از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فاتقواالله و اصلحواذات بینکم و اطیعوا الله و رسوله ان کنتم مؤمنین ):(از تو در باره انفال سئوال می کنند، بگو:انفال از آن خدا و رسول است ، پس از خدا بپرهیزید و میان خودتان صلح بر قرار سازید و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید،اگر با ایمان هستید)، (نفل )یعنی زیادی و اضافه ، یا آن چیزی که مالکی نداشته باشد، و برآن مقدار اموالی اطلاق می شود که زاید بر آن اموالیست که مردم مالک آن هستند،مثل کوهها و رودخانه هاو بیابانها و اموال بی وارث ،چنین اموالی از آن خدا ورسول است و بر غنائم جنگی نیز انفال اطلاق می شود و سئوال مردم گویای آنست که در باره انفال خصومتی وجود داشته است ، خلاصه می فرماید:اینچنین اموالی که مالکی ندارند از آن خدا و رسول است ، لذا از خدا بترسید و به حدودآنها تجاوز نکنید و میان خود صلح بر قرار نمائید، یعنی خصومتهایی که بین شماظاهر شده و روابط شما را تیره کرده و حالات شما را دگرگون و تباه نموده ،اصلاح نمائیدو همه این عبارات گویای آنست که در باره مسأله انفال بین مردم نزاع و تخاصم وجود داشته و به همین جهت هم حکم آن را از پیامبر(ص )سئوال کرده اند و آیه شریفه پس از بیان حکم این مسأله می فرماید:اگر مؤمن هستید ،احکام خدا و رسول را تصدیق کنید و در عمل به آنها از خدا و رسولش اطاعت نمائید. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حمزه خان بيگي - فی ظلال القران = شهید سید قطب
ابن‌کثیر در تفسیر گفته است‌: ابوداود، نسائی‌، ابن جریر، ابن مردویه - ‌که الفاظ حدیث از او است - ابن جبّان، و حاکم از ر‌اه‌های‌ گوناگون از داود پسر ابوهند، و او از عکرمه‌، ،. وی از ابن عبّاس‌، روایت کرده‌اند کـه ابن عـبّاس گفته است‌: هنگامی کـه روز بدر پـیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود:

(من صنع کذا وکذا و کذا).

هر کس چنین و چنان کند، این چیز و آن چیز از آن او است.

جوانان قوم در راه انجام این چنین و آن چنان‌ کاری بر همدیگر سرعت ‌گرفتند، و پیر مردان در زیر پـرچـمها ماندند. هنگامی‌ که غنائم حاضر آورده شد، آمـدند و درخواست چیزهائی کردند که برای آنان قرار داده شده بود. پیر مردان بدیشان گفتند: خویشتن را بر ما مـقدّم ندارید. چرا که ما سدّ و مانع میان شما و دشمنان ‌گشتیم و ایشان را از شما بازداشتیم‌. اگر ما سدّ و مانع سر راه آنان نمی‌شدیم پرده از شما برمی‌افتاد و به سـوی مـا برمی‌گشتید و کاری نمی‌توانستید بکنید. بدین وسـیله کشمکش درگرفت و ایزد متعال همچو‌ن آیاتی را نازل فرمود:

(یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأنْفَالِ ).

از تو دربارۀ غنائم مـی‌پرسند (‌و می‏‎گویند که غنائم جنگ بدر چگونه تقسیم می‏‎گردد و به چه کسانی تعلّق می‌گیرد؟‌)‌....

تا می‌رسد به این فرمودۀ خدا:

(وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) (١)

و اگر مسلمانید از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کنید. ثوری از کلبی‌، و او از ابوصالح‌، و وی از ابن عبّاس روایت کرده است که ابن عبّاس‌ گفته است‌: وقـتی کـه روز بدر فرا رسید پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم‌ فرمود:

(من قتل قتیلاً فله کذا وکذا , ومن أتى بأسیر فله کذا وکذا ).

هر کس فردی را بکشد پاداش او چنین و چنان است‌، و هر کس اسیری را بگیرد و بـیاورد پـاداش او چنین و چنان است‌.

ابوالیسیر دو اسیر را بیاورد و گفت‌: ای پیغمبر خـدا - درود و آمرزش خدا بهرۀ تو باد - تـو به ما وعـده داده‌ای ... سعد پسر عباده بلند شد و گفت‌: ای پـیغمبر خدا، اگر ایـنان را بـدهی بـرای اصحاب تو چـیزی نمی‌ماند. نه قناعت به پـاداش اندک‌، و نـه ترس از دشمنان ما را از رزم بدور داشته است‌. بلکه ما در اینجا بدان خاطر مانده‌ایم تا از تو مراقبت و محافظت‌ کنیم و مواظب باشیم دشمنان از پشت سـر بر تـو نـتازند... کشمکش درگرفت و آیات قرآن نازل ‌گردید:

(یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ ).

از تو دربارۀ غنائم مـی‌پرسند (‌و می‌گویند که غنائم جنگ بدر چگونه تقسیم می‏‎گردد و به چه کسانی تعلّق مــی‌گیرد؟‌) بگـو: غنائم از آن خدا و پیغمبر است (‌و پیغمبر به فرمان خدا تقسیم آن را به عهده می‌گیرد)‌. و این آیات قرآن نیز نازل شد:

(واعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه).

(‌ای مسلمانان‌!) بدانید کـه همۀ غنائمی را کـه فرا چنگ آورده‌اید یک پنجم آن متعلّق به خـدا است ... . تا آخر آیه ...

امام احمد روایت کرده است و گفته است‌: ابومعاویه‌، و ابو اسحاق شیبانی، برای ما از محمّد پسر عبیدالله ثقفی‌، و او از سعد پسر ابووقّاص نقل‌ کرده است و گفته است‌: وقتی‌ که روز بدر فرا رسید و برادرم عمیر کشته شد، سعید پسر عاص را کشتم‌، و شمشیرش را برداشتم‌ کـه ذوالکـثیفه نامیده مــی‌شد، و آن را به خـدمت پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بردم‌. فرمود:

(اذهب فاطرحه فی القبض ).

برو آن را به میان چیزهائی بینداز که گرفته شده است‌. سعد پسر ابووقّاص ‌گفته است‌: گشتم و کسی جز خدا نمی‌داند که به سبب‌ کشته شدن برادرم و بازپس گرفتن غنیمتم چه حالی داشتم‌. هنوز مسافت زیـادی را طی نکرده بودم سورۀ انفال نازل‌ گردید. پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم به من فرمود:

( اذهب فخذ سلبک ).

برو و غنیمت خود را بازپس بگیر.

امام احمد باز هم‌ گفته است‌: اسود پسر عامر، و ابوبکر برای ما از عاصم پسر ابونجود، و او از مصعب پسر سعد، و وی از سعد پسر مالک‌، روایت‌ کرده است‌ که گفته است‌:‌ گفتم ای پیغمبر خدا، یزدان امــروز مـرا از دست مشرکان سالم به در برد، این شمشیر را به مـن ببخش. فرمود:

(إن هذا السیف لا لک ولا لی , ضعه ).

این شمشیر نه از آن تو است و نه از آن من‌، آن را بگذار. آن را گذاشتم و برگشتم‌. به خود گفتم‌: حه بسا ایـن شمشیر به کسی داده شود که‌ کاری ‌که مـن کرده‌ام و رنجی ‌که من برده‌ام از او ساخته نباشد و سر نزند. ناگهان مردی از پشت سر مرا فریاد زد. گفتم‌: چه بسا خدا چیزی دربارۀ من نازل فرموده باشد؟ پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود:

(قد سألتنی السیف , ولیس هو لی , وإنه قد وهب لی , فهو لک " . قال:وأنزل الله هذه الآیة:).

تو از من شـمشیر را درخواست کردی‌. ولی شمشیر متعلّق به من نبود، امّا هم ایـنک بـه مـن بـخشیده شـده است‌، آن را به تو می‌دهم ... خدا این آیه را نازل فرموده است‌:‌.

(یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ ).

از تو دربارۀ غنائم می‌پرسند. بگو: غنائم از آن خدا و پیغمبر است‌.

ابوداوود و ترمذی و نسائی از راه‌هـای‌ گوناگون از ابوبکر پسر عیاش‌، آن را روایت کرده‌اند. ترمذی‌ گفته است‌: حدیث حسن صحیحی است‌.

این روایتها برای ما فضائی را به تصویر می‌زند که سورۀ انفال در آن نازل شده است‌... انسان به هراس می‌افتد و شگفت زده می‌شود وقتی‌ که می‏‎بیند اهل بدر دربارۀ غنائم سخن می‏‎گویند. چرا که اهـل بدر یـا از مهاجرانی بودند که همه چیز خود را پشت سر رها کرده‌اند و همراه با عقیدۀ خویش مهاجرت نموده‌اند، و به چیزی از کالاهای زندگی ایـن دنـیا رو نمی‌کنند و نمی‌نگرند. و یا اهل بدر ا‌ز انصار هستند، انصاری‌ که مـهاجران را مـنزل و مأوی داده‌انـد و در پـناه خود گرفته‌اند، و ایشان را در دیار و اموال خویشتن شریک نموده‌ا‌ند. در راه یزدان از صرف اموال و دارائـی ایـن جهانی دریغ نمی‌ورزند و تنگچشمی نمی‌کنند. یا آنان همان گونه هسـتند که پروردگارشان دربارۀ ایشـان فرموده است‌:



(یحبون من هاجر إلیهم ولا یجدون فی صدورهم حاجة مما أوتوا , ویؤثرون على أنفسهم ولو کان بهم خصاصة).

کسانی را دوست می‌دارند که به پیش ایشان مـهاجرت کرده‌اند، و در درون احساس و رغبت نیازی نمی‏‎کنند به چیزهائی که به مهاجران داده شده است‌، و ایشان را بر خود ترجیح می‌دهند، هر چند که خود سخت نیازمند باشند. (‌حشر / ٩)

ما تفسیر این پدیده را تا اندازه‌ای در خـود روایـتها خواهیم یافت‌. غنائم در آن هنگام مربوط و منوط به تلاش و کوشش و کارآئی و دلیری در کـارزار داشت‌. بدین سبب غنائم بر رنج‌ کشیدن و هنرنمائی ‌کـردن درپیکار گواه بود و پهلوانی و قهرمانی را نشان مـی‌داد. مردمان هم در آن روزگار آزمند این گواهی از سوی پیغمبر خدا صلّی الله علیه واله وسلّم و از جانب یزدان بزرگوار سـبحان بودند، و می‌خواستند دلهایشان با پیروزی بر مشرکین در نخستین پیکار تسکین یابد و بدین آرزوی درونی برسند. این آز و آرزو بر هر کار دیگری غلبه ‌کرده بود و هر چیز دیگری را از یاد کسانی برده بود که از غنائم سخن می‌گفتند، تا یزدان سبحان ایشان را متوجّه می‌کند که در رفتار و کردار با یکدیگر ضرورت بزرگواری و گذشت را پیش چشم دارند، و صلاح ‌کار و بار همدیگر را در دلها و درونـهایشان بـنگارند. بـیدار و هوشیار شدند و همان چیزی را احساس‌ کردند و گفتند که عباده پسر صامت رضی الله عنهُ گفت‌: (‌این سوره دربارۀ ما اصحاب بدر نازل گردید، بدان گاه که دربارۀ غنیمت کشـمکش پیدا کردیم و اخلاق ما راجع بدان بد و ناجور گردید، و خدا غنیمت را از دست ما بیرون آورد، و اختیار آن را به پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم واگذار فرمود)‌.

خداوند سبحان مسلمانان را در گفتار و کردار با تربیت ربّانی پرورده کرد. کار غـنائم را بـطور کـلّی از دست ایشان بیرون آورد و آن را به پیغمبر خود صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌واگذار فرمود. حتّی حکم تقسیم غنائم را بطور کلّی نازل‌ کرد و حقّ آنان نبود که دربارۀ غنائم‌ کشمکش‌ کنند. بلکه فضل و لطفی از جانب خدا بر ایشان قلمداد فرمود. پیغمبر یزدان غنائم را در میانشان تقسیم می‌کرد، بدان‌گونه‌ که پروردگار‌شان بدو آموخت‌. همسو و هـمراه بـا اجـراء عملی تربیت‌، رهنمود پیاپی بلند بالائی در رسید و بـا این آیه‌ها آغاز گردید، و با آیه‌های بعد از آنها استمرار پیدا کرد:

(یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) (١)

از تو دربارۀ غـنائم مـی‌پرسند (‌و می‏‎گویند که غنائم جنگ بدر چگونه تقسیم می‏‎گردد و به چه کسانی تعلّق می‌گیرد؟‌)‌. بگو: غنائم از آن خدا و پیغمبر است (‌و پیغمبر به فرمان خدا تقسیم آن را بــه عهده می‌گیرد)‌. پس از خدا بترسید و (‌اختلاف را کنار بگذارید و) در میان خود صلح و صفا به راه اندازید، و اگر مسلمانید از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کنید.

دلهائی که بر سـر غـنائم کشـمکش داشـتند با نـدای پرهیزگاری و ترس از خدا فریاد زده می‌شوند. والامقام یزدان سبحان است‌ که آفریدگار دلها است و آگاه از راز و رمز آنها است‌. خدا دلهای انسانها را از گرایش بـه کالاهای زندگی دنیوی‌، و کشمکش دلهـا بـر آن‌، بـاز نمی‌دارد - هر چند این کشمکش برای‌ گواهی ‌گرفتن بر رنج کشیدن و هنرنمائی در پیـکار از خـود نشـان دادن باشد - مگر برای به جوش و خروش انداختن حسّ تقوا و هراس از خدا و جستن رضای او در هـر دو سـرا ... قطعاً دلی با خدا پیوند ندارد، خدائی ‌که از خشم او باید ترسید و باید خشــنودی او را جسـتجو کـرد و طـلبید، نمی‌تواند از جاذبه و کشش کالاهای دنیوی خویشتن را واپس کشاند و برهاند، و نمی‌تواند احساس آزادی ‌کند و آزادانه بال و پری بزند و به پرواز درآید.

تقوا زمام این دلها است‌. دلهائی که سـاده و آسـان بـا زمام تقوا رام می‌گردند، و می‌توان آنها را سهل و ساده و فرمانبردارانه با چنین زمامی به دنبال خـود کشـاند. قرآن این دلها را با زمام تقوا به سوی آشتی و صلح و صفا می‌راند و رام ‌همدیگر می‌گرداند:

(فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ ).

پس از خدا بترسید و (‌اختلاف را کنار بگذارید و) در میان خود صلح و صفا به راه اندازید.

قرآن با همین زمـام‌، دلهـا را به اطاعت از خـدا و پیغمبرش می‌راند:

(وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ).

از خدا و پیغمبرش فرمانبردا‌ری کنید.

نخستین اطاعت در اینجا اطلاعت از حکـمی است‌ کـه دربارۀ عنائم بدان دستور داده است‌. دیگر غنائم بطور کلّی فراتر از این رفته است‌ که به یکی از جـنگجویان تعلّق گیرد، و مالکیّت غنائم اصلاً به خدا و پیغمبر تعلّق ‌گرفته است‌، و حقّ تـصرّف در غنائم به خـدا و پیغمبر واگذار شده است‌. دیگر بر مؤمنان در غنائم جز اطاعت ا‌ز فرمان یزدان و تقسیم پیغمبر خدا چاره‌ای نیست‌. باید از ته دل و با رضایت خاطر از دستور فرمانبرداری ‌کنند. چاره‌ای جز این ندارند که روابط و احساسات خود را نسبت به یکدیگر اصلاح و روبراه کنند و دلهایشان را با همدیگر صاف و صادق ‌گردانند ... بدان خاطر:

(إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) .

اگر مؤمن هستید.

قطعاً ایمان باید یک شکل عملی واقعی داشته باشد و در آن جلوه‌گر آید، تا وجود خویشتن را اثبات ‌کـند و بیانگر حقیقت خویش‌ گردد. همان‌گونه که پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرموده است‌:





(لیس الإیمان بالتمنی , ولا بالتحلی ولکن هو ما وقر فی القلب وصدقه العمل ).[2]

ایمان با آرزو نمودن و بـا سـخنان شـیرین و آراسـته نیست‌، بلکه ایمان آن ایمانی است کـه در دل جایگزین شود و کردار آن را تصدیق کند.

بدین خاطر است‌ که همچون پیروی در قرآن مجید ذکر می‌شود تا این معنی و مفهوم را مقرّر دارد که پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم آن را بیان فرموده است‌، و ایمان تعریف و تعیین ‌گردد، و ایمان فراتر از آن رود کـه تـنها واژه‌ای باشد که با زبان‌ گفته شود، یا آرزوئی باشد که نـموده شود، ولی در جهان عمل و دنیای واقعی اثـری از آن نباشد.

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رضا رضائي - برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 129
(آیه 1 ) آیه پیرامون غنائم جنگى صحبت مى‏کند و به صورت قانون کلى، یک حکم وسیع اسلامى را بیان مى‏دارد، خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید: «از تو در باره انفال سؤال مى‏کنند» (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ).
«بگو: انفال مخصوص خدا و پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) است» (قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ).
بنابراین «تقوا را پیشه کنید و در میان خود اصلاح کنید و برادرانى را که با هم ستیزه کرده‏اند آشتى دهید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ).
«و اطاعت خدا و پیامبرش کنید، اگر ایمان دارید» (وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
یعنى، تنها ایمان با سخن نیست، بلکه جلوه‏گاه ایمان، اطاعت بى‏قید و شرط در همه مسائل زندگى از فرمان خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.
انفال چیست؟ مفهوم اصلى انفال نه تنها غنائم جنگى بلکه همه اموالى را که مالک خصوصى ندارد- مثل بیشه‏زارها، جنگلها، درّه‏ها و سرزمینهاى موات- شامل مى‏شود و تمام این اموال متعلق به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قائم مقام اوست، و به تعبیر دیگر متعلق به حکومت اسلامى است و در مسیر منافع عموم مسلمین مصرف مى‏گردد.
نکته دیگر این که در شأن نزول خواندیم در میان بعضى از مسلمانان مشاجره‏اى در مورد غنائم جنگى واقع شد و براى قطع این مشاجره نخست ریشه آن که مسأله غنیمت بود زده شد و بطور دربست در اختیار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قرار گرفت، سپس دستور اصلاح میان مسلمانان و افرادى که با هم مشاجره کردند، به دیگران داد.
اصولا «اصلاح ذات البین» و ایجاد تفاهم و زدودن کدورتها و دشمنیها و تبدیل آن به صمیمیت و دوستى، یکى از مهمترین برنامه‏هاى اسلامى است.
و در تعلیمات اسلامى به اندازه‏اى به این موضوع اهمیت داده شده که به عنوان یکى از برترین عبادات معرفى گردیده است.
امیر مؤمنان على علیه السّلام در آخرین وصایایش به هنگامى که در بستر شهادت بود به فرزندانش فرمود: «من از جدّ شما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شنیدم که مى‏فرمود: اصلاح رابطه میان مردم از انواع نماز و روزه مستحب هم برتر است». [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر کشاف
والنفل ماینفله الغازی ، أی یعطاه زائدا علی سهمه من المغنم ، و هو أن یقول الامام تحریضا علی البلاء فی الحرب : من قتل قتیلا فله سلبه . أو قال لسریة : ما أصبتم فهو لکم ، أو فلکم نصفه أو ربعه . ولا یخمس النفل ، ویلزم الامام الوفاء بما وعد منه . وعند الشافعی رحمه الله فی أحد قولیه : لایلزم . ولقد وقع الاختلاف بین المسلمین فی غنائم بدر ، وفی قسمتها ، فسألوا رسول الله صلی الله علیه وسلم کیف تقسم ، ولمن الحکم فی قسمتها ؟ أللمهاجرین أم للانصار ؟ أم لهم جمیعا ؟ فقیل له : قل لهم هی لرسول الله صلی الله علیه وسلم وهو الحاکم فیها خاصة یحکم فیها ما یشاء ، لیس لاحد غیره فیها حکم . وقیل شرط لمن کان له بلاء فی ذلک الیوم أن ینفله ، فتسارع شبانهم حتی قتلوا سبعین وأسروا سبعین ، فلما یسر الله لهم الفتح اختلفوا فیما بینهم وتنازعوا ، فقال الشبان :نحن المقاتلون ، وقال الشیوخ والوجوه الذین کانوا عند الرایات : کناردء الکم وفئة تنحازون إلیها إن انهزمتم وقال لرسول الله صلی الله علیه وسلم : المغنم قلیل و الناس کثیر : و إن تعط هؤلاء ما شرطت لهم حرمت أصحابک . فنزلت . و عن سعد بن أبی وقاص : قتل أخی عمیر یوم بدر ، فقتلت به سعید بن العاص وأخذت سیفه فأعجبنی ، فجئت به إلی رسول الله صلی الله تعالی علیه وعلی آله وسلم فقلت : إن الله قد شفی صدری من المشرکین ، فهب لی هذا السیف فقال : لیس هذا لی ولا لک ، اطرحه فی القبض فطرحته وبی ما لایعلمه إلا الله تعالی من قتل أخی وأخذ سلبی ، فما جاوزت إلا قلیلا حتی جاءنی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وقد أنزلت سورة الانفال ، فقال : یا سعد ، إنک سألتنی السیف ولیس لی ، وإنه قد صار لی فاذهب فخذه وعن عبادة بن الصامت : نزلت فینا یامعشر أصحاب بدر حین اختلفنا فی النفل وساءت فیه أخلاقنا ، فنزعه الله من أیدینا فجعله لرسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ، فقسمه بین المسلمین علی السواء ، وکان فی ذلک تقوی الله وطاعة رسوله وإصلاح ذات البین . و قرأ ابن محیصن : یسألونک علنفال ، بحذف الهمزة وإلقاء حرکتها علی اللام ، وإدغام نون عن فی اللام : وقرأ ابن مسعود : یسألونک الانفال ، أی یسألک الشبان ما شرطت لهم من الانفال . فان قلت : ما معنی الجمع بین ذکر الله و الرسول فی قوله (قل الانفال لله والرسول ) ؟ قلت : معناه أن حکمها مختص بالله ورسوله ، یأمر الله بقسمتها علی ما تقتضیه حکمته و یمتثل الرسول أمر الله فیها ، ولیس الامر فی قسمتها مفوضا إلی رأی أحد ، والمراد : أن الذی اقتضته حکمة الله و أمر به رسوله أن یواسی المقاتلة المشروط لهم التنفیل الشیوخ الذین کانوا عند الرایات ، فیقاسموهم علی السویة ولایستأثروا بما شرط لهم ، فإنهم إن فعلوا لم یؤمن أن یقدح ذلک فیما بین المسلمین من التحاب و التصافی (فاتقوا الله ) فی الاختلاف والتخاصم ، وکونوا متحدین متَخین فی الله (و أصلحوا ذات بینکم ) وتَسوا وتساعدوا فیما رزقکم الله وتفضل به علیکم . وعن عطاء : کان الاصلاح بینهم أن دعاهم وقال : اقسموا غنائمکم بالعدل ، فقالوا : قد أکلنا و أنفقنا ، فقال : لیرد بعضکم علی بعض . فان قلت : ما حقیقة قوله (ذات بینکم ) ؟ قلت : أحوال بینکم ، یعنی ما بینکم من الاحوال ، حتی تکون أحوال ألفة ومحبة و اتفاق ، کقوله (بذات الصدور) وهی مضمراتها . لما کانت الاحوال ملابسة للبین قیل لها : ذات البین ، کقولهم : اسقنی ذا إنائک ، یریدون مافی الاناء من الشراب . وقد جعل التقوی وإصلاح ذات البین وطاعة الله ورسوله من لوازم الایمان وموجباته ، لیعلمهم أن کمال الایمان موقوف علی التوفر علیها . ومعنی قوله (إن کنتم مؤمنین ) إن کنتم کاملی الایمان . [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) زارع بیدکی : بسیار خوب
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  محسن رحيمي - نمونه
همانگونه که در شاءن نزول خواندیم آیه فوق پس از جنگ بدر نازل شده و پیرامون غنائم جنگى صحبت مى کند و به صورت قانون کلى ، یک حکم وسیع اسلامى را بیان میدارد، خطاب به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) کرده و مى گوید: از تو درباره انفال سؤ ال مى کنند (یسئلونک عن الانفال ).
بگو انفال مخصوص خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله است (قل الانفال لله و الرسول ).
بنابر این تقوا را پیشه کنید و در میان خود اصلاح کنید و برادرانى را که با هم ستیزه کرده اند آشتى دهید (فاتقوا الله و اصلحوا ذات بینکم ).
و اطاعت خدا و پیامبرش کنید، اگر ایمان دارید (و اطیعوا الله و رسوله ان کنتم مؤ منین ) .
یعنى تنها ایمان با سخن نیست ، بلکه جلوهگاه ایمان ، اطاعت بى قید و شرط در همه مسائل زندگى از فرمان خدا و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است ، نه تنها در غنائم جنگى در همه چیز باید گوش به فرمان و تسلیم اوامر آنها باشید.
انفال چیست ؟
انفال در اصل از ماده نفل (بر وزن نفع ) به معنى زیادى است ، و این که به نمازهاى مستحب نافله گفته مى شود چون اضافه بر واجبات است ، و همچنین اگر نوه را نافله مى گویند به خاطر این است که بر فرزندان افزوده مى شود، نوفل به کسى گفته مى شود که بخشش زیاد داشته باشد.
و اگر به غنائم جنگى نیز انفال گفته شده است ، یا به جهت این است که یک سلسله اموال اضافى است که بدون صاحب میماند و به دست جنگجویان میافتد در حالى که مالک خاصى براى آن وجود ندارد، و یا به این جهت است که جنگجویان براى پیروزى بر دشمن میجنگند، نه براى غنیمت ، بنابر این غنیمت یک موضوع اضافى است که به دست آنها میافتد.
در اینجا به سه نکته مهم باید توجه داشت :
1 گرچه آیه فوق در زمینه غنائم جنگى وارد شده است ، ولى مفهوم آن یک حکم کلى و عمومى است ، و تمام اموال اضافى یعنى آنچه مالک خصوصى ندارد را شامل مى شود، به همین دلیل در روایاتى که از طریق اهلبیت (علیهمالسلام ) به ما رسیده میبینیم که مفهوم وسیعى براى انفال بیان شده است ، در روایات معتبر از امام باقر و امام صادق (علیه السلام ) چنین مى خوانیم :
انها ما اخذ من دار الحرب من غیر قتال کالذى انجلى عنها اهلها و هو المسمى فیئا و میراث من لا وارث له ، و قطائع الملوک اذا لم تکن مغصوبة و الاجام ، و بطون الاودیه ، و الموات ، فانها لله و لرسوله و بعده لمن قام مقامه یصرفه حیث یشاء من مصالحه و مصالح عیاله :
انفال اموالى است که از دار الحرب بدون جنگ گرفته مى شود و همچنین
سرزمینى که اهلش آنرا ترک کرده و از آن هجرت مى کنند و آن فیى ء نامیده مى شود و میراث کسى که وارثى نداشته باشد، و سرزمین و اموالى که پادشاهان به این و آن مى بخشیدند در صورتى که صاحب آن شناخته نشود و بیشهزارها و جنگلها و درهها و سرزمینهاى موات که همه اینها از آن خدا و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و بعد از او براى کسى است که قائم مقام او است ، و او آن را در هر راه که مصلحت خویش و مصلحت مردمى که تحت تکفل او هستند ببیند، مصرف خواهد کرد.
گرچه همه غنائم جنگى در حدیث بالا نیامده است ، ولى در حدیث دیگرى که از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده مى خوانیم : ان غنائم بدر کانت للنبى خاصة فقسمها بینهم تفضلا منه : غنائم بدر مخصوص پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بود و او به عنوان بخشش آنها را در میان جنگجویان تقسیم کرد.
از آنچه گفته شد چنین نتیجه مى گیریم که مفهوم اصلى انفال نه تنها غنائم جنگى بلکه همه اموالى را که مالک خصوصى ندارد شامل مى شود و تمام این اموال متعلق به خدا و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و قائم مقام او است ، و به تعبیر دیگر متعلق به حکومت اسلامى است و در مسیر منافع عموم مسلمین مصرف مى گردد.
منتها در مورد غنائم جنگى و اموال منقولى که با پیکار به دست سربازان میافتد، قانون اسلام چنانکه در همین سوره شرح خواهیم داد بر این قرار گرفته که چهار پنجم آنرا به عنوان تشویق و جبران گوشهاى از زحمات جنگجویان به آنها داده شود، و تنها یک پنجم از آن به عنوان خمس در مصارفى که ذیل آیه 41 اشاره خواهد شد مصرف گردد، و به این ترتیب غنائم نیز در مفهوم عمومى انفال مندرج است و در اصل ، ملک حکومت اسلامى است و بخشیدن چهار پنجم آن به جنگجویان به عنوان عطیه و تفضل است (دقت کنید).
2- ممکن است تصور شود که آیه فوق (بنابر این که غنائم جنگى را نیز شامل شود) با آیه چهل و یکم همین سوره که مى گوید: تنها یک پنجم غنائم (خمس آنها) متعلق به خدا و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و سایر مصارف است منافات دارد زیرا مفهوم آن این است که چهار پنجم باقیمانده به جنگجویان متعلق است . ولى با توجه به آنچه در بالا گفته شد، روشن مى شود که غنائم جنگى در اصل همه متعلق به خدا و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است ، و این یکنوع بخشش و تفضل مى باشد که چهار پنجم آنرا در اختیار جنگجویان میگذارند و به تعبیر دیگر حکومت اسلامى چهار پنجم حق خود را از غنائم منقول در مورد مجاهدین مصرف مى کند و به این ترتیب هیچگونه منافاتى باقى نمیماند.
و از اینجا نیز روشن مى شود که آیه خمس آنچنانکه بعضى از مفسران پنداشتهاند آیه انفال را نسخ نمى کند، بلکه هر دو به قوت خود باقى هستند.
3- همانگونه که در شاءن نزول خواندیم در میان بعضى از مسلمانان مشاجرهاى در مورد غنائم جنگى واقع شد و براى قطع این مشاجره نخست ریشه آن که مساءله غنیمت بود زده شد و به طور دربست در اختیار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) قرار گرفت ، سپس دستور اصلاح میان مسلمانان و افرادى که با هم مشاجره کردند، به دیگران داد. اصولا اصلاح ذات البین و ایجاد تفاهم و زدودن کدورت ها و دشمنى ها و تبدیل آن به صمیمیت و دوستى ، یکى از مهمترین برنامه هاى اسلامى است .
ذات به معنى خلقت و بنیه و اساس چیزى است ، و بین به معنى حالت ارتباطى و پیوند میان دو شخص یا دو چیز است ، بنابراین اصلاح ذات البین به معنى اصلاح اساس ارتباطات و تقویت و تحکیم پیوندها و از میان بردن عوامل و اسباب تفرقه و نفاق است .
در تعلیمات اسلامى به اندازهاى به این موضوع اهمیت داده شده که به عنوان
یکى از برترین عبادات معرفى گردیده است ، امیر مؤ منان على (علیه السلام ) در آخرین وصایایش به هنگامى که در بستر شهادت بود به فرزندانش فرمود: انى سمعت جدکما رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) یقول : اصلاح ذات البین افضل من عامة الصلوة و الصیام : من از جد شما پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) شنیدم که مى فرمود اصلاح رابطه میان مردم از انواع نماز و روزه مستحب هم برتر است
در کتاب کافى از امام صادق (علیه السلام ) چنین نقل شده که فرمود: صدقة یحبها الله اصلاح بین الناس اذا تفاسدوا و تقارب بینهم اذا تباعدوا عطیه و بخششى را که خداوند دوست دارد اصلاح بین مردم است هنگامى که به فساد گرایند و نزدیک ساختن آنها به یکدیگر است به هنگامى که از هم دور شوند. و نیز در همان کتاب از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که به مفضل (یکى از یاران امام ) فرمود: اذا راءیت بین اثنین من شیعتنا منازعة فافتدها من مالى هنگامى که میان دو نفر از پیروان ما مشاجره اى ببینى (که مربوط به امور مالى است ) از مال من غرامت بپرداز (و آنها را با هم صلح ده ).
و به همین دلیل در یکى دیگر از روایات مى خوانیم که مفضل روزى دو نفر از شیعیان را دید که در مورد ارث با هم نزاع دارند آنها را به منزل خود دعوت کرد، و چهارصد درهم که مورد اختلاف آنها بود به آنها پرداخت و غائله را ختم کرد، سپس به آنها گفت : بدانید که این از مال من نبود، ولى امام صادق (علیه السلام ) به من دستور داده است که در اینگونه موارد با استفاده از سرمایه امام ، صلح و مصالحه در میان یاران ایجاد کنم .
علت اینهمه تاءکید در زمینه مساءله اجتماعى با کمى دقت روشن مى شود زیرا
عظمت و توانائى و قدرت و سربلندى یک ملت ، جز در سایه تفاهم و تعاون ممکن نیست ، اگر مشاجره ها، اختلافات کوچک اصلاح نشود، ریشه عداوت و دشمنى تدریجا در دلها نفوذ مى کند، و یک ملت متحد را به جمعى پراکنده مبدل مى سازد، جمعى آسیب پذیر، ضعیف و ناتوان و زبون در مقابل هر حادثه و هر دشمن ، و حتى میان چنین جمعیتى بسیارى از مسائل اصولى اسلام همانند نماز و روزه و یا اصل موجودیت قرآن به خطر خواهد افتاد.
به همین دلیل بعضى از مراحل اصلاح ذات البین شرعا واجب و حتى استفاده از امکانات بیت المال براى تحقق بخشیدن آن مجاز است و بعضى از مراحل آن که با سرنوشت مسلمانان زیاد تماس ندارد مستحب مؤ کد است .
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيدابراهيم غياث الحسيني - تفسیر نور
این سوره هفتاد وپنج آیه دارد و در مدینه نازل شده است.
این سوره به دلیل کلمه‏ى «انفال» که در آغاز آن آمده و همچنین بیان احکام انفال و ثروت‏هاى عمومى، به «انفال» نامگذارى شده است.
نام دیگر این سوره، «بدر» است، زیرا بیشتر آیاتش پیرامون جنگ بدر است که اوّلین نبرد مسلمانان با مشرکین مى‏باشد و مسلمانان از امدادهاى الهى و نصرت خدا برخوردار شدند.
در این سوره، در کنار مطرح شدن جنگ بدر، به طور ظریفى ویژگى‏هاى سپاه حقّ در مقابل سپاه باطل نیز بیان شده است. همچنین درسهایى از تاریخ پیامبر اسلام وچگونگى رفتار آن حضرت با مسلمانان و مسائلى همچون انفال، بیت‏المال، احکام جهاد، غنائم، اسیران و خمس و چگونگى تقسیم آن، ماجراى هجرت و لیلةالمبیت، صفات مؤمنان واقعى، جلوگیرى از اختلاف و تفرقه و... بیان شده است.
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : خیلی ممنون
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.