تمامیت یاس کفار از غلبه بر دین خدا حتما باید به خاطر عامل و علتى بوده باشد که عقل و اعتبار صحیح آن را تنها عامل ناامیدى کفار بداند و آن این است که خداى سبحان براى این دین کسى را نصب کند که قائم مقام رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد و در حفظ دین و تدبیر امر آن و ارشاد امت متدین کار خود آن جناب را انجام دهد به نحوى که خلاى براى آرزوى شوم کفار باقى نماند و کفار براى همیشه از ضربه زدن به اسلام مایوس شوند.
آرى مادام که امر دین قائم به شخص معینى باشد، دشمنان آن می توانند این آرزو را در سر بپرورانند که با از بین رفتن آن شخص دین هم از بین برود، ولى وقتى قیام به حاملى شخصى مبدل به قیام به حاملى نوعى شد، آن دین به حد کمال می رسد و از حالت حدوث به حالت بقا متحول گشته، نعمت این دین تمام می شود. این بعید نیست که جمله (حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ) تا خدا امر خود بیاورد در آیه زیر اشاره به همین معنا باشد، توجه بفرمائید: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ، فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (بقره/109).
این وجه خود مؤید روایاتى است که می گوید آیه شریفه مورد بحث در روز غدیر خم در مورد ولایت على (علیه السلام) نازل شد، یعنى روز هیجدهم ذى الحجه سال دهم هجرت، و بنا بر این دو فقره آیه به روشنترین ارتباط مرتبط می شوند و هیچیک از اشکالات گذشته هم وارد و متوجه نمی شود.
توضیح : کفار قبل از نزول این آیه و روزى که این آیه مربوط به آن روز است امید آن را داشته اند که بتوانند اسلام را از هر طریقى که شده از بین ببرند و همین وضع در هر زمانى مسلمانان را تهدید می کرده و روز به روز دین آنان را در خطر داشته است و این خطر آن قدر زیاد بود که جا داشت مؤمنین از آن بر حذر باشند و از وقوع چنان خطرى بترسند. پس اینکه فرمود: «فَلا تَخْشَوْهُمْ ...» خواسته است به مسلمانان تامین بدهد و بفرماید: «بعد از امروز دیگر از بروز آن خطر نترسید» آیات زیر از وجود آن خطر خبر می داد و می فرمود: «وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ»(آل عمران/69) و «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ، فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (بقره/109). این را هم می دانیم که کفار آرزوى سرنوشت بد براى مسلمانان در سر نمی پروریدند مگر به خاطر دین آنان و سینه هایشان تنگى نمی کرد و دل هایشان غش نمی کرد مگر به خاطر همین که دین آنان و عزت و شرف ایشان را از بین می برد و آزادى ایشان را در انجام آنچه هوا و هوسشان اقتضا می کرد و نفوسشان به آن عادت داشته سلب می کرد و به شهوترانی هاى بى قید و شرطشان خاتمه می داد.
بنا بر این آنچه در نظر کفار مورد نفرت و انزجار بود دین مسلمانان بود نه خود آنان؛ با اهل دین هیچ غرضى و عداوتى نداشتند مگر از جهت دین حق آنان؛ آن ها نمىخواستند مسلمانان از بین بروند و چنین مردمى در دنیا نباشند، بلکه مىخواستند نور خدا را خاموش سازند و ارکان شرک را که در حال تزلزل قرار گرفته و داشت فرو می ریخت تحکیم ببخشند و مؤمنین را همانطور که در جمله (لَوْ یَرُدُّونَکُمْ ... کُفَّاراً ...) گذشت به کفر قبلى خود بر گردانند، هم چنان که در آیه زیر به این حقیقت تصریح نموده و می فرماید: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» (صف/9) و نیز می فرماید: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» (غافر/14). به همین جهت کفار هیچ همّى به جز قطع این شجره طیبه و ریشه کن ساختن آن نداشتند؛ آن ها تنها هدفشان این بود که از راه تفتین مؤمنین و راه دادن نفاق و تفرقه در بین جماعت آنان و گسترش شبه و خرافات در بین آنان و سر انجام افساد دین آنان، این بنیان رفیع را سرنگون سازند. به این منظور نخست این هدف را دنبال کردند که عزیمت و تصمیم هاى رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را سست و با مال و جاه خود مقاصد آن جناب را- العیاذ باللَّه- احمقانه قلمداد کنند هم چنان که قرآن کریم به این معنا اشاره نموده می فرماید: «وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ» (ص/6) و خلاصه بروید و با مایه گذارى از مال و قدرت خود خدایان خود را یارى کنید. یا این کار را از راه مخالطه و سازش کارى انجام می دادند، که آیه زیر به آن اشاره نموده می فرماید: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» (قلم/9) و نیز می فرماید: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا» (اسرا/74) و نیز می فرماید: «قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ» (کافرون/3-1). روایات وارده در شان نزول این آیات مؤید گفتار ما است که آیات مذکور در صدد اشاره به این مطالبند.
بعد از نومیدى و نرسیدنشان به اهداف شومى که داشتند آخرین امیدى که به زوال دین و موت دعوت حقه آن بستند این بود که به زودى داعى به این دعوت و قائم به امر آن یعنى رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از دنیا می رود و فرزند ذکورى هم که اهدافش را تعقیب کند ندارد و منشا این امیدواریشان این بود که آن ها می پنداشتند دعوت دینى هم یک قسم سلطنت و پادشاهى است که در لباس نبوت و دعوت و رسالت عرضه شده است، پس اگر او بمیرد یا کشته شود اثرش منقطع و یادش و نامش از دل ها می رود همانطور که وضع همه سلاطین و جباران چنین بوده است و یک پادشاه یا امپراطور هر قدر هم که در نیرومندى و دیکتاتورى و سوار شدن بر گرده مردم به نهایت درجه می رسید به محضى که می مرد یادش هم از دل ها می رفت و قوانین و سنت هایش با خود او دفن می شد، جمله «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/3) بطورى که از روایات شان نزول بر می آید به این حقیقت اشاره دارد.
پس همانطور که گفتیم این آرزو و آرزوهایى مثل آن بوده که امید شوم مذکور را در دل هاى کفار راه می داده، و به اطفای نور دین به طمعشان می انداخته و در نظر اوهام و خیال هاى خامشان زینت می داده است که این دعوت طاهره چیزى به جز یک پدیدار نیست که به زودى گردش روزگار دروغ بودنش را روشن نموده، طومارش را بر مىچیند و اثرش را از صفحه روزگار محو می سازد، لیکن خوشبختانه ظهور تدریجى اسلام و غلبه آن بر هر دین و اهل دینى که به ستیز با آن پرداخت و انتشار آوازه اش و اعتلای کلمه اش به شوکت و قوت، همه آن آرزوها را به باد داد و در نتیجه کفار را از اینکه بتوانند عزیمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تباه بسازند، در پاره اى از اهداف حرکتش را متوقف کنند و به مال و یا جاه تطمیعش کنند به کلى مایوس شدند.
آرى قوت و شوکت اسلام کفار را از همه این راه ها مایوس ساخت به جز یک راه و آن این بود که آن جناب فرزند ذکورى که جاى او را بگیرد و دعوتش را ادامه دهد ندارد در نتیجه با مرگ او دین او نیز خواهد مرد، چون این معنا بدیهى است که کمال دین از جهت احکام و معارفش- به هر درجه اى که باشد- خودش به خودى خود نمی تواند خود را حفظ کند. هیچ سنتى از سنن و ادیانى که آمده و مردم از آن پیروى کرده اند به حال نضارت و صفاى اولش باقى نمانده، نه به خودى خود و نه به انتشار آوازه اش و نه به کثرت معتقدین به آن، هم چنان که هیچ سنتى و دینى از راه قهر و جبر و تهدید و با فتنه و عذاب و یا عاملى غیر این ها، به کلى از بین نرفته، بلکه هر دینى که از بین رفته به خاطر از بین رفتن حاملین آن دین و علماى آن کیش و کارگردانان آن بوده است.
چند قول درباره روز مورد نظر آیه آمده است:
1- زمانى که اسلام با بعثت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و دعوت آن جناب ظاهر شد و در نتیجه مراد از این جمله این است که خداى تعالى اسلام را بر شما نازل و دین را براى شما تمام و نعمت خود را بر شما به نهایت رسانید و دیگر کفار نمی توانند به شما دست پیدا کنند.
این را که به هیچ وجه نمی توان گفت، براى اینکه این عبارت را براى هر کس بخوانى از آن چنین می فهمد که مردم مسلمان دینى داشته اند که به خاطر ناقص بودنش کفار طمع بسته بودند که دین آنان را باطل ساخته یا در آن دخل و تصرفى بکنند و مسلمانان هم از همین جهت بر دین خود می ترسیدند، و لیکن خداى تعالى دین آنان را تکمیل کرد و آن نقص را بر طرف ساخت و نعمت خود را بر آن مردم به حد کمال رسانید و آن گاه به آن مردم فرمود: «دیگر نترسید که دیگر کفار از دین شما مایوس شدند» و ما می دانیم که عرب قبل از ظهور اسلام دینى نداشتند تا با بعثت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به کمال رسیده باشد، و نعمتى نداشتند تا با آمدن اسلام آن نعمت تمام شود. علاوه بر اینکه اگر آیه را اینطور معنا کنیم باید على القاعده جمله (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ) را در اول آورده باشد و جمله (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا) را دنبال آن تا معنا درست شود، (چون مایوس شدن کفار لازمه به کمال رسیدن دین است نه اینکه به کمال رسیدن دین لازمه مایوس شدن کفار باشد).
2- مراد از کلمه یوم روز بعد از فتح مکه است که خداى تعالى کید مشرکین قریش را باطل و شوکتشان را شکست و بنیان دین بت پرستیشان را منهدم و بت هایشان را خرد نمود و امیدشان را از اینکه یک روز دیگر روى پاى خود بایستند و در مقابل اسلام صف آرایى نموده از نفوذ اسلام و انتشار آن جلوگیرى کنند قطع فرمود.
این احتمال نیز درست نیست زیرا آیه شریفه دلالت به اکمال دین دارد و ما می دانیم که بعد از فتح مکه دین خدا کامل و نعمتش تمام نشده بود، چون فتح مکه در سال هشتم هجرت اتفاق افتاد و بسیارى از واجبات دینى اسلام بعد از این سال نازل شد و بسیارى از حلال ها و حرام ها بین فتح مکه و بین درگذشت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تشریع گردید. علاوه بر اینکه جمله (الَّذِینَ کَفَرُوا) انحصارى به مشرکین عرب ندارد بلکه می فرماید بطور کلى کفار دنیا از دین مسلمانان مایوس شدند؛ دلیل بر این معنا معارضات و عهد و پیمان هایى است که بعد از فتح مکه هم چنان علیه مسلمین معتبر و محترم شمرده می شد و مشرکین عرب هم چنان طبق مراسم جاهلیت به حج می آمدند و مراسم شرک را در آنجا انجام می دادند، زن ها لخت مادر زاد و مکشوف العوره طواف می کردند تا آنکه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امیر المؤمنین (علیه السلام) را با آیات سوره برائت به آنجا گسیل داشت و بقایاى رسوم جاهلیت را ابطال نمود.
3- مراد از کلمه یوم بعد از آیات سوره برائت است و آن زمانى است که اسلام تقریبا بر شبه جزیره عرب گسترش یافته، آثار شرک از بین رفته، سنن جاهلیت بمرد؛ زمانى که دیگر مسلمانان در معابد و معاهد دین و از آن جمله در مناسک حج احدى از مشرکین را نمی دیدند که مراسم شرک را انجام دهد، روزگارى که دنیا به کام مسلمین شد و خدا آن خوف و دلواپسى که مسلمین داشتند را مبدل به امنیت کرد و دیگر هیچ چیزى را شرک خدا ندانستند.
این احتمال هم به هیچ وجه قابل قبول نیست زیرا مشرکین عرب هر چند که بعد از نزول سوره برائت و بر چیده شدن بساط شرک از دین مسلمانان مایوس شدند و رسوم جاهلیت محو شد، الا اینکه دین اسلام هنوز کامل نشده بود، چون فرائض و احکامى بعد از سوره برائت نازل شد، از آن جمله فرائض و احکامى است که در سوره مائده آمد و مفسرین اتفاق دارند بر اینکه سوره مائده در اواخر عمر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده و همه می دانیم که بسیارى از احکام حلال و حرام و حدود و قصاص در این سوره است.
پس با نادرست بودن این سه احتمال که کلمه یوم به معناى دوره و ایام باشد نه یک روز خاصى که آفتاب در آن طلوع و غروب کرده باشد و خلاصه وقتى نتوانستیم بگوئیم مراد از روز دوره پیدایش دعوت اسلامى و یا دوره بعد از فتح مکه و یا قطعه زمان بین نزول سوره برائت و رحلت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است لاجرم و به ناچار باید بگوئیم مراد از این کلمه یک روز معینى است، روزى است که خود این آیه در آن روز نازل شده و قهرا روز نزول این سوره است،- البته این در صورتى است که جمله (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا ...) معترضه و به حسب معنا مرتبط با آیه اى باشد که آن را احاطه کرده است و یا بگوئیم نزول این آیه حتى بعد از نزول سوره و در روزى بوده که بعد از آن دیگر هیچ آیه اى نازل نشده است چون دنبالش فرمود: «امروز دیگر دین شما کامل شد». خوب، حال می پرسیم این روز معین چه روزى بوده است؟ آیا روز معینى بود که مکه فتح شد؟ و یا روز معینى که سوره برائت نازل شد؟ در فساد این دو احتمال همان اشکال هاى سابق کافى است و دیگر حاجتى به تکرار آن ها و یا دلیل دیگر نیست. یا مراد از این روز معین روز عرفه در حجة الوداع است که بسیارى از مفسرین این را گفته اند و بعضى از روایات هم بر طبق آن وارد شده است، در این صورت می پرسیم معناى مایوس شدن کفار از دین مسلمانان در آن روز معین چیست؟ آیا معنایش این است که مشرکین قریش از اینکه بار دیگر زورشان برسد که دین اسلام را از بین ببرند مایوس شدند، که بسیار احتمال بى پایه اى است، براى اینکه مشرکین عرب دو سال قبل یعنى در فتح مکه مایوس شدند که سال هشتم هجرت بود نه در روز عرفه از حجة الوداع که سال دهم از هجرت بود. یا معنایش این است که در روز نزول برائت مایوس شدند که نزول سوره برائت در سال نهم بود و قهرا آن روز معین هم در آن سال بود. یا منظور این است که همه کفار از دین مسلمانان مایوس شدند هم مشرکین و هم یهود و هم نصارا و هم مجوس و هم سایرین که قهرا بر حسب این احتمال باید بگوئیم جمله الذین کفروا جمله اى است مطلق- که ما می دانیم یهود و نصارا در آن روز از غلبه بر مسلمین مایوس نشده بودند و قوت و شوکت اسلام از چهار دیوارى جزیرة العرب آن روز تجاوز نکرده بود.
از جهتى دیگر باید در باره این روز یعنى روز عرفه دقت و تامل کنیم و ببینیم چه رابطه اى بین روز عرفه یعنى روز نهم ماه ذى الحجه سال دهم هجرت با جمله (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی) که در آیه مورد بحث قرار گرفته برقرار است. چه بسا ممکن است کسى بگوید:
4- رابطه این بود که در آن روز امور حج به حد کمال رسید چون رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به نفس شریف خود در آن مراسم شرکت کرده بود و تک تک احکام حج را هم می گفت و هم خودش پیاده می کرد.
اما متاسفانه این احتمال را هم نمی توان پذیرفت، براى اینکه دیدیم یکى از مناسکى که در آن سال به مسلمانان تعلیم داد حج تمتع بود که چیزى نگذشت بعد از درگذشتش متروک شد؛ آن وقت چطور ممکن است تعلیم چنین حکمى را اکمال دین بنامیم و تعلیم نماز و روزه و حج و زکات و جهاد و سایر معارف را که قبلا تشریع شده بود تکمیل دین ندانیم؟ اصلا چطور ممکن است تعلیم یکى از واجبات دین را اکمال آن دین شمرد با اینکه اکمال خود آن واجب هم نیست تا چه رسد به اکمال مجموع دین؟ از این هم که بگذریم این احتمال باعث می شود که رابطه فقره اول یعنى جمله (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ) با فقره دوم یعنى جمله (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ) قطع بشود، چه رابطه اى تصور می شود که میان تعلیم حج تمتع براى مسلمانان و میان مایوس شدن کفار از دین مسلمین بوده باشد؟
5- ممکن است کسى دیگر بگوید: «مراد این آیه این است که در این روز یعنى روز نزول سوره مائده با نازل شدن بقیه حلال و حرام ها دین تکمیل شد چون بعد از آن روز دیگر حلال و حرامى نازل نشد و مراد از اکمال دین این است که یاس بر دل هاى کفار مسلط گشته و آثار این نومیدى و یاس بر چهره هاشان نمودار گشت».
بله ممکن است کسى چنین بگوید و لیکن لازم است انسان چشم خود را باز کند و ببیند بنا بر این احتمال منظور از جمله (الَّذِینَ کَفَرُوا) چه کسانى است؟ اگر منظور کفار عرب است که در آن روز اثرى از آن ها نمانده بود تا در باره آنان صحبت شود و گفته شود این ها دیگر مایوس شدند، چون اسلام در سال نهم هجرت بساط شرک را از میان عرب بر چیده بود و کسى در آن میان نبود که به غیر اسلام تظاهرى بکند و مگر حقیقت اسلام غیر این تسلیم است، پس کفارى که مایوس شدند چه کسانیند. اگر منظور از این جمله کفار غیر عرب از سایر امت ها و نژادهاى غیر عرب باشد که همین چند سطر پیش گفتیم آن ها از پیروز شدن بر اسلام مایوس نشده بودند.
آرى بار دیگر چشم خود باز کنیم ببینیم بسته شدن باب تشریع چه زمانى بوده است؟ آیا روز نزول سوره مائده که سوره مورد بحث ما است و به پایان رسیدن روز عرفه سال نهم بود؟ که روایات بسیارى وارد شده بر اینکه احکام و واجباتى بعد از آن روز نازل شد و آن قدر این روایات بسیار است که نمی توان آن ها را بى ارزش شمرد و شما خواننده می توانى این روایات را در تفسیر آیه صیف یعنى آیه کلاله در آخر سوره نسا و آیات ربا مطالعه کنید. حتى از عمر بن خطاب روایت شده که در یکى از خطبه هاى خود گفت: «آخرین آیه قرآنى که نازل شد آیه ربا بود». نیز گفت: «رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از دنیا رفت و آیه ربا را براى ما بیان نکرد، به این جهت از ربا هر مساله اى که مورد شک شما واقع شد احتیاط کنید و تنها آن رفتارى را داشته باشید که یقین به حلال بودنش داشته باشید» (تا آخر حدیث) و بخارى در صحیح از ابن عباس روایت کرده است که گفت: «آخرین آیه اى که بر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد آیه ربا بود». از این قبیل روایات بسیارى دیگر. هیچ دانشمندى نمی تواند این روایات را ضعیف بشمارد و آیه را بر آن ها ترجیح دهد، براى اینکه آیه شریفه صریح در مفاد خود نیست و حتى ظهور هم ندارد که منظور از کلمه الیوم چه روزى است. این روایات است که باید آن را معین کند، وقتى در باره آن روز احتمال هاى بسیار می رود تعیین یک محتمل از میان چند محتمل دلیل مىخواهد و این روایات که دست کمى از صرف احتمال ندارد، با فرضى که سند هم نداشته باشند- و حال آنکه دارند- و نیز نمی تواند بگوید: «مراد از اکمال دین خالص شدن خانه خدا از مشرکین و کوچ کردن مشرکین از مکه به بیرون شهر است تا مسلمانان داخل شوند و طورى حج کنند که با مشرکین مخلوط نشوند» براى اینکه چنین وضعى در سال قبل از سال نزول سوره پیدا شد. پس معناى تقیید کامل شدن دین به قید امروز چیست؟ علاوه بر اینکه به فرضى که قبول کنیم که مخلوط نشدن مسلمانان با مشرکین اتمام نعمت باشد،- که خود محل حرف و بلکه خنده آور است، بارى چگونه بپذیریم این مخلوط نشدن اکمال دین نیز هست و چه معنایى می توان براى این تعبیر پیدا کرد؟- آیا مخلوط نشدن مسلمانان با مشرکین اکمال دین می تواند باشد؟ با اینکه دین ربطى به مخلوط شدن و نشدن چند جور انسان ندارد، دین عبارت است از مجموعه اى از عقائد و احکام که اکمال آن را نمی توان به عدد افراد متدینین به آن دانست. اما صاف شدن جو زندگى مسلمانان براى اجراى احکام اسلام و بر طرف شدن موانع و مزاحمات از عمل مسلمین به آن احکام نیز نمی تواند اکمال دین باشد؛ علاوه بر این پیدا شدن چنین جوى چه ارتباطى با نومید شدن کفار دارد؟.
6- ممکن است کسى بگوید: «مراد از اکمال دین بیان همین محرماتى است که در آیه شریفه آمده است تا مسلمانان به این بیان تمسک کرده و دیگر از گوشت فلان و فلان حیوان نخورند و در این اجتناب خود از کفار هم نترسند، براى اینکه کفار دیگر از دین آنان مایوس شدند و خدا آنان را عزت داده و دینشان را و خودشان را بر کفار غلبه داده است».
ما از طرف صاحب این احتمال گفتار او را توضیح داده و می گوئیم: حکمت اینکه خداى تعالى در اول اسلام از میان محرمات تنها اکتفا کردند به ذکر این چهار حرام یعنى گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک، و آنچه براى غیر خدا ذبح شود که در بعضى از سوره هاى مکى قرار گرفته و جزئیاتى که مندرج در تحت این چهار عنوان است را بیان نکرد، همان حکمتى است که در آیات تحریم شراب به چشم مى خورد و آن این است که قرآن کریم در تحریم خبائث و آنچه پلید است راه تدریج را پیش گرفت و همه را یکباره بیان نکرد تا عرب از اسلام رمیده نشود و در مسلمان شدن احساس دشوارى نکند و آن ها هم که ایمان آورده بودند که نوعا و بیشتر از طبقه فقرا بودند از اسلام بر نگردند. به همین جهت همه محرمات از خوردنی ها را وقتى بیان کرد که اسلام قوت و شوکت خود را یافت و خداى تعالى افراد مسلمین را زیاد نموده، عزت و شوکتشان داده و به این وسیله مشرکین را از اینکه بتوانند مسلمانان را از اسلام رم دهند و باز طمع غلبه بر مسلمین را در سر بپرورانند و این امیدشان را که روزى با نیروى قاهره خود دین اسلام را از بین ببرند قطع نموده باشد، روزى آن جزئیات را بیان کرد که دیگر بر هیچ مسلمانى شایسته نباشد از کفار بترسد و یا به خاطر رودربایستى آنان از این محرمات اجتناب نکند.
صاحب این احتمال از این بیان نتیجه گرفته که پس مراد از کلمه یوم روز عرفه از سال حجة الوداع است، یعنى همان روزى که این آیه نازل شد و همه جزئیات و تفاصیل محرمات را که تا کنون بیان نکرده بود بیان کرد و بقیه رسوم جاهلیت را و خبائث مشرکین و اوهام خرافى آنان را باطل ساخت و با روشن ترین بیان ظهور و غلبه مسلمین بر مشرکین را بیان کرد، تا دیگر طمعى به از بین بردن اسلام نکنند و مسلمین هیچ احتیاجى به مدارا کردن با آنان و یا ترس از عواقب امور نداشته باشند. لذا می بینند که خداى سبحان در این آیه به مسلمانان خبر می دهد که کفار خودشان از غلبه بر دین شما مایوس شدند شما چرا دل واپسید؟- و با اینکه خداى تعالى ضعف شما را مبدل به قوت و خوف شما را به امنیت و فقرتان را مبدل به غنا فرمود،- دیگر نباید از آن ها بترسید، بلکه باید از خدا ترسیده از تفاصیل و جزئیات آنچه خدا شما را نهى کرده اجتناب کنید که در این اجتناب کردنتان کمال دین شما است، این بود خلاصه اى از گفتار صاحب این قول و توضیح ما.
لیکن این شخصى که به خیال خود خواسته بین همه آن احتمالات که ما ذکر کردیم و یا نکردیم جمع کند تا اشکال هر احتمالى را با اشکالى که متوجه احتمال دیگر می شود رفع کند، در نتیجه در همه اشکالات و محذورات قرار گرفته و هم لفظ آیه را در هم و بر هم کرده است و هم معناى آن را. اولا غفلت ورزیده از اینکه مراد از یاس اگر آن یاسى باشد که مستند به غلبه و قوت اسلام است و در ایام فتح مکه و یا نزول آیات برائت تحقق یافته، دیگر صحیح نیست سخن از روز عرفه سال دهم هجرت به میان آورد و بگوید جمله (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ) در آن روز نازل شده است، زیرا نومیدى کفار نزدیک به یک و یا دو سال جلوتر از آن روز اتفاق افتاده بود، چون فتح مکه دو سال قبل از دهم هجرت بوده و در چنین فرضى عبارت وافى و صحیح این بود که بفرماید: «قد یئس الذین کفروا من دینکم» (یعنى چندى قبل کفار از دین شما مایوس شدند)، نه اینکه بفرماید: امروز چنین شدند، هم چنان که خود این مرد آنجا که مىخواهد گفتار خود را توضیح دهد همین تعبیر را آورده و یا زمان گذشته و حال را مسکوت گذاشته، بفرماید: «انهم آیسون» کفار مایوسند و او غفلت کرده از اینکه مساله تدرج در تحریم طعام هاى حرام که تحریم تدریجى آن را به تحریم تدریجى شراب قیاس کرده اگر منظورش تدرج از حیث تحریم بعضى افراد از تحریم بعضى دیگر است، که قبلا گفتیم آیه شریفه چیزى را زائد بر آنچه قبلا تحریم شده بود تحریم نکرده، همان هایى را تحریم کرده که آیات سوره بقره و انعام و نحل تحریم کرده بود، چون عنوان (منخنقة) و (موقوذة) اگر در آن آیات نیامده به هر جهت مصداق همان میته اى است که در آن ها آمده بود. اگر منظورش تدرج از حیث بیان باشد و خواسته باشد بگوید قرآن کریم اول محرمات را بطور اجمال بیان کرد و سپس بطور تفصیل انگشت روى تک تک مصادیق آن گذشت تا مبادا مردم از قبول همه آن ها امتناع بورزند، این منظور نیز صحیح نیست، براى اینکه آنچه قبل از این سوره یعنى سوره مائده بیان شده یعنى میته و خون و گوشت خوک و آنچه براى غیر خدا ذبح شده مصادیقش بیشتر است و بیشتر مورد ابتلای مردم است و در دل مردم اثر- مخالف- می گذارد تا آنچه در سوره مائده بیان شده، یعنى حیوان خفه شده، و کتک خورده، چون اینگونه مردارها خیلى به ندرت اتفاق می افتد، که مورد ابتلا قرار گیرد، پس چه شد که این چهار عنوان که مهم تر و مورد ابتلای بیشتر و سر و کار مردم با آن ها زیادتر است، تحریمش بدون ترس و دلواپسى صریحا اعلام شد ولى امورى که خیلى کم اتفاق می افتد و نسبت به آن چهار عنوان اصلا قابل اعتنا نیست تحریمش آرام آرام و به تدریج صورت گرفته و شارع اسلام از تحریم یک باره آن ها از امتناع مردم دلواپس شده است؟. علاوه بر این گیرم ما قبول کنیم که تحریم یکباره آن ها چنین محذورى داشته، آیا تحریم مذکور اکمال دین است؟ و آیا صحیح است که تشریع احکام را دین بنامند و ابلاغ و بیان آن را اکمال دین بخوانند؟ باز گیرم که بیان احکام اکمال دین باشد امروز دین را براى شما تکمیل و نعمت را برایتان تمام کردیم. از این هم که بگذریم خداى تعالى تنها در امروز نبوده که احکامى را بیان کرده است بلکه در طول بیست و سه سال احکام بسیارى را تشریع و بیان کرده بود، چطور شد که تنها این چند حکم که امروز بیان شد عنوان اکمال دین و اتمام نعمت به خود گرفت؟. اگر منظورش این است که مراد از اکمال دین تعطیل شدن تشریع دین و بسته شدن باب آن است، مىخواهد بفرماید بعد از این چند حکم دیگر هیچ حکمى تشریع نخواهد شد، در این صورت از این شخص می پرسیم پس احکامى که بعد از نزول سوره مائده و قبل از رحلت رسول اللَّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد چه بود؟ آیا آن ها جز دین نبودند، بلکه از این بالاتر احکامى که بعد از این آیه در خود این سوره آمده مورد سؤال می باشد که آیا این ها جز دین نیستند؟ خواننده محترم می تواند با مطالعه دقیق آن آیات به آن احکام واقف گردد.
بعد از همه این اشکال هاى بى جواب می پرسیم در صورتى که منظور همان چند حکمى است که در عرفه، دهم هجرت نازل شد معناى جمله (و رضیت لکم الاسلام دینا) که تقدیرش (الیوم رضیت لکم الاسلام دینا) می باشد چیست؟ و چرا به این چند حکم منت نهاده شد؟ و چرا خداى سبحان تنها آن روز، اسلام را دینى پسندیده دانست؟ با اینکه هیچ مزیتى تصور نمی شود که باعث این اختصاص گردد.
تازه بعد از همه این اشکال ها و چراها بیشتر و یا قریب به بیشتر اشکال هایى که بر وجوه قبلى وارد بود بر این وجه نیز وارد است و ما دیگر با اعاده آن ها گفتار خود را طول نمی دهیم.
7-ا منظور از کلمه یوم روز معینى از روزهایى است که بین عرفه دهم هجرت و بین ورود رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه طیبه است، روزى که با بعضى از وجوه که در معناى یاس کفار و در معناى اکمال دین ذکر شده تناسب داشته باشد، در این صورت نیز اشکال هاى سابق که به تفصیل مذکور سابق وارد می شد بر آن وارد می شود.
[ بستن توضیحات ]