از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(واذقال ربک للملئکه ):(هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت ...)،دراینجا قول و گفتار نوعی ایجاد و خلق صوت ازجانب خداست ،(انی جاعل فی الارض خلیفه ):(همانا من درزمین جانشینی قرار می دهم ) تا خلیفه وجانشین من درزمین باشد،(قالوااتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء):(فرشتگان گفتند آیا درزمین کسی را قرار می دهی که فساد کند و خون بریزد؟)،پس ملائکه ازاین قول خدای تعالی چنین فهمیده اند که این عمل باعث وقوع فساد و خونریزی می شود ،چون می دانسته اند که بشر چون مادی است وقوای غضبی و شهوی دارد و زمین دار تزاحم و محدود الجهات است ،لاجرم زندگی اجتماعی باید در آن محقق شود و بقاء در زمین بوسیله نظامی اجتماعی صورت می گیرد و لازمه این تزاحم و تنازع هم فساد و خونریزی است .درحالیکه مقام خلافت تحقق نمی یابد جزاینکه خلیفه درتمامی شئون وجودی خود نمایشگر مستخلف باشدوخدای متعال که مستخلف این خلیفه است دارای تمامی اسماءحسنی و صفات علیای جمال وجلال است و منزه ازهرعیب ونقص می باشدو درفعلش منزه ازهر شرو فساد است و خلیفه ای که درزمین باکلیه آثار مادی نشو و نما کند کجا می تواند جانشین چنین خدایی باشد؟(ماللتراب و رب الارباب ، خاک کجا و خدا کجا؟) این سخن فرشتگان پرسش ازامری است که برآنها مجهول بوده و خواسته اند ازآنها رفع اشکال شود ،پس درمقام پرسش و توضیح خواهی بوده اند نه درمقام اعتراض و خصومت .و خلافت اقتضاء می کند که خلیفه ، پروردگار و مستخلف خود را حمد وتسبیح بگوید و وجود او رامنزه بداند درحالیکه خلیفه زمینی اقتضاءمادی بودنش فساد وخونریزی است ،(و نحن نسبح بحمدک و نقد س لک ):(درحالیکه ما فرشتگان تو را حمد و تسبیح می گوئیم و تو را مقدس می دانیم ) ،پس ملائکه بااین حساب شایسته تر هستند به اینکه جانشین خدا باشند ،اما خدای متعال دررد سخن آنان می فرماید:(قال انی اعلم مالا تعلمون ):(فرمود:من چیزی را می دانم که شما نمی دانید) این دلالت می کند که منظور خداوند ازخلافت ، جانشینی درزمین بوده ، نه اینکه انسان جانشین ساکنان قبلی زمین شود و این مقام اختصاص به آدم (ع ) ندارد، بلکه این مقام در فرزندان او هم موجود است و دیگر اینکه خداوند مسأله طرح شده ازجانب ملائکه را نفی نکرد و همچنین حمد و تسبیح ملائکه را نفی نفرمود،بلکه ازاین جهت ، سخنان ملائکه مورد تأیید حضرت حق بود، لکن فرمود: من مصلحتی در این امر می دانم و می بینم که شما نمی دانید،یعنی انسان اسراری و کمالاتی را ازجانب خدای سبحان می پذیردو تحمل می کند که ملائکه قدرت و تحمل آن را ندارند.ابن کثیر نقل کرده است از امام حسن (ع ) که جن درزمین ساکن بودند وفسادو خونریزی می کردند و این سخن ملائکه اشاره به دوران زندگی جنیان است وهمچنین قرطبی استدلال کرده است به این آیه و نظایر آن بروجوب نصب خلیفه تا بین مردم درمنازعات و اختلافات و رسیدگی به ظلمها و شکایات و اقامه حدود و امور نظیر اینها که محقق نمی شوند مگر به وجود امام ، فصل خطاب باشد و چیزی که واجب محقق نمی شود، مگر به وجود آن ،پس آن امر نیز واجب است ، لذا امامت بوسیله نص قرآن اثبات گردد ،کما اینکه طائفه ای ازاهل سنت این مطلب را آورده اند . [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
1) بخشی : پس مشخص است که منظور از آفرینش انسان تحمید و تقدیس خداوند توسط انسان نیست چرا که ملائکه این را انجام میدادند
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ريحانه فرحمند - www.yektalabeh.blogfa.com
سوره مبارکه بقره آیه 30 :
« وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ »

ابتدا لازم است ترجمه خود آیه بیان گردد که اگر ترجمه آنگونه هست بیان شود ، بسیاری از اشکالات برطرف میشود.

از اینرو در اینجا عین ترجمه آیت الله مکارم شیرازی(حفظه الله) را تقدیم میکنم :

(بخاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت «من در روی زمین ، جانشینی (=نماینده ای) قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند : «پروردگارا ! ، آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟! ما تسبیح و حمد تو را بجا می آوریم ، و تو را تقدیس میکنیم.» پروردگار فرمود : «من حقایقی رامیدانم که شما نمیدانید.»

این آیه نکات بسیاری را در خود جای داده که در اینجا به یکی از نکات آن اشاره میکنیم و باقی مطالب آن را انشاالله در جای خود به هنگامیکه تفسیر ترتیبی ما به آنجا رسید ادامه خواهیم داد …

ملائکه خدمت خداوند عرض کردند : «خداوندا ، آیا کسی را در زمین قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟!…»
سؤال میشود که :
ملائکه از کجا فهمیدند که قرار است انسانها اینگونه شوند؟
تقریبا اکثر تفاسیر به این مطلب اشاره کرده اند ، من جمله تفسیر گرانقدر مجمع البیان (اثر مرحوم طبرسی) و احتمالاتی را برای آن بیان کرده اند که در اینجا دو احتمال را ذکر مینماییم:
خداوند بطور اجمال ، آینده انسان را برای ملائکه بیان فرموده بود ، و از همانجا ملائکه به عاقبت برخی انسانها پی بُردند.
حضرت آدم ، اولین انسانی که در روی کُره زمین میزیسته نبوده (چنانکه در تفسیر نمونه و بسیاری از تفاسیر به این مطلب اشاره شده) ، بله ایشان اولین انسان فهیم و دارای عقلی بودند که پس از خلقتی جدید ، همراه همسرشان در این زمین مشغول به زندگی شدند ؛ و چون ملائکه انسانهای گذشته را دیده بودند برایشان سؤال شد که چرا خداوند چنین موجودی را به مقام خلیفة اللهی برگزیده است !
اما بازهم علم ملائکه در اینجا کامل نبود ، چراکه در انتهای آیه خداوند میفرماید :
« إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ » ، «من (خداوند) چیزهایی را میدانم که شما نمیدانید … »
در اینجا نیز احتمالات زیادی برای این مطرح شده که :
ملائکه چه چیز را نمیدانستند ؟!
که در اینجا ما به دو احتمال ، بسنده میکنیم :
به تکبّر ابلیس که ملائکه او را بسیار پاک میپنداشتند.
به بودن انبیاء و صالحین ، در فرزندان آدم (علیه السلام)
آری از فرزندان حضرت آدم ، انسانهایی بوجود می آیند که به مقام عالی ای همچون « فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى » (سوره نجم آیه 8) میرسند و البته از میان همین فرزندان ایشان عده ای مصداق آیه 179 سوره اعراف میشوند : « أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ » { آنان همانند حیوانات بلکه پست تر از حیوانات هستند ، اینها همان غافلان هستند (که از عقل و انصاف تبعیت نمیکنند) }
آری خداوند به فرزندان آدم (علیه السلام) ادامه رُشد داد چرا که بخاطر بد بودن برخی از انسانها ، نمیشود از رُشد برخی دیگر جلوگیری نمود …
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : من ازآیه 30دریافت کردم که خدا انسان را برای روی زمین زندگی کردن خلق کرده نه برای بهشت، این در حالی است که درترجمه وتفسیر چنین نقل شده که وقتی انسان ازدستور خداوند نافرمانی کرد خداوند به خاطر این نافرمانی اورا تنبهی به زمین فرستاد لذا خلقت او برای بهشت بوده لطفا دراین رابطه توضیح دهید که چرا تفاسیر مارا دوچارتردید می کنند و..
2) : اگر خداوند از قبل به فرشتگان بطور اجمال ، آینده انسان را برای ملائکه بیان فرموده بود پس ان موقع باید در قران هم اشاره میکرد که به قرشتگان اینده ی این خلیقه ی روی زمین را گفتیم و ...


تفسیر یک ایه نیاز به ازتباط و اتصال با خداوند داره تا بهت نشون بدن همه چیز رو

تفسیر این ایه اشاره داره به دو قطبی بودن جهان ما و تک قطبی بودن (لازمان . لا مکان . لا تضاد) بودن جایگاه فرشتکان داره

شاید درکش سخت باشه ولی وقتی من در (لا زمانی) یه حرفی میزنم شما در 0 ثانیه تا اخرش رو میبینید
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر انگلیسی- ابن کثیر
Adam and His Children inhabited the Earth, Generation after Generation

Allah reiterated His favor on the Children of Adam when He stated that He mentioned them in the highest of heights before He created them. Allah said,
(And (remember) when your Lord said to the angels.)
This Ayah means, "O Muhammad ! Mention to your people what Allah said to the angels,
(Verily, I am going to place a Khalifah on earth).
Meaning people reproducing generation after generation, century after century, just a Allah said,
(And it is He Who has made you (Khala'if) generations coming after generations, replacing each other on the earth) (6:165),
(And makes you (Khulafa') inheritors of the earth) (27:62
(And if it were Our will, We would have (destroyed you (mankind all, and) made angels to replace you (Yakhlufun) on the earth.) (43: 60) and,

﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ﴾

(Then after them succeeded an (evil) generation (Khalf)) (7:169). It appears that Allah was not refering to Adam specifically as Khalifah, otherwise he would not have allowed the angels' statement,

﴿أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَآءَ﴾

(Will You place therein those who will make mischief therein and shed blood).

The angels meant that this type of creature usually commits the atrocities they mentioned. The angels knew of this fact, according to their understanding of human nature, for Allah stated that He would create man from clay. Or, the angels understood this fact from the word Khalifah, which also means the person who judges disputes that occur between people, forbidding them from injustice and sin, as Al-Qurtubi said.

The statement the angels uttered was not a form of disputing with Allah's, nor out of envy for the Children of Adam, as some mistakenly thought. Allah has described them as those who do not precede Him in speaking, meaning that they do not ask Allah anything without His permission. When Allah informed them that He was going to create a creation on the earth, and they had knowledge that this creation would commit mischief on it, as Qatadah mentioned, they said,

﴿أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَآءَ﴾

(Will You place therein those who will make mischief therein and shed blood)

This is only a question for the sake of learning about the wisdom of that, as if they said, Our Lord! What is the wisdom of creating such creatures since they will cause trouble in the earth and spill blood "If the wisdom behind this action is that You be worshipped, we praise and glorify You (meaning we pray to You) we never indulge in mischief, so why create other creatures''

Allah said to the angels in answer to their inquiry,

﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾

(I know that which you do not know.) meaning, "I know that the benefit of creating this type of creature outweighs the harm that you mentioned, that which you have no knowledge of. I will create among them Prophets and send Messengers. I will also create among them truthful, martyrs, righteous believers, worshippers, the modest, the pious, the scholars who implement their knowledge, humble people and those who love Allah and follow His Messengers.'' [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر راهنما


1 - خداوند بعد از آفرینش آسمانها و مواهب زمین، به خلقت انسان پرداخت، تا او را به منصب خلافت برساند.

خلق لکم ما فى الأرض ... و إذ قال ربّک للملئکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة

با توجّه به آیه 34 از همین سوره و آیات دیگرى که درباره خلقت آدم (ع) است، مى توان گفت: سخن خداوند با فرشتگان درباره آدم، قبل از خلقت وى بوده است. بنابراین «إنى جاعل فى الأرض خلیفة» علاوه بر بیان خلافت آدم(ع) دلالت بر آفرینش او نیز دارد; یعنى: مى خواهم [موجودى] بیافرینم و او را خلیفه قرار دهم.

2 - انسان داراى جایگاهى ویژه در فلسفه جهان آفرینش

هو الذى خلق لکم ... ثم استوى إلى السماء ... و إذ قال ربّک

3 - فرشتگان پیش از خلقت و خلافت آدم (ع)، آفریده شده بودند.

و إذ قال ربّک للملئکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة

4 - گفتگوى خدا و فرشتگان درباره خلقت و خلافت انسان

و إذ قال ربّک للملئکة ... قالوا أتجعل فیها من یفسد ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون

5 - خداوند تقدیر خویش را بر خلقت و خلافت انسان در زمین، به فرشتگان اعلام کرد.

و إذ قال ربّک للملئکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة

6 - خلافت انسان در زمین داراى نوعى ارتباط با فرشتگان

و إذ قال ربّک للملئکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة

از آن جایى که مسأله خلقت و خلافت انسان در زمین با فرشتگان در میان گذاشته شد، معلوم مى شود وجود انسان در روى زمین ارتباط تنگاتنگى با فرشتگان دارد.

7 ـ فرشتگان مطمئن به فسادگرى و خونریزى انسان، پیش از آفرینش وى

قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء

«سفک» (مصدر یسفک) به معناى ریختن است و «من ... یسفک الدماء» (کسى که ... خونها خواهد ریخت) کنایه از کشتارهاى فراوان است.

8 ـ فرشتگان با پیش بینى فسادگرى انسان، او را شایسته خلافت نمى دیدند.

قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء

9 ـ کشتار و خونریزى، گناهى بزرگ و مصداق بارز فسادگرى است.

أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء

فسادگرى شامل خونریزى نیز مى شود. بنابراین عطف «یسفک الدماء» بر «یفسد فیها» عطف خاص بر عام است و حکایت از آن دارد که گناه خونریزى و آدمکشى از دیگر فسادگریها، بزرگتر و تباهى آن بیشتر است.

10 ـ فرشتگان، تسبیح کننده، ستایشگر و تقدیس کننده خدا هستند.

و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک

11 ـ فرشتگان داراى ادراک و آگاهى و توانا بر اظهار نظر و تحلیل وقایع

قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء

12 ـ خلوص فرشتگان در تسبیح و ستایش خداوند

نحن نسبح بحمدک و نقدس لک

«لک» علاوه بر تعلقش به «نقدس»، متعلق به «نسبح» نیز مى باشد. خلوص از لام «لک» استفاده شده است; یعنى: نقدسک لک لا لغیرک.

13 ـ تسبیح خداوند همراه با ستایش، روشى نیکو در تسبیح اوست.

و نحن نسبح بحمدک

«باء» در «بحمدک» به معناى مصاحبت بوده و نیز مى تواند براى استعانت باشد. برداشت فوق بر اساس وجه اول است.

14 ـ در ستایش خداوند، باید سخنى به کار رود، یا معنایى در نظر گرفته شود که مستلزم کمترین عیب و نقصى نباشد.

و نحن نسبح بحمدک

برداشت فوق مبتنى بر این وجه است که «با» براى استعانت باشد. بر این مبنا، معناى «نسبح بحمدک» چنین مى شود: به وسیله حمد و ستایش، تو را تسبیح و تنزیه مى کنیم. روشن است که حمد و ستایش، آن گاه در پى دارنده تسبیح و تنزیه است که الفاظ انتخاب شده، یا معانى در نظر گرفته شده براى ستایش خدا، مستلزم هیچ گونه نقص و عیبى براى او نباشد.

15 ـ فرشتگان با توجّه به حضورشان در هستى و لیاقتشان براى خلافت، فلسفه اى براى خلقت و خلافت انسان نمى دیدند.

قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها ... و نحن نسبح بحمدک

جمله حالیه «و نحن نسبح ...» گویاى این مطلب است که: فرشتگان علاوه بر اینکه انسان رابه خاطر فسادگرى اش شایسته خلافت نمى دانستند، وجود خویش را براى احراز این مقام لایق دانسته و زمین را از خلافت انسان بى نیاز مى شمردند.

16 ـ انسان داراى ارزشها و استعدادهایى که وى را شایسته خلقت و زیبنده خلافت مى کرد.

إنى أعلم ما لاتعلمون

مقصود از «ما لاتعلمون» مى تواند استعداد و قابلیت نهفته در انسان باشد. همچنین مراد از آن مى تواند علوم و حقایقى باشد که بر فرشتگان مخفى بوده و شایستگى دریافت آن را نداشتند. برداشت فوق بر اساس احتمال اول است.

17 ـ زمینه هاى کمال و ارزشهاى انسان، جبران کننده فسادگریهاى اوست.

أتجعل فیها من یفسد فیها ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون

چون خداوند پیش بینى فرشتگان مبنى بر فسادگرى انسان را رد نکرد ولى با گوشزد کردن وجود استعدادى ویژه در او، خلقت و خلافت وى را موجه دانست; معلوم مى شود: وجود آن استعداد در بشر جبران کننده جهات منفى اوست.

18 ـ محدودیت علم و آگاهى فرشتگان

إنى أعلم ما لاتعلمون

19 ـ فرشتگان، ناآگاه به زمینه هاى کمال و ارزشهاى والاى انسان

إنى أعلم ما لاتعلمون

20 ـ نا آگاهى فرشتگان به ارزشهاى والاى انسان، موجب شد تا فسادگرى او براى فرشتگان جلوه گر شود و به خلقت و خلافتش معترض باشند.

أتجعل فیها من یفسد فیها ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون

21 ـ همه موجودات هستى داراى رمز و رازند و اعتراض به وجود هر یک از آنها نشانه جهل به حکمت وجودى آنهاست.

أتجعل فیها من یفسد ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون

22 ـ انسان، توانا به فراگیرى علوم و دریافت حقایق غیبى که حتى فرشتگان استعداد یادگیرى و دریافت آنها را ندارند.

إنى أعلم ما لاتعلمون

برداشت فوق بر این اساس است که مراد از «ما لا تعلمون» خصوص استعداد نهفته در آدم (ع) نباشد; بلکه مقصود علوم و حقایقى باشد که در نزد خداوند است. بر این مبنا مراد از «إنى أعلم ما لاتعلمون» - در رابطه با خلقت و خلافت آدم (ع) - این است که: در نزد خداوند حقایقى است که باید موجودى به آنها آگاه شود و شما فرشتگان تحمل آن را نداشته و ندارید و تنها انسان است که استعداد دریافت آنها را دارد و مى تواند مظهر آنها بشود. جمله «ألم أقل ...» در آیه 33 مؤید این معناست.

23 ـ آدم (ع) و نسل او، جانشین انسانهایى که پیش از آنان در زمین مى زیستند.

إنى جاعل فى الأرض خلیفة

«خلیفة» به معناى، جانشین و جایگزین است و این معنا اقتضا مى کند کسى که خلیفه به جاى او آمده، در میان باشد و در آیه بیان نشده است که او کیست و لذا نظرهاى مختلفى ایراد شده است، از جمله: انسانهایى که پیش از آدم (ع) و نسل او در زمین سکونت داشته اند. اطمینان فرشتگان به فسادگرى بشر مؤید این احتمال است.

24 ـ ساکنان زمین پیش از آدم (ع) موجوداتى فسادگر و خونریز بودند.

إنى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیهامن یفسد فیها

ظاهر آیه شریفه مى نمایاند که منشأ اطمینان فرشتگان به فسادگرى بشر خلیفه بودن او در زمین است. این حقیقت مى تواند به دو معنا اشاره داشته باشد: 1ـ آدم (ع) و نسل او جانشین انسانهاى پیشین هستند; 2ـ انسانهاى پیشین موجوداتى فسادگر بوده اند.

25 ـ انسان، شایسته دستیابى به مقام خلافت الهى است.

إنى جاعل فى الأرض خلیفة

به قرینه آیات بعد که آدم (ع) - به عنوان نمونه اى از نوع انسان - برتر از فرشتگان و دارنده علم تمامى اسما معرفى شده و حقایقى (غیب آسمانها و زمین) به وى تعلیم داده شده، این نظر تأیید مى شود که مراد از خلافت، خلافت الهى است; چرا که او تنها موجودى معرفى شده که مظهر علم الهى است.

26 ـ داستان خلقت و خلافت آدم (ع) و محاوره خدا و فرشتگان درباره او، داستانى آموزنده و شایان دقت

و إذ قال ربک للملئکة ... إنى أعلم ما لاتعلمون

کلمه «إذ» مفعول براى فعل مقدر «اذکر» مى باشد.

27 ـ «حسین بن بشّار عن أبى الحسن على بن موسى الرضا(ع) قال: سألته أیعلم اللّه الشىء الذى لم یکن أن لو کان کیف کان یکون أو لایعلم إلا ما یکون، فقال ان اللّه تعالى هو العالم بالاشیاء قبل کون الأشیاء قال اللّه عز و جل ... «إنى أعلم ما لاتعلمون» فلم یزل اللّه عزوجل علمه سابقاً للأشیاء قدیماً قبل ان یخلقها;(1)

حسین بن بشّار گوید از امام رضا(ع) سؤال کردم: آیا خداوند مى داند چیزى که نیست اگر وجود یابد چگونه مى باشد یا نمى داند مگر چیزهایى را که موجود شده است؟ امام فرمود: خداوند، عالم به اشیاست قبل از اینکه آنها تحقق پیدا کند. خداوند عز و جل مى فرماید: ...«من مى دانم آنچه را شما نمى دانید.» پس همیشه علم خداوند قبل از تحقق اشیا و قبل از خلقت آنهاست».

28 ـ رسول خدا(ص) فرمود: «دحیت الأرض من مکة ... و هى الأرض التى قال اللّه «إنى جاعل فى الأرض خلیفة ...»;(2)

گسترش زمین از مکّه آغاز شده و مکّه همان زمینى است که خداوند فرموده: من مى خواهم در زمین خلیفه قرار دهم ...».

29 ـ «عن ابى جعفر محمّد بن على (ع) انه قال فى قول اللّه عز و جل: «و إذ قال ربک للملائکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و ...» قال: ... و إنما قال ذالک بعض الملائکة لما عرفوا من حال من کان فى الأرض من الجن قبل آدم ...;(3)

از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند که به ملائکه فرمود: «مى خواهم در زمین جانشین قرار دهم و ملائکه گفتند: آیا مى خواهى کسى را بر روى زمین قرار دهى که فساد کند ...؟» روایت شده که فرمود: ... این سخن بعضى از ملائکه بود; زیرا آنان قبل از آفرینش آدم فساد در زمین را از جن دیده بودند ...».

30 ـ امیر المؤمنین (ع) فرمود: «... قالت الملائکة: سبحانک «أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک» ... فاجعله منّا فانا لانفسد فى الأرض و لانسفک الدماء. قال جلّ جلاله ... «إنى أعلم ما لاتعلمون» انّى ارید ان اخلق خلقاً بیدى اجعل ذریته انبیاء مرسلین و عباداً صالحین و ائمة مهتدین اجعلهم خلفائى فى ارضى ...;(4)

... ملائکه گفتند: پروردگارا منزهى تو «آیا قرار مى دهى در زمین کسى را که فساد و خونریزى مى کند و ما تسبیح و حمد تو را به جا مى آوریم و تقدیست مى کنیم». پس خلیفه را از ما قرار بده که ما نه در زمین فساد مى کنیم و نه خونریزى مى نماییم. خداوند جل جلاله فرمود: من چیزى را مى دانم که شما نمى دانید; من اراده نموده ام که با دست خود خلقى را بیافرینم که از نسل او پیامبران مرسل، بندگان صالح و پیشوایان هدایت یافته به وجود آیند که آنان را جانشینان خود بر مخلوقاتم در زمین قرار بدهم».

31 ـ از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «إن الملائکة ... قالوا نحن نقدسک و نطیعک و لانعصیک کغیرنا; قال: فلمّا اجیبوا بما ذکر فى القرآن علموا انهم تجاوزوا ما لهم فلا ذوا بالعرش استغفاراً ...;(5)

ملائکه گفتند: [خدایا!] ما تو را تقدیس و اطاعت مى کنیم و تو را معصیت نخواهیم کرد، آن گونه که دیگران تو را نافرمانى کردند. امام فرمود: چون ملائکه جواب خداوند را آنگونه که در قرآن آمده، شنیدند، دانستند که از حد خود تجاوز کرده اند; پس براى طلب آمرزش به عرش الهى پناه بردند ...».

32 ـ از حضرت على (ع) روایت شده: «... أو کل علم یحتمله عالم؟ ان اللّه تعالى قال لملائکته «إنى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد ...» فهل رأیت الملائکة احتملوا العلم؟ ...;(6)

... آیا هر آگاهى براى آگاه شونده قابل تحمل است؟ خداوند به فرشتگان خود فرمود: «من مى خواهم روى زمین خلیفه قرار دهم گفتند: آیا روى زمین کسى را قرار مى دهى که فساد کند ...؟» آیا مى پندارى این آگاهى براى فرشتگان قابل تحمل بود؟ ...».
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر مجمع البیان
«و اذ قال ربّک للملائکه انّى جاعلٌ فى الارض خلیفة»

و [بیاد آور] هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینى خواهم گماشت

در اینکه منظور از «خلیفه»، «آدم» است، کسى تردید ندارد؛ امّا در این مورد که چرا خدا او را بعنوان خلیفه و جانشین خواند، دیدگاهها متفاوت است:

1. عدّه اى معتقدند که این عنوان بدان جهت است که «آدم» نماینده و خلیفه خدا در زمین است.

2. برخى مى گویند: خطاب آدم با این عنوان بدان دلیل است که او جانشین فرشتگان یا جنّیانى است که پیشتر در زمین مسکن داشتند.

3. حسن بصرى مى گوید: خداوند بدان جهت «آدم» را «جانشین» خود خواند که فرزندان او هر کدام پس از پدر خویش، در آباد کردن زمین و برپاداشتن عدل و داد، جانشین پدرشان مى شوند.

کدام زمین؟

منظور از «فِى الْاَرض» در این آیه شریفه، کدام زمین است؟

از پیامبر گرامى (ص) نقل کرده اند که زمین از «مکّه» گسترش یافت؛ و به همین دلیل به آنجا «امّ القرى» گفته شده است. با این بیان، ممکن است منظور از واژه «ارض»، سرزمین مکّه باشد.

«قالوا تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء»

فرشتگان گفتند: پروردگارا! آیا در زمین کسانى را پدید مى آورى که کارشان تباهى و خونریزى است؟

در اینکه فرشتگان از کجا و از چه راهى به این موضوع پى بردند، نظرهایى ارائه شده است:

1. بسیارى از مفسّران برآنند که: پیش از آدم و نسل او، موجوداتى چون جنّیان روى زمین زندگى مى کردند و مرتکب گناه و تباهى مى شدند، و خداى آنان را ازطریق فرشتگان راند؛ و اینک با این سابقه ذهنى است که مى پرسند: آیا نسل آدم نیز بسان آنها به تباهى و خونریزى دست مى زند؟

2. گروهى نیز گفته اند که پرسش آنان، تنها براى دریافت حقیقت بود، نه اینکه در اندیشه چون و چرا باشند.

3. ابن عبّاس مى گوید: خدا به فرشتگان فرموده بود که از نسل این آدم، کسانى خواهند آمد که دست به تباهى و خونریزى خواهند زد. و پس از آفرینش آدم، فرشتگان پرسیدند: آیا این همان آدم است؟

4. پاره اى از قرآن پژوهان نیز گفته اند: در این آیه شریفه، فرازى در تقدیر است و اصل آن اینگونه است: من در زمین جانشینى پدید خواهم آورد [و مى دانم که از نسل او کسانى خواهند بود که دست به تبهکارى و خونریزى خواهند زد]. و آنگاه بود که فرشتگان پرسیدند: آیا ما که جز عبادت و تقدیس پروردگار خویش، به چیزى نمى اندیشیم، زیبنده آن نیستیم که در روى زمین جانشین باشیم؟

«و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک»

منظور از تسبیح فرشتگان، همان ستایش خدا و سپاسگزارى از اوست؛ چرا که ستایش و سپاس درحقیقت اعتراف عمیق و همه جانبه به این حقیقت است که خدا بلندمرتبه و پرشکوه است، ستایش و سپاس از آن اوست، و او از پندارها و نقایص و عیوب، پاک و منزّه است.

«اِنّى اعلم مالاتعلمون»

من از اسرار آفرینش انسان چیزهایى مى دانم که شما نمى دانید

درباره این اسرار، دیدگاهها متفاوت است:

1. بعضى گفته اند: منظور، آشکارشدن سرکشى و خودبزرگ بینى ابلیس در سجده نکردن به آدم بود.

2. و برخى نیز معتقدند که مقصود، آگاه بودن آفریدگار تواناى هستى بر این واقعیت است که پیامبران و امامان نور - علیهم السّلام - و شایستگان نیز از نسل آدم خواهند بود. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : با سلام..من اینطور فهمیدم که ،خداوند قبل از خلقت انسان میدونستن که ابلیس به انسان سجده نمیکنه و حضرت آدم و حوا هم هم فریب شیطان رو خواهند خورد و از بهشت رانده میشن...و همون ابتدای آیه 30 سوره ، خداوند سرنوشت انسان رو (اینکه از بهشت به زمین رانده خواهند شد) برای فرشته ها بیان میکنند
و اینکه زمین قبل از انسان(با توجه به اینکه خداوند آگاه بودن که شیطان انسان رو فریب خواهد داد و به زمین رانده خواهند شد) خلق شده
درست متوجه شدم؟
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر کشاف

(و إذ) نصب بإضمار اذکر. و یجوز أن ینتصب بقالوا. و الملائکة: جمع ملاک علی الاصل ، کالشمائل فی جمع شمأل . و إلحاق التاء لتأنیث الجمع . و (جاعل ) من جعل الذی له مفعولان ، دخل علی المبتدأ و الخبر و هما قوله (فی الارض خلیفة) فکانا مفعولیه . و معناه مصیر فی الارض خلیفة. و الخلیفة: من یخلف غیره . و المعنی خلیفة منکم ، لانهم کانوا سکان الارض فخلفهم فیها آدم و ذریته . فإن قلت : فهلا قیل : خلائف ، أو خلفاء؟ قلت : أرید بالخلیفة آدم ، و استغنی بذکره عن ذکر بنیه کا استغنی بذکر أبی القبیلة فی قولک : مضر و هاشم . أو أرید من یخلفکم ، أو خلفا یخلفکم فوحد لذلک . وقرئ: خلیقة بالقاف و یجوز أن یرید: خلیفة منی ، لان آدم کان خلیفة الله فی أرضه و کذلک کل نبی (إنا جعلناک خلیفة فی الارض ). فإن قلت : لای غرض أخبرهم بذلک ؟ قلت : لیسألوا ذلک السؤال و یجابوا بما أجیبوا به فیعرفوا حکمته فی استخلافهم قبل کونهم ، صیانة لهم عن اعتراض الشبهة فی وقت استخلافهم . و قیل لیعلم عباده المشاورة فی أمورهم قبل أن یقدموا علیها، و عرضها علی ثقاتهم و نصحائهم ، و إن کان هو بعلمه و حکمته البالغة غنیا عن المشاورة (أتجعل فیها) تعجب من أن یستخلف مکان أهل الطاعة أهل المعصیة و هو الحکیم الذی لایفعل إلا الخیر و لا یرید إلا الخیر. فإن قلت : من أین عرفوا ذلک حتی تعجبوا منه و إنما هو غیب ؟ قلت : عرفوه بإخبار من الله ، أو من جهة اللوح ، أو ثبت فی علمهم أن الملائکة وحدهم هم الخلق المعصومون ، و کل خلق سواهم لیسوا علی صفتهم : أو قاسوا أحد الثقلین علی الاخر حیث اسکنوا الارض فأفسدوا فیها قبل سکنی الملائکة. و قرئ: یسفک ، بضم الفاء. و یسفک . و یسفک ، من أسفک . و سفک . و الواو فی (و نحن ) للحال ، کما تقول : أتحسن إلی فلان و أنا أحق منه بالاحسان . و التسبیح : تبعید الله عن السوء، و کذلک تقدیسه ، من سبح فی الارض و الماء. و قدس فی الارض : إذا ذهب فیها و أبعد. و (بحمدک ) فی موضع الحال ، أی نسبح حامدین لک و ملتبسین بحمدک ، لانه لولا إنعامک علینا بالتوفیق و اللطف لم نتمکن من عبادتک . (أعلم مالا تعلمون ) أی أعلم من المصالح فی ذلک ماهو خفی علیکم . فإن قلت : هلا بین لهم تلک المصالح ؟ قلت : کفی العباد أن یعلموا أن أفعال الله کلها حسنة و حکمة، و إن خفی علیهم وجه الحسن و الحکمة [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  نيره تقي زاده فايند - یوسفعلی
47. It would seem that the angels, though holy and pure, and endued with power from Allah, yet represented only one side of creation. We may imagine them without passion or emotion, of which the highest flower is love. If man was to be endued with emotions, those emotions could lead him to the highest and drag him to the lowest. The power of will or choosing would have to go with them, in order that man might steer his own bark. This power of will (when used aright) gave him to some extent a mastery over his own fortunes and over nature, thus bringing him nearer to the God-like nature, which has supreme mastery and will. (Cf. n.3781). We may suppose the angels had no independent wills of their own: their perfection in other ways reflected Allah's perfection but could not raise them to the dignity of vicegerency. The perfect vicegerent is he who has the power of initiative himself, but whose independent action always reflects perfectly the will of his Principal. The distinction is expressed by Shakespeare (Sonnet 94) in those fine lines: "They are the lords and owners of their faces. Others but stewards of their excellence." The angels in their one-sidedness saw only the mischief consequent on the misuse of the emotional nature by man: perhaps they also, being without emotions, did not understand the whole of Allah's nature, which gives and asks for love. In humility and true devotion to Allah, they remonstrate: we must not imagine the least tinge of jealousy, as they are without emotion. This mystery of love being above them, they are told that they do not know, and they acknowledge (in 2:32 below) not their fault (for there is no question of fault) but their imperfection of knowledge. At the same time, the matter is brought home to them when the actual capacities of man are shown to them (2:31.33). [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : بنده درمورد این آیه صرفا نظرخودرا مطرح میکنم ومطلب وسوالی را دراین موضوع بیان مینمایم که امیدوارم دراین مورد یررسی وبحث گردد :
براساس اکتشافات کشتی نوح که حدود 8هزارسال قبل میباشد تخمین زده میشود حدود 10 هزارسال قبل زمان ورود حضرت آدم به زمین میباشد لیکن براساس کاوشهای باستان شناسی موجودات انسان نمایی حتی تا چندین هزارسال قبل تر نیز کشف شده اند دراینجا این بنظر میرسد که تفسیر این آیه که در گذشته انسانهای دیگری درزمین بوده اند وچون به فساد وخونریزی میپرداختند باعث شده که فرشتگان به خداوند اعتراض نمایند صحیح تر وباعقل همخوان تر باشد حال دراینجا چندین سوال مطرح میشود :1-انسانهای اولیه آیا انسان بودند یا حیوان ( که از اعتراض ملائکه روشن میشود نوعی انسان بودند ) اگرانسان بودند حضرت آدم نوع تکامل یافته انسان اولیه میباشد اگر آری پس این نظر که انسان در طی ادوار متمادی تکامل یافته واین تکامل انسان را به بالاتر ازاین نیز خواهد برد ایا صدق میکند ؟ اگر نه وخداوند حضرت ادم را دفعتا خلق نمود ( که ما عقیده داریم اینچنین است ) پس مخلوقالت انسان نمای قبلی موجودات ناقصی بودند ایا خداوند عمل ناقص انجام میدهد؟ حاشا وکلا !واگر این دو حالت نباشد دلیل انکه خدا حضرت آدم را شبیه موجودات فاسد که درزمین خونریزی میکردند چرا آفرید ؟ ویک موجود جدیدی را خلق نکرد؟
البته درمورد این آیه مطالب جالب دیگری نیز میتوان مطرح کرد وواقعا بقول فرمایش معصوم (ع) هرآیه 70 بطن وهربطن 70 بطن دارد کاملا صحیح است متشکرم

ابراهیمی (داور) : نظریه تکامل بشر که بخشی از ظریه داروین است در خلال مطالب شما وجود دارد. دقت نمایید که این نظریه فقط در حد نظریه است و هنوز به اثبات نرسیده است؛ در نتیجه نمی توان به آن استناد کرد و گفت که انسانها ناقص بوده اند ودر طول زمان تکامل یافته اند و در نتیجه حضرت آدم تکامل یافته انسانهای قبل از خودش است.
شاید در قبل از حضرت آدم انسانهای دیگری بوده باشند اما جزئیات آنها برای ما وجود ندارد فلذا نمی توانیم سخن بگوییم اما می توان گفت که انسان بخاطر وجود قوای شهوت و غضب امکان ایجاد درگیری و خونریزی را بالقوه دارد و در این امر فرقی بین انسانهای گذشته و حال ندارد.
شاید هم انسانهایی وجود نداشته اند و ملائکه با توجه به خصوصیات انسان مانند شهوت و غضب و اختیار بحث خونریزی و جنگ را مطرح کرده اند.
با توجه به مطالب گفته شده سوال شما باطل خواهد بود زیرا موجود ناقصی وجود نداشته تا تکامل پیدا کند و بر اساس آن به خداوند ایراد وارد کنیم.
دقت شود
2) : از نظر من این تئوری با یافته ها همخوان تره، که قبل از حضرت آدم انسان های دیگری نیز در زمین می زیستند اما فرق این انسان ها با حضرت آدم ص و فرزندانش همان است که خدا فرموده، چیزهایی که من میدانم و شما نمی دانید و در ادامه که می خوانیم اسما را به حضرت آدم آموزش داد.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبدالله عبداللهي - اطیب البیان
وَ إِذ قال‌َ رَبُّک‌َ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی‌ جاعِل‌ٌ فِی‌ الأَرض‌ِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجعَل‌ُ فِیها مَن‌ یُفسِدُ فِیها وَ یَسفِک‌ُ الدِّماءَ وَ نَحن‌ُ نُسَبِّح‌ُ بِحَمدِک‌َ وَ نُقَدِّس‌ُ لَک‌َ قال‌َ إِنِّی‌ أَعلَم‌ُ ما لا تَعلَمُون‌َ (30)

(و یاد کن‌ زمانی‌ ‌را‌ ‌که‌ پروردگار تو بملائکه‌ فرمود ‌من‌ ‌در‌ زمین‌ جانشین‌ قرار میدهم‌ ملائکه‌ گفتند آیا کسی‌ ‌را‌ میگذاری‌ ‌که‌ فساد کند و خونریزی‌ نماید و حال‌ آنکه‌ ‌ما تسبیح‌ و تقدیس‌ تو میکنیم‌ فرمود ‌من‌ دانا هستم‌ چیزی‌ ‌را‌ ‌که‌‌در‌ تفسیر ‌اینکه‌ ‌آیه‌ بنحو اختصار ‌در‌ چند مقام‌ سخن‌ می‌گوییم‌:

«مقام‌ اول‌»

‌در‌ شرح‌ الفاظ ‌آیه‌: و ‌او‌ عاطفه‌ ‌از‌ باب‌ عطف‌ جمله‌ بجمله‌ ‌است‌ و کلمه‌ اذ وقتیه‌ و متعلق‌ بفعل‌ مقدر مانند اذکر و نحو ‌آن‌ و ‌در‌ موضع‌ نصب‌ ‌است‌، و قول‌ ‌به‌ اینکه‌ زائده‌ ‌است‌ بدون‌ وجه‌ میباشد و قول‌ خداوند بملائکه‌ وحی‌ اوست‌، نظیر قرآن‌ ‌که‌ قول‌ و کلام‌ الهی‌ و وحی‌ اوست‌، و درباره‌ وحی‌ و کیفیّت‌ ‌آن‌ و اقسام‌ ‌آن‌ ‌در‌ ذیل‌ ‌آیه‌ شریفه‌ وَ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ ‌الآیة‌ اشاره‌ نمودیم‌ و همچنین‌ ‌در‌ جلد اول‌ کلم‌ الطیب‌ ‌از‌ ص‌ 180 ‌تا‌ ص‌ 184 اقسام‌ ‌آن‌ ‌را‌ بیان‌ کرده‌ایم‌ و گفته‌ایم‌ ‌که‌ وحی‌ بمعنی‌ کلام‌ خفی‌ّ ‌است‌ بنحوی‌ ‌که‌ ‌غیر‌ مخاطب‌ نفهمد و ‌در‌ قرآن‌ وحی‌ ‌را‌ اطلاقاتی‌ هست‌ ‌که‌ بذکر بعضی‌ ‌از‌ ‌آنها‌ میپردازیم‌:

1‌-‌ خطورات‌ قلبیه‌ ‌که‌ ‌از‌ طرف‌ شیاطین‌ ‌باشد‌ و وسوسه‌ مینامند چنانچه‌ میفرماید وَ کَذلِک‌َ جَعَلنا لِکُل‌ِّ نَبِی‌ٍّ عَدُوًّا شَیاطِین‌َ الإِنس‌ِ وَ الجِن‌ِّ یُوحِی‌ بَعضُهُم‌ إِلی‌ بَعض‌ٍ زُخرُف‌َ القَول‌ِ غُرُوراً«1» 2‌-‌ خطورات‌ قلبیه‌ ‌که‌ ‌از‌ طرف‌ ملائکه‌ میباشد و الهامش‌ می‌نامند چنانچه‌ میفرماید وَ أَوحَینا إِلی‌ أُم‌ِّ مُوسی‌ أَن‌ أَرضِعِیه‌ِ فَإِذا خِفت‌ِ عَلَیه‌ِ فَأَلقِیه‌ِ فِی‌ الیَم‌ِّ«2» (و ‌بما‌ ‌در‌ موسی‌ الهام‌ نمودیم‌ ‌که‌ موسی‌ ‌را‌ شیر ده‌ و ‌هر‌ گاه‌ ترسیدی‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ دریا افکن‌)

1‌-‌ سوره‌ انعام‌ ‌آیه‌ 112 (و همچنین‌ قرار دادیم‌ ‌برای‌ ‌هر‌ پیغمبری‌ دشمنانی‌ ‌از‌ شیاطین‌ جن‌ و انس‌ ‌که‌ بعضی‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌به‌ بعضی‌ دیگرشان‌ وسوسه‌ میکنند بکلمات‌ فریبنده‌ و گول‌ زننده‌)

2‌-‌ سوره‌ قصص‌ ‌آیه‌ 6

3‌-‌ وحی‌ تکوینی‌ طبیعی‌ چنانچه‌ فرمود وَ أَوحی‌ رَبُّک‌َ إِلَی‌ النَّحل‌ِ أَن‌ِ اتَّخِذِی‌ مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً وَ مِن‌َ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعرِشُون‌َ«1» (و پروردگار تو وحی‌ نمود بزنبور عسل‌ ‌که‌ ‌از‌ کوه‌ها خانه‌ فرا گیر و همچنین‌ ‌از‌ درخت‌ها و ‌از‌ بناهای‌ مرتفع‌)
4‌-‌ وحی‌ امریست‌ مانند ‌آیه‌ شریفه‌ وَ إِذ أَوحَیت‌ُ إِلَی‌ الحَوارِیِّین‌َ أَن‌ آمِنُوا بِی‌ وَ بِرَسُولِی‌«2» (بحواریان‌ امر کردیم‌ ‌که‌ بمن‌ و پیغمبر ‌من‌ ایمان‌ بیاورید)
5‌-‌ وحی‌ خبریست‌ چنانچه‌ ‌در‌ ‌آیه‌ شریفه‌ وَ أَوحَینا إِلَیهِم‌ فِعل‌َ الخَیرات‌ِ الایه‌«3» و بآنان‌ بجای‌ آوردن‌ نیکیها ‌را‌ وحی‌ نمودیم‌)
6‌-‌ بمعنای‌ اشاره‌ ‌است‌ چنان‌ ‌که‌ فرماید فَخَرَج‌َ عَلی‌ قَومِه‌ِ مِن‌َ المِحراب‌ِ فَأَوحی‌ إِلَیهِم‌ أَن‌ سَبِّحُوا بُکرَةً وَ عَشِیًّا«4» (و زکریا ‌بر‌ قومش‌ ‌از‌ محراب‌ عبادت‌ بیرون‌ آمد ‌پس‌ اشاره‌ نمود بآنان‌ ‌که‌ صبح‌ و شام‌ تسبیح‌ ‌خدا‌ کنید)
7‌-‌ وحی‌ بمعنای‌ تقدیر ‌است‌ چنانچه‌ فرماید وَ أَوحی‌ فِی‌ کُل‌ِّ سَماءٍ أَمرَها«5» (و کار ‌هر‌ آسمانی‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ تقدیر نمود)
8‌-‌ وحی‌ بانبیاء و ملائکه‌ ‌که‌ آنهم‌ انواعی‌ دارد: ‌ یا ‌ ‌از‌ وراء حجب‌ ‌است‌ چنان‌ ‌که‌ شب‌ معراج‌ ‌برای‌ پیغمبر اکرم‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ واقع‌ ‌شده‌ و ‌ یا ‌ بایجاد کلام‌ ‌در‌ جسم‌ میباشد چنان‌ ‌که‌ ‌برای‌ موسی‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌از‌ شجره‌ صدا بلند شد ‌ یا ‌ بنحو الهام‌ ‌در‌ قلب‌ ‌ یا ‌ ‌در‌ خواب‌ مثل‌ خواب‌ حضرت‌ ابراهیم‌ ‌ یا ‌ بیداری‌ و ‌ یا ‌ بوسیله‌ ملائکه‌ و رسل‌ بعضی‌ ‌بر‌ بعضی‌ ‌که‌ جمعا ده‌ نوع‌ وحی‌ ‌برای‌ پیغمبران‌ واقع‌ ‌شده‌ ‌است‌.

ملائکه‌ جمع‌ ملک‌ ‌است‌ بعضی‌ گفتند مأخوذ ‌از‌ الک‌ الوکة میباشد و میم‌
‌است‌ بمعنی‌ رسالت‌ و عده‌ای‌ گفته‌اند مأخوذ ‌از‌ لأک‌ ‌است‌ و باز میم‌ زائد ‌است‌ آنهم‌ بمعنای‌ رسالت‌ ‌است‌ و برخی‌ ‌آن‌ ‌را‌ مأخوذ ‌از‌ ملک‌ و ملاک‌ ‌بر‌ وزن‌ فعال‌ گرفته‌اند و ‌در‌ ‌اینکه‌ صورت‌ میم‌ اصلی‌ ‌است‌ و الف‌ زائد ‌است‌ و قول‌ اخیر بصواب‌ نزدیکتر ‌است‌ و ‌بر‌ ‌هر‌ تقدیر ملک‌ اسم‌ جنس‌ ‌است‌ نظیر انس‌ و جن‌، اسم‌ ‌است‌ ‌بر‌ طایفه‌ ‌از‌ مخلوقات‌ الهی‌ ‌که‌ دارای‌ عقل‌ و شعور می‌باشند جعل‌ خلیفه‌ ‌بر‌ دو نوع‌ ‌است‌ یکی‌ جعل‌ تکوینی‌ ‌که‌ ایجاد خلیفه‌ ‌باشد‌ و دیگری‌ جعل‌ تشریعی‌ ‌که‌ اعطاء منصب‌ خلافت‌ ‌باشد‌ و ‌آیه‌ شریفه‌ ‌بر‌ ‌هر‌ دو جعل‌ دلالت‌ دارد ‌یعنی‌ خلق‌ کنم‌ کسی‌ ‌را‌ ‌که‌ لیاقت‌ اعطاء منصب‌ خلافت‌ ‌را‌ داشته‌ ‌باشد‌ و ‌اینکه‌ منصب‌ ‌را‌ باو عطاء کنم‌ و مراد ‌از‌ خلافت‌ خلافت‌ اللّه‌ ‌است‌ نه‌ خلافت‌ بمعنای‌ جایگزینی‌ ‌که‌ بنی‌ آدم‌ جایگزین‌ جن‌ باشند، ‌ یا ‌ تولید و تناسل‌ ‌که‌ بعضی‌ جای‌ بعض‌ دیگر باشند مانند ‌آیه‌ شریفه‌ فَخَلَف‌َ مِن‌ بَعدِهِم‌ خَلف‌ٌ«1» چنان‌ ‌که‌ عده‌ای‌ ‌از‌ مفسرین‌ گفته‌اند.

و مراد ‌از‌ ‌فی‌ الارض‌ تخصیص‌ ‌بر‌ روی‌ زمین‌ نیست‌ چون‌ کسی‌ روی‌ زمین‌ نبود ‌که‌ ‌برای‌ ‌او‌ خلیفه‌ معین‌ شود بلکه‌ مراد جعل‌ خلیفه‌ ‌است‌ ‌از‌ زمین‌ ‌یعنی‌ ‌از‌ مواد عنصریه‌ و همین‌ امر ‌بود‌ ‌که‌ مورد سؤال‌ ملائکه‌ واقع‌ شد و گمان‌ کردند ‌که‌ خلافت‌ مناسب‌ ‌با‌ مقام‌ نورانیت‌ ‌است‌ ‌که‌ مقام‌ ملائکه‌ ‌باشد‌ نه‌ مواد ظلمانی‌ خاکی‌ ‌که‌ دارای‌ قوای‌ شهویه‌ و غضبیه‌اند ‌که‌ بهائم‌ داشته‌ و روی‌ زمین‌ بجان‌ یکدیگر افتاده‌ و سبب‌ فساد و خونریزی‌ میشوند و باز همین‌ موضوع‌ سبب‌ خودداری‌ ابلیس‌ ‌از‌ سجده‌ ‌به‌ آدم‌ شد ‌که‌ ‌گفت‌ خَلَقتَنِی‌ مِن‌ نارٍ وَ خَلَقتَه‌ُ مِن‌ طِین‌ٍ«2» ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ غافل‌ بودند ‌که‌ عنصر مادی‌ تنها نیست‌ بلکه‌ مرکب‌ ‌از‌ ماده‌ جسمانی‌ و جوهر عقلانی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خود‌ ترکیب‌ ‌از‌ اعلا مراتب‌ قدرت‌ حق‌ جل‌ و علا ‌است‌ ‌که‌ مجرد و ماده‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌هم‌ترکیب‌ کرده‌ ‌است‌ ولی‌ ملائکه‌ نمیتوانستند ‌اینکه‌ معنی‌ ‌را‌ تعقل‌ کنند ‌که‌ عقل‌ مجرد میتواند بتوسط جسم‌ مادی‌ کسب‌ کمال‌ نماید و ‌از‌ ملائکه‌ ‌هم‌ برتری‌ پیدا کند زیرا کمالات‌ ملائکه‌ ‌هر‌ چه‌ دارند فعلیت‌ ‌است‌ و قابل‌ ترقی‌ نیست‌ و سؤال‌ ملائکه‌ اعتراض‌ نبود بلکه‌ سؤال‌ ‌از‌ وجه‌ حکمت‌ ‌آن‌ ‌بود‌ و جواب‌ پروردگار نیز روی‌ همین‌ موضوع‌ ‌بود‌ ‌یعنی‌ ‌شما‌ نمیدانید ‌تا‌ موقعی‌ ‌که‌ ‌به‌ بینید ‌که‌ اهلیت‌ تعلیم‌ اسماء ‌را‌ ندارید و ‌او‌ دارد.

و معنای‌ تسبیح‌ تنزیه‌ حضرت‌ احدیت‌ ‌است‌ ‌از‌ صفات‌ امکانیه‌ و افعال‌ قبیحه‌ و حمد تمجید اوست‌ بصفات‌ کمالیه‌ و افعال‌ حسنه‌ و تقدیس‌ طهارت‌ اوست‌ ‌از‌ عیوب‌ و نواقص‌

«مقام‌ دوم‌»

‌در‌ حقیقت‌ ملائکه‌: چند قول‌ درباره‌ ملائکه‌ گفته‌ ‌شده‌:

قول‌ اوّل‌: قول‌ کسانیست‌ ‌که‌ اصلا منکر وجود ملائکه‌ میباشند و ‌اینکه‌ طایفه‌ طبیعیون‌اند ‌که‌ معتقداند ‌که‌ وراء حس‌ و ماده‌ موجودی‌ نیست‌ قول‌ دوم‌ قول‌ کسانی‌ ‌است‌ ‌که‌ ملائکه‌ ‌را‌ قوای‌ طبیعی‌ میدانند ‌که‌ خداوند ‌در‌ اشیاء قرار داده‌ قول‌ سوم‌ گفته‌ عده‌ای‌ ‌از‌ مشرکین‌ و عبده‌ کواکب‌ ‌است‌ ‌که‌ میگویند ستارگان‌ آسمان‌ دارای‌ شعورند و بعضی‌ سعد و بعضی‌ نحسند نفوس‌ کواکب‌ سعده‌ ملائکه‌ و نفوس‌ کواکب‌ نحسه‌ شیاطین‌ میباشند قول‌ چهارم‌ عقیده‌ مجوس‌ ‌است‌ ‌که‌ بدو اصل‌ قائلند یزدان‌ و اهرمن‌ و میگویند ملائکه‌ ‌از‌ جوهر نورانی‌ یزدان‌ و شیاطین‌ ‌از‌ جوهر ظلمانی‌ اهرمن‌ بوجود می‌آیند نه‌ بطور تناسل‌ بلکه‌ مانند پیدایش‌ حکمت‌ ‌از‌ حکیم‌ و ضیاء ‌از‌ مضی‌ء و سفاهت‌ ‌از‌ سفیه‌قول‌ پنجم‌ قول‌ نصاری‌ ‌است‌ ‌که‌ میگویند نفس‌ انسان‌ ‌بعد‌ ‌از‌ مردن‌ تعلّق‌ میگیرد بقالب‌ مثالی‌ نفوس‌ خیّره‌ ملائکه‌ هستند و نفوس‌ شریره‌ شیاطین‌ قول‌ ششم‌ قول‌ کسانی‌ ‌که‌ ملائکه‌ ‌را‌ ‌از‌ جواهر مجرده‌ میدانند ‌که‌ بعالم‌ عقول‌ تعبیر می‌کنند ‌از‌ عقول‌ طولیّه‌ بنا ‌بر‌ مسلک‌ افلاطون‌ و ‌از‌ عقول‌ عرضیّه‌ بنا ‌بر‌ مسلک‌ ارسطو قول‌ هفتم‌ کسانی‌ ‌که‌ ملائکه‌ ‌را‌ دختران‌ ‌خدا‌ میدانند ‌که‌ قرآن‌ ‌از‌ قول‌ ‌آنها‌ گوید فَاستَفتِهِم‌ أَ لِرَبِّک‌َ البَنات‌ُ وَ لَهُم‌ُ البَنُون‌َ أَم‌ خَلَقنَا المَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُم‌ شاهِدُون‌َ«1» قول‌ هشتم‌ قول‌ ‌به‌ اینکه‌ ‌آنها‌ اجسام‌ لطیفه‌اند ‌که‌ بصور مختلفه‌ متشکل‌ می‌شوند اکثر حکماء باین‌ قول‌ قائل‌اند و ‌از‌ آیات‌ قرآنی‌ ‌هم‌ همین‌ مفاد معلوم‌ میشود مانند قول‌ خدای‌ ‌تعالی‌ جاعِل‌ِ المَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی‌ أَجنِحَةٍ مَثنی‌ وَ ثُلاث‌َ وَ رُباع‌َ«2» قول‌ نهم‌ کسانی‌ ‌که‌ ‌آنها‌ ‌را‌ دارای‌ صورت‌ بدون‌ ماده‌ میدانند قالب‌ مثالی‌ برزخی‌ و مثل‌ افلاطونی‌ قول‌ دهم‌ مسلک‌ تحقیق‌ ‌است‌ و توضیح‌ ‌اینکه‌ مسلک‌ مبتنی‌ ‌بر‌ بیانی‌ ‌است‌ و ‌آن‌ اینست‌ ‌که‌ دلیل‌ ‌بر‌ وجود ملائکه‌ منحصر ‌است‌ بگفته‌ شرع‌ و دلیل‌ عقلی‌ ‌بر‌ وجود ‌آنها‌ نداریم‌ و دلیلی‌ ‌که‌ حکما ‌بر‌ وجود ‌آنها‌ اقامه‌ کرده‌اند بقاعده‌ امکان‌ اشرف‌ تمام‌ نیست‌ نه‌ ‌از‌ لحاظ صغری‌ و نه‌ کبری‌، زیرا نه‌ اشرفیت‌ ملائکه‌ مسلم‌ ‌است‌ چون‌ انبیاء و اولیاء و انسان‌ کامل‌ اشرف‌ ‌از‌ ملائکه‌ هستند و ‌بر‌ فرض‌ اشرف‌ بودن‌ مجرد اشرفیت‌ ایجاب‌ خلقت‌ نمیکند زیرا خلقت‌ منوط ‌به‌ حکمت‌ و مصلحت‌ ‌است‌ و دلیل‌ حسّی‌ ‌هم‌ ‌بر‌ وجود ‌آنها‌ نداریم‌ زیرا معلوم‌ نیست‌ ادعای‌ کسانی‌ ‌که‌ مدعی‌ مشاهده‌ ‌آنها‌ بوده‌اند صحیح‌ ‌باشد‌ و ‌بر‌ فرض‌ صحت‌ معلوم‌ نیست‌ مشاهد ‌آنها‌ ملک‌ ‌باشد‌ چنان‌ ‌که‌ وجود جن‌ّ و شیاطین‌ ‌هم‌ ‌از‌ راه‌ شرع‌ ثابت‌ ‌است‌ نه‌ بقاعده‌ امکان‌ اخس‌ّ و نه‌بدلیل‌ حسّی‌ تمام‌ ‌است‌ اما حقیقت‌ ملائکه‌ نیز ‌از‌ لسان‌ شرع‌ و آیات‌ قرآنی‌ معلوم‌ نیست‌ ولی‌ حقیقت‌ شیاطین‌ و جن‌ ‌که‌ ‌از‌ آتش‌ خلق‌ شده‌اند ‌از‌ قرآن‌ و احادیث‌ استفاده‌ میشود چنان‌ ‌که‌ قبلا ‌هم‌ تذکر داده‌ایم‌ مرحوم‌ سبزواری‌ ‌در‌ منظومه‌ ‌از‌ امیر المؤمنین‌ ‌علیه‌ السّلام‌ روایت‌ کرده‌

1» «سئل‌ امیر المؤمنین‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌عن‌ العالم‌ العلوی‌ ‌فقال‌ صور خالیة ‌عن‌ المواد عاریة ‌عن‌ القوة و الاستعداد تجلّی‌ لها ربها فاشرقت‌ الحدیث‌»«

ولی‌ مدرک‌ ‌اینکه‌ حدیث‌ معلوم‌ نیست‌ و همچنین‌ آیات‌ قرآن‌ و ظواهر اخبارهم‌ دلیل‌ ‌بر‌ جسمانیت‌ ‌آنها‌ نیست‌ زیرا دارای‌ اجنحه‌ بودن‌ و صعود و نزول‌ کردن‌ و ‌ یا ‌ ‌در‌ حال‌ قیام‌ و قعود بودن‌ ‌آنها‌ و همچنین‌ اینکه‌ انبیاء ‌آنها‌ ‌را‌ مشاهده‌ کرده‌ و ‌با‌ ‌آنها‌ حرف‌ زده‌اند هیچکدام‌ مانع‌ ‌از‌ صورت‌ بلا ماده‌ بودن‌ ‌آنها‌ نیست‌ و ‌ما ‌در‌ جلد سوم‌ کلم‌ الطیب‌ ص‌ 55 ‌تا‌ 58 راجع‌ بملائکه‌ بیانی‌ نموده‌ایم‌ و اما اینکه‌ خطاب‌ ‌در‌ ‌آیه‌ شریفه‌ ‌به‌ همه‌ ملائکه‌ بوده‌ ‌ یا ‌ ملائکه‌ای‌ ‌که‌ ‌در‌ زمین‌ بوده‌ بحث‌ ‌در‌ ‌آن‌ بی‌مورد ‌است‌ زیرا جمع‌ محلّی‌ بالف‌ و لام‌ افاده‌ عموم‌ می‌کند و آدم‌ ‌هم‌ روی‌ زمین‌ نبوده‌ و علاوه‌ ‌بر‌ ‌آن‌ منظور افضلیت‌ آدم‌ ‌است‌ ‌بر‌ ملائکه‌ آسمانها زیرا انبیاء ‌از‌ ملائکه‌ اشرفند و ‌از‌ ‌برای‌ ملائکه‌ درجات‌ و طبقاتی‌ ‌در‌ قرآن‌ ذکر ‌شده‌ ‌از‌ ‌آن‌ جمله‌ ‌است‌ 1‌-‌ حمله‌ عرش‌«2» 2‌-‌ حافّون‌ اطراف‌ عرش‌«3» 3‌-‌ ملائکه‌ بهشت‌«4» 4‌-‌ ملائکه‌

1‌-‌ ‌از‌ امیر المؤمنین‌ ع‌ ‌از‌ عالم‌ بالا سؤال‌ شد فرمود صورتهای‌ بدون‌ ماده‌ و بدون‌ قوه‌ و استعداد ‌که‌ پروردگارشان‌ بآنها تجلی‌ فرمود و ‌آنها‌ موجود شدند

2‌-‌ وَ یَحمِل‌ُ عَرش‌َ رَبِّک‌َ فَوقَهُم‌ یَومَئِذٍ ثَمانِیَةٌسوره‌ الحاقه‌ ‌آیه‌ 17

3‌-‌ وَ تَرَی‌ المَلائِکَةَ حَافِّین‌َ مِن‌ حَول‌ِ العَرش‌ِ یُسَبِّحُون‌َ بِحَمدِ رَبِّهِم‌سوره‌ زمر ‌آیه‌ 75

4‌-‌ وَ المَلائِکَةُ یَدخُلُون‌َ عَلَیهِم‌ مِن‌ کُل‌ِّ باب‌ٍ سَلام‌ٌ عَلَیکُم‌ بِما صَبَرتُم‌ فَنِعم‌َ عُقبَی‌ الدّارِ سوره‌ رعد ‌آیه‌ 23

«مقام‌ سوم‌»

‌در‌ معنی‌ خلافت‌ و خلیفه‌ بمعنای‌ جانشین‌ ‌است‌ و امریست‌ ربطی‌ ‌بین‌ جاعل‌ خلیفه‌ و مجعول‌ ‌له‌ الخلافة و معنای‌ خلافت‌ اعطاء منصب‌ ‌است‌ بکسی‌ ‌در‌ ‌آن‌ شغل‌ و مقامی‌ ‌که‌ معطی‌ دارد مثلا شخص‌ عالمی‌ ‌که‌ دارای‌ مشاغل‌ مختلف‌ ‌از‌ قبیل‌ امامت‌ جماعت‌ و قضاوت‌ و اصلاح‌ کارهای‌ مسلمین‌ ‌باشد‌ ‌اگر‌ کسی‌ ‌را‌ ‌که‌ مورد اعتمادش‌ ‌باشد‌ ‌بر‌ یکی‌ ‌از‌ کارهای‌ ‌خود‌ بگمارد ‌او‌ خلیفه‌ عالم‌ ‌است‌ ‌در‌ ‌آن‌ کار البته‌ باید دانست‌ ‌که‌ فقط ‌در‌ کارهایی‌ اعطاء منصب‌ خلافت‌ جایز ‌است‌ ‌که‌ شخص‌ خلیفه‌ ‌از‌ عهده‌ ‌آن‌ کار برآید مثلا ‌در‌ مثال‌ بالا ‌اگر‌ شخص‌ عالم‌ ‌در‌ علوم‌ دین‌ اعلم‌ ‌باشد‌ و ‌با‌ وجوب‌ تقلید اعلم‌ شخص‌ دیگری‌ ‌در‌ دادن‌ فتوی‌ نمیتواند جانشین‌ عالم‌ ‌باشد‌ و ‌از‌ بحث‌ فوق‌ چند نکته‌ باید گفته‌ شود:

نکته‌ اول‌ مقام‌ ربوبیت‌ و افاضه‌ وجود خاص‌ ذات‌ حق‌ ‌است‌ و قابل‌ خلافت‌ نیست‌

1‌-‌ و ‌ما جعلنا اصحاب‌ النار الا ملئکة سوره‌ مدثر ‌آیه‌ 30

[.....]

2‌-‌ و ‌هو‌ القاهر فوق‌ عباده‌ و یرسل‌ علیکم‌ حفظة سوره‌ انعام‌ ‌آیه‌ 61

3‌-‌ ‌ما یلفظ ‌من‌ قول‌ الا لدیه‌ رقیب‌ عتید سوره‌ ق‌ ‌آیه‌ 17

4‌-‌ جاعل‌ الملائکة رسلا سوره‌ فاطر ‌آیه‌ 1

5‌-‌ و النازعات‌ غرقا و الناشطات‌ نشطا و السابحات‌ سبحا فالسابقات‌ سبقا و المدبرات‌ امرا سوره‌ النازعات‌ ‌آیه‌ 1 و 2 و 3 و 4 و 5

6‌-‌ و الصافات‌ صفا فالزاجرات‌ زجرا فالتالیات‌ ذکرا سوره‌ صافات‌ ‌آیه‌ 1 و

نکته‌ دوم‌ آنکه‌ معنای‌ خلافت‌ ‌در‌ ‌آیه‌ شریفه‌ مقید بامر بخصوصی‌ نشد و اعطای‌ ولایت‌ کلّیه‌ ‌است‌ ‌بر‌ جمیع‌ مخلوقات‌ و وجوب‌ اطاعت‌ ‌او‌ ‌در‌ جمیع‌ اوامر و نواهی‌ چون‌ لفظ خلیفه‌ مطلق‌ ‌است‌ نکته‌ سوم‌ باید خلیفه‌ قابلیت‌ ‌اینکه‌ منصب‌ ‌را‌ داشته‌ ‌باشد‌ و ‌از‌ جمیع‌ گناهان‌ معصوم‌ ‌باشد‌ و ‌حتی‌ ‌از‌ سهو و نسیان‌ و شک‌ و شبهه‌ معصوم‌ ‌باشد‌ و همچنین‌ عالم‌ ‌باشد‌ بجمیع‌ مصالح‌ و مفاسد امور و خلاصه‌ کلّیه‌ صفاتی‌ ‌که‌ لازمه‌ قابلیت‌ خلافت‌ اللّهی‌ ‌است‌ داشته‌ ‌باشد‌ نکته‌ چهارم‌ جاعل‌ خلافت‌ باید همان‌ کسی‌ ‌باشد‌ ‌که‌ منصب‌ خلافت‌ ‌را‌ اعطاء می‌کند ‌یعنی‌ خلیفه‌ ‌خدا‌ باید ‌از‌ طرف‌ ‌خدا‌ بخلافت‌ نصب‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ چنان‌ ‌که‌ آیات‌ زیر مؤید ‌اینکه‌ مطلب‌ ‌است‌ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ حَیث‌ُ یَجعَل‌ُ رِسالَتَه‌ُ«1» و ‌در‌ خطاب‌ بحضرت‌ ابراهیم‌ فرماید إِنِّی‌ جاعِلُک‌َ لِلنّاس‌ِ إِماماً«2» و بحضرت‌ داود میفرماید یا داوُدُ إِنّا جَعَلناک‌َ خَلِیفَةً«3» و ‌با‌ توجه‌ بمفاد نکته‌ چهارم‌ بطلان‌ مذاهبی‌ ‌که‌ امام‌ و جانشین‌ پیغمبر ‌را‌ برأی‌ مردم‌ انتخاب‌ کرده‌اند واضح‌ میگردد

«مقام‌ چهارم‌»

‌در‌ قول‌ ملائکه‌ «أَ تَجعَل‌ُ فِیها ‌الی‌ ما لا تَعلَمُون‌َ» گفتیم‌ ‌که‌ گفته‌ ملائکه‌ ‌از‌ روی‌ اعتراض‌ نبوده‌ و بلکه‌ سؤال‌ ‌از‌ وجه‌ حکمت‌ و مصلحت‌ جعل‌ خلیفه‌ ‌در‌ زمین‌ بوده‌ ‌است‌ و گفته‌ ‌آنها‌ سفک‌ دم‌ و افساد ‌در‌ زمین‌ ‌که‌ نسبت‌ بخلیفه‌ داده‌اند غیبت‌ و

1‌-‌ ‌خدا‌ داناتر ‌است‌ ‌که‌ کجا رسالت‌ ‌خود‌ ‌را‌ قرار دهد‌-‌ سوره‌ انعام‌ ‌آیه‌ 124

2‌-‌ همانا ‌من‌ ترا ‌برای‌ مردم‌ امام‌ و پیشوا قرار دادم‌‌-‌ سوره‌ بقره‌ ‌آیه‌ 118

3‌-‌ ‌ما ترا خلیفه‌ نمودیم‌‌-‌
تهمت‌ نبوده‌ چون‌ هنوز بشری‌ روی‌ زمین‌ نبوده‌ ‌که‌ بآنها تهمت‌ زده‌ شود بلکه‌ کلام‌ ‌آنها‌ ناظر بمقتضای‌ طبیعت‌ نوع‌ بشر بوده‌ ‌است‌ چنان‌ ‌که‌ ‌در‌ کلام‌ ‌آنها‌ «نَحن‌ُ نُسَبِّح‌ُ بِحَمدِک‌َ وَ نُقَدِّس‌ُ لَک‌َ ‌هم‌ منظورشان‌ تعریف‌ و تمجید خودشان‌ نبوده‌ ‌است‌ چون‌ مقتضای‌ طبیعت‌ ملائکه‌ تسبیح‌ و تقدیس‌ الهی‌ ‌است‌ و ‌از‌ جمله‌ انی‌ اعلم‌ ‌ما ‌لا‌ تعلمون‌ معلوم‌ میشود ‌که‌ علم‌ ملائکه‌ فقط بظاهر بوده‌ و علم‌ بباطن‌ اشیاء نداشته‌اند و روی‌ همین‌ اصل‌ سؤال‌ کردند ‌که‌ ‌بر‌ حسب‌ ظاهر موجودی‌ ‌که‌ ‌در‌ زمین‌ میآفرینی‌ مقتضای‌ طبیعت‌ ‌او‌ سفک‌ دماء و افساد ‌است‌ و ‌خدا‌ ‌در‌ جواب‌ ‌آنها‌ میفرماید ‌که‌ ‌شما‌ فقط بظاهر امر عالمید و آنچه‌ ‌من‌ میدانم‌ (علم‌ بغیب‌) [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » روان جاوید
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (30)
ترجمه‌

و هنگامیکه گفت پروردگار تو بفرشته‌گان همانا من قرار دهنده‌ام در زمین جانشینى را گفتند آیا قرار میدهى در آن کسیرا که فساد کند در زمین و بریزد خونها را و ما تسبیح میکنیم بستایش تو و تنزیه میکنیم تو را گفت خدا همانا من میدانم آنچه را که شما نمیدانید.

تفسیر

قبل از آنکه خدا آدم را خلق نماید بنى جان در زمین سکونت داشتند و ابلیس پادشاه آنها بود و چون فتنه و فساد نمودند و سرکشى و خونریزى کردند خداوند ملائکه را بعث فرمود که آنها را کشتند و ابلیس را دستگیر نموده بآسمان آوردند لذا وقتى خداوند بملائکه فرمود من میخواهم بجاى بنى جان آدم را خلق نمایم و در زمین سکونت دهم عرض کردند میخواهى باز خلق معصیت کارى را خلق فرمائى ما که همیشه مشغول تسبیح و تقدیس توایم و هیچ معصیتى از ما سر نمیزند چه عیب داریم که اراده فرمودى غیر از جنس ما که بتواند معصیت نماید بیافرینى و گفته‌اند تسبیح نفى صفات نالایق است و تقدیس اثبات صفات لایق و از تفسیر امام (ع) استفاده میشود که ملائکه بعد از قتل بنى جان با ابلیس در زمین ماندند و در عبادت آنها تخفیفى داده شده بود و چون خدا خواست بجاى آنها آدم را در زمین خلق فرماید و آنها را بآسمان برگرداند چون عبادت بر آنها در مراجعت سنگین‌تر میشد این سؤال را نمودند و مرادشان از تقدیس تطهیر زمین بود براى خدا از بنى جان که معصیت کار شدند و از بعضى روایات دیگر در این باب استفاده میشود که مقصود از جعل خلیفه نصب پیغمبران و اوصیاء ایشان بود که جانشینان خدایند در زمین و این معنى انسب بلفظ جعل است و مراد از خلیفه بنابراین حجت است در هر حال پس از پاک شدن زمین از لوث اجنه عصاة مقرر گردید زمین مسکن بنى آدم که اشرف مخلوقاتند شود و این گفتگو بین خداوند و ملائکه هم براى اظهار فضل و کمال آدمیان بود که با داشتن غضب و شهوت در میان آنها کسانى یافت میشوند که معصیت نمیکنند و مظهراتم صفات الهى هستند و مقرر گردید میان بنى آدم و اجنّه حجابى افکنده شود و جایگاه آنها در هوا و بیابان قفر باشد و از مردم صالح کناره نمایند و با مردم عاصى مجاورت کنند و ملائکه‌ئیکه جرئت بر این سؤال نموده بودند چون بصورت اعتراض بود پنج هزار سال از عرش الهى دور شدند و چون از گفتار خودشان پشیمان شدند و دست مسئلت بجانب عرش اعظم دراز نموده طلب رحمت و مغفرت نمودند خداوند بنظر رحمت بر آنها نگریست و بیت المعمور را براى توبه آنها وضع فرمود مانند کعبه براى توبه بنى آدم پس طواف نمودند ملائکه آنخانه را و آن خانه‌ایست که داخل میشود در آن هر روز هفتاد هزار ملک و دیگر معاودت نمى‌کند بسوى آنخانه هرگز و در جواب خداوند از ملائکه اشاره است بآنکه افعال حکیم خالى از حکمت نیست و هر کس استعداد فهم آنرا ندارد [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.