از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(کذلک نقص علیک من انباء ما قد سبق وقد اتیناک من لدنا ذکرا) (این چنین از اخبار مربوط به حوادث گذشته ، برای تو بازگو می کنیم و به تحقیق از جانب خود به تو ذکری داده ایم .) در این آیه خطاب به پیامبر ص می فرماید: این ماجرای موسی و امت او و سایرحوادث امتهای گذشته را ما برای تو بیان کرده ایم و ما از جانب خود ذکر (یعنی قرآن کریم ) را بر تو نازل کرده ایم که شامل معارف متنوعی است و در خلال داستانها وعبرتها، حقایق و اخلاقیات و شرایع را بیان نموده است‌. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيد علي بهبهاني - تفسیر تسنیم
ما نیازمند به ائمه(علیهم السلام) هستیم شما در اصول مستحضرید وقتی گفتند که باید روایات را بر قرآ‌ن کریم عرضه کرد هم در اصول هم در فقه، در اصول در بحث نصوص علاجیه آنجا گفتند که وقتی دوتا خبر متعارض داریم الاّ ولابد باید بر قرآن عرضه کنیم در فقه در مسئلهٴ شرط گفتند در باب کتاب بخش شروط، شرطی صحیح و نافذ است که مخالف کتاب و سنّت نباشد هم در فقه و هم در اصول گفتند عرض بر قرآن لازم است یک، و معیار عدم المخالفة است نه وجود الموافقه دو، ما به دنبال موافق نباید بگردیم برای اینکه قرآن کریم به منزلهٴ قانون اساسی است کلیات را می‌گوید نه جزئیات را ما در امور جزئی وقتی که باید بر قرآن عرضه کنیم باید ببینیم مخالف قرآن نباشد نه موافق قرآن، موافقت قرآن شرط نیست نه در اصول نه در بحث فقه شروط نه در فقه، مخالف قرآن ضرر دارد با کلیات و قوانین اساسی قرآن نباید مخالف باشد وقتی مخالف نشد آن کسی که عِدل قرآن است یعنی عترت زمینه را مشخص می‌کند که فلان نماز جهر است، فلان نماز اِخفات است، حج احکامش این است، طواف احکامش این است و مانند آن، پس معیار عدم مخالفت قرآن است چه در فقه چه در اصول نه موافقت کتاب الله.
مطلب بعدی آن است که این متشابهات در ذیل همان آیهٴ اوایل سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» گذشت که روایات هم مثل قرآن کریم دو بخش دارد ناسخ و منسوخ دارد، متشابه و محکم دارد، عام و خاص دارد، مطلق و مقیّد دارد، مُجمل و مبیّن دارد مرحوم صدوق در عیون نقل کرده روایات فراوانی به تعبیر سیدناالاستاد مُستَفیض است که در بحث آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» گذشت روایات مُستفیضه است که اهل بیت فرمودند اخبار ما متشابه دارد و محکم دارد خب، اگر متشابه را غیر از آنها نمی‌فهمند فعل الإمام امامٌ معنای متشابه داشتن این است که متشابه دوتا مطلب دارد یکی تأویل دارد یکی تفسیر، تأویل متشابه را غیر از آنها کسی نمی‌دانند اما تفسیر متشابه مقدور علماست خب ما متشابهات آیات را به وسیلهٴ ائمه حل بکنیم متشابه ائمه را با چه وسیله‌ حل بکنیم با خبر؟ خبر آنها هم که باز متشابه است و محکم، ردّ متشابه به محکم یک هدایت تفسیری است در همان نصوص مُستفیضه‌ای که ائمه فرمودند اخبار ما متشابه و محکم دارند فرمودند: «مَن ردّ متشابه القرآن إلی محکمه فقد هُدی إلی صراط مستقیم»[13] تأویل در مقابل تفسیر است تفسیر را علما می‌فهمند اما تأویل را غیر از ائمه کسی نمی‌داند که یعنی چه، در بخشهایی که مربوط به ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾[14] آنجا گذشت که تأویل از سنخ لفظ نیست، از سنخ مفهوم نیست، از سنخ معقولات نیست، از سنخ مقولات نیست تأویل یک امر خارجی است که کلّ قرآن تأویل دارد و خدای سبحان فرمود قیامت تأویل قرآن می‌آید ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾ و وجود مبارک یوسف به یعقوب(سلام الله علیهما) بعد از اینکه آن صحنه را عینی و خارجی دیدند فرمود: ﴿یَا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ﴾[15] ﴿تَأْوِیلُ﴾ یعنی «تأویل ما رأیته» نه تفسیر تأویل مربوط به لفظ نیست تأویل مربوط به مفهوم نیست تأویل مربوط به درس حوزه و دانشگاه نیست تأویل مربوط به حقایق عینی است که نزد اهل بیت است بنابراین ردّ متشابه به محکم کارِ عالِمان دین است تأویلِ متشابه چه متشابه قرآنی چه متشابه روایی را خدا روزی کسی نکرده اینها فقط همان خاندان عصمت‌اند که عین حقیقت چیست، می‌بینید وقتی اینها حرف می‌زنند برابر با تأویل حرف می‌زنند یک وقت است کسی عابدانه، زاهدانه نصیحت می‌کند می‌گوید حرام‌خوری نکنید، رانت‌خواری نکنید، رشوه‌خواری نکنید عذاب خدا در بر هست مسئولیت دارید مالِ مردم است اینها یا فقیهانه است یا محدّثانه است یا عابدانه است یا زاهدانه اما یک وقت می‌بینید نهج‌البلاغه را مطالعه می‌کنید وجود مبارک حضرت امیر فرمودند اشعث‌بن‌قیس شبانه که آمده چون پرونده داشت فردا محاکمه او بود شب «طرقنا بملفوفة» حلوایی را پیچیده زیر لباس نگه داشته آورده من از بویِ بد این حلوا منزجر شدم این قِی‌کردهٴ افعی است این حرفِ فقیه نیست، حرف عابد و زاهد نیست حرف عارف است این کسی است که تأویل، تأویل یعنی تأویل می‌داند رشوه، قِی‌کرده و بالا آوردهٴ مار است حضرت که مبالغه نکرده ـ معاذ الله ـ که فرمود: «عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْقَیْئِها»[16] مثل اینکه آب دهن یک مار را شما حلوا درست کردی یا بالا آوردهٴ مار را یک حلوا درست کردی آوردی چون فردا به همان صورت در می‌آید این کسی که می‌گوید: «لو کُشف الغطاء ما ازددت یقینا»[17] این دارد می‌بیند که رشوه همان قی‌کردهٴ مار است سمّی است آن که می‌گوید گناه نکن معصیت است او فقیه است و عابد است و زاهد، آن که می‌گوید سم نخور او عارف است، یک وقت است خودش را به لباس عارف در می‌آورد او مقلّد است او عارف نیست اما اگر مرد است و عارف است باید بو بکشد اگر بوی سم می‌دهد می‌فهمد دیده، وجود مبارک پیغمبر بعضیها احساس می‌کرد بدبوست فرمود: «تعطّروا بالاستغفار لا تفضحنّکم روائح الذنوب»[18] بعضیها که نزد حضرت می‌آمدند حضرت بینی‌اش را می‌گرفت می‌گفت این چه کسی است، این را می‌گویند عارف برای اینکه تأویل این گناه همان لجن است این لجن را حضرت الآن احساس کرده بینی‌اش را گرفته و وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْقَیْئِها» این معنی تأویل است که ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾ باطن گناه این است فرمود چون باطن گناه این است دیگران باید بمیرند و ببینند من هم‌اکنون می‌بینم «لو کُشف الغطاء ما ازددت یقینا» بنابراین متشابهات در روایات فراوان است در آیات هم هست، تأویل متشابه را غیر از این ذوات قدسی کس دیگری نمی‌داند تفسیر متشابهات با ارجاع به محکمات حل است اما اختلاف فتوا دلیل نیست بر اینکه این شیء متشابه است و حلّش آسان نیست الآن ما یک آیه داریم خیلی شفاف و روشن ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ﴾[19] این آیه دیگر مشترک لفظی و مشترک معنوی و مجاز و اینها که در آن نیست معنایش خیلی شفاف و روشن است یک چندتا روایت هم داریم آن هم مثل همین آیه روشن است, اما شما ببینید فتوای مراجع ما در اثر غیبت دربارهٴ نماز جمعه پنج فتوای رو در روی هم است بعضی می‌گویند نماز جمعه در عصر غیبت حرام است بدعت است چون مَنصب امام است زمان مرحوم آقای بروجردی و اینها به زحمت مرحوم آقای خوانساری نماز جمعه می‌خواند بعدها کم کم حل شد مگر کسی جرأت داشت نماز جمعه بخواند اینها حرامِ عینی می‌دانستند بعضیها می‌گویند نه خیر, حرامِ عینی نیست در قبال این واجبِ تعیینی است و در عصر غیبت غیر از نماز جمعه چیزی کافی نیست این رو در روی آن است. قول سوم آن است که نماز جمعه در عصر غیبت واجب تخییری است و نه تعیینی منتها با وجوب احتیاط, احتیاط واجب این است که چهار رکعت را ضمیمه بکند, قول چهارم این است که نماز جمعه در عصر غیبت واجب تخییری است با احتیاط مستحب که چهار رکعت را ضمیمه بکند, قول پنجم که و هو الحق است نه خیر واجب تخییری است احتیاط هم لازم نیست خب این آرای پنج‌گانه را ما از همین آیه و چندتا روایت در می‌آوریم ما چند بار فرمایش مرحوم شیخ طوسی را در همین مجلس تفسیر یا بحثهای فقهی خواندیم مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف عُدةالاصول که همین یک جلد, جلد اول عُدةالاصول صفحهٴ 356 ایشان می‌فرمایند من چرا وادار شدم به تدوین اصول و تنظیم مراحل فکری در عدةالاصول جلد اول صفحهٴ 356 می‌فرماید: «قد ذَکرتُ ما وَرد عنهم(علیه السلام) مِن الأحادیث المختلفة الّتی تَختصّ بالفقه فی کتابی المعروف بالاستبصار و فی کتاب تهذیب» چون این عُدّه را بعد از استبصار و تهذیب مرقوم فرمودند, فرمود من آن روایات را در آن دو کتاب روایی جمع کردم یعنی گرد آوردم و روایات هم کاملاً با هم مختلف‌اند «و قد ذَکرتُ» در این دو کتاب «ما یَزید علی خمسة آلاف حدیث» بیش از پنج هزار حدیث را من جمع‌آوری کردم «و ذکرتُ فی أکثرها اختلاف الطائفة فی العمل بها» در اکثر این نصوص گفتند که طایفهٴ امامیه در عمل به اینها اختلاف فتوا دارند «و ذلک أشهر مِن أن یَخفیٰ» اختلاف علمای ما اشهر از آن است که برای کسی مخفی باشد این جمله را خوب تأمّل بفرمایید «حتّی أنّک لو تأمّلتَ اختلافهم فی هذه الأحکام» اگر شما خلاف را که بعدها شیخ طوسی نوشت مختلف را که بعدها علامه نوشت این اختلاف فتاوا را شما ملاحظه بکنید «حتّی أنّک لو تأمّلتَ اختلافهم فی هذه الأحکام وجدته یَزید علی اختلاف أبی حنیفة و الشافعی و مالک» یعنی اختلافی که بین ابی‌حنیفه و شافعی و مالک است یک طرف, اختلافی که بین علمای ما شیعه است یک طرف, این اختلاف داخلی ما بیش از اختلاف خارجی آن سه مذهب است خب پس روایات با داشتن اهل بیت مشکل اختلاف را حل نکرد اختلاف بر اساس اجتهاد است نه منشأش تشابه, غالب این روایات هم متشابه نیست «و وجدتهم» بعد می‌فرماید نصیحت هم می‌کند می‌گوید اینها اختلاف دارند خب یکی نماز جمعه را حرام می‌داند یکی نماز جمعه را واجب عینی می‌داند و بینهما هم اوساط اما همهٴ اینها برادرانه زندگی می‌کنند این نصیحت سیاسی, اجتماعی است که ایشان دارند می‌فرماید: «و وجدتهم مع هذا الاختلاف العظیم لم یَقطع أحدٌ منهم موالاة صاحبه و لم یَنته إلی تَضلیله و تفسیقه و البرائة مِن مخالفته» فرمود هیچ کدام دیگری را طرد نکرده با هم در جامعه زندگی می‌کردند. غرض این است که تشابه در روایات فراوان است مثل آیه, تشابه تأویلی دارد که غیر از اهل بیت کسی نمی‌داند یک تفسیر و تبیینی دارد که برای علما مقدور است و قرآن کریم مرجع متشابهات را همان محکمات قرار داده که فرمود: ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ﴾[20] بنابراین می‌شود با ارجاع متشابهات به محکمات مسئله را حل کرد نیاز ما به ائمه برای آن است که خود قانون اساسی ما را به اهل بیت ارجاع داده هم آیه تطهیر هم آیه مباهله, سورهٴ مبارکهٴ «حشر» فرمود: ﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾[21] ببینید پیغمبر چه می‌گوید دیگر از این شفاف‌تر شما چه می‌خواهید یک امر روشنی است فرمود ببینید پیغمبر چه می‌گوید, پیغمبر هم حدیث ثقلین را گفتند, پس خود قرآن کریم ما را به اهل بیت ارجاع داده و هزارها حکم است که بدون اهل بیت حل نمی‌شود جزئیات همان طوری که نَفلیه و ألفیه داریم هزارها حکم داریم از وجود مبارک امام صادق و امام کاظم همین زراره و دیگری می‌گوید من چهل سال است خدمت شما هستم احکام حج را سؤال می‌کنم تمام نمی‌شود فرمود چگونه کسی خانه‌ای که از عهد قدیم مَعبد انبیا و اولیا بوده تو می‌خواهی چهل ساله احکام حج را بفهمی خب اینهاست دیگر, بنابراین نیاز به ائمه(علیهم السلام) هم برای تفسیر قرآن است هم برای حجّت بودن است هم برای احکام است و حِکم است و هزارها نیازهای دیگر اما تأویل را غیر از اینها کس دیگری نمی‌داند تأویل همین است ما هم الآن که داریم این نهج‌البلاغه را بحث می‌کنیم داریم قصّه می‌گوییم هنر در این است که انسان این بو بکِشد آنها گفتند خود هنردان دیدنِ آتش عیان, اگر مردی الآن که آتش این همه شعله دارد ببین آتش که بالفعل موجود است ممّا لا ریب فیه, وجود مبارک امام رضا فرمود از ما نیست کسی که بگوید بهشت و جهنم الآن خلق نشده آتش هست گُر می‌کِشد ألو آن بلند است خب ما نمی‌بینیم ما خیلی بخواهیم هنرمندانه حرف بزنیم زاهدانه و عابدانه سخن بگوییم اما بگوییم این ألو آتش است این گُر گرفته این نیست
خود هنر دان دیدنِ آتش عیان نی گَپ دلّ علی النار دخان
آن که می‌گوید چون دودی هست پس آتشی هست او دارد گَپ می‌‌زند او هنرمند نیست اما دربارهٴ اینکه گاهی غضب یا غضبان بر ذات اقدس الهی اطلاق می‌شود بله, گاهی هم اطلاق می‌شود اما با قرینه اطلاق می‌شود غضبی که در انسان است مثل وجود مبارک موسای کلیم یک حالت نفسانی است وقتی غضب هست دیگر رضا و رحمت و اینها نیست این غضب باید تمام بشود آن رضا و رحمت باید شروع بشود لذا ذات اقدس الهی دربارهٴ غضب موسای کلیم فرمود: ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الْغَضَبُ أخَذَ الألوَاحَ﴾[22] اما دربارهٴ ذات اقدس الهی غضب حالت نفسانی نیست این در عین حال که غضبان است رحمان است که «لا یشغله شأن عن شأن»[23] در حال قَهر مِهر دارد این در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که در خطبهٴ 196 نهج‌البلاغه این‌چنین آمده است که فرمود خدای سبحان طوری است که «لا یَلویه شخصٌ عن شخصٌ و لا یُلهیه صوتٌ عن صوت و لا تَحجزه هبةٌ عن سلب و لا یشغله غضبٌ عن رحمة»[24] در عین حال که غضبان است رحمان است پس با غضبان بودن وجود مبارک موسای کلیم خیلی فرق است موسای کلیم ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ﴾ اما ذات اقدس الهی در عین غضبان, رحمان است در عین رحمان, غضبان است در بیانات دیگر وجود مبارک حضرت امیر در نهج‌البلاغه دارد که اگر یک وقت مثلاً خدا را ما به این اوصاف متّصف کردیم باعث تغیّر و دگرگونی حال او نیست یا حالت نفسانی برای خدا نیست خطبهٴ 186 نهج‌البلاغه آنجا دارد که «لاَ تُدْرِکُهُ الْحَوَاسُّ فَتُحِسَّهُ وَ لاَ تَلْمِسُهُ الْأَیْدِی فَتَمَسَّهُ وَ لاَ یَتَغَیَّرُ بِحَالٍ وَ لاَ یَتَبَدَّلُ فِی الْأَحْوالِ» بنابراین غضب اگر دربارهٴ خدا حتی کلمهٴ غضبان اگر دربارهٴ ذات اقدس الهی به کار رفت به این معنا نیست نظیر آنچه وجود مبارک موسای کلیم غضبان بود این‌چنین غضب داشته باشد.
یا «لا تنقض الیقین أبداً بالشک»[25] این متشابه نیست یکی می‌گوید با شکّ در مقتضی وحدت قضیه مُتیقّن و مشکوکه محفوظ است یکی می‌گوید نیست, یکی می‌گوید استصحاب صادق است یکی می‌گوید نیست این هیچ کدام متشابه نیست یکی می‌گوید ما باید مقتضی را احراز بکنیم شکّ در مانع و رافع داشته باشیم تا وحدت قضیتین محفوظ باشد شکّ لاحق و یقین سابق حاکم بشود یکی می‌گوید نیست اینها متشابه نیست بنابراین در خود اخبار هم متشابهات فراوان است روایاتی که مرحوم صدوق در عیون نقل کرده و در ذیل آیهٴ ﴿وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾[26] در بحث روایی همین آیه اوایل سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» گذشت آنجا روایات مستفیض بود که اخبار ما متشابه دارد, اما آنچه مربوط به همین جریان وجود مبارک امام کاظم بود دربارهٴ آن مار و شیر یا دربارهٴ وجود مبارک امام جواد(سلام الله علیه) بود خب بعضی از نُسخ خطّی قدیمی اینها را دارد مخصوصاً دربارهٴ وجود مبارک امام جواد که بعضیها تحقیق کردند این ثلاثین ألف را دارد این طور نیست که ألف نباشد این کلمهٴ ألف هست ولی ظاهراً بهترین توجیه همان توجیهی است که دربارهٴ بیانات نورانی حضرت امیر هست که بالاتر از اینها و مهم‌تر از اینهاست که فرمود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن لحظه در کنار گوش من دری از علم گشود که از آن در هزار در و از هر دری هزار در آن روزها کلمهٴ میلیون رواج نداشت نه بحثهای اقتصادی میلیونی داشتند نه رقم میلیونی رایج و دارج بود می‌گفتند ألف ألف, اگر کسی از ألف ألف سخن می‌گفت او را متّهم می‌کردند به مبالغه می‌گویند فلان کس را رها کنید این ألف ألف می‌گوید یعنی از میلیون حرف می‌زند خب, این بیان نورانی حضرت امیر دارد یک میلیون مطلب را وجود مبارک پیغمبر به من آموخت حالا هر توجیهی که در آنجا شد در سی هزار هم می‌شود کار آسانی است دیگر وقتی یک میلیون حل شد سی هزار هم حل می‌شود یکی از بهترین توجیهاتش همین بود که وقتی قاعدهٴ کلیه را به وجود مبارک حضرت گفت از این قاعدهٴ کلی یک میلیون مطلب در می‌آید حالا برای معصوم ممکن است که وحدت در کثرت باشد گذشته از اینکه یک قانون کلّی است ضابطه‌ای است کثرت هم به آنها داده بشود ولی برای دیگران هست شیخناالاستاد مرحوم علامه شعرانی(رضوان الله علیه) در تعلیقاتی که بر شرح اصول مرحوم ملا صالح مازندرانی دارند چون اصول کافی مرحوم کلینی را عدّه‌ای شرح کردند مرحوم ملا صالح مازندرانی که داماد مرحوم مجلسی بود(رضوان الله علیهما) شرح کرده این فروع را شرح نکرده فقط اصول را شرح کرده یعنی جلد اول و دوم با روضهٴ کافی که جلد هشتم است شرح کرده شیخناالاستاد مرحوم علامه شعرانی تصحیح کرده تعلیق زده برخی از این تعلیقات از خودِ متن علمی‌تر و قوی‌تر است به این قسمت که می‌رسند که گاهی ممکن است هزار مطلب یا کمتر مطلب یکجا افاضه بشود می‌فرماید این در بین بشر خیلی مهم نیست چه رسد برای آنها بعضی از اشکال هندسی را مثال می‌زنند می‌گویند فلان شکل هندسی آن روزها این طور بود پانصد مسئلهٴ عمیق هندسی را ما از این شکل سه, چهارتا خط در می‌آوریم خب اگر بشر بتواند از شکل قطّاع پانصد مسئله در بیاورد یک ولیّ خدا پنجاه هزار, پانصد هزار برای او سهل است بنابراین همان توجیهی که دربارهٴ وجود مبارک حضرت امیر است که یک میلیون مطلب را وجود مبارک پیغمبر بر من آموخت همان توجیه دربارهٴ ثلاثین ألف است و مانند آن, و این ایام را هم در خدمت حضرت زهرا(سلام الله علیها) هستید اگر خب به روضهٴ اینها موفقید که «طوبیٰ لکم و حُسن مآب» وگرنه به بطالت بگذرانید بعید است که حضرت راضی باشد این خطبهٴ نورانی حضرت را مطالعه می‌کنید, مباحثه می‌کنید آنها که ذوق سیاسی و اجتماعی دارند خطابه‌اش را هم می‌خوانند آنها که این ذوق را ندارند لااقل خطبه‌اش را بخوانند ببینند حضرت در این خطبه و خطابه چه کارها کرده.
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مسعود سلطاني - تفسیر نور محسن قرائتی
در نقل تاریخ انبیا برکات زیادى وجود دارد از جمله:
الف: افزایش علم و آگاهى، ب: بدست آوردن بصیرت و پیدا کردن راه سعادت، ج: تنبیه و تذکّر مردم، د: بشارت و دلگرمى مؤمنین.
پیام ها
1- نقل تاریخ، یکى از شیوه‏هاى تربیتى قرآن است. «کذلک نقصّ»
2- داستان‏هاى قرآن، بهترین و صادق‏ترین داستان‏هاست، زیرا گوینده‏ى آن خداوند و مخاطبش پیامبر صلى الله علیه وآله و ماجراى آن حقیقى است. «نقصّ علیک»
3- در بیان تاریخ، از نقل جزئیاتى که دانستن و ندانستن آنها نقشى در هدف ندارد، خوددارى کنید. «من انباء»
4- هر تاریخى ارزش بیان ندارد، اخبار مهم قابل نقل است.(113) «انباء»
5 - تاریخ وسیله‏ى تذکّر است، نه عامل سرگرمى. «انباء ما قد سبق - ذکرا»
6- قرآن یاد و یادآور مهمّى است. («ذکراً» با تنوین نشانه‏ى عظمت است.)
7- سرچشمه‏ى تاریخ و داستان‏هاى قرآنى، وحى الهى است، نه گفته‏هاى این و آن. «لدنّا»113) انباء» جمع «نبأ» به خبر مهم و مفید گفته مى‏شود. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مرضيه اسدي - تفسیرنور
در نقل تاریخ انبیا برکات زیادى وجود دارد از جمله:
الف: افزایش علم و آگاهى، ب: بدست آوردن بصیرت و پیدا کردن راه سعادت، ج: تنبیه و تذکّر مردم، د: بشارت و دلگرمى مؤمنین.
پیام ها
1- نقل تاریخ، یکى از شیوه‏هاى تربیتى قرآن است. «کذلک نقصّ»
2- داستان‏هاى قرآن، بهترین و صادق‏ترین داستان‏هاست، زیرا گوینده‏ى آن خداوند و مخاطبش پیامبر صلى الله علیه وآله و ماجراى آن حقیقى است. «نقصّ علیک»
3- در بیان تاریخ، از نقل جزئیاتى که دانستن و ندانستن آنها نقشى در هدف ندارد، خوددارى کنید. «من انباء»
4- هر تاریخى ارزش بیان ندارد، اخبار مهم قابل نقل است.(113) «انباء»
5 - تاریخ وسیله‏ى تذکّر است، نه عامل سرگرمى. «انباء ما قد سبق - ذکرا»
6- قرآن یاد و یادآور مهمّى است. («ذکراً» با تنوین نشانه‏ى عظمت است.)
7- سرچشمه‏ى تاریخ و داستان‏هاى قرآنى، وحى الهى است، نه گفته‏هاى این و آن. «لدنّا» [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رضا رضائي
برگزیده تفسیر نمونه :
(آیه 99)- پس از پایان گرفتن بحثهاى مربوط به تاریخ پر ماجراى موسى و بنى اسرائیل یک نتیجه گیرى کلى نیز قرآن روى آن مى‏نماید و مى‏گوید: «این چنین اخبار گذشته را براى تو (یکى بعد از دیگرى) باز گو مى‏کنیم» (کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ).
سپس اضافه مى‏کند: «و ما از ناحیه خود قرآنى به تو دادیم» (وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً). قرآنى که مملوّست از درسهاى عبرت، دلایل عقلى، اخبار آموزنده گذشتگان و مسائل بیدار کننده آیندگان. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » سایت تبیان
تفسیر کشاف
الکاف فی (کذلک ) منصوب المحل ، و هذا موعد من الله عز و جل لرسوله صلی الله علیه و سلم ، أی : مثل ذلک الاقتصاص و نحو مااقتصصنا علیک قصة موسی و فرعون ، نقص علیک من سائر أخبار الأمم و قصصهم و أحوالهم ، تکثیرا لبیناتک ، و زیادة فی معجزاتک ، و لیعتبر السامع و یزداد المستبصر فی دینه بصیرة ، و تتأکد الحجة علی من عاند و کابر . [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
تفسیر نور
در نقل تاریخ انبیا برکات زیادى وجود دارد از جمله: الف: افزایش علم و آگاهى، ب: بدست آوردن بصیرت و پیدا کردن راه سعادت، ج: تنبیه و تذکّر مردم، د: بشارت و دلگرمى مؤمنین. 1- نقل تاریخ، یکى از شیوه‏هاى تربیتى قرآن است. «کذلک نقصّ» 2- داستان‏هاى قرآن، بهترین و صادق‏ترین داستان‏هاست، زیرا گوینده‏ى آن خداوند و مخاطبش پیامبر صلى الله علیه وآله و ماجراى آن حقیقى است. «نقصّ علیک» 3- در بیان تاریخ، از نقل جزئیاتى که دانستن و ندانستن آنها نقشى در هدف ندارد، خوددارى کنید. «من انباء» 4- هر تاریخى ارزش بیان ندارد، اخبار مهم قابل نقل است. <622> «انباء» 5 - تاریخ وسیله‏ى تذکّر است، نه عامل سرگرمى. «انباء ما قد سبق - ذکرا» 6- قرآن یاد و یادآور مهمّى است. («ذکراً» با تنوین نشانه‏ى عظمت است.) 7- سرچشمه‏ى تاریخ و داستان‏هاى قرآنى، وحى الهى است، نه گفته‏هاى این و آن. «لدنّا» [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  . پوربافراني - کشاف
تفسیر کشاف
الکاف فی (کذلک ) منصوب المحل ، و هذا موعد من الله عز و جل لرسوله صلی الله علیه و سلم ، أی : مثل ذلک الاقتصاص و نحو مااقتصصنا علیک قصة موسی و فرعون ، نقص علیک من سائر أخبار الأمم و قصصهم و أحوالهم ، تکثیرا لبیناتک ، و زیادة فی معجزاتک ، و لیعتبر السامع و یزداد المستبصر فی دینه بصیرة ، و تتأکد الحجة علی من عاند و کابر
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيد حسين نقوي - ترجمه تفسیر مجمع البیان
و این گونه سرگذشت پیشینیان را بر تو باز مى گوییم
پس از به تابلو بردن سرگذشت موسى، اینک قرآن در آیات مورد بحث روى سخن را به پیامبر گرامى صلى الله علیه وآله نموده و مى فرماید:
کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ
همان گونه که سرگذشت موسى و قومش را براى تو بیان کردیم، سرگذشت دیگر گذشتگان را نیز براى تو باز خواهیم گفت؛
وَ قَدْ اتَیْناکَ مِنْ لَّدُنَّا ذِکْراً.
و بى گمان ما این قرآن و این کتاب پرشکوه را، از جانب خویش به تو ارزانى داشتیم.
منظور از «ذکر» در این جا قرآن شریف مى باشد، چرا که همه مفاهیم و مقررات دینى را یادآورى مى کند. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  اعظم زارع بيدکي - تفسیر نمونه
(آیه 99)- پس از پایان گرفتن بحثهاى مربوط به تاریخ پر ماجراى موسى و بنى اسرائیل یک نتیجه گیرى کلى نیز قرآن روى آن مى‏نماید و مى‏گوید: «این چنین اخبار گذشته را براى تو (یکى بعد از دیگرى) باز گو مى‏کنیم» (کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ).

سپس اضافه مى‏کند: «و ما از ناحیه خود قرآنى به تو دادیم» (وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً). قرآنى که مملوّست از درسهاى عبرت، دلایل عقلى، اخبار آموزنده گذشتگان و مسائل بیدار کننده آیندگان.



[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : به چه استنادی ذکری قرآن معنا شده؟
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.