● حاجيه تقي زاده فانيد -
تفسیر انگلیسی- ابن کثیر
11) (And when it is said to them: "Do not make mischief on the earth,''), means, "Do not commit acts of disobedience on the earth. Their mischief is disobeying Allah, because whoever disobeys Allah on the earth, or commands that Allah be disobeyed, he has committed mischief on the earth. Peace on both the earth and in the heavens is ensured (and earned) through obedience (to Allah).'' Ar-Rabi` bin Anas and Qatadah said similarly.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
12) (Verily, they are the ones who make mischief, but they perceive not.). This Ayah means that the hypocrites' behavior, and their claim that it is for peace, is itself mischief, although in their ignorance, they do not see it to be mischief.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
13) ("Shall we believe as the fools have believed'') they meant (may Allah curse the hypocrites) the Companions of the Messenger of Allah . This is the same Tafsir given by Abu Al-`Aliyah and As-Suddi in his Tafsir, with a chain of narration to Ibn `Abbas, Ibn Mas`ud and other Companions. This is also the Tafsir of Ar-Rabi` bin Anas and `Abdur-Rahman bin Zayd bin Aslam. The hypocrites said, "Us and them having the same status, following the same path, while they are fools!'' `The fool' is the ignorant, simple-minded person who has little knowledge in areas of benefit and harm. This is why, according to the majority of the scholars, Allah used the term foolish to include children, when He said,
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
13) ("Believe as the people believe,''), meaning, `Believe just as the believers believe in Allah, His angels, His Books, His Messengers, Resurrection after death, Paradise and Hellfire, etc. And obey Allah and His Messenger by heeding the commandments and avoiding the prohibitions.' Yet the hypocrites answer by saying,
("Shall we believe as the fools have believed'') they meant (may Allah curse the hypocrites) the Companions of the Messenger of Allah . This is the same Tafsir given by Abu Al-`Aliyah and As-Suddi in his Tafsir, with a chain of narration to Ibn `Abbas, Ibn Mas`ud and other Companions. This is also the Tafsir of Ar-Rabi` bin Anas and `Abdur-Rahman bin Zayd bin Aslam. The hypocrites said, "Us and them having the same status, following the same path, while they are fools!'' `The fool' is the ignorant, simple-minded person who has little knowledge in areas of benefit and harm. This is why, according to the majority of the scholars, Allah used the term foolish to include children, when He said,
(Verily, they are the fools). Allah thus affirmed that the hypocrites are indeed the fools, yet,
(But they know not). Since they are so thoroughly ignorant, the hypocrites are unaware of their degree of deviation and ignorance, and such situation is more dangerous, a severer case of blindness, and further from the truth than one who is aware.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
14) The Hypocrites' Cunning and Deceit
Allah said that when the hypocrites meet the believers, they proclaim their faith and pretend to be believers, loyalists and friends. They do this to misdirect, mislead and deceive the believers. The hypocrites also want to have a share of the benefits and gains that the believers might possibly acquire. Yet,
But when they are alone with their Shayatin), meaning, if they are alone with their devils, such as their leaders and masters among the rabbis of the Jews, hypocrites and idolators.
(They say: "Truly, we are with you''). Muhammad bin Ishaq reported that Ibn `Abbas said that the Ayah means, "We are with you
(Verily, we were but mocking), means, "We (meaning the hypocrites) were mocking the Companions of Muhammad.'' Also, Ar-Rabi` bin Anas and Qatadah said similarly. Allah's statement
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
15) Allah mocks at them and leaves them increasing in their deviation to wander blindly) answers the hypocrites and punishes them for their behavior. Ibn Jarir commented, "Allah mentioned what He will do to them on the Day of Resurrection, when He said,
(Allah mocks at them and leaves them increasing in their deviation to wander blindly). As-Suddi reported that Ibn `Abbas, Ibn Mas`ud and several other Companions of the Messenger of Allah said that,
(in their deviation to wander), "In the misguidance and disbelief that has encompassed them, causing them to be confused and unable to find a way out of it. This is because Allah has stamped their hearts, sealed them, and blinded their vision. Therefore, they do not recognize guidance or find the way out of their deviation.''
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
16) (These are they who have purchased error with guidance), meaning, they exchanged guidance to buy misguidance. This meaning includes those who first believed, then later disbelieved, whom Allah described,
(So their commerce was profitless. And they were not guided), "By Allah! I have seen them leaving guidance for deviation, leaving the Jama`ah (the community of the believers) for the sects, leaving safety for fear, and the Sunnah for innovation.'' Ibn Abi Hatim also reported other similar statements.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر راهنما
8) و از مردم کسانى هستند که مى گویند: به خدا و روز واپسین ایمان آورده ایم در حالى که آنان مؤمن نیستند.
1 - تقسیم انسانها به: تقواپیشگان، کافران و منافقان، از طبقه بندیهاى مردم در قرآن
هدًى للمتقین ... إن الذین کفروا ... و من الناس من یقول ءامنا
2 - گروهى از انسانها (منافقان) به دروغ مدعى ایمان به خدا و روز قیامت هستند.
و من الناس من یقول ءامنا باللّه و بالیوم الأخر و ما هم بمؤمنین
3 - ایمان به خدا و روز قیامت، از ارکان اعتقادى دین اسلام
و من الناس من یقول ءامنا باللّه و بالیوم الأخر
معمولا کسانى که در صدد نفوذ در میان طایفه و گروهى هستند، پایبندى خویش را به مهمترین اصول آن طایفه ابراز مى دارند. بنابراین از دیدگاه همگان، ایمان به خدا و قیامت از مهمترین ارکان اعتقادى اسلام مى باشد و آدمى با اظهار ایمان به آن از زمره مسلمانان محسوب مى شود.
4 - خداوند آگاه به اسرار انسانها و اندیشه هاى آنان
و من الناس من یقول ءامنا ... و ما هم بمؤمنین
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
9) مى خواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند، در حالى که جز خودشان را فریب نمى دهند و نمى فهمند.
1 - منافقان مردمى نیرنگباز و فریبکارند.
یخدعون اللّه و الذین ءامنوا
2 - ضربه زدن به اهل ایمان و توطئه علیه آنان، از اهداف منافقان در اظهار ایمان
یخدعون اللّه و الذین ءامنوا
«خدع» به معناى پنهان کردن امرى و اظهار کردن امرى دیگر است به منظور ضربه زدن و ایجاد ناگوارى.
3 - منافقان با اظهار ایمان، در پى نیرنگ زدن به خدا و فریب دادن اهل ایمان هستند.
و من الناس من یقول ءامنا ... یخدعون اللّه و الذین ءامنوا
جمله «و ما یخدعون إلا أنفسهم» مى رساند که: منافقان به خدا و اهل ایمان نیرنگ نزدند و نخواهند زد. بنابراین «یخادعون اللّه ...»; یعنى آنان در صدد نیرنگ زدن هستند.
4 - منافقان علم گسترده و همه جانبه خدا و آگاهى او را به اسرار و نهان انسانها، باور نداشته و بدان معتقد نیستند.
یخدعون اللّه
از اینکه منافقان با نفاق خویش در صدد نیرنگ زدن به خدا برآمده اند، معلوم مى شود که آنان مى پنداشتند، اگر امرى را مخفى کنند، خداوند از آن آگاه نمى شود.
5 - خدعه و نیرنگ با خدا و مؤمنان، خودفریبى و نیرنگ زدن به خویشتن است.
و ما یخدعون إلا أنفسهم
6 - منافقان، به خودفریبىِ خویش و نیرنگبازى با خود، ناآگاه هستند.
و ما یخدعون إلا أنفسهم و ما یشعرون
7 - از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود: «... من یخادع اللّه یخدعه ... قیل له و کیف یخادع اللّه؟ قال یعمل بما أمره اللّه عز و جل ثم یرید به غیره ...;(1)
... کسى که [به خیال خود] خدا را فریب دهد، خدا او را فریب مى دهد ... به آن حضرت گفته شد: چگونه او خدا را فریب مى دهد؟ فرمود: به آنچه خدا دستور داده عمل مى کند ولى نیت او غیر خداست ...».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
10) در قلب هایشان مَرَضى هست، پس خدا به مرضشان افزوده است و برایشان به سبب دروغ گفتنشان عذابى دردآور خواهد بود.
1 - دل و اندیشه منافقان، مبتلا به مرضى سخت
فى قلوبهم مرض
سخت بودن بیمارى از نکره آمدن «مرض» استفاده شده است.
2 - خداوند، افزایش دهنده بیمارى در دل و جان منافقان
فزادهم اللّه مرضاً
3 - نفاق، خدعه گرى و دروغ پردازى، رذایلى هستند برخاسته از بیمارى دل
و من الناس من یقول ءامنا ... یخدعون اللّه ... فى قلوبهم مرض
«فى قلوبهم مرض» بیانگر ریشه رذایلى است که در آیات قبل و فرازهاى بعد، براى منافقان بیان شده است.
4 - منافقان، خود موجب پیدایش بیمارىِ دل و اندیشه، در خویشتن
فى قلوبهم مرض
برداشت فوق از مقایسه دو جمله «فى قلوبهم مرض» (در قلب منافقان بیمارى است) و «فزادهم اللّه مرضاً» (پس خداوند بیمارى آنان را افزون کرد) به دست مى آید; زیرا در جمله دوم خداند را افزایش دهنده بیمارى مى داند، ولى در جمله نخست بیمار شدن قلب منافقان را به خداوند نسبت نمى دهد; یعنى اصل پیدایش مرض را از خود آنان مى شمرد.
5 - سرایت بیمارى دل و اندیشه آدمى به تمامى وجود او
فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضاً
جمله نخست حاکى است که دل و اندیشه منافقان، بیمار است و جمله بعد، دلالت مى کند که بیمارى وجود آنان را فرا مى گیرد; زیرا نفرمود «فزادها اللّه مرضاً». این اختلافِ تعبیر یا اشاره به این معنا دارد که تمام حقیقت آدمى، دل و اندیشه اوست; و یا حاکى از آن است که بیمارى دل به همه وجود سرایت کرده و همه حرکات و سکنات آدمى را متأثر مى سازد.
6 ـ منافقان، به عذابى دردناک گرفتار خواهند شد.
و لهم عذاب الیم
7 ـ منافقان، مردمى دمساز با دروغ و دروغ گویى
بما کانوا یکذبون
فعل مضارع آن گاه که پس از «کان» و مانند آن قرار گیرد، دلالت بر استمرار در زمان گذشته دارد.
8 ـ کیفر دمسازان با دروغ، عذابى است دردناک
و لهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون
«باء» در «بما کانوا» سببیه است و «ما» مصدریه مى باشد; یعنى: و لهم عذاب الیم بسبب کذبهم المستمر.
9 ـ دروغ گویى مداوم منافقان، موجب افزایش بیمارى در دل و جان آنان
فزادهم اللّه مرضاً ... بما کانوا یکذبون
برداشت فوق مبتنى بر این است که «بما کانوا ...» علاوه بر تعلقش به «لهم عذاب الیم»، متعلق به «فزادهم ...» نیز باشد.
10 ـ عذابهاى الهى گوناگون و داراى چهره هایى مختلف
و لهم عذاب عظیم ... و لهم عذاب الیم
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
11) 1 - منافقان، عناصرى فسادگر و تباه کننده جامعه
و إذا قیل لهم لاتفسدوا فى الأرض
کلمه «فى الأرض» نشانگر این است که فسادگرى منافقان محدود به خود و اطرافیانشان نبوده، بلکه فسادى است فراگیر و سرایت کننده به جامعه اى که در آن به سر مى برند.
2 - اعمال ناپسند و مفسدانه منافقان عصرِ بعثت، مورد اعتراض مسلمانان آن عصر
و إذا قیل لهم لاتفسدوا فى الأرض
3 - منافقان فسادپیشه، حتى کمترین فسادگرى را درباره خویش، پذیرا نیستند.
قالوا إنّما نحن مصلحون
کلمه «إنما» دلالت بر حصر دارد و حصر در جمله مذکور به اصطلاح «حصر موصوف در صفت» است. بنابراین جمله «إنما نحن مصلحون»; یعنى: از ما جز کارهاى صواب سر نمى زند و همه کارهاى ما موجب اصلاح جامعه است.
4 - منافقان، خویشتن را مردمى اصلاح طلب مى شمرند.
قالوا إنما نحن مصلحون
5 - منافقان بر اثر بیمارىِ دل و اندیشه، فسادگریهاى خویش را اصلاح طلبى قلمداد مى کنند.
فى قلوبهم مرض ... قالوا إنما نحن مصلحون
6 - منافقان، مردمانى نصیحت ناپذیر
و إذا قیل لهم لاتفسدوا فى الأرض قالوا إنما نحن مصلحون
7 - فسادگرى و نصیحت ناپذیرى منافقان، برخاسته از بیمار دلى آنان است.
فى قلوبهم مرض ... و إذا قیل لهم لاتفسدوا فى الأرض
8 - فسادگرى و نصیحت ناپذیرى، از نشانه هاى بیمارىِ دل و اندیشه است.
فى قلوبهم مرض ... و إذا قیل لهم لاتفسدوا فى الأرض قالوا إنما نحن مصلحون
9 - فسادگرى و اصلاح ناپذیرى منافقان، موجب گرفتار آمدن آنان به عذابى دردناک خواهد شد.*
و لهم عذاب الیم بما کانوا ... إذا قیل لهم لاتفسدوا فى الأرض
برداشت فوق مبتنى بر این است که: «إذا قیل» عطف بر «یکذبون» در آیه قبل باشد. بر این مبنا، مفاد جمله «إذا قیل ...» نیز همانند «یکذبون» بیانگر سبب گرفتارى منافقان به عذاب الیم است.
10 - فسادگرى منافقان، زمینه ساز افزایش بیمارىِ دل و اندیشه آنان
فزادهم اللّه مرضاً ... بما کانوا یکذبون. و إذا قیل لهم لاتفسدوا
برداشت فوق مبتنى بر دو امر است: 1ـ «إذا قیل ...» عطف بر «یکذبون» باشد. 2ـ «بما کانوا یکذبون» - علاوه بر تعلقش به «و لهم عذاب ألیم» - متعلق به «فزادهم اللّه» نیز باشد. بر
بر این مبنا جمله چنین مى شود: «فزادهم اللّه مرضاً ... بما کانوا اذا قیل لهم ... ».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
12) 1 - منافقان، مردمى فسادپیشه و تبهکارند.
ألا إنهم هم المفسدون
2 - منافقان، سرچشمه و منشأ فسادها و تبهکاریها در جوامع دینى هستند.
ألا إنهم هم المفسدون
در آیاتى از قرآن غیر منافقان نیز فسادگر خوانده شده اند بنابراین حصر در جمله «ألا إنهم ...»(تنها منافقان فسادگرند) حصر ادعایى است و اشاره به این معنا دارد که: فسادگرى غیر منافقان در قیاس با منافقان چیزى به حساب نمى آید; و یا اینکه فساد دیگران نیز به گونه اى به نفاق و منافقان باز مى گردد.
3 - منافقان، مفسدانى مدعى اصلاح گرى
إنما نحن مصلحون. ألا إنهم هم المفسدون
4 - منافقان، بى خبر از فسادپیشگى و تبهکارى خویش
و لکن لایشعرون
5 - بیماردلى منافقان، مانع از درک فسادگرى خویش
فى قلوبهم مرض ... ألا إنهم هم المفسدون و لکن لایشعرون
6 - اهل ایمان، باید منافقان را همواره مفسده گر و تبهکار بدانند.
ألا إنهم هم المفسدون
بیان فسادگرى منافقان با جمله اسمیه مقرون به حرف تنبیه (ألا = آگاه باشید) و نیز حرف تأکید (إنّ)، گویاى این است که منافقان با دروغ پردازیها مسلمانهایى را به این پندار رسانده بودند که ایشان مردمى اصلاح طلب هستند. بنابراین مى توان گفت از اهداف جمله «ألا» این است که: مسلمانان هرگز در مفسده گر بودنِ منافقان، تردید نکنند.
7 - لزوم هوشیارى مؤمنان در برابر فسادگریها و تبهکاریهاى منافقان
ألا إنهم هم المفسدون
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
13) 1 - پیامبر (ص) فراخوان منافقان به ایمانى، همانند ایمان توده مردم
و إذا قیل لهم ءامنوا کما ءامن الناس
چون در آیه بعد، مطرح شده که منافقان در برابر مردم اظهار ایمان مى کنند، این احتمال رخ مى دهد که گفتگوى مطرح شده در این آیه ـ که در آن منافقان ابراز بى ایمانى مى کنند ـ میان پیامبر (ص) و اهل نفاق بوده است.
2 - صداقت توده هاى مردم در ایمان به پیامبر (ص) و آیین اسلام
ءامنوا کما ءامن الناس
3 - مؤمنان راستین در دیدگاه منافقان، مردمى سفیه و بى خردند.
قالوا أنؤمن کما ءامن السفهاء
4 - بیمار دلىِ اهل نفاق، منشأ متهم ساختن اهل ایمان به بى خردى است.
فى قلوبهم مرض ... قالوا أنؤمن کما ءامن السفهاء
5 - خود بزرگ بینى و تحقیر مؤمنان راستین، از صفات اهل نفاق است.
أنؤمن کما ءامن السفهاء
6 - منافقان، با متهم ساختن اهل ایمان به بى خردى، دعوت به ایمان را پذیرا نبودند.
قالوا أنؤمن کما ءامن السفهاء
7 - منافقان، خویشتن را مردمى خردمند و روشنفکر مى پندارند.
أنؤمن کما ءامن السفهاء
8 - منافقان، خود مردمى سفیه و بى خردند.
ألا إنهم هم السفهاء
مقرون بودن خبر به «ال» و نیز وجود ضمیر فصل در جمله «ألا إنهم ...» از حصر حکایت دارد و این حصر به اصطلاح «حصر» اضافى است. بنابراین معناى جمله چنین است: منافقان بى خردند، نه مؤمنان راستین.
9 - منافقان، بى خبر از سفاهت و بى خردى خویش
ألا إنهم هم السفهاء و لکن لایعلمون
10 - منکر شمردن معروفها و معروف دانستن منکرات، از ویژگیهاى منافقان
إذا قیل ... و إذا قیل لهم ءامنوا ... قالوا أنؤمن کما ءامن السفهاء
از اینکه فساد را اصلاح گرى مى شمرند و ایمان را سفاهت مى پندارند، برداشت فوق به دست مى آید.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
14) 1 - منافقان، به هنگام حضورشان در میان مؤمنان، تظاهر به ایمان کرده و خود را مسلمان جلوه مى دهند.
و إذا لقوا الذین ءامنوا قالوا ءامنا
2 - منافقان عصر بعثت، متشکل از دو گروه: سردمداران نفاق و پیروان آنان
و إذا لقوا الذین ءامنوا قالوا ءامنا و إذا خلوا إلى شیطینهم
مراد از «شیاطینهم» رؤسا و سردمداران اهل نفاق است، و یاد کردن از آنان به عنوان شیطان، بیانگر این است که آنان صحنه گردان و خط دهنده مى باشند. قابل ذکر است که منافق بودن رؤساى نفاق، به صورت احتمال مطرح است.
3 - منافقان صدر اسلام، داراى جلسات سرى با رؤساى خویش براى طرح توطئه علیه اسلام و مسلمین
و إذا خلوا إلى شیطینهم
«خلأ به و إلیه» به معناى با او خلوت کرده است. برخى گفته اند: خلأ آن گاه که به «الى» متعدّى شود متضمن معناى رفتن نیز مى باشد. بر این مبنا «و إذا خلوا ...»; یعنى: «و اذا ذهبوا الى شیاطینهم خالین بهم; آن گاه که به سوى رؤساى خود روند و با آنان خلوت کنند.»
4 - سردمداران نفاق، توطئه گرانى شرور و شیطان گونه اند.
و إذا خلوا إلى شیطینهم
5 - منافقان صدر اسلام، به هنگام حضور در محفل سردمدارانشان، بر همگامى و هم مسلکى خویش با آنان (کفر به اسلام) تأکید مى کردند.
و إذا خلوا إلى شیطینهم قالوا إنّا معکم
6 - استهزاى مسلمانان و به تمسخر گرفتن جامعه ایمانى، هدف منافقان در تظاهر به اسلام
قالوا ءامنا ... إنما نحن مستهزءون
7 - صحنه گردانان نفاق در عصر بعثت، نگران تمایل پیروانشان به اسلام بودند.
قالوا إنّا معکم إنما نحن مستهزءون
حصر در جمله «إنما ...» حصر اضافى و از نوع «حصر قلب» است. کاربرد این گونه حصر در موردى است که گوینده در صدد بر طرف کردن توهمى باشد که مخاطب به آن مى اندیشد. این توهم در جمله «إنما نحن ...» گرایش منافقان پیرو، به اسلام است.
8 - اعمال و رفتار اسلام گونه منافقان، هرگز برخاسته از کمترین گرایش آنان به دین نیست.
قالوا إنّا معکم إنما نحن مستهزءون
حصر در جمله «إنما نحن ...» گویاى برداشت فوق است; یعنى: کارهاى ما در رابطه با ایمان و مؤمنان جز استهزاء، چیزى دیگرى نیست.
9 - «روى عن ابى جعفر (ع) (فى قوله «شیاطینهم») انهم کهانهم;(1)
از امام باقر (ع) روایت شده که: مراد از «شیاطینهم» در آیه شریفه، کاهنان یهود است».
1. تبیان شیخ طوسى، ج 1، ص 79; مجمع البیان، ج 1، ص 140.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
15) 1 - خداوند با خوار و حقیر ساختن منافقان، آنان را به استهزا خواهد گرفت.
اللّه یستهزئ بهم
«استهزاء» به معناى تمسخر کردن، است و هدف از آن خوار ساختن و حقیر کردن کسى است که مورد استهزا قرار مى گیرد.
2 - استهزاى منافقان از سوى خدا، کیفر تمسخر آنان نسبت به اسلام و جامعه ایمانى است.
إنما نحن مستهزءون. اللّه یستهزئ
آیه مورد بحث، بیانگر سزا و کیفر منافقان استهزا کننده است.
3 - منافقان، مردمانى متحیر و سرگردان در وادى گمراهى و طغیانگرى
یمدّهم فى طغینهم یعمهون
«عَمَه» (مصدر «یعمهون») به معناى تحیر و سرگردانى است. «یعمهون» حال براى «هم» در «یمدّهم» مى باشد. «فى طغیانهم» علاوه بر تعلقش به «یمدّهم» متعلق به «یعمهون» نیز مى تواند باشد. بنابراین جمله چنین معنا مى شود: خداوند بر طغیانگرى منافقان، در حالى که در گمراهى و طغیان سرگردانند مى افزاید.
4 - طغیانگرى و سرگردانى اهل نفاق، همچنان رو به افزایش و فزونى است.
و یمدّهم فى طغینهم یعمهون
«مَدّ» (مصدر «یَمُدّ») به معناى افزودن و نیز به معناى مهلت دادن، آمده است. برداشت فوق با توجّه به معناى اول، استفاده شده است.
5 - افزایش تحیّر و طغیان اهل نفاق، کیفرى است از جانب خدا براى آنان
یمدّهم فى طغینهم یعمهون
6 - همسانى کیفرهاى الهى با گناه گنهکاران
إنما نحن مستهزءون. اللّه یستهزئ بهم
7 - مهلت دادن به منافقان، گمراهان و طغیانگران از سنّتهاى الهى است.
و یمدّهم فى طغینهم یعمهون
برداشت فوق مبتنى بر این است که: «مدّ» (مصدر یمدّ) به معناى مهلت دادن باشد. در لسان العرب آمده است: «مده فى غیه یعنى، امهله (او را مهلت داد).»
8 - مهلت دادن به منافقان در طغیانگرى و سرگردانى، استهزاى خداوند نسبت به ایشان است.
اللّه یستهزئ بهم و یمدّهم فى طغینهم یعمهون
برداشت فوق بر اساس این احتمال است که: جمله «یمدّهم ...» تفسیر وبیان جمله «اللّه یستهزئ بهم» باشد.
9 - مؤمنان راستین در پیشگاه خدا، بسیار عزیز و محترم هستند.
إنما نحن مستهزءون. اللّه یستهزئ بهم
خداوند در مقام پاسخ، به استهزاگرى منافقان نسبت به مؤمنان خود در مقام پاسخ و دفاع برآمده و با ابتدا به نام جلاله «اللّه» خود را استهزا کننده آنان قرار داده است. این نحوه برخورد گویاى نکاتى از جمله: مقام و عزّت مؤمن در پیشگاه خداوند است.
10 - استهزا و به تمسخر گرفتن آن گاه که سزاى تمسخر و استهزا باشد، ناپسند نیست.
إنما نحن مستهزءون. اللّه یستهزئ بهم
11 - از امام رضا (ع) روایت شده که: ... «إن اللّه تبارک و تعالى ... لایسخر و لایستهزئ ... و لکنه عز و جل یجازیهم جزاء السخریة و جزاء الإستهزاء ...;(1)
... خداى تبارک و تعالى کسى را مسخره و استهزا نمى کند ... بلکه او سزاى مسخره و استهزاى منافقان را مى دهد ...».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
16) 1 - منافقان، خریداران گمراهى در برابر از دست دادن هدایت هستند.
أولئک الذین اشتروا الضللة بالهدى
2 - تمامى زمینه هاى نیل به هدایت براى منافقان عصر بعثت، مهیّا بود.
اشتروا الضللة بالهدى
در حالى که منافقان هدایت نیافته بودند، آیه مورد بحث، هدایت را سرمایه آنان شمرده است; تا به این حقیقت اشاره کند که: تمامى زمینه هاى هدایت و اسباب خارجى ـ به گونه اى که گویا آن را در اختیار داشتند ـ براى ایشان فراهم بود.
3 - تجارت منافقان (خرید ضلالت در قبال هدایت)، تجارتى فاقد هرگونه سود و منفعت
فما ربحت تجرتهم
4 - منافقان، به سود و زیان واقعى خویش آگاهى ندارند.
و ما کانوا مهتدین
متعلق «مهتدین» به دلیل جمله هاى قبل، سود و زیان واقعى است; یعنى: و ما کانوا مهتدین الى منافعهم و مضارهم.
5 - آگاه نبودن اهل نفاق به سود و زیان واقعى خویش، عامل اختیار کردن ضلالت و از دست دادن هدایت
أولئک الذین اشتروا الضللة ... و ما کانوا مهتدین
جمله «ما کانوا مهتدین» عطف بر جمله «اشتروا الضلالة بالهدى» است و به منزله علت براى آن مى باشد; یعنى: چون به سود و زیان واقعى خویش راه نیافتند، به چنین تجارتى دست زدند.
6 - زیان واقعى انسان، در ضلالت و از دست دادن هدایت است.
اشتروا الضللة بالهدى فما ربحت تجرتهم
7 ـ منافقان با تظاهر به اسلام، در هدفهاى خویش (کسب منافع و ضربه زدن به اسلام)، موفقیتى به دست نخواهند آورد.
و ما کانوا مهتدین
برداشت فوق بر این اساس است، که متعلق«مهتدین» اهداف منافقان باشد; یعنى: و ما کانوا مهتدین الى مقاصدهم. آیات بعدى، این معنا را تأیید مى کند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مجمع البیان
10) «فى قلوبهم مرض»
در دلهاى آنان، نوعى بیمارى است
و روح و جانشان براثر آلودگى به گناه، از نعمت سلامت محروم است.
روشن است که منظور از این بیمارى، آفت تردید و حق ستیزى است؛ زیرا همانگونه که بیمارى، بدن را از حالت سلامت و اعتدال خارج مى سازد، آفت تردید نیز با قلب و خرد چنین مى کند.
برخى نیز برآنند که بیمارى، مایه سستى و واماندگى است؛ و از آنجا که بیمارى جسم، سستى و واماندگى اندامها و اعضا را در انجام دادن وظایف خویش درپى دارد، بیمارى قلب یا روح نیز مایه سستى و واماندگى از پرستش و اطاعت خدا است.
«فزادهم اللَّه مرضاً»
در این مورد، دیدگاهها متفاوت است:
1. بعضى معتقدند از آنجا که آیه و دلیل و برهانى که ازسوى خدا آید، بجاى حق پذیرى، بر تردید آنان مى افزاید، در این آیه افزایش بیمارى آنان به خدا نسبت داده شده است. نظیر این آیه در قرآن بسیار است؛ ازجمله در داستان نوح، که مى فرماید: «فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائى الّا فِرارَاً.»(66) ( و دعوت من، جز بر گریز آنان نیفزود).
و نیز در این آیه شریفه که: «وَ اَمَّاالَّذینَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْسَاً اِلى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ»(67).
2. ابوعلى جبایى بر این باور است که: شرک گرایان و منافقان از شکوفایى و گسترش دین خدا، در دل اندوهگین بودند؛ و خدا با ارزانى داشتن اقتدار بیشتر به مسلمانان و یارى رساندن به پیامبر (ص)، اندوه آنان را افزون ساخت.
3. برخى نیز تقدیر آیه را اینگونه گرفته اند که: «فزادتهم عداوةاللَّه مرضاً» (دشمنى با خدا، بر بیمارى آنان افزود). با این بیان، واژه «عداوة» از آیه حذف شده است؛ بسان این آیه شریفه: «فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِاللَّهِ ...»(68)، که واژه «ترک» در آن حذف شده و معناى آن چنین است: «پس واى بر سخت دلانى که یاد خدا در دلهاى آنان راه ندارد.» یا: «واى بر سخت دلان از وانهادن یاد خدا!»
4. آیاتى که با نزول آنها ازجانب خدا، پرده از روى زشتکاریهاى آنان برداشته مى شود، بر اندوه آنان مى افزاید. با این بیان، معناى آیه این مى شود که: «از نزول این آیات، اندوهى در دلهاى آنان ایجاد مى شود، و خدا با فروفرستادن آیات بیشتر و ترسیم چهره کریه آنان، بر اندوهشان مى افزاید».
5. ابومسلم اصفهانى مى گوید: «فزادهم اللَّه مرضاً» نفرین است، نه خبر. پس، مفهوم آیه این است که «خدا، بیمارى آنان را افزون سازد». نظیر این آیه شریفه که: «ثمّ انصرفوا صرف اللَّه قلوبهم.» (آنگاه [از حق ] بازگشتند؛ که خدا دلهایشان را برگرداند و توفیق راهیابى و هدایت را از آنان سلب کند).
«ولهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون»
از آنجا که نفاق پیشگان، خدا و پیامبر او را دروغ و دروغزن انگاشتند و تنها بظاهر اظهار ایمان کردند، عذابى دردناک خواهند داشت.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
11) هنگامى که به منافقان گفته شود «با دست یازیدن به گناه و زشتى یا بازداشتن مردم از ایمان و تقوا، یا یارى رساندن به کفر گرایان و یا تعریف کتاب و دگرگون ساختن دین خدا، در روى زمین دست به تبهکارى نزنید»، مى گویند: «تنها ماییم که اصلاحگر امور و شئون مردم هستیم؛ و اصلاحات در ابعاد گوناگون به دست ما انجام مى پذیرد، نه دیگران.
در اینکه اینان با آن شیوه ناپسند، چگونه خود را اصلاحگر امور جامعه جا مى زدند، دو دیدگاه مطرح است:
1. نفاق پیشگى و رفتار زشت آنان که از دید مردم باایمان مردود و زشت شمرده مى شد، ازنظر خودشان جالب بود؛ چرا که این، شیوه و شگرد آنان بود و آنها مى خواستند با این سبک، در میان هر دسته و گروهى جا باز کنند.
2. اینان زشتکاریهاى خود را انکار مى کردند و مى گفتند: «ما نه تنها چنین کارهاى زشتى را مرتکب نمى شویم، بلکه اصلاحگر امور و شئون هستیم»؛ و این ادّعایشان، نفاق دیگرى بود که قرآن مى فرماید: «الا انّهم هم المفسدون» (بهوش باشید! اینان - که تباهکارى خویش را اصلاحگرى مى نامند و کردار زشت خود را انکار مى کنند - همان تبهکارانند).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
12) «ولکن لایشعرون»
امّا خود نمى فهمند و نمى دانند که این کار به صلاح آنان و جامعه اى که در آن زندگى مى کنند، نیست؛ و آگاه نیستند که با این رفتار تبهکارانه خود، چه عذاب دردناکى براى خویش مى خرند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
13) «و اذا قیل لهم آمنوا...»
هنگامى که به آنان گفته شود «به پیامبر و کتابى که بر او فرود آمده است، ایمان بیاورید و بسان یاران او، آن حضرت را به رسالت بپذیرید و حقیقت را باور کنید»، مى گویند: «آیا همانند کم خردان به او ایمان بیاوریم؟!»: «اَنؤمن کما آمن السّفهاء؟!» امّا خدا این پندار ابلهانه آنان را نکوهش مى کند و مى فرماید: «اینان خود کم خرد هستند؛ چرا که مگر کم خرد جز این است که چیز باارزشى را تباه مى کند و در همانحال مى پندارد که آن را نگاه داشته است؟! اینان نیز بدون ایمان و تقوا و درست اندیشى، گمان مى برند که باایمان و راه یافته اند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
14) و اذا لقواالَّذین آمنوا قالوا آمنّا»
منافقان آنگاه که ایمان آوردگان را مى دیدند، چنین وانمود مى کردند که از آنان هستند؛ و مى گفتند: «ما نیز بسان شما به خدا و پیامبر و آنچه فرود آمده است، ایمان آوردیم». امّا هنگامى که در نهان با یاران شیطان صفت خویش خلوت مى کردند، مى گفتند: «ما هماره با شما خواهیم بود؛ و یاران پیامبر را به باد استهزا گرفته ایم».
ابن عبّاس مى گوید: منظور از یاران شیطان صفت، سردمداران آنان است.
و برخى نیز گفته اند: مقصود گروهى از یهودیان هستند که اینان مزدورشان بودند.
و از حضرت باقر(ع) نقل کرده اند که منظور، کاهنان - یعنى رهبران جاه طلب مذهبى - هستند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
15) «اللَّه یستهزئُ بهم...»
درمورد این آیه شریفه که خدا آنان را مسخره مى کند، دیدگاهها متفاوت است:
1. کیفر تمسخر آنان
بعضى معتقدند که خدا آنان را به سبب تمسخرشان کیفر مى کند، و از این کیفر، با اصطلاح «استهزا» یاد شده است؛ چرا که در فرهنگ عرب، جزاى هر عملى را به همان نام ذکر مى کنند. در قرآن نیز آمده است که:
«وَ جَزاؤُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلَها ...»(69)
و کیفر بدى، مانند آن، بدى خواهد بود...
این سخن، بى ربط نیست، چراکه کیفر وقتى عادلانه باشد، بد نیست؛ امّا عنوان آن در اینجا مانند خود گناه، واژه «بد» است.
آیه شریفه زیر نیز بسان آیه گذشته، کیفر «عقوبت» را همان «عقوبت» نامیده است:
وَ اِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ...»(70)
اگر عقوبت کردید، همانگونه که عقوبت شده اید، [عنصر متجاوز را] به عقوبت برسانید...
در اشعار عرب نیز نظیر این مورد، بسیار آمده است.
2. نکوهش منافقان
خدا آنان را براى این کارشان نکوهش مى کند. در فرهنگ عرب نیز بسیار اتّفاق مى افتد که واژه اى را بجاى واژه دیگر که از جهت معنى به آن نزدیک است، بکار مى برند.
3. عذاب و نابودى آنان
ابن عبّاس مى گوید:
معناى آیه شریفه این است که خدا به منافقان نعمت مى دهد و آنان مى پندارند که این نعمت و بخشایش، پاداش کردار آنان است؛ درحالیکه خداوند تنها به این جهت به آنان نعمت مى بخشد که در کردار ظالمانه و زشت خود بمانند و درنتیجه به نگونسارى دنیا و عذاب آخرت گرفتار آیند. آرى؛ از این رو به این نعمت دهى تمسخر گفته شده است که ظاهر آن نعمت، و حقیقت آن کشاندن منافقان به نابودى و کیفرى است که با عملکرد زشت خویش درخور آن شده اند.
4. در این جهان بسان مردم باایمان امّا ...
خداوند منافقان را به دلیل اظهار ایمان در این جهان، در مقررّات ارث، نکاح، دفن و مشابه آن، همردیف مسلمانان قرار داده است امّا به سبب نفاق و کفر درونى، در جهان دیگر، آنان را همانند کفرگرایان عذاب خواهد کرد؛ و این دو شیوه برخورد با آنان در دنیا و آخرت بسان تمسخر آنان است.
5. در دوزخ ...
ابن عبّاس مى گوید:
در روز رستاخیز، هنگامى که منافقان وارد دوزخ مى شوند و درمیان شعله هاى سوزان آتش قرار مى گیرند و راه نجاتى نمى یابند، بناگاه درى به سوى بهشت براى آنان گشوده مى شود و آنان بدان سو هجوم مى برند؛ امّا با نزدیک شدن به آن، در بسته مى شود؛ آنگاه در دیگرى نمایان مى شود و باز هم پس از هجوم آنان، بسته مى شود؛ و همینطور خداوند آنان را به مسخره مى گیرد و مردم باایمان به آنان مى خندند. قرآن مى فرماید:
«فَالْیَوْمَ الَّذینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفّارِ یَضْحَکُونَ.»(71)
امّا امروز مؤمنان هستند که به کافران مى خندند.
با ترسیم دیدگاههاى پنجگانه درمورد این آیه شریفه روشن شد که منظور از اینکه خدا آنان را مسخره مى کند، چیست. گفتنى است که تمامى این وجوه را مى توان در تفسیر آیاتى نظیر این آیه شریفه مدّ نظر قرار داد؛ ازجمله در آیاتى چون: «... وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُاللَّهُ ...»(72) و یا «...یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ ...»(73) که هر دو درمورد منافقان نازل شده است.
«و یمدّهم فى طغیانهم یعمهون»
درخصوص این فراز از آیه شریفه که خداوند چگونه آنان را در طغیانشان کمک مى کند، دو دیدگاه ارائه شده است:
1. خدا به آنان قدرت، امکانات و فرصت مى دهد تا شاید به خود آیند و ایمان آورند؛ امّا آنان همچنان با لجاجت و تعصّب، بر کفر خویش پاى مى فشارند و با حق مى ستیزند.
2. خداوند منافقان را از همه نعمتهاى معنوى - ازقبیل بینش درونى، روشنایى، صفاى دل و وسعت نظر، که به ایمان آوردگان ارزانى داشته - محروم مى سازد تا همچنان در دریاى سهمگین سرگردانى و حیرت غوطه ور باشند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
16) «اولئک الَّذین اشترواالضّلالة»
اینان همان کسانى هستند که گمراهى را به بهاى هدایت خریدند
ابن عبّاس در روشنگرى آیه مى گوید: منظور این است که اینان گمراهى را درپیش گرفتند و هدایت را از کف دادند و این دو را با هم مبادله کردند.
یک پرسش: در اینجا این پرسش مطرح مى شود که داد و ستد و مبادله هنگامى درست است که منافقان ایمان و هدایت را داشته باشند و آنگاه آن را دربرابر گمراهى و کفر ازدست بدهند؛ درصورتیکه چنین نیست، چرا که آنان هرگز ایمان نیاوردند. با این بیان، معناى آیه چیست؟
پاسخ: در پاسخ این پرسش، جوابهاى ارائه شده عبارتند از:
1. منظور از واژه «اشتروا» در این آیه، خرید و فروش واقعى نیست؛ بلکه معناى ظاهرى آن در گزینش و دوستى مورد نظر است؛ چرا که خریدار هنگامى کالایى را انتخاب مى کند که آن را دوست داشته باشد؛ و اینان نیز به دلیل دوست داشتن کفر و گمراهى، آن را برگزیدند و از گزینش راه ایمان و هدایت بازماندند.
2. عدّه اى معتقدند که این ایمان، همان توحید گرایى و خداجویى فطرى است که در اعماق جان هر انسانى دمیده شده است و اینان آن نعمت گرانبها را با گمراهى مبادله کردند.
3. و برخى نیز برآنند که: منافقان پیش از برانگیخته شدن پیامبر (ص)، در کتابهاى آسمانى پیشین خوانده بودند که چنین دین و پیامبرى خواهد آمد و به همین جهت به آن ایمان آورده بودند؛ امّا پس از بعثت دگرگونساز پیامبر (ص)، از ایمان مجدّد به حق سرباز زدند و راه سرکشى و گمراهى را درپیش گرفتند، تو گویى ایمان پیشین خود را با کفر و کینه توزى مبادله کردند.
«فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین»
اینان در این داد و ستد خود، سودى نکردند و راه یافته نبودند
آرى؛ یاران درست اندیش و شایسته کردار پیامبر (ص)، در داد و ستد خویش سود کردند و به سوى حق و عدالت و خشنودى خدا و بهشت پرطراوت و زیباى او راه گشودند؛ امّا اینان راه نیافتند و زیان کردند... و چه زیان وحشتناکى!! چرا که ممکن است تاجرى در کار تجارت خود سود نبرد، امّا راه هدایت را درپیش گیرد و در زندگى گمراه نشود، لیکن اینان نه سود بردند و نه راه حق و عدالت و ایمان را یافتند؛ و درست به همین جهت است که قرآن درمورد آنان مى فرماید: «و ما کانوا مهتدین» (و راه یافته [هم ] نبودند).
یک پرسش: مى دانیم که مفهوم سودنبردن در تجارت آن است که سرمایه تاجر مى ماند و سود نمى دهد؛ درحالیکه در این آیه شریفه مى بینیم نه تنها سودى عاید منافقان نشد، سرمایه اصلى خود را نیز ازکف دادند. پس، این چگونه داد و ستد و تجارتى است؟
پاسخ: در آیاتى که گذشت، روشن شد که گمراهى و هدایت دربرابر هم قرار گرفته اند؛ و این نشانگر آن است که منافقان درصدد بودند از هر راه و با هر وسیله اى به سود دست یابند، امّا براثر بداندیشى و عملکرد نادرست، نه تنها سودى نبردند که سرمایه ایمان و هدایت را نیز به همراه سرمایه وجودى خود از کف دادند.
همچنین از مقایسه حال و روز آنان با ایمان آوردگان مى توان به این نتیجه رسید که ایمان آوردگان ایمان و هدایت را برگزیدند و سود این جهان و جهان دیگر را از آنِ خود ساختند؛ امّا آنان با گزینش گمراهى، نه تنها سودى نبردند که یکسره باختند و زیان جبران ناپذیرى بر آنان وارد آمد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کشاف
10) و استعمال المرض فی القلب یجوز أن یکون حقیقة و مجازا، فالحقیقة أن یراد الالم کما تقول : فی جوفه مرض . و المجاز أن یستعار لبعض أعراض القلب ، کسوء الاعتقاد، و الغل ، و الحسد و المیل إلی المعاصی ، و العزم علیها، و استشعار الهوی ، و الجبن ، و الضعف ، و غیر ذلک مما هو فساد و آفة شبیهة بالمرض کما استعیرت الصحة و السلامة فی نقائض ذلک . و المراد به هنا ما فی قلوبهم من سوء الاعتقاد و الکفر، أو من الغل و الحسد و البغضاء، لان صدورهم کانت تغلی علی رسول الله صلی الله علیه و سلم و المؤمنین غلا و حنقا و یبغضونهم البغضاء التی و صفها الله تعالی فی قوله : (قد بدت البغضاء من أفواههم و ما تخفی صدورهم أکبر) و یتحرقون علیهم حسدا (إن تمسسکم حسنة تسؤهم ) و ناهیک مما کان من ابن أبی و قول سعدبن عبادة لرسول الله صلی الله علیه و سلم : "اعف عنه یا رسول الله واصفح ، فوالله لقد أعطاک الله الذی أعطاک ، و لقد اصطلح أهل هذه البحیرة أن یعصبوه بالعصابة فلما رد الله ذلک بالحق الذی أعطاکه شرق بذلک ". أویراد ما تداخل قلوبهم من الضعف و الجبن و الخور، لان قلوبهم کانت قویة، إما لقوة طمعهم فیما کانوا یتحدثون به : أن ریح الاسلام تهب حینا ثم تسکن ولواءه یخفق أیاما ثم یقر، فضعفت حین ملکها الیأس عند إنزال الله علی رسوله النصر و إظهار دین الحق علی الدین کله . و إما لجراءتهم و جسارتهم فی الحروب فضعفت جبنا و خورا حین قذف الله فی قلوبهم الرعب و شاهدوا شوکة المسلمین و إمداد الله لهم بالملائکة. قال رسول الله صلی الله علیه و سلم : "نصرت بالرعب مسیرة شهر". و معنی زیادة الله إیاهم مرضا أنه کلما أنزل علی رسوله الوحی فسمعوه کفروا به فازدادوا کفرا إلی کفرهم ، فکأن الله هو الذی زادهم ما ازدادوه إسنادا للفعل إلی المسبب له ، کما أسنده إلی السورة فی قوله : (فزادتهم رجسا إلی رجسهم ) لکونها سببا. أو کلما زاد رسوله نصرة و تبسطا فی البلاد و نقصا من أطراف الارض ازدادوا حسدا و غلا و بعضا و ازدادت قلوبهم ضعفا و قلة طمع فیما عقدوا به رجاءهم وجبنا و خورا. و یحتمل أن یراد بزیادة المرض الطبع . و قرأ أبو عمرو فی روایة الاصمعی : مرض ، و مرضا، بسکون الراء: یقال ألم فهو (ألیم ) کوجع فهو و جیع و وصف العذاب به نحو قوله : * تحیة بینهم ضرب وجیع * و هذا علی طریقة قولهم : جد جده . و الالم فی الحقیقة للمؤلم کما أن الجد للجاد. و المراد بکذبهم قولهم آمنا بالله و بالیوم الاخر. و فیه رمز إلی قبح الکذب و سماجته ، و تخییل أن العذاب الالیم لاحق بهم من أجل کذبهم . و نحوه قوله تعالی : ( مما خطیَتهم أغرقوا) و القوم کفرة. و إنما خصت الخطیَت استعظاما لها و تنفیرا عن ارتکابها. و الکذب : الاخبار عن الشی ء علی خلاف ماهو به وهو قبیح کله . و أماما یروی عن إبراهیم علیه السلام أنه کذب ثلاث کذبات ، فالمراد التعریض . ولکن لما کانت صورته صورة الکذب سمی به . و عن أبی بکر رضی الله عنه و روی مرفوعا: "إیاکم و الکذب فإنه مجانب للایمان " و قری ، یکذبون ، من کذبه الذی هو نقیض صدقه ، أو من کذب الذی هو مبالغة فی کذب ، کما بولغ فی صدق فقیل : صدق . و نظیرهما: بان الشی ء و بین ، و قلص الثوب و قلص . أو بمعنی الکثرة کقولهم : موتت البهائم ، و برکت الابل ، أو من قولهم : کذب الوحشی إذا جری شوطا ثم وقف لینظر ما وراءه ، لان المنافق متوقف متردد فی أمره ، و لذلک قیل له مذبذب . و قال علیه السلام : "مثل المنافق کمثل الشاة العائرة بین الغنمین ، تعیر إلی هذه مرة و إلی هذه مرة
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
11) و إذا قیل لهم ) معطوف علی یکذبون . و یجوز أن یعطف علی (یقول آمنا) لانک لو قلت : و من الناس من إذا قیل لهم لاتفسدوا، کان صحیحا، و الاول أوجه . و الفساد: خروج الشی ء عن حال استقامته و کونه منتفعا به ، و نقیضه ، الصلاح ، و هو الحصول علی الحالة المستقیمة النافعة. و الفساد فی الارض : هیج الحروب و الفتن ، لان فی ذلک فساد ما فی الارض و انتفاء الاستقامة عن أحوال الناس و الزروع و المنافع الدینیة و الدنیویة. قال الله تعالی : (و إذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل )، (أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء). و منه قیل لحرب کانت بین طی ء: حرب الفساد. و کان فساد المنافقین فی الارض أنهم کانوا یمایلون الکفار و یمالئونهم علی المسلمین بإفشاء أسرارهم إلیهم و إغرائهم علیهم ، و ذلک مما یؤدی إلی هیج الفتن بینهم ، فلما کان ذلک من صنیعهم مؤدیا إلی الفساد قیل لهم : لاتفسدوا، کما تقول للرجل : لاتقتل نفسک بیدک ، و لاتلق نفسک فی النار، إذا أقدم علی ما هذه عاقبتة. و "إنما" لقصر الحکم علی شی ء، کقولک : إنما ینطق زید، أو لقصر الشی ء علی حکم کقولک : إنما زید کاتب . و معنی (إنما نحن مصلحون ) أن صفة المصلحین خلصت لهم و تمحضت من غیر شائبة قادح فیها من وجه من وجوه الفساد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
12) و (ألا) مرکبة من همزة الاستفهام و حرف النفی ، لاعطاء معنی التنبیه علی تحقق مابعدها، و الاستفهام إذا دخل علی النفی أفاد تحقیقا کقوله ، (ألیس ذلک بقادر) ؟ و لکونها فی هذا المنصب من التحقیق ، لاتکاد تقع الجملة بعدها إلا مصدرة بنحو ما یتلقی به القسم . و أختها التی هی "أما" من مقدمات الیمین و طلائعها: * أما والذی لایعلم الغیب غیره * * أما والذی أبکی و أضحک * رد الله ماادعوه من الانتظام فی جملة المصلحین أبلغ رد و أدله علی سخط عظیم ، و المبالغة فیه من جهة الاستئناف و ما فی کلتا الکلمتین ألا. و إن من التأکیدین و تعریف الخبر و توسیط الفصل . و قوله : (لا یشعرون ) أتوهم فی النصیحة من وجهین : أحدهما تقبیح ما کانوا علیه لبعده من الصواب و جره إلی الفساد و الفتنة. و الثانی : تبصیرهم الطریق الاسد من اتباع ذوی الاحلام ، و دخولهم فی عدادهم ، فکان من جوابهم أن سفهوهم لفرط سفههم ، و جهلوهم لتمادی جهلهم . و فی ذلک تسلیة للعالم مما یلقی من الجهلة. فإن قلت : کیف صح أن یسند "قیل " إلی "لاتفسدوا، و آمنوا" و إسناد الفعل إلی الفعل مما لا یصح ؟ قلت : الذی لایصح هو إسناد الفعل إلی معنی الفعل ، و هذا إسناد له إلی لفظه ، کأنه قیل : و إذا قیل لهم هذا القول و هذا الکلام . فهو نحو قولک : "ألف " ضرب من ثلاثة أحرف . و منه : زعموا مطیة الکذب
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
14) و یقال لقیته و لاقیته إذا استقبلته قریبا منه ، وهو جاری ملاقی و مراوقی . و قرأ أبوحنیفة: و إذا لاقوا. و خلوت بفلان و إلیه ، إذا انفردت معه . و یجوز أن یکون من "خلا" بمعنی : مضی ، و خلاک ذم : أی عداک و مضی عنک . و منه : القرون الخالیة، و من "خلوت به " إذا سخرت منه وهو من قولک : خلا فلان بعرض فلان یعبث به . و معناه : و إذا أنهوا السخریة بالمؤمنین إلی شیاطینهم و حدثوهم بها. کما تقول : أحمد إلیک فلانا، و أذمه إلیک . و شیاطینهم : الذین ماثلوا الشیاطین فی تمردهم . و قد جعل سیبویه نون الشیطان فی موضع من کتابه أصلیة، و فی آخر زائدة. و الدلیل علی أصالتها قولهم : تشیطن ، و اشتقاقه من "شطن " إذا بعد، لبعده من الصلاح و الخیر. و من "شاط" إذا بطل إذا جعلت نونه زائدة. و من أسمائه الباطل . (إنا معکم ) إنا مصاحبوکم و موافقوکم علی دینکم . فإن قلت : لم کانت مخاطبتهم المؤمنین بالجملة الفعلیة، و شیاطینهم بالاسمیة محققة بأن ؟ قلت : لیس ما خاطبوا به المؤمنین جدیرا بأقوی الکلامین و أوکدهما، لانهم فی ادعاء حدوث الایمان منهم و نشئه من قبلهم ، لا فی ادعاء أنهم أوحدیون فی الایمان غیر مشقوق فیه غبارهم ، و ذلک إما لان أنفسهم لاتساعدهم علیه ، إذ لیس لهم من عقائدهم باعث و محرک ، و هکذا کل قول لم یصدر عن أریحیة و صدق رغبة و اعتقاد. و إما لانه لایروج عنهم لو قالوه علی لفظ التوکید و المبالغة. و کیف یقولونه و یطمعون فی رواجه و هم بین ظهرانی المهاجرین و الانصار الذین مثلهم فی التوراة و الانجیل . ألا تری إلی حکایة الله قول المؤمنین : (ربنا إننا آمنا). و أما مخاطبة إخوانهم ، فهم فیما أخبروا به عن أنفسهم من الثبات علی الیهودیة و القرار علی اعتقاد الکفر، و البعد من أن یزلوا عنه علی صدق رغبة و وفور نشاط و ارتیاح للتکلم به ، و ما قالوه من ذلک فهو رائج عنهم متقبل منهم ، فکان مظنة للتحقیق و مئنة للتوکید. فإن قلت : أنی تعلق قوله : (إنما نحن مستهزئون ) بقوله (إنا معکم ) قلت : هو توکید له ، لان قوله (إنا معکم ) معناه الثبات علی الیهودیة. و قوله : (إنما نحن مستهزئون ) رد للاسلام و دفع له منهم ، لان المستهزی بالشی ء المستخف به منکر له و دافع لکونه معتدا به ، و دفع نقیض الشی ء تأکید لثباته أو بدل منه ، لان من حقر الاسلام فقد عظم الکفر. أو استئناف ، کأنهم اعترضوا علیهم حین قالوا لهم : (إنا معکم )، فقالوا: فما بالکم إن صح أنکم معنا توافقون أهل الاسلام فقالوا: إنما نحن مستهزئون . و الاستهزاء: السخریة و الاستخفاف ، و أصل الباب الخفة من الهزء و هو القتل السریع و هزأ یهزأ: مات علی المکان . عن بعض العرب : مشیت فلغبت فظننت لاهزأن علی مکانی . و ناقته تهزأ به : أی تسرع و تخف . فإن قلت : لایجوز الاستهزاء علی الله تعالی ، لانه متعال عن القبیح ، و السخریة من باب العیب و الجهل . ألا تری إلی قوله : (قالوا أتتخذنا هزؤا قال أعوذ بالله أن أکون من الجاهلین )، فما معنی استهزائه بهم ؟ قلت : معناه إنزال الهوان و الحقارة بهم ، لان المستهزی غرضه الذی یرمیه هو طلب الخفة و الزرایة ممن یهزأ به ، و إدخال الهوان و الحقارة علیه ، و الاشتقاق کما ذکرنا شاهد لذلک . و قد کثر التهکم فی کلام الله تعالی بالکفرة. و المراد به تحقیر شأنهم و ازدراء أمرهم ، والدلالة علی أن مذاهبهم حقیقة بأن یسخر منها الساخرون و یضحک الضاحکون . و یجوز أن یراد به ما مر فی (یخادعون ) من أنه یجری علیهم أحکام المسلمین فی الظاهر، و هو مبطن بادخار ما یراد بهم ، و قیل : سمی جزاء الاستهزاء باسمه کقوله : (و جزاء سیئة سیئة مثلها)، (فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
15) فإن قلت : کیف ابتدی ء قوله : (الله یستهزی ء بهم ) ولم یعطف علی الکلام قبله . قلت : هو استئناف فی غایة الجزالة و الفخامة. وفیه أن الله عز و جل هو الذی یستهزی ء بهم الاستهزاء الابلغ ، الذی لیس استهزاؤهم إلیه باستهزاء و لا یؤبه له فی مقابلته ، لما ینزل بهم من النکال و یحل بهم من الهوان و الذل . و فیه أن الله هو الذی یتولی الاستهزاء بهم انتقاما للمؤمنین ، و لا یحوج المؤمنین أن یعارضوهم باستهزاء مثله . فان قلت : فهلا قیل الله مستهزی بهم لیکون طبقا لقوله (إنما نحن مستهزئون ) قلت : لان (یستهزی ) یفید حدوث الاستهزاء و تجدده وقتا بعد وقت ، و هکذا کانت نکایات الله فیهم و بلایاه النازلة بهم (أولا یرون أنهم یفتنون فی کل عام مرة أو مرتین ) و ما کانوا یخلون فی أکثر أوقاتهم من تهتک أستار و تکشف أسرار، و نزول فی شأنهم و استشعار حذر من أن ینزل فیهم (یحذر المنافقون أن تنزل علیهم سورة تنبئهم بما فی قلوبهم )، (قل استهزئوا إن الله مخرج ما تحذرون ). (و یمدهم فی طغیانهم ) من مد الجیش و أمده إذا زاده و ألحق به ما یقویه و یکثره . و کذلک مد الداوة و أمدها: زادها ما یصلحها. و مددت السرج و الارض : إذا استصلحتهما بالزیت و السماد. و مده الشیطان فی الغی و أمده : إذا واصله بالوساوس حتی یتلا حق غیه و یزداد انهماکا فیه . فإن قلت : لم زعمت أنه من المدد دون المد فی العمر و الاملاء و الامهال ؟ قلت : کفاک دلیلا علی أنه من المدد دون المد قراءة ابن کثیر و ابن محیصن : (و یمدهم )، و قراءة نافع : (و إخوانهم یمدونهم ) علی أن الذی بمعنی أمهله إنما هو مد له مع اللام کأملی له . فان قلت : فکیف جاز أن یولیهم الله مددا فی الطغیان و هو فعل الشیاطین ؟ ألا تری إلی قوله تعالی : (و إخوانهم یمدونهم فی الغی )؟ قلت : إما أن یحمل علی أنهم لما منعهم الله ألطافه التی یمنحها المؤمنین ، و خذلهم بسبب کفرهم و إصرار هم علیه ، بقیت قلوبهم بتزاید الرین و الظلمة فیها، تزاید الانشراح و النور فی قولب المؤمنین فسمی ذلک التزاید مددا. و أسند إلی الله سبحانه لانه مسبب عن فعله بهم بسبب کفرهم . و إما علی منع القسر و الالجاء و إما علی أن یسند فعل الشیطان إلی الله لانه بتمکینه و إقداره و التخلیة بینه و بین إغواء عباده .فإن قلت : فما حملهم علی تفسیر المد فی الطغیان بالامهال و موضوع اللغة کما ذکرت لا یطاوع علیه ؟ قلت : استجرهم إلی ذلک خوف الاقدام علی أن یسندوا إلی الله ما أسندوا إلی الشیاطین ولکن المعنی الصحیح ما طابقه اللفظ و شهد لصحته ، و إلا کان منه بمنزلة الاروی من النعام . و من حق مفسر کتاب الله الباهر و کلامه المعجز، أن یتعاهد فی مذاهبه بقاء النظم علی حسنه و البلاغة علی کمالها و ما وقع به التحدی سلیما من القادح ، فاذا لم یتعاهد أوضاع اللغة فهو من تعاهد النظم و البلاغة علی مراحل . و یعضد ما قلناه قول الحسن فی تفسیره : فی ضلالتهم یتمادون ، و أن هؤلاء من أهل الطبع . و الطغیان : الغلو فی الکفر، و مجاوزة الحد فی العتو. و قرأ زیدبن علی رضی الله عنه : (فی طغیانهم ) بالکسر و هما لغتان ، کلقیان و لقیان ، و غنیان و غنیان . فان قلت : أی نکتة فی إضافته الیهم ؟ قلت : فیها أن الطغیان و التمادی فی الضلالة مما اقترفته أنفسهم واجترحته أیدیهم ، و أن الله بری ء منه ردا لاعتقاد الکفرة القائلین : لو شاء الله ما أشرکنا، و نفیا لوهم من عسی یتوهم عند إسناد المد إلی ذاته لو لم یضف الطغیان الیهم لیمیط الشبه و یقلعها و یدفع فی صدر من یلحد فی صفاته . و مصداق ذلک أنه حین أسند المد إلی الشیاطین ، أطلق الغی ولم یقیده بالاضافة فی قوله : (و إخوانهم یمدونهم فی الغی ). و العمه : مثل العمی ، إلا أن العمی عام فی البصر و الرأی ، و العمه فی الرأی خاصة، وهو التحیر و التردد، لا یدری أین یتوجه . و منه قوله : بالجاهلین العمه ، أی الذین لا رأی لهم و لا درایة بالطرق . و سلک أرضا عمهاء: لا منار بها
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
16) و معنی اشتراء الضلالة بالهدی : اختیارها علیه و استبدالها به ، علی سبیل الاستعارة، لان الاشتراء فیه إعطاء بدل و أخذ آخر. و منه : أخذت بالجمة راسا أزعرا وبالثنایا الواضحات الدردرا و بالطویل العمر عمرا حیدرا کما اشتری المسلم إذ تنصرا و عن وهب : قال الله عز و جل فیما یعیب به بنی إسرائیل : "تفقهون لغیر الدین ، و تعلمون لغیر العمل ، و تبتاعون الدنیا بعمل الاخرة". فان قلت : کیف اشتروا الضلالة بالهدی و ما کانوا علی هدی ؟ قلت : جعلوا لتمکنهم منه و إعراضه لهم کأنه فی أیدیهم ، فإذا ترکوه إلی الضلالة فقد عطلوه و استبدلوها به ، و لان الدین القیم هو فطرة الله التی فطر الناس علیها، فکل من ضل فهو مستبدل خلاف الفطرة. (و الضلالة) الجور عن القصد و فقد الاهتداء. یقال : ضل منزله ، و ضل دریص نفقه فاستعیر للذهاب عن الصواب فی الدین . و الربح : الفضل علی رأس المال ، و لذلک سمی : الشف ، من قولک : أشف بعض ولده علی بعض ، إذا فضله . و لهذا علی هذا شف . و التجارة: صناعة التاجر، وهو الذی یبیع و یشتری للربح . و ناقة تاجرة: کأنها من حسنها و سمنها تبیع نفسها. و قرأ ابن أبی عبلة (تجاراتهم ). فإن قلت : کیف أسند الخسران إلی التجارة و هو لاصحابها؟ قلت : هو من الاسناد المجازی ، وهو أن یسند الفعل إلی شی ء یتلبس بالذی هو فی الحقیقة له ، کما تلبست التجارة بالمشترین . فإن قلت : هل یصح : ربح عبدک و خسرت جاریتک ، علی الاسناد المجازی ؟ قلت : نعم إذا دلت الحال . و کذلک الشرط فی صحة: رأیت أسدا، و أنت ترید المقدام ، إن لم تقم حال دالة لم یصح . فإن قلت : هب أن شراء الضلالة بالهدی وقع مجازا فی معنی الاستبدال ، فما معنی ذکر الربح و التجارة؟ کأن ثم مبایعة علی الحقیقة. قلت : هذا من الصنعة البدیعة التی تبلغ بالمجاز الذروة العلیا، وهو أن تساق کلمة مساق المجاز، ثم تقفی بأشکال لها و أخوات ، إذا تلاحقن لم تر کلاما أحسن منه دیباجة و أکثر ماء ورونقا، و هو المجاز المرشح . و ذلک نحو قول العرب فی البلید: کأن أذنی قلبه خطلا، و إن جعلوه کالحمار، ثم رشحوا ذلک روما لتحقیق البلادة، فادعوا لقلبه أذنین ، وادعوا لهما الخطل ، لیمثلوا البلادة تمثیلا یلحقها ببلادة الحمار مشاهدة معاینة. و نحوه : و لما رأیت النسر عز ابن دأیة و عشش فی و کریه جاش له صدری لما شبه الشیب بالنسر، والشعر الفاحم بالغراب ، أتبعه ذکر التعشیش و الوکر. و نحوه قول بعض فتاکهم فی أمه : فما أم الردین و إن أدلت بعالمة بأخلاق الکرام إذا الشیطان قصع فی قفاها تنفقناه بالحبل التوام أی إذا دخل الشیطان فی قفاها استخرجناه من نافقائه بالحبل المثنی المحکم . یرید: إذا حردت و أساءت الخلق اجتهدنا فی إزالة غضبها و إماطة ما یسوء من خلقها. استعار التقصیع أولا، ثم ضم إلیه التنفق ، ثم الحبل التوام . فکذلک لما ذکر سبحانه الشراء أتبعه مایشا کله و یواخیه و ما یکمل و یتم بانضمامه إلیه ، تمثیلا لخسارهم و تصویرا لحقیقته . فإن قلت : فما معنی قوله (فما ربحت تجارتهم و ماکانوا مهتدین )؟ قلت : معناه أن الذی یطلبه التجار فی متصرفاتهم شیئان : سلامة رأس المال ، و الربح . و هؤلاء قد أضاعوا الطلبتین معا، لان رأس مالهم کان هو الهدی ، فلم یبق لهم مع الضلالة. و حین لم یبق فی أیدیهم إلا الضلالة، لم یوصفوا بإصابة الربح . و إن ظفروا بما ظفروا به من الاغراض الدنیویة، لان الضال خاسر دامر، و لانه لایقال لمن لم یسلم له رأس ماله : قد ربح ، و ما کانوا مهتدین لطرق التجارة کما یکون التجار المتصرفون العالمون بما یربح فیه و یخسر
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
اثنی عشری
9) یُخادِعُونَ اللَّهَ: مکر مىکنند خدا را به حسب صورت و گمان باطل خود که اظهار ایمان کنند و مخفى نمایند کفر را، وَ الَّذِینَ آمَنُوا: و مکر و خدعه نمایند با اهل ایمان که گویند ما به خدا و پیغمبر ایمان آوردهایم، لکن حیله و مکر مىکردند به اقوال خود به مؤمنان که ما ایمان آوردیم و به افعال خود که در مسجد پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به نماز حاضر مىشدند تا خود را در انظار مردم مؤمن نشان دهند. حق تعالى در باره آنها فرماید: وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ: و فریب ندهند حقیقتا به این رویّه مگر نفس خودشان را؛ زیرا نتیجه و بال خدعه آنها که عذاب عظیم و عقاب الیم است، به خودشان برگردد نه بر غیر. وَ ما یَشْعُرُونَ: و ادراک نمىکنند که نتیجه و خاتمه جزاى این عمل به خود آنها عائد شود و فرط غفلت و زیادتى ملعنت، مانع حواس آنها گردیده که ادراک نمىکنند. این کار گذشته از مسئولیت، خلاف وظیفه انسانیت است.
در تفسیر برهان و عیاشى از حضرت صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش سؤال شد: در چه چیز است نجات فرداى قیامت؟ فرمود: نجات در اینست که خدعه نکنید خدا را، پس جزاى خدعه به شما برگردد؛ زیرا هرکه خدعه نماید با خدا، منخلع سازد از او ایمان را، در این حال نفس او را فریب دهد، اگر تعقل کند دریابد آن را. عرض کردند: چگونه خدعه نماید با خدا؟ فرمود: عمل کند به آنچه خداوند عز و جل امر فرموده، پس قصدش به آن، غیر خدا باشد. پس اندیشه نمائید خدا را و بپرهیزید از ریا؛ زیرا شرک به خدا باشد. به درستى که ریا کننده خوانده شود روز قیامت به چهار اسم: یا کافر، یا فاجر، یا غادر، یا خاسر، حبط گردید عمل تو، و باطل شد اجر تو، نجاتى نیست براى تو، پس بخواه اجر خود را از کسى که عمل براى او نمودى «1».
تبصره: علماء اخلاق فرمودهاند: هر موجودى در عالم خلقتش خاصهاى دارد و خاصه انسانى نفس ناطقه است براى ستایش و پرستش خالق خود.
پس اگر آن ادراک را در محل خود صرف ننمود، از وصف انسانیت خارج و داخل در مرتبه بهیمیت شود. چنانچه تدارک نکرد، یعنى نفس را عودت نداد به معارف حقه و طاعت الهیه، کم کم تنزل نموده تا به مرتبه نبات و جماد و در زمره «ما یشعرون» محسوب خواهد شد. و علاج آن ممکن است به درک فضائل و ترک رذائل که در این باب کتابهاى اخلاق مدون گردیده.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
10) فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ «10»
فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ: در قلبهاى آنها که محل اعتقاد است، مرض نفاق و حسد به مؤمنین و شک رسوخ یافته، به سوء اختیار آنان؛فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً: پس زیاد فرمود ایشان را خداى تعالى بیمارى، یعنى غم و غصه آنها را زیاد فرمود به سبب تقویت امر پیغمبر خود و علوّ شأن اسلام و قرآن؛ زیرا هرچه شئونات رسول خود را ظاهر فرمود، مرض قلبى منافقین زیادتر شد، و چون سبب زیادتى مرض آنها که تقویت و ظهور شوکت اسلام است از جانب خدا باشد، لذا مجازا اسناد به خدا داده شده.
تبصره: مراد به مرض قلبى، کفر باطنى مىباشد. یعنى همچنانکه طبیعت به سبب مرض از حالت طبیعى خود منحرف شود، این منافقین هم به واسطه کفر باطنى از حالت طبیعیه که فطرت اسلام است منحرف گشته، به مرض نفاق مبتلا شدهاند. پس حق تعالى نفاق آنها را زیاد گردانید، به این وجه که هرچند حجج و آیات بیشتر ظاهر مىنمود، کفر و نفاق آنها زیادتر مىشد؛ و چون ازدیاد نفاق نزد زیادتى آیات الهیه است، لذا اسناد ازدیاد به او- سبحانه- واقع شده، بر سبیل مجاز نه حقیقت. یا قلوب آنان مشحون به حزن و اندوه است، به سبب ظهور فضایح ایشان به نزول قرآن. پس خداى تعالى زیاد گردانید مرض آنان را که حزن و اندوه است، به سبب کثرت اخبار به قبایح و فضایح ایشان به حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم.
وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ: و براى ایشان است عذابى دردناک که آتش جهنم باشد، بِما کانُوا یَکْذِبُونَ: به سبب آنچه بودند که دروغ مىگفتند به مؤمنان، از دعوى اسلام و ایمان در گفتار و کتمان کفر در نهان.
تنبیه: چنانچه بدن انسانى دو حالت دارد: یکى صحت و دیگرى مرض؛ همچنین قلب انسانى که عبارت باشد از لطیفه ربّانیه و ناطقه قدسیه، دو حالت دارد: یکى صحت یعنى ملزم شدن به معتقدات حقه ایمانیه؛ و دیگر مرض یعنى اعتقاد نداشتن به اصول اسلامیه. و منشأ افعال صادره انسانى از خیر و شر قلب مىباشد؛ چنانچه در کتاب خصال از حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مروى است که فرمود: فى الانسان مضغة اذا هى سلمت و صحّت سلم بها سایر الجسد فاذا سقمت الجسد و فسد و هى القلب «1». یعنى: در انسان پاره گوشتى است، هرگاه او سالم و صحیح شد سالم شود سایر جسد؛ و اگر مریض شود، به سبب او سایر جسد و قلب او مریض مىباشد. و مسلم است نزد عاقل که مرض قلبى کفر و نفاق و سوء اعتقاد و اخلاق رذیله اقوى و اشدّ است ضرر آن از مرض جسدى؛ زیرا امراض جسدى چنانچه معالجه نشود منجر به هلاک دنیوى گردد، و لکن امراض قلبیه موجب هلاکت اخروى و عذاب الیم خواهد شد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
12) أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ «12»
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ: آگاه باشید اى مؤمنان به درستى که منافقان، ایشانند فساد کنندگان. و از جمله فساد تولید حرب و فتنه به خدعه با مؤمنان و اعانت کفار بر ایشان و افشاى اسرار مسلمانان نزد اشراروهمچنین تجرّى در معاصى و اهانت به دین موجب فساد است، زیرا اخلال به شرایع حقّه و اعراض از آن، سبب هرج و مرج و اختلال نظام عالم خواهد بود. پس این جماعت مفسد هستند، وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ: و لکن نمىیابند و درک نمىکنند و نمىدانند که عمل آنها بر وجه صلاح نیست، به جهت عدم تفکر در آیات بیّنه و حجج واضحه؛ و اگر به دیده بصیرت فساد آن را مىدانستند، هر آینه این گونه اعمال از آنها صادر نشدى و به اصلاح افعال خود مىکوشیدند.
تبصره: این مطلب محقق شده که آیات قرآنى اعتبار به عموم لفظ است نه خصوص سبب؛ یعنى مصداق آن در هر عصر و زمانى موجود شد، حکم طارى شود. بنابراین مسلمان متدیّن متّقى باید نهایت احتیاط را از دست ندهد، چه بسا شود جماعتى امرى را به نظریات خود خیر و صلاح و طاعت دانند و حال آنکه به نظر عاقبت اندیشى اشخاص فطن، مورد فساد است.
چنانچه مشاهده مىشود قسمتى از امورات غیر مشروعه به وجهه صلاح عملى شود، و لکن عاقبت آن وخیم است؛ وقتى خیرخواهان حقیقى به آنها گویند اینگونه امور بالاخره باعث فساد اخلاقى و اختلال نظام اجتماعى و مخالفت دینى خواهد بود، جواب دهند ما صلاح و خیر را منظور داریم. آیه شریفه ابلاغ فرماید: آگاه باشید به درستى که ایشانند فسادکنندگان، و لکن ادراک و شعور آن را ندارند که دریابند. و قول سلمان فارسى نیز مؤید مىباشد. در مجمع، طبرسى نقل نموده که سلمان فارسى- رضى اللّه عنه- فرموده: اهل این آیه هنوز بوجود نیامدهاند. مراد آنست که اهل این آیه منحصر نبوده به جماعتى که در آن زمان بودند، بلکه شامل جماعت دیگر هست که بعد از این پیدا شوند «1».
نکته: آیه شریفه رد دعوى آنها است به ابلغ رد، به جهت آنکه دو حرف تأکید در صدر آن واقع شده، یکى «الّا» که موضوع است به جهت تنبیه برتحقیق آنچه بعد از آنست؛ زیرا همزه استفهامیه براى انکار و چون بر نفى داخل شد، افاده تحقیق، و نفى در نفى موجب اثبات و ایجاب است و لذا جمله بعد از آن واقع نشود مگر آنکه مصدر باشد. تأکید دوم انّ که مثبت نسبت و محقق باشد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
13) وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ «13»
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا: وقتى گفته شود مر منافقان را که ایمان آورید و تصدیق کنید پیغمبر را به اعتقاد قلبى، کَما آمَنَ النَّاسُ: همچنانکه ایمان آوردهاند مؤمنین به اخلاص و حسن عقیده، و از شوائب نفاق محترز گردیده؛ قالُوا أَ نُؤْمِنُ: گویند منافقین در جواب آیا ایمان آوریم، کَما آمَنَ السُّفَهاءُ: چنانچه ایمان آوردهاند بىخردان و کم عقلان؟! (استفهام، انکارى است، یعنى هرگز ایمان نیاوریم، چنانکه سفهاء ایمان آوردهاند.) حق تعالى تکذیب و رد قول آنها فرمود به اینکه: أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ: آگاه باشید و بدانید اى مؤمنان مصدّق! به درستى که منافقان ایشانند بىخردان و کم عقلان، نه مؤمنان؛ زیرا سفیه کسى است که به واسطه کمى معرفت و نقصان عقل و خفت رأى، جلب مضرّات و دفع منافع نماید؛ و چون منافقان، عصیان را طاعت و کفر را موجب تقرب به خدا دانسته و این عین خسران و سبکى عقل است، پس حقیقة سفیه و جاهل آنها هستند. وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ: و لکن نمىدانند که جاهلند. این فرمایش مبالغه است در جهل آنها، زیرا جهل بر دو قسم است: قسم اول- آنکه جاهل باشد، لکن معترف و متوقف است بر جهل خود. در این صورت ممکن است بعض آیات و مواعظ او را نفع بخشد و بالاخره مهتدى شود.
قسمت دوم- جهل مرکب است، یعنى شخصى جاهل عالم به جهل خود
نباشد و ارشاد و هدایت و بیانات حقه علمیه را رد نموده ابدا تدبر و تفهمى نیابد، و مادام العمر به سفاحت و نادانى باقى ماند، و این اعظم و اقبح از مرتبه اول است.
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکّب أبد الدّهر بماند
در کتاب کافى در فرمایش حضرت موسى الکاظم علیه السلام به هشام فرماید: یا هشام من سلّط ثلاثا على ثلاث فکانّما اعان على هدم عقله، من اظلم نور تفکرّه بطول امله و محى طرائف حکمته بفضول کلامه و اطفأ نور عبرته بشهوات نفسه فکانّما اعان على هدم عقله و من هدم عقله افسد علیه دینه و دنیاه «1». یعنى: اى هشام! هرکه مسلط سازد سه چیز را بر سه چیز، پس کمک نموده بر خرابى عقلش: هرکه تاریک کند نور فکر خود را به درازى آرزو، و محو نماید لطایف حکمت خود را به زیادى کلام، و خاموش سازد نور عبرت خود را به شهوات نفس خود؛ پس به درستى که کمک نموده بر ویرانى عقل خود، و هرکه منهدم شود عقل او فاسد نموده دین و دنیاى خود را.
علماء اخلاق فرمودهاند: عقل فیوضات عالیه مىبخشد، و انسان را وادار کند به امورى که نفع ابدى دارد، و منع نماید از چیزهائى که نفع فعلى و لکن ضرر دائمى را موجب شود؛ به شرطى که مغلوب هواى نفس و شهوات نشده باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
14) با مؤمنین ملاقات و هریک را مدح نمودند. حضرت فرمود: اى ابىّ از خدا بترس و نفاق مکن. گفت: یا ابا الحسن نسبت نفاق به ما مىدهى؟ ما هم مثل شما ایمان و تصدیق پیغمبر نمودهایم. حق تعالى به جهت تکذیب آنها و تصدیق حضرت امیر المؤمنین علیه السلام آیه شریفه را نازل فرمود:
وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا: و زمانى که ملاقات کنند منافقان با آنان که ایمان آوردهاند، قالُوا آمَنَّا: گویند ایمان آوردهایم به پیغمبر و کتاب او؛ وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ: و زمانى که خلوت کنند همکیشان خود را که در کفر و گمراهى و تکبر و خودسرى مانند شیاطین هستند، قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ: گویند از روى اعتقاد با شما هستیم در کیش و دین، إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ: اینست و جز این نیست که ما در گفتار آمنّا استهزاء و سخریه مىکنیم مؤمنان را.
ابن شهر آشوب از امام محمد باقر علیه السلام: انّها نزلت فى ثلثة لمّا قام النّبىّ صلّى اللّه علیه و آله بالولایة لأمیر المؤمنین علیه السلام اظهروا الایمان و الرّضا بذلک فلمّا خلوا باعداء امیر المؤمنین علیه السلام قالوا انّا معکم انّما نحن مستهزؤن «1».
ابن شهر آشوب از حضرت باقر علیه السلام روایت نموده تأویل آیه شریفه که نازل شد در حق آن سه نفر: اوّلى و دومى و سومى، وقتى که قیام فرمود پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به ولایت به جهت امیر المؤمنین علیه السلام، ظاهر کردند ایمان را و خشنودى به آنرا؛ پس چون خلوت با دشمنان امیر المؤمنین علیه السلام نمودند، گفتند: ما با شما هستیم، به درستى که ما استهزاء کنیم مؤمنین را.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
15) اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ «15»
اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ: خدا جزاى سخریه و استهزاء را به آنها دهد در روز قیامت.
تبصره: این مطلب ثابت شده که حق تعالى از افعال قبیح منزه و مبرّى مىباشد. بنابراین آیه شریفه به یکى از وجوه مؤوّل باشد:
اول در تفسیر برهان- حسن بن فضال از پدرش نقل نموده که از حضرت رضا علیه السلام سؤال نمودم از این آیه، فرمود: به درستى که خدا استهزاء نفرماید و لکن جزا دهد ایشان را جزاى استهزاء «1».
دوم آنکه از باب صنعت مقابله و مشاکله باشد که متکلم لفظ دوم را مثل لفظ اول بیان کند، مانند آیه جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها.
سوم آنکه از باب تسمیه لازم به اسم ملزوم باشد، یعنى خدا وارد مىسازد حقارت و خوارى استهزا را برایشان.
چهارم از باب تسمیه سبب که استهزاء است به اسم مسبّب که وبال استهزاء باشد. یعنى خدا راجع سازد و بال استهزاء را بر آنها.
در تفسیر ابو الفتوح رازى عدى بن حاتم روایت نموده که حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: روز قیامت جماعت منافقان را تمکین دهد تا در عقب مؤمنان بروند و به نور ایشان عقبات صراط را روند تا به در بهشت رسند، کمال و جمال و حور و قصور و اشجار و انهار را مشاهده کنند، بوى بهشت به مشام آنها رسد، پاى برداشته تا در بهشت گذارند، مأموران زبانیه رسیده آنها را به طرف جهنم سوق دهند و در آتش اندازند.
گویند: خدایا چون مىدانستى که اهل آتش هستیم، چرا ما را تمکیندادى تا به در آن آئیم و جمال آن را ببینیم؟ خداوند فرماید: تا دانید کجا آمدهاید و از چه واماندهاید و حسرت شما زیاد شود. این جزاى استهزائى است که در دنیا با مؤمنان نمودهاید.
وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ: و فرو مىگذارد ایشان را در سرکشى و از حد گذشتن در کفر و نفاق، یَعْمَهُونَ: در حالتى که حیران و سرگردانند از طریق حق و منهج صواب؛ یعنى به جهت تفکر و تدبر ننمودن آنها در آیات بینه و حجج هادیه، حق تعالى آنها را در گمراهى وا مىگذارد و لطف خاصه خود را در باره آنان منظور نفرماید، و این نهایت خذلان و شقاوت بنده مىباشد که پس از ارائه طریق هدایت و مذاکرات پى در پى، شخص متنبه نگردد و از گمراهى باز نایستد و بعد از اتمام حجت، خداوند او را به حال خود در گمراهى وامىگذارد که عاقبت خسران و نکال و عذاب پاداش یابد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
16) أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ «16»
أُولئِکَ: آن جماعت منافقین، الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ: کسانیند که بدل کردند و اختیار نمودند گمراهى را که کفر و نفاق و شک و هلاکت است، بِالْهُدى: بر راه راست که ایمان و یقین و علم و اخلاص و نجات باشد.
على بن ابراهیم قمى فرموده: «ضلالت» در این آیه حیرت، و «هدى» عبارت باشد از بیان، یعنى اختیار کردند حیرت و ضلالت را بر هدایت و بیان، یا اختیار نمودند کفر کسبى را بر ایمان فطرى، چنانچه در احادیث آل عصمت علیه السلام وارد شده از حضرت پیغمبر صلّى اللّه و آله: کلّ مولود یولد على الفطرة حتّى یکون ابواه یهوّدانه او ینصّرانه «1».
سید مرتضى (رحمه الله) در کتاب غرر معنى حدیث را چنین فرموده که: هر مولودى متولد شود بر خلقت دالّه بر وحدانیت الهى و بندگى او و ایمان به او، تا آنکه پدر و مادر او را یهودى و نصرانى نمایند؛ زیرا اولاد بیشتر نشو و نما کند بر مذهب پدران خود و الفت یابد به دین و کیش آنان.
بنابراین آیه شریفه اشاره است به اینکه منافقین تبدیل نمودند ایمان فطرى خدائى را به کفر کسبى خود.
فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ: پس سود نکرد تجارت ایشان، در استبدال کفر به ایمان و نفعى نبردند در این معامله که نمودند.
تفسیر برهان- از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام مروى است که در معنى آیه فرمود: فروختند دین خدا را و بدل گرفتند از آن کفر به خدا را، پس ربح ننمودند در تجارت آخرت؛ زیرا خریدند آتش و اقسام عذاب را به مقابل بهشت که مهیا بود براى ایشان اگر ایمان مىآوردند، پس راه نیافتند به حق و صواب «2».
نکته ادبیه: آیه شریفه استعاره ترشیحیه است؛ یعنى چیزى که مشاکل مشبّه به باشد براى مشبه ذکر کنند، و چون لفظ «اشترى» در معامله ایشان که مبادله است مستعمل شده، در عقب آن «تجارت» واقع شده که مشاکل با اشترى مىباشد به جهت تمثیل خسارت ایشان.
وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ: و نبودند راه یافتگان به طریق فایده تجارت، بلکه در آن تجارت سرمایه را از دست دادند، لا جرم به خسران ضلالت گرفتار شدند؛ زیرا مقصود از تجارت سلامتى سرمایه و ربح است، و منافقین این هر دو را مطلقا ضایع ساختند؛ به علت آنکه رأس المال ایشان که فطرت سلیمه و عقل صرف بود، به سوء اختیار ضلالت هر دو را باطل و محو کردندو از کمالات و ترقیات انسانى و رسیدن به سعادت جاودانى خود را محروم ساختند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر احسن الحدیث
8) وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ بِالْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ مٰا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ از این آیه تا آیۀ 20 بیان حال منافقان و گروه سوم است در این آیه منافق چنین معرفى شده که در زبان اظهار ایمان مى کند اما در باطن ایمان ندارد، على هذا منافق یک انسان دو چهره اى است که نان را به نرخ روز مى خورد و با اظهار ایمان مى خواهد به اغراض مادى خود برسد، و چون منافق را باید با اوصاف و اعمال او شناخت لذا در آیات بعدى منافقان بطور تفصیل بیان شده اند موقع نزول آیات، منافقان به تدریج در مدینه نضج مى گرفتند که ضرورى بود قرآن به حساب آنها برسد و براى مؤمنان در شناختن آنها جهت بدهد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
8) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ «8»
ترجمه
و پاره از مردم کسانى هستند که میگویند ایمان آوردیم بخدا و بروز قیامت و نیستند آنها از اهل ایمان..
تفسیر
در برهان از امام کاظم (ع) نقل فرموده که در روز عید غدیر وقتى که حضرت رسول (ص) امیر المؤمنین (ع) را بخلافت نصب فرمود که مشهور و معروف است فرمود اى- بندگان خدا نسب مرا بیان کنید مردم عرض کردند محمد بن عبد اللّه بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف پس فرمود اى مردم آیا من اولى بتصرف نیستم در نفوس شما از خود شما پس من مولاى شما هستم و صاحب اختیارى من در باره شما از خودتان بیشتر است عرض کردند بلى یا رسول اللّه پس آنحضرت نظر مبارک را بآسمان انداخت و فرمود خدایا من گواه میگیرم تو را بگفته این جماعت و سه مرتبه خدا را گواه گرفت پس فرمود همانا آگاه باشید هر کس من مولى و اولى بتصرف در او هستم پس این على (ع) مولى و اولى بتصرف در او است خدایا دوست بدار هر کس او را دوست بدارد و دشمن دار هر کس او را دشمن دارد و یارى فرما هر کس او را یارى کند و درمانده کن هر کس او را درمانده نماید پس فرمود برخیز اى ابو بکر و بیعت کن با على (ع) بامارت اهل ایمان و او برخواست و بیعت نمود پس فرمود برخیز اى عمر و بیعت کن با او بامارت اهل ایمان پس برخواست و بیعت کرد تا آنکه از نه نفر از آن جماعت باین ترتیب یک یک بیعت گرفت پس از سائر رؤساء مهاجر و انصار و همه بیعت نمودند پس از میان آنها عمر بن الخطاب برخواست و گفت به به اى پسر ابو طالب صبح کردى در اینحال که مولاى من و مولاى هر مرد مؤمن و زن مؤمنه گشتى پس مردم متفرق شدند و پیغمبر (ص) فرمود عهد و میثاق را با آنها محکم نمودم بعد از آن جمعى از متمرّدان و سرکشان آنها متفق شدند با یکدیگر که نگذارند بعد از رحلت حضرت رسول (ص) على بن ابى طالب (ع) باین مقام برسد و وانگذارند او را بحال خود و خدا آنها را میشناخت که چه قصدآنها میامدند نزد پیغمبر (ص) و میگفتند هر آینه واداشتى بر ما بخلافت محبوبترین خلق خدا را نزد خودت و نزد ما و بازداشتى ما را از آنکه براى اصلاح امور سیاسى خودمان زیر بار ظلم جباران برویم و خدا میدانست دروغ میگویند و اعتقاد ندارند و با یکدیگر متحد شدند که در عداوت ثابت قدم باشند و نگذارند حق باهلش برسد پس خداوند تبارک و تعالى خبر داد پیغمبر (ص) را از حال آنها باین آیه شریفه که مفادش آنستکه گروهى از مردم میگویند ایمان آوردیم بخداوندیکه امر فرمود تو را بآنکه نصب فرمائى على را بامامت و ریاست و سیاست مدارى امت با آنکه آنها ایمان ندارند و معتقد نیستند بآنچه اظهار مینمایند و با یکدیگر اتحاد نموده و عهد و پیمان بستهاند که تو را و او را بکشند و نگذارند بعد از تو على (ع) بر خلافت مستقر شود، و نیز از تفسیر على بن ابراهیم نقل فرموده که این آیه در باره منافقان که نزد پیغمبر (ص) اظهار اسلام مینمودند و چون بکفار میرسیدند اظهار کفر میکردند نازل شده است، و از حضرت باقر (ع) روایت فرموده است که حکم بن عتیبه از اهل این آیه است و در صافى بعبد اللّه بن ابى و اولى و دومى و امثال آن منافقان که بأعلى درجه کفر و نفاق و عناد با خاندان نبوّت رسیدهاند بیان مصداق فرموده و قائل بتعمیم آیه شده است نسبت بهر منافقى اگر چه بپایه آنها نرسد تا روز قیامت و خلاصه روایت مفصله را از تفسیر امام (ع) نقل نموده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
9) خدعه با خدا و اهل ایمان همان خدعه با پیغمبر (ص) است که در ذیل آیه سابقه بیان شد چون کسیکه با پیغمبر (ص) بنفاق زیست و خدعه و مکر نمود و اظهار داشت امریرا که در ضمیرش برخلاف آن مستقر بود هم با خدا مکر نموده و هم با اهل ایمان زیرا آنحضرت واسطه میان خدا و اهل ایمان است و از خود خواهشى ندارد و حکم خداوند را که بر صلاح بندگان است بآنها ابلاغ مینماید پس هر خدعه که با او باین عنوان بنمایند با خدا و اهل ایمان نمودهاند و ممکن است گفته شود خدعه با خدا بانستکه معامله نمایند با او مانند شخص خدعه کار، چنانچه عیاشى از حضرت صادق (ع) نقل نموده که از پیغمبر (ص) پرسیدند که نجات در چه چیز است روز قیامت فرمود نجات در آنست که با خدا خدعه نکنید تا خدابا شما خدعه نکند همانا کسیکه با خدا خدعه کند خدا هم با او خدعه میکند و ایمان را از دل او میبرد و چنین کسى در واقع با خودش خدعه میکند اگر شعور داشته باشد پرسیدند چگونه کسى با خدا مکر میکند فرمود کارى را که خدا فرموده بجا بیاورید بجا میاورد براى غیر خدا پس از ریا بپرهیزید که آن شرک بخدا است، و چون ضرر این خدعه و مکر عائد خودشان میشود و بخدا و رسول و اهل ایمان ضررى نمیرسد مثل آنستکه با خودشان مکر نموده باشند چون خداوند بىنیاز است از آنها و یاریشان و اگر میخواست بآنها مهلت نمىداد و آنها قدرت بر مخالفت پیدا نمینمودند و نسبت بیشعورى بآنها براى آنستکه نمىدانستند خداوند عالم السر و الخفیات است و پیغمبر (ص) خود را از باطن آنها آگاه میفرماید و دروغ و کفر آنها ظاهر میشود و آنحضرت بامر خداوند آنها را لعن میفرماید و رسواى خاص و عام میشوند و این فضیحت و رسوائى تا دامنه قیامت براى آنها باقى میماند و امامى مانند امیر المؤمنین (ع) از دست آنها میرود و ائمه مانند آنسه نفر و معویه و یزید و خالد و ولید و امثال آنها پیدا میکنند که صفحات تاریخ را از اعمال قبیحه خود ننگین مینمایند بلکه ننگى براى مسلمانان در دنیا از آنها باقى میماند که بهیچ آبى جز اشک چشم شیعیان شسته نمیشود و در آخرت هم با ائمه خود محشور میشوند چه ضررى است بالاتر از اینها، اگر بخواهم کیفیت عذاب آخرت و صور برزخیّه و بسته شدن در جهنم بروى آنها و زیر و رو شدنشان در آتش و فشار آوردن بر یکدیگر و بالا و پائین رفتن آنها مانند تکّههاى گوشت در دیک و احاطه حیوانات گزنده و درنده بر آنها و اندکى آرام گرفتن جهنم و دوباره مشتعل شدن و ریختن پوست بدنشان و فورا گوشت و پوست روئیدن و دو مرتبه سوختن و تشنه شدن و آب خواستن و آن خون و چرک داغ را خوردن و از تمام بدنشان سوزان خارج شدن و امثال اینها را عرضه بدارم میترسم اسباب وحشت شود این عذاب اتباع است امان از عذاب رؤساء آنها آیا سلطنت دو روزه باین عذاب جاویدان ارزش دارد خداوند بما ترحم فرماید که حب ریاست را از دل خودمان زائل نمائیم که انسان را به بسى کار ها وادار مینماید و بردن ایمان را خداوند از دل کسى بآنست که نور ایمان را در دل او نمىاندازد چون قابلیت ندارد و او را بحال خود وامیگذارد لذا توفیق از او سلب میشود و موفق باعمال خیریّه نمىگردد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
10) مرض نفاق و شک و کبر و حسد و عداوت با خانواده نبوت است که بواسطه قدرت و شوکت اسلام و ظهور معجزات و نصب امیر المؤمنین (ع) بمقام ولایت باراده و حکم خداوند افزوده شد بطوریکه دل گرفته و سر گشته و حیران شدند، و در برهان از امام کاظم (ع) روایتى نقل نموده که اجمالش آنستکه وقتى نفاق آن جماعت ظاهر شد پیغمبر (ص) مأمور شد از طرف خداوند که آنها را از مدینه طیبه خارج نماید و آنحضرت حکم باخراج آنها فرمود و در خارج شهر معجزاتى فرمود که امیر المؤمنین (ع) و آنها مشاهده نمودند و مبهوت شدند و مقرر شد خداوند در دنیا بآنها مهلت دهد چنانچه به فرعون و نمرود و شیطان مهلت داد تا هر چه میخواهند در دنیا بنمایند که عذاب آخرت آنها زیاد شود چون دنیا قابل اعتنا نیست مقصود اثبات فضل امیر المؤمنین (ع) و اتمام حجت بر آنها بود که حاصل شد و از مشاهده آنمعجزات باهرات که تماما دلالت بر ولایت مطلقه امیر المؤمنین (ع) بر تمامى کائنات حتى جمادات داشت امراض قلبیه آنها بطورى زیاد شد که دلهاشان گرفت و روزگار بر آنها تیره و تار شد و متحیر و سرگردان شدند و عذاب الیم آنها براى آن دروغى است که لسانا گفتند و یا براى تکذیبى است که عملا از پیغمبر (ص) نمودند چون یکذبون از باب تفعیل هم قرائت شده است و جاى آنها در درک اسفل است و عذاب آنها از کفار شدیدتر است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
11) گفتهاند وقتى اهل ایمان بمنافقان میگفتند با کفار معاشرت نکنید و اسرار مسلمانان را پیش آنها فاش منمائید و رعب مسلمانان را از دل آنها مبرید در جواب میگفتند ما با آنها مدارا میکنیم و میخواهیم میان شما و آنها مصلح باشیم، و در نفحات از امام کاظم (ع) نقل نموده که چون بکسانیکه نقض بیعت با امیر المؤمنین (ع) را نمودند گفته میشد فساد نکنید در زمین باظهار خلاف میثاق در برابر اشخاص ضعیف الایمان تا آنها در تشویش دینى نیفتند و در مذهب خودشان متحیر نشوند میگفتند درجواب ما اعتقاد بهیچ دینى نداریم ولى در ظاهر دین محمد (ص) را قبول نمودیم براى صلاح دنیوى خودمان و در باطن بدلخواه خودمان رفتار مینمائیم و طوق بندگى محمد و على را بگردن نمىنهیم پس ما مصلح حال خودمانیم، و بنظر حقیر این دو مقاوله با یکدیگر منافات ندارد ممکن است هر دو واقع شده باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
12) خداوند ردّ ادعاء منافقانرا صریحا فرموده که آنها علاوه بر آنکه میان مردم اصلاح نمیکنند بلکه افساد مینمایند براى خودشان هم مصلح نیستند و بصلاح خودشان هم رفتار نمینمایند چون آنها نزد پیغمبر (ص) رسوا شدند و آنحضرت آنان را لعن فرمود و امر فرمود که مسلمانان هم آنها را لعن کردند و نزد دشمنان پیغمبر (ص) هم بىاعتبار شدند چون آنها هم دانستند که اینان منافقند و همان معامله را که با پیغمبر (ص) نمودند با آنها هم مینمایند پس از براى آنها آبرو و قرى پیش دو طرف باقى نماند ولى از فرط جهالت ادراک نمیکنند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
13) در برهان از امام کاظم (ع) در این باب روایتى نقل نموده که خلاصهاش آنستکه وقتى مانند سلمان و أبو ذر و مقداد از اخیار صحابه و دوستان خاندان نبوت بمنافقانیکه نقض بیعت با امیر المؤمنین (ع) را نموده بودند میگفتند دست از نفاق بردارید و ظاهرا و باطنا ایمان داشته باشید و بسعادت قبول ولایت برسید و تحصیل رضاى خدا و رسول را بنمائید و مانند ما باشید آنها جرئت جسارت نمیکردند نزد این قبیل اشخاص ولى چون برفقاى صمیمى خودشان میرسیدند میگفتند آیا ما ایمان بیاوریم مانند این اشخاص ساده سفیه که ظاهرا و باطنا ایمان آوردهاند با آنکه عدّه از بزرگان عرب و پادشاهان دنیا دشمن محمّدند و بعد از او دمار از روزگار مسلمانان حقیقى بیرون میاورند پس ما باید دو طرف را در دست داشته باشیم و تأمین آتیه خودمان را بنمائیم
لذا خداوند رسوا نمود آنها را و با تاکید تام و تمام نسبت سفاهت را بآنها داد و فرمود که آنها نمیدانند پیغمبر (ص) و على (ع) بر حقّند و غلبه با این دین است و دشمنان اسلام ذلیل و مقهور میشوند و این از سفاهتشان است که با حال تزلزل زندگى میکنند و بخسران دنیا و آخرت گرفتار میشوند و نزد خدا و خلق رسوا و از انظار کفار و مسلمانان ساقط میگردند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
14) منافقان در نزد امثال سلمان و أبو ذر و مقداد و عمار اظهار ایمان مینمودند و چون برفقاى همعقیده خودشان میرسیدند در خلوت میگفتند ما بدین قدیم خودمان باقى هستیم ما مسلمانان را مسخره میکنیم، و از روایت مفصله که در برهان از امام کاظم (ع) نقل نموده استفاده میشود که جمعى از کسانیکه نقض بیعت غدیر را نمودند و پیمان بر عداوت با خاندان نبوت و منع على (ع) از حقش بستند با دوستان اهل بیت از قبیل اشخاص مرقوم در ظاهر مودت مینمودند و مناقب آنها را در حضورشان ذکر میکردند براى آنکه آنها را بعقیده خودشان اغفال نمایند و چون بمعاهدان خودشان میرسیدند براى رفع سوء ظن آنها از خودشان و تسجیل عهد میگفتند ما بر عهد و میثاق خودمان ثابتیم مبادا تزلزلى در خاطره شما از این اظهارات ما روى دهد ما اینها را مسخره مینمائیم.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
15) استهزاء خداوند بآنستکه جزا میدهد آنان را بهمان نحو که جزا میدهند عقلا کسانیرا که استهزاء میکنند ایشان را چنانچه در دنیا ظاهرا اجراء احکام اسلام بر آنها نموده و پیغمبر (ص) را امر فرموده که آنها را بمردم بصفت نفاق و کفر باطنى معرفى نماید و در آخرت باز میشود بروى آنها درى از بهشت و چون آنها بسرعت
مىآیند رو بآن در و نزدیک میشوند بآن بسته میشود و اهل بهشت بآنها میخندند و کشاندن خداوند آنان را در طغیان خودشان بآنستکه مهلت میدهد و مدارا میفرماید و دعوت بتوبه مینماید و وعده قبول میدهد ولى آنها دست از سرکشى و تعدى خودشان برنمىدارند و از قبائح اعمال خود صرف نظر نمىکنند و بایذاء و آزار خاندان نبوت ادامه میدهند و در نتیجه بکورى باقى میمانند و معرفت بامام (ع) پیدا نمىکنند پس در بیابان جهل و ضلالت سرگشته و حیران و واله و سرگردان خواهند ماند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
16) دین حنیف اسلام را فروختند بکفر و ضلالت و بهشت جاوید را بعذاب مخلّد پس سود نکرد تجارت آنها در دنیا و آخرت و راه نیافتند بحق و حقیقت و سرمایه خود را که فطرت سلیم است هم از دست دادند براى اعتقادات باطله و عمرى را ببطالت و تشویش خاطر گذراندند و ضرر هم نمودند و راه نجات را که ولایت ائمه اطهار است پیدا نکردند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.