● عصمت زارع بيدکي -
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 157
در این آیه مرحله دیگرى از مراحل جنگ بدر را یادآور مىشود که با مرحله قبل تفاوت بسیار دارد، در این مرحله مسلمانان در پرتو بیانات گرم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و توجه به وعدههاى الهى، و مشاهده حوادثى از قبیل باران به موقع، براى رفع تشنگى، و سفت شدن شنهاى روان در میدان نبرد، روحیه تازهاى پیدا کردند آن چنان که انبوه لشکر دشمن در نظر آنها کم جلوه کرد، لذا مىگوید: «و در آن هنگام خداوند آنها را به هنگام آغاز نبرد در نظر شما کم جلوه داد» (وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا)
ولى دشمن چون از روحیه و این موقعیت مسلمانان آگاه نبود به همین دلیل به ظاهر جمعیت نگاه مىکرد و ناچیز در نظرش جلوه مىنمود، حتى کمتر از آنچه بودند لذا مىگوید: «و شما را در نظر آنها کم جلوه مىداد» (وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ).
و این دو موضوع اثر عمیقى در پیروزى مسلمانان داشت، لذا قرآن به دنبال جملههاى فوق مىگوید: «همه اینها به خاطر آن بود که خداوند موضوعى را که در هر حال مىبایست تحقق یابد انجام دهد» (لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا).
نه تنها این جنگ طبق آنچه خداوند مىخواست پایان گرفت، «همه کارها و همه چیز در این عالم به فرمان و خواست او بر مىگردد» و اراده او در همه چیز نفوذ دارد (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
اثنی عشری
وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ اِلْتَقَیْتُمْ :و نیز یاد بیاورید زمانى را که نمود خداى تعالى دشمنان را به شما وقتى که ملاقات کردید، فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلاً :در چشمهاى شما کم و اندک، تا دل شما قوى شد بر حرب آنها، و رؤیاى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وقوع پذیرفت ابن مسعود نقل نماید در وقت التقاى صفین شد، چنان کفار، قلیل به نظر آمدند که من گفتم هفتاد نفرند دیگرى گفت: قریب صد نفر، و حال آنکه نهصد و پنجاه نفر بودند، وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ :و اندک گردانید شما را نیز در چشم دشمنان، قبل از التحام قتال، تا دلیر شدند در جنگ و محاربه به قدرت کاملۀ سبحانى، مؤمنین در نظر کفار چنان تقلیل شدند که أبو جهل گفت: لازم سلاح نیست، بلکه آنها را دستگیر و به ریسمان ببندید خلاصه اقدام بر حرب، و شکست فاحش بر آنها وارد، و صنادید قریش قلع و قمع شدند
عبرت: این قسمت از واقعۀ بدر از غرائب آیات و عزایم بینات است، زیرا قوۀ باصره اگرچه به سبب، قلیل را کثیر، و کثیر را قلیل بیند، لکن بر این حد نتواند بود که قریب صدهزار نفر را صد نفر و کمتر بیند، و قریب سیصد نفر را هزار و نهصد نفر بیند، هرآینه قدرت کاملۀ ربانى جلّت عظمته، بازداشت ابصار بعضى را از بعضى على ما هو علیه با وجود تساوى در شروط رؤیت، و این نیست مگر اعجاز حضرت سبحان گرچه بعضى توجیهاتى نموده از جمله: 1 از دیدن حقیقى نباشد و ایشان در دیدن و حرز استقصا نکرده باشند 2 مانعى از رؤیت بوده مانند گرد و غبار و استتار بعضى به بعضى 3 حق تعالى قطع شعاع نمود میان رائى و مرئى بر سبیل اعجاز، لکن محتاج به این توجیهات نیست، بلکه با عدم مانع میان رائى و مرئى، قدرت مطلقۀ الهیه، این غرائب را در این واقعه ارائه داد و خارق عادت و اعجازى بود که ظاهر شد، چنانچه نزول ملائکه به نصرت مؤمنین و محاربه با کافرین نیز خارق عادت بود که واقع شد
لِیَقْضِیَ اَللّٰهُ أَمْراً کٰانَ مَفْعُولاً :تا حکم فرماید خداى تعالى امرى را که واقع شونده است در علم سبحانى وَ إِلَى اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ :و بسوى جزاى خدا بازگردانیده شود کارها
تنبیه: آیۀ شریفه تکرارش به جهت اختلاف معلّل به است یا مراد به امر در اول اکتفا باشد بر وجه محکى، و اینجا اعزاز اسلام و اهل آن و اذلال شرک و حزب آن یا اول وعدۀ نصرت است در بدر، و دوم استمرار نصرت باشد تا قیامت و وقتى ذکر کلام جهات متعدده پیدا کرد، تکرار آن نیکو، و خارج از فصاحت نخواهد بود و ثانیا تأکید در مطلبى مجوز تکرار آن باشد به یک لفظ یا به چند لفظ بقدر شدت تأکید، خواه مکررات وصل بهم باشد، یا فصل داشته باشد و مراد به تکرار، تکرار یک جمله و یک مطلب است، نه تکرار الفاظ مفرده یا جمل ندائیه
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عاملی
«إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ اِلْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ » 45 طبرى: عبد اللّه مسعود گفت: به آن اندازه کافران در چشم ما کم نمودار شدند که من از مرد پهلوى خود پرسیدم: آیا اینها در چشم تو هفتاد نفر هستند؟ او گفت: به چشم من صد نفر مى شود، چون یکى از آنها را اسیر کردیم پرسیدیم: شما چند نفر هستید؟ گفت: هزار نفر
«وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ » 45 ابو الفتوح نوشته است: و شما را در چشم ایشان اندک کرد تا آلت و ساز نکنند و جدّوجهد و مبالغه نکنند سدّى گفت: چنان اندک آمدند مسلمانان در چشم کافران که یکى از ایشان گفت: بیاى تا برگردیم که کاروان به سلامت برفت ابو جهل گفت: نرویم تا اینان را مستأصل نکنیم آنگه گفت: هیچ کس سلاح برمگیرى، ایشان را به دستگیر بگیرى و دستها ببندى تا با خود ببریم، که براى ایشان سلاح بر گرفتن کرا نکند
مجمع البیان: ممکن است به بعضى وسائل مانع از دیدن همه ى افراد، آنها در چشم دشمن کم نمودار شده اند اگرچه برابر و جلو چشم یکدگر باشند مانند اینکه غبار باشد و همه ى عدّه دیده نشود
تفسیر کشاف: ممکن است به وسیله ى عیبى در چشم نتوانستند آنها را به درستى تشخیص دهند مانند مردم دوبین و چنان که به مردى احول و دوبین که خروسى در جلوش بود، گفتند: اشخاص احول هر چیزى را دو مى بینند، او گفت: پس چرا این دو خروس در چشم من چهار خروس نیست «لِیَقْضِیَ اَللّٰهُ أَمْراً» 45 مجمع: جهت تکرار این جمله در فاصله ى کم اینست که در اول مقصود فراهم شدن دو عده است بى سابقه که اگر مى دانستید فراهم نمى شدید، پس براى انجام قضاى الهى بدون اطلاع از وضع دشمن با او برابرشدید، و در آیت بعد تکرار شده است براى این که بفهماند این پرده پوشى و کم نمودار شدن هریک در چشم دشمن خود، براى انجام سرنوشت و حکم خدا بود که عدۀ زیاد کافر مغلوب عدۀ کم مسلمان بشوند سخن ما: همان ترجمه و گفته ى مفسرین است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عرفانی اشراق
إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ اِلْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلاً، وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ ، لِیَقْضِیَ اَللّٰهُ أَمْراً کٰانَ مَفْعُولاً، وَ إِلَى اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ
بیاد آر زمانى که خداوند دشمنان شما را در برابر دیدگان شما کم وانمود کرد، و شما را نیز در برابر چشم دشمنان کم نمودار کرد، تا خداوند آنچه تقدیر کرده است را به ظهور رساند، بازگشت همه امور بسوى او خواهد بود
انسان سالک باید از ظلمت شبهاى سیاه نفس عبور کرده، تا بوادى نور حقیقت برسد اگر تسلیم امر حق گردد، حضرت حق او را بر دیو سیاه شب نفس غالب گرداند، و اگر در برابر امر حق سر تعظیم فرود نیاورد باید خود را آمادۀ خطرات گوناگون کند
اژدها گشته ست آن مار سیاه آنکه کِرمى بود افتاده به راه اژدها و مار اندر دست تو شد عصا، اى جانِ موسى مستِ تو حکمِ «خذها لا تخف »دادت خدا تا به دستت اژدها گردد عصا هین «ید بیضا »نما اى پادشاه صبح نو بگشا ز شبهاى سیاه دوزخى افروخت، در وى دم فسون اى دم تو از دم دریا فزون بحرِ مکّار است بنموده کَفى دوزخ است از مکر بنموده تَفى ز آن نماید مختصر در چشم تو تا زبون بینیش، جُنْبد خشم تو همچنان که لشکر انبوه بود مر پیمبر را به چشم اندک نمود تا بر ایشان زد پیمبر بى خطر ور فزون دیدى از آن کردى حذر آن عنایت بود و اهل آن بُدى احمدا ورنه تو بد دل مى شدى کم نمود او را و اصحاب ورا آن جهاد ظاهر و باطن، خدا تا میسّر کرد یُسرىٰ را بر او تا ز عُسرىٰ او بگردانید رو کَم نمودن مر ورا پیروز بود که حقش یار و طریق آموز بود آن که حق پشتش نباشد از ظفر واى اگر گربه ش نماید شیر نر واى اگر صد را، یکى بیند ز دور تا به چالش اندر آید از غرور ز آن نماید ذوالفقارى حربه اى ز آن نماید شیر نر، چون گربه اى تا دلیر اندر فتد احمق به جنگ وآندر آردشان بدین حیلت به چنگ تا به پاى خویش باشند آمده آن فَلیوان جانب آتشکده کاه برگى مى نماید تا تو زود پف کنى کاو را برانى از وجود هین که آن کَه کوهها برکنده است زو جهان گریان و او در خنده است مى نماید تا به کعب این آب جو صد چو عاج ابن عَنَق شد غرق او مى نماید موج خونش تَلِّ مُشک مى نماید قعرِ دریا خاکِ خشک خشک دید آن بحر را فرعونِ کور تا در او رانْد از سر مردى و زور چون درآید، در تگِ دریا بود دیدۀ فرعون کى بینا بود دیده بینا، از لقاى حق شود حق کجا هم راز هر احمق شود قند بیند، خود شود زهر قَتُول راه بیند خود بود آن بانگ غول اى فلک در فتنۀ آخر زمان تیز مى گردى، بده آخر زمان خنجر تیزى تو، اندر قصد ما نیش زهرآلوده اى در فصدِ ما اى فلک از رحمِ حقّ آموز رحم بر دل موران مَزَن چون مارْ، زخم حقِّ آن که چرخۀ چرخ ترا کرد گردان بر فراز این سرا که دگرگون گردى و رحمت کنى پیش از آنکه بیخ ما را برکنى حقّ آن که دایگى کردى نخست تا نهال ما ز آب و خاک رُست حقّ آن شه که ترا صاف آفرید کرد چندان مشعله در تو پدید آن چنان معمور و باقى داشتت تا که دَهْرى، از اَزَل پنداشتت شکر، دانستیم آغازِ ترا انبیا گفتند آن راز ترا آدمى داند که: خانه حادث است عنکبوتى نه که در وى عابث است پشّه کى داند که این باغ از کى است ؟ کاو بهاران زاد و مرگش در دى است کرم کاندر چوب زاید سست حال کى بداند چوب را وقت نهال ؟ ور بداند کرم از ماهیّتش عقل باشد، کرم باشد صورتش عقل خود را مى نماید رنگها چون پرى دور است از آن، فرسنگها از مَلَک بالاست، چه جاى پرى ؟ تو مگس پرّى، به پستى مى پرى گرچه عقلت سوى بالا مى پرد مرغ تقلیدت به پستى مى چرد علم تقلیدى وَبال جان ماست عاریه ست و ما نشسته کآنِ ماست زین خرد جاهل همى باید شدن دست در دیوانگى باید زدن هر چه بینى سودِ خود، ز آن مى گریز زهر نوش و آب حیوان را بریز
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر گازر
و یاد کن اى محمّد چون خداى تعالى ایشان را به تو نمود در خواب اندک و این چنان بود که رسول صلّى اللّه علیه و آله در خواب دید که:قریش با او کارزار مى کردند و بعدد اندک بودند چون رسول صلّى اللّه علیه و آله اصحاب خود را ازین خبر داد ایشان قوى دل شدند و خوش دل گشتند
وجهى دیگر آنست که خداى تعالى ایشان را در چشم تو اندک قدر و محقّر و مقلّل گردانید که اگر ایشان را در چشم تو بسیار نمودى شما همه را بددلى حاصل شدى و در میان شما در آن کار منازعت و خصومت افتادى و هریکى را اندیشۀ دیگر و سخنى دیگر بودى و لیکن خداى تعالى شما را سلامت داد و از آفت بددلى و خصومت و منازعت رهانید و این بر خداى تعالى پوشیده نبود از آنکه او داناست بدانچه در سینه هاى شماست از سرائر و ضمائر و نیز یاد کنید چون بشما نمود ایشان را یعنى قریشیان را اندک در چشمهاى شما و شما را نیز در چشمهاى ایشان اندک نمود،ایشان را در چشمهاى مؤمنان اندک نمود تا قوى دل باشند و تصدیق خواب پیغمبر بود ابن مسعود گفت:ایشان را در چشمهاى ما چنان اندک نمود که من یکى را که در پهلوى من ایستاده بود گفتم:ایشان هفتاد مرد باشند او گفت:من چنین مى پندارم که ایشان صد مرد باشند تا که مردى را از ایشان بگرفتیم پرسیدیم که:شما چند باشید؟ گفت:هزار مرد باشیم و مسلمانان در چشم کافران چنان اندک آمدند که یکى از ایشان گفت:بیائید تا برویم که کاروان به سلامت رفت ابو جهل گفت:نرویم تا آنگه که ایشان را مستأصل گردانیم آنگه گفت:هیچ سلاح برمگیرید که اینان را بدست بگیریم که با اینان بسلاح جنگ کردن کرا نکند و این از بهر آن کرد تا از آن دو لشکر هریکى بر صاحب خود دلیر شوند تا خداى تعالى حکمى که خواست کردن بکند و تمام گرداند و بازگشت جملۀ کارها با خداست چون صدور ازو بود بازگشت هم با او بود و ملک همۀ ملاّک زائل شود و حکم همۀ حکّام باطل گردد و حکم همۀ خاصّ او را باشد در قیامت در جملۀ کارها، و اندک نمودن ایشان در چشم ایشان روا بود که از مانعى بوده باشد چون گرد و ضباب و و نزم و استتار بعضى ببعضى،و نیز روا بود که قطع شعاع بوده باشد میان رائى و مرائى بر سبیل معجز
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ اِلْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلاً خداوند آنان را در نظر شما اى مسلمانان! اندک جلوه داد تا ارادۀ شما را استوار و محکم سازد و با دشمنان خود با کمال شجاعت و پایدارى بجنگید وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ و شما را هم در نظر آنها اندک نمایانید تا آنان براى جنگیدن با شما بیش از حد، خود را آماده نکنند و این چنین هم بود؛ زیرا ابو جهل گفت: «اصحاب محمّد صلّى اللّه علیه و آله یک لقمۀ جویده شده است»
سرانجام این تحقیر و خودخواهى، بیچارگى و خوارى بود و اتفاقات و رویدادها ثابت کرده که بزرگ ترین سلاح در دست دشمن آن است که وى را بى اهمیت بدانى و آمادگى لازم براى رویارویى با او را کسب نکنى
لِیَقْضِیَ اَللّٰهُ أَمْراً کٰانَ مَفْعُولاً مفسران گفته اند: سبب تکرار این جمله آن است که در آیۀ نخست براى بیان علّت جمع میان مسلمانان و مشرکان در جنگ بدون وعدۀ قبلى بود؛ امّا در این آیه براى بیان علّت اندک جلوه دادن هر گروه در نظر دیگرى است
ما قبلا بیان کردیم که تکرار در قرآن یک شیوه از شیوه هاى تبلیغ موفق است وَ إِلَى اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ اوامر از خدا صادر مى شود و به او پایان مى پذیرد و او آنها را با عدالت و حکمت خود تدبیر مى کند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
خداوند براى تصدیق رؤیاى پیغمبر (ص) ارائه داد لشکر کفار را در نظر مسلمانان اندک با آنکه بسیار بودند چنانچه در جوامع از ابن مسعود نقل نموده که من به مردى که پهلویم بود گفتم اینها هفتاد نفرند او گفت بنظرم صد نفر باشند بعد از یک نفر از آنها پرسیدیم گفت هزار نفرند و این مقدار تفاوت نمى شود از خطاء باصره باشد و معلوم مى شود که خداوند براى تشجیع مسلمانان ارائه فرموده است چنانچه ارائه داد مسلمانان را بکفار در بدو امر کم براى آنکه جرئت به جنگ نمایند به طورى که أبو جهل گفت اگر ما غلامانمان را بفرستیم اینها را با دست مى گیرند ولى بعد از اقدام به جنگ به نظرشان زیاد آمدند به طورى که مرعوب و مشوّش شدند و نظام امرشان مختل گردید و تمام این عنایات و الطاف الهیّه نسبت به مسلمانان براى آن بود که واقع شود در خارج امرى که در علم الهى گذشته بود که واقع شود و تمام امور بازگشت به اراده الهى مى نماید و هیچ قدرتى نمى تواند مانع از نفوذ اراده او شود
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.