مراد از عمل و نصب، به قرینه اینکه در مقابل صفت اهل جنت یعنی جمله «لسعیها راضیة» (غاشیه/9) قرار گرفته، این است اهل دوزخ که خستگی تلاشی که در دنیاکردند از تنشان در نمیآید، به خلاف اهل بهشت که وقتى تلاش خود را سودمند مىیابند خستگى از تنشان بیرون مىآید، چون انسان هر تلاشى که در دنیا مىکند به منظور تامین سعادت خود مىکند، منظورش این است که به هدف خود نائل آید، و دوزخیان در قیامت مىبینند که آنچه در دنیا تلاش کردند بىنتیجه مانده و خردلى سودمند نبوده، هم چنان که در جاى دیگر فرموده: «وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً» (فرقان/23)، در نتیجه از اعمالى که داشتند چیزى به جز خستگى عایدشان نمىشود، به خلاف اهل بهشت که از سعى و عمل خود راضیند، چون همه به صورت بهشت و راحتى مبدل گشت.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : بعضی گفتهاند: مراد از جمله مورد بحث این است که اهل دوزخ در دوزخ عمل میکنند و خسته میشوند، چون دوزخ محل انواع شکنجهها است، یکی از انحای شکنجه کار بدون مزد و نتیجه کردن و خسته شدن است.
بعضی دیگر گفتهاند: مراد این است که دوزخیان به نافرمانی خدا عمل میکنند، و در آتش قیامت خسته میشوند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
ابو عبد الله امام صادق (علیهالسلام) فرمود: هر مسلمان ناصبی که با علی (علیهالسلام) و دودمانش دشمنی میورزد، هر چند اهل عبادت و ریاضت باشد، سرانجامش به این آیه است که میفرماید: «عامِلَةٌ ناصِبَةٌ تَصْلى ناراً حامِیَةً» (غاشیه/3-4).
علامه طباطبایی: این روایت را صاحب کتاب ثواب الاعمال (ص 247، ح 3) هم با ذکر سند نقل کرده، به این عبارت که هر ناصبی هر چند اهل عبادت و ریاضت باشد سرانجام به این عاقبت مىرسد که آیه «عامِلَةٌ ناصِبَةٌ تَصْلى ناراً حامِیَةً» بیانگر آن است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
1- گروه اشقیا
در آن روز، آن روز غاشیه، آن روزی که همه مردم را در یک جا گرد آورده و آن روزی که گناهان اهل گناه بر آنها احاطه کرده است مردم دوچهره هستند. یعنی مردم را در دو چهره و در دو قیافه و از نظر کلی در دو گروه خواهی دید. گو این که گروه صلحا خودشان دو گروه هستند: گروه سابقین و گروه اصحاب یمین، ولی از یک نظر که حساب بکنیم گروه سعدا یک گروه اند و گروه اشقیا گروه دیگری؛ گروه مردود شده ها و شکست خورده ها و گروه موفق ها. اما درباره گروه اول می فرماید: وجوه یومئذ خاشعه چهره هایی سرافکنده، خاشع، شرمگین، شکست خورده. اینها چه کسانی و چگونه هستند؟ عامله ناصیه آیا اینها عمل نکرده اند یا عمل کرده اند؟ عمل کرده اند اما چه عملی؟ عملهایی کرده اند که جز نصب یعنی تعب و رنج و خستگی چیزی به آنها نرسیده. نتیجه اعمالشان فرسوده کردن خودشان است. عامله ناصبه عمل کننده هایی ناصب، در تعب، فرسوده، رنج کشیده، خسته شده، دست خالی از نظر کار خیر. تصلی ناراً حامیه اینها می رسند یا می رسانند خود را (که باز همان تجسم اعمالشان است) به آتشی حامی، داغ. هر آتشی داغ است، ما آتش سرد نداریم، اما می خواهد بگوید که اگر آن آتش با آتشهای دیگر مقایسه شود این آتش های دیگر باید گفت آتش نیست، اینها آتش سردند آن، آتش گرم است. تسقی من عین انیه . تشنه است، که خداوند انسان را با فطرت سیری ناپذیر آفریده است که سیراب نمی شود مگر به معرفت خدا، وصال حق، ذکر خدا و یاد خدا. ولی چون آنچه که آشامیده اند حقیقت نبوده بلکه باطل بوده است، در آنجا از چشمه ای جوشان نوشانیده می شوند. لیس له طعام الا من ضریع.
تغذیه روحی انسان از عمل خود
به کمک روایات از یک جهت و دلایل علمی از جهت دیگر، این مطلب مسلم شده است که آنچه در آن جهان هست جز مکتسبات این جهان چیزی نیست. مثلا در مورد غیبت چنین فرمود (ظاهراً حدیث نبوی است): الغیبه ادام کلاب النار غیبت خورش سگان جهنم است؛ یعنی آن کسی که امروز روحش دارد از غیبت تغذیه می کند ]الان به صورت یک سگ جهنمی درآمده و دارد از این مردار می خورد.[ این خودش یک حقیقتی است: انسان با هر عملی از اعمال خودش به نوعی روحا تغذیه می کند. وقتی که انسان دارد غیبت می کند خیال می کند که دارد حرف می زند و فقط به مخاطب تحویل می دهد، حساب آن را نمی کند که بیش از مقداری که دیگری تحویل می گیرد خودش تحویل می گیرد.
در ]تفسیر[ آیه سوره مطففین گفتیم که انسان نسبت به عمل خودش، هم عامل است هم معمول. آدم خیال می کند وقتی عمل می کند او عامل و عمل کننده است و عمل معمول است یعنی این فاعل است و او مفعول، این علت است و او معلول. قرآن می فرماید انسان هر عملی که مرتکب می شود، در همان حال که او علت است و عملش معلول، عملش هم علت است و خودش معلول. یعنی اگر او عمل را می سازد عمل هم او را می سازد. انسان از عمل خودش واقعا به نوعی تغذیه می کند، یعنی حرف زدن برای انسان نوعی چیز خوردن است، گوش کردن نوع دیگر چیز خوردن است، نگاه کردن نوع دیگر چیز خوردن است، فکر کردن نوع دیگر چیز خوردن است. تمام اینها غذا می شود ولی نه غذای جسمانی، غذای غیر جسمانی برای روح انسان. آن کسی که غیبت می کند همین الان به صورت یک سگ درآمده است و دارد گوشت دیگران را می خورد. این که فرمود غیبت خورش سگهای جهنم است یعنی شخص غیبت کننده همین الان که اینجا هست ]این گونه است[، الان به صورت یک سگ جهنمی درآمده است و دارد از این مردار می خورد (ولا یعتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یأکل لحم اخیه میتاً)(حجرات21) همین الان دارد مثل یک سگ که روی یک مردار افتاده است گوشت مردار را می خورد. در قیامت هم همین است.
ولی یک چیزهایی هست که انسان وقتی که با آنها تغذیه می کند زمانی که بیرون می رود واقعا احساس می کند که نیرو گرفت، پر و بال پیداکرد. انسان وقتی که از یک معلم یک درس یاد می گیرد، یک حقایقی را یاد می گیرد، حکمت عملی را یاد می گیرد، حکمت نظری را یاد می گیرد، مطلبی را می شنود که قلب او را روشن می کند، زمانی که از آن جا بیرون می رود حالتش درست حالت آدمی است که قبلا گرسنه بوده و رمق نداشته و بعد یک غذای مقوی خورده است (مثل کسی که روزه هفده ساعته را گرفته، بعد موقع افطار رسیده و یک غذای مقوی حسابی خورده، حس می کند که نیرو گرفته). با شنیدن این گونه حقایق و وارد شدن این امور در روحش واقعاً نشاط پیدا می کند. یا وقتی که انسان یک کار نیکی انجام می دهد: عبادتی می کند، قرآنی می خواند، دعایی می خواند، قدم خیری برای مردم برمی دارد، خدمتی می کند برای رضای خدا، احسانی می کند، بعد احساس سبک بالی می کند.
برعکس، آدم وقتی که مدتی مثلا دو ساعت غیبت می کند، در وقتی که غیبت می کند یک نوع لذت نفرت آوری هم دارد و یک لذت نفرت آوری می برد (مثل این که وقتی انسان یک شیء بدبو را دارد می خورد، هم لذت می برد هم از بویش متعفن است) ولی بعد از دو ساعت که کارش تمام می شود بیشتر احساس ناراحتی و اضطراب می کند. آن شبه غذاست. از آن نظر که انسان می خورد غذاست، از آن نظر که اگر تا قیامت هم بخورد سیر نمی شود بلکه گرسنه تر می شود شبه غذاست. یوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید(ق03) به جهنم می گوییم پر شدی؟ می گوید هنوز هم هست؟ بدهید. در این راه ها انسان این جور می شود؟ خودش تبدیل می شود به یک جهنم. اینها غذاست چون انسان می خورد، شبه غذاست چون در انسان سیری ایجاد نمی کند، هرچه می خورد انگار چیزی نخورده، بلکه گرسنه تر می شود و رنج بیشتری نصیبش می شود.
لهذا می فرماید برای اینها در آن جا هم طعامی نیست مگر از ضریع. ضرع و مضارع و مانند اینها به معنی «مشابه» است. ضریع در این جا یعنی چیزی شبه غذا. در عربستان یک نوع خار بوده است که تلخ و بدبو بوده که حیوان اگر از اینها می خورد هیچ تغذیه نمی کرد، به آن می گفتند ضریع، یعنی چیزی که شباهت به گیاه دارد ولی خاصیت گیاه را ندارد. آنچه که در آن دنیا هست چون در این دنیا اسم و لغت ندارد، قهراً یک لغتی که شبیه و نظیر آن باشد می آورند. آنها هم غذا و طعامی ندارند مگر از چیزی که شبیه غذاست، هم خوردنی است هم سیر نکردنی، چون بعد می فرماید: لایسمن ولایغنی من جوع تا آخر دنیا هم که از آن غذا بخوری نه یک ذره چاقت می کند و نه یه ذره گرسنگی ات را رفع می کند. اینها برخی چهره هاست.
2. گروه سعدا
ولی چهره های دیگری نقطأ مقابل اینهاست: وجوه یومئذ ناعمه و چهره هایی در این روز ناعم و نعمت زاست، نعمت و انعام و رحمت از این چهره ها می بارد. آن چهره ها هر مقدار سرشکسته و ناراضی و پشیمان بودند، این چهره ها برعکس، راضی و خشنودند، لسعیها راضیه ولی به چه علت راضی است؟ این رضایت از کجا پیدا شده؟ آیا قرعه به نامش اصابت کرده؟ نه، آنجا قرعه کشی نیست. آیا همین جور بی حساب، یک مرغ روی سرشان پرواز کرده، گفته اند روی سر هر کس نشست ]او غرق در نعمت می شود و[ تصادفاً روی سر این نشست؟ نه، این حرفها نیست، بلکه لسعیها به دلیل مساعی، به دلیل اعمال، به دلیل کوششهایی که در دنیا کرده است (و ان لیس للانسان الا ما سعی (نجم 93) این جا راضی و خشنود است، برعکس آن گروه اول که عامله ناصبه بود. درباره اینها تعبیر «سعی» کرده، درباره آنها تعبیر «عمل». ولی آن جا می گوید عمل ناصب، عملهای خستگی آور و رنج آور. او هم عمل کرده ولی از عملش جز رنج نصیبش نشده، این عمل کرده ولی از عمل خودش رضا و خشنودی نصیبش شده است. به اعمال خودش که نگاه می کند راضی و خشنود است که ما وقت خودمان را تلف نکردیم، عمر خودمان را بیهوده صرف نکردیم.
[ نظرات / امتیازها ]