● سيد علي بهبهاني -
تفسیر تسنیم
مَثَل کسانی که اموال خود را برای جلب رضای خدا و دستیابی به ثبات و اطمینان روحی انفاق میکنند و با منّ و أذی و ریا انفاق خود را تباه نمیسازند، مانند مَثَل بوستانی در مکانی بلند است که از تخریب سیل در امان است و رگبار بر آن میبارد و از هوای آزاد و نور آفتاب به حدّ کافی بهره میگیرد و درختانش دوبرابر معمول میوه به بار میآورد و اگر باران فراوان هم بر آن نبارد، شبنم و نَمِ باران به آن میرسد که برای ثمر دادن آن بس است.
در پایان آیه، خداوند با بیان آگاهی خود به اعمال مخلصانه یا ریاکارانه و نیز منّتگذاری و ایذای انسانها، به آنها نوید و هشدار میدهد.
در آیه گذشته حقیقت عمل کسانی که با «ریا» و «منّ» و «أذی» انفاق میکنند، به سنگ سختی تشبیه شد که خاکی بر روی آن باشد و با رگبار باران ذرّهای خاک بر آن نمیماند تا امید محصولی از آن رود. این تشبیه برای آن است که چنین انفاقی هیچ ثمری ندارد. در این آیه، حقیقت عمل کسانی که فقط برای رضای خدا و رسیدن به مقام ثبات و استواری انفاق میکنند، به بوستانی مرتفع و پرثمر تشبیه شده است.
در آیه ﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم فی سَبیلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ اَنبَتَت سَبعَ سَنابِل) 1 بیان پاداش و اثر انفاق، از حیث حُسن فِعلی آن است؛ هرچند ممکن است بهره فاعل از آن روشن گردد؛ ولی در آیه مورد بحث برای فاعل حَسَن و منفق مخلِص مَثَل ذکر شده و به اثر انفاقِ خالص بر نفس مُنْفِق مخلِص اشاره شده است و آنچه برخی گفتهاند که در این آیه انفاق و صدقه به بوستان تشبیه شده است 2 ، خلاف ظاهر و مستلزم تقدیر مضاف است؛ یعنی «مثل انفاق الذین... » و تقدیر هم خلاف اصل است.
ممکن است آیه مورد بحث را قرینه قرار دهیم که محور آن آیه نیز فاعل حَسَن و منفق مخلص باشد و در آنجا نیز لفظ انفاق را تقدیر نگیریم؛ یعنی مَثَل کسانی که انفاق میکنند مَثَل حبهای است که هفتصد برابر رشد میکند و خود منفِق به هفتصد درجه کمال میرسد: ﴿لَهُم دَرَجت) 3 حبهای که هفتصد برابر ترقی میکند باید دارای موقعیتی ثابت و ساق و ریشهای قوی باشد. آیه ﴿وتَثبیتًا مِن اَنفُسِهِم﴾ و آیه پایانی سوره «فتح» همین معنا را تأیید میکند.
مرضات، رضای مستمر است و ﴿ابتِغاءَ مَرضاتِ الله﴾ قصد انفاق کننده را بیان کرده و از طهارت روح و خلوص او حکایت میکند، در مقابلِ انفاق کننده منّتگذار و موذی یا ریاکار: ﴿یُنفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاس) 1 که به قصد شهرت طلبی و جلب نظر مردم انفاق میکند.
مخلص جز رضای خداوند هدف دیگری ندارد: ﴿وما تُنفِقونَ اِلاَّابتِغاءَ وجهِ الله) 2 پس تثبیت نفس نمیتواند به طور اصالت و بالذات هدف دوم انفاقکنندگان مخلِص باشد، بلکه نتیجه اخلاص در نیّت است و ذکر جداگانه این ثمره در کنار طلب رضای خدا، برای اهمیّت آن است. انسان مخلص در حقیقت رضای حق را میطلبد. البته رضوان حق، ثبات نفس را هم به همراه دارد: ﴿اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوب) 3
بنابراین، ﴿وتَثبیتًا مِن اَنفُسِهِم﴾ اثر انفاق خالصانه بر مُنفِق را بیان میکند؛ یعنی انفاق دائم برای جلب رضایت مستمر خدای سبحان سبب تثبیت روحی مُنفِق میشود و همین اطمینان و تثبیت، شخص را از خطر ریای پس از عمل (اسماع) و «منّ» و «أذی» ایمن میدارد.
تثبیت نفس، ثمره انفاق کسانی است که آن را مایه تقرب به خدا و غنیمت میشمرند نه غرامت: ﴿ویَتَّخِذُ ما یُنفِقُ قُرُبتٍ عِندَ اللهِ وصَلَوتِ الرَّسول) 4 چنانکه تزلزل و اضطراب روحی و آفتهای انفاق، دامنگیر کسانی است که آن را برای جلب توجّه مردم انجام میدهند: ﴿کَالَّذی یُنفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاس) 5 و آن را در واقع غرامت و خسارت میپندارند: ﴿ومِنَ الاَعرابِ مَن یَتَّخِذُ ما یُنفِقُ مَغرَما) 1 خلاصه آنکه تثبیت نفس هدف بالتبع است نه بالاصاله، زیرا هدف اصیل موحّد فقط رضای الهی است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● hakime zanjani -
تفسیرالمیزان
تشبیه و تمثیل انفاق خالص و انفاق تواءم با من و اذى
اصل در ماده (راء - باء - واو) این است که به معناى ((زیادى )) استعمال شود، و کلمه ((ربوه )) به کسر و فتح و ضم ((راء)) هر سه به معناى زمین خوبى است که گیاه در آن بسیار مى شود و نمو مى کند، و کلمه ((اکل )) با ضمه همره و کاف به معناى خورده شده از هر چیز است ، که واحدش ((اکله )) بر وزن لقمه است ، و کلمه ((طل )) به معناى باران است و فرقش با کلمه ((مطر)) این است که مطر به معناى باران معمولى است ، و طل به معناى بارانى خفیف تر از حد معمول و کم اثرتر از آن است .
و غرض از این مثل این است که بفهماند انفاقى که صرفا لوجه الله و بخاطر خدا است هرگز بى اثر نمى ماند، و بطور قطع روزى حسن اثرش نمودار مى شود، براى اینکه مورد عنایت الهیه است ، و از آنجا که جنبه خدائى دارد و متصل به خدا است (مانند خود خدا) باقى و محفوظ است ، هر چند که این عنایت بر حسب اختلاف درجات خلوص مختلف مى شود، و در نتیجه وزن و ارزش اعمال هم به همان جهت مختلف مى گردد، همچنانکه باغى که در زمین حاصل خیز ایجاد شده ، وقتى باران مى آید بلادرنگ خوردنى هایش را به وجهى بهتر تحویل مى دهد، هر چند که این تحویل دادنش و این خوردنیهایش بخاطر اختلاف باران (که یکى مطر است و دیگرى طل )، از نظر خوبى درجاتى پیدا مى کند.
و بخاطر وجود همین اختلاف بود که این دنباله را به گفتار خود اضافه نمود، که ((و الله بما تعملون بصیر)) یعنى خدا به آنچه مى کنید بینا است ، و مساله پاداش دادن به اعمال برایش مشتبه و درهم و برهم نمى شود، ثواب این را با آن دیگر و ثواب دیگرى را به این نمى دهد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
اثنی عشری
وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (265)
بعد از آن مثلى براى منفق و مخلص بیان فرماید:
«1» بحار الانوار، جلد 72، صفحه 295، حدیث 19.
تفسیر اثنا عشرى، ج1، ص: 484
وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ: و مثل آنانکه انفاق مىکنند به اعتقاد صحیح و اخلاص مالهاى خود را در خیرات و مبرات، ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ: براى طلب خشنودى خدا، وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ: و به جهت تصدیق ایشان به اسلام و قوت یقین و بصیرت و یقین داشتن بجزا و پاداش که صدور یافته، این تصدیق و تثبیت از نفسهاى آنها. یا تثبیت به معنى اخلاص و توطین است، یعنى به جهت خالص ساختن انفاق براى خدا و اطمینان بر جزا که صدور یافته این دو از نفوس آنها، کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ: مانند بوستانى است پر از اشجار و اثمار که واقع باشد به موضع بلندى که تابش آفتاب زودتر به آن رسد و باد بیشتر وزیده و میوهجاتش از آفت دورتر و در نضارت و طراوت بمرتبه کمال است.
أَصابَها وابِلٌ: برسد به آن باران بزرگ قطره، فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ: پس بار آورد میوه خود را در حالى که دو برابر باشد، یعنى به یک سال چندان میوه دهد که باغات دیگر به مدت دو سال بار آورند. از حضرت صادق علیه السّلام مروى است که مضاعف شود میوهجات آن، چنانچه مضاعف شود اجر کسى که انفاق کند مال خود را. «1» فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌ: پس اگر نرسد آن باغ را باران عظیم القطره، پس بدو رسد باران ضعیف، این قدر نیز کافى است براى روئیدن و برودت هوا و ارتفاع مکان نمو ثمره آن. ملخص معنى آنکه نفقات این جماعت زاکى و نامى نزد خدا و به هیچ وجه ضایع نمىشود اگرچه متفاوت باشد در کم و بیش و به اعتبار آنچه منضم به آن باشد از مزیت ثواب بر سبیل تفضل. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ: و خداى تعالى به آنچه مىکنید از روى اخلاص، یا ریا، بینا است و مناسب هر یک جزا خواهد داد. این فرمایش تحذیر است از ریا و ترغیب در اخلاص.
تبصره: محققین فرمودهاند که در صدقه چهار حرف و هر کدام را
«1» مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 378.
تفسیر اثنا عشرى، ج1، ص: 485
اشارهاى است: 1- (ص)- که صاد است یعنى منع کننده است صاحبش را از مکروهات دنیا و آخرت. 2- (د) دال است صاحبش را به سوى بهشت و نعیم ابدى. 3- (ق)- که موجب قرب صدقه دهنده است به خداى تعالى. 4- (ه)- که هادى صاحبش باشد از جانب خداى سبحان.
و نیز فرمودهاند صدقه که با اخلاص باشد، پنج کلام را گویا باشد در عالم واقع نسبت به صاحبش: 1- آنکه کم بودم بسیار نمودى مرا. 2- کوچک بودم بزرگ کردى مرا. 3- دشمن بودم دوست نمودى مرا. 4- فانى بودم باقى داشتى مرا. 5- حافظ من بودى حافظ شدم تو را.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» پرتوی از قرآن
اضافه اموالهم، دلبستگى و پیوستگى مال را به منفق مینمایاند: مالى را انفاق میکنند که مورد علاقه و در واقع از آن آنها باشد. ابتغاء، بمعناى کوشش در طلب و یافتن است.
مرضات اللَّه، اگر بمعناى «رضا اللَّه» باشد، اشعار به زمان و مکان نیز دارد. و شاید خالص بمعناى زمان و مکان «محل» و نیز متضمن کثرت باشد: آنان که اموال خود را انفاق میکنند تا با کوشش و تلاش، هر چه بیشتر رضایت خدا با موارد آن را دریافت دارند.
تثبیتا نیز دلالت بر تکثیر ثبات دارد: در حالى که با خلوص در انفاق هر چه بیشتر خود را ثابت و پایدار میدارند. در مقابل آنان که با انفاق ریایى و موذیانه، در حال بى ثباتى و اضطراب و تضاد روحى بسر میبرند. این مفهوم متناسب با حال و یا مفعول مطلق بودن تثبیتا، براى فاعل ینفقون است. ظاهر این است که تثبیتا با عطف به ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ هر دو مفعول له و بیان غایت براى ینفقون است و- من انفسهم، منشأ تثبیتا را میرساند یعنى: تثبیتى که ناشى از نفوسشان و براى نفوسشان باشد. بنا بر این، ابتغاء مرضات، مفعول له حصولى و تثبیتا، تحصیلى یا هر دو تحصیلى یا حصولى باید باشد: همین که اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ خود حاصل یا تحصیل شد، تثبیت نفس، تحصیل یا حاصل میشود و هر چه گذشت و انفاق در راه خدا و براى مرضاتش ادامه یابد، نفس اثر پذیر، از تأثیر و نفوذ حب مال بیشتر رها میشود و با اتکاء به قواى معنوى خود، بیشتر ثبات مییابد و هر چه محبت مال و خوددارى از انفاق سختتر شود، تزلزل نفسانى بیشتر میگردد زیرا مال خود اعتبارى ناشى از مادۀ اشیاء و نمودارى از آنست و چون هر پدیدۀ مادى پیوسته متغیر و ناپایدار میباشد، شخص پیوستۀ بآن، و نفس ترکیب شدۀ، با آن نمیتواند ثبات و اطمینانى داشته باشد چنان که تغییرات اعتبارى و زیر و رو و بالا و پائین شدن مال متکى به آنرا مانند سرنشین قایق سبک و در میان دریاى طوفانى پیوسته دستخوش امواج میدارد افراد و اجتماعى که بجاى اتکاء بسرمایه هاى معنوى و ذاتى، متکى بمال و سرمایۀ مادى شدند، بمقیاس نوسان و بالا و پائین شدن ارزشها و تغییر بورسها، خود در حال نوسان و بالا و پائین شدن است خانه مجلل بر جلالش میافزاید و در ماشین نو و گران، خود را سرفراز و گران قیمت میپندارد، چون لباسش نو شود سرش بالا میرود و چون کهنه باشد سرفکنده است چون ساعتش بشکند و ساختمانش ویران شود و ملکش را سیل برد، دلش میشکند و هستیش ویران میشود و خودش را در معرض سیل مینگرد راه تثبیت نفس و احراز شخصیت مستقل براى انسانى که اینگونه با مال پیوند و ترکیب یافته همین انفاق با اخلاص و بدون نظر بپاداش دنیوى است لازمۀ اینگونه انفاق، ایجاد رابطۀ تولید و حاکمیت بر مال و قطع رشته هاى علاقۀ حاکم و نافذ مال میباشد مانند جنین رسیده که هر چه رگها و پیوندهایش با رحم مادر قطع شود، اتکائش به قوا و جهازات بدنى خود بیشتر میشود تا مولودى قائم بخود و جهاز تنفس و تغذیه خود میگردد شخص انفاق کننده، پیوسته در رحم طبیعت پرورش مییابد و از آن میگیرد و میدهد و بتدریج پیوند و ترکیب خود را قطع میکند تا مولود مستقل و تثبیت شده اى گردد و بپاى قواى ذاتى خود بایستد و حاکم بر طبیعت و مال شود و استعدادهاى درونى و انسانیش رویش یابد: وَ مَثَلُ اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمُ اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصٰابَهٰا وٰابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهٰا ضِعْفَیْنِ این تمثیل کوتاه و روشنى از چنین منفقى است تا از تعبیرات عمیق و فشردۀ آن، هر که هر چه میتواند دربارۀ وضع معنوى و آثار عمل او تصویر نماید و بیاندیشد: او از جهت مایۀ حیاتى و رویانندۀ ایمان و پیجویى مرضات اللّٰه و تثبیت نفس و آنچه از بهره ها و آثار خیرى که از درونش میروید، همچون باغ خرم و انبوهیست که به سرزمین برآمده و پرمایه اى پیوسته و در آن ریشه دوانده باشد بربوة، بجاى «على ربوة» اینگونه پیوستگى و اتصال را میرساند این شرائط و علل نفسانى و درونى مبناى تحرک و رویش دهندۀ تکامل است و علل و شرائط بیرونى آن را هر چه کاملتر و مثمر ثمرتر میگرداند :اصابها وابل، تمثیل همان شرائط بیرونى و یا با مساعدت شرائط درونى است از عنایات حق و استعدادهاى فطرى خلق که چون باران رحمتى سرشار سراپا و تا ریشه هاى آن را فرامیگیرد و سیرابش میکند
فعل اصاب و لغت وابل، همین معنا را میرساند از چنین نفوس، که چون سرزمین بلند و خرم و در معرض نور و هوا و ریزش باران است، استعدادها جوشان و سرچشمۀ خیر و محبت و فضیلت روان میشود و افراد خشک و پراکنده را رشد و پیوند و برومند میگرداند و بهره هایش بمقیاس کشتزارهاى فکرى و اخلاقى متعارف، همى تصاعد مییابد و دو برابر و چند برابر میگردد همان وابل که آن سنگ سخت را خشک بجاى گذارد «فترکه صلدا» چون به چنین ربوة، بار دهمى افزاینده است: فَآتَتْ أُکُلَهٰا ضِعْفَیْنِ و اگر هم گاهى شرائط بیرون و عوامل محیط ، امداد کاملش ننمود و چون باران تند و پرمایه بر ریشه ها و بذرهایش نرسید، چون شرائط درونش کامل و مددکار است، خشک و پژمرده نمیشود و همان مایه حیاتى که چون شبنمى بآن میرسد، زنده و روینده اش میدارد: فَإِنْ لَمْ یُصِبْهٰا وٰابِلٌ فَطَلٌّ بتقدیر «فیصیبها طل» باین فعل، تصریح نشده تا ثبات را برساند: پس اگر باران تند بآن نرسد همان شبنم و رطوبت، بس است
و بهر صورت خشک و بى ثمر نمى ماند تا شرائط مساعد شود و بر رویشش بیافزاید برتر از این شرائط درونى و بیرونى، دید و توجه نافذ خداست که باختلاف نیات و کیفیت اعمال، شرائط را تغییر میدهد و نتائج را ببار مى آورد: وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ بصارت، دید نافذیست که درون اشیاء را مینگرد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عرفانی اشراق
وَ مَثَلُ اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمُ اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ ، کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصٰابَهٰا وٰابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهٰا ضِعْفَیْنِ ، فَإِنْ لَمْ یُصِبْهٰا وٰابِلٌ فَطَلٌّ ، وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ
مثَل کسانى که اموالشان را بخاطر خشنودى خدا، و با کمال اطمینان و آرامش دلى، در راه او انفاق مى کنند، بسان دانه اى است که در زمین شایسته بپاشند، و به موقع باران زیادى بر آن ببارد، و ثمره دو چندان بدهد، و اگر باران هم نبارد کم کم بار و ثمر دهد، خداوند به کار نیکان بینا است
کردار عارف، با حالات درونى و عرفانى او مطابقت دارد و با عمل، شهادت به اخلاص و دورى از ریاىِ در عملش مى دهد زیرا بدون صداقت و خلوص، ستایش واقعى تحقق نمى یابد عارف باید بداند که توجّه به مستمندان، هم کفّاره گناهان است و هم رضاى رحمان هم بر طرف کنندۀ غم و بیمارى بیماران و هم پاکى دل و راه یافتن به دربار خداوند رحمان کو نشانِ شکر و حمد میرِ تو بر سر و بر پاى بى توفیرِ تو؟ گر زبانت مدحِ آن شه مى تند هفت اندامت شکایت مى کند صد نشان باشد درون ایثار را صد علامت هست، نیکو کار را مال در ایثار اگر گردد تلف در درون صد زندگى آید خَلَف در زمینِ حق زراعت کردنى تخمهاى پاک، آنگه دخل نى گر نروید خوشه از روضاتِ هُو پس چه واسع باشد اَرْضُ اللّٰه ؟بگو چون که این ارضِ فنا بى رَیْع نیست چون بُوَد ارضُ اللّه، آن مُسْتَوْ سَعى است این زمین را ریعِ او خود بى حَد است دانه اى را کم ترین خود، هفتصد است حمد گفتى، کو نشانِ حامِدون ؟ نه برونت هست اثر، نه اندرون ؟ حمد عارف مر خدا را راست است که گواهِ حمد او شد پا و دست از چَهِ تاریک جسمش بر کشید وز تگِ زندان دنیایش خرید اطلسِ تقوى و نور مُؤتَلِف آیت حمد است او را بر کَتِف وا رهیده از جهانِ عاریه ساکن گلزار و عَیْنٌ جَارِیَه بر سریرِ سِرِّ عالى همّتش مجلس و جاه و مقام و رُتبتش مَقْعدِ صِدْقى که صدّیقان در او جمله سر سبزند و شاد و تازه رُو حمدشان چون حمدِ گلشن از بهار صد نشانى دارد و صد گیر و دار بر بهارش چشمه و نخل و گیاه وآن گلستان و نگارستان گواه شاهدِ شاهد، هزاران هر طرف در گواهى همچو گوهر بر صدف هست دل مانندۀ خانۀ کلان خانۀ دل را نهان همسایگان
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر گازر
مثل آن کسانى که نفقه کنند مالهاى خود را از بهر طلب رضا و خوشنودى خداى و ثبات نفس و طیب قلب ایشان ابن کیسان گفت:اخلاصا و توطینا لأنفسهم،نفس خود موطّن بکنند برآن و دل برآن بنهند و یقین دانند که آن ضایع نخواهد بود و عوض خواهد بود مثل ایشان چون مثل بوستانى است
[بِرَبْوَةٍ ] به جائى بلند و استوار و راست،این مکان از آن تخصیص کرد که آنچه برو برود چنان نبود که آب به سر او در شود و چنان نبود که آب برو نرسد
[أَصٰابَهٰا] رسد بدین بوستان بارانى بزرگ قطره پس بدهد آن بوستان میوۀ خود دو بهره یعنى چندانکه زمینى دیگر به دو سال بر دهد آن به یک سال بدهد پس اگر بارانى بزرگ قطره بدو نرسد باران خورد قطره و ضعیف بدو رسد زید بن اسلم گوید:بدین صفت که خداى تعالى گفت زمین مصر است اگر بارانش نرسد بر دهد و اگر رسد مضاعف شود؛این مثلى است که خداى تعالى زد مؤمن مخلص را در برابر منافق مرائى به زمینى نیک و بلند و راست که برو بوستانى بود آن را بارانى رسد یا نرسد بهر حال که هست آن را ریعى و ارتفاعى هست همچنین عمل مؤمن مخلص آن را به قیامت ثواب بود اضعافا مضاعفة اگر اندک بود و اگر بسیار و خداى تعالى بدانچه شما مى کنید بیناست جزاى آن درخور آن دهد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
وَ مَثَلُ اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمُ اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصٰابَهٰا وٰابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهٰا ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْهٰا وٰابِلٌ فَطَلٌّ خداوند پس ازآن که مثلى براى صدقۀ ریاکاران و آزاردهندگان زد، در این آیه نیز مثلى براى صدقۀ اخلاصمندان زده است چنان که شأن خداى بزرگ چنین است که دو ضد را در مقابل هم قرار مى دهد وقتى صدقۀ آنان همانند سنگ صافى باشد که روى آن خاک قرار دارد، صدقۀ اینان به سان باغى است که در بلندى زمین قرار داشته و از خاک کافى برخوردار باشد و بیمى از سیل نسبت به آن نرود چنان که نسبت به خاک روى سنگ صاف این بیم مى رود این باغ در سال دو برابر باغ معمولى محصول مى دهد و به سبب مرغوب بودن خاکش هیچ گاه بى حاصل نمى شود و آبیارى اندکى آن را کفایت مى کند، زیرا خاک آن مرطوب و هواى آن معتدل است و معناى «فَآتَتْ أُکُلَهٰا ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْهٰا وٰابِلٌ فَطَلٌّ » نیز همین است
اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ این جمله اشاره به دو مطلب دارد:
1 هدف مؤمنان از انفاق به دست آوردن خشنودى خداست
2 این انفاق انگیزۀ درونى دارد، نه انگیزه برونى برخى گفته اند: معناى «تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ » آن است که مؤمنان با نفس خود جهاد مى کنند و به وسیلۀ بخشش آن را به اطاعت وامى دارند این معنا در صورتى درست است که «من» به معناى «لام» باشد؛ نظیر آیۀ «مِمّٰا خَطِیئٰاتِهِمْ أُغْرِقُوا» که در معناى «لام» است و نیز همانند سخن فرزدق که دربارۀ امام زین العابدین علیه السّلام فرمود : «یغضى حیاء و یغضى من مهابته» که به معناى «لمهابته» مى باشد
وانگهى، در این دو آیه، بلاغت در حدّ اعجاز وجود دارد، امرى که در سخنان غیر خداوند جلّت عظمته نمى توان آن را یافت؛ براى نمونه، نخست صدقۀ توأم با آزار را به صدقۀ توأم با ریا تشبیه کرده است و صدقۀ ریا را به خاک روى سنگ صاف که با باد و باران از بین مى رود آن گاه این صدقۀ زیان بار را در مقابل صدقۀ سودمند قرار داده است و صدقۀ سودمند همان صدقۀ ایمان است و اینکه آن به سان بوستان حاصل خیزى است که دائما و در هر سال بار مى دهد، خواه از آسمان باران زیاد ببارد خواه باران کم
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (265)
ترجمه
و مثل آنانکه صرف میکنند مالهاشان را براى طلب خوشنودى خدا و ثبات قدم خودشان مثل بوستانى است در بلندىاى که برسد آنرا باران درشت پس میاورد میوه خود را در چندان پس اگر نرسد آنرا باران درشت برسد باران ریز و خدا بآنچه بجا بیاورید بینا است.
جلد 1 صفحه 342
تفسیر
قمى فرموده مراد از تثبیت خوددارى از منت و آزار است فیض ره فرموده یعنى توطین نفس میکنند بر حفظ این اطاعت و متعقب نمىنمایند آن را به چیزى که مفسد آن باشد از قبیل ریا و سمعه و عجب و منّ و اذى و امثال اینها بعد از آنکه براى رضاى خدا انفاق نموده باشند و عیاشى از حضرت باقر (ع) روایت نموده است که این آیه در شأن حضرت امیر (ع) نازل شده است و البته منافات با عموم لفظ ندارد و فرد اکمل آنوجود مبارک علوى است و بنظر حقیر چون انفاق در راه خدا از روى اخلاص بلکه کلیه عبادات و اعمال خیریه موجب ثبات قدم در دین و صفاى قلب و مزید معرفت است براى ترغیب بعمل اشاره باین نتیجه شده است بصورت داعى چون علت غائى در تصور مقدم و در وجود مؤخر است یعنى مثل کسانیکه انفاق میکنند اموال خودشان را براى خوشنودى خدا و ثبات خودشان در دین مثل بوستانى است که در محل مرتفعى باشد که نمایش و صفاى آن بیشتر و از آفات ارضیه از قبیل سیل محفوظتر و از هوا و نور آفتاب و ماه مستفیدتر و میوههاى آن بهتر و برتر گردد پس برسد آنرا باران درشت و میوههاى آن دو برابر شود چنانچه در مجمع از حضرت صادق (ع) روایت نموده است که مراد آنستکه میوهاى آن دو چندان شود چنانچه اجر کسیکه براى رضاى خدا انفاق نماید دو چندان خواهد شد و اگر باران درشت بآن نرسد باران ریز و شبنم باو خواهد رسید و کافى است براى آن چون مکانش خوب است مانند کسیکه نیتش خوب باشد که احسان کم و زیاد هر دو براى او نافع است و خداوند بصیر است به نیت انفاق کننده و کم و زیاد انفاق و هر کس را بمقدار عمل و کیفیت قصد او جزا خواهد داد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.