Adam and His Children inhabited the Earth, Generation after Generation
Allah reiterated His favor on the Children of Adam when He stated that He mentioned them in the highest of heights before He created them. Allah said,
(And (remember) when your Lord said to the angels.)
This Ayah means, "O Muhammad ! Mention to your people what Allah said to the angels,
(Verily, I am going to place a Khalifah on earth).
Meaning people reproducing generation after generation, century after century, just a Allah said,
(And it is He Who has made you (Khala'if) generations coming after generations, replacing each other on the earth) (6:165),
(And makes you (Khulafa') inheritors of the earth) (27:62
(And if it were Our will, We would have (destroyed you (mankind all, and) made angels to replace you (Yakhlufun) on the earth.) (43: 60) and,
﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ﴾
(Then after them succeeded an (evil) generation (Khalf)) (7:169). It appears that Allah was not refering to Adam specifically as Khalifah, otherwise he would not have allowed the angels' statement,
﴿أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَآءَ﴾
(Will You place therein those who will make mischief therein and shed blood).
The angels meant that this type of creature usually commits the atrocities they mentioned. The angels knew of this fact, according to their understanding of human nature, for Allah stated that He would create man from clay. Or, the angels understood this fact from the word Khalifah, which also means the person who judges disputes that occur between people, forbidding them from injustice and sin, as Al-Qurtubi said.
The statement the angels uttered was not a form of disputing with Allah's, nor out of envy for the Children of Adam, as some mistakenly thought. Allah has described them as those who do not precede Him in speaking, meaning that they do not ask Allah anything without His permission. When Allah informed them that He was going to create a creation on the earth, and they had knowledge that this creation would commit mischief on it, as Qatadah mentioned, they said,
﴿أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَآءَ﴾
(Will You place therein those who will make mischief therein and shed blood)
This is only a question for the sake of learning about the wisdom of that, as if they said, Our Lord! What is the wisdom of creating such creatures since they will cause trouble in the earth and spill blood "If the wisdom behind this action is that You be worshipped, we praise and glorify You (meaning we pray to You) we never indulge in mischief, so why create other creatures''
Allah said to the angels in answer to their inquiry,
﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾
(I know that which you do not know.) meaning, "I know that the benefit of creating this type of creature outweighs the harm that you mentioned, that which you have no knowledge of. I will create among them Prophets and send Messengers. I will also create among them truthful, martyrs, righteous believers, worshippers, the modest, the pious, the scholars who implement their knowledge, humble people and those who love Allah and follow His Messengers.''
[ نظرات / امتیازها ]
1 - خداوند بعد از آفرینش آسمانها و مواهب زمین، به خلقت انسان پرداخت، تا او را به منصب خلافت برساند.
خلق لکم ما فى الأرض ... و إذ قال ربّک للملئکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة
با توجّه به آیه 34 از همین سوره و آیات دیگرى که درباره خلقت آدم (ع) است، مى توان گفت: سخن خداوند با فرشتگان درباره آدم، قبل از خلقت وى بوده است. بنابراین «إنى جاعل فى الأرض خلیفة» علاوه بر بیان خلافت آدم(ع) دلالت بر آفرینش او نیز دارد; یعنى: مى خواهم [موجودى] بیافرینم و او را خلیفه قرار دهم.
2 - انسان داراى جایگاهى ویژه در فلسفه جهان آفرینش
هو الذى خلق لکم ... ثم استوى إلى السماء ... و إذ قال ربّک
3 - فرشتگان پیش از خلقت و خلافت آدم (ع)، آفریده شده بودند.
و إذ قال ربّک للملئکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة
4 - گفتگوى خدا و فرشتگان درباره خلقت و خلافت انسان
و إذ قال ربّک للملئکة ... قالوا أتجعل فیها من یفسد ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون
5 - خداوند تقدیر خویش را بر خلقت و خلافت انسان در زمین، به فرشتگان اعلام کرد.
و إذ قال ربّک للملئکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة
6 - خلافت انسان در زمین داراى نوعى ارتباط با فرشتگان
و إذ قال ربّک للملئکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة
از آن جایى که مسأله خلقت و خلافت انسان در زمین با فرشتگان در میان گذاشته شد، معلوم مى شود وجود انسان در روى زمین ارتباط تنگاتنگى با فرشتگان دارد.
7 ـ فرشتگان مطمئن به فسادگرى و خونریزى انسان، پیش از آفرینش وى
قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء
«سفک» (مصدر یسفک) به معناى ریختن است و «من ... یسفک الدماء» (کسى که ... خونها خواهد ریخت) کنایه از کشتارهاى فراوان است.
8 ـ فرشتگان با پیش بینى فسادگرى انسان، او را شایسته خلافت نمى دیدند.
قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء
9 ـ کشتار و خونریزى، گناهى بزرگ و مصداق بارز فسادگرى است.
أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء
فسادگرى شامل خونریزى نیز مى شود. بنابراین عطف «یسفک الدماء» بر «یفسد فیها» عطف خاص بر عام است و حکایت از آن دارد که گناه خونریزى و آدمکشى از دیگر فسادگریها، بزرگتر و تباهى آن بیشتر است.
10 ـ فرشتگان، تسبیح کننده، ستایشگر و تقدیس کننده خدا هستند.
و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک
11 ـ فرشتگان داراى ادراک و آگاهى و توانا بر اظهار نظر و تحلیل وقایع
قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء
12 ـ خلوص فرشتگان در تسبیح و ستایش خداوند
نحن نسبح بحمدک و نقدس لک
«لک» علاوه بر تعلقش به «نقدس»، متعلق به «نسبح» نیز مى باشد. خلوص از لام «لک» استفاده شده است; یعنى: نقدسک لک لا لغیرک.
13 ـ تسبیح خداوند همراه با ستایش، روشى نیکو در تسبیح اوست.
و نحن نسبح بحمدک
«باء» در «بحمدک» به معناى مصاحبت بوده و نیز مى تواند براى استعانت باشد. برداشت فوق بر اساس وجه اول است.
14 ـ در ستایش خداوند، باید سخنى به کار رود، یا معنایى در نظر گرفته شود که مستلزم کمترین عیب و نقصى نباشد.
و نحن نسبح بحمدک
برداشت فوق مبتنى بر این وجه است که «با» براى استعانت باشد. بر این مبنا، معناى «نسبح بحمدک» چنین مى شود: به وسیله حمد و ستایش، تو را تسبیح و تنزیه مى کنیم. روشن است که حمد و ستایش، آن گاه در پى دارنده تسبیح و تنزیه است که الفاظ انتخاب شده، یا معانى در نظر گرفته شده براى ستایش خدا، مستلزم هیچ گونه نقص و عیبى براى او نباشد.
15 ـ فرشتگان با توجّه به حضورشان در هستى و لیاقتشان براى خلافت، فلسفه اى براى خلقت و خلافت انسان نمى دیدند.
قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها ... و نحن نسبح بحمدک
جمله حالیه «و نحن نسبح ...» گویاى این مطلب است که: فرشتگان علاوه بر اینکه انسان رابه خاطر فسادگرى اش شایسته خلافت نمى دانستند، وجود خویش را براى احراز این مقام لایق دانسته و زمین را از خلافت انسان بى نیاز مى شمردند.
16 ـ انسان داراى ارزشها و استعدادهایى که وى را شایسته خلقت و زیبنده خلافت مى کرد.
إنى أعلم ما لاتعلمون
مقصود از «ما لاتعلمون» مى تواند استعداد و قابلیت نهفته در انسان باشد. همچنین مراد از آن مى تواند علوم و حقایقى باشد که بر فرشتگان مخفى بوده و شایستگى دریافت آن را نداشتند. برداشت فوق بر اساس احتمال اول است.
17 ـ زمینه هاى کمال و ارزشهاى انسان، جبران کننده فسادگریهاى اوست.
أتجعل فیها من یفسد فیها ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون
چون خداوند پیش بینى فرشتگان مبنى بر فسادگرى انسان را رد نکرد ولى با گوشزد کردن وجود استعدادى ویژه در او، خلقت و خلافت وى را موجه دانست; معلوم مى شود: وجود آن استعداد در بشر جبران کننده جهات منفى اوست.
18 ـ محدودیت علم و آگاهى فرشتگان
إنى أعلم ما لاتعلمون
19 ـ فرشتگان، ناآگاه به زمینه هاى کمال و ارزشهاى والاى انسان
إنى أعلم ما لاتعلمون
20 ـ نا آگاهى فرشتگان به ارزشهاى والاى انسان، موجب شد تا فسادگرى او براى فرشتگان جلوه گر شود و به خلقت و خلافتش معترض باشند.
أتجعل فیها من یفسد فیها ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون
21 ـ همه موجودات هستى داراى رمز و رازند و اعتراض به وجود هر یک از آنها نشانه جهل به حکمت وجودى آنهاست.
أتجعل فیها من یفسد ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون
22 ـ انسان، توانا به فراگیرى علوم و دریافت حقایق غیبى که حتى فرشتگان استعداد یادگیرى و دریافت آنها را ندارند.
إنى أعلم ما لاتعلمون
برداشت فوق بر این اساس است که مراد از «ما لا تعلمون» خصوص استعداد نهفته در آدم (ع) نباشد; بلکه مقصود علوم و حقایقى باشد که در نزد خداوند است. بر این مبنا مراد از «إنى أعلم ما لاتعلمون» - در رابطه با خلقت و خلافت آدم (ع) - این است که: در نزد خداوند حقایقى است که باید موجودى به آنها آگاه شود و شما فرشتگان تحمل آن را نداشته و ندارید و تنها انسان است که استعداد دریافت آنها را دارد و مى تواند مظهر آنها بشود. جمله «ألم أقل ...» در آیه 33 مؤید این معناست.
23 ـ آدم (ع) و نسل او، جانشین انسانهایى که پیش از آنان در زمین مى زیستند.
إنى جاعل فى الأرض خلیفة
«خلیفة» به معناى، جانشین و جایگزین است و این معنا اقتضا مى کند کسى که خلیفه به جاى او آمده، در میان باشد و در آیه بیان نشده است که او کیست و لذا نظرهاى مختلفى ایراد شده است، از جمله: انسانهایى که پیش از آدم (ع) و نسل او در زمین سکونت داشته اند. اطمینان فرشتگان به فسادگرى بشر مؤید این احتمال است.
24 ـ ساکنان زمین پیش از آدم (ع) موجوداتى فسادگر و خونریز بودند.
إنى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیهامن یفسد فیها
ظاهر آیه شریفه مى نمایاند که منشأ اطمینان فرشتگان به فسادگرى بشر خلیفه بودن او در زمین است. این حقیقت مى تواند به دو معنا اشاره داشته باشد: 1ـ آدم (ع) و نسل او جانشین انسانهاى پیشین هستند; 2ـ انسانهاى پیشین موجوداتى فسادگر بوده اند.
25 ـ انسان، شایسته دستیابى به مقام خلافت الهى است.
إنى جاعل فى الأرض خلیفة
به قرینه آیات بعد که آدم (ع) - به عنوان نمونه اى از نوع انسان - برتر از فرشتگان و دارنده علم تمامى اسما معرفى شده و حقایقى (غیب آسمانها و زمین) به وى تعلیم داده شده، این نظر تأیید مى شود که مراد از خلافت، خلافت الهى است; چرا که او تنها موجودى معرفى شده که مظهر علم الهى است.
26 ـ داستان خلقت و خلافت آدم (ع) و محاوره خدا و فرشتگان درباره او، داستانى آموزنده و شایان دقت
و إذ قال ربک للملئکة ... إنى أعلم ما لاتعلمون
کلمه «إذ» مفعول براى فعل مقدر «اذکر» مى باشد.
27 ـ «حسین بن بشّار عن أبى الحسن على بن موسى الرضا(ع) قال: سألته أیعلم اللّه الشىء الذى لم یکن أن لو کان کیف کان یکون أو لایعلم إلا ما یکون، فقال ان اللّه تعالى هو العالم بالاشیاء قبل کون الأشیاء قال اللّه عز و جل ... «إنى أعلم ما لاتعلمون» فلم یزل اللّه عزوجل علمه سابقاً للأشیاء قدیماً قبل ان یخلقها;(1)
حسین بن بشّار گوید از امام رضا(ع) سؤال کردم: آیا خداوند مى داند چیزى که نیست اگر وجود یابد چگونه مى باشد یا نمى داند مگر چیزهایى را که موجود شده است؟ امام فرمود: خداوند، عالم به اشیاست قبل از اینکه آنها تحقق پیدا کند. خداوند عز و جل مى فرماید: ...«من مى دانم آنچه را شما نمى دانید.» پس همیشه علم خداوند قبل از تحقق اشیا و قبل از خلقت آنهاست».
28 ـ رسول خدا(ص) فرمود: «دحیت الأرض من مکة ... و هى الأرض التى قال اللّه «إنى جاعل فى الأرض خلیفة ...»;(2)
گسترش زمین از مکّه آغاز شده و مکّه همان زمینى است که خداوند فرموده: من مى خواهم در زمین خلیفه قرار دهم ...».
29 ـ «عن ابى جعفر محمّد بن على (ع) انه قال فى قول اللّه عز و جل: «و إذ قال ربک للملائکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و ...» قال: ... و إنما قال ذالک بعض الملائکة لما عرفوا من حال من کان فى الأرض من الجن قبل آدم ...;(3)
از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند که به ملائکه فرمود: «مى خواهم در زمین جانشین قرار دهم و ملائکه گفتند: آیا مى خواهى کسى را بر روى زمین قرار دهى که فساد کند ...؟» روایت شده که فرمود: ... این سخن بعضى از ملائکه بود; زیرا آنان قبل از آفرینش آدم فساد در زمین را از جن دیده بودند ...».
30 ـ امیر المؤمنین (ع) فرمود: «... قالت الملائکة: سبحانک «أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک» ... فاجعله منّا فانا لانفسد فى الأرض و لانسفک الدماء. قال جلّ جلاله ... «إنى أعلم ما لاتعلمون» انّى ارید ان اخلق خلقاً بیدى اجعل ذریته انبیاء مرسلین و عباداً صالحین و ائمة مهتدین اجعلهم خلفائى فى ارضى ...;(4)
... ملائکه گفتند: پروردگارا منزهى تو «آیا قرار مى دهى در زمین کسى را که فساد و خونریزى مى کند و ما تسبیح و حمد تو را به جا مى آوریم و تقدیست مى کنیم». پس خلیفه را از ما قرار بده که ما نه در زمین فساد مى کنیم و نه خونریزى مى نماییم. خداوند جل جلاله فرمود: من چیزى را مى دانم که شما نمى دانید; من اراده نموده ام که با دست خود خلقى را بیافرینم که از نسل او پیامبران مرسل، بندگان صالح و پیشوایان هدایت یافته به وجود آیند که آنان را جانشینان خود بر مخلوقاتم در زمین قرار بدهم».
31 ـ از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «إن الملائکة ... قالوا نحن نقدسک و نطیعک و لانعصیک کغیرنا; قال: فلمّا اجیبوا بما ذکر فى القرآن علموا انهم تجاوزوا ما لهم فلا ذوا بالعرش استغفاراً ...;(5)
ملائکه گفتند: [خدایا!] ما تو را تقدیس و اطاعت مى کنیم و تو را معصیت نخواهیم کرد، آن گونه که دیگران تو را نافرمانى کردند. امام فرمود: چون ملائکه جواب خداوند را آنگونه که در قرآن آمده، شنیدند، دانستند که از حد خود تجاوز کرده اند; پس براى طلب آمرزش به عرش الهى پناه بردند ...».
32 ـ از حضرت على (ع) روایت شده: «... أو کل علم یحتمله عالم؟ ان اللّه تعالى قال لملائکته «إنى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد ...» فهل رأیت الملائکة احتملوا العلم؟ ...;(6)
... آیا هر آگاهى براى آگاه شونده قابل تحمل است؟ خداوند به فرشتگان خود فرمود: «من مى خواهم روى زمین خلیفه قرار دهم گفتند: آیا روى زمین کسى را قرار مى دهى که فساد کند ...؟» آیا مى پندارى این آگاهى براى فرشتگان قابل تحمل بود؟ ...».
[ نظرات / امتیازها ]
«و اذ قال ربّک للملائکه انّى جاعلٌ فى الارض خلیفة»
و [بیاد آور] هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینى خواهم گماشت
در اینکه منظور از «خلیفه»، «آدم» است، کسى تردید ندارد؛ امّا در این مورد که چرا خدا او را بعنوان خلیفه و جانشین خواند، دیدگاهها متفاوت است:
1. عدّه اى معتقدند که این عنوان بدان جهت است که «آدم» نماینده و خلیفه خدا در زمین است.
2. برخى مى گویند: خطاب آدم با این عنوان بدان دلیل است که او جانشین فرشتگان یا جنّیانى است که پیشتر در زمین مسکن داشتند.
3. حسن بصرى مى گوید: خداوند بدان جهت «آدم» را «جانشین» خود خواند که فرزندان او هر کدام پس از پدر خویش، در آباد کردن زمین و برپاداشتن عدل و داد، جانشین پدرشان مى شوند.
کدام زمین؟
منظور از «فِى الْاَرض» در این آیه شریفه، کدام زمین است؟
از پیامبر گرامى (ص) نقل کرده اند که زمین از «مکّه» گسترش یافت؛ و به همین دلیل به آنجا «امّ القرى» گفته شده است. با این بیان، ممکن است منظور از واژه «ارض»، سرزمین مکّه باشد.
«قالوا تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء»
فرشتگان گفتند: پروردگارا! آیا در زمین کسانى را پدید مى آورى که کارشان تباهى و خونریزى است؟
در اینکه فرشتگان از کجا و از چه راهى به این موضوع پى بردند، نظرهایى ارائه شده است:
1. بسیارى از مفسّران برآنند که: پیش از آدم و نسل او، موجوداتى چون جنّیان روى زمین زندگى مى کردند و مرتکب گناه و تباهى مى شدند، و خداى آنان را ازطریق فرشتگان راند؛ و اینک با این سابقه ذهنى است که مى پرسند: آیا نسل آدم نیز بسان آنها به تباهى و خونریزى دست مى زند؟
2. گروهى نیز گفته اند که پرسش آنان، تنها براى دریافت حقیقت بود، نه اینکه در اندیشه چون و چرا باشند.
3. ابن عبّاس مى گوید: خدا به فرشتگان فرموده بود که از نسل این آدم، کسانى خواهند آمد که دست به تباهى و خونریزى خواهند زد. و پس از آفرینش آدم، فرشتگان پرسیدند: آیا این همان آدم است؟
4. پاره اى از قرآن پژوهان نیز گفته اند: در این آیه شریفه، فرازى در تقدیر است و اصل آن اینگونه است: من در زمین جانشینى پدید خواهم آورد [و مى دانم که از نسل او کسانى خواهند بود که دست به تبهکارى و خونریزى خواهند زد]. و آنگاه بود که فرشتگان پرسیدند: آیا ما که جز عبادت و تقدیس پروردگار خویش، به چیزى نمى اندیشیم، زیبنده آن نیستیم که در روى زمین جانشین باشیم؟
«و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک»
منظور از تسبیح فرشتگان، همان ستایش خدا و سپاسگزارى از اوست؛ چرا که ستایش و سپاس درحقیقت اعتراف عمیق و همه جانبه به این حقیقت است که خدا بلندمرتبه و پرشکوه است، ستایش و سپاس از آن اوست، و او از پندارها و نقایص و عیوب، پاک و منزّه است.
«اِنّى اعلم مالاتعلمون»
من از اسرار آفرینش انسان چیزهایى مى دانم که شما نمى دانید
درباره این اسرار، دیدگاهها متفاوت است:
1. بعضى گفته اند: منظور، آشکارشدن سرکشى و خودبزرگ بینى ابلیس در سجده نکردن به آدم بود.
2. و برخى نیز معتقدند که مقصود، آگاه بودن آفریدگار تواناى هستى بر این واقعیت است که پیامبران و امامان نور - علیهم السّلام - و شایستگان نیز از نسل آدم خواهند بود.
[ نظرات / امتیازها ]