احتمال مىرود منظور از کافران، صنادید و سردمداران مشرکین قریش و بزرگان مکه باشند، آن هایى که در امر دین عناد و لجاجت به خرج داده اند و در دشمنى با دین خدا از هیچ کوشش و کارشکنى کوتاهى نکردند، تا آنجا که خداى تعالى در جنگ بدر و سایر غزوات تا آخرین نفرشان را هلاک کرد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : مؤید این احتمال موارد زیر است:
1- تعبیر «یکسان است چه ایشان را انذار بکنى و چه نکنى» است، چون اگر بخواهیم مورد گفتگوى در این جمله را همه طبقات کفار بدانیم، ملتزم به این شده ایم که باب هدایت به کلى مسدود است ، و اصلاً آمدن پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) سودى به حال هیچ کافرى ندارد و حال آنکه قرآن کریم به بانگ بلند بر خلاف این گواهى می دهد.
2- علاوه بر اینکه این تعبیر در دو جاى قرآن آمده است، یکى اینجا و یکى در سوره یس، و سوره یس در مکه و سوره بقره در اوائل هجرت و قبل از جنگ بدر نازل شد، پس به نظر قریب مى رسد که مراد همان کفار مکه باشند.
3- در هر جاى قرآن که تعبیر (الذین کفروا) آمده است، مراد کفار مکه اند که در اوائل بعثت با دعوت دینى مخالفت مى کردند، مگر آنکه قرینه اى در کلام باشد که خلاف آن را برساند، نظیر تعبیر به (الذین آمنوا) که به زودى خواهیم گفت که هر جا در قرآن مطلق و بدون قرینه آمده باشد، مراد از آن مسلمانان مکه، یعنى دسته اول از مسلمین است که به چنین خطابى تشریفى اختصاص یافته اند، مگر آنکه قرینه اى در کلام خلاف آن را اثبات کند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
امام صادق (علیهالسلام) در پاسخ به سوالی که درباره وجوه کفر در قرآن کریم شد، فرمودند: کفر در کتاب خداوند بر پنج قسم است:
اول کفر جحود و جحود هم خود دو جور است. سوم کفر به ترک دستورات الهى، چهارم کفر برائت، پنجم کفران نعمت. اما قسم اول دو قسم جحود، یکى جحود و انکار ربوبیت خدا است و این اعتقاد کسى است که می گوید: «نه ربّى هست و نه بهشتى و نه دوزخى». صاحبان این عقیده دو صنف از زنادقه هستند که به ایشان دهرى هم مى گویند، همان هایند که قرآن کلامشان را حکایت کرده است که گفته اند: «وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ» (جاثیه/24) و این دینى است که از طریق امتحان و دل به خواه براى خود درست کرده اند و گفتارشان خالى از حقیقت و تحقیق است، همچنانکه خداى عزوجل فرموده است: «إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» (جاثیه/24) و نیز فرموده است: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» (بقره/6) یعنى به دین توحید ایمان نمى آورند، این یکى از وجوه کفر است.
و اما وجه دوم از جحود، جحود بر معرفت است و آن این است که کسى با اینکه حق را شناخته و برایش ثابت شده است، انکار کند. خداى عزوجل درباره شان فرموده است: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» (نمل/14) و نیز فرموده است: «وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ» (بقره/89).
وجه سوم از کفر، کفران نعمت است که خداى سبحان در باره اش از حضرت سلیمان (علیه السلام) حکایت کرده است که گفت: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ» (نمل/40) و نیز فرموده است: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ» (ابراهیم/7) و نیز فرموده است: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ» (بقره/152) در این چند آیه کلمه کفر به معناى کفران نعمت است.
وجه چهارم از کفر، ترک دستورات خداى عزوجل می باشد که در آن باره فرموده است: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ * ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى، تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ و تکفرون ببعض» (یعنى عمل نمى کنید؟) (بفره/85-84) پس در این آیه منظور از کفر، ترک دستورات خداى عزوجل می باشد، چون نسبت ایمان هم به ایشان داده است، هر چند که این ایمان را از ایشان قبول نکرده است و سودمند به حالشان ندانسته است و فرمود: «فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (بقره/85).
قسم پنجم از کفر برائت است که خداى عزوجل درباره اش از حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) حکایت کرده است که گفت: «و کفرنا بکم و بدأ بیننا و بینکم العداوه و البغضاء حتی تؤمنوا بالله وحده» (ممتحنه/4) که در این آیه کفر به معناى بیزارى آمده است و نیز از ابلیس حکایت مى کند که از دوستان انسى خود در روز قیامت بیزارى جسته و می گوید: «انی کفرت بما اشرکتمون من قبل» (ابراهیم/22) و نیز از قول بت پرستان حکایت مى کند که در قیامت از یکدیگر بیزارى می جویند و فرموده است: «إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» (عنکبوت/26) که کفر در این آیه نیز به معناى بیزارى آمده است.
علامه طباطبایی: این روایت در حقیقت می خواهد بفرماید که کفر شدت و ضعف مى پذیرد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1. این روایت را اصول کافى (ج 2 ص 389 ح 1) از زبیرى روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]