زُیِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ اَلشَّهَوٰاتِ مِنَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْبَنِینَ وَ اَلْقَنٰاطِیرِ اَلْمُقَنْطَرَةِ مِنَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ وَ اَلْخَیْلِ اَلْمُسَوَّمَةِ وَ اَلْأَنْعٰامِ وَ اَلْحَرْثِ ذٰلِکَ مَتٰاعُ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ اَللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ اَلْمَآبِ تزیین، آرایشگرى، دگرگون نمایاندن، و آراستن ظاهر و پوشاندن متن و واقع، فعل مجهول زیّن از جهت مشخص نبودن و تعدد علل و اسباب تزیین است علل نفسانى و شیطانى و اجتماعى قرآن تزیین کردار و رفتار مفسدین و گناهکاران را گاه به شیطان نسبت مى دهد که هر چه مى کنند نیک و اصلاح مى پندارند: وَ زَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ انعام 43 وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ انفال 48
رَبِّ بِمٰا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ حجر 39، و گاه خداوند تزیین اعمال را به خود و علل عمومى نسبت داده است: و کَذٰلِکَ زَیَّنّٰا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ انعام 108، و گاه همچون این آیه مجهول آمده است: زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمٰالِهِمْ توبه 37، و همچنین تزیین زمین گاه به طبیعت آن نسبت داده شده است: إِنَّمٰا مَثَلُ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ اِزَّیَّنَتْ یونس 24 و گاه به خدا و عوامل و وسائط : إِنّٰا جَعَلْنٰا مٰا عَلَى اَلْأَرْضِ زِینَةً لَهٰا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً کهف 7 شهوت تمایل جاذب و لذت بخش به مشتهیات همین که از حد طبیعى و غریزى که در همۀ جانوران است درگذشت، خود محبوب و جاذب و تخیلى مى گردد و با حب پیوسته آرایش مى یابد و همۀ مشاعر و بینش و چشم و گوش و قواى انسان را بدان سوى نامحدود و مجهول مى کشاند همچون رنگین کمان و سراب و به همان چشم مى دوزد و افزایش مى جوید تا در تارهاى شهوات و بافت هاى آن در مى ماند و پوک مى گردد، دیگر نه بصیرت عبرت انگیزى إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی اَلْأَبْصٰارِ ، و نه حرکتى از خود و درون، زنده اى فاقد حیات انسانى همین تزیین، راز اصلى و سرفصل عطف است که بسا همان آگاهان نیرومند و حاکم بر شهوات که در صف خدا و خلق بودند، فاقد بصیرت و توان گردیدند و دگرگون شدند و به حزب شیطان و طبقۀ ستمگران پیوستند و یا رهبر و قائد آنها شدند آیا همان بدریان را، که این آیات و آیات دیگر براى آنان نازل شد، مى شود از یاد برد که مرکبشان دو اسب و چند شتر بود که به نوبت سوار مى شدند و سلاحشان چند شمشیر و نیزه بود که دست به دست مى کردند و غذایشان چند دانۀ خرما بود که به هم ایثار مى کردند، آن مردان با ایمان و آگاه که شعارشان لا اله الاّ اللّٰه بود و بسط یافتند همچون صاعقه بر سر مشرکان قریش فرود آمدند و صفوفشان را از هم گسیختند و از قلۀ غرور طبقاتى به چاه هاى مذلتشان کشاندند همان مردان بدر و احد و حدیبیه و بیعت رضوان « رَضِیَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ » و فتح مکّه، چند سال پس از رحلت رهبر عظیم (ص) که مقاومت ها درهم شکست و مانع ها در سطح ظاهر از میان رفت و درهاى فتوحات باز شد و سیل غنائم و زینت هاى دنیا به سویشان روان گردید، رسالت خود را انجام یافته دانستند، و به خوشى و سکون گرائیدند و حب شهوات با همۀ جلوه هایش در چشمانشان تزیین یافت همان طلحه و زبیر و عبد الرحمن بن عوف و داراى میلیونها دینار و درهم و هزاران اسب و شتر و گاو و گوسفند شدند و منابع عمومى و چراگاهها را به تصرف خود درآوردند و چندین کاخ در مدینه و کوفه و بصره و اسکندریه بر پا ساختند با صدها کنیز، با این تغییر دید در روحیه، مفاهیم و اصطلاحات قرآنى و تلاوت، و صف نماز، تقوا، توکل، اقامۀ صلواة، زکواة، انفاق، حقّ ، عدل، قسط ، جهاد، فقاهت مسخ یا راکد شد شعار نفى و اثبات لا اله الاّ اللّٰه به صورت ذکر و براى ثواب در آمد همانها که عقبگرد کردند و در صف واماندگان و راندگان قریش در مقابل على (ع) کشیده شدند و دشمن را در درون خود پرورش دادند این اصل تاریخى و نفسانى و خطریست که در این آیه تبیین شده است: زُیِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ اَلشَّهَوٰاتِ مِنَ اَلنِّسٰاءِ بیان تفصیلى مشتهیات بیرونى و منشأ شهوات و حب آنها است که از درون انسان ساقط و متن غرائز حیوانى و افزایش جویى نامتعادل برانگیخته مى شود تا آنجا که مشتهیات محدود و بیرونى منتقل به حب افزایش جوى شهوات نفسانى مى گردد این حقیقت را همین بیان آیه مى رساند و هر بیانى همچون: «زین للناس النساء یا، حب النساء یا، شهوات النساء و » رساى بدان نیست من النساء، اولین منشأ و وسیلۀ شهوات است که در پى آن و به جاى حب غریزى و عاطفى اولاد پسر و دختر، شهوت افزایش فرزندان پسر «البنین» مى آید که وسیلۀ دفاع و تأمین قدرت نظامى و اقتصادى باشد نقدینۀ طلا و نقره که وسیلۀ مبادله و تأمین دیگر شهوات است، وسیلۀ شهوت افزایش جویى و ذخیره اى محسوب مى شود: القناطیر، به ماده و هیأت جمع، مقدار بسیار و افزایشى، و المقنطرة که مفعول اشتقاقى از آنست، نگهدارى و ذخیره را مى رساند حُبُّ اَلشَّهَوٰاتِ به محصولات طبیعى مى رسد و حیواناتى چون اسب و اشتر را که وسیلۀ حرکت و کوشش است به انحصار در مى آورد و وسیلۀ تفاخر مى شود: اَلْخَیْلِ اَلْمُسَوَّمَةِ رها شده در منابع طبیعى و چراگاههاى عمومى یا داغزده و نشاندار همچون محصولات انحصارى صنعتى و مارک دار، تا حریم امتیازش براى ممتاز محفوظ باشد، و همچنین حیوانات تغذیه اى انعام و زمین هاى آباد و کشتزار: و الحرث، رشته هاى حبّ این مشتهیات که رنگ آمیزى و آرایش شهوات مى شود و انسان را با همۀ استعدادها در میان مى گیرد و وامانده و خشکیده مى سازد اینها در حقیقت وسیلۀ بهره گیرى و توشۀ راه است تا عابر و رهنورد از آنها بهره گیرد نه در تار و پود آنها بماند و نه از بهرۀ آنها چشم پوشد و از حیات دنیا و رحم طبیعت به حیات علیا رسد که مجمع کمال و نیکى ثابت و غایى است، ذٰلِکَ مَتٰاعُ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا، وَ اَللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ اَلْمَآبِ نیکى نزد او و از او و به سوى اوست
مانند همین آیات با ترتیب و تعبیرهاى دیگر در سورۀ انفال و راجع به کارزار بدر آمده است، با همان دأب آل فرعون و ارائه در آغاز برخورد و تزیین: کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا انفال 54، و إِذْ یُرِیکَهُمُ اَللّٰهُ وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ انفال 44 و 43، وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ انفال 48، و همین تقارن مضامین مى تواند قرینه باشد که الناس در این آیه زُیِّنَ لِلنّٰاسِ ناظر به قریشیان و همانند و هم طبقۀ آنان باشد
[ نظرات / امتیازها ]
حق تعالى چون حدیث بدر بگفت مذمّت دنیا کرد تا صحابۀ رسول میل بدنیا و حطام او نکنند گفت:بیاراستند از بهر مردمان دوستى شهوات و آرزوها،و شهوت معنیى باشد که ایجاب صفت مشتهى کند تا مزین این کیست ؟ حسن بصرى گفت:شیطانست براى آنکه کار شیطان این بود از آنکه خداى تعالى مذمّت دنیا کرد نشاید که هم ترغیب و تزهید او کند آنگه خداى تعالى این شهوات را که مشتهیاتند بیان کرد و گفت که: از جملۀ آن زنانند و زنان را براى آن تقدیم کرد که سبب افتتان اند و حبائل شیطان اند چنانکه گفت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم:النساء حبائل الشّیطان؛زنان دامهاى شیطان اند و گفت: لا یخلونّ رجل بامرأة فانّ ثالثها الشیطان،نباید که مردى با زنى به خلوت بنشیند که سیّم ایشان شیطان باشد پس گاهى دام شیطان باشند و گاهى پیش رو شیطان باشند و گاهى خود شیطان باشند انّ النساء شیاطین خلقن لنا نعوذ باللّه من شرّ الشیاطین و دیگر از جملۀ مشتهیات و آرزوها پسرانند رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم اشعث قیس را گفت:ترا از دختر حمزه هیچ فرزند هست ؟ گفت:پسرى دارم که اگر ببدل او جفنۀ ثرید بودى که به مهمانان دادمى دوستر داشتمى رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گفت:چرا چنین مى گوئى؛انّهم لثمرة القلوب و قرّة الاعین و انّهم مع ذلک لمجبنة مبخلة محزنة،گفت:ایشان میوۀ دل اند و روشنائى چشم اند و با این سبب بخیلى و بددلى و اندوهند و دیگر از جملۀ مشتهیات مالهاى بسیار است از زر و نقره و اسبان به چره زار و مرغزار فرستاده یا نشان کرده به علامتى و داغى معیّن یا غیر آن از سپیدى پیشانى و دست و پایهاى ایشان ابو صالح از بو هریره از رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرد که قنطارى دوازده هزار اوقیّه باشد و به روایت حسن بصرى از انس از رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم دو هزار دینار باشد ابو بصره گفت:پوست گاوى پر از زر یا از سیم باشد و معنى مقنطره بر هم نهاده باشد
امیرالمؤمنین علىّ بن ابى طالب از رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرد که چون خداى تعالى خواست تا اسب آفریند باد جنوب را گفت که:من از تو خلقى خواهم آفریدن یعنى آن فرشتگان را که بر باد جنوب موکّل باشند خلقى که عزّ اولیاء و دوستان من باشند و مذلّت دشمنان من و جمال اهل طاعت من،فرشتگان گفتند:بار خدایا فرمان تراست حق تعالى از باد جنوب اسبى بیافرید آنگه گفت:من ترا غریب آفریدم و خیر در پیشانى تو بستم و غنیمت ها بر پشت تو مجموع بود خداوند ترا بر تو مهربان کردم و ترا پرندۀ بى پر گردانیدم؛فأنت للطّلب و أنت للهرب،ترا براى طلب دارند و براى هرب دارند من بر پشت تو مردانى را سوار کنم که تسبیح و تهلیل و تمجید و تحمید و تکبیر من کنند و تو بتسبیح و تهلیل ایشان تسبیح و تهلیل کنى آنگه گفت:هیچ تسبیح و تهلیل نباشد که او بشنود و الّا بمانند آن جواب دهد آنگه گفت:چون فرشتگان صفت اسب شنیدند و خلقش بدیدند گفتند:بار خدایا ما فرشتگان توایم تسبیح و تمجید تو مى کنیم نصیب ما چیست ؟ حق تعالى براى ایشان اسبانى ابلق آفرید گردنهاى ایشان چون گردنهاى شتران بختى چون اسب را به زمین فرستاد و پایهاى او به زمین قرار گرفت صهیل کرد حق تعالى گفت:برکت بر تو باد از جانورى که من بصهیل تو مشرکان را ذلیل کنم و گوشهاى شان پر کنم و دلهایشان به تو بترسانم چون خداى تعالى چیزها را بر آدم عرضه کرد گفت:بگزین آنچه خواهى،او اسب بگزید خداى تعالى گفت:عزّ خود و عزّ فرزندان خود اختیار کردى تا زنده باشى و زنده باشند برکت من بر تو باد و بر ایشان، از خلق هیچ نیافریدم که به نزدیک من محبوب ترست از تو و اینکه تو اختیار کردى و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گفت که:یمن الخیل فى شقرها خجستگى اسبان در اشقر آنست و خبّاب روایت کند از رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که گفت:اسبان سه اند؛فرس للرّحمن و فرس للإنسان و فرس للشّیطان،اسبى که خداى راست آنست که در راه خداى براى جهاد کفّار،بازبندند ، و آنچه آدمى راست اسبى که براى نسل و بچّه دارند،و اسبى که شیطان راست آنست که برو گرو بندند و قماربازند
و دیگر از جملۀ مشتهیات جز از اسبان اشتر و گاو و گوسپند است و کشت و برزگرى کردن آنچه بیان کرد و بگفت متاع و تمتّع دنیا است و زندگانى دنیا، و به نزدیک خداى است جلّ جلاله بازگشتن نیکو،آنجاست که:ما لا عین رأت و لا أذن سمعت و لا خطر على قلب بشر و فیها ما تشتهى الانفس و تلذّ الاعین
[ نظرات / امتیازها ]
زُیِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ اَلشَّهَوٰاتِ مِنَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْبَنِینَ آیه یادآورى مى کند که براى مردم تزیین و آراسته گردیده دوستى شهوات نفسانى از زنان و پسران و باقى امور طبیعى از «اَلْقَنٰاطِیرِ اَلْمُقَنْطَرَةِ مِنَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ وَ اَلْخَیْلِ اَلْمُسَوَّمَةِ وَ اَلْأَنْعٰامِ وَ اَلْحَرْثِ » قنطار بمعنى مال بسیار است بعضى گفته اند هزار مثقال طلا است و بقول دیگر هشتاد هزار مثقال نقره در عدد قنطار اختلاف است همین قدر معلوم است که مال بسیار است
«وَ اَلْخَیْلِ اَلْمُسَوَّمَةِ » مسوّمة مأخوذ از سمو بمعنى علامت است و بقولى اسم اسب چرانده است و بقولى آنها اسبهائى هستند که آنها را براى جنگ مهیا گردانیده اند و بقول دیگر مسومه اسبهاى نیکو را گویند
و افراد بشر منهمک و فرورفته در شهواتند و پیروى نمودن خواهشهاى نفسشان را دوست دارند قوله تعالى «أَحْبَبْتُ حُبَّ اَلْخَیْرِ»
و در اینکه فاعل این تزیین کیست بقولى حق تعالى است که فاعل همه چیزها است و براى امتحان که چه کسى مجاهده با نفس مى کند و بر خلاف میول قواى شهوانى که مخالف مقام بندگى است عمل مى نماید قوله تعالى در سوره کهف آیه 7 «إِنّٰا جَعَلْنٰا مٰا عَلَى اَلْأَرْضِ زِینَةً لَهٰا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» و چه کسى موافقت نفس نموده و خارج از حکم الهى گردیده
و اینکه بعضى تزیین را نسبت بشیطان داده اند نظر به این است که آیه در مقام ذم است و شیطان کار و عملش اغوا کردن است و خودش شالوده فساد است این است که موجبات شهوات نفسانى را در نظر انسان آراسته مى گرداند و از جبائى نقل مى کنند که گفته رحمان مزین چیزهاى نیکو است و شیطان مزین چیزهاى قبیح است
و از بعضى از مفسرین است که این آیه و آیه بعد به منزله بیان و شرحى است که نسبت به آیه «إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ مِنَ اَللّٰهِ شَیْئاً» گفته شده زیرا این آیه چنین مى نماید که کافرین معتقد بودند که مال و اولاد آنها را از خدا بى نیاز ساخته دیگر ندانسته اند که فاعل مطلق خدا است و تزیین دهنده شهوات براى زندگانى دنیا است و غرض اصلى از زندگانى دنیا سعادت اخروى است [پایان] آرى آنچه منشأ حب و دوستى انسان مى شود بمال و اولاد و باقى عناوین براى ارضاء قواى شهوت و غضب و حب حیات است و معلوم است حیات بستگى دارد باعمال شهوات و تزیین آن در نظر انسان براى بقاء و حیات او است و البته تزیین و آراستگى در نظر انسان از حکمت تامه الهى ناشى گردیده که انسان براى بقاء و تعمیر عالم دنیا این عناوین در نظرش جلوه کند و آن را براى خود و دیگران تأمین گرداند،اگر حب نفس و بقاء و شهوات نبود چگونه آدمى محتاج بمال و باقى عناوین مثل اولاد و حب جاه و برترى از دیگران و غیر اینها مى شد و اگر جز این بود چگونه امور دنیا تعمیر مى گردید و چگونه اولاد نوزاد به مشقتهاى گوناگون پدر و مادر به حد رشد مى رسید
خلاصه اینکه گفته شده حب شهوات را شیطان در نظر انسان زینت داده و او را مایل به محبت دنیا گردانیده درست بنظر نمى آید،چگونه توان گفت شیطان فاعل و ایجادکننده تزیین است،فقط عمل شیطان تحریک است نه ایجاد و آن ملعون بالقاء در نفس محرک انسان است در کارهاى قبیح نه تزیین دهنده فاعل مطلق خدا است و بس و تزیین دنیا در نظر آدمى آن هم ازروى حکمت است زیراکه حقیقت انسان و استکمال او موقوف بر این است که پا در این عالم طبیعت گذارد که حیات دنیا یکى از مراحل سیر انسانى بسوى کمال بشمار مى رود و همان طورى که معلوم است حیات دنیوى یعنى پاى گذاردن در این عالم طبیعت و استکمال به آن موقوف و محتاج است بقواى طبیعى مثل شهوت و غضب و آنچه مقدمه آنست و تزیین آنها براى این است که مایل به آن گردد و ما یحتاج خود را بدست آورد تا اینکه مدتى حیاتش ادامه پیدا نماید و این منزل دانى را به پایان رساند و از اینجا بما فوق آن سفر نماید
این است که در آیه به آنچه لازمه حیات دنیا است از دوستى مردها نسبت به زنها ازروى غریزه جنسى و ارضاء قوه شهوانى تناسلى و حکمت آن بقاء نوع انسانى است و محبت پدر و مادر نسبت باولاد براى اینکه متکفل رشد او بشوند و چنین است محبت مال که آن هم بکوشش و عمل و زحمت بدست آوردن و نگاه داشتن براى تمدن جامعه و رفع احتیاج بشر است و نیز براى آمیزش کردن افراد بشر و بهم کمک نمودن و احتیاج پیدا نمودن هریک به دیگرى و بهم کمک دادن براى بدست آوردن مال و نیز پیدا نمودن منابع و معدنهائى که در زمین تعبیه شده و بدست آوردن آنها خود یکى از اسرار خلقت و از بدایع صنع پروردگار عالم بشمار مى رود که در انسان حس کنجکاوى گذاشته که ببعضى از نعمتهاى الهى متمتع گردد،و نیز از خیل المسومة محبت بسوارى و نگاهدارى نوع حیوانات علف خوار خود حکمتى دارد که اگر احتیاج انسان به چنین حیواناتى از انعام نبود چون این حیوانات نوعا محتاج به کفالت انسانند وقتى انسان براى حب نفس و انتفاع و احتیاج به آنها مواظب حال آنها نمى شد شاید نسل انواع چهار پایان باقى نمى ماند،و نیز حکمت حب انسان به زراعت و حرث خیلى واضح است که اصلا بقاء بلکه وجود انسان بسته به خوراک و پوشاک است و تمام اینها براى انتفاع انسان است
خلاصه تزیین این امور در نظر انسان از حکمت تامه سرمدیه الهیه تراوش نموده و همین طورى که حق تعالى ایجادکننده انسان است با شهوات او امورى که سبب حیات و بقاى او است در نظرش زینت داده و این خود لطف و رحمتى است از طرف فیاض متعال
و این آیه نظیر قولى تعالى که در سوره کهف آیه 7 فرموده (إِنّٰا جَعَلْنٰا مٰا عَلَى اَلْأَرْضِ زِینَةً لَهٰا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً) یعنى همانا ما قرار دادیم آنچه در زمین است زینت زمین براى اینکه آنها را(یعنى اولاد آدم را)بیازمائیم که کدام یک عملشان نیکوتر است،این است که در آخر آیه فرموده: ذٰلِکَ مَتٰاعُ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ اَللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ اَلْمَآبِ پروردگار رحمان ببشر یادآورى مى کند و گویا فرموده اى بشر بدان این نعمتهائى که به تو عنایت نمودیم آنها را در نظر تو جلوه دادیم اینها یک متاع اندکى است که براى براى انتفاع حیات دنیوى به تو عطا نمودیم که در حیات دنیا از آنها بهره مند گردى و خود را به زیور علم و عمل بیارائى تا اینکه بازگشت تو به سراى باقى و ملاقات رحمت پروردگارت به نیکوتر وجهى باشد نه اینکه مشغول زخارف دنیوى شوى و دل به این عاریت سرا ببندى و مقصود اصلى پروردگارت را و آن حکمتى که براى آن آفریده شده اى که استکمال تو است و آن سرمایه عمرت را که بتوانى به آن حیات جاودانى تهیه کنى و نعمت همیشگى یابى در اثر پیروى شهوات به رایگان از دست بدهى و موقع بازگشت با دست خالى و حسرت زده با بار گناه به سراى باقى رهسپار گردى و آنچه را که از متاع دنیا و حظوظات نفسانى که دل به وى بسته بودى از کفت رفته و با دست تهى ناله برآرى و التماس کنى که یک روز دیگر مرا بدنیا برگردانید تا اینکه تدارک ما فات نمایم از تو پذیرفته نخواهد گردید
[ نظرات / امتیازها ]
مراد از شهوات مشتهیات نفسانى است که مردم بقدرى طالب آنها هستند که گویا شهوات آنها را هم دوست میدارند و مراد از قنطار چنانچه در مجمع از صادقین علیهما السلام نقل نموده یک پوست گاو پر از طلا است پس اسم مبلغ است و قناطیر جمع آنست و مقنطره از صیغ ماخوذه براى مبالغه است که مرسوم است وقتى بخواهند معنائیرا تأکید کنند صیغه از آن ماده وضع نموده و صفت آن قرار مى دهند مانند الف مؤلف و داهیة دهیا و خیل مسومه اسبان نشاندارند یا اسبانى که بچراگاه میگذارند و انعام شتر و گاو و گوسفند است که همه اینها فانى میشوند و آنچه نزد خدا است از نعم آخرت باقى است و تمام این نعم بنحو اتم اکمل اعلى در آنجا موجود است نهایت آنکه خالى از هر عیب و فساد و کثافت و کدورت و کسالت و ملالتى است که براى اینها در دنیا است پس عاقل نباید مبادله کند آن نعم باقیه عالیه صافیه را باین نعم فانیه دانیه فاسده کاسده مکدره بانواع کدورت و آلوده باصناف
جلد 1 صفحه 389
کثافات و فرسوده باقسام بلیات.
[ نظرات / امتیازها ]