(وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ) (٤)
و از شرّ کسانی که در گرهها میدمند (و با نیرنگسازی و حقّهبازی خود، ارادهها، ایمانها، عقیدهها، محبّتها، و پیوندها را سست مینمایند و فساد و تباهی میکنند).
«نفّاثات«: دمندگان در گره ها . . . مراد زنان جادوگری است که با نیرنگبازی، حواس و اعصاب را گول میزنند، و به دلها و درونها وسوسهها میاندازند، و ذهن و شعور را تحت تأثیر قرار میدهند. آنان چیزهائی همچون رشته یا عمامه را چند بار گره میزنند و بدانها فوت میکنند و میدمند، همان گونه که در آداب و رسوم جادوگری و وسوسهانگیزی، مرسوم و معمول است.
جادو سرشت اشیاء را تغییر نمیدهد، و حقیقت تازهای را در چیزها به وجود نمیآورد. ولی جادو به حواسّ و ذهن و شعور انسان - آن گونه که جادوگر میخواهد - چیزهائی را تلقین میکند و به خیال او میاندازد. جادو این گونه است، همچنان که قرآن مجید در داستان موسی علیه السّلام آن را به تصویر میزند و در سورۀ طه میفرماید:
(قالوا:یا موسى إما أن تلقی وإما أن نکون أول من ألقى . قال:بل ألقوا . فإذا حبالهم وعصیهم یخیل إلیه من سحرهم أنها تسعى . فأوجس فی نفسه خیفة موسى . قلنا:لا تخف إنک أنت الأعلى . وألق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا إن ما صنعوا کید ساحر ولا یفلح الساحر حیث أتى . . .).
(جادوگران باد به غبغب انداخته) گفتند: ای موسی! آیا تو اوّل (هنرنمائی خود را میکنی و عصای خود را) میاندازی، یا ما اوّل (دست به کار شویـم و اسباب و ادوات جادوی خویش را) بیندازیم (و کار تو را یکسره سازیم؟ موسی) گفت: شما اوّل (شروع کـنید و آنچه دارید جلو) بیندازید. (آنان طنابها و عصاهای خود را انداختند. موسی) چنان به نظرش رسید که بر اثر جادوی ایشان، به ناگاه طنابها و عصاهای آنان (مار شدهاند و میخزند و) تند راه مـیروند. در این هنگام موسی در درون خود، احساس اندکی هراس کرد. گفتیم: مترس! حتماً تو برتری (و بر آنـان چیره میشوی و کارهای باطلشان را شکست خواهی داد). و چیزی را که در دست راست داری بیفکن تا همۀ ساختههای (مزوّرانه و شعبدهبازیهای مکّارانۀ) ایشان را به سرعت ببلعد. چرا که کـارهائی را که کردهاند، نیرنگ جادوگر است، و جادوگر هر کجا برود پیروز نمیشود ... . (طه/65-69)
بدین منوال و بر این روال مشاهده مـیگردد که ریسمانها و عصاهایشان عملاً و واقعاً مار نگشته است.
بلکه به خیال مردمان - و موسی که با ایشان همراه بوده
است - چنین رسیده است که ریسمانها و عصاها
میجنبند و به حرکت درمیآیند، بدان اندازه و آن گونه
که به دل و درون موسی ترس و هراس انداخت. سپس
خدا او را از ترس و هراس نجات میدهد و آرام میگیرد و ثابت قدم میگردد. وقتی هم عصای موسی عملاً و واقعاً به مار تبدیل میگردد و ریسمانها و عصاهای ایشان را میبلعد و قورت میدهد، ریسمانها و عصاهائی که جادو شدهاند و به ظاهر مار گردیدهاند. سرشت جادو این گونه است و ما باید در این حدّ و مرز آن را بپذیریم و تسلیم آن بشویم و بس. جادو با این چنین سرشتی در مردمان تأثیر میگذارد، و در آنان احساسها و خیالهائی پدید میآورد که جادوگر پیام میدهد و آن را برمیانگیزد . . . احساسها و خیالهائی که مردمان را به ترس و هراس میاندازد، و ایشان را به راهی میدارد و میبرد که جادوگر آن را میخواهد. بدین اندازه اکتفاء مـیکنیم و بیش از این در بارۀ سرشت جادو و در گرهها دمیدن سخن نمیگوئیم . . . این هـم شرّ و بلا است و باید از آن خود را در پناه خدا انداخت و بدو پناه جست، و در کنف حمایت و حفاظت او جای گرفت و آرمید.
روایتهائی نقل گردیده است - برخی صحیح و لیکن غیرمتواترند - مبنی بر این که لبید پسر اعصم یهودی پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را در مدینه جـادو کرد . . .گویا چند روزی، و گویا چند ماهی . . .تا بدانجا که به نظر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم چنین میرسید که با همسران خود نزدیکی زناشوئی میکند، در صورتی که به نزد ایشان نمیرفته است و نزدیکی زناشوئی نمیکرده است. این روایتی است. در روایت دیگری آمده است: تا بدانجا که به نظر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم میآمد که کاری را کرده است در صورتی که آن را انجام نداده است. این دو سوره به عنوان دعا و نوشته برای پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نازل گردیدهاند. وقتی که جادوی مورد نظر - همان گونه که در خواب دیده بود - در حقّ او انجام پذیرفت، این دو سوره را خواند و گرهها باز شدند، و بدی و بلا از او دورگردید. امّا این روایتها با اصل عصمت نبوی در کار و در تبلیغ مخالف هستند، و با اعتقادی نمیخوانند که هر کاری از کارهای پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و هر سخنی از سخنان او قانون و شریعت بشمار میآید. حتّی این روایتها با قرآن که جادو را از پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نفی کرده است برخورد دارد.قرآن همچون تهمتی را که مشرکان ادّعاء میکردند تکذیب میکند و دروغ میشمارد.بدین سبب این روایتها مردود است . . . احادیث آحاد در کار عقیده معتبر بشمار نمیآید. مرجع و منبع قرآن است. تواتر شرط عمل به احادیث در اصول اعتقاد است. گذشته از این، این دو سوره در مکّه نازل گردیدهاند. این هم چیزی است که اصل و اساس روایتهای دیگر را سست میکند و از پایه ویران میسازد.
[ نظرات / امتیازها ]