- همه ستایشها از آن خداوند است.
الحمد للّه
«ال» در «الحمد للّه» به اصطلاح جنسیه است و مفید استغراق مى باشد; یعنى، کل حمد للّه.
2 - خداوند، سرچشمه و منشأ همه کمالها و زیباییهاست.
الحمد للّه
حمد در برابر زیباییها و کمالهاست و به مقتضاى جمله «الحمد للّه»، هر ستایشى از آن خداست. بنابراین هر کمال و زیبایى از او نشأت گرفته است.
3 - تنها خداوند شایسته و بایسته ستایش است.
الحمد للّه
4 - خداوند مالک و مدبر همه عالمهاى هستى است.
رب العلمین
عالم (مفرد عالمین) است و به مجموعه و دسته اى از موجودات گفته مى شود، بنابراین «العالمین»، یعنى، همه موجودات به لحاظ مجموعه ها و دسته ها.
5 - جهان آفرینش، متشکل از عالمهاى متعدد.
رب العلمین
برداشت فوق با توجّه به جمع بودن کلمه «العالمین» استفاده شده است.
6 - جهان هستى سراسر زیبا و تدبیر آن تدبیرى نیکو و جمیل است.
الحمد للّه رب العلمین
«رب العالمین» به منزله دلیل براى «الحمد للّه» است; یعنى، چون خداوند مدبر هستى است همه ستایشها از آن اوست و از آنجا که حمد و ستایش، همواره براى کمال و زیباییهاست، نتیجه مى گیریم که: همه هستى زیبا و برخوردار از تدبیرى نیکوست.
7 ـ خداوند، از روى اختیار جهان را تدبیر مى کند و در اداره آن جبر و اضطرارى ندارد.
الحمد للّه رب العلمین
در صحت اطلاق حمد، علاوه بر زیبایى فعل و صفت، اختیارى بودن فعل و صفت نیز قید شده است; یعنى، بر فعل و صفتى زیبا، مى توان حمد کرد که فاعل، آن را از روى اختیار تحقق بخشیده باشد.
8 ـ جهان هستى به سوى کمال در حرکت است.
رب العلمین
«رب» به معناى تربیت کردن است و تربیت ایجاد حالتى در شىء پس از حالت قبل است تا آن گاه که به حد تمام و کمال برسد (مفردات راغب). پس این معنا حکایت از حرکت تکاملى دارد. گفتنى است که کلمه «رب» مشترک لفظى میان وصف و مصدر مى باشد و در آیه مورد بحث معناى وصفى دارد.
9 ـ تدبیر همه عالمهاى هستى از سوى خدا، دلیل اختصاص همه ستایشها به اوست.
الحمد للّه رب العلمین
10 ـ «عن ابى عبداللّه (ع) فى قوله: «الحمد للّه» قال: الشکر للّه و فى قوله «رب العالمین» قال: خالق المخلوقین ...;(1)
از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «الحمد للّه» یعنى شکر مخصوص خداست و «رب العالمین» یعنى، آفریننده مخلوقات ...».
[ نظرات / امتیازها ]
[1] آیا من مؤمنم؟ آرى. آیا نماز نمىخوانم و روزه نمىدارم و اموال خود را در راه خدا انفاق نمىکنم؟ چنین نیست ... این تنها کافى نیست، پس باید از خود گول زدن پرهیز کنیم مگر چنین نیست که همه مردم، حتى گردنکشترین طاغیان و تبهکاران خود را پاک و پاکیزه مىپندارند؟! پس میزان و مقیاس چیست؟ میزان قرآن است، و امام جعفر صادق- علیه السلام- به جابر بن یزید الجعفى چنین گفت: «و بدان که تو از دوستان و اولیاى ما نیستى مگر این که: اگر همه اهل شهر تو با یکدیگر جمع شوند و بگویند که تو مرد بدى هستى، این سخن مایه اندوه تو نشود، و اگر بگویند که تو مرد شایسته و نیکى، این سخن مایه شادى تو نشود، پس خود را بر کتاب خدا عرضه کن، و اگر دیدى که رهرو راه اویى، و با زهدى که او خواسته زاهدى، و به آنچه او میل دارد مایلى، و از آنچه او بیم داده است بیمناکى، استوار و شادمان باش و بدان که آنچه در حق تو گفتهاند به تو آسیبى نمىرساند، و اگر خود را مباین با قرآن یافتى، چه چیز مىتواند تو را بفریبد». «1» و اینک قرآن یکى از میزانهاى حق را براى ما تعریف مىکند که به وسیله آن مىتوانیم خود را بشناسیم:
و آن انصاف است. چگونه؟ کسى ممکن است پیش خود چنان تصور کند که حق با او است و بر این اساس با مردم معامله کند، و لذا نادرستى و دزدى کند و بر حقوق دیگران مستولى شود و نشانه این گروه از مردم آن است که چون بخواهندحقى از خود را از دیگران بازستانند، آن را تمام مىگیرند، و چون از ایشان خواسته شود که حقوق دیگران را تمام به ایشان بدهند، از آن استنکاف ورزند و حق دیگران را کمتر از آنچه بایسته است بدهند، و در همه امور و شؤون زندگى به همین گونه عمل کنند. واى بر اینان که از انصاف به دورند.
وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ- واى بر کم فروشان.»
گفتند: ویل به معنى شر و اندوه و عذاب یا هلاک است، و معنى لعنت دارد، و مطفف از ماده طف به معنى کنار چیز است، و تطفیف به معنى کاستن از اطراف چیزى است.
[ نظرات / امتیازها ]