن حاکم است ، و به فرض اینکه احکام عملی و دستورات اخلاقی از حیث تاثیر ضعیف شود ، تاثیر آن همچنان و در همه موارد باقی است ، و این معنا را در جمله : «و کفی بالله حسیبا »بیان فرمود.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 278 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : توحید |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● پس دادن اموال یتییم پس از رشدشان
امام صادق (علیهالسلام) فرمود : وقتی یتم یتیم تمام میشود ، و از یتیمی در میآید که به حد احتلام برسد تعبیر به اشده نیز به همین معنا است ، و اگر محتلم بشود ولی رشدی از او دیده نشود ، و همچنان سفیه و ضعیف باشد، ولی (سرپرست) او باید مال او را نگهداری کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 283 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مراد از ایناس رشد
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 283 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● استفاده از مال یتیم به شکل معروف
1-امام صادق(ع) ذیل آیه: «و من کان فقیرا فلیاکل بالمعروف» فرمود: این کسی است که به خاطر فقر نمیتواند هر چیزی بخرد ، و ناگزیر است جلوی خواستههای خود را بگیرد ، پس او میتواند بطور شایسته و خداپسندانه از مال یتیم بخورد ، و این وقتی است که ارتزاقش از مال یتیم و سرپرستیش نسبت به اموال او ، به صلاح و به نفع یتیم باشد ، بنا بر این اگر مال یتیم اندک است نباید از آن چیزی بخورد.
علامه طباطبایی: در این معانی روایات بسیار زیادی رسیده ، هم از طرق ائمه اهل بیت(علیهمالسلام) و هم از دیگران ، و البته در این باره مباحث فقهی و اخباری ناظر به آن مباحث هست ، که اگر کسی بخواهد از آن اطلاع یابد ، باید به جوامع حدیث و کتب فقهی مراجعه کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت را التهذیب (ج 6 ص 341 ح 73) روایت کرده است.
2-در الدر المنثور(ج 2 ص 122) است که احمد و ابو داود و نسایى و ابن ماجه و ابن ابى حاتم و نحاس (در کتاب ناسخ خود) از ابن عمر روایت کردهاند که گفت : مردی از رسول خدا (ص) پرسید : من از خودم مالی ندارم ، و سرپرستی یتیمی را به عهده ، دارم ، آیا میتوانم از مال آن یتیم ارتزاق کنم ؟ فرمود : از مال یتیمت بخور ولی اسراف و ریخت و پاش مکن ، و با مال یتیم ثروت نیندوز ، و مال او را سپر بلا و وسیله حفظ مال خودت مکن.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 283 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● استفاده از مال یتیم به شکل معروف
1- رفاعة از امام صادق(ع) روایت کرده که در ذیل آیه: «فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ» فرموده: پدرم بارها مىفرمود این آیه نسخ شده است.
2-ابن عباس روایت کرده که گفت : آیه: «و من کان فقیرا فلیاکل بالمعروف» بوسیله آیه «ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما ... »(النساء/10) نسخ شده است.
علامه طباطبایی: باید گفت که منسوخ شدن آیه با معیارها و موازین نسخ سازگار نیست زیرا در میان آیات قرآن کریم ، آیهای نیست که نسبتش با این آیه نسبت ناسخ با منسوخ باشد و مضمون آیه شریفه : «ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما ...»آالنساء/10) با مضمون آیه مورد بحث «فلیاکل بالمعروف» منافات ندارد تا بگوئیم ناسخ آن است ، زیرا خوردن مال یتیم در آیه مورد بحث ، مقید به معروف و خوردنی که خداپسندانه باشد شده است ، مثلا عنوان اجرت در برابر حفظ مال او را داشته باشد ، و در آیهای که میگویند ناسخ است ، خوردن مال یتیم مقید به قید ظلم شده است ، و اینکه هیچ مجوزی برای خوردنش نداشته باشد ، و معلوم است که بین آن جواز اکل و این منع اکل منافاتی نیست ، پس حق مطلب این است که آیه مورد بحث نسخ نشده ، و دو روایت بالا علاوه بر اینکه ضعیف است ، به خاطر مخالفتی که با کتاب دارد طرح میشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت را تفسیر عیاشى(ج 9 ص 222 ح 33) از رفاعة روایت کرده است.
2-این روایت را الدر المنثور (ج 2 ص 122) که ابو داود و نحاس هر دو در کتاب ناسخ خود، و ابن منذر از طریق عطا از ابن عباس روایت کرده اند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 284 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● محبت نسبت به اهل بیت(علیه السلام)، ملاک رشد
عبد الله بن مغیره از جعفر بن محمد(علیه السلام) روایت آورده که در ذیل آیه: «فان آنستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم» فرمودهاند اگر دیدید آل محمد را دوست میدارند ایشان را به درجهای بالا برده و بلند مرتبهاش گردانید.
علامه طباطبایی: این معنا از باب تطبیق مفاهیم باطن قرآن بر مصادیق است، نه معنای تحت اللفظی آیه، در حقیقت در این روایت عموم مردم را ایتام آل محمد، و آل محمد را پدران ایشان خوانده که میفرماید: اگر مردم آل محمد را دوست بدارند اینگونه مردم را بیشتر احترام کنید، چون رشد یافتهاند و باید که معارف را که ارث پدران ایشان است به ایشان بدهید ،و گرنه سفیهند، و میراث پدرانشان را تعلیمشان نکنید.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر عیاشى از عبد اللَّه بن مغیره روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 284 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● آزادىهاى جنسى بر خلاف سنت طبیعت است
با توجه به غرض ازدواج و نکاح روشن میگردد که آزادی و بی بند و باری در اجتماع زن و مرد به اینکه هر مردی به هر زنی که خواست در آویزد و هر زنی به هر مردی که خواست کام دهد و این دو جنس در هر زمان و هر جا که خواستند با هم جمع شوند، و عینا مانند حیوانات زبان بسته، بدون هیچ مانع و قید و بندی نرش به مادهاش بپرد، همانطور که تمدن غرب وضع آنان را به تدریج به همین جا کشانیده، زنا و حتی زنای با زن شوهردار متداول شده است.
و همچنین جلوگیری از طلاق و تثبیت ازدواج برای ابد بین دو نفری که توافق اخلاقی ندارند و نیز ممنوع کردن زن از اینکه همسر مثلا دیوانهاش را ترک گفته، با مردی سالم ازدواج کند، و محکوم ساختن او که تا آخر عمر با شوهر دیوانهاش بگذارند. و نیز لغو و بیهوده دانستن توالد و خودداری از تولید نسل و شانه خالی کردن از مسؤولیت تربیت اولاد، و نیز مساله اشتراک در زندگی خانه را مانند ملل پیشرفته و متمدن امروز زیربنای ازدواج قرار دادن، و نیز فرستادن شیرخواران به شیر خوارگاههای عمومی برای شیر خوردن و تربیت یافتن، همه و همه بر خلاف سنت طبیعت است و خلقت بشر به نحوی سرشته شده که با سنتهای جدید منافات دارد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : بله حیوانات زبان بسته که در تولد و تربیت ، به بیش از آبستن شدن مادر و شیر دادن و تربیت کردن او یعنی با او راه برود ، و دانه بر چیدن و یا پوزه به علف زدن را به او بیاموزد ، احتیاجی ندارند طبیعی است که احتیاجی به ازدواج و مصاحبت و اختصاص نیز ندارد ، مادهاش هر حیوانی که میخواهد باشد ، و نر نیز هر حیوانی که میخواهد باشد ، چنین جاندارانی در جفت گیری آزادی دارند ، البته این آزادی هم تا حدی است که به غرض طبیعت یعنی حفظ نسل ضرر نرساند.
مبادا خواننده عزیز خیال کند که خروج از سنت خلقت و مقتضاى طبیعت اشکالى ندارد، چون نواقص آن با فکر و دیدن برطرف مىشود، و در عوض لذائذ زندگى و بهرهگیرى از آن بیشتر مىگردد، و براى رفع این توهم مىگوئیم این توهم از بزرگترین اشتباهات است، زیرا این بنیههاى طبیعى که یکى از آنها بنیه انسانیت و ساختمان وجودى او است مرکباتى است تالیف شده از اجزایى زیاد که باید هر جزئى در جاى خاص خود و طبق شرایط مخصوصى قرار گیرد، طورى قرار گیرد که با غرض و هدفى که در خلقت و طبیعت مرکب در نظر گرفته شده، سازگار باشد، و دخالت هر یک از اجزا در بدست آمدن آن غرض و به کمال رساندن نوع، نظیر دخالتى است که هر جزء از معجون و داروهاى مرکب دارد و شرایط و موفقیت هر جزء، نظیر شرایط و موفقیت اجزاى دارو است که باید وصفى خاص و مقدارى معین و و وزن و شرایطى خاص داشته باشد، که اگر یکى از آنچه گفته شد نباشد و یا کمترین انحرافى داشته باشد اثر و خاصیت دارو هم از بین مىرود (و چه بسا در بعضى از موارد مضر هم بشود).
از باب مثال انسان موجودی است طبیعی و دارای اجزائی است که بگونهای مخصوص ترکیبیافته است و این ترکیبات طوری است که نتیجهاش مستلزم پدید آمدن اوصافی در داخل و صفاتی در روح و افعال و اعمالی در جسمش میگردد ، و بنا بر این فرض اگر بعضی از افعال و اعمال او از آن وصف و روشی که طبیعت برایش معین کرده منحرف شود ، و خلاصه انسان روش عملی ضد طبیعت را برای خود اتخاذ کند ، قطعا در اوصاف او اثر میگذارد ، و او را از راه طبیعت و مسیر خلقت به جائی دیگر میبرد ، و نتیجه این انحراف بطلان ارتباطی است که او با کمال طبیعی خود و با هدفی که دارد ، به حسب خلقت در جستجوی آن است .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 286 و 287 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : فحشا |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مهمترین عامل انهدام انسانیت
ما اگر در بلاها و مصیبتهاى عمومى که امروز جهان انسانیت را فرا گرفته و اعمال و تلاشهاى او را که به منظور رسیدن به آسایش و سعادت زندگى انجام مىشود بى نتیجه کرده و انسانیت را به سقوط و انهدام تهدید مىکند بررسى دقیق کنیم، خواهیم دید که مهمترین عامل در آن مصیبتها، فقدان و از بین رفتن فضیلت تقوا و جایگزینى به بى شرمى و قساوت و درندگى و حرص است، و بزرگترین عامل آن بطلان و زوال، و این جایگزینى، همانا آزادى بى حد، و افسار گسیختگى، و نادیده گرفتن نوامیس طبیعت در امر زوجیت و تربیت اولاد است، آرى سنت اجتماع در خانه و تربیت فرزند (از روزى که فرزند به حد تمیز مىرسد تا به آخر عمر) در عصر حاضر قریحه رأفت و رحمت و فضیلت عفت و حیا و تواضع را مىکشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و اما اینکه توهم کرده بودند که ممکن است آثار شوم نامبرده از تمدن عصر حاضر را با فکر و رؤیت از بین برد، در پاسخ باید گفت: هیهات که فکر بتواند آن آثار را از بین ببرد، زیرا فکر هم مانند سایر لوازم زندگى وسیلهاى است که تکوین آن را ایجاد کرده و طبیعت آن را وسیلهاى قرار داده، براى اینکه آنچه از مسیر طبیعت خارج مىشود به جایش برگرداند، نه اینکه آنچه طبیعت و خلقت انجام مىدهد باطلش سازد و با شمشیر طبیعت خود طبیعت را از پاى در آورد، شمشیرى که طبیعت در اختیار انسان گذاشت تا شرور را از آن دفع کند و معلوم است که اگر" فکر" که یکى از وسایل طبیعت است در تایید شؤون فاسد طبیعت بکار برود، خود این وسیله هم همانند دیگر وسایل فاسد و منحرف خواهد شد و لذا مىبینید که انسان امروز هر چه با نیروى فکر آنچه از مفاسد را که فسادش اجتماع بشر را تهدید کرده، اصلاح مىکند. همین اصلاح خود نتیجهاى تلختر و بلائى دردناکتر را به دنبال مىآورد، بلائى که هم دردناکتر و هم عمومىتر است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 287 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : فحشا |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● فضایل نفسانی ضرورت اجتماع می باشد
عده ای گفته اند صفات روحی که نامش را فضائل نفسانی چون حیا، عفت ...مینامند ، چیزی جز بقایای دوران اساطیر و افسانهها و توحش نیست و اصلا با زندگی انسان مترقی امروز هیچ گونه سازشی ندارد، از باب نمونه: «عفت»، «سخاوت»، «حیا»، «رأفت» و «راستگویى» را نام مىبریم، مثلا عفت، نفس را بى جهت از خواهشهاى نفسانى باز داشتن است و سخاوت از دست دادن حاصل و دست رنج آدمى است که در راه کسب و بدست آوردنش زحمتها و محنتهاى طاقتفرسا را متحمل شده است و علاوه بر این مردم را تنپرور و گدا و بیکاره بار مىآورد. همچنین شرم و حیا ترمز بیهودهاى است که نمىگذارد آدمى حقوق حقه خود را از دیگران مطالبه کند و یا آنچه در دل دارد بى پرده اظهار کند. و رأفت و دلسوزى که نقیصه بودنش احتیاج به استدلال ندارد، زیرا ناشى از ضعف قلب است، و راستگویى نیز امروز با وضع زندگى سازگار نیست.
و همین منطق، خود از نتائج و رهآوردهاى آن انحرافى است که مورد گفتار ما بود، چون این گوینده توجه نکرده به اینکه این فضائل در جامعه بشرى از واجبات ضروریهاى است که اگر از اجتماع بشرى رخت بربندد، بشر حتى یک ساعت نیز نمىتواند به صورت جمعى زندگى کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : اگر این خصلتها از بشر برداشته شود و هر فرد از انسان به آنچه متعلق به سایرین است تجاوز نموده ، مال و عرض و حقوق آنان را پایمال کند ، و اگر احدی از افراد جامعه نسبت به آنچه مورد حاجت جامعه است سخا و بخشش ننماید ، و اگر احدی از افراد بشر در ارتکاب اعمال زشت و پایمال کردن قوانینی که رعایتش واجب است شرم نکند ، و اگر احدی از افراد نسبت به افراد ناتوان و بیچاره چون اطفال و دیوانگان که در بیچارگی خود هیچ گناهی و دخالتی ندارند رأفت و رحمت نکند ، و اگر قرار باشد که احدی به احدی راست نگوید و در عوض همه بهم دروغ بگویند ، و همه به هم وعده دروغ بدهند ، معلوم است که جامعه بشریت در همان لحظه اول متلاشی گشته و بقول معروف سنگ روی سنگ قرار نمیگیرد .
پس جا دارد که این گوینده حداقل این مقدار را بفهمد که این خصال نه تنها از میان بشر رخت بر نبسته ، بلکه تا ابد هم رخت بر نمیبندد و بشر طبعا و بدون سفارش کسی به آن تمسک جسته ، تا روزی که داعیه زندگی کردن دستجمعی در او موجود است آن خصلتها را حفظ میکند .
تنها چیزی که در باره این خصلتها باید گفت و در باره آن سفارش و پند و اندرز کرد ، این است که باید این صفات را تعدیل کرده و از افراط و تفریط جلوگیری نمود تا در نتیجه با غرض طبیعت و خلقت در دعوت انسان به سوی سعادت زندگی موافق شود ( که اگر تعدیل
نشود و به یکی از دو طرف افراط و یا تفریط منحرف گردد ، دیگر فضیلت نخواهد بود ) و اگر آنچه از صفات و خصال که امروز در جوامع مترقی فضیلت پنداشته شده ، فضیلت انسانیت بود ، یعنی خصالی تعدیل شده بود ، دیگر این همه فساد در جوامع پدید نمیآورد و بشر را به پرتگاه هلاکت نمیافکند بلکه بشر را در امن و راحتی و سعادت قرار میداد .
حال به بحثى که داشتیم برگشته و مىگوئیم: اسلام امر ازدواج را در موضع و محل طبیعى خود قرار داده، نکاح را حلال و زنا و سفاح را حرام کرده و علاقه همسرى و زناشویى را بر پایه تجویز جدایى (طلاق) قرار داده، یعنى طلاق و جدا شدن زن از مرد را جایز دانسته و نیز به بیانى که خواهد آمد این علقه را بر اساسى قرار داده که تا حدودى این علاقه را اختصاصى مىسازد، و از صورت هرج و مرج در مىآورد و باز اساس این علقه را یک امر شهوانى حیوانى ندانسته، بلکه آن را اساسى عقلانى یعنى مساله توالد و تربیت دانسته و رسول گرامى در بعضى از کلماتش فرموده:" تناکحوا تناسلوا تکثروا ..." (یعنى نکاح کنید و نسل پدید آورید و آمار خود را بالا ببرید).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 288 و 289 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : امت - جماعت - جامعه |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اسلام مردان را بر زنان استیلا داده است
لزوم شدت و قدرتمندی برای جنس مرد و وجوب نرمی و پذیرش برای جنس زن چیزی است که اعتقاد به آن کم و بیش در تمامی امتها یافت میشود،(حتی در حیوانات نیز این امر مشاهده می شود) و اسلام نیز این قانون فطری را در تشریع قوانینش معتبر شمرده مردان را بر زنان استیلا داده است. و فرموده:«الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض»(النساء/34)، و با این فرمان خود، بر زنان واجب کرد که درخواست مرد را برای همخوابی اجابت نموده و خود را در اختیار او قرار دهند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : اگر ما در نحوه جفت گیری و رابطه بین نر و ماده حیوانات مطالعه و دقت کنیم خواهیم دید که بین حیوانات نیز در مساله جفت گیری ، مقداری و نوعی و یا به عبارت دیگر بوئی از استیلای نر بر ماده وجود دارد و کاملا احساس میکنیم که گوئی فلان حیوان نر خود را مالک آلت تناسلی ماده ، و در نتیجه مالک ماده میداند و به همین جهت است که میبینیم نرها بر سر یک ماده با هم مشاجره میکنند ، ولی مادهها بر سر یک نر به جان هم نمیافتند ، ( مثلا یک الاغ و یا سگ و یا گوسفند و گاو ماده وقتی میبینند که نر به مادهای دیگر پریده ، هرگز به آن ماده حملهور نمیشود ، ولی نر این حیوانات وقتی ببیند که نر ماده را تعقیب میکند خشمگین میشود به آن نر حمله میکند ) .
و نیز میبینیم آن عملی که در انسانها نامش خواستگاری است ، در حیوانها هم( که در هر نوعی به شکلی است ) از ناحیه حیوان نر انجام میشود و هیچگاه حیوان مادهای دیده نشده که از نر خود خواستگاری کرده باشد و این نیست مگر به خاطر اینکه حیوانات با درک غریزی خود ، درک میکنند که در عمل جفت گیری که با فاعل و قابلی صورت میگیرد ، فاعل نر ، و قابل ( مفعول ) ماده است و به همین جهت ماده ، خود را ناگزیر از تسلیم و خضوع میداند .
و این معنا غیر از آن معنائی است که در نرها مشاهده میشود که نر مطیع در مقابل خواستههای ماده میگردد ( چون گفتگوی ما تنها در مورد عمل جفت گیری و برتری نر بر ماده است و اما در اعمال دیگرش از قبیل بر آوردن حوائج ماده و تامین لذتهای او ، نر مطیع ماده است ) ، و برگشت این اطاعت ( نر از ماده ) به مراعات جانب عشق و شهوت و بیشتر لذت بردن است ،( هر حیوان نری از خریدن ناز ماده و بر آوردن حوائج او لذت میبرد ) پس ریشه این اطاعت قوه شهوت حیوان است و ریشه آن تفوق و مالکیت قوه فحولت و نری حیوان است و ربطی به هم ندارند . و این معنا یعنی لزوم شدت و قدرتمندی برای جنس مرد و وجوب نرمی و پذیرش برای جنس زن چیزی است که اعتقاد به آن کم و بیش در تمامی امتها یافت میشود ، تا جائی که در زبانهای مختلف عالم راه یافته بطوری که هر شخص پهلوان و هر چیز تسلیم ناپذیر را مرد ، و هر شخص نرمخو و هر چیز تاثیر پذیر را زن مینامند ، مثلا میگویند : شمشیر من مرد است یعنی برنده است ، یا فلان گیاه نر و یا فلان مکان نر است ، و ... و این امر در نوع انسان و در بین جامعههای مختلف و امتهای گوناگون فی الجمله جریان دارد ، هر چند که میتوان گفت جریانش ) با کم و زیاد اختلاف ( در امتها متداول است .
و اما اسلام نیز این قانون فطری را در تشریع قوانینش معتبر شمرده و فرموده :« الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض »(النساء/34)، و با این فرمان خود ، بر زنان واجب کرد که درخواست مرد را برای همخوابی اجابت نموده و خود را در اختیار او قرار دهند .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 290 و 289 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اسلام |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسئله تعدد زوجات
بیشتر تعدد زوجات در میان قبائل و خاندانهایى که زندگیشان قبیلهاى است، نظیر دهنشینان و کوهنشینان اتفاق مىافتد، و این بدان جهت است که صاحب خانه حاجت شدیدى به نفرات و همکارى دیگران دارد و مقصودشان از این تعدد زوجات زیادتر شدن اولاد ذکور است تا بوسیله آنان به امر دفاع که از لوازم زندگى آنان است بهتر و آسانتر بپردازند. و از این گذشته وسیلهاى براى ریاست و آقایى بر دیگران باشد، علاوه بر یک همسرى که مىگرفتند یک جمعیتى را نیز خویشاوند و حامى خود مىکردند.
علاوه بر این یک عامل اساسى دیگرى نیز در بین این طایفه براى متداول شدن تعدد زوجات بوده است و آن این است که در بین آنان عدد زنان همیشه بیش از عدد مردان بوده است، زیرا امتهایى که به سیره و روش قبایل زندگى مىکنند همواره جنگ و کشتار و شبیخون و ترور و غارت در بینشان رایج است و این خود عامل مؤثرى است براى زیاد شدن تعداد زنان از مردان و این زیادى زنان طورى است که جز با تعدد زوجات نیاز طبیعى آن جامعه بر آورده نمىشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : مساله وحدت و تعدد همسر در انواع مختلف حیوانات، مختلف است و خیلى روشن نیست زیرا در حیواناتى که بینشان اجتماع خانوادگى بر قرار است، همسر یکى است و یک ماده به یک نر اختصاص مىیابد و این بدان جهت است که نرها در تدبیر امور آشیانه و لانه و نیز در پرورش دادن جوجهها با ماده همکارى مىکنند و این همکارى براى نرها مجالى باقى نمىگذارد که به اداره یک ماده دیگر و لانه دیگر و جوجههایى دیگر بپردازد، البته ممکن هم هست از راه اهلى کردن و سرپرستى نمودن آنها، وضعشان را تغییر داد یعنى امر معاش آنها را مانند مرغ و خروس و کبوتر تامین نمود، و در نتیجه وضعشان در همسرى نیز تغییر یابد.
و اما انسان از قدیم الایام و در بیشتر امتهاى قدیم چون مصر و هند و فارس و بلکه روم و یونان نیز تعدد زوجات را سنت خود کرده بود، و چه بسا بعد از گرفتن یک همسر و براى اینکه او تنها نماند، مصاحبانى در منزل مىآوردند تا مونس همسرشان باشند، و در بعضى امتها به عدد معینى منتهى نمىشد مثلا یهودیان و اعراب گاه مىشد که با ده زن و یا بیست زن و یا بیشتر ازدواج مىکردند، و مىگویند: سلیمان پادشاه، چند صد نفر زن داشته است.
و بیشتر این تعدد زوجات در میان قبائل و خاندانهایى که زندگیشان قبیلهاى است، نظیر دهنشینان و کوهنشینان اتفاق مىافتد، و این بدان جهت است که صاحب خانه حاجت شدیدى به نفرات و همکارى دیگران دارد و مقصودشان از این تعدد زوجات زیادتر شدن اولاد ذکور است تا بوسیله آنان به امر دفاع که از لوازم زندگى آنان است بهتر و آسانتر بپردازند. و از این گذشته وسیلهاى براى ریاست و آقایى بر دیگران باشد، علاوه بر یک همسرى که مىگرفتند یک جمعیتى را نیز خویشاوند و حامى خود مىکردند.
و اینکه بعضى از دانشمندان گفتهاند که: انگیزه و عامل در تعدد زوجات در قبائل و اهل دهات کثرت مشاغل است یعنى یکى باید بارها را حمل و نقل کند، یک یا چند نفر به کار زراعت و آبیارى مشغول شوند، کسانى نیز به کار شکار و افرادى به کار پخت و پز و افرادى دیگر به کار بافندگى بپردازند و ... این مطالب هر چند که در جاى خود سخن درستى است الا اینکه اگر در صفات روحى این طایفه دقت کنیم، خواهیم دید که مساله کثرت مشاغل براى آنان در درجه دوم از اهمیت قرار داشته است و غرض اول در نظر قبائل و انسان بیابانى از تعدد زوجات به همان تعلق مىگیرد که ما ذکر کردیم، همانطور که شیوع پسرخواندگى و بنوت و امثال آن در بین قبائل نیز از فروعات همان انگیزهاى است که خاطرنشان ساختیم.
علاوه بر این یک عامل اساسى دیگرى نیز در بین این طایفه براى متداول شدن تعدد زوجات بوده است و آن این است که در بین آنان عدد زنان همیشه بیش از عدد مردان بوده است، زیرا امتهایى که به سیره و روش قبایل زندگى مىکنند همواره جنگ و کشتار و شبیخون و ترور و غارت در بینشان رایج است و این خود عامل مؤثرى است براى زیاد شدن تعداد زنان از مردان و این زیادى زنان طورى است که جز با تعدد زوجات نیاز طبیعى آن جامعه بر آورده نمىشود، (پس این نکته را هم نباید از نظر دور داشت).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 291 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ازدواج- نکاح- زناشویی |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسئله تعدد زوجات
بیشتر تعدد زوجات در میان قبائل و خاندانهایى که زندگیشان قبیلهاى است، نظیر دهنشینان و کوهنشینان اتفاق مىافتد، و این بدان جهت است که صاحب خانه حاجت شدیدى به نفرات و همکارى دیگران دارد و مقصودشان از این تعدد زوجات زیادتر شدن اولاد ذکور است تا بوسیله آنان به امر دفاع که از لوازم زندگى آنان است بهتر و آسانتر بپردازند. و از این گذشته وسیلهاى براى ریاست و آقایى بر دیگران باشد، علاوه بر یک همسرى که مىگرفتند یک جمعیتى را نیز خویشاوند و حامى خود مىکردند.
علاوه بر این یک عامل اساسى دیگرى نیز در بین این طایفه براى متداول شدن تعدد زوجات بوده است و آن این است که در بین آنان عدد زنان همیشه بیش از عدد مردان بوده است، زیرا امتهایى که به سیره و روش قبایل زندگى مىکنند همواره جنگ و کشتار و شبیخون و ترور و غارت در بینشان رایج است و این خود عامل مؤثرى است براى زیاد شدن تعداد زنان از مردان و این زیادى زنان طورى است که جز با تعدد زوجات نیاز طبیعى آن جامعه بر آورده نمىشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : مساله وحدت و تعدد همسر در انواع مختلف حیوانات، مختلف است و خیلى روشن نیست زیرا در حیواناتى که بینشان اجتماع خانوادگى بر قرار است، همسر یکى است و یک ماده به یک نر اختصاص مىیابد و این بدان جهت است که نرها در تدبیر امور آشیانه و لانه و نیز در پرورش دادن جوجهها با ماده همکارى مىکنند و این همکارى براى نرها مجالى باقى نمىگذارد که به اداره یک ماده دیگر و لانه دیگر و جوجههایى دیگر بپردازد، البته ممکن هم هست از راه اهلى کردن و سرپرستى نمودن آنها، وضعشان را تغییر داد یعنى امر معاش آنها را مانند مرغ و خروس و کبوتر تامین نمود، و در نتیجه وضعشان در همسرى نیز تغییر یابد.
و اما انسان از قدیم الایام و در بیشتر امتهاى قدیم چون مصر و هند و فارس و بلکه روم و یونان نیز تعدد زوجات را سنت خود کرده بود، و چه بسا بعد از گرفتن یک همسر و براى اینکه او تنها نماند، مصاحبانى در منزل مىآوردند تا مونس همسرشان باشند، و در بعضى امتها به عدد معینى منتهى نمىشد مثلا یهودیان و اعراب گاه مىشد که با ده زن و یا بیست زن و یا بیشتر ازدواج مىکردند، و مىگویند: سلیمان پادشاه، چند صد نفر زن داشته است.
و بیشتر این تعدد زوجات در میان قبائل و خاندانهایى که زندگیشان قبیلهاى است، نظیر دهنشینان و کوهنشینان اتفاق مىافتد، و این بدان جهت است که صاحب خانه حاجت شدیدى به نفرات و همکارى دیگران دارد و مقصودشان از این تعدد زوجات زیادتر شدن اولاد ذکور است تا بوسیله آنان به امر دفاع که از لوازم زندگى آنان است بهتر و آسانتر بپردازند. و از این گذشته وسیلهاى براى ریاست و آقایى بر دیگران باشد، علاوه بر یک همسرى که مىگرفتند یک جمعیتى را نیز خویشاوند و حامى خود مىکردند.
و اینکه بعضى از دانشمندان گفتهاند که: انگیزه و عامل در تعدد زوجات در قبائل و اهل دهات کثرت مشاغل است یعنى یکى باید بارها را حمل و نقل کند، یک یا چند نفر به کار زراعت و آبیارى مشغول شوند، کسانى نیز به کار شکار و افرادى به کار پخت و پز و افرادى دیگر به کار بافندگى بپردازند و ... این مطالب هر چند که در جاى خود سخن درستى است الا اینکه اگر در صفات روحى این طایفه دقت کنیم، خواهیم دید که مساله کثرت مشاغل براى آنان در درجه دوم از اهمیت قرار داشته است و غرض اول در نظر قبائل و انسان بیابانى از تعدد زوجات به همان تعلق مىگیرد که ما ذکر کردیم، همانطور که شیوع پسرخواندگى و بنوت و امثال آن در بین قبائل نیز از فروعات همان انگیزهاى است که خاطرنشان ساختیم.
علاوه بر این یک عامل اساسى دیگرى نیز در بین این طایفه براى متداول شدن تعدد زوجات بوده است و آن این است که در بین آنان عدد زنان همیشه بیش از عدد مردان بوده است، زیرا امتهایى که به سیره و روش قبایل زندگى مىکنند همواره جنگ و کشتار و شبیخون و ترور و غارت در بینشان رایج است و این خود عامل مؤثرى است براى زیاد شدن تعداد زنان از مردان و این زیادى زنان طورى است که جز با تعدد زوجات نیاز طبیعى آن جامعه بر آورده نمىشود، (پس این نکته را هم نباید از نظر دور داشت).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 291 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ازدواج- نکاح- زناشویی |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اشکال بر حکم جواز «تعدد زوجات» و پاسخ به آن
اسلام قانون ازدواج با یک زن را تشریع و با بیشتر از یک همسر، یعنى تا چهار همسر را در صورت تمکن از رعایت عدالت در بین آنها، تنفیذ نموده، و تمام محذورهایى را که متوجه این تنفیذ مىشود به بیانى که خواهد آمد اصلاح کرده و فرموده: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف»(بقره/228)، بعضىها به این حکم یعنى «جواز تعدد زوجات» اشکال ذیل را کردهاند:
این حکم آثار سویى در اجتماع به بار مىآورد زیرا باعث جریحهدار شدن عواطف زنان مىشود و آرزوهاى آنان را به باد داده، فوران عشق و علاقه به شوهر را خمود و خاموش مىکند و حس حب او را مبدل به حس انتقام مىگرداند. و در نتیجه، دیگر به کار خانه نمىپردازد و از تربیت فرزندان شانه خالى مىکند. و در مقابل خطایى که شوهر به او کرده، در مقام تلافى بر مىآید و به مردان اجنبى زنا مىدهد و همین عمل باعث شیوع اعمال زشت و نیز گسترش خیانت در مال و عرض و ... مىگردد و چیزى نمىگذرد که جامعه به انحطاط کشیده مىشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : جواب این اشکال را مکرر در مباحث گذشته دادیم و گفتیم که اسلام زیر بناى زندگى بشر و بنیان جامعه انسانى را بر زندگى عقلى و فکرى بنا نهاده است، نه زندگى احساسى و عاطفى، در نتیجه هدفى که باید در اسلام دنبال شود رسیدن به صلاح عقلى در سنن اجتماعى است، نه به صلاح و شایستگى آنچه که احساسات دوست مىدارد و مىخواهد. و عواطف به سویش کشیده مىشود.
و این معنا به هیچ وجه مستلزم کشته شدن عواطف و احساسات رقیق زنان و ابطال حکم موهبتهاى الهى و غرایز طبیعى نیست، زیرا در مباحث علم النفس مسلم شده است که صفات روحى و عواطف و احساسات باطنى از نظر کمیت و کیفیت با اختلاف تربیتها و عادات، مختلف مىشود هم چنان که به چشم خود مىبینیم که بسیارى از آداب در نظر شرقىها پسندیده و ممدوح، و در نظر غربیها ناپسند و مذموم است. و به عکس آن بسیارى از رسوم و عادات وجود دارد که در نظر غربیها پسندیده و در نظر شرقىها ناپسند است و هیچگاه یافت نمىشود که دو امت در همه آداب و رسوم نظر واحدى داشته باشند، بالأخره در بعضى از آنها اختلاف دارند.
و تربیت دینى در اسلام زن را بگونهاى بار مىآورد که هرگز از اعمالى نظیر تعدد زوجات ناراحت نگشته و عواطفش جریحهدار نمىشود، (موسوی همدانی(مترجم): او همین که مىبیند خداى عز و جل به شوهرش اجازه تعدد زوجات را داده تسلیم اراده پروردگارش مىشود، و وقتى مىشنود که تحمل در برابر آتش غیرت، مقامات والایى را نزد خداى تعالى در پى دارد به اشتیاق رسیدن به آن درجات، تحمل آن برایش گوارا مىگردد).
بله یک زن غربى که از قرون متمادى تا کنون عادت کرده به اینکه تنها همسر شوهرش باشد و قرنها این معنا را در خود تلقین نموده، یک عاطفه کاذب در روحش جایگیر شده و آن عاطفه با تعدد زوجات ضدیت مىکند. دلیل بر این معنا این است که زن غربى به خوبى اطلاع دارد که شوهرش با زنان همسایگان زنا مىکند و هیچ ناراحت نمىشود، پس این عاطفهاى که امروز در میان زنان متمدن پیدا شده، عاطفهاى است تلقینى و دروغین.
و این، نه تنها مرد غربى است که هر زنى را دوست داشته باشد (چه بکر و چه بیوه، چه بىشوهر و چه شوهردار) زنا مىکند، بلکه زن غربى نیز با هر مردى که دوست بدارد تماس غیر مشروع برقرار مىکند، و از این بالاتر اینکه زن و مرد غربى با محرم خود جمع مىشوند و مىتوان ادعا کرد که حتى یک انسان غربى از میان هزاران انسان را نخواهى یافت که از ننگ زنا بر حذر مانده باشد (چه مردش و چه زنش) انسان غربى به این هم قانع نیست، بلکه عمل زشت لواط را هم مرتکب مىشود و شاید مردى یافت نشود و یا کمتر یافت شود که از این ننگ سالم مانده باشد، و این رسوایى را بدانجا رساندند که در چند سال قبل از پارلمان انگلیس خواستند تا عمل لواط را برایشان قانونى کند، چون آن قدر شایع شده بود که دیگر جلوگیریش ممکن نبود، و اما زنان و مخصوصا دختران بکر و بىشوهر که فحشاء در بینشان به مراتب زنندهتر و فجیعتر بود.
و جاى بسیار شگفت است که چگونه زنان غربى از این همه بىناموسى که شوهرانشان مىبینند متاسف نگشته، دلها و عواطفشان جریحهدار نمىشود، و چگونه است که احساسات و عواطف مردان از اینکه در شب زفاف همسرشان را بیوه مىیابند ناراحت نشده و عواطفشان جریحهدار نمىگردد؟ و نه تنها ناراحت نمىشود بلکه هر قدر همسرش بیشتر زنا داده باشد و مردان بیشترى از او کام گرفته باشند، او بیشتر مباهات و افتخار مىکند، و منطقش این است که من همسرى دارم که عاشقهاى زیادى دارد و شیفتگانش بر سر همخوابى با او با یکدیگر جنگ و ستیز دارند، همسر من کسى است که دهها و بلکه صدها دوست و آشنا دارد.
ولى اگر آن نکته که خاطرنشان کردیم در نظر گرفته شود، این شگفتىها از بین مىرود، گفتیم عواطف و احساسات با اختلاف تربیتها مختلف مىشود، این اعمال نامبرده از آنجا که در سرزمین غرب تکرار شده و مردم در ارتکاب آن آزادى کامل دارند، دلهایشان نسبت به آن خو گرفته است، تا جایى که عادتى معمولى و مالوف شده و در دلها ریشه دوانده، به همین جهت عواطف و احساسات به آن متمایل، و از مخالفت با آن جریحه دار مىشود.
و اما اینکه گفتند: تعدد زوجات باعث دلسردى زنان در اداره خانه و بى رغبتى آنان در تربیت اولاد مىشود و نیز اینکه گفتند: تعدد زوجات باعث شیوع زنا و خیانت مىگردد، درست نیست زیرا تجربه خلاف آن را اثبات کرده است.
در صدر اسلام حکم تعدد زوجات جارى شد و هیچ مورخ و اهل خبره تاریخ نیست که ادعا کند در آن روز زنان به کار کردن در خانه بى رغبت شدند و کارها معطل ماند و یا زنا در جامعه شیوع پیدا کرد، بلکه تاریخ و مورخین خلاف این را اثبات مىکنند.
علاوه بر اینکه زنانى که بر سر زنان اول شوهر مىکنند، در جامعه اسلامى و سایر جامعههایى که این عمل را جایز مىدانند با رضا و رغبت خود زن دوم یا سوم یا چهارم شوهر مىشوند، و این زنان، زنان همین جامعهها هستند و مردان آنها را از جامعههاى دیگر و به عنوان برده نمىآورند و یا از دنیایى غیر این دنیا به فریب نیاوردهاند و اگر مىبینیم که این زنان به چنین ازدواجى تمایل پیدا مىکنند به خاطر عللى است که در اجتماع حکم فرما است و همین دلیل روشن است بر اینکه طبیعت جنس زن امتناعى از تعدد زوجات ندارد و قلبشان از این عمل آزرده نمىشود، بلکه اگر آزردگىاى هست از لوازم و عوارضى است که همسر اول پیش مىآورد، زیرا همسر اول وقتى تنها همسر شوهرش باشد، دوست نمىدارد که غیر او زنى دیگر به خانهاش وارد شود، زیرا که مىترسد قلب شوهرش متمایل به او شود و یا او بر وى تفوق و ریاست پیدا کند و یا فرزندى که از او پدید مىآید با فرزندان وى ناسازگارى کند و امثال اینگونه ترسها است که موجب عدم رضایت و تالم روحى زن اول مىشود نه یک غریزه طبیعى.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 292 تا 295 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ازدواج- نکاح- زناشویی |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اشکال بر حکم جواز «تعدد زوجات» و پاسخ به آن
جوابش این است که این استدلال از چند جهت مخدوش و نادرست است:
1 - امر ازدواج تنها متکی به مساله آمار نیست، (موسوی همدانی(مترجم): تا کسی بگوید باید زن هم جیرهبندی شود ، و گرنه اگر مردی چهار زن بگیرد ، سه نفر مرد دیگر بی زن میماند).
بلکه در این میان عوامل و شرایط دیگری وجود دارد که یکی از آنها رشد فکری است ، که زنان زودتر از مردان رشد یافته و آماده ازدواج پیدا میشوند ، سن زنان مخصوصا در مناطق گرمسیر وقتی از نه ( 9 ) سالگی بگذرد صلاحیت ازدواج پیدا میکنند ، در حالی که بسیاری از مردان قبل از شانزده ( 16 ) سالگی به این رشد و این آمادگی نمیرسند ، ( و این معیار همان است که اسلام در مساله نکاح معتبر شمرده است ) .
دلیل و شاهد بر این مطلب سنت جاری و روش معمول در دختران کشورهای متمدن است که کمتر دختری را میتوان یافت که تا سن قانونی( مثلا شانزده سالگی ) بکارتش محفوظ مانده باشد .
و این ( زایل شدن بکارت ) نیست مگر به خاطر اینکه طبیعت ، چند سال قبل از سن قانونیاش او را آماده نکاح کرده بود و چون قانون اجازه ازدواج به او نمیداده ، بکارت خود را مفت از دست داده است .
و لازمه این خصوصیت این است که اگر ما موالید و نوزادان شانزده سال قبل یک کشور را - با فرض اینکه دخترانش برابر پسران باشد - در نظر بگیریم ، سر سال شانزدهم از نوزادان پسر تنها یک سالش ( یعنی سال اول از آن شانزده سال ) آماده ازدواج میباشند ، در حالی که از نوزادان دختر ، دختران هفت سال اول از آن شانزده سال به حد ازدواج رسیدهاند ، یعنی نوزادان سال اول( از پسران ) تا سال هفتم ( از دختران ) و اگر نوزادان بیست و پنج سال قبل کشوری را در نظر بگیریم ، سر سال بیست و پنجم مرحله رشد بلوغ مردان است ، و نوزادان ده سال از پسران و پانزده سال از دختران آماده ازدواج شدهاند و اگر در گرفتن نسبت حد وسط را معیار قرار دهیم برای هر یک پسر ، دو دختر آماده ازدواجند و این نسبت را طبیعت پسر و دختر برقرار کرده است .
گذشته از آن آماری که از آن یاد کردند خود بیانگر این معنا است که زنان عمرشان از مردان بیشتر است ، و لازمه آن این است که در سال مرگ همین پسران و دخترانی که فرض کردیم عدهای پیر زن وجود داشته باشد که در برابر آنها پیرمردانی وجود نداشته باشند ( مؤید این معنا آماری است که روزنامه اطلاعات تهران مورخه سهشنبه یازدهم دی ماه هزار و سیصد و سی و پنج شمسی از سازمان آمار فرانسه نقل کرده) و خلاصهاش این است که : بر حسب آمارگیری این نتیجه به دست آمده است که در فرانسه در برابر هر صد نفر مولود دختر صد و پنج پسر متولد میشود و با این حال روز به روز آمار زنان از مردان بیشتر میشود و از چهل میلیون نفوس فرانسه که باید بیش از بیست میلیونش مرد باشد ، عدد زنان 1765000 یک میلیون و هفتصد و شصت و پنج هزار نفر از مردان بیشتر است و علت این امر این است که پسران و مردان مقاومتشان در برابر بیماریها کمتر از دختران و زنان است .
و به همین جهت از ولادت تا سن 19 سالگی ، پسران پنج درصد بیش از دختران میمیرند .
آنگاه این مؤسسه شروع میکند به گرفتن آمار در ناحیه نقص و این آمار را از سن 30 - 25 سالگی شروع میکند تا سن 65 - 60 سالگی و نتیجه میگیرد که در سن 65 - 60 سالگی در برابر یک میلیون و پانصد هزار زن بیش از هفتصد و پنجاه هزار نفر مرد باقی نمیماند .
از این هم که بگذریم خاصیت تولید نسل و یا به عبارت دیگر دستگاه تناسلی مرد عمرش بیشتر از دستگاه تناسلی زن است ، زیرا اغلب زنان در سن پنجاه سالگی یائسه میشوند و دیگر رحم آنان فرزند پرورش نمیدهد ، در حالی که دستگاه تناسلی مرد سالها بعد از پنجاه سالگی قادر به تولید نسل میباشد و چه بسا مردان که قابلیت تولیدشان تا آخر عمر طبیعی که صد سالگی است باقی میماند ، در نتیجه عمر مردان از نظر صلاحیت تولید ، که تقریبا هشتاد سال میشود ، دو برابر عمر زنان یعنی چهل سال است .
و اگر ما این وجه را با وجه قبلی روی هم در نظر بگیریم ، این نتیجه به دست میآید که طبیعت و خلقت به مردان اجازه داده تا از ازدواج با یک زن فراتر رود و بیش از یکی داشته باشد و این معقول نیست که طبیعت ، نیروی تولید را به مردان بدهد و در عین حال آنانرا از تولید منع کند ، زیرا سنت جاری در علل و اسباب این معنا را نمیپذیرد .
علاوه بر اینکه حوادثی که افراد جامعه را نابود میسازد ، یعنی جنگها و نزاعها و جنایات ، مردان را بیشتر تهدید میکند تا زنان را ، به طوری که نابود شوندگان از مردان قابل مقایسه با نابودشوندگان از زنان نیست ، قبلا هم تذکر دادیم که همین معنا قویترین عامل برای شیوع تعدد زوجات در قبائل است و بنا بر این زنانی که به حکم مطلب بالا ، شوهر را از دست میدهند ، چارهای جز این ندارند که یا تعدد زوجات را بپذیرند و یا تن به زنا و یا محرومیت دهند ، چون با مرگ شوهران غریزه جنسی آنان نمیمیرد و باطل نمیشود .
و از جمله مطالبی که این حقیقت را تایید میکند ، جریانی است که چند ماه قبل از نوشتن این اوراق در آلمان اتفاق افتاد و آن این بود که جمعیت زنان بیشوهر نگرانی خود را از نداشتن شوهر طی شکایتی به دولت اظهار نموده و تقاضا کردند که برای علاج این درد مساله تعدد زوجات در اسلام را قانونی ساخته ، به مردان آلمان اجازه دهد تا هر تعداد که خواستند زن بگیرند ، چیزی که هست حکومت خواسته آن زنان را بر آورده نکرد ، زیرا کلیسا او را از این کار بازداشت .
آری کلیسا راضی شد زنا و فساد نسل شایع شود ولی راضی نشد تعدد زوجات اسلام در آلمان رسمیت پیدا کند .
2 - استدلال به اینکه طبیعت نوع بشر عدد مردان را مساوی عدد زنان قرار داده ، با صرفنظر از خدشههائی که داشت زمانی استدلال درستی است که تمامی مردان چهار زن بگیرند و یا حداقل بیش از یک زن اختیار کنند ، در حالی که چنین نبوده و بعد از این نیز چنین نخواهد شد ، برای اینکه طبیعت چنین موقعیتی را در اختیار همگان قرار نداده و طبعا بیش از یک زن داشتن جز برای بعضی از مردان فراهم نمیشود ، اسلام نیز که همه دستوراتش مطابق با فطرت و طبیعت است چهار زن داشتن را بر همه مردان واجب نکرده ، بلکه تنها برای کسانی که توانائی دارند ، جایز دانسته ( نه واجب ) آن هم در صورتی که بتوانند بین دو زن و بیشتر به عدالت رفتار کنند .
و یکی از روشنترین دلیل بر اینکه لازمه این تشریع ، حرج و فساد نیست ، عمل مسلمانان به این تشریع و سیره آنان بر این سنت است و همچنین غیر مسلمانان اقوامی که این عمل را جایز میدانند و نه تنها مستلزم حرج و قحطی و نایابی زن نیست بلکه به عکس ، ممنوعیت تعدد زوجات در اقوامی که آن را تحریم کردهاند ، باعث شده هزاران زن از شوهر و اجتماع خانوادگی محروم باشند و به دادن زنا اکتفا کنند .
3 - استدلال نامبرده ، صرفنظر از خدشههائی که داشت در صورتی درست بوده و بر حکم تعدد زوجات وارد است که حکم نامبرده ( تعدد زوجات ) اصلاح نشده و با قیودی که محذورهای توهم شده را اصلاح کند ، مقید و تعدیل نشود .
ولی اسلام همین کار را کرده ، و بر مردانی که میخواهند زنانی متعدد داشته باشند شرط کرده که در معاشرت با آنان رعایت عدالت را بکنند و بستر زناشوئی را بین آنان بالسویه تقسیم کنند .
و نیز واجب کرده که نفقه آنان و اولادشان را بدهند و معلوم است که رعایت عدالت در انفاق و پرداخت هزینه زندگی چهار زن و اولاد آنها و نیز رعایت مساوات در معاشرت با آنان جز برای بعضی از مردان فهمیده و ثروتمند فراهم نمیشود .
و این کار برای عمومی مردم فراهم و میسور نیست .
علاوه بر این ، در این میان راههای دینی و مشروع دیگری است که با به کار بستن آن ، زن میتواند شوهر خود را ملزم سازد که زن دیگری نگیرد و تنها به او اکتفا کند .
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : جوابش این است که این استدلال از چند جهت مخدوش و نادرست است:
1 - امر ازدواج تنها متکی به مساله آمار نیست، (موسوی همدانی(مترجم): تا کسی بگوید باید زن هم جیرهبندی شود ، و گرنه اگر مردی چهار زن بگیرد ، سه نفر مرد دیگر بی زن میماند).
بلکه در این میان عوامل و شرایط دیگری وجود دارد که یکی از آنها رشد فکری است ، که زنان زودتر از مردان رشد یافته و آماده ازدواج پیدا میشوند ، سن زنان مخصوصا در مناطق گرمسیر وقتی از نه ( 9 ) سالگی بگذرد صلاحیت ازدواج پیدا میکنند ، در حالی که بسیاری از مردان قبل از شانزده ( 16 ) سالگی به این رشد و این آمادگی نمیرسند ، ( و این معیار همان است که اسلام در مساله نکاح معتبر شمرده است ) .
دلیل و شاهد بر این مطلب سنت جاری و روش معمول در دختران کشورهای متمدن است که کمتر دختری را میتوان یافت که تا سن قانونی( مثلا شانزده سالگی ) بکارتش محفوظ مانده باشد .
و این ( زایل شدن بکارت ) نیست مگر به خاطر اینکه طبیعت ، چند سال قبل از سن قانونیاش او را آماده نکاح کرده بود و چون قانون اجازه ازدواج به او نمیداده ، بکارت خود را مفت از دست داده است .
و لازمه این خصوصیت این است که اگر ما موالید و نوزادان شانزده سال قبل یک کشور را - با فرض اینکه دخترانش برابر پسران باشد - در نظر بگیریم ، سر سال شانزدهم از نوزادان پسر تنها یک سالش ( یعنی سال اول از آن شانزده سال ) آماده ازدواج میباشند ، در حالی که از نوزادان دختر ، دختران هفت سال اول از آن شانزده سال به حد ازدواج رسیدهاند ، یعنی نوزادان سال اول( از پسران ) تا سال هفتم ( از دختران ) و اگر نوزادان بیست و پنج سال قبل کشوری را در نظر بگیریم ، سر سال بیست و پنجم مرحله رشد بلوغ مردان است ، و نوزادان ده سال از پسران و پانزده سال از دختران آماده ازدواج شدهاند و اگر در گرفتن نسبت حد وسط را معیار قرار دهیم برای هر یک پسر ، دو دختر آماده ازدواجند و این نسبت را طبیعت پسر و دختر برقرار کرده است .
گذشته از آن آماری که از آن یاد کردند خود بیانگر این معنا است که زنان عمرشان از مردان بیشتر است ، و لازمه آن این است که در سال مرگ همین پسران و دخترانی که فرض کردیم عدهای پیر زن وجود داشته باشد که در برابر آنها پیرمردانی وجود نداشته باشند ( مؤید این معنا آماری است که روزنامه اطلاعات تهران مورخه سهشنبه یازدهم دی ماه هزار و سیصد و سی و پنج شمسی از سازمان آمار فرانسه نقل کرده) و خلاصهاش این است که : بر حسب آمارگیری این نتیجه به دست آمده است که در فرانسه در برابر هر صد نفر مولود دختر صد و پنج پسر متولد میشود و با این حال روز به روز آمار زنان از مردان بیشتر میشود و از چهل میلیون نفوس فرانسه که باید بیش از بیست میلیونش مرد باشد ، عدد زنان 1765000 یک میلیون و هفتصد و شصت و پنج هزار نفر از مردان بیشتر است و علت این امر این است که پسران و مردان مقاومتشان در برابر بیماریها کمتر از دختران و زنان است .
و به همین جهت از ولادت تا سن 19 سالگی ، پسران پنج درصد بیش از دختران میمیرند .
آنگاه این مؤسسه شروع میکند به گرفتن آمار در ناحیه نقص و این آمار را از سن 30 - 25 سالگی شروع میکند تا سن 65 - 60 سالگی و نتیجه میگیرد که در سن 65 - 60 سالگی در برابر یک میلیون و پانصد هزار زن بیش از هفتصد و پنجاه هزار نفر مرد باقی نمیماند .
از این هم که بگذریم خاصیت تولید نسل و یا به عبارت دیگر دستگاه تناسلی مرد عمرش بیشتر از دستگاه تناسلی زن است ، زیرا اغلب زنان در سن پنجاه سالگی یائسه میشوند و دیگر رحم آنان فرزند پرورش نمیدهد ، در حالی که دستگاه تناسلی مرد سالها بعد از پنجاه سالگی قادر به تولید نسل میباشد و چه بسا مردان که قابلیت تولیدشان تا آخر عمر طبیعی که صد سالگی است باقی میماند ، در نتیجه عمر مردان از نظر صلاحیت تولید ، که تقریبا هشتاد سال میشود ، دو برابر عمر زنان یعنی چهل سال است .
و اگر ما این وجه را با وجه قبلی روی هم در نظر بگیریم ، این نتیجه به دست میآید که طبیعت و خلقت به مردان اجازه داده تا از ازدواج با یک زن فراتر رود و بیش از یکی داشته باشد و این معقول نیست که طبیعت ، نیروی تولید را به مردان بدهد و در عین حال آنانرا از تولید منع کند ، زیرا سنت جاری در علل و اسباب این معنا را نمیپذیرد .
علاوه بر اینکه حوادثی که افراد جامعه را نابود میسازد ، یعنی جنگها و نزاعها و جنایات ، مردان را بیشتر تهدید میکند تا زنان را ، به طوری که نابود شوندگان از مردان قابل مقایسه با نابودشوندگان از زنان نیست ، قبلا هم تذکر دادیم که همین معنا قویترین عامل برای شیوع تعدد زوجات در قبائل است و بنا بر این زنانی که به حکم مطلب بالا ، شوهر را از دست میدهند ، چارهای جز این ندارند که یا تعدد زوجات را بپذیرند و یا تن به زنا و یا محرومیت دهند ، چون با مرگ شوهران غریزه جنسی آنان نمیمیرد و باطل نمیشود .
و از جمله مطالبی که این حقیقت را تایید میکند ، جریانی است که چند ماه قبل از نوشتن این اوراق در آلمان اتفاق افتاد و آن این بود که جمعیت زنان بیشوهر نگرانی خود را از نداشتن شوهر طی شکایتی به دولت اظهار نموده و تقاضا کردند که برای علاج این درد مساله تعدد زوجات در اسلام را قانونی ساخته ، به مردان آلمان اجازه دهد تا هر تعداد که خواستند زن بگیرند ، چیزی که هست حکومت خواسته آن زنان را بر آورده نکرد ، زیرا کلیسا او را از این کار بازداشت .
آری کلیسا راضی شد زنا و فساد نسل شایع شود ولی راضی نشد تعدد زوجات اسلام در آلمان رسمیت پیدا کند .
2 - استدلال به اینکه طبیعت نوع بشر عدد مردان را مساوی عدد زنان قرار داده ، با صرفنظر از خدشههائی که داشت زمانی استدلال درستی است که تمامی مردان چهار زن بگیرند و یا حداقل بیش از یک زن اختیار کنند ، در حالی که چنین نبوده و بعد از این نیز چنین نخواهد شد ، برای اینکه طبیعت چنین موقعیتی را در اختیار همگان قرار نداده و طبعا بیش از یک زن داشتن جز برای بعضی از مردان فراهم نمیشود ، اسلام نیز که همه دستوراتش مطابق با فطرت و طبیعت است چهار زن داشتن را بر همه مردان واجب نکرده ، بلکه تنها برای کسانی که توانائی دارند ، جایز دانسته ( نه واجب ) آن هم در صورتی که بتوانند بین دو زن و بیشتر به عدالت رفتار کنند .
و یکی از روشنترین دلیل بر اینکه لازمه این تشریع ، حرج و فساد نیست ، عمل مسلمانان به این تشریع و سیره آنان بر این سنت است و همچنین غیر مسلمانان اقوامی که این عمل را جایز میدانند و نه تنها مستلزم حرج و قحطی و نایابی زن نیست بلکه به عکس ، ممنوعیت تعدد زوجات در اقوامی که آن را تحریم کردهاند ، باعث شده هزاران زن از شوهر و اجتماع خانوادگی محروم باشند و به دادن زنا اکتفا کنند .
3 - استدلال نامبرده ، صرفنظر از خدشههائی که داشت در صورتی درست بوده و بر حکم تعدد زوجات وارد است که حکم نامبرده ( تعدد زوجات ) اصلاح نشده و با قیودی که محذورهای توهم شده را اصلاح کند ، مقید و تعدیل نشود .
ولی اسلام همین کار را کرده ، و بر مردانی که میخواهند زنانی متعدد داشته باشند شرط کرده که در معاشرت با آنان رعایت عدالت را بکنند و بستر زناشوئی را بین آنان بالسویه تقسیم کنند .
و نیز واجب کرده که نفقه آنان و اولادشان را بدهند و معلوم است که رعایت عدالت در انفاق و پرداخت هزینه زندگی چهار زن و اولاد آنها و نیز رعایت مساوات در معاشرت با آنان جز برای بعضی از مردان فهمیده و ثروتمند فراهم نمیشود .
و این کار برای عمومی مردم فراهم و میسور نیست .
علاوه بر این ، در این میان راههای دینی و مشروع دیگری است که با به کار بستن آن ، زن میتواند شوهر خود را ملزم سازد که زن دیگری نگیرد و تنها به او اکتفا کند .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 295 تا 297 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ازدواج- نکاح- زناشویی |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اشکال بر حکم جواز «تعدد زوجات» و پاسخ به آن
اسلام قانون ازدواج با یک زن را تشریع و با بیشتر از یک همسر، یعنى تا چهار همسر را در صورت تمکن از رعایت عدالت در بین آنها، تنفیذ نموده، و تمام محذورهایى را که متوجه این تنفیذ مىشود به بیانى که خواهد آمد اصلاح کرده و فرموده: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف»(بقره/228)، بعضىها به این حکم یعنى «جواز تعدد زوجات» اشکال ذیل را کردهاند:
تشریع تعدد زوجات مردان را به حرص در شهوترانى تشویق نموده و این غریزه حیوانى (شهوت) را در جامعه گسترش مىدهد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در پاسخ این اشکال باید گفت که : صاحب این اشکال اطلاع و تدبری در تربیت اسلامی و مقاصدی که این شریعت دنبال میکند ندارد و نمیداند که تربیت دینی نسبت به زنان در جامعه اسلامی دین - پسند ، این است که زنان را با پوشیدن خود با عفاف و با حیا بار میآورد ، و زنان را طوری تربیت میکند که خود به خود شهوت در آنان کمتر از مردان میشود ،( بر خلاف آنچه مشهور شده که شهوت نکاح در زن بیشتر و زیادتر از مرد است .
و استدلال میکنند به اینکه زن بسیار حریص در زینت و جمال و خود آرائی است و وجود این طبیعت در زن دلیل بر آن است که شهوت او زیادتر از مرد است )و ادعای ما آنقدر روشن است که مردان مسلمانی که با زنان متدین و تربیت شده در دامن پدر و مادر دین دار ازدواج کردهاند ، کمترین تردیدی در آن ندارند ، پس روی هم رفته ، شهوت جنسی مردان معادل است با شهوتی که در یک زن ، بلکه دو زن و سه زن وجود دارد .
از سوی دیگر دین اسلام بر این معنا عنایت دارد که حداقل و واجب از مقتضیات طبع و مشتهیات نفس ارضا گردد .
واحدی از این حداقل ، محروم نماند و به همین جهت این معنا را مورد نظر قرار داده که شهوت هیچ مردی در هیچ زمانی در بدن محصور نشود و وادارش نکند به اینکه به تعدی و فجور و فحشا آلوده گردد .
و اگر مرد به داشتن یک زن محکوم باشد ، در ایامی که زن عذر دارد ، یعنی نزدیک به یک ثلث از اوقات معاشرتش که ایام عادت و بعضی از ایام حمل و وضع حمل و ایام رضاعش و امثال آن است او ناگزیر از فجور میشود ، چون ما در مباحث گذشته این کتاب مطلبی را مکرر خاطرنشان کردیم که لازمه آن لزوم شتاب در رفع این حاجت غریزی است .
و آن مطلب این بود که گفتیم اسلام اجتماع بشری را بر اساس زندگی عقل و تفکر بنا نهاده ، نه بر اساس زندگی احساسی و بنا بر این باقی ماندن مرد بر حالت احساس حالتی که او را به بیبندوباری در خواستهها و خاطرات زشت میکشاند ، نظیر حالت عزب بودن و امثال آن ، از نظر اسلام از بزرگترین خطرهائی است که انسان را تهدید میکند .
و از سوی دیگر یکی از مهمترین مقاصد و هدفها در نظر شارع اسلام زیاد شدن نسل مسلمانان و آباد شدن زمین به دست آنان است .
آری جامعه مسلمانان که آباد شدن زمین به دست او ، آبادی صالحی و آبادی مخصوصی است که ریشه شرک و فساد را میزند .
پس این جهات و امثال آن مورد اهتمام شارع بوده و باعث شده است که شارع اسلام حکم جواز تعدد زوجات را تشریع کند ، نه ترویج امر شهوترانی و ترغیب مردم به اینکه در شهوات غرق شوند ، و اگر اشکال کنندگان به اسلام در خصوص تشریع این حکم انصاف میداشتند لبه تیز حملات خود را متوجه بانیان تمدن غرب میکردند و جا داشت این تمدن را به ترویج فحشا و ترغیب مردان به شهوترانی متهم سازند ، نه اسلام را که اجتماع را بر پایه سعادت دینی قرار داده است .
بله در تجویز تعدد زوجات این اثر هست که شدت حرص مرد را شکسته و تسکین میدهد ، چون به قول معروف : هر آن کس که از چیزی منع شود به آن حریص میگردد و چنین کسی همی جز این ندارد که پرده منع را پاره و دیوار حبس را بشکند و خود را به آنچه از آن محرومش کردهاند برساند .
و مردان نیز در مورد تمتع و کامگیری از زنان چنین وضعی دارند ، اگر قانون ، او را از غیر همسر اولش منع کند ، حریصتر میشود ، ولی اگر قانون به او اجازه گرفتن همسر دوم و سوم را بدهد ، هر چند بیش از یک همسر نداشته باشد ، عطش حرصش فرو مینشیند و با خود فکر میکند که برای گرفتن همسر دیگر راه باز است و کسی نمیتواند مرا جلوگیری کند ، اگر روزی خود را در تنگنا ببینم از این حق استفاده میکنم (موسوی همدانی(مترجم): و اگر در تنگنا ندید ، مساله را سبک و سنگین نموده ، اگر دید گرفتن زن دوم از نظر اقتصاد و از نظر اداره دو خانه صرفه دارد ، میگیرد و اگر صرفه نداشت نمیگیرد).
و همین باز بودن راه ، بهانه او را از ارتکاب زنا و هتک ناموس محترم مردم ، از دستش میگیرد .
در میان غربیها بعضی از نویسندگان رعایت انصاف را نموده و گفتهاند : در اشاعه زنا و فحشا بین ملتهای مسیحی مذهب ، هیچ عاملی نیرومندتر از تحریم تعدد زوجات بوسیله کلیسا نبوده است .
مسترجان دیون پورت انگلیسی در کتاب عذر به پیشگاه محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و قرآن ( ترجمه فاضل دانشمند آقای سعیدی )این انصاف را به خرج داده است .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 298 تا 300 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ازدواج- نکاح- زناشویی |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اشکال بر حکم جواز «تعدد زوجات» و پاسخ به آن
اسلام قانون ازدواج با یک زن را تشریع و با بیشتر از یک همسر، یعنى تا چهار همسر را در صورت تمکن از رعایت عدالت در بین آنها، تنفیذ نموده، و تمام محذورهایى را که متوجه این تنفیذ مىشود به بیانى که خواهد آمد اصلاح کرده و فرموده: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف»(بقره/228)، بعضىها به این حکم یعنى «جواز تعدد زوجات» اشکال ذیل را کردهاند:
این قانون موقعیت اجتماعى زنان را در جامعه پائین مىآورد، و در حقیقت ارزش چهار زن را معادل با ارزش یک مرد مىکند و این خود یک ارزیابى جائرانه و ظالمانه است، حتى با مذاق خود اسلام سازگار نیست، چرا که اسلام در قانون ارث و در مساله شهادت یک مرد را برابر دو زن قرار داده، با این حساب باید ازدواج یک مرد را با دو زن تجویز کند، نه بیشتر، پس تجویز ازدواج با چهار زن به هر حال از عدالت عدول کردن است، آن هم بدون دلیل، و این چهار اشکال اعتراضاتى است که مسیحیان و یا متمدنین طرفدار تساوى «حقوق زن و مرد» بر اسلام وارد کردهاند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و اما در جواب این اشکال:" که تجویز تعدد زوجات مقام زن را در مجتمع پائین مىآورد"! باید گفت که هرگز چنین نیست، همانطور که در مباحث گذشته (یعنى در بحث علمى که در جلد دوم عربى این کتاب صفحه 273 پیرامون حقوق زن در اسلام داشتیم) اثبات کردیم که زنان در هیچ سنتى از سنتهاى دینى و یا دنیوى نه قدیمش و نه جدیدش همانند اسلام مورد احترام قرار نگرفتهاند و هیچ سنتى از سنن قدیم و جدید حقوق آنان را همچون اسلام مراعات ننموده است، براى بیشتر روشن شدن این مساله، مطالب مشروحى بیان خواهیم نمود. جواز تعدد زوجات براى مرد در حقیقت و واقع امر توهین به زن و از بین بردن موقعیت اجتماعى و حقوق او نیست، بلکه بخاطر مصالحى است که بیان بعضى از آنها گذشت.
بسیارى از نویسندگان و دانشمندان غربى (اعم از دانشمندان مرد و زن) به نیکى و حسن این قانون اسلامى اعتراف نموده، و به مفاسدى که از ناحیه تحریم تعدد زوجات گریبانگیر جامعهها شده است اعتراف کردهاند، خواننده عزیز مىتواند به مظان این نوشتهها مراجعه نماید.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 299 و 300 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ازدواج- نکاح- زناشویی |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نیکى و حسن قانون اسلامى در تعدد زوجات
قویترین و محکمترین دلیلی که مخالفین غربی به قانون تعدد زوجات گرفته و به آن تمسک کردهاند همان گرفتاریها و مصیبتهائی است که در خانههای مسلمانانی که دو زن و یا چند زن هست مشاهده میشود که این خانهها همیشه محل داد و فریاد و حسد ورزیدن به یکدیگر است . که در این مورد می گوییم این ایراد حکم اسلام نیست بلکه ایراد از مسلمانان است که باید این حکم را به خوبی اجرا کنند و خوب اجرا نشدن قانون به معنای بد بودن آن قانون نیست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : قوىترین و محکمترین دلیلى که مخالفین غربى به قانون تعدد زوجات گرفته و به آن تمسک کردهاند و در نظر دانشمندان و اهل مطالعه آب و تابش دادهاند، همان گرفتاریها و مصیبتهایى است که در خانههاى مسلمانانى که دو زن و یا چند زن هست مشاهده مىشود که این خانهها همیشه محل داد و فریاد و حسد ورزیدن به یکدیگر است. و اهل آن خانه (اعم از زن و مرد) از روزى که زن دوم، سوم و ... وارد خانه مرد مىشوند تا روزى که وارد خانه قبر مىگردند روى سعادت و خوشى را نمىبینند، تا جایى که خود مسلمانان این حسد را به نام" مرض هووها" نامیدهاند.
در چنین زمانى است که تمامى عواطف و احساسات رقیق و لطیف فطرى و طبیعى زنان، مانند:" مهر و محبت"،" نرمخویى"،" رقت"،" رأفت"،" شفقت"،" خیرخواهى"،" حفظ غیب"،" وفا"،" مودت"،" رحمت"،" اخلاص" و ... نسبت به شوهر و فرزندانى که شوهر از همسر قبلیش داشته، و نیز علاقه به خانه و همه متعلقات آن که از صفات غریزى زن است برگشته و جاى خود را به ضد خودش مىدهد و در نتیجه خانه را که باید جاى سکونت و استراحت آدمى و محل برطرف کردن خستگى تن و تالمات روحى و جسمى انسان باشد و هر مردى در زندگى روزمرهاش دچار آنها مىشود به صورت گود زورخانه و معرکه قتال در مىآید، معرکهاى که در آن نه براى جان کسى احترامى هست و نه براى عرضش و نه آبرویش و نه مالش، و خلاصه هیچ کس از کس دیگر در امان نیست.
و معلوم است که در چنین خانهاى صفاى زندگى مبدل به کدورت گشته و لذت زندگى از آنجا کوچ مىکند و جاى خود را به ضرب و شتم و فحش و ناسزا و سعایت و سخن چینى و رقابت و نیرنگ مىدهد و بچههاى چنین خانهاى نیز با بچههاى دیگر خانهها فرق داشته و دائما در حال اختلاف و مشاجره هستند و چه بسا که (کارد مرد به استخوانش رسیده و همسر خود را به قتل برساند و یا) زن در صدد نابود کردن شوهر، و بچهها در مقام کشتن یکدیگر و یا در صدد کشتن پدر بر آیند و پیوند خویشاوندى و قرابت و برادرى جاى خود را به انتقام و خونخواهى بدهد. و معلوم است که (موسوی همدانی(مترجم): به فرموده رسول خدا (ص) که: الحب یتوارث و البغض یتوارث، دشمنى نسل اول خانوداه، به نسلهاى بعدى نیز منتقل مىگردد) خونریزى و نابودى نسل، و فساد خانه در نسلهاى مردى که داراى دو زن مىباشد ادامه یابد.
از تمام اینها که بگذریم، آثار سوء تعدد زوجات به بیرون از خانه یعنى به جامعه نیز راه یافته و باعث شقاوت و فساد اخلاق و قساوت و ظلم و بغى و فحشا و سلب امنیت و اعتماد مىگردد. و مخصوصا که اگر جواز طلاق را هم بر این قانون (جواز تعدد زوجات) اضافه کنیم بخوبى روشن مىشود که این دو حکم (جواز تعدد زوجات و طلاق) کار مردان جامعه را به کجا مىکشاند، وقتى مرد بتواند هر که را خواست بگیرد و هر یک از همسرانش را خواست طلاق دهد، خود بخود ذوقى و شهوتپرست بار مىآید، چنین مردى جز پیروى از شهواتش و اطفاى آتش حرصش و گرفتن این زن و رها کردن آن زن، عزت دادن به این و خوار ساختن آن، هیچ کارى و هیچ همى ندارد و این وضع جز تباه کردن و بدبخت ساختن نیمى از مردم جامعه (یعنى زنان) اثر دیگرى ندارد، علاوه بر اینکه با تباهى آن نصف (زنان)، نصف دیگر (مردان) نیز تباه مىشوند. این بود حاصل سخنان مخالفین که به خورد جامعه دادهاند، انصافا سخن درستى است و ما قبول داریم، و لیکن هیچیک از آنها بر اسلام و تشریع اسلام وارد نیست، بلکه همهاش متوجه مسلمانان است.
آری ، اگر مخالفین ، عصر و دورهای را نشان دهند که در آن دوره مسلمانان به حقیقت احکام دین و تعالیم آن عمل کرده باشند و در آن دوره نیز این آثار سوء بر مساله تعدد زوجات و جواز طلاق مترتب شده باشد ، آنگاه میتوانند ادعا کنند که آثار سوء نامبرده ، از ناحیه جواز تعدد زوجات و طلاق است ، ولی با کمال تاسف مسلمانان قرنها است که حکومت اسلامی ندارند و آنان که سردمداران مسلمانان بودند ، صالح نبودند ، تا مسلمانان را بر طبق تربیت اسلامی و با تعالیم عالیه آن تربیت کنند ، بلکه خود آن سردمداران در پرده دری و نقض قوانین و ابطال حدود دین پیشگامتر از مردم بودند و واضح است که مردم تابع مرام پادشاهان خویشند .
و اگر ما بخواهیم در اینجا به نقل قسمتی از سرگذشت فرمانروایان و جریاناتی که در دربار آنان جاری بوده و رسوائیهائی که پادشاهان کشورهای اسلامی به بار آوردند از روز مبدل شدن حکومت دینی به سلطنت و شاهنشاهی بپردازیم ، باید در همین جا کتابی جداگانه در بین کتاب تفسیر خود بنویسیم ( و این با وعده اختصاری که دادهایم نمىسازد) و کوتاه سخن آنکه اگر اشکالی هست به مسلمانان وارد است که اجتماع خانوادگی خویش را به گونهای ترتیب دادهاند که تامین کننده سعادت زندگیشان نیست و سیاستی را اتخاذ میکنند که نمیتوانند آن را پیاده سازند و در پیاده کردنش از صراط مستقیم منحرف نشوند ، تازه گناه این آثار سوء به گردن مردان است ، نه زنان و فرزندان ، هر چند که هر کسی مسؤول گناه خویش است ، ولی ریشه تمام این مفاسد و بدبختیها و خانمان براندازیها و ... روش و مرام اینگونه مردان است که سعادت خود و همسر و اولاد خود را و صفای جو جامعه خویش را فدای شهوترانی و نادانی خود میکنند.
و اما اسلام ( همانطور که در سابق بیان کردیم ) قانون تعدد زوجات را بدون قید و بند تشریع نکرده ، و اصلا آن را بر همه مردان واجب و لازم ننموده ، بلکه به طبیعت و حال افراد توجه فرموده ، و همچنین عوارضی را که ممکن است احیانا برای افرادی عارض شود در نظر گرفته ، و به بیانی که گذشت صلاحیت قطعی را شرط نموده و مفاسد و محذورهائی را که در تعدد زوجات وجود دارد بر شمرده و در چنین موقعیتی است که آن را جایز دانسته ، تا مصالح مجتمع اسلامی انسانها تامین شود .
و حکم جواز را مقید به صورتی کرده است که هیچیک از مفاسد شنیع نامبرده پیش نیاید و آن در صورتی است که مرد از خود اطمینان داشته باشد به اینکه میتواند بین چند همسر به عدالت رفتار کند .
پس تنها کسی که چنین اطمینانی از خود دارد و خدای تعالی چنین توفیقی به او داده ، از نظر دین اسلام میتواند بیش از یک زن داشته باشد .
و اما آن مردانی که ( اشکال کنندگان .
وضعشان را با آب و تاب نقل کردهاند که) هیچ عنایتی به سعادت خود و زن و فرزند خود ندارند و جز ارضای شکم و شهوت هیچ چیزی برایشان محترم نیست ، و زن برایشان جز وسیلهای که برای شهوترانی مردان خلق شدهاند مفهومی ندارد ، آنها ارتباطی با اسلام ندارند و اسلام هم به هیچ وجه اعمالشان را امضا ننموده و از نظر اسلام اصلا زن گرفتن برای آنان با وجود این وضعی که دارند جایز نیست و اگر واجد شرایط باشند و زن را یک حیوان نپندارند ، تنها یک زن میتوانند اختیار کنند .
علاوه بر اینکه در اصل اشکال بین دو جهت که از نظر اسلام از هم جدا نیستند یعنی جهت تشریع و جهت ولایت خلط شده است .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 300 تا 302 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ازدواج- نکاح- زناشویی |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عدم جریان صحیح یک قانون در جامعهاى، الزاما به معناى بطلان و فساد آن قانون نیست
عدهای از دانشمندان برای اینکه قانونی را مفید محسوب کنند تاثیرش را درجامعه بررسی می کنند و با بررسی تاثیر تعدد زوجات درجوامع اسلامی نتیجه می گیرند که این قانون مفید نیست ولی توجه نکرده اند که این ایراد از مسلمانان است که این قانون را خوب اجرا نمی کنند و ارتباطی به قانون ندارد. (اگر مجریان، قانون مفیدی را به خوبی اجرا نکنند و به این علت در جامعه تاثیر مفید نگذارد آیا به معنی بد بودن آن قانون است؟)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در نظر دانشمندان امروز معیار در داوری اینکه چه قانونی از قوانین موضوعه و چه سنتی از سنتهای جاریه صحیح و چه قانون و سنتی فاسد است ، آثار و نتایج آن قانون است که اگر بعد از پیاده شدنش در جامعه ، آثارش مورد پسند واقع شد آن قانون را قانونی خوب میدانند ، و اگر نتایج خوبی به بار نیاورد ، میگویند این قانون خوب نیست ، خلاصه اینکه معیار خوبی و بدی قانون را پسند و عدم پسند مردم میدانند ، حال مردم در هر سطحی که باشند و هر درکی و میلی که داشته باشند مهم نیست .
و من گمان نمیکنم که این دانشمندان غفلت ورزیده باشند از اینکه : چه بسا میشود که جامعهای دارای بعضی سنن و عادات و عوارضی باشد که با حکم مورد بحث نسازد و اینکه باید مجتمع را مجهز کرد به روشی که منافی آن حکم یا آن سنت نباشد ، تا مسیر خود را بداند و بفهمد که کارش به کجا میانجامد و چه اثری از کار او بجا میماند ، خیر یا شر ، نفع یا ضرر ؟.
چیزی که هست این دانشمندان در قوانین ، تنها خواست و تقاضای جامعه را معیار قرار میدهند.
یعنی تقاضائی که از وضع حاضر و ظاهر اندیشه جامعه ناشی میشود ، حال آن وضع هر چه میخواهد باشد و آن تفکر و اندیشه هر چه میخواهد باشد و هر استدعا و تقاضا که میخواهد داشته باشد .
در نظر این دانشمندان قانون صحیح و صالح چنین قانونی است و بقیه قوانین غیر صالح است ( هر چند مطابق عقل و فطرت باشد).
به همین جهت است که وقتی مسلمانان را میبینند که در وادی گمراهی سرگردان و در پرتگاه هلاکت واقعند و فساد از سراسر زندگی مادی و معنویشان میبارد ، آنچه فساد میبینند به اسلام ، یعنی دین مسلمانان نسبت میدهند ، اگر دروغ و خیانت و بد دهنی و پایمال کردن حقوق یکدیگر و گسترش ظلم و فساد خانوادهها و اختلال و هرج و مرج در جامعه را مشاهده میکنند ، آنها را به قوانین دینی دایر در بین ایشان نسبت میدهند و میپندارند که جریان سنت اسلام و تاثیرات آن مانند سایر سنتهای اجتماعی است که ( با تبلیغات و یا به اصطلاح روز ، شستشو دادن مغز و) متراکم کردن احساسات در بین مردم ، بر آنها تحمیل میشود .
در نتیجه از این پندار خود نتیجه میگیرند که : اسلام باعث به وجود آمدن مفسدههای اجتماعیای است که در بین مسلمانان رواج یافته و تمامی این ظلمها و فسادها از اسلام سرچشمه میگیرد ! و حال آنکه بدترین ظلمها و نارواترین جنایتها در بینشان رایج بوده است .
و به قول معروف : کل الصید فی جوف الفراء - همه شکارها در جوف پوستین است و همچنین نتیجه این پندار غلط است که میگویند : اگر اسلام دین واقعی بود و اگر احکام و قوانین آن خوب و متضمن صلاح و سعادت مردم بود ، در خود مردم اثری سعادت بخش میگذاشت نه اینکه و بال مردم بشود .
این سخن ، سخن درستی نیست ، چرا که این دانشمندان بین طبیعت حکم صالح و مصلح ، و همچنین حکم بین مردم فاسد و مفسد خلط کردهاند ، اسلام که خم رنگرزی نیست ، اسلام مجموع معارف اعتقادی و اخلاقی است ، و قوانینی است عملی که هر سه قسمت آن با یکدیگر متناسب و مرتبط است و با همه تمامیتش وقتی اثر میگذارد که مجموعش عملی شود و اما اگر کسی معارف اعتقادی و اخلاقی آن را به دست آورده و در مرحله عمل کوتاهی کند ، البته اثری نخواهد داشت ، نظیر معجونها که وقتی یک جزء آن فاسد میشود همهاش را فاسد میکند و اثری مخالف به جای میگذارد ، و نیز وقتی اثر مطلوب را میبخشد که بدن بیمار برای ورود معجون و عمل کردنش آماده باشد که اگر انسانی که آن را مصرف میکند شرایط مصرف را رعایت نکند ، اثر آن خنثی میگردد و چه بسا نتیجه و اثری بر خلاف آنچه را که توقع داشت میگیرد .
گیرم که سنت اسلامی نیروی اصلاح مردم و از بین بردن سستیها و رذائل عمومی را به خاطر ضعف مبانی قانونیش نداشته باشد ، سنت دموکراتیک چرا این نیرو را نداشته و در بلوک شرق دنیا یعنی در بلاد اسلامنشین ، آن اثری را که در بلاد اروپا داشت ندارد ؟ خوب بود سنت دموکراتیک بعد از ناتوانی اسلام ، بتواند ما را اصلاح کند ؟ و چه شده است بر ما که هر چه بیشتر جلو میرویم و هر چه زیادتر برای پیشرفت تلاش میکنیم بیشتر به عقب بر میگردیم ، کسی شک ندارد در اینکه اعمال زشت و اخلاق رذیله در این عصر که روزگار به اصطلاح تمدن ! است در ما ریشهدارتر شده ، با اینکه نزدیک به نیم قرن است که خود را روشنفکر پنداشتهایم ، در حالی که حیوانی بیبندوبار بیش نیستیم ، نه بهرهای از عدالت اجتماعی داریم و نه حقوق بشر در بین ما زنده شده است .
از معارف عالی و عمومی و بالاخره از هر سعادت اجتماعی جز الفاظی بیمحتوا و دل خوش کن بهرهای نداریم ، تنها الفاظی از این حقوق بر سر زبانهایمان رد و بدل میشود .
و آیا میتوانید برای این جواب نقضی که ما بر شما وارد کردیم پاسخی بدهید ؟ نه ، هرگز ، و جز این نمیتوانید عذر بیاورید که در پاسخ ما بگوئید : به این جهت نظام دموکراتیک نتوانسته است شما را اصلاح کند که شما به دستورات نظام دموکراتیک عمل نکردید ، تا آثار خوبی در شما به جای بگذارد و اگر این جواب شما درست است ، چرا در مورد مکتب اسلام درست نباشد ؟ .
از این نیز بگذریم و فرض کنیم که ( العیاذ بالله ) اسلام به خاطر سستی بنیادش نتوانسته در دلهای مردم راه یافته و در اعماق جامعه بطور کامل نفوذ کند ، و در نتیجه حکومتش در جامعه دوام نیافته و نتوانسته است به حیات خود در اجتماع اسلامی ادامه دهد و موجودیت خود را حفظ کند ، به ناچار متروک و مهجور شده ، ولی چرا روش دموکراتیک که قبل از جنگ جهانی دوم مورد قبول و پسند همه عالم بود ، بعد از جنگ نامبرده از روسیه رانده شد و روش بلشویکی جایش را اشغال کرد ؟ ! ، و به فرض هم که برای این رانده شدن و منقلب شدن آن در روسیه به روشی دیگر ، عذری بتراشند ؟ چرا مرام دموکراتیک در ممالک چین ، لتونی ، استونی ، لیتوانی ، رومانی ، مجارستان و یوگسلاوی و کشورهائی دیگر به کمونیستی تبدیل شد ؟ و نیز چرا با اینکه سایر کشورها را تهدید میکرد و عمیقا در آنها نیز ریشه کرده بود ، ناگهان اینگونه از میان رفت ؟ .
و چرا همین کمونیستی نیز بعد از آنکه نزدیک به چهل سال از عمرش گذشته و تقریبا بر نیمی از جمعیت دنیا حکومت میکرد و دائما مبلغین آن و سردمدارانش به آن افتخار میکردند و از فضیلت آن میگفتند و اظهار میداشتند که : نظام کمونیستی تنها نظامی است که به استبداد و استثمار دموکراسی آلوده نشده و کشورهائی را که نظام کمونیستی بر آن حاکم بود بهشت موعود معرفی میکردند ، اما ناگهان همان مبلغین و سردمداران کمونیست دو سال قبل رهبر بی نظیر این رژیم یعنی استالین را به باد سرزنش و تقبیح گرفتند و اظهار نمودند که : حکومت 30 ساله ( سی سال حکومت استالین) حکومت زور و استبداد و بردهگیری به نام کمونیست بود .
و به ناچار در این مدت حکومت او تاثیر عظیمی در وضع قوانین و اجرای آن و سایر متعلقاتش داشت و تمامی این انحرافات جز از اراده مستبدانه و روحیه استثمارگر و بردهکشی و حکومت فردی که بدون هیچ معیار و ملاکی هزاران نفر را میکشت و هزاران نفر دیگر را زنده نگه میداشت ، اقوامی را سعادتمند و اقوامی دیگر را بدبخت میساخت و نشات نمیگرفت و خدا میداند که بعد از سردمداران فعلی چه کسانی بر سر کار آیند و چه بر سر مردم بیچاره بیاورند ! .
چه بسیار سنن و آدابی که( اعم از درست و نادرست) در جامعه رواج داشته و سپس به جهت عوامل مختلف ( که مهمترینش خیانت سردمداران و سست اراده بودن پیروان آن میباشد) از آن جامعه رخت بر بسته است و کسی که به کتابهای تاریخ مراجعه کند به این مطلب بر خورد میکند .
ای کاش میدانستم که ( در نظر دانشمندان غربی ) چه فرقی است بین اسلام از آن جهت که سنتی است اجتماعی ، و بین این سنتها که تغییر و تبدیل یافته است و چگونه است که این عذر را در سنتهای مذکور میپذیرند اما همان عذر را از اسلام نمیپذیرند ، راستی علت این یک بام و دو هوا چیست ؟ آری باید گفت که امروز کلمه حق در میان قدرت هول انگیز غربیان و جهالت و تقلید کورکورانه و به عبارت دیگر مرعوب شدن شرقیان از آن قدرت ، واقع شده پس نه آسمانی است که بر او سایه افکند و نه زمینی که او را به پشت خویش نشاند ، ( غربی حاضر نیست حقانیت اسلام را بپذیرد ، به خاطر اینکه علم و صنعتش او را مغرور ساخته است ، شرقی نیز نمیتواند آن را بپذیرد ، به خاطر آنکه در برابر تمدن غرب مرعوب شده مترجم ).
و به هر حال آنچه را که لازم است از بیانات مفصل قبلی ما متذکر شد ، این است که تاثیر گذاشتن و تاثیر نگذاشتن و همچنین باقی ماندن و از بین رفتن یک سنت در میان مردم چندان ارتباطی با درستی و نادرستی آن سنت ندارد تا از این مطلب بر حقانیت یک سنت استدلال کنیم و بگوئیم که چون این سنت در بین مردم باقیمانده پس حق است و همچنین استدلال کنیم به اینکه چون فلان سنت در جامعه متروک و بیاثر شده است ، پس باطل است ، بلکه علل و اسبابی دیگر در این باره اثر دارند .
و لذا میبینیم هر سنتی از سنتها که در تمامی دورانها ، در بین مردم دایر بوده و هست ، یک روز اثر خود را میبخشد و روزی دیگر عقیم میماند ، روزی در بین مردم باقی است و روزگاری دیگر به خاطر عواملی مختلف از میان آن مردم کوچ میکند ، به فرموده قرآن کریم : خدای تعالی روزگار را در بین مردم دست به دست میگرداند ، یک روز به کام مردمی و به ناکامی مردمی دیگر ، و روز دیگر به ناکامی دسته اول و به کام دسته دوم میچرخاند ، تا معلوم کند که افراد با ایمان چه کسانند ، تا همانها را گواه بر سایرین قرار دهد .
و سخن کوتاه اینکه قوانین اسلامی و احکامی که در آن هست بر حسب مبنا و مشرب با سایر قوانین اجتماعی که در بین مردم دایر است تفاوت دارد ، و آن تفاوت این است که قوانین و سنتهای بشری به اختلاف اعصار و دگرگونیها که در مصالح بشر پدید میآید ، دگرگون میشود .
و لیکن قوانین اسلامی به خاطر اینکه مبنایش مصالح و مفاسد واقعی است ، اختلاف و دگرگونگی نمیپذیرد ، نه واجبش و نه حرامش ، نه مستحبش و نه مکروهش ، و نه مباحش ، چیزی که هست اینکه : کارهائی را در اجتماع یک فرد میتواند انجام بدهد و یا ترک نماید و هر گونه تصرفی را که میخواهد میتواند بکند و میتواند نکند ، بر زمامدار جامعه اسلامی است که مردم را به آن عمل - اگر واجب است - وا دارد ، - و اگر حرام است - از آن نهی کند و ... ، کانه جامعه اسلامی یک تن واحد است و والی و زمامدار نیروی فکری و اداره کننده او است . بنا بر این اگر جامعه اسلامی دارای زمامدار و والی باشد ، میتواند مردم را از ظلمهائی که شما در جواز تعدد زوجات شمردید نهی کند و از آن کارهای زشتی که در زیر پوشش تعدد زوجات انجام میدهند جلوگیری نماید و حکم الهی به جواز تعدد زوجات به حال خود بماند و آن فسادها هم پدید نیاید .
آری حکم جواز تعدد زوجات یک تصمیم و حکمی است دائمی که به منظور تامین مصالح عمومی تشریع شده ، نظیر تصمیم یک فرد به اینکه تعدد زوجات را به خاطر مصلحتی که برای شخص او دارد ترک کند که اگر او به خاطر آن مصلحت چند همسر نگیرد ، حکم خدا را تغییر نداده و نخواسته است با این عمل خود بگوید تعدد زوجات را قبول ندارم ، بلکه خواسته است بگوید این حکم ، حکمی است مباح و من میتوانم به آن عمل نکنم .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 302 تا 308 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : قانون |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تعدد زوجات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
(اصحاب کلیسا)گفتهاند: پیامبر اسلام (ص) به خاطر شهوت رانی زنان متعددی را گرفته است که در مقابل باید گفت کسی که دنبال شهوت رانی است با زنان بیوه و پپری که بعضی از آنان چندین یتیم داشتند ازدواج نمی کرد بلکه بیشتر ازدواج های پیامبر(ص) به خاطر مصالحی از قبیل جلب حمایت برخی قبایل و سریرستی زنان بیوه و اموری از این قبیل بوده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : یکى دیگر از اعتراضاتى که (از سوى کلیسا) بر مساله تعدد زوجات رسول خدا (ص) شده این است که (اصحاب کلیسا) گفتهاند: تعدد زوجات جز حرص در شهوترانى و بى طاقتى در برابر طغیان شهوت هیچ انگیزه دیگرى ندارد و رسول خدا (ص) براى همین جهت تعدد زوجات را براى امتش تجویز کرد و حتى خودش به آن مقدارى که براى امت خود تجویز نموده (چهار همسر) اکتفاء ننموده و عدد همسرانش را به نه نفر رسانید.
این مساله به آیات متفرقه زیادى از قرآن کریم ارتباط پیدا مىکند که اگر ما بخواهیم بحث مفصلى که همه جهات مساله را فرا گیرد آغاز کنیم، على القاعده باید این بحث را در تفسیر یک یک آن آیات بیاوریم و به همین جهت گفتگوى مفصل را به محل مناسب خود مىگذاریم و در اینجا بطور اجمال اشارهاى مىنمائیم:
تعدد زوجات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به این سادگیها که آنان خیال کردهاند نبوده و انگیزه آن جناب از این کار زیاده روی در زن دوستی و شهوترانی نبوده است ، بلکه در طول زندگی و حیاتش هر یک از زنان را که اختیار میکرده ، به طرز خاصی بوده است .
اولین ازدواج آن حضرت با خدیجه کبرا علیها السلام بوده ، و حدود بیست سال و اندی از عمر شریفش را ( که تقریبا یک ثلث از عمر آنجناب است ) تنها با این یک همسر گذراند و به او اکتفا نمود ، که سیزده سال از این مدت بعد از نبوت و قبل از هجرتش ( از مکه به مدینه ) بوده .
آنگاه - در حالی که - هیچ همسری نداشت - از مکه به مدینه هجرت نموده و به نشر دعوت و اعلای کلمه دین پرداخت و آنگاه با زنانی که بعضی از آنها باکره و بعضی بیوه و همچنین بعضی جوان و بعضی دیگر عجوز و سالخورده بودند ازدواج کرد و همه این ازدواجها در مدت نزدیک به ده سال انجام شد و پس از این چند ازدواج ، همه زنان بر آن جناب تحریم شد ، مگر همان چند نفری که در حباله نکاحش بودند .
و معلوم است که چنین عملی با این خصوصیات ممکن نیست با انگیزه عشق به زن توجیه شود ، چون نزدیکی و معاشرت با اینگونه زنان آن هم در اواخر عمر و آن هم از کسی که در اوان عمرش ولع و عطشی برای این کار نداشته ، نمیتواند انگیزه آن باشد .
علاوه بر اینکه هیچ شکی نداریم در اینکه بر حسب عادت جاری ، کسانی که زن دوست و اسیر دوستی آنان و خلوت با آنانند ، معمولا عاشق جمال و مفتون ناز و کرشمهاند که جمال و ناز و کرشمه در زنان جوان است که در سن خرمی و طراوتند و سیره پیامبر اسلام از چنین حالتی حکایت نمیکند و عملا نیز دیدیم که بعد از دختر بکر ، با بیوه زن و بعد از زنان جوان با پیرهزن ازدواج کرد ، یعنی بعد از ازدواج با عایشه و ام حبیبه جوان ، با ام سلمه سالخورده و با زینب دختر جحش ، که در آن روز بیش از پنجاه سال از عمرشان گذشته بود ازدواج کرد .
از سوی دیگر زنان خود را مخیر کرد بین بهرهوری و ادامه به زندگی با آن جناب و سراح جمیل ، یعنی طلاق و در صورت ادامه زندگی با آن حضرت ، آنان را بین زهد در دنیا و ترک خود آرائی و تجمل مخیر نمود - اگر منظورشان از همسری با آن جناب ، خدا و رسول و خانه آخرت باشد - و اگر منظورشان از آرایش و تمتع و کام گیری از آن جناب دنیا باشد آیه زیر شاهد بر همین داستان است :« یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوة الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا و ان کنتن تردن الله و رسوله و الدار الاخرة فان الله اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما»(الاحزاب/28-29) و این معنا هم بطوری که ملاحظه میکنید با وضع مرد زن دوست و جمالپرست و عاشق وصال زنان ، نمیسازد ، (موسوی همدانی(مترجم): چون چنین مردی هرگز حاضر نیست زنی را که سالها عاشقش بوده و به زحمت به وصالش رسیده ، چنین آسان از دست بدهد) . پس برای یک دانشمند اهل تحقیق اگر انصاف داشته باشد ، راهی جز این باقی نمیماند که تعدد زوجات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و زن گرفتنش در اول بعثت و اواخر عمر را با عواملی دیگر غیر زن دوستی و شهوترانی توجیه کند .
( و اینک در توجیه آن میگوئیم ) : رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با بعضی از همسرانش به منظور کسب نیرو و به دست آوردن اقوام بیشتر و در نتیجه به خاطر جمعآوری یار و هوادار بیشتر ازدواج کرد و با بعضی دیگر به منظور جلب نمودن و دلجوئی و در نتیجه ایمن شدن از شر خویشاوند آن همسر ازدواج فرمود و با بعضی دیگر به این انگیزه ازدواج کرد که هزینه زندگیش را تکفل نماید و به دیگران بیاموزد که در حفظ ارامل و پیر زنان از فقر و مسکنت و بی کسی کوشا باشند ، و مؤمنین رفتار آن جناب را در بین خود سنتی قرار دهند و با بعضی دیگر به این منظور ازدواج کرد که با یک سنت جاهلیت مبارزه نموده و عملا آن را باطل سازد که ازدواجش با زینب دختر جحش به همین منظور بوده است ، چون او نخست همسر زید بن حارثه( پسر خوانده رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و زید او را طلاق داد و از نظر رسوم جاهلیت ازدواج با همسر پسر خوانده ممنوع بود ، چون پسر خوانده در نظر عرب جاهلی حکم پسر داشت ، همانطور که یک مرد نمیتواند همسر پسر صلبی خود را بگیرد ، از نظر اعراب ازدواج با همسر پسر خوانده نیز ممنوع بود ، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با زینب ازدواج کرد تا این رسم غلط را بر اندازد ، و آیاتی از قرآن در این باب نازل گردید .
و ازدواجش با سوده دختر زمعه به این جهت بوده که وی بعد از بازگشت از هجرت دوم از حبشه همسر خود را از دست داد و اقوام او همه کافر بودند و او اگر به میان اقوامش بر میگشت یا به قتلش میرساندند و یا شکنجهاش میکردند و یا بر گرویدن به کفر مجبورش میکردند لذا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای حفظ او از این مخاطر با او ازدواج نمود .
و ازدواجش با زینب دختر خزیمه این بود که همسر وی عبد الله بن جحش در جنگ احد کشته شد و او زنی بود که در جاهلیت به فقرا و مساکین بسیار انفاق و مهربانی میکرد و به همین جهت یکی از بانوان آبرومند و سرشناس آن دوره بود و او را مادر مساکین نامیده بودند ، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواست با ازدواج با وی آبروی او را حفظ کند ) و فضیلت او را تقدیر نماید ( .
و انگیزه ازدواجش با ام سلمه این بود که وی نام اصلیش هند بود و قبلا همسر عبد الله بن ابی سلمه پسر عمه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و برادر شیری آن جناب بود و اولین کسی بود که به حبشه هجرت کرد ، زنی زاهده و فاضله و دین دار و خردمند بود ، بعد از آنکه همسرش از دنیا رفت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به این جهت با او ازدواج کرد که زنی پیر و دارای ایتام بود و نمیتوانست یتیمان خود را اداره کند .
و ازدواجش با صفیه دختر حی بن اخطب بزرگ یهودیان بنی النضیر به این علت صورت گرفت که پدرش ابن اخطب در جنگ بنی النضیر کشته شد و شوهرش در جنگ خیبر به دست مسلمانان به قتل رسیده بود و در همین جنگ در بین اسیران قرار گرفته بود ، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را آزاد کرد و سپس به ازدواج خودش در آورد ، تا به این وسیله هم او را از ذلت اسارت حفظ کرده باشد و هم داماد یهودیان شده باشد .
و یهود به این خاطر دست از توطئه علیه او بردارند .
و سبب ازدواجش با جویریه که نام اصلیش برة و دختر حارث بزرگ یهودیان بنی المصطلق بود ، بدین جهت بود که در جنگ بنی المصطلق مسلمانان دویست خانهوار از زنان و کودکان قبیله را اسیر گرفته بودند ، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با جویریه ازدواج کرد تا با همه آنان خویشاوند شود ، مسلمانان چون اوضاع را چنین دیدند گفتند : همه اینها خویشاوندان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند و سزاوار نیست اسیر شوند ، ناگزیر همه را آزاد کردند و مردان بنی المصطلق نیز چون این رفتار را بدیدند تا آخرین نفر مسلمان شده و به مسلمین پیوستند و در نتیجه جمعیت بسیار زیادی به نیروی اسلام اضافه شد و این عمل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آن عکس العمل قبیله بنی المصطلق اثر خوبی در دل عرب به جای گذاشت .
و ازدواجش با میمونه که نامش بره و دختر حارث هلالیه بود ، به این خاطر بود که وی بعد از مرگ شوهر دومش ابی رهم پسر عبد العزی ، خود را به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بخشید تا کنیز او باشد ، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) - در برابر این اظهار محبت او را آزاد کرد و با او ازدواج نمود و این بعد از نزول آیهای بود که در این باره نازل شد .
و سبب ازدواجش با ام حبیبه ( رمله) دختر ابی سفیان این بود که وقتی با همسرش عبید الله بن جحش در دومین بار به حبشه مهاجرت نمود ، شوهرش در آنجا به دین نصرانیت در آمد و خود او در دین اسلام ثبات قدم به خرج داد .
و این عملی است که باید از ناحیه اسلام قدردانی بشود ، از سوی دیگر پدرش از سر سختترین دشمنان اسلام بود و همواره برای جنگیدن با مسلمین لشکر جمع میکرد ، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با او ازدواج کرد تا هم از عمل نیکش قدردانی شود ، و هم پدر او دست از دشمنی با او بردارد و هم خود او از خطرمحفوظ بماند .
ازدواجش با حفصه دختر عمر نیز بدین جهت بود که شوهر او خنیس بن خداقه در جنگ بدر کشته شد و او بیوه زن ماند .
و تنها همسری که در دختریش با آن جناب ازدواج کرد عایشه دختر ابی بکر بود .
بنا بر این اگر در این خصوصیات و در جهاتی که از سیره آن جناب در اول و آخر عمرش در اول بحث آوردیم و در زهدی که آن جناب نسبت به دنیا و زینت دنیا داشت و حتی همسران خود را نیز بدان دعوت میکرد دقت شود ، هیچ شکی باقی نمیماند در اینکه ازدواجهای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نظیر ازدواجهای مردم نبوده ، به اضافه اینکه رفتار آن جناب با زنان و احیای حقوق از دست رفته آنان در قرون جاهلیت و تجدید حرمت به باد رفتهشان و احیای شخصیت اجتماعیشان ، دلیل دیگری است بر اینکه آن جناب زن را تنها یک وسیله برای شهوترانی مردان نمیدانسته و تمام همش این بوده که زنان را از ذلت و بردگی نجات داده و به مردان بفهماند که زن نیز انسان است حتی در آخرین نفس عمرش نیز سفارش آنان را به مردان کرده و فرمود : الصلوة الصلوة و ما ملکت ایمانکم لا تکلفوهم ما لا یطیقون ، الله الله فی النساء فانهن عوان فی ایدیکم ، (سیره حلبى ج 3 ص 47)( تا آخر حدیث) .
و سیرهای که آن جناب در رعایت عدالت بین زنان و حسن معاشرتشان و مراقبت حال آنان داشت مختص به خود آن جناب بود که ان شاء الله در مباحث آینده که در باره سیره آن جناب بحث خواهیم کرد ، روایاتی و اشارهای به این جهت نیز میآوریم.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 307 تا 311 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای لغوی «اسراف»
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 276 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بیان خلاصه ای از مسائل ولایت ایتام
حال که این نکات را توجه کردى، اینک بار دیگر به دقت در دو آیه شریفه نظر کن، ببین با چه بیانى بدیع و بى نظیر همه مسائل ولایت را بیان کرده است، و ما مطالب آن را در سه قسمت خلاصه مىکنیم:
اول اینکه: مهمات و رءوس مسائل مربوط به سرپرستى اموال ایتام و هر محجور علیه دیگر را بیان کرده و فرموده است که چگونه باید آن اموال را تحویل گرفت و حفظ کرد و در رشتهاى از کسب و تجارت به کارش برد، تا منفعت و سود بدهد، و چگونه در آن تصرف نموده و چگونه به طفل تحویل داد، و نیز در چه زمانى تحویل گرفت، و در چه زمانى تحویل داد، و علاوه بر این با بیان مصلحت عمومى این مساله، مبناى آن را تحکیم نموده و آن مصلحت عمومى این است که مال- در همه دنیا- براى بحرکت در آوردن چرخ زندگى بشر است، (موسوی همدانی(مترجم): نه براى انباشتن و یا بر دیگران برترى کردن و امثال آن)، که بیانش گذشت.
دوم: یک اصل اخلاقى را در ضمن بیاناتش گنجاند که اگر بشر آن را رعایت کند بر طبق شرایعى که ذکر شده تربیت مىشود و آن جمله زیر است که مىفرماید: «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً»، حال که شما سرپرست و ما فوق طفل یتیم و یا دیوانه شدهاید، بر او تفوق و درشتى نکنید، بلکه رفتارتان با او سرشار از مهر و محبت و ادب و رفتارى پسندیده باشد.
سوم اینکه: توحید را زیر بناى همه آن احکام قرار داده، توحیدى که به تنهایى در تمامى احکام عملى و اخلاقى قرآن حاکم است، و به فرض اینکه احکام عملى و دستورات اخلاقى از حیث تاثیر ضعیف شود، تاثیر آن هم چنان و در همه موارد باقى است، و این معنا را در جمله «وَ کَفى بِاللَّهِ حَسِیباً» بیان فرموده.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج4، ص: 278 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● غرض اصلی از ازدوج
اصل پیوستگى بین زن و مرد امرى سفارشى و تحمیلى نیست، بلکه از امورى است که طبیعت بشرى بلکه طبیعت حیوانى، با رساترین وجه آن را توجیه و بیان مىکند و از آنجا که اسلام دین فطرت است طبعا این امر را تجویز کرده است، (و بلکه مقدار طبیعیش را مورد تاکید هم قرار داده).
و عمل تولید نسل و همچنین جوجهگذارى که از اهداف و مقاصد طبیعت است خود تنها عامل و سبب اصلى است که این پیوستگى را در قالب ازدواج ریخته و آن را از اختلاطهاى بىبندوبار و از صرف نزدیکى کردن در آورده تا شکل ازدواج توأم با تعهد به آن بدهد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و به همین جهت میبینیم حیواناتی که تربیت فرزندشان به عهده والدین است ، زن و مرد و به عبارت دیگر نر و ماده خود را نسبت به یکدیگر متعهد میدانند ، همانند پرندگان که ماده آنها مسؤول حضانت و پرورش تخم و تغذیه و تربیت جوجه است و نر آنها مسؤول رساندن آب و دانه به آشیانه . و نیز مانند حیواناتی که در مساله تولید مثل و تربیت فرزند احتیاج به لانه دارند ، ماده آنها در ساختن لانه و حفظ آن نیاز به همکاری نر دارد که اینگونه حیوانات برای امر تولید مثل روش ازدواج را انتخاب میکنند و این خود نوعی تعهد و ملازمت و اختصاص بین دو جفت نر و ماده را ایجاب میکند و آن دو را به یکدیگر میرساند و نیز به یکدیگر متعهد میسازد و در حفظ تخم ماده و تدبیر آن و بیرون کردن جوجه از تخم و همچنین تغذیه و تربیت جوجهها شریک میکند ، و این اشتراک مساعی همچنان ادامه دارد تا مدت تربیت اولاد به پایان رسیده و فرزند روی پای خود بایستد و از پدر و مادر جدا شود ، و دوباره نر و ماده ازدواج نموده ، ماده مجددا تخم بگذارد و ... پس عامل نکاح و ازدواج همانا تولید مثل و تربیت اولاد است ، و مساله اطفای شهوت و یا اشتراک در اعمال زندگی چون کسب و زراعت و جمع کردن مال و تدبیر غذا و شراب و وسایل خانه و اداره آن اموری است که از چهار چوب غرض طبیعت و خلقت خارج است و تنها جنبه مقدمیت داشته و یا فواید دیگری غیر از غرض اصلی بر آنها مترتب میشود .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج4، ص: 285 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ازدواج- نکاح- زناشویی |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● آیین نامهى پرداخت اموال یتمیان -
فاطمه نصيري خليلي
1- یتیمان را پیش از بلوغ، از نظر رشد اقتصادى، آزمایش کرده و با کارآموزى و یاددادن روش دادوستد انان را رشد دهید. «وابتلوا الیتامى...»
2- یتیم، زیر نظر ولىّ خود، حقّ تصرّف در مال خود را دارد. لازمهى عمل به «وابتلوا»، آن است که یتیم زیر نظر ولىّ خود تصرّف کند، تا آزمایش شود.
3- براى در اختیار داشتن سرمایه، علاوه بر بلوغ جنسى، بلوغ اقتصادى و اجتماعى هم لازم است. «اذابلغوالنکاح فان آنستم منهم رشداً»
امام صادقعلیه السلام فرمودند: مراد از «آنستم رشدا» این است که بتواتند مال خود را حفظ کند.[235]
4- در سپردن اموال یتیم به او، حدس و گمان کافى نیست. باید اطمینان به رشد داشته باشید. «آنستم منهم رشداً»
5 - مالکیّت، همواره همراه با جواز تصرّف نیست. یتیم مالک هست، امّا تا رشد نیابد، حقّ تصرّف ندارد. «فَان انستم منهم رُشداً»
6- افراد متمکّن، خدمات اجتماعى را بدون چشمداشت انجام دهند. «من کان غنیاً فلیستعفف»
7- در گرفتن حقّالزّحمه، حدّ متعارف را در نظر بگیرید. «فلیأکل بالمعروف»
امام صادقعلیه السلام فرمودند: مراد از «فلیاکل بالمعروف» به مقدارى است که شکم خود را سیر کند.[236]
8 - هم اموال یتمیان را حفظ کنید، هم با شاهد گرفتن و جلوگیرى از اختلافات و تهمتهاى آینده، آبروى خود را حفظ کنید. «فاشهدواعلیهم»
9- گواهى مردم، براى حفظ عزّت دنیاست و گواهى خدا براى عزّت آخرت. «وکفى باللّه حسیباً»
10 - گواه گرفتن در جامعه، نزاع را خاتمه مىدهد، ولى حساب قیامت همچنان پابرجاست. «وکفى باللّه حسیباً»
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● آیین نامهى پرداخت اموال یتمیان -
عليرضا مزروعي
1- یتیمان را پیش از بلوغ، از نظر رشد اقتصادى، آزمایش کرده و با کارآموزى و یاددادن روش دادوستد انان را رشد دهید. «وابتلوا الیتامى...» 2- یتیم، زیر نظر ولىّ خود، حقّ تصرّف در مال خود را دارد. لازمهى عمل به «وابتلوا»، آن است که یتیم زیر نظر ولىّ خود تصرّف کند، تا آزمایش شود. 3- براى در اختیار داشتن سرمایه، علاوه بر بلوغ جنسى، بلوغ اقتصادى و اجتماعى هم لازم است. «اذابلغوالنکاح فان آنستم منهم رشداً» امام صادقعلیه السلام فرمودند: مراد از «آنستم رشدا» این است که بتواتند مال خود را حفظ کند. <235> 4- در سپردن اموال یتیم به او، حدس و گمان کافى نیست. باید اطمینان به رشد داشته باشید. «آنستم منهم رشداً» 5 - مالکیّت، همواره همراه با جواز تصرّف نیست. یتیم مالک هست، امّا تا رشد نیابد، حقّ تصرّف ندارد. «فَان انستم منهم رُشداً» 6- افراد متمکّن، خدمات اجتماعى را بدون چشمداشت انجام دهند. «من کان غنیاً فلیستعفف» 7- در گرفتن حقّالزّحمه، حدّ متعارف را در نظر بگیرید. «فلیأکل بالمعروف» امام صادقعلیه السلام فرمودند: مراد از «فلیاکل بالمعروف» به مقدارى است که شکم خود را سیر کند. <236> 8 - هم اموال یتمیان را حفظ کنید، هم با شاهد گرفتن و جلوگیرى از اختلافات و تهمتهاى آینده، آبروى خود را حفظ کنید. «فاشهدواعلیهم» 9- گواهى مردم، براى حفظ عزّت دنیاست و گواهى خدا براى عزّت آخرت. «وکفى باللّه حسیباً» 10 - گواه گرفتن در جامعه، نزاع را خاتمه مىدهد، ولى حساب قیامت همچنان پابرجاست. «وکفى باللّه حسیباً»
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : احکام مالی |
گوینده : علیرضا مزروعی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● یتیمان -
مسعود ورزيده
امام صادق علیه السلام فرمودند: مراد از «آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً» این است که یتیمان بتوانند مال خود را حفظ کند. «1»
همچنین فرمودند: مراد از «فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ» به مقدارى است که شکم خود را سیر کند. «2»یباً»
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.