از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
شماره صفحه : 445 حزب : 89 جزء : بیست و سوم سوره : یس
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
77) (اولم یرالانسان اناخلقناه من نطفه فاذا هوخصیم مبین ): (آیا انسان نمی بیند که ما او را از نطفه ای آفریده ایم ؟ پس ناگهان دشمنی آشکار است ؟) [ نظرات / امتیازها ]
78) (وضرب لنا مثلا ونسی خلقه قال من یحی العظام وهی رمیم ): (وبرای ما مثالی زده و خلقت ابتدایی خود را فراموش کرده و می گوید: چه کسی این استخوانهای پوسیده را با این که فرسوده شده ، زنده می کند؟). [ نظرات / امتیازها ]
79) (قل یحییهاالذی انشاها اول مره وهوبکل خلق علیم ): (بگو همان خدایی که باراول آن رابدون الگوایجادکرده دوباره زنده اش می سازدواوبه همه مخلوقات داناست ) [ نظرات / امتیازها ]
80) (الذی جعل لکم من الشجرالاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون ):(همان خدایی که برای شما از درخت سبز آتش پدید آورد، پس شما از آن آتش می افروزید)خطاب به رسولخدا ص می فرماید تو از شرک اینها و برگزیدن آلهه به طمع نصرتشان اندوهگین نباش و بدان که ما از کار آنها غافل نیستیم و هم مشرکین و هم معبودهایشان را برای عذاب احضار می کنیم و از آشکار ونهان آنها باخبریم .در ادامه می فرماید: آیا انسان علم قطعی ندارد به اینکه ما او را از نطفه و آبی حقیرآفریدیم با این حال ناگهان دشمنی سرسخت برای خالق خود شده است و بعثت وحشر را انکار می کند؟انسان برای ما مثالی زده وخلقت خود را فراموش کرده و می گوید: چه کسی این استخوانهای پوسیده شده را زنده می کند؟ توای پیامبر درجواب او بگو، همان خدایی که بار اول آن را از عدم محض و بدون الگو ایجاد کرده قادر است تا دوباره از همین استخوانهای پوسیده او را زنده سازد. چون او خدایی است که به همه مخلوقات داناست ، یعنی چیزی را فراموش نمی کند و نسبت به آن جهل ندارد، پس همانطور که ابتدا این بشر را آفریده درحال حیات و مماتش نسبت به او جاهل نبوده حالا هم قادراست که آن استخوانها را زنده کند. و این امر استبعادی ندارد چون او همان خدایی است که می تواند از درخت سبز آتش را ایجاد کند که شما از آن آتش بیفروزید، بااینکه آب و آتش با هم منافیند و درخت تر کجا و آتش سوزان کجا؟ پس همین خدا می تواند مردگان را زنده سازد و این امر بر او دشوار نیست . [ نظرات / امتیازها ]
81) (اولیس الذی خلق السموات و الارض بقادر علی ان یخلق مثلهم بلی وهوالخلاق العلیم ): (آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده ، قادر نیست که مانندآنها را بیافریند؟ چرا، بلکه او آفریدگار بسیار داناست ) [ نظرات / امتیازها ]
82) (انما امره اذآ اراد شیئا ان یقول له کن فیکون ): (همانا امر او منحصراچنین است که وقتی اراده چیزی را بنماید، به آن می گوید: باش ، پس موجود می شود) [ نظرات / امتیازها ]
83) (فسبحان الذی بیده ملکوت کل شـی ء و الیه ترجعون ): (پس منزه است آنکه سلطنت و ملکوت همه چیز بدست اوست و به سوی او بازمی گردید)آیه شریفه با لحن استفهام انکاری می فرماید: چگونه ممکن است که این خدایی که آسمانها و زمین را با همه وسعتی که دارند خلق کرده و آن نظام عام و عجیب را درسراسر عالم امکان برقرار کرده به طوریکه جزئیات آن غیرقابل شمارش است ، نتواندمثل (49) همین انسانها را دوباره خلق کند؟ نه هرگز چنین نیست ، بلکه ، او قادر است ،چون آفریننده ای بسیار داناست . و نفس انسانی با موت بدن از بین نمی رود، بلکه محفوظ می ماند تا در نهایت بسوی خدای سبحان بازگردد درحالیکه بدنی که در اعاده ایجاد می شود عینا همان بدن نیست ، بلکه نظیر و مثل آن است اما روح و کالبد همان است که بود و چون تشخص به روح است و ماده ایجاد بدن اعاده شده ، نیز همان بدن اولی است لذا می گوئیم همان فرد مجددا زنده می شود.در ادامه ایجاد الهی را تعریف می کند و می فرماید خدا در ایجاد هر چیزی که آن را اراده کند، بغیر از ذات متعالی خود به هیچ سبب دیگری نیازمند نیست و شان او درایجاد، چنان است که به محض آنکه اراده کند و بگوید >باش < آن چیز موجود می شودو معلوم است که دراینجا لفظ و مخاطبی درکار نیست وگرنه به تسلسل منجر می گردد،بلکه این کلام تمثیلی است از اینکه خدای تعالی برای افاضه وجود به چیزی غیر ازذات متعالی خود به سبب دیگری احتیاج ندارد و آنچه از ناحیه خداوند افاضه می شود، قابل درنگ و مهلت نیست وتخلف و تبدل و تدریج هم نمی پذیرد.همچنانکه فرمود (وماامرنا الا واحده کلمح بالبصر(50) امر مانیست مگر واحد و آن هم چون یک چشم بهم زدن است .)و نیز فرمود (وکان امرالله قدرا مقدورا(51) و امر خداوند همواره حساب شده وتقدیرشده است ) یعنی به محض اینکه خداوند اراده ایجاد چیزی را بنماید آن چیزبدون درنگ لباس هستی می پوشد. و از امیرالمؤمنین علی ع نقل شده که : خداوند به اشیاء می گوید باش بدون هیچ لفظ و نطقی که به زبان باشد.(52) پس کلمه (کن ) همان فیض هستی و افاضه وجود است و کلام خدای سبحان عین فعل اوست .و درآخر می فرماید منزه است خدایی که ملکوت همه چیز بدست اوست و بسوی او بازمی گردید. (ملکوت ) یعنی وجهه و جهتی از هرچیز که روبخداست و اینکه ملکوت هرچیز بدست خداست ، یعنی خدای تعالی مسلط بر هر چیز است و غیر ازخدا کسی دراین تسلط بهره و نصیبی ندارد، آنگاه خطاب به همه مردم اعم از مؤمن ومشرک می فرماید: همه شما در نهایت بعد از زنده شدن از گور برانگیخته شده به سوی او باز می گردید و هرکس که معاد بسوی اوست لامحاله حساب و جزا نیز بدست ‌اوست‌. [ نظرات / امتیازها ]
  مرتضي عزتيان - برگزیده تفسیر نمونه
77) شأن نزول:
مردى از مشرکان به نام «ابىّ بن خلف» یا «امیة بن خلف» و یا «عاص بن وائل» قطعه استخوان پوسیده‏اى را پیدا کرد و گفت: با این دلیل محکم به مخاصمه با محمد بر مى‏خیزم، و سخن او را در باره معاد ابطال مى‏کنم آن را برداشت و نزد پیامبر اسلام آمد (و شاید مقدارى از آن را در حضور پیامبر نرم کرد و به روى زمین ریخت) و گفت چه کسى مى‏تواند این استخوانهاى پوسیده را از نو زنده کند (و کدام عقل آن را باور مى‏کند).
این آیه و شش آیه بعد از آن که مجموعا هفت آیه را تشکیل مى‏دهد نازل شد، و پاسخ منطقى و دندان شکنى به او و هم فکران او داد.
تفسیر:
آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد این سوره از قرآن مجید با مسأله نبوت آغاز شد، و با هفت آیه منسجم که قویترین بیانات را در باره معاد در بردارد پایان مى‏یابد.
نخست دست انسان را مى‏گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى‏ارزشى بیش نبود مى‏برد، و او را به اندیشه وا مى‏دارد، مى‏گوید: «آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او (آن چنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق شد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و) مخاصمه کننده آشکارى شد»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ). برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 111
آرى! این موجود ضعیف و ناتوان آن چنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت «اللّه» برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن «خصیم مبین» شود. [ نظرات / امتیازها ]
78) براى بى‏خبرى او همین بس که «او مثلى براى ما زد (و به پندار خودش دلیل دندان شکنى پیدا کرد) و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده گفت: چه کسى مى‏تواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است»؟! (وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ).
منظور از ضرب المثل در اینجا بیان استدلال و ذکر مصداق به منظور اثبات یک مطلب کلى است.
جالب این که قرآن مجید با جمله کوتاه «و نسى خلقه» تمام پاسخ او را داده است هر چند پشت سر آن توضیح بیشتر و دلائل افزونتر نیز ذکر کرده.
مى‏گوید: اگر آفرینش خویش را فراموش نکرده بودى هرگز به چنین استدلال واهى و سستى دست نمى‏زدى، اى انسان فراموشکار! به عقب بازگرد، و آفرینش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچیزى بودى، و هر روز لباس تازه‏اى از حیات بر تن تو پوشانید، تو دائما در حال مرگ و معاد هستى، از جمادى مردى نامى شدى، و از جهان نباتات نیز مردى، از حیوان سرزدى، از عالم حیوان نیز مردى، انسان شدى. اما توى فراموشکار همه اینها را به طاق نسیان زدى حال مى‏پرسى چه کسى این استخوان پوسیده را زنده مى‏کند؟! این استخوان هر گاه کاملا بپوسد تازه خاک مى‏شود، مگر روز اول خاک نبودى؟ [ نظرات / امتیازها ]
79) لذا بلافاصله به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله دستور مى‏دهد که به این خیره‏سر مغرور و فراموشکار «بگو: کسى او را زنده مى‏کند که در روز نخست او را ایجاد کرد» (قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ).
و اگر فکر مى‏کنید این استخوان پوسیده وقتى که خاک شد و در همه جا پراکنده گشت چه کسى مى‏تواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گردآورى برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 112
کند؟ پاسخ آن نیز روشن است «او از هر مخلوقى آگاه است» و تمام ویژگیهاى آنها را مى‏داند (وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ).
کسى که داراى چنین «علم» و چنان «قدرتى» است مسأله معاد و احیاى مردگان مشکلى برایش ایجاد نخواهد کرد. [ نظرات / امتیازها ]
80) رستاخیز انرژیها! در ادامه بحث پیرامون مسأله امکان معاد مى‏فرماید: «همان کسى که براى شما از درخت سبز آتش آفرید و شما به وسیله آن آتش مى‏افروزید» قادر است که بر این استخوانهاى پوسیده بار دیگر لباس حیات بپوشاند (الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ).
در این جا تفسیر دقیقى وجود دارد که به کمک دانشهاى امروز بر آن دست یافته‏ایم که ما نام آن را رستاخیز انرژیها گذارده‏ایم.- البته تفسیرهاى دیگر را نیز ردّ نمى‏کنیم.
توضیح این که: یکى از کارهاى مهم گیاهان مسأله «کربن گیرى» از هوا، و ساختن «سلولز نباتى» است. این سلولز یاخته‏هاى درختان و گیاهان- گاز کربن- را از هوا گرفته و آن را تجزیه مى‏کنند، اکسیژن آن را آزاد ساخته، و کربن را در وجود خود نگاه مى‏دارد، و سپس آن را با آب ترکیب کرده و چوب درختان را از آن مى‏سازد.
ولى مسأله مهم این است که طبق گواهى علوم طبیعى هر ترکیب شیمیایى که انجام مى‏یابد یا باید توأم با جذب انرژى اصلى باشد و یا آزاد کردن آن- دقت کنید.
بنابر این هنگامى که درختان به عمل کربن‏گیرى مشغولند، طبق این قانون احتیاج به وجود یک انرژى دارند، و در اینجا از گرما و نور آفتاب به عنوان یک انرژى فعال استفاده مى‏کنند.
به این ترتیب به هنگام تشکیل چوبهاى درختان مقدارى از انرژى آفتاب نیز در دل آنها ذخیره مى‏شود و به هنگامى که چوبها را به اصطلاح مى‏سوزانیم همان انرژى ذخیره شده آفتاب آزاد مى‏گردد، زیرا بار دیگر «کربن» با «اکسیژن» هوا ترکیب شده و گاز کربن را تشکیل مى‏دهد، و اکسیژن و ئیدروژن (مقدارى آب) برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 113
آزاد مى‏گردد.
و این که مى‏گویند همه انرژیها در کره زمین به انرژى آفتاب باز مى‏گردد یکى از چهره‏هایش همین است.
اینجاست که به «رستاخیز انرژیها» مى‏رسیم، و مى‏بینیم نور و حرارتى که در این فضا پراکنده مى‏شود و برگ درختان و چوبهاى آنها را نوازش و پرورش مى‏دهد هرگز نابود نشده است، بلکه تغییر چهره داده، و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است، و هنگامى که یک شعله آتش به چوب خشکیده مى‏رسد، رستاخیز آنها شروع مى‏شود، و تمام آنچه از انرژى آفتاب در درخت پنهان بود در آن لحظه «حشر و نشورش» ظاهر مى‏گردد، بى‏آنکه حتى به اندازه روشنایى یک شمع در یک زمان کوتاه از آن کم شده باشد!- باز هم دقت کنید. [ نظرات / امتیازها ]
81) او مالک و حاکم بر همه چیز است! بعد از ذکر دلائل معاد از طریق توجه دادن به آفرینش نخستین، و آفرینش آتش از درخت سبز این آیه مسأله را از طریق سومى تعقیب مى‏کند و آن از طریق قدرت بى‏پایان خداست.
مى‏فرماید: «آیا کسى که آسمانها و زمین را (با آن همه عظمت و عجایب و نظامات شگفت‏انگیز آفریده) توانایى ندارد که همانند این انسانهاى خاک شده را بیافریند؟ (و آنها را به حیات و زندگى جدیدى بازگرداند) آرى مى‏تواند، و او آفریننده آگاه و داناست» (أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى‏ وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ). [ نظرات / امتیازها ]
82) این آیه تأکیدى است بر آنچه در آیات قبل گذشت، تأکیدى است بر این حقیقت که هر گونه ایجادى در برابر اراده و قدرت او سهل و آسان است، ایجاد آسمانهاى عظیم، و کره خاکى، با ایجاد یک حشره کوچک براى او یکسان است.
مى‏فرماید: «فرمان او این است که هر گاه چیزى را اراده کند به آن مى‏گوید:
موجود باش! آن هم موجود مى‏شود» همان گونه که خدا خواسته (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 114
شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)
.
همه چیز به یک اشاره و فرمان او بسته است و کسى که داراى چنین قدرتى است آیا جاى این دارد که در احیاء مردگان به وسیله او تردید شود؟
آرى! تعلق اراده او به چیزى همان، و موجود شدن آن همان است! و تعبیر به «امر» و «قول» و جمله «کن» همه توضیحى است براى مسأله خلق و ایجاد، و بیانگر تحقق سریع اشیا بعد از تعلق اراده الهى. [ نظرات / امتیازها ]
83) این آیه که آخرین آیه سوره «یس» است به صورت یک نتیجه‏گیرى کلى در مسأله مبدأ و معاد این بحث را به طرز زیبایى پایان مى‏دهد.
مى‏گوید: «پس منزه است خداوندى که ملکوت همه چیز در دست قدرت اوست و همه شما به سوى او باز مى‏گردید» (فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
نکته‏ها:
در اینجا نظر خوانندگان عزیز را به مباحث ششگانه زیر که بحث فشرده‏اى پیرامون مسائل معاد است، جلب مى‏کنیم:
1- اعتقاد به معاد یک امر فطرى است‏
اگر انسان براى فنا آفریده شده بود باید عاشق «فنا» باشد، و از مرگ- هر چند مرگ به موقع- و در پایان عمر لذت برد، در حالى که مى‏بینیم قیافه مرگ به معنى نیستى براى انسان در هیچ زمانى خوشایند نبوده، سهل است، با تمام وجودش از آن مى‏گریزد! کوشش براى باقى نگهداشتن جسم مردگان از طریق مومیایى کردن و ساختن مقابر جاویدانى همچون اهرام مصر، و دویدن دنبال آب حیات، و اکسیر جوانى، و آنچه مایه طول عمر است، دلیل روشنى از عشق سوزان انسان به مسأله بقا است.
اگر ما براى فنا آفریده شدیم این علاقه به بقا چه مفهومى مى‏تواند داشته باشد؟ جز یک علاقه مزاحم و حد اقل بیهوده و بى‏مصرف! برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 115
فراموش نکنید ما بحث معاد را بعد از پذیرش وجود خداوند حکیم و دانا دنبال مى‏کنیم، ما معتقدیم هر چه او در وجود ما آفریده روى حساب است، بنابر این عشق به بقا نیز باید حسابى داشته باشد، و آن هماهنگى با آفرینش و جهان بعد از این عالم است.
به تعبیر دیگر اگر دستگاه آفرینش در وجود ما عطش را آفرید، دلیل بر این است که آبى در خارج وجود دارد، همچنین اگر غریزه جنسى و علاقه به جنس مخالف در انسان وجود دارد نشانه این است که جنس مخالفى در خارج هست، و گر نه جاذبه و کشش بدون چیزى که به آن مجذوب گردد با حکمت آفرینش سازگار نیست.
از سوى دیگر هنگامى که تاریخ بشر را از زمانهاى دوردست و قدیمیترین ایام بررسى مى‏کنیم نشانه‏هاى فراوانى بر اعتقاد راسخ انسان به زندگى پس از مرگ مى‏یابیم.
آثارى که امروز از انسانهاى پیشین- حتى انسانهاى قبل از تاریخ- در دست ما است، مخصوصا طرز دفن مردگان، کیفیت ساختن قبور، و حتى دفن اشیائى همراه مردگان، گواه بر این است که در درون وجدان ناآگاه آنها اعتقاد به زندگى بعد از مرگ نهفته بوده است.
یکى از روانشناسان معروف مى‏گوید: «تحقیقات دقیق نشان مى‏دهد که طوائف نخستین بشر داراى نوعى مذهب بوده‏اند، زیرا مردگان خود را به طرز مخصوص به خاک مى‏سپردند و ابزار کارشان را در کنارشان مى‏نهادند، و به این طریق عقیده خود را به وجود دنیاى دیگر به ثبوت مى‏رساندند.
اینها نشان مى‏دهد که این اقوام زندگى پس از مرگ را پذیرفته بودند، هر چند در تفسیر آن راه خطا مى‏پیمودند، و چنین مى‏پنداشتند که آن زندگى درست شبیه همین زندگى است.
به هر حال این اعتقاد قدیمى ریشه‏دار را نمى‏توان ساده پنداشت و یا صرفا نتیجه یک تلقین و عادت دانست. برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 116
از سوى سوم وجود محکمه درونى به نام «وجدان» گواه دیگرى بر فطرى بودن معاد است.
هر انسانى در برابر انجام کار نیک در درون وجدانش احساس آرامش مى‏کند، آرامشى که گاه با هیچ بیان و قلمى قابل توصیف نیست.
و به عکس در برابر گناهان، مخصوصا جنایات بزرگ، احساس ناراحتى مى‏کند، تا آنجا که بسیار دیده شده دست به خودکشى مى‏زند و یا خود را تسلیم مجازات و چوبه دار مى‏کند، و دلیل آن را رهائى از شکنجه وجدان مى‏داند.
با این حال انسان از خود مى‏پرسد: چگونه ممکن است عالم کوچکى همچون وجود من داراى چنین دادگاه و محکمه‏اى باشد، اما عالم بزرگ از چنین وجدان و دادگاهى تهى باشد؟
و به این ترتیب فطرى بودن مسأله معاد و زندگى پس از مرگ از طرق مختلف بر ما روشن مى‏شود.
از راه عشق عمومى انسانها به بقاء.
از طریق وجود این ایمان در طول تاریخ بشر.
و از راه وجود نمونه کوچک آن در درون جان انسان.
2- بازتاب معاد در زندگى انسانها
اعتقاد به عالم پس از مرگ و بقاى آثار اعمال آدمى، و جاودانگى کارهاى او اعم از خیر و شر، اثر بسیار نیرومندى بر فکر و اعصاب و عضلات انسانها مى‏گذارد و به عنوان یک عامل مؤثرى در تشویق به نیکیها و مبارزه با زشتیها مى‏تواند مؤثر شود.
اثراتى که ایمان به زندگى پس از مرگ مى‏تواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تشویق افراد فداکار و مجاهد و ایثارگر بگذارد به مراتب بیش از اثرات دادگاهها و کیفرهاى معمولى است چرا که مشخصات دادگاه رستاخیز با دادگاههاى معمولى بسیار متفاوت است، در آن دادگاه نه تجدید نظر وجود دارد، و نه زر و زور برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 117
روى فکر ناظرانش اثر مى‏گذارد، نه ارائه مدارک دروغین در آن فایده‏اى دارد، و نه تشریفات آن نیازمند به طول زمان است.
قرآن مجید مى‏گوید: «از روزى بپرهیزید که هیچ کس بجاى دیگرى جزا داده نمى‏شود و نه شفاعتى از او پذیرفته خواهد شد و نه غرامت و بدل، و نه کسى به یارى او مى‏آید». (بقره/ 48) و نیز مى‏گوید: «هر کس از آنها که ظلم و ستم کرده، اگر تمامى روى زمین را در اختیار داشته باشد، در آن روز همه را براى نجات خویش مى‏دهد، و هنگامى که عذاب الهى را مى‏بینند پشیمانى خود را مکتوم مى‏دارند (مبادا رسواتر شوند) و در میان آنها به عدالت داورى مى‏شود و ستمى بر آنها نخواهد رفت». (یونس/ 54) و نیز مى‏خوانیم: «هدف این است که خداوند هر کس را به آنچه انجام داده جزا دهد چرا که خداوند سریع الحساب است». (ابراهیم/ 51) به قدرى حساب او سریع و قاطع است که طبق بعضى از روایات: «خداوند در یک چشم به هم زدن حساب همه را مى‏رسد!» به همین دلیل در قرآن مجید سر چشمه بسیارى از گناهان فراموش کردن روز جزا ذکر شده، آنجا که مى‏فرماید: «بچشید آتش دوزخ را به خاطر اینکه ملاقات امروز را فراموش کردید». (الم سجده/ 14) حتى از پاره‏اى از تعبیرات استفاده مى‏شود که انسان اگر گمانى در باره قیامت داشته باشد نیز از انجام بسیارى از اعمال خلاف خوددارى مى‏کند.
چنانکه در باره کم فروشان مى‏فرماید: «آیا آنها گمان نمى‏کنند که براى روز بزرگى مبعوث مى‏شوند». (مطففین/ 4) حماسه‏هاى جاویدانى که مجاهدان اسلام در گذشته و امروز در میدانهاى جهاد مى‏آفرینند، و گذشت و ایثار و فداکارى عظیمى که بسیارى از مردم در زمینه دفاع از کشورهاى اسلامى و حمایت از محرومان و مستضعفان نشان مى‏دهند، همه بازتاب اعتقاد به زندگى جاویدان سراى دیگر است، مطالعات دانشمندان و تجربیات مختلف نشان داده که این گونه پدیده‏ها در مقیاس وسیع و گسترده جز از برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 118
طریق عقیده‏اى که زندگى پس از مرگ در آن جاى ویژه‏اى دارد امکان پذیر نیست.
سربازى که منطقش این است: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ» بگو:
شما دشمنان در باره ما چه مى‏اندیشید؟ جز رسیدن به یکى از دو خیر و سعادت و افتخار» (یا پیروزى بر شما و یا رسیدن به افتخار شهادت) (توبه/ 52) قطعا سربازى است شکست ناپذیر.
چهره مرگ که براى بسیارى از مردم جهان وحشت انگیز است، و حتى از نام آن و هر چیز که آن را تداعى کند مى‏گریزند، براى عقیده‏مندان به زندگى پس از مرگ نه تنها نازیبا نیست، بلکه دریچه‏اى به جهانى بزرگ، شکستن قفس و آزاد شدن روح انسان، گشوده شدن درهاى زندان تن، و رسیدن به آزادى مطلق است.
اصولا مسأله معاد بعد از مبدأ، خط فاصل فرهنگ خداپرستان و مادیین است، چرا که دو دیدگاه مختلف در اینجا وجود دارد:
دیدگاهى که مرگ را فنا و نابودى مطلق مى‏بیند، و با تمام وجودش از آن مى‏گریزد، چرا که همه چیز با آن پایان مى‏گیرد.
و دیدگاهى که مرگ را یک تولد جدید و گام نهادن به عالمى وسیع و پهناور و روشن، و پر گشودن در آسمان بیکران مى‏شمرد.
طبیعى است که طرفداران این مکتب نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتى به خود راه نمى‏دهند، بلکه با الهام گرفتن از مکتب امیر مؤمنان على علیه السّلام که مى‏فرماید: «به خدا سوگند فرزند ابى طالب علاقه‏اش به مرگ بیشتر است از کودک شیرخوار به پستان مادر» از مرگ در راه هدف استقبال مى‏کنند.
و به همین دلیل هنگامى که ضربه شمشیر جنایتکار روزگار «عبد الرحمن بن ملجم» بر مغز مبارکش فرو نشست فرمود: «فزت و ربّ الکعبة به خداى کعبه، پیروز و رستگار و راحت شدم!» کوتاه سخن اینکه ایمان به معاد از انسان ترسو و بى‏هدف، آدم شجاع و با شهامت و هدفدارى مى‏آفریند که زندگیش مملو از حماسه‏ها و ایثارها و پاکى و تقواست.
برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 119
3- دلائل عقلى معاد
گذشته از دلائل نقلى فراوانى که براى معاد در قرآن مجید آمده است و شامل صدها آیه در این زمینه مى‏شود دلائل عقلى روشنى نیز بر این امر وجود دارد که بطور فشرده در اینجا قسمتى از آن یادآورى مى‏شود:
الف- برهان حکمت:
اگر زندگى این جهان را بدون جهان دیگر در نظر بگیریم پوچ و بى‏معنى خواهد بود، درست به این مى‏ماند که زندگى دوران جنینى را بدون زندگى این دنیا فرض کنیم.
اگر قانون خلقت این بود که تمام جنینها در لحظه تولد خفه مى‏شدند و مى‏مردند چقدر دوران جنینى بى‏مفهوم جلوه مى‏کرد؟ همچنین اگر زندگى این جهان بریده از جهان دیگر تصور شود این سر در گمى وجود خواهد داشت.
زیرا چه لزومى دارد که ما هفتاد سال یا کمتر و بیشتر در این دنیا در میان مشکلات دست و پا زنیم؟ مدتى خام و بى‏تجربه باشیم «و تا پخته شود خامى، عمر تمام است!» مدتى به دنبال تحصیل علم و دانش باشیم هنگامى که از نظر معلومات به جایى رسیدیم برف پیرى بر سر ما نشسته! تازه براى چه زندگى مى‏کنیم؟ خوردن مقدارى غذا و پوشیدن چند دست لباس و خوابیدن و بیدار شدنهاى مکرر و ادامه دادن این برنامه خسته کننده تکرارى را دهها سال؟! آیا به راستى این آسمان گسترده، این زمین پهناور و این همه مقدمات و مؤخرات و این همه استادان و مربیان و این همه کتابخانه‏هاى بزرگ و این ریزه کاریهایى که در آفرینش ما و سایر موجودات به کار رفته، همه براى همان خوردن و نوشیدن و پوشیدن و زندگى مادى است؟
اینجاست که آنها که معاد را قبول ندارند، اعتراف به پوچى این زندگى مى‏کنند و گروهى از آنها اقدام به خودکشى و نجات از این زندگى پوچ و بى‏معنى را مجاز و یا مایه افتخار مى‏شمرند! برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 120
چگونه ممکن است کسى به خداوند و حکمت بى‏پایان او ایمان داشته باشد و زندگى این جهان را بى‏آنکه مقدمه‏اى براى زندگى جاویدان جهان دیگر باشد قابل توجه بشمرد؟
قرآن مجید مى‏گوید: «آیا گمان کردید بیهوده آفریده شده‏اید و به سوى ما باز نمى‏گردید؟» (مؤمنون/ 115) یعنى اگر بازگشت به سوى خدا نبود زندگى این جهان عبث و بیهوده بود.
آرى در صورتى زندگى این دنیا مفهوم و معنى پیدا مى‏کند و با حکمت خداوندى سازگار مى‏شود که این جهان را مزرعه‏اى براى جهان دیگر و گذرگاهى براى آن عالم وسیع و کلاس تهیه و دانشگاهى براى جهان دیگر و تجارتخانه‏اى براى آن سرا بدانیم، همانگونه که امیر مؤمنان على علیه السّلام در کلمات پرمحتوایش در نهج البلاغه فرمود: «این دنیا جایگاه صدق و راستى است براى آن کس که با آن به راستى رفتار کند و خانه تندرستى است براى آن کس که از آن چیزى بفهمد، و سراى بى‏نیازى است براى آن کس که از آن توشه برگیرد، و محل اندرز است، براى آنکه از آن اندرز گیرد، مسجد دوستان خداست، نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحى الهى و تجارتخانه اولیاء حق است».
کوتاه سخن اینکه مطالعه و بررسى وضع این جهان به خوبى گواهى مى‏دهد بر اینکه عالم دیگرى پشت سر آن است: «شما نشئه اولى و آفرینش خود را در این دنیا دیدید چرا متذکر نمى‏شوید که از پى آن جهان دیگرى است؟» (واقعه/ 62)
ب- برهان عدالت:
دقت در نظام هستى و قوانین آفرینش نشان مى‏دهد که همه چیز آن حساب شده است.
در سازمان تن ما آنچنان نظام عادلانه‏اى حکمفرماست که هرگاه کمترین تغییر و ناموزونى رخ مى‏دهد سبب بیمارى یا مرگ مى‏شود، حرکات قلب ما، گردش خون ما، پرده‏هاى چشم ما و جزء جزء سلولهاى تن ما مشمول همان نظام دقیق است که در کل عالم حکومت مى‏کند. آیا انسان مى‏تواند یک وصله ناجور در این عالم پهناور باشد؟ برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 121
درست است که خداوند به انسان آزادى اراده و اختیار داده تا او را بیازماید و در سایه آن مسیر تکامل را طى کند، ولى اگر انسان از آزادى سوء استفاده کرد، چه مى‏شود؟ اگر ظالمان و ستمگران، گمراهان و گمراه کنندگان با سوء استفاده از این موهبت الهى به راه خود ادامه دادند عدل خداوند چه اقتضا مى‏کند؟
درست است که گروهى از بدکاران در این دنیا مجازات مى‏شوند و به کیفر اعمال خود- یا لااقل قسمتى از آن- مى‏رسند، اما مسلما چنان نیست که همه مجرمان، همه کیفر خود را ببینند، و همه پاکان و نیکان به پاداش اعمال خود در این جهان برسند، آیا ممکن است این دو گروه در کفّه عدالت پروردگار یکسان باشند؟
به گفته قرآن مجید: «آیا کسانى را که در برابر قانون خدا به حق و عدالت تسلیمند همچون مجرمان قرار دهیم، چگونه حکم مى‏کنید؟» (قلم/ 35 و 36) و در جاى دیگر مى‏فرماید: «آیا ممکن است پرهیزگاران را همچون فاجران قرار دهیم؟» (ص/ 28) به هر حال تفاوت انسانها در اطاعت فرمان حق جاى تردید نیست همان گونه که عدم کفایت دادگاه «مکافات این جهان» و «محکمه وجدان» و «عکس العملهاى گناهان» براى برقرارى عدالت نیز به تنهایى کافى به نظر نمى‏رسد، بنابر این باید قبول کرد که براى اجراى عدالت الهى لازم است محکمه و دادگاه عدل عامى باشد که سر سوزن کار نیک و بد در آنجا حساب شود و گر نه اصل عدالت تأمین نخواهد شد.
بنابر این باید پذیرفت که قبول عدل خدا مساوى است با قبول وجود معاد و رستاخیز، قرآن مجید مى‏گوید: «ما ترازوهاى عدالت را در روز قیامت بر پا مى‏کنیم». (انبیاء/ 47) و نیز مى‏فرماید: «در روز قیامت در میان آنها به عدالت حکم مى‏شود و ظلم و ستمى بر آنها نخواهد شد». (یونس/ 54)
ج- برهان هدف:
بر خلاف پندار مادیین، در جهان بینى الهى، براى آفرینش انسان هدفى بوده است که در تعبیرات فلسفى از آن به «تکامل» و در لسان قرآن و حدیث گاهى از آن به قرب به خدا و یا عبادت و بندگى تعبیر شده است: «من جنّ برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 122
و انس را نیافریدم مگر به این منظور که مرا پرستش کنند» و در سایه عبادت و بندگى کامل شوند و به حریم قرب من راه یابند. (ذاریات/ 56) آیا اگر مرگ پایان همه چیز باشد این هدف بزرگ تأمین مى‏گردد؟
بدون شک پاسخ این سؤال منفى است.
باید جهانى بعد از این جهان باشد و خط تکامل انسان در آن ادامه یابد، و محصول این مزرعه را در آنجا درو کند، و حتى در جهان دیگر نیز این سیر ادامه یابد تا هدف نهایى تأمین شده باشد.
خلاصه اینکه تأمین هدف آفرینش بدون پذیرش معاد ممکن نیست و اگر ارتباط این زندگى را از جهان پس از مرگ قطع کنیم همه چیز شکل معما به خود مى‏گیرد و پاسخى براى چراها نخواهیم داشت.
د- برهان نفى اختلاف:
بى‏شک همه ما از اختلافاتى که در میان مکتبها و مذهبها در این جهان وجود دارد رنج مى‏بریم، و همه آرزو مى‏کنیم روزى این اختلافات برچیده شود در حالى که همه قرائن نشان مى‏دهد که این اختلافات در طبیعت زندگى این دنیا حلول کرده، و حتى از دلائلى استفاده مى‏شود که بعد از قیام حضرت مهدى- عج- آن بر پا کننده حکومت واحد جهانى هر چند بسیارى از اختلافات حل خواهد شد ولى باز اختلاف مکتبها به کلى برچیده نمى‏شود، و به گفته قرآن مجید: «یهود و نصارا تا دامنه قیامت به اختلافاتشان باقى خواهند ماند.» (مائده/ 14) ولى خداوندى که همه چیز را به سوى وحدت مى‏برد سر انجام به اختلافات پایان خواهد داد، و چون با وجود پرده‏هاى ضخیم عالم ماده این امر بطور کامل در این دنیا امکان پذیر نیست، مى‏دانیم در جهان دیگرى که عالم بروز و ظهور است سر انجام این مسأله عملى خواهد شد، و حقایق آنچنان آفتابى مى‏گردد که اختلاف مکتب و عقیده به کلى برچیده مى‏شود.
جالب اینکه در آیات متعددى از قرآن مجید روى این مسأله تکیه شده است، در یک جا مى‏فرماید: «خداوند در روز قیامت در میان آنها داورى مى‏کند در آنچه با برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 123
هم اختلاف داشتند». (بقره/ 113) و در جاى دیگر مى‏فرماید: «آنها سوگند مؤکد یاد کردند که خداوند کسانى را که مى‏میرند هرگز زنده نمى‏کند، ولى چنین نیست. این وعده قطعى خداست (که همه آنها را زنده کند) ولى اکثر مردم نمى‏دانند هدف این است که آنچه را در آن اختلاف داشتند براى آنها روشن سازد تا کسانى که منکر شدند بدانند دروغ مى‏گفتند». (نحل/ 38 و 39)
4- قرآن و مسأله معاد
بعد از مسأله توحید که اساسى‏ترین مسأله در تعلیمات انبیاء است مسأله معاد با ویژگیها و آثار تربیتى و فرهنگیش در درجه اوّل قرار دارد، لذا در بحثهاى قرآنى بیشترین آیات را بعد از توحید و خداشناسى به خود اختصاص داده است.
مباحث قرآنى معاد گاه به صورت استدلالهاى منطقى است و گاه به صورت بحثهاى خطابى و تلقینات مؤثر و کوبنده که گاه از شنیدن آن مو بر بدن انسان راست مى‏شود، و لحن صادقانه کلام چنان است که همچون استدلالات در اعماق جان و روح انسان نفوذ مى‏کند.
در بخش اوّل، یعنى استدلالات منطقى، قرآن بیشتر روى موضوع امکان معاد تکیه مى‏کند، چرا که منکران غالبا آن را محال مى‏پنداشتند، و معتقد بودند معاد آن هم به صورت «معاد جسمانى» که مستلزم بازگشت اجسام پوسیده و خاک شده به حیات و زندگى نوین است، امکان پذیر نیست.
در این بخش، قرآن از طرق کاملا گوناگون و متنوع وارد مى‏شود، و طرقى که همه به یک جا ختم مى‏گردد و آن مسأله «امکان عقلى معاد» است.
گاه زندگى نخستین را در نظر انسان مجسم مى‏کند، و در یک عبارت کوتاه و گویا و روشن مى‏گوید:
«همان گونه که شما را از آغاز آفرید باز مى‏گردید». (اعراف/ 29) گاه زندگى و مرگ گیاهان، و رستاخیز آنها را که همه سال با چشم مى‏بینیم برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 124
مجسم کرده و در پایان آن مى‏گوید: رستاخیز شما نیز همین گونه است.
«ما از آسمان آب پر برکتى فرستادیم و به وسیله آن باغهاى سرسبز رویاندیم و دانه‏هاى درو شده ... و به وسیله آن سرزمین مرده‏اى را زنده کردیم، رستاخیز (شما) نیز همین گونه است؟» (ق/ 9 تا 11) در جاى دیگر مى‏گوید: «خداوند همان کسى است که بادها را فرستاد تا ابرها را به حرکت درآورند و آن را به سوى سرزمین مرده راندیم و به وسیله آن زمین را بعد از مرگش حیات بخشیدیم، رستاخیز نیز چنین است!» (فاطر/ 9) گاه مسأله قدرت خداوند را در آفرینش آسمانها و زمین مطرح کرده، مى‏گوید:
«آیا نمى‏دانند خداوندى که آسمانها و زمین را آفرید و از آفرینش آنها خسته نشد قادر است که مردگان را زنده کند؟ آرى او بر هر چیز تواناست». (احقاف/ 33) و گاه رستاخیز انرژیها و بیرون پریدن آتش از درون درخت سبز را به عنوان نمونه‏اى از قدرت او، و قرار گرفتن آتش در دل آب، مطرح کرده، مى‏گوید:
«آن خدایى مردگان را لباس حیات مى‏پوشاند که از درخت سبز براى شما آتش آفرید!» (یس/ 80) گاه زندگى جنینى را در نظر انسان مجسم مى‏سازد و مى‏گوید: «اى مردم! اگر در رستاخیز شک دارید فراموش نکنید که ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از علقه (خون بسته شده) سپس از مضغه (پاره گوشتى همچون گوشت جویده شده) که بعضى داراى شکل و خلقت است و بعضى بى‏شکل. هدف این است که ما براى شما روشن سازیم (که بر هر چیز قادریم) و جنینهایى را که بخواهیم تا مدت معینى در رحم مادران نگاه مى‏داریم، سپس شما را به صورت طفلى به عالم دنیا مى‏فرستیم». (حجّ/ 5) و بالاخره گاه شبح رستاخیز را در خوابهاى طولانى- خوابهایى که برادر مرگ است بلکه از جهاتى خود مرگ باشد- مانند خواب سیصد و نه ساله اصحاب کهف نشان مى‏دهد، و بعد از شرح جالب و زیبایى پیرامون خواب و بیدارى آنها مى‏فرماید: «این چنین مردم را متوجه حال آنها کردیم تا بدانند وعده رستاخیز برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 125
خداوند حق است و در قیام قیامت تردیدى نیست». (کهف/ 21) این شش راه مختلف است که در لا به لاى آیات قرآن براى بیان امکان معاد مطرح شده است.
علاوه بر این داستان مرغان چهار گانه ابراهیم (بقره/ 260) و سرگذشت عزیر (بقره/ 259) و داستان کشته‏اى از بنى اسرائیل (بقره/ 73) که هر کدام یک نمونه تاریخى براى این مسأله است شواهد و دلائل دیگرى است که قرآن در این زمینه ذکر مى‏کند.
کوتاه سخن اینکه ترسیمى که قرآن مجید از معاد و چهره‏هاى آن و مقدمات و نتایج آن دارد، و دلائل گویایى که در این زمینه مطرح کرده است به قدرى زنده و قانع کننده است که هر کس کمترین بهره‏اى از وجدان بیدار داشته باشد تحت تأثیر عمیق آن قرار مى‏گیرد.
5- معاد جسمانى‏
منظور از معاد جسمانى این نیست که تنها جسم در جهان دیگر بازگشت مى‏کند، بلکه هدف این است که روح و جسم تواما مبعوث مى‏شود، و به تعبیر دیگر بازگشت روح مسلم است، گفتگو از بازگشت جسم است.
جمعى از فلاسفه پیشین تنها به معاد روحانى معتقد بودند، و جسم را مرکبى مى‏دانستند که تنها در این جهان با انسان است، و بعد از مرگ از آن بى‏نیاز مى‏شود، آن را رها مى‏سازد و به عالم ارواح مى‏شتابد.
ولى عقیده علماى بزرگ اسلام این است که معاد در هر دو جنبه روحانى و جسمانى صورت مى‏گیرد. در اینجا بعضى مقید به خصوص جسم سابق نیستند، و مى‏گویند: خداوند جسمى را در اختیار روح مى‏گذارد، و چون شخصیت انسان به روح اوست این جسم جسم او محسوب مى‏شود! در حالى که محققین معتقدند همان جسمى که خاک و متلاشى گشته، به فرمان خدا جمع‏آورى مى‏شود، و لباس حیات نوینى بر آن مى‏پوشاند، و این برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 126
عقیده‏اى است که از متون آیات قرآن مجید گرفته شده است.
شواهد معاد جسمانى در قرآن مجید آن قدر زیاد است که بطور یقین مى‏توان گفت: آنها که معاد را منحصر در روحانى مى‏دانند کمترین مطالعه‏اى در آیات فراوان معاد نکرده‏اند و گر نه جسمانى بودن معاد در آیات قرآن به قدرى روشن است که جاى هیچ گونه تردید نیست.
همین آیاتى که در آخر سوره یس خواندیم به وضوح بیانگر این حقیقت است چرا که مرد عرب بیابانى تعجبش از این بود که این استخوان پوسیده را که در دست دارد چه کسى مى‏تواند زنده کند؟
و قرآن با صراحت در پاسخ او مى‏گوید: «بگو: همین استخوان پوسیده را خدایى که روز نخست آن را ابداع و ایجاد کرد زنده مى‏کند».
تمام تعجب مشرکان و مخالفت آنها در مسأله معاد بر سر همین مطلب بود که: «چگونه وقتى ما خاک شدیم و خاکهاى ما در زمین گم شد، دوباره لباس حیات در تن مى‏کنیم؟» (الم سجده/ 10) آنها مى‏گفتند: «چگونه این مرد به شما وعده مى‏دهد وقتى که مردید و خاک شدید بار دیگر به زندگى بازمى‏گردید». (مؤمنون/ 35) آنها به قدرى از این مسأله تعجب مى‏کردند که اظهار آن را نشانه جنون و یا دروغ بر خدا مى‏پنداشتند.
کافران گفتند: «مردى را به شما نشان دهیم که به شما خبر مى‏دهد هنگامى که کاملا خاک و پراکنده شدید دیگر بار آفرینش جدیدى مى‏یابید». (سبأ/ 7 و 8) به همین دلیل عموما استدلالات قرآن در باره امکان معاد بر محور همین معاد جسمانى دور مى‏زند، و بیانات ششگانه‏اى که در فصل قبل گذشت همه شاهد و گواه این مدعاست.
بعلاوه قرآن کرارا خاطر نشان مى‏کند که شما در قیامت از قبرها خارج مى‏شوید (یس/ 51- قمر/ 7) قبرها مربوط به معاد جسمانى است.
داستان مرغهاى چهار گانه ابراهیم، و همچنین داستان عزیر و زنده شدن او برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 127
بعد از مرگ، و ماجراى مقتول بنى اسرائیل، همه با صراحت از معاد جسمانى سخن مى‏گوید.
توصیفهاى زیادى که قرآن مجید از مواهب مادى و معنوى بهشت کرده، همه نشان مى‏دهد که معاد هم در مرحله جسم و هم در مرحله روح تحقق مى‏پذیرد، و گر نه حور و قصور و انواع غذاهاى بهشتى و لذائذ مادى در کنار مواهب معنوى معنى ندارد.
به هر حال ممکن نیست کسى کمترین آگاهى از منطق و فرهنگ قرآن داشته باشد و معاد جسمانى را انکار کند، و به تعبیر دیگر انکار معاد جسمانى از نظر قرآن مساوى است با انکار اصل معاد! علاوه بر این دلائل نقلى، شواهد عقلى نیز در این زمینه وجود دارد که اگر بخواهیم وارد آن شویم سخن به درازا مى‏کشد.
6- بهشت و دوزخ‏
بسیارى چنین مى‏پندارند که عالم پس از مرگ کاملا شبیه این جهان است، منتهى در شکلى کاملتر و جالبتر.
ولى قرائن زیادى در دست داریم که نشان مى‏دهد فاصله زیادى از نظر کیفیت و کمیت میان این جهان و آن جهان است، حتى اینکه اگر این فاصله را به تفاوت میان عالم کوچک جنین با این دنیاى وسیع تشبیه مى‏کنیم باز مقایسه کاملى به نظر نمى‏رسد.
طبق صریح بعضى از روایات در آنجا چیزهایى است که چشمى ندیده و گوشى نشنیده، و حتى از فکر انسانى خطور نکرده است.
قرآن مجید مى‏گوید: «هیچ انسانى نمى‏داند چه چیزهایى که مایه روشنى چشم است براى او پنهان نگهداشته شده». (سجده/ 17) نظامات حاکم بر آن جهان نیز با آنچه در این عالم حاکم است کاملا تفاوت دارد. در اینجا افراد به عنوان شهود در دادگاه حاضر مى‏شوند ولى در آنجا دست برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 128
و پا و حتى پوست تن شهادت مى‏دهد. (یس/ 65- فصّلت/ 21) به هر حال آنچه در باره جهان دیگر گفته شود تنها شبحى از دور در نظر ما مجسم مى‏کند، و اصولا الفباى ما و فرهنگ فکرى ما در این جهان قادر به توصیف حقیقى آن نیست و از اینجا به بسیارى از سؤالات در زمینه بهشت و دوزخ و چگونگى نعمتها و عذابهایش پاسخ داده خواهد شد.
همین قدر مى‏دانیم بهشت کانون انواع مواهب الهى اعم از مادى و معنوى است، و دوزخ کانونى است از شدیدترین عذابها در هر دو جهت.
اما در مورد جزئیات این دو، قرآن اشاراتى دارد که ما به آن مؤمن هستیم اما تفصیل آن را تا کسى نبیند نمى‏داند! [ نظرات / امتیازها ]
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
77) أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (77)

أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ‌: آیا ندیده و ندانست آدمى یعنى «ابى»، أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ: بدرستى که ما آفریدیم او را از آب منى به این طریق که او را علقه بعد مضغه بعد لحم بعد عظام و مرتبه مرتبه مستعد صورت انسانى گردیده نفخ روح نمودیم در سه ظلمت: ظلمت شکم، ظلمت رحم، ظلمت مشیمه سر بسته و در بسته او را تربیت و رشد تا از شکم مادر او را بیرون آوردیم و در طفولیت بتدریج پرورش دادیم تا او را بسرحد کمال و عقل و بینا و شنوا و گویا گردانیدیم او را. فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ‌: پس آنگاه او در باب بعث و حشر جدال‌
کننده‌ایست آشکارا با وجود آنکه اگر در این قسمت اندک تأملى نماید، مى‌داند ذاتى که قادر باشد بر آفریدن بر وجه مذکور، البته قادر خواهد بود بر اعاده و حشر بلکه در پیشگاه او اسهل خواهد بود از ایجاد اولین مرحله.

تبصره:

آیه شریفه دلیل است بر صحت استعمال نظر در دین، زیرا حق تعالى اقامه حجت فرموده بر مشرکان به این وجه که قیاس نشأه ثانیه بر نشأه اولیه نموده، پس ملزم ساخته کسى را که مقر است به نشأه اولیه به معترف شدن به نشأه ثانیه، و لذا منکر بعث شده که آن «ابى» است و فرموده که او به جهت عناد و معادات منکر این معنى شده و با حبیب ما در امر بعث مجادله و منازعه آغاز کرده. [ نظرات / امتیازها ]
78) وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ (78)

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا: و زد براى ما مثلى که خرد کردن استخوان پوسیده است بر دست خود و بر باد دادن، و به آن نفى قدرت کرد بر زنده شدن مردگان، و تعجب نمود به کسى که قایل بعث است در روز جزا، وَ نَسِیَ خَلْقَهُ‌: و فراموش کرد، یعنى تفکر نکرد در آفریدن ما او را و از روى عناد و انکار، قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ‌: گفت کیست که زنده کند استخوانها را، یعنى او را به حال اولى برگرداند، وَ هِیَ رَمِیمٌ‌: و حال آنکه پوسیده و خاک شده و پوست و گوشت و اعصاب و عروق او از بین رفته [ نظرات / امتیازها ]
79) قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ (79)

قُلْ یُحْیِیهَا: بگو اى پیغمبر این شخص منکر اعاده و بعث را: زنده گرداند استخوانهاى پوسیده را، الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ: آن ذاتى که به قدرت کامله‌
بیافرید اول بار و از عدم به وجود آورد، وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ‌: و او به همه آفریده‌ها داناست، یعنى به علم شامل خود تفاصیل مخلوقات و کیفیت خلقان را مى‌داند، پس عالم باشد به اجزاى اشخاص معینه متعدده و به اصول و فصول آن و قادر بر ضم بعضى بر کیفیت سابق و بر اعاده اعراض و قواء و احداث مثل آن بر نهجى که از این بوده.

برهان:

آیه شریفه از سه جهت نص بر مطلوب باشد.
1- از جهت شأن نزول و ابى بن خلف از جمله کفار و در میان ایشان افصح و انطق بود از حیث لسان، چه اگر حق تعالى حکایت سؤال را از (قال من یحیى العظام و هى رمیم) نمى‌فرمود و تصریح به جواب هم نمى‌فرمود بلکه همینقدر بیان مى‌نمود: (ا و لم یر الانسان انا خلقناه تا نسى خلقه) و اقتصار مى‌فرمود در مقام جواب بقوله (ان اللّه لمحیى الموتى) مانند آیات دیگر به نحو عموم و کلیة، هر آینه آیه صریح نص بر مطلوب بود، زیرا از قواعد مسلمه است که حکم آیه نص است به مورد نزول.
2- از جهت تصریح به سؤال (قال من یحیى العظام و هى رمیم) چون حکایت سؤال تصریحا و نصا بیان فرمود، اگر در مقام جواب اکتفا مى‌فرمود به عموم و کلى که (ان اللّه لمحیى الموتى) هر آینه جواب به مورد سؤال نص در مطلوب بود.
3- از جهت صراحت و نصّیّت در جواب به فرمایش (قل یحییها الذى انشأها اول مره ...) و مرجع ضمیر غایب در (یحییها) و (انشأها) عظام مذکوره در سؤال است که ابى بن خلف آن را نرم کرده و از آن سؤال نموده بود و (هاء) غایب و اشاره به ذات و نفس آن عظام است که (هى هى لا غیر) و ضمیر غایب از براى تثبیت ذات اشاره به هویت همان است نه غیر و هو المطلوب [ نظرات / امتیازها ]
80) الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80)


بعد از آن از صنعت عجیبه خود اخبار فرماید:
الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ‌: آن خدائى که به قدرت کامله بیافرید و پیدا کرد براى شما، مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً: از درخت سبز آتشى را، فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ‌: پس آنگاه شما از آن درخت مى‌افروزید آتش را. در اکثر بادیه عرب دو درخت است: یکى را (مرخ) و دیگرى را (غفار) گویند، هرگاه شاخه مرخ را به شاخه از غفار بزنند و بمالند آتش از آن بیرون آید، با وجود بر آنکه تر و تازه باشند. کلبى گوید: تمام درختها آتش دارند الا درخت عناب. پس آن ذاتى که قادر باشد بر بیرون آوردن آتش از درختى که در غایت رطوبت و سبزى باشد با وجود مباینت و تضاد آب و آتش، پس قدرت او بیشتر خواهد بود بر اعاده چیزى که با طراوت بوده و خشک شده. [ نظرات / امتیازها ]
81) أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى‌ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى‌ وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ (81)

بعد به جهت توبیخ ایشان فرماید:
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‌: (استفهام تقریعى) آیا نیست آن ذاتى که بیافرید آسمان و زمین را بزرگى جرم آن، بِقادِرٍ عَلى‌ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ‌: توانا بر اینکه بیافریند مانند ایشان را که نسبت به آسمان و زمین در نهایت حقارت و صغارتند، بَلى‌ وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ‌: آرى قادر است بر اعاده آدمیان، و او است بسیار آفریننده مخلوقات، بسیار دانا به کیفیت احوال موجودات.
تحقیق:

آیه شریفه دال است بر اثبات معاد و حشر اجساد با ارواح و رفع استبعاد منکرین معاد جسمانى به امکان مثل آن و امکان اعجب و امکان اکبر از آن:

1- اما امکان مثل آن، فرمود: (أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ ...) چه احیاى موتى و عود ارواح به اجساد اولیه و عظام نخره، اولى نخواهد بود از خلقت‌
انسان از نطفه مهین متساوى الاجزاء تا آنکه به قدرت کامله حق تعالى تسویه شد اجزاء مختلفة الاجزاى او و صورت انسانى که احسن صور است به او عطا شد تا بحد کمال و بلوغ رسید که مخاصم ذى بیان، پس ذاتى که قادر بر همه اینها است چگونه مستبعد باشد از او که زنده فرماید از استخوانهاى پوسیده.
2- اشاره به امکان اعجب از آن فرمود بقوله: (الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً ...) و معروف نزد اعراب است که دو درخت (مرخ و غفار) شاخه هر یک را به دیگرى زند آتش از آن ظاهر و حال آنکه قطرات آب در وقت شکستن شاخه هر یک تراوش کند؛ یعنى ذاتى که قادر است بر اظهار آتش از درختى که در غایت رطوبت و مضاده میان آتش و رطوبت است، هر آینه اعجب از عود ارواح به اجساد باشد، پس چگونه قادر بر آن نباشد.
3- اشاره به امکان اکبر و اعظم از آن فرموده بقوله: (أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ ...)

تتمه:

از کلمات حضرت سید سجاد علیه السلام: و العجب کلّ العجب لمن انکر النّشاة الاخرى و هو یرى النّشاة الاولى: و عجب و تمام عجب است براى کسى که انکار کند عالم آخرت را و حال آنکه مى‌بیند عالم دنیا را. [ نظرات / امتیازها ]
82) إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (82)

إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً: جز این نیست که شأن او سبحانه زمانى که اراده فرماید وجود چیزى را، أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌: اینکه مر آن را بباش به حکم من، پس آن باشد.

تبصره:

این کلام تمثیل تأثیر قدرت او سبحانه است در آنچه اراده فرماید به امریکه مطاع مطیع باشد بدون امتناع و توقف، و قوله «کن» اشاره است به‌
سرعت نفاذ امر او سبحانه در تکوین اشیاء بر اسرع وجهى که ممکن در توحید باشد نه تکلم به این کلمه؛ پس ایجاد او سبحانه عبارت است از موجود نمودن شیئى به زودترین وجه، و لذا حضرت موسى بن جعفر علیه السلام فرماید:
فارادة اللّه هى الفعل لا غیر ذلک یقول له کن فیکون بلا لفظ و لا نطق و لا همّة و لا تفکّر: «1» پس اراده خداى تعالى همان ایجاد است مر آن فعل را نه غیر آن (یقول له کن فیکون) بدون لفظ و نطق و قصد و فکر. [ نظرات / امتیازها ]
83) فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (83)

فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ‌: پس پاک و منزه از نفى قدرت بر اعاده آن ذاتى که به دست قدرت او است، مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ: پادشاهى همه اشیاء، چه هر کس قادر باشد بر خلق اشیاء، قدرت خواهد داشت بر اعاده و زنده گردانیدن استخوانهاى پوسیده متفرقه، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‌: و بسوى مجازات الهى باز گردیده خواهید شد، یعنى همه شما در محضر عدل الهى حاضر و جزا داده شوید از خیر و شر و کفر و ایمان و ثواب و عقاب. [ نظرات / امتیازها ]
 » اطیب البیان
77) وَ لَم‌ یَرَ الإِنسان‌ُ أَنّا خَلَقناه‌ُ مِن‌ نُطفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیم‌ٌ مُبِین‌ٌ (77)

آیا نمی‌بیند انسان‌ ‌که‌ ‌ما ‌او‌ ‌را‌ خلق‌ کردیم‌ ‌از‌ نطفه‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌اینکه‌ انسان‌ خصم‌ آشکار میشود انسان‌ ‌در‌ غایت‌ ضعف‌ ‌است‌ وَ خُلِق‌َ الإِنسان‌ُ ضَعِیفاً نساء آیه 32 ‌از‌ امیر المؤمنین‌ ‌است‌ فرمود
اوله‌ نطفة قذرة و آخره‌ جیفة نتنة و بینهما حامل‌‌-‌ العذرة
قدرت‌ ‌بر‌ دفع‌ کوچکترین‌ بلاء الهی‌ ‌را‌ ندارد و جلب‌ کوچکترین‌ نعم‌ ‌او‌ ‌را‌ ندارد.
أَ وَ لَم‌ یَرَ الإِنسان‌ُ بخود نمیآید و فکر نمیکند.

أَنّا خَلَقناه‌ُ مِن‌ نُطفَةٍ آنهم‌ ‌که‌ یکی‌ ‌از‌ نجاسات‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ کثافات‌ مأکولات‌ و مشروبات‌ گرفته‌ ‌شده‌ آنهم‌ ‌از‌ عورت‌ پدر ‌در‌ عورت‌ مادر ریخته‌ ‌شده‌ و ‌از‌ عورت‌ مادر بیرون‌ آمده‌ و ‌در‌ مدت‌ رضاع‌ شیری‌ ‌که‌ ‌از‌ همان‌ خون‌ حیض‌ گرفته‌ ‌شده‌ خوراک‌ ‌او‌ بوده‌ و قدرت‌ ‌بر‌ نگاهداری‌ ‌خود‌ یک‌ نفس‌ ندارد ‌اگر‌ فرو رود ‌بر‌ نگردد و ‌اگر‌بیرون‌ آید فرو نرود کارش‌ تمام‌ ‌است‌ ‌مع‌ ‌ذلک‌:
فَإِذا هُوَ خَصِیم‌ٌ مُبِین‌ٌ کارش‌ بجایی‌ برسد ‌که‌ دعوی‌ خدایی‌ کند و بانگ‌ انا ربکم‌ الاعلی‌ بزند و کبر و نخوت‌ و عجب‌ ‌او‌ بجایی‌ برسد ‌که‌ تکذیب‌ انبیاء کند طغیان‌ و سرکشی‌ و فسق‌ و فجور و ظلم‌ و تعدی‌ و تفرعن‌ و تجبر کند واقعا کمال‌ حماقت‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
78) ضَرَب‌َ لَنا مَثَلاً وَ نَسِی‌َ خَلقَه‌ُ قال‌َ مَن‌ یُحی‌ِ العِظام‌َ وَ هِی‌َ رَمِیم‌ٌ (78)

و بزند ‌برای‌ ‌ما مثلی‌ و فراموش‌ میکند خلقت‌ ‌خود‌ ‌را‌ میگوید کیست‌ بتواند زنده‌ کند استخوانهایی‌ ‌که‌ ‌آنها‌ پوسیده‌ ‌شده‌ و ‌از‌ ‌هم‌ پاشیده‌ ‌شده‌.
وَ ضَرَب‌َ لَنا مَثَلًا آورد یک‌ استخوان‌ پوسیده‌ مقابل‌ حضرت‌ وَ نَسِی‌َ خَلقَه‌ُ ‌که‌ ‌در‌ ابتداء امر هیچ‌ نبود خداوند بقدرت‌ کامله ‌خود‌ نطفه‌ ‌در‌ صلب‌ پدر قرار داد و بوسائل‌ زیادی‌ ‌از‌ صلب‌ پدر و رحم‌ مادر و ‌پس‌ ‌از‌ علقه‌ و مضغه‌ و مراحل‌ دیگر ‌او‌ ‌را‌ خلق‌ فرمود.
قال‌َ مَن‌ یُحی‌ِ العِظام‌َ استفهام‌ انکاریست‌ ‌یعنی‌ هرگز ممکن‌ نیست‌ کسی‌ بتواند ‌اینکه‌ عظام‌ ‌را‌ زنده‌ کند.
وَ هِی‌َ رَمِیم‌ٌ و حال‌ آنکه‌ ‌از‌ ‌هم‌ پاشیده‌ ‌شده‌ نمیداند ‌آن‌ خدایی‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ عالم‌ وسیع‌ ‌را‌ ‌از‌ علوی‌ و سفلی‌ ‌از‌ کتم‌ عدم‌ و نیستی‌ صرف‌ ایجاد کرد قادر ‌است‌ ‌بر‌ اینکه‌ ‌از‌ استخوان‌ پوسیده‌ انسان‌ خلق‌ کند. [ نظرات / امتیازها ]
79) ل‌ یُحیِیهَا الَّذِی‌ أَنشَأَها أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُل‌ِّ خَلق‌ٍ عَلِیم‌ٌ (79)

بفرما ‌در‌ جواب‌ ‌آن‌ زنده‌ میکند ‌اینکه‌ عظام‌ پوسیده‌ ‌را‌ ‌آن‌ کسی‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ عظام‌ ‌را‌ ‌در‌ اول‌ مره‌ خلق‌ فرمود کسی‌ ‌که‌ نطفه‌ ‌را‌ عظام‌ کند و عظام‌ ‌را‌ پوسیده‌ کند میتواند عظام‌ پوسیده‌ ‌را‌ زنده‌ کند و ‌او‌ بهر قسمت‌ خلق‌ کردنی‌ دانا ‌است‌ و قادر ‌است‌.
‌برای‌ خداوند خلقت‌ عرش‌ ‌با‌ خلقت‌ پشه‌ تفاوتی‌ ندارد همین‌ ‌که‌ صلاح‌ ‌در‌ ایجاد ‌باشد‌ ایجاد میفرماید إِذا أَرادَ شَیئاً أَن‌ یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن‌ فَیَکُون‌ُ اراده‌ علم‌ بصلاح‌ ‌است‌ ایجاد مشیت‌ ‌است‌ فعل‌ الهیست‌ بمعنی‌ مصدری‌ موجود میشود. [ نظرات / امتیازها ]
80) الَّذِی‌ جَعَل‌َ لَکُم‌ مِن‌َ الشَّجَرِ الأَخضَرِ ناراً فَإِذا أَنتُم‌ مِنه‌ُ تُوقِدُون‌َ (80)

‌آن‌ کسی‌ ‌که‌ قرار داد ‌برای‌ ‌شما‌ ‌از‌ درخت‌ سبز خرم‌ آتش‌ ‌را‌ ‌پس‌ ‌شما‌ ‌از‌ ‌آن‌ برافروخته‌ میشوید ‌آن‌ کسی‌ ‌که‌ دریای‌ آتش‌ ‌را‌ ‌بر‌ ابراهیم‌ گلستان‌ میکند دریای‌ نیل‌ ‌را‌ ‌برای‌ بنی‌‌-‌ اسرائیل‌ میشکافد و دوازده‌ جاده‌ میکند ‌آن‌ کسی‌ ‌که‌ تخت‌ بلقیس‌ ‌را‌ ‌از‌ شهر سبا طرفة العین‌ نزد سلیمان‌ حاضر میکند ‌آن‌ کسی‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ عالم‌ بالا ‌را‌ و ‌اینکه‌ کرات‌ جویه‌ ‌را‌ مسخر ‌شما‌ کرده‌ ‌آن‌ کسی‌ ‌که‌ ‌از‌ خاک‌ انسان‌ خلق‌ کرده‌ ‌از‌ آتش‌ جن‌ خلق‌ کرده‌ و میلیاردها کارهای‌ دیگر حیات‌ میدهد موت‌ میدهد صحت‌، مرض‌، غنی‌، فقر عزت‌، ذلت‌، ‌بر‌ ‌او‌ چه‌ مشکلی‌ دارد ‌که‌ ‌از‌ عظام‌ پوسیده‌ انسان‌ خلق‌ کند ‌با‌ اینکه‌ نمونه ‌آن‌ ‌را‌ ‌در‌ دنیا نشان‌ داده‌ قضیه ابراهیم‌ و چهار مرغ‌ قضیه عزیر و یک‌ شهر مرده‌ پوسیده‌ قضیه عیسی‌ و احیای‌ موتی‌ قضیه موسی‌ و هفتاد نفر ‌از‌ بنی‌‌-‌ اسرائیل‌. [ نظرات / امتیازها ]
81) أَ وَ لَیس‌َ الَّذِی‌ خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِقادِرٍ عَلی‌ أَن‌ یَخلُق‌َ مِثلَهُم‌ بَلی‌ وَ هُوَ الخَلاّق‌ُ العَلِیم‌ُ (81)

آیا نیست‌ ‌آن‌ کسی‌ ‌که‌ خلق‌ فرمود آسمانها و زمین‌ ‌را‌ ‌که‌ قدرت‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌بر‌ اینکه‌ خلق‌ کند مثل‌ ‌آنها‌ ‌را‌ بلی‌ قادر ‌است‌ و ‌او‌ ‌است‌ خلاق‌ دانا ‌که‌ ‌هر‌ چه‌ ‌را‌ بموقع‌ ‌خود‌ میتواند خلق‌ فرماید.

أَ وَ لَیس‌َ الَّذِی‌ خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ سماوات‌ شامل‌ میشود تمام‌ عوالم‌ بالا ‌را‌ ‌که‌ جمیع‌ ‌اینکه‌ کرات‌ سماویه‌ میشود ‌که‌ چه‌ بسیار کراتیست‌ ‌که‌ هزار برابر کره زمین‌ ‌است‌ و چه‌ بسیار کراتیست‌ ‌که‌ ‌از‌ زیادتی‌ دوری‌ ‌از‌ کره زمین‌ اصلا مشاهده‌ نمیشود ‌ یا ‌ فقط یک‌ نوری‌ بیش‌ دیده‌ نمیشود مثل‌ کهکشان‌ فلک‌ و گفتیم‌ تمام‌ ‌اینکه‌ کرات‌ علویه‌ ‌در‌ طبقه اول‌ آسمانها ‌است‌ بدلیل‌ ‌قوله‌ ‌تعالی‌ وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابِیح‌َ فصلت‌ آیه 11 و ‌قوله‌ ‌تعالی‌ إِنّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِزِینَةٍ الکَواکِب‌ِ و الصافات‌ آیه 6 و ‌قوله‌ ‌تعالی‌ وَ لَقَد زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابِیح‌َ ملک‌ آیه 5 و ‌خود‌ میداند ‌که‌ ‌در‌ شش‌ طبقه دیگر چه‌ آفریده‌ و شامل‌ میشود کرسی‌ ‌را‌ ‌که‌ محیط بجمیع‌ ‌اینکه‌ آسمانها و زمین‌ ‌است‌ بدلیل‌ ‌قوله‌ ‌تعالی‌ وَسِع‌َ کُرسِیُّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ
آیة الکرسی‌ و شامل‌ میشود عرش‌ اعظم‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌بر‌ تمام‌ اینها احاطه‌ دارد و سایر عوالم‌ بالا ‌را‌ ‌از‌ لوح‌ و قلم‌ و سدرة المنتهی‌ و جنّة المأوی‌ ‌که‌ لیلة المعراج‌ پیغمبر اکرم‌ ‌تا‌ آنجا رفت‌ ‌که‌ میفرماید وَ لَقَد رَآه‌ُ نَزلَةً أُخری‌ عِندَ سِدرَةِ المُنتَهی‌ عِندَها جَنَّةُ المَأوی‌ و النجم‌ آیه 13 ‌إلی‌ 15 و شامل‌ میشود قاب‌ قوسین‌ ‌را‌ ‌که‌ میفرماید وَ هُوَ بِالأُفُق‌ِ الأَعلی‌ ثُم‌َّ دَنا فَتَدَلّی‌ فَکان‌َ قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی‌ و النجم‌ آیه 7 ‌الی‌ 9.
وَ الأَرض‌َ تمام‌ عوالم‌ سفلی‌ ‌از‌ کره زمین‌ و آب‌ و هوا و آتش‌ و آنچه‌ ‌در‌ ‌آنها‌ ‌است‌.
بِقادِرٍ عَلی‌ أَن‌ یَخلُق‌َ مِثلَهُم‌ فردای‌ قیامت‌ خلق‌ فرماید امر بسیار کوچکی‌ ‌است‌ ‌در‌ جنب‌ کارهای‌ الهی‌.
بَلی‌ وَ هُوَ الخَلّاق‌ُ العَلِیم‌ُ تعبیر بخلاق‌ نه‌ بخالق‌ ‌برای‌ تاکید ‌در‌ قدرت‌ و توانایی‌ و کثرت‌ مخلوقات‌ الهی‌ آنهم‌ تمام‌ ‌از‌ روی‌ حکمت‌ و علم‌ و مصلحت‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
82) نَّما أَمرُه‌ُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَن‌ یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن‌ فَیَکُون‌ُ (82)

جز ‌اینکه‌ نیست‌ امر پروردگار همین‌ ‌که‌ اراده‌ فرمود وجود شیئی‌ ‌را‌ اینکه‌ بگوید ‌از‌ ‌برای‌ ‌آن‌ شیئی‌ باش‌ ‌پس‌ میباشد.
إِنَّما ‌از‌ ادات‌ حصر ‌است‌ ‌یعنی‌ مقدمات‌ و زحمت‌ ندارد.
أَمرُه‌ُ کار خداوند.
إِذا أَرادَ شَیئاً صلاح‌ ‌در‌ ایجاد شیئی‌ ‌باشد‌ ‌که‌ لغو و بیهوده‌ و عبث‌ نباشد و مصلحت‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌که‌ فعل‌ حسن‌ ‌باشد‌.
أَن‌ یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن‌ ‌اینکه‌ تعبیر ‌هم‌ ‌برای‌ تقریب‌ بذهن‌ ‌است‌ و الا امر و قول‌ لازم‌ ندارد و مراد نفس‌ ایجاد ‌است‌ ‌که‌ فعل‌ بمعنی‌ مصدریست‌.
فَیَکُون‌ُ فعل‌ بمعنی‌ اسم‌ مصدریست‌ ‌یعنی‌ بمجرد ایجاد موجود میشود معونه‌ لازم‌ ندارد آنی‌ّ الحصول‌ ‌است‌ و کلمه شیئا اطلاق‌ دارد جمیع‌ اشیاء عالم‌ ‌را‌ شامل‌ میشود ‌برای‌ ‌او‌ تفاوت‌ نمیکند خلقت‌ عرش‌ و خلقت‌ مورچه‌. [ نظرات / امتیازها ]
83) فَسُبحان‌َ الَّذِی‌ بِیَدِه‌ِ مَلَکُوت‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (83)

‌پس‌ منزه‌ ‌است‌ و مبری‌ ‌از‌ کلیه عیوب‌ و نواقص‌ و احتیاج‌ ذات‌ مقدس‌ ‌آن‌ پروردگاری‌ ‌که‌ ‌به‌ ید قدرت‌ ‌او‌ ‌است‌ ملکوت‌ تمام‌ ممکنات‌ و بسوی‌ ‌او‌ ‌است‌ بازگشت‌ شماها.

فَسُبحان‌َ الَّذِی‌ تسبیح‌ و تقدیس‌ و تنزیه‌ قریب‌ المعنی‌ ‌است‌ و شامل‌ جمیع‌ صفات‌ سلبیه‌ میشود ‌که‌ می‌گویی‌

نه‌ مرکب‌ ‌بود‌ و جسم‌ نه‌ مرئی‌ نه‌ محل‌ [ نظرات / امتیازها ]