تمام ذخایر معنوى و فنى یعنى تمدن معنوى و تمدن صنعتى که بشر دارد،محصول تدریجى قرنها و هزارها سال تاریخ است که دوره به دوره به دست بشر رسیده و منتقل شده تا به این حد رسیده است.اگر آثار هر دورهاى به وسیله تعلیم و تعلم علم الانسان ما لم یعلم و به وسیله نوشتن از نسلى به نسل دیگر منتقل نمىشد،اگر نوشتن نمىبود و فقط تعلیم و تعلم مىبود، از این آثارى که امروز هستیک صد هزارم هم باقى نبود.مگر مىشود آثارى را که هست از بر بیایند به نسل دیگر بیاموزند و نسل دیگر همه اینها را حفظ کند.غناى دنیاى امروز یکى به کتابخانههایى است که وجود دارد(یعنى پشتوانه مدرسهها که نسلى به نسل دیگر مىآموزد، کتابخانههاست،اگر کتابخانهاى نباشد مدرسهاى نمىتواند باشد)،و دیگر به آثار صنعتى است که باقى مانده است.
پس این است که انسان آنچه را که دارد-حال اگر صد در صد نگوییم،قطعا صدى نود آنچه را که دارد-در اثر نوشتن دارد،و الا حفظ کردنها که نمىتوانند یک شىء را آنچنان که هست نگه دارند.
به احترام قلم سوگند و به احترام نوشتن سوگند،که در واقع یعنى به احترام علم سوگند، چون اینها وسیله نگه داشتن علم هستند.به احترام علم سوگند که تو به لطف پروردگارت و به موجب نعمتهاى عظیم پروردگارت دیوانه نیستى.این معنایش«قضایا قیاساتها معها»است، یعنى تو که منشا و منبع علم و قلم هستى،تو هستى که نهضت قلم و علم را به وجود خواهى آورد(که آیات بعد هم روشن خواهد کرد)،تو به موجب این نعمت پروردگارت[دیوانه نیستى.] اینکه مقصود از این نعمت کدام نعمت است،بعضى گفتهاند نعمت آن فهم و درک و عقل فراوانى که الآن در تو وجود دارد،اخلاق عظیمهاى که دارى،و نبوتى که در تو هست،این سومى را ترجیح دادهاند.مجنون یعنى کسى که ما دون عقل عاقلهاست،تو ما فوق عقل عاقلها هستى،یعنى آنچه را عاقلها دارند دارى و یک چیزى خیلى بالاتر از حد عقل عاقلها.تو اگر با مقیاسهاى اینها جور در نمىآیى،به دلیل این است که تو بالاتر از حد اینها هستى.
اغلب،نوابغ دنیا را به نوعى جنون و انحراف متهم مىکنند،چرا؟ براى اینکه مردم،حتى بىغرضها،یک مقیاس در دست دارند و آن همان اکثریت مردم است،هر که از مقیاس کثریتخارج بود،او را یک آدم غیر طبیعى مىدانند.ولى یک وقت کسى از مقیاس کثریتخارج است به دلیل اینکه از این مقیاس پایینتر است،و یک وقت کسى از مقیاس اکثریتخارج است به دلیل اینکه از این مقیاس بالاتر است. ما انت بنعمة ربک بمجنون. اگر«ب»باء سببیه باشد،یعنى به موجب این انعام پروردگارت،و اگر«ب»باء معیت و مصاحبه باشد(که این شاید بهتر است)یعنى تو با این نعمتى که همراهت هست و با این موهبت نبوتى که همراه تو هست،آیا تو دیوانهاى؟!
و ان لک لاجرا غیر ممنون .مىدانیم که نزل القرآن على نحو ایاک اعنى و اسمعى یا جارة . تعبیر«ایاک اعنى و اسمعى یا جارة»مثلى است در زبان عربى که نظیر آن در فارسى«به در بگو تا دیوار بشنود»است.قصه آن مثل در زبان عربى این است که مىگویند زنى همسایهاى داشت(شاید مثل این موجرها و مستاجرهاى فعلى تهران که یک ناراحتى وجود دارد)، مىخواست به او یک حرفى زده باشد،یک کس دیگر را مخاطب قرار داده بود،به او حرفهایى مىزد که با آن همسایه تطبیق کند.او درست نمىفهمید.همینکه حرفهایش را زد،گفت:«ایاک اعنى و اسمعى یا جارة»گوش کن،با تو سخن مىگویم،اگر به او مىگویم مقصودم تو هستى.
در حدیث است که قرآن نازل شده است به«ایاک اعنى و اسمعى یا جارة»یعنى در بسیارى از موارد،مخاطب پیغمبر است ولى مقصود و منظور و آن کسى که باید گوش کند پیغمبر نیست.کانه به مردم مىگوید اى مردم شما گوش کنید،به او داریم مىگوییم ولى او خودش که در کار خودش تردید ندارد اما شما بدانید.پس در واقع این طور است:او به موجب نعمت پروردگارش(یا او با اینهمه لطف و عنایت پروردگارش)دیوانه نیست.و ان لک لاجرا غیر ممنون. از آنجا که آدم دیوانه کارش عبث و بیهوده و بىپاداش است،مىفرماید:مطمئن باش،براى تو(و در واقع مخاطب،آنها هستند:مطمئن باشید،براى او)اجر و پاداش بىنهایت است(غیر ممنون یعنى غیر محصور).
[ نظرات / امتیازها ]