7) آیا سلب قدرت تشخیص ، دلیل بر جبر نیست ؟
-نخستین سؤالى که در اینجا پیش مىآید این است که اگر طبق آیه فوق خداوند بر دلها و گوشهاى این گروه مهر نهاده ، و بر چشمهاشان پرده افکنده ، آنها مجبورند در کفر باقى بمانند ، آیا این جبر نیست ؟ شبیه این آیه در موارد دیگرى از قرآن نیز به چشم مىخورد ، با اینحال مجازات آنها چه معنى دارد ؟ پاسخ این سؤال را خود قرآن داده است و آن اینکه : اصرار و لجاجت آنها در برابر حق و ادامه به ظلمو بیدادگرى و کفر سبب مىشود که پردهاى بر حس تشخیص آنها بیفتد ، در سوره نساء آیه 155 مىخوانیم : بل طبع الله علیها بکفرهم : خداوند بواسطه کفرشان ، مهر بر دلهاشان نهاده ! و در سوره مؤمن آیه 35 مىخوانیم : کذلک یطبع الله على کل قلب متکبر جبار : اینگونه خداوند مهر مىنهد بر هر قلب متکبر ستمکار ! و در سوره جاثیه آیه 23 چنین آمده است : ا فرایت من اتخذ الهه هواه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة : آیا مشاهده کردى کسى را که هواى نفس را خداى خود قرار داده ؟ و لذا گمراه شده ، و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افکنده است .
ملاحظه مىکنید که سلب حس تشخیص و از کار افتادن ابزار شناخت در آدمى در این آیات معلول عللى شمرده شده است ، کفر ، تکبر ، ستم ، پیروى هوسهاى سرکش لجاجت و سرسختى در برابر حق ، در واقع این حالت عکس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چیز دیگر.
اصولا این یک امر طبیعى است که اگر انسان به کار خلاف و غلطى ادامه دهد تدریجا با آن انس مىگیرد ، نخست یک حالت است ، بعدا یک عادت مىشود ، سپس مبدل به یک ملکه مىگردد و جزء بافت جان انسان مىشود ، گاه کارش به جائى مىرسد که باز گشت بر او ممکن نیست ، اما چون خود آگاهانه این راه را انتخاب کرده است مسئول تمام عواقب آن مىباشد بى آنکه جبر لازم آید ، درست همانند کسى که آگاهانه با وسیلهاى چشم و گوش خود را کور و کر مىکند تا چیزى را نبیند و نشنود .
و اگر مىبینیم اینها به خدا نسبت داده شده است به خاطر آنست که خداوند این خاصیت را در اینگونه اعمال نهاده است ( دقت کنید).
عکس این مطلب نیز در قوانین آفرینش کاملا مشهود است ، یعنى کسى که پاکى و تقوا ، درستى و راستى را پیشه کند ، خداوند حس تشخیص او را قویتر میسازد و درک و دید و روشنبینى خاصى به او مىبخشد ، چنانکه در سوره انفال آیه 29 مىخوانیم : یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا : اى مؤمنان اگر تقوا پیشه کنید خداوند فرقان یعنى وسیله تشخیص حق از باطل را به شما عطا مىکند .این حقیقت را در زندگى روزمره خود نیز آزمودهایم ، افرادى هستند که عمل خلافى را شروع مىکنند ، در آغاز خودشان معترفند که صددرصد خلافکار و گنهکارند ، و به همین دلیل از کار خود ناراحتند ، ولى کم کم که با آن انس گرفتند این ناراحتى از بین مىرود ، و در مراحل بالاتر گاهى کارشان به جائى مىرسد که نه تنها ناراحت نیستند بلکه خوشحالند و آن را وظیفه انسانى و یا وظیفه دینى خود مىشمرند ! در حالات حجاج بن یوسف آن ابر جنایتکار روزگار مىخوانیم که براى توجیه جنایات هولناکش مىگفت : این مردم گنهکارند من باید بر آنها مسلط
باشم و به آنها ستم کنم ، چرا که مستحقند ، گوئى اینهمه قتل و خونریزى و جنایت را ماموریتى از سوى خدا براى خود مىپنداشت ! و نیز مىگویند یکى از سپاهیان چنگیز در یکى از شهرهاى مرزى ایران سخنرانى کرد و گفت : مگر شما معتقد نیستید که خداوند عذاب بر گنهکاران نازل مىکند ما همان عذاب الهى هستیم پس هیچگونه مقاومت نکنید ! .
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : خداوند بر دلها و گوشهاى این گروه مهر نهاده ، و بر چشمهاشان پرده افکنده ، آنها مجبورند در کفر باقى بمانند ،
[ بستن توضیحات ]
[ پاسخ ها / امتیازها ]
7) چرا قلب و بصر به صیغه جمع و سمع به صیغه مفرد ذکر شده است ؟
-در آیه فوق مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن ، قلب و بصر به صورت جمع ( قلوب و ابصار ) آمده ولى سمع همه جا در قرآن به صورت مفرد ذکر شده است این تفاوت حتما نکتهاى دارد ، نکته آن چیست ؟ پاسخ : درست است که کلمه سمع در قرآن همه جا بصورت مفرد آمده و بصورت جمع ( اسماع ) نیامده است ولى قلب و بصر گاهى بصورت جمع مانند آیه فوق و گاهى بصورت مفرد مانند آیه 23 سوره جاثیه آمده است : ( و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة
عالم بزرگوار مرحوم شیخ طوسى در تفسیر تبیان از یکى از ادباى معروف چنین نقل مىکند که : علت مفرد آمدن سمع ممکن است یکى از دو چیز باشد : نخست : اینکه سمع گاهى بعنوان اسم جمع بکار میرود و مىدانیم که
در اسم جمع معنى جمع افتاده و نیازى به جمع بستن ندارد.
دیگر : اینکه سمع مىتواند معنى مصدرى داشته باشد و مىدانیم مصدر دلالت بر کم و زیاد هر دو مىکند و نیازى به جمع بستن ندارد.
بعلاوه مىتوان وجه ذوقى و علمى دیگرى براى این تفاوت گفت و آن اینکه : تنوع ادراکات قلبى و مشاهدات با چشم نسبت به مسموعات فوق العاده بیشتر است و بخاطر این تفاوت قلوب و ابصار بصورت جمع ذکر شده ولى سمع بصورت مفرد آمده است.
در فیزیک جدید نیز مىخوانیم امواج صوتى قابل استماع تعداد نسبتا محدودى است و از چندین ده هزار تجاوز نمىکند .
در حالیکه امواج نورها و رنگهائى که قابل رؤیت هستند از میلیونها مىگذرد ( دقت کنید).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در فیزیک جدید نیز مىخوانیم امواج صوتى قابل استماع تعداد نسبتا محدودى است و از چندین ده هزار تجاوز نمىکند .در حالیکه امواج نورها و رنگهائى که قابل رؤیت هستند از میلیونها مىگذرد
[ بستن توضیحات ]
[ پاسخ ها / امتیازها ]