هر اهل ملت که اصالت را براى ماده قائل بودند و قائل هستند (مانند بنی اسرائیل)، آن ها درباره خداى سبحان حکمى نمى کنند مگر همان احکامى که براى مادیات و بر طبق اوصاف مادیات مى کنند. اگر براى خداوند حیات، علم، قدرت، اختیار، اراده، قضا، حکم، تدبیر، امر و ابرام قضا و احکامى دیگر قائلند، آن حیات و علم و قدرت و اوصافى را قائلند که براى یک موجود مادى قائلند. آن ها خداوند را موجودى فعال در ماده مى پندارند، چیزى که هست موجودى که قاهر بر عالم ماده است اما عینا مانند یک علت مادى و قاهر بر معلول مادى.
توضیح : این دردى است بى درمان که نه آیات خدا درمانش مى کند و نه انذار انبیا «وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ» (یونس/101). حتى این طبقه از دینداران کار را به جایى رساندند و درباره خداوند احکامى جارى ساختند که حتى کسانى هم که دین آنان را ندارند و هیچ بهره اى از دین حق و معارف حقه آن ندارند، طرز تفکر آنان را مسخره کردند. از آن جمله گفتند: «مسلمانان از پیامبر خود روایت مى کنند که خداوند آدم را به شکل و قیافه خودش آفریده است و خودشان هم که امت آن پیامبرند، خداوند را به شکل آدم مى آفرینند».
پس امر این مادیگرایان دائر است بین اینکه همه احکام ماده را براى پروردگار خود اثبات کنند، همچنانکه مشبهه از مسلمانان و همچنین دیگران که به عنوان مشبهه شناخته نشده اند این کار را کرده و مى کنند و بین اینکه اصلا از اوصاف جمال خداوندى هیچ چیز را نفهمند و اوصاف جمال او را به اوصاف سلبى ارجاع داده، بگویند: «الفاظى که اوصاف خدا را بیان مى کند در حق او به اشتراک لفظى استعمال می شود و اینکه مى گوییم خدوندا موجودى است ثابت، عالم، قادر، حى، وجود و ثبوت و علم و قدرت و حیات او معنایى دارد که ما نمى فهمیم و نمى توانیم بفهمیم، ناگزیر باید معانى این کلمات را به امورى سلبى ارجاع دهیم. یعنى بگوئیم خداوند معدوم، زایل، جاهل، عاجز و مرده نیست».
اینجا است که صاحبان بصیرت باید عبرت گیرند که انس به مادیات کار آدمى را به کجا مى کشاند؟ چون این طرز فکر از اینجا سر در مى آورد که به خدایى ایمان بیاورند که اصلا او را درک نکنند و خدایى را بپرستند که او را نشناسند و نفهمند و ادعایى کنند که نه خودشان آن را تعقل کرده باشند و نه احدى از مردم. با اینکه دعوت دینى با معارف حقه خود، بطلان این اباطیل را روشن کرده است، از یک سو به عوام مردم اعلام داشته است که در میان دو اعتقاد باطل تشبیه و تنزیه سخن حق و لب حقیقت را رعایت کنند، یعنى درباره خداى سبحان اینطور بگویند که او چیزى است نه چون چیزهاى دیگر و او علمى دارد نه چون علوم ما و قدرتى دارد نه چون قدرت ما و حیاتى دارد نه چون حیات ما. اراده مى کند اما نه چون ما و سخن می گوید ولى نه چون ما با باز کردن دهان. و از سوى دیگر به خواص اعلام داشته است که تا در آیاتش تدبر و در دینش تفقه کنند و فرمود: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» (زمر/9). و از سوى دیگر در تکالیف طائفه عوام و طائفه خواص را یکسان نگرفته است و به یک جور تکالیف را متوجه ایشان نکرد. این است وضع تعلیم آن دینى که به ایشان و در حق ایشان نازل شده است، مگر آنکه اصلا کارى با دین نداشته باشند وگرنه اگر بخواهند دین خداى را محفوظ نگه بدارند راه براى همه هموار است.
[ بستن توضیحات ]