چون در آیه قبل خداوند کسى را که در وصیّت تغییر بدهد مورد تهدید قرار داد در این آیه این مطلب را بیان کرد که این تهدید متوجه تنها کسانى است که «وصیّت صحیح و حق» را تغییر بدهند و امّا کسى که وصیّت باطل را تغییر داده و بصورت حق و صحیح درآورد تهدیدى بر او متوجه نیست بلکه نیکوکار است و فرموده:
فَمَنْ خافَ ...- کسى که بترسد بعضى گفتهاند معناى «خوف» در اینجا «علم» است یعنى کسى که بداند و باین مناسبت بعلم «خوف» اطلاق شده است که خوف گاهى با علم توأم است مثلًا گاهى مراد کسى که میگوید «اخاف ان یقع امر کذا» این است که «اعلم وقوع امر کذا» یعنى وقوع فلان امر را میدانم از این قبیل است گفتار خداوند وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ «1» یعنى باین قرآن کسانى را که میدانند در پیشگاه خداوندشان حضور خواهند یافت بترسان و الا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ «2» یعنى مگر اینکه شوهر و زن بدانند که نخواهند توانست حدود و حقوق الهى را اقامه کنند.
__________________________________________________
(1) آیه 51 سوره انعام.
(2) آیه 229 سوره بقره.
مِنْ مُوصٍ جَنَفاً ...- که موصى در وصیّت خود از حق بسوى باطل میل کرده است.
اگر سؤال شود که خداوند چگونه براى امرى که واقع شده است «فَمَنْ خافَ» گفته است و «خوف» را بکار برده است و حال آنکه خوف همیشه نسبت بآینده و امورى که واقع نشده است استعمال میشود در جواب آن دو قول است:
1- مراد این است که وصى چون میداند یا گمان دارد که موصى در وصیت خود مرتکب خطا یا گناهى شده است لذا از اظهار آن در آینده مىترسد و بمناسبت اینکه ترس در آینده است کلمه «خوف» بکار رفته است.
2- چون وصى در حیات موصى نوعاً با دو قسمت از وصیّت او مواجه میشود قسمتى از آن مطالبى است که وصیّت کرده است و قسمت دیگر آن هنوز واقع نشده است و موصى در نظر دارد که بعداً وصیت بکند لذا بمناسبت اینکه مجموع وصیّت هنوز محقق نشده است و در آینده محقق خواهد شد کلمه «خوف» را بکار برده است.
در مورد مذکور در آن قسمت از وصیّت که هنوز واقع نشده است اگر موصى قصد «جنف» یعنى ظلم را دارد وصى او را وادار میکند که آن را اصلاح کند و بعدالت برگردد و در آن قسمتى که وصیّت واقع شده است اگر در آن ظلمى بکار رفته است و موصى آن را اصلاح نکند وصى بعد از مرگ او آن را اصلاح میکند و بعدل و صلاح برمیگرداند.
حسن مىگوید «جنف» این است که موصى براى غیر خویشاوندان خود وصیّت بکند» او از این نظر «جنف» را این طور تفسیر کرده است که وصیّت را براى خویشاوندان خود واجب میداند و حال آنکه ما آن را واجب نمیدانیم و لذا «جنف» را به ظلم یعنى محروم ساختن بعضى از حق مسلّم خود تفسیر کردیم که در این صورت وصى پس از مرگ موصى میتواند آن را اصلاح کند و بعدالت برگرداند.
بعضى در تفسیر آیه مىگویند: مراد این است که کسى که بترسد از اینکه موصى در حال مرض خود که قصد وصیّت دارد ظلم کند یعنى به بعضى از اموال خود
بدهد و بعضى را محروم بسازد در این صورت بر او گناهى نیست که موصى را بحق و حقیقت ارشاد کند و او را براه صواب برگرداند و میان موصى و ورثه و موصى له را اصلاح کند بطورى که رضایت همه آنها را جلب و تأمین کند بنا بر این معناى «فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ» است که میان آنها را اصلاح کند و از اختلافى که احتمال میرود تحقق پیدا کند جلوگیرى بعمل بیاورد.
بنا بر این قول «فمن خاف» بر معناى ظاهر خود حمل مىشود زیرا «خوف» چنان که گفته شد نسبت بآینده استعمال میشود و در این قول خوف آن هست که موصى مریض که قصد وصیّت دارد در وصیّت خود ظلم کند.
مؤلف: این قول باعتبار و صواب نزدیک است الّا اینکه قول اوّل که مفاد آن این بود که بعد از مرگ موصى اگر وصیت او عادلانه باشد وصى میتواند آن را تغییر داده بصواب و عدل برگرداند قول بیشتر مفسّرین است و بر طبق آن روایتى از حضرت باقر علیه السلام و حضرت صادق علیه السلام نیز نقل شده است.
أَوْ إِثْماً ...- یا از اینکه موصى در وصیت خود مرتکب گناهى شده باشد بترسد از حضرت باقر علیه السلام نقل شده است که معناى «اثم» این است که شخص بطور عمد از حق بسوى باطل میل کند و معناى «جنف» این است که میل بباطل بطور خطا و ندانسته انجام بگیرد ابن عباس و حسن نیز همین را گفتهاند.
فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ ...- میان ورثه و موصى لهم را (یعنى افرادى که براى آنها وصیّت شده است) اصلاح کند و اختلافى را که میان آنهاست برطرف کند.
فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ ...- در این صورت گناهى بر او نیست زیرا او واسطه است و چیزى جز اصلاح در نظر ندارد و علّت اینکه «فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ» تعبیر کرد و نگفت که او مستحق ثواب است ببیان این نکته است که واسطه غالباً کار خود را باین ترتیب انجام میدهد که از صاحب حق تقاضا مىکند که چیزى از حق خود کسر کند ولى چون قصد اصلاح دارد این امر موجب گناه او نمیگردد بعضى گفتهاند «چون در آیه قبل «تبدیل وصیّت» را گناه معرّفى کرد لذا در این آیه «لا اثم» علیه گفت تا معلوم
کند که این تبدیل چون باین منظور انجام مىگیرد که ظلم را بعدالت برگرداند موجب گناه نیست».
إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ...- یعنى خداوند چون گناهان را مىبخشد و بگناهکار ترحّم مىکند. بخشایش وى این مورد را که گناهى در آن نیست بطریق اولى شامل میگردد.
در روایتى که از حضرت صادق علیه السلام منقول است «جنفاً او اثما» باین تفسیر شده است که در وصیت تعدّى کرده بزیادتر از ثلث وصیّت نماید این تفسیر از ابن عباس نیز روایت شده است.
از حضرت رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله نقل گردیده است که فرمودند: کسى که در آستانه مرگ قرار میگیرد اگر طبق «کتاب خدا» وصیّت کند این عمل کفّاره تضییع زکاة وى خواهد بود
[ نظرات / امتیازها ]
در این آیه نیز یکى از واجبات دیگر بیان شده است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ...- یعنى اى کسانى که تصدیق (باصول و فروع دین) نمودهاید و از امام ششم حضرت صادق علیه السلام نقل شده که فرمود «آن لذّتى که در مورد نداء و خطاب (خداوند) واقع شدن است سختى و مشقت عبادت را برطرف مینماید.»
«حسن» که یکى از مفسران است) میگوید باید توجه داشت هر کجا خداوند فرموده (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) در مورد «امر» یا «نهى» بیکى از چیزها وارد شده است.
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ ...- یعنى بر شما عبادت معروف در شرع «روزه» واجب شده است در اینجا ممکن است سؤال- شود با اینکه «روزه» براى تمام مکلفین از مردم واجب است پس چرا در این آیه فقط مردم مؤمن مورد خطاب واقع شدهاند؟.
پاسخ اختصاص خطاب بمؤمنین از دو نظر است یکى اینکه چون مؤمنین فقط آن را قبول میکنند لذا مخاطب قرار گرفتهاند و دیگر از این جهت که عبادت فقط از مؤمنین صحیح است نه از دیگران.
ولى در هر صورت اختصاص خطاب بمردم مؤمن منافات ندارد که روزه به غیر آنان نیز واجب باشد.
کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ ...-
مفسرین در معنى این جمله داراى سه نظریه هستند.
1- وجوب روزه بر ما اجمالًا تشبیه شده به وجوب روزه ملتهایى که پیش از ما
نیز بر آنها لازم بوده است و مراد این نیست که روزه ما از نظر وقت و عدد و سائر خصوصیات مانند روزه آنها بوده بلکه مقصود اینست که «روزه» روزهایى بر شما واجب شد همانطور که در روزه روزهایى پیشینیان نیز واجب بوده است (ابى مسلم- جبائى).
2- روزه ماه رمضان همانطور که بر ما واجب شده بر «مسیحیان» نیز واجب بوده ولى چون ماه رمضان در بعضى از سالها مصادف با گرما (تابستان) و سرما (زمستان) مىشد آنان وقت روزه را در بهار قرار دادند و چند روزى نیز بآن اضافه کردند (شعبى- حسن).
3- روزه ما از پارهاى از شب بود تا پارهاى از شب بعد و در وقت آن نیز اختلاف شده است عدهاى گفتند از وقت نماز عشاء تا نماز عشاء شب بعد خوردن و آشامیدن حرام است و جمعى معتقد شدند که از وقت خواب تا موقع خواب شب بعد، ولى مسلّم است که این حکم برداشته شد.
و مراد از (قبلکم) بنا بر قول (حسن- شعبى) فقط مسیحیاناند و بنا بر قول سایر مفسرین همه اهل کتاب میباشند.
لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ...- یعنى تا اینکه بواسطه روزه از گناهان دور گردید (جبائى) و بعضى گفتهاند یعنى در اثر روزه از پرهیزکاران شوید زیرا «روزه» نیرومندترین وسیلهاى است که انسان را از زشتیها باز میدارد چنان که از نبىّ اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مضمونى نقل شده است امّت من وقتى روزه گرفتند نیروى شهوت و هوا و هوس در آنها ضعیف شده دیگر گرد اعمال زشت نمیگردند).
و هشام بن حکم از امام جعفر صادق علیه السلام از علّت (جعل) روزه سؤال کرد حضرت فرموده «روزه واجب شده که ثروتمندان و فقراء با هم مساوى شوند (در تحمّل گرسنگى زیرا ثروتمندان تا روزه نگیرند از رنج گرسنگى بیچارگان اطّلاعى ندارند تا آنان را مورد توجّه و کمک قرار دهند.
از این رو خداوند روزه را واجب فرمود تا اغنیا نیز از ناراحتیهاى گرسنگى
بینوایان با خبر شوند و بحال ضعیفان و فقراء رقّت و ترحّم نموده آنها را مورد نوازش قرار دهند.
[ نظرات / امتیازها ]