● عصمت زارع بيدکي -
تفسیر المیزان
(( نسا الشى ء ینسوه و نساء و منساه و نسیئا )) به معناى تاخیر انداختن است ، گاهى هم به آن ماهى که حرمتش تاخیر انداخته شده مى گویند: (( نسى ء )) . عرب را در جاهلیت رسم چنین بود که وقتى دلشان مى خواست در یکى از چهار ماه حرام که جنگ در آنها حرام بوده جنگ کنند موقتا حرمت آن ماه را برداشته به ماهى دیگر مى دادند، و آن ماهى را که حرمتش را برداشته بودند (( نسى ء )) مى نامیدند. و اما اینکه این عمل را چگونه انجام مى داده اند در جزئیات آن ، گفتار مفسرین و مورخین مختلف است .
آنچه از خلال کلامى که در آیه شریفه است برمى آید این است که اعراب چنین سنتى در باره ماههاى حرام داشته و آن را نسى ء مى نامیده اند؛ و از کلمه مزبور این مقدار استفاده مى شود که حرمت یکى از این ماهها را به ماهى دیگر غیر از ماههاى حرام داده ، حرمت خود آن ماه را تاخیر مى انداختند، نه اینکه بکلى ابطال نموده ماه مورد نظرشان را حلال کنند. چون مى خواستند هم ضرورت خود را رفع نموده و هم سنت قومى خود را که از پیشینیان خود از ابراهیم (علیه السلام ) به ارث برده بودند حفظ کنند. بهمین منظور تحریم آن را بکلى لغو نمى کردند بلکه آن را تا رسیدن یکى از ماههاى حلال تاخیر مى انداختند. گاهى این تاخیر تنها براى یکسال بود و گاهى براى بیش از یکسال ، و آنگاه بعد از تمام شدن مدت تاخیر دوباره ماههاى حرام را طبق سنت ابراهیم حرام مى نمودند.
و این عمل از آنجائى که یک نوع تصرفى است در احکام الهى و از آنجائى که مردم جاهلیت مشرک و بخاطر پرستش بت کافر بودند لذا خداى تعالى این عملشان را زیاده در کفر نامیده .
خداى تعالى حکمى را که مترتب بر حرمت ماههاى حرام است ذکر کرده و فرموده : (( پس در آن ماهها بخود ظلم مکنید )) و روشن ترین مصادیق ظلم قتل نفس است ، همچنانکه در آیه (( یسئلونک عن الشهر الحرام قتال فیه )) بعنوان تنها مصداق آن از رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) سؤ ال شده است . و همچنین نظیر آن آیه (( لا تحلوا شعائر الله و لا الشهر الحرام )) و آیه (( جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للناس و الشهر الحرام و الهدى و القلائد )) مى باشد.
و همچنین مصداق و اثر روشن حرام بودن بیت و یا حرم ، همان ایمنى از قتل است ، چنانکه فرموده : (( و من دخله کان آمنا )) و نیز فرموده : (( او لم نمکن لهم حرما آمنا )) .
همه این سخنان براى استشهاد بر این بود که کلمه نسى ء که در آیه مورد بحث آمده ظهور در تاخیر حرمت براى مقاتله دارد، یعنى عربها اگر حرمت یکى از ماههاى حرام را تاخیر مى انداخته اند فقط منظورشان این بوده که دستشان در قتال با یکدیگر باز باشد، نه اینکه حج و زیارت خانه را که مخصوص به بعضى از آن ماهها است به ماه دیگرى بیندازند.
و همه اینها این معنا را که دیگران هم گفته اند تایید مى کند که عرب معتقد به حرمت این چهار ماه بوده ، و با اینکه مشرک بودند از ملت و شریعت ابراهیم این سنت را به ارث برده بودند، لیکن چون کار دائمى آنان قتل و غارت بوده و بسیارى از اوقات نمى توانستند سه ماه پشت سر هم دست از جنگ بکشند، لذا بر آن شدند که در مواقع ضرورت ، حرمت یکى از آن ماهها را به ماه دیگرى بدهند و آزادانه به قتل و غارت بپردازند، و معمولا حرمت محرم را به صفر مى دادند و در محرم به قتل و غارت پرداخته در صفر آن را ترک مى کردند، و گاهى این معاوضه را تا چند سال ادامه داده ، آنگاه دوباره محرم را حرام مى کردند، و این کار (یعنى تغییر حرمت محرم به صفر) را جز در ذى الحجه انجام نمى دادند.
پس اینکه بعضى گفته اند نسى ء این بوده که زیارت حج را از ماهى به ماهى دیگر مى انداخته اند صحیح نیست ، زیرا بهیچ وجه بر لفظ آیه شریفه انطباق ندارد، و تفصیل این مطلب بزودى در بحث روایتى آینده - ان شاء الله - خواهد آمد، لذا در اینجا به اصل کلام برگشته مى گوئیم :
پس اینکه فرموده : (( انما النسى ء زیاده فى الکفر )) معنایش این است که تاخیر حرمتى که خداوند براى چهار ماه حرام تشریع کرده و دادن حرمت یکى از آنها به ماه غیر حرام ، خود زیادى در کفر است ؛ چون تصرف در احکام مشروعه خدا و کفر به آیات اوست ، و این عمل از مردمى که بت هم مى پرستیدند زیادى در کفر ایشان است .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مرضيه علمدار .ب -
تفسیر نمونه وبلاگ نمونه
در این آیه اشاره به یک سنت غلط جاهلى یعنى مسأله «نَسىء» (تغییر دادن جاى ماههاى حرام) کرده، مى گوید: «تغییر دادن ماههاى حرام کفرى است که بر کفر آنها افزوده مى شود» (اِنَّمَا النَّسىءُ زِیادَةٌ فِى الْکُفْرِ).
زیرا علاوه بر شرک و «کفر اعتقادى» با زیر پا گذاشتن این دستور مرتکب کفر عملى هم مى شدند.
«و با این عمل افراد بى ایمان در گمراهى بیشتر قرار مى گیرند» (یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَرُوا).
«آنها در یک سال ماهى را حلال مى شمرند، و سال دیگر همان ماه را تحریم مى کنند تا به گمان خود آن را با تعداد ماههایى که خدا تعیین کرده تطبیق دهند» (یُحِلُّونَهُ عامًا وَیُحَرِّمُونَهُ عامًا لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللهُ).
یعنى هرگاه یکى از ماههاى حرام را حذف مى کنند ماه دیگرى را به جاى آن مى گذارند تا عدد چهار ماه تکمیل شود !
در حالى که با این عمل زشت و مسخره فلسفه تحریم ماههاى حرام را بکلى از میان مى بردند و حکم خدا را بازیچه هوسهاى خویش مى ساختند، و عجب این که از این کار خود بسیار خشنود و راضى هم بودند، زیرا «اعمال زشتشان در نظرشان جلوه کرده بود» (زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ اَعْمالِهِمْ).
و مى گفتند فاصله زیاد آتش بس ورزیدگى جنگى را کم مى کند باید آتشى به پا کرد.
خدا نیز آن مردمى را که شایستگى هدایت ندارند به حال خود رها مى کند و دست از هدایتشان مى کشد زیرا: «خداوند گروه کافران را هدایت نمى کند» (وَاللهُ لا یَهْدِى الْقَوْمَ الْکافِرینَ).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کوثر
عربها براى آنکه موسم حج همیشه در فصل مناسبى از سال شمسى قرار گیرد، ماههاى حرام را جابجا مىکردند و سعى داشتند ماه ذیحجه که ماه حج بود، به زمانى از سال بیفتد که هوا خنک باشد و حجاج به راحتى مراسم را انجام بدهند این کار سبب مىشد که افراد بسیارى در حج شرکت کنند و وضع اقتصادى مردم مکه بهتر باشد و با داد و ستد بیشترى سود افزونترى به
دست آورند.
بنابراین سنت «نسیئى» هم انگیزه اقتصادى داشت و هم براى راحتى شرکت کنندگان در حج بود ولى بعضىها گفتهاند که عربها روح جنگجویى و غارتگرى داشتند و نمىتوانستند سه ماه را پشت سر هم صبر کنند و دست از جنگ و غارت بردارند و لذا ماههاى حرام را جابجا مىکردند تا در وسط دست به جنگ بزنند. ما تصور مىکنیم که احتمال اول به صواب نزدیکتر است چون این سنت را مردم شهر نشین و تاجر پیشه مکه انجام مىدادند و آنها براى رونق اقتصاد خود به آرامش بیشترى نیاز داشتند و روح جنگجویى مربوطه به قبایل اطراف بود.
به هر حال سنت نسیئى که تقریبا سنت نوپایى بود، در این آیه محکوم مىشود و به شدت مورد انتقاد قرار مىگیرد. مىفرماید: همانا جابجا کردن ماهها، افزونى در کفر است و کافران به وسیله آن گمراه گردانیده مىشوند یعنى متصدیان این کار که معمولاً از بنىکنانه بودند، کافران را گمراه مىکنند. و باعث حلال کردن حرام خدا مىشوند. چون خدا آن چهار ماه مخصوص را ماه حرام قرار داده همانگونه که در سنت ابراهیم آمده است. وقتى اینها ماهها را جابجا مىکنند، سبب مىشوند که یک ماه حرام واقعى به ماه غیر حرام بیفتد و مردم در آن جنگ کنند که در واقع در ماه حرام جنگ کردهاند.
متصدیان نسیئى کارى مىکردند که یک ماه در سالى حلال و در سال دیگرى حرام باشد آنها فقط مىخواستند تعداد آن چهار ماه را که خدا حرام کرده حفظ کنند و چهار ماه را با آن چهار ماه حرام واقعى مطابقت بدهند و بگویند ما چهار ماه از سال را ماه حرام گرفتیم. این کار کار غلطى است و تغییر دادن حکم خدا و حلال کردن حرام خداست و گناه بزرگى است.
بدین گونه کار بد آن مشرکان در نظرشان آرایش داده شده و شیطان آنها را به انجام کارهاى خلاف تشویق مىکند و خدا کافران را هدایت نخواهد کرد. یعنى کافران به سبب گناهى که مىکنند شایستگى آن را از دست مىدهند که مشمول هدایت خاص خدا باشند اگر چه از هدایت عام خدا همواره برخوردارند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
اثنی عشری
چون حق تعالى ذکر سنه و شهور را فرمود، در عقب آن بیان تغییر و تبدیل آن را فرماید: إِنَّمَا اَلنَّسِیءُ زِیٰادَةٌ فِی اَلْکُفْرِ :این است و جز این نیست که تأخیر حرمت شهرى به شهر دیگر، زیادتى در کفر است و نزد بعضى مراد از نسىء زیادتى در عدۀ شهور باشد، لکن اکثر مفسرین بر اولند که تأخیر اشهر حرم باشد از ترتیب مقررۀ الهى، یعنى سه ماه متوالى و یک ماه منفرد
تبصره سبب اقدام به نسىء این بود که عرب از زمان حضرت ابراهیم علیه السّلام و اسماعیل علیه السّلام این چهار ماه را حرام مى دانستند، چون اهل غارت و حرب بودند، بر آنها مشقت داشت که سه ماه متوالى غارت ننمایند، لذا تأخیر انداختند تحریم محرم را به صفر، پس حرام دانستند قتال در صفر، و حلال کردند محرم را مدتى که بر این طریق گذشت، حرمت محرم به کلى زائل شد، و در آن ماه به غارت مشغول بودند مجاهد نقل نموده که: مشرکین حج مى نمودند به هر ماهى دو سال، یعنى دو سال در ذى حجه، دو سال در محرم، دو سال در صفر تا آخر سنه سال حجة الوداع حج آنها در ذى الحجه واقع شد
حضرت خطبه اى انشاء فرمود: روزگار بگردید مانند روزى که خداى تعالى خلق آسمان و زمین فرمود سال دوازده ماه، چهار ماه آن حرام، سه متوالى ذى قعده ذى حجه و محرم و یکى منفرد رجب مراد آنکه اشهر حرم بجاى خود افتاد
فخر رازى گوید: چون قوم دیدند که اگر حساب خود را بر سنۀ قمرى مرتب کنند حج گاهى در زمستان و زمانى در تابستان واقع و سفر بر آنها شاق و بعلاوه حرمان از تجارات و مرابحات حاصل آید، زیرا سائر مردم ایاب و ذهاب نمى کردند مگر در مواقع مناسب به حال خود؛ لذا چون سنۀ قمرى مخل به مصالح دنیاى آنها بود، تبدیل نمودند به سال شمسى و به سبب تفاوت بین سال قمرى و شمسى (32 روز و 15 ساعت) محتاج به کبیسه، و بدین واسطه دو چیز حاصل شد: اول زیادتى عدد شهور که بعضى سنوات را سیزده ماه قرار دهند دوم: تأخیر حرمت شهرى به شهر دیگر، زیرا حجى که به حکم الهى در سنۀ قمرى و در ماه ذى الحجه مقرر شده، تأخیر افتد، یعنى بنا بر جریان ماه شمسى در بعضى سنوات در ذى الحجه و بعد در محرم و بعد در صفر و هکذا تا دورۀ سال که مدتى بگذرد تا منطبق شود حج در ماه شمسى بر ذى الحجه، و خلاف حکم سبحانى لازم آید، فلهذا خداى تعالى مذمت آنها نمود و این قسمت را سبب زیادتى کفر ایشان قرار داد، زیرا به تابعین خود مى گفتند حج در شمسیه واجب، و در قمریه غیر واجب، عالما و عامدا منکر حکم الهى و متمرد از طاعت سبحانى شده و به اجماع مسلمین موجب کفر خواهد بود
یُضَلُّ بِهِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا :گمراه شدند به سبب این نسىء آن کسانى که کافرند، یعنى رؤسا بدین جهت ضال و گمراه باشند و یا گمراه نمایند به واسطۀ نسىء و تأخیر اشهر حرم، غیر خود را تابعین ایشان و آخذین به اقوالشان که این متابعت و پیروى باعث کفر آنها گردد یُحِلُّونَهُ عٰاماً :تا سالى را حلال دانند که اشهر حرم باشد وَ یُحَرِّمُونَهُ عٰاماً :و حرام گردانند سالى را و گویند شهرى به شهرى لِیُوٰاطِؤُا عِدَّةَ مٰا حَرَّمَ اَللّٰهُ :تا مراعات کنند عدد ماههاى حرام را اگرچه در تعیین تغییر و تبدیل مى کنند فَیُحِلُّوا مٰا حَرَّمَ اَللّٰهُ :پس حلال مى نمایند آنچه را که حرام فرموده حق تعالى ابن عباس گوید: حلال نکردند شهر حرامى را مگر آنکه حرام نمودند بجاى آن شهر حلالى را و حرام نکردند شهر حلالى را مگر آنکه حلال نمودند بجاى آن شهر حرامى را به جهت تطابق عدد اشهر حرم مطابق امر الهى و مراد مواطات این است
زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمٰالِهِمْ :زینت داده شد براى آنها بدى اعمالشان نزد بعضى مزیّن شیطان، و نزد برخى رؤساى یهود، و نزد جماعتى هواى نفس که مستحسن شمردند این تبدیل اشهر حرم را به هواى نفسشان وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْکٰافِرِینَ :و خداى تعالى راهنمائى نفرماید به بهشت کافران را، یا هدایت نفرماید قوم کفار را بالاجبار، زیرا جبر به ایمان، نقض غرض و منافات با تکلیف مى باشد؛ یا هدایت نفرماید گروه کفار را ثانیا، زیرا آنها را به فطرت ایمانى موجود، و اعطاء رسول و حجت باطنى و ظاهرى فرمود، با این حال، به سوء اختیار معرض از ایمان، و مقبل به کفر شدند یا هدایت نفرماید کافران را به سبب عدم قبول آنها اهتداء را
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عاملی
«إِنَّمَا اَلنَّسِیءُ زِیٰادَةٌ فِی اَلْکُفْرِ» 37 طبرى: یعنى این کار مشرکین که ماه حرام را به وقت دیگر محوّل مى کنند و آن را حلال مى شمارند و باز ماه حلال را حرام قرار مى دهند تا به وظائف آن رفتار کنند عملى است زشت و کفرى دیگر علاوه ى بر کفرشان
مجمع: یعنى تأخیر ماههاى حرام از آن ترتیب که خداى معیّن کرده است چون که از زمان ابراهیم و اسماعیل عرب این چهار ماه محرّم و رجب و ذى قعده و ذى حجه را حرام مى دانست و اقدام به جنگ نمى کرد و به آن اندازه از آن احتراز داشت که اگر قاتل پدر خود را در آن اوقات مى دید او را ندیده فرض مى کرد و احترام ماه حرام جلوگیر او بود از انگیزه ى غضب و خونخواهى پدر و چون کار اعراب جنگ و غارت بود گاهى بر آنها دشوار مى شد که سه ماه متوالى از کار خود کناره کنند، براى رسیدن به منظور خود ماه محرّم را به صفر محوّل مى کردند و عمل جنگ در محرم را جایز مى شمردند و در عوض، ماه صفر ترک جنگ مى کردند ابن عبّاس گفته است: همین است معنى «زِیٰادَةٌ فِی اَلْکُفْرِ» که حکم حرام را حلال مى شمردند و حلال را حرام فرّاء گفته است: عمل «نسیء» که حکم و دستور ماه حرام را به ماه دیگر معیّن مى کردند در اوّل از مردى به نام نعیم بن ثعلبه بود که از قبیله ى کنانه بوده است و رئیس موسم و اعمال حجّ بوده است و ادّعا کرده است که حکم من بر همه روان است و کسى حقّ جلوگیرى از آن را ندارد مردم سخنش را تصدیق کرده اند و گفته اند: دستور حرمت جنگ در محرم را به صفر معیّن کن تا در محرم آزاد باشیم و او چنین مى کرد، مجاهد گفته است: مشرکین رسم داشتند که دو سال متوالى در ذى حجّه اعمال انجام مى دادند و دو سال بعد در محرّم و دو سال بعد در صفر و به همین روش هر دو سال در یک ماه حجّ مى کردند و باز دو سال دیگر در ماه بعد از آن تا آن سال که حجّ آنها در ماه ذى قعده انجام شد و سال بعد آن پیغمبر به حجّ رفت و مشهور به حجّة الوداع شد آن حضرت در ذى حجه وظیفه ى خود را انجام داد، و معنى فرموده اش در خطبه ى خود «الا و انّ الزّمان قد استدار کهیئته یوم خلق اللّه السّماوات تا آخر» مقصود همین است که حساب ماههاى حرام دور زد و به نظم اول معیّن شده از جانب حقّ مستقرّ شد و وظیفه ى حجّ به ماه ذى حجه انجام شد و عمل «نسیء» کفر است و باطل و در قرائت ابو جعفر «نسیء» با تشدید یاء بدون همزه بوده است و امام باقر علیه السّلام و زهرى «نسىء» مثل «هدى» بى تشدید و همزه خوانده اند، و دیگران «نسیء» با مدّ و کسرۀ سین و همزه خوانده اند
تفسیر حسینى: در ینابیع آورده که جاهلان عرب در سالى چهار ماه را حرام مى داشتند و خلق را از دست و زبان خود ایمن مى ساختند، مؤمنان مؤدب بدان سزاوارند که در همه ى ماهها مسلمانان را از ضرر خود سالم دارند و ایذاء و آزار خلق به زبان و دست فروگذارند که مکافات آزار آزار است و مجازات اضرار اضرار
رباعى: آزار دل خلق مجو بى سببى تا بر نکشد آه دلى نیم شبى بر مال و جمال خویشتن غره مشو کان را به شبى برند و این را به تبى جلالى در پاورقى همین منقول از حسینى: اگر ز دست و زبان تو خلق آسودند روا بود که کنى دعوى مسلمانى «یُضَلُّ بِهِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا» 37 مجمع: قاریهاى کوفه با ضمّ و صداى جلو یاء و صداى بالاى ضاد «یضلّ » خوانده اند و با ضمّ یاء و کسر و صداى زیر ضاد نیز خوانده شده است و دیگران با فتح یاء و کسر ضاد قرائت کرده اند، و معنى جمله گمراهى کافران است به وسیله ى «نسیء» چون که حرام کردن ماه حلال و حلال کردن ماه حرام موجب گمراهى است
روح البیان: این جمله را سه جور تعبیر کرده است: 1 یعنى چون مردم به اسباب و موجبات گمراهى توجّه مى کنند خداوند در آنها ایجاد گمراهى مى کند، 2 مردم به وسیله ى پیروى رؤساء و اقدام به عمل «نسیء» گمراه مى شوند، 3 شیطان که مظهر نام مضلّ است به وسیله ى «نسیء» آنها را گمراه مى کند، ولى شیطان و نفس و ضلال یک حقیقت هستند که به زبان شرع شیطان مى گوئیم و در اصطلاح طریقت و سیر و سلوک نفس مى نامیم و بزبان حقیقت ضلال است که در هر مقامى لفظى و سخنى باید گفت که مناسب با مقام دیگر نیست و در آن مقام باز الفاظ مناسب خودش باید گفته شود
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
إِنَّمَا اَلنَّسِیءُ زِیٰادَةٌ فِی اَلْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا عمل مشرکین و کافرین چنین بوده که ماههاى حرام را عقب مى انداختند به ماههاى دیگر که جنگ در آن جایز بود و البته غرض آنها تغییر دادن حکم خدا بوده این است که فرموده این عملشان زیادتى در کفر آنها است و به این عمل گمراه مى گردند آنهائى که کافر شدند و تغییر آنها چنین است: یُحِلُّونَهُ عٰاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عٰاماً لِیُوٰاطِؤُا عِدَّةَ مٰا حَرَّمَ اَللّٰهُ یعنى قرار مى دهند ماه حرام را حلال در یک سال اگر محتاج به جنگ نشوند و مى گویند این ماه بعوض آن ماه و آن ماه حلال را حرام مى گیرند در سال بعد که عدد ماههاى حرام مطابق چهار عدد باشد
در تفسیر کاشفى گفته چون طبیعت اهل جاهلیت بقتل و غارت عادت داشت و در ماههاى حرام جنگ نمى کردند و از اینکه سه ماه متصل بهم جنگ حرام بود تنگ آمدند و گفتند ما سه ماه پى درپى بدون تاراج و غنیمت تحمل نداریم قلمس کنانى در موسم حج در موقف آمد و ایستاد و خطبه اى خواند و گفت اى جماعت عرب خداى شما در این سال محرم را حلال گردانیده و حرمت آن را تأخیر انداخته به ماه صفر مردم قول او را قبول کردند،باز سال دیگر ندا داد که خداى تعالى محرم را حرام گردانید و صفر را حلال کرد و گاهى در اثناى محاربات حرام را نو مى کرد و حرمت او را تأخیر مى انداخت به ماهى بعد از آن و آن را حلال مى کرد و در هر سالى چهار ماه را حرام مى دانستند لکن به ماههاى حرام اختصاص نمى دادند همین عدد را اختیار مى کردند و این عمل را نسیئى مى نامیدند این است که فرموده (انما النّسیء زیادة فى الکفر) همانا تأخیر ماهى به ماه دیگر افزونى است در کفر زیراکه تحلیل ما حرم اللّه و تحریم ما حلل اللّه کفرى دیگر مزید بر کفرشان گردید
[پایان] زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمٰالِهِمْ وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْکٰافِرِینَ آن کافرین بدى اعمالشان در نظرشان آراسته گردید و قبح اعمالشان را نیکو گمان کردند و خدا جماعت کافرین را هدایت نمى کند
هدایت نکردنشان شاید براى این باشد که کافرین اعمال بدشان در نظرشان نیکو جلوه مى کند و کفر در حاق قلبشان جایگزین گردیده و ملکه نفسانى آنها شده این است که دیگر قابل هدایت نمى باشند و چون دیگر استعداد ایمان ندارند خداى تعالى آنها را هدایت نمى کند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نور
نکته ها:
«نَسیء» و «نِسیه» از یک ریشه است نسیه کردن، یعنى گرفتن جنس و پرداخت پول را به تأخیر انداختن و جابه جا کردن روزهایى را که جنگ در آن حرام است، نسىء گفته اند
کافران گاهى روشنفکر شده، در قانون الهى دست مى بردند و در گرماگرم جنگ، چون به ماههاى حرام برمى خوردند، براى آنکه جنگ را متوقّف نکنند مى گفتند: ادامه مى دهیم و به جاى این ماه، در ماه دیگرى آتش بس اعلام مى کنیم
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
إِنَّمَا اَلنَّسِیءُ زِیٰادَةٌ فِی اَلْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عٰاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عٰاماً
النسىء، مصدر و به معناى انساء (به تأخیر افکندن) است مراد از آن در اینجا این است که مشرکان حرمت ماهى نظیر محرّم را به ماهى دیگر که حرمت نداشت همانند صفر، به تأخیر مى افکندند و هرگاه مصالحشان ایجاب مى کرد که در ماه حرام بجنگند، مى جنگیدند و از این کار باک نداشتند، لکن به جاى آن، ماه دیگرى از ماه هاى حلال را حرام قرار مى دادند، تا ماه هاى حرام هر سال، چهار ماه باشند
لِیُوٰاطِؤُا عِدَّةَ مٰا حَرَّمَ اَللّٰهُ فَیُحِلُّوا مٰا حَرَّمَ اَللّٰهُ بهترین تفسیر براى این آیه، آن چیزى است که ابن عباس نقل کرده است: آنان ماه حرامى را حلال نکردند، مگر اینکه به جاى آن، ماه حلالى را حرام مى کردند و نیز ماه حلالى را حرام نکردند، مگر اینکه به جاى آن ماه حرامى را حلال مى کردند، تا با این عمل، تعداد ماه هاى حرام برطبق آنچه خدا بیان کرده، چهار ماه باشد و مراد از مواطئه نیز همین است
زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمٰالِهِمْ هوس هاى نفسانى و غرض هاى شخصى، زشتى عمل را براى صاحبش مى پوشاند و در نتیجه، بدى را در نظر او نیکى و زیبا را زشت جلوه مى دهد
وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْکٰافِرِینَ ؛ خدا پس از ناامیدى از هدایت کافران، آنان را به حال خود رها مى کند به جلد دوم، بخش «گمراهى از سوى خداوند سلبى است، نه ایجابى» نگاه کنید.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
نسىء مصدر است بمعنى تأخیر و نسىّ بتشدید یا بدون همزه و نسى بتخفیف یا مانند رمى نیز قرائت شده و بصادقین علیهما السلام نسبت داده اند و گفته اند حرمت ماههاى حرام از زمان حضرت ابراهیم (ع) در میان عرب معمول بوده که در آن چهار ماه جنگ نمى کردند تا آنکه مردى از رؤساء بنى کنانه موسوم به جنادة بن عوف در موسم حجّ قیام نمود و گفت بدستور خدایان شما ماه محرم حلال شد و ماه صفر بجاى آن حرام گردید و سال بعد اعلام نمود که صفر حلال شد و محرم حرام گردید و این تحلیل و تحریم چون موافق با میل مردم به جنگ و متارکه آن بود قبول کردند تا امر منجر به آن شد که معتقد شدند فقط باید سالى چهار ماه جنگ متروک باشد و اختیار تعیین آن با مردم است و قمّى ره قریب باین مضمون را در شأن نزول این آیه نقل نموده است و معلوم است که تحلیل حرام و تحریم حلال کفر است و براى کافر موجب مزید کفر مى شود و نسىء که مراد از آن تأخیر حرمت ماه محرم است بصفر مصداق هر دو عنوان است بعلاوه موجب مزید ضلال و اضلال کفار است لذا یضل بفتح ضاد و کسر آن قرائت شده است و نتیجه نسىء و تحلیل آن در سالى و تحریم آن در سال بعد براى فقط اکتفا نمودن به موافقت در عدد ماههاى حرام آنست که حلال مى کنند حرام خدا را با آنکه قبح آن واضح است لذا مخصوص بذکر شده و این براى آنست که شیطان بر آنها به طورى مسلّط شده که عمل قبیح را در نظرشان حسن جلوه داده و چون قابل هدایت نیستند خداوند هم آنها را بحال خودشان واگذار مى فرماید و محتمل است نسىء بمعنى نسیان باشد که شایع است و چون لازمه رفع حکم فراموشى آنست در این مقام استعمال شده چنانچه در سوره بقره در ذیل آیه ما ننسخ من آیة او ننسها بیان شد و بنابراین مراد آنست که رفع حکم ماههاى حرام و تبدیل آن موجب مزید کفر است و این بنظر حقیر ریشه معنى لغوى است که در مهموز بمعنى تأخیر آمده است و اللّه اعلم
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.