● حاجيه تقي زاده فانيد -
تفسیر انگلیسی- ابن کثیر
The Message of Messenger of Allah is True
Allah begins to prove the truth of prophethood after He stated that there is no deity worthy of worship except Him. Allah said to the disbelievers,
(And if you (Arab pagans, Jews, and Christians) are in doubt concerning that which We have sent down (i.e. the Qur'an) to Our servant) meaning, Muhammad ,
(then produce a Surah (chapter)) meaning, similar to what he brought to you. Hence, if you claim that what he was sent with did not come from Allah, then produce something similar to what he has brought to you, using the help of anyone you wish instead of Allah. However, you will not be able to succeed in this quest. Ibn `Abbas said that,
(your witnesses) means "Aids.'' Also, As-Suddi reported that Abu Malik said the Ayah means, "Your partners, meaning, some other people to help you in that. Meaning then go and seek the help of your deities to support and aid you.'' Also, Mujahid said that,
(and call your witnesses) means, "People, meaning, wise and eloquent men who will provide the testimony that you seek.''
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر راهنما
1 - قرآن کتابى است که خداوند، آن را بر پیامبر خویش نازل کرده است.
مما نزلنا على عبدنا
2 - پیامبر (ص) عبد خدا و داراى مقامى والا در بندگى اوست.
مما نزلنا على عبدنا
3 - عبد و بنده خدا بودن از ارزشهاى والاى انسانى است.
مما نزلنا على عبدنا
از اینکه پیامبر اکرم (ص) به بندگى خدا توصیف شده، معلوم مى شود: عبد و بنده خدا بودن از ارزشهاى والاى انسانى است.
4 - قرآن و یکایک سوره هاى آن، معجزه است.
فأتوا بسورة من مثله
5 - قرآن، سندى اساسى براى اثبات رسالت پیامبر (ص) است.
و إن کنتم فى ریب ... إن کنتم صدقین
6 - مخالفان رسالت درباره آسمانى بودن قرآن و نزولش از جانب خدا، اظهار تردید مى کردند.
و إن کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا
7 - قرآن منزّه از آن است که در آسمانى بودنش، شک و تردید روا باشد.
و إن کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا
با وجود اینکه کفر پیشگان در آسمانى بودن قرآن اظهار تردید مى کردند و بلکه منکر آن بودند خداوند در بیان تردید آنان جمله شرطیه به کاربرد تا به این حقیقت اشاره کند که: تردید در حقانیت قرآن تنها قابل فرض است و نمى تواند واقعیت داشته باشد.
8 - خداوند در تحدى با منکران قرآن آنان رابه آوردن یک سوره همانند قرآن به مبارزه فرا خواند.
فأتوا بسورة من مثله
ضمیر در «مثله» به «ما» در «مما نزلنا» بر مى گردد.
9 - قرآن در همان عصر پیامبر (ص) به بخشهایى به نام سوره تقسیم شده بود.
فأتوا بسورة من مثله
10 - تقسیم بندى قرآن و نامیدن هر بخش به «سوره» از ناحیه خداوند بوده است.*
فأتوا بسورة من مثله
11 - خداوند از منکران قرآن خواسته است تا براى آوردن سخنى همانند سوره اى از قرآن، تمامى خبرگان خویش را فرا خوانند.
وادعوا شهداءکم من دون اللّه
«شهداء» جمع شهید و به معناى گواهان است و به مطلعان نیز اطلاق مى گردد. مصدر «ادعوا» دعاست به معناى خواندن و دعوت کردن است. جمله «وادعوا شهداءکم» مى تواند به این معنا باشد که: شاهدان را دعوت کنید تا بر آن چه مى آورید و همانند قرآن مى نامید، گواهى و نظر دهند; بر این مبنا «شهداء» به معناى گواهان است و نیز مى تواند به این معنا باشد که: شاهدهایتان را فراخوانید تا شما را بر آوردن سخنى همانند قرآن یارى دهند; در این صورت «شهداء» به معناى مطلعان و خبرگان خواهد بود.
12 - تنها خداوند، توانا بر آوردن همانند براى قرآن است.
وادعوا شهداءکم من دون اللّه
گفته شده: من دون اللّه (غیر از خدا) به منظور تأکید بر اطلاق و عموم «شهداءکم» ایراد شده است; یعنى، هر کسى را با هر هنر و دانشى به کمک بگیرید (باز هم نمى توانید همانند قرآن بیاورید). آوردن همسان براى قرآن تنها از ناحیه خداوند امکان پذیر است.
13 - منکران قرآن به دروغ در حقانیت قرآن و آسمانى بودن آن، اظهار تردید مى کردند.
و إن کنتم فى ریب ... فأتوا بسورة ... إن کنتم صدقین
متعلق «صادقین» به قرینه «إن کنتم فى ریب» شک و تردید مشرکان در آسمانى بودن قرآن است; یعنى: إن کنتم صادقین فى انکم مرتابون ...; اگر در اظهار تردید راستگو هستید چنین کنید. این معنا کنایه از دروغگویى آنان در اظهار شک و تردید است.
14 - آسمانى بودن قرآن حتى در نظر مخالفان رسالت، امرى روشن بود.
إن کنتم صدقین
15 ـ مخالفان هیچ شاهدى را که بر وجود همانندى سخنى با قرآن شهادت بدهد نخواهند یافت.
وادعوا شهداءکم من دون اللّه
چنانچه «شهداء» به معناى گواهان باشد، استثناء «من دون اللّه» از جمله قبل، ناظر به سخن متعارفى است که انسانها هنگام نداشتن شاهد بر مدعاى خویش آن را بر زبان جارى مى کنند; یعنى، گواهانى را فرا خوانید تا نظر دهند و اگر نیافتید نگویید: خدا شاهد است که این سخن همانند قرآن مى باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مجمع البیان
آفریدگار هستى پس از آوردن دلایل گوناگون بر یکتایى و بى همتایى خویش، از رسالت پیامبرش سخن بمیان مى آورد و مى فرماید: هان اى کفرگرایان! اگر در آسمانى بودن قرآن و رسالت بنده برگزیده ما شک دارید، بیایید و تمامى دانشوران و سخن سنجان و ادیبان را فراخوانید و تنها یک سوره - آرى، یک سوره - همانند قرآن بیاورید.
بعضى ضمیر متّصل در «مثله» را که مرجع آن قرآن است، به «عبد» برگردانیده اند؛ و آیه را بدینصورت معنا کرده اند: اگر مى توانید آیه و سوره اى همانند آیات و سوره هاى قرآن که انسان درس ناخوانده و دانشگاه ندیده اى چون پیامبر ما آنها را بر شما عرضه داشت، بیاورید.
این معنى به نظر نگارنده درست نیست و همان دیدگاه نخست صحیح مى نماید؛ چرا که این دیدگاه در آیات دیگر نیز بى هیچ ابهامى آمده است؛ براى نمونه:
1. «فَلْیَأْتُوا بِحَدیثٍ مِثْلِهِ اِنْ کانُوا صادِقینَ.»(83)
اگر راست مى گویید، سخنى همانند آن بیاورید.
2. «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْانْسُ وَالْجِنُّ ما عَلى اَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَاالْقُرْآنِ لایَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْکانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ٍ ظَهیرَاً.»(84)
اى پیامبر! بگو اگر آدمیان و جنّیان گردآیند تا نظیر قرآن بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد؛ هرچند بعضى از آنان، پشتیبان برخى دیگر باشند.
با این بیان، ضمیر متّصل در «مثله» در هر دو آیه، به قرآن شریف برمى گردد، نه آورنده آن. به همین جهت، پیام قرآن در این آیات این است که اگر شما کافران بر این باورید که قرآن وحى الهى نیست و از خود پیامبر است، شما نیز تمامى قدرت و امکانات خود را بکار گیرید و تنها یک سوره نظیر آنچه بر بنده برگزیده خویش فرو فرستاده ایم، بیاورید؛ سوره اى که ازنظر زیبایى واژه ها و قالب و فصاحت و بلاغت، و ازحیث محتواى غنى و معنا و مفهوم، و ازجهت آینده نگرى و خبر از آینده و گذشته بتواند با قرآن برابرى کند. همه جهانیان را نیز در این راه به یارى فراخوانید؛ خواهید دید که ممکن نیست، چرا که قرآن وحى الهى است نه ساخته اندیشه انسان.
برخى از قرآن پژوهان همچون ابن عبّاس گفته اند: منظور از «شهداء» در آیه شریفه، یاران است؛ «من دون اللَّه»، یارى خواستن از هر آنچه و هر آنکه غیر خداست؛ و «إن کنتم صادقین» یعنى: اگر راست مى گویید که قرآن ازجانب غیر خدا آمده است.
و بعضى دیگر معناى آیه را بدینصورت گفته اند: براى رویارویى علمى و فرهنگى و مبارزه با قرآن، از معبودان خویش یارى بجویید: «وادعوا شهدائکم ان کنتم صادقین».
پاره اى نیز برآنند که منظور آیه این است که: از همه کسانى که در فرهنگ و ادب عرب آگاهى و بینش دارند و سخن سنج و سخن شناس هستند، بخواهید تا بافته هاى شما را دربرابر قرآن قرار دهند و قضاوت کنند که آیا توانسته اید نظیر قرآن بیاورید یا نه؟
امّا نگارنده، بیان ابن عبّاس را ترجیح مى دهد؛ زیرا «ادعوا» که به معناى «فراخواندن» است، به مفهوم «یارى خواستن» نیز آمده است؛ درنتیجه، معناى آیه را مى توان بدینصورت بیان کرد که: «براى پیکار علمى با قرآن، از یاران و دوستان خود یارى بخواهید.
دیدگاه سوّم، درست بنظر نمى رسد، چرا که گواه گرفتن، یا باید ازجانب مؤمنان صورت گیرد و یا از طرف کافران؛ مردم باایمان که هرگز حاضر نمى شوند به سود کافران و بافته هاى آنان گواهى دهند، و کافران نیز براى پیکار با حق و یارى باطل، به هر شقاوت و نارواگویى دست مى زنند. بنابراین، دیدگاه سوّم از اساس امکان خارجى ندارد تا آیه شریفه بدان دعوت کند.
آرى؛ مقصود این آیه شریفه، همان پیام مبارزه طلبى است که در آیه «قل لئن اجتمعت الانس والجن» نیز آمده است.
با این بیان، آیه مورد بحث، دلیلى است بر درستى و حقّانیت رسالت محمّد(ص)؛ چرا که خدا تمامى بشریّت را براى رویارویى علمى و فکرى و فرهنگى و ادبى با قرآن شریف فرامى خواند و از آنان مى خواهد که اگر در صحّت رسالت پیامبر(ص) و آسمانى بودن قرآن تردید دارند، سوره اى همانند آن بیاورند، امّا با وجود آن همه دشمنى و حق ستیزى و مخالفت با دعوت توحیدى پیامبر(ص) و آمدن و رفتن شمار فراوانى از سخنوران و ادیبان و خداوندگاران فصاحت و بلاغت و ادب، از روزگار نزول قرآن در سرزمین حجاز تا کنون کسى آیه و سوره اى نظیر قرآن نیاورده است، و این در شرایطى است که مخالفان وحى و رسالت، کینه بسیار شدیدى از پیامبر(ص) در دل داشتند و براى کوبیدن او و پیام آسمانى اش از هر وسیله اى بهره مى گرفتند و از هیچ شقاوت و بیدادى رویگردان نبودند. نیاوردن نظیر قرآن یا حتّى اقدام نکردن به این کار، خود بزرگترین سندِ حقّانیت پیامبر(ص) و وحى الهى بودن قرآن است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کشاف
لما احتج علیهم بما یثبت الوحدانیة و یحققها، و یبطل الاشراک و یهدمه ، و علم الطریق إلی إثبات ذلک و تصحیحه ، و عرفهم أن من أشرک فقد کابر عقله و غطی علی ما أنعم علیه من معرفته و تمییزه عطف علی ذلک ما هو الحجة علی إثبات نبوة محمد صلی الله علیه و سلم ، و ما یدحض الشبهة فی کون القرآن معجزة، و أراهم کیف یتعرفون أهو من عند الله کما یدعی ، أم هو من عند نفسه کما یدعون ، بإرشادهم إلی أن یحزروا أنفسهم و یذوقوا طباعهم و هم أبناء جنسه و أهل جلدته . فان قلت : لم قیل : (مما نزلنا) علی لفظ التنزیل دون الانزال ؟ قلت : لان المراد النزول علی سبیل التدریج و التنجیم ، و هو من محازه لمکان التحدی . و ذلک أنهم کانوا یقولون : لوکان هذا من عند الله مخالفا لما یکون من عند الناس ، لم ینزل هکذا نجوما سورة بعد سورة و آیات غب آیات ، علی حسب النوازل و کفاء الحوادث و علی سنن ما نری علیه أهل الخطابة و الشعر، من وجود ما یوجد منهم مفرقا حینا فحینا، و شیئا فشیئا حسب ما یعن لهم من الاحوال المتجددة و الحاجات السانحة، لا یلقی الناظم دیوان شعره دفعة، و لا یرمی النائر بمجموع خطبه أو رسائله ضربة، فلو أنزله الله لانزله خلاف هذه العادة جملة واحدة: قال الله تعالی : (و قال الذین کفروا لولا نزل علیه القرآن جملة واحدة)، فقیل : إن ارتبتم فی هذا الذی وقع إنزاله هکذا علی مهل و تدریج ، فهاتوا أنتم نوبة واحدة من نوبه ، وهلموا نجما فردا من نجومه : سورة من أصغر السور، أو آیات شتی مفتریات . و هذه غایة التبکیت ، و منتهی إزاحة العلل . و قرئ (علی عبادنا) یرید رسول الله صلی الله علیه و سلم و أمته . و السورة: الطائفة من القرآن المترجمة التی أقلها ثلاث آیات . و واوها إن کانت أصلا، فإما أن تسمی بسورة المدینة و هی حائطها، لانها طائفة من القرآن محدودة محوزة علی حیالها، کالبلد المسور، أو لانها محتویة علی فنون من العلم و أجناس من الفوائد، کاحتواء سورة المدینة علی ما فیها. و إما أن تسمی بالسورة التی هی الرتبة. قال النابغة: ولرهط حراب و قد سورة فی المجد لیس غرابها بمطار لاحد معنیین ، لان السور بمنزلة المنازل و المراتب یترقی فیها القاری : و هی أیضا فی أنفسها مترتبة: طوال و أوساط و قصار، أو لرفعة شأنها و جلالة محلها فی الدین . و إن جعلت واوها منقلبة عن همزة، فلانها قطعة و طائفة من القرآن ، کالسؤرة التی هی البقیة من الشی ء و الفضلة منه . فان قلت : ما فائدة تفصیل القرآن و تقطیعه سورا؟ قلت : لیست الفائدة فی ذلک واحدة. و لامر ما أنزل الله التوراة و الانجیل و الزبور و سائر ما أوحاه إلی أنبیائه علی هذا المنهاج مسورة مترجمة السور. و بوب المصنفون فی کل فن کتبهم أبوابا موشحة الصدور بالتراجم . و من فوائده : أن الجنس إذا انطوت تحته أنواع ، و اشتمل علی أصناف ، کان أحسن و أنبل و أفخم من أن یکون بیانا واحدا. و منها أن القاری إذا ختم سورة أو بابا من الکتاب ثم أخذ فی آخر کان أنشط له و أهز لعطفه ، و أبعث علی الدرس و التحصیل منه لو استمر علی الکتاب بطوله . و مثله المسافر، إذا علم أنه قطع میلا، أو طوی فرسخا، أو انتهی إلی رأس برید: نفس ذلک منه و نشطه للسیر. و من ثم جزأ القراء القرآن أسباعا و أجزاء و عشورا و أخماسا.و منها أن الحافظ إذا حذق السورة، اعتقد أنه أخذ من کتاب الله طائفة مستقلة بنفسها لها فاتحة وخاتمة ، فیعظم عنده ما حفظه ، و یجل فی نفسه ویغتبط به . و منه حدیث أنس رضی الله عنه : "کان الرجل إذا قرأ البقرة و آل عمران ، جد فینا" و من ثمة کانت القراءة فی الصلاة بسورة تامة أفضل . و منها أن التفصیل سبب تلاحق الاشکال و النظائر و ملاءمة بعضها لبعض . و بذلک تتلاحظ المعانی و یتجاوب النظم ، إلی غیر ذلک من الفوائد و المنافع (من مثله ) متعلق بسورة صفة لها أی بسورة کائنة من مثله . و الضمیر لما نزلنا، أو لعبدنا. و یجوز أن یتعلق بقوله (فأتوا) و الضمیر للعبد. فإن قلت : و ما مثله حتی یأتوا بسورة من ذلک المثل ؟ قلت : معناه فأتوا بسورة مما هو علی صفته فی البیان الغریب و علو الطبقة فی حسن النظم . أو فأتوا ممن هو علی حاله من کونه بشرا عربیا أو أمیا لم یقرأ الکتب و لم یأخذ من العلماء، و لا قصد إلی مثل و نظیر هنالک . ولکنه نحو قول القبعثری للحجاج و قد قال له : لاحملنک علی الادهم : مثل الامیر حمل علی الادهم و الاشهب . أراد من کان علی صفة الامیر من السلطان و القدرة و بسطة الید. و لم یقصد أحدا یجعله مثلا للحجاج . و رد الضمیر إلی المنزل أوجه ، لقوله تعالی (فأتوا بسورة من مثله )، (فأتوا بعشر سور مثله )، (علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله )، و لان القرآن جدیر بسلامة الترتیب والوقوع علی أصح الاسالیب ، والکلام مع رد الضمیر إلی المنزل أحسن ترتیبا. و ذلک أن الحدیث فی المنزل لا فی المنزل علیه ، وهو مسوق إلیه و مربوط به ، فحقه أن لایفک عنه برد الضمیر إلی غیره . ألا تری أن المعنی : وإن ارتبتم فی أن القرآن منزل من عند الله ، فهاتوا أنتم نبذا مما یماثله و یجانسه . و قضیة الترتیب لو کان الضمیر مردودا إلی رسول الله صلی الله علیه وسلم أن یقال : و إن ارتبتم فی أن محمدا منزل علیه فهاتوا قرآنا من مثله . و لانهم إذاخوطبوا جمیعا و هم الجم الغفیر بأن یأتوا بطائفة یسیرة من جنس ما أتی به واحد منهم ، کان أبلغ فی التحدی من أن یقال لهم : لیأتی واحد آخر بنحو ما أتی به هذا الواحد، و لان هذا التفسیر هو الملائم لقوله : (و ادعوا شهداءکم ) و الشهداء جمع شهید بمعنی الحاضر أو القائم بالشهادة. و معنی (دون ) أدنی مکان من الشی ء. و منه الشی ء الدون ، و هو الدنی الحقیر، و دون الکتب ، إذا جمعها، لان جمع الاشیاء إدناء بعضها من بعض و تقلیل المسافة بینها. یقال : هذا دون ذاک ، إذا کان أحط منه قلیلا. و دونک هذا: أصله خذه من دونک . أی من أدنی مکان منک فاختصر و استعیر للتفاوت فی الاحوال و الرتب فقیل زید دون عمرو فی الشرف و العلم . و منه قول من قال لعدوه و قد راآه بالثناء علیه : أنا دون هذا وفوق ما فی نفسک ، و اتسع فیه فاستعمل فی کل تجاوز حد إلی حد و تخطی حکم إلی حکم . قال الله تعالی : (لا یتخذ المؤمنون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین ) أی لا یتجاوزوا ولایة المؤمنین إلی ولایة الکافرین . و قال أمیة: * یا نفس مالک دون الله من واقی * أی إذا تجاوزت وقایة الله و لم تنالیها لم یقک غیره . و (من دون الله ) متعلق بادعوا أو بشهداءکم . فإن علقته بشهداءکم فمعناه : ادعوا الذین اتخذتموهم آلهة من دون الله و زعمتم أنهم یشهدون لکم یوم القیامة أنکم علی الحق . أو ادعوا الذین یشهدون لکم بین یدی الله من قول الاعشی : * تریک القذی من دونها و هی دونه * أی تریک القذی قدامها و هی قدام القذی ، لرقتها و صفائها. و فی أمرهم أن یستظهروا بالجماد الذی لا ینطق فی معارضة القرآن بفصاحته : غایة التهکم بهم . و ادعوا شهداءکم من دون الله ، أی من دون أولیائه و من غیر المؤمنین ، لیشهدوا لکم أنکم أتیتم بمثله . و هذا من المساهلة و أرخاء العنان و الاشعار بأن شهداءهم و هم مدارة القوم ، الذین هم وجوه المشاهد و فرسان المقاولة و المناقلة، تأبی علیهم الطباع و تجمح بهم الانسانیة و الانفة أن یرضوا لانفسهم الشهادة بصحة الفاسد البین عندهم فساده و استقامة المحال الجلی فی عقولهم إحالته ، و تعلیقه بالدعاء فی هذا الوجه جائز. و أن علقته بالدعاء فمعناه : ادعوا من دون الله شهداءکم ، یعنی لا تستشهدوا بالله و لا تقولوا: الله یشهد أن ما ندعیه حق ، کما یقوله العاجز عن أقامة البینة علی صحة دعواه و ادعوا الشهداء من الناس الذین شهادتهم بینة تصحح بها الدعاوی عند الحکام . و هذا تعجیز لهم و بیان لا نقطاعهم و انخذالهم . و أن الحجة قد بهرتهم و لم تبق لهم متشبثا غیر قولهم : الله یشهد أنا صادقون . وقولهم هذا: تسجیل منهم علی أنفسهم بتناهی العجز و سقوط القدرة. و عن بعض العرب أنه سئل عن نسبه فقال : قرشی و الحمدلله . فقیل له : قولک "الحمدلله " فی هذا المقام ریبة. أو ادعوا من دون الله شهداءکم : یعنی أن الله شاهدکم لانه أقرب إلیکم من حبل الورید، و هو بینکم و بین أعناق رواحلکم . و الجن و الانس شاهدوکم فادعوا کل من یشهدکم و استظهروا به من الجن و الانس إلا الله تعالی ، لانه القادر وحده علی أن یأتی بمثله دون کل شاهد من شهدائکم ، فهو فی معنی قوله (قل لئن اجتمعت الانس و الجن ... الایة
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
اثنی عشری
وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ «23»
وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ: و اگر شما در شک هستید، مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا: از آنچه نازل فرمودیم بر بنده ما که حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم است، یعنى اگر در قرآن شک دارید که از جانب خدا نازل شده، فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ: پس بیاورید شماها- که در فصاحت سر آمد هستید- سورهاى مثل قرآن یا بعض آن که در فصاحت و بلاغت و حسن نظم و جزالت لفظ و اخبار از امور غیبیه و جامع بودن احکام انتظامیه بشریه به مثل قرآن باشد که در نهایت فصاحت و بلاغت است. وَ ادْعُواشُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ: و بخوانید به کمک خود حاضران مجلس و محافل خود را، غیر از خدا، از شعرا و فصحا و خطبا که اعوان شما هستند در تکذیب پیغمبر ما، یعنى اگر به تنهائى قدرت معارضه ندارید، استعانت جوئید به هر که یارى شما کند غیر از خدا، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ: اگر هستید راستگویان در اینکه قرآن کلام الهى نیست. یا بخوانید گواهانى که شهادت دهند که آنچه شما مىآورید مثل قرآن است، اگر راستگو هستید که این کلام خدا نیست. و چون هیچ عاقلى شهادت ندهد به آنچه واضح شود فساد آن و ظاهر گردد اختلال آن، پس عاجز مطلق باشید از آوردن به مثل قرآن، و راستگو نیستید که این کلام بشر است.
تبصره: آیه شریفه دلالتى تمام دارد بر صحت نبوت و صدق رسالت حضرت پیغمبر خاتم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، بدین تقریر که حق تعالى ایشان را مخاطب ساخته به اینکه اگر قرآن از افتراى پیغمبر مىبود، بایستى شما هم قادر باشید از آوردن مثل آن؛ و چون اهل مکه با دارا بودن درجه علیاى فصاحت و کمال جدّیت، عاجز شدند در این تحدّى و به جهت عجز، نفوس و اموال خود را معرض تلف و محاربه را بر معارضه اختیار کردند، لا جرم محقق گردید که این کلام فوق طاقت بنى آدم و از جانب خلاق عالم نازل گشته و آن را معجزه پیغمبر خود قرار داده است.
تکمله: چون قریش از اسلوب قرآن متحیر و از معارضه عاجز شدند، نزد ولید بن مغیره آمدند. گفتند: برو کلام او را بشنو و چارهاى بنما. ولید خدمت پیغمبر آمد، گفت: شعر خود را براى من بخوان. حضرت فرمود: شعر نیست، لکن کلام خدا باشد که بر پیغمبر خود نازل فرموده. پس حضرت سوره حم را تلاوت نمود، چون به این آیه رسید: فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ؛ «1» بدنش لرزید و موهایش راست شده برگشت، به خانه آمد. قریش ترسیدند، مبادا مسلمان شود. ابو جهلآمد، گفت: اى عم! ما را رسوا نمودى و به دین پیغمبر میل نمودى! گفت:
نه من بر دین شما هستم، لکن کلام سختى شنیدم که بدنها مىلرزد.
أبو جهل گفت: شعر یا خطبه یا کهانت است. گفت هیچیک نیست، حلاوتى دارد که وصف نتوان نمود. أبو جهل گفت: پس چه گوئیم؟ ولید گفت: بگذار فکر کنم. روز دیگر گفت: سحر است، زیرا سحر دلها را مىرباید و این کلام هم جذابیت دارد که دلها را مىرباید.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ «23»
ترجمه
و اگر باشید در شک از آنچه نازل نمودیم بر بنده خودمان پس بیاورید سوره از مانند او و بخوانید گواهان خودتان را غیر از خدا اگر راست گویانید..
تفسیر
خداوند پس از اثبات توحید اثبات نبوت فرموده بوسیله قرآن باین بیان که اگر در شکید از جهت آنکه این کتاب کلام ما باشد و باین سبب منکر رسالت محمد صلى اللّه علیه و اله شدید با آنهمه معجزات که در مکه معظمه براى او ظاهر نمودیم که اگر بر سرش سایهگستر شد و جمادات بر حضرتش سلام نمودند و سایر معجزات که محلى براى انکار باقى نگذارد پس بیاورید سوره را از مردى مانند او درس نخوانده و خط ننوشته و نوشته ندیده و مراوده با عالمى ننموده و از کسى چیزى یاد نگرفته چون شما در مدت چهل سال با او بودید و در سفر و حضر او را میدیدید و از احوالش مطلع بودید پس خداوند علوم اولین و آخرین را باو عنایت فرمود یا آنکه بیاورید سوره را مثل این قرآن از نوشتههاى پیشینیان یا منشئات خودتان در بلاغت و بخوانید بتهاى خودتان را اى مشرکان و یاران شیطان خود را اى یهود و نصارى و همکاران ملحدخود را اى منافقان و دشمنان آل محمد (ص) آنانکه بگمان شما گواهان بر حقیت شمایند نزد خدا و شهادت بر عبادت شما میدهند و شفاعت از شما میکنند تا گواهى دهند بر آنکه آنچه آوردهاید یا ساختهاید از پیش خودتان مانند قرآن است در فصاحت و بلاغت و اسلوب بدیع یا با شما کمک نمایند در معارضه با قرآن چنانچه خداوند فرموده است اگر جن و انس جمع شوند و با یکدیگر کمک کنند نمیتوانند مانند قرآن کتابى بیاورند چون شهید بمعنى امام و یاور و گواه آمده است و در اضافه ادنى ملابست کافى است اگرچه ادعائى و خیالى باشد در صورتى که در ادعاء خودتان راست گو هستید که میگوئید پیغمبر (ص) قرآن را از پیش خود آورده و کلام خداوند نیست که بقصد اعجاز بشر از اتیان بمثل آن نازل شده باشد، حقیر عرض میکنم عجب آنستکه از زمان نزول این آیه تاکنون که تقریبا یکهزار و سیصد و شصت سال است یک نفر از فصحاء و بلغاء دنیا پیدا نشد که یک سوره یا خطبه یا مقاله یا مقامه انشاء نماید و مدعى شود که مثل قرآن است با آنکه معاندان در صدر اسلام فصحاء و بلغائى بودند که نظیرشان در دنیا کم است و سبعه معلقه و سایر آثار آنها شاهد مدعى است و اختیار نمودند جنگ و جدال و کشتن و کشته شدن و جزیه دادن را بر معارضه با قرآن و تاکنون هم کسى از ملل دنیا این کار را نکرده و در هیچ تاریخى هم ذکرى از این ادعا نیافتم، و الحق انصاف آنستکه این اعجاز بالاتر از اصل اعجاز قرآن است خواه از جهت بلاغت باشد خواه از حیث اسلوب و طرز کلام خواه از باب جامعیت و علو معانى و اخبار غیبیه و ذو وجوه و بواطن بودن و مطابقه باصلاح بشر داشتن و امثال اینها که بیان فرمودهاند گویا خداوند بعد از این تحدى عاجز فرمود بشر را از اتیان بمثل آن اگرچه بمحض افتراء و مجرد ادعاء باشد درست دقت نمائید که این خود طریق دیگرى است براى اثبات اعجاز که نمیدانم کسى متعرض شده است یا فقط بنظر حقیر رسیده و این منافات ندارد با آنکه از آنجهات مذکوره هم اثبات اعجاز شود و در این باب آنچه بنده وجدان نمودهام آنستکه روى هم رفته طورى است که شخص میفهمد کلام خداست مانند سیب طبیعى که با سیب مصنوعى در وقت مشاهده ممتاز میشود که یکى مصنوع خلق و دیگرى مصنوع خالق است، و در کافى از حضرت کاظم (ع) قریب باین مضمون روایت نموده است که در زمان حضرت موسى (ع) چون سحره زیاد بودند خداوند معجزه آنحضرت را در عصاى او قرارداد که سحر آنها را باطل نماید و در زمان حضرت عیسى (ع) چون اطباء زیاد بودند خداوند معجزه آنحضرت را در احیاء اموات و شفاء صاحبان برص و پیسى و کوران مادرزاد مقرر فرمود تا بر آنها غالب آمد و در زمان خاتم انبیا (ص) چون فصحاء و بلغاء بسیار بودند و در میدان سخن جولان مینمودند خداوند مواعظ و احکام خود را طورى بیان فرمود که در اعلى درجه فصاحت و بلاغت باشد و نتوانند مانند آن بیاورند تا در تمام ازمنه حجت از خالق بر خلق تمام شود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.