از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
80) (و قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدوده ):(و یهود گفتند :آتش چز چندروزی به ما نمی رسد) پس ما گروه برگزیده الهی هستیم و ماپسران خدا و موردعلاقه او هستیم ، پس هرگز ما را درآتش جاودانه نمی کند،(قل اتخذتم عندالله عهدا فلن یخلف الله عهده ام تقولون علی الله ما لا تعلمون ):(بگو ای پیامبر آیا ازخدا در این مورد عهدی گرفته اید؟ که چون خدا وعده خود را خلاف نمی کنداینچنین مطمئن هستید و یاآنکه بر علیه خدا چیزی می گویید که علمی بدان ندارید)و این را باجسارت و جرأت بر خدا نسبت می دهند ،پس کجاست آن عهدی که ادعا می کنید، بلکه شما بین دو امر قرار دارید، یا دروغ می گوئید و یا ازروی جهل چیزی را به خدا نسبت می دهید. [ نظرات / امتیازها ]
81) (بلی من کسب سیئه و احاطت به خطیئته ):(بله کسی که گناه کند و آثارگناه بر او حاطه پیدا نماید)،خطیئه به معنای آن حالتی است که بعد از ارتکاب عمل زشت و استمرار آن بدون ترس یا استغفار یا توبه ، برای نفس انسان حاصل می شود ،پس احاطه پیدا کردن خطیئه موجب قطع تمام راههای نجات و هدایت می شود،(فاولئک اصحاب النار هم فیها خالدون ):(پس این چنین کسانی اهل آتشند و درآن جاودانه خواهند بود)لذا آنچه موجب جاودانگی درآتش می شودهمانا خاضع نشدن در برابر حق و عدم کناره گیری از گناه و توبه کردن ازآنست واحاطه خطیئه هم فقط در مورد کسی فرض می شود که مشرک و یاکافر باشد. [ نظرات / امتیازها ]
82) (و الذین امنوا وعملوا الصالحات ): (و کسانی که ایمان آورده و عمل شایسته انجام دهند)همانا از مقتضیات ایمان آن است که اعمال شایسته از انسان صادر شود واز قلب اواعمال نیک بجوشد،(اولئک اصحاب الجنه هم فیهاخالدون ): (آنان اهل بهشت هستند و درآن جاودانند)و همانا شرطی برای خلوددر بهشت ذکر شده است که آنهم ایمان و عمل صالح است . [ نظرات / امتیازها ]
  سيد علي بهبهاني - تفسیر نور
80) از جمله انحرافات عقیدتى یهود، این بود که مى‏گفتند: اگر بر فرض ما گنهکار باشیم، کیفر ما از دیگران کمتر است و چند روزى بیشتر، عذاب نخواهیم شد!. زیرا ما از دیگران برتریم. خداوند در این آیه، بر این طرز تفکّر خط بطلان مى‏کشد. [ نظرات / امتیازها ]
81) برخلاف گمان بنى‏اسرائیل که خیال مى‏کردند کیفر خداوند درباره‏ى آنان با کیفر الهى نسبت به دیگران تفاوت دارد، این آیه مى‏فرماید: همه در برابر قانون یکسان هستند و اگر آثار گناهان، چنان انسان را احاطه کند که فرصت توبه و بازگشت نداشته باشد، براى همیشه در جهنّم خواهد بود. [ نظرات / امتیازها ]
  بهناز سادات متولي - از قرآن حکیم و شرح آیات منتخب با ترجمه آیت الله مکارم شیرازی ص 12
80) . یهود و اعتقاد برتری نژاد:
این آیه به یکی از گفته های بی اساس یهود اشاره دارد که آنان را به خود مغرور کرده بود و سرچشمه ی قسمتی از انحرافات و خود خواهی ها و خود پرستی های آنان به شمار می آید. بر اساس این اعتقاد، نژاد یهود بر همه ی نژاد ها برتری دارد و آنان تافته جدا بافته اند و گنهکارانشان فقط چند روز کیفر و مجازات می بینند و سپس بهشت الهی برای ابد در اختیار آنان خواهد بود. جامعه ی یهود، خود را فرزندان پیامبران می دانستند و می گفتند: آنان نر روز رستاخیز در حق فرزندان خویش شفاعت خواهند کرد. همچنین به دلیل اعتقادی که به شفاعت آنها داشتند، می گفتند:" هرگز آتش دوزخ جز چند روزی به ما نخواهد رسید." این آیه با بیانی منطقی این پندار غلط را ابطال می کند و می گوید این گفتار شما از دو حال خارج نیست: یا باید عهد وپیمان خالصی از خداوند در این زمینه گرفته باشید- که نگرفته اید- یا دروغ و تهمت به خدا می بندید.

نمونه،ج1،ص322و منشور جاوید،ج8،ص68
[ نظرات / امتیازها ]
  ابراهيم محمودي - برگزیده تفسیر نمونه
80) بلند پروازى و ادّعاهاى توخالى! قرآن در اینجا به یکى از گفته‏هاى بى‏اساس یهود که آنان را به خود مغرور ساخته و سر چشمه قسمتى از انحرافات آنها شده بود اشاره کرده و به آن پاسخ مى‏گوید، نخست مى‏فرماید: «آنها گفتند: هرگز آتش دوزخ، جز چند روزى به ما نخواهد رسید» (وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً).

«بگو آیا پیمانى نزد خدا بسته‏اید که هرگز خداوند از پیمانش تخلّف نخواهد کرد یا این که چیزى را به خدا نسبت مى‏دهید که نمى‏دانید»؟! (قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).

اعتقاد به برترى نژادى ملت یهود، و این که آنها تافته‏اى جدا بافته‏اند، و گنهکارانشان فقط چند روزى کیفر و مجازات مى‏بینند. سپس بهشت الهى براى ابد در اختیار آنان است این امتیاز طلبى با هیچ منطقى سازگار نیست. به هر حال آیه فوق، این پندار غلط را ابطال مى‏کند و مى‏گوید این گفتار شما از دو حال خارج نیست: یا باید عهد و پیمان خاصّى از خدا در این زمینه گرفته باشید- که نگرفته‏اید- و یا دروغ و تهمت به خدا مى‏بندید! [ نظرات / امتیازها ]
81) در این آیه یک قانون کلى و عمومى را که از هر نظر منطقى است بیان مى‏کند مى‏گوید: «آرى! کسانى که تحصیل گناه کنند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند آنها اهل دوزخند، و همیشه در آن خواهند بود» (بَلى‏ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

مفهوم احاطه گناه این است که انسان آن قدر در گناه فرو رود که زندانى براى خود بسازد، زندانى که منافذ آن بسته باشد.

[ نظرات / امتیازها ]
82) و اما در مورد مؤمنان پرهیزگار، نیز یک قانون کلى و همگانى وجود دارد. چنانکه قرآن مى‏گوید: «کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند آنها اصحاب بهشتند و جاودانه در آن خواهند بود» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

نژاد پرستى یهود

- از این آیات استفاده مى‏شود که روح تبعیض نژادى یهود که امروز نیز در دنیا سر چشمه بدبختیهاى فراوان شده، از آن زمان در یهود بوده است، و امتیازات موهومى براى نژاد بنى اسرائیل قائل بوده‏اند، و متأسفانه بعد از گذشتن هزاران سال هنوز هم آن روحیه بر آنها حاکم است، و در واقع منشأ پیدایش کشور غاصب اسرائیل نیز همین روح نژاد پرستى است
[ نظرات / امتیازها ]
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر انگلیسی- ابن کثیر
80) Allah mentioned the claim of the Jews, that the Fire will only touch them for a few days, and then they will be saved from it. Allah refuted this claim by saying,


﴿قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللَّهِ عَهْدًا﴾


(Say (O Muhammad to them): "Have you taken a covenant from Allah'). Hence, the Ayah proclaims, `if you had a promise from Allah for that, then Allah will never break His promise. However, such promise never existed. Rather, what you say, about Allah, you have no knowledge of and you thus utter a lie about Him.' Al-`Awfi said that Ibn `Abbas said about the Ayah,


﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّامًا مَّعْدُودَةً﴾


(And they (Jews) say, "The Fire shall not touch us but for a few numbered days.''). "The Jews said, `The Fire will only touch us for forty days.''' Others added that this was the period during which the Jews worshipped the calf.


Also, Al-Hafiz Abu Bakr bin Marduwyah reported Abu Hurayrah saying,


لَمَّا فُتِحَتْ خَیْبَرُ أُهْدِیَتْ لِرَسُولِ اللهِصلى الله علیه وسلّم شَاةٌ فِیهَا سُمٌّ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِصلى الله علیه وسلّم:


«اجْمَعُوا لِی مَنْ کَانَ مِنَ الْیَهُودِ ههُنَا»


. فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِصلى الله علیه وسلّم:


«مَنْ أَبُوکُم»


؟ قَالُوا: فُلَانٌ قَالَ:


«کَذَبْتُمْ بَلْ أَبُوکُمْ فُلَان»


. فَقَالُوا: صَدَقْتَ وَبَرَرْتَ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ:


«هَلْ أَنْتُمْ صَادِقِیَّ عَنْ شَیءٍ إِنْ سَأَلْتُکُمْ عَنْه»


؟ قَالُوا: نَعَمْ یَا أَبَا الْقَاسِمِ وَإِنْ کَذَبْنَاکَ عَرَفْتَ کَذْبَنَا کَمَا عَرَفْتَهُ فِی أَبِینَا فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِصلى الله علیه وسلّم:


«مَنْ أَهْلُ النَّارِ »


؟ فَقَالُوا: نَکُونُ فِیهَا یَسِیرًا ثُمَّ تَخْلُفُونَا فِیهَا فَقَالَ لَهُم رَسُولُ اللهِ صلى الله علیه وسلّم:


«اخْسَئُوا وَاللهِ لَا نَخْلُفُکُمْ فِیهَا أَبَدًا»


. ثُمَّ قَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِصلى الله علیه وسلّم:


«هَلْ أَنْتُمْ صَادِقِیَّ عَنْ شَیءٍ إِنْ سَأَلْتُکُمْ عَنْهُ؟»


قَالُوا: نَعَمْ یَا أَبَا الْقَاسِمِ، قَالَ:


«هَلْ جَعَلْتُمْ فِی هذِهِ الشَّاةِ سُمًّا؟»


فَقَالُوا: نَعَمْ قَالَ:


«فَمَا حَمَلَکُم عَلى ذلِکَ؟»


فَقَالُوا: أَرَدْنَا إِنْ کُنْتَ کَاذِبًا أَنْ نَسْتَرِیحَ مِنْکَ وَإِنْ کُنْتَ نَبِیًّا لَمْ یَضُرَّکَ.


(When Khaybar was conquered, a roasted poisoned sheep was presented to the Prophet as a gift (by the Jews). The Messenger of Allah ordered, `Assemble before me all the Jews who were here.' The Jews were summoned and the Prophet said (to them), `Who is your father' They replied, `So-and-so.' He said, `You have lied; your father is so-and-so.' They said, `You have uttered the truth.' He said, `Will you now tell me the truth, if I ask you about something' They replied, `Yes, O Abul-Qasim; and if we should tell a lie, you will know our lie as you have about our fathers.' On that he asked, `Who are the people of the (Hell) Fire' They said, `We shall remain in the (Hell) Fire for a short period, and after that you will replace us in it.' The Prophet said, `May you be cursed and humiliated in it! By Allah, we shall never replace you in it.' Then he asked, `Will you tell me the truth if I ask you a question' They said, `Yes, O Abul-Qasim.' He asked, `Have you poisoned this sheep' They said, `Yes.' He asked, `What made you do so' They said, `We wanted to know if you were a liar, in which case we would get rid of you, and if you were a Prophet then the poison would not harm you.') Imam Ahmad, Al-Bukhari and An-Nasa'i recorded similarly.

[ نظرات / امتیازها ]
81) ﴿بَلَى مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَـطَتْ بِهِ خَطِیـَـتُهُ فَأُوْلَـئِکَ أَصْحَـبُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَـلِدُونَ
Allah says, the matter is not as you have wished and hoped it to be. Rather, whoever does an evil deed and abides purposefully in his error, coming on the Day of Resurrection with no good deeds, only evil deeds, then he will be among the people of the Fire.

﴿لَّیْسَ بِأَمَـنِیِّکُمْ وَلا أَمَانِىِّ أَهْلِ الْکِتَـبِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَلِیّاً وَلاَ نَصِیراً - وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّـلِحَـتَ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَـئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ یُظْلَمُونَ نَقِیراً ﴾


(It will not be in accordance with your desires (Muslims), nor those of the People of the Scripture (Jews and Christians), whosoever works evil, will have the recompense thereof, and he will not find any protector or helper besides Allah. And whoever does righteous good deeds, male or female, and is a (true) believer ﴿in the Oneness of Allah (Muslim)﴾, such will enter Paradise and not the least injustice, even the size of a Naqira (speck on the back of a date stone), will be done to them) (4: 123-124).


Also, Abu Hurayrah, Abu Wa'il, `Ata', and Al-Hasan said that,


﴿وَأَحَـطَتْ بِهِ خَطِیـَـتُهُ﴾


(And his sin has surrounded him) means, "His Shirk (polytheism) has surrounded him.'' Also, Al-A`mash reported from Abu Razin that Ar-Rabi` bin Khuthaym said,


﴿وَأَحَـطَتْ بِهِ خَطِیـَـتُهُ﴾


(And his sin has surrounded him), "Whoever dies before repenting from his wrongs.'' As-Suddi and Abu Razin said similarly. Abu Al-`Aliyah, Mujahid, Al-Hasan, Qatadah and Ar-Rabi` bin Anas said that,


﴿وَأَحَـطَتْ بِهِ خَطِیـَـتُهُ﴾


(And his sin has surrounded him) refers to major sins. All of these statements carry similar meanings, and Allah knows best.

Here we should mention the Hadith that Imam Ahmad recorded, in which `Abdullah bin Mas`ud said that the Messenger of Allah said,


«إِیَّاکُمْ وَمُحَقَّرَاتِ الذُّنُوبِ فَإِنَّهُنَّ یَجْتَمِعْنَ عَلَى الرَّجُلِ حَتّى یُهْلِکْنَه»


(Beware of the belittled sins, because they gather on a person until they destroy him.)


He then said that the Messenger of Allah gave them an example,


«کَمَثَلٍ قَوْمٍ نَزَلُوا بِأَرْضِ فَلَاةٍ، فَحَضَرَ صَنِیعُ الْقَوْمِ فَجَعَلَ الرَّجُلُ یَنْطَلِقُ فَیَجِیءُ بِالْعُودِ وَالرَّجُلُ یَجِیءُ بِالْعُودِ، حَتّى جَمَعُوا سَوَادًا وَأَجَّجُوا نَارًا فَأَنْضَجُوا مَا قَذَفُوا فِیهَا»


(This is the example of people who set up camp on a flat land, and then their servants came. One of them collected some wood and another man collected some wood until they collected a great deal. They then started a fire and cooked what they put on it.)




[ نظرات / امتیازها ]
82) وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّـلِحَاتِ أُوْلَـئِکَ أَصْحَـبُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَـلِدُونَ ﴾
Allah says, the matter is not as you have wished and hoped it to be. Rather, whoever does an evil deed and abides purposefully in his error, coming on the Day of Resurrection with no good deeds, only evil deeds, then he will be among the people of the Fire.


﴿وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّـلِحَاتِ﴾

Muhammad bin Ishaq reported that Ibn `Abbas said that,


﴿وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّـلِحَاتِ أُوْلَـئِکَ أَصْحَـبُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَـلِدُونَ ﴾


(And those who believe and do righteous good deeds, they are dwellers of Paradise, they will dwell therein forever) "Whoever believes in what you (Jews) did not believe in and implements what you refrained from implementing of Muhammad's religion, shall acquire Paradise for eternity. Allah stated that the recompense for good or evil works shall remain with its people for eternity.
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر راهنما
80)
1 - گرفتار نشدن یهودیان گنهکار به آتش دوزخ - به جز چند روز محدود - از باورهاى دینى یهود

و قالوا لن تمسنا النار إلا ایّاماً معدودة

«معدودة» به معناى شمرده شده، کنایه از اندک و ناچیز بودن است. روشن است که پندار مذکور درباره گنهکاران یهود است. آیه بعد (بلى من کسب ...) این معنا را تأیید مى کند و لذا در برداشت کلمه گنهکار آورده شد.

2 - اندیشه یهود درباره عذاب قیامت (نبود عذاب براى یهودیان جز روزى چند) از بدعتهاى عالمان یهود

فویل للذین یکتبون الکتب ... و قالوا لن تمسنا النار إلا ایّاماً معدودة

جمله «و قالوا ...» در ضمن اینکه عطف بر «قد کان فریق» در آیه 75 است، بیانگر مصداقى از «أمانى» در آیه 78 و مصداقى از «الکتاب» در آیه 79 مى باشد. برداشت فوق به لحاظ وجه اخیر است.

3 - عذاب نشدن یهودیان گنهکار در قیامت به جز عذابى اندک، از خیالات واهى و خام عوام یهود

لایعلمون الکتب إلا أمانى ... و قالوا لن تمسنا النار إلا ایّاماً معدودة

در برداشت فوق، جمله «قالوا ...» بیان مصداقى از «أمانى» در آیه 78 گرفته شده است.

4 - یهود، مردمى خودخواه، مغرور و خودبرتربین

و قالوا لن تمسنا النار إلا ایّاماً معدودة

5 - یهودیان، معتقد به قیامت و گرفتار شدن گنهکاران به آتش دوزخ

و قالوا لن تمسنا النار إلا ایّاماً معدودة

6 - اندیشه باطل یهود (عذاب نشدن یهودیان جز روزى چند) بازدارنده آنان از ایمان آوردن به اسلام

أفتطمعون أن یؤمنوا لکم ... و قالوا لن تمسنا النار إلا ایّاماً معدودة

جمله «و قالوا ...» عطف بر «قد کان فریق» در آیه 75 است و لذا حاکى از آن است که چنین عقیده و پندارى، مانع از آن شده که یهودیان ایمان آورند.

7 - توجّه به باور ناردست یهود درباره قیامت (عذاب نشدن یهود جز روزى چند)، موجب قطع امید از ایمان آوردن اینان

أفتطمعون أن یؤمنوا لکم ... و قالوا لن تمسنا النار إلا ایّاماً معدودة

8 - زدودن پندارهاى باطل درباره قیامت، شرطى اساسى براى ایجاد زمینه هاى ایمان در مردم

أفتطمعون أن یؤمنوا لکم ... و قالوا لن تمسنا النار إلا ایّاماً معدودة

9 - خداوند، هرگز اندک بودن عذاب یهود را تضمین نکرده و با آنان در این باره عهد و پیمانى نبسته است.

أتخذتم عند اللّه عهداً

همزه استفهام در «أتخذتم» انکار ابطالى است; یعنى، چنین عهد و پیمانى نزد خدا ندارید.

10 - خداوند، عهد و پیمان خویش را هرگز نقض نخواهد کرد.

فلن یخلف اللّه عهده

«فاء» در جمله فوق، به اصطلاح «فاء» فصیحه است و حکایت از شرطى مقدر دارد; یعنى: «إن أتخذتم عند اللّه عهداً فلن یخلف اللّه عهده».

11 - خداوند، تعلیم دهنده پیامبر(ص) در چگونه استدلال کردن و پاسخ گفتن به ادعاهاى واهى

قل أتخذتم عند اللّه عهداً ... أم تقولون على اللّه ما لاتعلمون

برداشت فوق از کلمه «قل» استفاده شده است.

12 - بیشتر از چند روز نبودن عذاب قیامت براى یهودیان گنهکار، از نسبتهاى دروغین یهود به خداوند

و قالوا لن تمسنا النار إلا ایّاماً معدودة ... أم تقولون على اللّه ما لاتعلمون

13 - ضرورت پرهیز از نسبت دادن چیزى (حکمى، سخنى و ...) به خداوند، در صورتى که انتساب آن به خدا معلوم و یقینى نباشد.

أم تقولون على اللّه ما لاتعلمون

14 - علم و یقین به حکم و گفته خدا، تنها طریق براى نسبت دادن آنها به خداوند است.

أم تقولون على اللّه ما لاتعلمون

15 - نسبت دادن حکم و سخنى به خداوند، در صورتى که او آن را بیان نکرده باشد، نسبتى دروغ و امرى نارواست.

أتخذتم عند اللّه عهداً ... أم تقولون على اللّه ما لاتعلمون

برداشت فوق، مقتضاى معادله میان دو جمله «أتخذتم عند اللّه عهداً» و «أم تقولون على اللّه ...» است; یعنى، سخن یا حکمى که به خداوند نسبت مى دهید یا خود خدا آن را بیان کرده که در این صورت، نسبتى روا و صحیح است و اگر نه دروغى است که به خداوند نسبت مى دهید.

16 - مجرد انتساب به آیین الهى، موجب مصونیت از آتش دوزخ نخواهد شد.

و قالوا لن تمسنا النار إلا ایّاماً معدودة قل أتخذتم عند اللّه عهداً
[ نظرات / امتیازها ]
81)
1 - گنهکاران یهود همانند دیگر گنهکاران، به اندازه استحقاقشان، در آتش دوزخ گرفتار خواهند شد.

لن تمسنا النار إلاّ ایّاماً معدودة ... بلى

«بلى» (چنین نیست) حرف جواب است و براى رد سخن و ادعاى مطرح شده به کار مى رود. این کلمه در آیه شریفه رد ادعاى یهود (لن تمسنا النار إلا ایّاماً معدودة) است.

2 - طوایف و نژادهاى مختلف انسانى، در برابر کیفر گناهانشان، هیچ امتیازى بر یکدیگر ندارند.

لن تمسنا النار إلاّ ایّاماً معدودة ... بلى

3 - خداوند، نه تنها اندک بودن عذاب یهود را تضمین نکرده; بلکه در صورت احاطه داشتن گناه بر آنان، ایشان را در آتش دوزخ ماندگار خواهد کرد.

أتخذتم عند اللّه عهداً ... بلى من کسب سیئة ... هم فیها خلدون

4 - گنهکارانى که گناهانشان سراسر وجود آنان را فرا گیرد، در آتش دوزخ براى همیشه گرفتار خواهند شد.

من کسب سیئة و أحطت به خطیئته فأولئک أصحب النار هم فیها خلدون

«سیئة» و «خطیئة» هر دو به معناى بدى و گناه است.

5 - اصرار بر گناه، موجب احاطه پیدا کردن گناهان بر سراسر وجود آدمى است.

من کسب سیئة و أحطت به خطیئته

چنانچه مجرد ارتکاب گناه باعث احاطه خطیئه بر انسان مى شد، جمله «أحاطت ...» آورده نمى شد. لذا این احتمال تقویت مى شود که احاطه خطیئه بر اثر اصرار بر گناه و یا تکرار گناهان حاصل مى شود.

6 - کفر به پیامبر(ص) و اسلام، موجب گرفتار شدن آدمى به آتش دوزخ و خلود در آن خواهد شد.

أفتطمعون أن یؤمنوا لکم ... من کسب سیئة ... هم فیها خلدون

آیه مورد بحث (من کسب ...) قضیه کلى و کبراى آیات گذشته است و آیات پیشین تعیین کننده صغراى این قضیه کلى است. بنابراین کفر به پیامبر(ص) و اسلام - که از جمله «أفتطمعون أن یؤمنوا لکم» (آیه 75) به دست مى آید - از مصداقهاى «سیئة» است و اصرار بر آن، مصداق «احاطه خطیئه» خواهد بود.

7 - یهودیان، در صورت انکار رسالت پیامبر(ص)، براى همیشه به آتش دوزخ گرفتار خواهند شد.

أفتطمعون أن یؤمنوا لکم ... من کسب سیئة ... هم فیها خلدون

8 - بدعتگذارى و دین سازى از سیئاتى است که در صورت توبه نکردن از آن، عذاب همیشگى دوزخ را در پى خواهد داشت.

فویل للذین یکتبون الکتب ... من کسب سیئة ... هم فیها خلدون

از مصادیق مورد نظر براى «سیئة» به دلیل «فویل للذین ...» بدعتگذارى است که اصرار بر آن موجب احاطه خطیئه بر بدعتگذار خواهد شد.

9 - دوزخ جایگاهى است ابدى و همیشگى.

هم فیها خلدون

10 - ابن ابى عمیر مى گوید، از امام کاظم(ع) شنیدم که مى فرمود: «لایخلّد اللّه فى النار إلا أهل الکفر و الجحود و أهل الضلال و الشرک;(1)

خداوند غیر از کافران، معاندان، گمراهان و مشرکان، هیچ کس را مخلّد در آتش نمى گرداند».
[ نظرات / امتیازها ]
82)
1 - مؤمنان به پیامبر(ص)، که داراى اعمال صالح باشند، اهل بهشت بوده و در آن جاودان خواهند بود.

و الذین ءامنوا و عملوا الصلحت أولئک أصحب الجنة هم فیها خلدون

مراد از ایمان در آیه مورد بحث - به قرینه آیه 75 (أفتطمعون أن یؤمنوا لکم) - ایمان به پیامبر(ص) و اسلام است.

2 - ایمان بدون عمل صالح و عمل صالح بدون ایمان، در پى دارنده پاداش (خلود در بهشت) نخواهد بود.

و الذین ءامنوا و عملوا الصلحت ... هم فیها خلدون

3 - بهشت جایگاهى است ابدى و همیشگى.

هم فیها خلدون [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر مجمع البیان
80) و قالوا لن تمسّناالنّار الّا ایّاماً معدودةً»

و [یهودیان ] گفتند: جز روزهایى چند، هرگز آتش سوزان دوزخ به ما نخواهد رسید

واژه «معدودة» به معناى «اندک و ناچیز» است؛ و گاه به «شمارش شده» نیز «معدوده» مى گویند امّا به همراه قرینه، و هرگاه قرینه نداشته باشد، به مفهوم «اندک و ناچیز» است.

«قل أتّخذتم عنداللَّه عهداً فلن یخلف اللّه عهده ام تقولون على اللّه مالاتعلمون»

[اى پیامبر! به آنان ] بگو: آیا پیمانى نزد خدا [و یا از او] گرفته اید؟! و [بر این اندیشه اید که ] خداوند هرگز به پیمان خود خلاف نمى کند؟ یا آنچه را که نمى دانید، به دروغ به خدا نسبت مى دهید؟!

آیا براستى پیمان گرفته اید که شما را دربرابر بیداد و فریبى که بدان دست مى یازید، جز چند روزى کیفر نخواهد کرد؟! و آیا این خبر از راه وحى به شما رسیده است؟! طبق چه ملاک و معیارى، چنین ادّعایى مى کنید؟!

یا حقیقت این است که از روى جهالت و جسارت و گمراهى، بر خدا دروغ مى بندید؟

روشن است که آنان پیمانى از خدا نگرفته بودند که خدا از آن تخلّف نورزد. پس آنچه را نمى دانستند، به دروغ به خدا نسبت مى دادند. [ نظرات / امتیازها ]
81) «بلى من کسب سیّئةً»

در پاسخ ادّعاى پوچ یهود که مى گفتند «جز چند روزى، آتش به آنان نخواهد رسید»، اینک قرآن شریف قانونى جاودانه و جهانشمول را به تصویرمى کشد و مى فرماید:

آرى؛ هر کس بدى و زشتى بدست آورد و گناهش او را درمیان گیرد، چنین فرد و کسانى اهل دوزخند. بنابراین، پندار شما بى اساس و بى پایه است.

درمورد واژه «سیّئه»، دیدگاهها متفاوت است:

عدّه اى بر این اعتقادند که منظور، شرک و شرک گرایى است؛ و دسته اى برآنند که مقصود، گناه بزرگى است که کیفر آن آتش دوزخ است.

از دیدگاه ما، نظر اوّل درست است؛ زیرا آتش جاودانه اى که در آیه شریفه از آن سخن رفته، با شرک و شرک گرایى هماهنگ است.

«و احاطت به خطیئته»

و کردار بد و گناهانش، او را درمیان گیرد

درمورد این جمله از آیه شریفه، بعضى گفته اند: منظور این است که گناهان و زشتیهاى او از هر سو او را دربرگیرد؛ همانگونه که این آیه شریفه مى فرماید: «...وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةً بِالْکافِرینَ.»(181) (...دوزخ از هر سو کافران را فرا مى گیرد).

و برخى دیگر مى گویند: منظور این است که گناهانش او را نابود مى سازد؛ همانگونه که در این آیه شریفه به این معنا آمده است: «... اِلّا اَنْ یُحاطَ بِکُمْ ...»(182)؛ و نیز در این آیه شریفه: «... وَظَنُّوا اَنَّهُمْ اُحیطَ بِهِمْ ...»(183)؛ همچنین در این آیه شریفه: «وَ اُحیطَ بِثَمَرِهِ ...»(184)؛ که در همه این آیات، احاطه به معناى «نابودى» آمده است.

منظور از «خطیئه»، به عقیده عدّه اى، «شرک» است و به اعتقاد گروهى دیگر، «گناه کبیره». پاره اى نیز آن را «پافشارى و اصرار بر گناه» معنا کرده اند. و علّت اینکه در این جمله واژه «خطیئه» بکار رفته و از واژه «سیّئه» استفاده نشده، تنها نوعى ظرافت و رعایت عالى ترین درجه فصاحت و بلاغت است.

«فاولئک اصحاب النّار هم فیها خالدون»

پس چنین کسانى اهل آتشند و هماره در آن ماندگار

[ نظرات / امتیازها ]
82) یادآور مى شود که جمله پایانى این آیه شریفه نشان مى دهد که منظور از «سیّئه» - که بدان اشاره رفت - همان شرک به خداست؛ چرا که از دیدگاه مذهب اهل بیت، انسان باایمان در آتش دوزخ جاودانه نخواهد ماند. درحالیکه آیه بیانگر آن است که هر کس بدى(سیّئه) کرد و گناهانش او را احاطه کرد و از هر سو وى را فراگرفت، جایگاهش هماره دوزخ خواهد بود و راه نجات و رهایى به رویش مسدود است؛ و این نشان مى دهد که دو واژه «سیّئه» و «خطیئه» - همانگونه که از ابن عبّاس نقل شده - همان شرک گرایى است. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
81) بلندپروازى و ادعاهاى تو خالى
قرآن در اینجا به یکى از گفته هاى بى اساس یهود که آنان را به خود
مغرور ساخته و سرچشمه قسمتى از انحرافات آنها شده بود اشاره کرده و به آن پاسخ مى گوید: نخست مى فرماید: آنها گفتند: ((هرگز آتش دوزخ جز چند روزى به ما نخواهد رسید)) (و قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودة ).
بگو آیا پیمانى نزد خدا بسته اید که هرگز خداوند از پیمانش تخلف نخواهد کرد یا اینکه چیزى را به خدا نسبت مى دهید که نمى دانید ؟! (قل اتخذتم عند الله عهدا فلن یخلف الله عهده ام تقولون على الله ما لا تعلمون ).
اعتقاد به برترى نژادى ملت یهود، و اینکه آنها تافتهاى جدا بافته اند، و گنهکارانشان فقط چند روزى کیفر و مجازات مى بینند، سپس بهشت الهى براى ابد در اختیار آنان است ، یکى از دلائل روشن خود خواهى و خود پرستى این جمعیت است .
این امتیازطلبى با هیچ منطقى سازگار نیست زیرا هیچگونه تفاوتى در میان انسانها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خدا وجود ندارد.
مگر یهود چه کرده بودند که مى بایست تبصرهاى به سود آنها بر قانون کلى مجازات زده شود؟
به هر حال آیه فوق با یک بیان منطقى ، این پندار غلط را ابطال مى کند و مى گوید این گفتار شما از دو حال خارج نیست : یا باید عهد و پیمان خاصى از خدا در این زمینه گرفته باشید که نگرفته اید و یا دروغ و تهمت به خدا مى بندید! آیه بعد یک قانون کلى و عمومى را که از هر نظر منطقى است بیان مى کند مى گوید: آرى کسانى که تحصیل گناه کنند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند آنها اهل دوزخند، و همیشه در آن خواهند بود )) (بلى من کسب سیئة و احاطت به خطیئته فاولئک اصحاب النار هم فیها خالدون ).
این یک قانون کلى درباره گنهکاران از هر قوم و ملت و گروه و جماعت است .
و اما در مورد مؤ منان پرهیزگار، نیز یک قانون کلى و همگانى وجود دارد که آیه بعد بیانگر آن است : کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند آنها اصحاب بهشتند و جاودانه در آن خواهند بود)) (و الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنة هم فیها خالدون ).
1- کسب ((سیئة ))
((کسب )) و ((اکتساب )) به معنى تحصیل کردن چیزى از روى اراده و اختیار است ، بنا بر این جمله ((بلى من کسب سیئة )) اشاره به کسانى است که با علم و اختیار مرتکب گناهان مى شوند و تعبیر کسب شاید از این نظر باشد که گنهکار در یک محاسبه کوته بینانه انجام گناه را به سود خویش و ترک آن را به زیان خود میپندارد، اینها همان کسانى هستند که در چند آیه بعد به آنها اشاره کرده مى گوید: آنها آخرت را به زندگى دنیا فروخته اند لذا تخفیفى در مجازاتشان نیست .
2- احاطه خطیئه چیست ؟
((خطیئه )) در بسیارى از موارد به معنى گناهانى است که از روى عمد تحقق نیافته ، ولى در آیه مورد بحث ، به معنى گناه کبیره و یا آثار گناه است که بر قلب و جان انسان مى نشیند.
به هر حال مفهوم احاطه گناه این است که انسان آنقدر در گناهان فرو رود که زندانى براى خود بسازد، زندانى که منافذ آن بسته باشد.
توضیح اینکه گناهان کوچک و بزرگ در آغاز، یک ((عمل )) است ، سپس تبدیل به حالت مى شود و با ادامه و اصرار، شکل ((ملکه )) به خود مى گیرد، و هنگامى که به اوج شدت خود برسد تمام وجود انسان را به رنگ گناه در مى آورد و عین وجود انسان مى شود.
در این هنگام هیچ پند و موعظه و راهنمائى رهنمایان در وجود او اثر نخواهد کرد، و در حقیقت با دست خود قلب ماهیت خویش کرده است .
از یک نظر چنین کسانى به کرمهائى مى مانند که اطراف خود پیلهاى مى تنند، پیلهاى که آنانرا زندانى و سر انجام خفه مى کند و روشن است سرنوشتى جز خلود در آتش براى آنها نخواهد بود.
و با توجه به آیاتى که مى گوید خداوند تنها مشرکان را نمى آمرزد و اما غیر شرک ، قابل بخشش است (ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء نساء 48)، و با توجه به اینکه در آیات مورد بحث که سخن از خلود در آتش مى باشد، مى توان نتیجه گرفت که این چنین گنهکاران سر انجام گوهر ایمان را از دست داده و مشرک و بیایمان از دنیا مى روند!
3- نژاد پرستى یهود
از آیات مورد بحث استفاده مى شود که روح تبعیض نژادى یهود که امروز نیز در دنیا سرچشمه بدبختیهاى فراوان شده ، از آن زمان در یهود بوده است ، و امتیازات موهومى براى نژاد بنى اسرائیل قائل بوده اند، و متاسفانه بعد از گذشتن هزاران سال هنوز هم آن روحیه بر آنها حاکم است ، و در واقع منشا پیدایش کشور غاصب اسرائیل نیز همین روح نژاد پرستى است .
آنها نه فقط در این دنیا براى خود برترى قائل هستند، بلکه معتقدند که این امتیاز نژادى در آخرت نیز به کمک آنها مى شتابد و گنهکارانشان بر خلاف افراد دیگر تنها مجازات کوتاه مدت و خفیفى خواهند دید، و همین پندارهاى غلط آنها را آلوده انواع جنایات و بدبختیها و سیهروزیها کرده است !.
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر کشاف
80) (إلا أیاما معدودة) أربعین یوما عدد أیام عبادة العجل . و عن مجاهد: کانوا یقولون مدة الدنیا سبعة آلاف سنة، و إنما نعذب مکان کل ألف سنة یوما. ( فلن یخلف الله ) متعلق بمحذوف تقدیره : إن اتخذتم عندالله عهدا فلن یخلف الله عهده . و (أم ) إما أن تکون معادلة بمعنی أی الامرین کائن علی سبیل التقریر، لان العلم واقع بکون أحدهما. و یجوز أن تکون منقطعة (بلی ) إثبات لما بعد حرف النفی و هو قوله (لن تمسنا النار) أی بلی تمسکم أبدا، بدلیل قوله (هم فیها خالدون ). [ نظرات / امتیازها ]
81) (من کسب سیئة) من السیئات ، یعنی کبیرة من الکبائر (و أحاطت به خطیئته ) تلک و استولت علیه ، کما یحیط العدو و لم یتفص عنها بالتوبة. و قرئ: خطایاه ، و خطیئاته . و قیل فی الاحاطة: کان ذنبه أغلب من طاعته . و سأل رجل الحسن عن الخطیئة قال : سبحان الله : ألا أراک ذا لحیة و ماتدری ما الخطیئة، انظر فی المصحف فکل آیة نهی فیها الله عنه و أخبرک أنه من عمل بها أدخله النار فهی الخطیئة المحیطة. [ نظرات / امتیازها ]
82) (من کسب سیئة) من السیئات ، یعنی کبیرة من الکبائر (و أحاطت به خطیئته ) تلک و استولت علیه ، کما یحیط العدو و لم یتفص عنها بالتوبة. و قرئ: خطایاه ، و خطیئاته . و قیل فی الاحاطة: کان ذنبه أغلب من طاعته . و سأل رجل الحسن عن الخطیئة قال : سبحان الله : ألا أراک ذا لحیة و ماتدری ما الخطیئة، انظر فی المصحف فکل آیة نهی فیها الله عنه و أخبرک أنه من عمل بها أدخله النار فهی الخطیئة المحیطة. [ نظرات / امتیازها ]
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
80) وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (80)

وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ: و گفتند یهود به گمان باطل خود: هرگز مسّ نکند و نرسد ما را آتش جهنم، إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً: مگر روزهاى معدودى، یعنى به مقدار روزهاى محصوره کمى که آن چهل روز ایّام گوساله پرستى است.
حق تعالى ردّ قول آنها فرمود: قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً: بگو اى پیغمبر در جواب آنها بر سبیل انکار: آیا گرفته‌اید پیمانى از جانب خدا بر این که زیاده از آنچه مى‌گوئید شما را عذاب نفرماید! و اگر به حسب فرض، عهدى از جانب خدا براى شما باشد، وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ‌: پس هرگز خلف نفرماید خدا وعده خود را. حاصل آنکه عهد و پیمانى از جانب خدا ندارید تا خلاف عهد و وعده نفرماید. خیالات فاسد و گمان‌هاى باطل است که تصور کنید. أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ‌: یا مى‌گوئید یعنى افترا مى‌بندید و نسبت مى‌دهید بر خدا ما لا تَعْلَمُونَ‌: آنچه را که نمى‌دانید. حاصل آیه آنکه: کدام یک از این دو امر حقّ مى‌باشد؟ گرفتن عهد از جانب خدا یا افتراى بر حضرت سبحان؟ یا (ام منقطعه بمعنى بل) یعنى: بلکه افترا مى‌بندید بر خدا آنچه را که علم به آن ندارید. [ نظرات / امتیازها ]
81) بَلى‌ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (81)

بَلى‌ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً: بلى، هر کس کسب کند به سوء اختیار خود صفت قبیحه را که شرک به خدا باشد، وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ‌: و فراگیرد به او گناهان او، که فرو رود در معصیت الهى و رجوع نکند به ایمان و توبه، تا بمیرد؛ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ: پس آن گروه موصوفه به کفر و شرک ملازمان آتش جهنم باشند؛ چنانچه در دنیا ملازم موجبات عذاب بودند، از کفر و مخالفت، که نتیجه مکتسبات آنها است. هُمْ فِیها خالِدُونَ‌: ایشان در آتش جهنّم دائم و باقى هستند که خلاصى از عذاب براى آنها نخواهد بود و همیشه معذّبند، به سبب کفر و شرک که به سوء اختیار کسب کرده‌اند.

ممکن است مراد به این جماعت مؤمنین باشند که دائم در معصیت بوده به حدى که ظلمت گناه، قلب او را احاطه کند. در این صورت عاقبتش وخیم خواهد بود. چنانچه زراره از حضرت باقر علیه السلام روایت نموده که فرمود: نیست بنده‌اى مگر آنکه در قلب او نقطه سفیدى باشد؛ وقتى معصیت کند نقطه سیاهى در آن پیدا شود، اگر توبه کند آن سیاهى برطرف گردد و اگر متمادى در گناه بوده باشد، آن سیاهى کم‌کم زیاد شود تا فراگیرد سفیدى را؛ پس در این حال صاحب این قلب هرگز به خیر بازگشت نخواهد کرد «1». پس مؤمن باید از عاقبت امر اندیشناک باشد. [ نظرات / امتیازها ]
82) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (82)

وَ الَّذِینَ آمَنُوا: و آن کسانى که ایمان آوردند، به راستى و درستى، به یگانگى خدا و پیغمبر و آنچه از جانب خدا آورده، از معتقدات حقّه ایمانیه، با ثابت بودن در آن تا آخر عمر، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‌: و بجاى آورند کارهاى شایسته و پسندیده الهیه را، أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ: آن گروه متّصف به صفات ایمان و اعمال صالح، ملازمان بهشتند. هُمْ فِیها خالِدُونَ‌: ایشان در بهشت و نعیم آن دائم و باقى و همیشگى باشند.
تنبیه: ترتّب عمل صالح بر ایمان، دلالت دارد بر آنکه ایمان مرکب و عمل صالح جزء ایمان باشد، و محقق است که مرکب حاصل نگردد مگر به تمامى اجزایش. پس ایمان بدون عمل صالح فایده نخواهد داشت، و احادیث در این قسمت بسیار است. از جمله در امالى طوسى (رضوان اللّه علیه) از حضرت باقر علیه السلام مروى است که فرمود: عرض شد به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام کسى که شهادت دهد به وحدانیت الهى و رسالت حضرت رسالت پناهى، مؤمن باشد؟ فرمود: پس کجاست واجبات خدا «1».
و در فرمایش دیگر فرمود: اگر ایمان کلام و قول تنها بودى، هر آینه روزه و نماز و حلال و حرام نازل نشدى‌ [ نظرات / امتیازها ]
 » روان جاوید
80) وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (80)

ترجمه‌

و گفتند هرگز نمیرسد ما را آتش مگر روزهاى شمرده شده بگو آیا گرفتید از خدا پیمانى را پس هرگز تخلف نمى‌کند خدا از پیمانش یا میگوئید از جانب خدا چیزیرا که نمیدانید..

تفسیر

چون گفتند مؤمنان ارحام یهود چرا نفاق میکنید با پیغمبر (ص) با آنکه میدانید که نفاق موجب غضب خداوند است بر شما و معذب میشوید یهودان در جواب گفتند که مدت عذاب ما در مقابل این معاصى چند روزى است که ما در آن چند روز گوساله را عبادت نمودیم و آن مدت قلیل میگذرد و بعد ببهشت میرویم و ما استقبال نمیکنیم ناملائمات دنیا را براى عذاب چند روزه زیرا آنزمان کم میگذرد و ما بلذت آزادى در دنیا رسیدیم و از تکالیف محمد (ص) راحت شدیم نهایت آنکه چند روزى در آخرت معذب باشیم آنهم چون دوام ندارد اهمیتى ندارد میگذرد و مانند آنستکه نبوده براى این خداوند امر فرمود به پیغمبر که بگو اى محمد آیا شما عهدى از خدا گرفتید که عذاب شما دائم نباشد براى کفرتان تا هرگز خدا مخالفت عهد خود را ننماید یا میگوئید از قول خدا چیزیرا که نمیدانید با آنکه شما در هر دو ادعائیکه بنمائید دروغگو هستید و نیست عذاب شما مگر دائمى، حقیر عرض میکنم استفهام و سؤال گاهى براى آنست که طرف اقرار نماید و مقصود طلب فهم نیست مثل آنکه ما بگوئیم بکسیکه بخواهد مال مردم را ندهد و عمل خود را مستند بدستور ما نماید آیا من گفتم بتو مال مردم را مده که در این مقامات مقصود استفاده از اقرار طرف است‌

جلد 1 صفحه 119

چنانچه در این آیه شریفه اگر یهود میگفتند خدا عهد فرموده مطالبه دلیل از آنها میشد و عاجز از اقامه آن بودند و اگر میگفتند ما از پیش خود میگوئیم بطلان ادعاء آنها واضح میشد و الا خدا و پیغمبر همه چیز را میدانند و استفهام حقیقى نمینمایند، اگرچه تحقیق آنستکه استفهام در این مقامات هم حقیقى است منتهى آنکه اغراض در طلب فهم مختلف است گاهى طلب فهم براى فهمیدن است گاهى براى چیزهاى دیگر از قبیل اقرار یا انکار یا توبیخ یا امثال اینها که در محل خود بیان شده است. [ نظرات / امتیازها ]
81) خطیئات بصیغه جمع نیز قرائت شده است یعنى مستولى شد بر او و شامل شد تمام احوال او را تا گشت صاحب معصیت مانند کسیکه غرق شود در دریاى گناه که خالى نباشد هیچ یک از جهات شش‌گانه‌اش از معصیت و در تفسیر امام (ع) است که گناه محیط بشخص عبارت از آنستکه صاحب گناه را از تمام دین خارج نماید و بیرون آورد او را از ولایت خداوند و ایمن نماید او را از غضب خدا و آن شرک بخداوند است و کفر باو است و به نبوت محمد (ص) و ولایت على (ع) و جانشینان او و هر یک از اینها گناهى است که احاطه میکند بر او یعنى باعمالش پس باطل میکند اعمال او را و از بین میبرد و گفته شده است تحقیق این امر چنانست که همانا کسیکه گناهى از او سر زند و توبه نکند میکشاند آن گناه او را بمعاودت در مثل خود و فرو رفتن در او و ارتکاب بزرگتر از آن تا مستولى شود بر او گناهان و تصرف نماید مجامع قلبش را پس میگردد بالطبع مایل بمعصیت و نیکو میداند آنرا و اعتقاد پیدا میکند که لذتى نیست در غیر معصیت و دشمن میدارد کسیرا که منع کند او را از گناه و تکذیب میکند کسیرا که نصیحت نماید او را در ترک گناه چنانچه خداوند فرموده پس بود عاقبت آنانکه کار بد کردند آنکه تکذیب کردند آیات الهى را پس آنانکه این گناه محیط را مرتکب شدند اهل آتشند دائما چون نیت آنها این بود که اگر همیشه در دنیا باشند معصیت خدا را نمایند همیشه پس به نیت‌هاى خودشان مخلد در آتش شدند این علت خلود را در کافى از حضرت صادق (ع) هم نقل نموده و در توحید از حضرت کاظم (ع) نقل نموده که در آتش مخلدنمیکند خداوند مگر اهل کفر و انکار و اهل ضلال و شرک را و در کافى از امام باقر یا صادق علیهما السلام نقل نموده که وقتى که انکار امامت امیر المؤمنین (ع) را نمودند اهل آتشند و آنان در آن جاویدانند و در نفحات روایت فرموده که چون آن مدت متصور آنها تمام شد موکلان جهنم بآنها میگویند اى دشمنان خدا آن مدت تمام شد و عذاب شما تمام نشد یقین کنید که مخلدید گویا تا آنوقت شک آنها باقى میماند پناه میبریم بخداوند از اثر جهالت و شک و بى‌اعتنائى بامر آخرت.
تحقیق دقیق بدانکه حکما قاعده را تأسیس نموده‌اند که قسر دوام ندارد یعنى چیزیکه مخالف طبع باشد جاوید نمیماند و باید بالاخره هر چیز باصل خود رجوع نماید و الا اهمال در طبایع لازم آید و باین سبب جمعى از آنها انکار خلود در عذاب را نموده‌اند و گفته‌اند کفار در آتش هستند ولى معذب نمیباشند بلکه بعضى از عرفاء گفته‌اند براى آنها عذاب عذب میشود بطوریکه اگر نسیم بهشت بر آنها بوزد بدشان میآید مانند جعل که از بوى گل متأذى میشود و با بوى سرگین خوش است و شیخ اعرابى در فصوص گفته اما اهل آتش مئالشان به نعیم است لکن در آتش و بر آنها برد و سلام است و در جاى دیگر گفته ثنا بصدق وعد است نه وعید بلکه ثنا بتجاوز و گذشت است و گفته است خدا فرموده من تخلف از وعده خود نمیکنم نفرموده تخلف از وعده و وعید خود نمینمایم چون وعده غالبا در خیر استعمال میشود و وعید مخصوص بشرّ است بلکه فرموده از سیئات میگذرم و بعضى تأیید نموده‌اند از او بروایت شیخ صدوق ره در کتاب توحید از حضرت صادق که کسیکه وعده داد خدا او را که ثواب دهد بر عملى آن منجز است بر خدا و کسیکه از خداوند باو وعیدى رسیده باشد بر عملى که عقاب کند او را خداوند در آن مختار است و در فتوحات گفته خداوند ارحم الراحمین است ما راضى نمیشویم که کسى را دائما عذاب کنیم خداوند از ما به بندگانش مهربانتر است بطریق اولى راضى نمیشود و معطى کمال احق است بآن میخواهد اشاره نماید بآنکه یک جزء از صد جزء رحمت حق است که بتمام اهل عالم از اولین تا آخرین قسمت شده و حیوانات هم از آن سهم برده‌اند و اگر کسى یک عمر نافرمانى نماید ما را، ما راضى نمیشویم بیش از یکعمر او را عذاب کنیم پس چگونه حق راضى میشود همیشه او را عذاب فرمایدو صدر المتالهین فرموده رحمت الهى وسعت دارد بر هر شى‌ء و عذاب الهى بهر کس خواسته باشد میرسد و از براى هر موجودى نهایتى است که باید بآن برسد و وجود اشقیا هم لازم است و الا نظم عالم بهم میخورد و هر شى‌ء وقتى بغایت خود رسید ملائم با او است و همه موجودات مظاهر اسماء و صفات الهى هستند هو اللّه الرحمن الرحیم العزیز القهار و در حدیث است که اگر شما گناه نمیکردید خداوند شما را میبرد و و قومى میآفرید که گناه کنند و استغفار نمایند پس خداوند آنها را بیامرزد و در حدیث وارد شده که آخر کسیکه شفاعت میکند ارحم الراحمین است ولى انصاف آنستکه هیچیک از این ادله برابرى با ظواهر ادله خلود نمى‌نماید که دلالت بر خلود در عذاب دارد اگرچه در این آیه تصریح بعذاب نشده و از این قبیل است موارد دیگرى که تهدید بذکر آتش شده است ولى معلوم است که تهدید نمیشود مگر بآتشى که عذاب باشد و آتشیکه عذب باشد قابل تهدید بآن نیست چنانچه یهود هم که میگفتند ما چند روزى بیشتر در آتش نیستیم مقصودشان این بود که ما چند روزى بیشتر معذب نیستیم و خدا هم که در این آیه میخواهد ادعاى آنها را رد نماید باید بفرماید خیر همیشه معذبید و الا اگر مطابق حضرات بخواهد بفرماید که مدتى معذبید در آتش و بعد برد و سلام و عذب میشود که بر وفق ادعاء آنها حکم کرده و سوق آیه دلالت دارد بر آنکه ملاک تجرى آنها را میخواهد نفى فرماید نه صرف مقاله آنانرا، علاوه بر اینها آیات و اخبار صریحه در عذاب دائم هم هست که انشاء اللّه تعالى در موقع خود بیان میشود و اینکه گفته‌اند ثناء بصدق است در وعد نه وعید بلکه بتجاوز است در وعید بنظر حقیر بیوجه است زیرا ثناء بصدق است مطلقا چه وعد باشد چه وعید و منافات با تجاوز هم ندارد مگر ممکن است تصور نمود العیاذ باللّه خداوند دروغ بگوید بلى اگر بفرماید چنین عملى از هر کس صادر شود استحقاق چنین عقوبتى دارد یا جزایش این است چنانچه در باب قتل نفس فرموده ممکن است عفو فرماید ولى اگر بفرماید چنین عقاب را مینمایم البته خواهد فرمود چنانچه ظاهر این ادله است و اینکه خداوند فرموده من تخلف از وعده خود نمیکنم و لفظ وعید را اضافه نفرموده است براى آنستکه وعد اعم است از وعده خیر و شر نه براى آنستکه وعد اختصاص بخیر دارد چنانچه‌از مراجعه بموارد استعمال آن بدست میآید و در لغت تصریح بتعمیم شده است نهایت آنکه وقتى مقابل با وعید ذکر شود در خیر استعمال میشود مانند فقیر و مسکین که گفته اند وقتى مجتمع شوند متفرق میشوند و وقتى متفرق شوند مجتمع میگردند چنانچه در فارسى خوردن اعم است از اکل و شرب، لذا منوچهرى گفته اسبى که صفیرش نزنى مى نخورد آب نه ما کم از اسبیم و نه مى کمتر از آبست، ولى اگر با آشامیدن مقارن در ذکر شود بمعنى اکل است گویا خود ابن اعرابى هم میداند لذا میگوید بیشتر در خیر استعمال میشود نهایت آنکه اظهار حق برایش صرفه ندارد و در اصول ثابت شده است که مطلق بمقدمات حکمت دلالت بر عموم مینماید و شیخ استاد ما ره آن مقدمات را هم لازم نمیداند و اینکه گفته خداوند ارحم الراحمین است صحیح است ولى اشد المعاقبین هم هست و اینکه رحمت ما ذره از رحمت او است متین است ولى غضب ما هم رشحه از غضب او است و اما اگر کسى یک عمر معصیت ما را کند ما یک عمر بیشتر او را عقاب نمیکنیم براى آنستکه اگر کسى یک عمر اطاعت ما را هم بنماید ما یک عمر بیشتر باو احسان نمیکنیم حاصل آنکه ما همه چیزمان محدود است و همه چیز حق نامحدود و افعال خدا را بافعال ما نمیتوان قیاس نمود بعلاوه افعال ما مانند افعال حق متقن و متین نیست ما ممکن است بدون استحقاق هم تفضل و ترحمى نمائیم ولى خداوند تفضلش هم باید بمستحق تفضل برسد لذا قبلا متذکر شدم که باید استحقاق و قابلیت شفاعت و تفضل را هم در دنیا تحصیل نمود کفار چون کفران نعم نامتناهى حق را نموده‌اند استحقاق عقوبت نامتناهى را پیدا کرده‌اند و گناه بتمام مجامع قلب و مراتب وجود آنها احاطه نموده است جائى براى تفضل نسبت بآنها باقى نمانده و زنگار کفر قابلیت افاضه را از آنها سلب کرده ولى شیعیان چون اعتقادشان حق است اگر معصیت کار هم باشند باز هم محلى براى تفضل دارند و روزنه از قلبشان براى استفاضه باز است و گناه احاطه تامه بآنها ننموده لذا ببرکت ائمه اطهار که همه چیزشان را در راه محبت خدا صرف نمودند مشمول فضل الهى میشوند اگرچه استحقاق عذاب دائم را هم براى کفران نعم نامتناهى پیدا کرده باشند با آنکه قصد ندارند همیشه معصیت نمایند و اهل خلاف با کفار شریکند در استحقاق عذاب براى کفران بزرگترین‌
نعم الهى که ولایت است و عدم قابلیت تفضل براى تسخیر شیطان تمام مملکت وجودشان را و اعراض از اهل بیت عصمت و بمنع ایشان از حقشان و ممتنع شدن خلق بتبع از منافع کامله آنذوات مقدسه و رضاى آنها بفعل پیشینیانشان پس خداوند باید بمقتضاى عدلش با آنها رفتار فرماید و مخلد در آتش باشند و در اینمقام شیخ اعرابى حرف دیگرى هم زده و آن آنستکه اصحاب شى‌ء بمأنوسین با شی‌ء اطلاق میشود بنابر این آیه دلالت دارد بر آنکه آنها با آتش خوشند و چون بترهات قلندرانه اشبه بود از مقالات عالمانه، حقیر ذکر نکردم گویا خداوند میخواهد بیان خوشى آنها را بفرماید و اینکه فعلا اشاره نمودم براى آن بود که بدانید علم و عرفان جز با توسل بباب علم و معرفت براى کسى حاصل نمیشود اما روایت صدوق ره هم دلالت بر عدم خلود نمیکند زیرا فرمودند نسبت بوعید اختیار با خدا است و واجب نیست ما هم از اینجهت قبول داریم که ممکن است عفو فرماید ولى در مورد قابل و در جائیکه نفرموده باشد عقاب میکنم که ظاهرش آنستکه عفو نمى‌کنم و چون صادق است لا بد عفو نمیفرماید بلکه در جائیکه فرموده باشد جزاى چنین عملى چنین عقابى است چنانچه بیان شد حضرات میخواهند بگویند محال است عقاب دائم این خلاف ظاهر این روایت است که اگر بخواهد میکند و اگر نخواهد نمیکند بلکه ظاهر روایت بنظر حقیر بیان سبقت رحمت بر غضب است امام میخواهد بفرماید وعد با وعید اجمالا تفاوت دارد آن همه جا منجز است و این گاهى در مورد قابل عفو میشود پس دائره رحمت اوسع است از دائره غضب و اما جواب فرمایشات صدر المتالهین آنستکه وسعت رحمت بر هر شى‌ء بمعنى وسعت رحمت رحمانیه است بر کائنات و نسبت بمؤمن و کافر یکسان است و رحمت رحیمیه مخصوص است باهل ایمان چنانچه در شرح بسمله ذکر شد و چون رحمت قدر مشترک است اشکالى ندارد و رسیدن هر شى‌ء بغایت خود مفاد کلمه استرجاع است و مربوط بعدم دوام قسر نیست و بودن موجودات مظاهر اسماء و صفات الهى مؤکد دوام است و اگر وجود اشقیا نباشد نظم دنیا بهم نمیخورد بلکه نظم کامل وقتى است که همه مردم خوب باشند چنانچه بعد از ظهور ولى عصر انشاء اللّه اینطور خواهد شد و اینکه خداوند خلق میفرماید قومى را که گناه کنند براى آنستکه غفاریتش ظاهر شود نه آنکه‌
آنها را مجبور بگناه نماید العیاذ باللّه و الا نباید عذاب کند و اگر هم نکند استغفار ایشان و مغفرت خداوند آنها را معنى ندارد و آخر کسیکه شفاعت میکند ارحم الراحمین است بر فرض صحت چون مراد از شفاعت عفو است لا بد به این معنى است که شفاعت شفعا منتهى بعفو او میشود و دلالت بر مقصود ایشان ندارد فقط باقى میماند قاعده عدم دوام قسر که گمان میکنم مراد ایشان از وصول هر شى‌ء بغایت خود و ملائمت آن با او همان اصل است که از اصول مسلمه حضرات است که ما در این کتاب بناء بر تعرض این قواعد و خدشه در آنها را نداریم لذا اجمالا عرض میکنم این قاعده و سایر قواعدشان از قبیل عدم جواز امساک فیض بر مبدء فیاض و عدم جواز فصل بین علت و معلول و عدم جواز صدور واحد از کثیر و کثیر از واحد و عدم جواز انقطاع فیض و عدم جواز خلأ و عدم جواز خرق و التیام در افلاک و ترکب جسم از هیولى و و صورت و تناهى ابعاد و قاعده امکان اشرف و بسیط الحقیقة کل الاشیاء و وجوب ادوار و اکوار و غیر اینها از قواعدیکه اثباتش احتیاج بمقدمات کثیره دقیقه عقلیه دارد که خطا در آنها زیاد است بطوریکه مانع از وثوق بدلیل میشود و انسان احتمال میدهد یکى از آنها خطا باشد و تشخیص نمیدهد کدام است یا بمجرد ادعا و بقول خودشان بذوق التاله اثبات نموده‌اند هیچکدام براى نتایجى که از آنها گرفته‌اند چندان اطمینان بخش نیست که موجب تصرف در ظواهر ادله قطعیه شرعیه شود لذا بسیارى از این اصول را حضرات متکلمین مخصوصا علامه حلى علیه الرحمه به بیان اوفى رد فرموده و بعضى‌ها را هم حکماء اروپا بر طبق کشفیات جدیده منکر شده‌اند و میگویند خلافش را حس نموده‌اند و ما بگفته هیچیک از علماء جدید و قدیم دست از ظواهر اخبار و آثار ائمه اطهار برنمیداریم مگر با برهان واضحى که علم قطعى از آنحاصل شود که در اینصورت ناچار تأویلى در آنها مینمائیم آنهم بقدر ضرورت مثلا در همین موضوع بر فرض تسلم قاعده عدم دوام قسر میگوئیم مخلد در نار و عذابند ولى ادراک معذب بودن خود را نمینمایند چون بعد از سالهاى متمادى سوختن و مأیوس شدن از رحمت و بسته شدن در بهشت و جهنم و کشته شدن مرگ ناچار تن بقضاى الهى میدهند و انس میگیرند مانند کسیکه از اول عمر محبوس و معذب باعمال شاقه باشدو مأیوس از خلاصى شود البته آنشدت اول را ندارد و مانند کسانیکه خو کرده‌اند بصفات ذمیمه و اعمال قبیحه مانند بخل و حسد و حب ریاست و نظر بازى و شهوت رانى و امثال اینها و ملتفت نیستند چقدر از این اخلاق و اعمال در عذابند بلکه بخیال خودشان لذت میبرند در صورتى که بیچاره بزحمت زیاد مالى جمع نموده و نخورده و بکسى نداده و ببدترین انحاء اعاشه گذران نموده و همه مردم حتى اهل بیت و دوستان و همسایگان خود را متنفر از خود نموده و بالاخره یا ظالمى مالش را برده یا سارقى دزدیده یا سوخته یا غرق شده یا مرده و دیگرى خورده و خودش در عذاب و زحمت بوده ولى ملتفت نبوده و بیچاره حسود در آتش حسد میسوزد و میسازد و خودش را بخطرات میاندازد که دیگرى را مانند خود کند و موفق نمیشود و چون ملائم با طبع او است ملتفت نیست که این عذاب از حسد است باید او را از خود دور کند همچنین طالب ریاست ممکن است خودش و دنیائى را آتش بزند و بسوزاند و ملتفت نباشد میسوزد و ادراک عذاب خود را نکند چنانچه در این زمان میبینیم چند نفر ریاست طلب عالمى را ویران نموده‌اند و بواسطه حب غلبه ادراک نمیکنند که چه بر سر خودشان و اهل عالم آورده و میآورند و کسانیکه عادت بنظر بازى و تعدى بناموس مردم نموده‌اند دائما در عذابند هر کس را مى‌بینند میخواهند و میسر براى آنها نمیشود نه لذت از آسایش میبرند نه لذت از صحبت نه از علم نه از عبادت شبها تا صبح نمیخوابند و اغلب در کوچه و خیابان ویلان و سرگردانند و بهزار مرض مبتلا میشوند و عذاب الهى را در دنیا و آخرت مى‌چشند ولى چون ملائم با طبعشان است ادراک نمیکنند حتى روایت دارد اینها در جهنم هم مشغول بنظر بازى هستند یعنى زنان زانیه و مردان زناکار وقتى مقابل با یکدیگر میشوند پناه میبریم بخدا به بینید این صفات و ملکات رذیله وقتى در نفس رسوخ پیدا کرد تا کجا با انسان همراه است تا میتوانید نگذارید این صفات ملکه شود و با مراجعه باهلش یعنى اطباء روحانى معالجه کنید تا موفق بتصفیه و بازگشت بحق شوید بنابراین آنها در آنجا هم معلوم میشود از این عمل لذّت میبرند با آنکه معذّبند چنانچه در دنیا هم حالشان همین بود پس میتوان گفت عذاب دائم است اگرچه ادراک نیست ولى حق همانستکه عذاب دائم‌است و ادراک هم میکنند چون با عدم ادراک عذاب حقیقى نیست و اللّه اعلم. [ نظرات / امتیازها ]
82) ایمان بآنچه باید اعتقاد نمود از اصول دین و مذهب و اعمال صالحه از فعل واجبات و کف نفس از محرمات موجب خلود در بهشت است چون حذف متعلق و جمع محلّى بالف و لام مفید عموم است و در منهج الصادقین است که خلود اگرچه بحسب وضع بمعنى مکث طویل است ولى اینجا مراد دوام و ثبات میباشد باجماع امّت و بنظر حقیر این بیان خالى از وجه است زیرا خلود در لغت هم بمعنى دوام و جاویدان و همیشگى ترجمه شده است و در عرف هم به همین معنى استعمال میشود و اینکه بهشت را خلد نامیده‌اند براى آنستکه دائم و جاویدان است بنابراین شبهه در دلالت این آیه و آیه سابق بر خلود باقى نمیماند و نیز دلالت دارد این دو آیه جمعا بر آنکه مؤمن مخلّد در آتش نیست زیرا که شرط خلود در نار بموجب آیه قبل آنستکه گناه احاطه بشخص کرده باشد و هیچ ثواب نداشته باشد و شرط خلود در بهشت هم آنستکه ایمان و اعمال صالحه داشته باشد پس اگر فرض شود کسى ایمان داشته باشد و اعمال صالحه نداشته باشد باید نه در جهنم مخلد باشد و نه در بهشت و لازمه‌اش آنستکه چندى در جهنم باشد و بعد به بهشت برود زیرا عکسش که ابتداء به بهشت برود و بعد بجهنم خلاف اجماع است و منافى با اعتبار و غلبه رحمت بر غضب و خلود چنانچه با منقطع الاخر بودن منافى است با منقطع الاول بودن هم وفق ندارد. [ نظرات / امتیازها ]