حمزه خان بیگی
[ همه پیام ها ] پیام های حمزه خان بيگي (4 مورد)
  سوره مائدة آیه 24 - اهمیت دادن به عهد و پیمان عبودیت
این درس‌، پیمان خدا با قوم موسی را عرضه می‌دارد، پیمانی‌که در مصر به هنگام رهائیشان از خواری با ایشان بسته است‌. آنگاه بیان می‌نمایدکه چگو‌نه چنین پیمانی را شکستـه‌اند، و در نتیجه پیمان شکنی چه بلاها و مصیبتهائی دیده‌اند، و چگونه بر اثر آن دچار نفرین شده‌اند، و از جولانگاه هدایت و از دائره نعمت‌، رانده و مانده‌گشته‌اند ... هـچنین این درس‌، پیـانی را عرضه می‌دارد که خدا با کسانی بسته است‌که می‌گفتند: مـا مسیحی هستیم‌. آنان هم در نتیجه پـیمان شکـنی چه دیده‌اند و خدا چگونه دشمنانگی را تا روز قیامت در میانگروهها و فرقه‌های‌ گوناگونشان ایـجاد فرموده است‌. سپس موضع‌گیری یهودیان در برابر سرزمین مقدّس به تصویر زده می‌شود. سرزمین مقدسی‌که خدا با ایشان پیمان بسته بودکه بدان در آیند. امّا آنان از پیمان خود برگشتند و از وظائف و تکالیف پیمان خدا با خود هراس برداشتند و از رنـجها و سختی‌های آن ترسیدند و بزدل و ترسو شدند، و به موسی‌گفتند:

( فاذ‌هب انت وربک فقاتلا، انا هاهنا قاعدون ) .

تو و پروردگارت بروید و (‌با آن زورمندان قوی هیکل‌) بجنـگید، ما در اینجا نشسته‌ایم (‌و منتظر پیروزی شـما هستیم‌!)‌.

در لابلای بیان پیمانها و موضع گیریهای اهل‌کتاب در برابر آنها، پرده‌برداری از انحرافاتی قرار دارد که بر اثر پیمان شکنی‌ها به عقائد یهودیان و مسیحیان رخنه ‌کرده است و آمیزه آئینشان شده است‌. آن پیمانهائی‌که خدا در آنها از ایشان تعّهدگرفته بودکه یگانه‌پرستی‌کنند و یزدان را یکی بیش ندانند و تسلیم فرمان او باشند، در برابر نعمتهائی که بدیشان داده بود، و استقراری که برایشان تـضمین فرموده بود. امّا آنان از همه اینها سـر باز زدند و تخلّف‌ کـردند، در نـتیجه دچار نفرین و پراکندگی و آوارگی شدند.

همچنین دیگر باره از نـو به سـوی هدایت دعوت می‌گردند. هدایتی‌ که واپسین رسالت آن را برایشان با خود آورده است‌، و آخرین پیغمبر آن را از نو بدیشان ارمغان می‌دارد. ادّعای ایشان نیز باطل و پوچ قلمداد می‌گردد. ادعائی‌که آن را دلیل و حجّت تصوّر می‌کنند و می‌گویند: روزگاران زیادی بر آنان‌گذشته است و از آخرین ییغمبرانشان مدّت زیادی سپری شده است‌، لذا چیزهایی را فراموش کرده‌اند، وکارها بر ایشان مشتبه شده است و آمیزه یکدیگر گشته است ... چـه مانعی است‌، هم اینک پیغمبری مژده‌رسان و بیم دهنده به سویشان آمده است‌. دیگر حجّتی نمانده است‌، و اقامه دلیل شده است‌.

از لابلای این دعوت‌، وحدت دیـن خـدا - از لحاظ اصول و ارکان - و وحدت پیمان یزدان با همه بندگان‌، پیدا و هویدا است‌. پیمان با همه بندگان این بوده و این است‌: به خدا ایمان بیاورند، او را یگانه بدانند و به یگانگی بپرستند، به همه پیغمبران بدون جداسازی ایشان از همدیگر و اختلاف با یکدیگر ایمان بیاورند، پیغمبران را مدد و یاری‌کنند، نـماز را چنانکه باید بخوانند، زکات مال بدر کنند، و در راه خدا از روزی خدا و خرج‌کنند ... این پیمانی است‌که عقیده صحیح را مقرّر می‌دارد، و پـرستـش درست را معین میکند، و پایه‌های نظام اجتماعی را‌ستین را محکم و استوار می‌دارد.

  سوره نساء آیه 75 - علت دوری ازجهاد
و در این آیه از شیوۀ حکایت و تصویر کشی از آن اشخاص‌ کند و سست و تنبلی‌ که دیگران را نیز به بـیکارگی و بی‌مایگی می‌خوانـدند، روی می‏‎گرداند و به شیوۀ خطاب می‌پردازد و با جملگی ‌گروه مسلمانان به سخن درمی‌آید و دلهایشان را برای مردانگی به خروش می‌اندازد و آنان را در برابر مردان و زنان و کودکان ناتوان و درمانده بر سـر رحـم می‌آورد. نـاتوانان و درماندگانی ‌که در مکّه از دست مشرکان مـی‌چشیدند آنچه‌ که می‌چشیدند و نمی‌توانسـتند هجرت ‌کنند و خویشتن را به مدینه برسانند و آئـین و بـاور خود را نجات دهند. چنین بیچارگانی به رهائی خود چشم دوخـته بودند و زاری‌کـنان یزدان را به ‌کمک می‌طلبیدند و دعا می‌کردند که خداوندگار جهان راهگشائی فرماید و وسیلۀ رسـتگا‌ری ایشـان را از سرزمین ستمگری و تعدّی فراهم آورد و فریادرسی را برایشان برساند ... روند قرآنی این چنین بدیشان رو می‌کند و با ایشان به سخن درمی‌آید تا این‌ که بدانان والائی مقصد و بزرگی فرجام و سـترگی هدف‌ چنین جنگ و بیکاری را الهام‌ کند. جنگ و پیکاری‌ که خداوند ایشان را بدان می‌خواند و از آنان می‌خوا‌هد که همگی بدون درنگ و سرسگینی و سستی و کندی‌، به سوی آن بیرون روند و حرکت ‌کنند. این فرمان را با شیوۀ ترغیب و تشویق بیان می‌فرماید و کندی و تنبلی و خانه‌نشینی را جائز نمی‌داند و بلکه زشت می‌شمارد:
  سوره غاشیة آیه 1 - اهمیت سوره
این سوره یکی از آهنگهای ژرف و آرامی است ‌که انسان را به تفکّر و تدبّر وامی‌دارد، و به امید و انتظار فرامی‌خواند‌، و به ترس و هراس می‌اندازد. انسان را بر آن می‌دارد به حساب و کتاب خود برسد و خویشتن را برای روز حساب و کتاب آماده سازد.

[ همه نکته ها ] نکته های حمزه خان بيگي (8 مورد)
  سوره نساء آیه 114 - ىرسی از قران در مورد نجوا
نخست این ‌که برخی از آیات آن‌، توضیح و پیرو حوادثی بشمار است‌ که به دنبال حادثۀ آن شخص یهودی رخ داده‌اند. از قبیل‌: از دین برگشتن (‌بشیر پسر أبیرق‌) و ستیزه‌گری او با پیغمبر صلّی الله‌ علیه وآله وسلّم ‌و برگشت او به آداب و رسـوم جـاهلی‌ که ایـن درس از آن‌، و از جهان‌بینی‌ها و نادانی‌ها و پیوندهای آن با اهریمن‌، و نقش اهریمن در پـیدایش و کنش جاهلیّت‌، صحبت می نماید. همچنین این درس مقرّر مـی‌دارد کـه خـدا شـرک را نـمی‌بخشد، ولی جـز آن را از هر کس ‌که بخواهد می‏بخشد.

دوم این ‌که ایـن درس از پچ‌پچها و در گوشی‌ها و رایزنیهای نیرنگبازانه صحبت می‌کند. بیان میدارد کـه در بسیاری از پچ‌پچهایشان و سخنان درگوشی ایشان‌، خیر و خوبی وجود ندارد. از جملۀ چنین پـچ‌پچها و درگوشیهائی‌، چیزهائی است‌ که شبانه دربارۀ آن حادثه درگو‌ش هم می‌خواندند و دزدکی بر زبان می‌راندند. این درس‌، انواع نجواهائی را ذکر می‌کند که یزدان آنها را دوست می‌دارد. آن نجواها، نجو‌اهـائی است ‌کـه دربارۀ ‌کار نیک و پسندیده‌، و ایحاد صلح و صفا در میان مردمان‌، زمزمه می‌شود. این درس‌، سزا و جزای این نوع نجواها و آن چنان نجواهائی را در پیشگاه خدا تعیین می‌کند. این درس در آخر، ارکان و اصول دادگری و عدالتی را که خدا طبق آ‌ن سـزا و جزای اعـمال را می‌دهد، ذکر می‌نماید. آن دادگری و عدالتی‌که تابع خواستها و آ‌رزوهای هیچکس از انسانها نیست‌. نه پیرو آرزوهای مسلمانان‌، و نه پیرو آرزوهای اهل ‌کتاب است‌. بلکه عدالت‌، عدل مطلق خدا است‌، و منوط به حقّی است‌ که اگر از هراها و خواستهای آدمـیزادگـان پیروی ‌کند، آسمانها و زمین تباه می‌شوند و هـدر می‏‎روند.

این درس بطور‌ کلّی‌، از نظر موضوع و مقصود، و راه و روش‌، با درس‌ گذشته پیوند کامل دارد. گذشته از این‌، این درس حلقه‌ای از حلقه‌های زنجیرۀ بر‌نامه تربیتی حکیمانه‌ای است ‌که ‌گروه مسلمانان در پرتو آن آمادگی پیدا می‌کنند تا همان ملّتی باشند که بشریّت را رهبری می‌کنند، و با برتری و والائـی تر‌بیتی و سـازماندهی خو‌یش‌، آنان را راه می‏‎برند. این درس‌، موارد ضعف بشری را در امّت اسـلامی چاره‌سازی مـی‌نماید، و ته‌نشستهای جامعۀ جاهلی را از ایشان می‌زداید، و آنان را به همۀ میدانهای پیکار و کارزار داخل می‌گرداند ... این هم هدفی است ‌که این سوره با موضوعهای گوناگون خویش‌، آن را می‌جوید، و سـراسـر برنامۀ قرآنی در پی آن است‌.

  سوره نساء آیه 87 - درس اغازین
این درس با یکی از قواعد بنیادین اسلامی آغاز می‏‎گردد، قاعدۀ یکتاپرستی، و انبار الو‌هیّت جهان به یزدا‌ن سبحان. این قاعدۀ بنیادین، احکام و مـقرّرات مـختلفی را دربارۀ عملکرد جـامعۀ اسلامی با اردوگاههای‌ گوناگون‌، به وجود مـی‌آورد. چـنین قاعده‌ای به دنبال بیان خطرات تقسیم صف مسلمانان به دو دسته و پیدا شدن دو دیدگاه نسبت به منافقان‌، پدید می آید
  سوره نساء آیه 60 - مفهوم طاغوت
« الطَّاغُوت‌ » : آنچه اطاعت از او مایه افزایش طغیان و دوری از حق و حقیقت گردد ( نگا : بقره / 256 ) .
[ همه ترجمه ها ] ترجمه های حمزه خان بيگي (60 مورد)
  سوره انفال آیه 17 - نور = دکتر خرم دل
‌ای مؤمنان‌!) شما کافران را (‌با قوّت و قدرت خود در نبرد بدر) نگشتید، بلکه خدا (‌با پیروز نمودنتان بر آنان و افکندن هراس بـه دلهـایشان‌) ایشان را کشت‌. و (‌ای پیغمبر! بدان گاه که مشتی خاک به طرف آنـان پـرتاب کردی و خاک به چشم ایشان فرو رفت‌، در اصل‌) ایـن تو نبودی که (‌خاک را به سوی آنان‌) پرتاب کردی (‌چرا که مشتی خاک از حیث کمیّت و کـیفیّت آن تـوانـائی را نـدارد) بـلکه خداوند (‌آن خـاک را تکـثیر و بـه سـوی ایشان‌) پرتاب کرد (‌و به چشمان آنان رساند) تا بدین وسـله مؤمنان را خوب بیازماید (‌و با اعطای خوبیها آزمایششان نماید)‌. بیگمان خداونـد شـنوای (‌دعـا و استغاثۀ مؤمنان بوده و از صدق و اخلاص ایشان‌) آگاه است‌.
  سوره انفال آیه 1 - نور = دکتر خرم دل
از تو دربارۀ غنائم مــی‌پرسند (‌و می‏‎گویند کـه غنائم جنگ بدر چگونه تقسیم می‏‎گردد و به چه کسانی تعلّق مـی‌گیرد؟‌) بگـو: غنائم از آن خدا و پـیغمبر است (‌و پیغمبر به فرمان خدا تقسیم آن را بـه عهده مـی‌گیرد)‌. پس از خدا بترسید و (‌اختلاف را کنار بگذارید و) در میان خود صلح و صفا به راه اندازید، و اگر مسلمانید از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کنید.
  سوره اعراف آیه 196 - نور = دکتر خرم دل
بی‏گمان سرپرست من خدائی است که این کتاب (‌قرآن را بـر مـن‌) نــازل کرده است‌، و او است کـه بندگان شایسته را یاری و سرپرستی می‌کند.
[ همه تفسیر ها ] تفسیر های حمزه خان بيگي (67 مورد)
  سوره انفال آیه 17 - نور الانوار = عبد الرؤف مخلص
«پس‌ شما آنان‌ را نکشتید بلکه‌ خدا آنان‌ را کشت» با فراهم‌ ساختن‌ اسباب‌ و مقدمات‌ پیروزی‌ شما «و ای‌ محمد! تو نیفگندی‌ وقتی‌ که‌ افگندی» آن‌ مشت‌ خاک‌ را «بلکه‌ خدا بود که‌ افگند» یعنی: در حقیقت‌ این‌ تو نبودی‌ که‌ افگندی‌ بلکه‌ صورت‌ افگندن‌ از تو و حقیقت‌ آن‌ از خدای‌ متعال‌ بود زیرا اگر حقیقتا افگننده‌ تو می‌بودی‌، اثر یک‌ مشت‌ شن‌ و خاک‌ جز به‌ همان‌ اندازه‌ که‌ عادتا از انداختن‌ یک ‌فرد بشر متصور است‌، بیش‌ نبود و آنچنان‌ اثری‌ گسترده‌ و شکننده‌ از آن‌ ایجاد نمی‌شد که‌ ذرات‌ یک‌ مشت‌ خاک‌، به‌ چشم‌ و بینی‌ تمام‌ اعضای‌ لشکر مشرکان ‌برسد و همه‌ را تارومار گرداند پس‌ در حقیقت‌، این‌ انداختن‌، فعل‌ خدای‌ سبحان‌ بود که‌ چنین‌ اثر بزرگی‌ بر آن‌ مترتب‌ گشت‌، اثری‌ که‌ بشر تاب‌ و توان‌ تحمل‌ آن‌ را ندارد.

ابن‌عباس‌ک در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ می‌کند: رسول‌ اکرمص در روز بدر، دستهای‌ خود را به‌ آسمان‌ بلند کرده‌ و به‌ بارگاه‌ الهی‌ چنین‌ التجا نمودند: «پروردگارا! اگر این‌ جمع‌ را هلاک‌ کنی‌، دیگر هرگز در زمین‌ مورد پرستش‌ قرارنمی‌گیری». در این‌ اثنا جبرئیل‌u در رسید و به‌ آن‌ حضرت‌ص گفت: مشتی‌ خاک‌ برگیر و آن‌ را بر روی‌ مشرکان‌ بیفگن‌! رسول‌ خداص مشتی‌ خاک‌ را گرفته‌ و آن‌ را برروی‌ مشرکان‌ افگندند و فرمودند: «شاهت‌ الوجوه‌: چهره‌های‌ مشرکان‌ منفور باد» پس‌ کسی‌ از مشرکان‌ نماند مگر این‌که‌ بر چشمها و سوراخ‌های‌ بینی‌ و دهان‌ وی‌ چیزی‌ از این‌ مشت‌ خاک‌ رسید، در این‌ هنگام‌ بود که‌ همه‌ پشت‌ کردند و تار و مار شدند. «و تا مسلمانان‌ را از نزد خویش‌ بخششی‌ نیکو عطا کند» یعنی: خداوند متعال‌ این‌ کار را فقط برای‌ آن‌ کرد تا بر مسلمانان ‌نعمتهای‌ نیکو و زیبای‌ خود را ارزانی‌ بدارد. مراد از ﴿ﭢ ﭣ﴾ بخششی‌ نیکو است‌. «همانا الله شنواست» دعای‌ آنان‌ را «داناست» به‌ احوالشان‌.

  سوره انفال آیه 17 - فی ظلال القران = شهید سید قطب
آن‌گاه روند قرآنی پس از برحذر داشتن از پشت‌ کردن و گریختن در روز جنگ و پیکار، به پیش می‌رود تـا پرده‌برداری ‌کند از دست یـزدان در آن حال‌ که دارد کارزار را در فراسوی ایشان می‌گردانـد، و برایشان دشمنانشان را می‌کشد، و برایشان تیراندازی می‌کند و به هدف می‌زند... حال آن‌ که آنان پـاداش رنـج و گرفتاری و آزمون خود را دریافت می‌دارند، چرا که خدا می‌خواهد در برابر رنج و زحمت خوب و آزمون نیکی‌ که برده‌اند و داده‌اند بر آنان منّت نهد و بدیشان بز‌رگواری‌ کند، و از روی فضل و مرحمت خود بدانان پاداش چیزی را بدهد که خودش آن را بهرۀ ایشـان فرموده است‌:

(فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) (١٧)

(‌ای مؤمنان‌!) شما کافران را (‌با قوّت و قدرت خود در نبرد بدر) نگشتید، بلکه خدا (‌با پیروز نمودنتان بر آنان و افکندن هراس بـه دلهـایشان‌) ایشان را کشت‌. و (‌ای پیغمبر! بدان گاه که مشتی خاک به طرف آنـان پـرتاب کردی و خاک به چشم ایشان فرو رفت‌، در اصل‌) ایـن تو نبودی که (‌خاک را به سوی آنان‌) پرتاب کردی (‌چرا که مشتی خاک از حیث کمیّت و کـیفیّت آن تـوانـائی را نـدارد) بـلکه خداوند (‌آن خـاک را تکـثیر و بـه سـوی ایشان‌) پرتاب کرد (‌و به چشمان آنان رساند) تا بدین وسـله مؤمنان را خوب بیازماید (‌و با اعطای خوبیها آزمایششان نماید)‌. بیگمان خداونـد شـنوای (‌دعـا و استغاثۀ مؤمنان بوده و از صدق و اخلاص ایشان‌) آگاه است‌.

روایـتهای منقول‌، رمی را در ایـنجا به انداختن سـنگریزه‌هانی معنی و تـفسیر می‌کنند کـه پیغمبر خدا صلّر الله علیه وآله وسلّم ‌آنها را در مشت گرفت و به سوی دشمنان پرت‌ کرد و فرمود:

(‌شاهَتِ الْوُجُوهُ . شاهَتِ الْوُجُـوهُ)‌.

چهره‌ها زشت و پلشت بادا! چهره‌ها زشت و پلشت بادا!.

سنگریزه‌ها به چشمان مشرکانی فرو رفتند که در عـلم خدا مرگ آنان واجب شده بود.

و لیکن معنی آیه فراخ‌تر و فراتر از این مورد است‌. این آیه تدبیر و تقدیر را به تصویر می‌کشد که چگـونه در فراسوی جنبش نمادی و حرکت ظاهری پیغمبر صلّر الله علیه وآله وسلّم ‌و گروه مسلمانانی ‌که در خدمت او بوده‌اند، همۀ کارها را می‌چرخاند و به انجام می‌رساند. ایـن است که ایـن فرمودۀ خدای بزرگوار به دنبال آن قرار گرفته است‌:

(وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا).

تا بدین وسیله مؤمنان را خوب بیازماید (‌و بـا اعطای خوبیها آزمایششان نماید)‌.

یعنی خدا از سوی خدا چنین توفیقی عطاء فرماید کـه آنان بتوانند امتحان خوبی را بدهند کـه در برابر آن پاداش دریافت ‌کنند، گذشته از ایـن کـه بـه سـبب آن پیروزی را برای ایشان واجب می‌گرداند. این هم فضل و مرحمت دو چندان در این جهان و در آن جهان است‌.

(إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ).

بیگمان خداوند شنوای (‌دعا و استغاثۀ مؤمنان بوده و از صدق و اخلاص ایشان‌) آگاه است‌.

کمک خواستن و مدد طلبیدن شما را می‌شنود، و حال و احوال شما را می‌داند، و شما را پرده‌ای برای نـمایش قدرت می‌سازد، هر وقت‌ که از شما خلوص و پاکی نیّت را ببیند، و به شما پیروزی و پاداش عطاء می‌فرماید... همان‌گونه‌ که هم این و هم آن را در جنگ بدر به شما داد.

(ذَلِکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکَافِرِینَ) (١٨)

این (‌پـیروزی مـؤمنان و شکست کافران‌، حقّ است و نمونۀ آن را دیدید) و خداوند (‌دام‌) مکر و کید کافران را سست (‌و بی اثر) می‏‎کند.

این هم فضل و مرحمت دیگـری ‌کـه پس از فـضل و مرحمت نخستین روی نموده است‌. اراده و تدبیر یزدان در اینجا پایان نمی‌گیرد که با دست شما دشمنان شما را بکشد، و با پرتاب سنگریزه‌های پیغمبرتان ایشان را به مصیبت ‌گرفتار گرداند، و آزمون خوبی از شما به عمل آورد و در آن توفیق نیکتان دهد، تا در برابر آن پاداش و اجرتان عطاء فرماید... بلکه خدا بدین امـور، سست گرداندن دام مکر و نیرنگ کـافران را مـی‌افـزاید، و ضعیف ‌گرداندن سنجش و بینش و منش و ‌کنش آنان را اضافه می‌نماید... پس در این صورت هیچ گونه جـای بیم و هـراسـی‌، و جـای شکست و گـریزی نیست‌، و مؤمنان حقّ ندارند هنگام رویاروئی بـا کـافران پشت بکنند و بگریزند.

  سوره انفال آیه 1 - فی ظلال القران = شهید سید قطب
ابن‌کثیر در تفسیر گفته است‌: ابوداود، نسائی‌، ابن جریر، ابن مردویه - ‌که الفاظ حدیث از او است - ابن جبّان، و حاکم از ر‌اه‌های‌ گوناگون از داود پسر ابوهند، و او از عکرمه‌، ،. وی از ابن عبّاس‌، روایت کرده‌اند کـه ابن عـبّاس گفته است‌: هنگامی کـه روز بدر پـیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود:

(من صنع کذا وکذا و کذا).

هر کس چنین و چنان کند، این چیز و آن چیز از آن او است.

جوانان قوم در راه انجام این چنین و آن چنان‌ کاری بر همدیگر سرعت ‌گرفتند، و پیر مردان در زیر پـرچـمها ماندند. هنگامی‌ که غنائم حاضر آورده شد، آمـدند و درخواست چیزهائی کردند که برای آنان قرار داده شده بود. پیر مردان بدیشان گفتند: خویشتن را بر ما مـقدّم ندارید. چرا که ما سدّ و مانع میان شما و دشمنان ‌گشتیم و ایشان را از شما بازداشتیم‌. اگر ما سدّ و مانع سر راه آنان نمی‌شدیم پرده از شما برمی‌افتاد و به سـوی مـا برمی‌گشتید و کاری نمی‌توانستید بکنید. بدین وسـیله کشمکش درگرفت و ایزد متعال همچو‌ن آیاتی را نازل فرمود:

(یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأنْفَالِ ).

از تو دربارۀ غنائم مـی‌پرسند (‌و می‏‎گویند که غنائم جنگ بدر چگونه تقسیم می‏‎گردد و به چه کسانی تعلّق می‌گیرد؟‌)‌....

تا می‌رسد به این فرمودۀ خدا:

(وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) (١)

و اگر مسلمانید از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کنید. ثوری از کلبی‌، و او از ابوصالح‌، و وی از ابن عبّاس روایت کرده است که ابن عبّاس‌ گفته است‌: وقـتی کـه روز بدر فرا رسید پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم‌ فرمود:

(من قتل قتیلاً فله کذا وکذا , ومن أتى بأسیر فله کذا وکذا ).

هر کس فردی را بکشد پاداش او چنین و چنان است‌، و هر کس اسیری را بگیرد و بـیاورد پـاداش او چنین و چنان است‌.

ابوالیسیر دو اسیر را بیاورد و گفت‌: ای پیغمبر خـدا - درود و آمرزش خدا بهرۀ تو باد - تـو به ما وعـده داده‌ای ... سعد پسر عباده بلند شد و گفت‌: ای پـیغمبر خدا، اگر ایـنان را بـدهی بـرای اصحاب تو چـیزی نمی‌ماند. نه قناعت به پـاداش اندک‌، و نـه ترس از دشمنان ما را از رزم بدور داشته است‌. بلکه ما در اینجا بدان خاطر مانده‌ایم تا از تو مراقبت و محافظت‌ کنیم و مواظب باشیم دشمنان از پشت سـر بر تـو نـتازند... کشمکش درگرفت و آیات قرآن نازل ‌گردید:

(یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ ).

از تو دربارۀ غنائم مـی‌پرسند (‌و می‌گویند که غنائم جنگ بدر چگونه تقسیم می‏‎گردد و به چه کسانی تعلّق مــی‌گیرد؟‌) بگـو: غنائم از آن خدا و پیغمبر است (‌و پیغمبر به فرمان خدا تقسیم آن را به عهده می‌گیرد)‌. و این آیات قرآن نیز نازل شد:

(واعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه).

(‌ای مسلمانان‌!) بدانید کـه همۀ غنائمی را کـه فرا چنگ آورده‌اید یک پنجم آن متعلّق به خـدا است ... . تا آخر آیه ...

امام احمد روایت کرده است و گفته است‌: ابومعاویه‌، و ابو اسحاق شیبانی، برای ما از محمّد پسر عبیدالله ثقفی‌، و او از سعد پسر ابووقّاص نقل‌ کرده است و گفته است‌: وقتی‌ که روز بدر فرا رسید و برادرم عمیر کشته شد، سعید پسر عاص را کشتم‌، و شمشیرش را برداشتم‌ کـه ذوالکـثیفه نامیده مــی‌شد، و آن را به خـدمت پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بردم‌. فرمود:

(اذهب فاطرحه فی القبض ).

برو آن را به میان چیزهائی بینداز که گرفته شده است‌. سعد پسر ابووقّاص ‌گفته است‌: گشتم و کسی جز خدا نمی‌داند که به سبب‌ کشته شدن برادرم و بازپس گرفتن غنیمتم چه حالی داشتم‌. هنوز مسافت زیـادی را طی نکرده بودم سورۀ انفال نازل‌ گردید. پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم به من فرمود:

( اذهب فخذ سلبک ).

برو و غنیمت خود را بازپس بگیر.

امام احمد باز هم‌ گفته است‌: اسود پسر عامر، و ابوبکر برای ما از عاصم پسر ابونجود، و او از مصعب پسر سعد، و وی از سعد پسر مالک‌، روایت‌ کرده است‌ که گفته است‌:‌ گفتم ای پیغمبر خدا، یزدان امــروز مـرا از دست مشرکان سالم به در برد، این شمشیر را به مـن ببخش. فرمود:

(إن هذا السیف لا لک ولا لی , ضعه ).

این شمشیر نه از آن تو است و نه از آن من‌، آن را بگذار. آن را گذاشتم و برگشتم‌. به خود گفتم‌: حه بسا ایـن شمشیر به کسی داده شود که‌ کاری ‌که مـن کرده‌ام و رنجی ‌که من برده‌ام از او ساخته نباشد و سر نزند. ناگهان مردی از پشت سر مرا فریاد زد. گفتم‌: چه بسا خدا چیزی دربارۀ من نازل فرموده باشد؟ پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود:

(قد سألتنی السیف , ولیس هو لی , وإنه قد وهب لی , فهو لک " . قال:وأنزل الله هذه الآیة:).

تو از من شـمشیر را درخواست کردی‌. ولی شمشیر متعلّق به من نبود، امّا هم ایـنک بـه مـن بـخشیده شـده است‌، آن را به تو می‌دهم ... خدا این آیه را نازل فرموده است‌:‌.

(یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ ).

از تو دربارۀ غنائم می‌پرسند. بگو: غنائم از آن خدا و پیغمبر است‌.

ابوداوود و ترمذی و نسائی از راه‌هـای‌ گوناگون از ابوبکر پسر عیاش‌، آن را روایت کرده‌اند. ترمذی‌ گفته است‌: حدیث حسن صحیحی است‌.

این روایتها برای ما فضائی را به تصویر می‌زند که سورۀ انفال در آن نازل شده است‌... انسان به هراس می‌افتد و شگفت زده می‌شود وقتی‌ که می‏‎بیند اهل بدر دربارۀ غنائم سخن می‏‎گویند. چرا که اهـل بدر یـا از مهاجرانی بودند که همه چیز خود را پشت سر رها کرده‌اند و همراه با عقیدۀ خویش مهاجرت نموده‌اند، و به چیزی از کالاهای زندگی ایـن دنـیا رو نمی‌کنند و نمی‌نگرند. و یا اهل بدر ا‌ز انصار هستند، انصاری‌ که مـهاجران را مـنزل و مأوی داده‌انـد و در پـناه خود گرفته‌اند، و ایشان را در دیار و اموال خویشتن شریک نموده‌ا‌ند. در راه یزدان از صرف اموال و دارائـی ایـن جهانی دریغ نمی‌ورزند و تنگچشمی نمی‌کنند. یا آنان همان گونه هسـتند که پروردگارشان دربارۀ ایشـان فرموده است‌:



(یحبون من هاجر إلیهم ولا یجدون فی صدورهم حاجة مما أوتوا , ویؤثرون على أنفسهم ولو کان بهم خصاصة).

کسانی را دوست می‌دارند که به پیش ایشان مـهاجرت کرده‌اند، و در درون احساس و رغبت نیازی نمی‏‎کنند به چیزهائی که به مهاجران داده شده است‌، و ایشان را بر خود ترجیح می‌دهند، هر چند که خود سخت نیازمند باشند. (‌حشر / ٩)

ما تفسیر این پدیده را تا اندازه‌ای در خـود روایـتها خواهیم یافت‌. غنائم در آن هنگام مربوط و منوط به تلاش و کوشش و کارآئی و دلیری در کـارزار داشت‌. بدین سبب غنائم بر رنج‌ کشیدن و هنرنمائی ‌کـردن درپیکار گواه بود و پهلوانی و قهرمانی را نشان مـی‌داد. مردمان هم در آن روزگار آزمند این گواهی از سوی پیغمبر خدا صلّی الله علیه واله وسلّم و از جانب یزدان بزرگوار سـبحان بودند، و می‌خواستند دلهایشان با پیروزی بر مشرکین در نخستین پیکار تسکین یابد و بدین آرزوی درونی برسند. این آز و آرزو بر هر کار دیگری غلبه ‌کرده بود و هر چیز دیگری را از یاد کسانی برده بود که از غنائم سخن می‌گفتند، تا یزدان سبحان ایشان را متوجّه می‌کند که در رفتار و کردار با یکدیگر ضرورت بزرگواری و گذشت را پیش چشم دارند، و صلاح ‌کار و بار همدیگر را در دلها و درونـهایشان بـنگارند. بـیدار و هوشیار شدند و همان چیزی را احساس‌ کردند و گفتند که عباده پسر صامت رضی الله عنهُ گفت‌: (‌این سوره دربارۀ ما اصحاب بدر نازل گردید، بدان گاه که دربارۀ غنیمت کشـمکش پیدا کردیم و اخلاق ما راجع بدان بد و ناجور گردید، و خدا غنیمت را از دست ما بیرون آورد، و اختیار آن را به پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم واگذار فرمود)‌.

خداوند سبحان مسلمانان را در گفتار و کردار با تربیت ربّانی پرورده کرد. کار غـنائم را بـطور کـلّی از دست ایشان بیرون آورد و آن را به پیغمبر خود صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌واگذار فرمود. حتّی حکم تقسیم غنائم را بطور کلّی نازل‌ کرد و حقّ آنان نبود که دربارۀ غنائم‌ کشمکش‌ کنند. بلکه فضل و لطفی از جانب خدا بر ایشان قلمداد فرمود. پیغمبر یزدان غنائم را در میانشان تقسیم می‌کرد، بدان‌گونه‌ که پروردگار‌شان بدو آموخت‌. همسو و هـمراه بـا اجـراء عملی تربیت‌، رهنمود پیاپی بلند بالائی در رسید و بـا این آیه‌ها آغاز گردید، و با آیه‌های بعد از آنها استمرار پیدا کرد:

(یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) (١)

از تو دربارۀ غـنائم مـی‌پرسند (‌و می‏‎گویند که غنائم جنگ بدر چگونه تقسیم می‏‎گردد و به چه کسانی تعلّق می‌گیرد؟‌)‌. بگو: غنائم از آن خدا و پیغمبر است (‌و پیغمبر به فرمان خدا تقسیم آن را بــه عهده می‌گیرد)‌. پس از خدا بترسید و (‌اختلاف را کنار بگذارید و) در میان خود صلح و صفا به راه اندازید، و اگر مسلمانید از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کنید.

دلهائی که بر سـر غـنائم کشـمکش داشـتند با نـدای پرهیزگاری و ترس از خدا فریاد زده می‌شوند. والامقام یزدان سبحان است‌ که آفریدگار دلها است و آگاه از راز و رمز آنها است‌. خدا دلهای انسانها را از گرایش بـه کالاهای زندگی دنیوی‌، و کشمکش دلهـا بـر آن‌، بـاز نمی‌دارد - هر چند این کشمکش برای‌ گواهی ‌گرفتن بر رنج کشیدن و هنرنمائی در پیـکار از خـود نشـان دادن باشد - مگر برای به جوش و خروش انداختن حسّ تقوا و هراس از خدا و جستن رضای او در هـر دو سـرا ... قطعاً دلی با خدا پیوند ندارد، خدائی ‌که از خشم او باید ترسید و باید خشــنودی او را جسـتجو کـرد و طـلبید، نمی‌تواند از جاذبه و کشش کالاهای دنیوی خویشتن را واپس کشاند و برهاند، و نمی‌تواند احساس آزادی ‌کند و آزادانه بال و پری بزند و به پرواز درآید.

تقوا زمام این دلها است‌. دلهائی که سـاده و آسـان بـا زمام تقوا رام می‌گردند، و می‌توان آنها را سهل و ساده و فرمانبردارانه با چنین زمامی به دنبال خـود کشـاند. قرآن این دلها را با زمام تقوا به سوی آشتی و صلح و صفا می‌راند و رام ‌همدیگر می‌گرداند:

(فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ ).

پس از خدا بترسید و (‌اختلاف را کنار بگذارید و) در میان خود صلح و صفا به راه اندازید.

قرآن با همین زمـام‌، دلهـا را به اطاعت از خـدا و پیغمبرش می‌راند:

(وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ).

از خدا و پیغمبرش فرمانبردا‌ری کنید.

نخستین اطاعت در اینجا اطلاعت از حکـمی است‌ کـه دربارۀ عنائم بدان دستور داده است‌. دیگر غنائم بطور کلّی فراتر از این رفته است‌ که به یکی از جـنگجویان تعلّق گیرد، و مالکیّت غنائم اصلاً به خدا و پیغمبر تعلّق ‌گرفته است‌، و حقّ تـصرّف در غنائم به خـدا و پیغمبر واگذار شده است‌. دیگر بر مؤمنان در غنائم جز اطاعت ا‌ز فرمان یزدان و تقسیم پیغمبر خدا چاره‌ای نیست‌. باید از ته دل و با رضایت خاطر از دستور فرمانبرداری ‌کنند. چاره‌ای جز این ندارند که روابط و احساسات خود را نسبت به یکدیگر اصلاح و روبراه کنند و دلهایشان را با همدیگر صاف و صادق ‌گردانند ... بدان خاطر:

(إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) .

اگر مؤمن هستید.

قطعاً ایمان باید یک شکل عملی واقعی داشته باشد و در آن جلوه‌گر آید، تا وجود خویشتن را اثبات ‌کـند و بیانگر حقیقت خویش‌ گردد. همان‌گونه که پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرموده است‌:





(لیس الإیمان بالتمنی , ولا بالتحلی ولکن هو ما وقر فی القلب وصدقه العمل ).[2]

ایمان با آرزو نمودن و بـا سـخنان شـیرین و آراسـته نیست‌، بلکه ایمان آن ایمانی است کـه در دل جایگزین شود و کردار آن را تصدیق کند.

بدین خاطر است‌ که همچون پیروی در قرآن مجید ذکر می‌شود تا این معنی و مفهوم را مقرّر دارد که پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم آن را بیان فرموده است‌، و ایمان تعریف و تعیین ‌گردد، و ایمان فراتر از آن رود کـه تـنها واژه‌ای باشد که با زبان‌ گفته شود، یا آرزوئی باشد که نـموده شود، ولی در جهان عمل و دنیای واقعی اثـری از آن نباشد.

[ همه لغت ها ] لغت های حمزه خان بيگي (9 مورد)
  سوره نساء آیه 114 - مفردات = راغب
نجوا: : رازگویی ومشورت پنهانی
 توضيح : رازگویی‌ و مشورت‌ پنهانی‌ در امری‌ از امور به‌طریق‌ درگوشی‌ و پوشیده‌ بین‌ دو یا چند تن‌، غالبا در حضور دیگران‌ است‌، به‌طوری‌که‌ سوءظن‌ حاضران‌ غیرشنونده‌ را برمی‌انگیزد
  سوره نساء آیه 75 - مفردات = راغب
« الظَّالِمِ أَهْلُهَا » : : اهل آنجا ستمگرند .
 توضيح : واژه ( ظالم ) صفت ( قریة ) و با توجّه به اهل مذکّر آمده است . و واژه ( اهل ) فاعل ( ظالم ) است .‏
  سوره نساء آیه 75 - مفردات = راغب
« الْوِلْدَان‌ » : : جمع وَلید : کودکان . بندگان .