● حاجيه تقي زاده فانيد -
تفسیر راهنما
15) 1 - سوگند مؤکّد خداوند به ستارگانى که در مسیر حرکت خود، بر اثر نور خورشید از نظرها ناپدید مى گردند.
فلاأُقسم بالخنّس
حرف «لا» در «لااُقسم» زاید است و سوگند را تأکید مى کند. برخى گفته اند: «لااُقسم» با همین ترکیب، کلمه قسم است و براى سوگند مؤکد به کار مى رود. «خنّس» جمع «خانس» است و مصدر آن «خنوس»; یعنى، منقبض شدن و پنهان گشتن و فعل «خَنَس»; یعنى، متوارى و غائب شد (لسان العرب). به قرینه ذکر شب و صبح در آیات بعد، مراد از آن ستارگان است و توصیف آنها به این وصف، به اعتبار نامرئى بودن آنها در روز است.
2 - سوگند خداوند به ستارگانى که در طى مسیر، به نقطه هایى که از آن گذشته اند، بازمى گردند.
فلاأُقسم بالخنّس
برخى از اهل لغت و تفسیر «خُنّس» را به معناى رجوع کنندگان مى دانند (لسان العرب و کشاف). بر این اساس مراد از آن، بازگشت ستارگان در حرکت انتقالى به مدار حرکت قبلى خود است.
3 - سوگند خداوند به سیاره هاى زحل، مشترى، مرّیخ، زهره و عطارد
فلاأُقسم بالخنّس
بسیارى از اهل لغت و تفسیر، «خنّس» را عنوان ستارگان یاد شده مى دانند.
4 - ستارگان، آفریده هایى با عظمت
فلاأُقسم بالخنّس
سوگند خداوند، حاکى از عظمت چیزى است که به آن سوگند یاد شده است.
5 - طرح جزئیات حوادث قیامت در قرآن، نشانه وحى بودن آن
فلاأُقسم
جمله «إنّه لقول رسول» در آیات بعد ـ که سوگندهاى مکرر در این آیات، مربوط به آن است ـ از انتساب قرآن به فرستاده الهى حکایت دارد. حرف «فاء» در آیه شریفه، مجموعه را بر آیات پیشین تفریع کرده است که درباره حوادث قیامت بود; یعنى، حال که رخدادهاى قیامت و آینده جهان را بیان کردیم، جاى آن دارد که قرآن را به مبدأ وحى مربوط بدانید.
6 - «عن الأصْبَغ بن نُباتة عن على(ع) فى قوله «فلاأُقسم بالخنّس» قال: خمسة أنجم زحل و عطارد و المشترى و بهرام و الزهرة...;(1)
از اصبغ بن نباتة از على(ع) درباره «فلااُقسم بالخنّس» روایت شده که[ خُنّس] پنج ستاره است: زحل، عطارد، مشترى، بهرام و زهره».
[ نظرات / امتیازها ]
1)
: با سلام
معنی آیات فلا اقسم بالخنس الجوار کنس مربوط به ستارگان نیست. بلکه منظور خداوند اشاره مستقیم به سیاه چاله است. که از انقباض و فروپاشی ستارگان حاصل و به دلیل گرانش فوق العاده زیاد خود همه چیز حتی نور را هم جذب کرده و تاریک می باشند و دیده نمی شوند و در حرکت و گردش بوده که در آیه بعدی اشاره شده. لطفا نظر را اصلاح کنید.
این از اسرار قران کریم است.
2)
: با سلام، به نظر بنده این آیه می تواند به چند چیز اشاره داشته باشد. با توجه به اینکه "خنس" کلمه ای است به این مفهوم که چیزی خود را لحظه ای نشان می دهد و ناگهان ناپدید می شود (واژه ی خناس از این کلمه می آید) لذا می توان نظر سیارات را قبول کرد، همچنین انفجار های ابرنواختری که ناگهان ستاره ای در آسمان دیده می شود و به سرعت و با کاهش نور ناپدید می شود، می توان نظر دوست عزیزی که در بالا به آن اشاره داشتند را نیز پذیرفت اما با توجه به اینکه عموما خنس چیزی است که باز ظهور و بروز می یابد و اشاره به فقط یکبار دیده شدن و ناپدید شدن ندارد، می توان ستاره های متغیر را برای این کلمه متصور شد. در واقع بنده فکر میکنم نزدیکترین اشاره به کلمه خنس در طبیعت ستاره های متغیر هستند که گاه با افزایش روشنایی دیده می شوند و گاه ناپدید می شوند و حتی برخی از آنها دارای هیچ نظمی نبوده و گهگاهی ظهور می کنند و دوباره ناپدید می شوند. توجه داشته باشید که در زمان منجمان عرب در دوران گذشته تنها چند نمونه انفجار ابرنواختری بوقوع پیوسته و این پدیده برای آنها به صورت مکرر رصد و گزارش نشده اما ستارگانی مانند "الغول" یا "راس الغول" را به عنوان ستاره ای متغیر می شناخته اند و امثال این ستاره های متغیر در آن دوران شناخته شده بوده اند. لذا با توجه به پیش بینی پذیر بودن دیده شدن یا نشدن سیارات و اینکه امکان فوران مجدد یه ابرنواختر دو دوران زندگی یه انسان تقریبا وجود ندارد و همچنین مطابقت این آیه با ستارگان متغیر، به نظر بنده اشاره این آیه به ستارهای متغیر می تواند بیشتر از دو مورد بیان شده باشد.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
16) 1 - سوگند خداوند، به ستارگانى که به مسیر قبلى خود بازگشته و در آن جریان مى یابند.
بالخنّس . الجوار
«جوارى» (جمع «جاریة») به معناى چیزهایى است که سیلان داشته و روان باشند. توصیف سیّارات به این وصف، ممکن است از آن جهت باشد که آنها را نورى روان مى بینیم. و یا مراد، اخترانى است که جرم سیال دارند.
2 - سوگند خداوند، به ستارگان متحرک که مسیر خود را طى کرده و مانند رفتن حیوانات غیر اهلى به مخفیگاه خود، از نظرها محو مى گردند.
الجوار الکنّس
«کُنّس» جمع «کانِس» است و آن چیزى است که پنهان مى شود. این کلمه از ریشه «کَنَسَ الظبى» گرفته شده است; یعنى، آهو خود را در «کِناس» (پناهگاه) خود پنهان ساخت و استتار کرد. (نهایه ابن اثیر)
3 - بعضى از اختران در طلوع، حرکت و غروب خود، شبیه آهوان پنهانى هستند که ظاهر شده و با حرکت به سمت مخفیگاه خود، ناپدید شوند.
بالخنّس . الجوار الکنّس
توصیف ستارگان با وصف «کُنّس» ـ که از اوصاف آهوان است ـ تشبیه بدیع و استعاره است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
17) 1 - سوگند خداوند به شب، زمان فرارسیدن و برچیده شدن تاریکى آن
و الّیل إذا عسعس
«الّیل» عطف بر «الخُنّس» است و قسم مؤکد در «لا اُقسم» به آن نیز تعلق دارد. فعل «عسعس» گاه بر آمدن تاریکى و گاه بر زوال آن دلالت دارد. تقابل این آیه با آیه بعد (و الصبح إذا تنفّس) معناى زوال را در این آیه مناسب تر مى نمایاند; ولى هر دو معنا نیز مى تواند مراد باشد. راغب گوید: «عسعسة»; یعنى، تاریکى خفیفى که در آغاز و پایان شب حاصل مى شود. بر این اساس فعل «عسعس» هر دو زمان را شامل است.
2 - لحظه آغاز و پایان شب، لحظاتى برجسته در ساعات و مواقع شب
و الّیل إذا عسعس
«إذا» در «إذا عسعس»، قسم به شب را به حالت خاصى از شب اختصاص مى دهد. در این موارد «إذا» را ظرف براى «کائناً» به شمار مى آورند که محذوف است و حال مقدّرة براى «اللیل» به حساب مى آید; اختصاص قسم به این حالت از شب، نشان برجسته تر بودن ارزش آن است.
3 - «[فى المجمع] «و اللیل إذا عسعس» أى أدبر بظلامه، عن علىّ(ع);(1)
از على(ع) درباره «و اللیل إذا عسعس» روایت شده که: یعنى [سوگند به شب آن هنگام که] با سیاهى خود پشت کرده [و رو به صبح مى رود]».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) 1 - سوگند خداوند به بامداد; زمانى که سپیده صبح در آسمان گسترده مى شود.
و الصبح إذا تنفّس
«تنفّس روز» به معناى توسّع و گسترده شدن آن است. (مفردات راغب)
2 - سوگند خداوند به سپیده دم; زمانى که نفس تازه کند.
و الصبح إذا تنفّس
از معانى «تنفّس» وارد ساختن نفس به درون و خارج ساختن آن است (مصباح). نفس تازه کردن صبح، کنایه از رفع موانع نور خورشید است; به گونه اى که گویا روز از حبس شب رها شده و در هواى آزاد نفس مى کشد.
3 - هنگام دمیدن صبح، لحظه اى جالب و رضایت بخش
و الصبح إذا تنفّس
سوگند خداوند، حاکى از عظمت چیزى است که به آن یاد مى شود. عظمت صبحدم در رابطه با انسان ها، فرحناک و به کام بودن آن است.
4 - تحوّل روز به شب و شب به روز، تحوّلى بزرگ در نظام جهان
و الّیل إذا عسعس . و الصبح إذا تنفّس
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) 1 - قرآن، کلام خداوند است.
إنّه لقول رسول
عنوان «رسول» گویاى آن است که او ابلاغ کننده قول است; نه گوینده آن.
2 - خداوند براى ابلاغ قرآن، فرستاده اى را به سوى پیامبر(ص) گسیل داشت.
إنّه لقول رسول
ضمیر «إنّه» ـ به قرینه سیاق آیات ـ به قرآن برمى گردد. مراد از «رسول» ـ به قرینه مقابله این آیه با جمله «و ما هو بقول شیطان» در آیات بعد ـ مأمور ابلاغ قرآن به پیامبر(ص) است که در بعضى از سوره ها، جبرئیل عهده دار این وظیفه معرفى شده است.
3 - فرستاده خداوند براى ابلاغ قرآن به پیامبر(ص)، واجد تمام کمالاتى است که براى پیام رسان ضرورى است.
رسول کریم
هر چیز که در زمینه مربوط به خود، والا مرتبه باشد با وصف «کَرَم» توصیف مى شود. (مفردات راغب)
4 - جبرئیل، داراى ویژگى ها و رفتارى پسندیده و فرستاده اى بزرگوار براى ابلاغ قرآن
رسول کریم
«کرم» واژه اى است که در مورد زیبایى هاى والا و کارهاى پسندیده کاربرد دارد. (مفردات راغب)
5 - خداوند، در تأکید بر مأموریت جبرئیل در ابلاغ قرآن به پیامبر(ص)، به ستارگان و شب و سپیده دم سوگند یاد کرده است.
فلاأُقسم بالخنّس ... و الّیل ... و الصبح ... إنّه لقول رسول کریم
6 - ارتباط پیامبر(ص) با فرشته وحى
إنّه لقول رسول کریم
7 - نزول قرآن، به صورت گفتار بوده است.
إنّه لقول
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) 1 - جبرئیل، فرشته اى نیرومند و پرقدرت
ذى قوّة
نکره بودن «قوّة»، بر عظمت آن دلالت دارد.
2 - جبرئیل، به دور از هرگونه نقص و ناتوانى در ابلاغ پیام خداوند به پیامبر(ص)
ذى قوّة
مراد از «قوّة» ممکن است نیروى لازم براى انجام رسالت باشد. در این صورت به معناى فراموش کار نبودن و توانمندى جبرئیل بر دریافت کامل قرآن و حفاظت از آن، تا مرحله رساندن به پیامبر(ص) است.
3 - جبرئیل، نزد خداوند، داراى قدر و منزلتى والا است.
عند ذى العرش مکین
«مکین»، به معناى جا افتاده و داراى قدر و منزلت است. (مفردات راغب)
4 - عرش (جهان هستى)، مملوک و در اختیار خداوند است.
ذى العرش
«عرش»; یعنى، تخت فرمانروایى (مقاییس اللغة). مالکیت عرش، کنایه از سلطه بر اداره و تدبیر نظام عالم است.
5 - سلطه خداوند بر عرش، پشتوانه اقتدار جبرئیل
ذى قوّة عند ذى العرش مکین
وصف «ذى العرش»، مى تواند این نکته را برجسته سازد که منزلت والاى جبرئیل، نزد کسى که عرش مقهور او است، اتصاف او را به «ذى قوّة» تضمین مى کند.
6 - «عن أبى عبداللّه(ع) فى قوله: «ذى قوّة عند ذى العرش مکین» قال: یعنى: جبرئیل...;(1)
از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند «ذى قوّة عند ذى العرش مکین» روایت شده که مراد جبرئیل است...».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) 1 - فرمان هاى جبرئیل، تخلف ناپذیر است و کسى از اطاعت او سرپیچى نمى کند.
مطاع
2 - جبرئیل در ابلاغ قرآن به پیامبر(ص)، تنها نبود و مأمورانى فرمان پذیر در اختیار داشت.
لقول رسول ... مطاع
3 - هر آنچه در سیطره عرش خداوند است (تمام هستى)، به فرمان جبرئیل گردن مى نهد.
عند ذى العرش مکین . مطاع
مقید نشدن «مطاع» به طائفه اى خاص و نیز توصیف خداوند به «ذى العرش» در بیان جایگاه ویژه جبرئیل نزد او، گویاى آن است که فرمان روایى جبرئیل بر تمام عرشیان و در نتیجه تمام هستى، فراگیر است.
4 - جبرئیل در پیشگاه خداوند، فرشته اى امین و به دور از خیانت در انجام دادن رسالت هاى خویش
ثَمّ أمین
«ثَمَّ» اسمى است که براى اشاره به مکان دور یا با عظمت به کار مى رود. و در آیه شریفه، اشاره به مکانى است که «عند ذى العرش» بر آن دلالت داشت.
5 - جبرئیل در ابلاغ قرآن به پیامبر(ص)، امانت دارى قابل اعتماد و به دور از هرگونه دخل و تصرف در آن بود.
إنّه لقول رسول ... أمین
6 - قرآن در مرحله نزول بر پیامبر(ص)، از هرگونه تحریف، افزودن و کاستن مصون بوده است.
إنّه لقول رسول ... ثَمّ أمین
7 - توجّه به شرافت جبرئیل و نیرومندى، منزلت الهى، فرمان روایى بى چون و چرا و امانت دارى او، زمینه ساز باور به سلامت قرآن در مرحله نزول و ابلاغ به پیامبر(ص)
إنّه لقول رسول کریم . ذى قوّة عند ذى العرش مکین . مطاع ثَمّ أمین
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) 1 - برخى از مردم عصر بعثت، پیامبر(ص) را دیوانه شمرده و او را به تدوین قرآن براساس اختلالات عقلى، متهم مى کردند.
و ما صاحبکم بمجنون
2 - نسبت دیوانگى به پیامبر(ص)، نسبتى ناروا و مردود است.
و ما صاحبکم بمجنون
3 - آشنایى مردم عصر بعثت با سوابق پیامبر(ص) و معاشرت آن حضرت با آنان
و ما صاحبکم
4 - مشاهده کمال عقلانى پیامبر(ص) از سوى معاشران آن حضرت، دلیلى کافى بر مردود بودن ادعاى جنون درباره او است.
و ما صاحبکم بمجنون
عنوان «صاحبکم» گویاى مردود بودن اتهام جنون است; زیرا مصاحبت روز مرّه کسانى که به پیامبر(ص) تهمت جنون مى زدند، با آن حضرت، مایه شناخت وضعیت فکرى آن بزرگوار بوده و دستاویزى براى نسبت جنون باقى نمى گذارد.
5 - مرحله دریافت قرآن، همانند مرحله نزول آن، مصون از خطا و تحریف است.
إنّه لقول رسول ... و ما صاحبکم بمجنون
6 - سلامت عقلانى پیامبر(ص)، ضامن دریافت صحیح قرآن از فرشته وحى و مصونیت مرحله دریافت از خطا و تحریف
و ما صاحبکم بمجنون
7 - جنون آمیز خواندن رفتار و گفتار پیامبر(ص)، از شیوه هاى مبارزه مخالفان با آن حضرت در صدراسلام
و ما صاحبکم بمجنون
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
23) 1 - پیامبر(ص)، جبرئیل را در چشم انداز افق و کناره اى از جهان هستى دیده بود.
و لقد رءاه بالأُفق
«اُفق»، به معناى مقدار ظاهر و آشکار از ناحیه هاى فلک و کناره هاى زمین است (لسان العرب). فاعل «رأى» ضمیر «صاحبکم» است و ضمیر مفعولى «رءاه» به «رسول» در آیات پیشین برمى گردد.
2 - جایگاه ظهور جبرئیل براى پیامبر(ص)، جایگاهى روشن و بى ابهام بود که دیدنى ها در آن مشتبه نمى شد.
و لقد رءاه بالأُفق المبین
3 - عقل سالم پیامبر(ص) و مشهود بودن جبرئیل براى آن حضرت در فضایى روشن، تضمین کننده دریافت صحیح قرآن از فرشته وحى
و ما صاحبکم بمجنون . و لقد رءاه بالأُفق المبین
4 - امکان رؤیت فرشتگان الهى براى انسان
و لقد رءاه
5 - دیده هاى انسان، در صورت روشن بودن فضاى دید، قابل اعتماد و باور قلبى است.
و لقد رءاه بالأُفق المبین
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
24) 1 - پیامبر(ص)، در ابلاغ پیام الهى و آموختن قرآن به مردم، بخل نمىورزید.
و ما هو على الغیب بضنین
مراد از «الغیب»، معارف قرآن است که فرشته وحى براى پیامبر(ص) مى آورد و دیگران به آن، جز از طریق پیامبر(ص) دست رسى نداشتند. کلمه «ضنین» از ریشه «ضِنَّة» (بخلورزى به چیزى ارزشمند) گرفته شده است. (مفردات راغب)
2 - جبرئیل کسى جز پیامبر(ص) را بر آیات قرآن آگاه نمى ساخت.
و ما هو على الغیب بضنین
کلمه «الغیب» ـ به قرینه «هو» ـ دلالت مى کند که فرشته وحى آنچه را مى آورْد، به غیر پیامبر(ص) ابلاغ نمى کرد.
3 - پیامبر(ص)، معارف غیبى را در انحصار خود قرار نمى داد و از آموختن آن به دارندگان شرایط، امتناع نمىورزید.
و ما هو على الغیب بضنین
4 - قرآن در مرحله ابلاغ به مردم، همانند مرحله نزول و دریافت، مصون از تحریف و کتمان است.
و ما هو على الغیب بضنین
5 - بخیل نبودن و امتناع نورزیدن پیامبر(ص) از ابلاغ تمام آیات قرآن به مردم، ضامن مخفى نماندن هیچ آیه اى از آن است.
و ما هو على الغیب بضنین
6 - آگاهى پیامبر(ص) به غیب
و ما هو على الغیب بضنین
7 - امساک دانش از دیگران و کتمان علوم الهى، بخل است.
و ما هو على الغیب بضنین
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
25) 1 - برخى از مردم عصر بعثت، قرآن را کلامى القا شده از سوى شیطان مى پنداشتند.
و ما هو بقول شیطـن
2 - شیطان، عنصرى مطرود و رانده شده از درگاه خداوند
شیطـن رجیم
«شیطان» مشتق از ماده «شَطَنَ» به معناى «بَعُدَ» (دور شد) است و «رَجْم» در معانى سنگ سار کردن، لعن، هجران، طرد و شتم استعمال شده است. (لسان العرب) سیاق آیه شریفه، با تمام این معانى سازگار است.
3 - مرحله نزول قرآن بر پیامبر(ص)، منزّه از القاءات شیطان و همراه با رانده شدن او از محدوده آن
و ما هو بقول شیطـن رجیم
4 - مطرود بودن شیطان از درگاه خداوند، شاهد واهى بودن پندار کسانى است که معارف الهى قرآن را القاى شیطان مى پنداشتند.
و ما هو بقول شیطـن رجیم
5 - ادعاى ارتباط پیامبر(ص) با شیطان و دریافت قرآن از او، از ترفندهاى تبلیغاتى دشمنان اسلام در عصر بعثت
و ما هو بقول شیطـن رجیم
6 - دور بودن ساحت قرآن از دخالت شیطان، ضامن حقانیت و درستى تعالیم آن
إنّه لقول رسول ... و ما هو بقول شیطـن رجیم
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیرهدایت
15) تاریکی خود را بر همه جا بر میافرازد، و به صبحی که نور خود را بر افق میگسترد ... که قرآن وحی خدایی است که آن را جبرییل بر رسول بزرگوارش فرود آورد.
اینکه حقایق پیوسته به یکدیگر بدین صورت عرضه میشود تا اثر بلیغتر و منزلتی بزرگتر داشته باشد.
فَلا أُقسِمُ بِالخُنَّسِ- پس به خنس سوگند.»
15] سوگند به ستارگانی که پنهان و آشکار میشوند، و به شب که خیمه
معلوم میشود که «لا» در اینکه جا زاید و تأکیدی برای معنی سوگند است. آیا معنی آن ترساندن و آژیر دادن نیست، پس چون قسم نفی شود دلیل بر عظمت چیزی است که گوینده از سوگند یاد کردن به آن پرهیز میکند، و تأثیر اینکه در نفس بیشتر است پس خنس چیست! گفتند: خنس خنوسا یعنی تأخیر کرد، و اخنسه غیره، یعنی دیگری از او پیشی گرفت.
[ نظرات / امتیازها ]
1)
: در آسترولوژی حرکت بازگردنده ستارگان به حرکت آنها در منحنی بزگ بیضی شکل آنهاست که با وجود عدم تغییر در سرعت آنها بعلت حرکت در مسیر منحنی بزرگ نسبت به ما حرکت برگشتی تصور می شود گویا از ما عقب می مانند
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
16) [16] الجَوارِ الکُنَّسِ- روندگان پنهان شونده.»
از امام علی- علیه السلام- روایت شده است که: «مقصود ستارگان است که در روز پنهان میشوند و شب هنگام پدیدار، و در هنگام غروب کردن به جایگاه خود میروند» و نیز از او روایت شده است که: «مقصود از آنها پنج سیاره بسیار روشن است: زحل و مشتری و عطارد و مریخ و زهره».
و به قولی: مقصود از «الخنّس» گاو وحشی و از «الکنّس» آهوان است.
همان گونه که در لغت یاد شده، کلمه خنس در معنی با کلمه کنس شباهت دارد، و شاید تنها اندکی تفاوت معنی در میان آنها وجود داشته باشد، و رازی درباره فرق میان اینکه دو چنین گفته است: از علی- علیه السلام- و عطاء و مقاتل و قتادة روایت شده است که: مقصود همه ستارگان است که خنوس آنها عبارت از پنهان شدن از برابر چشم در روز است، و کنوس آنها آشکار شدنشان در شب در برابر چشم، یعنی در جاهای خود چنان آشکار میشوند که جانوران وحشی در لانه خود.«14»
به نظر من تفاوت از اینکه قرار است: ستارگانی وجود دارد که در سراسر سال قابل مشاهدهاند، و ستارگان دیگری جنبه فصلی دارند و بسا هست که تنها یک شب یا حتی پارهای از یک شب پدیدارند، یا در یک فصل تمام چنینند.
از ظاهر دو آیه چنان برمیآید که «الجوار الکنّس» تفسیری برای «الخنس» است، و بنا بر اینکه تفسیر میتوانیم بفهمیم که چرا کلمه «الخنس» شبیه به کلمه «الکنّس» است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
17) [17] آیا نمیبینی که چگونه سپاهیان تاریکی بر لشکر نور هجوم میآورند و آن را شکست میدهند بدون آن که وسیلهای در اختیار داشته باشیم که با آن از ورود شب جلوگیری کنیم یا بازمانده نور روز را محفوظ داریم، و آیا نباید به یاد آن بیفتیم که ما بنده و پروردهایم، و اینکه جهان را رب و پرورنده حکیمی است که امر آن و ما را تدبیر میکند، و ناگزیر میبایستی ما را برای کاری بزرگ آفریده باشد، و اینکه که همو فرستادهای را از جانب خود به سوی ما روانه کرد تا از اینکه امر ما را آگاه سازد!؟ وَ اللَّیلِ إِذا عَسعَسَ- و (سوگند به) شب که در آید.»
گفتهاند: «عسعس» به معنی پشت کردن با تاریکی است، و بعضی دیگر آن را بیش آمدن با تاریکی ترجمه کردهاند، و اینکه لفظ از اضداد است، و سبب آن است که عسعس تاریکی سبک آغاز و انجام شب است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) [18] پس در آن هنگام که طبیعت بر بالای سریر شب آرام گیرد، و بهرهای کافی از آسایش نصیب آن شود، و قوای خویش را برای جهشی تازه فراهم آورد، صبح با نور خود بر آن آشکار میشود، و سپیده دم از زهدان افق چنان تجلّی میکند که رسالت الاهی در افق وحی.
وَ الصُّبحِ إِذا تَنَفَّسَ- و (سوگند به) صبح در آن هنگام که دم برزند.»گفتند: امتداد پیدا کند تا به صورت روز آشکار شود، و موج در آن هنگام که آب پیش میرود چنین است و معنی تنفّس خروج نسیم از درون است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) [19] هنگامی که قلب بر بصیرتهای حقیقت در آفرینش گشوده میشود، به واقعیت رسالت بدون هیچ حجاب و مانعی پی میبرد: پروردگاری که شب و روز را آفرید، و به قدرت خویش ستارگان را مسخر ساخت، بندگان خویش را در گمراهی جاهلیت باقی نخواهد گذاشت تا تاریکی جهل آنان را در خود نگاه دارد، و شمشیر ستمگری آنان را براند، و فساد پیاپی آنان را غرق کند هرگز چنین نخواهد شد ...
فرستاده راهنمایی برایشان خواهد فرستاد. و آنان را به آنچه در اندرون قلوبشان جای دارد، و نور عقلهاشان دلیل ایشان بوده است، هدایت خواهد کرد. تو را به پروردگارت سوگند که آیا رسالت قرآن چنین نبوده است!؟ إِنَّهُ لَقَولُ رَسُولٍ کَرِیمٍ- آن گفته فرستادهای بزرگوار است.»
گفتاری است با حدود و کلمات آشکار، و تنها تموّجاتی در اندیشه و احساساتی در قلب را منعکس نمیسازد، و آنچه رسول کریم آورده، بالاتر و برتر از آن است که دروغ و نادرست باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) [20] و آیا انسان جز بر اثر احساس ضعف دروغ میگوید، و فرستادهای که از خدا خبر میدهد، به نیروی الاهی نیرومند است، بدان جهت که خداوند سبحانه و تعالی سفیری را روانه نمیکند مگر آن که از مقربان او باشد.
ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی العَرشِ مَکِینٍ- دارنده نیرویی است که در نزد خداوند مکانت و پایگاهی دارد.»
نیرومندی فرشته مقرب یعنی جبراییل در آن هنگام آشکار شد که شهرهای قوم لوط را بر روی قسمت پیشین بال خود حمل کرد، و با ضربهای از کنار پر خود ابلیس را از بیت المقدس به جزیره سرندیب پرتاب کرد.
او نزد خدای صاحب عرش منزلت و جایگاهی دارد و بر بسیاری از فرشتگان خدا فرمان میراند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) [21] مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ- فرمانروا و در جایگاه خود امین است.»خدا او را مأمور اداره کردن ملأ اعلی قرار داده و بنا بر اینکه در آن جا فرمان او را میبرند، و به همین گونه امین است و اگر امین نمیبود اینکه کار بزرگ بر عهده او قرار نمیگرفت، و از نشانههای امانت او- علیه السلام- یکی آن است که خدا را در هیچ چیز نافرمانی نکرده، و چگونه میتواند چنین باشد در صورتی که از جمله کسانی است که پروردگار درباره او چنین گفته است: لا یَسبِقُونَهُ بِالقَولِ وَ هُم بِأَمرِهِ یَعمَلُونَ.«15»
شاید در اینکه تأکید ردّی بر گفته آن کسان بوده باشد که به گمان ایشان فرشتگان دختران خدایند، و بنا بر اینکه در مقابل کارهایی که انجام میدهند مسئولیتی ندارند، و اینکه اعتقاد اعراب جاهلی پیش از اسلام بود که فرشتگان را شفیعان خود در نزد خدا تصور میکردند، و ریشه پرستیدن بتان ایشان که آنها را رمزی از فرشتگان تصور میکردند، از همین اعتقاد برخاسته بود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) [22] و در آن صورت که نیرومندی رسالت از جانب خدا و به میانجیگری فرستادهای بزرگوار در نیرومندی و کرامت آن رسول تجلی پیدا کند، آن کس که وسیله دریافت اینکه پیام رسالت است در اوج حکمت و معرفت قرار دارد، و اینکه خود تفسیری از گفته رسول است که: مردمان چون نمیتوانند حقایق غیبی را بفهمند و بپذیرند، آن رسول را دیوانه میپندارند هرگز چنین نیست ... او فرستادهای بزرگ است که مقامی عالی و شرفی عظیم دارد، و کسانی که به او کفر میورزند نمیفهمند.
وَ ما صاحِبُکُم بِمَجنُونٍ- آن که با شما صحبت دارد و گفتگو میکند، دیوانه نیست.»
و میان رسول و مجنون تفاوت فراوان است، چه دیوانه عادات جامعه خود را ترک میکند و آن را پریشان میخواهد، و رسول پس از ترک کردن عادات جانشینهای بهتری برای آنها قرار میدهد، و دیوانه بدون هیچ هدفی صاحبان سلطه رادر اجتماع به چالش میخواند، در صورتی که چالش فرستاده خدا به منظور ساختن اجتماعی برتر و پاکیزهتر است، و دیوانه نادانسته از آنچه به مصلحت او است دست میکشد، در صورتی که رسول از مصلحت خویش به خاطر مصلحت عامه افراد جامعه چشم میپوشد.
مگر رسول همنشین و همدم ایشان نبوده است که او را از خردی میشناختند و حکیم و راشد و راستگو و امینش میدانستند!؟ آیا اینکه را نمیدانستند که او دیوانه نیست!؟ چرا، اینکه را میدانستند، ولی همه امتها فرستادگان بر خودشان را به دیوانگی متهم میکردند، که قرآن کریم در اینکه باره چنین میگوید:
کَذلِکَ ما أَتَی الَّذِینَ مِن قَبلِهِم مِن رَسُولٍ إِلّا قالُوا ساحِرٌ أَو مَجنُونٌ.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
23) وَ لَقَد رَآهُ بِالأُفُقِ المُبِینِ- و او را در افقی آشکار رؤیت کرد.»
چشمش عوضی ندید و طغیان نکرد، و آنچه میدید و میشنید، وسوسههای قلب یا رؤیاهای در بیداری و همانند اینها نبود پیامبر در اوج بیداری و فهم و کمال عقل خود بود که با وحی رسیده از جانب خدا رو به رو شد.
گفتهاند که: افق مبین محل برآمدن خورشید پیش از مغرب است، و ظاهرا مقصود از آن جایی است که پاک باشد و حجاب و غباری مانع دیدن درست نشود.
بعضی دیگر گفتهاند: پیامبر- صلّی اللّه علیه و آله- جبرییل را در صورت اصلی او مشاهده کرد که در میان مشرق و مغرب قرار داشت، و سر او به آسمان بود و پاهایش بر روی زمین، و به همین سبب تحمل دیدار او را نداشت، و جبرییل به او گفت: «اگر اسرافیل را میدیدی چه میکردی که سرش در زیر عرش است و دو پای او در ژرفنای لایه هفتم زمین، و عرش را بر دوش خود دارد، و گاه از ترس خدا چندان خرد و حقیر میشود که به کوچکی گنجشکی در میآید، و عرش پروردگارت را چیزی جز عظمت او تحمل نمیکند».«17»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
24) [24] و از نشانههای فرستادگان خدا یکی آن است که با امتها آشکارا از علوم و شناختهای خود سخن میگویند بی آن که از ایشان خواستار مزدی باشند، و همچون جادوگران و کاهنان نیستند که از تعلیم دیگران خودداری میکنند و در برابر تعلیم آنان خواستار سروری میشوند، یا همچون دیگر دانشوران تقاضای مزد دارند.
وَ ما هُوَ عَلَی الغَیبِ بِضَنِینٍ- و او بر غیب بخیل نیست (و آن را به شما میرساند).»
گفتهاند ضننت بالشیء أضنّ، یعنی بخل ورزید، و بعضی آن را با ظاء خوانده و معنی آن را متهم دانستهاند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
25) 25] گفته شیطان، در هدفها و وسیلهها، با وحی رحمان اختلاف فراوان دارد در صورتی که شیطان ما را به کارهای زشت و پلید و ستمگری بر میانگیزد، و از دوست داشتن دیگران و تعاون و نیکوکاری و پرهیزگاری باز میدارد، و کینهها را افزایش میدهد، و ما را به شهوتهای زود گذر دعوت میکند و ... و ... مشاهده میکنیم که وحی رحمان، گاه برانگیخته شده از درون ضمیر است و گاه از دهان پیامبر بیرون میآید که مردمان را به دادگری و نیکوکاری و باز پس دادن امانت فرمان میدهد، و از کارهای پست و زشت و ستمگری ما را باز میدارد، و توبه کردن و میانهروی در امور را مورد پسند ما قرار میدهد، و ما را به تعاون و نیکوکاری و پرهیزگاری میخواند، و بدین گونه قلب را به قبول راستگویی رسول در رسالتش راهنمایی میکند و هر عاقلی میتواند آن را از دعوتها و تبلیغات گمراه کننده تشخیص دهد.
وَ ما هُوَ بِقَولِ شَیطانٍ رَجِیمٍ- و آن گفته شیطانی رانده شده نیست.»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.