● حاجيه تقي زاده فانيد -
احسن الحدیث
1) «و الفجر» قسم به فجر. آنچه طبیعی به نظر میرسد آنست که خدا در اینکه آیه به مطلق فجر و روشنایی اول روز سوگند میخورد.
چنان که در مجمع البیان از عدهای نقل کرده و المیزان آن را اختیار کرده است، اهل تفسیر گفتهاند: فجر ذی الحجة، فجر اول محرم، فجر روز عید قربان مطلق روز، اما روایتی در اینکه زمینه که نبوی باشد یا از امامان نرسیده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) وَ لَیالٍ عَشرٍ ممکن است منظور دهه اول ذو الحجه باشد که میان اهل مکه مشهور بود، نکره آمدن برای تفخیم است، به نظر بعضی منظور دهه آخر رمضان است، ولی اینکه چگونه میشود! با آنکه روزه در مدینه واجب شده است گویند: منظور آن ده روزی است که بر وعده موسی در طور سینا افزوده شد وَ واعَدنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیلَةً وَ أَتمَمناها بِعَشرٍ اعراف/ 142، در اینکه زمینه روایتی از اهل بیت علیهم السّلام نقل نشده است، ولی در تفسیر إبن کثیر از جابر بن عبد اللّه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نقل شده که فرموده است:
«ان العشر عشر الاضحی ...»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) وَ الشَّفعِ وَ الوَترِ طبرسی فرموده: در روایت ابو سعید خدری از آن حضرت منظور از شفع مخلوق و از «وتر» خداست. در روایت إبن حصین از آن حضرت منظور از شفع و وتر نماز است که بعضی زوج و بعضی فرد است و در روایت جابر از آن حضرت، شفع: روز قربان، و وتر: روز عرفه است،
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) قید «یسر» در وَ اللَّیلِ إِذا یَسرِ بهترین دلیل است که منظور از اینکه قسمها زمان و گذشت آنست و گرنه قید «رفتن» در آن نمیآمد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) هَل فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجرٍ آسان خواهد بود یعنی: قسم به زمان و قسم به آفریدهها که در مسیر زمانند آیا در اینکه سخن برای خردمند قسم هست! آری که قسم هست. و اللّه العالم مانعی نیست که مردم آن زمان اینکه مطلب را به طور کامل نفهمیده باشند، زیرا قرآن برای همه و برای هر زمان است، آنها فقط مقداری فهمیدهاند، مقداری هم اهل اینکه زمان میفهمند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) أَ لَم تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ.اینکه سه آیه یکی از شواهد قسمها و یکی از وعدههای الهی که در مسیر زمان به قوم عاد رسیده است، ماجرای آنها در بسیاری از آیات قرآن ذکر شده است با بادی سوزان منجمد شده و از بین رفتند. وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیحٍ صَرصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیهِم سَبعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ حُسُوماً حاقه/ 6- 8. ولی مراد از آیه ظاهرا از بین رفتن شهر آنهاست أَ لَم تَرَ در آیه به معنی دانستن است که یکی از معانی «رأی» علم است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
7) «ارم ...» عطف بیان است از «بعاد» و تقدیر آن: «ا لم تر کیف فعل ربک بارم ذات العماد» میباشد و اگر اینطور نبود معلوم نمیشد که آن شهر مربوط به قوم عاد بوده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
8) به هر حال آیه صریح است در اینکه شهر ارم شهری بود که در آن روزگار شهری به عظمت و شکوه آن در روی زمین وجود نداشت، بهشت شداد که در تفسیر اینکه آیه در تفاسیر نقل شده است، از افسانههاست، پهلوان اینکه افسانه کعب الاحبار یهودی و وهب بن منبه است. من مشروح آن را در قاموس قرآن (ارم) نوشتهام به آنجا رجوع شود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
13) فَصَبَّ عَلَیهِم رَبُّکَ سَوطَ عَذابٍ
یعنی نتیجه طغیانها و افسادها آن بود که خدا پشت سر هم عذاب شدید و دردناک را بر آنها فرو ریخت. آمدن «صب» بجای «انزل» حاکی از متتابع و پشت سر هم بودن، و نکره آمدن عذاب حاکی از تفخیم و بزرگ بود آن است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
14) إِنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصادِ تعلیل آمدن عذاب در اثر طغیانها است، یعنی اینکه عذاب تار و مار کننده به علت آنست که پروردگار در کمین ظالمان و طاغیان است اینکه جمله از آنست که عذاب و انتقام خدا در پی بدکاران و ستمگران میباشد نه اینکه خدا در مکانی نشسته باشد، آری اینکه یک قانون لا یزال الهی است در گذشته و حال و آینده، خاندان منفور پهلوی نیز روی اینکه قانون تار و مار شدند.
و هو له بالمرصاد علی مجاز طریقه و بموضع الشجی من مساغ ریقه»
یعنی اگر خدا به ظالم مهلت میدهد که از گرفتن او غفلت نمیکند. خدا در گذرگاه راه اوست و در جای استخوان از محل فرو رفتن آب دهان اوست.
در مجمع البیان آمده: روایت شده که علی علیه السّلام در معنی اینکه آیه فرموده خدای تو قادر است که اهل معاصی را با جز ایشان مجازات کند:
«قال معناه ان ربک قادر علی ان یجزی اهل المعاصی جزائهم»
و نیز در مجمع البیان از حضرت صادق علیه السّلام نقل شده: مرصاد پلی است بر صراط که بندهای با ظلم به بندهای از آن نمیگذرد:
«عن الصادق علیه السّلام انه قال المرصاد قنطرة علی الصراط لا یجوزها عبد بمظلمة عبد».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر اثنا عشری
1) - صبح اوّل که مانند عمود از افق ظاهر میشود، و اینکه وقت دعای دوستان است.
2- سفیدی صبح دوم که هنگام نماز و اجتماع بندگان است.
3- صباح روز عرفه که وظایف دعا و نیاز حاجیان در آن است.
4- صبح روز عید قربان.
5- اول روز قیامت.
6- انفجار قبور و بعث خلقان.
7- صبح جمعه.
8- در تبیان فرماید: فجر اشاره است به انفجار آب از انگشتان مبارک حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آن در وقتی بود که حضرت در جنگ بود و لشکر اسلام دوازده هزار بودند، از غایت تشنگی استغاثه کرده و گفتند: یا رسول اللّه تن و جان ما فدای خدا و رسول باد، لکن اگر ما هلاک شویم، کافران خوشحال شوند. حضرت قدحی طلبید و انگشت مبارک در آن نهاد. خداوند عالم چهار چشمه آب از انگشتان ماه شکاف او روان ساخت، مانند جوشیدن آب از چشمه، و همه لشکر سیراب شدند«1».
9- انفجار آب از چشمهها.
10- انفجار ناقه صالح از کوه.
11- انفجار آب از حجر موسی علیه السّلام.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) - دهه اول محرّم که عاشورا در آن است.
2- دهه ذی الحجه که متمّم سی شب حضرت موسی علیه السّلام است.
3- دهه میانه ماه شعبان که شب برات در آن است.
4- دهه آخر ماه رمضان که شب قدر در آن است. و اشهر، دهه ذی الحجه است، و حق تعالی به آن قسم خورده. زیرا هیچ ایّامی دوستتر از آن نزد خدا نیست.
در منهج مروی است که حضرت را اعلام نمودند: فلان جوان در اینکه ایام روزه دارد. حضرت او را طلبید، فرمود: از فضل اینکه ایّام به تو چه رسیده! گفت: یا رسول اللّه چیزی نشنیدهام، جز آنکه ایّام حج است و حاجیان به افعال حج و طاعات مشغولند. خواستم در وظایف با ایشان موافقت کنم، با امید آنکه در آخرت با ایشان باشم. فرمود ای جوان؟ بشارت باد تو را، هر که در اینکه دهه روزه دارد، چنان است که هر روز صد بنده آزاد کرده، و صد شتر قربان نموده، و صد اسب در راه خدا به جهاد داده و چون روز ترویه روزه دارد، چنان است که دو هزار بنده آزاد نموده، و دو هزار شتر قربان کرده، و دو هزار اسب به جهاد داده، و دو سال روزه برای او بنویسند. و هر که در اینکه دهه صدقه دهد، چنان است که آن را به پیغمبران صدقه داده، و هر که در اینکه دهه به عیادت بیماری رود، چنان است که پیغمبری«1» را عیادت کرده، و هر که در اینکه دهه تشییع جنازهای کند، چنان باشد که در عقب جنازه شهید رفته و هر که مؤمنی را در اینکه دهه ضیافت کند، چنان باشد که پیغمبر خدا را ضیافت نموده«2».
و در خبر است روز اول ذی الحجه ممتاز است به خصایصی.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) وَ الشَّفعِ وَ الوَترِ (3)
وَ الشَّفعِ وَ الوَترِ: و سوگند به جفت و طاق. در اینکه دو اقوالی است:
1- علی بن ابراهیم قمی (رحمه اللّه) فرماید شفع، حضرت حسن و حسین علیهما السّلام و وتر، حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام.«2»
2- از حضرت باقر و صادق علیهما السّلام مروی است که شفع، روز ترویه و وتر، روز عرفه.«3»
3- إبن عباس گفته: شفع، تمام خلق وتر، خالق است که لیس له مثل.«4»
- شفع، نماز شفع است در نماز شب وتر، نماز یک رکعتی آخر آن است.
5- تمام اشیاء، زیرا از زوج و فرد خالی نیستند.
6- شفع، عناصر اربعه: آب و باد و خاک و آتش وتر، افلاک.
7- شفع، بروج وتر، سیارات.
8- شفع، جمیع ایام و لیالی وتر، روزی که شب ندارد، که قیامت باشد.
9- شفع، درجات بهشت وتر، درکات جهنم.
10- شفع، حضرت امیر المؤمنین و حضرت فاطمه علیهما السّلام، وتر، حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.«1»- شفع، نماز شفع است در نماز شب وتر، نماز یک رکعتی آخر آن است.
5- تمام اشیاء، زیرا از زوج و فرد خالی نیستند.
6- شفع، عناصر اربعه: آب و باد و خاک و آتش وتر، افلاک.
7- شفع، بروج وتر، سیارات.
8- شفع، جمیع ایام و لیالی وتر، روزی که شب ندارد، که قیامت باشد.
9- شفع، درجات بهشت وتر، درکات جهنم.
10- شفع، حضرت امیر المؤمنین و حضرت فاطمه علیهما السّلام، وتر، حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.«1»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) وَ اللَّیلِ إِذا یَسرِ (4)
وَ اللَّیلِ إِذا یَسرِ: و سوگند به شب، آنگاه که بگذرد و منقضی شود و در عقب آن روز ظاهر گردد. یا سوگند به شب که بیاید و رو آورد در عقب روز.
بیان- تقیید شب به جهت آن است که در تعاقب آن اقوی دلالت است بر کمال قدرت و وفور نعمت. چه سیر آن بر مقادیر مرتبه و آمدن روشنائی روز نزد منقضی شدن آن ادلّ دلیل است بر آنکه فاعل آن مختصّ است به عزّت و جلال و متعالی است از اشباه و مثال. نزد بعضی مراد شب مزدلفه است، و وجه اختصاص آن اجتماع مردمان است در آن به جهت طاعت رحمن و آمدن حاجّ در آن از عرفه به مزدلفه و گزاردن نماز صبح در آن و از آنجا به منی رفتن.
نزد بعضی شب قدر است و اولی آنکه جمیع شبها باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) هَل فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجرٍ (5)
آنگاه به جهت تعظیم قسمهای مذکوره فرماید:
هَل فِی ذلِکَ: آیا هست در آنچه سوگند یاد کردیم به آن از اشیاء مذکوره، قَسَمٌ لِذِی حِجرٍ: مقسم به پسندیده مر صاحبان عقل را! یا هست در سوگند خوردن من به اینکه امور مذکوره، سوگندی برای صاحب عقل! (استفهام برای تقریر و تحقیق است) یعنی اینکه قسمهای مذکوره به جهت عظم آن، یا سوگندهای حق تعالی به آن، کافی است مر صاحبان عقول را که تعقل کنند در آن و بدانند که آنچه مورد سوگند حق سبحانه واقع شده، متضمّن عجائب و دلائلند بر قدرت الهی و محتوی بر غرائب و بدایع سبحانی و بدین جهت شایسته شدهاند که حق تعالی به آنها قسم یاد فرموده و مقسم علیه را بر آن مؤکد گردانیده.
نکته- تسمیه عقل به حجر، به جهت آن است که حاجر و مانع است از آنچه شایسته و سزاوار نیست صدور آن.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) أَ لَم تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ (6)
أَ لَم تَرَ: (جواب قسم) خطاب به پیغمبر و مراد تهدید سرکشان و یاغیان است. آیا ندیدی و ندانستی! یعنی دانستی و معلوم تو شده، کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ:
چگونه و چه کرد پروردگار تو. بِعادٍ: به اولاد عاد بن عوص بن آدم بن سام بن نوح علیه السّلام که قوم هود بودند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
7) إِرَمَ ذاتِ العِمادِ (7)إِرَمَ: (عطف بیان عاد) یعنی سبط ارم، و اینها عاد اولیاند که به اسم جد خود تسمیه یافتهاند، یا اسم بلد آنها باشد. پس در وصف عادیان فرماید که:
ذاتِ العِمادِ: صاحبان قامتهای بزرگ. گویند استخوانهای تن هر یک از ایشان مانند ستونی بود و قد و قامت آنها کمتر از هزار گز و پانصد و چهار صد نبوده. روایت است از قوم عاد که مردانی بودند که ایشان را با گروهی که خصومت افتادی، قوت و توانائی ایشان اینکه قدر بود که سنگی از کوه به اندازه آن قبیله بریدی و بیاوردی و بر سر آنها انداختی، همه به یکبار هلاک شدی.«1»
نزد بعضی توصیف آنها به ذات العماد، به اعتبار آن بود که اهل خیمه و خرگاه صحرانشین و خیمههای آنها بر ستونها بر افراشته بود. اشهر آن است که ارم بلده عادیان است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
8) الَّتِی لَم یُخلَق مِثلُها فِی البِلادِ (8)
الَّتِی لَم یُخلَق: آن شهری که صاحب ستون عظیم و بنای رفیع بود که خلق نشده بود، مِثلُها فِی البِلادِ: مثل آن در شهرها نبوده و نیست.
شرح باغ ارم- عاد را دو پسر بود. یکی شدّاد و دیگر شدید. هر دو سلطان بودند قهرمان و با اقتدار. چون شدید مرد، سلطنت به شدّاد قرار گرفت و همه ملوک زمین سر به زیر اطاعت او آوردند. جالوت با آن عظمت یکی از سپهسالاران او بود. آتش کبر و غرور در سینه او اشتعال یافت، دعوی الوهیت نمود. حق تعالی پیغمبران به او فرستاد. او را پند دادند، و به ایمان دعوت کردند و ترغیب به بهشت نمودند، اگر ایمان آورد به وحدانیّت خدا. گفت: بهشت چه گمشده در صحاری عدن میگشتیم به شهری رسیدم که حصار محکمی داشت.
در حوالی آن قصور بسیار و منارهای عالی مقدار، و من به امید آنکه کسی را ببینم و احوال شتر را پرسم، داخل شدم. دری عظیم دیدم. هر دو لنگهاش از طلا و مرصع به لؤلؤ و یاقوت سرخ و سفید و اقسام جواهر. متحیر و متعجب ماندم. چون کسی پیدا نشد دابّه خود را بستم و شمشیر حمایل نموده به شهر آمدم از مشاهده حیرتم بیشتر شد. قصرها دیدم، ستونهای آن زبرجد و یاقوت بنای آن خشتی از طلا و خشتی از نقره و فوق آن غرفهها، غرفههای دیگر از طلا و نقره و یاقوت، به جای سنگریزه مروارید و بجای خاک مشک و زعفران. خوف و ترس بر من زیاد شد. درختان از طلا و نقره و برگها از زبرجد و شکوفهها از یاقوت لمعان. آن جواهرات به روشنی روز غالب شد. گفتم به حق خدای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که مثل آن در دنیا نیست. بعضی از جواهرات که بزمین ریخته بود، برداشتم. پس به یمن بر گشتم و آنها را به مردمان نشان دادم. تعجب کردند اینکه خبر شهرت یافت. به معاویه رسید که آن وقت حاکم شام بود. مرا خواست. واقعه را گفتم. مرا نشاند، کعب الاحبار را طلبید. گفت در دنیا چنین شهری هست!
گفت بلی شهر ارم است که خدا فرموده: «إِرَمَ ذاتِ العِمادِ الَّتِی لَم یُخلَق مِثلُها فِی البِلادِ.»«1»
خاتمه: عقال شیبانی نقل نموده چون شدّاد و اتباعش هلاک شدند، او را پسری بود بنام مرثد بن شداد. او را بر ممالک خلیفه گردانیدند. پدر را برداشت به حضر موت آورد به صبر«2» و کافور شست و در غاری به روی تختی از طلا خوابانید و هفتاد حلّه به زر و سیم بر او پوشانید و لوحی بزرگ بر بالین او نهاد و اینکه ابیات بر آن نوشت:
اعتبر بی أیّها المغرور بالعمر المدید انا شدّاد بن عاد صاحب الحصن العمید
انّ اهل الارض کانوا خائفین من وعید و ملکت الشّرق و الغرب بسلطان شدید
فاتی هود و کنّا فی ضلال قبل هود فدعانا فعصیناه الی الامر الرّشید
فاتتنا صیحة تهوی من الافق البعید فتوفّینا کزرع وسط بیداء حصید«1»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
9) وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخرَ بِالوادِ (9)
وَ ثَمُودَ: و آیا ندیدی و خبر به تو نرسید که چه کرد پروردگار تو به ثمود، که قوم صالح پیغمبر بودند! الَّذِینَ جابُوا الصَّخرَ: آنان که میبریدند سنگها و کوهها را برای مأوای خود، بِالوادِ: به وادی که میتراشیدند از کوهها، خانههای مخروطی و منحوطی موافق زندگانی خود، که هزار هزار خانهها بنا نمودند. قوّت و جسیم اولاد زیاد و عمر بسیار داشتند. حضرت صالح علیه السّلام را خدا بر آنها مبعوث و دعوت به توحید نمود. شتر سرخ موی به اوصاف خاصّه از آن حضرت طلبیدند، به شرایط به آنها عطا شد. عاقبت سرکشی نمودند و شتر را پی کرده، مستوجب عذاب شدند. پس فرا گرفت ایشان را صیحه و صاعقه آسمانی و همه مستأصل و هلاک شدند، در حالتی که همه سوخته و خاکستر گردیدند و کسی از آنها باقی نماند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
10) وَ فِرعَونَ ذِی الأَوتادِ (10)
وَ فِرعَونَ: و آیا ندانستی و به تو خبر نیامد که چه کرد پروردگار تو به فرعون! ذِی الأَوتادِ: که صاحب جنود بسیار و اموال بیشمار بود که استحکام و ربط ملک او به آن بود، همچنان که ربط و اتصال چوب به یکدیگر به وتد (میخ) است. یا به هر جا که فرود میآمد خیمه در خیمه میزدند، چون استحکام خیمه بر طناب و آن به میخ است. یا به جهت آنکه مردمان را به چهار میخ میکشید و همینطور میگذاشت تا بمیرند. از آن جمله حزبیل، مؤمن آل فرعون و زوجه او که ماشطه فرعون بود. روزی سر دختر را شانه میزد، شانه از دستش بیفتاد. گفت کور باد آن کس که به خدا کافر شد. دختر گفت: پدر مرا میگوئی! گفت: نه خدای دیگر است که پدر تو را آفریده. خدای آسمان و جمیع مخلوقات و بدون زن و فرزند است. دختر پدر را خبر داد. فرعون او را طلبید و به او گفت آنچه با دخترش گفته بود. فرعون گفت: پشیمان شو و الّا به بدترین عذابی تو را هلاک گردانم. گفت هر چه توانی بکن. فرعون امر کرد تا چهار میخ بزدند و مار و عقرب بر او مسلط ساختند. دو پسر داشت، هر دو را حاضر و گفت از اینکه اعتقاد بر گرد و الّا پسرانت را بکشم. زن گفت جان من و فرزندان فدای راه خدا باد. پس بزرگتر را کشتند و کوچکتر را که چهار ماهه بود، بر سینه او نشاندند. او را تهدید کردند که اینکه را هم میکشیم. به قدرت کامله الهی طفل به آواز آمد که: ای مادر بر نگردی، دنیا اعتباری ندارد و صلاح آن است که زودتر به بهشت باقی رسانیم. و اینکه طفل از جمله آن شش طفل است که پیش از وقت، سخن گفتند. پس پسر را روی سینه مادر کشتند و بعد مادر را به او رسانیدند.
تتمه- مؤمن آل فرعون حزبیل فرار نمود. در بعضی کوهها متحصّن شد.
فرعون کسانی به تجسس او فرستاد دو نفر به او رسیدند. او را دیدند که در نماز ایستاده و سباع اطراف او پاسبانی میکردند و خبر به فرعون دادند. حزبیل دعا نمود خدایا صد سال است عبادت تو میکنم و از خلق پنهان میدارم، هر کدام از اینکه دو، سرّ مرا نگهدارد، موفق به ایمان نما و آنکه افشا کند، او را هلاک کن. پس یکی از آن دو با خود گفت اینکه سباع محافظت او کنند، دلالت بر حقیقت او میکند. باز گشت و ایمان آورد و دیگری فرعون را اطلاع داد. فرعون از او گواه خواست. گفت رفیق من. او را حاضر ساخت. گفت من چیزی ندیدم. فرعون او را چهار میخ کشید و دیگری را خلعت داد.
اما آسیه بنت مزاحم، زوجه فرعون، مؤمنه بود. چون شنید ماشطه را چهار میخ کشیدند، فرعون را ملامت نمود که زنهار بیگناهی را که سالها خدمت ما کرده، هلاک کردی، فرعون گفت: ای آسیه تو نیز دیوانه شدی. گفت من عاقلم و خدای تو و من و عالم یکی است و تو را اینکه قوّت داده که بر عالمیان حکومت کنی و شکر نعمت او نمیگزاری. فرعون غضبناک شد و او را براند. پدر و مادرش را بخواند و گفت: دیوانگی ماشطه را پیدا نموده، والدین، آسیه را ملامت نمودند که تو را چه رسیده! گفت: دل من از ظلم فرعون پر شده. روی به خالق آسمان و زمین آوردم و به یگانگی او معترف شدم. گفتند: خدای آسمان و زمین فرعون است. گفت: او را بگوئید اگر راست گوید برای من تاجی بسازد، آفتاب در پیش او و ماه در پس او و ستارگان اطراف او. گفتند: چگونه تواند کرد.
گفت: خدای آن باشد که هر چه خواهد تواند کرد. فرعون اینکه را بشنید. امر کرد تا او را چهار میخ کشیدند. در آن حال گفت: «ربّ إبن لی عندک بیتا فی الجنّة»«1»، درهای آسمان گشوده شد. بهشت را به او نمودند، جای خود را دید، از دنیا رفت.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
11) و چون قبیله عاد و ثمود و فرعون در نهایت کفر و طغیان و فساد بودند، از اینکه جهت فرماید:الَّذِینَ طَغَوا فِی البِلادِ (11)
الَّذِینَ طَغَوا فِی البِلادِ: اینکه هر سه کسانی بودند که از حدّ بندگی در گذشتند و بر انبیا تجبّر و تکبر نمودند در شهرهائی که حاکم بودند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
12) فَأَکثَرُوا فِیهَا الفَسادَ (12)
فَأَکثَرُوا فِیهَا الفَسادَ: در آن شهرها فساد را- که گمراه کردن مردمان و کشتن آنان به غیر حق و غصب اموال ایشان و غیر آن از انواع اذیت و آزار بود- زیاد کردند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
13) فَصَبَّ عَلَیهِم رَبُّکَ سَوطَ عَذابٍ (13)
چون کفر و ظلم ایشان به غایت رسید، مستوجب عذاب گشتند.
فَصَبَّ عَلَیهِم رَبُّکَ: پس ریخت بر ایشان پروردگار تو، سَوطَ عَذابٍ:
تازیانه عذاب را. مراد انواع احاطه مختلفه عقاب است بر ایشان.
بیان- اصل سوط خلط، و تسمیه زدن به آن به جهت آن است که آن مخلوط الطاقات است و بعضی آن ملاصق بعض دیگر. پس حقیقت معنی آنکه فرو گرفت ایشان را انواع عقوبت دنیا و آخرت. و نزد بعضی مراد به سوط، عذاب دنیاست و اشعار است به آنکه عذاب دنیای ایشان نسبت به عذاب آخرت مانند نسبت تازیانه است به ضرب شمشیر. دیگری گفته: نزد خدا انواع بسیار است از عذاب و نکال، پس ایشان را گرفت به یک نوع از آن عذاب.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
14) إِنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصادِ (14)
بعد از آن به جهت تهدید اهل کفر و عناد خطاب فرماید:
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصادِ: به درستی که پروردگار تو هر آینه در گذرگاه و درموضع کمینگاه است. یعنی چنانچه کسی در کمین نشسته، مترصد گذرندگان است و هیچ چیز از او فوت نمیشود، همچنین از حق تعالی چیزی فوت نمیگردد از افعال و اقوال بندگان، بلکه همه آن را میبیند و میداند و میشنود و اصلا چیزی از علم ازلی سبحانی پنهان نیست و همه را بر وفق آن جزا خواهد داد. پس ذکر مرصاد تمثیل است برای ارصاد او سبحانه، کفار و عصاة را به عذاب و عقاب.
و از حضرت صادق علیه السّلام منقول است که مرصاد قنطرهای«1» است بر صراط که از آن نگذرد کسی که ظلم کرده باشد بر بندگان خدا.«2»
در مجمع- از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام مروی است که فرمود در معنای اینکه آیه: انّ ربّک قادر علی ان یجزی اهل المعاصی جزائهم: به درستی که پروردگار تو قادر است بر اینکه جزا دهد اهل معصیت را پاداش ایشان.«3»
تنبیه- از إبن عباس معنی اینکه آیه را سؤال کردند، گفت بنده را بر هفت جای صراط که بر جهنّم است بدارند و بپرسند از او:
1- از شهادت لا اله الا اللّه، اگر از عهده بیرون آید به موضع 2- او را از نماز سؤال کنند.
3- از زکوة پرسند.
4- از روزه.
5- از حج.
6- از عمره.
7- از مظالم. و در هر موضع که اجابت نتواند نمود، او را به جهنّم اندازند.
و در موضع هفتم اگر مرتکب مظالم شده باشد، و طاعات مستحبه به جا آورده، آن را به خصمان او دهند و او را به بهشت برند، و الّا به جهنم افتد و به قدر آن معذّب شود.«4»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر راهنما
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) 1 - سوگند خداوند، به شب هاى ده گانه
و لیال عشر
2 - تفاوت شب ها در فضیلت
و لیال عشر
نکره آمدن «لیال» و سوگند به آن ده شب خاص، بیانگر عظمت آنها در بین شب هاى سال است.
3 - وجود ده شب با فضیلت، به صورت پیاپى در بین شب هاى هر سال
و لیال عشر
درباره مراد از شب هاى ده گانه، اقوال و روایات گوناگونى وجود دارد. مشهورترین آنها این است که مراد، شب هاى دهه اول ذى الحجه است. برخى آن را بر دهه آخر ماه رمضان و یا دهه اول ماه محرم تطبیق داده اند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) 1 - سوگند خداوند، به جفت و تاق
و الشفع و الوتر
حرف «ال» در «الشفع» و «الوتر»، براى جنس است. درباره مصداق شفع و وتر، نظرهاى گوناگونى ابراز شده است; برخى گفته اند: «شفع» روز هشتم ذى الحجه (یوم الترویة) و «وتر» روز عرفه است و برخى آن دو را بر نماز شفع و وتر تطبیق داده اند. در نظرى دیگر، شفع روز قربان و وتر روز عرفه است. این احتمال نیز وجود دارد که «شفع»، به تمام مخلوقات نظر داشته و مراد از «وتر»، ذات بارى تعالى باشد; زیرا تنها او است که مرکب نیست.
2 - «[فى المجمع] الشفع الخلق ... و الوتر اللّه تعالى ... و هى روایة أبى سعید الخدرى عن النبىّ(ص);(1)
[در مجمع البیان آمده است:] شفع مخلوقات اند ... و وتر خداى تعالى است ... و این روایت ابى سعید خدرى از پیامبر(ص) است».
3 - «عن الصادق(ع) أنّه قال: فى قول اللّه عزّوجلّ «و الشفع و الوتر» قال: الشفع الرکعتان و الوتر الواحدة التى یقنت فیها;(2)
از امام صادق(ع) روایت شده که درباره سخن خداوند عزّوجلّ «و الشفع و الوتر»، فرمود: شفع همان دو رکعت (نماز شب) و وتر همان یک رکعتى است که در آن قنوت خوانده مى شود».
4 - «[فى المجمع] قیل: الشفع یوم النحر و الوتر یوم عرفة ... و هى روایة جابر عن النبىّ(ص);(3)
[در مجمع البیان آمده است:]گفته شده که شفع روز «قربانى» و وتر روز «عرفه» است ... و این روایت جابر از پیامبر(ص) است».
5 - «[فى المجمع] و قیل الشفع یوم الترویة و الوتر یوم عرفة و روى ذلک عن أبى جعفر و أبى عبداللّه(ع);(4)
[در مجمع البیان آمده است:] گفته شده که شفع روز ترویه (هشتم ذى الحجه) و وتر روز عرفه است و این مطلب از امام باقر و امام صادق(ع) روایت شده است».
6 - «عن النبىّ(ص) انّه سُئل عن الشفع و الوتر فقال: یومان و لیلة یوم عرفة و یوم النحر، و الوتر لیلة النحر لیلة جُمَع;(5)
از پیامبر(ص) از شفع و وتر سؤال شد; آن حضرت فرمود: دو روز و یک شب است روز عرفه و روز قربانى و وتر شب قربانى است که شب مشعر است».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) 1 - سوگند خداوند، به شب هنگام گذر کردن و پایان یافتن آن
و الّیل إذا یسر
حرف «ال» در «الّیل»، براى جنس است. برخى آن را براى عهد گرفته و مراد از «الّیل» را شب عید قربان دانسته اند. در برداشت یاد شده، احتمال اول ترجیح داده شده است. «یسر»; یعنى، مى گذرد. اصل این کلمه «یسرى» بوده و چون در آخر آیه قرار گرفته، براى تناسب با آخر آیات قبل و بعد، حرف آخر آن حذف شده است. اسناد حرکت و گذر کردن به شب، مجاز و از باب تشبیه به اجسام است. (مصباح)
2 - سوگند خداوند، به پاس هایى از شب که شبروان در آن سیر مى کنند.
و الّیل إذا یسر
مى توان گفت، «حرکت شب» تعبیرى است مانند «شب خوابیده» که مراد از آن، حرکت دیگران در شب و خواب آنها در آن است. (لسان العرب)
3 - گذشت شب، پدیده اى با عظمت در جهان طبیعت
و الّیل إذا یسر
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) 1 - عاقلان با سوگندهاى خداوند به فجر، شب هاى ده گانه، شفع، وتر و گذشت شب، به صحت گفته او اطمینان یافته و آن را تصدیق مى کنند.
هل فى ذلک قسم لذى حجر
2 - سوگند به سپیده دم، شب هاى ده گانه، هر جفت و تاق و گذشت شب، سوگندى شایسته و بجا در دیدگاه هر شخص عاقل
هل فى ذلک قسم لذى حجر
استفهام در «هل فى ذلک...»، تقریرى است و مراد تثبیت این نکته است که قسم هاى یاد شده، فرد عاقل را اقناع مى کند; به گونه اى که او نیز در تأکید کلام خود، چنین سوگندهایى به کار مى برد.
3 - عظمت سپیده دم، شب هاى ده گانه، جفت، تاق و گذشت شب، قابل درک براى بهره مندان از اندکى عقل
هل فى ذلک قسم لذى حجر
تقلیل، از نکره بودن «حجر» استفاده شده است.
4 - قرآن در رهنمودهاى خود، خردمندان را مخاطب قرار داده است.
لذى حجر
«حجر» به معناى «منع» است (قاموس). از آن جهت به عقل «حجر» گفته مى شود که انسان را از خواسته هاى نفس باز مى دارد. (مفردات راغب)
5 - عقل، از ابزار شناخت معارف الهى
هل فى ذلک قسم لذى حجر
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) 1 - خداوند، قوم عاد را به سختى کیفر داد.
ألم تر کیف فعل ربّک بعاد
قوم عاد، امت هود(ع) بودند که بر اثر نافرمانى خداوند عقوبت شدند. عبارت «کیف فعل»، حاکى از شدت عقوبت آنان است.
2 - آگاهى دقیق پیامبر(ص)، به فرجام هلاکت بار قوم عاد
ألم تر کیف فعل ربّک بعاد
3 - نابود ساختن سرکشان، جلوه ربوبیت خداوند و در راستاى رشد و تعالى راه پیامبران است.
ربّک
4 - فرجام هلاکت بار امت هاى پیشین، درس عبرت براى آیندگان
ألم تر کیف فعل ربّک بعاد
5 - تحولات تاریخ بشر و سرنوشت اقوام و جوامع، به دست خداوند است.
فعل ربّک
6 - پیامبر(ص)، آگاه و معترف به وابسته بودن تحولات تاریخ انسان ها به خداوند
ألم تر کیف فعل ربّک بعاد
استفهام در «ألم تر» تقریرى و مفید اثبات است; یعنى، «رأیت» (دیدى و دانستى که ...).
7 - خداوند، تهدیدکننده کافران عصر بعثت به سرنوشتى نظیر فرجام قوم عاد
ألم تر کیف فعل ربّک بعاد
8 - سوگند خداوند به سپیده دم، شب هاى ده گانه، جفت، تاق و گذشت شب، براى تأکید بر دارا بودن توان اجراى تهدیدات خویش و نابود ساختن کافران
و الفجر ... ألم تر کیف فعل ربّک بعاد
ممکن است مراد از سوگندها، تأکید بر قدرت خداوند بر نابود ساختن مخالفان پیامبر(ص) باشد; در این صورت جواب قسم محذوف خواهد بود. گفتنى است که جواب قسم در احتمال دیگر، آیه چهاردهم این سوره است که مراقبت شدید خداوند را مطرح کرده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
7) 1 - قوم عاد، داراى سرزمینى به نام «ارم»
إرم ذات العماد
کلمه «إرم»، بدل اشتمال براى «عاد» است; زیرا تخریب آن با عذاب الهى، عقوبتى بود که بر قوم عاد وارد شد. بنابراین مفاد آیه شریفه این است که: «آیا ندیدى خداوند با عاد چه کرد؟ آیا ندیدى با ارم چه کرد؟»
2 - «اِرم»، سرزمینى داراى ساختمان هاى مرتفع
إرم ذات العماد
«عماد»، به معناى ساختمان هاى بلند است و به یک ساختمان «عمادة» گفته مى شود. (مصباح)
3 - استحکام سرزمین عاد و عظمت ساختمان هاى آن، مانع تأثیر عذاب الهى در تخریب و نابودى آن نبود.
کیف فعل ربّک ... إرم ذات العماد
4 - قوم عاد، مردمى متمدن و آشنا با فن ساختمان سازى
إرم ذات العماد
5 - «ارم»، نام دیگر قوم عاد*
إرم ذات العماد
درباره مراد از «ارم»، احتمالات گوناگونى داده شده است; از جمله این که «ارم»، نام مرد یا زنى بود که قوم عاد از او پدید آمده بود. دیگر این که نام سرزمین عاد است که دمشق یا اسکندریه است. (قاموس)
6 - قوم عاد، مردمى بلندقامت و پرقدرت *
إرم ذات العماد
چنانچه «ارم» نامِ قوم عاد باشد، توصیف آنان به «ستون دار»، کنایه از نیرومندى و قامت رشید آنان خواهد بود. گفتنى است که در این برداشت، «عماد» به معناى عمود و ستونى گرفته شده است که خانه را بر آن استوار مى کنند. (لسان العرب)
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
8) 1 - ساختمان هاى مرتفع سرزمین ارم، بى نظیر در تمام سرزمین ها تا عصر بعثت
الّتى لم یخلق مثلها فى البلـد
2 - قوم عاد، پیشرفته در فنّ خانه سازى و معمارى
الّتى لم یخلق مثلها فى البلـد
3 - ساختمان هاى مرتفع و مستحکم قوم عاد، سست و بى مقاومت در برابر عذاب الهى
کیف فعل ربّک ... الّتى لم یخلق مثلها فى البلـد
4 - احساس امنیت در برابر عذاب الهى به جهت برخوردارى از امکانات مادى، احساسى بى پایه و نشان نابخردى است.
لذى حجر ... الّتى لم یخلق مثلها فى البلـد
خبر از هلاکت قوم عاد با وجود تمدن پیشرفته آنها ـ پس از سوگندهایى که خردمندان را مخاطب ساخته بود ـ نشانگر این است که اهل خرد، امکانات مادى را نجات بخش از عذاب الهى نمى دانند.
5 - قوم عاد، مردمى بى نظیر در قدرت و قامت*
ذات العماد . الّتى لم یخلق مثلها فى البلـد
در برداشت یاد شده، «ارم» نام قوم عاد گرفته شده است; در نتیجه «الّتى...» توصیف گر آن قبیله، به نبود امثالِ آنها در شهرها خواهد بود.
6 - عبرت گرفتن از قوم عاد و دل خوش نبودن به نیروى جسمى در برابر تهدیدهاى الهى، نشان خردورزى است.
لذى حجر ... الّتى لم یخلق مثلها فى البلـد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
9) 1 - خداوند، قوم ثمود را به سختى کیفر داد.
کیف فعل ربّک بعاد ... و ثمود
قوم ثمود، امت حضرت صالح(ع) بودند که بر اثر مخالفت با تعالیم او عقوبت شدند.
2 - آگاهى دقیق پیامبر(ص)، به فرجام هلاکت بار قوم ثمود
ألم تر کیف ... و ثمود
3 - فرجام قوم ثمود، درس عبرت براى همگان
ألم تر ... و ثمود
4 - قوم ثمود با بریدن صخره ها، میان درّه و دشت، خانه هاى سنگى بنا کرده بودند.
و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد
«صخر» (جمع «صخرة») به معناى سنگ هاى بزرگ و سخت و «جَوْب» (مصدر «جابوا») به معناى پاره کردن و نیز پیمودن است. گفتنى است که اسناد آن به سنگ، با معناى پاره کردن سازگار است. «وادى» ـ که حرف آخر آن به دلیل آخر آیه بودن حذف شده است ـ به معناى فاصله بین کوه ها و تپه ها است. (قاموس)
5 - خانه هاى سنگى و مستحکم قوم ثمود، بى ثمر در نجات آنان از عذاب الهى
ألم تر کیف فعل ربّک ... و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد
6 - خداوند، تهدیدکننده کافران عصر بعثت، به فرجامى نظیر هلاکت قوم ثمود
ألم تر کیف فعل ربّک ... و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد
7 - قوم ثمود، پس از دوران قوم عاد مى زیستند.
بعاد ... و ثمود
8 - آگاهى قوم ثمود، به نحوه بریدن سنگ هاى کوه و ایجاد خانه هاى سنگى
جابوا الصخر
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
10) 1 - خداوند، فرعون را به سختى کیفر داد.
ألم تر کیف فعل ربّک ... و فرعون
2 - آگاهى دقیق پیامبر(ص)، به فرجام هلاکت بار فرعون
ألم تر کیف ... و فرعون
3 - فرجام فرعون، درس عبرت براى همگان
و فرعون ذى الأوتاد
4 - خداوند، تهدیدکننده کافران عصر بعثت، به گرفتار ساختن آنان در عقوبتى نظیر فرجام قوم فرعون
ألم تر ... و فرعون ذى الأوتاد
5 - فرعون، داراى قدرت و ثبات در عرصه هاى سیاست و حکومت
و فرعون ذى الأوتاد
«أوتاد» (جمع «وتد») به معناى میخ ها است. توصیف فرعون به این عبارت (داراى میخ هاى فراوان)، کنایه از استحکام قدرت او است; همان گونه که میخ هاى اطراف خیمه مایه استحکام آن است. این تعبیر ممکن است کنایه از فراوانى سپاه او باشد که براى نصب خیمه هایشان، زمین وسیعى میخ کارى مى شد.
6 - میخکوب کردن به زمین هنگام مجازات، شیوه فرعون در سرکوب مخالفان
و فرعون ذى الأوتاد
ممکن است فرعون از آن جهت به «ذى الأوتاد» توصیف شده باشد که مخالفان خود را، به چهار میخ مى کشید و شکنجه مى داد.
7 - وجود اهرام مصر در عصر فرعون *
و فرعون ذى الأوتاد
گفته شده است: «اوتاد فرعون»، همان اهرام ثلاثه مصر است.
8 - قدرت شگفت فرعون، بى اثر در برابر عذاب الهى
ألم تر ... و فرعون ذى الأوتاد
9 - «عن أبان الأحمر قال: سألت أباعبداللّه(ع) عن قول اللّه عزّوجلّ «و فرعون ذى الأوتاد» لأىّ شىء سمّى ذاالأوتاد؟ قال: لأنّه کان إذا عذّب رجلاً بسطه على الأرض على وجهه و مدّ یدیه و رجلیه فأوتدها بأربعة أوتاد فى الأرض و ربّما بسطه على خشب منبسط فوتّد رجلیه و یدیه بأربعة أوتاد ثمّ ترکه على حاله حتّى یموت فسمّاه اللّه عزّوجلّ «فرعون ذى الأوتاد» لذلک;(1)
از ابان احمر روایت شده که گفت: از امام صادق(ع) درباره این سخن خداوند عزّوجلّ «و فرعون ذى الأوتاد» پرسیدم: براى چه چیز ذى الاوتاد نامیده شد؟ فرمود: براى این که وقتى مردى را شکنجه مى داد، او را بر صورت بر زمین مى خواباند و دست ها و پاهایش را مى کشید و با چهار میخ در زمین مى کوبید و چه بسا او را روى چوب پهنى مى خواباند و چهار دست و پاى او را با چهار میخ مى کوبید آن گاه او را به همان حال رها مى کرد تا بمیرد. پس خداوند عزّوجلّ از این جهت او را فرعون ذى الاوتاد نامید».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
11) 1 - فرعون و قوم عاد و ثمود، در ممالک و سرزمین ها، به طغیان گرى پرداخته، در گناه فرورفتند.
الذین طغوا فى البلـد
طغیان، از حد گذراندن گناه است (مقاییس اللغة) و هر چیز که از مقدار خود فراتر رود، طغیان کرده است (العین). حرف «ال» در «البلاد»، براى استغراق عرفى است و مراد تمام سرزمین هایى است که براى اقوام یاد شده، دسترسى به آن امکان پذیر بوده است و مى توان گفت: اصل آن «بلادهم» بوده و حرف «ال»، جانشین ضمیر «هم» است و مراد سرزمین هایى است که در قلمرو آنان بوده است.
2 - گناه پیشگى و طغیان گرى، عامل گرفتارى به عذاب الهى
ألم تر کیف فعل ربّک ... الذین طغوا فى البلـد
3 - برخوردارى از امکانات مادى و قدرت، زمینه ساز طغیان و تعرض به حقوق دیگران
الذین طغوا فى البلـد
4 - طغیان، عامل هلاکت قوم عاد و ثمود و زمینه ساز نابودى فرعون
ألم تر کیف فعل ربّک بعاد ... و ثمود ... وفرعون ... الذین طغوا فى البلـد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
12) 1 - فرعون و قوم عاد و ثمود، در ممالک و مناطق خود، به فساد و ناهنجارى ها دامن زده، و آن را گسترش مى دادند.
فأکثروا فیها الفساد
2 - تجاوز از حریم خویش و نقض حقوق دیگران، زمینه ساز افزایش فساد در جوامع است.
الذین طغوا ... فأکثروا فیها الفساد
حرف «فاء» در «فأکثروا...»، افزایش فساد را بر طغیان (مذکور در آیه قبل) تفریع کرده است.
3 - فراوانى قدرت و امکانات مادى، زمینه افزایش فساد در جوامع انسانى است.
إرم ذات العماد ... ذى الأوتاد ... فأکثروا فیها الفساد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
13) 1 - خداوند، با فرود آوردن عذابى سخت بر فرعون و قوم عاد و ثمود، شلاق عقوبت خویش را پیاپى بر آنان نواخت.
فصبّ علیهم ربّک سوط عذاب
«صبّ»، به معناى ریختن چیزى و «سوط» به معناى آمیختن چیزى با چیز دیگر است و به شلاق از آن جهت «سوط» گفته مى شود که با پوست مى آمیزد (مقاییس اللغة). «ریختن شلاق عذاب»، کنایه از عذاب پیاپى و شدید است.
2 - عذاب دنیا، هر چند شدید باشد، در قیاس با عذاب آخرت ناچیز است. *
سوط عذاب
تعبیر «شلاق عذاب»، حاکى از تقلیل است; یعنى، عذاب سخت آسمانى که بر فرعون و اقوام عاد و ثمود فروریخت، در واقع شلاقى بیش نبود. برخى از اهل لغت، کلمه «سوط» را به معناى «نصیب» گرفته اند(مقاییس اللغة). برداشت یاد شده با توجّه به این معنا، وضوح بیشترى مى یابد.
3 - عذاب طغیان گرانِ مفسد، جلوه ربوبیت خداوند و در راستاى پیشبرد راه پیامبران است.
ربّک
4 - خداوند، تهدیدکننده مخالفان پیامبر(ص) به عذابى نظیر کیفر امت هاى پیشین (عاد، ثمود و فرعون)
ربّک
5 - تاریخ، دربردارنده نمونه هایى آشکار از سیطره خداوند بر سرنوشت جامعه ها است.
ألم تر کیف ... فصبّ علیهم ربّک سوط عذاب
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
14) 1 - خداوند، مراقب کردار انسان و آگاه به آن است.
إنّ ربّک لبالمرصاد
«مرصاد»; یعنى، راه و مکانى که در آن مراقب دشمن شده و به انتظار او مى نشینند (قاموس). حرف «باء» در «بالمرصاد» به معناى «فى» و حرف «ال» در آن، براى جنس و فهماندن عموم است; یعنى، در کمین تمامى انسان ها.
2 - هیچ کس، قدرت فرار از عذاب هاى الهى را ندارد.
ألم تر کیف فعل ... إنّ ربّک لبالمرصاد
کمین زدن خداوند در راه خطاکاران، کنایه از نبود هیچ راه گریزى از تهدیدهاى او است.
3 - عذاب هاى الهى، غافلگیرانه است.*
إنّ ربّک لبالمرصاد
در کمین نشستن خداوند، کنایه از مؤاخذه ناگهانى و بى خبر است.
4 - زیر نظر داشتن کارهاى بندگان، لازمه ربوبیت خداوند بر آنان است.
إنّ ربّک لبالمرصاد
5 - طغیان کنندگان فسادگر، در معرض افتادن به کمین خداوند و گرفتارى ناگهانى به عذاب هاى الهى
الذین طغوا ... الفساد ... إنّ ربّک لبالمرصاد
6 - خداوند، مراقب کردار مخالفان پیامبر(ص) و در کمین آنان است.
ألم تر ... إنّ ربّک لبالمرصاد
7 - نواختن شلاق عذاب بر عاد، ثمود و فرعون، نمونه اى از کمین گذارى خداوند براى مخالفان پیامبران است.
فصبّ علیهم ربّک ... إنّ ربّک لبالمرصاد
8 - خداوند، براى تأکید مراقبت خویش بر کردار بندگان، به فجر، شب هاى ده گانه، شفع، وتر و گذشت شب، سوگند یاد کرده است.
و الفجر ... إنّ ربّک لبالمرصاد
در برداشت یاد شده جمله «إنّ ربّک» مى تواند جواب سوگندهایى باشد که در آغاز سوره آمده بود. بر این اساس بیان سرنوشت عاد، ثمود و فرعون، جمله هایى معترضه و نوعى استدلال بر مقصود است.
9 - تهدید مخالفان پیامبر(ص) و سرکوب آنان از سوى خداوند، جلوه ربوبیت او بر پیامبر(ص) و در راستاى تدبیر امور رسالت آن حضرت است.
ربّک
فعل «رَبَّ»، زمانى به کار مى رود که شخص اداره کارى را به دست گیرد و به تدبیر آن برخیزد (مصباح). بر این اساس کلمه «ربّ»، به معناى مدبّر است و اضافه آن به ضمیرى که خطاب به رسول اکرم(ص) مى باشد، بیانگر تأثیر کار خداوند در شؤون پیامبرى آن حضرت است.
10 - «روى عن على(ع) انّه قال: معناه [أى قوله تعالى: إنّ ربّک لبالمرصاد]إنّ ربّک قادر على أن یجزى أهل المعاصى جزاءهم;(1)
از على(ع) روایت شده که فرمود: معناى آیه این است که پروردگارت، توانایى دارد که گنه کاران را کیفر بدهد».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر منهج الصادقین
2) (2)- وَ لَیالٍ عَشرٍ و سوگند بده شب یعنی دهه ذی الحجة که عرفه در آنست، یا دهه محرم که روز عاشورا در آن است، یا دهه آخر رمضان که شب قدر در آنست، یا دهه میان شعبان که شب برات از او است، و یا بده شب موسی که متمم سی شب بود لقوله تعالی وَ واعَدنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیلَةً وَ أَتمَمناها بِعَشرٍ و أشهر مراد عشر ذی الحجة است، از انس بن مالک مرویست که حق سبحانه سوگند باین ده روزه خورده بجهت آنکه هیچ ایامی را دوستتر از دهه ذی الحجه ندارد و هر روزه از آن در ثواب برابر روزه یک ساله است و قیام هر شب از آن مانند قیام شب قدر، مرویست که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را اعلام کردند که فلان جوان در اینکه ایام بروزه میباشد آن حضرت وی را طلبید و فرمود که از فضل اینکه ایام بتو چه رسید گفت یا رسول اللّه چیزی نشنیدهام جز آنکه ایام حج است و حاجیان بافعال حج و عبادات و طاعات مشغولند من نیز میخواهم در طاعت با ایشان موافقت نمایم بامید آنکه در آخرت با ایشان باشم فرمود که ای جوان بشارت باد ترا که هر که در اینکه دهه روزه نگاه دارد چنان باشد که هر روز صد بنده آزاد کرده باشد و صد شتر قربان کرده و صد اسب در راه خدا بغازیان داده و چون در روز ترویه روزه دارد چنان باشد که دو هزار بنده آزاد کرده باشد و دو هزار شتر قربان کرده و دو هزار اسب بغازیان داده که در راه خدا جهاد کنند و دو ساله روزه برای او مینویسند یک سال پیش از آن و یک سال دیگر بعد از آن و هر گناه که در اینکه دهه کرده خدا عفو فرماید، و هر که در اینکه دهه صدقه دهد چنان باشد که آن را بپیغمبران تصدق نموده، و هر که در اینکه دهه بعیادت بیماری رود چنان باشد که پیغمبر را عیادت کرده و هر که در اینکه دهه تشییع جنازه نماید چنان باشد که در عقب جنازه شهید رفته و هر که مؤمنی را در اینکه دهه ضیافت کند چنان باشد که رسول خدای را ضیافت کرده، در خبر است که روزی اول ذی الحجة مولد ابراهیم علیه السّلام بوده و در اینکه روز بخلیل تسمیه یافته، و در همین روز توبه آدم علیه السّلام قبول گشته و در اینکه روز پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فاطمه زهرا را بحضرت امیر المؤمنین علیهما السّلام تزویج نموده، و بروایت دیگر ششم اینکه ماه بود که رسول سوره توبه را بابو بکر داد تا بر مشرکان قریش خواند و بعد از رفتن او جبرئیل علیه السّلام نازل شد و گفت حکم الهی چنان است که
لا یؤدیها عنک إلا انت أو رجل منک
اینسوره را نرساند بمشرکان مگر تو یا مردی که از تو باشد روز سیم حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را بفرستاد و سوره را از ابو بکر بگرفت و وی را در رفتن و باز گشتن مخیر ساخت، و در روز عرفه سوره را بر ایشان خواند و در اینکه روز بود که ابراهیم علیه السّلام بنیاد خانه کعبه معظمه نهاد وَ إِذ یَرفَعُ إِبراهِیمُ القَواعِدَ و در اینکه روز بود که ندا کرد و مردمان را بحج خواند که وَ أَذِّن فِی النّاسِ بِالحَجِّ و هم در اینروز بود که باو ندا آمد که فرزند خود را قربان کند، و هم در اینروز بود که فدا برای اسمعیل سلام اللّه علیه نازل شد، و در اینکه ایام بود که وعده موسی تمام شد که وَ أَتمَمناها بِعَشرٍ و بجهت توقیر و تعظیم اینکه لیالیست که حقتعالی از جمله مقسم بها او را بعنوان تنکیر اختصاص فرمود تا مثل اخوات وی نباشد بلکه از آنهاممتاز باشد در مزیت فضل چه لامات متجانس و متماثل یکدیگرند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) (3)- وَ الشَّفعِ وَ الوَترِ و سوگند بجفت و طاق مراد جمیع اشیااند که از زوج و فرد خالی نیستند، و یا مراد شفع لیالی مذکوره و وتر آن است، و یا روز عید اضحی که عاشر ایام عشر است و عرفه که تاسع آنست، و از ابو جعفر و ابو عبد اللّه صلوات اللّه علیهما مرویست که شفع یوم ترویه است و وتر یوم عرفه است، و گویند که شفع و وتر اشارتست بقوله تعالی فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَومَینِ فَلا إِثمَ عَلَیهِ وَ مَن تَأَخَّرَ فَلا إِثمَ عَلَیهِ لِمَنِ اتَّقی پس شفع نفر اول است که روز دوازدهم است از ذی- الحجة و وتر نفر ثانی که روز سیزدهم است، و مروان فزاری گفته که عبد اللّه بن زبیر را دیدم که در مکه میگفت یا معشر الحاج از راه دور و نزدیک آمدهاید با ضعف بسیار که شبها نخفته و روزها نیاسودهاید مبادا که بجهالت حج خود را باطل کنید بسبب نظر حرام که بنگرید یا چیزی نالایق که بگوئید یا فرا گیرید یا بگامی که بنهید، ای اهل مکه فراخ گردانید مساکن و مأکولات را بر حجاج چنان که خدای بر شما فراخ گردانیده و یاری کنید ایشان را بآنچه از شما در خواهند چه ایشان وفد خدایند و بر شما حقوق بسیار دارند مردی بپای خواست از جانب زمزم و گفت یا بن زبیر بیان نمای که لیالی عشر کدامست و شفع و وتر چیست گفت هشت شب و نهم و دهم ذیحجه است و شفع و وتر فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَومَینِ فَلا إِثمَ عَلَیهِ در نفر اول وَ مَن تَأَخَّرَ فَلا إِثمَ عَلَیهِ در نفر ثانی گفت یَومَ الحَجِّ الأَکبَرِ کدامست گفت روز عید نحر است، و گویند وتر آدم است و شفع زوجه او است و یا شفع جمیع مخلوقاتاند که وَ مِن کُلِّ شَیءٍ خَلَقنا زَوجَینِ و وتر خالق ایشان که قُل هُوَ اللّهُ أَحَدٌ و بقول بعضی دیگر شفع عناصراند و وتر افلاک، یا شفع بروجاند و وتر سیارات یا شفع نماز صبح است و وتر نماز مغرب، و إبن حصین از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده است که
الشفع و الوتر، الصلاة منها شفع و منها وتر
و مراد بشفع جمیع ایام و لیالی است و وتر روزی که شب بعد از او نخواهد بود یعنی روز قیامت و یا شفع تضاد اوصاف مخلوقاتست چون عز و ذلّ و قدرت و عجز و علم و جهل و قوت و ضعف و موت و حیات و وتر منفرد صفات الهی چون عز بی ذل و قدرت بیعجز و علم بیجهل و قوت بیضعف و حیرت بیموت و یا شفع درجات جنان است و وتر درکات نیران، و یا شفع مسجد مکه و مدینه است و وتر مسجد اقصی، و یا شفع کوه صفا و مروه است و وتر بیت الحرام، و یا مراد بشفع امیر المؤمنین و فاطمه زهراء است و وتر حضرت خاتم الانبیاء صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) (4)- وَ اللَّیلِ إِذا یَسرِ و سوگند بشب آن گاه که بگذرد و منقضی شود و در عقب آن روز ظاهر گردد مراد اسم جنس است کقوله وَ اللَّیلِ إِذ أَدبَرَ و تقیید شب بمضی بجهت آنست که در تعاقب أقوی دلالت است بر کمال قدرت و وفور نعمت چه سیر آن بر مقادیر مرتبه و مجیء ضیاء نزد تقضی آن أدل دلالتست بر آنکه فاعل آن مختص است بعز و جلال متعالیست از اشباه و امثال. قتاده و جبائی گفتهاند که إِذا یَسرِ بمعنی اذا جاء و أقبل است یعنی سوگند بشب که بیاید و روی آورد در عقب روز، و گویند یسری بمعنی یسری فیه است یعنی شبی که در او سیر مینمایند در اسفار، و نزد بعضی مراد لیل مخصوص است نه جمیع لیالی از آن جمله مجاهد و عکرمه و کلبی بر آنند که مراد لیله مزدلفه است و وجه اختصاص آن اجتماع مردمان است در آن بجهت طاعت و عبادت رحمن و آمدن حاج در آن از عرفه بمزدلفه و گذاردن نماز صبح در آن و از آنجا بمنی رفتن، و نزد بعضی دیگر شب قدر است و اصح آنست که مراد جمیع لیالی باشد آن گه بجهت تعظیم اقسام مذکوره میفرماید که:
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) (5)- هَل فِی ذلِکَ آیا هست در آنچه قسم یاد کردیم بآن از اشیاء مذکوره قَسَمٌ مقسم به پسندیده لِذِی حِجرٍ مر خداوند عقل را یا آیا هست در سوگند خوردن من باین امور سوگندی برای صاحب عقل. استفهام برای تقریر و تحقیق است یعنی اینکه اقسام مذکوره بجهت عظم آن یا اقسام حقتعالی بآن کافیست مر خداوندان عقول را که تعقل کنند در آن، و بدانند که آنها جهت آنکه مقسم بهای حق سبحانهاند متضمن عجایب و دلائلاند بر قدرت او سبحانه و محتوی بر غرایب صنع و بدایع حکمت او و بجهت اینکه شایسته آن شدهاند که حق سبحانه بآنها قسم یاد کرده و مقسم علیه را بآن مؤکد گردانیده، و تسمیه عقل بحجر بجهت آنست که حاجر عما لا ینبغی است و اینکه او را عقل و نهیة و حصاة گویند بجهت آنست که آن عاقل و ناهی است از تهافت و محصی و ضابط اشیاء، و فراء گفته که یقال انه لذو حجر اذا کان قاهر النفس ضابطا لها و مقسم علیها بعد از اینکه مذکور خواهد شد اعنی قوله إِنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصادِ و اکثر بر آنند که مقسم علیه محذوفست و تقدیر اینکه لیعذبن یعنی سوگند باین امور مذکوره که عذاب کرده شوند کافران معاند و مشرکان جاحد که آنها از اهل مکهاند هم چنان که پیش از اینکه معذب گشتند و دال بر حذف جواب قسم است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) (6)- أَ لَم تَرَ خطاب با پیغمبر است و غرض تنبیه و تهدید کفار قریش یعنی آیا ندیدی و ندانستی ای محمّد مراد آنست که البته معلوم تو شده کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ که چه کرد پروردگار تو بِعادٍ باولاد عاد بن عوص بن آدم بن سام بن نوح علیه السّلام که قوم هود علیه السّلام بودند و تسمیه ایشان باسم پدر است هم چنان که تسمیه بنو هاشم بهاشم.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
7) (7)- إِرَمَ عطف بیان عاد است بر تقدیر مضاف ای سبط ارم و اینها عاد اولیاند که باسم جد خود تسمیه یافتهاند نه عاد اخیره که بعد از ایشان بود و ایشان را بنی لقیم میگفتند پس تقیید عاد بارم بجهت ایذان است بآنکه ایشان عاد اولی قدیمهاند نه اخیره و گویند ارم نام بلده ایشان است بر اینکه تقدیر مراد اهل ارم باشند و منع صرف آن بجهت علمیت و تأنیث است چه آن یا اسم قبیله است و یا اسم بلدة چنان که مذکور شد پس در صفت عادیان میفرماید که ذاتِ العِمادِ خداوندان قامتهای بزرگ و گویند استخوانهای تن هر یک از ایشان چون ستونی بود و درازی بالای هر کدام کمتر از هزار گز و پانصد گز و چهار صد گز نبود او پیغمبر روایت است که از قوم عاد مردانی بودند که ایشان را با گروهی که خصومت افتادی قوت و توانایی ایشان اینقدر بودی که سنگی از کوه ببریدندی باندازه آن قبیله و بیاوردندی و بر سر آن قبیله زدندی و همه را بیکبار هلاک کردندی و بعضی گفتهاند که توصیف ایشان بذات العماد بآن اعتبار است که اهل خیمه و خرگاه بودند و همه صحرانشین بودندی و خیمهای ایشان بر ستونها برافراشته بود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
8) (8)- الَّتِی لَم یُخلَق مِثلُها آن قبیله که آفریده نشد مانند ایشان در درازی قد و بزرگی جثه یا در رفعت و ثبات و قوت فِی البِلادِ در شهرها و اشهر آن است که إرم بلده عادیان است و ذات العماد صفت آن است یعنی شهر إرم خداوند ستون عظیم و بنای رفیعست که مثل آن در هیچ بلادی نبوده و نیست«1» سعید بن مسیب و عکرمه گفتهاند که آن دمشق است و محمّد بن کعب گفته که مدینه اسکندریه است و آنچه مشهور است شهری است که شداد بن عاد آن را بنا کرده و عاد را دو پسر بود شدید و شداد و هر دو پادشاه روزگار و قهرمان با اقتدار بودند چون شدید در گذشت سلطنت بر شداد قرار گرفت و همه ملوک سر اطاعت در پیش او بر زمین نهادند پادشاه با استقلال گشت و دعوی خدایی کرد رسولان خدا آمدند و وی را پند دادند و بایمان دعوت کردند و ترغیب او ببهشت نمودند گاهی که بخدا بگرود و بوحدانیت او معترف شود او گفت بهشت چه چیز است گفتند جائیست پر نعمت و پر میوه و حور و قصور و غرف گفت از چه چیز ساخته باشند گفت از خشت طلا و نقره و سنگ ریزه او مروارید و کوشک بر بالای کوشک بنا کرده و در او اشجار نشانده چهار جوی از شیر و انگبین و می و آب صافی در او روان، گفت من آن قدرت دارم که توانم مثل آن بسازم چرا دست از خدایی باید داشت و ببندگی او اعتراف نمود پس عمال را بفرمود بقعهای که معتدل بود در حرارت و برودت پیدا کردند و آن در ناحیه یمن بود در او یکفر سنگ در یکفر سنگ طرح بنا افکندند و خشتی از زر و خشتی از نقره و ستونهای آن را نیز از سیم بساختند و کوشکهای مبنی بر بالای یکدیگر و حریم آن را یواقیت ریختند و آن را ارم نام نهادند و بعد از اتمام آن با اهل مملکت متوجه آن شده یک روز راه مانده بود که حق سبحانه صیحهای از آسمان بر ایشان نازل ساخت و همه را هلاک کرد، و گویند چون بدر باغ رسید و خواست از اسب بزیر آید متقاضی اجل در رسید و او را بدار الجزاء کشید و آن شهر از نظر مردمان غائب شد.
وهب بن منبه از عبد اللّه روایت کرده که عبد اللّه بن قلابه گفت من بطلب شتر گمشده در صحاری عدن میگشتم بشهری رسیدم که با روی محکم داشت و بر حوالی آن قصور بسیار و منارهای عالیمقدار و من بامید آنکه کسی را ببینم و احوال شتر خود را بپرسم بدر حصار آمدم دری عظیم دیدم که هر- دو مصراعش از طلا بود و مرصع و مکلل بلؤلؤ و یاقوت سرخ و سفید و غیر آن از اقسام جواهر در آنجا دیدم بنشستم و متحیر و متعجب بماندم چون کسی پیدا نشد دابه خود را در آنجا بستم و شمشیر حمایل کرده بشهر در آمدم و از مشاهده آن شهر حیرتم بیشتر شد دهشت بر من مستولی شد قصرها دیدم ستونهای آن از زبر جد و یاقوت بنا کرده خشتی از زر و دیگری از نقره و بر بالای غرفها بهمین کیفیت و فوق آن غرفهای دیگر از طلا و نقره و لؤلؤ و یاقوت و مصاریع آن مثل مصراع مدینه بود و فرشها بر همین طریق و بجای سنگ ریزه مرواریدهای آبدار ریخته و بجای خاک مشک و زعفران پاشیده و چون او را بدیدم و هیچکس پیدا نشد خوف و ترس بر من بیفزود و از آنجا متوجه بازار شدم کوچها و درختان بسیار در حوالی آن نشانده بودند تنهای آن مطرز از زر و برگها از زبر جد و شکوفهها از سیم و میوههای آن رسیده و در زیر درختان آبهای روان بر روی لؤلؤ و مرجان و نهر های آن از زر و سیم و قنوات آن از فضه که لمعان آن بروشنی روز غالب بود من گفتم بحق آن کسی که محمّد را بحق بخلق فرستاده که مثل آن در دنیا نیست الجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُونَ پس بعضی از زبرجد و یاقوت و قدری از آن جواهر و لؤلؤ و مشک و زعفران که بر زمین ریخته بود بر- داشتم و بر پشت بستم و از آن شهر بیرون آمدم و خواستم که بعضی از زبر جد و یاقوت از درهای آن شهر برکنم نتوانستم پس بیمن باز گشتم و آنها را بمردمان نمودم ایشان در آن تعجب کردند و اینکه خبراشتهار تمام یافت و بمعاویه که در آن وقت حاکم شام بودانها گردید معویه مرا بخلوت طلبیده گفت صورت حال را بگو من قصه خود را از اول تا بآخر باو اخبار کردم پس مرا در مجلس بنشاند، و کعب الاخبار را طلبید و گفت یا ابا اسحق در دنیا شهری هست که بنای آن از زر و نقره باشد و درختان آن مکلل بجواهر کعب گفت آری شهریست که حق سبحانه در قرآن یاد کرده که لَم یُخلَق مِثلُها فِی البِلادِ و آن را شداد ساخته معویه گفت قصه آن را بیان کن و حقیقت آن را بمن اعلام نمای کعب گفت اینکه عاد اولایند نه عادی که قوم هود بودند زیرا که ایشان و هود همه از نسل عاد اولی بودند و عاد که پدر قبیله عاد اولی بود اینها باسم او مسمی شده بودند و او دو پسر داشت شدید و شداد و چون عاد بمرد اینکه هر دو پسر او پادشاه ممالک شدند و همه پادشاهان عهد خود را مقهور و مغلوب ساختند بعد از آن شدید هلاک شد پادشاهی بر شداد مقرر گشت و همه ملوک زمین منقاد او شدند تا آنکه هیچ پادشاهی نماند که با او مقاومت تواند نمود و نهصد سال عمر داشت و چون وصف بهشت شنید بجهت عناد و استکبار او بر خدای قصد آن کرد که مثل آن را در دنیا بسازد پس باقصی و اکناف عالم فرستاد و همه را خبر کرد که من چنین بنائی میسازم و هر که از جنس جواهر از قلیل و کثیر آن داشته باشد باید که بفرستند مردم عالم از ترس او آنچه داشتند بجانب او فرستادند و مقدار قطمیری نزد خود نگذاشتند و وی صد قهرمان را مقرر نمود با هر یکی دو هزار از شاگرد و استاد و ایشان در تمام عالم بگشتند بجهت تجسس موضعی که آب و هوای خوش داشته باشد تا آنجا عمارت بنا کنند بهتر از صحرای عدن نیافتند پس آنجا بنیاد بنای ارم کردند از زر و نقره مرصع بجواهر و لئالی و چشمهای آب روان کردند و درختها بنشاندند و همه را بزر و سیم و جواهر مطرز کردند و در غرض سیصد سال با تمام
رسید و چون آن را تمام کردند بفرمود تا حصنی در اطراف او بساختند و در گرداگرد حصن هزار قصر بنیاد کردند و در هر قصری هزار خانه تا وزرای او که چهار هزار بودند در آنجا بنشینند و بعد از اتمام آن ده سال دیگر بتهیه راه اشتغال نموده امر کرد تا امرای او جمع شدند و از دار السلطنه خود بتماشای آن شهر روان گشتند و چون بیکروزه او رسید حق سبحانه ملکی را فرستاد تا صیحه بر ایشان زد و همه بمردند و آن شهر از نظر مردم پوشید شد و خواندهام که در زمان حکومت تو مردی کوتاه بالای سرخ رنگ سبز چشم که بر روی خالی و بر گردن او نشانی باشد بطلب شتر بدانجا رسد و آن را ببیند و چون باز نگریست و إبن قلابه را بدید گفت هذا و اللّه ذاک الرجل. و اصح آنست که آن عاد قوم هود علیه السّلام بودند نه آنکه هود بقوم اخیره مبعوث شده باشد، و از عقال شیبانی روایت است که چون شداد و اتباع او بصیحه هلاک شدندی وی را پسری بود در حضرموت و نام وی مرثد بن شداد او را بر ممالک خلیفه کردند پدر را بر گرفت و بحضرموت آورد وی را بسدر و کافور بشست و در غاریبرد و بر تختی از زر خوابانید و هفتاد حله منسوج بزر و سیم بر وی پوشید و لوحی بزرگ بر بالین وی نهاد و اینکه بیتها نوشت.
اعتبر بی ایها المغرور بالعمر المدید أنا شداد بن عاد صاحب الحصن العمید
إن أهل الارض کانوا خائفین من وعید و ملکت الشرق و الغرب بسلطان شدید
فاتی هود و کنا فی ضلال قبل هود فدعانا فعصیناه الی الامر الرشید
فأتتنا صیحة تهوی من الافق البعید فتوفینا کزرع وسط بیداء حصید
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
9) (9)- وَ ثَمُودَ آیا ندیدی و خبر بتو نرسید که چه کرد آفریدگار تو به ثمود که قوم صالح پیغمبر بودند الَّذِینَ جابُوا الصَّخرَ آنان که میبریدند سنگها و کوهها را برای مأوی خود بِالوادِ بوادی قری کقوله تعالی وَ تَنحِتُونَ مِنَ الجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ از سنگ، و چوب بمعنی قطع است، و گویند اول کسی که نحت جبال و صخور و رخام نمود قوم ثمود بودند و ایشان هزار و هفتصد شهر بنا کردند، و در بعضی تفاسیر آمده که هزار هزار و نهصد و نود هزار هزار و هشتاد و هفت خانه از سنگ بریدند و حق سبحانه صالح علیه السّلام را بر ایشان فرستاد متابعت نکردند و آخر عذاب بر ایشان نازل شد و همه مستأصل گشتند، و تفصیل آن در ما تقدم سمت تحریر پذیرفته.
[ نظرات / امتیازها ]