● حاجيه تقي زاده فانيد -
تفسیر انگلیسی- ابن کثیر
21) O mankind! Worship your Lord (Allah), Who created you and those who were before you so that you may acquire Taqwa.)
Allah next mentioned His Oneness in divinity and stated that He has favored His servants by bringing them to life after they did not exist. He also surrounded them with blessings, both hidden and apparent. He made the earth a resting place for them, just like the bed, stable with the firm mountains.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) Who has made the earth a resting place for you, and the sky as a canopy, and sent down water (rain) from the sky and brought forth therewith fruits as a provision for you. Then do not set up rivals unto Allah (in worship) while you know (that He alone has the right to be worshipped).
(And the sky as a canopy) meaning, `a ceiling'. Similarly, Allah said in another Ayah,
(And sends down for you water (rain) from the sky) meaning, through the clouds, when they need the rain. Hence, Allah caused the various types of vegetation and fruits to grow as a means of sustenance for people and their cattle. Allah reiterated this bounty in various parts of the Qur'an.(It is He Who has made for you the earth as a dwelling place and the sky as a canopy, and has given you shape and made your shapes good (looking) and has provided you with good things. That is Allah, your Lord, so Blessed be Allah, the Lord of all that exists) (40:64).
The meaning that is reiterated here is that Allah is the Creator, the Sustainer, the Owner and Provider of this life, all that is in and on it. Hence, He alone deserves to be worshipped, and no one and nothing is to be associated with Him. This is why Allah said next,
(Then do not set up rivals unto Allah (in worship) while you know (that He alone has the right to be worshipped)) (2:22).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر راهنما
21) 1 - پرستش خداوند وظیفه اى ضرورى، بر دوش همه مردم
یأیها الناس اعبدوا ربکم
2 - خداوند، پروردگار همه انسانهاست.
یأیها الناس اعبدوا ربکم
3 - خداوند، آفریننده همه انسانهاى موجود و پیشینیان آنان است.
اعبدوا ربکم الذى خلقکم و الذین من قبلکم
4 - آفریننده انسانها، تنها حقیقتى که شایسته و بایسته پرستش است.
اعبدوا ربکم الذى خلقکم و الذین من قبلکم
توصیف خداوندبه «خالقیت» - پس از بیان لزوم پرستش او - بیانگر علت لزوم پرستش است.
5 - ربوبیت خداوند بر انسانها، دلیل شایستگى او براى پرستش است.
اعبدوا ربکم
انتخاب «رب» به جاى «اللّه» در «اعبدوا ربکم» به علت لزوم پرستش اشاره دارد; یعنى، چون خداوند رب است، شایسته پرستش است و باید عبادت شود.
6 - باور به خالقیت و ربوبیت خدا، عامل گرایش انسان به بندگى اوست.
اعبدوا ربکم الذى خلقکم
7 - جهان بینى انسان، پایه و اساس اعمال و رفتارش است.
اعبدوا ربکم الذى خلقکم
8 - پرستش خداوند، زمینه ساز نیل به تقواپیشگى است.
اعبدوا ربکم ... لعلکم تتقون
9 - رسیدن به تقوا، وظیفه اى ضرورى براى همه انسانهاست.
لعلکم تتقون
چون هدف از لزوم عبادت رسیدن به تقواست، نیل به تقوا نیز ضرورى مى باشد.
10 - هدف از آفرینش انسانها، نایل شدن آنان به مرتبه تقواست.
خلقکم ... لعلکم تتقون
برداشت فوق بر این اساس است که: «لعلکم ...» - علاوه بر تعلقش به «اعبدوا» - به «خلقکم» نیز باشد.
11 - پرستش خداوند، آدمى را از گرفتار شدن در ورطه کفر و نفاق و پیامدهاى آن دو، مصون مى دارد.
اعبدوا ربکم ... لعلکم تتقون
از اهداف دعوت به پرستش خداوند - پس از بیان کفر و نفاق و عواقب شوم آنها - ارائه رهنمونى است به انسانها براى پاسدارى خویش از گرایش به کفر و نفاق. بر این اساس «تتقون» به معناى لغوى آن و متعلقش کفر و نفاق خواهد بود; یعنى: اعبدوا ربکم لعلکم تتقون الکفر و النفاق.
12 - دستورات الهى، برنامه هایى براى رساندن انسان به اهداف تعیین شده
اعبدوا ربکم ... لعلکم تتقون
جمله «لعلکم تتقون» مى رساند که: هدف تعیین شده براى انسانها نیل به تقواپیشگى است و خداوند به منظور رساندن انسانها به این هدف، عبادت را بر آنان واجب کرده است. بنابراین دستورات خداوند به منظور رساندن آدمى به این هدف، بیان شده است.
13 - از امام رضا (ع) روایت شده که: «فان قال [قائل] فلم تعبّدهم؟ قیل لئلا یکونوا ناسین لذکره و لاتارکین لأدبه و لالاهین عن أمره و نهیه;(1)
اگر کسى بگوید: چرا خدا مردم را موظف به عبادت کرده است؟ گفته مى شود: براى اینکه یاد او را فراموش نکنند و ادب را ترک ننمایند و به امر و نهى او بى اعتنا نباشند».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) 1 - زمین همانند بسترى گسترده، شایسته براى زندگانى انسانهاست.
جعل لکم الأرض فرشاً
کلمه «جعل» مى تواند به معناى «صیر» (تبدیل کرد) باشد و مى تواند به معناى «خلق» (آفرید) هم باشد. کلمه «فراشاً» به معناى بستر گسترده است و اطلاق آن بر زمین از باب تشبیه مى باشد; یعنى: جعل الأرض کالفراش.
2 - آفرینش زمین به گونه اى مناسب براى زندگانى، پرتوى از ربوبیت خداوند است.
اعبدوا ربکم ... الذى جعل لکم الأرض فرشاً
«الذى جعل ...» صفت دوم براى «ربکم» در آیه قبل است.
3 - زمین در ابتداى پیدایشش قابل سکونت و زندگانى انسان نبوده است.
الذى جعل لکم الأرض فرشاً
برداشت فوق بر این اساس است که: «جعل» به معناى «صیر» باشد; یعنى، خدا زمین را به گونه اى که قابل زندگانى باشد مبدل ساخت. این معنا حکایت از آن دارد که زمین در بدو پیدایش، چنین وضعیتى را دارا نبود.
4 - همه انسانها داراى حق بهره گیرى از مواهب طبیعى و نعمتهاى الهى هستند.
فأخرج به من الثمرت رزقاً لکم
5 - همه انسانها، داراى حق تصرف در گستره زمین هستند.
الذى جعل لکم الأرض فرشاً
6 - خداوند، آسمان را در جهت منافع انسانها برافراشته ساخت.
الذى جعل لکم ... السماء بناء
کلمه «بناء» در لغت عرب معنایى دارد که شامل: ساختمان، خیمه، چادر و مانند اینها مى شود. اطلاق «بناء» بر آسمان از باب تشبیه است; یعنى: جعل لکم السماء کالبناء.
7 - خداوند، نازل کننده باران از ابرها
و أنزل من السماء ماء
«سماء» به هر چیزى که در جهت بالا قرار گرفته باشد گفته مى شود. تکرار کلمه «السماء» در آیه، حکایت از آن دارد که مراد از آن در هر فراز، مصداقى خاص از معناى ذکر شده است; در جمله نخست چون در مقابل «الأرض» قرار گرفته به معناى آسمان است و در جمله دوم به قرینه «ماء» مى توان گفت که مقصود از آن «ابر» مى باشد.
8 - خداوند، به وجود آورنده روزى و فراهم آورنده اسباب معیشت براى انسانهاست.
فأخرج به من الثمرت رزقاً لکم
9 - آبهاى نازل شده از ابرها، سببى اساسى براى پیدایش روزى انسانها
فأخرج به من الثمرت رزقاً لکم
10 - خداوند، به وسیله آبهاى نازل شده از آسمان، درختان رابه ثمر مى رساند.
و أنزل من السماء ماء فأخرج به من الثمرت رزقاً لکم
«ثمرة» - که مفرد «ثمرات» است - به میوه درختان گفته مى شود. «من» در «من الثمرات» مى تواند به معناى بعض باشد، در این صورت «من الثمرات» مفعول براى «اخرج» است; یعنى: فأخرج به بعض الثمرات لیکون رزقاً لکم. همچنین مى تواند «من» بیانیه باشد دراین صورت «رزقاً» مفعول براى «اخرج» خواهد بود; یعنى: اخرج به رزقاً لکم و هى الثمرات.
11 - میوه درختان از مواهب الهى و رزق و روزى انسانهاست.
فأخرج به من الثمرت رزقاً لکم
12 - آفرینش آسمان، نزول باران، به ثمر رسیدن میوه ها و پیدایش روزى براى انسانها، جلوه هایى از ربوبیت خداوند است.
اعبدوا ربکم ... الذى جعل لکم ... رزقاً لکم
13 ـ توجّه و باور به خدادادى بودن نعمتها، بر انگیزنده انسانها به پرستش خداوند است.
اعبدوا ربکم الذى ... أنزل من السماء ماء فأخرج به من الثمرت
از اینکه خداوند براى ایجاد روحیه پرستش در بندگان، آنان را متوجّه نعمتهاى الهى مى کند، برداشت فوق بدست مى آید.
14 ـ تحقق افعال الهى در طبیعت از طریق اسباب و علل طبیعى
فأخرج به من الثمرت رزقاً لکم
15 ـ حاکمیت خداوند بر اسباب و علل طبیعى
أنزل من السماء ماء فأخرج به
16 ـ همتا و همسانى براى خداوند نیست.
فلا تجعلوا للّه أنداداً
«ند» (مفرد أنداد) به معناى مثل و نظیر است.
17 ـ ضرورت پرهیز از توهّم بودن همتا و همانند براى خداوند
فلا تجعلوا للّه أنداداً
18 ـ اندیشه در آفریدگارى خداوند و ایجاد مواهب طبیعى، عقیده توحیدى را در پى دارد.
الذى خلقکم ... الذى جعل لکم الأرض ... فلا تجعلوا للّه أنداداً
تفریع جمله «لا تجعلوا ...» به وسیله «فاء» بر حقایق بیان شده در این آیه و آیه قبل، بیانگر این است که: توجّه به آنها، گرایش دهنده آدمى به توحید ربوبى است; یعنى، حال که معلوم شد خداوند خالق شماست و همو آفریننده زمین و ... است معقول نیست مثل و مانندى براى او فرض کنید.
19 ـ آفرینش جهان برنامه ریزى شده و هدف دار
الذى جعل ... فأخرج به من الثمرت رزقاً لکم
آیه شریفه، زمین، باران و عوامل دیگر را براى تأمین هدفى خاص معرفى مى کند. وقتى سلسله امورى براى تأمین هدفى به کار گرفته مى شوند، در اصطلاح به آن، برنامه گفته مى شود که الزاماً با هدف دارى عجین است.
20 ـ برانگیختن مردم به مطالعه در طبیعت و آفرینش آن، راهى براى گرایش دادن آنان به توحید
الذى جعل لکم الأرض فرشاً ... فلا تجعلوا للّه أنداداً
21 ـ براى خدا شریک و همتا پنداشتن، با علم و اندیشه صحیح ناسازگار است.
فلا تجعلوا للّه أنداداً و أنتم تعلمون
22 ـ پندار وجود همانند براى خدا، برخاسته از جهل و نادانى است.
فلا تجعلوا للّه أنداداً و أنتم تعلمون
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مجمع البیان
21) در آیه اى که ذکر آن گذشت، خداوند همه مردم را مخاطب قرار مى دهد، خواه توحیدگرا و دین باور یا شرک گرا؛ و مى فرماید: «هان اى مردم! اى انسانها!»؛ زیرا هر آیه اى که با «یا ایّهاالنّاس» شروع شود، متوجّه تمامى بشریت است و جز کودکان و کسانى که از نعمت خرد محروم اند، همه را دربرمى گیرد، و هر آیه اى که با «یا ایّهاالّذین آمنوا» آغاز شود، روى سخنش در درجه نخست، مردم باایمان است.
«اعبدوا ربّکم»
از راه پرستش و عبادت خدا، به پروردگارتان تقرّب جویید.
ابن عبّاس مى گوید: منظور این است که خداى را یکتا و بى همتا بشناسید.
«الّذى خلقکم ...»
خداى پرمهر در ترسیم نعمتهاى گرانى که به انسانها ارزانى داشته است، آفرینش آنان و پیشینیانشان را یادآور مى شود تا آفریدگار خود را فراموش نسازند، و از گناه - که نافرمانى اوست - دورى جویند و پروا را پیشه خود سازند: «لعلّکم تتّقون».
برخى گفته اند: منظور از واژه «تتّقون»، پرستش خدا و بندگى اوست؛ همانسان که مى فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإنْسَ اِلّا لِیَعْبُدُونِ.»(81) (و جنّ و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند.)
به اعتقاد بعضى از مفسّران، معناى آیه شریفه این است که: خداى را بپرستید تا پرهیزگار شوید و از گناه و زشتى دورى جویید.
با این توضیح، شاید واژه «لعلّ» به معناى نرمش و ادب در اندرزگویى و پنددهى آمده باشد، نه براى بیان تردید؛ چرا که درمورد آفریدگار هستى، تردید راه ندارد.
در ادبیات عرب نیز این واژه گاه در بیان ثمره کار و اثر آن بکار رفته است؛ نظیر این جمله: «اِعْمَل لعلّک تأخذالاجره» (کار انجام ده تا مزد بگیرى).
سیبویه مى گوید: دلیل آمدن واژه «لعلّ» در این آیه شریفه، برانگیختن حسّ ِ امید و نوید در بندگان است؛ همانگونه که قرآن این مطلب را در دعوت موسى (ع) نیز ترسیم مى کند و مى فرماید:
«فَقُولا لَهُ قَوْلَاً لَیِّنَاً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ اَوُ یَخْشى .»(82)
و با او سخنى نرم گویید، شاید پند پذیرد یا [از خدا] بترسد.
و بدینوسیله موسى (ع) و هارون را به ثمره دعوت پرخطر خویش امیدوار مى سازد.
برخى از مفسّران گفته اند: آمدن «لعلّ» که بیشتر در تردید بکار مى رود، براى آن است که انسان با اندک عبادت خدا، به غرور و خودبزرگ بینى - که آفت پیشرفت است - دچار نشود؛ بلکه براى اوج گرفتن و تقرّب به خداوند، با همه وجود تلاش کند و از آنچه او را از رسیدن به هدف بازمى دارد، دورى جوید.
در این آیات، آفریدگار هستى پس از دعوت به توحیدگرایى و یکتاپرستى، دلیل آن را در وهله نخست ارزانى داشتن نعمتهاى گران و رنگارنگ بدانها اعلان مى کند. گویى به همین جهت است که در آیه شریفه، انواع نعمتها به تصویر کشیده شده تا مردم را در یکتاپرستى و یکتاگرایى و دورى از شرک و کفر راسخ گرداند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) «الَّذى جعل لکم من الارض فراشاً ...»
خدایى که زمین را براى شما بسان فرش گسترانید تا بتوانید از آن بهره ور شوید و در آن سکنى گزینید؛ و آسمان را همانند سقف برافراشته اى بر بالاى سرتان قرار داد، و باران رحمت خویش را از آسمان فرو فرستاد تا بدینوسیله گیاه و نبات و انواع میوه ها را براى استفاده شما برویاند.
با این بیان، آفریدگار و روزى دهنده، خداى یکتاست؛ پس، نباید شرک بورزید و براى او همتا بگیرید.
«و انتم تعلمون»
این فراز از آیه شریفه را به صورتهاى مختلف تفسیر کرده اند؛ ازجمله:
1. با اینکه نیک مى دانید معبودانى که مى پرستید، نه تنها توانایى ارزانى داشتن این نعمتهاى بیشمار و گران را بر انسانها ندارند، که از رساندن کمترین سود یا زیانى نیز ناتوانند.
2. شما خرد و قدرت شناخت درست و باطل را دارید؛ از این رو، ما باران دلایل را بر شما بارانیدیم تا حق را برگزینید و به توحیدگرایى رو آورید.
3. دسته اى معتقدند که روى سخن این آیه شریفه، یهود و نصارا است و یادآور مى شود که شما در کتابهاى آسمانى خویش با این حقایق آشنا هستید و آنها را خوب مى دانید.
سیّد مرتضى مى گوید: برخى از این آیه شریفه چنین دریافته بودند که زمین کروى شکل نیست، چرا که به «فراش» تعبیر شده است؛ امّا به نظر ما این نکته با کروى بودن زمین، ارتباطى ندارد؛ زیرا زمین در همانحال که کروى شکل است، براثر وسعت و بزرگى، بخشهاى گسترده اى دارد که انسان در آن بساط زندگى گشوده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کشاف
21) لما عدد الله تعالی فرق المکلفین من المؤمنین و الکفار و المنافقین ، و ذکر صفاتهم و أحوالهم و مصارف أمورهم ، و ما اختصت به کل فرقة مما یسعدها و یشقیها، و یحظیها عند الله و یردیها، إقبل علیهم بالخطاب ، وهو من الالتفات المذکور عند قوله (إیاک نعبد و إیاک نستعین )، و هو فن من الکلام جزل ، فیه هز و تحریک من السامع ، کما أنک إذا قلت لصاحبک حاکیا عن ثالث لکما: إن فلانا من قصته کیت و کیت ، فقصصت علیه ما فرط منه ، ثم عدلت بخطابک إلی الثالث فقلت : یا فلان من حقک أن تلزم الطریقة الحمیدة فی مجاری أمورک ، و تستوی علی جادة السداد فی مصادرک و مواردک ، نبهته بالتفاتک نحوه فضل تنبیه ، و استدعیت إصغاءه إلی إرشادک زیادة استدعاء، و أوجدته بالانتقال من الغیبة إلی المواجهة هازا من طبعه مالا یجده إذا استمررت علی لفظ الغیبة، و هکذا الافتنان فی الحدیث و الخروج فیه من صنف إلی صنف ، یستفتح الاذان للاستماع ، و یستهش الا نفس للقبول ، و بلغنا بإسناد صحیح عن إبراهیم عن علقمة: أن کل شی ء نزل فیه : (یا أیها الناس ) فهو مکی ، و (یا أیها الذین آمنوا) فهو مدنی ، فقوله : (یا أیها الناس اعبدوا ربکم ) خطاب لمشرکی مکة، و "یا" حرف وضع فی أصله لنداء البعید، صوت یهتف به الرجل بمن ینادیه . و أما نداء القریب فله أی و الهمزة، ثم استعمل فی مناداة من سها و غفل و إن قرب . تنزیلا له منزلة من بعد، فإذا نودی به القریب المفاطن فذلک للتاکید المؤذن بأن الخطاب الذی یتلوه معنی به جدا. فإن قلت : فما بال الداعی یقول فی جؤاره : یارب ، و یا الله ، و هو أقرب إلیه من حبل الورید، و أسمع به و أبصر؟ قلت : هو استقصار منه لنفسه ، و استبعاد لها من مظان الزلفی و ما یقربه إلی رضوان الله و منازل المقربین ، هضما لنفسه و إقرارا علیها بالتفریط فی جنب الله ، مع فرط التهالک علی استجابة دعوته و الاذن لندائه و ابتهاله ، و "أی " وصلة إلی نداء ما فیه الالف و اللام ، کما أن "ذو" و "الذی " وصلتان إلی الوصف بأسماء الاجناس و وصف المعارف بالجمل . و هو اسم مبهم مفتقر إلی ما یوضحه و یزیل إبهامه ، فلا بد أن یردفه اسم جنس أو ما یجری مجراه یتصف به حتی یصح المقصود بالنداء، فالذی یعمل فیه حرف النداء هو "أی " و الاسم التابع له صفته ، کقولک : یا زید الظریف ، إلا أن "أیا" لا یستقل بنفسه استقلال "زید" فلم ینفک من الصفة. و فی هذا التدرج من الابهام إلی التوضیح ضرب من التأکید و التشدید. و کلمة التنبیه المقحمة بین الصفة و موصوفها لفائدتین : معاضدة حرف النداء و مکانفته بتأکید معناه ، و وقوعها عوضا مما یستحقه أی من الاضافة. فان قلت : لم کثر فی کتاب الله النداء علی هذه الطریقة مالم یکثر فی غیره ؟ قلت : لاستقلاله بأوجه من التأکید و أسباب من المبالغة: لان کل ما نادی الله له عباده من أوامره و نواهیه ، و عظاته و زواجره و وعده و وعیده ، و اقتصاص أخبار الامم الدارجة علیهم ، و غیر ذلک مما أنطق به کتابه أمور عظام ، و خطوب جسام ، و معان علیهم أن یتیقظوا لها، و یمیلوا بقلوبهم و بصائرهم إلیها، و هم عنها غافلون . فاقتضت الحال أن ینادوا بالاکد الابلغ . فإن قلت : لا یخلو الامر بالعبادة من أن یکون متوجها إلی المؤمنین و الکافرین جمیعا، أو إلی کفار مکة خاصة، علی ما روی عن علقمة و الحسن ، فالمؤمنون عابدون ربهم فکیف أمروا بما هم ملتبسون به ؟ و هل هو إلا کقول القائل : فلو انی فعلت کنت من تسأله و هو قائم أن یقوما و أما الکفار فلا یعرفون الله ، و لا یقرون به فکیف یعبدونه ؟ قلت : المراد بعبادة المؤمنین : ازدیادهم منها و إقبالهم و ثباتهم علیها. و أما عبادة الکفار فمشروط فیها مالا بد لها منه و هو الاقرار، کما یشترط علی المأمور بالصلاة شرائطها من الوضوء و النیة و غیرهما و مالا بد للفعل منه ، فهو مندرج تحت الامر به و إن لم یذکر، حیث لم ینفعل إلا به ، و کان من لوازمه . علی أن مشرکی مکة کانوا یعرفون الله و یعترفون به (ولئن سألتهم من خلقهم لیقولن الله ). فان قلت : فقد جعلت قوله (اعبدوا) متناولا شیئین معا: الامر بالعبادة، و الامر بازدیادها. قلت : الازدیاد من العبادة عبادة و لیس شیئا آخر. فإن قلت (ربکم ) ما المرادبه ؟ قلت : کان المشرکون معتقدین ربوبیتین : ربوبیة الله ، و ربوبیة آلهتهم . فإن خصوا بالخطاب فالمراد به اسم یشترک فیه رب السموات و الارض و الالهة التی کانوا یسمونها أربابا و کان قوله (الذی خلقکم ) صفة موضحة ممیزة. و إن کان الخطاب للفرق جمیعا، فالمراد به "ربکم " علی الحقیقة. و الذی خلقکم : صفة جرت علیه علی طریق المدح و التعظیم . و لا یمتنع هذا الوجه فی خطاب الکفرة خاصة، إلا أن الاول أوضح و أصح . و الخلق : إیجاد الشی ء علی تقدیر و استواء. یقال : خلق النعل ، إذا قدرها و سواها بالمقیاس . و قرأ أبو عمرو: (خلقکم ) بالادغام . و قرأ أبو السمیفع : و خلق من قبلکم . و فی قراءة زید بن علی : (و الذین من قبلکم ) و هی قراءة مشکلة، و وجهها علی إشکالها أن یقال : أقحم الموصول الثانی بین الاول وصلته تأکیدا، کما أقحم جریر فی قوله : * یاتیم تیم غدی لاأبالکم * تیما الثانی بین الاول و ما أضیف إلیه ، و کإقحامهم لام الاضافة بین المضاف و المضاف إلیه فی : لا أبالک : و لعل للترجی أو الاشفاق . تقول : لعل زیدا یکرمنی . و لعله یهیننی . و قال الله تعالی : (لعله یتذکر أو یخشی )، (لعل الساعة قریب ). ألا تری إلی قوله : (و الذین آمنوا مشفقون منها). و قد جاءت علی سبیل الاطماع فی مواضع من القرآن ، ولکن لانه إطماع من کریم رحیم ، إذا أطمع فعل ما یطمع فیه لا محالة، لجری إطماعه مجری وعده المحتوم و فاؤه به . قال من قال : إن "لعل " بمعنی " کی " ، و "لعل " لاتکون بمعنی "کی "، ولکن الحقیقة ما ألقیت إلیک . و أیضا فمن دیدن الملوک و ما علیه أوضاع أمرهم و رسومهم أن یقتصروا فی مواعیدهم التی یوطنون أنفسهم علی إنجازها علی أن یقولوا: عسی ، و لعل ، و نحوهما من الکلمات أو یخیلوا إخالة. أو یظفر منهم بالرمزة أو الابتسامة أو النظرة الحلوة، فإذا عثر علی شی ء من ذلک منهم ، لم یبق للطالب ما عندهم شک فی النجاح و الفوز بالمطلوب . فعلی مثله ورد کلام مالک الملوک ذی العز و الکبریاء. أو یجی ء علی طریق الاطماع دون التحقیق لئلا یتکل العباد، کقوله : (یا أیها الذین آمنوا توبوا إلی الله توبة نصوحا، عسی ربکم أن یکفر عنکم سیئاتکم ). فان قلت : ف "لعل " التی فی الایة ما معناها و ما موقعها؟ قلت : لیست مما ذکرناه فی شی ء، لان قوله : (خلقکم )، (لعلکم تتقون )، لا یجوز أن یحمل علی رجاء الله تقواهم لان الرجاء لا یجوز علی عالم الغیب و الشهادة، و حمله علی أن یخلقهم راجین للتقوی لیس بسدید إیضا. ولکن "لعل " واقعة فی الایة موقع المجاز لا الحقیقة، لان الله عز و جل خلق عباده لیتعبدهم بالتکلیف ، و رکب فیهم العقول و الشهوات ، و أزاح العلة فی أقدارهم و تمکینهم و هداهم النجدین ، و وضع فی أیدیهم زمام الاختیار، و أراد منهم الخیر و التقوی . فهم فی صورة المرجو منهم أن یتقوا لیترجح أمرهم و هم مختارون بین الطاعة و العصیان کما ترجحت حال المرتجی بین أن یفعل و أن لا یفعل ، و مصداقه قوله عز و جل : (لیبلوکم أیکم أحسن عملا) و إنما یبلو و یختبر من تخفی علیه العواقب ، ولکن شبه بالاختبار بناء أمرهم علی الاختیار. فإن قلت : کما خلق المخاطبین لعلهم یتقون ، فکذلک خلق الذین من قبلهم لذلک ، فلم قصره علیهم دون من قبلهم ؟ قلت : لم یقصره علیهم ، ولکن غلب المخاطبین علی الغائبین فی اللفظ و المعنی علی إرادتهم جمیعا. فان قلت : فهلا قیل تعبدون لاجل اعبدوا؟ أو اتقوا لمکان تتقون لیتجاوب طرفا النظم . قلت : لیست التقوی غیر العبادة حتی یؤدی ذلک إلی تنافر النظم . و إنما التقوی قصاری أمر العابد و منتهی جهده . فإذا قال (اعبدوا ربکم الذی خلقکم ) للاستیلاء علی أقصی غایات العبادة کان أبعث علی العبادة، و أشد إلزاما لها، و أثبت لها فی النفوس . و نحوه أن تقول لعبدک : احمل خریطة الکتب ، فما ملکتک یمینی إلا لجر الاثقال . ولو قلت : لحمل خرائط الکتب لم یقع من نفسه ذلک الموقع
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) قدم سبحانه من موجبات عبادته و ملزمات حق الشکر له خلقهم أحیاء قادرین أولا، لانه سابقة أصول النعم و مقدمتها، و السبب فی التمکن من العبادة و الشکر و غیرهما، ثم خلق الارض التی هی مکانهم و مستقرهم الذی لابد لهم منه ، و هی بمنزلة عرصة المسکن و متقلبه و مفترشه ، ثم خلق السماء التی هی کالقبة المضروبة و الخیمة المطنبة علی هذا القرار، ثم ماسواه عز و جل من شبه عقد النکاح بین المقلة و المظلة بإنزال الماء منها علیها. و الاخراج به من بطنها أشباه النسل المنتج من الحیوان من ألوان الثمار رزقا لبنی آدم ، لیکون لهم ذلک معتبرا و متسلقا إلی النظر الموصل إلی التوحید و الاعتراف ، و نعمة یتعرفونها فیقابلونها بلازم الشکر، و یتفکرون فی خلق أنفسهم و خلق ما فوقهم و تحتهم ، و أن شیئا من هذه المخلوقات کلها لا یقدر علی إیجاد شی ء منها، فیتیقنوا عند ذلک أن لابد لها من خالق لیس کمثلها، حتی لا یجعلوا المخلوقات له أندادا و هم یعلمون أنها لا تقدر علی نحو ما هو علیه قادر. و الموصول مع صلته إما أن یکون فی محل النصب و صفا کالذی خلقکم ، أو علی المدح و التعظیم . و إما أن یکون رفعا علی الابتداء و فیه ما فی النصب من المدح . و قرأ یزید الشامی : بساطا. و قرأ طلحة: مهادا. و معنی جعلها فراشا و بساطا و مهادا للناس : أنهم یقعدون علیها و ینامون و یتقلبون کما یتقلب أحدهم علی فراشه و بساطه و مهاده . فإن قلت : هل فیه دلیل علی أن الارض مسطحة و لیست بکریة؟ قلت : لیس فیه إلا أن الناس یفترشونها کما یفعلون بالمفارش ، و سواء کانت علی شکل السطح ، أوشکل الکرة، فالافتراش غیر مستنکر و لا مدفوع ، لعظم حجمها و اتساع جرمها و تباعد أطرافها. و إذا کان متسهلا فی الجبل و هو و تد من أوتاد الارض ، فهو فی الارض ذات الطول و العرض أسهل . و البناء مصدر سمی به المبنی بیتا کان أوقبة أوخباء أوطرافا و أبنیة العرب : أخبیتهم ، و منه بنی علی امرأته ، لانهم کانوا إذا تزوجوا ضربوا علیها خباء جدیدا. فإن قلت : ما معنی إخراج الثمرات بالماء و إنما خرجت بقدرته و مشیئته ؟ قلت : المعنی أنه جعل الماء سببا فی خروجها و مادة لها، کماء الفحل فی خلق الولد، و هو قادر علی أن ینشی ء الاجناس کلها بلا أسباب و لا مواد کما أنشأ نفوس الاسباب و المواد، ولکن له فی إنشاء الاشیاء مدرجا لها من حال إلی حال ، و ناقلا من مرتبة إلی مرتبة حکما و دواعی یجدد فیها لملائکته و النظار بعیون الاستبصار من عباده عبرا و أفکارا صالحة، و زیادة طمأنینة، و سکون إلی عظیم قدرته و غرائب حکمته ، لیس ذلک فی إنشائها بغتة من غیر تدریج و ترتیب . و "من " فی (من الثمرات ) للتبعیض بشهادة قوله : (فأخرجنا به من کل الثمرات )، و قوله : (فأخرجنا به ثمرات ). و لان المنکرین أعنی : ماء، و رزقا، یکتنفانه . و قد قصد بتنکیرهما معنی البعضیة فکأنه قیل : و أنزلنا من السماء بعض الماء، فأخرجنا به بعض الثمرات ، لیکون بعض رزقکم . و هذا هو المطابق لصحة المعنی ، لانه لم ینزل من السماء الماء کله ، و لا أخرج بالمطر جمیع الثمرات ، و لا جعل الرزق کله فی الثمرات . و یجوز أن تکون للبیان کقولک : أنفقت من الدراهم ألفا. فإن قلت : فیم انتصب (رزقا)؟ قلت : إن کانت "من " للتبعیض ، کان انتصابه بأنه مفعول له . و إن کانت مبنیة، کان مفعولا لاخرج . فإن قلت : فالثمر المخرج بماء السماء کثیر جم فلم قیل الثمرات دون الثمر و الثمار؟ قلت : فیه و جهان ، أحدهما أن یقصد بالثمرات جماعة الثمرة التی فی قولک : فلان أدرکت ثمرة بستانه ، ترید ثماره . و نظیره قولهم : کلمة الحویدرة، لقصیدته . و قولهم للقریة: المدرة، و إنما هی مدر متلاحق . و الثانی : أن الجموع یتعاور بعضها موقع بعض لالتقائها فی الجمعیة، کقوله : (کم ترکوا من جنات ) و (ثلاثة قروء). و یعضد الوجه الاول قراءة محمد بن السمیفع : من الثمرة، علی التوحید. و (لکم ) صفة جاریة علی الرزق إن أرید به العین ، و إن جعل اسما للمعنی فهو مفعول به ، کأنه قیل : رزقا إیاکم . فإن قلت : بم تعلق (فلا تجعلوا)؟ قلت : فیه ثلاثة أوجه : أن یتعلق بالامر. أی اعبدوا ربکم فلا تجعلوا له (أندادا) لان أصل العبادة و أساسها التوحید، و أن لایجعل لله ند و لاشریک . أو بلعل ، علی أن ینتصب تجعلوا انتصاب "فأطلع " فی قوله عز و جل : (لعلی أبلغ الاسباب . أسباب السموات فأطلع إلی إله موسی ) فی روایة حفص عن عاصم ، أی خلقکم لکی تتقوا و تخافوا عقابه فلا تشبهوه بخلقه ، أو بالذی جعل لکم ، إذا رفعته علی الابتداء، أی هو الذی خصکم بهذه الایات العظیمة و الدلائل النیرة الشاهدة بالوحدانیة، فلا تتخذوا له شرکاء. والند: المثل . و لایقال إلا للمثل المخالف المناوی . قال جریر: أتیما تجعلون إلی ندا و ما تیم لذی حسب ندیدا و ناددت الرجل : خالفته و نافرته ، من ند ندوا إذا نفر. و معنی قولهم : لیس لله ند و لا ضد نفی ما یسد مسده ، و نفی ما ینافیه . فإن قلت : کانوا یسمون أصنامهم باسمه و یعظمونها بما یعظم به من القرب ، و ما کانوا یزعمون أنها تخالف الله و تناویه . قلت : لما تقربوا إلیها و عظموها و سموها آلهة، أشبهت حالهم حال من یعتقد أنها آلهة مثله ، قادرة علی مخالفته و مضادته فقیل لهم ذلک علی سبیل التهکم . کما تهکم بهم بلفظ الند، شنع علیهم و استفظع شأنهم بأن جعلوا أندادا کثیرة لمن لا یصح أن یکون له ند قط. و فی ذلک قال زید بن عمرو بن نفیل حین فارق دین قومه : أربا واحدا أم ألف رب أدین أذا تقسمت الامور و قرأ محمد بن السمیفع : فلا تجعلوا لله ندا. فإن قلت : ما معنی (و أنتم تعلمون ). قلت : معناه : و حالکم و صفتکم أنکم من صحة تمییزکم بین الصحیح و الفاسد، و المعرفة بدقائق الامور و غوامض الاحوال ، و الاصابة فی التدابیر، والدهاء و الفطنة، بمنزل لا تدفعون عنه . و هکذا کانت العرب ، خصوصا ساکنو الحرم من قریش و کنانة، لا یصطلی بنارهم فی استحکام المعرفة بالامور و حسن الاحاطة بها. و مفعول (تعلمون ) متروک کأنه قیل : و أنتم من أهل العلم و المعرفة. و التوبیخ فیه آکد، أی أنتم العرافون الممیزون . ثم إن ما أنتم علیه فی أمر دیانتکم من جعل الاصنام لله أندادا، هو غایة الجهل و نهایة سخافة العقل . و یجوز أن یقدر: و أنتم تعلمون أنه لا یماثل . أو: و أنتم تعلمون ما بینه و بینها من التفاوت . أو: و أنتم تعلمون أنها لا تفعل مثل أفعاله ، کقوله : (هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شی ء
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مجيد صبوئي -
تفسیر تسنیم
21) پس از تقسیم انسانها به سه گروه (مومنان، منافقان و کافران) و تبیین اوصاف آنان در آیات گذشته، در این کریمه خداى سبحان با التفات از غیبت به خطاب، همه انسانها (گروههاى سه گانه غیر از کودکان و دیوانگان) را مخاطب ساخته، آنان را به عبادت پروردگارشان دعوت مى کند (کافران را به حدوث عبادت، منافقان را به خلوص عبادت و مومنان را به دوام عبادت) و ضمن تبیین ربوبیت خویش در قالب ذکر آیات انفسى و آفاقى، توحید عبادى را بر توحید ربوبى و توحید ربوبى را بر توحید خالقى متفرع و عبادت را زمینه ساز تحقق و تکامل تقوا معرفى مى کند
در آیه مورد بحث چند اصل تبیین شده است: اول این که انسان باید عبادت کند، دوم اینکه معبود او باید همان رب او باشد، نه شى ء یا شخص دیگرى، سوم این که رب انسان کسى جز خالق او نیست. از این رو به توده انسانها مى گوید: خدایى که شما و نیاکانتان را آفرید عبادت کنید.
قرآن کریم همه انسانها را به توحید عبادى فرا مى خواند و توحید عبادى را به توحید ربوبى و توحید ربوبى را به توحید خالقى استناد مى دهد و راز این دعوت را تحقق تقوا مى داند و در پایان آیه بعد پیام دعوت اثباتى را با نهى از شرک تثبیت مى کند.
قرآن کریم عبادت و ارتباط با پرروردگار را تامین کننده حیات انسانى مى داند. انسان هم در آغاز آفرینش خود به خدا نیازمند است و هم در ادامه آن و حیات انسانى بدون عبادت و ارتباط با حى محض، یعنى خدا مسیر نیست، اگر پیوند عبد و مولا گسیخته شود انسان محتاج براى رفع نیاز خود راهى ندارد واهل هلاکت است و انسان در نهایت به حیوان یا گیاه، یا سنگى تبدیل مى شود. توضیح این که، انسان اگر تنها در پى تامین نیازهاى جسمى خود باشد، گیاه بالفعل و حیوان بالقوه است و در صورتى که تنها به رفع نیازهاى عاطفى خود بپردازد حیوان بالفعل و انسان بالقوه است.
انسانى که تنها در کارها امین باشد و خیانت نکند حیوانى تربیت شده، مانند سگ شکارى است که سخنى شکار و گرسنگى را تحمل مى کند، ولى چون از امانت دارى لذت مى برد، در امانت (شکار) خیانت نمى کند و بر این اساس، کسى که در امانت خیانت کند، از حیوان تربیت شده پست تر است.
همچنین، انسانى که تنها به مسایل عاطفى مى اندیشد و در قلمرو نژاد و قبیله غیرت حمایت از خانواده و بستگان دارد، حیوان مهربانى نظیر مرغى که از جوجه هاى خود حمایت مى کند.
اما کسى که معارف بلند توحیدى را آموخت و توانست نمونه اى از (علم ادم الاسماء کلها) (900) شود و کسى که توانست از همه گردنه هاى کئود تعلق به دنیا بگذارد، اهل ایثار باشد و نداى بلند (یا ایتها النفس المطمئنه # ارجعى الى ربک) (901) را بشنود، او انسان بالفعل است و حقیقت انسانى را شکوفا کرده است، چنانکه امیرالمومنین (علیه السلام) در نامه اى به معاویه درباره شهیدان خاندان رسالت و امامت نوشتند: بسیارى از مردم کشته مى شوند، ولى همه آنان مانند شهیدان خاندان ما نیستند؛ شهیدانى مانند جعفر طیار و حمزه .
و ثنیین حجاز خدا را به عنوان خالق و رب الارباب مى پذیرفتند، لیکن مى پنداشتند که خداى سبحان امور گونه گون جهان را به ارباب جزئیه، مانند رب زمین، رب دریا، رب باران و... واگذار کرده و آنان امور متنوع جهان هستى را اداره مى کنند. تا آنجا که براى ارباب جزئیه مجسمه ها ساختند و آن ها را عبادت مى کردند تا شفیع آنها و واسطه تقرب آنان به حق باشند: (هولاء شفعاونا عندالله)، (905) (ما نعبد هم الا لیقربونا الله زلفى). (906) و ثنیین از نظر ربوبیت مشرک بودند، نه خالقیت و به دنبال شرک ربوبى گرفتار شرک عبادى هم شدند و خدایان گوناگون را عبادت کردند.
جمله (الذى خلقکم والذین من قبلکم) که صفت رب است بیانگر تلازم ناگسستنى میان ربوبیت و خالقیت است. این تلازم، چنانکه در تفسیر سوره حمد گذشت (907) از دو راه قابل تبیین است:
1- گرچه مفهوم ربوبیت با خالقیت تفاوت دارد، لیکن در تحلیل عقلى حقیقت ربوبیت به خالقیت باز مى گردد؛ زیرا ترتیب، ترتیب، اداره و تدبیر هر شى ء عبارت است از دادن کمالها و اوصاف و ارزاق مورد نیاز آن شى ء و چون اعطاى کمالها به شى ء مستکمل امرى تکوینى است، نه اعتبارى و قرار دادى، بنابراین، تکمیل و ترتیب با ایجاد ربط بین آن شى ء متکامل و کمال وجودى آن مساوى است و آفرینش کمال براى شیئى خاص، خود نوعى خلقت است و در نتیجه، رب همه اشیا همان خالق آنهاست.
2- میان ربوبیت و خالقیت تلازم است، زیرا تنها خالق شى ء است که از هویت و ذات آن با خبر است و از علل و عوامل و شرایط و همچنین از موانع رشد و کمال آن مخلوق آگاه است و قدرت آن را دارد که امور آن را تدبیر کند و آن را پرورش دهد، نه موجودى که با آن شى ء بیگانه است.
تلازم فوق، اعتقاد مشرکان را درباره جدایى خالقیت از ربوبیت ابطال مى کند. آنان مى پنداشتند: ارباب متعدد و متفرق مدبران امور جزئى عالم هستند و از این رو مجسمه رب هاى جزئى را به عنوان شفیع و مقرب مى پرستیدند؛ غافل از این که تنها موجودى شایسته ربوبیت است که خالق مربوبها باشد و آن فقط خداست.
جمله (الذى خلقکم والذین من قبلکم) حد وسط برهان از طریق علت فاعلى بر ضرورت عبادت است، با این بیان که خداوند ربى است که خالق است و هر رب خالقى باید عبادت شود؛ پس خداوند باید عبادت شود.
عرض آن که، قرآن کریم توحید عبادى را با توحید ربوبى و توحید ربوبى را با توحید خالقى اثبات مى کند و مى فرماید: اگر بیندیشید در مى یابید که شما و نیاکانتان را نه خودتان آفریدید و نه کسانى همانند شما، بلکه همه را خدا آفریده است. خلاصه آن که، محور اصلى لزوم عبادت همان خالقیت معبود است و و چون خداوند خالق همه اشیاست: (الله خالق کل شى ء) (908) و غیر خدا خالق چیزى نیست و خالق همتاى غیر خالق نخواهد بود: (افمن یخلق کمن لا یخلق افلا تذکرون)، (909) پس عبادت منحصرا براى خداوند ضرورى است.
وثنین حجاز گرفتار سنت تقلید کور جاهلى بودند و مى گفتند: چون گذشتگان ما در برابر بتها خضوع مى کردند، ما نیز همان روش را ادامه مى دهیم: (ان وجدنا اباءنا على امه و انا على اثارهم مقتدون) (910) خداى سبحان در پاسخ آنان مى فرماید: (والذین من قبلکم). این جمله که شامل همه نسلهاى گذشته بشر مى شود، دو پیام دارد:
پیام اول این که، گذشتگان شما نیز همانند شما مخلوقى بیش نبودند و نباید شما آنها را عبادت کنید، گرچه آنان انبیاى الهى (علیه السلام) باشند. خداوند گاهى به پدران مى گوید کار شما امناء است، نه آفرینش: (وافرایتم ما تمنون # اانتم تخلقونه ام نحن الخالقون) (911) و گاهى به فرزندان مى گوید نیاکان شما نیز مانند شما مخلوق خداوند بودند، یعنى، آنها نه تنها شما نیستند، بلکه همانند شما مخلوق پروردگارند.
هر جا سخن از احیاى سنتى ناصحیح، یا تکریم عبادى موجودى غیر خداست، قرآن مى فرماید: نه آن سنت باطل را ادامه دهید و نه درباره آن موجود غیر خدایى که خود بنده خداست، تکریم عبادى روا بدارید؛ مانند این که هشدار مى دهد: مبادا قداست مسیح باعث شود او را عبادت کنید: (لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح بن مریم قل فمن یملک من الله شیئا ان اراد ان یهلک المسیح بن مریم)، (912) (ما المسیح بن مریم الا رسول)، (913) (لن یستنکف المسیح ان یکون عبدالله) (914) خود مسیح نیز مى گوید: من مانند شما مربوب خدایم و شما نیز مانند من عبد و عابد او باشید: (وقال المسیح یا بنى اسرائیل اعبدوا الله ربى وربکم) (915) و با این سخن زمینه هر گونه شرک و توهم آن را از بین مى برد. همین معنا در آیه دیگر چنین آمده است: (ذلکم الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شى ء فاعبدوه و هو على کل شى ء وکیل) (916)
پیام دوم این که، روش پیشینیان شما از لحاظ پرستش غیر خدا مطابق میزان عقل و وحى نیست، چنانکه قوم ثمود به صالح (سلام الله علیه) مى گفتند: آیا ما را از سنت نیاکانمان باز مى دارى ؟ (اتنهینا ان نعبد ما یعبد اباؤ نا). (917)
خداى سبحان در برابر این طرز فکر مى فرماید: کسى را عبادت کنید که شما و نیاکانتان را آفرید، نه این که از روش جاهلانه آنان پیروى کنید.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
اثنی عشری
21) یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ «21»
یا أَیُّهَا النَّاسُ: اى گروه مردمان، از کافر و مؤمن و منافق و فاسق، اعْبُدُوا رَبَّکُمُ: بندگى و پرستش و ستایش کنید پروردگار خود را که ایجاد و ابقاء و پرورش فرموده شما را. به یک کلمه جامعه خطاب به تمام طبقات مکلفین فرموده و همه را به مقام سعادت و کمال
اعبدوا خطاب به مشرکین که موحد شوید.
اعبدوا خطاب به منافقین که به حقیقت عبادت کنید.
اعبدوا خطاب به عاصین که فرمانبردار شوید.
اعبدوا خطاب به مؤمنین که در ایمان ثابت باشید.
اعبدوا خطاب به عابدین که عبادت به اخلاص به جاى آرید.
الَّذِی خَلَقَکُمْ: آن پروردگارى که آفرید شما را، وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ:
و آن کسانى که پیش از شما بودند، از پدران و اجداد شما و غیر آنها، لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ: براى آنکه پرهیز نمائید و دورى کنید از موجبات عقاب، یعنى بندگى خدا کنید در حالتى که امیدوار باشید به آنکه داخل شوید در سلک متقیان که فائز شدند به هدایت و رستگارى و مستحق شدند قرب رحمت و بخشایش سبحانى را.
تنبیه: حق تعالى بندگان را آگاه فرموده به منتهاى درجه سالکین که آن قطع نظر از ماسوى و توجه تامّ به حضرت پروردگار است. بنابراین درجات عبادت نسبت به اشخاص مختلف مىشود. چنانچه در کتاب کافى به اسناد خود از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که: انّ العباد ثلثة: قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ خوفا فتلک عبادة العبید و قوم عبدوا اللّه تبارک و تعالى طلب الثّواب فتلک عبادة الاجراء و قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ حبّا له فتلک عبادة الاحرار و هى افضل العبادة «1».
یعنى به تحقیق که عبادت کنندگان را سه درجه است: 1- جماعتى که عبادت کند خداى عز و جل را از جهت ترس پس این عبادت غلامان است. 2- قومى که عبادت کنند خداوند تبارک و تعالى را به جهت طلب ثواب، پس این عبادت مزدوران است. 3- قومى که عبادت کنند خداى عز و جل را به سبب دوست داشتن مر او را، پس این عبادت جوانمردان
افضل عبادت است.
و نیز حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرماید: ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فى جنّتک بل وجدتک مستحقّا للعبادة فعبدتک: عبادت نکنم تو را اى خدا به جهت ترس از جهنم تو و نه طمع در بهشت تو، بلکه یافتم ذات تو را مستحق عبادت و پرستش، پس عبادت نمودم تو را
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ «22»
مقدمه: طریق معرفت الهى و استحقاق ذات سبحانى براى عبادت، منوط است به نظر و فکر در آثار قدرت که یکى از آنها خلقت بشر و لوازمات احتیاجیه او مىباشد، زیرا طریق معرفت از چهار قسم خارج نیست: 1- ضرورت. 2- حس. 3- خبر. 4- فکر؛ و هیچیک از سه قسم اول صلاحیت ندارد براى معرفت صانع عالم؛ زیرا ضرورى آنست که بدیهى و اتفاق همه بر آن باشد و معرفت الهى چنین نیست و الا اختلاف واقع نمىشد؛ و حس و خبر هم هریک سبب علم به محسوسات است، و ذات سبحانى منزه از آنست، به براهین قاطعه؛ پس منحصر شد راه معرفت به نظر و فکر؛ لذا ذکر شواهد قدرت خود را براى عموم بیان مىفرماید:
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً: آن ذاتى که به حکمت بالغه و قدرت شامله خود قرار داد براى انتفاع شما زمین را بساطى گسترده، تا آرام گیرید و حرکت نمائید بر آن به جهت رفع احتیاج خود.
تفسیر برهان: حضرت سید سجاد علیه السلام در این آیه فرماید: قرار داد خداوند زمین را ملایم با طبع شما، موافق اجسام شما، و قرار نداد خیلى با
حرارت تا بسوزاند شما را، و نه با سرماى زیاد تا منجمد کند شما را، و نه بسیار خوش بو تا به درد آرد سرهاى شما را، و نه بسیار بدبو تا به زحمت اندازد شما را، و نه بسیار نرم تا غرق کند شما را، و نه بسیار سخت تا مانع شود شما را از بناهاى شما و قبور مردگان شما؛ و لکن خداوند عز و جل قرار داد در آن از متانت، آنچه بهره برید و نگاه دارید بدنها و بناهاى خود را، و آنچه محکم گردد به آن خانههاى شما و قبور شما و بسیارى از منافع شما؛ و لذا قرار داد زمین را فراش براى شما.
وَ السَّماءَ بِناءً: و قرار داد آسمان را سقفى برافراشته.
حضرت سید سجاد علیه السلام فرماید: قرار داد آسمان را سقفى بالاى سر شما نگاهداشته شده و تدبیر فرمود در آن ماه و آفتاب و ستارگان را به جهت منافع شما «1».
حضرت صادق علیه السلام به مفضل فرماید: تفکر نما در رنگ آسمان، آن را به این رنگ آفرید، براى آنکه موافقترین رنگها است براى چشم، و نور آن را قوت دهد، حتى آنکه اطباء گویند اگر کسى را ضعفى در چشم پیدا شود، باید نظر کند به کبود مایل به سیاهى، و بعضى از طبیبان حاذق حکم کرده بود براى کسى که بینائیش کند شده بود، پیوسته نظر نماید در تغار کبود مملوّ آب. تفکر نما که هرچه نظر به آسمان کنند ضرر نرساند.
پس آنکه حکما و دانایان بعد از تجارب بسیار پى بردهاند به آن، چون در خلقت حکیم علیم نظر کنى موافق آن مىیابى که حکمت بالغه الهى در همه چیز ظاهر است «2».
وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً: و نازل فرمود خداوند از آسمان آب باران را، فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ: پس بیرون آورد به سبب باران، وقتى که با خاک ممزوج گشت، انواع میوجات و حبوبات و سایر نباتات و سبزیجات را.
رِزْقاً لَکُمْ: در حالتى که روزى ساخته براى شما و مهیا فرموده.
حضرت سید سجاد علیه السلام فرماید: نازل نماید باران را از بالا، براى آنکه برسد قله کوههاى شما و تلهها و زمینهاى بلند هموار را، بعد تفرقه کند باران را به حالت نرمى و قطرات درشت و پیاپى تا سیراب گرداند زمین شما را، و قرار نداد براى شما نزول باران را یکمرتبه تا فاسد شود زمین شما و درختان و زراعات و میوجات شما «1».
حضرت صادق علیه السلام به مفضل فرماید: چون نیک تأمل کنى درختان باردار انواع لطایف بىشمار به دست گرفته و نزد تو دراز نموده و در صحن باغ شاخههاى گل، طبقهاى ریاحین و نسرین و یاسمین به دست برداشته هریک را خواهى برگیرى. اگر عقل دارى، چرا میزبان خود را نمىشناسى؟ و اگر هشیارى چرا اصناف لطایف را نمىفهمى و شکر ولىّ نعمت خود را نمىگذارى؟ این همه اطعمه و میوه و ریاحین و شکوفه و فواکه رنگارنگ در باغ و بوستان براى تو مهیا فرموده و تو منکر احسان منعم و کفران نعم او نمایى «2».
فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ: پس قرار ندهید براى خدا شریکى در عبادت و حال آنکه مىدانید و ممیز هستید میان حق و باطل.
پس حجت بر شما لازم باشد و معذرت شما در جهالت قبول نباشد؛ زیرا مىدانید به علم الیقین که آسمان با این رفعت و زمین با این بسط و میوجات با این کیفیت، از آثار قدرت ذات خداى یکتاى بىهمتا است.
تنبیه: این دو آیه امر است به یکتاپرستى و نهى است از بت پرستى، و اشاره است به آنچه علت امر به عبادت و نهى از شرک باشد؛ زیرا حق تعالى مترتب فرموده امر به پرستش خود را بر صفت ربوبیت تا اشعار باشد به آنکه ربوبیت، علت وجوب عبادت است؛ و بعد بیان ربوبیت را فرمودبه اینکه: اصول نعم و ما یحتاج کلیه نوع را ایجاد فرموده، از اطعمه و اشربه و البسه و غیر آن. و چون بر این امور غیر از ذات یگانه خداوندى کسى قادر نیست و این آیات، شواهد یگانگى الهى است، لذا نهى از شرک را بر آن مترتب فرموده.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
21) یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ «21»
ترجمه
ایمردمان عبادت کنید پروردگار خودتان را که آفرید شما را و آنانکه بودند پیش از شما باشد که شما پرهیزکار شوید..
تفسیر
خداوند پس از ذکر اصناف خلق اقبال فرمود بآنها بخطاب براى دلخوشى و جلب قلوبشان و اهتمام بامر عبادت و بزرک نمودن آنرا در انظار تا جبران نماید کلفت عبادت را بلذّت مخاطبت، و از تفسیر امام (ع) استفاده میشود که براى این آیه دو وجه است یکى آنکه عبادت کنید خداوندى را که خلق نموده است شما و پیشینیان شما را براى پرهیزکارى و بنابراین لعل متعلق بخلق و مراد از تقوى عبادت است چون فرموده جن و انس را خلق ننمودم مگر براى عبادت دیگر آنکه عبادت کنید خداوندى را که خلق نموده است شما و پیشینیان را، تا بپرهیزید از آتش و بنابراین لعل متعلق با عبدوا و تقوى بمعنى پرهیزکارى است و در هر حال لعل از خداوند براى وجوب است زیرا او بزرگتر است از آنکه بزحمت بیندازد بنده خود را بدون منفعت و امیدوار فرماید او را بخود پس محروم نماید، در این مقام فیض رحمه اللّه فرموده مراد امام (ع) از آنکه فرموده در این آیه دو وجه است آنستکه هر دو صحیح است و هر دو مراد است و این از محسّنات
کلام است که داراى دو معنى باشد و از ائمه علیهم السلام نظائر این بیان صادر شده است، حقیر عرض میکنم چون امام (ع) نمیشود تردید در معنى آیه بفرماید پس اینکه میفرماید در این آیه دو وجه است مراد آنستکه این الفاظ متضمن این دو معنى است نهایت آنکه اگر استعمال لفظ در اکثر از معنى واحد جائز باشد ممکن است هر دو مستقل باشد و الا یک معنى استقلالا و دیگر تبعا مراد است چون باین نحو مسلما جائز و از محسنات کلام است، ولى حق آنستکه جائز است مطلقا چنانچه شیخ استاد ما علیه الرحمه به بیان او فى در کتاب درر الفوائد اثبات فرموده است و وجهى را که مرحوم آخوند قدس سره در کفایه الاصول براى استحاله ذکر فرمودهاند بنظر حقیر مبنى بر مسلک خودشان در باب وضع است و بنابر مسلک شیخ استاد علیه الرحمه در باب وضع استحاله نیست و تفصیل مطلب از وظیفه مقام خارج است و انصاف آنستکه وقوع اخص از امکان است ما مىبینیم استعمال میشود و نهایت لطف را هم دارد و چندین صنعت بدیعى مبنى برآنست و اگر چه در اکثر موارد یکى تبعى و دیگر استقلالى است ولى گاهى هم معلوم است که هر دو مستقلا مراد است مانند این قطعه عربیه که در مدح حضرت رسول (ص) است: المرتمى فى دجى و المشتکى ظمأ و المبتلى بعمى و المبتغى دینا یاتون سدته من کل ناحیة و یستفیدون من نعمائه عینا که معلوم است چهار معنى مستقل را در عرض یکدیگر از عین اراده نموده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ «22»
ترجمه
آنچنان خداوندى که قرار داد براى شما زمین را فرش و آسمانرا بناء و نازل فرمود از آسمان آب را پس بیرون آورد بسبب آن از میوهها روزى را براى شما پس قرار ندهید براى خدا همتا و مانندهائى را با آنکه شما میدانید..
تفسیر
خداوند زمین را ملایم با طبایع موافق با ابدان خلق مناسب با زراعت آنها قرار داد که بسهولت بتوانند او را بکنند و اموات خودشان را در آن دفن نمایند و در آن و از آن براى سکونت ابنیه بسازند و قرار نداد آنرا زیاد گرم تا بسوزند از حرارت آن و نه زیاد سرد تا بخشکند از برودت آن و نه زیاد خوشبو تا درد سر بیابند و نه زیاد بدبو تا متنفر گردند و نه زیاد نرم تا در آن فرو روند و نه زیاد سخت تا نتوانند در آن
زراعت نمایند و بقدرى چسبندگى در آن قرار داد که بتوانند در آن راه روند و از آن خشت بزنند و بنا بسازند و قرار داد آسمانرا سقفى محفوظ در بالاى سرشان که در زیر آن قبه نیلگون بسر برند و آفتاب و ماه و ستارگان را زینت آن قرار داد تا روشنى دهند و فوائد بیشمار بمردم برسانند و باران را از آسمان نازل فرمود هر قطره را بتوسط فرشته تا در محلى که مأمور است بزمین برساند و کوه و تپه و دریا و صحرا و همه جا را سیراب نماید و قطره قطره قرار داد ریز و درشت بر حسب حکمت و مصلحت تا یکدفعه نیاید و زراعت و میوهجات و زمین را فاسد نکند و بیرون آورد از برکت آن میوههاى گوناگون و حبوبات رنگارنگ را براى آنکه مردم از آنها بخورند و بپوشند و بنوشند و منتفع شوند پس نباید قرار دهند براى خدا مماثل و مشابه و شریکى را مانند بتانیکه عقل و شعور و ادراک ندارند با آنکه همه میدانند که هیچ یک از آنها نمیتوانند این نعمتها را براى مردم تهیه نمایند پس همه میدانند که خداوند یکتا و بىهمتا است و مثل و مانند ندارد و باید شکر نعمت بجا آورد و غیر را در عبادت او شریک ننمود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.