1- در یک اجتماع دو نفرى هم، یکى باید مسئول و سرپرست باشد. مدیر خانه مرد است. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»
2- در اداره امور زندگى، باید تعقّل و تدبیر، بر احساسات و عواطف حاکم باشد.
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»
3- نظام حقوقى اسلام با نظام تکوین و آفرینش هماهنگ است. حقّ مدیریّت مرد، به خاطر ساختار جسمى و روحى اوست. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»
4- برترىهاى طبیعى فضل الهى است. «بِما فَضَّلَ اللَّهُ»
5- هزینه زندگى، بر عهده مرد است. «بِما أَنْفَقُوا»
6- قانونگذار باید در وضع قانون، به تفاوتهاى طبیعىِ زن و مرد در آفرینش، توجه داشته باشد. الرِّجالُ قَوَّامُونَ ... بِما فَضَّلَ اللَّهُ 7- نشانهى شایستگى زن، اطاعت و تواضع او نسبت به شوهر است. «قانِتاتٌ»
8- نشانهى همسر شایسته، حفظ خود در غیاب شوهر است. «حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ»
9- اطاعت زن از شوهر و حفظ حقوق وى، مشروط به تأمین زندگى او از سوى مرد است. بِما أَنْفَقُوا ... فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ
10- علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد. پیش از آنکه زن ناشزه شود، چارهاى بیندیشید. «تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ»
11- مرد هیچ حقّى در آزردن همسر مطیع خود ندارد. «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا»
12- سه مرحله موعظه، ترک همخوابى وتنبیه، براى مطیع کردن زن است. پس اگر از راه دیگرى زن مطیع مىشود، مرد حقّ برخورد ندارد. جملهى «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ» نشانه آن است که هدف اطاعت است، گرچه از طریق دیگرى باشد.
13- تواضع زن، ضعف نیست، ارزش است. «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ»
14- نشانهى همسر شایسته، رازدارى، حفظ مال و آبرو و ناموس شوهر در غیاب
اوست. فَالصَّالِحاتُ ... حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ
15- برخورد با منکرات باید گام به گام و مرحله به مرحله باشد. موعظه، قهر تنبیه. فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَ ...
16- تا موعظه مؤثر باشد، قهر و خشونت ممنوع و تا قهر و جدایى موقت اثر کند، تنبیه بدنى ممنوع است. فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَ ... وَ اضْرِبُوهُنَ
17- برخورد خشن و تنبیه، تنها براى انجام وظیفه است، نه انتقام و کینه و بهانه.
«فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ»
18- برترى مردان، نباید سبب غرور شود، چون خدا از همه برتر است. «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً»
19- توجّه به برترى خداوند، کلید تقوا و پرهیز از ستم بر همسران است. «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا»
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : برترى مردان، نباید سبب غرور شود، چون خدا از همه برتر است
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
شخصی در باب زدن چنین نوشته بود:«زدن کار درستی نیست. برای اینکه ما داریم در مورد انسان حرف میزنیم نه بی جان. حتی زدن حیوان هم درست نیست. مگه حیوان با زدن تربیت میشه؟ در هر زدنی اعمال زور وجود دارد. زدن یعنی خشونت. »
به نظر می رسد قبل از پرداختن به بحث زدن باید مواردی را در نظر گرفت که تعدادی از آن بیان میشود اول این که در زدن ها، شدت می تواند تفاوت داشته باشد از درجه ی خیلی کم تا خیلی زیاد میتواند متغیر باشد مثلاً در مورد حیوان، شخصی آن را به نحوی می زند که گویی به او می فهماند که باید حرکت کند.سوال، اگر سوارکار اسبش را با زدن آن هم در حد متعارف و مناسب به مسیری هدایت کند با حالتی که فردی حیوان را به قصد کشت می زند یکسان است؟ ( آیا نمیتوان گفت حیوان با زدن درست در مسیر تربیت قرار گرفته است)، آیا زدنی که کبودی و شکستگی همراه دارد با زدنی که این مسایل را در پی ندارد یکسان است؟ هر چند که در مورد اخیر، گاهی روح و روان را به درد می آورد، اما بهرحال این دو مورد زدن از لحاظ شدت با هم تفاوت دارند.
دوم اینکه تعداد دفعات زدن هم ممکن است متفاوت باشد گاهی فقط یک سیلی، مسیر زندگی فردی را عوض کرده است و جنبه تربیتی پیدا کرده است.
سوم اینکه هدف از زدن هم همیشه یکسان نیست تخلیه خشم و یا تحقیر یا زدن از باب دوستی و دلسوزی آن هم منطقی با هم تفاوت دارند، قصد و نیت زدن مهم است و نمی توان همه زدن ها را مانند هم دانست گاهی زدن، اصلأ خشونت نیست بلکه بیدار کردن و هوشیار کردن شخص است لذا تفهیم زدن که چرا می زنم هم مهم است، چون دوستت دارم، چون از خواب بیدار شوی، طرف می گوید بزن تو گوشم ببینم خوابم یا بیدار، آیا این زدن هم خشونت است خودتان کلاهتان را قاضی کنید ببینید اگر فردی با کمی ضرب بیدار شود بهتر است یا اینکه در بلا و خطر بزرگی قرار گیرد البته باید گفت در بیشتر زدن ها خشونت وجود دارد و از باب دلسوزی نیست و اگر می گویند هست در واقع گمان می کنند و از روی جهالت چنین تصوری می کنند در واقع دلسوزی باید منطقی باشد، شدت هم در بیشتر زدن ها کنترل شده نیست، روش زدن هم صحیح نمی باشد، زیاد ونابجا از آن استفاده می شود لذا عواقب بدی به دنبال دارد و برای استفاده از این شیوه افرادی چون پدر و مادرها و معلمان باید در مورد آن آگاهی کامل داشته باشند این که باید خیلی کم استفاده شود و وقتی مواردی چون نصیحت کارساز نشد بکار گرفته شود، شدت آن در حدی نباشد که اثری روی بدن جا گذارد و از باب تربیتی باشد مربوط به مسایل اخلاقی باشد نه مسایلی چون درس نخواندن که جنبه اختیار بچه را زیر سوال می برد بهرحال بچه ای که درس نخوانده است از لذت یادگیری محروم می شود نمی تواند نمره خوبی کسب کند از کلاس درس می تواند محروم شود پس در این مورد نباید بچه کتک بخورد که متاسفانه در این باب که در مدارس زیاد هم به چشم میخورد آموزش لازم و کافی صورت نگرفته است! شاید بتوان گفت مقصر اصلی بسیاری از این تنبیه ها مسوولین آموزشی هستند که در این باره به معلم ها آگاهی کامل نداده اند تنها گفته شده است معلم حق ندارد تنبیه کند که البته حرف درستی است اما باید دید چرا با وجود این حرف همچنان این موضوع تکرار می شود به نظر میرسد که اولا باید آن را بعنوان یک روش تربیتی شناخت و ثانیا هزار اما و شرط برایش گذاشت باید آن را یک روش تربیتی دانست تا از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار گیرد، در مورد آن گفتگو شود تا هر کس سلیقه ای عمل نکند بهرحال آگاهی می تواند موثر باشد و بدین گونه است که با زدن های نادرست افرادی می گویند هر زدنی با خشونت برابر و یکسان است و وقتی هم در قرآن کریم بحث ضرب مطرح میشود براحتی این معجزه الهی را زیر سوال می برند در صورتیکه از استفاده بد نمودن چیزی نباید حکم بدی آن صادر شود همین زدن و اعمال زور هم گاهی می تواند جنبه تربیتی داشته باشد و گاهی می تواند کاری بکند که صدها نصیحت و موعظه نمی توانند انجام دهند که در این جا برای این ادعا دو داستان تعریف می کنم.
داستان اول:
یکی از اقوام ما می گفت: من شش هفت ساله بودم پدرم سیگاری بود یک روز در باغ مشغول میوه چینی بودم که یک سیگار که نصف ان مصرف شده بود به دستم رسید بدون ان که ان را روشن کنم ان را کنج لبم گذاشتم و ادای سیگاری ها را در اوردم ناگهان مادرم که رحمت خدا بر او باد با عصبانیت هرچه تمامتر به سمتم امد و سیگار را از من گرفت ابتدا ان را به تندی مچاله کرد و بعد سرم را به سمت خودش گرفت و با قدرت هرچه تمامتر سعی کرد ان توتون و کاغذش را داخل دهانم کند انقدر این کار را با شدت و حدت انجام داد که تلخی توتون در دهانم پیش ان چیزی نبود و با ان که از ان جریان حدود چهل سال می گذرد اما ان واقعه و ان شدت و حدت هنوز جلوی چشمانم وجود دارد واین شد، اول و اخر سیگار کشیدن من و با انکه پدرم همچنان به کشیدن سیگار ادامه دادند و هرروز شاهد و ناظر ان بودم ولی هرگز به کشیدن ان هم فکر نمی کردم،بعد از آن سال ها، هروقت به ان جریان فکر می کنم می بینم که تنها ان کار و اعمال زور باعث شد که من سیگاری نشوم کاری که حتی بدون نصیحت قبلی صورت گرفت البته احتمالا مادرم قبلا مستقیم یا غیر مستقیم نصیحت کرده بودند ولی من هیچ چیز از این بابت به یاد نمی اورم اری ان شدت، کاری کرد کارستان، حالا اگر برایم کلی دلیل و برهان می اوردند که سیگار کشیدن به ریه هایم اسیب می زند و چهار هزار ماده سمی در توتون وجود دارد و از این قبیل و از من می خواستند بروم توی اتاقم و به ان فکر کنم ایا واقعا چنین اثری داشت! باور کنید گاهی یک عمل تنبیه ای عمق فاجعه را به شخص چنان نشان می دهد که روش های دیگر به این نحو نمی توانند. البته باید گفت این نوشتار قصد ندارد بگوید تنها راه حل موثر، این گونه برخورد و رفتارهاست بلکه ادعا می کند که ان را می توان بعنوان یکی از راه حل ها در نظر گرفت که زمان و مکان و نحوه ی اعمال ان هم می تواند در اثر بخشی ان موثر باشد و البته اسلام قطعا با تنبیه ای که منجر به صدمه و اسیب می شود و غیرعادی و غیر کنترل شده است مخالف است وهرگز چنین تنبیه هایی سازنده هم نخواهد بود.
داستان دوم:
یکی از هم محله ای ها تعریف می کرد که یک روز متوجه شدم یکی از خواهرزداههایم که پدرش را از دست داده بود و تازه به دوره ی نوجوانی و جوانی رسیده بود با چند تا از دوستان خود در یک عمارت نیمه ساز مشغول سیگار کشیدن و دوره همی هستند گفت خودم را با انجا رساندم تا او را دیدم بلافاصله یک سیلی به صورت او نواختم و او را از ان محل بیرون اوردم و با نصیحت و اوردن به مسجد به او فهماندم که راه اشتباهی در پیش گرفته است و به این ترتیب مسیر زندگی اش کلا تغییر کرد او همچنین گفت ان یک سیلی کاری کرد که نوجوان به خود آید و متوجه وضعیت خود شود و مسیر خود را اصلاح کند بعدها من فهمیدم که خواهرزاده دوستم چه کسی هست باورم نمی شد که پسر به این خوبی چگونه در یک زمانی داشت به مسیر اشتباهی کشانده می شد و ان دایی چگونه او را از این مسیر نادرست بیرون اورد.
این ها و نمونه های فراوان دیگر از این دست وجود دارد که حکایت از یک راه حل دیگری دارد که می تواند گاهی موثر باشد.
[ نظرات / امتیازها ]