ذات اقدس الهی تا به شفیع اذن ندهد برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نبأ» او حقّ حرف ندارد ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ﴾ مشفوعٌله تا مرضیالمذهب نباشد ﴿لاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾ بهرهای از شفاعت ندارد مرضیالمذهب هم همان است که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مشخص فرمود که ﴿رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ در آن روز یک عدّه سؤال میکنند سؤالها هم به همین سبک مشخص شد که چرا از سال, چرا از ماه و مانند آن سؤال میکنند, اما از اینکه ابلیس یک نفر است یا نه, آن ابلیسِ معروفی که سجده نکرده است بیش از یک نفر نیست منتها بر اساس اینکه او قبیلهای دارد, ذریّهای دارد ابالسه از آن به بعد پیدا شدهاند که ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ﴾[14] که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت, گذشته از اینکه تربیتشدههای مکتب منحوس او هم شیاطین الانس و الجناند آنها هم احیاناً جزء ابالسه خواهند بود وگرنه ابالسهای به آن معنا در اول نبود یک ابلیس بود که در برابر آدم استکبار کرد و سجده نکرد بعد ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ﴾ ابالسه از آن به بعد زیاد شدند. در صحنهٴ قیامت که حالا اینها حضور پیدا کردند یک عدّه نابینایند, یک عدّه زُرقاند, یک عدّه عُمیاند, یک عدّه أغرقاند, یک عدّه أعمایند آیا این زُرقی که فرمود وجوه آنها زُرق است أزرق است همانهایی هستند که اعمایند که یکی از محتملات بود یا نه, بعضیها زُرقاند, بعضی عمیاند, بعضی أزرقاند, بعضی اعمایند از این مبناست یا نه, أزرق و أعما یکی است منتها موقف فرق میکند در برخی از مواقف این طورند در موقف دیگر طور دیگر هستند برای اینکه در موقف دیگر میفرماید: ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾[15] خب اگر این نابیناست چطور میخواند یا نه, ممکن است که از همان راه حفظ بخواند برای اینکه اعمالش را بلد است که چه کار کرده هیچ چیزی را فراموش نکرده چه اینکه دربارهٴ ذنب و سؤال ذنب هم در بخشی از آیات دارد که ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[16] در بخش دیگر در سورهٴ «صافات» دارد که ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾[17] اینها را بازداشت کنید تا ما سؤال بکنیم خب اگر ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ هست پس چطور بازداشت میکنید برای سؤال, معلوم میشود موقف متعدّد است جاها فرق میکند جایی است بازداشت و سؤال است جایی هم سؤال نمیکنند ازرق و اعما بودن هم فرق میکند یا موقف فرق میکند یا نسبت فرق میکند همینهایی که کورند بهشت و بهشتیها را نمیبینند جهنم را به خوبی میبینند که میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[18] همینها هستند که در دنیا مسجد و حسینیه و قرآن و عترت را نمیدیدند اما مراکز فساد را میدیدند اینکه در دنیا فقط مرکز فساد را میبیند مراکز علم و دین را نمیبیند در قیامت هم فقط جهنم را میبیند بهشت و بهشتیان را نمیبیند این یکی از وجوه است همین شخصی که ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾[19] همین شخص میگوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ ما بهشت و جهنم را به خوبی میبینیم حالا یا موقف فرق میکند یا نه, مرئی فرق میکند که این شخص جهنم و اهل جهنم را به خوبی میبیند ولی بهشت و اهل بهشت را اصلاً نمیبیند این وجوه و مُحتملاتی است که دربارهٴ این ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ﴾[20] و ازرق و اعما بودن و امثال ذلک مطرح است. فرمود: ﴿یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً﴾ ذات اقدس الهی که بخواهد حساب اینها را ارزیابی کند به اینها کیفر و پاداش بدهد گذشتههایشان را میداند, آیندههایشان را میداند, در دنیا چه کردند میداند, نتیجهٴ آن اعمال و عقاید در قیامت چیست میداند, هم گذشته که ﴿مَا خَلْفَهُمْ﴾ است میداند هم آینده که جریان کیفر یا پاداش است یعنی ﴿مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ﴾ و اینهاست میداند لذا سهو و نسیان هم که در آن نیست ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾[21] بنابراین جزای او عدلِ محض خواهد بود ﴿یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً﴾ غالب مفسّرین این ﴿بِهِ﴾ را به الله برگرداندند یعنی هیچ کس به ذات اقدس الهی احاطهٴ علمی ندارد گرچه برخیها این ﴿بِهِ﴾ را به ﴿وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ برگرداندند یعنی آنها احاطه ندارند به ﴿مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾شان را فقط خدا احاطه دارد این هم یکی از محتملات است لکن غالب مفسّران این ﴿بِهِ﴾ را به الله برگرداندند گفتند خدا به همهٴ این امور آگاه است ولی هیچ کس به ذات اقدس الهی احاطهٴ علمی ندارد چندین بار به عرضتان رسید که نسبت به ذات اقدس الهی احدی علم به آن معنا چه علم شهودی چه علم احاطی دیگر ندارد حکیم و عارف هر دو نسبت به ذات اقدس الهی فقط برهان دارند اگر عرفان و شهودی هست برای تجلّیات الهی و اسمای الهی است وگرنه آن هویّت محض آن ذات مطلق این مشهود هیچ کسی نیست عبارت سیدناالاستاد امام(رضوان الله علیه) خواندیم در چند جای تفسیر المیزان عبارت مرحوم علامه را خواندیم از قُدما و متأخّرین همه مُتّفقالکلمهاند که ذات اقدس الهی را فقط با برهان میشود شناخت یعنی ذات مُستجمِع جمیع صفات و کمال, حقیقت نامتناهی این الفاظ بما لها من المفاهیم این مصداقی دارد اما مصداق چیست از نزدیک کسی او را مشاهده کند این مقدور نیست نمیشود گفت هر کس خدا را به اندازهٴ خود میبیند چه اینکه قبلاً گذشت خدا اندازه ندارد که کسی به اندازهٴ خودش خدا را بشناسد گرچه مثالهایی برای تقریب به ذهن ذکر میشود همان شعر معروف که آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی مثلاً باید بچشد ولی این یک تشبیه است چون دریا و اقیانوس چه محدود چه نامحدود بالأخره سطحش غیر از عمقش است, اوّلش غیر از آخرش است, شرقش غیر از غربش است, شمالش غیر از جنوبش است این تجزیهپذیر است هر کس ممکن است یک ظرف آبی از این دریا بردارد اما اگر یک حقیقت نامتناهی بود و اوّلش ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ بود ظاهرش ﴿وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾[22] بود به هیچ وجه ترکیب و تجزیه و تألیف و امثال ذلک نداشت یا هیچ نمیشود او را شناخت کما هو الحق, اگر او شناخته میشود باید به کُنه شناخته بشود که فقط خودش, خودش را میشناسد چون انسان وقتی میخواهد تجزیه کند چیزی را تجزیه میکند که به یکی از امور هفتگانه تجزیهپذیر باشد اگر مرکّب از وجود و ماهیّت بود قابل تجزیه است که انسان یک قِسمش را بشناسد یک قسم دیگر را نشناسد و مانند آن این یک, اگر مرکّب از ماده و صورت بود قابل تجزیه است, اگر نظیر اعراض که به اصطلاح بسیطاند مادّه و صورت خارجی ندارند مرکّب از جنس و فصل ذهنی بود قابل تحلیل است, اگر مرکّب از جوهر و عرض بود که یک ترکیب اعتباری است که از او مفهوم میگیرند نه ماهیّت چون أبیض مفهوم است بر خلاف بَیاض که ماهیّت است جوهر و عرض وقتی ترکیب شد ترکیبش اعتباری است باز قابل تجزیه است و خدای سبحان از این قبیل نیست. یا مرکّب از دو جزء ترکیبیِ نظیر آنچه در آب هست یک جزئش اکسیژن است یک جزئش نیتروژن از این قبیل است این هم نیست یا قِسم ششم ترکیب نظیر ترکیب ریاضی, ترکیب کمّی, ترکیب از نصف و ثلث و ربع باشد این هم نیست, قِسم هفتم که شرّ التراکیب است ترکیبی از وجود و عدم است یعنی شیء محدود یک مقدار را دارد یک مقدار را ندارد آن مقداری که ندارد عین این مقداری که دارد نیست وگرنه وجود عین عدم خواهد بود یک ترکیب بسیار دقیقی است که از همهٴ شش قِسم قبلی دقیقتر و به تعبیر حکیم سبزواری از همه شرّتر, شرّ التراکیب این ترکیب هفتم است. ذات اقدس الهی منزّه از این تراکیب سبعه است آن وقت کسی بگوید من خدا را به اندازهٴ خودم مشاهده میکنم این فرض صحیح ندارد تمام تجلیّات و شهود عرفا به این اسما و صفات است و افعال الهی و مانند آن, حکیم اینها را میفهمد عارف اینها را مشاهده میکند در محدودهٴ اسمای الهی, صفات خارج از ذات و مانند آن, وگرنه در مقام ذات احدی راه ندارد.
[ نظرات / امتیازها ]