مراد از بلوغ أجل رسیدن و مشرف شدن بر انقضای عده است، چون کلمه بلوغ همانطور که در رسیدن به هدف استعمال میشود همچنین در رسیدن به نزدیکیهای آن نیز بکار میرود، دلیل بر اینکه منظور از بلوغ اشراف است.
جمله: فامسکوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف...است، چون میفرماید: بعد از این بلوغ مخیر هستید بین اینکه همسر را نگه دارید، و یا رها کنید، و ما میدانیم بعد از تمام شدن عده دیگر چنین اختیاری نیست، و در جمله و لا تمسکوهن ضرارا لتعتدوا...از رجوع به قصد اذیت و ضرر نهی کرده، همچنانکه از رها کردن با ندادن مهر (در غیر خلع و رضایت همسر) نهی فرموده و من یفعل ذلک فقد ظلم نفسه...این آیه اشاره است به حکمت نهی از امساک به قصد ضرر، و حاصلش این است که ازدواج برای تتمیم سعادت زندگی است، و این سعادت تمام نمیشود مگر با...
سکونت و آرامش هر یک از زن و شوهر به یکدیگر و کمک کردن در رفع حوائج غریزی یکدیگر، و امساک عبارت است از اینکه شوهر بعد از جدا شدن از همسرش دو باره به او برگردد، و بعد از کدورت و نقار، به صلح و صفا برگردد، این کجا؟ و برگشتن به قصد اضرار کجا؟.
پس کسی که به قصد اضرار بر میگردد، در حقیقت به خودش ستم کرده، که او را به انحراف از طریقهای که فطرت انسانیت به سویش هدایت میکند، واداشته است.
علاوه بر اینکه چنین کسی آیات خدا را به مسخره گرفته، و به آن استهزاء میکند، برای اینکه خدای سبحان احکامی را که تشریع کرده به منظور مصالح بشر تشریع نموده است، نه اینکه اگر به کارهائی امر و از کارهائی نهی کرده، خواهان نفس آن کارها و متنفر از نفس این کارها بوده است، و در مورد بحث با نفس امساک و تسریح و اخذ و اعطا کار دارد، نه، بلکه بنای شارع همه بر این بوده است که مصالح عمومی بشر را تامین نموده، و مفاسدی را که در اجتماع بشر پیدا میشود اصلاح کند، و به این وسیله سعادت حیات بشر را تمام کند و لذا به همین منظور آن دستورات عملی را با دستوراتی اخلاقی مخلوط کرده، تا نفوس را تربیت و ارواح را تطهیر نموده، معارف عالیه، یعنی توحید و ولایت و سایر اعتقادات پاک را صفایی دیگر دهد، پس کسی که در دین خود به ظواهر احکام اکتفا نموده و به غیر آن پشت پا میزند، در حقیقت آیات خدا را مسخره کرده است.
و مراد از نعمت در جمله: و اذکروا نعمة الله علیکم نعمت دین، و یا حقیقت دین است، که گفتیم همان سعادتی است که از راه عمل به شرایع دین حاصل میشود، مانند آن سعادت زندگی که مختص است به الفت میان زن و شوهر، دلیل بر اینکه منظور از نعمت، نعمت دین است، این است که خدای سبحان در آیات زیر سعادت دینی را نعمت خوانده، و فرموده: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی، و نیز فرموده: و لیتم نعمته علیکم و نیز فرموده: فاصبحتم بنعمته اخوانا.
و بنابراین اینکه بعدا میفرماید: و ما انزل علیکم من الکتاب و الحکمة یعظکم به...به منزله تفسیری است برای این نعمت، و قهرا مراد از کتاب و حکمت ظاهر شریعت و باطن آن، و یا به عبارتی دیگر احکام و حکمت احکام است.
ممکن نیز هست مراد از نعمت مطلق نعمتهای الهیه باشد، چه نعمتهای تکوینی و چه غیر آن، در نتیجه معنای جمله چنین میشود: حقیقت معنای زندگی خود را بیاد آورید، و متوجه آن باشید، و مخصوصا به مزایا و محاسنی که در الفت و سکونت بین زن و شوهر است و به آنچه از معارف مربوط به آن که خدای تعالی به زبان وعظ بیان کرده، و حکمت احکام ظاهری آنرا شرح داده، توجه کنید که اگر شما در آن مواعظ دقت کامل به عمل آورید و به تدریج کارتان به جائی میرسد که دیگر به هیچ قیمتی دست از صراط مستقیم برندارید، و کمال زندگی و نعمت وجود خود را تباه نکنید، و از خدا پروا کنید، تا دلهایتان متوجه شود که خدا به هر چیزی دانا است، در این صورت است که دیگر ظاهر شما مخالف باطنتان نخواهد شد، و دیگر چنین جرأت و جسارتی علیه خدا نخواهید کرد، که باطن دین او را در شکل تعمیر ظاهر آن منهدم سازید.
و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فلا تعضلوهن ان ینکحن ازواجهن اذا تراضوا بینهم بالمعروف...کلمه عضل که مصدر فعل لا تعضلوهن است، به معنای منع است، و ظاهرا خطاب در جمله فلا تعضلوهن - پس آنان را منع نکنید به اولیای زنان مطلقه و کسانی است که اگر شرعا ولایت بر آن زنان ندارند لیکن زنان از ایشان رودربایستی دارند، و نمیتوانند با آنان مخالفت کنند، و مراد از کلمه ازواجهن شوهران قبل از طلاق است.
پس آیه دلالت دارد بر اینکه اولیا و بزرگترهای زن مطلقه، نباید زن نامبرده را اگر خواست با شوهرش آشتی کند، از آشتی آنها جلوگیری نمایند، پس اگر بعد از تمام شدن عده خود زن راضی بود که دوباره با همسر قبلی خود ازدواج کند، أولیا و بزرگان زن نباید غرضهای شخصی یعنی خشم و لجاجتی که با داماد قبلی دارند در این کار دخالت دهند و چه بسیار میشود که دخالت میدهند، آیه شریفه تنها بر این مقدار دلالت دارد، اما اینکه عقد دوم هم محتاج به اجازه ولی است هیچ مورد نظر آیه نیست! برای اینکه اولا جمله: فلا تعضلوهن...اگر نگوئیم که بر نداشتن چنین ولایتی دلالت دارد، حداقل میگوئیم دلالتی بر تاثیر ولایت ندارد، و ثانیا صرف اینکه خطاب را متوجه اولیا به تنهائی کرده، هیچ دلالتی بر این معنا ندارد، چون این توجیه خطاب، هم با تاثیر ولایت میسازد، و هم با عدم تاثیر، و اصلا نهی در آیه حکم مولوی نیست، تا دعوا کنیم که آیا بر تاثیر ولایت دلالت دارد یا نه، بلکه حکمی است ارشادی که میخواهد مردم را به مصالح و منافع این آشتی ارشاد کند، همچنانکه در آخر آیه میفرماید: این به پاکیزگی و طهارت شما نزدیکتر است و این خود بهترین دلیل است بر اینکه حکم نامبرده ارشادی است.
و چه بسا مفسرین که گفتهاند: خطاب نامبرده به خود همسران است، چون خطاب در اول آیه نیز به همسران بود، و میفرمود: و اذا طلقتم النساء...و معنای دو خطاب رویهم این است که وقتی زنان را طلاق دادید، هان ای شوهران وقتی عده آنان سرآمد از اینکه شوهرانی دیگر اختیار کنند آنان را باز ندارید، و منظور از این بازداشتن، این است که وقتی طلاق می دهند به همسران اطلاع ندهند تا از ناحیه طول مدت عده متضرر شوند، و یا به نحوی دیگر از شوهر گرفتن آنان جلوگیری کنند.
لیکن این تفسیر با کلمه: ازواجهن نمیسازد، چون اگر منظور آن بود که بعضی از مفسرین گفتهاند، میبایست فرموده باشد: فلا تعضلوهن ان ینکحن و یا فرموده باشد: ان ینکحن أزواجا، ولی فرموده: جلوگیریشان نکنید از اینکه با شوهران خود ازدواج کنند، و از ظاهر این عبارت پیدا است که منظور، جلوگیری اولیا و یا بستگان ایشان است از اینکه دوباره با شوهران قبلی خود ازدواج کنند.
و مراد از اینکه فرمود: فبلغن اجلهن این است که عدهشان سرآید، چون اگر عده زن مطلقه سر نیامده باشد، شوهر میتواند رجوع کند، هر چند که أولیا و یا بستگان زن راضی نباشند، چون قبلا فرمود: و بعولتهن احق بردهن فی ذلک، علاوه بر اینکه جمله ان ینکحن، صریح در ازدواج بعد از عده است، که نکاحی جداگانه است، و اما در داخل عده نکاح نیست، بلکه رجوع به ازدواج قبلی است.
ذلک یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله و الیوم الاخر...این جمله مانند جملهای است که قبلا بعد از نهی زنان از کتمان وضع رحمها آمده بود، و میفرمود: و لا یحل لهن ان یکتمن ما خلق الله فی ارحامهن ان کن یؤمن بالله و الیوم الاخر و اگر در میان همه مسائل ازدواج تنها در این دو مورد فرمود: اگر به خدا و روز جزا ایمان دارند یعنی اگر به دین توحید معتقد هستند، برای این بود که دین توحید همواره به اتحاد دعوت میکند نه افتراق و جدایی، و انبیا برای وصل کردن آمدهاند نه فصل کردن و جدایی انداختن.
و در جمله: ذلک یوعظ به من کان منکم، التفاتی از خطاب به جمع در طلقتم به خطاب به مفرد ذلک، و دوباره از خطاب به مفرد به خطاب به جمع منکم به کار رفته و حال آنکه اصل در این کلام، این بود که همه جا خطاب را متوجه مجموع این امت و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کند، اما میبینیم در غیر از جهات احکام، خطاب را متوجه شخص آن حضرت نموده، و فرموده: تلک حدود الله فلا تعتدوها، و یا فرموده: فاولئک هم الظالمون و یا فرموده: و بعولتهن احق بردهن فی ذلک و یا فرموده: ذلک یوعظ به من کان یؤمن بالله، که در این چهار مورد با کاف خطاب نمود تلک و اولئک و ذلک آورده و میدانیم که خطابش به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، تا قوام خطاب را حفظ نموده، حال آن کسی را که رکن در این مخاطبه هست رعایت کرده باشد، و رکن مخاطبه در مساله وحی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است بدون واسطه، و عموم مردم هستند با وساطت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
و اما خطابهایی که مشتمل است بر احکام، همه متوجه مجموع امت است، و بازگشت حقیقت اینگونه التفات کلامی به توسعه خطاب بعد از تضیق و تضییق آن بعد از توسعه است، و باید در آن تدبر شود.
ذلکم ازکی لکم و اطهر...کلمه زکات که اسم تفضیل ازکی از آن مشتق شده به معنای نمو صحیح و پاک است، و اما کلمه طهارت که مصدر اسم تفضیل اطهر است در معنایش بحث کردیم، و مشار الیه به اشاره ذلکم مانع نداشتن از رجوع زنان به شوهران و یا خود رجوعشان است، و برگشت هر دو به یک معنا است، چه بگوئیم مانع نشدن شما از رجوع زنان به شوهران برای شما ازکی و أطهر است، و چه بگوئیم رجوع زنان به شوهران برای شما ازکی و اطهر است.
و اما علت اینکه ازکی و أطهر است این است که چنین رجوعی، رجوع از دشمنی و جدائی به التیام و اتصال است، و غریزه توحید در نفوس را تقویت میکند و بر اساس آن، همه فضائل دینی رشد نموده، ملکه عفت و حیا در میان زنان تربیت میشود، و نمو میکند، و معلوم است که چنین تربیتی در پوشاندن معایب زن و پاکی دلهایشان مؤثرتر است.
و از جهت دیگر، در این رجوع فائدهای دیگر است، و آن این است که دلهایشان از اینکه متمایل به اغیار شود محفوظ میماند، به خلاف اینکه اولیا و بستگانش او را از ازدواج با همسر قبلی منع کنند، که در آن صورت چنین خطری به احتمال قوی پیش خواهد آمد.
و اسلام دین زکات و طهارت و علم است، همچنانکه خدای تعالی فرموده: و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة.
و نیز فرموده: ولکن یرید لیطهرکم.
و الله یعلم و انتم لا تعلمون منظور از اینکه میفرماید: و شما نمیدانید این است که شما به غیر آنچه خدا تعلیمتان داده نمیدانید، و آنچه میدانید او به شما تعلیم داده، همچنانکه فرموده: و یعلمهم الکتاب.
و نیز فرموده: و لا یحیطون بشیء من علمه الا بما شاء پس میان آیه مورد بحث با دو آیه قبل که میفرمود: و تلک حدود الله یبینها لقوم یعلمون...منافات ندارد، بلکه میخواهد بفرماید هر چه میدانند، به تعلیم خدا میدانند.
و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین، لمن اراد ان یتم الرضاعة منظور از والدات مادرانند، و اگر نفرمود امهات و به جای آن فرمود والدات برای این بود که کلمه ام اعم از کلمه والده است، همچنانکه کلمه أب اعم از کلمه والد است، و کلمه ابن اعم از ولد است، و حکم در آیه شریفه تنها در مورد والده و ولد و مولود له (والد) تشریع شده، و اما اینکه چرا بجای والد کلمه (مولود له - آنکس که فرزند برای او متولد شده) را به کار برده؟ برای این بوده که به حکمت حکمی را که تشریع کرده اشاره نموده باشد، یعنی بفهماند پدر به علت اینکه فرزند برای او متولد میشود و در بیشتر احکام زندگیش ملحق به اوست - البته در بیشترش نه همه احکام که بیانش در آیه تحریم خواهد آمد ناگزیر مصالح زندگی و لوازم تربیت و از آن جمله خوراک و پوشاک و نفقه، مادری که او را شیر میدهد به عهده او است، و این هم بعهده مادر او است که پدر فرزند را ضرر نزند، و آزار نکند، برای اینکه فرزند برای پدرش متولد شده است.
و از سخنان بسیار عجیب و غریب، سخنی است که بعضی از مفسرین در پاسخ به سؤال بالا گفتهاند، و آن این است که گفته است: از این جهت فرمود: مولود له و نفرمود: والد، که زنان هر چه میزایند برای مردان میزایند برای اینکه اولاد، مال پدران است، و به همین جهت است که هر کسی از پدر خود نسبت میبرد، نه از مادر، و مامون پسر رشید در این باره شعری گفته است که میبینید: و انما امهات الناس أوعیة مستودعات و للآباء ابناء فرزندان مال پدران هستند و بس.
این بود آن گفتار عجیب، و گویا گوینده آن از صدر آیه و نیز از ذیلش غفلت کرده که اولاد را به مادران نسبت داده، و در صدر فرموده: اولادهن و در ذیل فرموده: بولدها، که حکم این صدر و ذیل فرزند همانطور که فرزند پدر است فرزند مادر نیز هست، و اما شعر مامون، باید توجه داشت که مامون و امثال او چه کسی هستند، تا شعرشان چه باشد اینها بیارزشتر از آنند که کسی بخواهد کلام خدای تعالی را با گفتار آنان تفسیر کند، و یا احتمالی را تایید نماید.
و نیز باید دانست که مساله ادبیات و قوانین اجتماعی و امور تکوینی بر بسیاری از علمای ادب خلط شده، و در نتیجه در بسیاری از مواقع برای روشن ساختن یک حکم اجتماعی و یا یک حقیقت تکوینی به یک معنای لغوی استشهاد میکنند.
و حق مطلب در مساله فرزند این است که نظام تکوین فرزند را ملحق به پدر و مادر و هر دو میکند، برای اینکه هستی فرزند مستند به هر دوی آنها است، و اما اعتبار اجتماعی البته در این باره مختلف است، بعضی از امتها فرزند را ملحق به مادر میدانند، و بعضی به پدر، و آیه شریفه، نظریه دوم را معتبر شمرده و با تعبیر از پدر به مولود له به این اعتبار اشاره کرده، و در بالا بیان اینکه چرا این نظریه را معتبر شمرده، گذشت.
کلمه ارضاع که مصدر فعل یرضعن است، مصدر باب افعال و از ماده رضاعة و رضع گرفته شده است، که به معنای مکیدن پستان به منظور نوشیدن شیر از آن است، و کلمه حول به معنای سال است، و اگر سال را حول (گردش) نامیدهاند به خاطر این است که سال میگردد و اگر حول را به وصف کمال مقید کرد، برای این بود که سال اجزای بسیاری دارد، دوازده ماه و سیصد و پنجاه و پنج روز است، و چه بسا میشود که به مسامحه یازده ماه و یا سیصد و پنجاه روز را هم یک سال مینامند، مثال میگویند: در فلان شهر یک سال ماندم، در حالیکه چند روز کمتر بوده.
و جمله لمن اراد ان یتم الرضاعة، دلالت دارد بر اینکه: حضانت (کودکی را در دامن پروریدن) و شیر دادن حق مادر طلاق داده شده، و موکول به اختیار او است، اگر خواست میتواند کودکش را شیر دهد و در دامن بپرورد، و اگر نخواست میتواند از این کار امتناع بورزد، و همچنین رساندن مدت دو سال را به آخر، حق اوست، اگر خواست میتواند دو سال کامل شیر دهد، و اگر نخواست میتواند مقداری از دو سال را شیر داده، از تکمیل آن خودداری کند، و اما شوهر چنین اختیاری ندارد، (که از ابتدا اگر خواست بچه را از همسر مطلقهاش بگیرد و اگر نخواست نگیرد)، البته در صورتیکه همسرش موافق بود، میتواند یکی از دو طرف را اختیار کند، همچنانکه جمله فان ارادا فصالا...این معنا را میرساند.
و علی المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف، لا تکلف نفس الا وسعها منظور از کلمه مولود له همانطور که گفتیم پدر طفل است و منظور از رزق و کسوة، خرجی و لباس است، و خدای عزوجل این خرجی و نفقه را مقید به معروف کرد، یعنی متعارف از حال چنین شوهر و چنین همسر، و آنگاه مطلب را چنین تعلیل کرد: که خدا هیچ کسی را به بیش از طاقتش تکلیف نمیکند، و آنگاه دو حکم دیگر هم بر این حکم ضمیمه کرد.
اول اینکه: حق حضانت و شیر دادن و نظیر آن مال همسر است، پس شوهر نمیتواند به زور میان مادر و طفل جدائی بیندازد، و یا از اینکه مادر فرزند خود را ببیند، و یا مثلا ببوسد، و یا در آغوش بگیرد جلوگیری کند، برای اینکه این عمل مصداق روشن مضاره و حرج بر زن است، که در آیه شریفه، از آن نهی شده است.
دوم اینکه: زن نیز نمیتواند در مورد بچه شوهر، به شوهر مضاره و حرج وارد آورد، مثلا نگذارد پدر فرزند خود را ببیند، و از این قبیل ناراحتیها فراهم کند، چون در آیه شریفه می فرماید: لا تضار والدة بولدها، و لا مولود له بولده، نه زن به وسیله فرزندش به ضرر و حرج میافتد، و نه پدر، و اگر در این جمله میفرمود: و لا مولود له به، و مرجع ضمیر (به) را که همان ولده باشد نمیآورد، تناقضی به چشم میخورد چون در چنین فرضی ضمیر به به کلمه ولدها بر میگردد، چون در سابق ذکری از کلمه: ولد به میان نیامده بود، در نتیجه این توهم پیش میآمد که در آیه شریفه تناقض هست، از یک طرف میفرماید: شوهر، کسی است که فرزند برای او متولد میشود، و از طرفی دیگر میفرماید: فرزند برای مادر متولد می شود.
پس در جمله مورد بحث، هم حکم تشریع مراعات شده، و هم حکم تکوین، یعنی هم فرموده، از نظر تکوین، فرزند هم مال پدر و هم مال مادر است، و از طرفی دیگر فرموده: از نظر تشریع و قانون، فرزند تنها از آن پدر است.
و علی الوارث مثل ذلک از ظاهر آیه بر میآید: آنچه که به حکم شرع به گردن پدر است، مانند خرجی و لباس در صورتی که پدر فوت شود به گردن وارث او خواهد بود، لیکن مفسرین آیه را به معانی دیگری تفسیر کردهاند که با ظاهر آیه نمیسازد، و از آنجا که اصل مساله مربوط به فقه است متعرض آن معانی نشدیم، اگر کسی بخواهد به آنها آگاه شود باید به کتب فقهی مراجعه نماید، و آنچه ما در معنای آیه گفتیم موافق با مذهب ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) است، چون از اخباری که از ایشان رسیده، همین معنا استفاده میشود، و همچنین موافق با ظاهر آیه شریفه نیز هست.
فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور...کلمه فصال به معنای از شیر جدا کردن کودک است، و کلمه تشاور به معنای اجتماع کردن در مجلس مشاوره است، و این جمله به خاطر حرف فاء که در آغاز دارد تفریع بر حقی است که قبلا برای زوجه تشریح شده، و به وسیله آن حرج از بین برداشته شد، پس حضانت و شیر دادن بر زن واجب و غیر قابل تغییر نیست، بلکه حقی است که میتواند از آن استفاده کند، و میتواند ترکش کند.
پس ممکن است نتیجه مشورتشان این باشد که هر دو راضی شده باشند بچه را از شیر بگیرند، بدون اینکه یکی از دو طرف ناراضی و یا مجبور باشد و همچنین ممکن است نتیجه این باشد که پدر، فرزند خود را به زنی دیگر بسپارد تا شیرش دهد، و همسر خودش راضی به شیر دادن نشود و یا فرضا شیرش خراب باشد، و یا اصلا شیر نداشته باشد، و یا جهاتی دیگر، البته همه اینها در صورتی است که مرد به خوبی و خوشی آنچه را که زن استحقاق دارد به او بدهد، و در همه موارد منافاتی با حق زن نداشته باشد، و قید اذا سلمتم ما آتیتم بالمعروف همین را میرساند.
و اتقوا الله و اعلموا ان الله بما تعملون بصیر در این جمله، امر به تقوا میکند و اینکه این تقوا به اصلاح صورت این اعمال باشد، چون احکام نامبرده همه اموری بود مربوط به صورت ظاهر، و لذا دنباله جمله فرمود: و بدانید که خدا بدانچه میکنید دانا است...، به خلاف ذیل آیه قبلی یعنی آیه و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن...، که در ذیل آن فرمود: از خدا پروا کنید، و بدانید که خدا به هر چیزی دانا است برای اینکه آیه نامبرده مشتمل بود بر جمله: و لا تمسکوهن ضرارا لتعتدوا، و معلوم است که ضرار و دشمنی سبب میشود که از ظاهر اعمال تجاوز نموده، به نیت نیز سرایت کند، و در نتیجه پارهای از دشمنیهایی که در صورت عمل ظاهر نیست انجام دهد، دشمنیهائی که بعدها اثرش معلوم گردد.
[ نظرات / امتیازها ]