از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
7) (فما یکذبک بعد بالدین ):(پس ای انسان چه انگیزه ای تو را وا می دارد که روزجزا را تکذیب کنی ؟) [ نظرات / امتیازها ]
8) (الیس الله باحکم الحاکمین ):(آیا خدا بهترین حکم کنندگان نیست ؟)در ادامه با استفهامی توبیخی خطاب به نوع انسان می فرماید: چه عاملی تو را به این امر واداشته که جزای روز قیامت را تکذیب کنی ؟ با اینکه ما نوع انسان را به دو گروه پاداش داده شده و برگردانده شده به اسفل السافلین تقسیم کرده ایم ، آیا جز این است که خداوند احکم الحاکمین است و حکم او مافوق هر حاکم می باشد، زیرا حکم او دراتقان و نفوذ از حکم هر حاکم دیگر برتر است ، و همین حکم متقن و حکیمانه اقتضاءمی کند که این دو طائفه از انسانها در جزا مختلف و متفاوت باشند، پس باید روز جزایی باشد تا هر کس مطابق عملش جزا داده شود و عقل و فطرت آدمی هرگز تجویز نمی کندکه روز جزایی در بین نباشد، همچنانکه فرمود:(ام نجعل المتقین کالفجار(37) آیا مامردم با تقوا را مانند فجار قرار می دهیم ؟). [ نظرات / امتیازها ]
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر خسروی
7) 7‌-‌ (ای‌ انسان‌) ‌بعد‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ (حجّتها و دلایل‌) چه‌ چیز ترا واداشته‌ ‌است‌ ‌که‌ جزاء و حساب‌ ‌را‌ تکذیب‌ بکنی‌ و درست‌ نپنداری‌‌-‌ و چه‌ باعث‌ ‌شده‌ ‌که‌ تو ‌در‌ صورت‌ ‌خود‌ و جوانی‌ ‌خود‌ و پیری‌ خویشتن‌ تفکر کنی‌ و عبرت‌ بگیری‌ و بگوئی‌ آنکس‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ کارها ‌را‌ کرده‌ ‌است‌ قادر ‌است‌ ‌که‌ مرا دوباره‌ برانگیزد و حساب‌ مرا بکشد و مرا بعملم‌ مجازات‌ کند.

و بقولی‌ خطاب‌ برسولخدا صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌است‌ ‌یعنی‌ ای‌ ‌رسول‌ ‌ما ‌بعد‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ حجج‌ کیست‌ ‌که‌ ترا بدین‌ اسلام‌ تکذیب‌ کند‌-‌ (‌ما یکذبک‌ ‌که‌ ‌ما نفی‌ ‌باشد‌ ‌یعنی‌ ‌لا‌ شی‌ء یکذّبک‌). [ نظرات / امتیازها ]
8) 8‌-‌ آیا خداوند محکم‌ کارترین‌ محکم‌ کاران‌ نیست‌! ‌یعنی‌ باید معترف‌ شد ‌به‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌در‌ صنایع‌ و کارهای‌ خویش‌ استوار ‌است‌ و خلل‌ و اضطرابی‌ ‌در‌ هیچ‌ عمل‌ ‌او‌ نیست‌ ‌پس‌ چگونه‌ ‌اینکه‌ خلایق‌ ‌را‌ مهمل‌ رها می‌کند و مجازات‌ نمیکند!

و بقولی‌ ‌یعنی‌ قاضی‌ترین‌ قاضیان‌ ‌است‌ و ‌بین‌ تو ‌ یا ‌ محمّد صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ و کسانیکه‌ ترا تکذیب‌ می‌کنند حکومت‌ و قضاوت‌ خواهد فرمود. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر راهنما
7)
1 - تکذیب پیامبر(ص)، در تعالیم دینى و حقایق روز جزا، توجیه ناپذیر و شگفت آور است.

فما یکذّبک بعد بالدین

«ما» براى استفهام تعجّبى است. این کلمه گرچه براى غیرعاقل به کار مى رود; ولى در آیه شریفه بر تکذیب کنندگان اطلاق شده است تا نشانگر بى خردى آنان باشد. خطاب در این آیه، متوجّه پیامبر(ص) است و کلمه «دین»، به معناى شریعت و یا جزا است. مفاد آیه شریفه، این است که بعد از آنچه در مورد تقسیم مردم به دو گروه گفته شد; چه کسى تو را اى پیامبر(ص) به جهت دینى که آوردى و یا کیفر و پاداش روز جزا که بیان داشتى، تکذیب مى کند؟! آیا نباید دینى باشد تا مردم را جزء گروه اول (الذین آمنوا و عملوا الصالحات) سازد؟ و آیا نباید کیفر و پاداشى باشد، تا هر گروه سزاى کار خود را ببیند.

2 - تکذیب دین و روز جزا، فاقد هرگونه برهان است.

فما یکذّبک بعد بالدین

«ما» ممکن است براى استفهام از عوامل تکذیب باشد. در این صورت «ما یکذّبک؟»; یعنى، چه چیز تو را کاذب یا تکذیب گر مى سازد؟ مخاطب در این فرض، هر انسانى است که مصداق آیه قبل نباشد; یعنى، اى انسان بى ایمان! چه عاملى سبب شده است، درباره دین (اسلام یا کیفرهاى اخروى); کاذب شده، سخن نادرست گویى؟ یا چه عاملى تو را تکذیب کننده دین ساخته است؟

3 - تکذیب روز جزا، انسان را از هر موجودِ پستى، فرومایه تر مى سازد.

ثمّ رددنـه أسفل سـفلین ... فما یکذّبک بعد بالدین

4 - توجّه به آفرینش نیکوى انسان ها و سقوط و انحراف برخى از آنان، دستاویزى براى تکذیب دین و کیفرهاى اخروى، باقى نمى گذارد.

فما یکذّبک بعد بالدین

حرف «فاء» در «فما یکذّبک» و نیز کلمه «بعد»، این آیه را بر آیات پیشین، تفریع کرده است; یعنى، آیا وجود کسانى که در «أحسن تقویم» بوده و خود را به «أسفل سافلین» سقوط داده اند; دلیل ضرورت دین براى پیشگیرى از آن سقوط و ضرورت روز جزا، براى کیفر آن منحرفان نیست؟!

5 - دستیابى مؤمنان داراى عمل صالح به پاداش بى منّت و پایان ناپذیر، حقیقتى انکارناپذیر و غیر قابل تکذیب است.

فما یکذّبک بعد بالدین

چنانچه «دین» به معناى جزا باشد (مفردات)، از مصادیق بارز آن اجرى خواهد بود که در آیه قبل، به مؤمنان بشارت داده شد.

6 - پیامبر(ص)، دعوت کننده مردم به دین و هشداردهنده آنان، به روز جزا است.

فما یکذّبک بعد بالدین

برداشت یاد شده، بر دو پیش فرض استوار است: 1. مخاطب آیه شریفه پیامبر(ص) باشد; 2. کلمه «دین» در هر دو معناى «شریعت» و «جزا» استعمال شده باشد. [ نظرات / امتیازها ]
8)
1 - قضاوت خداوند، از حکم تمامى داوران برتر، نافذتر و متقن تر است.

ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

قاضى، در صورتى از قضاوت کنندگان دیگر حاکم تر خواهد بود که حکم او نافذتر باشد و از آن جا که اشتقاق «أحکم»، ممکن است از ریشه «حَکْم» باشد که قاموس آن را به معناى اتقان مى داند، خداوند در این آیه به متقن ترین داوران توصیف شده است.

2 - قضاوت هاى خداوند، حکیمانه ترین قضاوت ها و موافق ترین آنها با حقیقت است.

ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

اسم تفضیل «أحکم»، ممکن است از «حُکم» به معناى قضاوت باشد; یعنى، «أقضى» و نیز مى تواند از «حکمة» گرفته شده باشد; یعنى، حکیم تر. در برداشت یاد شده، معناى دوم مورد نظر است; گرچه «حاکمین» بر معناى «قضاوت کنندگان» تطبیق یافته است.

3 - برترى قضاوت خداوند بر داورى دیگران و حکمت آمیز بودن آن، حقیقتى روشن و غیر قابل انکار است.

ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

همزه استفهام در «ألیس»، براى تقریر و بیانگر وضوح مفاد آیه است.

4 - جزا دادن به اعمال، کارى بس حکیمانه و لازمه بى نظیر بودن قضاوت هاى خداوند است.

فما یکذّبک بعد بالدین . ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

برداشت یاد شده، ناظر به ارتباط این آیه با آیه قبل است که در آن، کلمه «دین» آمده بود، راغب در «مفردات» مى گوید: کلمه «دین» در مورد «طاعت» و «جزا» گفته مى شود و در معناى «شریعت» نیز به صورت استعاره به کار مى رود.

5 - توجّه به حکمت برتر خداوند، زمینه ساز پذیرش معاد

فما یکذّبک بعد بالدین . ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

6 - سرآمدبودن داورى هاى خداوند و حکیمانه بودن آن، دلیل ضرورى بودن ارشادهاى دینى است.

فما یکذّبک بعد بالدین . ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

7 - حکم نافذ و قضاوت حکیمانه خداوند، تهدیدى براى تکذیب کنندگان دین و منکران قیامت

فما یکذّبک بعد بالدین . ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

8 - داورى بى نظیر خداوند، پشتوانه اجر بى پایان مؤمنان شایسته کردار

فلهم أجر غیر ممنون ... ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

9 - استوارى ساختار انسان، نمونه اى از اتقان و استحکام بى نظیر آفریده هاى الهى است.

لقد خلقنا الإنسـن فى أحسن تقویم ... ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

«حَکْم» (بر وزن صبر) با «اِحکام» (اتقان و استحکام بخشیدن) به یک معنا است. (قاموس) تعبیر «أحکم الحاکمین»، اگر از این ریشه گرفته شده باشد، آیه شریفه مى تواند ناظر به استحکام آفریده هاى خداوند باشد که در آغاز سوره، به استحکام نمونه اى از آنها (انسان) اشاره شده بود.

10 - دین الهى، استوارترین آیین ها و متقن ترین آنها است.

فما یکذّبک بعد بالدین . ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

11 - «أحکم الحاکمین»، از اوصاف خداوند

ألیس اللّه بأحکم الحـکمین [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
7) در آیه بعد این انسان ناسپاس و بى اعتنا به دلائل و نشانه هاى معاد را مخاطب ساخته ، مى گوید: چه چیز سبب مى شود که تو بعد از این همه دلائل روز جزا را تکذیب کنى ؟! (فما یکذبک بعد بالدین ).
ساختمان وجود تو از یکسو، و ساختمان این جهان پهناور از سوى دیگر، نشان مى دهد که زندگى چند روزه دنیا نمى تواند هدف نهائى آفرینش تو و این
عالم بزرگ باشد.
اینها همه مقدمه اى است براى جهانى وسیعتر و کاملتر، و به تعبیر قرآن نشاه اولى خود خبر از نشاه اخرى مى دهد، چرا انسان متذکر نمى شود (و لقد علمتم النشاة الاولى فلو لا تذکرون ) (واقعه 62). <11>
عالم گیاهان پیوسته و در هر سال منظره مرگ و حیات مجدد را در برابر چشم انسان مجسم مى سازند، و آفرینشهاى پى در پى دوران جنینى هر کدام معاد و حیات مجددى محسوب مى شود با این همه چگونه این انسان روز جزا را انکار مى کند؟
از آنچه گفتیم روشن مى شود که مخاطب در این آیه نوع انسان است ، و این احتمال که مخاطب شخص پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) باشد و منظور این است که با وجود دلائل معاد چه کسى یا چه چیزى مى تواند تو را تکذیب کند بعید به نظر مى رسد.
و نیز روشن شد که منظور از ((دین )) در اینجا آئین و شریعت نیست بلکه همان جزا و روز جزا است ، آیه بعد نیز گواه بر این معنى است . [ نظرات / امتیازها ]
8) چنانکه مى فرماید: آیا خداوند بهترین حکم کنندگان و داوران نیست ؟! (الیس الله باحکم الحاکمین ).
و اگر دین را به معنى کل شریعت و آئین بگیریم معنى این آیه چنین مى شود: آیا خداوند احکام و فرمانهایش از همه حکیمانه تر و متقن تر نیست ؟ یا اینکه آفرینش پروردگار در مورد انسان از هر نظر آمیخته با حکمت و علم و تدبیر است . ولى چنانکه گفتیم معنى اول مناسب تر به نظر مى رسد.
در حدیثى آمده است موقعى که پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) سوره و التین را تلاوت مى فرمود وقتى به آیه ((الیس الله باحکم الحاکمین )) مى رسید، مى فرمود: بلى و انا على ذلک من الشاهدین : ((آرى خداوند احکم الحاکمین است و من بر این امر گواهم )). <12>
خداوندا! ما نیز گواهى مى دهیم که تو احکم الحاکمینى .
پروردگارا! خلقت ما را در بهترین صورت قرار داده اى ، توفیقى مرحمت کن تا عمل و اخلاق ما نیز در بهترین صورت باشد.
بارالها! پیمودن راه ایمان و عمل صالح جز به لطف تو میسر نیست ، ما را در این راه مشمول الطافت فرما.
آمین یا رب العالمین [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرآسان
7) فَما یُکَذِّبُک‌َ بَعدُ بِالدِّین‌ِ

کلمه (یُکَذِّبُک‌َ) خطاب‌ ‌به‌ انسان‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ آیه‌-‌ 4‌-‌ میباشد. ‌یعنی‌ ای‌ انسانی‌ ‌که‌ پاداش‌ و کیفر روز رستاخیز ‌را‌ تکذیب‌ کرده‌ و میکنی‌؟ ‌بعد‌ ‌از‌ اینکه‌ ‌ما تو ‌را‌ ‌با‌ تعادل‌ و تناسبی‌ بی‌نظیر آفریدیم‌ آیا دلیل‌ و برهان‌ قابل‌ قبولی‌ داری‌ ‌که‌ تو ‌را‌ ‌به‌ تکذیب‌ کیفر خطاکاران‌ و تبهکاران‌ و پاداش‌ نیکرفتاران‌ وادار نماید! [ نظرات / امتیازها ]
8) ‌-‌ أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَحکَم‌ِ الحاکِمِین‌َ‌-‌ گرچه‌ ‌خدا‌ میداند، ولی‌ شاید بتوان‌ ‌گفت‌: کلمه حکم‌ بضم‌ حاء ‌که‌ کلمه احکم‌‌-‌ الحاکمین‌ ‌از‌ ‌آن‌ مشتق‌ ‌شده‌ ‌است‌ ‌به‌ معنای‌ داوری‌ و قضاوت‌ ‌باشد‌. ‌یعنی‌ آیا نه‌ چنین‌ ‌است‌ ‌که‌ خدای‌ علیم‌ ‌از‌ نظر قضاوت‌ و داوری‌ بهترین‌ و عادلترین‌ قضاوت‌ کنندگان‌ میباشد. و خدائی‌ ‌که‌ اینطور ‌باشد‌ آیا نباید ‌هر‌ کسی‌ ‌را‌ طبق‌ رفتار و کردارش‌ جزاء دهد. آیا نه‌ چنین‌ ‌است‌ ‌که‌: فَمَن‌ یَعمَل‌ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه‌ُ‌-‌ وَ مَن‌ یَعمَل‌ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌ُ‌-‌ ‌یعنی‌ ‌هر‌ کسی‌ ‌که‌ بقدر ذرّة المثقالی‌ عمل‌ خیر انجام‌ دهد پاداش‌ آنرا خواهد دید‌-‌ و ‌هر‌ کسی‌ ‌که‌ بقدر ذرّة المثقالی‌ عمل‌ شر انجام‌ دهد کیفر آنرا خواهد دید‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرهدایت
7) «فَما یُکَذِّبُک‌َ بَعدُ بِالدِّین‌ِ‌-‌ ‌پس‌ چه‌ چیز ‌پس‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ تو ‌را‌ ‌به‌ تکذیب‌ دین‌ برمی‌انگیزد!» چه‌ چیز تو ‌را‌، ای‌ انسان‌، ‌بر‌ ‌آن‌ می‌دارد ‌که‌ منکر مکافات‌ شوی‌! و بدون‌ داشتن‌ ایمان‌ ‌اینکه‌ امکان‌ وجود ندارد ‌که‌ آدمی‌ ‌در‌ قله آفریدگان‌ ‌که‌ خدایش‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ جا قرار داده‌ ‌است‌ باقی‌ بماند، ‌به‌ همان‌ گونه‌ ‌که‌ بدون‌ ایمان‌ داشتن‌ ‌به‌ پاداش‌ و جزا، ملتزم‌ بودن‌ ‌به‌ دین‌ (شریعت‌) هیچ‌ معنایی‌ ندارد، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ دین‌ یک‌ ضرورت‌ عقلی‌ ‌است‌ ‌که‌ آدمی‌ ‌به‌ ‌آن‌ رهبری‌ می‌شود، مگر نه‌ ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ انسان‌ اجتماعی‌ آفریده‌ ‌شده‌ و بنا ‌بر‌ ‌اینکه‌ ‌به‌ نظام‌ و قانونی‌ نیاز دارد، و بهترین‌ نظام‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ طرف‌ آفریدگار آدمی‌ ‌به‌ ‌او‌ وحی‌ شود، ‌در‌ انسان‌ فرصت‌ تکامل‌ روحی‌ و نزدیک‌ شدن‌ ‌به‌ ‌خدا‌ وجود دارد، و ‌به‌ همین‌ سبب‌ نیازمند ‌به‌ فرستادگان‌ و رسالتهایی‌ ‌است‌ ‌که‌ عملی‌ شدن‌ ‌اینکه‌ فرصتها ‌را‌ ‌برای‌ ‌او‌ فراهم‌ آورند. و ‌از‌ سوی‌ دیگر: آیا مشاهده‌ نمی‌کنید ‌که‌ چگونه‌ آدمی‌، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ رادع‌ و مانعی‌ ‌در‌ برابر ‌خود‌ نداشته‌ ‌باشد‌، ‌به‌ منتها درجه وحشیت‌ و تباهی‌ سقوط می‌کند، و هوشمندی‌ و توانایی‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ راه‌ هلاک‌ خویش‌ ‌به‌ کار می‌اندازد، آیا نمی‌بینید ‌که‌ چگونه‌ فساد و تباهی‌ ‌در‌ خشکی‌ و دریا گسترش‌ یافته‌ ‌است‌! آیا خبر جنگهای‌ جهانی‌ ‌به‌ گوش‌ ‌شما‌ نرسیده‌، و ‌از‌ ‌اینکه‌ ‌با‌ خبر نشده‌اید ‌که‌ ‌اینکه‌ آدمیزاد چه‌ وسیله‌هایی‌ ‌برای‌ هلاک‌ کردن‌ خویشتن‌ و دیگران‌ فراهم‌ آورده‌ ‌است‌!؟ ‌اینکه‌ همه‌ گواه‌ ‌بر‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ موجود بزرگ‌ جز ‌با‌ یک‌ نظام‌ الاهی‌ بزرگ‌ نمی‌تواند تکامل‌ پیدا کند ... بدون‌ دین‌، همچون‌ کشتی‌ کوه‌ پیکری‌ بدون‌ ناخدا، و هواپیمای‌ بسیار بزرگی‌ بی‌ راننده‌ ‌است‌، و معلوم‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ دریا و آسمان‌ پیکران‌ چه‌ سرنوشتی‌ خواهد داشت‌؟ [8] ‌اگر‌ کیفر و پاداش‌ موعود نبود، آفرینش‌ آدمی‌ کاری‌ بیهوده‌ ‌ یا ‌ ‌حتی‌ ظلمی‌ ‌به‌ شمار می‌رفت‌، سبحان‌ اللّه‌؟ ‌پس‌ چگونه‌ می‌تواند ‌در‌ نزد ‌خدا‌ کسی‌ ‌که‌ ‌به‌ اسفل‌ سافلین‌ نزول‌ می‌کند و سبب‌ گسترش‌ تباهی‌ ‌در‌ زمین‌ می‌شود، ‌با‌ کسی‌ برابر ‌باشد‌ ‌که‌ ‌به‌ اوج‌ نیکی‌ و نیکوکاری‌ صعود می‌کند! آیات‌ ‌خدا‌ ‌در‌ آفریدگانش‌ ‌ما ‌را‌ ‌به‌ ‌آن‌ رهبری‌ می‌کند ‌که‌ پروردگار ‌ما بهترین‌ داور ‌در‌ میان‌ داوران‌ ‌است‌، و ‌اینکه‌ ‌خود‌ گواه‌ ‌بر‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌برای‌ ‌اینکه‌ انسان‌ پاداشی‌ مقرر داشته‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ روز جزا ‌به‌ ‌او‌ خواهد رسید. [ نظرات / امتیازها ]
8) «أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَحکَم‌ِ الحاکِمِین‌َ‌-‌ آیا ‌خدا‌ استوارترین‌ داور و حاکم‌ ‌در‌ میان‌ داوران‌ نیست‌!» ‌در‌ حدیث‌ ‌از‌ قتادة روایت‌ ‌شده‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌گفت‌: هنگامی‌ ‌که‌ ‌رسول‌ اللّه‌‌-‌ ‌صلی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌‌-‌ ‌اینکه‌ سوره‌ ‌را‌ ‌به‌ پایان‌ رسانید، ‌گفت‌: «چرا. و ‌من‌ ‌بر‌ ‌اینکه‌ ‌از‌ گواهانم‌».«5»
[ نظرات / امتیازها ]
 » محمد حسینی همدانی
7) فَما یُکَذِّبُک‌َ بَعدُ بِالدِّین‌ِ:

‌آیه‌ مبنی‌ ‌بر‌ توبیخ‌ بشر ‌است‌ ‌با‌ اینکه‌ قوام‌ خلقت‌ بشر چه‌ ‌از‌ لحاظ تناسب‌ اعضاء و جوارح‌ بهترین‌ طور آفرینش‌ ‌است‌ و نقصی‌ ‌در‌ ‌آن‌ بنظر نمیرسد و قدرت‌ و نیروی‌ ‌هر‌ عمل‌ و ‌هر‌ حرکت‌ ‌را‌ دارد هم‌چنین‌ ‌از‌ نظر نیروی‌ عاقله‌ ‌که‌ ‌با‌ الهامات‌ غیبی‌ ارتباط دارد و ‌از‌ طریق‌ پیروی‌ ‌از‌ برنامه‌ مکتب‌ عالی‌ باصول‌ توحید معتقد بوده‌ و طریقه‌ خرد و انقیاد ‌را‌ بپیماید و نیز بزندگی‌ همیشگی‌ بشر ‌در‌ عالم‌ قیامت‌ معتقد ‌باشد‌ چه‌ ‌شده‌ ‌که‌ بشر ‌در‌ مقام‌ مبارزه‌ ‌با‌ ساحت‌ پروردگار و تکذیب‌ دعوت‌ ‌رسول‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ برآمده‌ و زندگی‌ بشر ‌را‌ ‌در‌ عالم‌ قیامت‌ انکار می‌نماید و ‌از‌ نظر غرورو خودخواهی‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ برابر افعال‌ اختیاری‌ ‌خود‌ مسئول‌ نمیداند و ‌در‌ حقیقت‌ نیروی‌ تعقل‌ و خرد ‌خود‌ ‌را‌ تکذیب‌ می‌نماید و ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ صف‌ حیوانات‌ می‌پندارد. [ نظرات / امتیازها ]
8) أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَحکَم‌ِ الحاکِمِین‌َ:

بیان‌ صفت‌ فعل‌ پروردگار ‌است‌ ‌که‌ بشر ‌را‌ ‌به‌ بهترین‌ نظام‌ و قوام‌ آفریده‌ و نیروی‌ خرد و اختیار باو موهبت‌ فرموده‌ ‌که‌ ‌بر‌ حسب‌ نظر و داوری‌ ‌خود‌ ‌هر‌ لحظه‌ ‌هر‌ عملی‌ ‌را‌ ‌که‌ خواهد و ‌در‌ ‌آن‌ باره‌ قضاوت‌ نموده‌ بدان‌ اقدام‌ نماید و نیز برنامه‌ مکتب‌ قرآن‌ ‌را‌ دسترس‌ آنان‌ نهاده‌ ‌است‌.

بالاخره‌ ساحت‌ کبریائی‌ ‌در‌ تمام‌ مراحل‌ وسایل‌ سیر و سلوک‌ بشر ‌را‌ آماده‌ فرموده‌ و ‌در‌ اثر نیروی‌ اختیار بشر نیز ‌هر‌ یک‌ طریقی‌ ‌را‌ ‌از‌ اطاعت‌ و انقیاد و ‌ یا ‌ تمرد و غرور خواهد پیمود.

‌از‌ ‌اینکه‌ بیان‌ استفاده‌ شد ‌که‌ ظهور حکم‌ و فرمانروائی‌ تکوینی‌ و تشریعی‌ ساحت‌ پروردگار تمام‌ شئون‌ زندگی‌ بشر ‌را‌ فرا گرفته‌ ‌است‌ و لحظه‌ای‌ بشر ‌از‌ سعه‌ حکومت‌ و فرمانروائی‌ مقام‌ کبریائی‌ ‌او‌ خارج‌ نخواهد ‌بود‌.

بهمین‌ قیاس‌ ‌در‌ عالم‌ قیامت‌ ‌که‌ پروردگار ‌در‌ باره‌ نظام‌ اختیار بشر بررسی‌ فرماید سیرت‌ افراد ‌را‌ بظهور رساند و حکومت‌ و فرمانروائی‌ پروردگار ‌در‌ عالم‌ قیامت‌ بموقع‌ اجراء گذارده‌ خواهد شد.

نتیجه‌ آنکه‌ ساحت‌ کبریائی‌ ‌در‌ ‌هر‌ دو جهان‌ حاکم‌ ‌علی‌ الاطلاق‌ ‌است‌ و مقتضای‌ فرمانروائی‌ پروردگار ‌در‌ دنیا طوری‌ ‌است‌ ‌که‌ اشاره‌ شد ‌که‌ خلقت‌ بشر ‌را‌ طوری‌ مقرر فرموده‌ ‌که‌ آماده‌ ‌هر‌ گونه‌ عمل‌ خیر و شر و صالح‌ و طالح‌ و نیک‌ و بد ‌باشد‌.

و هم‌چنین‌ نیروی‌ اختیار و خلاقیت‌ باو موهبت‌ فرموده‌ ‌که‌ ‌هر‌ طریقی‌ ‌را‌ ‌که‌ خواهد برگزیند طریقه‌ خیر و اطاعت‌ و صلاح‌ ‌را‌ و ‌ یا ‌ طریقه‌ فساد و غرور و ‌خود‌‌-‌ خواهی‌ ‌را‌ ‌که‌ همه‌ ‌اینکه‌ مراحل‌ ظهوری‌ ‌از‌ حکومت‌ و فرمانروائی‌ پروردگار ‌در‌ باره‌ آزمایش‌ بشر ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
  نيره تقي زاده فايند - مجمع البیان
7) و براى اینان پاداشى پاینده و گسست ناپذیر خواهد بود.

به باور «عکرمه» منظور این است که کسانى از مردم باایمان و شایسته کردار که به پایین ترین مرحله پیرى و ناتوانى برسند، هنگامى که کارى شایسته نیت کنند و در حد توان عمل نمایند، براى آنان عملکرد و پاداشى بسان بهترین عملکرد دوران جوانى شان نوشته مى شود و پاداشى هماره و بدون منت خواهند داشت.

از «ابن عباس» آورده اند که: آن کسى که در زندگى با قرآن آشنا باشد و آن را تلاوت کند و با آیات آن همدم باشد و عمل کند، خدا او را به پست ترین مرحله عمر باز نمى گرداند؛ چرا که مى فرماید: الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات.... که منظور «الا الذین قرأوا القران» است.

از پیامبر آورده اند که فرمود: کودک تا رسیدن به مرحله بلوغ و نوجوانى، هر کار شایسته اى انجام دهد به حساب پدر و مادرش نوشته مى شود، و اگر به گناهى دست زد، نه چیزى به حساب او نوشته مى شود و نه به حساب پدر و مادرش.

آن گاه که به نوجوانى رسید و قلم تکلیف بر او جریان یافت، خدا به دو فرشته همراه او فرمان مى دهد که او را حفظ و ارشاد کنند.

زمانى که به چهل سالگى رسید و ایمان راستین داشت، خدا او را از بلاهاى سه گانه «جنون» «جذام» و «برص» در امان مى دارد.

هنگامى که به پنجاه سالگى رسید، خدا از او به صورت آسان حساب مى کشد، و آن گاه که به شصت رسید، او را به حقگرایى و توبه و اصلاح توجه مى دهد. زمانى که به هفتاد رسید، آسمانیان او را دوست مى دارند و آن گاه که به هشتاد سالگى گام نهاد، خدا کارهاى شایسته او را ثبت و از گناهانش مى گذرد.

هنگامى که به نود رسید، خدا گناه گذشته و آینده او را مى آمرزد، و وى را شفاعتگر خاندانش مى نگرد و در زمین او را «اسیر خدا» مى شناسد. هنگامى که به پست ترین مرحله عمر رسید و دیگر گویى مى خواهد پس از آن آگاهى، دیگر چیزى را به خاطر نیاورد، خداى مهربان براى او پاداش بهترین عملکرد دوران جوانى اش را مى نویسد و اگر گناهى هم از او سر زد چیزى به حسابش نوشته نمى شود.

«ابوعلى» مى گوید: اگر این روایت درست باشد، منظور این است که گناه او به خاطر زوال عقل و از کارافتادگى قدرت شناخت و درک او در آن مرحله از پیرى است که در کارنامه زندگى اش نوشته نمى شود، وگرنه انسان خردمند و آزاد مسئول گفتار و عملکرد خویش است.

در تفسیر «غیر ممنون» دیدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور پاره اى منظور پاداشى است بدون کاستى و نقصان.

2 - اما به باور پاره اى دیگر، به معنى پاداشى فراوان و بى شمار و بى حساب آمده است.

3 - و از دیدگاه «جبایى» منظور پاداشى است خالص و شفاف و بدون چیزى که دریافت دارنده را آزرده سازد.

در هفتمین آیه مورد بحث در پرسشى سرشار از هشدار مى فرماید:

فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ

پس اى انسان! چه چیزى پس از این همه دلیل ها و برهان ها در یکتایى خدا، آمدن رستاخیز، تردیدناپذیر بودن حساب و کتاب و بهشت و دوزخ، تو را به دروغ شمردن روز جزا وامى دارد؟

به باور گروهى از جمله «ابومسلم» منظور این است که: هان اى انسان! چه چیزى پس از این همه دلیل و برهان باعث شد تا روز پاداش و کیفر را تکذیب کنى؟ و در مورد ولادت خویش، دوران کودکى، جوانى و پیرى نیندیشى و درس عبرت نگیرى؟ و به این واقعیت باریک نرسى که آفریدگار این همه دگرگونى ها و تحولات مى تواند در آستانه رستاخیز بار دیگر مردگان را از دل خاک برانگیزد و زندگى بخشد و آن گاه از آنان حساب کشد و پاداش و کیفرشان بدهد؟ راستى چه عاملى تو را از این حقیقت دور ساخت؟

اما به باور «مجاهد» و... روى سخن در آیه با پیامبر مى باشد و منظور این است که: پس از این همه دلیل و برهان بر درستى دین و آیین تو، دیگر چه کسى است که اسلام را دروغ شمارد؟ نه، دیگر هیچ دستاویز و بهانه اى براى انکار نیست.

[ نظرات / امتیازها ]
8) أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ

آیا خداى یکتا بهترین و نیکوترین داوران نیست؟

آیه شریفه گرچه به ظاهر و قالب پرسشى است، اما در اندیشه بیان این واقعیت است که: هان اى انسان! با همه وجود ایمان بیاور و اعلام نما که ذات بى همتاى خدا در آفرینش او و کارهایش نه ذره اى ناهماهنگى و بى هدفى به چشم مى خورد ونه بى نظمى و تزلزل؛ پس چنین ذات فرزانه و حکیمى با این نظام حکیمانه اش چگونه مى پندارید که جهان را بى هدف آفریده و انسان را عبث و بیهوده رها کرده، و پاداش و کیفر و محاسبه اى در کار نخواهد بود؟

«مقاتل» مى گوید: منظور این است که: هان اى محمد! آیا خدا بهترین داوران نیست تا میان تو و کفرگرایان داورى کند؟

و «قتاده» آورده است که: پیامبر گرامى هر گاه این سوره را تلاوت مى کرد، مى فرمود: آرى، خدا نیکوترین داوران است، و من بر این واقعیت گوا هى مى دهم و در شمار گواهانم. و انا على ذلک من الشاهدین.(208)

بار خدایا! ما را در گزینش راه ایمان و عمل شایسته یارى فرما. [ نظرات / امتیازها ]
  مسعود ورزيده - تدبرقران
7) فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ (٧)
تو را ای پیامبر! چه کسی تکذیب می‌کند بعد از بیان آیه (۱ تا ۶ ).
توضیحی در مورد «یکذبک»
در مورد «یکذبک» یک توضیحی لازم است:
«کذب»: تکذیب کرد.
«یکذب»: تکذیب می‌کند.
«یکذبک»: تکذیب می‌کند تو را.
«ما» در قرآن اعم از ذوی العقول و غیر ذوی العقول
«ما» که در اول «یکذبک» آمده است. در ادبیات رایج گفته شده که «ما» برای غیرذوی العقول بکار می‌رود، ولی در استعمالات قرآن اعم از ذوی العقول و غیر ذوی العقول است. البته در قرآن بیشتر در مورد ذوی العقول بودن بکار رفته است.
در این آیه هم به ذوی العقول معنا می‌کنیم، چون «چه چیز» که نمی‌تواند تکذیب کند! و این «چه کس» است که پیامبر را تکذیب می‌کند. «چه چیز» می‌تواند «چه کس» را به تکذیب وادارکند.
بعضیها از همان اول «ما» را به معنای «چه چیز» گرفته و ساختار «یکذبک» را شکسته و از آن معنایی خلاف ظاهر ارائه داده‌اند. چه چیز تو را به تکذیب وادار می‌‌کند.
در باب تفعیل معنای اصل، تعدیه هست و در معانی بابها معنای دوم و سوم چیزی در عرض معنای اولشان نیستند، الا اینکه دلیلی داشته باشند. باز هم معنای اصلی را در خودشان دارند. معنای نسبت در باب تفعیل هم در داخل همین معنای تعدیه هست.
در مقام دوم هم، در این نوع معنا مقدمه اول زیر سوال می‌رود و اگر بیاییم معنایی را خلاف ظاهر بگیریم، یک پیش فرض دارد و آن این است که «ما» را مسلم در غیر ذوی العقول بگیریم.
کدام معنای باب تفعیل را باید پذیرفت
برای بابها معناهای مختلفی را ذکر کرده‌اند که اگر به معنای نسبت بگیریم و یا به معنای تعدیه بگیریم، حاصل دو احتمال خواهد بود، ولی باید دید که کدام احتمال اقوا و بهتر هست؟ آن احتمالی که خروج را از اصل اولیه نطلبد. و اصل اولیه در باب تفعیل هم، نسبت نیست بلکه تعدیه است.
اگر بخواهیم باب تفعیل را به نسبت معنا کنیم باید مفعول باب تفعیل را به ماده باب نسبت بدهیم. مثلا در «یکذبک»، مفعول «یکذب» که پیامبر باشد را، به کذب نسبت بدهیم. یعنی این پیامبر کاذب است. در باب تفعیل در صورتی که نسبت را بگیریم، معنای «یکذبک»، «یجعلک مکذبا» نیست.
اولا در نگاه متخصاصان ادبیات قرآنی معنایی که برای «یکذبک» ارائه می‌شود این است :«چه کسی تو را تکذیب می‌کند؟»
در ثانی باید دید که اگر به این صورت معنا کنیم که «چه چیز تو را به تکذیب دین وادار کرد»، چه چیزهایی را از دست می‌دهیم و اگر به معنای «چه کسی تو را تکذیب کرد»، معنا کنیم چه چیزهایی را از دست می‌دهیم.
در این معنای ارائه شده هیچ خلافی صورت نگرفته است، چون اینکه بگوییم که «ما» در غیر ذوی العقول بکار می‌رود اصل نیست، و می‌توان آن را در قرآن به وفور یافت که در مورد ذوی العقول بکار رفته است. در مورد «یکذبک» که به معنای تکذیب کردن است، با ظاهر کلمه معنا می‌کنیم تعدیه هم همانی است که ما گفتیم، و نسبت هم همانی است که ما گفتیم.
فواید «یکذبک» به معنای تو را تکذیب می‌کند
۱- این سوره با سوگندهایی به سرزمینهای وحی و رسالت هست، می‌فهماند که گرای سوره در رسالت و نبوت و پیامبری است و «یکذبک» یعنی «چه کسی تو را به عنوان پیامبر تکذیب کرد، بعد از اینکه ما گفتم که هر کس که به تو ایمان نیاورد از درجه انسانیت ساقط است»؟ جواب این است: آن کسی که سقوط را قبول می‌کند. یعنی تکذیب تو مساوی است با سقوط از درجه انسانیت. و می‌فهماند «آمنوا»، ایمان به رسول الله است و «آمنوا» نقطه مقابل «یکذبک» است.
۲- سورة قبل و بعد را نگاه می‌کنیم که هر دو سوره‌های مربوط به نبوت هست و سوره قبلش علق و سوره بعدش شرح است که هر دو به پیامبر مربوط می‌شود، این سوره لابلای سوره‌های نبوت واقع است.
این نظر چند فایده دارد:
۱- در مورد «یکذبک» خروج از ظاهر نکردیم.
۲- در مورد ما هیچ قاعده‌ای را نقض نکردیم. به دلیل استعمالات قرآنی.
۳- قسمهای سوره در این صورت جایگاه خاصی پیدا می‌کنند.
پس معنا این می‌شود که «ای پیامبر چه کسی تو را تکذیب می‌کند به سبب دین، یعنی در ادعای دینی که‌ آورده‌ای؟ چه کسی تو را در بلد امین که این سوره بر تو آمده تکذیب می‌کند؟»
در اینجا هم مانند سوره عصر هست، که در اول می‌گوید انسان در خسران هست، «الا الذین آمنوا».
این سوره هم بیان می‌کند که قسم به این سرزمینهای وحی و رسالت سنت ما چنین است که انسان را در بهترین قوام خلق کردیم و خودمان هم او را به پایین‌ترین درجه سقوط می‌دهیم مگر کسانی که ایمان آورند به پیامبر و عمل صالح انجام دهند براساس دینی که پیامبر آورده است.
بعد می‌فرماید حال که این سنت ماست، چه کسی تو را ای پیغمبر تکذیب می‌کند بر اساس دینی که از جانب خدا آورده‌ای. این سوال را جواب نمی‌دهد چون از قبل روشن است و جواب کسی است که خودش این سقوط را قبول کرده است. [ نظرات / امتیازها ]
8) أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ (٨) حکم در خود سوره است و آن این است:

ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ (۵). در این سوره با دو سوال می‌خواهد مخاطب را به یقین برساند که اگر از پیامبر اطاعت نکند، مشمول حکم سقوط است، و هیچ وقت هم خلاف این حکم وجود ندارد. چون حکم حکم‌کننده‌ترین حکم‌کنندگان است.

و این سوره می‌خواهد انسان را به این نکته متوجه کند که یک راه بیشتر برای انسان ماندن وجود ندارد و آن هم اطاعت از رسول گرامی اسلام هست و خلاف این راه هم سقوط از انسانیت هست.
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرالمیزان
8)
فما یکذبک بعد بالدین ا لیس الله باحکم الحاکمین خطاب در این آیه به انسان است ، البته به اعتبار جنس انسان .
ولی بعضی گفته‏اند : در ظاهر خطاب به رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) است ، و در واقع منظور سایر مردمند .
ا لیس الله باحکم الحاکمین - این استفهام برای تقریر و تثبیت مطلب قبل است ، و احکم الحاکمین بودن خدا به این معنا است که او فوق هر حاکم است ، چون حکمش
متقن‏ترین حکم است ، و در حقیقت و نفوذ از حکم هر حاکم دیگر برتر است ، حکم او به هیچ وجه دچار وهن و اضطراب و بطلان نمی‏گردد ، خدای تعالی در عالم خلقت و تدبیر حکمی می‏راند که به مقتضای حکمت باید رانده شود، حکمی متقن و زیبا و با نفوذ ، و چون از یکسو خدای تعالی احکم الحاکمین ، و از سوی دیگر مردم از نظر اعتقاد و عمل دو طایفه هستند حکمت واجب می‏سازد که خدای تعالی بین این دو طایفه از نظر جزا در حیات باقی آخرت فرق بگذارد ، و همین است که مساله بعث را واجب می‏کند .
پس تفریعی که در جمله فما یکذبک بعد بالدین شده ، از قبیل تفریع نتیجه بر حجت است ، و جمله ا لیس الله باحکم الحاکمین حجت مذکور را تتمیم می‏کند ، چون تمامیت حجت ، موقوف بر احکم الحاکمین بودن خداست .
و حاصل آن حجت این است که : بعد از آنکه مسلم شد که انسان در احسن تقویم خلق شده ، و معلوم شد که بعد از خلقت ، به دو طایفه تقسیم می‏شود ، طایفه‏ای که از تقویم خدادادیش که تقویمی احسن بود خارج و به سوی اسفل سافلین برمی‏گردد ، و طایفه‏ای که به همان تقویم احسن الهی و بر صراط فطرت اولش باقی می‏ماند .
و از سوی دیگر خدای تعالی مدبر امور ایشان ، احکم الحاکمین است .
و از سوی سوم حکمت این خدا اقتضا دارد که با این دو طایفه یک جور معامله نکند نتیجه می‏گیریم که پس باید روز جزایی باشد ، تا هر طایفه‏ای به جزای عملی که کرده‏اند برسند ، و عقل و فطرت آدمی اجازه نمی‏دهد و بهانه‏ای ندارد که این روز جزا را تکذیب کند .
پس آیات مورد بحث - به طوری که ملاحظه می‏کنید - همان معنایی را افاده می‏کند که آیه زیر آن را افاده می‏کند : ام نجعل الذین امنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار ، و نیز آیه زیر که می‏فرماید : ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین امنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون .
و بعضی از مفسرین که خطاب در آیه فما یکذبک را متوجه رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏)
دانسته‏اند ، کلمه ما - چیزی که را به معنای من - کسی که گرفته‏اند ، و نیز حکم را به معنای قضا گرفته ، و در نتیجه آیه را چنین معنا کرده‏اند : وقتی مردم مختلف هستند ، و لازمه اختلافشان اختلاف جزایشان در روز جزاست ، پس کسی که تکذیب جزا را روش خود کرده آیا خدای تعالی را اقضی القاضین نمی‏داند ؟ آری او بین تو و تکذیب‏گران به تو به روز جزا حکم خواهد کرد .

[ نظرات / امتیازها ]
  آسيه افشار - ترجمه جوامع الجامع، ج‏6، ص: 667
8) أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ
این آیه تهدیدى براى کافران است که خدا به آنچه شایسته‏اند بر آنها حکم مى‏کند.
از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت شده که هر گاه آن حضرت این سوره را ختم مى‏کرد مى‏فرمود: بلى و انا على ذلک من الشّاهدین، آرى من از گواهان بر این مطلبم.
[ نظرات / امتیازها ]
 » انوار درخشان، ج‏18، ص: 204
7) فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ:
آیه مبنى بر توبیخ بشر است با اینکه قوام خلقت بشر چه از لحاظ تناسب اعضاء و جوارح بهترین طور آفرینش است و نقصى در آن بنظر نمیرسد و قدرت و نیروى هر عمل و هر حرکت را دارد هم‏چنین از نظر نیروى عاقله که با الهامات غیبى ارتباط دارد و از طریق پیروى از برنامه مکتب عالى باصول توحید معتقد بوده و طریقه خرد و انقیاد را بپیماید و نیز بزندگى همیشگى بشر در عالم قیامت معتقد باشد چه شده که بشر در مقام مبارزه با ساحت پروردگار و تکذیب دعوت رسول صلّى اللّه علیه و آله برآمده و زندگى بشر را در عالم قیامت انکار مى‏نماید و از نظر غرور
و خودخواهى خود را در برابر افعال اختیارى خود مسئول نمیداند و در حقیقت نیروى تعقل و خرد خود را تکذیب مى‏نماید و خود را در صف حیوانات مى‏پندارد. [ نظرات / امتیازها ]