● حاجيه تقي زاده فانيد -
تفسیر خسروی
1) - ( یا محمّد) آیا برای تو ما سینه یعنی دل ترا باز نکردیم و منشرح نساختیم (سعید بن جبیر روایت کرده است از إبن عباس که گفت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: (از پروردگارم مسئلهای پرسیدم که دوست داشتم آنرا نپرسیده باشم- عرض کردم ای پروردگار من پیمبران پیش از من بعضی باد مسخر او بود و برخی مرده زنده میکردند- گفت خداوند فرمود آیا تو یتیمی نبودی که پناهت دادم گفتم بلی فرمود تو گم گشتهای نبودی که راهنمائیت کردم عرض کردم بلی فرمود آیا برای تو سینهات را باز و منشرح ننمودم و بار گران را از دوش تو برنداشتم عرض کردم چرا ای پروردگار من) (و معنا اینست که آیا سینه تو را باز نساختیم و قلب ترا بنبوّت در علم توسعه ندادیم تا باداء رسالت بر پا خاستی و بر مکاره شکیبا گشتی و آزار مردمرا متحمل شدی و بایمان اطمینان یافتی و در هیچیک تنگی نیافتی)- (بنابرین خداوند سبحانه سینه آنحضرت را منشرح ساخت به اینکه که آنرا پر از علم و حکمت فرمود و حفظ قرآن و شرایع اسلام را باوروزی نمود و بصبر و بردباری بر او منت نهاد).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) 3- آن باری که پشت ترا گران ساخته بود- (که بقولی مراد تخفیف زحمات نبوت است که قیام بامر آن پشت آنحضرت را سنگین ساخته بود و خداوند آنرا آسان ساخت بر او تا آنکه برای او میسر گشت و به اینکه کار بر او منّت نهاد.
و بقولی یعنی همومی که از آزار کفّار ترا گرانبار ساخته بود ما زایل نمودیم و بر طرف ساختیم.
و بقولی ما ترا از حمل بار گناه معصوم قرار دادیم و سید مرتضی قدس اللّه روحه گوید گناهان را وزر گفتهاند، برای اینست که مرتکب و حامل آنرا سنگین بار میسازد پس هر چیز که انسانرا گرانبار کند و او را مغموم سازد جایز است که وزر نامیده شود و مانعی نیست که وزر در آیه مراد غم آنحضرت باشد که قوم او از شرک خود برای آنحضرت فراهم ساختند و او و اصحابش بین آنها مقهور و مستضعف بودند و چون خداوند کلمه او را بلند ساخت و باو شرح صدر و بسط ید عطا فرمود او را باین خطاب مخاطب ساخت تا او را بمواقع نعمت یاد آور شود و او در مقابل بشکر و سپاس پردازد چنانکه آیات مؤید ازاله عسر و هم و غم است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) 4- و بلند ساختیم ذکر تو را (یعنی یاد و نام ترا) (یعنی ذکر ترا مقرون بذکر خودمان فرمودیم تا حدّیکه من ذکر نمیشوم مگر اینکه با من ذکرمیشوی یعنی در اذان و اقامه و تشهد و خطبههائی که بر منابر خوانده میشوند- و خداوند ذکر ترا در دنیا و آخرت بلند ساخت به اینکه که خطیبی و مؤذنی و صلوات فرستندهای نیست مگر اینکه ندا میکند اشهد ان لا اله الّا اللّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللّه.
و در حدیث از أبی سعید الخدری از رسول خداست که در اینکه آیه فرمود جبرئیل بمن گفت که خدای عزّ و جلّ میفرماید اذا ذکرت ذکرت معی یعنی وقتی نام من برده شود نام تو هم با من برده شود و لذاست که حسّان بن ثابت رسول خدا را مدح کرده گوید:
اغرّ علیه للنبوّة خاتم من اللّه مشهود یلوح و یشهد
و ضمّ الاله اسم النبی الی اسمه اذا قال فی الخمس المؤذّن أشهد
و شقّ له من اسمه لیجلّه فذو العرش محمود و هذا محمّد
و بالاخره طاعت او را طاعت خود قرار داد و خود و ملائکه بر او صلوات فرستادند و مؤمنان را هم امر بر صلوات او فرمود.
(ذو النون مصری قدس سرّه فرموده «رفعت ذکر اشاره بآنست که همم انبیاء علیهم السّلام بر حوالی عرش جولان مینمودند و طائر همت آنحضرت علیه السّلام پرواز میکرد».
سیمرغ فهم هیچیک از انبیاء نرفت آنجا که تو ببال کرامت پریدهای
هر یک بقدر خویش بجائی رسیدهاند آنجا که جای نیست بجائی رسیدهای
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر راهنما
1) 1 - خداوند به پیامبر(ص)، شرح صدر عنایت کرده و قواى باطنى آن حضرت را پذیراى حقیقت قرار داد و توانمندى هاى او را، براى تحمّل سختى ها و تکالیف، فزونى بخشید.
ألم نشرح لک صدرک
شرح صدر، گنجایش دادن آن براى قبول حق است (لسان العرب). «صدر» و «قلب»، کنایه از نفس انسان است که داراى فهم و درک است. گفته شده «صدر» اعم از «قلب» است; زیرا شامل تمام قواى انسان مى شود. (برگرفته شده از مفردات راغب)
2 - خداوند، برخوردارى پیامبر(ص) را از شرح صدر، به او یادآور شده، آن را عطاى ویژه خویش به آن حضرت خواند.
ألم نشرح لک صدرک
3 - شرح صدر و تحمّل سختى ها، نعمتى الهى و سزاوار بازگو کردن و اظهار خرسندى است.
و أمّا بنعمة ربّک فحدّث . بسم اللّه الرحمن الرحیم . ألم نشرح لک صدرک
به گفته بسیارى از فقهاى امامیه، این سوره، دنباله سوره قبل و متّحد با آن است. بر این اساس مفاد آیه شریفه، اعتراف به یکى از نعمت هایى است که آخرین آیه سوره قبل، به بازگو کردن آنها توصیه داشت. در این دیدگاه، جمله «بسم اللّه الرحمن الرحیم» ارتباط را قطع نمى کند; بلکه برخى از فقها، ترک آن را در نماز مجاز مى دانند.
4 - توجّه به خدادادى بودن شرح صدر، مایه اطمینان پیامبر(ص) به دورى اش از قهر و خشم خداوند
ما ودّعک ربّک و ما قلى ... ألم نشرح لک صدرک
هدف از استفهام در «ألم نشرح...» ـ که براى تقریر است ـ با توجّه به ارتباط آن با محتواى سوره قبل، توجّه دادن پیامبر(ص) به نعمت هایى است که نشان محبوب بودن او نزد خداوند است تا نگرانى هاى احتمالى آن حضرت از میان برود.
5 - شرح صدر و تحمّل سختى ها، از ویژگى هاى لازم براى رهبران الهى
ألم نشرح لک صدرک
6 - پیامبر(ص)، داراى مقامى والا در پیشگاه خداوند و شایسته اهداى شرح صدر
ألم نشرح لک صدرک
«لام» در «لک» یا براى تعلیل است یا انتفاع. در صورت اول، مفاد آیه این است که: آیا به خاطر خودت به تو شرح صدر ندادیم؟ این تعبیر دلالت دارد که شخصیت نبى اکرم(ص)، علّتى کافى براى عطاى شرح صدر بود. در صورت دوم، نشانه ارجمندى آن حضرت است که خداوند، در جهت منافع پیامبر(ص) نعمت شرح صدر را در اختیارش نهاد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) 1 - رسالت الهى و دعوت مردم به دین، وظیفه اى سنگین بر دوش پیامبر(ص)
و وضعنا عنک وزرک
«وزر»; یعنى، سنگینى و «وزیر»، به معناى کسى است که وظایف سنگین فرمانروایش را برعهده مى گیرد (مفردات). مصداق مورد نظر از «وزر» ـ به قرینه شرح صدر که در آیه قبل آمده بود ـ تکالیف دشوار و رسالت سنگینى بود که در صورت فقدان امدادهاى ویژه خداوند، تحمّل آن بر پیامبر(ص) سخت بود.
2 - خداوند با امدادهاى ویژه به پیامبر(ص) او را به انجام دادن رسالت هاى الهى و اجراى برنامه هاى سنگین اسلام، موفّق ساخت.
و وضعنا عنک وزرک
3 - شرح صدر پیامبر(ص)، فراهم سازنده زمینه لازم براى اجراى برنامه هاى سنگین رسالت و انجام دادن تکالیف دشوار
ألم نشرح ... و وضعنا عنک وزرک
4 - ناشناخته ماندن رسالت پیامبر(ص) در آغاز بعثت، مایه سیطره افکندن اندوهى سنگین بر آن حضرت
وزرک
مراد از «وزر» ـ با توجّه به آیه «و رفعنا لک ذکرک» ـ مى تواند نقطه مقابل «بلند آوازه بودن» باشد; یعنى، ناشناخته ماندن رسول اکرم(ص)، سبب شده بود که رسالت ها و تعالیم او مهجور مانده و غمى سنگین براى آن حضرت به وجود آید. تناسب دو فعل «وضعنا» (فرونهادیم) و «رفعنا» (بالابردیم)، مؤید این احتمال است.
5 - خداوند، برطرف سازنده حزن پیامبر(ص) از مهجور ماندن رسالت خویش
و وضعنا عنک وزرک
6 - تحمّل آداب و رسوم دوران جاهلیت، بر پیامبر(ص) سنگین و دشوار بود.
وزرک
«وزر»، مطلق است و قابلیت دارد که بر مصادیقى گوناگون ـ از جمله «سنت هاى سخت دوران جاهلیت» ـ تطبیق یابد. هم چنین مى تواند ناظر به تمام مصادیقى باشد که به ذهن خطور مى کند.
7 - خداوند، پیامبر(ص) را از گرفتارى به سنت هاى دوران جاهلیت رهانید.
و وضعنا عنک وزرک
8 - توجّه به عنایت هاى خداوند در رفع مشکلات رسالت، مایه اطمینان پیامبر(ص) به دورى اش از قهر و خشم خداوند
ما ودّعک ربّک و ما قلى ... و وضعنا عنک وزرک
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) 1 - تحمّل سنگینى رسالت، بدون امدادهاى الهى، براى پیامبر(ص) سخت و کمرشکن بود.
الذى أنقض ظهرک
«نَقض» (به فتح «نون») نقطه مقابل ابرام (استحکام) و به معناى از هم گسستن بندهاى ساختمان، یا ریسمان و یا گره ها است. از صدایى که هم زمان با از هم گسیختگى چیزى به وجود مى آید، به «انتقاض» تعبیر مى شود. [ازاین رو] به صداى مفصل ها «نقیض» مى گویند (مفردات). «نِقض» (به کسر «نون») به معناى شترى است که رنج سفر آن را لاغر کرده باشد (العین). جمله «الذى أنقض ظهرک»، یا به این معنا است که پشت تو را سنگین کرد تا آن را «لاغر» ساخت و یا این که آن را سنگین کرد، تا صداى شکستن و از هم گسستن آن به گوش رسید. (قاموس)
2 - پیامبر(ص)، در انجام دادن مسؤولیت هاى سنگین رسالت خویش، حد نهایى طاقت خویش را به کار گرفت.
الذى أنقض ظهرک
3 - تلاش طاقت فرساى پیامبر(ص)، در انجام دادن رسالت هاى الهى، آن حضرت را بى رمق ساخته، توان او را به تحلیل برده بود.
الذى أنقض ظهرک
4 - مهجور ماندن پیامبر(ص) و رسالت هاى او در بین مردم، تاب و توان را از آن حضرت ربوده بود.
الذى أنقض ظهرک
برداشت یاد شده، ناظر به این احتمال است که مراد از «وزر» (در آیه قبل)، نقطه مقابل رفعت ذکر (در آیه بعد) باشد.
5 - آداب و رسوم عصر جاهلى براى پیامبر(ص)، کوبنده، آزاردهنده و کمرشکن بود.
الذى أنقض ظهرک
در آیه قبل، براى «وزر»، مصادیقى احتمالى ذکر شد که از جمله آنها، آداب و رسوم دوران جاهلیت بود. این احتمالات، گرچه شاهدى قوى ندارد; ولى ممکن است هدف از مطلق آوردن کلمه «وزر»، تعمیم آن به تمام مصادیق احتمالى باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) 1 - تحمّل سنگینى رسالت، بدون امدادهاى الهى، براى پیامبر(ص) سخت و کمرشکن بود.
الذى أنقض ظهرک
«نَقض» (به فتح «نون») نقطه مقابل ابرام (استحکام) و به معناى از هم گسستن بندهاى ساختمان، یا ریسمان و یا گره ها است. از صدایى که هم زمان با از هم گسیختگى چیزى به وجود مى آید، به «انتقاض» تعبیر مى شود. [ازاین رو] به صداى مفصل ها «نقیض» مى گویند (مفردات). «نِقض» (به کسر «نون») به معناى شترى است که رنج سفر آن را لاغر کرده باشد (العین). جمله «الذى أنقض ظهرک»، یا به این معنا است که پشت تو را سنگین کرد تا آن را «لاغر» ساخت و یا این که آن را سنگین کرد، تا صداى شکستن و از هم گسستن آن به گوش رسید. (قاموس)
2 - پیامبر(ص)، در انجام دادن مسؤولیت هاى سنگین رسالت خویش، حد نهایى طاقت خویش را به کار گرفت.
الذى أنقض ظهرک
3 - تلاش طاقت فرساى پیامبر(ص)، در انجام دادن رسالت هاى الهى، آن حضرت را بى رمق ساخته، توان او را به تحلیل برده بود.
الذى أنقض ظهرک
4 - مهجور ماندن پیامبر(ص) و رسالت هاى او در بین مردم، تاب و توان را از آن حضرت ربوده بود.
الذى أنقض ظهرک
برداشت یاد شده، ناظر به این احتمال است که مراد از «وزر» (در آیه قبل)، نقطه مقابل رفعت ذکر (در آیه بعد) باشد.
5 - آداب و رسوم عصر جاهلى براى پیامبر(ص)، کوبنده، آزاردهنده و کمرشکن بود.
الذى أنقض ظهرک
در آیه قبل، براى «وزر»، مصادیقى احتمالى ذکر شد که از جمله آنها، آداب و رسوم دوران جاهلیت بود. این احتمالات، گرچه شاهدى قوى ندارد; ولى ممکن است هدف از مطلق آوردن کلمه «وزر»، تعمیم آن به تمام مصادیق احتمالى باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مجمع البیان
2) آنگاه در بیان نعمت گران دیگر خدا به پیامبر مىفرماید:
وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ
آیا ما بار گرانت را از دوش تو برنداشتیم؟
همان بار گرانى که گویى پشت تو را مىشکست.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر منهج الصادقین
1) (1)-
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ أَ لَم نَشرَح لَکَ آیا گشاده«1» نکردیم برای تو صَدرَکَ سینه ترا تا مناجات حق و دعوت خلق و غم امت و اعباء رسالت در وی گنجد، آیا دل ترا گنجایش آن ندادیم که هر چه از اسرار وحی و حکم بر تو واقع شود قبول تواند کرد، معنی استفهام انکار نفی شرحست بجهت مبالغه در اثبات و ایجاب آن یعنی البته ما اندوه و أ لم که خاطر تو را مضیق ساخته بود از تبلیغ رسالت بخاص و عام و مقاسات در دعوت جن و انس از دل تو زایل گردانیدیم تا منشرح ساختیم آن را برای قبول علوم و حکم و حفظ قرآن و آسان گردانیدیم تلقی وحی را برای تو بعد از دشواری بر تو ابو القاسم بلخی گفته که رسول خدای دلتنگ شده بود بمعادات ثقلین حقتعالی بآیات وعده فتح بلاد شرح صدر وی کرد و دل وی را خوشحال گردانید، و گویند که معنی آنست که ما سینه ترا منشرح و مفتوح گردانیدیم باذهاب شواغلی که ضد ادراک حق بودند، إبن عباس روایت کرده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را پرسیدم که یا رسول اللّه أ ینشرح الصدر فرمود
نعم
، گفتم علامتی هست که بآن انشراح صدر معلوم شود فرمود
نعم التجافی عن دار الغرور و الانابة الی دار الخلود و الاعداد للموت قبل نزول الموت
و دال بر اثبات شرح صدر و ایجاب آنست اینکه معطوف ساخته بر آن قوله:
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) (3)- الَّذِی أَنقَضَ ظَهرَکَ آن باری که شکسته و گران ساخته بود پشت ترا و آن تحمل اعباء رسالت بود و اصرار کافران در ایذاء او و تکذیب ایشان نبوت او را و عجز او از ارشاد ایشان که حق سبحانه تحمل آن را بر او آسان گردانید و بمعجزات و براهین پشت او را قوی گردانید و امر او را مسلط گردانید بر همه ایشان و اکثر ایشان بشرف اسلام مشرف شدند و باقی بر دست او بورطه هلاکت گرفتار گشتند یا آنکه وضع کردیم از تو ثقل تحمل احکام شریعت را و آن را بر تو سهل و آسان گردانیدیم، و در کشاف آورده که وزری که انقاض ظهر او کرده بود یعنی حامل ظهر او شده بود بر نقیض که آن صوت انتقاض و انفکاکست از جهت شدت ثقل آن مثلی است بر آنچه ثقیل بود بر رسول از فرطات او قبل از بعثت یا از عدم علم او باحکام و شرایع قبل از نبوت و یا تهالک او بر اسلام اهل عناد از قوم خود و تلهف و تأسف او بر آن و وضع آن از او عبارتست از غفران خدا او را یا عالم شدن او باحکام و شرایع بر وجه سهولت و یا تمهید عذر او بعد از تبلیغ رسالت انتهی کلامه، پس مراد بانقاض آنست که اگر امور مذکوره مانند حمل میبودند بر ظهر البته نقیض ظهر آن شنیده میشد، و ابی عبیده و عبد العزیز بن یحیی گفتهاند که مراد تخفیف اعباء نبوتست که مثقل ظهر پیغمبر بود از قیام نمودن بر امر آن و حق سبحانه تسهیل آن نمود بر وجهی که گوئیا هیچ باری بر او نیست، و نزد بعضی وضع بمعنی عصمت است یعنی نگاه داشتیم تو را از برداشتن و زر چه مقصود از وضع عدم ثقل است بر او پس هر گاه او معصوم باشد ابلغ خواهد بود در آنکه ثقل بر او نباشد، و علم الهدی- ره- فرمود که تسمیه ذنوب به أوزار بجهت آنست که آن مثقل کاسب و حامل خود است پس هر چیزی که گران سازد انسان را از غم و کدو غیر آن جایز است که آن را وزر گویند فحینئذ ممتنع نیست که مراد به وزر در آیه غم آن حضرت باشد بر شرک قوم او«1» و اینکه آن حضرت و اصحاب در میان اهل شرک و کفر مقهور و مستضعف بودند و چون حق سبحانه اعلای کلمه اسلام نمود و آن حضرت و اتباع او را بر ایشان مسلط ساخت وی را باین خطاب مستطاب سرافراز فرمود بجهت تذکیر او بموقع اینکه نعمت عظمی بر او تا در مقابله آن بشکر گذاری قیام نماید، و مؤید اینست آیاتی که بعد از اینکه مذکور خواهد شد چه حمل یسر بازاله هموم و عسر بشدائد و غموم اشبه است، و اینکلام منافات ندارد به اینکه سوره مکیست و نزول آن قبل از اعلای کلمه اسلام است زیرا که چون حق سبحانه وی را بشارت داد بوعده اعلاء دین او بر سایر ادیان و غالبیت او بر دشمنان پس اینکه واضع ثقل غم او بود بآنچه باو رسید از اذیت قوم و مبدل عسر او بیسر چه وعده حق سبحانه حقست و لفظ (وضع) اگر چه بصیغه ماضی است اما بمعنی مستقبل است کقوله: وَ نادی أَصحابُ الجَنَّةِ أَصحابَ النّارِ. وَ نادَوا یا مالِکُ لِیَقضِ عَلَینا رَبُّکَ و نظایر اینکه بسیار است، و نزد بعضی دیگر معنی آن است که ما برگرفتیم بار گناهان امت تو را بآمرزش ایشان و دل تو را از غم و اندوه فارغ گردانیدیم.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) (4)- وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَکَ و برداشتیم برای اظهار قدرت تو ذکر تو را بنبوت و رسالت و خاتمیت یا بآنکه نام تو را قرین نام خود ساختیم در أذان و اقامه و تشهد و خطبه تا مرا یاد نکنند مگر آنکه تو را در عقب آن یاد کنند و گویند (أشهد أن لا إله إلا اللّه و أشهد أن محمدا رسول اللّه) و ابی سعید خدری از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که جبرئیل علیه السّلام در اینکه آیه مرا گفت
قال اللّه عز و جل اذا ذکرت معی ذکرت
حق تعالی فرمود که هر گاه که من مذکور شوم تو با من مذکور شوی و حسان بن ثابت در اینکه معنی گفته:
أغرّ علیه للنّبوّة خاتم من اللّه مشهور یلوح و یشهد
و ضمّ الإله اسم النّبی إلی اسمه إذا قال فی الخمس المؤذّن أشهد
و شقّ له من اسمه لیجلّه فذو العرش محمود و هذا محمّد
یا خود اینکه بر تو صلوات فرستادیم و بندگان را امر کردیم بدرود دادن بر تو یا طاعت و رضای خود را در طاعت و رضای تو گردانیدیم که وَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرضُوهُ. وَ مَن یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ. و أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ یا تو را نبی اللّه و رسول اللّه ملقب گردانیدیم، یا نام رفیع تو را در کتب سابقه مذکور ساختیم یا از جمیع انبیاء و امت اخذ میثاق کردیم تا بتو ایمان آرند و تصدیق نمایند یا در قیامت ترا شافع بندگان گردانیدیم و مقدم و پیشوای خلق اولین و آخرین ساختیم، ذو النون مصری فرموده که رفعت ذکر اشاره بآنست که همه انبیاء بر حوالی عرش جولان مینمودند و طایر همت آن حضرت بر بالای عرش پرواز میکرد، و بدانکه ایراد زیادتی لَکَ بآن که بدون ذکر آن معنی مستقل بود بجهت ابهامست قبل از ایضاح تا مفید مبالغه باشد، آوردهاند که مشرکان تعییر رسول و مؤمنان میکردند بفقر وفاقه و آن حضرت بجهت اینکه متوهم بود که مبادا مسلمانان از اسلام رغبت بگردانند حق سبحانه جلایل نعمت خود را که بر او عطا فرموده بود تذکیر
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه
1) ما تو را مشمول انواع نعمتها ساختیم
لحن آیات آمیخته با لطف و محبت فوق العاده پروردگار و تسلى و دلدارى پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است .
در نخستین آیه به مهمترین موهبت الهى اشاره کرده مى فرماید: آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم (ا لم نشرح لک صدرک ).
((نشرح )) از ماده شرح در اصل به گفته راغب در مفردات به معنى گسترش دادن قطعات گوشت و تولید ورقه هاى نازکتر است سپس مى افزاید منظور از شرح صدر گسترش آن به وسیله نور الهى و سکینه و آرامش خداداد مى باشد و بعد مى گوید شرح دادن مشکلات سخن به معنى گسترش آن و توضیح معانى مخفى است به هر حال شک نیست که منظور از شرح صدر در اینجا معنى کنائى آن است و آن توسعه دادن به روح و فکر پیامبر است و این توسعه مى تواند
مفهوم وسیعى داشته باشد که هم وسعت علمى پیامبر را از طریق وحى و رسالت شامل گردد و هم بسط و گسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و کارشکنیهاى دشمنان و مخالفان .
و لذا هنگامى که موسى بن عمران ماءموریت دعوت فرعون طغیانگر را پیدا مى کند اذهب الى فرعون انه طغى بلافاصله عرض مى کند رب اشرح لى صدرى و یسر لى امرى خداوندا سینه ام را گشاده ساز و کار را بر من آسان کن (طه 25 - 26).
و در جائى دیگر خطاب به پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است فاصبر لحکم ربک و لا تکن کصاحب الحوت اکنون که چنین است منتظر فرمان پروردگارت باش استقامت و شکیبائى کن و مانند یونس مباش (که بر اثر ترک شکیبائى لازم گرفتار آن همه مشکلات و مرارت شد) (قلم - 48).
شرح صدر در حقیقت نقطه مقابل ضیق صدر است چنانکه در آیه 97 سوره حجر مى خوانیم و لقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون : ما مى دانیم که سینه تو بخاطر گفتگوهاى (مغرضانه ) آنها تنگ مى شود اصولا هیچ رهبر بزرگى نمى تواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشکلات رود و آن کس که رسالتش از همه عظیم تر است (مانند پیغمبر اکرم ) شرح صدر او باید از همه بیشتر باشد طوفانها آرامش اقیانوس روح او را بر هم نزند مشکلات او را به زانو در نیاورد کارشکنیهاى دشمنان ماءیوسش نسازد سؤ الات از مسائل پیچیده او را در تنگنا قرار ندهد و این عظیم ترین هدیه الهى به رسول الله بود.
و لذا در حدیثى آمده است که پیامبر مى فرماید: من تقاضائى از پروردگارم کردم و دوست مى داشتم این تقاضا را نمى کردم عرض کردم خداوندا پیامبران قبل از من بعضى جریان باد در اختیارشان قرار دادى ، و بعضى مردگان را زنده مى کردند، خداوند به من فرمود: آیا تو یتیم نبودى پناهت دادم ؟ گفتم آرى ،
فرمود: آیا گمشده نبودى هدایتت کردم ؟ عرض کردم : آرى ، اى پروردگار! فرمود: آیا سینه تو را گشاده ، و پشتت را سبکبار نکردم ؟ عرض کردم : آرى اى پروردگار! <3>
این نشان مى دهد که نعمت شرح صدر ما فوق معجزات انبیا است ، و به راستى اگر کسى حالات پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را دقیقا مطالعه کند و میزان شرح صدر او را در حوادث سخت و پیچیده دوران عمرش بنگرد یقین مى کند که این از طریق عادى ممکن نیست ، این یک تاءیید الهى و ربانى است .
در اینجا بعضى گفته اند که منظور از شرح صدر همان حادثه اى است که در طفولیت یا جوانى پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) واقع شد که فرشتگان آسمان آمدند و سینه او را شکافتند و قلبش را بیرون آورده شستشو دادند، و آن را از علم و دانش و راءفت و رحمت پر کردند. <4>
بدیهى است که منظور از این حدیث این قلب جسمانى نیست ، بلکه کنایه و اشاره اى است به امدادهاى الهى از نظر روحى و تقویت عزم و اراده پیغمبر و پاکسازى او از هر گونه نقایص اخلاقى و وسوسه هاى شیطانى .
ولى به هر حال دلیلى نداریم که آیه مورد بحث اشاره به خصوص این ماجرا باشد، بلکه مفهومى گسترده و وسیع دارد که این داستان ممکن است مصداقى از آن محسوب شود.
و به خاطر همین شرح صدر بود که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به عالیترین وجهى مشکلات رسالت را پشت سر گذاشت ، و وظائف خود را در این طریق به خوبى انجام داد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) سپس به ذکر موهبت دیگرى از مواهب عظیم خود به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) پرداخته مى افزاید: ((آیا ما بار سنگین را از تو برنداشتیم !؟)) (و وضعنا عنک وزرک ).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) همان بارى که سخت بر پشت تو سنگینى مى کرد (الذى انقض ظهرک ). ((وزر)) در لغت به معنى سنگینى است ، واژه ((وزیر)) نیز از همین معنى مشتق شده است ، چون بارهاى سنگین حکومت را بر دوش مى کشد، و گناهان را نیز به همین جهت وزر گویند چرا که بار سنگینى است بر دوش گنهکار.
((انقض )) از ماده ((نقض )) به معنى گشودن گره طناب ، یا جدا کردن قسمتهاى به هم فشرده ساختمان است ، و ((انتقاض )) به صدائى گفته مى شود که به هنگام جدا شدن قطعات ساختمان از یکدیگر بگوش مى رسد، و یا صداى مهره هاى کمر به هنگامى که زیر بار سنگینى قرار مى گیرد.
این کلمه در مورد شکستن پیمانها و قراردادها نیز به کار مى رود و مى گویند فلانکس نقض عهد کرد.
به این ترتیب آیه فوق مى گوید: خداوند آن بار سنگین و کمرشکن را از تو برداشت .
این کدام بار بود که خداوند از پشت پیامبرش برداشت ؟ قرائن آیات به خوبى نشان مى دهد که منظور همان مشکلات رسالت و نبوت ، و دعوت به سوى توحید و یکتاپرستى ، و برچیدن آثار فساد از آن محیط بسیار آلوده بوده است ، نه تنها پیغمبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) که همه پیغمبران در آغاز دعوت با چنین مشکلات عظیمى روبرو بودند، و تنها با امدادهاى الهى بر آنها پیروز مى شدند، منتها شرائط محیط و زمان پیغمبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از جهاتى سخت تر و سنگین تر بود.
بعضى نیز ((وزر)) را به معنى بار سنگین ((وحى )) در آغاز نزول ، تفسیر کرده اند.
بعضى نیز به ضلالت و گمراهى و لجاج و عناد مشرکان .
و بعضى به اذیت و آزار فوق العاده آنها.
و بعضى به اندوه ناشى از وفات عمویش ابو طالب و همسرش خدیجه و بالاخره بعضى به مساءله عصمت و پاکى از گناه تفسیر کرده اند.
ولى ظاهرا همان تفسیر اول از همه مناسب تر است ، و اینها شاخ و برگى براى آن محسوب مى شود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) و در سومین موهبت مى فرماید: ((ما آوازه تو را بلند کردیم )) (و رفعنا لک ذکرک ). <5>
نام تو همراه اسلام و نام قرآن همه جا پیچید، و از آن بهتر اینکه نام تو در کنار نام الله هر صبح و شام بر فراز ماذنه ها و هنگام اذان برده مى شود، و شهادت به رسالت تو، در کنار شهادت به توحید و یگانگى خداوند نشان اسلام ، و دلیل پذیرش این آئین پاک است .
چه افتخارى از این برتر، و رفعت مقامى از این بالاتر تصور مى شود؟!
در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در تفسیر این آیه مى خوانیم که فرمود: جبرئیل به من گفت : خداوند متعال مى گوید: هنگامى که نام من برده مى شود نام تو نیز همراه من ذکر مى شود (و در عظمت مقام تو همین بس ).
تعبیر به ((لک )) (براى تو) تاءکیدى است بر اینکه نام و آوازه پیامبر را علیرغم تمام آن کارشکنیها و دشمنیها بلند ساخت .
در اینجا سؤ الى مطرح است که این سوره در مکه نازل شده در حالى که گسترش اسلام ، و حل مشکلات رسالت ، و برداشتن بارهاى سنگین از دوش پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و بلند شدن آوازه او در اقطار جهان ، در مدینه واقع شد.
در پاسخ این سؤ ال بعضى گفته اند: منظور این است که بشارت آن قبلا به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) داده شد، و همان بود که بار اندوه و غم را از دل او برداشت ، و گاه گفته اند: فعل ماضى در اینجا معنى مستقبل را مى بخشد، و نویدى است نسبت به آینده .
ولى حق این است که قسمتى از این امور در مکه مخصوصا در اواخر دوران سیزده ساله اى که پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مکه مشغول به دعوت مردم بود تحقق یافت ، ایمان در قلوب عده زیادى نفوذ کرد، و مشکلات نسبة کمتر شد اسم و آوازه پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم )، همه جا پیچید، و زمینه براى پیروزیهاى بزرگ آینده فراهم گشت .
جالب اینکه ((حسان بن ثابت )) شاعر معروف پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مدح آن حضرت به مضمون همین آیه در شکل زیبائى اشاره کرده ، مى گوید:
و ضم الاله اسم النبى الى اسمه اذا
قال فى الخمس المؤ ذن اشهد
و شق له من اسمه لیجله
فذو العرش محمود و هذا محمد
خداوند اسم پیامبر را به اسم خود ضمیمه کرد در آن هنگام که مؤ ذن در پنج نوبت اشهد… مى گوید.
و از نام خود نامى براى او انتخاب کرد تا احترامش کند لذا خداوند صاحب عرش محمود است و او محمد است !
سیمرغ فهم هیچکس از انبیا نرفت
آنجا که تو به بال کرامت پریده اى
هر یک بقدر خویش بجائى رسیده اند
آنجا که جاى نیست بجائى رسیده اى
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیرآسان
1) همزه استفهام در اینجا به معنای تقریر است. یعنی یا محمّد (ص) آیا ما سینه تو را به وسیله مقام نبوت و علم باز نکردیم و قلب تو را توسعه و خوشنودی ندادیم تا اینکه برای اداء رسالت قیام کردی، و در مقابل مشکلات صبر نمودی، و اذیت و آزارها را تحمل کردی، و بر پای ایمان استوار ماندی، و به وسیله ایمان از غم و اندوه رستی و ... إبن عباس میگوید: از پیامبر اعظم اسلام صلّی اللّه علیه و آله جویا شدند: آیا سینه باز میشود! فرمود:
آری. گفتند: آیا اینکه موضوع دارای علامتی میباشد تا به وسیله آن شناخته شود! فرمود: آری، بیزار بودن از اینکه دنیای فریبنده، و برگشت به خانه دائمی، و آماده مرگ بودن، قبل از اینکه فرارسد-
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) 2- وَ وَضَعنا عَنکَ وِزرَکَ- (واو) کلمه (وَ وَضَعنا) عاطفه است، مفسرین اقوال و احتمالات خسته کنندهای در باره معنای (وِزرَکَ) دارند که قول صاحب تفسیر المیزان از همه احسن و اصح میباشد، و آن اینکه است که از سیاق آیه استفاده میشود: منظور از کلمه (وِزرَکَ) انفاذ دعوت و امضاء مجاهدت پیامبر اسلام است که در راه خدا میکرد زیرا رسالت و دعوت و آنچه که بر آنها متفرع میشد همان (وزر) و بار سنگینی
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) اینکه آیه شریفه کلمه (وِزرَکَ) را توصیف میکند که معنی آن در آیه قبل گفته شد. یعنی همان بار رسالت و دعوتی را که گویا:
غم و اندوه آنها پشت تو را شکست از دوش تو برداشتیم
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) 4- وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَکَ- از جمله معانی اینکه آیه که ترجمه شد اینکه است که خدای مهربان نام مقدس پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله را در شهادتین که اساس دین خدا هستند قرین نام خود قرار داده است، و بر هر مسلمانی همه روزه لازم است که نام مبارک حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله را در نمازهای واجب خود با نام پروردگارش ذکر کند (یعنی در هنگام گفتن اذان و اقامه و خواندن تشهد نماز)
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیرهدایت
1) [1] خطاب الاهی به رسولش، بدین گونه آکنده از مهر و محبت، فضیلت فرستاده بر مسلمانان را به یاد ایشان میآورد، و دوستی و احترام او را به دلشان میاندازد، و میگوید:
«أَ لَم نَشرَح لَکَ صَدرَکَ- آیا سینه تو را گشاده و روشن نکردیم!» محمّد بن عبد اللّه- صلی اللّه علیه و آله- به بالاترین درجه از کمال رسید که هیچ کس پیش از او به آن نرسیده بود، و برای هیچ کس امکان ندارد که پس از وی به آن برسد، و اینکه همه به فضل و منت و توفیق خدای متعال بود، و بر ما است که میان بزرگداشت آفریدهای به سبب بزرگواری او در نزد خدا، و توصیف او به کمالی که خدا به او بخشیده، و بزرگداشت او از اینکه لحاظ که خدا به اینکه امر کرده و در حدود فرمان خدا است، و میان اینکه که دور از خدا چنین کنیم، تمایز قائل شویم ... آیا نمیبینید که چون در نماز برای پیامبر به رسالت او شهادت میدهیم میگوییم: و اشهد ان محمدا عبده و رسوله، پس به چه سبب بر آن تأکید میکنیم که او بنده خدا است! یکی از سببها آن است که دوستی رسول اللّه ما را به مبالغه درباره آن بر نیانگیزد و در حق وی چنان گمان نکنیم که ترسایان در حق پسر مریم- علیهما السلام- کردند.
اینکه تعبیر، در میان عموم مسلمانان نظرهایی که درباره پیامبر اسلام و دیگر اولیای خدا دارند، از شایبههای غلو تهی نیست، و اینکه به سبب بیخبری از آن است که مقامات بلند ایشان ذاتی خودشان نیست، بلکه اینکه مقامات را خدای متعال به ایشان عنایت کرده است، و اگر رحمت خدا شامل حال آنان نمیشد، بشری همچون دیگر افراد بشر بودند.
خدا سینه پیامبر را به ایمان و یقین و رسالت گشود و گسترش داد، حتی او را به تحمل چیزی تا در ساخت که کوهها از حمل آن بیم داشتند، و چنان شد که توانست با آن اجتماع جاهلی خشن و ستمگر و جفاکار سخت با خلق و خوی پسندیدهای که خداوند متعال با آیه وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ،«3» از آن یاد کرده است، رو به رو شود.
خدا قلب او را در آنچه از زمان که گذشت و در آنچه پس از اینکه خواهد آمد، گسترش داد، و قلب بزرگ او را بر همه زمانها مسلط ساخت، و پیوسته زمان پیش میرود و تطور و تحوّل پیدا میکند، و تا قیام قیامت رسول اللّه بر آن سروری و رهبری دارد.
خدا سینه رسول خود را با آن گزیدگان از یارانش گسترش داد که حامل رسالت بودند، و در پی او روان شدند، و در مقدمه آنان پسر عمویش امام علی- علیه السلام- جای داشت که منزلت او در برابر رسول اللّه همچون منزلت هارون نسبت به موسی بود- بنا بر حدیثی متفق علیه- مگر خدا کلیم خویش موسی- علیه السلام- را به برادرش هارون تأیید نکرد، و دعای او را مستجاب نساخت که گفته بود: رَبِّ اشرَح لِی صَدرِی ... وَ اجعَل لِی وَزِیراً مِن أَهلِی هارُونَ أَخِی!
[2] در آن هنگام که خدا قلب را با ایمان میگشاید و باز میکند، برای پذیرفتن دشواریها و سختیها وسعت پیدا میکند، و قدرت مقابله با سختترین چالشها را به دست میآورد، آیا میدانی چگونه! بدان سبب که قلب در آن روز از وساوس شیطانی پاک و از رسوبهای شرک زدوده و از زنجیرهای تقدیس و فریبدهی ذاتی دور و از کینه و حسد و پندارها و آرزوها بری میشود، و در آن هنگام دارنده آن به سبکباری و صاحب نشاط و چابکی در حرکت بودن دسترس پیدا میکند، و چنان است که گویی از بندی رسته است، و شاید قرآن به همین اشاره کرده و گفته است:
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) «وَ وَضَعنا عَنکَ وِزرَکَ- و بار را از تو برداشتیم.»
چه وزر بار سنگین است، و وضع بار برداشتن آن است، و کدام باری سنگینتر از دوستی دنیا و ترس از مردم آن و چسبیدن به زمین است! و تأییدی از اینکه را در حدیثی نبوی مییابیم که چون از او- صلی اللّه علیه و آله- پرسیدند که: « یا رسول اللّه؟ آیا قلب گشوده میشود! گفت: آری، گفتند: یا رسول اللّه؟ آیا اینکه گشودگی علامتی دارد که به آن شناخته شود! گفت: آری، از خانه فریب دنیا بریدن، و به خانه جاودانی آخرت بازگشتن، و پیش از رسیدن مرگ آماده آن بودن».«4»
پس اگر شرح صدر- چنان که در اینکه حدیث آمده- با کنارهگیری از دنیا صورت اتمام میپذیرد، فرو گذشتن بار وزر یکی از مظاهر آن خواهد، که تصدیق آن را در گفته خدا در صفت پیامبرش چنین مییابیم: وَ یَضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَ الأَغلالَ الَّتِی کانَت عَلَیهِم.«5»
و «اصر» به معنی بار سنگین و به شرک و خرافات تفسیر شده، و نیز یکی از معانی «أغلال» قید و بندهای نفسی است که مانع حرکت کردن میشود.
اینکه همه با وحی تجسم یافته در کتاب کامل میشود، و هر مؤمنی هنگام تلاوت آن چنان که باید، بهره خود را میبرد و سینهاش گشوده و بارهای سنگینی که حمل میکند سبک میشود.
[3] و تنگی نفس و بازو گشاده نبودن قلب باری بس سنگین است، پشت صاحب آن را خم میکند، و مخصوصا اگر شخص حامل رسالت خدا بر جهانیان باشد، سنگینی آن چندان میشود که هیچ کس تاب تحمل آن را ندارد، مگر آن که خدا سینه او را به ایمان و یقین و توکل کردن بر خودش و همه چیز را به دست او سپردن گشوده باشد، و شعیب- علیه السلام- در آن هنگام که با فساد قومش چالش کرد و گفت: إِن أُرِیدُ إِلَّا الإِصلاحَ مَا استَطَعتُ وَ ما تَوفِیقِی إِلّا بِاللّهِ عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وَ إِلَیهِ أُنِیبُ«6» چنین بود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) «الَّذِی أَنقَضَ ظَهرَکَ- که پشت تو را خم کرده بود.»
نیز گفتهاند که: یعنی چندان سنگین بود که نقیض یعنی صدای تا شدن پشت بر اثر گرانباری شنیده شد.
[4] هنگامی که بنده زندگی خود را خالص به خدا اختصاص میدهد، و از پلیدیها و مصلحتها و شهوتهای دنیا آن را پاک میکند، و از قید و بندهای ماده خلاص میشود، قرین رسالت میشود، و به آن میشنود، و نام او به سبب پراکندن و گداختن آن در بوتهاش بلند آوازه میشود، و سید المرسلین چنین بود که خدا او را برای خود برگزید و به همین جهت نام او قرین نام خدا شد، و فرمانبرداری از او دنبالهای از فرمانبرداری خدا، و سخن و سنت و سیرت و آداب او جزئی از احکام خدا که گفت: وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا.«7» خدا بدین گونه نام و یاد او را برتری بخشید، و چنان که میبینی، در هر برآمدن و فرورفتن خورشید مؤذنان با میلیونها حنجره مؤمن، نام او را با احترام بر زبان میآورند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) «وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَکَ- و یاد و نام تو را بلند گردانیدیم.»
و یاد رسول در دنیا به تأیید خدا از دینش که از همه دینها برتر است، بلند
مرتبه شده، و نیز به پذیرفتن شفاعتش در آخرت که خدا به آن رضا داده است، و اکنون پس از گذشتن چهارده قرن از فرود آمدن قرآن کریم نام محمّد- صلی اللّه علیه و آله- را مشهورترین نام در عالم، و شخصیت بزرگوار او را بزرگترین دوست میلیونها شخصیت دیگر در جهان مییابیم، و اگر بنا باشد از بزرگترین شخصیت در تاریخ یاد کنند، او، حتی در نزد غیر مسلمانان، اولین است.
[5] از بودن به صورت یتیمی فقیر که دشمنان او را احاطه کرده بودند، به سروری قوم خود رسید، و سپس مؤسس یک امت و آن گاه بالا برنده بنیان بشریت شد، آیا آن کس که همه اینها را برای او صورت داد خدا نبود! پس چرا از وحی او نومید شویم، و با اندک آزاری که در راه او میبینیم باز گردیم!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» محمد حسینی همدانی
1) أَ لَم نَشرَح لَکَ صَدرَکَ:
آیه مبنی بر اعلام منت بر رسول صلّی اللّه علیه و آله و پارهای از موهبتها که بوی ارزانی فرموده است از جمله اینکه بوی شرح صدر موهبت فرموده و روح قدس او را آماده برای تعلیم و آموزش تعلیمات غیبی و القاء الهامات ربوبی قرار داده است.
خلاصه شرح صدر عبارت از نیروی گیرنده و نورانیت فطری است که رشد نموده بظهور برسد و مراد از شرح صدر توسعه نیروی گیرنده روح است که حقیقت و لطیفه انسانی و اعضاء و جوارح بمنزله جزء وسایل و نیروی فرمانبر هستند.
و هر چه از حقایق و معارف باو القاء شود بموهبت وجودی آنرا بیاموزد و بیابد و بطور شهود آنرا بیابد بالاخره شرح صدر عبارت از نیروی و روشنائی است که روح انسان بتواند بفضای بینهایت کمال و فضیلت طیران کند و بر هر حقیقتی از معارف که نیرو و نورانیت خود را بکار بندد و بهمان قدر بر آن احاطه بیابد و بفضائل خلقی متصف میگردد.
هم چنانکه ارواح قدسیه رسولان فضای بینهایت غیبی الهامات و سروشهای ناشنیدنی را میشنوند و در روح و روان نورانی خود مییابند و بمراتب عالی از شرح صدر نائل میشوند.
بعبارت دیگر نورانیت قلب و صفای روان عبارت از ایمان و خلوص در عبودیت است که آنچه از معارف اسلام بوی القاء شود بپذیرد و بفهمد و دریابد و در مقام سپاس از نعمتهای پروردگار برآید و در دین و خداشناسی بصیرت یابد و حق را از باطل و صلاح را از فساد تمیز دهد و سیرت آن حیات حقیقی و شهودی و خلود در سعادت خواهد بود.
و شرح صدر مورد آیه عبارت از موهبت وجودی و اعطاء مقام و منصب رسالت و خاتمیت است که شایسته تعلیمات ربوبی و نزول آیات قرآنی و معارف الهی است که بقلب و فؤاد رسول صلّی اللّه علیه و آله القاء فرموده و بطور موهبت وجودی است و هرگز تزلزل و یا زوال پذیر نخواهد بود.
خلاصه شرح صدر مراتب و درجات بیشمار دارد و در مورد اهل ایمان از طریق شنیدنی و دیدنی و آموزش معارف اسلامی بطور اکتساب حقایقی را بفهمد و قابل تزلزل و زوال خواهد بود ولی شرح صدر در مورد رسولان از طریق تعلیمات ربوبی و القائات غیبی و بطور موهبت وجودی و شهود خواهد بود و قابل تزلزل نخواهد بود و در مورد آیه و شرح صدر که مورد منت قرار گرفته موهبت تعلیمات و معارف آیات کریمه قرآنی و آیه (إِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرآنَ مِن لَدُن حَکِیمٍ عَلِیمٍ- نمل- 5) ناظر باین حقیقت است.
همچنین شرح صدر بلحاظ قدرت مقاومت و مبارزه با دنیای کفر و شرک و صبر و بردباری در برابر افترائات کفار است از جمله اینکه آیات کریمه افسانهسرائی و آزار و شکنجهها و نیرنگها که بکار بردهاند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) وَ وَضَعنا عَنکَ وِزرَکَ:
مبنی بر منت دیگری است بر رسول صلّی اللّه علیه و آله که در نتیجه موهبت مقام رسالت که سنگین و دشوار و زیاده بر قدرت است در نتیجه قیام دعوت رسول و پذیرش گروهی از دانشجویان مکتب قرآن که دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله را پذیرفته و از برنامه آن پیروی مینماید و بدین وسیله رسول صلّی اللّه علیه و آله قیام بوظیفه خود نموده و از طریق قرائت آیات قرآنی جهان بشریت را بتوحید و به پیروی از مکتب قرآن دعوت نموده و بدین وسیله وزر و وظیفه توان فرسای رسول صلّی اللّه علیه و آله بموقع اجراء گذارده شد و در اثر قیام رسول صلّی اللّه علیه و آله بدعوت عموم و قرائت آیات قرآنی و از طرفی دیگر پذیرش و قبول دانشجویان که دعوت رسول را پذیرفته در مقام استفاده برآمدهاند رسول صلّی اللّه علیه و آله وظیفه خطیر خود را انجام داده است .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) الَّذِی أَنقَضَ ظَهرَکَ:
بیان آنستکه وظیفه رسالت و دعوت جهان بشریت باصول توحید و به پیروی از برنامه مکتب قرآن بسیار دشوار و توان فرسا و کمر شکن است که احدی جز رسول صادع اسلام اقتضا، و قدرت تحمل اینکه چنین ودیعت الهی را نداشته و هیچیک از رسولان آمادگی تعلیمات ربوبی و معارف قرآنی را جز رسول نداشته است و هیچیک از رسولان صلاحیت قیام برسالت و خاتمیت در برابر جهان بشریت و مبارزه با دنیای شرک و کفر را نداشتهاند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَکَ:
مبنی بر منت دیگری است که آن نیز اختصاص برسول صلّی اللّه علیه و آله دارد که شهادت برسالت رسول صادع اسلام را جزء شهادت توحید معرفی فرموده بالاخره قوام شهادت بتوحید و یگانگی ساحت کبریائی بجزء دیگر بشهادت رسالت رسول خواهد بود و شهادت دیگر بمعاد و عالم قیامت میباشد و چنانچه اهل ایمان بیکی از سه جزء معتقد نباشد و یا معتقد بوده و از اظهار آن امتناع نماید اسلام و ایمان او پذیرفته نخواهد بود و رفعت مقام برای احدی از رسولان زیاده بر اینکه تصور نمیرود که تصدیق رسالت او عقیده و شهادت توحید معرفی شود.
و بر حسب آیه (قالَ رَبِّ اشرَح لِی صَدرِی وَ یَسِّر لِی أَمرِی وَ احلُل عُقدَةً مِن لِسانِی یَفقَهُوا قَولِی) که شرح آن گذشته است مبنی به اینکه که از ساحت کبریائی درخواست نمود و شرح صدر و شایستگی خود را برای قیام برسالت و دعوت فرعون پادشاه قبط و چند درخواست دیگر از ساحت کبریائی نموده که پذیرفته شد.
و آیه (أَ لَم نَشرَح لَکَ صَدرَکَ) مبنی بر منت اعلام موهبت شرح صدر رسول صلّی اللّه علیه و آله است و نیز انجام آن به اینکه که رسول صلّی اللّه علیه و آله بدعوت جهان بشریت بتوحید خالص بناگذاری مکتب قرآن قیام نمود هم چنانکه اشاره شد مفاد آیه (وَ وَضَعنا عَنکَ وِزرَکَ) بشارت تصدیق بقیام بدعوت بتوحید و قرائت آیات قرآنی و اعلام بجامعه بشر است که وزر و مسئولیت آن رفع شده از نظر اینکه قیام باداء وظیفه نموده و دعوت جامعه بشر را بمکتب قرآن انجام داده است.
با توجه به اینکه که قیام بدعوت بتوحید خالص از طریق قرائت آیات قرآنی و نیز مبارزه با کفار قریش سبب نقض ظهر و کمرشکن بوده ولی وظیفه رسول به اینکه که کمر شکن بود بدان قیام نمود انجام داده است و قیام موسی کلیم علیه السلام بدعوت فرعون پادشاه قبط و قبطیان هرگز سبب نقض ظهر موسی و کمرشکن وی نبود و مستند به عصا و ید بیضاء بوده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نيره تقي زاده فايند -
مجمع البیان
1) هان اى پیامبر! آیا سینهات را براى تو نگشاده و گسترش بنخشیدهایم؟
از پیامبر آوردهاند که فرمود: من از پروردگار خویش تقاضایى نمودم که اینک دلم مىخواست آن تقاضا را نمىکردم. گفتم: پروردگارا، پیامبرانى پیش از من بودند که در برابر پارهاى از آنان «باد» را رام و فرانبردار فرمودى، و به پارهاى قدرت زنده ساختن مردگان با یک اشاره، و این نعمتها را سند صداقت آنان در دعوت و رسالت شان قرار دادى. پیام آمد که: الم اجدک یتیماً فآویناک... آیا تو را یتیم نیافتم و پناه دادم؟
گفتم: چرا.
فرمود: آیا تو را گمنام نیافتم و بلند آوازه ساختم؟
گفتم: چرا.
فرمود: آیا سینهات را براى تو نگشادم و گسترش نبخشیدم؟
گفتم: چرا،
فرمود: آیا بار گرانت را از دوش تو بر نگرفتم؟
گفتم: چرا پروردگار من.
با این بیان آیه شریفه در مقام بیان یکى از نعمتهاى گران خدا به پیامبر است و مىپرسد: هان اى پیامبر! آیا سینهات را براى تو نگشادهایم؟ و آیا قلب و جان گرامىات را به وسیله وحى و رسالت و دانش و قدرت تحمل و شکیبایى و مدارا گسترش نبخشیدهایم، تا بتوانى بار گران هدایت و ارشاد مردم را به دوش کشى و در برابر رنجها و ناراحتىها شکیبایى ورزى و با ایمان به هدف و پاداش پرشکوه کار سترگ خویش، همه گرفتارىها و ناراحتىها را در دریاى ژرف مهر و مدارا و قدرت تحمل خویش براى خشنودى خدا و سعادت بشر هضم کنى؟
واژه «شرح» همان گونه که اشاره رفت، به معنى گشودن و گسترش بخشیدن آمده، و «تشریح اللحم» به معنى گسترش دادن به قطعات گوشت و برش دادن و نازک ساختن آن است، و در آیه منظور گسترش بخشیدن به سینه آن حضرت با ارزانى داشتن دانش و حکمت، توان حفظ قرآن و مقررات خدا از راه وحى و رسالت، و دادن قدرت وصفناپذیر شکیبایى و پایدارى و مهر و مدارا و تحمل قهرمانانه در برابر کارشکنىها و تاریکاندیشىها و اذیت و آزارها در راه هدفهاى والاست.
«بلخى» مىگوید: سینه پیامبر گرامى بر اثر دشمنىها و کینهتوزىهاى پارهاى از پریان و آدمیان تنگ گردید، از این رو خداى فرزانه با مهر وصفناپذیر خود به او، سینهاش را به گونهاى گسترش بخشید که آن حضرت همه رنجها و مشکلات را در راه انجام فرمان خدا به جان خرید و از پا ننشست، و این «شرح صدر» از نعمتهاى گران خدا به او بود.
«ابن عباس» آورده است که: گروهى از پیامبر پرسیدند، آیا گسترش یافتگى سینه و توسعه شخصیت ممکن است؟ أینشرح الصدر؟
پیامبرفرمود: آرى.
پرسیدند آیا نشانه علامتى هم دارد؟ و هل لذلک علامة یعرف بها؟
فرمود: آرى، دورى گزیدن و روى بر تافتن از جاذبههاى فریبنده این جهان ناپایدار، روى آوردن به سراى آخرت و نعمتهاى ماندگار آن، و آماده شدن براى مرگ پیش از رسیدن آخرین لحظات از نشانههاى رسیدن به نعمت «شرح صدر» و توسعه شخصیت و گسترش یافتن قلب و دل انسانهاى تربیت یافته و بزرگ است.التجافى عن دار الغرور، و الأنابة الى دار الخلود، و الاعداد للموت قبل نزول الموت.(201)
گفتنى است که پرسش در آیه شریفه به مفهوم تقریر و بیان مىباشد و منظور این است که ما این نعمت گران را به تو ارزانى داشتیم.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) از دیدگاه «زجاج» منظور این است که همان بارگرانى که به گونهاى بر پشت تو سنگینى مىکرد که گویى صداى شکستن مهرهها و استخوانهایت به گوش مىرسید.
امّا از دیدگاه برخى منظور آسان ساختن کار سترگ رسالت و پیام رسانى بر آن حضرت است، که این کار را به عنوان نعمتى گران در حق آن حضرت مىشمارد.
به باور «ابومسلم» منظور رفع نگرانىهایى است که بر اثر شرارت و بیداد کفر و استبداد در آن حضرت پدید آمده و روح مقدس او را آزار مىداد، چرا که در فرهنگ و ادبیات عرب از نگرانى به بارگران، و از رفع آنها به برداشتن بار گران تعبیر مىشود.
امّا به باور پارهاى دیگر منظور این است که: ما تو را از به دوش کشیدن بار گران گناه دور ساخته و به تو قدرت عصمت بخشیدیم.
مرحوم «سید مرتضى» مىگوید: بدان دلیل از گناه به «وزر» تعبیر مىگردد که بر گناهکار سنگینى مىکند و او را گرانبار مىسازد؛ از این رو هر چیزى بر انسان سنگینى کند و اندوهزدهاش سازد، مىتوان از آن به «ورز» تعبیر کرد؛ بنابر این ممکن است منظور از واژه «وزر» در آیه، اندوه گرفتگى دل پیامبر از بیداد و فشار شرک و استبداد باشد؛ چراکه آن حضرت و یاران خداجو و کمال طلباش در آن جامعه شرک زده در بند بودند و آنگاه که خداى فرزانه بر آن بزرگوار منّت نهاد و راه و رسم آزادمنشانه او را نیرو بخشید و دست او را باز کرد و سینهاش با ارزانى داشتن پیروزى گشود، این را به عنوان نعمت گران خود بر او یاد آور گردید تا سپاس آن نعمت را به جا آورد. این دریافت از آیه را، ادامه آیات تأیید مىکند، چرا که آسان ساختن کارها به زدودن رنجها و سختىها شبیهتر است.
در اینجا این پرسش قابل طرح است که: این سوره در مکه فرود آمده است، در حالى که پیروزى اسلام و بلند آوازه شدن نام پیامبر و راه رسم مترقى او در مدینه تحقق یافت، با این بیان چگونه مىتوان این تفسیر را پذیرفت؟
پاسخ این است که خداى فرزانه با نوید این پیروزى در آینده نزدیک و بشارت بلند آوازه ساختن منطق و راه رسم او بر همه مرامهاى خرافى و شرکآلود، غم و اندوه گران را از دل پیامبر زدود، و اثر ویرانگر اذیت و آزار شرک گرایان را از میان برد و قوت قلب و اعتماد به نفس و شادمانى و گشادگى دل را جایگزین گرفتگى و تنگى دل ساخت، چراکه آن حضرت اطمینان داشت که وعده خدا حق است. گفتنى است که گرچه واژههاى به کار رفته در این آیه ماضى است، امّا پیام آن براى آینده است و این گونه آیات در قرآن بسیار است، از آن جمله این آیه که مىفرماید:
و نادى اصحاب الجنة اصحاب النار ان قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقاً...(202) و بهشتیان دوزخیان را ندا مىدهند که: ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، درست یافتیم.
و نیز این آیه که مىفرماید: و نادوا یا مالک لیقض علینا ربّک...(203)
و دوزخیان فریاد بر مىآورند که: هان اى مالک! بگو پروردگارت جان ما را بستاند...
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) و یاد و نامت را بلند آوازه ساختیم.
به باور گروهى از جمله «حسن» منظور این است که: و یاد و نام تو را در کنار یاد و نام خود قرار دادیم، به گونهاى که در اذان، اقامه، تشّهد نماز و خطبههاى منبرها و تریبونها هماره نام تو پس از نام خدا به عظمت برده خواهد شد.
و به باور «قتاده» خدا نام پیامبرش را در دنیا و آخرت بلندآوازه ساخت، به گونهاى که هیچ گوینده و شهادت دهنده به یکتایى خدا و هیچ نمازگزارى نداى یکتایى و عظمت خدا را طنینافکن نمىسازد، جز این که به رسالت پیامبر نیز گواهى مىدهد.
از پیامبر آوردهاند که فرشته وحى به من گفت: خداى فرزانه فرمود هرگاه نام من برده شود، نام تو برده مىشود.
«حسان» شاعر نامدار عصر رسالت در ستایش پیامبر با اشاره به این نکته از جمله مىگوید:
و ضم الاله اسم النبى الى اسمه
اذا قال فى الخمس المؤذن اشهد...
خداى یکتا نام گرامى پیامبرش را در کنار نام بلند خود نهاد، آنگاه که دستور داد در نمازهاى شبانهروزى گواهى به رسالت محمد(ص)، پس از گواهى به یکتایى خدا طنین افکن گردد.
و براى آن حضرت نامى از دل نام خویش بیرون کشید، تا او را گرامى دارد و بزرگ کند؛ از این رو است که خداوند عرش، «محمود» است و پیامبر «محمد».
در آیه بعد خداى آگاه نوید آسانى پس از سختى و آسایش پس از گرفتارى را به پیامبرش مىدهد، چراکه آن حضرت در مکّه به همراه یارانش سخت زیر فشار استبداد بود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسعود ورزيده -
تدبرقران
1) أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ (١)آیا ما برای تو سینهات را فراخ نکردیم؟(ظرفیت لازم را برای تو ایجاد نکردیم) که در خطاب به آن حضرت تناسب دارد با وضعیت رسالت ایشان، و در رتبۀ ایشان است. که در این سوره شرح صدر را با دو شاخه توضیح میدهد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ (٢)الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ (٣) و از دوش تو بار آن بار سنگین را برداشتیم.
«وزر» آن بار سنگین را میگویند که یک بار منفی هم در آن هست که «الذی انقض ظهرک» آن را تشدید هم میکند. یعنی نمیفرماید آن باری را که داشت کمرت را میشکست، یا کمرشکن بود، بلکه میفرماید: آن باری که کمرت را شکست. یعنی وقتی بار را از دوش تو برداشتیم، که دیگر آن را نمیتوانستی ببری! که در اینجا بار همان رسالت است و بقیه هم به تناسب آن معنا میشوند.
تا آنجایی ایستادی که این بار کمرت را شکست. یعنی تا آن موقعی که بار کمر کسی را نشکند و طاقت او را طاق نکند، او نباید بارش را زمین بگذارد و از خودش سلب مسئولیت بکند. که در این موقع یاری الهی میرسد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ (۴)و ذکر تو را ارتقاء دادیم.
در مورد «ذکر» دو معنا به کار رفته است: اولی این که بگوییم که «ذکر» مصدری است که اضافه شده بر مفعولش. که در آن صورت این طور میشود: «مذکور بودن تو را بالا بردیم»، یعنی بالا بردن آوازه و نام پیامبر است، که غالباً به این معنا گرفتهاند و دومی این که «ذکر» را مصدری بگیریم که به فاعلش اضافه شده است که در آن صورت معنایش این میشود «ذاکر بودن تو را بالا بردیم».
هر دو احتمال جا دارد، اگر بگوییم که مذکور بودنت را بالا بردیم، یعنی پیرو یاریی که متوجه تو شد، و شرح صدر آمد و «وضع وزر» اتفاق افتاد، نام و یاد و آوازهات را بلند کردیم، در حالی که همه میخواستند که بلند نشود.
در حالت دوم میگوییم که وقتی ذکر در قرآن به معنای مطلق میآید یعنی ذکر خدا، «رفعنا لک ذکرک الله»: «بلند کردیم به نفع تو یاد خدا را در وجود تو». یعنی وقتی ایستادی «وضع وزر» اتفاق افتاد «رفع ذکر» هم اتفاق افتاد.
این از لوازم شرح صدر است یعنی شرح صدر به تناسب ذکر است به تناسب توجه انسان به خداست. هر چه قدر ذکر بالا میرود «وزر» کاهش پیدا میکند.
انسان در زندگی خود هم با این مسأله روبرو است، هر چه قدر توجه او در موقعی که دچار مشکل شده، بالا باشد به همان اندازه هم احساس مشکل کمتری میکند، تا جایی که بعضی وقتها وقتی درجۀ توکل بالا میرود، همان مشکل دیروزی را اصلاً مشکل به حساب نمیآورد و آن بار و آن فشار در دید انسان کوچک میشود.
با این که بیشتر تفاسیر «ذکر» را اضافه به مفعولش گرفتهاند، یعنی مذکور بودن پیامبر، اما ما تناسب اضافه شدن «ذکر» به فاعلش را از آن بیشتر میدانیم به خصوص که اگر «الذی» هم داشت وجه اول پذیرفتهتر بود. و الان که نیست باید ما «الذی» را اضافه کنیم تا آن وجه توجیه شود.
ولی حال که نیاورده است وجه دوم تناسب بیشتری دارد. یعنی «وزر»ت را برداشتیم، تا «ذکرت» را بالا ببریم. که این دو باهم شرح صدر میشوند. شرح صدر به معنای برداشتن بار سنگین است ولی به معنای سلب مسئولیت نیست، بحث روی «وزر» بودن است که با «رفع ذکر» پیامبر، قابل تحمل شد، و دیگر «وزر» و کمرشکن نیست که این دو باهم شرح صدر است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیرالمیزان
1) ا لم نشرح لک صدرک راغب گفته : کلمه شرح در اصل لغت به معنای باز کردن گوشت و امثال آن است ، وقتی گفته میشود : شرحت اللحم معنایش این است که گوشت باز شد ، و شرحت اللحم معنایش این است که من گوشت را باز کردم، و از جمله موارد استعمالش شرح صدر است ، که معنایش باز شدن و گستردگی سینه به نور الهی و سکینتی از ناحیه خدا و روحی از او است ، و در قرآن فرموده : ا لم نشرح لک صدرک و نیز فرموده : فمن شرح الله صدره .
ترتب آیات سهگانه اول سوره که مضمون هر یک مترتب بر آیه قبل است ، و سپس تعلیل آنها به آیه فان مع العسر یسرا که از ظاهرش بر میآید که با وضع رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اوائل بعثتش و اواخر آن منطبق باشد ، و سپس تکرار این تعلیل و نیز تفریع دو آیه آخر سوره بر ما قبل همه شاهد بر آنند که مراد از شرح صدررسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گستردگی و وسعت نظر وی است ، به طوری که ظرفیت تلقی وحی را داشته باشد ، و نیز نیروی تبلیغ آن و تحمل ناملایماتی را که در این راه میبیند داشته باشد ، و به عبارتی دیگر نفس شریف آن جناب را طوری نیرومند کند که نهایت درجه استعداد را برای قبول افاضات الهی پیدا کند .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) و وضعنا عنک وزرک الذی انقض ظهرک کلمه وزر به معنای بار سنگین است ، و انقاض ظهر به معنای شکستن پشت کسی است ، شکستنی که صدایش به گوش برسد ، آنطور که از تخت و کرسی و امثال آن وقتی کسی روی آن مینشیند ، و یا چیز سنگینیروی آن میگذارند صدا برمیخیزد ، و مراد از انقاض ظهر ( غالبا ) معنای لغوی آن نیست ، ( چون کسی پشت کسی را آنطور نمیشکند که صدای تخت و کرسی کند ) ، بلکه منظور ظهور آثار سنگینی وزر بر آدمی است ، ظهوری بالغ .
و وضع وزر به معنای از بین بردن آن سنگینی است ، که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
احساسش میکرد ، و جمله و وضعنا عنک وزرک عطف است بر جمله ا لم نشرح ... ، چون معنایش قد شرحنا لک صدرک است ، در نتیجه معنای دو جمله چنین میشود : محققا ما سینهات را گشودیم ، و سنگینیهایی که بر دوشت بود برداشتیم .
و مراد از وضع وزر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) - به طوری که از سیاق بر میآید ، و قبلا هم اشاره کردیم - این است که دعوت آن جناب را انفاذ و مجاهداتش در راه خدا را امضا نمود ، به این معنا که اسباب پیشرفت دعوتش را فراهم کرد ، چون رسالت و دعوت و فروعات آن ثقلی بود که به دنبالش شرح صدر بر آن جناب تحمیل نمود .
ولی بعضی از مفسرین گفتهاند : وضع وزر ، اشاره است به داستانی که در روایات آمده که در ایام کودکیش دو تا فرشته بر آن جناب نازل شدند ، و سینهاش را شکافته قلبش را درآوردند ، و دوباره در جایش قرار دادند ، که روایتش به زودی از نظر خواننده خواهد گذشت .
بعضی دیگر گفتهاند : منظور از وزر ، اعمالی است که قبل از بعثت از آن جناب سر زده بود .
و بعضی گفتهاند : منظور غفلتش از شرایع و امثال آن است که آگاه شدن بدان جز با وحی صورت نمیگیرد ، و بیان هر شریعتی را باید آن جناب بخواهد ، تا پاسخش از راه وحی برسد .
بعضی دیگر گفتهاند : منظور تحیر آن جناب است در اینکه آیا رسالت الهی را آنطور که باید انجام دادهام یا نه .
بعضی هم گفتهاند : منظور وحی و سنگینی آن است ، چون در اوائلبعثت گرفتن وحی بر او دشوار بوده .
بعضی گفتهاند : منظور رنجی است که آن جناب از گمراهی قومش و دشمنیشان با آن جناب میبرده ، و وی از ارشادشان عاجز میشده .
و بعضی گفتهاند : منظور رنجی است که از تعدی دشمن در آزار آن جناب میبرده .
بعضی دیگر گفتهاند : مراد اندوهی است که از مرگ عمویش ابو طالب و مرگ همسرش خدیجه در دل داشته .
بعضی دیگر گفتهاند : کلمه وزر به معنای معصیت است ، و رفع و زر به معنای عصمت است .
بعضی گفتهاند : منظور از وزر گناه امت آن جناب است ، و قهرا مراد از وضع وزر آمرزش آن گناهان است .
و این وجوهی که نقل شد بعضیها سخیف و بعضی دیگرش ضعیف است و با سیاق سازگار نیست ، بعضیها به عنوان قیل - گفته شده نقل شده ، و بعضی دیگرش به صورت احتمال ذکر شده است .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) و رفعنا لک ذکرک رفع ذکر به معنای بلند آوازه کردن کسی است ، به طوری که نامش و گفتگویش از همه نامها و همه خاطرهها بلندتر باشد ، و خدای تعالی نام آن حضرت را چنین کرد ( همه جا سخن از آن حضرت بود ) ، و یکی از مصادیق رفع ذکر آن جناب این است که خدای تعالی نام او را قرین نام خود کرد ، و در نتیجه در مساله شهادتینکه اساس دین خدا است نام او قرین نام پروردگارش قرار گرفت ، و بر هر مسلمانی واجب کرد که در هر روز در نمازهای پنجگانه واجب نام آن جناب را با نام خدای تعالی به زبان جاری سازد ، و لطفی که در آیه مورد بحث بکار رفته از نظر خواننده دور نماند ، و آن این است که : بعد از کلمه وضع در آیه سابق کلمه رفع را که درست مقابل آن است آورد .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.