● عبدالله عبداللهي -
اثنی عشری
چون این سؤال را نمود:
قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ: فرمود خداوند متعال: اى نوح بتحقیق پسر تو نبود از اهل دین تو. إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ: بدرستى که او صاحب کار ناشایسته است.
تنبیه: سید مرتضى علم الهدى رضوان الله علیه وجوهى در آیه شریفه بیان فرمود «1» تمام صحیح و مطابق است به جهت دلالت عقل:
1- مراد نفى نسب نیست بلکه نفى از اهل، یعنى از جمله اهل تو نیست که وعده نجات آنها را دادهایم، زیرا به آیه «إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ» استثنا فرمود از اهل و آنانکه مشیت الهى به هلاکت آنها تعلق یافته به سبب فرط کفر و عناد، و کنعان از آن جمله بود.
2- آنکه آیه «لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» مراد «لیس من دینک»، یعنى او از اهل دین تو نیست، و اهل تو کسانیند که بر دین تو باشند، و کفر، او را از حکم اهلى خارج نمود و نیز تعلیل «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» مبین و محقق سازد که مراد نفى دین است و مؤید این است روایت على بن مهزیار از حضرت رضا علیه السّلام که حق تعالى نوح را فرمود پسر تو نیست از اهل تو، زیرا مخالف او بود. و تابعان او را از اهل او مقرر فرموده و اطلاق اهل به تابع و اهل دین شایع، مانند فرمایش نبوى صلّى اللّه علیه و آله السّلمان منّا اهل البیت، اى: على دیننا و تابع لنا.
تبصره: اقوى مؤثر در طبع انسانى مجالست و معاشرت باشد، گذشته از فساد اخلاق، چه بسا شود فطرت اولیه اسلامیه را تغییر، و شخص را از جرگه اهلیت دینى خارج گرداند، چنانچه پسر نوح از اهلیت دینى خارج و عاقبت هلاک شد در اثر معاشرت با بدان و اشرار. حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرماید: المرء على دین خلیله و قرینه. مرد بر دین دوست و همنشین خود است.
به دنیا هر که با یارى قرین است
به مانند وى او را رسم و دین است
اگر با نیک یا با بد نشینى
صفات و خلق او در خویش بینى
و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در ذیل حدیثى فرماید: مجالسة الابرار للفجّار تلحق الابرار بالفجّار. همنشینى نمودن نیکان فجار را، ملحق نماید نیکان را به فجار.
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد
متابعت، بلال حبشى را داخل؛ و مخالفت، ابو لهب قرشى را خارج نمود.
بعد از آن به جهت تقریر آن فرمود: فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ: پس مپرس مرا آنچه را که نیست براى تو دانائى به آن، یعنى از من طلب مکن چیزى را که علم به صلاح و فساد آن ندارى. نهى تنزیهى است اگرچه از او این سؤال واقع نشد مانند «لا تشرک باللّه» و نوح سؤال نمود نجات پسرش را به شرط مصلحت نه بر سبیل قطع، چون خداى تعالى فرمود که مصلحت در غیر نجات است، در این صورت منافات با سؤال او ندارد؛ و تسمیه نداء نوح به سؤال به جهت آنست که ذکر موعد به نجات اهل او متضمن استنجاز بود در شأن ولد و یا استفسار از مانع انجاز در حق او. إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ:
بدرستى که من پند و نصیحت مىکنم تو را از آنکه باشى از غافلان، یا آنکه من پند دهم تو را تا آنکه از جاهلان نباشى. و شک نیست که وعظ سبحانى باز دارد از نادانى و پاک کند از ناشایستگى.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» اطیب البیان
خداوند فرمود ای نوح محققا او یعنی کنعان نیست از اهل تو محققا او عمل غیر صالح است پس از من سؤال نکن چیزی را که نیست برای تو بآن چیز علم محققا من تو را موعظه میکنم اینکه بوده باشی از نادانان.
کلام در اینکه آیه در چند مقام واقع میشود: 1- در معنای اهل و آل دو چیز لازم است یکی انتساب نسبی و سببی، دیگر موافقت دینی و عملی و لذا اهل بیت رسول اللّه و آل او منحصر است بعلی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه طاهرین علیهم السلام که در تمام شئونات و کمالات و صفات و اخلاق و اعمال مشابه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بودند حتی در مقام عصمت و طهارت و منتسب بآن حضرت هم بودند، و اما زوجات آن حضرت اما مثل عایشه و حفصه که خیانت بآن حضرت کردند و عداوت با ذوی القربی که مزد رسالت آن حضرت بود محبت بآنها ظاهر و واضح بود با علی علیه السّلام جنگ با فاطمه شماتت آنها که در روضه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شکایت میکند
و شمت بی عدوی
و در خبر است که خانه علی علیه السّلام بخانه رسول اللّه [ص] روزنه داشت که حضرت رسول میآمد و با دخترش صحبت میفرمود، پس از رحلت فاطمه از امیر المؤمنین درخواست کرد که آن را بگیرد سبب آن را پرسیدند فرمود عایشه میآید و مرا شماتت میکند، و با قطع نظر از اینکه خبر هم معلوم است که عدو فاطمه که شماتت کند مسلّما از رجال نبودند چون تماس با آنها نداشت و نساء هم احدی با فاطمه عداوتی نداشت فقط منحصر باین دو ملعونه است، و عداوت با حضرت مجتبی علیه السّلام جلوگیری از دفن آن حضرت در جوار رسول اللّه و مسلّما فاطمه و علی و حسنین ذوی القربی بودند پس اینکه دو از عنوان اهلیت و آلیت خارج هستند لذا میفرماید قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِن أَهلِکَ و علت عدم اهلیتش را بیان میفرماید إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ اشکال- پسر نوح که عمل نبود بلکه عامل بعمل غیر صالح بود.
جواب- بعضی گفتند بتقدیر مضاف است یعنی ذو عمل غیر صالح لکن اولا تقدیر خلاف اصل است و ثانیا عمل مضموم است نه مکسور، و تحقیق در جواب اینست که مثل زید عدل است که مبالغه در عدالت است و اینجا هم مبالغه در اعمال فاسده از کفر و مخالفت و سایر اعمال قبیحه است.
مقام دوم- فَلا تَسئَلنِ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ اشکال- اصلا سؤال از جهت نداشتن علم است و الّا عالم احتیاج بسئوال ندارد لذا از امیر المؤمنین [ع] است که فرمود
(العلم مخزون عند اهله و مفتاحه السؤال
جواب- سؤال در اینجا طلب نجات و دعاء است و باید انسان بداند که طرف و مطلوب قابلیت سؤال در حق او داشته باشد مثلا کسی بگوید پروردگارا اسباب شرب خمر و زنا و سرقت و ظلم را بر من مهیّا فرما و مرا موفق باین معاصی فرما یا در حق کفار و اهل ضلال طلب نجات کند و حضرت نوح نمیدانست که فرزندش قابلیت دارد یا ندارد لذا میفرماید تا احراز قابلیت نکردهای چرا سؤال کردی سپس بیان عدم قابلیت را میکند.
مقام سوم- در جمله إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الجاهِلِینَ موعظه پند و اندرز است و مخصوصا نسبت بمقام مقدس انبیاء زیرا جهّال ممکن است یک امور غیر مشروعه یا قبایح عقلیه یا غیر مرضیه عند اللّه را از خداوند تقاضا کنند لکن انبیاء عظام تا علم بحسن آن و موافقت با مصلحت و حکمت آن نداشته باشند نباید تقاضا کنند حتی در مسئله شفاعت لا یَشفَعُونَ إِلّا لِمَنِ ارتَضی و اینکه جمله دلالت ندارد که العیاذ حضرت نوح از جاهلین بوده اینکه مثل وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ المُشرِکِینَ است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر احسن الحدیث
قٰالَ یٰا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صٰالِحٍ فَلاٰ تَسْئَلْنِ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ این آیه جواب نوح و نقض استدلال او است و آن اینکه منظور خدا از «اهلک» در آیۀ گذشته، اهلى است که شایسته و نیکوکار باشد و چون پسر تو یک پارچه عمل ناصالح است پس از اهلى که براى آنها وعدۀ نجات داده شده نیست، جمله إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صٰالِحٍ نشان مى دهد که مراد از «اهلک» اهل صالح و نیکوکار است، و این جمله نشان مى دهد که پسر نوح به علت نداشتن قید و وصف از اهل بودن خارج شده است نه اینکه واقعا فرزند نوح نبوده است ناگفته نماند: استدلال نوح علیه السّلام این بود: خدایا پسرم از اهل من است، وعدۀ تو در نجات دادن اهلم حق است، دیگر از خدا نخواست و نگفت: پس باید پسرم نجات یابد و زنده شود على هذا چیزى را که نمى دانست از خدا نخواست، پس جمله فَلاٰ تَسْئَلْنِ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ لازم نگرفته که نوح چیزى را از خدا خواسته است، بلکه نهى مطلق است که نخواهد و نیز جمله إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ لازم نگرفته که آن حضرت مشمول جاهلین شود و این در صورتى بود که نجات پسرش را از خدا بخواهد مانند خطاب خدا برسول اللّٰه صلّى اللّٰه علیه و آله: وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى اَلْهُدىٰ فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ انعام 35 یا مانند کلام موسى: قٰالُوا أَ تَتَّخِذُنٰا هُزُواً قٰالَ أَعُوذُ بِاللّٰهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ (استفاده از المیزان) خلاصه سخن آنکه: اى نوح در نجات یافتن از غرق، ایمان و عمل شرط است، یاران تو که نجات یافتند مصداق مَنْ آمَنَ بودند اما پسر تو چنان ناصالح است که گویى در عمل ناشایست محو شده و یک پارچه عمل غیر صالح است که مشروعیت سؤال از آن را نمىدانى.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عاملی
«إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صٰالِحٍ » 46 مجمع: کسائى و یعقوب چنین قرائت کرده اند: «عَمَلٌ غَیْرُ» با کسر میم و بنصب لام و راء، بصورت فعل و مفعول، و دیگر قاریها با رفع لام و راء و در معنى جمله چند احتمال است: 1 ممکن است ضمیر «انّه» مربوط به سخن نوح باشد، یعنى سؤال تو بغیر علم، عملى است غیر صالح، 2 ممکن است مربوط به رفتار و کناره گیرى پسر نوح باشد و چنین معنى شود: به درستى که آن رفتارهاى پسر تو کارى است ناشایست، 3 ممکن است مربوط به پسر نوح باشد یعنى او نتیجه ى غیر صالحى است و به قرائت کسائى و یعقوب معنى این است که پسر تو عمل بد و غیر صالح کرده است، و سیّد مرتضى گفته است: یعنى پسرت داراى عمل ناشایست است تفسیر حسینى: از سعدى استشهاد کرده است: چو کنعان را طبیعت بى هنر بود پیمبرزادگى قدرش نیفزود هنر بنماى اگر دارى، نه گوهر گل از خار است و ابراهیم ز آزر
«إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ » 46 مجمع: جبّائى گفته است یعنى پندت مى دهم تا نادان نمانى
تورات: سفر پیدایش از باب ششم تا دهم گفتگو از نوح است و کشتى سازى و جاى دادن خانواده ى خود و ازواج موجودات در کشتى که بسیار نزدیک بآیات و مطالب قرآن است و در باب هشتم کوه جودى را کوه آرارات نوشته است، ولى مفسّرین، نوشته اند: کوه جودى در موصل بوده است و در شام و غیر آن نیز نوشته اند عبده: در تاریخ بیشتر ملّتهاى قدیم طوفان نوح یاد شده است که در بعضى آنها اختلاف با منقولات در سفر تکوین زیاد است و در بعضى اختلاف کمتر است، و از همه ى روایات گفتار تاریخ کلدانیها که محلّ وقوع طوفان بوده است نزدیکتر به تورات است، و انگلیسیها آجرى پیدا کرده بودند که با خطّ میخى این قضیّه برآن نوشته بوده است و تاریخ آن مربوط به سال ششصد و بیست قبل از میلاد بدوران سلطنت آشور بانیپال بوده است، و آنهم منقول از نوشتهى قدیمى بوده است که از قرن هفدهم پیش از میلاد یا جلوتر آن عصر نوشته شده بوده است، که در نتیجه معلوم میشود این تاریخ منقول بر کتیبهى آجرى مربوط بدوران پیش از پیدایش تورات است و هم افلاطون از کاهنان مصر نقل کرده است که آنها بسولون حکیم یونانى گفتند:
از آسمان طوفانى فرود آمد که سطح زمین را دگرگون کرد و چند نوبت بشر روى زمین هلاک شد و براى این نسل از آثار و علوم آنها هیچ نماند، و نیز از قدماى یونان نقل شده است که طوفان تمام زمین را فرا گرفت و جز (دوکالیون) و همسرش که نجات یافتند دیگرى نماند. و از قدماى فرس روایت شده است که چون شرّ و فساد بوسیلهى اهریمن خداى شرور بر زمین زیاد شد، خداوند زمین را بطوفان غرق کرد. ولى مجوس این را قبول نداشتهاند و معتقد بودهاند که طوفان فقطّ در عراق تا حدود کردستان بوده است. و قدماى هند نیز طوفانى هفت نوبتى با تفصیلى خرافاتى معتقد بوده اند که عاقبت پادشاه هند با همسرش در کشتى که بامر خداى خود بنام فشنو ساخته بود از طوفان نجات یافت و بر کوه هیمالیا بخشکى نشست. لکن برهمنها مثل مجوس این را منکرند و معتقدند که طوفان عمومى نبوده است و تمام هند را آب نگرفته است و هم از مردم ژاپن و چین و مکزیک و برزیل طوفان متعدّد نقل شده است و در همهى این روایات نقل شده است که علّت طوفان گناه و فساد بشر بوده است.
طنطاوى: علماى امروز معتقد هستند که ناگهان تغییرى بر محور و دو قطب زمین پیدا شد که در نتیجه آب بیکبارگى بر سطح زمین بشدّت پیش رفت و حیوانات نابود شدند و آنچه در پناه غارها و قلّهى کوهها رفتند بآب یا بگرسنگى و یا بمزاحمت یکدیگر تلف شدند. و آثار و استخوان باقیماندهى درندگان قدیمى در دل غارها پیدا شده است که نشانهى دوران پیش از این حادثه است. و علماى طبقات الأرض یک طبقهى طوفانیّه براى زمین کشف کردهاند که جلوتر از این طبقهى کنونى ما بوده است و بر ادّعاى خود اینطور استدلال کردهاند که در وسط یخهاى اقیانوس شمالى آثار فیل بنام (ماموت) و گاهى تمام بدن چنین حیوانى در آنجا پیدا شده است و این نشانه است که ناگهان حادثهى سختى بر این منطقه وارد شده است و اینگونه موجودات مجال فرار نیافتهاند تا خود را بمناطق مناسب مزاج خود برسانند و در یخ مرده و ماندهاند. و پس از گذشت زمان که شاید چندین ملیارد سال باشد دورهى آن حیوانات و انقلابات طوفانى سپرى شد، این دوران و وضع آب و هوا و مناطق مناسب حیوانات و موجودات کنونى نمودار شد، و آثارى مشاهده کردهاند که در دوران پیش از طوفان انسان بوده است، و در نظر علماء این طوفان که در کتب آسمانى یاد شده است مقبول نیست و آنها چنین کشف کردهاند که در قدیم زمان دریائى ممتدّ بوده است از دریاى سیاه تا اوقیانوس شمالى که آثار و بازماندهى آن دریاى مازندران است و دریاى آزوف و دریاچههاى زیادى که در خاک روسیّه و تاتارستان پراکنده هست، و در چین خوردگى پیدایش کوههاى قفقاز این دریا سرازیر شد بطرف اقیانوس شمالى و اوقیانوس هند که در مسیر خود مناطق بین النّهرین و مساکن تیرهى عبرانى را آب فرا گرفت و در اسفار «ودا» کتاب مقدّس هندیها در این قضیّه نوشته است که برهمن بصورت ماهى تبدیل شد و بپادشاه نیکوکار آن زمان دستور داد کشتى بسازد و انواع تخمها در آن بردارد و منتظر او باشد که بوسیلهى شاخى که بر سر خواهد داشت براى او نمودار میشود، او هم کشتى ساخت و سوار شد و با ریسمانى محکم آنرا بشاخ آن ماهى بست و چند سال در تاریکى میان بادهاى سخت و کشنده در حرکت بود تا بر کوه هیمالیا قرار گرفت.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عرفانی اشراق
قٰالَ یٰا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ ، إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صٰالِحٍ ، فَلاٰ تَسْئَلْنِ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ خداوند به نوح خطاب کرد که اى نوح: فرزند تو با تو اهلیّت ندارد، او از عمل زشت و ناشایست برخوردار است، پس از چیزى که به آن آگاهى ندارى پرسش مکن من تو را نصیحت مى کنم که از مردم جاهل نباشى از آنجا که شیطان از آتش است، و آتش کارش سوزاندن است، باید همیشه از او بر حذر بود نفس انسان نیز بسان شیطان کارش شکست انسان است، و تا صاحب خود را به هلاکت نرساند، دست از او بر نمى دارد پس باید با یارى گرفتن از خداوند پوزۀ این نفس سرکش را به خاک بمالیم صد هزاران را چو من تو ره زدى حُفره کردى در خزینه آمدى آتشى از تو نسوزم چاره نیست کیست کز دست تو جامه ش پاره نیست ؟ طبعت، اى آتش چو سوزانیدنى است تا نسوزانى تو چیزى چاره نیست لعنت این باشد که سوزانت کند اوستاد جمله دزدانت کند با خدا گفتى: شنیدى، رُو بُرو من چه باشم پیش مکرت اى عدو؟ معرفت هاى تو چون بانگ صفیر بانگ مرغانى است لیکن مرغ گیر صد هزاران مرغ را آن ره زده ست مرغ غرّه، کآشنایى آمده ست در هوا چون بشنود بانگ صفیر از هوا آید، شود اینجا اسیر قومِ نُوح از مکرِ تو در نوحه اند دل کباب و سینه، شرحه، شرحه اند عاد را تو باد دادى در جهان درفگندى در عذاب و اَنْدُهان از تو بود آن سنگسارِ قومِ لُوط در سیاه آبه ز تو خوردند غُوط مغز نمرود از تو آمد ریخته اى هزاران فتنه ها انگیخته عقلِ فرعونِ ذکىّ فیلسوف کور گشت از تو، نیابید او وقوف بولهب هم از تو نااهلى شده بُوالْحَکَم هم از تو بُوجَهْلى شده اى بر این شطرنج بهرِ یاد را مات کرده صد هزار استاد را اى ز فرزین بندهاى مشکلت سوخته دلها، سیه
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نور
نکته ها
مراد از «فَلا تَسْئَلْنِ» در مورد پیامبر معصوم، آن نیست که سؤالى واقع شده بود، زیرا حضرت نوح در آیهى بعد مىفرماید: «إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ»، بلکه منظور آن است که مبادا سؤال کنى! البتّه مطلبى که براى نوح پیش آمد، این بود که خیال مىکرد فرزندش اهل است و خداوند به او فرمود: او از اهل تو نیست.
روایات بسیارى از پیامبر و ائمه علیهم السلام به ما رسیده است که با این عبارت آغاز مىشود: «لیس منّا» یعنى از ما نیست، که به نمونهاى از آنها اشاره مىشود:
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «مَن غَشّ مسلماً فلیس منّا» هرکس به مسلمانى خیانت کند، از ما نیست.
در روایت دیگرى فرمودند: «مَن اکرمه الناس اتّقاء شرّه فلیس منّى» آن کس که مردم او را از روى ترس احترام بگذارند، از من نیست.
در حدیثى دیگر آن حضرت فرمودند: «مَن اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بِمسلم» هر کس که هر صبح در فکر خدمت به مسلمین نباشد، مسلمان نیست.
سؤال: در آیهى 10 سورهى تحریم در مورد همسر نوح و لوط مىخوانیم: «خانتا» خیانت کردند، و در اینجا خداوند مى فرماید: اى نوح! فرزند تو از اهل تو نیست، آیا از این دو آیه، زنازاده بودن فرزند نوح استفاده نمىشود؟
پاسخ: اوّلًا: مراد از خیانتِ زن نوح، افشاى اسرار و کمک به کفّار است، نه امر دیگر.
ثانیاً: این آیه دلیل اهل نبودنِ پسر نوح را عملِ غیر صالحِ فرزند مىداند، نه چیز دیگر.
پیام ها
1- پیوند مکتبى، حاکم بر پیوند خانوادگى وخویشاوندى است. «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» (دلیل نجات گروهى از غرق شدن، ایمانشان بهنوح بود، نه چیز دیگر)
2- گاهى انسان در کار خیر یا شرّ چنان غوطهور مىشود که گویا یکپارچه آن عمل مىشود. «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ»
3- پیامبران نیز به موعظه الهى نیاز دارند. «إِنِّی أَعِظُکَ» (خداوند پیامبران خود را در لحظههاى حسّاس، هشدار داده و حفظ مىکند)
4- از کارهاى جاهلانه باید پرهیز کرد. «مِنَ الْجاهِلِینَ» (تقاضاى کارى از خداوند اگر با حکمت نباشد، تقاضاى جاهلانه است)
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
قٰالَ یٰا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صٰالِحٍ ؛ یعنى پسر نوح داراى عملى ناشایسته است خداوند در پاسخ به سؤالى که نوح دربارۀ پسرش مى کند، مى فرماید: من به تو دستور دادم که خاندانت را بر کشتى سوار کن، جز کسى را که از سوار کردن او نهیت کردم و تو را از سوار کردن یکى از افراد خاندانت [به طور آشکار] نهى نکردم که در این کار، حکمتى نهفته است، لکن مشیّت من از پیش بر این تعلق گرفت که پسرت از جملۀ غرق شدگان باشد؛ زیرا او به سبب کار ناشایسته اش از اعضاى خاندانت محسوب نمى شود، چرا که اعضاى خاندان پیامبران، پرهیزکار و صالح هستند، هرچند از بستگان دور باشند و دشمنان آنان گناهکارانند، هرچند از بستگان نزدیک باشند این آیه بر ارادۀ این معنا [از آیه فوق] تأکید مى کند: «نزدیکترین کسان به ابراهیم، همانا پیروان او هستند» امام على علیه السّلام نیز سخن خود را از این آیه گرفته که فرموده است: «دوست محمّد صلّى اللّه علیه و آله کسى است که خدا را اطاعت کند، هرچند نسب او دور باشد و دشمن محمّد صلّى اللّه علیه و آله کسى است که خدا را نافرمانى کند، هرچند نسب او نزدیک باشد» شاعر مى گوید: کانت مودّة سلمان لهم رحما و لم تکن بین نوح و ابنه رحم دوستى سلمان براى آنان خویشاوندى بود، در حالى که میان نوح و پسرش خویشاوندى وجود نداشت فَلاٰ تَسْئَلْنِ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ چیزى که نوح آن را نمى دانست غرق شدن پسرش بود که خداوند مقرر کرده بود؛ زیرا خدا به سببى که حکمت او اقتضا مى کرد، غرق شدن پسر نوح را از او پنهان نگه داشته بود وقتى که وى از خدا دربارۀ پسرش پرسید، خداوند به او فرمود: از من دربارۀ چیزى که آگاهى از آن را از تو پنهان کردم، مپرس
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
پس از آنکه موج میان نوح علیه السّلام و کنعان حائل شد که در آیه اسبق اشاره به آن شد عاطفه آنحضرت وادار نمود او را به خواهشى از خداوند که مناسب با مقام نبى اولو العزم نبود و آن این بود که با تعظیم و تضرّع خواند پروردگار خود را و عرض کرد اى مالک و خالق و رازق من وعده فرمودى که خانواده و اهل بیت مرا از غرق نجات دهى و پسر من یا پسر زن من از خانواده و اهل بیت من است و وعده تو حق و صدق است و تخلّف ندارد پس نجات ده او را اگر از کسانى است که وعده فرمودى نجات دهى آنانرا و تو اعلم و اعدل و اتقن از تمام حکم کنندگانى در قول و فعل خود و جواب مقرون به عتاب از مصدر جلال صادر گردید که اى نوح او از خانواده و اهل تو نیست همانا او مرتکب اعمال ناشایسته است به این درجه
جلد 3 صفحه 86
که میتوان گفت سر تا پا کار ناشایسته است بنابر آنکه عمل غیر صالح بنحو صفت و موصوف قرائت شود و بعضى عمل غیر صالح بنحو فعل و مفعول قرائت نمودهاند و بنابراین معنى واضح است که خدا فرموده او بجا آورده عملى را که ناشایسته است و کسیکه مرتکب عمل ناشایسته شود از خانواده نبوّت و طهارت نیست علاوه بر آنکه از وعده نجات استثناء شده بود کسیکه مقدّر شده باشد قبلا عذاب او بقول خداوند الّا من سبق علیه القول و نباید بخواهى تو از من چیزى را که نمیدانى صلاح و ثواب بودن آنرا و من موعظه و منع میکنم تو را از آنکه در زمره نادانان باشى و سؤالى نمائى که مناسب با مقام پیغمبر اولو العزم نیست بنظر حقیر صرف اینکه شخص صلاح و ثواب بودن امرى را نداند و از خدا طلب نماید مانعى ندارد خصوصا اگر ظاهرا یا باطنا معلّق به مشیّت و مصلحت نماید چنانچه نسبت بحضرت نوح گفتهاند ولى اینکه آنحضرت در این مقام مورد عتاب الهى شده است براى آنستکه ظاهرا سه ترک اولى از او صادر گشته یکى آنکه بدون دقت و نظر در وعده الهى با آنکه از اهل استثناء شده بود کسیکه قبلا مستحقّ عقوبت شده باشد خواهش نجات کنعان را نمود و او را از کسانیکه وعده نجات بآنها داده شده محسوب نمود و مطالبه انجاز وعد کرد دیگر آنکه دعا و خواهش و مسئلت را بصورت اعتراض و ادّعاء در آورد و از خداوند طلب حکم بعدل نمود سوم آنکه محبّت کنعان را بعد از کفر و عصیان از دل بیرون نکرد و با وجود محبّت خدا محبّت نا اهل را در دل جاى داد که همان موجب صدور آن دو ترک اولاى دیگر گشت و باین جهت حقّا میتوان گفت ترک اولاى او منحصر به این امر بود که بهیچ وجه مناسب با مقام آنحضرت نبود لذا مورد عتاب الهى گردید و به موعظه الهیّه متّعظ و متنبّه شد و در آیه بعد استعاذه و استغفار نمود پس بدان اى برادر عزیز اگر ادّعاء محبت خدا و اولیاء او را دارى باید محبّت دشمن آنها را اگر چه اولادت باشد از دل خارج نمائى و الا مستحقّ عتاب خواهى شد اگر چه پیغمبر اولو العزم باشى و ندیدم کسى از مفسرین را که متوجّه به این نکته شده باشد و موجب عتاب را همان سؤال با عدم علم بصواب و خطا یا صلاح و فساد ذکر نمودهاند و اللّه اعلم. در عیون از حضرت رضا علیه السّلام نقل نموده که فرمود جهت اینکه خداوند نفى فرمود پسر نوح علیه السّلام را
جلد 3 صفحه 87
از او این بود که معصیت خدا را نمود نه آنکه طهارت مولد نداشت که بعضى میگویند و همچنین است کسیکه از ما باشد و اطاعت خدا را ننماید که از ما نیست و در روایت دیگرى فرموده خداوند نفى فرمود او را از نوح وقتى که مخالفت کرد با او در دینش و قریب به این مضامین روایاتى در مجمع و عیاشى ره از آنحضرت نقل نموده است ..
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.