درهای توبه همیشه برای همه باز است ، حتی اسیران کافر و فراریان.
- پذیرش توبه ، بر خداوند واجب نیست ، بلکه تفضلی است که به حکمت خود او مربوط است .
- خداوند هم گناهان را می پوشاند هم انسان را دوست دارد .
[ نظرات / امتیازها ]
1- درهاى توبه همیشه وبراى همه باز است، حتّى بر اسیرانِ کافر و فراریان. «یتوب اللَّه» (فعل مضارع بر استمرار دلالت دارد)
2- پذیرش توبه، بر خداوند واجب نیست، بلکه تفضّلى است که به حکمت خود او مربوط است. «من یشاء»
3- خداوند، هم گناهان را مىپوشاند، هم انسان را دوست دارد. «غفور رحیم»
[ نظرات / امتیازها ]
وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ
و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
پیکار درس آموز «حُنین» تاریخ نگاران و مفسّران آورده اند که: پس از فتح مکّه پیامبرگرامى به منظور رویارویى با خطر تهاجم قبیله هاى «هوازن» و «ثقیف» و... در روزهاى آخر رمضان یا روزهاى نخست ماه شوال به سال هشتم از هجرت به سوى آن منطقه حرکت کرد؛ چرا که پس از پیروزى پیامبر و فتح «مکّه»، سران «هوازن» بر گرد سرکرده خویش «مالک بن عوف» گردآمدند و پس از گفتگو و همدست و همداستان شدن، سپاه گرانى سازمان دادند و به منظور انگیزش تعصّب و پایدارى کور سپاه، مقرّر شد که همه جنگاوران دارایى و خاندان خود را نیز به همراه سپاه حرکت دهند.
سپاه تجاوز کار «هوازن» که دارایى و دامها و خاندانشان نیز از پى شان روان بود به سوى «مکّه» براى جنگ با مسلمانان حرکت کرد و در منطقه «اوطاس» - که سه منزل راه تا «مکّه» بود - فرود آمد.
در میان آنان مردکهنسالى به نام «درید» که نابینا بود و در همان حال ریاست یکى از قبایل نیز به عهده او بود حضور داشت. پس از پیاده شدن لشکر براى استراحت وتصمیم گیرى هنگامى که غیر نظامیان و زنان و کودکان و دامها رسیدند و سر و صداى آنها به گوش او رسید گفت: همرزمان اینک در کدامین سرزمین قرار داریم؟
پاسخ داده شد: در صحراى «اوطاس».
گفت: اینجا براى دور گرفتن اسبها و مانور جنگى جاى خوبى است، چرا که نه سنگلاخ است و نه ریگزار. آنگاه پرسید: این صداهاى گوناگون شترها، گاوها، گوسفندها و نیز گریه کودکان که به هم آمیخته و فضاى منطقه را پرکرده است از کجا به گوش مى رسد؟
پاسخ دادند : «مالک بن عوف» که ریاست همه قبیله ها را به کف دارد دستور داده است که مردم براى جنگ با مسلمانان به همراه زنان و کودکان و دارایى و دامهاى خویش کوچ کنند تا هیچ کس به خاطر دفاع از هستى خویش میدان را ترک نکند.
«درید» خشمگین گردید و گفت: به پروردگار کعبه سوگند که این مردک، بزچران است نه رئیس قبایل و فرمانده میدان جنگ؛ و آنگاه دستور داد او را نزدش بیاورند.
هنگامى که نامبرده آمد، «درید» گفت: هان اى مالک! درست است که تو امروز ریاست قبیله را به کف دارى امّا بدان که از پس امروز فردایى نیز در راه است؛ بیا و این مردم را به سرزمینهاى خویش بازگردان، آنگاه رزمندگانشان را برگزین و به میدان پیکار گسیل ده، چراکه آنچه به کار تو مى آید سوار کاران شمشیر به دست است و نه زنان و کودکان و دامها؛ پس از آن اگر جنگ به سود تو پایان یافت آنچه پشت سرنهاده اید به شما خواهند پیوست و اگر کار تان به شکست انجامید، دیگر در مورد زنان و خاندان خویش نباخته و آنها را به دست دشمن نسپرده اید.
«مالک» که در پى هواى دل خویش بود براى کوبیدن او گفت: تو پیر شده اى و خرد و دانش خود را از کف داده اى و چیزى نمى دانى از این رو نباید در کار فرماندهى و رهبرى قبایل دخالت کنى.
[ نظرات / امتیازها ]