لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ...- نیکوکارى باین نیست که در حال نماز بطرف معیّنى- از مشرق یا مغرب- روى کنید چون نماز از این جهت مورد امر قرار گرفته است که داراى مصلحت مخصوصى است و ضمناً انسان را از فساد و انحراف باز میدارد و همچنین عبادات دیگر براى این جهت مورد امر واقع شدهاند که مصالح معیّنى بر آنها مترتّب است و راه تحصیل مصالح و جلوگیرى از مفاسد بر حسب اوقات و ازمان فرق میکند بنا بر این نیکوکارى و تحصیل مصالح تنها در این است که از اوامر خداوند پیروى شود نه اینکه در حال نماز بطرف معینى توجه شود. این موضوع مقیاس سایر عبادات و طاعات نیز قرار میگیرد. این وجه را ابن عباس و مجاهد گفتهاند. ابو مسلم نیز آن را اختیار کرده است.
قتاده و ربیع میگویند: مراد این است که نیکوکارى در آن نیست که نصارى
بجا میآورند و در حال نماز بسمت مشرق توجه میکنند و همچنین نیکى در آن نیست که یهود آن را لازم میدانند و در حال نماز روى بسمت مغرب مینمایند این وجه را جبائى و بلخى اختیار کردهاند.
وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ.
قطرب و زجاج و فرّاء میگویند تقدیر کلام این است «و لکن البر بر من آمن باللَّه» یعنى و لیکن نیکوکارى نیکوکارى آن کسیست که ایمان بخدا بیاورد چنان که گفته میشود: «السّخاء حاتم و الشّعر زهیر» که تقدیر آن این است السّخاء سخاء حاتم و الشعر شعر زهیر یعنى سخاوت سخاوت حاتم است و شعر شعر زهیر است.
این وجه را جبائى نیز اختیار کرده است.
بعضى گفتهاند تقدیر کلام این است «و لکن الباریا و لکن ذا البر من آمن باللَّه» یعنى نیکوکار کسیست که ایمان بخدا بیاورد. «ایمان بخدا» شامل تمام چیزهایى که معرفت بآن موقوف است از قبیل معرفت حدوث عالم و اینکه عالم محدثى یعنى آفرینندهاى دارد.
و از قبیل صفاتى که بر خداوند لازم و صفاتى جائز و اوصافى که بر او ممتنع است و معرفت عدل و حکمت او- میگردد.
وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ...- ایمان بروز قیامت که شامل ایمان بزندگى پس از مرگ و حساب و ثواب و عقاب میشود.
وَ الْمَلائِکَةِ ...- ایمان بوجود فرشتگان الهى و اینکه آنها بندگان گرامى پروردگار هستند و در هیچ کارى بر فرمان او سبقت نمیگیرند و از امر او تخلف نمیکنند «1».
وَ النَّبِیِّینَ ...- ایمان بهمه پیغمبران خدا و اینکه آنها همه معصوم و منزّه از معاصى و در آنچه بمردم رساندهاند راستگو بودهاند و اینکه سرور جمیع آنها و خاتم آنان حضرت محمّد بن عبد اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم است و شریعت او ناسخ همه شرایع است و تمسک بآن شریعت براى همه مکلّفین تا روز قیامت لازم است.
__________________________________________________
(1) اشاره به آیه 27 سوره انبیا
وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ...- در معناى این جمله چند وجه گفته شده است:
1- ضمیر «عَلى حُبِّهِ» بمال برمیگردد بنا بر این مصدر بمفعول اضافه شده است یعنى مال را با محبّتى که بآن دارد .. معناى گفتار ابن عباس و ابن مسعود که در تفسیر این آیه گفتهاند: یعنى «مال را در حالى که صحیح و سالم هستى و بزندگى امیدوار میباشى و از فقر و احتیاج میترسى بفقرا بدهى نه اینکه انفاق و احسان بفقرا را بتأخیر بیندازى تا هنگامى که در آستانه مرگ قرار گرفتى بگویى: این مقدار بفلانى، و این مقدار بفلانى بدهید» بهمین وجه برمیگردد.
2- ضمیر در «على حبّه» به من آمن» برمیگردد در اینصورت مصدر بفاعل اضافه شده است و مفعول بواسطه اینک روشن بوده است (یعنى المال) مذکور نگردیده است یعنى مال را با محبّتى که مؤمن بآن دارد بخویشاوندان و غیر آنها بدهد این وجه در معنا با وجه اوّل یکسان است.
3- ضمیر در «على حبّه» بایتاء برمیگردد و آن هر چند در کلام مذکور نیست ولى از «وَ آتَى الْمالَ» استفاده میشود «1» بنا بر این معناى آن این است: مال را از روى علاقه و محبّت باعطاء و بخشش، بخویشاوندان و غیر آنها بدهد.
4- ضمیر در «على حبّه» به «اللَّه» که در آیه مذکور است برمىگردد یعنى:
«و آتى المال على حب اللَّه» باین معنا مال را در راه محبّت خدا و خالصاً لوجه اللَّه بخویشاوندان و غیر آنها بدهد این وجه از سیّد مرتضى علم الهدى ره نقل گردیده است وى میگوید: «هیچکس در این وجه بر من سبقت نگرفته است».
مؤلف: این وجه بهترین وجهى است که در تفسیر این جمله گفته شده است زیرا بدون قصد قربت- هر چند شخص با اینکه بمال خود علاقه دارد آن را بفقرا بدهد-
__________________________________________________
(1) چنان که قطامى گفته است: هم الملوک و ابناء الملوک لهم و الاخذون به و الساسة الاول یعنى آنها پادشاهان و فرزندان پادشاهان هستند که ملک را در قبضه خود گرفتند و سیاستمداران درجه اول میباشند در این شعر ضمیر «به» به «الملک» برمیگردد که آن از کلام استفاده میشود. (مؤلف)
ثوابى بدست نمیآید و علاقه بمال در صورتى در زیادت ثواب تأثیر دارد که عمل براى خدا و در راه محبت او انجام بگیرد.
ذَوِی الْقُرْبى ...- بخویشاوندان که مراد خویشاوند صاحب مال است چنان که از رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نقل شده است که در جواب سؤال از اینکه بهترین صدقه کدام است فرمودند بهترین صدقه این است که شخصى که وسعت مالى ندارد از مال خود بخویشاوندانش بدهد.
و نیز حضرتش بفاطمه دختر قیس هنگامى را که باو گفت یا رسول اللَّه من داراى 70 مثقال طلا هستم فرمود: «اجعلها فی قرابتک» یعنى آن را بخویشان خود بده.
در آیه وجه دیگر نیز احتمال میرود و آن این است که منظور از «ذوى القربى» خویشان پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم باشد چنان که فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى «1» یعنى «بگو من از شما اجر رسالت جز این نمىخواهم که نسبت بخویشاوندان من محبّت و مودت داشته باشید این وجه از حضرت صادق علیه السلام و حضرت باقر نقل گردیده است.
وَ الْیَتامى ...- و یتیمان. «یتیم» بکودکى که پدر ندارد گفته میشود بعضى میگویند مراد این است که مال را بخود یتیمان بدهد برخى گفتهاند مراد این است که مال را باولیاء یتیمان یعنى کسانى که آنها را اداره مىکنند بدهد زیرا دادن مال بکسى که داراى رشد و عقل کافى نمیباشد صحیح نیست.
بنا بر این «الیتامى» محلًا مجرور و عطف بجاى «القربى» میباشد یعنى و آتى المال على ذوى الیتامى. مال را بصاحبان یتیمان بدهد ولى بنا بر قول اوّل «الیتامى» محلا منصوب و عطف بجاى «ذوى القربى» است.
وَ الْمَساکِینَ ...- محتاجان.
حضرت باقر آن را به «وامانده» در راه تفسیر کرده است مجاهد نیز همین قول را قائل است ولى ابن عباس و قتاده و ابن جبیر آن را بهمان تفسیر کردهاند.
وَ السَّائِلِینَ ...- کسانى که مطالبه تصدّق مىکنند البتّه تفاوت معناى این کلمه
__________________________________________________
(1) آیه 23 الشورى
با مساکین معلوم است زیرا هر مسکینى طلب تصدق نمیکند.
وَ فِی الرِّقابِ ...- در معناى آن دو وجه است:
1- مراد این است که مطلق بردگان را بخرد و آزاد کند.
2- منظور این است که مال خود را در راه آزاد ساختن «مکاتبین» یعنى بردگانى که با مالکین خود قراردادى بستهاند که مبلغ معیّنى بآنها بدهند تا آزاد شوند، خرج کند.
مؤلّف: چون هر دو وجه از آیه احتمال میرود بهتر آنست که آن بر هر دو حمل شود چنان که اختیار جبّائى و رمّانى نیز همین است.
[ نظرات / امتیازها ]
این آیه مخصوص زکاة نیست
در اینکه آیه دلالت بر وجوب اداء مالى که بعنوان زکاة در مال شخص معین گردیده است هیچ اختلافى نیست و ابن عباس میگوید در مال، حقوق واجبى غیر از زکاة نیز هست و آیه بآن نیز دلالت دارد شعبى نیز گفته است این آیه بر وجوب اداء حقوق غیر از زکاة که بمال شخص تعلق میگیرد از قبیل انفاق بر کسانى که واجب النفقه هستند و انفاق باندازه «سدّ رمق» بر کسى که در معرض تلف قرار گرفته و از قبیل اداء نذرها و کفّارهها، دلالت دارد.
مؤلّف اموالى که انسان بر وجه مستحبّ و بمنظور جلب تقرّب پروردگار میدهد مسلّماً در آیه داخل است زیرا همه اینها جزء «برّ» یعنى نیکوکارى است که در آیه ذکر شده است جبّائى نیز همین قول را اختیار کرده است. مفسّرین مىگویند اساساً جائز نیست که آیه را تنها بر زکاة واجب حمل کنیم زیرا آن بطور خصوص در همین آیه در جمله بعد ذکر گردیده است.
باین نکته نیز باید توجّه داشت که خداوند از این نظر این طبقات را ذکر نموده است که غالباً اضطرار و احتیاج در اینها تحقّق پیدا مىکند و گرنه «برّ» یعنى نیکوکارى که مورد تشویق آیه واقع شده است در زمینه انفاق و احسان داراى معناى وسیعى است.
وَ أَقامَ الصَّلاةَ ...- نماز را با رعایت اوقات و شرایط آن بجا بیاورد.
وَ آتَى الزَّکاةَ ...- زکاة مال خود را بدهد.
وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا ...- کسانى که بعهد و پیمان خود وفا مىکنند یعنى عهدها و نذرهایى که میان آنها و خداوند است و همچنین پیمانها و قراردادهایى که با مردم مىبندند بهمه آنها وفا مىنمایند.
وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ ...- ابن مسعود و قتادة و جماعتى از مفسرین میگویند مراد از «باساء» فقر و تهیدستى از منظور از «ضرّاء» درد و مرض است.
وَ حِینَ الْبَأْسِ ...- مراد از «بأس» جنگ است یعنى در هنگام جنگ و جهاد با دشمنان، خویشتندار هستند دلیل اینکه «بأس» بمعناى جنگ میآید گفتار حضرت امیر مؤمنان علیه السلام است که فرمود
: کنّا اذا احمرّ البأس اتّقینا برسول اللَّه فلم یکن احد منّا اقرب الى العدوّ منه
- یعنى هنگامى که جنگ شدّت مىکرد ما همه به پیغمبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم پناه میبردیم و هیچیک از ما نسبت بدشمن از او نزدیکتر نبود.
أُولئِکَ ...- اشاره بکسانى است که مذکور گردید.
الَّذِینَ صَدَقُوا ... ابن عباس و حسن مىگویند یعنى «آنها کسانى هستند که هر چه را از خداوند پذیرفتند راست گفتند و بآن ملتزم و متعهد شدند و عملًا هرگز از آن تخلّف نکردند». بعضى گفتهاند «مراد این است که نیّتهاى آنها با اعمالشان مطابق است».
وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ...- یعنى آنها بسبب انجام اعمالى که در آیه ذکر گردید، از آتش جهنّم دورى گزیدند.
حضرت امیر مؤمنان (ع) جامع این اوصاف بود
اصحاب ما مىگویند حضرت امیر مؤمنان علیه السلام حتماً از این آیه اراده شده است زیرا اختلافى میان امّت نیست که حضرتش جامع این اوصاف و خصال بود ولى قطع نداریم که کسى غیر او داراى این اوصاف باشد و لذا زجاج و فرّاء مىگویند عمل کردن باین آیه مخصوص پیغمبران معصوم است زیرا غیر از انبیا هیچکس نمیتواند
[ نظرات / امتیازها ]