مقابلهاى که در این آیه بین احکام آیات قرآن و بین تفصیل آن واقع شده- با در نظر گرفتن اینکه کلمه تفصیل به معناى ایجاد فصل بین اجزاى یک چیزى است که اجزائش متصل به هم بودهاند، و به معناى جدا جدا کردن امورى در هم فرو رفته است- خود دلیل است بر اینکه منظور از احکام آیات، ربط بعضى از آیات جدا شده از یکدیگر به هم، و ارجاع آیات آخر آن به اولش مىباشد بگونهاى که بازگشت همه به امر واحد بسیطى است که داراى اجزاء و ابعاض نمىباشد.
بر این اساس، اینکه فرموده «آیات این کتاب در آغاز محکم بود و سپس مفصل شد» معنایش اینست که آیات کریمه قرآن با همه اختلافى که در مضامین و با همه تشتتى که در مقاصد آنها است به یک معناى بسیط (بدون جزء و بعض) بر مىگردد، و همه غرض واحدى را دنبال مىکنند و حقیقتى را افاده مىکنند که همه آیات قرآن در مقام افاده آن حقیقت مىباشند و آن یک حقیقت عبارت است از توحید حق تعالى و این توحید، اصلى است که با همه اجمالى که دارد متضمن تمامى تفاصیل و جزئیات معانى قرآنى است، چه معارفش و چه شرایعش. و به عبارتى اصلى است که اگر شکافته شود همان تفاصیل مىشود، و اگر آن تفاصیل فشرده شود به این اصل واحد برگشت مىکند.
توضیح : مقابلهاى که در این آیه بین احکام آیات قرآن و بین تفصیل آن واقع شده- با در نظر گرفتن اینکه کلمه تفصیل به معناى ایجاد فصل بین اجزاى یک چیزى است که اجزائش متصل به هم بودهاند، و به معناى جدا جدا کردن امورى در هم فرو رفته است- خود دلیل است بر اینکه منظور از احکام آیات، ربط بعضى از آیات جدا شده از یکدیگر به هم، و ارجاع آیات آخر آن به اولش مىباشد بگونهاى که بازگشت همه به امر واحد بسیطى است که داراى اجزاء و ابعاض نمىباشد.
و معلوم است که اگر کتابى داراى چنین احکام و چنین تفصیلى باشد، قطعا از جهت معانى و مضامینى است که کتاب، مشتمل بر آن است نه از جهت الفاظ آن و یا چیز دیگر، و نیز معلوم است که حال معانى در احکام و تفصیل و در اتحاد و اختلاف غیر حال اعیان خارجى است (احکام در اعیان خارجى مثلا در یک ماشین محکم و یا ساختمان محکم یک معنا دارد، و در معانى و مطالبى که در یک کتاب آمده معناى دیگرى دارد). معانى بسیارى که در یک کتاب آمده اگر کتابى محکم و در عین حال فصل فصل باشد همه آن فصلها به اصلى واحد بر مىگردد، و اگر معانى بسیارى به یک اصل واحد برگردد، آن اصل واحد اصلى خواهد بود محفوظ در میان تمامى آن فصلهاى جدا از هم، اصلى خواهد بود که در عین واحد بودنش اگر شکافته شود به صورت همان تفاصیل در مىآید، و اگر آن تفاصیل فشرده شود به صورت همان اصل واحد بر مىگردد، و همه این واقعیات روشن است و هیچ شکى در آن نیست.
و بر این اساس، اینکه فرموده «آیات این کتاب در آغاز محکم بود و سپس مفصل شد» معنایش اینست که آیات کریمه قرآن با همه اختلافى که در مضامین و با همه تشتتى که در مقاصد آنها است به یک معناى بسیط (بدون جزء و بعض) بر مىگردد، و همه غرض واحدى را دنبال مىکنند، غرضى را که در آن نه کثرت است و نه تشتت، به نحوى که هر آیه از آیات آن در عین اینکه مطلب خود را بیان مىکند، در عین حال غرضى را در نظر دارد که چون روح درکالبد آن آیه و همه آیات دویده است، و حقیقتى را افاده مىکند که همه آیات قرآن در مقام افاده آن حقیقت مىباشند.
پس، این کتاب کریم با تشتت آیات و تفرق ابعاضش جز یک غرض را دنبال نمىکند، غرض واحدى که در هر موردى شکلى خاص به خود مىگیرد، در یک مورد اصلى دینى، و در موردى دیگر حکمى اخلاقى، و در جایى دیگر حکمى شرعى و یا سیاسى و یا قضایى و یا غیر آن است، بطورى که هر قدر از ریشه به سوى شاخه و از شاخه به شاخههاى باریکتر برده شود از آن معناى واحد محفوظ خارج نگشته و آن غرض اصلى گم نمىشود. پس آن ریشه، اصلى است واحد که وقتى تجزیه و ترکیب مىشود به صورت یک یک آن اجزاء و تفاصیل عقاید و اخلاق و اعمال در مىآید، و آن عقاید و اخلاق و اعمال وقتى تحلیل مىشود به شکل آن ریشه اصلى و آن روح دویده در همه آنها در مىآید.
و بنا بر این، توحید خداى تعالى اگر آن طور که لایق ساحت قدس و عزت و کبریایى او است در نظر گرفته شود، آن توحید در مقام اعتقاد مثلا به صورت اثبات اسماء و صفات حسناى الهى و اعتقاد داشتن به آنها در مىآید، و در مقام اخلاق، آدمى را متخلق به اخلاق کریمهاى از قبیل رضا، تسلیم، شجاعت، عفت، سخاء و ... و مبراى از صفات رذیله مىسازد، و در مرحله عمل وادار به اعمال صالح و تقواى از محرمات الهى مىکند.
و اگر خواستى مىتوانى اینطور بگویى که: توحید خالص باعث مىشود آدمى در هر یک از مراتب عقاید و اخلاق و اعمال، همان را داشته باشد که کتاب الهى از انسانها خواسته و به آن دعوت کرده است، هم چنان که آنچه قرآن کریم از این مراتب و از اجزاء آن بیان کرده هیچ یک را بدون توحید خالص تحقق پذیر نمىداند.
پس، تا اینجا روشن شد که آیه شریفه مورد بحث در مقام بیان این جهت است که تفاصیل و جزئیات معارف و شرایع قرآنى به اصلى واحد بر مىگردد، به نحوى که اگر آن اصل در هر مورد از موارد عقاید و اوصاف و اعمال با خصوصیت مورد، ترکیب شود حکم خاص به آن مورد را نتیجه مىدهد، همان حکمى را که قرآن کریم براى آن مورد معین کرده، و با این بیان دو نکته به خوبى روشن مىشود:
اول اینکه: کلمه «کتاب» در آیه مورد بحث خبر براى مبتدایى است که از کلام حذف شده و تقدیر آن «هذا کتاب» مىباشد، و منظور از کتاب همین قرآنى است که در دست ما است، قرآنى که مىبینیم به سورههایى تقسیم شده و این با مطلبى که در کلمات مفسرین و یا در روایات آمده و گفته شده که منظور از کتاب لوح محفوظ و یا قرآن واقع در لوح محفوظ است منافات ندارد، براى اینکه قرآنى که در دست ما است و به صورت کتابى خواندنى است با آنچه که در لوح محفوظ است منافات ندارد، زیرا با آن متحد است، اتحاد تنزیل با تاویل.
دوم اینکه: لفظ «ثم» در جمله «ثُمَّ فُصِّلَتْ» براى این آمده که بعدیت به حسب ترتیب را برساند نه بعدیت زمانى را، چون تقدم و تاخر زمانى بین معانى مختلف به حسب اصلیت و فرعیت یا اجمال و تفصیل معنا ندارد، (و نمىشود گفت: معانى قرآن اول اصلى و یا اجمالى بوده بعد از مدتى فرعى و یا تفصیلى شده، لا جرم کلمه« ثم» تنها در این صدد است که همان نکتهاى را که مشروحا گذشت افاده نموده بفهماند فروع و تفاصیل قرآن از اصولى و آن اصول از اصل واحدى منشا گرفته است).
با این بیان نکتهاى دیگر نیز روشن مىشود، و آن نادرستى معنایى است که بعضى از مفسرین (مجمع البیان، ج 3، جزء 11، ص 112، به نقل از ابن عباس) براى آیه کرده و گفتهاند: معنایش این است که آیات قرآنى، محکم و غیر قابل نسخ هستند و مانند سایر کتب آسمانى و شرایع دیگر انبیاء نیست که هر یک بعد از مدتى نسخ شدند. و در معناى جمله «ثُمَّ فُصِّلَتْ» گفتهاند: یعنى با بیان حلال و حرام و سایر احکام تفصیل داده شده است.
دلیل نادرستى این معنا اینست که اگر این معنا منظور بود لازم بود نسخ نشدن را مقید کند به نسخ نشدن به وسیله کتابى دیگر و بفرماید: این کتاب آسمانى با هیچ کتاب آسمانى دیگر نسخ نمىشود و دیگر هیچ کتابى نازل نمىشود تا قرآن را نسخ کند، و آوردن قید لازم بود، براى اینکه جاى شک نیست که بعضى از آیات قرآن به وسیله خود قرآن نسخ شده است، و بطورى که ملاحظه مىکنید در الفاظ این آیه چنین قیدى نیامده.
و نیز وجه نادرستى گفتار بعضى (مجمع البیان، ج 3، جزء 11، ص 112 به نقل از حسن ابى العالی) دیگر که گفتهاند: منظور از جمله «أُحْکِمَتْ آیاتُهُ» اینست که آیات آن با امر و نهى محکم شده و سپس با وعده و وعید و ثواب و عقاب مفصل شده است. وجه نادرستى این قول اینست که بیهوده و بدون دلیل سخن گفتن است.
مثل گفتار بعضى دیگر (مجمع البیان، ج 3، جزء 11، ص 112 به نقل از ابو مسلم) که گفتهاند: منظور از جمله «أُحْکِمَتْ آیاتُهُ» اینست که لفظ قرآن فصیحترین و بلیغترین لفظ است، به حدى که فصاحت و بلاغت آن یکى از معجزات شمرده شده، و منظور از جمله «ثُمَّ فُصِّلَتْ» اینست که این آیات با شرح و بیان تفصیل داده شدهاند.
و باز مثل گفتار مفسرى دیگر (مجمع البیان، ج 3، جزء 11، ص 113) که گفته است: منظور از محکم شدن آیات قرآن اینست که آیاتش آن چنان متقن و به هم پیوسته است که هیچ خلل و هیچ باطلى در آن راه ندارد، و منظور از مفصل شدن آن، اینست که آیاتش پشت سر هم و یکى پس از دیگرى قرار دارد.
وجه نادرستى این معنا اینست که کلمه «تفصیل» در لغت به این معنا سابقه ندارد مگر آنکه مفسر نامبرده خواسته باشد آن را به معناى تفرقه و تکثیر بگیرد، که در این صورت گفتارش به همان معنایى که ما براى آیه کردیم بر مىگردد.
و نیز مثل گفتار مفسرى دیگر (مجمع البیان، جزء 11، ص 112، به نقل از قتاده) که گفته است: منظور از جمله «أُحْکِمَتْ آیاتُهُ» اینست که آیات قرآن قبل از آنکه نازل شود یکپارچه بود و آیه آیه نبود، ولى در هنگام نزول، آیه آیه نازل شد تا مکلف بهتر بتواند در آن نظر و تامل کند.
وجه نادرستى این تفسیر اینست که این تفسیر به امثال آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» (الدخان/3) و آیه «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا» (الإسراء/106) و آیاتى که در این معنا هستند بهتر مىسازد تا با آیه مورد بحث، چون آیاتى که نقل کردیم مىخواهند بفهمانند که قرآن کریم در نزد خداى تعالى مرتبهاى بالاتر از سطح افکار بشرى داشته، و خداى تعالى براى اینکه ما انسانهاى عادى آن را بفهمیم به مرتبهاى پایین آورده که قابل فهم و تفقه بشرى عادى باشد، هم چنان که آیه زیر به همین معنا اشاره نموده مىفرماید: «وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» (الزخرف/2-4).
و اما آیه مورد بحث که مىفرماید: «کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ ...» هم محکم بودن را به آیات نسبت داده و هم مفصل شدن را، و این نیست مگر از جهت معانى آن آیات، یعنى مىفهماند هم محکم بودن و هم مفصل شدن وصف معانى این آیات بسیار است. پس تمامى این آیات قرآنى، یک جهت وحدت و بساطت دارد، و یک جهت کثرت و ترکب و این مضمون منطبق با همان معنایى است که ما براى آیه کردیم، نه با این معنایى که این مفسر براى آیه کرده، معنایى که این مفسر کرده به مساله تاویل و تنزیل بر مىگردد- دقت بفرمائید.
و نیز مثل گفتار بعضى دیگر (تفسیر المنار، ج 12، ص 6) که گفتهاند: منظور از محکم بودن و مفصل شدن قرآن اینست که بعضى از آیات قرآن مجمل است و بعضى دیگر مبین، و آن گاه مثل زدهاند به آیهاى از همین سوره که مىفرماید: «مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ» (هود/24) که آیهاى است مجمل، و شنونده نمىفهمد منظور از دو فریق کور و کر و بینا و شنوا کیست، ولى آیات دیگر همین سوره با ذکر داستان نوح و هود و صالح انگشت روى مصادیقى از دو فریق یعنى طایفه کور و کر و طایفه بینا و شنوا گذاشته منظور را روشن مىکند.
وجه نادرستى این تفسیر اینست که محکم را عبارت از آیاتى دانسته و مفصل را عبارت از آیاتى دیگر، در حالى که ظاهر آیه مورد بحث این است که محکم و مفصل از نظر مورد، متحدند، یعنى همه آیات قرآن مورد احکام قرار گرفتهاند، و همه آنها نیز مورد تفصیل واقع شدهاند.
[ بستن توضیحات ]