1)
: در اسلام مرد و زن برابرند!!!
2)
: با زدن هم چیزی درست نمیشه! چون دادگاه از زن حمایت میکند و در نهایت مرد را مقصر میداند. واقعاً تکلیف چیست؟
3)
: من نمی دونم چقدر از این چیزهایی که اینجا اومده مطابق نظر و رویه ی اسلامه.
من یه دختر محجبه و معتقد به اسلام و پیامبر و قرآن هستم.
ولی اون اسلامی که من شناختم و بهش ایمان دارم چنین چیزی نمیگه.
یا من کافرم یا این چیزایی که توی این متن هست موازی با موازین اسلام نیست.
آیا این رو خدا گفته که مردها در امور عقلی و جنگ، قوت و طاقت بیشتر دارند؟؟؟؟
این یعنی چی؟ اگه اسلام اینو گفته که واسه خودم متاسفم.
اگه این برداشت و خلاصه ی غلطی هست از تفسیر المیزان برا شما متاسفم که یه ملتی رو به شک می اندازین...
ابراهیمی (داور) : این آیه درباره برتری عقلی مردان بر زنان سخن نگفته است و فقط به قیومیت مردان بر زنان دلالت دارد. یعنی مردان سرپرست و مراقب و تامین کننده نیازهای زنان هستند.
4)
: من خانمی هستم که شوهر من از این ایه سو استفاده میکرد و برای نظر مخالف نیز مرا مورد ضرب و شتم قرار می داد. آیا فکر نمیکنید که این ایه نیاز به تفسیر دقیقتری دارد تا بعضی از انسانها از آن به نفع خود استفاده نکنند . مسلما خدای مهربان هیچ زمانی خواهان ظلم در حق کسی نیست چه برسد به یک موجود لطیف تر و ضعیف تر
ابراهیمی (داور) : همسر شما باید به یک روانشناس مذهبی مراجعه کند تا هم از دین برداشت اشتباه نکند و هم اگر مشکل خاصی دارد که همسرش را مورد ضرب و شتم قرار می دهد، درمان شود.
5)
: سلام بردوستان.به نظر من همه جاقانون بایک گل بهار نمیشودراقبول داریم الادراینجا آنهم بدون اینکه آیات قبل وبعدو روایات رابررسی کنیم اگر حکمی بپمطابق میلمان نبود بایداسلام رامحکوم کنیک و برای خود که تابع اسلامیم تاسف خوردمگرعقل ما بخاطر محدود بودن در زمان ومکان قادربه تشخیص همه منافع خودش هست تاچنین اظهارنظر کنیم ؟ویااینکه خدادرسوره بقره نفرمود عسی ان تکرهواشیئاوهو خیرلکم یعنی چه چیزهایی را شمانپسندیداما منفعت شمادرآنست زیرخدانه طرف زن رامیگیرد نه طرف مرد را،بلکه طرف باتقواترین را میگیرد.به نظر من نباید یکطرفه پیش قاضی رفت
6)
: ج1)بین زن و مرد یک سری تفاوت های ذاتی و فطری خدادادی وجود دارد و به اقتضای عدالت است که در قرآن و اسلام این تفاوت ها لحاظ شده و اگر غیر این می بود تبعیض بی جهت بود
ج2)طبق دستور قرآن اگر با موعظه و بعد بی محلی شوهر از روی دلسوزی باز هم زن تمکین نکرد یا مقداری تنبیه حساب ببرد آیا بهتر نیست تا از طلاق منفور مبغوض پیش گیری شودکه بعدا هم چه یسا ندامت می آورد ؟ اگر به دست مامور دولت کتک بخورد که بدتر است کتک هم کتک خودمانی اش
ج3)در مورد عقل زن مشکلش این است که گرفتار عاطفه و حس ترحمش می گردد ام این که مرد قوت و قدرت بیشتری دارد این که طبیعی و فطری است و نوعا قابل انکار نیست و این که زن گلی است که با ناملایمات جنگ مناسب نیست
ج4) هیچ چیز همانند رفاقت نیست زن دراطاعت شوهر باشد او هم سخت گیری بی مورد نکند
ج5) یک شوهر مسلمان تا خودش صد برابر ناراحت نشود یک مقدارش همسر نازنین خود را تنبیه نمی کند و این هم از روی دلسوزی و برگرداندن آرامش به زندگی است تا منجر به بدتر نشود طلاق
7)
: علامه طباطبایی در ذیل تفسیر آیه می فرماید:«مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایی که خداوند (از نظر نظام اجتماع) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، و بخاطر انفاقهایی که از اموالشان (در مورد زنان) میکنند. و زنان صالح، زنانی هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ میکنند. و (امّا) آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دوری نمایید! و (اگر هیچ راهی جز شدت عمل، برای وادار کردن آنها به انجام وظایفشان نبود،) آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعدّی بر آنها نجویید! (بدانید) خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است.1»
مردان دارای ولایت بر زن ها هستند از جهت های مختلف بدنی ، فکری و قرآن هم در حال تقسیم مال میان زن و مرد فرق گذاشته است و مرد ها وظیفه دارند به زن ها خود نفقه دهند و این نفقه هم باید در مقابل تمکین ، حفظ حقوق و اسرار شوهر است. پس اگر این وظایف ترک شود سرپیچی است و اگر اختلاف به وجود آید این اختلاف را اول باید با نصیحت به زن گفت بعد قهر و بعد از خوابگاه دور کردن است و بعد از آن تنبیه بدنی است البته در مورد تنبیه قول هایی است در کتاب التفسیر الکبیر نوشته شده که منظور از «ضرب» در آیههای مربوط به زنان، کتک زدن و تنبیه بدنی آنها نیست. بلکه منظور این است که مرد از زن و خانواده دوری کرده و آنها را ترک کند. این گروه از مفسران معتقد هستند که باید تفسیر قرآن را از روی سیره و سبک زندگی پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله درک کرد. پس وقتی پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله در شرایط اختلاف با یکی همسران خود، او را نصیحت میکردند و وقتی به دستور آن حضرت اعتنا نکرد، مدتی از او دوری کردند، بنابراین مردان مسلمان هم برای تنبیه و تذکر همسر خود نباید متوسل به زور شوند. بلکه بعد از پند و اندرز، به جای تنبیه بدنی باید مدتی از آنها دوری کنند.
علاوه بر این خداوند متعال در قرآن کریم عبارت «جلد» را به مفهوم کتک زدن به کار برده است، نه عبارت «ضرب». همان طور که در آیه دوم سوره مبارکه نور درباره افراد زناکار حکم به زدن میدهد و از عبارت «جلد» استفاده میکند و میفرماید: «الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ؛ هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید.» بنابراین به تعبیر این گروه از مفسران، مردان تنها در صورتی میتوانند همسر خود را تنبیه بدنی کنند که او مرتکب عمل زشت زنا شده باشد و در مورد رفتارهای سرکشانه دیگر باید به توصیه و نصیحت و قهر کردن اکتفا کرد
8)
: در اینجا منظور از ضرب همان زدن هست به هر نوعی و یا شیئی بهتر و جلد منظور زدن هست فقط با تازیانه نه هر چیزی لطفا وقتی درک درست از قران ندارید قران را به میل و رای خود تفسیر نکنید
9)
: نکته ای که در این آیه می¬توان مطرح کرد این است که معنای ضرب صراحت در زدن دارد و علامه طباطبائی هم به آن تصریح کرده است (المیزان، 4: 546). بعضی ضرب را در اینجا ترک و رها کردن دانسته و مثال «فلیضربن بخمرهن علی جیوبهن» (نور، 31) و یا «اذا ضربوا فی الارض» «آل عمران، 156) را مثال زده اند که نکته جالبی است اما در آنجا هم ضرب با حرف اضافه «علی» و «فی» آمده است. بعضی چون آیه الله معرفت آن را نسخ شده می¬داند و بعضی دیگر ترتب را ملاک قرار داده اند و بعضی دیگر این سه روش را به انواع زنانی که با سه نوع اقدام ممکن است اصلاح شوند (ویکی شیعه، آیات نشوز) مربوط کرده اند. نشوز هم به معنای خروج از انجام وظایف شرعی و نه فقط جنسی، هم برای مرد و هم برای زن است ولی مردان چون قوام زندگی به دست آنها سپرده شده از مزیتی نسبی برخوردارند. ممکن است ما هم تسلیم شویم و بگوئیم خدا زدن زنان را در موقع خوف از نافرمانی توصیه کرده و آن را راه حلی برای اصلاح در بین زن و شوهر دانسته است اما تالی فاسدهایی دارد که نمی¬توان به سادگی از آنها گذشت و مجبوریم گرفتار نسبتهای ناروای دیگری شویم. این موارد عبارت اند از :
اگر خوف از نشوز، زدن به همراه داشته باشد برای اصل نشوز چه باید کرد؟. در این آیه برای خوف از نشوز این دستورات داده شده اگر اصل نشوز اتفاق بیفتد لابد در آن صورت قتل زن واجب می¬شود و این به نظر معقول نیست و از خدای تعالی انتظار نمی¬رود چنین حکمی صادر کرده باشد.
اهمیت مرد و زن به عنوان انسان و برابری فردی و اجتماعی آنها در بسیاری از موارد و تأکید قرآن بر این امر چگونه می¬تواند با این تفسیر سازگار باشد؟
قوامون در این آیه نه به معنای برتری و مزیت مرد بر زن است بلکه او به لحاظ قدرت بدنی و توان مدیریتی و توجه به اصالت و هویت نسل دارای ویژگی¬هایی است که زن عموماً از آن برخوردار نیست یا کمتر برخورداراست.
ترتب اقدامات سه گانه را بعضی مفید دانسته و گفته اند که در مورد خوف از نشوز لازم است که مراحل از سبک به سنگین انجام شود. این نکته قابل توجهی است ولی زدن چیزی نیست که ترتیب بپذیرد. هر زمان ممکن است اتفاق بیفتد هم به هنگام موعظه و نصیحت و هم به هنگام کناره گیری در بستر.
اگر زدن بدنی مطرح باشد حدش چقدر است و دیه آن چه می¬شود؟ اسلام که آزار و اذیت را مطلقاً ممنوع می-کند چگونه می¬تواند در زمان خوف از نافرمانی و نه خود نافرمانی دستور زدن صادر کند و از کجا تضمینی وجود دارد که امر اختلاف بهبود یابد، تلطیفی صورت گیرد و تأثیر مثبت داشته باشد و چه بسا عواقب بدتری به بار بیاورد.
آیا همه مردان قدرت زدن دارند؟ درست است که عموماً مردان قدرت بدنی بیشتری دارند ولی عمومیت ندارد و در اینصورت تکلیف چه می¬شود؟ مرد می¬خواهد بزند اما قدرت ندارد او چگونه می¬تواند وظیفة شرعی خودش را انجام دهد؟
اینکه نحوه زدن را در روایات با چوب مسواک یا شاخه ریحان توصیه کرده اند به شوخی بیشتر شبیه است تا امری جدی. این کار باید باز دارنده باشد آیا با چنین کاری خطر رفع می¬شود؟
اگر بتوان «اضربوا» را به معنای ترک و رها کردن گرفت که تنها قرائن عقلی و نقلی می¬تواند آن را تأیید کند امری معقول خواهد بود. در اینصورت است که تناسب اول آیه با آخر آن برقرار می¬شود و توقع مرد به خاطر دو اقدام مهمی که انجام می¬دهد که یکی سرپرستی و مدیریت زندگی و نه تنها زور بازو داشتن و دوم هزینه ای که برای نفقه می پردازد او را متوقع کند که زن در اموری که شرعاً به عهده اوست رضایت شوهرش را به دست آورد؛ در غیر اینصورت مرد با ترک او در مرحله آخر و رها کردن او شانه از زیر بار این دو وظیفه و مسئولیت مهم که خدا از یکی از آن دو به فضل یاد می¬کند کناره می¬گیرد تا خوف نشوز برطرف شود. مؤید این نظر آیه بعدی است که اگر پس از این مراحل و برطرف نشدن سوء ظن، زن و مرد خواستند جداشوند آنوقت حکمی از هر دو طرف باید تعیین شوند تا آن دو را به صلح وادارند و گرنه طلاق صورت می¬گیرد که آنهم امری شرعی و نهایت کار است. غلامرضا فدائی