- حیا و شرم در مواردی است که کار شرعاً، عقلاً یا عرفاً مذموم باشد. امّا در بیان حقایق، شرم و خجالت پسندیده نیست.«لا یَستَحیِی»
2- حقایق والا و مهم را می توان با زبان ساده و مثال بین نمود. «أَن یَضرِبَ مَثَلاً»
3- مؤمن کلام خدا را باور دارد و مطیع آن است. «فَیَعلَمُونَ أَنَّهُ الحَقُّ»
4- مثال های قرآن، وسیله تربیت و رشد است. «فَیَعلَمُونَ أَنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّهِم»
5- مثال های قرآن، حقّ و در مقام بیان حقایق است.«أَنَّهُ الحَقُّ»
6- انسانِ حقیقت جو، از هر نوری راه را می یابد، ولی شخص بهانه گیر و اشکال تراش، به هر چراغی خرده می گیرد. «ما ذا أَرادَ اللهُ بِهذا مَثَلاً»
7- کفر و لجاجت، عامل بهانه گیری است. «ما ذا أَرادَ اللهُ بِهذا مَثَلاً»
8- فسق، موجب گمراهی و مانع شناخت حقایق است. «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الفاسِقِینَ»
9- مثال های قرآن، وسیله هدایت یا ضلالت است. «یُضِلُّ بِهِ، یَهدِی بِهِ»
10- خداوند، پیمان شکن را فاسق و فاسق را گمراه می کند. «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الفاسِقِینَ»
[ نظرات / امتیازها ]
این مطلب کاملا در ذهن خودم بوجود اومده و ممکنه 100% غلط باشه. ولی ذکرش خالی از لطف نیست:
خداوند متعال که سخنش بالاترین سخنان است، وقتی مطلبی را می گوید، عده ای مریض دل به او خرده می گیرند که چرا خدا فلان حرف را زده است.
ما هم باید از این آیه این درس را بگیریم که هر کاری که انسان انجام دهد، عده ای مخالف آن هستند و به اصطلاح معروف برای انسان حرف درمی آورند. ما بسیار در زندگی روزمره مان می بینیم که افراد به خاطر حرف مردم کاری انسانی و درست را انجام نمی دهند و در وظایفشان قصور می کنند، چه اینکه ممکن است مردم فلان حرف را بزنند. به نظر من انسان باید وحی و ائمه و عقل را معیار قرار داده و از لومه لائم باکی نداشته باشد، کما ابنکه ائمه ما نیز چنین بودند.
[ نظرات / امتیازها ]
در مثال زدن های خداوند مهم حقیقتی است که وجود دارد و میخواهد این را به انسان ها بفهماند، دیگر اینکه این مثال از چه باشد بزرگ باشد یا کوچک؛ ارزشمند باشد برای مردم با نه اهمیت ندارد.
مهم این است:
انقدر هدایت مردم برای خدا و رسول مهم است که از هیچ دریغ نمی کنند حتی از پشه!
[ نظرات / امتیازها ]