از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
1) (والفجر):(قسم به صبحدم ) [ نظرات / امتیازها ]
2) (و لیال عشر):(و به شب های دهگانه ) [ نظرات / امتیازها ]
3) (و الشفع و الوتر):(و به زوج و فرد) [ نظرات / امتیازها ]
4) (و اللیل اذایسر):(و به شب وقتی که پشت می کند) [ نظرات / امتیازها ]
5) (هل فی ذلک قسم لذی حجر):(آیا این سوگندها برای یک خردمند کفایت نمی کند؟)در این آیات سوگندهایی یاد شده (فجر) یعنی صبح و مراد از آن همه صبحها و یاتنها صبح روز عید قربان است (دهم ذی الحجه ) و شب های دهگانه را اول تا دهم ذی الحجه و یا دهه آخر ماه رمضان و یا دهه اول محرم گفته اند و مراد از شفع و وترروز ترویه (هشتم ذی الحجه )و روز عرفه (نهم ذی الحجه )می باشد و یا شاید مراد نمازشفع و وتر در نافله شب باشد و سپس به اواخر شب سوگند می خورد که بعضی آن را شب مزدلفه یا شب عید قربان دانسته اند.به هر جهت در انتها می فرماید: آیا این سوگندها برای هر شخص صاحب خردی کفایت نمی کند؟ یعنی کافی است زیرا هر خردمندی با این سوگندها متوجه می شود که خداوند امری شریف و عظیم را در نظر گرفته و سوگند خورده است ، در این آیات جواب سوگندها حذف شده ، اما با توجه به سیاق جواب سوگندها این است که : خداوندبه بعضی از خلائق نعمت می دهد و از بعضی دیگر دریغ می دارد و اینها همه برای امتحان است (و شاید هم جواب سوگندها اثبات عذاب منکران و مکذبان باشد)(15). [ نظرات / امتیازها ]
6) (الم ترکیف فعل ربک بعاد):(آیا ندیدی که پروردگارت با قوم عاد چگونه رفتار کرد؟) [ نظرات / امتیازها ]
7) (ارم ذات العماد):(همان قوم ارم ، شهری که بناهای ستوندار داشت ) [ نظرات / امتیازها ]
8) (التی لم یخلق مثلها فی البلاد):(همانکه نظیرش در هیچ سرزمینی ساخته نشده بود) [ نظرات / امتیازها ]
9) (و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد):(و یا قوم ثمود که صخره های بیابان رامی بریدند) [ نظرات / امتیازها ]
10) (و فرعون ذی الاوتاد):(و یا فرعون که مردم را به چهار میخ می کشید) [ نظرات / امتیازها ]
11) (الذین طغوا فی البلاد):(اینها اقوامی بودند که در سرزمینها طغیان کردند) [ نظرات / امتیازها ]
12) (فاکثروا فیها الفساد):(و در نتیجه طغیانشان ، فساد بسیاری در آن سرزمینهابپا کردند) [ نظرات / امتیازها ]
13) (فصب علیهم ربک سوط عذاب ):(پس پروردگارت تازیانه عذاب را بر سرآنها فرود آورد) [ نظرات / امتیازها ]
14) (ان ربک لبالمرصاد):(بدرستی که پروردگار تو همواره در کمین است )در اینجا به سرنوشت بعضی اقوام طغیانگر در طول تاریخ اشاره می شود تا سنت مجازات الهی در حق منکران و مکذبان اثبات شود،منظور از عاد، امت هود پیامبر7است که در سرزمین احقاف می زیستند و ارم نام شهری متعلق به آن قوم بوده ، شهری آباد و بی نظیر با قصرهای مرتفع و ستونهای برافراشته ، می فرماید: آیا ندیدی که پروردگارت با قوم عاد که در ارم ساکن بودند چه کرد؟ آنها که مردمی نیرومند و بی نظیربودند و سرزمینی آباد بابناهای مرتفع داشتند و آیا ندیدی که خداوند با قوم ثمودچگونه رفتار کرد؟ ـ ثمود، همان امت صالح پیامبر7 است که مردمی نیرومند و باشوکت بودند که با صخره های عظیمی که از دامنه کوهها می بریدند خانه هایی می ساختندو امروز هیچ نشانه ای از آنها باقی نمانده ، و نیز ندیدی که پروردگارت با فرعون صاحب میخها چگونه رفتار کرد همان فرعون زمان موسی ع که برای تعذیب مخالفانش چهاردست و پای آنها را با میخ به زمین متصل می کرد، اینها همگی اقوام و اشخاصی بودند که در شهرها طغیان کرده و فساد را گسترش دادند، در نتیجه پروردگارت عذابی شدید وپشت سرهم و غیر قابل توصیف بر آنها نازل کرد.آری براستی خداوند مراقب اعمال بندگان خود می باشد و آنها را بواسطه کفر وطغیان مؤاخذه وعقاب می کند، چون او رب العالمین است و سنت او همواره جریان دارد. [ نظرات / امتیازها ]
  حاجيه تقي زاده فانيد - احسن الحدیث
1) «و الفجر» قسم‌ ‌به‌ فجر. آنچه‌ طبیعی‌ ‌به‌ نظر می‌رسد آنست‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ ‌به‌ مطلق‌ فجر و روشنایی‌ اول‌ روز سوگند می‌خورد.

چنان‌ ‌که‌ ‌در‌ مجمع‌ البیان‌ ‌از‌ عده‌ای‌ نقل‌ کرده‌ و المیزان‌ ‌آن‌ ‌را‌ اختیار کرده‌ ‌است‌، اهل‌ تفسیر گفته‌اند: فجر ذی‌ الحجة، فجر اول‌ محرم‌، فجر روز عید قربان‌ مطلق‌ روز، اما روایتی‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ زمینه‌ ‌که‌ نبوی‌ ‌باشد‌ ‌ یا ‌ ‌از‌ امامان‌ نرسیده‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
2) وَ لَیال‌ٍ عَشرٍ ممکن‌ ‌است‌ منظور دهه‌ اول‌ ذو الحجه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ میان‌ اهل‌ مکه‌ مشهور ‌بود‌، نکره‌ آمدن‌ ‌برای‌ تفخیم‌ ‌است‌، ‌به‌ نظر بعضی‌ منظور دهه آخر رمضان‌ ‌است‌، ولی‌ ‌اینکه‌ چگونه‌ می‌شود! ‌با‌ آنکه‌ روزه‌ ‌در‌ مدینه‌ واجب‌ ‌شده‌ ‌است‌ گویند: منظور ‌آن‌ ده‌ روزی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌بر‌ وعده موسی‌ ‌در‌ طور سینا افزوده‌ شد وَ واعَدنا مُوسی‌ ثَلاثِین‌َ لَیلَةً وَ أَتمَمناها بِعَشرٍ اعراف‌/ 142، ‌در‌ ‌اینکه‌ زمینه‌ روایتی‌ ‌از‌ اهل‌ بیت‌ ‌علیهم‌ السّلام‌ نقل‌ نشده‌ ‌است‌، ولی‌ ‌در‌ تفسیر ‌إبن‌ کثیر ‌از‌ جابر ‌بن‌ ‌عبد‌ اللّه‌ ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ نقل‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرموده‌ ‌است‌:

«‌ان‌ العشر عشر الاضحی‌ ...» [ نظرات / امتیازها ]
3) وَ الشَّفع‌ِ وَ الوَترِ طبرسی‌ فرموده‌: ‌در‌ روایت‌ ابو سعید خدری‌ ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ منظور ‌از‌ شفع‌ مخلوق‌ و ‌از‌ «وتر» خداست‌. ‌در‌ روایت‌ ‌إبن‌ حصین‌ ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ منظور ‌از‌ شفع‌ و وتر نماز ‌است‌ ‌که‌ بعضی‌ زوج‌ و بعضی‌ فرد ‌است‌ و ‌در‌ روایت‌ جابر ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌، شفع‌: روز قربان‌، و وتر: روز عرفه‌ ‌است‌، ‌ [ نظرات / امتیازها ]
4) قید «یسر» ‌در‌ وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَسرِ بهترین‌ دلیل‌ ‌است‌ ‌که‌ منظور ‌از‌ ‌اینکه‌ قسمها زمان‌ و گذشت‌ آنست‌ و گرنه‌ قید «رفتن‌» ‌در‌ ‌آن‌ نمی‌آمد. [ نظرات / امتیازها ]
5) هَل‌ فِی‌ ذلِک‌َ قَسَم‌ٌ لِذِی‌ حِجرٍ آسان‌ خواهد ‌بود‌ ‌یعنی‌: قسم‌ ‌به‌ زمان‌ و قسم‌ ‌به‌ آفریده‌ها ‌که‌ ‌در‌ مسیر زمانند آیا ‌در‌ ‌اینکه‌ سخن‌ ‌برای‌ خردمند قسم‌ هست‌! آری‌ ‌که‌ قسم‌ هست‌. و اللّه‌ العالم‌ مانعی‌ نیست‌ ‌که‌ مردم‌ ‌آن‌ زمان‌ ‌اینکه‌ مطلب‌ ‌را‌ ‌به‌ طور کامل‌ نفهمیده‌ باشند، زیرا قرآن‌ ‌برای‌ همه‌ و ‌برای‌ ‌هر‌ زمان‌ ‌است‌، ‌آنها‌ فقط مقداری‌ فهمیده‌اند، مقداری‌ ‌هم‌ اهل‌ ‌اینکه‌ زمان‌ می‌فهمند [ نظرات / امتیازها ]
6) أَ لَم‌ تَرَ کَیف‌َ فَعَل‌َ رَبُّک‌َ بِعادٍ.‌اینکه‌ سه‌ ‌آیه‌ یکی‌ ‌از‌ شواهد قسمها و یکی‌ ‌از‌ وعده‌های‌ الهی‌ ‌که‌ ‌در‌ مسیر زمان‌ ‌به‌ قوم‌ عاد رسیده‌ ‌است‌، ماجرای‌ ‌آنها‌ ‌در‌ بسیاری‌ ‌از‌ آیات‌ قرآن‌ ذکر ‌شده‌ ‌است‌ ‌با‌ بادی‌ سوزان‌ منجمد ‌شده‌ و ‌از‌ ‌بین‌ رفتند. وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیح‌ٍ صَرصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیهِم‌ سَبع‌َ لَیال‌ٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّام‌ٍ حُسُوماً حاقه‌/ 6‌-‌ 8. ولی‌ مراد ‌از‌ ‌آیه‌ ظاهرا ‌از‌ ‌بین‌ رفتن‌ شهر آنهاست‌ أَ لَم‌ تَرَ ‌در‌ ‌آیه‌ ‌به‌ معنی‌ دانستن‌ ‌است‌ ‌که‌ یکی‌ ‌از‌ معانی‌ «رأی‌» علم‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
7) «ارم‌ ...» عطف‌ بیان‌ ‌است‌ ‌از‌ «بعاد» و تقدیر ‌آن‌: «ا ‌لم‌ تر کیف‌ فعل‌ ربک‌ بارم‌ ذات‌ العماد» می‌باشد و ‌اگر‌ اینطور نبود معلوم‌ نمی‌شد ‌که‌ ‌آن‌ شهر مربوط ‌به‌ قوم‌ عاد بوده‌ ‌است‌.

[ نظرات / امتیازها ]
8) ‌به‌ ‌هر‌ حال‌ ‌آیه‌ صریح‌ ‌است‌ ‌در‌ اینکه‌ شهر ارم‌ شهری‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ روزگار شهری‌ ‌به‌ عظمت‌ و شکوه‌ ‌آن‌ ‌در‌ روی‌ زمین‌ وجود نداشت‌، بهشت‌ شداد ‌که‌ ‌در‌ تفسیر ‌اینکه‌ ‌آیه‌ ‌در‌ تفاسیر نقل‌ ‌شده‌ ‌است‌، ‌از‌ افسانه‌هاست‌، پهلوان‌ ‌اینکه‌ افسانه‌ کعب‌ الاحبار یهودی‌ و وهب‌ ‌بن‌ منبه‌ ‌است‌. ‌من‌ مشروح‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌در‌ قاموس‌ قرآن‌ (ارم‌) نوشته‌ام‌ ‌به‌ آنجا رجوع‌ شود. [ نظرات / امتیازها ]
13) فَصَب‌َّ عَلَیهِم‌ رَبُّک‌َ سَوطَ عَذاب‌ٍ
‌یعنی‌ نتیجه‌ طغیانها و افسادها ‌آن‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌خدا‌ پشت‌ سر ‌هم‌ عذاب‌ شدید و دردناک‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ فرو ریخت‌. آمدن‌ «صب‌» بجای‌ «انزل‌» حاکی‌ ‌از‌ متتابع‌ و پشت‌ سر ‌هم‌ بودن‌، و نکره‌ آمدن‌ عذاب‌ حاکی‌ ‌از‌ تفخیم‌ و بزرگ‌ ‌بود‌ ‌آن‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
14) إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَبِالمِرصادِ تعلیل‌ آمدن‌ عذاب‌ ‌در‌ اثر طغیانها ‌است‌، ‌یعنی‌ ‌اینکه‌ عذاب‌ تار و مار کننده‌ ‌به‌ علت‌ آنست‌ ‌که‌ پروردگار ‌در‌ کمین‌ ظالمان‌ و طاغیان‌ ‌است‌ ‌اینکه‌ جمله‌ ‌از‌ آنست‌ ‌که‌ عذاب‌ و انتقام‌ ‌خدا‌ ‌در‌ پی‌ بدکاران‌ و ستمگران‌ می‌باشد نه‌ اینکه‌ ‌خدا‌ ‌در‌ مکانی‌ نشسته‌ ‌باشد‌، آری‌ ‌اینکه‌ یک‌ قانون‌ ‌لا‌ یزال‌ الهی‌ ‌است‌ ‌در‌ گذشته‌ و حال‌ و آینده‌، خاندان‌ منفور پهلوی‌ نیز روی‌ ‌اینکه‌ قانون‌ تار و مار شدند.
و ‌هو‌ ‌له‌ بالمرصاد ‌علی‌ مجاز طریقه‌ و بموضع‌ الشجی‌ ‌من‌ مساغ‌ ریقه‌»

‌یعنی‌ ‌اگر‌ ‌خدا‌ ‌به‌ ظالم‌ مهلت‌ می‌دهد ‌که‌ ‌از‌ گرفتن‌ ‌او‌ غفلت‌ نمی‌کند. ‌خدا‌ ‌در‌ گذرگاه‌ راه‌ اوست‌ و ‌در‌ جای‌ استخوان‌ ‌از‌ محل‌ فرو رفتن‌ آب‌ دهان‌ اوست‌.

‌در‌ مجمع‌ البیان‌ آمده‌: روایت‌ ‌شده‌ ‌که‌ ‌علی‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌در‌ معنی‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ فرموده‌ خدای‌ تو قادر ‌است‌ ‌که‌ اهل‌ معاصی‌ ‌را‌ ‌با‌ جز ‌ایشان‌ مجازات‌ کند:

«‌قال‌ معناه‌ ‌ان‌ ربک‌ قادر ‌علی‌ ‌ان‌ یجزی‌ اهل‌ المعاصی‌ جزائهم‌»

و نیز ‌در‌ مجمع‌ البیان‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌علیه‌ السّلام‌ نقل‌ ‌شده‌: مرصاد پلی‌ ‌است‌ ‌بر‌ صراط ‌که‌ بنده‌ای‌ ‌با‌ ظلم‌ ‌به‌ بنده‌ای‌ ‌از‌ ‌آن‌ نمی‌گذرد:

«‌عن‌ الصادق‌ ‌علیه‌ السّلام‌ انه‌ ‌قال‌ المرصاد قنطرة ‌علی‌ الصراط ‌لا‌ یجوزها ‌عبد‌ بمظلمة ‌عبد‌». [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر اثنا عشری‏
1) ‌-‌ صبح‌ اوّل‌ ‌که‌ مانند عمود ‌از‌ افق‌ ظاهر می‌شود، و ‌اینکه‌ وقت‌ دعای‌ دوستان‌ ‌است‌.

2‌-‌ سفیدی‌ صبح‌ دوم‌ ‌که‌ هنگام‌ نماز و اجتماع‌ بندگان‌ ‌است‌.

3‌-‌ صباح‌ روز عرفه‌ ‌که‌ وظایف‌ دعا و نیاز حاجیان‌ ‌در‌ ‌آن‌ ‌است‌.

4‌-‌ صبح‌ روز عید قربان‌.

5‌-‌ اول‌ روز قیامت‌.

6‌-‌ انفجار قبور و بعث‌ خلقان‌.

7‌-‌ صبح‌ جمعه‌.

8‌-‌ ‌در‌ تبیان‌ فرماید: فجر اشاره‌ ‌است‌ ‌به‌ انفجار آب‌ ‌از‌ انگشتان‌ مبارک‌ حضرت‌ رسالت‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ و ‌آن‌ ‌در‌ وقتی‌ ‌بود‌ ‌که‌ حضرت‌ ‌در‌ جنگ‌ ‌بود‌ و لشکر اسلام‌ دوازده‌ هزار بودند، ‌از‌ غایت‌ تشنگی‌ استغاثه‌ کرده‌ و گفتند: ‌ یا ‌ ‌رسول‌ اللّه‌ تن‌ و جان‌ ‌ما فدای‌ ‌خدا‌ و ‌رسول‌ باد، لکن‌ ‌اگر‌ ‌ما هلاک‌ شویم‌، کافران‌ خوشحال‌ شوند. حضرت‌ قدحی‌ طلبید و انگشت‌ مبارک‌ ‌در‌ ‌آن‌ نهاد. خداوند عالم‌ چهار چشمه‌ آب‌ ‌از‌ انگشتان‌ ماه‌ شکاف‌ ‌او‌ روان‌ ساخت‌، مانند جوشیدن‌ آب‌ ‌از‌ چشمه‌، و همه لشکر سیراب‌ شدند«1».

9‌-‌ انفجار آب‌ ‌از‌ چشمه‌ها.

10‌-‌ انفجار ناقه صالح‌ ‌از‌ کوه‌.

11‌-‌ انفجار آب‌ ‌از‌ حجر موسی‌ ‌علیه‌ السّلام‌. [ نظرات / امتیازها ]
2) ‌-‌ دهه اول‌ محرّم‌ ‌که‌ عاشورا ‌در‌ ‌آن‌ ‌است‌.

2‌-‌ دهه ذی‌ الحجه‌ ‌که‌ متمّم‌ سی‌ شب‌ حضرت‌ موسی‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌است‌.

3‌-‌ دهه میانه ماه‌ شعبان‌ ‌که‌ شب‌ برات‌ ‌در‌ ‌آن‌ ‌است‌.

4‌-‌ دهه آخر ماه‌ رمضان‌ ‌که‌ شب‌ قدر ‌در‌ ‌آن‌ ‌است‌. و اشهر، دهه ذی‌ الحجه‌ ‌است‌، و حق‌ ‌تعالی‌ ‌به‌ ‌آن‌ قسم‌ خورده‌. زیرا هیچ‌ ایّامی‌ دوست‌تر ‌از‌ ‌آن‌ نزد ‌خدا‌ نیست‌.

‌در‌ منهج‌ مروی‌ ‌است‌ ‌که‌ حضرت‌ ‌را‌ اعلام‌ نمودند: فلان‌ جوان‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ ایام‌ روزه‌ دارد. حضرت‌ ‌او‌ ‌را‌ طلبید، فرمود: ‌از‌ فضل‌ ‌اینکه‌ ایّام‌ ‌به‌ تو چه‌ رسیده‌! ‌گفت‌: ‌ یا ‌ ‌رسول‌ اللّه‌ چیزی‌ نشنیده‌ام‌، جز آنکه‌ ایّام‌ حج‌ ‌است‌ و حاجیان‌ ‌به‌ افعال‌ حج‌ و طاعات‌ مشغولند. خواستم‌ ‌در‌ وظایف‌ ‌با‌ ‌ایشان‌ موافقت‌ کنم‌، ‌با‌ امید آنکه‌ ‌در‌ آخرت‌ ‌با‌ ‌ایشان‌ باشم‌. فرمود ای‌ جوان‌؟ بشارت‌ باد تو ‌را‌، ‌هر‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ دهه‌ روزه‌ دارد، چنان‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ روز صد بنده‌ آزاد کرده‌، و صد شتر قربان‌ نموده‌، و صد اسب‌ ‌در‌ راه‌ ‌خدا‌ ‌به‌ جهاد داده‌ و چون‌ روز ترویه‌ روزه‌ دارد، چنان‌ ‌است‌ ‌که‌ دو هزار بنده‌ آزاد نموده‌، و دو هزار شتر قربان‌ کرده‌، و دو هزار اسب‌ ‌به‌ جهاد داده‌، و دو سال‌ روزه‌ ‌برای‌ ‌او‌ بنویسند. و ‌هر‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ دهه‌ صدقه‌ دهد، چنان‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ پیغمبران‌ صدقه‌ داده‌، و ‌هر‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ دهه‌ ‌به‌ عیادت‌ بیماری‌ رود، چنان‌ ‌است‌ ‌که‌ پیغمبری‌«1» ‌را‌ عیادت‌ کرده‌، و ‌هر‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ دهه‌ تشییع‌ جنازه‌ای‌ کند، چنان‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌در‌ عقب‌ جنازه شهید رفته‌ و ‌هر‌ ‌که‌ مؤمنی‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ دهه‌ ضیافت‌ کند، چنان‌ ‌باشد‌ ‌که‌ پیغمبر ‌خدا‌ ‌را‌ ضیافت‌ نموده‌«2».

و ‌در‌ خبر ‌است‌ روز اول‌ ذی‌ الحجه‌ ممتاز ‌است‌ ‌به‌ خصایصی‌. [ نظرات / امتیازها ]
3) وَ الشَّفع‌ِ وَ الوَترِ (3)

وَ الشَّفع‌ِ وَ الوَترِ: و سوگند ‌به‌ جفت‌ و طاق‌. ‌در‌ ‌اینکه‌ دو اقوالی‌ ‌است‌:

1‌-‌ ‌علی‌ ‌بن‌ ابراهیم‌ قمی‌ (رحمه‌ اللّه‌) فرماید شفع‌، حضرت‌ حسن‌ و حسین‌ علیهما السّلام‌ و وتر، حضرت‌ امیر المؤمنین‌ ‌علیه‌ السّلام‌.«2»

2‌-‌ ‌از‌ حضرت‌ باقر و صادق‌ علیهما السّلام‌ مروی‌ ‌است‌ ‌که‌ شفع‌، روز ترویه‌ و وتر، روز عرفه‌.«3»

3‌-‌ ‌إبن‌ عباس‌ گفته‌: شفع‌، تمام‌ خلق‌ وتر، خالق‌ ‌است‌ ‌که‌ لیس‌ ‌له‌ مثل‌.«4»
‌-‌ شفع‌، نماز شفع‌ ‌است‌ ‌در‌ نماز شب‌ وتر، نماز یک‌ رکعتی‌ آخر ‌آن‌ ‌است‌.

5‌-‌ تمام‌ اشیاء، زیرا ‌از‌ زوج‌ و فرد خالی‌ نیستند.

6‌-‌ شفع‌، عناصر اربعه‌: آب‌ و باد و خاک‌ و آتش‌ وتر، افلاک‌.

7‌-‌ شفع‌، بروج‌ وتر، سیارات‌.

8‌-‌ شفع‌، جمیع‌ ایام‌ و لیالی‌ وتر، روزی‌ ‌که‌ شب‌ ندارد، ‌که‌ قیامت‌ ‌باشد‌.

9‌-‌ شفع‌، درجات‌ بهشت‌ وتر، درکات‌ جهنم‌.

10‌-‌ شفع‌، حضرت‌ امیر المؤمنین‌ و حضرت‌ فاطمه‌ علیهما السّلام‌، وتر، حضرت‌ پیغمبر صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌.«1»‌-‌ شفع‌، نماز شفع‌ ‌است‌ ‌در‌ نماز شب‌ وتر، نماز یک‌ رکعتی‌ آخر ‌آن‌ ‌است‌.

5‌-‌ تمام‌ اشیاء، زیرا ‌از‌ زوج‌ و فرد خالی‌ نیستند.

6‌-‌ شفع‌، عناصر اربعه‌: آب‌ و باد و خاک‌ و آتش‌ وتر، افلاک‌.

7‌-‌ شفع‌، بروج‌ وتر، سیارات‌.

8‌-‌ شفع‌، جمیع‌ ایام‌ و لیالی‌ وتر، روزی‌ ‌که‌ شب‌ ندارد، ‌که‌ قیامت‌ ‌باشد‌.

9‌-‌ شفع‌، درجات‌ بهشت‌ وتر، درکات‌ جهنم‌.

10‌-‌ شفع‌، حضرت‌ امیر المؤمنین‌ و حضرت‌ فاطمه‌ علیهما السّلام‌، وتر، حضرت‌ پیغمبر صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌.«1» [ نظرات / امتیازها ]
4) وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَسرِ (4)

وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَسرِ: و سوگند ‌به‌ شب‌، آنگاه‌ ‌که‌ بگذرد و منقضی‌ شود و ‌در‌ عقب‌ ‌آن‌ روز ظاهر گردد. ‌ یا ‌ سوگند ‌به‌ شب‌ ‌که‌ بیاید و رو آورد ‌در‌ عقب‌ روز.

بیان‌‌-‌ تقیید شب‌ ‌به‌ جهت‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ تعاقب‌ ‌آن‌ اقوی‌ دلالت‌ ‌است‌ ‌بر‌ کمال‌ قدرت‌ و وفور نعمت‌. چه‌ سیر ‌آن‌ ‌بر‌ مقادیر مرتبه‌ و آمدن‌ روشنائی‌ روز نزد منقضی‌ شدن‌ ‌آن‌ ادل‌ّ دلیل‌ ‌است‌ ‌بر‌ آنکه‌ فاعل‌ ‌آن‌ مختص‌ّ ‌است‌ ‌به‌ عزّت‌ و جلال‌ و متعالی‌ ‌است‌ ‌از‌ اشباه‌ و مثال‌. نزد بعضی‌ مراد شب‌ مزدلفه‌ ‌است‌، و وجه‌ اختصاص‌ ‌آن‌ اجتماع‌ مردمان‌ ‌است‌ ‌در‌ ‌آن‌ ‌به‌ جهت‌ طاعت‌ رحمن‌ و آمدن‌ حاج‌ّ ‌در‌ ‌آن‌ ‌از‌ عرفه‌ ‌به‌ مزدلفه‌ و گزاردن‌ نماز صبح‌ ‌در‌ ‌آن‌ و ‌از‌ آنجا ‌به‌ منی‌ رفتن‌.

نزد بعضی‌ شب‌ قدر ‌است‌ و اولی‌ آنکه‌ جمیع‌ شب‌ها ‌باشد‌. [ نظرات / امتیازها ]
5) هَل‌ فِی‌ ذلِک‌َ قَسَم‌ٌ لِذِی‌ حِجرٍ (5)

آنگاه‌ ‌به‌ جهت‌ تعظیم‌ قسم‌های‌ مذکوره‌ فرماید:

هَل‌ فِی‌ ذلِک‌َ: آیا هست‌ ‌در‌ آنچه‌ سوگند یاد کردیم‌ ‌به‌ ‌آن‌ ‌از‌ اشیاء مذکوره‌، قَسَم‌ٌ لِذِی‌ حِجرٍ: مقسم‌ ‌به‌ پسندیده‌ مر صاحبان‌ عقل‌ ‌را‌! ‌ یا ‌ هست‌ ‌در‌ سوگند خوردن‌ ‌من‌ ‌به‌ ‌اینکه‌ امور مذکوره‌، سوگندی‌ ‌برای‌ صاحب‌ عقل‌! (استفهام‌ ‌برای‌ تقریر و تحقیق‌ ‌است‌) ‌یعنی‌ ‌اینکه‌ قسم‌های‌ مذکوره‌ ‌به‌ جهت‌ عظم‌ ‌آن‌، ‌ یا ‌ سوگندهای‌ حق‌ ‌تعالی‌ ‌به‌ ‌آن‌، کافی‌ ‌است‌ مر صاحبان‌ عقول‌ ‌را‌ ‌که‌ تعقل‌ کنند ‌در‌ ‌آن‌ و بدانند ‌که‌ آنچه‌ مورد سوگند حق‌ سبحانه‌ واقع‌ ‌شده‌، متضمّن‌ عجائب‌ و دلائلند ‌بر‌ قدرت‌ الهی‌ و محتوی‌ ‌بر‌ غرائب‌ و بدایع‌ سبحانی‌ و بدین‌ جهت‌ شایسته‌ شده‌اند ‌که‌ حق‌ ‌تعالی‌ ‌به‌ ‌آنها‌ قسم‌ یاد فرموده‌ و مقسم‌ ‌علیه‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌آن‌ مؤکد گردانیده‌.

نکته‌‌-‌ تسمیه عقل‌ ‌به‌ حجر، ‌به‌ جهت‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ حاجر و مانع‌ ‌است‌ ‌از‌ آنچه‌ شایسته‌ و سزاوار نیست‌ صدور ‌آن‌. [ نظرات / امتیازها ]
6) أَ لَم‌ تَرَ کَیف‌َ فَعَل‌َ رَبُّک‌َ بِعادٍ (6)

أَ لَم‌ تَرَ: (جواب‌ قسم‌) خطاب‌ ‌به‌ پیغمبر و مراد تهدید سرکشان‌ و یاغیان‌ ‌است‌. آیا ندیدی‌ و ندانستی‌! ‌یعنی‌ دانستی‌ و معلوم‌ تو ‌شده‌، کَیف‌َ فَعَل‌َ رَبُّک‌َ:

چگونه‌ و چه‌ کرد پروردگار تو. بِعادٍ: ‌به‌ اولاد عاد ‌بن‌ عوص‌ ‌بن‌ آدم‌ ‌بن‌ سام‌ ‌بن‌ نوح‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌که‌ قوم‌ هود بودند. [ نظرات / امتیازها ]
7) إِرَم‌َ ذات‌ِ العِمادِ (7)إِرَم‌َ: (عطف‌ بیان‌ عاد) ‌یعنی‌ سبط ارم‌، و اینها عاد اولی‌اند ‌که‌ ‌به‌ اسم‌ جد ‌خود‌ تسمیه‌ یافته‌اند، ‌ یا ‌ اسم‌ بلد ‌آنها‌ ‌باشد‌. ‌پس‌ ‌در‌ وصف‌ عادیان‌ فرماید ‌که‌:

ذات‌ِ العِمادِ: صاحبان‌ قامت‌های‌ بزرگ‌. گویند استخوان‌های‌ تن‌ ‌هر‌ یک‌ ‌از‌ ‌ایشان‌ مانند ستونی‌ ‌بود‌ و ‌قد‌ و قامت‌ ‌آنها‌ کمتر ‌از‌ هزار گز و پانصد و چهار صد نبوده‌. روایت‌ ‌است‌ ‌از‌ قوم‌ عاد ‌که‌ مردانی‌ بودند ‌که‌ ‌ایشان‌ ‌را‌ ‌با‌ گروهی‌ ‌که‌ خصومت‌ افتادی‌، قوت‌ و توانائی‌ ‌ایشان‌ ‌اینکه‌ قدر ‌بود‌ ‌که‌ سنگی‌ ‌از‌ کوه‌ ‌به‌ اندازه‌ ‌آن‌ قبیله‌ بریدی‌ و بیاوردی‌ و ‌بر‌ سر ‌آنها‌ انداختی‌، همه‌ ‌به‌ یکبار هلاک‌ شدی‌.«1»

نزد بعضی‌ توصیف‌ ‌آنها‌ ‌به‌ ذات‌ العماد، ‌به‌ اعتبار ‌آن‌ ‌بود‌ ‌که‌ اهل‌ خیمه‌ و خرگاه‌ صحرانشین‌ و خیمه‌های‌ ‌آنها‌ ‌بر‌ ستون‌ها ‌بر‌ افراشته‌ ‌بود‌. اشهر ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ارم‌ بلده‌ عادیان‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
8) الَّتِی‌ لَم‌ یُخلَق‌ مِثلُها فِی‌ البِلادِ (8)

الَّتِی‌ لَم‌ یُخلَق‌: ‌آن‌ شهری‌ ‌که‌ صاحب‌ ستون‌ عظیم‌ و بنای‌ رفیع‌ ‌بود‌ ‌که‌ خلق‌ نشده‌ ‌بود‌، مِثلُها فِی‌ البِلادِ: مثل‌ ‌آن‌ ‌در‌ شهرها نبوده‌ و نیست‌.

شرح‌ باغ‌ ارم‌‌-‌ عاد ‌را‌ دو پسر ‌بود‌. یکی‌ شدّاد و دیگر شدید. ‌هر‌ دو سلطان‌ بودند قهرمان‌ و ‌با‌ اقتدار. چون‌ شدید مرد، سلطنت‌ ‌به‌ شدّاد قرار گرفت‌ و همه‌ ملوک‌ زمین‌ سر ‌به‌ زیر اطاعت‌ ‌او‌ آوردند. جالوت‌ ‌با‌ ‌آن‌ عظمت‌ یکی‌ ‌از‌ سپهسالاران‌ ‌او‌ ‌بود‌. آتش‌ کبر و غرور ‌در‌ سینه‌ ‌او‌ اشتعال‌ یافت‌، دعوی‌ الوهیت‌ نمود. حق‌ ‌تعالی‌ پیغمبران‌ ‌به‌ ‌او‌ فرستاد. ‌او‌ ‌را‌ پند دادند، و ‌به‌ ایمان‌ دعوت‌ کردند و ترغیب‌ ‌به‌ بهشت‌ نمودند، ‌اگر‌ ایمان‌ آورد ‌به‌ وحدانیّت‌ ‌خدا‌. ‌گفت‌: بهشت‌ چه‌ گمشده‌ ‌در‌ صحاری‌ عدن‌ می‌گشتیم‌ ‌به‌ شهری‌ رسیدم‌ ‌که‌ حصار محکمی‌ داشت‌.

‌در‌ حوالی‌ ‌آن‌ قصور بسیار و منارهای‌ عالی‌ مقدار، و ‌من‌ ‌به‌ امید آنکه‌ کسی‌ ‌را‌ ببینم‌ و احوال‌ شتر ‌را‌ پرسم‌، داخل‌ شدم‌. دری‌ عظیم‌ دیدم‌. ‌هر‌ دو لنگه‌اش‌ ‌از‌ طلا و مرصع‌ ‌به‌ لؤلؤ و یاقوت‌ سرخ‌ و سفید و اقسام‌ جواهر. متحیر و متعجب‌ ماندم‌. چون‌ کسی‌ پیدا نشد دابّه ‌خود‌ ‌را‌ بستم‌ و شمشیر حمایل‌ نموده‌ ‌به‌ شهر آمدم‌ ‌از‌ مشاهده‌ حیرتم‌ بیشتر شد. قصرها دیدم‌، ستون‌های‌ ‌آن‌ زبرجد و یاقوت‌ بنای‌ ‌آن‌ خشتی‌ ‌از‌ طلا و خشتی‌ ‌از‌ نقره‌ و فوق‌ ‌آن‌ غرفه‌ها، غرفه‌های‌ دیگر ‌از‌ طلا و نقره‌ و یاقوت‌، ‌به‌ جای‌ سنگریزه‌ مروارید و بجای‌ خاک‌ مشک‌ و زعفران‌. خوف‌ و ترس‌ ‌بر‌ ‌من‌ زیاد شد. درختان‌ ‌از‌ طلا و نقره‌ و برگ‌ها ‌از‌ زبرجد و شکوفه‌ها ‌از‌ یاقوت‌ لمعان‌. ‌آن‌ جواهرات‌ ‌به‌ روشنی‌ روز غالب‌ شد. گفتم‌ ‌به‌ حق‌ خدای‌ ‌محمّد‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌که‌ مثل‌ ‌آن‌ ‌در‌ دنیا نیست‌. بعضی‌ ‌از‌ جواهرات‌ ‌که‌ بزمین‌ ریخته‌ ‌بود‌، برداشتم‌. ‌پس‌ ‌به‌ یمن‌ ‌بر‌ گشتم‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ ‌به‌ مردمان‌ نشان‌ دادم‌. تعجب‌ کردند ‌اینکه‌ خبر شهرت‌ یافت‌. ‌به‌ معاویه‌ رسید ‌که‌ ‌آن‌ وقت‌ حاکم‌ شام‌ ‌بود‌. مرا خواست‌. واقعه‌ ‌را‌ گفتم‌. مرا نشاند، کعب‌ الاحبار ‌را‌ طلبید. ‌گفت‌ ‌در‌ دنیا چنین‌ شهری‌ هست‌!

‌گفت‌ بلی‌ شهر ارم‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ فرموده‌: «إِرَم‌َ ذات‌ِ العِمادِ الَّتِی‌ لَم‌ یُخلَق‌ مِثلُها فِی‌ البِلادِ.»«1»

خاتمه‌: عقال‌ شیبانی‌ نقل‌ نموده‌ چون‌ شدّاد و اتباعش‌ هلاک‌ شدند، ‌او‌ ‌را‌ پسری‌ ‌بود‌ بنام‌ مرثد ‌بن‌ شداد. ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ ممالک‌ خلیفه‌ گردانیدند. پدر ‌را‌ برداشت‌ ‌به‌ حضر موت‌ آورد ‌به‌ صبر«2» و کافور شست‌ و ‌در‌ غاری‌ ‌به‌ روی‌ تختی‌ ‌از‌ طلا خوابانید و هفتاد حلّه‌ ‌به‌ زر و سیم‌ ‌بر‌ ‌او‌ پوشانید و لوحی‌ بزرگ‌ ‌بر‌ بالین‌ ‌او‌ نهاد و ‌اینکه‌ ابیات‌ ‌بر‌ ‌آن‌ نوشت‌:

اعتبر بی‌ أیّها المغرور بالعمر المدید انا شدّاد ‌بن‌ عاد صاحب‌ الحصن‌ العمید

ان‌ّ اهل‌ الارض‌ کانوا خائفین‌ ‌من‌ وعید و ملکت‌ الشّرق‌ و الغرب‌ بسلطان‌ شدید
فاتی‌ هود و کنّا ‌فی‌ ضلال‌ قبل‌ هود فدعانا فعصیناه‌ ‌الی‌ الامر الرّشید
فاتتنا صیحة تهوی‌ ‌من‌ الافق‌ البعید فتوفّینا کزرع‌ وسط بیداء حصید«1» [ نظرات / امتیازها ]
9) وَ ثَمُودَ الَّذِین‌َ جابُوا الصَّخرَ بِالوادِ (9)

وَ ثَمُودَ: و آیا ندیدی‌ و خبر ‌به‌ تو نرسید ‌که‌ چه‌ کرد پروردگار تو ‌به‌ ثمود، ‌که‌ قوم‌ صالح‌ پیغمبر بودند! الَّذِین‌َ جابُوا الصَّخرَ: آنان‌ ‌که‌ می‌بریدند سنگ‌ها و کوه‌ها ‌را‌ ‌برای‌ مأوای‌ ‌خود‌، بِالوادِ: ‌به‌ وادی‌ ‌که‌ می‌تراشیدند ‌از‌ کوه‌ها، خانه‌های‌ مخروطی‌ و منحوطی‌ موافق‌ زندگانی‌ ‌خود‌، ‌که‌ هزار هزار خانه‌ها بنا نمودند. قوّت‌ و جسیم‌ اولاد زیاد و عمر بسیار داشتند. حضرت‌ صالح‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌را‌ ‌خدا‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ مبعوث‌ و دعوت‌ ‌به‌ توحید نمود. شتر سرخ‌ موی‌ ‌به‌ اوصاف‌ خاصّه‌ ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ طلبیدند، ‌به‌ شرایط ‌به‌ ‌آنها‌ عطا شد. عاقبت‌ سرکشی‌ نمودند و شتر ‌را‌ پی‌ کرده‌، مستوجب‌ عذاب‌ شدند. ‌پس‌ فرا گرفت‌ ‌ایشان‌ ‌را‌ صیحه‌ و صاعقه آسمانی‌ و همه‌ مستأصل‌ و هلاک‌ شدند، ‌در‌ حالتی‌ ‌که‌ همه‌ سوخته‌ و خاکستر گردیدند و کسی‌ ‌از‌ ‌آنها‌ باقی‌ نماند. [ نظرات / امتیازها ]
10) وَ فِرعَون‌َ ذِی‌ الأَوتادِ (10)

وَ فِرعَون‌َ: و آیا ندانستی‌ و ‌به‌ تو خبر نیامد ‌که‌ چه‌ کرد پروردگار تو ‌به‌ فرعون‌! ذِی‌ الأَوتادِ: ‌که‌ صاحب‌ جنود بسیار و اموال‌ بی‌شمار ‌بود‌ ‌که‌ استحکام‌ و ربط ملک‌ ‌او‌ ‌به‌ ‌آن‌ ‌بود‌، همچنان‌ ‌که‌ ربط و اتصال‌ چوب‌ ‌به‌ یکدیگر ‌به‌ وتد (میخ‌) ‌است‌. ‌ یا ‌ ‌به‌ ‌هر‌ جا ‌که‌ فرود می‌آمد خیمه‌ ‌در‌ خیمه‌ می‌زدند، چون‌ استحکام‌ خیمه‌ ‌بر‌ طناب‌ و ‌آن‌ ‌به‌ میخ‌ ‌است‌. ‌ یا ‌ ‌به‌ جهت‌ آنکه‌ مردمان‌ ‌را‌ ‌به‌ چهار میخ‌ می‌کشید و همینطور می‌گذاشت‌ ‌تا‌ بمیرند. ‌از‌ ‌آن‌ جمله‌ حزبیل‌، مؤمن‌ آل‌ فرعون‌ و زوجه ‌او‌ ‌که‌ ماشطه فرعون‌ ‌بود‌. روزی‌ سر دختر ‌را‌ شانه‌ می‌زد، شانه‌ ‌از‌ دستش‌ بیفتاد. ‌گفت‌ کور باد ‌آن‌ کس‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌خدا‌ کافر شد. دختر ‌گفت‌: پدر مرا می‌گوئی‌! ‌گفت‌: نه‌ خدای‌ دیگر ‌است‌ ‌که‌ پدر تو ‌را‌ آفریده‌. خدای‌ آسمان‌ و جمیع‌ مخلوقات‌ و بدون‌ زن‌ و فرزند ‌است‌. دختر پدر ‌را‌ خبر داد. فرعون‌ ‌او‌ ‌را‌ طلبید و ‌به‌ ‌او‌ ‌گفت‌ آنچه‌ ‌با‌ دخترش‌ گفته‌ ‌بود‌. فرعون‌ ‌گفت‌: پشیمان‌ شو و الّا ‌به‌ بدترین‌ عذابی‌ تو ‌را‌ هلاک‌ گردانم‌. ‌گفت‌ ‌هر‌ چه‌ توانی‌ بکن‌. فرعون‌ امر کرد ‌تا‌ چهار میخ‌ بزدند و مار و عقرب‌ ‌بر‌ ‌او‌ مسلط ساختند. دو پسر داشت‌، ‌هر‌ دو ‌را‌ حاضر و ‌گفت‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ اعتقاد ‌بر‌ گرد و الّا پسرانت‌ ‌را‌ بکشم‌. زن‌ ‌گفت‌ جان‌ ‌من‌ و فرزندان‌ فدای‌ راه‌ ‌خدا‌ باد. ‌پس‌ بزرگتر ‌را‌ کشتند و کوچک‌تر ‌را‌ ‌که‌ چهار ماهه‌ ‌بود‌، ‌بر‌ سینه ‌او‌ نشاندند. ‌او‌ ‌را‌ تهدید کردند ‌که‌ ‌اینکه‌ ‌را‌ ‌هم‌ میکشیم‌. ‌به‌ قدرت‌ کامله الهی‌ طفل‌ ‌به‌ آواز آمد ‌که‌: ای‌ مادر ‌بر‌ نگردی‌، دنیا اعتباری‌ ندارد و صلاح‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ زودتر ‌به‌ بهشت‌ باقی‌ رسانیم‌. و ‌اینکه‌ طفل‌ ‌از‌ جمله ‌آن‌ شش‌ طفل‌ ‌است‌ ‌که‌ پیش‌ ‌از‌ وقت‌، سخن‌ گفتند. ‌پس‌ پسر ‌را‌ روی‌ سینه مادر کشتند و ‌بعد‌ مادر ‌را‌ ‌به‌ ‌او‌ رسانیدند.

تتمه‌‌-‌ مؤمن‌ آل‌ فرعون‌ حزبیل‌ فرار نمود. ‌در‌ بعضی‌ کوه‌ها متحصّن‌ شد.

فرعون‌ کسانی‌ ‌به‌ تجسس‌ ‌او‌ فرستاد دو نفر ‌به‌ ‌او‌ رسیدند. ‌او‌ ‌را‌ دیدند ‌که‌ ‌در‌ نماز ایستاده‌ و سباع‌ اطراف‌ ‌او‌ پاسبانی‌ می‌کردند و خبر ‌به‌ فرعون‌ دادند. حزبیل‌ دعا نمود خدایا صد سال‌ ‌است‌ عبادت‌ تو می‌کنم‌ و ‌از‌ خلق‌ پنهان‌ می‌دارم‌، ‌هر‌ کدام‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ دو، سرّ مرا نگهدارد، موفق‌ ‌به‌ ایمان‌ نما و آنکه‌ افشا کند، ‌او‌ ‌را‌ هلاک‌ کن‌. ‌پس‌ یکی‌ ‌از‌ ‌آن‌ دو ‌با‌ ‌خود‌ ‌گفت‌ اینکه‌ سباع‌ محافظت‌ ‌او‌ کنند، دلالت‌ ‌بر‌ حقیقت‌ ‌او‌ می‌کند. باز گشت‌ و ایمان‌ آورد و دیگری‌ فرعون‌ ‌را‌ اطلاع‌ داد. فرعون‌ ‌از‌ ‌او‌ گواه‌ خواست‌. ‌گفت‌ رفیق‌ ‌من‌. ‌او‌ ‌را‌ حاضر ساخت‌. ‌گفت‌ ‌من‌ چیزی‌ ندیدم‌. فرعون‌ ‌او‌ ‌را‌ چهار میخ‌ کشید و دیگری‌ ‌را‌ خلعت‌ داد.

اما آسیه‌ بنت‌ مزاحم‌، زوجه فرعون‌، مؤمنه‌ ‌بود‌. چون‌ شنید ماشطه‌ ‌را‌ چهار میخ‌ کشیدند، فرعون‌ ‌را‌ ملامت‌ نمود ‌که‌ زنهار بی‌گناهی‌ ‌را‌ ‌که‌ سال‌ها خدمت‌ ‌ما کرده‌، هلاک‌ کردی‌، فرعون‌ ‌گفت‌: ای‌ آسیه‌ تو نیز دیوانه‌ شدی‌. ‌گفت‌ ‌من‌ عاقلم‌ و خدای‌ تو و ‌من‌ و عالم‌ یکی‌ ‌است‌ و تو ‌را‌ ‌اینکه‌ قوّت‌ داده‌ ‌که‌ ‌بر‌ عالمیان‌ حکومت‌ کنی‌ و شکر نعمت‌ ‌او‌ نمی‌گزاری‌. فرعون‌ غضبناک‌ شد و ‌او‌ ‌را‌ براند. پدر و مادرش‌ ‌را‌ بخواند و ‌گفت‌: دیوانگی‌ ماشطه‌ ‌را‌ پیدا نموده‌، والدین‌، آسیه‌ ‌را‌ ملامت‌ نمودند ‌که‌ تو ‌را‌ چه‌ رسیده‌! ‌گفت‌: دل‌ ‌من‌ ‌از‌ ظلم‌ فرعون‌ پر ‌شده‌. روی‌ ‌به‌ خالق‌ آسمان‌ و زمین‌ آوردم‌ و ‌به‌ یگانگی‌ ‌او‌ معترف‌ شدم‌. گفتند: خدای‌ آسمان‌ و زمین‌ فرعون‌ ‌است‌. ‌گفت‌: ‌او‌ ‌را‌ بگوئید ‌اگر‌ راست‌ گوید ‌برای‌ ‌من‌ تاجی‌ بسازد، آفتاب‌ ‌در‌ پیش‌ ‌او‌ و ماه‌ ‌در‌ ‌پس‌ ‌او‌ و ستارگان‌ اطراف‌ ‌او‌. گفتند: چگونه‌ تواند کرد.

‌گفت‌: خدای‌ ‌آن‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌هر‌ چه‌ خواهد تواند کرد. فرعون‌ ‌اینکه‌ ‌را‌ بشنید. امر کرد ‌تا‌ ‌او‌ ‌را‌ چهار میخ‌ کشیدند. ‌در‌ ‌آن‌ حال‌ ‌گفت‌: «رب‌ّ ‌إبن‌ لی‌ عندک‌ بیتا ‌فی‌ الجنّة»«1»، درهای‌ آسمان‌ گشوده‌ شد. بهشت‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌او‌ نمودند، جای‌ ‌خود‌ ‌را‌ دید، ‌از‌ دنیا رفت‌. [ نظرات / امتیازها ]
11) و چون‌ قبیله‌ عاد و ثمود و فرعون‌ ‌در‌ نهایت‌ کفر و طغیان‌ و فساد بودند، ‌از‌ ‌اینکه‌ جهت‌ فرماید:الَّذِین‌َ طَغَوا فِی‌ البِلادِ (11)

الَّذِین‌َ طَغَوا فِی‌ البِلادِ: ‌اینکه‌ ‌هر‌ سه‌ کسانی‌ بودند ‌که‌ ‌از‌ حدّ بندگی‌ ‌در‌ گذشتند و ‌بر‌ انبیا تجبّر و تکبر نمودند ‌در‌ شهرهائی‌ ‌که‌ حاکم‌ بودند. [ نظرات / امتیازها ]
12) فَأَکثَرُوا فِیهَا الفَسادَ (12)

فَأَکثَرُوا فِیهَا الفَسادَ: ‌در‌ ‌آن‌ شهرها فساد ‌را‌‌-‌ ‌که‌ گمراه‌ کردن‌ مردمان‌ و کشتن‌ آنان‌ ‌به‌ ‌غیر‌ حق‌ و غصب‌ اموال‌ ‌ایشان‌ و ‌غیر‌ ‌آن‌ ‌از‌ انواع‌ اذیت‌ و آزار ‌بود‌‌-‌ زیاد کردند. [ نظرات / امتیازها ]
13) فَصَب‌َّ عَلَیهِم‌ رَبُّک‌َ سَوطَ عَذاب‌ٍ (13)

چون‌ کفر و ظلم‌ ‌ایشان‌ ‌به‌ غایت‌ رسید، مستوجب‌ عذاب‌ گشتند.

فَصَب‌َّ عَلَیهِم‌ رَبُّک‌َ: ‌پس‌ ریخت‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ پروردگار تو، سَوطَ عَذاب‌ٍ:

تازیانه عذاب‌ ‌را‌. مراد انواع‌ احاطه‌ مختلفه عقاب‌ ‌است‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌.

بیان‌‌-‌ اصل‌ سوط خلط، و تسمیه‌ زدن‌ ‌به‌ ‌آن‌ ‌به‌ جهت‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌آن‌ مخلوط الطاقات‌ ‌است‌ و بعضی‌ ‌آن‌ ملاصق‌ بعض‌ دیگر. ‌پس‌ حقیقت‌ معنی‌ آنکه‌ فرو گرفت‌ ‌ایشان‌ ‌را‌ انواع‌ عقوبت‌ دنیا و آخرت‌. و نزد بعضی‌ مراد ‌به‌ سوط، عذاب‌ دنیاست‌ و اشعار ‌است‌ ‌به‌ آنکه‌ عذاب‌ دنیای‌ ‌ایشان‌ نسبت‌ ‌به‌ عذاب‌ آخرت‌ مانند نسبت‌ تازیانه‌ ‌است‌ ‌به‌ ضرب‌ شمشیر. دیگری‌ گفته‌: نزد ‌خدا‌ انواع‌ بسیار ‌است‌ ‌از‌ عذاب‌ و نکال‌، ‌پس‌ ‌ایشان‌ ‌را‌ گرفت‌ ‌به‌ یک‌ نوع‌ ‌از‌ ‌آن‌ عذاب‌. [ نظرات / امتیازها ]
14) إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَبِالمِرصادِ (14)

‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌به‌ جهت‌ تهدید اهل‌ کفر و عناد خطاب‌ فرماید:

إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَبِالمِرصادِ: ‌به‌ درستی‌ ‌که‌ پروردگار تو ‌هر‌ آینه‌ ‌در‌ گذرگاه‌ و ‌در‌موضع‌ کمینگاه‌ ‌است‌. ‌یعنی‌ چنانچه‌ کسی‌ ‌در‌ کمین‌ نشسته‌، مترصد گذرندگان‌ ‌است‌ و هیچ‌ چیز ‌از‌ ‌او‌ فوت‌ نمی‌شود، همچنین‌ ‌از‌ حق‌ ‌تعالی‌ چیزی‌ فوت‌ نمی‌گردد ‌از‌ افعال‌ و اقوال‌ بندگان‌، بلکه‌ همه ‌آن‌ ‌را‌ می‌بیند و می‌داند و می‌شنود و اصلا چیزی‌ ‌از‌ علم‌ ازلی‌ سبحانی‌ پنهان‌ نیست‌ و همه‌ ‌را‌ ‌بر‌ وفق‌ ‌آن‌ جزا خواهد داد. ‌پس‌ ذکر مرصاد تمثیل‌ ‌است‌ ‌برای‌ ارصاد ‌او‌ سبحانه‌، کفار و عصاة ‌را‌ ‌به‌ عذاب‌ و عقاب‌.

و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌علیه‌ السّلام‌ منقول‌ ‌است‌ ‌که‌ مرصاد قنطره‌ای‌«1» ‌است‌ ‌بر‌ صراط ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ نگذرد کسی‌ ‌که‌ ظلم‌ کرده‌ ‌باشد‌ ‌بر‌ بندگان‌ ‌خدا‌.«2»

‌در‌ مجمع‌‌-‌ ‌از‌ حضرت‌ امیر المؤمنین‌ ‌علیه‌ السّلام‌ مروی‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود ‌در‌ معنای‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌: ان‌ّ ربّک‌ قادر ‌علی‌ ‌ان‌ یجزی‌ اهل‌ المعاصی‌ جزائهم‌: ‌به‌ درستی‌ ‌که‌ پروردگار تو قادر ‌است‌ ‌بر‌ اینکه‌ جزا دهد اهل‌ معصیت‌ ‌را‌ پاداش‌ ‌ایشان‌.«3»

تنبیه‌‌-‌ ‌از‌ ‌إبن‌ عباس‌ معنی‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ ‌را‌ سؤال‌ کردند، ‌گفت‌ بنده‌ ‌را‌ ‌بر‌ هفت‌ جای‌ صراط ‌که‌ ‌بر‌ جهنّم‌ ‌است‌ بدارند و بپرسند ‌از‌ ‌او‌:

1‌-‌ ‌از‌ شهادت‌ ‌لا‌ اله‌ الا اللّه‌، ‌اگر‌ ‌از‌ عهده‌ بیرون‌ آید ‌به‌ موضع‌ 2‌-‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ نماز سؤال‌ کنند.

3‌-‌ ‌از‌ زکوة پرسند.

4‌-‌ ‌از‌ روزه‌.

5‌-‌ ‌از‌ حج‌.

6‌-‌ ‌از‌ عمره‌.

7‌-‌ ‌از‌ مظالم‌. و ‌در‌ ‌هر‌ موضع‌ ‌که‌ اجابت‌ نتواند نمود، ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ جهنّم‌ اندازند.

و ‌در‌ موضع‌ هفتم‌ ‌اگر‌ مرتکب‌ مظالم‌ ‌شده‌ ‌باشد‌، و طاعات‌ مستحبه‌ ‌به‌ جا آورده‌، ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ خصمان‌ ‌او‌ دهند و ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ بهشت‌ برند، و الّا ‌به‌ جهنم‌ افتد و ‌به‌ قدر ‌آن‌ معذّب‌ شود.«4» [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر راهنما
1)
1 - سوگند خداوند به سپیده دم

و الفجر

2 - سپیده دم، لحظه اى با عظمت

و الفجر
[ نظرات / امتیازها ]
2)
1 - سوگند خداوند، به شب هاى ده گانه

و لیال عشر

2 - تفاوت شب ها در فضیلت

و لیال عشر

نکره آمدن «لیال» و سوگند به آن ده شب خاص، بیانگر عظمت آنها در بین شب هاى سال است.

3 - وجود ده شب با فضیلت، به صورت پیاپى در بین شب هاى هر سال

و لیال عشر

درباره مراد از شب هاى ده گانه، اقوال و روایات گوناگونى وجود دارد. مشهورترین آنها این است که مراد، شب هاى دهه اول ذى الحجه است. برخى آن را بر دهه آخر ماه رمضان و یا دهه اول ماه محرم تطبیق داده اند.
[ نظرات / امتیازها ]
3) 1 - سوگند خداوند، به جفت و تاق

و الشفع و الوتر

حرف «ال» در «الشفع» و «الوتر»، براى جنس است. درباره مصداق شفع و وتر، نظرهاى گوناگونى ابراز شده است; برخى گفته اند: «شفع» روز هشتم ذى الحجه (یوم الترویة) و «وتر» روز عرفه است و برخى آن دو را بر نماز شفع و وتر تطبیق داده اند. در نظرى دیگر، شفع روز قربان و وتر روز عرفه است. این احتمال نیز وجود دارد که «شفع»، به تمام مخلوقات نظر داشته و مراد از «وتر»، ذات بارى تعالى باشد; زیرا تنها او است که مرکب نیست.

2 - «[فى المجمع] الشفع الخلق ... و الوتر اللّه تعالى ... و هى روایة أبى سعید الخدرى عن النبىّ(ص);(1)

[در مجمع البیان آمده است:] شفع مخلوقات اند ... و وتر خداى تعالى است ... و این روایت ابى سعید خدرى از پیامبر(ص) است».

3 - «عن الصادق(ع) أنّه قال: فى قول اللّه عزّوجلّ «و الشفع و الوتر» قال: الشفع الرکعتان و الوتر الواحدة التى یقنت فیها;(2)

از امام صادق(ع) روایت شده که درباره سخن خداوند عزّوجلّ «و الشفع و الوتر»، فرمود: شفع همان دو رکعت (نماز شب) و وتر همان یک رکعتى است که در آن قنوت خوانده مى شود».

4 - «[فى المجمع] قیل: الشفع یوم النحر و الوتر یوم عرفة ... و هى روایة جابر عن النبىّ(ص);(3)

[در مجمع البیان آمده است:]گفته شده که شفع روز «قربانى» و وتر روز «عرفه» است ... و این روایت جابر از پیامبر(ص) است».

5 - «[فى المجمع] و قیل الشفع یوم الترویة و الوتر یوم عرفة و روى ذلک عن أبى جعفر و أبى عبداللّه(ع);(4)

[در مجمع البیان آمده است:] گفته شده که شفع روز ترویه (هشتم ذى الحجه) و وتر روز عرفه است و این مطلب از امام باقر و امام صادق(ع) روایت شده است».

6 - «عن النبىّ(ص) انّه سُئل عن الشفع و الوتر فقال: یومان و لیلة یوم عرفة و یوم النحر، و الوتر لیلة النحر لیلة جُمَع;(5)

از پیامبر(ص) از شفع و وتر سؤال شد; آن حضرت فرمود: دو روز و یک شب است روز عرفه و روز قربانى و وتر شب قربانى است که شب مشعر است».
[ نظرات / امتیازها ]
4)
1 - سوگند خداوند، به شب هنگام گذر کردن و پایان یافتن آن

و الّیل إذا یسر

حرف «ال» در «الّیل»، براى جنس است. برخى آن را براى عهد گرفته و مراد از «الّیل» را شب عید قربان دانسته اند. در برداشت یاد شده، احتمال اول ترجیح داده شده است. «یسر»; یعنى، مى گذرد. اصل این کلمه «یسرى» بوده و چون در آخر آیه قرار گرفته، براى تناسب با آخر آیات قبل و بعد، حرف آخر آن حذف شده است. اسناد حرکت و گذر کردن به شب، مجاز و از باب تشبیه به اجسام است. (مصباح)

2 - سوگند خداوند، به پاس هایى از شب که شبروان در آن سیر مى کنند.

و الّیل إذا یسر

مى توان گفت، «حرکت شب» تعبیرى است مانند «شب خوابیده» که مراد از آن، حرکت دیگران در شب و خواب آنها در آن است. (لسان العرب)

3 - گذشت شب، پدیده اى با عظمت در جهان طبیعت

و الّیل إذا یسر
[ نظرات / امتیازها ]
5)
1 - عاقلان با سوگندهاى خداوند به فجر، شب هاى ده گانه، شفع، وتر و گذشت شب، به صحت گفته او اطمینان یافته و آن را تصدیق مى کنند.

هل فى ذلک قسم لذى حجر

2 - سوگند به سپیده دم، شب هاى ده گانه، هر جفت و تاق و گذشت شب، سوگندى شایسته و بجا در دیدگاه هر شخص عاقل

هل فى ذلک قسم لذى حجر

استفهام در «هل فى ذلک...»، تقریرى است و مراد تثبیت این نکته است که قسم هاى یاد شده، فرد عاقل را اقناع مى کند; به گونه اى که او نیز در تأکید کلام خود، چنین سوگندهایى به کار مى برد.

3 - عظمت سپیده دم، شب هاى ده گانه، جفت، تاق و گذشت شب، قابل درک براى بهره مندان از اندکى عقل

هل فى ذلک قسم لذى حجر

تقلیل، از نکره بودن «حجر» استفاده شده است.

4 - قرآن در رهنمودهاى خود، خردمندان را مخاطب قرار داده است.

لذى حجر

«حجر» به معناى «منع» است (قاموس). از آن جهت به عقل «حجر» گفته مى شود که انسان را از خواسته هاى نفس باز مى دارد. (مفردات راغب)

5 - عقل، از ابزار شناخت معارف الهى

هل فى ذلک قسم لذى حجر [ نظرات / امتیازها ]
6)
1 - خداوند، قوم عاد را به سختى کیفر داد.

ألم تر کیف فعل ربّک بعاد

قوم عاد، امت هود(ع) بودند که بر اثر نافرمانى خداوند عقوبت شدند. عبارت «کیف فعل»، حاکى از شدت عقوبت آنان است.

2 - آگاهى دقیق پیامبر(ص)، به فرجام هلاکت بار قوم عاد

ألم تر کیف فعل ربّک بعاد

3 - نابود ساختن سرکشان، جلوه ربوبیت خداوند و در راستاى رشد و تعالى راه پیامبران است.

ربّک

4 - فرجام هلاکت بار امت هاى پیشین، درس عبرت براى آیندگان

ألم تر کیف فعل ربّک بعاد

5 - تحولات تاریخ بشر و سرنوشت اقوام و جوامع، به دست خداوند است.

فعل ربّک

6 - پیامبر(ص)، آگاه و معترف به وابسته بودن تحولات تاریخ انسان ها به خداوند

ألم تر کیف فعل ربّک بعاد

استفهام در «ألم تر» تقریرى و مفید اثبات است; یعنى، «رأیت» (دیدى و دانستى که ...).

7 - خداوند، تهدیدکننده کافران عصر بعثت به سرنوشتى نظیر فرجام قوم عاد

ألم تر کیف فعل ربّک بعاد

8 - سوگند خداوند به سپیده دم، شب هاى ده گانه، جفت، تاق و گذشت شب، براى تأکید بر دارا بودن توان اجراى تهدیدات خویش و نابود ساختن کافران

و الفجر ... ألم تر کیف فعل ربّک بعاد

ممکن است مراد از سوگندها، تأکید بر قدرت خداوند بر نابود ساختن مخالفان پیامبر(ص) باشد; در این صورت جواب قسم محذوف خواهد بود. گفتنى است که جواب قسم در احتمال دیگر، آیه چهاردهم این سوره است که مراقبت شدید خداوند را مطرح کرده است.
[ نظرات / امتیازها ]
7)
1 - قوم عاد، داراى سرزمینى به نام «ارم»

إرم ذات العماد

کلمه «إرم»، بدل اشتمال براى «عاد» است; زیرا تخریب آن با عذاب الهى، عقوبتى بود که بر قوم عاد وارد شد. بنابراین مفاد آیه شریفه این است که: «آیا ندیدى خداوند با عاد چه کرد؟ آیا ندیدى با ارم چه کرد؟»

2 - «اِرم»، سرزمینى داراى ساختمان هاى مرتفع

إرم ذات العماد

«عماد»، به معناى ساختمان هاى بلند است و به یک ساختمان «عمادة» گفته مى شود. (مصباح)

3 - استحکام سرزمین عاد و عظمت ساختمان هاى آن، مانع تأثیر عذاب الهى در تخریب و نابودى آن نبود.

کیف فعل ربّک ... إرم ذات العماد

4 - قوم عاد، مردمى متمدن و آشنا با فن ساختمان سازى

إرم ذات العماد

5 - «ارم»، نام دیگر قوم عاد*

إرم ذات العماد

درباره مراد از «ارم»، احتمالات گوناگونى داده شده است; از جمله این که «ارم»، نام مرد یا زنى بود که قوم عاد از او پدید آمده بود. دیگر این که نام سرزمین عاد است که دمشق یا اسکندریه است. (قاموس)

6 - قوم عاد، مردمى بلندقامت و پرقدرت *

إرم ذات العماد

چنانچه «ارم» نامِ قوم عاد باشد، توصیف آنان به «ستون دار»، کنایه از نیرومندى و قامت رشید آنان خواهد بود. گفتنى است که در این برداشت، «عماد» به معناى عمود و ستونى گرفته شده است که خانه را بر آن استوار مى کنند. (لسان العرب)
[ نظرات / امتیازها ]
8)
1 - ساختمان هاى مرتفع سرزمین ارم، بى نظیر در تمام سرزمین ها تا عصر بعثت

الّتى لم یخلق مثلها فى البلـد

2 - قوم عاد، پیشرفته در فنّ خانه سازى و معمارى

الّتى لم یخلق مثلها فى البلـد

3 - ساختمان هاى مرتفع و مستحکم قوم عاد، سست و بى مقاومت در برابر عذاب الهى

کیف فعل ربّک ... الّتى لم یخلق مثلها فى البلـد

4 - احساس امنیت در برابر عذاب الهى به جهت برخوردارى از امکانات مادى، احساسى بى پایه و نشان نابخردى است.

لذى حجر ... الّتى لم یخلق مثلها فى البلـد

خبر از هلاکت قوم عاد با وجود تمدن پیشرفته آنها ـ پس از سوگندهایى که خردمندان را مخاطب ساخته بود ـ نشانگر این است که اهل خرد، امکانات مادى را نجات بخش از عذاب الهى نمى دانند.

5 - قوم عاد، مردمى بى نظیر در قدرت و قامت*

ذات العماد . الّتى لم یخلق مثلها فى البلـد

در برداشت یاد شده، «ارم» نام قوم عاد گرفته شده است; در نتیجه «الّتى...» توصیف گر آن قبیله، به نبود امثالِ آنها در شهرها خواهد بود.

6 - عبرت گرفتن از قوم عاد و دل خوش نبودن به نیروى جسمى در برابر تهدیدهاى الهى، نشان خردورزى است.

لذى حجر ... الّتى لم یخلق مثلها فى البلـد [ نظرات / امتیازها ]
9)
1 - خداوند، قوم ثمود را به سختى کیفر داد.

کیف فعل ربّک بعاد ... و ثمود

قوم ثمود، امت حضرت صالح(ع) بودند که بر اثر مخالفت با تعالیم او عقوبت شدند.

2 - آگاهى دقیق پیامبر(ص)، به فرجام هلاکت بار قوم ثمود

ألم تر کیف ... و ثمود

3 - فرجام قوم ثمود، درس عبرت براى همگان

ألم تر ... و ثمود

4 - قوم ثمود با بریدن صخره ها، میان درّه و دشت، خانه هاى سنگى بنا کرده بودند.

و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد

«صخر» (جمع «صخرة») به معناى سنگ هاى بزرگ و سخت و «جَوْب» (مصدر «جابوا») به معناى پاره کردن و نیز پیمودن است. گفتنى است که اسناد آن به سنگ، با معناى پاره کردن سازگار است. «وادى» ـ که حرف آخر آن به دلیل آخر آیه بودن حذف شده است ـ به معناى فاصله بین کوه ها و تپه ها است. (قاموس)

5 - خانه هاى سنگى و مستحکم قوم ثمود، بى ثمر در نجات آنان از عذاب الهى

ألم تر کیف فعل ربّک ... و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد

6 - خداوند، تهدیدکننده کافران عصر بعثت، به فرجامى نظیر هلاکت قوم ثمود

ألم تر کیف فعل ربّک ... و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد

7 - قوم ثمود، پس از دوران قوم عاد مى زیستند.

بعاد ... و ثمود

8 - آگاهى قوم ثمود، به نحوه بریدن سنگ هاى کوه و ایجاد خانه هاى سنگى

جابوا الصخر
[ نظرات / امتیازها ]
10)
1 - خداوند، فرعون را به سختى کیفر داد.

ألم تر کیف فعل ربّک ... و فرعون

2 - آگاهى دقیق پیامبر(ص)، به فرجام هلاکت بار فرعون

ألم تر کیف ... و فرعون

3 - فرجام فرعون، درس عبرت براى همگان

و فرعون ذى الأوتاد

4 - خداوند، تهدیدکننده کافران عصر بعثت، به گرفتار ساختن آنان در عقوبتى نظیر فرجام قوم فرعون

ألم تر ... و فرعون ذى الأوتاد

5 - فرعون، داراى قدرت و ثبات در عرصه هاى سیاست و حکومت

و فرعون ذى الأوتاد

«أوتاد» (جمع «وتد») به معناى میخ ها است. توصیف فرعون به این عبارت (داراى میخ هاى فراوان)، کنایه از استحکام قدرت او است; همان گونه که میخ هاى اطراف خیمه مایه استحکام آن است. این تعبیر ممکن است کنایه از فراوانى سپاه او باشد که براى نصب خیمه هایشان، زمین وسیعى میخ کارى مى شد.

6 - میخکوب کردن به زمین هنگام مجازات، شیوه فرعون در سرکوب مخالفان

و فرعون ذى الأوتاد

ممکن است فرعون از آن جهت به «ذى الأوتاد» توصیف شده باشد که مخالفان خود را، به چهار میخ مى کشید و شکنجه مى داد.

7 - وجود اهرام مصر در عصر فرعون *

و فرعون ذى الأوتاد

گفته شده است: «اوتاد فرعون»، همان اهرام ثلاثه مصر است.

8 - قدرت شگفت فرعون، بى اثر در برابر عذاب الهى

ألم تر ... و فرعون ذى الأوتاد

9 - «عن أبان الأحمر قال: سألت أباعبداللّه(ع) عن قول اللّه عزّوجلّ «و فرعون ذى الأوتاد» لأىّ شىء سمّى ذاالأوتاد؟ قال: لأنّه کان إذا عذّب رجلاً بسطه على الأرض على وجهه و مدّ یدیه و رجلیه فأوتدها بأربعة أوتاد فى الأرض و ربّما بسطه على خشب منبسط فوتّد رجلیه و یدیه بأربعة أوتاد ثمّ ترکه على حاله حتّى یموت فسمّاه اللّه عزّوجلّ «فرعون ذى الأوتاد» لذلک;(1)

از ابان احمر روایت شده که گفت: از امام صادق(ع) درباره این سخن خداوند عزّوجلّ «و فرعون ذى الأوتاد» پرسیدم: براى چه چیز ذى الاوتاد نامیده شد؟ فرمود: براى این که وقتى مردى را شکنجه مى داد، او را بر صورت بر زمین مى خواباند و دست ها و پاهایش را مى کشید و با چهار میخ در زمین مى کوبید و چه بسا او را روى چوب پهنى مى خواباند و چهار دست و پاى او را با چهار میخ مى کوبید آن گاه او را به همان حال رها مى کرد تا بمیرد. پس خداوند عزّوجلّ از این جهت او را فرعون ذى الاوتاد نامید».
[ نظرات / امتیازها ]
11)
1 - فرعون و قوم عاد و ثمود، در ممالک و سرزمین ها، به طغیان گرى پرداخته، در گناه فرورفتند.

الذین طغوا فى البلـد

طغیان، از حد گذراندن گناه است (مقاییس اللغة) و هر چیز که از مقدار خود فراتر رود، طغیان کرده است (العین). حرف «ال» در «البلاد»، براى استغراق عرفى است و مراد تمام سرزمین هایى است که براى اقوام یاد شده، دسترسى به آن امکان پذیر بوده است و مى توان گفت: اصل آن «بلادهم» بوده و حرف «ال»، جانشین ضمیر «هم» است و مراد سرزمین هایى است که در قلمرو آنان بوده است.

2 - گناه پیشگى و طغیان گرى، عامل گرفتارى به عذاب الهى

ألم تر کیف فعل ربّک ... الذین طغوا فى البلـد

3 - برخوردارى از امکانات مادى و قدرت، زمینه ساز طغیان و تعرض به حقوق دیگران

الذین طغوا فى البلـد

4 - طغیان، عامل هلاکت قوم عاد و ثمود و زمینه ساز نابودى فرعون

ألم تر کیف فعل ربّک بعاد ... و ثمود ... وفرعون ... الذین طغوا فى البلـد [ نظرات / امتیازها ]
12)
1 - فرعون و قوم عاد و ثمود، در ممالک و مناطق خود، به فساد و ناهنجارى ها دامن زده، و آن را گسترش مى دادند.

فأکثروا فیها الفساد

2 - تجاوز از حریم خویش و نقض حقوق دیگران، زمینه ساز افزایش فساد در جوامع است.

الذین طغوا ... فأکثروا فیها الفساد

حرف «فاء» در «فأکثروا...»، افزایش فساد را بر طغیان (مذکور در آیه قبل) تفریع کرده است.

3 - فراوانى قدرت و امکانات مادى، زمینه افزایش فساد در جوامع انسانى است.

إرم ذات العماد ... ذى الأوتاد ... فأکثروا فیها الفساد [ نظرات / امتیازها ]
13)
1 - خداوند، با فرود آوردن عذابى سخت بر فرعون و قوم عاد و ثمود، شلاق عقوبت خویش را پیاپى بر آنان نواخت.

فصبّ علیهم ربّک سوط عذاب

«صبّ»، به معناى ریختن چیزى و «سوط» به معناى آمیختن چیزى با چیز دیگر است و به شلاق از آن جهت «سوط» گفته مى شود که با پوست مى آمیزد (مقاییس اللغة). «ریختن شلاق عذاب»، کنایه از عذاب پیاپى و شدید است.

2 - عذاب دنیا، هر چند شدید باشد، در قیاس با عذاب آخرت ناچیز است. *

سوط عذاب

تعبیر «شلاق عذاب»، حاکى از تقلیل است; یعنى، عذاب سخت آسمانى که بر فرعون و اقوام عاد و ثمود فروریخت، در واقع شلاقى بیش نبود. برخى از اهل لغت، کلمه «سوط» را به معناى «نصیب» گرفته اند(مقاییس اللغة). برداشت یاد شده با توجّه به این معنا، وضوح بیشترى مى یابد.

3 - عذاب طغیان گرانِ مفسد، جلوه ربوبیت خداوند و در راستاى پیشبرد راه پیامبران است.

ربّک

4 - خداوند، تهدیدکننده مخالفان پیامبر(ص) به عذابى نظیر کیفر امت هاى پیشین (عاد، ثمود و فرعون)

ربّک

5 - تاریخ، دربردارنده نمونه هایى آشکار از سیطره خداوند بر سرنوشت جامعه ها است.

ألم تر کیف ... فصبّ علیهم ربّک سوط عذاب
[ نظرات / امتیازها ]
14)
1 - خداوند، مراقب کردار انسان و آگاه به آن است.

إنّ ربّک لبالمرصاد

«مرصاد»; یعنى، راه و مکانى که در آن مراقب دشمن شده و به انتظار او مى نشینند (قاموس). حرف «باء» در «بالمرصاد» به معناى «فى» و حرف «ال» در آن، براى جنس و فهماندن عموم است; یعنى، در کمین تمامى انسان ها.

2 - هیچ کس، قدرت فرار از عذاب هاى الهى را ندارد.

ألم تر کیف فعل ... إنّ ربّک لبالمرصاد

کمین زدن خداوند در راه خطاکاران، کنایه از نبود هیچ راه گریزى از تهدیدهاى او است.

3 - عذاب هاى الهى، غافلگیرانه است.*

إنّ ربّک لبالمرصاد

در کمین نشستن خداوند، کنایه از مؤاخذه ناگهانى و بى خبر است.

4 - زیر نظر داشتن کارهاى بندگان، لازمه ربوبیت خداوند بر آنان است.

إنّ ربّک لبالمرصاد

5 - طغیان کنندگان فسادگر، در معرض افتادن به کمین خداوند و گرفتارى ناگهانى به عذاب هاى الهى

الذین طغوا ... الفساد ... إنّ ربّک لبالمرصاد

6 - خداوند، مراقب کردار مخالفان پیامبر(ص) و در کمین آنان است.

ألم تر ... إنّ ربّک لبالمرصاد

7 - نواختن شلاق عذاب بر عاد، ثمود و فرعون، نمونه اى از کمین گذارى خداوند براى مخالفان پیامبران است.

فصبّ علیهم ربّک ... إنّ ربّک لبالمرصاد

8 - خداوند، براى تأکید مراقبت خویش بر کردار بندگان، به فجر، شب هاى ده گانه، شفع، وتر و گذشت شب، سوگند یاد کرده است.

و الفجر ... إنّ ربّک لبالمرصاد

در برداشت یاد شده جمله «إنّ ربّک» مى تواند جواب سوگندهایى باشد که در آغاز سوره آمده بود. بر این اساس بیان سرنوشت عاد، ثمود و فرعون، جمله هایى معترضه و نوعى استدلال بر مقصود است.

9 - تهدید مخالفان پیامبر(ص) و سرکوب آنان از سوى خداوند، جلوه ربوبیت او بر پیامبر(ص) و در راستاى تدبیر امور رسالت آن حضرت است.

ربّک

فعل «رَبَّ»، زمانى به کار مى رود که شخص اداره کارى را به دست گیرد و به تدبیر آن برخیزد (مصباح). بر این اساس کلمه «ربّ»، به معناى مدبّر است و اضافه آن به ضمیرى که خطاب به رسول اکرم(ص) مى باشد، بیانگر تأثیر کار خداوند در شؤون پیامبرى آن حضرت است.

10 - «روى عن على(ع) انّه قال: معناه [أى قوله تعالى: إنّ ربّک لبالمرصاد]إنّ ربّک قادر على أن یجزى أهل المعاصى جزاءهم;(1)

از على(ع) روایت شده که فرمود: معناى آیه این است که پروردگارت، توانایى دارد که گنه کاران را کیفر بدهد».
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر منهج الصادقین
2) (2)‌-‌ وَ لَیال‌ٍ عَشرٍ و سوگند بده‌ شب‌ ‌یعنی‌ دهه ذی‌ الحجة ‌که‌ عرفه‌ ‌در‌ آنست‌، ‌ یا ‌ دهه محرم‌ ‌که‌ روز عاشورا ‌در‌ ‌آن‌ ‌است‌، ‌ یا ‌ دهه آخر رمضان‌ ‌که‌ شب‌ قدر ‌در‌ آنست‌، ‌ یا ‌ دهه میان‌ شعبان‌ ‌که‌ شب‌ برات‌ ‌از‌ ‌او‌ ‌است‌، و ‌ یا ‌ بده‌ شب‌ موسی‌ ‌که‌ متمم‌ سی‌ شب‌ ‌بود‌ لقوله‌ ‌تعالی‌ وَ واعَدنا مُوسی‌ ثَلاثِین‌َ لَیلَةً وَ أَتمَمناها بِعَشرٍ و أشهر مراد عشر ذی‌ الحجة ‌است‌، ‌از‌ انس‌ ‌بن‌ مالک‌ مرویست‌ ‌که‌ حق‌ سبحانه‌ سوگند باین‌ ده‌ روزه‌ خورده‌ بجهت‌ آنکه‌ هیچ‌ ایامی‌ ‌را‌ دوستتر ‌از‌ دهه ذی‌ الحجه‌ ندارد و ‌هر‌ روزه ‌از‌ ‌آن‌ ‌در‌ ثواب‌ برابر روزه‌ یک‌ ساله‌ ‌است‌ و قیام‌ ‌هر‌ شب‌ ‌از‌ ‌آن‌ مانند قیام‌ شب‌ قدر، مرویست‌ ‌که‌ حضرت‌ ‌رسول‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌را‌ اعلام‌ کردند ‌که‌ فلان‌ جوان‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ ایام‌ بروزه‌ میباشد ‌آن‌ حضرت‌ وی‌ ‌را‌ طلبید و فرمود ‌که‌ ‌از‌ فضل‌ ‌اینکه‌ ایام‌ بتو چه‌ رسید ‌گفت‌ ‌ یا ‌ ‌رسول‌ اللّه‌ چیزی‌ نشنیده‌ام‌ جز آنکه‌ ایام‌ حج‌ ‌است‌ و حاجیان‌ بافعال‌ حج‌ و عبادات‌ و طاعات‌ مشغولند ‌من‌ نیز میخواهم‌ ‌در‌ طاعت‌ ‌با‌ ‌ایشان‌ موافقت‌ نمایم‌ بامید آنکه‌ ‌در‌ آخرت‌ ‌با‌ ‌ایشان‌ باشم‌ فرمود ‌که‌ ای‌ جوان‌ بشارت‌ باد ترا ‌که‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ دهه‌ روزه‌ نگاه‌ دارد چنان‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌هر‌ روز صد بنده‌ آزاد کرده‌ ‌باشد‌ و صد شتر قربان‌ کرده‌ و صد اسب‌ ‌در‌ راه‌ ‌خدا‌ بغازیان‌ داده‌ و چون‌ ‌در‌ روز ترویه‌ روزه‌ دارد چنان‌ ‌باشد‌ ‌که‌ دو هزار بنده‌ آزاد کرده‌ ‌باشد‌ و دو هزار شتر قربان‌ کرده‌ و دو هزار اسب‌ بغازیان‌ داده‌ ‌که‌ ‌در‌ راه‌ ‌خدا‌ جهاد کنند و دو ساله‌ روزه‌ ‌برای‌ ‌او‌ مینویسند یک‌ سال‌ پیش‌ ‌از‌ ‌آن‌ و یک‌ سال‌ دیگر ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ و ‌هر‌ گناه‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ دهه‌ کرده‌ ‌خدا‌ عفو فرماید، و ‌هر‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ دهه‌ صدقه‌ دهد چنان‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ بپیغمبران‌ تصدق‌ نموده‌، و ‌هر‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ دهه‌ بعیادت‌ بیماری‌ رود چنان‌ ‌باشد‌ ‌که‌ پیغمبر ‌را‌ عیادت‌ کرده‌ و ‌هر‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ دهه‌ تشییع‌ جنازه‌ نماید چنان‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌در‌ عقب‌ جنازه شهید رفته‌ و ‌هر‌ ‌که‌ مؤمنی‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ دهه‌ ضیافت‌ کند چنان‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌رسول‌ خدای‌ ‌را‌ ضیافت‌ کرده‌، ‌در‌ خبر ‌است‌ ‌که‌ روزی‌ اول‌ ذی‌ الحجة مولد ابراهیم‌ ‌علیه‌ السّلام‌ بوده‌ و ‌در‌ ‌اینکه‌ روز بخلیل‌ تسمیه‌ یافته‌، و ‌در‌ همین‌ روز توبه آدم‌ ‌علیه‌ السّلام‌ قبول‌ گشته‌ و ‌در‌ ‌اینکه‌ روز پیغمبر صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ فاطمه زهرا ‌را‌ بحضرت‌ امیر المؤمنین‌ علیهما السّلام‌ تزویج‌ نموده‌، و بروایت‌ دیگر ششم‌ ‌اینکه‌ ماه‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌رسول‌ سوره توبه‌ ‌را‌ بابو بکر داد ‌تا‌ ‌بر‌ مشرکان‌ قریش‌ خواند و ‌بعد‌ ‌از‌ رفتن‌ ‌او‌ جبرئیل‌ ‌علیه‌ السّلام‌ نازل‌ شد و ‌گفت‌ حکم‌ الهی‌ چنان‌ ‌است‌ ‌که‌

‌لا‌ یؤدیها عنک‌ ‌إلا‌ انت‌ ‌أو‌ رجل‌ منک‌

اینسوره‌ ‌را‌ نرساند بمشرکان‌ مگر تو ‌ یا ‌ مردی‌ ‌که‌ ‌از‌ تو ‌باشد‌ روز سیم‌ حضرت‌ امیر المؤمنین‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌را‌ بفرستاد و سوره‌ ‌را‌ ‌از‌ ابو بکر بگرفت‌ و وی‌ ‌را‌ ‌در‌ رفتن‌ و باز گشتن‌ مخیر ساخت‌، و ‌در‌ روز عرفه‌ سوره‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ خواند و ‌در‌ ‌اینکه‌ روز ‌بود‌ ‌که‌ ابراهیم‌ ‌علیه‌ السّلام‌ بنیاد خانه کعبه معظمه‌ نهاد وَ إِذ یَرفَع‌ُ إِبراهِیم‌ُ القَواعِدَ و ‌در‌ ‌اینکه‌ روز ‌بود‌ ‌که‌ ندا کرد و مردمان‌ ‌را‌ بحج‌ خواند ‌که‌ وَ أَذِّن‌ فِی‌ النّاس‌ِ بِالحَج‌ِّ و ‌هم‌ ‌در‌ اینروز ‌بود‌ ‌که‌ باو ندا آمد ‌که‌ فرزند ‌خود‌ ‌را‌ قربان‌ کند، و ‌هم‌ ‌در‌ اینروز ‌بود‌ ‌که‌ فدا ‌برای‌ اسمعیل‌ سلام‌ اللّه‌ ‌علیه‌ نازل‌ شد، و ‌در‌ ‌اینکه‌ ایام‌ ‌بود‌ ‌که‌ وعده موسی‌ تمام‌ شد ‌که‌ وَ أَتمَمناها بِعَشرٍ و بجهت‌ توقیر و تعظیم‌ ‌اینکه‌ لیالیست‌ ‌که‌ حقتعالی‌ ‌از‌ جمله مقسم‌ بها ‌او‌ ‌را‌ بعنوان‌ تنکیر اختصاص‌ فرمود ‌تا‌ مثل‌ اخوات‌ وی‌ نباشد بلکه‌ ‌از‌ ‌آنها‌ممتاز ‌باشد‌ ‌در‌ مزیت‌ فضل‌ چه‌ لامات‌ متجانس‌ و متماثل‌ یکدیگرند. [ نظرات / امتیازها ]
3) (3)‌-‌ وَ الشَّفع‌ِ وَ الوَترِ و سوگند بجفت‌ و طاق‌ مراد جمیع‌ اشیااند ‌که‌ ‌از‌ زوج‌ و فرد خالی‌ نیستند، و ‌ یا ‌ مراد شفع‌ لیالی‌ مذکوره‌ و وتر ‌آن‌ ‌است‌، و ‌ یا ‌ روز عید اضحی‌ ‌که‌ عاشر ایام‌ عشر ‌است‌ و عرفه‌ ‌که‌ تاسع‌ آنست‌، و ‌از‌ ابو جعفر و ابو ‌عبد‌ اللّه‌ صلوات‌ اللّه‌ علیهما مرویست‌ ‌که‌ شفع‌ یوم ترویه‌ ‌است‌ و وتر یوم عرفه‌ ‌است‌، و گویند ‌که‌ شفع‌ و وتر اشارتست‌ بقوله‌ ‌تعالی‌ فَمَن‌ تَعَجَّل‌َ فِی‌ یَومَین‌ِ فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ وَ مَن‌ تَأَخَّرَ فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ لِمَن‌ِ اتَّقی‌ ‌پس‌ شفع‌ نفر اول‌ ‌است‌ ‌که‌ روز دوازدهم‌ ‌است‌ ‌از‌ ذی‌‌-‌ الحجة و وتر نفر ثانی‌ ‌که‌ روز سیزدهم‌ ‌است‌، و مروان‌ فزاری‌ گفته‌ ‌که‌ ‌عبد‌ اللّه‌ ‌بن‌ زبیر ‌را‌ دیدم‌ ‌که‌ ‌در‌ مکه‌ میگفت‌ ‌ یا ‌ معشر الحاج‌ ‌از‌ راه‌ دور و نزدیک‌ آمده‌اید ‌با‌ ضعف‌ بسیار ‌که‌ شبها نخفته‌ و روزها نیاسوده‌اید مبادا ‌که‌ بجهالت‌ حج‌ ‌خود‌ ‌را‌ باطل‌ کنید بسبب‌ نظر حرام‌ ‌که‌ بنگرید ‌ یا ‌ چیزی‌ نالایق‌ ‌که‌ بگوئید ‌ یا ‌ فرا گیرید ‌ یا ‌ بگامی‌ ‌که‌ بنهید، ای‌ اهل‌ مکه‌ فراخ‌ گردانید مساکن‌ و مأکولات‌ ‌را‌ ‌بر‌ حجاج‌ چنان‌ ‌که‌ خدای‌ ‌بر‌ ‌شما‌ فراخ‌ گردانیده‌ و یاری‌ کنید ‌ایشان‌ ‌را‌ بآنچه‌ ‌از‌ ‌شما‌ ‌در‌ خواهند چه‌ ‌ایشان‌ وفد خدایند و ‌بر‌ ‌شما‌ حقوق‌ بسیار دارند مردی‌ بپای‌ خواست‌ ‌از‌ جانب‌ زمزم‌ و ‌گفت‌ ‌ یا ‌ ‌بن‌ زبیر بیان‌ نمای‌ ‌که‌ لیالی‌ عشر کدامست‌ و شفع‌ و وتر چیست‌ ‌گفت‌ هشت‌ شب‌ و نهم‌ و دهم‌ ذیحجه‌ ‌است‌ و شفع‌ و وتر فَمَن‌ تَعَجَّل‌َ فِی‌ یَومَین‌ِ فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ ‌در‌ نفر اول‌ وَ مَن‌ تَأَخَّرَ فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ ‌در‌ نفر ثانی‌ ‌گفت‌ یَوم‌َ الحَج‌ِّ الأَکبَرِ کدامست‌ ‌گفت‌ روز عید نحر ‌است‌، و گویند وتر آدم‌ ‌است‌ و شفع‌ زوجه ‌او‌ ‌است‌ و ‌ یا ‌ شفع‌ جمیع‌ مخلوقات‌اند ‌که‌ وَ مِن‌ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ خَلَقنا زَوجَین‌ِ و وتر خالق‌ ‌ایشان‌ ‌که‌ قُل‌ هُوَ اللّه‌ُ أَحَدٌ و بقول‌ بعضی‌ دیگر شفع‌ عناصراند و وتر افلاک‌، ‌ یا ‌ شفع‌ بروج‌اند و وتر سیارات‌ ‌ یا ‌ شفع‌ نماز صبح‌ ‌است‌ و وتر نماز مغرب‌، و ‌إبن‌ حصین‌ ‌از‌ حضرت‌ پیغمبر صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ روایت‌ کرده‌ ‌است‌ ‌که‌

الشفع‌ و الوتر، الصلاة منها شفع‌ و منها وتر

و مراد بشفع‌ جمیع‌ ایام‌ و لیالی‌ ‌است‌ و وتر روزی‌ ‌که‌ شب‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌او‌ نخواهد ‌بود‌ ‌یعنی‌ روز قیامت‌ و ‌ یا ‌ شفع‌ تضاد اوصاف‌ مخلوقاتست‌ چون‌ عز و ذل‌ّ و قدرت‌ و عجز و علم‌ و جهل‌ و قوت‌ و ضعف‌ و موت‌ و حیات‌ و وتر منفرد صفات‌ الهی‌ چون‌ عز بی‌ ذل‌ و قدرت‌ بیعجز و علم‌ بی‌جهل‌ و قوت‌ بیضعف‌ و حیرت‌ بی‌موت‌ و ‌ یا ‌ شفع‌ درجات‌ جنان‌ ‌است‌ و وتر درکات‌ نیران‌، و ‌ یا ‌ شفع‌ مسجد مکه‌ و مدینه‌ ‌است‌ و وتر مسجد اقصی‌، و ‌ یا ‌ شفع‌ کوه‌ صفا و مروه‌ ‌است‌ و وتر بیت‌ الحرام‌، و ‌ یا ‌ مراد بشفع‌ امیر المؤمنین‌ و فاطمه زهراء ‌است‌ و وتر حضرت‌ خاتم‌ الانبیاء صلوات‌ اللّه‌ و سلامه‌ ‌علیهم‌ اجمعین‌. [ نظرات / امتیازها ]
4) (4)‌-‌ وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَسرِ و سوگند بشب‌ ‌آن‌ گاه‌ ‌که‌ بگذرد و منقضی‌ شود و ‌در‌ عقب‌ ‌آن‌ روز ظاهر گردد مراد اسم‌ جنس‌ ‌است‌ کقوله‌ وَ اللَّیل‌ِ إِذ أَدبَرَ و تقیید شب‌ بمضی‌ بجهت‌ آنست‌ ‌که‌ ‌در‌ تعاقب‌ أقوی‌ دلالت‌ ‌است‌ ‌بر‌ کمال‌ قدرت‌ و وفور نعمت‌ چه‌ سیر ‌آن‌ ‌بر‌ مقادیر مرتبه‌ و مجی‌ء ضیاء نزد تقضی‌ ‌آن‌ أدل‌ دلالتست‌ ‌بر‌ آنکه‌ فاعل‌ ‌آن‌ مختص‌ ‌است‌ بعز و جلال‌ متعالیست‌ ‌از‌ اشباه‌ و امثال‌. قتاده‌ و جبائی‌ گفته‌اند ‌که‌ إِذا یَسرِ بمعنی‌ اذا جاء و أقبل‌ ‌است‌ ‌یعنی‌ سوگند بشب‌ ‌که‌ بیاید و روی‌ آورد ‌در‌ عقب‌ روز، و گویند یسری‌ بمعنی‌ یسری‌ ‌فیه‌ ‌است‌ ‌یعنی‌ شبی‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌او‌ سیر می‌نمایند ‌در‌ اسفار، و نزد بعضی‌ مراد لیل‌ مخصوص‌ ‌است‌ نه‌ جمیع‌ لیالی‌ ‌از‌ ‌آن‌ جمله‌ مجاهد و عکرمه‌ و کلبی‌ ‌بر‌ آنند ‌که‌ مراد لیله‌ مزدلفه‌ ‌است‌ و وجه‌ اختصاص‌ ‌آن‌ اجتماع‌ مردمان‌ ‌است‌ ‌در‌ ‌آن‌ بجهت‌ طاعت‌ و عبادت‌ رحمن‌ و آمدن‌ حاج‌ ‌در‌ ‌آن‌ ‌از‌ عرفه‌ بمزدلفه‌ و گذاردن‌ نماز صبح‌ ‌در‌ ‌آن‌ و ‌از‌ آنجا بمنی‌ رفتن‌، و نزد بعضی‌ دیگر شب‌ قدر ‌است‌ و اصح‌ آنست‌ ‌که‌ مراد جمیع‌ لیالی‌ ‌باشد‌ ‌آن‌ گه‌ بجهت‌ تعظیم‌ اقسام‌ مذکوره‌ میفرماید ‌که‌: [ نظرات / امتیازها ]
5) (5)‌-‌ هَل‌ فِی‌ ذلِک‌َ آیا هست‌ ‌در‌ آنچه‌ قسم‌ یاد کردیم‌ بآن‌ ‌از‌ اشیاء مذکوره‌ قَسَم‌ٌ مقسم‌ ‌به‌ پسندیده‌ لِذِی‌ حِجرٍ مر خداوند عقل‌ ‌را‌ ‌ یا ‌ آیا هست‌ ‌در‌ سوگند خوردن‌ ‌من‌ باین‌ امور سوگندی‌ ‌برای‌ صاحب‌ عقل‌. استفهام‌ ‌برای‌ تقریر و تحقیق‌ ‌است‌ ‌یعنی‌ ‌اینکه‌ اقسام‌ مذکوره‌ بجهت‌ عظم‌ ‌آن‌ ‌ یا ‌ اقسام‌ حقتعالی‌ بآن‌ کافیست‌ مر خداوندان‌ عقول‌ ‌را‌ ‌که‌ تعقل‌ کنند ‌در‌ ‌آن‌، و بدانند ‌که‌ ‌آنها‌ جهت‌ آنکه‌ مقسم‌ بهای‌ حق‌ سبحانه‌اند متضمن‌ عجایب‌ و دلائل‌اند ‌بر‌ قدرت‌ ‌او‌ سبحانه‌ و محتوی‌ ‌بر‌ غرایب‌ صنع‌ و بدایع‌ حکمت‌ ‌او‌ و بجهت‌ ‌اینکه‌ شایسته ‌آن‌ شده‌اند ‌که‌ حق‌ سبحانه‌ بآنها قسم‌ یاد کرده‌ و مقسم‌ ‌علیه‌ ‌را‌ بآن‌ مؤکد گردانیده‌، و تسمیه عقل‌ بحجر بجهت‌ آنست‌ ‌که‌ حاجر عما ‌لا‌ ینبغی‌ ‌است‌ و اینکه‌ ‌او‌ ‌را‌ عقل‌ و نهیة و حصاة گویند بجهت‌ آنست‌ ‌که‌ ‌آن‌ عاقل‌ و ناهی‌ ‌است‌ ‌از‌ تهافت‌ و محصی‌ و ضابط اشیاء، و فراء گفته‌ ‌که‌ یقال‌ انه‌ لذو حجر اذا ‌کان‌ قاهر النفس‌ ضابطا لها و مقسم‌ علیها ‌بعد‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ مذکور خواهد شد اعنی‌ ‌قوله‌ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَبِالمِرصادِ و اکثر ‌بر‌ آنند ‌که‌ مقسم‌ ‌علیه‌ محذوفست‌ و تقدیر اینکه‌ لیعذبن‌ ‌یعنی‌ سوگند باین‌ امور مذکوره‌ ‌که‌ عذاب‌ کرده‌ شوند کافران‌ معاند و مشرکان‌ جاحد ‌که‌ ‌آنها‌ ‌از‌ اهل‌ مکه‌اند ‌هم‌ چنان‌ ‌که‌ پیش‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ معذب‌ گشتند و دال‌ ‌بر‌ حذف‌ جواب‌ قسم‌ ‌است‌ [ نظرات / امتیازها ]
6) (6)‌-‌ أَ لَم‌ تَرَ خطاب‌ ‌با‌ پیغمبر ‌است‌ و غرض‌ تنبیه‌ و تهدید کفار قریش‌ ‌یعنی‌ آیا ندیدی‌ و ندانستی‌ ای‌ محمّد مراد آنست‌ ‌که‌ البته‌ معلوم‌ تو ‌شده‌ کَیف‌َ فَعَل‌َ رَبُّک‌َ ‌که‌ چه‌ کرد پروردگار تو بِعادٍ باولاد عاد ‌بن‌ عوص‌ ‌بن‌ آدم‌ ‌بن‌ سام‌ ‌بن‌ نوح‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌که‌ قوم‌ هود ‌علیه‌ السّلام‌ بودند و تسمیه ‌ایشان‌ باسم‌ پدر ‌است‌ ‌هم‌ چنان‌ ‌که‌ تسمیه‌ بنو هاشم‌ بهاشم‌. [ نظرات / امتیازها ]
7) (7)‌-‌ إِرَم‌َ عطف‌ بیان‌ عاد ‌است‌ ‌بر‌ تقدیر مضاف‌ ای‌ سبط ارم‌ و اینها عاد اولی‌اند ‌که‌ باسم‌ جد ‌خود‌ تسمیه‌ یافته‌اند نه‌ عاد اخیره‌ ‌که‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌ایشان‌ ‌بود‌ و ‌ایشان‌ ‌را‌ بنی‌ لقیم‌ می‌گفتند ‌پس‌ تقیید عاد بارم‌ بجهت‌ ایذان‌ ‌است‌ بآنکه‌ ‌ایشان‌ عاد اولی‌ قدیمه‌اند نه‌ اخیره‌ و گویند ارم‌ نام‌ بلده ‌ایشان‌ ‌است‌ ‌بر‌ ‌اینکه‌ تقدیر مراد اهل‌ ارم‌ باشند و منع‌ صرف‌ ‌آن‌ بجهت‌ علمیت‌ و تأنیث‌ ‌است‌ چه‌ ‌آن‌ ‌ یا ‌ اسم‌ قبیله‌ ‌است‌ و ‌ یا ‌ اسم‌ بلدة چنان‌ ‌که‌ مذکور شد ‌پس‌ ‌در‌ صفت‌ عادیان‌ می‌فرماید ‌که‌ ذات‌ِ العِمادِ خداوندان‌ قامتهای‌ بزرگ‌ و گویند استخوانهای‌ تن‌ ‌هر‌ یک‌ ‌از‌ ‌ایشان‌ چون‌ ستونی‌ ‌بود‌ و درازی‌ بالای‌ ‌هر‌ کدام‌ کمتر ‌از‌ هزار گز و پانصد گز و چهار صد گز نبود ‌او‌ پیغمبر روایت‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ قوم‌ عاد مردانی‌ بودند ‌که‌ ‌ایشان‌ ‌را‌ ‌با‌ گروهی‌ ‌که‌ خصومت‌ افتادی‌ قوت‌ و توانایی‌ ‌ایشان‌ اینقدر بودی‌ ‌که‌ سنگی‌ ‌از‌ کوه‌ ببریدندی‌ باندازه‌ ‌آن‌ قبیله‌ و بیاوردندی‌ و ‌بر‌ سر ‌آن‌ قبیله‌ زدندی‌ و همه‌ ‌را‌ بیکبار هلاک‌ کردندی‌ و بعضی‌ گفته‌اند ‌که‌ توصیف‌ ‌ایشان‌ بذات‌ العماد بآن‌ اعتبار ‌است‌ ‌که‌ اهل‌ خیمه‌ و خرگاه‌ بودند و همه‌ صحرانشین‌ بودندی‌ و خیمهای‌ ‌ایشان‌ ‌بر‌ ستونها برافراشته‌ ‌بود‌. [ نظرات / امتیازها ]
8) (8)‌-‌ الَّتِی‌ لَم‌ یُخلَق‌ مِثلُها ‌آن‌ قبیله‌ ‌که‌ آفریده‌ نشد مانند ‌ایشان‌ ‌در‌ درازی‌ ‌قد‌ و بزرگی‌ جثه‌ ‌ یا ‌ ‌در‌ رفعت‌ و ثبات‌ و قوت‌ فِی‌ البِلادِ ‌در‌ شهرها و اشهر ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ إرم‌ بلده‌ عادیان‌ ‌است‌ و ذات‌ العماد صفت‌ ‌آن‌ ‌است‌ یعنی‌ شهر إرم‌ خداوند ستون‌ عظیم‌ و بنای‌ رفیعست‌ ‌که‌ مثل‌ ‌آن‌ ‌در‌ هیچ‌ بلادی‌ نبوده‌ و نیست‌«1» سعید ‌بن‌ مسیب‌ و عکرمه‌ گفته‌اند ‌که‌ ‌آن‌ دمشق‌ ‌است‌ و محمّد ‌بن‌ کعب‌ گفته‌ ‌که‌ مدینه اسکندریه‌ ‌است‌ و آنچه‌ مشهور ‌است‌ شهری‌ ‌است‌ ‌که‌ شداد ‌بن‌ عاد ‌آن‌ ‌را‌ بنا کرده‌ و عاد ‌را‌ دو پسر ‌بود‌ شدید و شداد و ‌هر‌ دو پادشاه‌ روزگار و قهرمان‌ ‌با‌ اقتدار بودند چون‌ شدید ‌در‌ گذشت‌ سلطنت‌ ‌بر‌ شداد قرار گرفت‌ و همه ملوک‌ سر اطاعت‌ ‌در‌ پیش‌ ‌او‌ ‌بر‌ زمین‌ نهادند پادشاه‌ ‌با‌ استقلال‌ گشت‌ و دعوی‌ خدایی‌ کرد رسولان‌ ‌خدا‌ آمدند و وی‌ ‌را‌ پند دادند و بایمان‌ دعوت‌ کردند و ترغیب‌ ‌او‌ ببهشت‌ نمودند گاهی‌ ‌که‌ بخدا بگرود و بوحدانیت‌ ‌او‌ معترف‌ شود ‌او‌ ‌گفت‌ بهشت‌ چه‌ چیز ‌است‌ گفتند جائیست‌ پر نعمت‌ و پر میوه‌ و حور و قصور و غرف‌ ‌گفت‌ ‌از‌ چه‌ چیز ساخته‌ باشند ‌گفت‌ ‌از‌ خشت‌ طلا و نقره‌ و سنگ‌ ریزه ‌او‌ مروارید و کوشک‌ ‌بر‌ بالای‌ کوشک‌ بنا کرده‌ و ‌در‌ ‌او‌ اشجار نشانده‌ چهار جوی‌ ‌از‌ شیر و انگبین‌ و می‌ و آب‌ صافی‌ ‌در‌ ‌او‌ روان‌، ‌گفت‌ ‌من‌ ‌آن‌ قدرت‌ دارم‌ ‌که‌ توانم‌ مثل‌ ‌آن‌ بسازم‌ چرا دست‌ ‌از‌ خدایی‌ باید داشت‌ و ببندگی‌ ‌او‌ اعتراف‌ نمود ‌پس‌ عمال‌ ‌را‌ بفرمود بقعه‌ای‌ ‌که‌ معتدل‌ ‌بود‌ ‌در‌ حرارت‌ و برودت‌ پیدا کردند و ‌آن‌ ‌در‌ ناحیه یمن‌ ‌بود‌ ‌در‌ ‌او‌ یکفر سنگ‌ ‌در‌ یکفر سنگ‌ طرح‌ بنا افکندند و خشتی‌ ‌از‌ زر و خشتی‌ ‌از‌ نقره‌ و ستونهای‌ ‌آن‌ ‌را‌ نیز ‌از‌ سیم‌ بساختند و کوشکهای‌ مبنی‌ ‌بر‌ بالای‌ یکدیگر و حریم‌ ‌آن‌ ‌را‌ یواقیت‌ ریختند و ‌آن‌ ‌را‌ ارم‌ نام‌ نهادند و ‌بعد‌ ‌از‌ اتمام‌ ‌آن‌ ‌با‌ اهل‌ مملکت‌ متوجه‌ ‌آن‌ ‌شده‌ یک‌ روز راه‌ مانده‌ ‌بود‌ ‌که‌ حق‌ سبحانه‌ صیحه‌ای‌ ‌از‌ آسمان‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ نازل‌ ساخت‌ و همه‌ ‌را‌ هلاک‌ کرد، و گویند چون‌ بدر باغ‌ رسید و خواست‌ ‌از‌ اسب‌ بزیر آید متقاضی‌ اجل‌ ‌در‌ رسید و ‌او‌ ‌را‌ بدار الجزاء کشید و ‌آن‌ شهر ‌از‌ نظر مردمان‌ غائب‌ شد.

وهب‌ ‌بن‌ منبه‌ ‌از‌ ‌عبد‌ اللّه‌ روایت‌ کرده‌ ‌که‌ ‌عبد‌ اللّه‌ ‌بن‌ قلابه‌ ‌گفت‌ ‌من‌ بطلب‌ شتر گمشده‌ ‌در‌ صحاری‌ عدن‌ میگشتم‌ بشهری‌ رسیدم‌ ‌که‌ ‌با‌ روی‌ محکم‌ داشت‌ و ‌بر‌ حوالی‌ ‌آن‌ قصور بسیار و منارهای‌ عالیمقدار و ‌من‌ بامید آنکه‌ کسی‌ ‌را‌ ببینم‌ و احوال‌ شتر ‌خود‌ ‌را‌ بپرسم‌ بدر حصار آمدم‌ دری‌ عظیم‌ دیدم‌ ‌که‌ ‌هر‌‌-‌ دو مصراعش‌ ‌از‌ طلا ‌بود‌ و مرصع‌ و مکلل‌ بلؤلؤ و یاقوت‌ سرخ‌ و سفید و ‌غیر‌ ‌آن‌ ‌از‌ اقسام‌ جواهر ‌در‌ آنجا دیدم‌ بنشستم‌ و متحیر و متعجب‌ بماندم‌ چون‌ کسی‌ پیدا نشد دابه ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ آنجا بستم‌ و شمشیر حمایل‌ کرده‌ بشهر ‌در‌ آمدم‌ و ‌از‌ مشاهده ‌آن‌ شهر حیرتم‌ بیشتر شد دهشت‌ ‌بر‌ ‌من‌ مستولی‌ شد قصرها دیدم‌ ستونهای‌ ‌آن‌ ‌از‌ زبر جد و یاقوت‌ بنا کرده‌ خشتی‌ ‌از‌ زر و دیگری‌ ‌از‌ نقره‌ و ‌بر‌ بالای‌ غرفها بهمین‌ کیفیت‌ و فوق‌ ‌آن‌ غرفهای‌ دیگر ‌از‌ طلا و نقره‌ و لؤلؤ و یاقوت‌ و مصاریع‌ ‌آن‌ مثل‌ مصراع‌ مدینه‌ ‌بود‌ و فرشها ‌بر‌ همین‌ طریق‌ و بجای‌ سنگ‌ ریزه‌ مرواریدهای‌ آبدار ریخته‌ و بجای‌ خاک‌ مشک‌ و زعفران‌ پاشیده‌ و چون‌ ‌او‌ ‌را‌ بدیدم‌ و هیچکس‌ پیدا نشد خوف‌ و ترس‌ ‌بر‌ ‌من‌ بیفزود و ‌از‌ آنجا متوجه‌ بازار شدم‌ کوچها و درختان‌ بسیار ‌در‌ حوالی‌ ‌آن‌ نشانده‌ بودند تنهای‌ ‌آن‌ مطرز ‌از‌ زر و برگها ‌از‌ زبر جد و شکوفه‌ها ‌از‌ سیم‌ و میوه‌های‌ ‌آن‌ رسیده‌ و ‌در‌ زیر درختان‌ آبهای‌ روان‌ ‌بر‌ روی‌ لؤلؤ و مرجان‌ و نهر های‌ ‌آن‌ ‌از‌ زر و سیم‌ و قنوات‌ ‌آن‌ ‌از‌ فضه‌ ‌که‌ لمعان‌ ‌آن‌ بروشنی‌ روز غالب‌ ‌بود‌ ‌من‌ گفتم‌ بحق‌ ‌آن‌ کسی‌ ‌که‌ محمّد ‌را‌ بحق‌ بخلق‌ فرستاده‌ ‌که‌ مثل‌ ‌آن‌ ‌در‌ دنیا نیست‌ الجَنَّةِ الَّتِی‌ وُعِدَ المُتَّقُون‌َ ‌پس‌ بعضی‌ ‌از‌ زبرجد و یاقوت‌ و قدری‌ ‌از‌ ‌آن‌ جواهر و لؤلؤ و مشک‌ و زعفران‌ ‌که‌ ‌بر‌ زمین‌ ریخته‌ ‌بود‌ ‌بر‌‌-‌ داشتم‌ و ‌بر‌ پشت‌ بستم‌ و ‌از‌ ‌آن‌ شهر بیرون‌ آمدم‌ و خواستم‌ ‌که‌ بعضی‌ ‌از‌ زبر جد و یاقوت‌ ‌از‌ درهای‌ ‌آن‌ شهر برکنم‌ نتوانستم‌ ‌پس‌ بیمن‌ باز گشتم‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ بمردمان‌ نمودم‌ ‌ایشان‌ ‌در‌ ‌آن‌ تعجب‌ کردند و ‌اینکه‌ خبراشتهار تمام‌ یافت‌ و بمعاویه‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ وقت‌ حاکم‌ شام‌ بودانها گردید معویه‌ مرا بخلوت‌ طلبیده‌ ‌گفت‌ صورت‌ حال‌ ‌را‌ بگو ‌من‌ قصه ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ اول‌ ‌تا‌ بآخر باو اخبار کردم‌ ‌پس‌ مرا ‌در‌ مجلس‌ بنشاند، و کعب‌ الاخبار ‌را‌ طلبید و ‌گفت‌ ‌ یا ‌ ابا اسحق‌ ‌در‌ دنیا شهری‌ هست‌ ‌که‌ بنای‌ ‌آن‌ ‌از‌ زر و نقره‌ ‌باشد‌ و درختان‌ ‌آن‌ مکلل‌ بجواهر کعب‌ ‌گفت‌ آری‌ شهریست‌ ‌که‌ حق‌ سبحانه‌ ‌در‌ قرآن‌ یاد کرده‌ ‌که‌ لَم‌ یُخلَق‌ مِثلُها فِی‌ البِلادِ و ‌آن‌ ‌را‌ شداد ساخته‌ معویه‌ ‌گفت‌ قصه‌ ‌آن‌ ‌را‌ بیان‌ کن‌ و حقیقت‌ ‌آن‌ ‌را‌ بمن‌ اعلام‌ نمای‌ کعب‌ ‌گفت‌ ‌اینکه‌ عاد اولایند نه‌ عادی‌ ‌که‌ قوم‌ هود بودند زیرا ‌که‌ ‌ایشان‌ و هود همه‌ ‌از‌ نسل‌ عاد اولی‌ بودند و عاد ‌که‌ پدر قبیله‌ عاد اولی‌ ‌بود‌ اینها باسم‌ ‌او‌ مسمی‌ ‌شده‌ بودند و ‌او‌ دو پسر داشت‌ شدید و شداد و چون‌ عاد بمرد ‌اینکه‌ ‌هر‌ دو پسر ‌او‌ پادشاه‌ ممالک‌ شدند و همه‌ پادشاهان‌ عهد ‌خود‌ ‌را‌ مقهور و مغلوب‌ ساختند ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ شدید هلاک‌ شد پادشاهی‌ ‌بر‌ شداد مقرر گشت‌ و همه ملوک‌ زمین‌ منقاد ‌او‌ شدند ‌تا‌ آنکه‌ هیچ‌ پادشاهی‌ نماند ‌که‌ ‌با‌ ‌او‌ مقاومت‌ تواند نمود و نهصد سال‌ عمر داشت‌ و چون‌ وصف‌ بهشت‌ شنید بجهت‌ عناد و استکبار ‌او‌ ‌بر‌ خدای‌ قصد ‌آن‌ کرد ‌که‌ مثل‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌در‌ دنیا بسازد ‌پس‌ باقصی‌ و اکناف‌ عالم‌ فرستاد و همه‌ ‌را‌ خبر کرد ‌که‌ ‌من‌ چنین‌ بنائی‌ می‌سازم‌ و ‌هر‌ ‌که‌ ‌از‌ جنس‌ جواهر ‌از‌ قلیل‌ و کثیر ‌آن‌ داشته‌ ‌باشد‌ باید ‌که‌ بفرستند مردم‌ عالم‌ ‌از‌ ترس‌ ‌او‌ آنچه‌ داشتند بجانب‌ ‌او‌ فرستادند و مقدار قطمیری‌ نزد ‌خود‌ نگذاشتند و وی‌ صد قهرمان‌ ‌را‌ مقرر نمود ‌با‌ ‌هر‌ یکی‌ دو هزار ‌از‌ شاگرد و استاد و ‌ایشان‌ ‌در‌ تمام‌ عالم‌ بگشتند بجهت‌ تجسس‌ موضعی‌ ‌که‌ آب‌ و هوای‌ خوش‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌تا‌ آنجا عمارت‌ بنا کنند بهتر ‌از‌ صحرای‌ عدن‌ نیافتند ‌پس‌ آنجا بنیاد بنای‌ ارم‌ کردند ‌از‌ زر و نقره‌ مرصع‌ بجواهر و لئالی‌ و چشمهای‌ آب‌ روان‌ کردند و درختها بنشاندند و همه‌ ‌را‌ بزر و سیم‌ و جواهر مطرز کردند و ‌در‌ غرض‌ سیصد سال‌ ‌با‌ تمام‌

رسید و چون‌ ‌آن‌ ‌را‌ تمام‌ کردند بفرمود ‌تا‌ حصنی‌ ‌در‌ اطراف‌ ‌او‌ بساختند و ‌در‌ گرداگرد حصن‌ هزار قصر بنیاد کردند و ‌در‌ ‌هر‌ قصری‌ هزار خانه‌ ‌تا‌ وزرای‌ ‌او‌ ‌که‌ چهار هزار بودند ‌در‌ آنجا بنشینند و ‌بعد‌ ‌از‌ اتمام‌ ‌آن‌ ده‌ سال‌ دیگر بتهیه راه‌ اشتغال‌ نموده‌ امر کرد ‌تا‌ امرای‌ ‌او‌ جمع‌ شدند و ‌از‌ دار السلطنه‌ ‌خود‌ بتماشای‌ ‌آن‌ شهر روان‌ گشتند و چون‌ بیکروزه‌ ‌او‌ رسید حق‌ سبحانه‌ ملکی‌ ‌را‌ فرستاد ‌تا‌ صیحه‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ زد و همه‌ بمردند و ‌آن‌ شهر ‌از‌ نظر مردم‌ پوشید شد و خوانده‌ام‌ ‌که‌ ‌در‌ زمان‌ حکومت‌ تو مردی‌ کوتاه‌ بالای‌ سرخ‌ رنگ‌ سبز چشم‌ ‌که‌ ‌بر‌ روی‌ خالی‌ و ‌بر‌ گردن‌ ‌او‌ نشانی‌ ‌باشد‌ بطلب‌ شتر بدانجا رسد و ‌آن‌ ‌را‌ ببیند و چون‌ باز نگریست‌ و ‌إبن‌ قلابه‌ ‌را‌ بدید ‌گفت‌ ‌هذا‌ و اللّه‌ ذاک‌ الرجل‌. و اصح‌ آنست‌ ‌که‌ ‌آن‌ عاد قوم‌ هود ‌علیه‌ السّلام‌ بودند نه‌ آنکه‌ هود بقوم‌ اخیره‌ مبعوث‌ ‌شده‌ ‌باشد‌، و ‌از‌ عقال‌ شیبانی‌ روایت‌ ‌است‌ ‌که‌ چون‌ شداد و اتباع‌ ‌او‌ بصیحه‌ هلاک‌ شدندی‌ وی‌ ‌را‌ پسری‌ ‌بود‌ ‌در‌ حضرموت‌ و نام‌ وی‌ مرثد ‌بن‌ شداد ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ ممالک‌ خلیفه‌ کردند پدر ‌را‌ ‌بر‌ گرفت‌ و بحضرموت‌ آورد وی‌ ‌را‌ بسدر و کافور بشست‌ و ‌در‌ غاری‌برد و ‌بر‌ تختی‌ ‌از‌ زر خوابانید و هفتاد حله‌ منسوج‌ بزر و سیم‌ ‌بر‌ وی‌ پوشید و لوحی‌ بزرگ‌ ‌بر‌ بالین‌ وی‌ نهاد و ‌اینکه‌ بیتها نوشت‌.

اعتبر بی‌ ایها المغرور بالعمر المدید أنا شداد ‌بن‌ عاد صاحب‌ الحصن‌ العمید

‌إن‌ أهل‌ الارض‌ کانوا خائفین‌ ‌من‌ وعید و ملکت‌ الشرق‌ و الغرب‌ بسلطان‌ شدید

فاتی‌ هود و کنا ‌فی‌ ضلال‌ قبل‌ هود فدعانا فعصیناه‌ ‌الی‌ الامر الرشید

فأتتنا صیحة تهوی‌ ‌من‌ الافق‌ البعید فتوفینا کزرع‌ وسط بیداء حصید [ نظرات / امتیازها ]
9) (9)‌-‌ وَ ثَمُودَ آیا ندیدی‌ و خبر بتو نرسید ‌که‌ چه‌ کرد آفریدگار تو ‌به‌ ثمود ‌که‌ قوم‌ صالح‌ پیغمبر بودند الَّذِین‌َ جابُوا الصَّخرَ آنان‌ ‌که‌ می‌بریدند سنگها و کوه‌ها ‌را‌ ‌برای‌ مأوی‌ ‌خود‌ بِالوادِ بوادی‌ قری‌ کقوله‌ ‌تعالی‌ وَ تَنحِتُون‌َ مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً فارِهِین‌َ ‌از‌ سنگ‌، و چوب‌ بمعنی‌ قطع‌ ‌است‌، و گویند اول‌ کسی‌ ‌که‌ نحت‌ جبال‌ و صخور و رخام‌ نمود قوم‌ ثمود بودند و ‌ایشان‌ هزار و هفتصد شهر بنا کردند، و ‌در‌ بعضی‌ تفاسیر آمده‌ ‌که‌ هزار هزار و نهصد و نود هزار هزار و هشتاد و هفت‌ خانه‌ ‌از‌ سنگ‌ بریدند و حق‌ سبحانه‌ صالح‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ فرستاد متابعت‌ نکردند و آخر عذاب‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ نازل‌ شد و همه‌ مستأصل‌ گشتند، و تفصیل‌ ‌آن‌ ‌در‌ ‌ما تقدم‌ سمت‌ تحریر پذیرفته‌. [ نظرات / امتیازها ]
10) (10)‌-‌

وَ فِرعَون‌َ و آیا ندانستی‌ و بتو خبر نیامد ‌که‌ چه‌ کرد پروردگار تو بفرعون‌ ذِی‌ الأَوتادِ ‌که‌ خداوند جنود بسیار و اموال‌ و حشم‌ بیشمار ‌بود‌ ‌که‌ استحکام‌ و ربط ملک‌ وی‌ بآن‌ ‌بود‌ ‌هم‌ چنان‌ ‌که‌ ربط و اتصال‌ قطع‌ خشب‌ بیکدیگر ‌به‌ وتد ‌است‌، ‌ یا ‌ خداوند مضارب‌ بیشمار، ‌که‌ ‌در‌ وقت‌ نزول‌ میزدند چه‌ ‌او‌ ‌را‌ لشکری‌ فراوان‌ ‌بود‌ بهر جا ‌که‌ فرود میآمد خیمه‌ ‌در‌ خیمه‌ می‌کشیدند و چون‌ استحکام‌ خیمه‌ بوتد ‌است‌ ‌از‌ اینجهت‌ بذی‌ الاوتاد موصوف‌ گشت‌، و ‌ یا ‌ ذی‌ الاوتاد باین‌ اعتبار ‌است‌ ‌که‌ نزد ‌او‌ باوتاد بازی‌ میکردند و بلهو و لعب‌ مشغول‌ می‌گشتند، و ‌ یا ‌ ‌آن‌ ‌را‌ بجهت‌ ‌آن‌ ذی‌ الاوتاد گفتند ‌که‌ بچهار میخ‌ تعذیب‌ مردمان‌ مینمود و ‌ایشان‌ ‌را‌ ‌آن‌ چنان‌ می‌گذاشت‌ ‌تا‌ هلاک‌ می‌‌-‌ شدند. و ‌از‌ ‌آن‌ جمله‌ حزبیل‌ ‌را‌ ‌با‌ زن‌ وی‌ ‌که‌ ماشطه دختر فرعون‌ ‌بود‌ و آسیه‌ بنت‌ مزاحم‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌اینکه‌ طریق‌ هلاک‌ گردانید. چنانچه‌ ‌در‌ اخبار آمده‌ ‌که‌ فرعون‌ ‌را‌ خازنی‌ ‌بود‌ ‌که‌ حزبیل‌ نام‌ داشت‌ و ‌او‌ ‌با‌ زن‌ ‌خود‌ ایمان‌ آورده‌ ‌بود‌ و ‌از‌ اینجهت‌ ‌او‌ ‌را‌ مؤمن‌ آل‌ فرعون‌ میگفتند و خدای‌ ‌تعالی‌ ‌از‌ ‌آن‌ خبر داده‌ ‌که‌ (‌قال‌ رجل‌ ‌من‌ آل‌ فرعون‌) و زنش‌ ماشطه دختر فرعون‌ ‌بود‌ روزی‌ دختر ‌را‌ سرش‌ شانه‌ میکرد شانه‌ ‌از‌ دستش‌ بیفتاد ‌گفت‌ کور باد ‌آن‌ کس‌ ‌که‌ بخدا کافر شد، دختر ‌گفت‌ پدر مرا می‌گویی‌ ‌گفت‌ نه‌ خدای‌ دیگر‌است‌ ‌که‌ پدر تو ‌را‌ آفریده‌ و خدای‌ آسمان‌ و زمین‌ و جمیع‌ مخلوقات‌ ‌است‌ و بی‌زن‌ و انباز ‌است‌ دختر پدر ‌را‌ ‌از‌ اینواقف‌ ساخت‌ فرعون‌ ‌آن‌ زن‌ ‌را‌ طلبید و ‌گفت‌ بهمان‌ طریق‌ ‌که‌ ‌با‌ دخترش‌ گفته‌ ‌بود‌ باو باز ‌گفت‌ فرعون‌ باو ‌گفت‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ گفته‌ پشیمان‌ شو و الا ترا ببدترین‌ عذابی‌ هلاک‌ گردانم‌ ‌او‌ ‌گفت‌ ‌هر‌ چه‌ توانی‌ بکن‌ فرعون‌ فرمود ‌تا‌ چهار میخ‌ بزدند و حیات‌ و عقارب‌ ‌بر‌ ‌او‌ گماشتند و دو پسر داشت‌ ‌هر‌ دو ‌را‌ حاضر گردانیدند و گفتند ‌از‌ ‌اینکه‌ اعتقاد باز گرد و ‌اگر‌ نه‌ پسرانت‌ ‌را‌ بکشیم‌ زن‌ ‌گفت‌ جان‌ ‌من‌ و فرزندان‌ ‌من‌ فدای‌ راه‌ ‌خدا‌ باد ‌پس‌ پسر مهین‌ ‌را‌ بگشتند و کهین‌ ‌را‌ ‌که‌ چهار ماهه‌ ‌بود‌ ‌بر‌ سینه ‌او‌ نشاندند و ‌او‌ ‌را‌ تهدید دادند ‌که‌ ‌اینکه‌ ‌را‌ ‌هم‌ میکشیم‌ طفل‌ بآواز آمد ‌که‌ ای‌ مادر ‌بر‌ نگردی‌ ‌که‌ دنیا اعتبار ندارد صلاح‌ آنست‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ زودتر ببهشت‌ باقی‌ رسانی‌ و ‌اینکه‌ طفل‌ ‌از‌ جمله ‌آن‌ شش‌ طفل‌ ‌است‌ ‌که‌ پیش‌ ‌از‌ وقت‌ سخن‌ گفتند ‌پس‌ پسر ‌را‌ ‌بر‌ سینه‌ مادر بکشتند و ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ مادر ‌را‌ باو رسانیدند، خزبیل‌ بگریخت‌ و ‌در‌ بعضی‌ کوه‌ها متحصن‌ شد، فرعون‌ کسان‌ ‌خود‌ ‌را‌ بتجسس‌ ‌او‌ فرستاد دو کس‌ ‌از‌ ‌ایشان‌ باو رسیدند ‌او‌ ‌را‌ دیدند ‌که‌ ‌در‌ نماز ایستاده‌ و سباع‌ گرد ‌او‌ پاسبانی‌ می‌کردند ‌اینکه‌ دو کس‌ باز گشتند و خبر بفرعون‌ رسانیدند حزبیل‌ مناجات‌ کرد ‌که‌ خدایا صد سالست‌ ‌که‌ عبادت‌ تو می‌کنم‌ و ‌از‌ خلق‌ پنهان‌ میدارم‌ ‌هر‌ کدام‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ دو کس‌ سرّ مرا نگهدارد ایمان‌ روزی‌ ‌او‌ گردان‌ و آنکه‌ افشای‌ سرّ ‌من‌ کند ‌او‌ ‌را‌ هلاک‌ کن‌ و بعذاب‌ دوزخ‌ گرفتار ساز ‌پس‌ یکی‌ ‌از‌ ‌آن‌ دو کس‌ ‌با‌ ‌خود‌ ‌گفت‌ اینکه‌ سباع‌ گرداگرد ‌او‌ ‌در‌ آمده‌اند و محافظت‌ ‌او‌ میکنند دلالت‌ ‌بر‌ حقیت‌ ‌او‌ می‌کند بازگشت‌ و باو ایمان‌ آورد و دیگری‌ فرعون‌ ‌را‌ بآن‌ ‌آنها‌ کرد فرعون‌ ‌از‌ ‌او‌ گواه‌ طلبید وی‌ ‌گفت‌ رفیق‌ ‌من‌ گواهست‌ وی‌ ‌را‌ حاضر ساختند ‌او‌ ‌گفت‌ ‌من‌ چیزی‌ ندیدم‌ فرعون‌ ‌او‌ ‌را‌ چهار میخ‌ فرمود و دیگری‌ ‌را‌ خلعت‌ داد، آسیه بنت‌ مزاحم‌ ‌که‌ مؤمنه‌ و زن‌ فرعون‌ ‌بود‌ شنید ‌که‌ فرعون‌ ماشطه ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ چهار میخ‌ بست‌ و هلاک‌ کرد ‌او‌ ‌را‌ ملامت‌ نمود و ‌گفت‌ زنی‌ بیگناه‌ ‌که‌ مدتها خدمت‌ ‌ما کرده‌ هلاک‌ کردی‌ فرعون‌ ‌گفت‌ ای‌ آسیه‌ تو نیز دیوانه‌ گشته‌ای‌ ‌گفت‌ ‌من‌ عاقلم‌ و خدای‌ تو و ‌من‌ و همه‌ عالم‌ یکیست‌ و ترا ‌اینکه‌ قوت‌ داده‌ ‌که‌ ‌بر‌ عالمیان‌ حکومت‌ میکنی‌ و شکر نعمت‌ ‌او‌ ‌را‌ نمی‌گذاری‌ فرعون‌ ‌بر‌ وی‌ خشم‌ گرفت‌ و ‌از‌ پیش‌ خودش‌ براند مادر و پدرش‌ ‌را‌ بخواند و ‌گفت‌ همان‌ دیوانگی‌ ‌که‌ ماشطه‌ ‌را‌ گرفته‌ ‌بود‌ وی‌ ‌را‌ گرفته‌، مادر و پدر وی‌ ‌را‌ ملامت‌ کردند و گفتند ترا چه‌ رسیده‌ ‌گفت‌ دل‌ ‌من‌ ‌از‌ ظلم‌ فرعون‌ پر ‌شده‌ دل‌ ‌از‌ ‌او‌ برداشتم‌ و روی‌ ‌خود‌ ‌را‌ بخالق‌ آسمان‌ و

زمین‌ آوردم‌ و بوحدانیت‌ ‌او‌ معترف‌ شدم‌ ‌ایشان‌ گفتند خدای‌ آسمان‌ و زمین‌ فرعونست‌ ‌گفت‌ ‌اگر‌ راست‌ می‌گوید ‌او‌ ‌را‌ بگوئید ‌تا‌ ‌از‌ ‌برای‌ ‌من‌ تاجی‌ بسازد و آفتاب‌ ‌در‌ پیش‌ ‌او‌ نهد و ماه‌ ‌در‌ ‌پس‌ ‌آن‌ و ستاره‌ها گرداگرد ‌آن‌ گفتند ‌اینکه‌ چگونه‌ تواند کرد ‌گفت‌ خدای‌ ‌آن‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌هر‌ چه‌ خواهد تواند کرد فرعون‌ ‌اینکه‌ بشنید فرمود‌تا‌ ‌او‌ ‌را‌ چهار میخ‌ بزنند ‌در‌ ‌آن‌ حال‌ ‌گفت‌ (رب‌ ‌إبن‌ لی‌ عندک‌ بیتا ‌فی‌ الجنة) خدای‌ درهای‌ آسمان‌ گشوده‌ و جای‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ بهشت‌ ‌بر‌ ‌او‌ نمود و ‌از‌ فرعون‌ و قومش‌ خلاصی‌ داد و پیش‌ ‌از‌ آنکه‌ ‌او‌ ‌را‌ عذاب‌ نمایند قبض‌ روح‌ ‌او‌ نموده‌ ‌به‌ بهشتش‌ رسانید، و چون‌ قبیله عاد و ثمود و فرعون‌ ‌در‌ نهایت‌ کفر و عناد بودند و متصف‌ بطغیان‌ و فساد ‌از‌ اینجهت‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ میفرماید ‌که‌: [ نظرات / امتیازها ]
11) (11)‌-‌ الَّذِین‌َ و ‌اینکه‌ مجرور المحل‌ ‌است‌ صفت‌ عاد و ثمود و فرعونست‌، و می‌تواند ‌که‌ منصوب‌ ‌ یا ‌ مرفوع‌ المحل‌ ‌باشد‌ ‌بر‌ ذم‌ و ‌بر‌ ‌هر‌ تقدیر مراد آنست‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ ‌هر‌ سه‌ گروه‌ آنانند ‌که‌ بجهل‌ و غوایت‌ طَغَوا ‌از‌ حد بندگی‌ ‌در‌ گذشتند و ‌بر‌ انبیاء تجبر و تکبر نمودند فِی‌ البِلادِ ‌در‌ شهر هایی‌ ‌که‌ حاکم‌ بودند. [ نظرات / امتیازها ]
12) (12)‌-‌ فَأَکثَرُوا ‌پس‌ بسیار کردند فِیهَا الفَسادَ ‌در‌ ‌آن‌ شهرها تباهیرا ‌که‌ ‌آن‌ قتل‌ مردمان‌ ‌بود‌ بغیر حق‌ و غصب‌ اموال‌ ‌ایشان‌ و ‌غیر‌ ‌آن‌ ‌از‌ انواع‌ تعدی‌ و چون‌ کفر و ظلم‌ ‌ایشان‌ بسر حد افراط رسید و مستوجب‌ عذاب‌ گشتند. [ نظرات / امتیازها ]
13) (13)‌-‌ فَصَب‌َّ عَلَیهِم‌ ‌پس‌ بریخت‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ رَبُّک‌َ پروردگار تو سَوطَ عَذاب‌ٍ تازیانه عذاب‌ ‌را‌ مراد احاطه انواع‌ مختلفه عذابست‌ و اصناف‌ مختلفه عقاب‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ چه‌ اصل‌ سوط خلطست‌ و تسمیه جلد بآن‌ بجهت‌ آنست‌ ‌که‌ ‌آن‌ مخلوط الطاقاتست‌ و بعضی‌ ‌از‌ ‌آن‌ ملاصق‌ بعضی‌ دیگر ‌پس‌ حقیقت‌ معنی‌ آنست‌ ‌که‌ فرو گرفت‌ ‌ایشان‌ ‌را‌ انواع‌ عقوبت‌ دنیا و آخرت‌، گویند ‌که‌ مراد بسوط عذاب‌ عذاب‌ دنیا ‌است‌ و ذکر ‌آن‌ باین‌ عنوان‌ بجهت‌ اشعار ‌است‌ ‌بر‌ آنکه‌ عذاب‌ دنیای‌ ‌ایشان‌ نسبت‌ بعذاب‌ آخرت‌ نسبت‌ ضرب‌ تازیانه‌ ‌است‌ بضرب‌ شمشیر، و عمرو ‌بن‌ عبید روایت‌ کرده‌ ‌که‌ حسن‌ بصری‌ چون‌ باین‌ ‌آیه‌ رسید ‌گفت‌ ‌ان‌ عند اللّه‌ أسواطا کثیر. فأخذهم‌ بسوط منها ‌یعنی‌ نزد ‌خدا‌ انواع‌ بسیار ‌است‌ ‌از‌ عذاب‌ و نکال‌ ‌پس‌ ‌ایشان‌ ‌را‌ بگرفت‌ بیکنوع‌ ‌از‌ ‌آن‌ و چون‌ سوط آلت‌ ضرب‌ ‌است‌ ‌که‌ نوعی‌ ‌از‌ عذاب‌ ‌است‌ ‌آن‌ ‌را‌ استعاره‌ نموده‌ ‌برای‌ عذاب‌، ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ بجهت‌ تهدید اهل‌ کفر و عناد خطاب‌ بحبیب‌ ‌خود‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ میکند ‌که‌: [ نظرات / امتیازها ]
14) (14)‌-‌ إِن‌َّ رَبَّک‌َ بدرستی‌ ‌که‌ آفریدگار تو لَبِالمِرصادِ ‌هر‌ آینه‌ ‌در‌ گذرگاه‌ ‌است‌ و ‌در‌ موضع‌ ترقب‌ ‌یعنی‌ ‌هم‌ چنان‌ ‌که‌ کسی‌ ‌که‌ ‌در‌ مرصاد نشسته‌ مترصد گذرندگانست‌ و هیچ‌ چیز ‌از‌ ‌او‌ فوت‌ نمیشود ‌از‌ حق‌ سبحانه‌ نیز چیزی‌ فوت‌ نمیگردد ‌از‌ افعال‌ و اقوال‌ بندگان‌ بلکه‌ همه‌ ‌آن‌ ‌را‌ می‌بیند و می‌شنود اصلا پوشیده‌ و پنهان‌ نیست‌ و همه‌ ‌را‌ ‌بر‌ وفق‌ ‌آن‌ جزاء خواهد داد ‌پس‌ ذکر مرصاد تمثیل‌ ‌است‌ ‌برای‌ ارصاد ‌او‌ سبحانه‌ کفار و عصات‌ ‌را‌ بعذاب‌ و عقاب‌، و ‌از‌ صادق‌ صلوات‌ اللّه‌ ‌علیه‌ منقول‌ ‌است‌ ‌که‌ مرصاد قنطره‌ایست‌ ‌بر‌ صراط ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ نگذرد کسی‌ ‌که‌ ظلم‌ کرده‌ ‌باشد‌ ‌بر‌ بنده‌ای‌ ‌از‌ بندگان‌ ‌خدا‌ ‌از‌ بعضی‌ عرب‌ پرسیدند ‌اینکه‌ ربک‌ ‌گفت‌ لبالمرصاد مراد نه‌ مکان‌ ‌است‌ بلکه‌ علم‌ ‌او‌ سبحانه‌ ‌است‌ بآن‌، ‌از‌ حضرت‌ امیر المؤمنین‌ ‌علیه‌ السّلام‌ پرسیدند ‌که‌ أین‌ ‌کان‌ ربنا قبل‌ ‌ان‌ خلق‌ السموات‌ و الارض‌ فرمود

‌اینکه‌ سؤال‌ ‌عن‌ مکان‌ و ‌کان‌ اللّه‌ و ‌لا‌ مکان‌

«1» ‌إبن‌ عباس‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ سؤال‌ کردند فرمود ‌که‌ بنده‌ ‌را‌ ‌بر‌ هفت‌ جای‌ ‌در‌ جسر دوزخ‌ بدارند و ‌از‌ ‌ایشان‌ بپرسند ‌در‌ اول‌ ‌از‌ شهادت‌ لا إِله‌َ إِلَّا اللّه‌ُ ‌اگر‌ ‌از‌ عهد ‌آن‌ بیرون‌ آید بموضع‌ دوم‌ آید و ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ نماز سؤال‌ کنند و ‌در‌ سوم‌ ‌از‌ زکاة پرسند و ‌در‌ چهارم‌ ‌از‌ روزه‌ و ‌در‌ ششم‌ ‌از‌ عمره‌ و ‌در‌ هفتم‌ ‌از‌ مظالم‌ و ‌در‌ ‌هر‌ موضعی‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ مواضع‌ ‌که‌ اجابت‌ ‌آن‌ نتواند نمود ‌او‌ ‌را‌ بدوزخ‌ اندازند و ‌در‌ موضع‌ هفتم‌ ‌اگر‌ مرتکب‌ مظالم‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ و طاعت‌ متطوعه‌ ‌از‌ ‌او‌ صادر گشته‌ ‌آن‌ ‌را‌ بخصمان‌ وی‌ دهند و ‌او‌ ‌را‌ ببهشت‌ برند و الا بدوزخ‌ افتد و بقدر ‌آن‌ معذب‌ گردد. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرآسان
3) 3‌-‌ وَ الشَّفع‌ِ وَ الوَترِ‌-‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ ‌هم‌ ‌از‌ لحاظ معنا نظیر ‌آیه‌ قبل‌ ‌است‌. ولی‌ ‌در‌ مجمع‌ البیان‌ میگوید:

گفته‌ ‌شده‌: منظور ‌از‌ (شفع‌) ‌یعنی‌ زوج‌: ‌علی‌ ‌بن‌ أبی طالب‌ و فاطمه زهراء، و مقصود ‌از‌ (وتر) ‌یعنی‌ تک‌: حضرت‌ محمّد ‌بن‌ ‌عبد‌ اللّه‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
5) هَل‌ فِی‌ ذلِک‌َ قَسَم‌ٌ لِذِی‌ حِجرٍ

کلمه (هَل‌) ‌برای‌ استفهام‌ تقریری‌ ‌است‌. کلمه (ذلِک‌َ) اشاره‌ ‌به‌ سوگندهائی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ آیات‌ قبل‌ یاد ‌شده‌ ‌است‌.

کلمه (حِجرٍ) ‌بر‌ وزن‌ فکر ‌یعنی‌ عقل‌. ‌یعنی‌ ‌در‌ مطالب‌ قبل‌ سوگندی‌ ‌است‌ کافی‌ ‌برای‌ کسی‌ ‌که‌ عقلی‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌که‌ باطل‌ ‌را‌ ‌از‌ حق‌ بوسیله ‌آن‌ تشخیص‌ دهد.

هرگاه‌ ‌خدا‌ بامری‌ سوگند یاد کند‌-‌ و جز ‌به‌ چیزهای‌ شریف‌ سوگند یاد نمیکند‌-‌ ‌آن‌ امر ‌از‌ امور مؤکدی‌ ‌است‌ ‌که‌ شک‌ و تردیدی‌ ‌در‌ صدق‌ ‌آن‌ وجود ندارد [ نظرات / امتیازها ]
6) 6‌-‌ أَ لَم‌ تَرَ کَیف‌َ فَعَل‌َ رَبُّک‌َ بِعادٍ‌-‌ کلمه (أَ لَم‌ تَرَ) خطاب‌ بپیامبر عالیقدر اسلام‌ و بمعنای‌ (ا ‌لم‌ تعلم‌) آیا نمیدانی‌ میباشد. منظور ‌از‌ عاد: قوم‌ هود ‌است‌. ‌یعنی‌ ‌ یا ‌ محمّد (ص‌) آیا نمیدانی‌ ‌که‌ پروردگار تو ‌با‌ قوم‌ هود چه‌ کرد، و چگونه‌ آنان‌ ‌را‌ نابود نمود! ‌ یا ‌ محمّد (ص‌) نگران‌ مباش‌ ‌که‌ ‌اگر‌ قوم‌ تو نیز نظیر آنان‌ شوند ‌به‌ سرنوشت‌ ‌ایشان‌ گرفتار خواهند شد. [ نظرات / امتیازها ]
7) 7‌-‌ إِرَم‌َ ذات‌ِ العِمادِ‌-‌ مفسرین‌ ‌در‌ باره تفسیر ‌اینکه‌ ‌آیه‌ اقوال‌ فراوانی‌ دارند ‌که‌ دو تای‌ ‌آنها‌ ‌با‌ ظاهر ‌آیه‌ مناسبت‌ بیشتری‌ دارند. یکی‌ اینکه‌ منظور ‌از‌ إِرَم‌َ ذات‌ِ العِمادِ‌-‌ چنانکه‌ ‌در‌ تفسیر المیزان‌ میگوید‌-‌شهر بی‌نظیری‌ بوده‌ متعلق‌ بقوم‌ هود و دارای‌ ستونهای‌ فراوانی‌ بوده‌ ‌است‌.

و دیگر اینکه‌ منظور ‌از‌ إِرَم‌َ ذات‌ِ العِمادِ: قبیله‌ای‌ بوده‌ ‌است‌ ‌که‌ فوق‌ العاده‌ قوی‌ بوده‌اند‌ [ نظرات / امتیازها ]
8) ‌یعنی‌ ‌آن‌ شهر، ‌ یا ‌ ‌آن‌ قبیله‌ای‌ ‌که‌ نظیر ‌آن‌ ‌در‌ شهرها خلق‌ نشده‌ ‌بود‌. بنا بقولی‌ آنان‌ قبیله‌ای‌ بودند ‌که‌ ‌از‌ نظر طول‌ قامت‌ و نیز ‌از‌ بزرگی‌ جسم‌ نظیر نداشتند. اینان‌ همان‌ گروهی‌ بودند ‌که‌ میگفتند: کیست‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌ما نیرومندتر ‌باشد‌. روایت‌ ‌شده‌: یک‌ مرد ‌از‌ آنان‌ ‌به‌ تنها یک‌ تخته‌ سنگ‌ بسیار بزرگی‌ ‌را‌ ‌بر‌ سر یک‌ قبیله‌ میافکند و آنان‌ ‌را‌ هلاک‌ میکرد‌-‌ مفسرین‌ و مورخین‌ راجع‌ بداستان‌ (إِرَم‌َ ذات‌ِ العِمادِ) سخنانی‌ طولانی‌ دارند ‌که‌ جنبه خرافی‌ دارند. چون‌ ‌اینکه‌ چنین‌ هستند لذا نیازی‌ ‌به‌ نقل‌ ‌آنها‌ نیست‌‌ [ نظرات / امتیازها ]
9) 9‌-‌ وَ ثَمُودَ الَّذِین‌َ جابُوا الصَّخرَ بِالوادِ‌-‌ منظور ‌از‌ (ثمود) قوم‌ حضرت‌ صالح‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌است‌ ‌که‌ کوه‌ها ‌را‌ می‌بریدند و ساختمان‌هائی‌ ‌از‌ سنگ‌ می‌تراشیدند. آنان‌ قومی‌ بودند نیرومند و ثروتمند. اما هنگامی‌ ‌که‌ طغیان‌ و ستم‌ کردند و ‌از‌ پیامبر نافرمانی‌ نمودند خدای‌ توانا آنانرا ‌به‌ سرنوشت‌ قوم‌ عاد گرفتار کرد‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
10) منظور ‌از‌ ‌اینکه‌ فرعون‌ همان‌ فرعون‌ زمان‌ حضرت‌ موسی‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌است‌. ‌اینکه‌ فرعون‌ ‌را‌ بدین‌ لحاظ (ذِی‌ الأَوتادِ) ‌یعنی‌ صاحب‌‌-‌ میخ‌ها میگویند ‌که‌ هرگاه‌ ‌در‌ نظر میگرفت‌ مردی‌ ‌را‌ هلاک‌ نماید ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ چهار میخ‌ میکشید و ‌او‌ ‌را‌ همچنان‌ میگذاشت‌ ‌تا‌ می‌مرد. بنا بقولی‌: ‌اینکه‌ فرعون‌ زوجه ‌خود‌ ‌را‌ ‌به‌ چهار میخ‌ کشید و یک‌ سنگ‌ آسیای‌ بزرگ‌ ‌بر‌ پشت‌ وی‌ نهاد. و ‌او‌ ‌را‌ بهمان‌ حال‌ نهاد ‌تا‌ شهید شد‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
11) الَّذِین‌َ طَغَوا فِی‌ البِلادِ‌-‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ صفت‌ قوم‌ عاد و ثمود و فرعون‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ آیات‌ قبل‌ گفته‌ شد بیان‌ میکند
و میفرماید:

همان‌ افرادی‌ ‌که‌ ‌در‌ شهیرها طغیان‌ و سرکشی‌ نمودند [ نظرات / امتیازها ]
13) کلمه (صب‌) ‌در‌ مورد ریزش‌ آب‌ ‌به‌ کار میرود. ‌پس‌ مضمون‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ کنایه‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ عذاب‌ اقوام‌ یاد ‌شده‌ پی‌ ‌در‌ پی‌ ‌بر‌ آنان‌ نازل‌ میشد، ‌تا‌ اینکه‌ نابود میگردیدند [ نظرات / امتیازها ]
14) إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَبِالمِرصادِ‌-‌ کلمه (مرصاد) ‌آن‌ مکانی‌ ‌است‌ ‌که‌ کسی‌ ‌در‌ انتظار چیزی‌ ‌باشد‌.

‌به‌ عبارت‌ دیگر: کلمه (مرصاد) ‌به‌ معنای‌ کمینگاه‌ میباشد. و معنی‌ کمینگاه‌ کمال‌ مراقبت‌ و دقت‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ حساب‌ شخصی‌، ‌ یا ‌ شی‌ء مورد نظر رسیدگی‌ شود. و یک‌ لحظه‌ ‌از‌ ‌آن‌ غفلت‌ نشود. و چون‌ اسلوب‌ قرآن‌ مجید ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ زبان‌ قوم‌ نازل‌ ‌شده‌ و شخصی‌ ‌که‌ ‌در‌ کمینگاه‌ ‌است‌ یک‌ لحظه‌ غفلت‌ نمی‌کند لذا کلمه (مرصاد) ‌را‌ بکار برده‌ ‌تا‌ انسان‌ بفهمد ‌خدا‌ ‌حتی‌ یک‌ لحظه‌ ‌از‌ رفتار بشر غفلت‌ نمیکند. ‌پس‌ ‌اینکه‌ تصور ‌که‌ خدای‌ سبحان‌ ‌در‌ یک‌ مکان‌ معلومی‌ ‌باشد‌ معنا ندارد. لذا ‌در‌ مجمع‌ البیان‌ میگوید: ‌از‌ حضرت‌ ‌علی‌ ‌بن‌ أبی طالب‌ سؤال‌ شد: خدای‌ ‌ما قبل‌ ‌از‌ اینکه‌ آسمان‌ و زمین‌ ‌را‌ بیافریند کجا ‌بود‌! فرمود:

هنگامی‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌بود‌ مکانی‌ نبود، ‌تا‌ ‌خدا‌ ‌در‌ آنجا ‌باشد‌.

‌إبن‌ عباس‌ میگوید: هفت‌ زندان‌ ‌بر‌ فراز جسر جهنم‌ وجود دارد، و نزد زندان‌ ‌او‌ راجع‌ ‌به‌ شهادت‌ (‌لا‌ اله‌ الا اللّه‌) ‌از‌ انسان‌ سؤال‌ میشود، ‌اگر‌ ‌اینکه‌ شهادت‌ ‌را‌ بطور کامل‌ دهد ‌از‌ ‌آن‌ زندان‌ میگذرد، و نزد زندان‌ دوم‌ میرسد.

‌در‌ آنجا راجع‌ ‌به‌ نماز ‌از‌ وی‌ سؤال‌ میشود. ‌اگر‌ بنحو کامل‌ جواب‌ دهد ‌از‌ آنجا عبور مینماید و ‌به‌ زندان‌ سوم‌ خواهد رسید، ‌در‌ آنجا ‌در‌ باره زکات‌ مورد پرسش‌ قرار میگیرد، ‌اگر‌ بطور کامل‌ جواب‌ بگوید ‌از‌ آنجا بطرف‌ زندان‌ چهارم‌ خواهد رفت‌. نزد ‌آن‌ زندان‌ ‌از‌ روزه‌ ‌از‌ وی‌ سؤال‌ میشود، ‌اگر‌ جواب‌ کامل‌ بگوید ‌به‌ سوی‌ زندان‌ پنجم‌ رهسپار میشود. ‌در‌ آنجا راجع‌ ‌به‌ حج‌ ‌از‌ ‌او‌ پرسش‌ میشود، ‌اگر‌ بنحو کاملی‌ جواب‌ بگوید ‌به‌ سوی‌ زندان‌ ششم‌ خواهد رفت‌. ‌در‌ آنجا راجع‌ ‌به‌ عمره‌ ‌از‌ وی‌ سؤال‌ میگردد، ‌اگر‌ بطور کامل‌ جواب‌ بگوید متوجه‌ زندان‌ هفتم‌ میشود، ‌در‌ آنجا ‌از‌ وی‌ راجع‌ ‌به‌ مظلمه‌ها سؤال‌ میشود، ‌اگر‌ ‌از‌ عهده ‌آن‌ برآید چه‌ بهتر. و الا گفته‌ میشود: بنگرید ‌اگر‌ کارهای‌ نیکی‌ داشته‌ ‌باشد‌ اعمال‌ وی‌ ‌را‌ ‌به‌ وسیله ‌آنها‌ کامل‌ نمائید. هنگامی‌ انسان‌ ‌اینکه‌ مراحل‌ ‌را‌ طی‌ کند ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ سوی‌ بهشت‌ روانه‌ خواهند کرد‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
 » محمد حسینی همدانی
1) وَ الفَجرِ:

مبنی‌ ‌بر‌ سوگند بفجر صادق‌ ‌است‌ ‌که‌ احکام‌ بسیاری‌ ‌بر‌ ‌آن‌ مترتب‌ می‌شود و اولین‌ ظهور اشعه‌ خورشید ‌از‌ جانب‌ مشرق‌ ‌است‌ ‌هم‌ چنانکه‌ ‌در‌ ‌آیه‌ (وَ الصُّبح‌ِ إِذا تَنَفَّس‌َ) ‌است‌.

و محتمل‌ ‌است‌ مراد ‌از‌ فجر خصوص‌ فجر روز عرفه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ حاجیان‌ متوجه‌ جبل‌ عرفات‌ می‌شوند و گفته‌ ‌شده‌ مراد فجر روز دهم‌ ذی‌ حجه‌ روز نحر و ذبح‌ ‌در‌ منی‌ و حاجیان‌ باید وظایف‌ چندی‌ ‌از‌ مناسک‌ ‌را‌ انجام‌ دهند.

و گفته‌ ‌شده‌ مراد فجر روز اول‌ ذی‌ حجه‌ ‌است‌ ‌که‌ لیالی‌ دهم‌ اول‌ ذی‌ حجه‌ ‌از‌ ‌آن‌ آغاز می‌شود و لیال‌ عشر گفته‌ ‌شده‌ لیالی‌ و شبهای‌ دهه‌ اول‌ ذی‌ حجه‌ ‌است‌ ‌که‌ میقات‌ موسی‌ کلیم‌ ‌علیه‌ السّلام‌ بوده‌ ‌است‌ و نیز گفته‌ ‌شده‌ لیالی‌ و شبهای‌ دهه آخر ماه‌ رمضان‌ ‌است‌ ‌از‌ نظر اینکه‌ شب‌ قدر ‌در‌ ‌آنها‌ قرار دارد و محتمل‌ ‌است‌ مراد شبها و ایام‌ ‌آن‌ دهه‌ ‌باشد‌ و لیالی‌ ‌بر‌ تمام‌ شب‌ و روز ‌آنها‌ اطلاق‌ ‌شده‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
2) ‌در‌ تفسیر قمی‌ ‌در‌ مورد ‌آیه‌ (وَ لَیال‌ٍ عَشرٍ) فرمود دهه‌ اول‌ ذی‌ حجه‌ ‌است‌که‌ لیالی‌ دهم‌ اول‌ ذی‌ حجه‌ ‌از‌ ‌آن‌ آغاز می‌شود و لیال‌ عشر گفته‌ ‌شده‌ لیالی‌ و شبهای‌ دهه‌ اول‌ ذی‌ حجه‌ ‌است‌ ‌که‌ میقات‌ موسی‌ کلیم‌ ‌علیه‌ السّلام‌ بوده‌ ‌است‌ و نیز گفته‌ ‌شده‌ لیالی‌ و شبهای‌ دهه آخر ماه‌ رمضان‌ ‌است‌ ‌از‌ نظر اینکه‌ شب‌ قدر ‌در‌ ‌آنها‌ قرار دارد و محتمل‌ ‌است‌ مراد شبها و ایام‌ ‌آن‌ دهه‌ ‌باشد‌ و لیالی‌ ‌بر‌ تمام‌ شب‌ و روز ‌آنها‌ اطلاق‌ ‌شده‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
3) وَ الشَّفع‌ِ وَ الوَترِ:

و نیز سوگند یاد فرموده‌ و ‌بر‌ حسب‌ روایت‌ جابر ‌از‌ ‌رسول‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ شفع‌ روز نحر و عید اضحی‌ ‌است‌ و وتر روز عرفه‌ ‌است‌ و نیز گفته‌ ‌شده‌ شفع‌ روز قربان‌ و اضحی‌ و وتر روز عرفه‌ ‌است‌ ‌از‌ امام‌ باقر ‌علیه‌ السّلام‌ و امام‌ صادق‌ ‌علیه‌ السّلام‌ روایت‌ ‌شده‌ ‌است‌.

و نیز گفته‌ ‌شده‌ شفع‌ ‌علی‌ و فاطمه‌ علیها السّلام‌ هستند و وتر ‌رسول‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ می‌باشد و نیز گفته‌ ‌شده‌ شفع‌ کوه‌ صفاء و مروه‌ می‌باشد و وتر کعبه‌ معظمه‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
4) وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَسرِ:

و نیز سوگند یاد نموده‌ بتاریکی‌ و تیرگی‌ شب‌ ‌که‌ ‌در‌ اثر تابش‌ اشعه‌ خورشید ‌از‌ سوی‌ مشرق‌ تیرگی‌ شب‌ فضا ‌را‌ ‌در‌ ‌هم‌ می‌شکند.

و محتمل‌ ‌است‌ مراد خصوص‌ شب‌ مشعر ‌باشد‌ ‌که‌ حاجیان‌ ‌از‌ عرفات‌ بسوی‌ مشعر رفته‌ و ‌پس‌ ‌از‌ سپیده‌دم‌ و اداء فریضه‌ صبح‌ قریب‌ طلوع‌ خورشید حاجیان‌ بسوی‌ منی‌ رهسپار می‌شوند. [ نظرات / امتیازها ]
5) هَل‌ فِی‌ ذلِک‌َ قَسَم‌ٌ لِذِی‌ حِجرٍ:

استفهام‌ تقریر و ذکر سوگند ‌برای‌ ذی‌ عقل‌ و خردمند کافی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ ساحت‌ کبریائی‌ شرف‌ صدور بیابد ‌در‌ باره‌ امر بسیار مهم‌. [ نظرات / امتیازها ]
6) أَ لَم‌ تَرَ کَیف‌َ فَعَل‌َ رَبُّک‌َ بِعادٍ:

جمله‌ معترضه‌ واقع‌ میان‌ سوگند و جواب‌ سوگند ‌است‌ ‌از‌ نظر تشریف‌ خطاب‌ برسول‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ نموده‌ ‌که‌ بطور تواتر و ‌از‌ الهامات‌ غیبی‌ دیده‌ و شنیده‌ای‌ چگونه‌ پروردگار تو قوم‌ عاد ‌را‌ بهلاکت‌ افکند و قوم‌ متمرد تو ‌را‌ نیز ‌اینکه‌ چنین‌ بهلاکت‌ خواهد افکند و مراد ‌از‌ قوم‌ عاد، عاد ‌بن‌ عوض‌ ‌بن‌ ارم‌ ‌بن‌ سام‌ فرزند نوح‌ و اسم‌ عاد ‌بر‌ قوم‌ منتسب‌ بعاد گفته‌ ‌شده‌ مانند بنی‌ تمیم‌. [ نظرات / امتیازها ]
7) إِرَم‌َ ذات‌ِ العِمادِ

گفته‌ ‌شده‌ ارم‌ شهر معمور و بزرگی‌ بوده‌ ‌که‌ دارای‌ قصرها و عمارات‌ و ساختمان‌های‌ بسیار عالی‌ بی‌مانند بوده‌ ولی‌ ‌از‌ نظر سبقت‌ زمانی‌ و عهد قوم‌ عاد آثارآنان‌ نیز محو ‌شده‌ ‌است‌.

[ نظرات / امتیازها ]
8) الَّتِی‌ لَم‌ یُخلَق‌ مِثلُها فِی‌ البِلادِ
گفته‌ ‌شده‌ قوم‌ عاد ‌که‌ ‌رسول‌ آنان‌ بنام‌ هود پیامبر ‌است‌ صاحب‌ بستانهای‌ سبز و خرم‌ بوده‌ و ‌آن‌ سرزمین‌ پیوسته‌ دارای‌ وفور نعمت‌ بوده‌ هنگامی‌ ‌که‌ پروردگار هود پیامبر ‌علیه‌ السّلام‌ ‌را‌ بسوی‌ آنان‌ برسالت‌ اعزام‌ فرمود چون‌ دعوی‌ ‌او‌ ‌را‌ تکذیب‌ نموده‌ ‌با‌ ‌او‌ مبارزه‌ نمودند پروردگار چند سال‌ باران‌ رحمت‌ ‌آن‌ سرزمین‌ ‌را‌ قطع‌ نمود و زنان‌ و همسران‌ آنان‌ ‌را‌ عقیم‌ و نزا نمود هود ‌علیه‌ السّلام‌ بآنها وعده‌ و مژده‌ میداد چنانچه‌ ایمان‌ آورند و دعوت‌ ‌او‌ ‌را‌ بپذیرند پروردگار باران‌ رحمت‌ ‌را‌ ‌بر‌ آنان‌ فرو می‌بارد و نیروی‌ ایمان‌ ‌را‌ ‌بر‌ نیروی‌ جسمانی‌ آنان‌ میافزاید.

و ‌بر‌ حسب‌ تاریخ‌ سرزمین‌ قوم‌ عاد سرزمین‌ یمن‌ بوده‌ مرتفع‌ ‌از‌ دریا و بسیار دور بوده‌ و منطقه‌ ریگزار و سوزان‌ و وسیله‌ ‌برای‌ آبیاری‌ اراضی‌ و کشت‌ نداشته‌ جز بارانهای‌ نافع‌ و بموقع‌ و ‌بر‌ حسب‌ روایات‌ قوم‌ عاد دارای‌ عمرهای‌ طولانی‌ و اجسام‌ نیرومند و رسا بوده‌اند باغهای‌ آنان‌ ‌را‌ درختان‌ خرما و کشتزارهای‌ فرا گرفته‌ بوده‌ چون‌ ‌با‌ دعوت‌ هود پیامبر ‌علیه‌ السّلام‌ مبارزه‌ نموده‌ پروردگار نیز هفت‌ سال‌ باران‌ رحمت‌ ‌را‌ ‌از‌ آنان‌ قطع‌ نموده‌ و وفور نعمت‌ آنان‌ بصورت‌ قحط و غلا درآمد.

و ‌بر‌ حسب‌ ‌آیه‌ (وَ أُتبِعُوا فِی‌ هذِه‌ِ الدُّنیا لَعنَةً) پایان‌ و سرگذشت‌ قوم‌ عاد ‌را‌ بیان‌ نموده‌ ‌که‌ ‌در‌ اثر مبارزه‌ ‌با‌ ساحت‌ کبریائی‌ ‌از‌ زندگی‌ ‌اینکه‌ جهان‌ بی‌بهره‌ گشته‌ و بعذاب‌ دنیوی‌ و بهلاکت‌ محکوم‌ شدند و ‌از‌ رحمت‌ پروردگار بی‌بهره‌ و رانده‌ شده‌اند.

و ‌آیه‌ ‌از‌ نظر تعلیم‌ و تربیت‌ جامعه‌ بشر سرگذشت‌ ننگین‌ آنان‌ ‌را‌ بیان‌ نموده‌ و محکومیت‌ آنان‌ بطرد ‌از‌ رحمت‌ پروردگار بجامعه‌ بشر اعلام‌ فرموده‌ ناگزیر سبب‌ شقاوت‌ بیشتری‌ و حرمان‌ زیادتری‌ ‌از‌ رحمت‌ ‌در‌ باره‌ آنان‌ خواهد ‌بود‌.

و نیز ‌در‌ ذیل‌ ‌آیه‌ فرمود (أَلا بُعداً لِعادٍ قَوم‌ِ هُودٍ) طرد ‌از‌ رحمت‌ و خلود شقاوت‌ آنان‌ ‌را‌ بجامعه‌ بشر اعلام‌ فرموده‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
9) وَ ثَمُودَ الَّذِین‌َ جابُوا الصَّخرَ بِالوادِ
بیان‌ قوم‌ ثمود ‌است‌ پروردگار رسولی‌ بنام‌ صالح‌ بسوی‌ آنان‌ اعزام‌ فرمود و ‌در‌ حالی‌ متنعم‌ ‌به‌ نعمتها بوده‌ ‌از‌ جمله‌ خانه‌ و منازل‌ وسیع‌ داشته‌ ‌که‌ زندگی‌ ‌در‌ ‌آنها‌ گوارا ‌است‌ ‌با‌ مهارت‌ ‌در‌ کوهها ‌از‌ سنگ‌ خانه‌ها تراشیده‌ سکونت‌ مینمودند.

و ‌در‌ اثر درخواست‌ امر خارق‌ عادتی‌ ‌که‌ صالح‌ پیامبر شتر سرخی‌ ‌از‌ کوه‌ پدید آورد دعوت‌ ‌او‌ ‌را‌ خواهند پذیرفت‌ و ‌پس‌ ‌از‌ اجرای‌ امور و اینکه‌ صالح‌ پیامبر ‌علیه‌ السّلام‌ ‌بر‌ حسب‌ درخواست‌ ‌از‌ پروردگار شتر سرخی‌ ‌با‌ نوزاد ‌آن‌ ‌از‌ کوه‌ پدید آورد بعهد ‌خود‌ وفاء ننموده‌ ‌آن‌ ‌را‌ پی‌ نموده‌ کشتند.

و ‌بر‌ حسب‌ ‌آیه‌ (فَعَقَرُوها فَأَصبَحُوا نادِمِین‌َ فَأَخَذَهُم‌ُ العَذاب‌ُ) نظر ‌به‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ عهد نموده‌ بودند ‌که‌ ایمان‌ آورند و ‌در‌ مقام‌ تمرد و مخالفت‌ برآمدند پروردگار همه‌ آنان‌ ‌را‌ بهلاکت‌ افکند.

[ نظرات / امتیازها ]
10) و فرعون‌ ذی‌ الاوتاد
بیان‌ پاره‌ای‌ ‌از‌ ستمگریهای‌ فرعون‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌با‌ موسی‌ کلیم‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌به‌ مبارزه‌ برخاسته‌ ‌از‌ جمله‌ جنایتهای‌ ‌او‌ ‌آن‌ ‌بود‌ ‌که‌ مجرمان‌ ‌را‌ ‌با‌ میخ‌های‌ آهنین‌ ‌بر‌ دست‌ و پای‌ آنان‌ بدار آویخته‌ ‌با‌ ‌اینکه‌ وضع‌ رقت‌بار سر انجام‌ بقتل‌ میرسانید.در‌ کتاب‌ علل‌ بسندی‌ ‌از‌ ابان‌ احمر روایت‌ نموده‌ ‌گفت‌ سؤال‌ نمودم‌ ‌از‌ امام‌ صادق‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌از‌ مفاد ‌آیه‌ و (فِرعَون‌َ ذِی‌ الأَوتادِ) بچه‌ جهت‌ فرعون‌ ذی‌ الاوتاد نامیده‌ ‌شده‌ ‌است‌.
امام‌ فرمود ‌از‌ نظر اینکه‌ فرعون‌ مجرمی‌ ‌را‌ میخواست‌ عبودیت‌ نماید ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ روی‌ تخته‌ای‌ میخوابانید و میخها ‌بر‌ پاها و دستهای‌ ‌او‌ میکوبید و ‌او‌ ‌را‌ وامیگذاشت‌ ‌تا‌ هنگام‌ ‌که‌ بمیرد بدین‌ جهت‌ پروردگار ‌او‌ ‌را‌ ذی‌ الاوتاد خوانده‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
13) فَصَب‌َّ عَلَیهِم‌ رَبُّک‌َ سَوطَ عَذاب‌ٍ:

مبنی‌ ‌بر‌ اعلام‌ آنستکه‌ پروردگار نیز ‌در‌ اثر مبارزات‌ دامنه‌دار آنان‌ ‌با‌ رسولان‌ بوسیله‌ عقوبتهای‌ دنیوی‌ مورد غضب‌ پروردگار قرار گرفته‌ و عقوبت‌ آنان‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌هر‌ سو فراگرفت‌ ‌که‌ سبب‌ عبرت‌ دانشجویان‌ مکتب‌ قرآن‌ گردید. [ نظرات / امتیازها ]
14) إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَبِالمِرصادِ:

‌از‌ نظر تشریف‌ روی‌ سخن‌ ‌با‌ ‌رسول‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ ‌است‌ ‌که‌ پروردگار پیوسته‌ مراقب‌ اندیشه‌ها و اعمال‌ و کردار ستمگران‌ ‌است‌ چنانچه‌ بعض‌ ‌از‌ امت‌ اسلامی‌ نیز ‌در‌ مقام‌ طغیان‌ ‌بر‌ آیند و ‌در‌ جامعه‌ اسلامی‌ فساد و اختلال‌ نظام‌ پدید آورند ‌بر‌ حسب‌ حکمت‌ آنان‌ ‌را‌ مورد عقوبت‌ ‌در‌ دنیا قرار داده‌ و آتش‌ فتنه‌ و فساد آنان‌ ‌را‌ خاموش‌ خواهد نمود ‌در‌ ‌آیه‌ تشبیه‌ فرموده‌ احاطه‌ و آگهی‌ و شهودی‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌هر‌ یک‌ ‌از‌ افراد بشر بحال‌ کسیکه‌ ‌بر‌ طریقی‌ ‌که‌ رهگذر قافله‌ ‌است‌ بایستد و ‌در‌ انتظار ورود قافله‌ ‌باشد‌ و نتواند کسی‌ ‌از‌ ‌آن‌ طریق‌ عمومی‌ بگذرد جز ‌از‌ ‌آن‌ طریق‌.

‌هم‌ چنانکه‌ ‌از‌ امام‌ صادق‌ ‌علیه‌ السّلام‌ روایت‌ ‌شده‌ فرمود مرصاد قنطره‌ای‌ ‌است‌ ‌بر‌ صراط هرگز فردی‌ ‌از‌ بشر نتواند گذر کند ‌با‌ مظلمه‌ای‌ ‌که‌ بعهده‌ دارد.

و نیز ‌از‌ ‌إبن‌ عباس‌ روایت‌ ‌شده‌ ‌که‌ ‌در‌ امور ‌آیه‌ گفته‌ ‌است‌ ‌بر‌ جسر دوزخ‌ هفت‌ محل‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌هر‌ فردی‌ سؤال‌ میشود ‌از‌ شهادت‌ ‌او‌ بارکان‌ توحید و چنانچه‌ پاسخ‌ ‌گفت‌ ‌از‌ فرایض‌ پنجگانه‌ ‌از‌ ‌او‌ سؤال‌ می‌شود چنانچه‌ پاسخ‌ ‌گفت‌ ‌از‌ وظیفه‌ زکات‌ و وظیفه‌ مالی‌ سؤال‌ می‌شود چنانچه‌ پاسخ‌ ‌گفت‌ ‌از‌ وظیفه‌ صوم‌ و امساک‌ ماه‌ رمضان‌ سؤال‌ می‌شود چنانچه‌ پاسخ‌ ‌گفت‌ ‌از‌ وظیفه‌ حج‌ ‌از‌ ‌او‌ سؤال‌ می‌شود چنانچه‌ پاسخ‌ ‌گفت‌ ‌از‌ وظیفه‌ عمره‌ ‌از‌ ‌او‌ سؤال‌ می‌شود چنانچه‌ پاسخ‌ ‌گفت‌ ‌از‌ وظیفه‌ مظالم‌ عباد ‌از‌ ‌او‌ پرسش‌ می‌شود چنانچه‌ ‌از‌ ‌آن‌ نیز پاسخ‌ ‌گفت‌ و ‌از‌ عهده‌ همه‌ وظایف‌ برآمده‌ ‌بود‌ میتواند بسوی‌ بهشت‌ روانه‌ شود و گر نه‌ بحال‌ انتظار خواهد ‌در‌ آمد.
‌در‌ تفسیر مجمع‌ ‌است‌ ‌در‌ مورد ‌آیه‌ (إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَبِالمِرصادِ) ‌از‌ ‌علی‌ ‌علیه‌ السّلام‌ روایت‌ ‌شده‌ ‌که‌ میفرمود پروردگار قادر ‌است‌ ‌که‌ گناهکاران‌ ‌را‌ مجازات‌ فرماید و ‌هر‌ یک‌ ‌را‌ بجزاء عمل‌ و گناه‌ ‌او‌ برساند. [ نظرات / امتیازها ]
  نيره تقي زاده فايند - تفسیرهدایت
1) وَ الفَجرِ‌-‌ سوگند ‌به‌ سپیده‌دم‌.»

سوگند ‌به‌ لحظه سرکشیدن‌ روشنی‌ ‌از‌ افق‌ ‌در‌ تاریکی‌ شب‌ ‌که‌ همگان‌، ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌به‌ اندازه کافی‌ ‌از‌ خواب‌ و آسایش‌ ‌آن‌ بهره‌مند شده‌اند، انتظار ‌آن‌ ‌را‌ می‌کشند.

سوگند ‌به‌ لحظه آغاز جریان‌ رسالت‌ ‌که‌ زهدان‌ تاریکی‌ دوران‌ جاهلیت‌ ‌را‌ ‌بر‌بالای‌ تپه‌های‌ مکه‌ ‌در‌ غار حراء ‌با‌ رسیدن‌ بانگ‌ زنگدار وحی‌: بخوان‌ ای‌ ‌محمّد‌ ‌به‌ نام‌ پروردگار آفریننده‌ات‌ اقرَأ بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ الَّذِی‌ خَلَق‌َ شکافت‌.

سوگند ‌به‌ لحظه بیرون‌ زدن‌ خون‌ ‌از‌ شاهرگهای‌ سبط شهید پیامبر (ص‌) ‌در‌ کربلا ‌برای‌ برانگیخته‌ شدن‌ انقلاب‌ حق‌ ‌در‌ برابر تاریکی‌ جاهلیت‌ و جریان‌ یافتن‌ پیروی‌ ‌از‌ راه‌ حق‌ بار دیگر.

سوگند ‌به‌ همه لحظه‌های‌ شکفتگی‌ و رهایی‌ ‌در‌ جریان‌ پیشرفت‌ بشر ‌پس‌ ‌از‌ متراکم‌ شدن‌ تاریکیهای‌ ستم‌ و نادانی‌ و سرکوبی‌ و گمراهی‌.

سوگند ‌به‌ فجر عدالت‌ فراگیر ‌با‌ ظهور خورشید تازه‌ کننده رسالت‌ اسلام‌، امام‌ مهدی‌ منتظر (عجل‌ اللّه‌ ‌تعالی‌ فرجه‌، ‌که‌ ‌خدا‌ وعده‌ کرده‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌او‌ دین‌ حق‌ ‌خود‌ ‌را‌ آشکار و ‌بر‌ همه‌ پیروز خواهد کرد، ‌هر‌ چند مشرکان‌ ‌را‌ خوش‌ نیاید).

سوگند ‌به‌ همه ‌اینکه‌ لحظه‌های‌ گرانبها و قاطع‌: ‌که‌ حق‌ پیروز خواهد شد، و ‌اینکه‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌در‌ کمین‌ ستمکاران‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
2) [2] ‌پس‌ ‌از‌ دو شب‌ تلاش‌ پیاپی‌، و کار سخت‌، و تحمل‌ رنج‌ سفر و طواف‌ و سعی‌ کردن‌ ‌در‌ خانه‌ ‌خدا‌، و توقف‌ ‌در‌ عرفه‌ و سپس‌ ‌در‌ مزدلفة، ‌پس‌ ‌از‌ همه ‌اینکه‌ کوششها و رنجها سپیده‌دم‌ عید مبارک‌ فرا می‌رسد، ‌تا‌ سرهای‌ حاجیان‌ ‌با‌ انگشتانی‌ ‌از‌ نور رحمت‌ و برکات‌ ‌آن‌ مسح‌ و جایزه بزرگ‌ ‌ایشان‌ داده‌ شود.

‌با‌ ‌آن‌ ‌که‌ شبهای‌ دهگانه‌ مقدم‌ ‌بر‌ فجر ‌است‌، هدف‌ ‌از‌ ‌آنها‌ همین‌ فجر ‌است‌، و ‌به‌ همین‌ سبب‌ ‌در‌ ‌آیه‌ فجر ‌بر‌ ‌آنها‌ پیشی‌ یافته‌ ‌است‌، ‌تا‌ بدانی‌ ‌که‌ پایان‌ سختی‌ آسانی‌ ‌است‌، و ‌اینکه‌ ‌که‌ شبهای‌ جهاد و صبر و پایداری‌ ‌بر‌ ستم‌ ستمگران‌ ‌به‌ فجر پیروزی‌ آشکار و بزرگ‌ ‌به‌ فرمان‌ ‌خدا‌ پایان‌ می‌پذیرد، ‌به‌ همان‌ گونه‌ ‌که‌ پایان‌ شبهای‌ حج‌ فجر عید ‌است‌.

«وَ لَیال‌ٍ عَشرٍ‌-‌ و سوگند ‌به‌ شبهای‌ دهگانه‌.»

گفته‌اند ‌که‌ لیال‌ ‌از‌ ‌آن‌ جهت‌ بدون‌ مقدم‌ بودن‌ الف‌ و لام‌ ‌بر‌ ‌آن‌ آمده‌ ‌است‌ ‌تا‌ دلیل‌ ‌بر‌ بزرگی‌ ‌آنها‌ بوده‌ ‌باشد‌، آری‌ چنین‌ ‌است‌، و شب‌ تلاش‌ و رنج‌ دراز ‌است‌ ‌به‌ همان‌ گونه‌ ‌که‌ شب‌ چشم‌ ‌به‌ راه‌ بودن‌ و انتظار نیز دراز ‌است‌، و شبهای‌ مؤمنان‌همیشه‌ ‌با‌ تلاش‌ و کوشش‌ فراوان‌ و نگرانی‌ و انتظار آمیخته‌ ‌است‌ و ‌به‌ همین‌ جهت‌ دراز می‌نماید.

و بعضی‌ گفته‌اند: ‌اینکه‌ شبها اشاره‌ ‌به‌ ده‌ شب‌ آخر ماه‌ رمضان‌ ‌است‌ ‌که‌ شبهایی‌ ‌با‌ عظمت‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
3) [3] سوگند ‌به‌ جفت‌ و طاق‌، ‌به‌ روز عید قربان‌ و روز عرفه پیش‌ ‌از‌ ‌آن‌، و ‌به‌ عبادتهایی‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آنها‌ صورت‌ می‌گیرد: عبادتهای‌ جفت‌ همچون‌ نمازهای‌ دو رکعتی‌ و چهار رکعتی‌، و عبادتهای‌ فرد همچون‌ نماز مغرب‌.

سوگند ‌به‌ ‌هر‌ جفت‌، و ‌به‌ ‌هر‌ چیز تک‌ و تنها، ‌پس‌ خیالت‌ ‌به‌ ‌هر‌ جا ‌که‌ رو کند جز طاق‌ ‌ یا ‌ جفت‌ نمی‌بیند، ‌به‌ همه اینها سوگند ‌که‌ خدایت‌ ‌در‌ کمین‌ ‌است‌.

«وَ الشَّفع‌ِ وَ الوَترِ‌-‌ و سوگند ‌به‌ جفت‌ و طاق‌.» [ نظرات / امتیازها ]
4) [4] آیا توفیق‌ رفتن‌ ‌به‌ حج‌ ‌را‌ یافته‌ای‌، ‌ یا ‌ ‌به‌ یاد «إفاضه‌» افتاده‌ای‌ ‌که‌ سیل‌ حاجیان‌ ‌از‌ عرفات‌، ‌پس‌ ‌از‌ عبور ‌از‌ دره‌ها و گذشتن‌ ‌بر‌ کتفهای‌ تپه‌ها، تکبیر و تهلیل‌ گویان‌، ‌به‌ سوی‌ مزدلفة روانه‌ می‌شوند، ‌در‌ حالی‌ ‌که‌ ‌از‌ همه نشانه‌ها و علامتهای‌ مشخص‌ ‌خود‌ جدا شده‌اند: سرهای‌ برهنه‌، پوشیده‌ ‌در‌ لباس‌ ساده احرام‌، ‌که‌ ‌در‌ برابر ‌خود‌ هدف‌ یگانه‌ای‌ دارند و می‌خواهند ‌به‌ ‌آن‌ برسند ‌که‌ همانا رضای‌ پروردگارشان‌ ‌است‌!

‌به‌ حق‌ باید ‌گفت‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ گذرگاه‌ یکتاپرستی‌ و یگانگی‌ و پرهیزگاری‌ و رحمت‌ ‌است‌ ... ‌اگر‌ ‌در‌ ‌آن‌ ساعتها قادر ‌بر‌ ‌آن‌ باشی‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ مؤثرات‌ ‌اینکه‌ سیر شبانه‌ تهی‌ سازی‌ و ‌به‌ ‌آن‌ ‌از‌ بیرون‌ نگاه‌ کنی‌، چیزی‌ عجیب‌ ‌را‌ مشاهده‌ خواهی‌ کرد: چنان‌ خواهی‌ دید ‌که‌ گویی‌ زمین‌ و آسمان‌ ‌در‌ سیرند، و ‌اینکه‌ ‌که‌ ‌خود‌ شب‌ نیز ‌با‌ تو ‌در‌ گردش‌ و سیر و راهپیمایی‌ همراه‌ ‌است‌.

«وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَسرِ‌-‌ و سوگند ‌به‌ شب‌ ‌در‌ ‌آن‌ هنگام‌ ‌که‌ سیر می‌کند.»

سوگند ‌به‌ ‌آن‌ شب‌ فراموش‌ ناشدنی‌: ‌که‌ راه‌ حق‌ پیروز می‌شود، زیرا ‌که‌ ‌خدا‌ ‌در‌ کمین‌ طاغیان‌ و طاغوتان‌ ‌است‌.گویند: لیل‌ نائم‌ شبی‌ خفته‌، و نهار صائم‌ روزی‌ روزه‌دار.

نگفتند ‌که‌ چرا‌-‌ ‌در‌ پاره‌ای‌ ‌از‌ اوقات‌‌-‌ حادثه‌ ‌را‌ ‌به‌ زمان‌ نسبت‌ می‌دهیم‌!

و گمان‌ ‌من‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ کیفیت‌ هنگامی‌ صورت‌ می‌گیرد ‌که‌ امر حادث‌ ‌شده‌ همه زمان‌ ‌را‌ فرا گیرد، ‌پس‌ شب‌ خفته‌ عبارت‌ ‌از‌ شبی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ هیچ‌ بیداری‌ دیده‌ نشود، و همچنین‌ روز روزه‌دار ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ جز روزه‌داران‌ نبینیم‌، چنان‌ ‌که‌ خدای‌ ‌تعالی‌ گفته‌ ‌است‌: «ایام‌ نحسات‌» ‌یعنی‌ روزهایی‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آنها‌ چیزی‌ جز نحوست‌ دیده‌ نمی‌شود.

‌به‌ همین‌ گونه‌ هنگامی‌ ‌که‌ امر حادث‌ ‌شده‌ همه مکان‌ ‌را‌ فرا گیرد، ‌به‌ آنان‌ نامیده‌ می‌شود، چنان‌ ‌که‌ ‌خدا‌ گفته‌ ‌است‌: «وَ سئَل‌ِ القَریَةَ‌-‌ و ‌از‌ دهکده‌ بپرس‌» ‌یعنی‌ ‌از‌ همه مردم‌ ‌آن‌.

بنا ‌بر‌ ‌اینکه‌ شب‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ جا ‌در‌ سیر بوده‌ ‌است‌، بدان‌ سبب‌ ‌که‌ سیر کردن‌ ‌آن‌ ‌را‌ فرا گرفته‌ بوده‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
5) [5] آیا ‌اینکه‌ همه‌، ‌برای‌ کسی‌ ‌که‌ عقل‌ داشته‌ ‌باشد‌، کافی‌ ‌برای‌ سوگند خوردن‌ نیست‌!

«هَل‌ فِی‌ ذلِک‌َ قَسَم‌ٌ لِذِی‌ حِجرٍ‌-‌ آیا ‌برای‌ شخص‌ صاحب‌ حجر سوگند نیست‌!» گفته‌اند ‌که‌ معنی‌ «حجر» عقل‌ و خرد ‌است‌ و ‌به‌ ‌اینکه‌ شعر تمسک‌ جسته‌اند:

و کیف‌ یرجّی‌ ‌ان‌ تتوب‌ و انّما یرجّی‌ ‌من‌ الفتیان‌ ‌من‌ ‌کان‌ ذا حجر

چگونه‌ امید توبه‌ کردن‌ تو ‌باشد‌ ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌، چنین‌ امیدی‌ ‌از‌ جوانانی‌ می‌رود ‌که‌ عقل‌ داشته‌ باشند.

گفته‌اند ‌که‌ اصل‌ معنی‌ کلمه‌ «منع‌ و بازداشتن‌» ‌است‌، چه‌ عقل‌ آدمی‌ ‌را‌ ‌از‌ افتادن‌ ‌به‌ چاه‌ گمراهی‌ باز می‌دارد.

‌به‌ نظر ‌من‌ حجر کمترین‌ مقدار عقل‌ ‌است‌ و، بنا ‌بر‌ ‌اینکه‌ معنی‌ چنین‌ می‌شود:

آیا ‌اینکه‌ سوگند ‌برای‌ کسی‌ ‌که‌ اندک‌ عقلی‌ داشته‌ ‌باشد‌ کافی‌ نیست‌! و اللّه‌ اعلم‌. [ نظرات / امتیازها ]
6) [6] ‌اگر‌ تو ‌از‌ کسانی‌ باشی‌ ‌که‌ ‌به‌ سوگند اکتفاء، و حقایق‌ ‌را‌، ‌پس‌ ‌از‌ توجّه‌ کردن‌، ‌به‌ عقل‌ ‌خود‌ کشف‌ می‌کنند، ‌پس‌ ‌اینکه‌ اندازه‌ قسم‌ کافی‌ ‌است‌.

چیزی‌ ‌که‌ هست‌ بعضی‌ دیگر ‌برای‌ فهم‌ حقایق‌ ‌به‌ گواههای‌ بیشتری‌ نیاز دارند، و مخصوصا ‌به‌ عبرتهای‌ تاریخی‌ ‌که‌ ضمیر ‌را‌ تکان‌ می‌دهد، و ‌حتی‌ صاحبان‌ عقل‌ نیز چون‌ متوجه‌ ‌اینکه‌ عبرتها شوند، یقین‌ بیشتر پیدا می‌کنند. و بنا ‌بر‌ ‌اینکه‌ قرآن‌ مقداری‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ عبرتها ‌را‌ ‌به‌ اجمال‌ می‌آورد ‌که‌ ‌در‌ جاهای‌ دیگر ‌به‌ تفصیل‌ ‌از‌ ‌آنها‌ سخن‌ گفته‌ ‌است‌، ‌از‌ جمله‌:

«أَ لَم‌ تَرَ کَیف‌َ فَعَل‌َ رَبُّک‌َ بِعادٍ‌-‌ آیا ندیدی‌ ‌که‌ پروردگارت‌ ‌با‌ قوم‌ عاد چه‌ کرد!» اینها حقایق‌ مشهودی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌با‌ چشم‌ ‌غیر‌ مسلح‌ دیده‌ می‌شود، و ‌هر‌ جا ‌که‌ حقیقت‌ آشکار بوده‌ ‌باشد‌ تعبیر «أَ لَم‌ تَرَ‌-‌ آیا ندیدی‌» ‌به‌ کار می‌رود. [ نظرات / امتیازها ]
7) [7] عاد کیان‌اند! آنان‌ عاد نخستین‌ ‌از‌ قبیلة إرم‌ ‌یعنی‌ ‌آن‌ کسانند ‌که‌ ‌در‌ شهر ارم‌ ساکن‌ بودند و ‌در‌ ‌آن‌ کاخهای‌ افراشته‌ بنا نهادند.

«إِرَم‌َ ذات‌ِ العِمادِ‌-‌ ارم‌ صاحب‌ ستون‌.»

بعضی‌ گفته‌اند: ارم‌ جد عاد ‌است‌، و بعضی‌ دیگر ‌اینکه‌ ‌که‌: نسب‌ قبیله ثمود نیز ‌به‌ ‌او‌ باز می‌گردد. و سومی‌ گفته‌ ‌است‌: معنی‌ «ارم‌» کهنه‌ و قدیمی‌ و اصل‌ ‌آن‌ ‌از‌ «رمیم‌» ‌است‌ بدان‌ جهت‌ ‌که‌ دو عاد بوده‌ ‌است‌: یکی‌ عاد قدیمی‌ ‌که‌ پروردگار ‌ما درباره ‌آن‌ گفته‌ ‌است‌: وَ أَنَّه‌ُ أَهلَک‌َ عاداً الأُولی‌،«2» و دیگری‌ گفته‌ ‌است‌: کلمه‌ نام‌ اشخاص‌ نیست‌ بلکه‌ نام‌ منطقه‌ای‌ ‌است‌ ‌که‌ قبیله عاد ‌در‌ ‌آن‌ ساکن‌ بودند، و منافاتی‌ ندارد ‌که‌ نام‌ مشترک‌ میان‌ قبیله‌ و سرزمین‌ ‌ایشان‌ ‌باشد‌، چه‌ عادت‌ ‌بر‌ نامیدن‌ سرزمین‌ ‌به‌ نام‌ اهل‌ ‌آن‌ رایج‌ بوده‌ ‌است‌. ‌پس‌ کلمه‌ ‌خود‌ صفت‌ ارم‌ ‌یعنی‌ شهری‌ می‌شود ‌که‌ عاد ‌در‌ ‌آن‌ سکونت‌ داشته‌اند، و کلمه «عماد» ‌به‌ معنی‌ بناهای‌ بلند قرار گرفته‌ ‌بر‌ روی‌ ستونها ‌است‌، و ‌به‌ همین‌ سبب‌ اعراب‌ می‌گویند: فلانی‌طویل‌ العماد ‌است‌، و ‌آن‌ وقتی‌ ‌است‌ ‌که‌ خانه ‌او‌ ‌در‌ میان‌ خانه‌های‌ دیگر ‌با‌ بلندتر بودن‌ نشانه‌ای‌ ‌برای‌ دیدار کننده‌ ‌به‌ شمار می‌رود. [ نظرات / امتیازها ]
8) [8] ‌آن‌ قبیله سخت‌ کوشی‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ پیرامون‌ ‌آن‌ افسانه‌هایی‌ پیدا ‌شده‌، و ‌آن‌ شهر صاحب‌ خانه‌های‌ مرتفع‌ ‌را‌ ‌که‌ شبیهی‌ ‌در‌ جهان‌ ‌آن‌ روز نداشته‌، ... آیا می‌دانی‌ ‌که‌ چگونه‌ خانه‌هاشان‌ ‌بر‌ سرشان‌ فرو ریخت‌!

«الَّتِی‌ لَم‌ یُخلَق‌ مِثلُها فِی‌ البِلادِ‌-‌ ‌که‌ همانند ‌آن‌ ‌در‌ شهرها ساخته‌ نشده‌ ‌است‌.»

آدمیان‌ شهرها ‌را‌ ‌برای‌ محافظت‌ ‌از‌ ‌خود‌ ‌در‌ برابر حوادث‌ ناگوار، همچون‌ هجوم‌ دشمنان‌ ‌ یا ‌ سرازیر شدن‌ سیلها ‌ یا ‌ زلزله‌ها ‌ یا ‌ چیزهایی‌ شبیه‌ ‌به‌ اینها چنان‌ می‌سازند ‌که‌ ‌از‌ شرّ ‌آنها‌ ‌در‌ امان‌ بمانند، و ‌اینکه‌ همه‌ ‌برای‌ فرار ‌از‌ مرگ‌ و ‌از‌ عاقبت‌ اعمال‌ ‌است‌، ولی‌ ‌اینکه‌ همه‌ ‌تا‌ زمانی‌ سودمند ‌است‌ ‌که‌ اجل‌ و قدر نرسیده‌ ‌باشد‌، و چون‌ قدر برسد دیگر ‌به‌ کجا می‌تواند گریخت‌!

شهر و بالخاصه‌ ‌در‌ ‌آن‌ صورت‌ ‌که‌ همتراز ‌با‌ شهرهای‌ بزرگ‌ عاد بوده‌ ‌باشد‌، نشانه آشکاری‌ ‌برای‌ تمدن‌ بشری‌ ‌است‌، و ‌حتی‌ کلمه تمدن‌ ‌از‌ لفظ مدینه‌ ‌یعنی‌ شهر گرفته‌ ‌شده‌، بدان‌ جهت‌ ‌که‌ نشانه همکاری‌ سازنده میان‌ مجموعه‌های‌ بزرگی‌ ‌از‌ انسانها و حکومت‌ گونه پیشرفته‌ای‌ ‌از‌ قوانین‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ ‌است‌، ‌به‌ همان‌ گونه‌ ‌که‌ نتیجه‌ای‌ ‌از‌ روی‌ ‌هم‌ انباشته‌ شدن‌ تجربه‌ها و تلاشهای‌ بزرگی‌ ‌است‌ ‌که‌ مردم‌ ‌آن‌ تمدن‌ نسل‌ ‌پس‌ ‌از‌ نسل‌ ‌به‌ ‌آن‌ دست‌ یافته‌اند، ولی‌ ‌اگر‌ مترفان‌ و خواستاران‌ تنعم‌ ‌بر‌ ‌آن‌ مسلط شوند، ‌در‌ معرض‌ ویرانی‌ قرار می‌گیرد، و ‌در‌ مسیری‌ معکوس‌ مسیر خیر و فضیلت‌ ‌به‌ راه‌ می‌افتد، و ‌آن‌ ‌را‌ وسیله آسیب‌ رساندن‌ ‌به‌ دیگران‌ قرار می‌دهند، ‌به‌ همان‌ گونه‌ ‌که‌ عادیان‌ چنین‌ کردند و خداوند متعال‌ ‌به‌ بدترین‌ وجه‌ آنان‌ ‌را‌ نابود کرد، احقافی‌ ‌که‌ محل‌ زندگی‌ آنان‌ ‌در‌ میان‌ یمن‌ و حضرموت‌ ‌بود‌، اکنون‌ کجا ‌است‌، و گورهای‌ آنان‌ و آثارشان‌ کجا ‌است‌!

[ نظرات / امتیازها ]
9) [9] ‌به‌ همین‌ گونه‌ قوم‌ ثمود ‌که‌ ساکنان‌ شمال‌ جزیرة العرب‌ ‌در‌ فاصله میان‌ مدینه‌ و شام‌ بودند، ‌برای‌ ‌خود‌ کاخهایی‌ ‌از‌ راه‌ بریدن‌ سنگهای‌ کوه‌ها و ‌بر‌ ‌هم‌ سوارکردن‌ ‌آنها‌ و حفر کردن‌ پناهگاهها و مخازنی‌ ‌در‌ همان‌ کوه‌ها بنا کردند ... و سرنوشت‌ آنان‌ نیز دمار و نابودی‌ ‌بود‌.

«وَ ثَمُودَ الَّذِین‌َ جابُوا الصَّخرَ بِالوادِ‌-‌ و ثمودیان‌ ‌که‌ سنگها ‌را‌ ‌در‌ دره‌های‌ میان‌ کوه‌ها بریدند.» [ نظرات / امتیازها ]
10) [10] و عاد و ثمود و قصه ‌بر‌ افتادن‌ ‌ایشان‌ ‌در‌ نزد اعراب‌ جزیرة العرب‌ معروف‌ ‌است‌، بدان‌ سبب‌ ‌که‌ ‌در‌ دو طرف‌ جنوب‌ و شمال‌ ‌آن‌ منزل‌ داشتند، اما آل‌ فرعون‌ ‌از‌ شهرت‌ جهانی‌ برخوردار بودند و اعراب‌ داستان‌ ‌ایشان‌ ‌را‌ ‌از‌ اهل‌ کتابی‌ ‌که‌ ‌با‌ آنان‌ پیوستگی‌ داشتند شنیده‌ بودند، و قرآن‌ ‌به‌ تفصیل‌ ‌از‌ آنان‌ ‌در‌ جاهای‌ دیگر فراوان‌ یاد کرده‌ ‌است‌، و ‌در‌ ‌اینکه‌ جا ‌به‌ اجمال‌ چنین‌ آمده‌ ‌است‌:

«وَ فِرعَون‌َ ذِی‌ الأَوتادِ‌-‌ و فرعون‌ صاحب‌ میخها.»

گفته‌اند میخهای‌ (اوتاد) و ارکان‌ سلطنت‌ وی‌ ‌از‌ سپاهیان‌ و اموال‌ و روشهای‌ تسلط ‌بر‌ دیگران‌ بوده‌ ‌است‌، و ‌به‌ قول‌ بعضی‌ دیگر: فرعون‌ مردمان‌ ‌را‌ ‌با‌ کشیدن‌ و بستن‌ ‌به‌ چهار میخ‌ ‌تا‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ جان‌ بدهند آزار می‌داده‌ ‌است‌، و ‌به‌ همین‌ گونه‌ همسرش‌ آسیه‌ و آرایشگر دخترش‌ ‌را‌ ‌به‌ قتل‌ رسانید، و ‌به‌ همین‌ جهت‌ ذی‌ الاوتاد خوانده‌ ‌شده‌ ‌است‌، و ‌به‌ گفته دیگری‌ ساختن‌ اهرام‌ مصر ‌که‌ شبیه‌ میخ‌ ‌است‌ سبب‌ ‌اینکه‌ نامگذاری‌ ‌شده‌ ‌است‌ ... و ‌به‌ ‌هر‌ صورت‌، فرعون‌ چنان‌ می‌پنداشته‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ میخها ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ سرنوشت‌ حتمی‌ ‌که‌ ‌در‌ پیش‌ دارد نجات‌ خواهد داد. [ نظرات / امتیازها ]
11) [11] ظاهرا مقصود ‌در‌ ‌اینکه‌ جا ‌از‌ فرعون‌ آل‌ فرعون‌ ‌است‌، ‌ یا ‌ ‌او‌ و کسانی‌ ‌است‌ ‌که‌ تأیید ‌او‌ می‌کردند و ‌از‌ همین‌ روی‌ پروردگار ‌ما درباره آنان‌ چنین‌ گفته‌ ‌است‌:

«الَّذِین‌َ طَغَوا فِی‌ البِلادِ‌-‌ کسانی‌ ‌که‌ ‌در‌ شهرها ‌به‌ طغیان‌ و گردنکشی‌ پرداختند.»

و ‌از‌ ‌آن‌ جهت‌ چنین‌ ‌است‌ ‌که‌ آدمی‌ قدرت‌ محدودی‌ ‌برای‌ تحمل‌ فشارهای‌ تملک‌ ‌را‌ دارد: گروهی‌ ‌با‌ مال‌ و نعمتی‌ اندک‌ سر ‌به‌ طغیان‌ ‌بر‌ می‌دارند، و بعضی‌ چنان‌اند ‌که‌ ‌اگر‌ همه دنیا ‌را‌ مالک‌ باشند، می‌توانند ‌به‌ فرزانگی‌ و پیروی‌ ‌از‌ عقل‌رفتار کنند، و آدمی‌ هنگامی‌ ‌به‌ تراز رسیدن‌ ‌به‌ نعمت‌ و اسیر ‌آن‌ نشدن‌ و ‌به‌ بادهای‌ ‌آن‌ تزلزل‌ پیدا نکردن‌ می‌رسد ‌که‌ ‌به‌ ‌خدا‌ و ‌به‌ روز دیگر مؤمن‌ ‌باشد‌. و آل‌ فرعون‌ ‌از‌ کسانی‌ بودند ‌که‌ نعمت‌ ‌ایشان‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌خود‌ بی‌ ‌خود‌ کرد، و چون‌ دیدند ‌که‌ رود نیل‌ ‌با‌ همه خیرات‌ ‌آن‌ ‌در‌ سرزمین‌ ‌ایشان‌ جریان‌ دارد، و اقوام‌ ناتوان‌ پیرامون‌ سر انقیاد ‌در‌ پیش‌ ‌ایشان‌ فرود آورده‌اند، و ‌از‌ پاره‌ای‌ دانشهای‌ تازه‌ ‌در‌ ساختمان‌ و کشاورزی‌ و مومیایی‌ کردن‌ مردگان‌ آگاهی‌ دارند، ‌به‌ گردنکشی‌ ‌در‌ زمین‌ و طغیان‌ پرداختند. [ نظرات / امتیازها ]
12) [12] و بدین‌ گونه‌ ‌بر‌ مرکب‌ سرکشی‌ سوار شدند، و مخالفان‌ ‌با‌ ‌خود‌ ‌را‌ خاموش‌ کردند، و ‌به‌ منطق‌ نیرومندی‌ مسلح‌ شدند، و راه‌ حقه‌بازی‌ و گمراه‌ کردن‌ مردمان‌ ‌را‌ ‌در‌ پیش‌ گرفتند، و دستگاه‌ سلطنت‌ ‌به‌ صورت‌ مرکزی‌ ‌برای‌ ‌هر‌ فاسد مفسد و منافق‌ متملق‌ و زبان‌باز و دروغگو و خودپسند ‌در‌ آمد و ‌از‌ مردمان‌ بریده‌ شد، و رحلت‌ نهایی‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ هنگام‌ آغاز کردند ‌که‌ قدرت‌ دستگاه‌ حاکم‌ ‌به‌ جای‌ صلاح‌ فساد و ‌به‌ جای‌ عدالت‌ ستمگری‌ ‌را‌ ‌در‌ میان‌ مردم‌ رواج‌ می‌داد.

«فَأَکثَرُوا فِیهَا الفَسادَ‌-‌ ‌پس‌ ‌به‌ زیاد کردن‌ فساد ‌در‌ ‌آن‌ پرداختند.» [ نظرات / امتیازها ]
13) [13] ‌تا‌ چون‌ پیمانه فساد لبریز شد، و بیم‌ دهنده‌ای‌ ‌به‌ رسالت‌ نزد ‌ایشان‌ آمد، آهنگ‌ کشتن‌ ‌او‌ کردند، و ‌در‌ ‌اینکه‌ هنگام‌ عذاب‌ سخت‌ برایشان‌ فرود آمد:

«فَصَب‌َّ عَلَیهِم‌ رَبُّک‌َ سَوطَ عَذاب‌ٍ‌-‌ ‌پس‌ فرو ریخت‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ تازیانه عذاب‌.»

عذاب‌ ‌به‌ گونه‌ای‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ فرو ریخت‌ ‌که‌ سیل‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ می‌توانست‌ فرو ریزد، ‌که‌ سیل‌ ‌از‌ بلندی‌ فرو می‌ریزد و گریزگاهی‌ نباشد، و اثر ‌آن‌ همچون‌ اثر سوزش‌ حاصل‌ ‌از‌ خوردن‌ تازیانه‌ای‌ ‌بود‌ ‌که‌ گوشت‌ و خون‌ آنان‌ ‌را‌ درهم‌ می‌آمیخت‌.

گفتند: اعراب‌ عذاب‌ شدید ‌را‌ تازیانه‌ می‌نامیدند، و نیز گفته‌اند: اصل‌ معنی‌ «سوط» آمیختن‌ چیزی‌ ‌با‌ چیز دیگر ‌است‌، و چون‌ عذاب‌ سخت‌ گوشت‌ و خون‌ ‌را‌ درهم‌ می‌آمیزد، ‌به‌ نام‌ سوط خوانده‌ ‌شده‌ ‌است‌.

سید قطب‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ گفته‌ ‌است‌: ‌اینکه‌ تعبیری‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ گزش‌ عذاب‌ آگاهی‌ می‌دهد و ‌با‌ شنیدن‌ لفظ سوط ‌به‌ خاطر می‌آید، و ‌به‌ فرو ریختن‌ و غرقه‌ کردن‌‌آن‌ ‌با‌ شنیدن‌ لفظ «صب‌ّ» توجه‌ می‌شود ‌که‌ درد گزنده‌ و فراگیری‌ طغیانگر سیل‌ ‌را‌ ‌بر‌ گردنکشانی‌ نشان‌ می‌دهد ‌که‌ ‌در‌ شهرها ‌به‌ طغیان‌ پرداخته‌ بودند.«3»

بدین‌ گونه‌ پایان‌ کار عاد و ثمود و آل‌ فرعون‌ یکی‌ شد، بدان‌ سبب‌ ‌که‌ کارهای‌ ‌ایشان‌، ‌با‌ وجود متفاوت‌ بودن‌ سرزمینها و زمانها و دیگر تفاصیل‌ زندگی‌ و جرایمی‌ ‌که‌ مرتکب‌ می‌شدند، ‌با‌ یکدیگر شباهت‌ داشت‌. [ نظرات / امتیازها ]
14) [14] سوگند ‌به‌ روزهای‌ آغاز سیر بزرگ‌، ‌به‌ سپیده‌ دم‌ عید و شبهای‌ احرام‌ و روز عید و روز عرفه‌ و شب‌ افاضه‌ و ‌به‌ هدایت‌ ‌آن‌ عبرتهای‌ تاریخی‌: ‌که‌ ‌خدا‌ ‌برای‌ گردنکشان‌ و تبهکاران‌ ‌در‌ کمین‌ ‌است‌.

«إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَبِالمِرصادِ‌-‌ ‌که‌ پروردگارت‌ ‌در‌ کمین‌ ‌است‌.»

سپاه‌ معادی‌ ‌در‌ میان‌ دره‌ها ‌با‌ غرور تمام‌ ‌به‌ پیش‌ می‌رود، و نیروهای‌ دفاعی‌ ‌در‌ پشت‌ صخره‌های‌ دامنه‌ و بالای‌ نقاط مرتفع‌ کوه‌ سنگر گرفته‌اند، و ناگهان‌ ‌در‌ یک‌ چشم‌ ‌به‌ ‌هم‌ زدن‌ واقعه‌ واقع‌ می‌شود، و غرور سپاه‌ فرو می‌ریزد و ‌آن‌ متلاشی‌ می‌شود.

‌به‌ همین‌ گونه‌ ‌است‌ عاقبت‌ کار دشمنان‌ ‌خدا‌ ‌که‌ ‌در‌ ساعت‌ غرور و غفلت‌ ‌خود‌ گرفتار می‌شوند، بدان‌ سبب‌ ‌که‌ پروردگار ‌در‌ کمین‌ ‌است‌ و آنان‌ ‌از‌ ‌او‌ غافل‌ و ‌از‌ سطوتهای‌ ‌او‌ ‌به‌ خیال‌ ‌خود‌ ‌در‌ امان‌.

چنان‌ ‌که‌ ‌به‌ نظر می‌رسد، ‌اینکه‌ اوج‌ سوره‌ و محور آیات‌ و خلاصه درسهای‌ ‌آن‌ ‌است‌، ‌پس‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ حقیقت‌ ‌را‌ بفهمد و ‌از‌ سطوت‌ ‌خدا‌ بترسد، و ‌از‌ مکر ‌او‌ ایمن‌ نشود، و ‌از‌ گرفته‌ شدن‌ ‌در‌ ساعتهای‌ غفلت‌ بپرهیزد، ‌هر‌ گاه‌ ‌که‌ ‌در‌ اندیشه گناهی‌ ‌ یا ‌ ستم‌ کردن‌ ‌بر‌ کسی‌ افتد ‌با‌ ‌خود‌ بگوید: مگر ‌خدا‌ مراقب‌ و ‌در‌ کمین‌ ‌من‌ نیست‌! و چون‌ ‌در‌ اندیشه ستم‌ کردن‌ ‌بر‌ کسی‌ افتد ‌به‌ یاد ‌آن‌ قهار بزرگی‌ افتد ‌که‌ سخت‌ ستمگران‌ ‌را‌ گرفتار می‌کند، و ‌اگر‌ ‌به‌ ظلم‌ ادامه‌ دهد و عذاب‌ ‌به‌ ‌او‌ نرسد، ‌اینکه‌ ‌را‌ ‌به‌ یاد آورد ‌که‌ دیر شدن‌ وصول‌ عذاب‌ نیز ‌خود‌ کیدی‌ متین‌ ‌است‌ ‌تا‌ ‌به‌ سختی‌ گرفتارشود.

‌در‌ دعای‌ مأثور ‌از‌ امام‌ سجّاد‌-‌ ‌علیه‌ ‌السلام‌‌-‌ آمده‌ ‌است‌: «اللهم‌ صل‌ ‌علی‌ ‌محمّد‌ و آل‌ ‌محمّد‌ و ‌لا‌ أظلمن‌ّ و أنت‌ مطیق‌ للدفع‌ عنی‌، و ‌لا‌ أظلمن‌ّ و أنت‌ قادر ‌علی‌ القبض‌ منی‌ درود ‌بر‌ ‌محمّد‌ و آل‌ ‌محمّد‌، و ‌به‌ ‌من‌ ستم‌ نخواهد رسید ‌در‌ حالی‌ ‌که‌ تو قدرت‌ دفع‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌من‌ داری‌، و ‌من‌ ستم‌ نخواهم‌ کرد ‌در‌ حالی‌ ‌که‌ تو می‌توانی‌ مرا ‌به‌ ‌آن‌ بگیری‌».«4»

و شاعر گفته‌ ‌است‌:

تنام‌ عیناک‌ و المظلوم‌ منتبه‌ یدعو علیک‌ و عین‌ اللّه‌ ‌لم‌ تنم‌

چشمان‌ تو ‌به‌ خواب‌ می‌رود و ستمدیده‌ بیدار ‌است‌، ‌به‌ تو نفرین‌ می‌کند و چشم‌ ‌خدا‌ هرگز ‌به‌ خواب‌ نمی‌رود.

و اما ستمدیده‌ و مستضعف‌ و انقلابی‌ مقهور ‌شده‌، همگی‌ ‌از‌ ‌آن‌ روی‌ ‌که‌ می‌دانند ‌که‌ ‌خدا‌ ‌در‌ کمین‌ ستمگران‌ ‌است‌، امید و استقامت‌ و چالش‌ بیشتر پیدا می‌کنند، و ‌به‌ همین‌ سبب‌ ‌از‌ لحاظ نفسی‌ شکست‌ نمی‌خورند و تسلیم‌ نمی‌شوند. [ نظرات / امتیازها ]
  سمانه عباس نژاد - تفسیر المیزان
1) مظامین سوره مبارکه فجر
در این سوره تعلق به دنیا بدان جهت که طغیان و کفران به دنبال دارد، مذمت شده ، و اهل دنیا را به شدیدترین عذاب دنیا و آخرت تهدید نموده ، روشن مى سازد که انسان به خاطر کوتاه فکریش خیال مى کند اگر خدا به او نعمتى داده به خاطر آن است که نزد خدا کرامت و احترامى دارد، و آنکه مبتلا به فقر و فقدان است ، به خاطر این است که در درگاه خدا خوار و بى مقدار است ، ولى به خاطر پندار غلطش هر فساد و طغیانى را مرتکب مى شود، و آن پندار غلط را روپوش و رفوى خطاهاى خود مى کند، و دومى هم به خاطر آن پندار غلطش کفر مى گوید (و به هر ذلتى تن مى دهد ) و حال آنکه امر بر او مشتبه شده ، بلکه اگر قدرت و ثروت دارد و اگر مبتلا به فقر و تنگى معاش است ، همه به منظور امتحان الهى است ، تا روشن کند چه چیز از دنیایش براى آخرتش از پیش مى فرستد.
پس قضیه به آن صورت که انسان توهم مى کند و به زبان هم جارى مى سازد نیست ، بلکه به صورتى است که به زودى در قیامت که حساب و جزا به پا مى شود، روشن مى سازد که آنچه به او رسید چه فقر و ناتوانى و چه ثروت و قدرت همه امتحان بود، که او مى توانست از دنیایش براى آخرتش گرفته ، از پیش بفرستد، ولى نفرستاد، و عذاب آخرت را بر ثوابش ترجیح داد، پس از میان همه مردم دنیا کسى به سعادت زندگى آخرت نمى رسد، مگر نفس مطمئنه و کسى که دلش به پروردگارش گرم است و تسلیم امر او است ، و در نتیجه بادهاى کننده گرفتاریها، او را از جاى نمى کند،
و در او تغییر حالت پدید نمى آورد، و اگر ثروتمند شد طغیان نمى کند و اگر فقیر شد کفران نمى ورزد، و سوره مورد بحث به شهادت سیاق آیاتش در مکه نازل شده . [ نظرات / امتیازها ]
3) و در تفسیر قمى درباره (لیال عشر) آمده که دهه ذى الحجه است ، و درباره (و الشفع و الوتر) آمده که دو رکعت شفع و یک رکعت وتر در نماز شب است ، و در حدیثى آمده که شفع ، حسن و حسین ، و وتر امیر المؤ منین است [ نظرات / امتیازها ]
7) کلمه (عماد) که جمعش عمد مى آید به معناى پایه اى است که ساختمان بدان تکیه دارد.
مراد از (ارم ذات العماد)
و ظاهر دو آیه مورد بحث این است که : (ارم ) نام شهرى براى قوم عاد بوده شهرى آباد و بى نظیر و داراى قصرهاى بلند و ستونهاى کشیده و در زمان نزول این آیات اثرى از آنان باقى نمانده ، آثارشان به کلى از بین رفته بود، و هیچ دسترسى بر جزئیات تاریخ آنها نمانده بود، البته ممکن است چیزى از تاریخ آنان در افسانه ها آمده باشد، ولى مدرک قابل اعتمادى ندارد، تنها خاطره قابل اعتمادى که از آنها بر جاى مانده همین مقدارى است که قرآن کریم نقل کرده و به طور اجمال مى فهماند که قوم عاد بعد از قوم نوح بودند و در احقاف زندگى مى کردند، و مردمى درشت هیکل و نیرومند، و در عهد خود از سایر اقوام متمدن تر بودند، شهرهایى آباد و خرم و زمین هایى حاصلخیز و باغهایى از خرما و انواع زراعت ها داشتند، و در بین اقوام دیگر مقامى ارجمند داشتند، که شرح داستانشان در تفسیر سوره هود گذشت .
ولى بعضى گفته اند: مراد از ارم همان قوم عاد است ، و اگر قوم عاد را ارم خوانده بدان جهت بوده که چون کلمه (ارم ) نام پدر بزرگ این قوم بوده لذا خود قوم را هم ارم گفتند، همانطور که تیره اى از اهل مکه را قریش مى نامند و معنایش قریشیان است ، و یا یهودیان را اسرائیل مى نامند، با اینکه منظور بنى اسرائیل است ، و مراد از ذات عماد بودن آنان ، نیرومندى و سطوت ایشان است .
و معناى آیه این است که : آیا ندیدى که پروردگارت به قوم عاد که همان قوم ارم باشند چه کرد؟ قوم ارم که مردمى نیرومند و قهرمان بودند، و نظیرشان در هیچ سرزمینى خلق نشده بود که مانند آنان درشت هیکل و نیرومند باشند، و تسمه از پشت همه بلاد و یا همه اقطار زمین کشیده باشند، و لیکن این معنا از ظاهر لفظ آیه بعید است
و از آن دورتر معنایى است که بعضى دیگر کرده و گفته اند که : مراد از ذات العماد بودن آنان ، این است که تا هوا مساعد بوده در شهر خود بودند و در فصول دیگر به نقاط خوش آب و هوا رفته سپس مجددا به منزل خود بر مى گشتند.
و داستان بهشت ارم یکى از افسانه هاى معروف قدیمى است ، که از وهب بن منبه و کعب الاحبار روایت شده .
[ نظرات / امتیازها ]
10) منظور از این فرعون ، فرعون زمان موسى (علیه السلام ) است ، و اگر او را (ذى الاوتاد) خوانده براى این بوده که - بنابر آنچه در روایات آمده - هرگاه مى خواسته کسى را شکنجه کند، روى زمین مى خوابانده ، و با چهار میخ چهار دست و پایش را به زمین میخکوب مى کرده ، و چه بسا روى چوب مى خوابانده ، و او را میخکوب مى کرده ، مؤ ید این روایات ، رفتارى است که قرآن از فرعون نسبت به ساحرانى حکایت نموده که به موسى ایمان آوردند که به ایشان گفت : (و لا صلبنکم فى جذوع النخل )، معلوم مى شود هر کس را مى خواستند دار بزنند دو دست و دو پایش را بر چوبه صلیب میخکوب مى کردند. [ نظرات / امتیازها ]
14) کلمه (مرصاد) به معناى آن محلى است که در آنجا به کمین بنشینند و منتظر رسیدن شکار و یا دشمن باشند، و بر مرصاد بودن خداى تعالى با اینکه او منزه است از نشستن در مکان ، کنایه اى است تمثیلى ، که مى خواهد بفهماند خداى تعالى مراقب اعمال بندگانش است ، همانطور که انسان در کمین نشسته مراقب حرکات و سکنات دشمن خویش است ، و منتظر است تا او را دستگیر کند و یا به قتل برساند، و خود او هیچ خبر ندارد از اینکه دشمنش در صدد دستگیرى و یا کشتن او است ، خداى سبحان هم مراقب اعمال بندگان خویش است ، همینکه طغیان کردند و فساد را گسترش دادند ایشان را به شدیدترین وجهى عذاب مى کند.
در آیه مورد بحث داستان عذاب کردن طاغیان و فساد انگیزان امت هاى گذشته را تعلیل مى کند و مى فهماند که اگر آنان را عذاب کرد به خاطر این است که او رب است ، و سنت او بر همین معنا جارى است ، و کلمه (رب ) را به کاف خطاب اضافه نموده فرمود: (پروردگار تو ایشان را عذاب کرد) پس عذابش منحصر در امت هاى گذشته نیست ، بلکه در امت تو نیز جریان دارد. [ نظرات / امتیازها ]
  مسعود ورزيده - تدبرقران
1) وَالْفَجْرِ (١)وَلَیَالٍ عَشْرٍ (٢)وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ (٣)وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ (۴)هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ (۵)

پنج سوگند در چهار آیه ولی از جواب قسم خبری نیست به جای جواب سوگند، آیه‌ای آمده و این سوگند ها را جمع بندی کرده است:

سوگند اول : وَالْفَجْرِ (١)و فجر یعنی سپیده دم. که علت این که فجر گفته می‌شود

به خاطر این است که تاریکی را می شکافد.

سوگند دوم : وَلَیَالٍ عَشْرٍ (٢):شبهای ده گانه

سوگند سوم و چهارم : وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ (٣)

«الشفع» : زوج «وتر»: فرد

سوگند پنجم: وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ (۴): شب هنگامی که سپری می‌شود .

هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ (۵)آیا در اینها قسمی برای صاحبان عقل وجود دارد؟ یعنی تأکید برای صاحبان خرد وجود دارد؟ «هل فی ذلک» استفهام حقیقی نیست، استفهام تقریری و تثبیتی است. یعنی اگر کسی صاحب خرد باشد در این سوگندها برای او تأکید کافی وجود دارد. [ نظرات / امتیازها ]
6) بیان عاقبت سه گروه

بعد می فرماید که أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ (۶)آیا ندیدی که پروردگار تو با عاد چگونه رفتار کرد؟

در معرفی «عاد» می‌فرماید :« إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ (٧)الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلادِ (٨) »

«عاد»: «ارم» و ما می دانیم که «ارم» اسم یک شهر است، اسم یک عمارت است که مثل آن در شهرها ساخته نشد.

ما امروز در زمانی زندگی می‌کنیم که خیال می‌کنیم که آخر تمدن و شهرسازی هستیم؛ از سابقۀ بشر اطلاعات چندانی نداریم، که چندین بار به کجاها رسیده؟ امروز که ما این را می‌خوانیم که إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ (٧)الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلادِ (٨)

می‌فرماید «ارم» شهری بوده که مثل آن در تمام بلادها ساخته نشد و پدید نیامد «عاد» یعنی این.

و بعد در معرفی ثمود می‌فرماید:«y وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ (٩)» ثمود هم کسانی هستند که صخره‌ها را در دل کوهها شکافتند و برای خودشان بنا درست کردند. باز ندیدی که خدابا ثمود چه کرد؟

إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ (٧):یعنی بنایی که دارای ستونهای محکم و بلندی است.

که خیالشان راحت بود که بلایی سرشان نمی آید. یک شهر بی نظیر!

وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ (٩)ثمود هم کسانی بودند که دل کوهها را شکافتند و

در دل کوهها برای خود خانه اختیار کردند، باز هم یک جور خیالشان راحت بود . [ نظرات / امتیازها ]
10) وَفِرْعَوْنَ ذِی الأوْتَادِ (١٠)و فرعون کسی که دارای وتدهاست.

«وتد» یعنی میخ، فرعون صاحب میخها، دو بیان برای میخ گفته‌اند:۱- او دشمنان خود را به چهار میخ می‌کشید و می‌کشت. ۲- به معنی مثل کوه محکم، یعنی فرعون بناهایی داشت که مثل کوه محکم بودند و نمی‌شد در آنها نفوذ کرد. که در سیاق این آیات معنای دوم مناسب‌تر هست .

«الم تر کیف فعل» با این سه گروه؟ آن هم با این معرفی! [ نظرات / امتیازها ]
11) بعد می فرماید که :« الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ (١١)فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ (١٢)

جرم اینها چه بود؟ طغیان کردند و در زمینها فساد فراوان کردند. تا اینجا نفرموده که چه کار کرد.

در این آیه که می‌فرماید : فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ (١٣)«الم تر کیف فعل» را باز

می‌کند و جواب می‌دهد که: تازیانه عذاب را پروردگارت بر سر آنها فرو ریخت و نمی‌فرماید تازیانۀ عذاب را زد، بلکه فرو ریخت. فرو ریختن تازیانۀ عذاب دو معنا می‌تواند داشته باشد:۱- عذاب اینها همین بوده که این بناهایشان را بر سرشان آوار کرده ۲- یا اینکه بگوییم که فرو ریختن عذاب به معنی شدت نواختن تازیانۀ عذاب هست و دار و ندار آنها را از بین برد. چرا؟

چون:

إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ (١۴)همانا پروردگار تو در کمین گاه هست. درست است که اینها «ارم ذات العماد» بودند و یا در صخره‌ها بناها ایجاد کرده بودند و یا صاحب «اوتاد» بودند و دیدند که هر کار که دلشان بخواهد می‌توانند بکنند و طغیان کردند و در زمینها، فساد کردند.

و در ظاهر این سه گروه خیال کردند که آزاد هستند و هر کاری که دلشان می‌خواست می‌کردند. اما خدا هم در کمین بود، ظاهرش این بود که آنها آزاد هستند، ظاهرش این بود که هر کاری دلشان بخواهد می‌توانند بکنند، ولی واقعیت قضیۀ این بود که خدا در کمین است. پس فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ (١٣)چون إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ (١۴)

یکی از بناهایی که فراعنه می‌ساختند اهرام مصر بودند و فرعون مشخص ذکر شده در قرآن هم، سازندۀ همین اهرام بوده است که می‌تواند ناظر اینها هم باشد چون مثل کوه هم هستند.

تا اینجا ما دو دسته آیات داشتیم:

دستۀاول: قسمها بودند و یک آیه جمع بندی این قسمها.

دسته دوم: از آیۀ ششم تا آیۀ چهاردهم راجع به عاد و ثمود و فرعون بود، که اینها کی بودند؟ و چه کاره بودند؟ و خدا با آنها چه کرد؟‌ اینها انسانهایی بودند که متکی به آن وضعیت ظاهریشان و اقتداری که در دنیا داشتند و امنیتی که احساس می‌کردند، در زمین فساد انگیزی کردند، ولی خدا در کمین است و نمی‌گذارد که اینها به طغیانگری خود ادامه دهند.

امروز هم کم نیستند کسانی که احساس قدرت و امنیت می‌کنند و فکر می‌کنند که کسی جلو دار آنها نیست، و بر دنیا آقایی می‌کنند و غافل از اینکه «إن ربک لبالمرصاد»: خدا در کمین گاه است و خودش به موقع و غافل‌گیرانه به حساب آنها خواهد رسید. وقتی که می‌بینیم که امام خمینی (ره) با اطمینان از فروپاشی نظام سوسیالیستی خبر می‌دهد، و این طور هم می‌شود، و یا مقام معظم رهبری با اطمینان از فروپاشی تمدن و نظام امپریالیستی خبر می‌دهد، و اتفاق خواهد افتاد إن شاءاللّه، و ما در زمان حیاتمان خواهیم دید، همه مبتنی بر سنتهای قرآنی هستند.

این سنت خداست همه قدرقدرتها فرو خواهند ریخت. و در مقابل این سنتها کسی نمی‌تواند، مقاومت کنند. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرنمونه
1) به سپیده صبح شما سوگند!
در آغاز این سوره به پنج سوگند بیدارگر اشاره شده : نخست مى‏فرماید : قسم به فجر و شکافتن پرده سیاه شب ( و الفجر).
و قسم به شبهاى دهگانه ( و لیال عشر).
فجر در اصل به معنى شکافتن وسیع است ، و از آنجا که نور صبح تاریکى شب را مى‏شکافد از آن تعبیر به فجر شده است ، و مى‏دانیم فجر بر دو گونه است کاذب و صادق .
فجر کاذب همان سپیدى طولانى است که در آسمان ظاهر مى‏شود و آن را تشبیه به دم روباه مى‏کنند که نقطه باریک آن در طرف افق است و قاعده مخروط آن در وسط آسمان.
فجر صادق از همان ابتدا در افق گسترش پیدا مى‏کند ، صفا و نورانیت و شفافیت خاصى دارد ، مانند یک نهر آب زلال افق مشرق را فرا مى‏گیرد ، و بعد در تمام آسمان گسترده مى‏شود.
فجر صادق اعلام پایان شب ، و آغاز روز است ، در این موقع روزه‏داران باید امساک کنند ، و وقت نماز صبح وارد مى‏شود.
بعضى فجر را در این آیه به معنى مطلق آن یعنى سپیده صبح تفسیر کرده‏اند که مسلما یکى از نشانه‏هاى عظمت خداوند است ، نقطه عطفى است در زندگى انسانها و تمام موجودات زمینى ، و آغاز حاکمیت نور و پایان گرفتن ظلمت است ، آغاز جنبش و حرکت موجودات زنده ، و پایان یافتن خواب و سکوت است ، و به خاطر این حیات خداوند به آن سوگند یاد کرده.
ولى بعضى آن را به معنى فجر آغاز محرم که آغاز سال جدید است تفسیر کرده‏اند.
و بعضى به فجر روز عید قربان که مراسم مهم حج در آن انجام مى‏گیرد ، و متصل به شبهاى دهگانه است.
و بالاخره بعضى به صبحگاهانماه مبارک رمضان و یا فجر صبح جمعه.
ولى آیه مفهوم وسیعى دارد که همه اینها را شامل مى‏شود ، هر چند بعضى از مصداقهاى آن از بعضى دیگر روشنتر و پراهمیت‏تر است.
بعضى معنى آیه را از این هم گسترده‏تر دانسته‏اند ، و گفته‏اند منظور از فجر هر روشنائى است که در دل تاریکى مى‏درخشد.
بنابر این درخشیدن اسلام و نور پاک محمدى (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) در تاریکى عصر جاهلیت یکى از مصادیق فجر است ، و همچنین درخشیدن سپیده صبح قیام مهدى (علیه‏السلام‏) به هنگام فرو رفتن جهان در تاریکى و ظلمت ظلم و ستم ، مصداق دیگرى از آن محسوب مى‏شود ( همانگونه که در بعضى از روایات به آن اشاره شده است ) .
و قیام عاشوراى حسینى در آن دشت خونین کربلا ، و شکافتن پرده‏هاى تاریک ظلم بنى امیه ، و نشان دادن چهره واقعى آن دیوصفتان مصداق دیگر بود.
و همچنین تمام انقلابهاى راستینى که بر ضد کفر و جهل و ظلم و ستم در تاریخ گذشته و امروز انجام مى‏گیرد.
و حتى نخستین جرقه‏هاى بیدارى که در دلهاى تاریک گنهکاران ظاهر مى‏شود و آنها را به توبه دعوت مى‏کند فجر است.
ولى البته این یک توسعه در مفهوم آیه است در حالى که ظاهر آیه همان
[ نظرات / امتیازها ]
2) و اما لیال عشر ( شبهاى دهگانه ) مشهور همان شبهاى دهگانه ذى الحجه است که شاهد بزرگترین و تکاندهنده‏ترین اجتماعات عبادى سیاسى مسلمین جهان است.
این معنى در حدیثى از جابر بن عبد الله انصارى از پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) نقل شده است.
بعضى نیز آن را به ده شب آخر ماه مبارک رمضان که شبهاى قدر در آن است تفسیر کرده‏اند.
و بعضى آن را به شبهاى آغاز ماه محرم.
جمع میان این تفسیرهاى سه‏گانه نیز کاملا ممکن است.
در بعضى از روایاتى که اشاره به بطون قرآن مى‏کند فجر به وجود حضرت مهدى (علیه‏السلام‏) و لیال عشر به ده امام قبل از او ، و شفع که در آیه بعد مى‏آید به حضرت على و فاطمه زهرا (علیهاالسلام‏) تفسیر شده است .
به هر حال سوگند به این شبهاى دهگانه به هر تفسیرى که باشد دلیل بر اهمیت فوق العاده آنها است چرا که همیشه سوگند به امور مهمه یاد مى‏کنند جمع میان معانى نیز ممکن است.
سپس سوگندها را ادامه داده مى‏افزاید : قسم به زوج و فرد ( و الشفع و الوتر).

[ نظرات / امتیازها ]
  عبد بائس - تفسیر مجمع البیان
1) به باور گروهى منظور از واژه «فجر»، سپیده‏دم همه روزهاست و خدا به آغازین لحظه‏هاى همه روزها سوگند یاد مى‏کند؛ اما به باور پاره‏اى منظور سپیده‏دم «ذى‏حجّه» مى‏باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
2) به باور گروهى از جمله «مجاهد» منظور ده روز از روزهاى ماه «ذى‏حجّه» است.
اما به باور گروهى دیگر منظور «فجر آغاز محرم» مى‏باشد که آغاز سال جدید است.
از دیدگاه «ابو مسلم» منظور از واژه «فجر» سپیده‏دم عید قربان است که در آن روز قربانى مى‏گردد، و روز عید به شب‏هاى دهگانه پیش از خود پیوند دارد؛ اما از دیدگاه «ابن عباس» منظور «فجر» همه روزهاست.
به باور گروهى از جمله «سدى» و «ضحاک» منظور شب‏هاى دهگانه، از آغاز ماه «ذى‏حجّه» است و خدا این روزها و شب‏ها را شرافت بخشیده است، تا مردم براى انجام کارهاى شایسته شتاب گیرند.
اما از دیدگاه برخى منظور شبها و روزهاى دهه آخر ماه رمضان است.
و پاره‏اى نیز بر آنند که منظور آن ده شبى است که خدا بر سى شب وعده موسى افزود. [ نظرات / امتیازها ]
3) در تفسیر آیه دیدگاه‏ها یکسان نیست:
1 - به باور «حسن» منظور طاق و جفت اعداد است.
2 - اما به باور «ابومسلم» منظور یادآورى حساب و اهمیت آن مى‏باشد، چرا که همه محاسبات و اندازه‏گیرى‏ها در گرو آن است.
3 - گروهى از جمله «جبایى» بر آنند که منظور از جفت و طاق همه پدیده‏هاست، و خدا به آنها سوگند یاد مى‏کند.
4 - اما گروهى بر آنند که منظور از جفت پدیده‏هاى آفرینش هستند؛ چرا که خدا همه آنها را داراى زوج و قرین آفریده است.(150) و واژه «وتر» به ذات بى همتاى پدید آورنده هستى اشاره دارد، که شریک و نظیرى ندارد.
5 - برخى آیه را به نماز تفسیر کرده‏اند، که نماز «شفع» و «وتر» نیز از آن جمله است. برخى نیز «شفع» را به روز عید قربان و «وتر» را به روز عرفه تفسیر نموده‏اند.
6 - پاره‏اى این دو واژه را، به روز «ترویه» و «عرفه» تفسیر نموده‏اند. این دیدگاه از امام باقر و صادق نیز روایت شده است.
7 - «ابن عباس» مى‏گوید: منظور از «وتر»، «آدم» مى‏باشد که با آفریده‏شدن همسرش «حوا» جفت گردید.
8 - «مقاتل» بر این باور است که «شفع» به معنى روزها و شب‏هاست و «وتر» روز رستاخیز است که پس از آن شبى نیست.
9 - برخى «شفع» را به صفت مخلوق و آفریده‏ها و تضاد آنها، نظیر: عزت و ذلت، هستى و نیستى، توانایى و ناتوانى، دانش و نادانى، زندگى و مرگ، و «وتر» را به صفات خدا تفسیر کرده‏اند؛ چراکه در صفات خدا تضادى نیست و ذات بى همتاى او توانا، دانا و زنده است و ناتوانى و نادانى و مرگ در او راه ندارد.
10 - از نظر گروهى منظور از واژه «شفع» على و فاطمه است و «وتر» محمد، که درود خدا بر آنان باد.
11 - و از نظر گروهى دیگر منظور از «شفع»، «صفا» و «مروه» مى‏باشد، و «وتر» عبارت است از «خانه خدا».
دیدگاه‏هاى دیگرى نیز آمده است که مى‏توان گفت: هر یک از این تفسیرها مصداقى از مصداق‏هاى این دو واژه است. [ نظرات / امتیازها ]
4) در مورد تفسیر این آیه نیز دیدگاها متفاوت است:
1 - به باور برخى منظور جنس شب مى‏باشد، درست بسان این آیه که مى‏فرماید: والیل اذا ادبر(151) و سوگند به شب آن‏گاه که تاریکى آن پشت کند و برود و به خاطر روى‏آوردن روشنایى روز، تاریکى شب به پایان برسد.
روشن است که پشت‏کردن تاریکى شب و گذشت تدریجى و حساب شده آن، آن‏گاه روى‏آوردن منظم روز و روشنایى روز به هنگام پایان شب، نخستین دلیل بر این واقعیت است که انجام‏رسان و تدبیرگر و نظام‏بخش این دو پدیده، به عزت و عظمت آراسته، و از هر ناتوانى و ناآگاهى و اشتباه پاک و منزه است.
نکته دیگر در آیه این است که قرآن سیر و حرکت را به شب اضافه مى‏کند، چراکه گویى شب بسان یک موجود زنده است که به سوى روشنایى صبح و مسیر خورشید و حرکت آن در مدار خویش از افق تا افق دیگر حرکت مى‏کند.
از دیدگاه «قتاده» و «جیایى» واژه «یسر» به معنى «جاء» آمده و منظور این است که: و سوگند به شب آن‏گاه که به سوى ما روى مى‏آورد؛ با این بیان جنس شب یا همه شب‏ها مورد نظر است.
2 - در این مورد که منظور از شب در آیه مورد بحث، همه شب‏هاست یا شبى معلوم، دیدگاه‏ها متفاوت است.
پاره‏اى آن را به همه شب‏ها تفسیر کرده‏اند، و پاره‏اى نیز به شب ویژه‏اى، نظیر شب قدر و یا شب عید قربان.
اما به باور گروهى از جمله «مجاهد»، «عکرمه» و «کلبى» منظور شب عید قربان است، که زائران خانه خدا از «عرفات» به «مزدلفه» براى عبادت خدا روان مى‏گردند، و پس از گذراندن شب در آن سرزمین به حال دعا و نیایش و پرستش خدا، به هنگام سپیده‏دم نماز را خوانده، و به سوى سرزمین «منا» حرکت مى‏نمایند. [ نظرات / امتیازها ]
5) آیا در این سوگندهاى بیدارگر براى خردمندان عصرها و نسل‏ها سوگندى قانع‏کننده و الهام بخش هست، تا هر خردورزى در مورد سوگندها و پدیده‏هاى تفکرانگیز و بدیعى که به آنها سوگند یاد شده است، بیندیشند؟
این آیه تأکید و بزرگداشتى است بر آنچه این سوگندها به خاطر آن آمده است و منظور این است که: هر انسان خردمند و خردورزى اگر درست بیندیشد، درمى‏یابد که در این پدیده‏هاى چندگانه‏اى که به آنها سوگند یاد شده، شگفتى‏ها و دلایل روشنگر و قانع کننده‏اى است بر یکتایى خدا و دانش و حکمت و قدرت بى کران او. [ نظرات / امتیازها ]
7) در آیه شریفه خداى فرزانه روى سخن را به پیامبر گرامى مى‏کند، تا با یادآورى سرنوشت دردناک و تفکرانگیر جامعه‏ها و حکومت‏هاى خودکامه پیشین - که عمرهایى طولانى‏تر و قدرت و امکاناتى بیشتر از ظالمان و حق ناپذیران پس از خود داشتند - به کفر گرایان عصر رسالت هشدار دهد.
گفتنى است که منظور از «عاد»، جامعه و مردمى بودند که «هود» براى هدایت آنان برانگیخته شد.
در تفسیر واژه «ارم» دیدگاه‏ها یکسان نیست:
1 - از دیدگاه برخى این واژه نام قبیله است. «ابوعبیده» مى‏گوید عادیان دو قبیله بودند: قبیله‏اى که در گذشته‏اى دور مى‏زیسته که قرآن از آن به عادیان نخست تعبیر مى‏کند و مى‏فرماید: و انه اهلک عاد الاولى(153) و اوست که عادیان قدیم را نابود ساخت، و دیگر قبیله و جامعه‏اى که خدا «هود» را براى هدایت آنان فرمان بعثت داد. اما از دیدگاه «محمد بن اسحاق» واژه «ارم» نام نیاى بزرگ قوم عاد مى‏باشد.
«قتاده» و «مقاتل» برآنند که: نام قبیله‏اى از قوم عاد است. آنان فرمانروایى داشتند که بسیار توانمند و چیره‏دست بود، و عاد نام پدر آنان بود.
2 - گروهى از جمله «عکرمه» بر این باورند که «ارم» نام سرزمین و یا شهر است.
پاره‏اى پا را فراتر نهاده و برآنند که «ارم» نام شهر «اسکندریه» است.
و به باور برخى، منظور بهشت و شهرى است که «شدّاد» آن را ساخت، اما هنگامى که خواست وارد آن گردد با خروشى آسمانى نابود شد.
3 - «جبایى» مى‏گوید: واژه «ارم»، نه نام قبیله است و نه شهر، بلکه لقب «عاد» است و با این عنوان شناخته مى‏شد.
از «حسن» آورده‏اند که «عاد» را به صورت اضافه به «ارم» مى‏خواند. و برخى نیز بر آنند که این واژه نام دیگر «عاد» مى‏باشد، چرا که او دو نام داشت: «عاد» و «ارم».
نکته دیگر این است که: آن دانشمندانى که واژه «ارم» را نام شهر عنوان ساخته‏اند براى آیه تقدیر گرفته‏اند که این‏گونه است:«الم‏تر کیف فعل ربک بعاد صاحب ارم...»
از دیدگاه «ابن عباس» این قبیله در فصل بهار صاحب چادرها و ستوهاى بسیار بودند که در منزلگاه‏هاى گوناگون آنها را بر مى‏افراشتند، و با تمام شدن گل‏ها و گیاهان در یک منطقه به منطقه دیگرى کوچ مى‏کردند و سرانجام به خانه‏هاى خود باز مى‏آمدند.
و از دیدگاه گروهى منظور این است که: آ نان داراى نعمت‏هاى بسیار و قدرت و امکانات فراوانى بودند. [ نظرات / امتیازها ]
8) الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ
همان شهر و دیارى که بسان آن در دیگر سرزمین‏ها ساخته نشده بود.
ظاهر این بیان نشانگر آن دیدگاه است که منظور از واژه «ارم» شهر و سرزمین است، اما به باور ما منظور همان قبیله و مردمى است که در برافراشتگى قامت و قدرت بسیار جسمى در دیگر شهرها و سرزمین‏ها بسان آنان آفریده نشده بود.
آرى، آنان به گونه بلند قامت و پرتوان بودند که با جرئت مى‏گفتند: چه کسانى از ما تواناترند؟ و در مورد توانمندى آنان آورده‏اند که:یکى از آن قوم مى‏توانست صخره‏اى کوه‏آسا را بر دارد و با هدف قرار دادن قبیله‏اى، آنان را از پا در آورد!
از دیدگاه «حسن» منظور از «ذات العماد»، صاحب کاخ‏ها و ساختمان‏هاى بلند و پرشکوه است. اما از دیدگاه «ابن زید» منظور استحکام و پایدارى و ماندگارى شهر و دیار و خانه‏هاى آنان است، که در هیچ شهر و سرزمینى خانه‏هایى به استوارى و استحکام خانه‏هاى آنان ساخته نشده است.

داستان آن شهر بى نظیر
برخى آورده‏اند که: مردى به نام «عبداللَّه» از پى شتر گریزپاى خود راه دشت‏ها و بیابانها را در پیش گرفت تا به منطقه «عدن» رسید. در بیابان‏هاى گسترده آنجا به ناگاه خود را در برابر شهرى بزرگ و تماشایى با دیوارى بزرگ و دروازه‏اى پرشکوه یافت، که آن را بسان دژى استوار نشان مى‏داد، و بر گرد آن قلعه‏ها و کاخ‏ها و سراهاى بسیار با پرچم‏هاى برافراشته و برجهاى بلند و تماشایى ردیف شده بود.
او از مرکب خویش پیاده شد و شمشیرش را بر کشید و به سوى دروازه شهر حرکت کرد، تا از ساکنان آنجا، از گمشده خویش بپرسد. پس از ورود به حیاط بزرگ و پهناور آنجا، با دو دروازه بسیار بزرگ - که از زر و زیور و یاقوت سرخ و سفید آراسته شده بودند - روبه رو شد، و در برابر آن شکوه و زیبایى و عظمت، در خود احساس حقارت و ترس کرد.
به هر صورتى بود یکى از آنها را گشود و گام به پیش نهاد. به ناگاه با شهرى بى نظیر و زیبا رو به رو گردید که بسان آن را هرگز ندیده بود. در آن شهر با کاخ‏هاى پرشکوهى رو به رو گردید که هر کدام داراى سالن‏ها و غرفه‏هاى زیبایى بود، که با طلا و نقره و لؤلؤ و یاقوت ساخته و پرداخته شده بودند.
دستگیرهاى درب اطاق‏ها و سالن‏ها، بسان دستگیره دروازه شهر بود، و اطاق‏هایى پرشکوه در برابر هم قرار داشت، و همه جا فرش‏هاى خیره کننده گسترده شده، و همه جا آراسته و عطرآگین مى‏نمود و بسته‏هاى خاص مشک و عنبر و زعفران در نقاط ویژه‏اى از آنها جاسازى شده بود.
«عبداللَّه» با دیدن آن کاخ‏ها و زر و زیورهاى گران قیمت و جواهرات بسیارى که بى صاحب مى‏نمود، بر خود لرزید و از کاخ‏ها بیرون آمد. به خیابان‏هاى و کوچه‏هاى شهر نگاه کرد، که در آنجا نیز با مناظر دل‏انگیر و بهت آورى آشنا گردید. به هر کوچه‏اى نگاه کرد، درختان پر میوه را مى دید که جویبارها بر پاى آنها روانند و آبى سپیدتر از آفتاب که از چشمه‏هایى نقره فام و طلاگونه مى‏جوشد، در آن جویبارها جارى است.
آن مرد بهت‏زده در اندیشه شد که: بار خدایا، اینجا کجاست؟ من خواب هستم یا بیدار؟ به خداى سوگند گویى این‏جا همان بهشتى است که قرآن و پیامبر وعده آن را به مردم با ایمان و دادپیشه مى‏دهند، چرا که در دنیا چنین شهرى ساخته نشده است.
«عبداللَّه» هر چه در آنجا گردش کرد و کاوید، کسى را نیافت، به همین جهت مقدارى از آن زر و زیورها را به همراه بسته‏هایى از مشک و زعفران با خود برداشت، و بى آنکه بتواند از زبرجد و یاقوت‏ها چیزى را بکند و بردارد از آن شهر بى نظیر خارج گردید و به «یمن» بازگشت.
او داستان شگفت انگیر خود را به پاره‏اى نقل کرد و جریان به گوش «معاویه» رسید. او «عبداللَّه» را احضار نمود و داستان را خواست و از آغاز تا انجام گوش داد. «معاویه» مردى را براى دعوت «کعب الاخبار» فرستاد و پس از آمدن او، گفت: جناب! آیا در دنیا شهرى از طلا و نقره سابقه دارد؟
«کعب» گفت: آرى، آن شهر، همان شهر زیبایى است که «شدّاد» آن را بنیاد کرد و به پایان برد، و در قلب آن شهر، بهشت خود را ساخت و آراست، و خداى فرزانه در قرآن در وصف آن شهر مى‏فرماید: التى لم یخلق مثلها فى البلاد.
«معاویه» گفت: پس داستان آن را برایم بگو، و او داستان آن شهر را این‏گونه بیان کرد: «عادِ نخست» که در قرآن از آن سخن رفته است، آن جامعه و مردمى نیست که «هود» از سوى خدا براى هدایت آنان آمد؛ بلکه «هود» و قوم او از نسل و تبار آنانند. «عادِ نخست» دو پسر داشت که نام‏هاى آنان «شدّاد» و «شدید» بود. پدر مرد و دو پسرش بر تخت او تکیه زده و با زورمدارى و کشتار و جهانگشایى دنیا را گرفتند و همه حاکمان و جامعه‏ها را به بند اسارت و فرمانبردارى خویش کشیدند! پس از چندى «شدید» هم از دنیا رفت و همه قدرت و امکانات بادآورده به دست «شداد» افتاد.
او در اوج مستى بر آن شد تا براى خود «بهشت» بسازد؛ به همین دلیل دستور داد تا شهر «ارم» را طراحى و بنیاد کنند، و براى انجام این پروژه بزرگ و بى نظیر، صدها مهندس و معمار چیره‏دست، استاد و هنرمند ماهر و هزاران کارگر و صنعت‏کار را به کارگماشت و به حاکمان دست‏نشانده خویش در مناطق و کشورهاى گوناگون نوشت تا هر آنچه مى‏توانند زر و زیور و طلا و جواهرات به سوى او گسیل دارند!
مدت‏ها طول کشید تا آن شهر و در قلب آن «بهشت شدّاد» ساخته شد و آن‏گاه در اطراف آن شهر دیوارى بزرگ پدید آمد و در اطراف آن حصار و دیوار هم انبوهى دژها و قلعه‏ها و برج‏ها طراحى و ساخته شد.
پس از سالها بسیج همه امکانات و تلاش خستگى‏ناپذیر، آن پروژه بزرگ به پایان رسید و «بهشت شدّاد» و شهر زیبا و دژها و حصار ویژه آن در زمین بسیار بزرگى آماده شد.
«شدّاد» به همراه سپاهیان و کارگزاران بى شمار خویش به سوى آن شهر حرکت کرد، اما هنگامى که در آستانه ورود به آن قرار گرفت، به ناگاه خروشى سهمگین به فرمان خدا طنین افکند، و همه آن استبدادگران و عمله‏ها و پادوهاى ظلم و اختناق را به کام کشید و یکى از آنان را باقى ننهاد.
«کعب» پس از بیان داستان آن شهر بى نظیر، افزود: این بود داستان آن شهر، اما نکته دیگر این است که به زودى مردى از مسلمانان که چهره‏اى سرخ‏رنگ و قامتى کوتاه دارد، و بر گردن و ابروى او خالى است از پى شتر فرارى خود دشت‏ها و صحراها را در مى‏نوردد و وارد آن شهر مى‏گردد!
هنگامى که سخن «کعب» به اینجا رسید، «معاویه» به مردى که در کنارش نشسته بود اشاره کرد و گفت به خداى سوگند درست مى‏گویى این مرد همان است که به آن شهر راه یافته است. [ نظرات / امتیازها ]
9) در آیات پیش پس از سوگندى بیدارگر و توجه دادن به پدیدآورنده پدیده‏ها، به گوشه‏اى از سرنوشت جامعه ستمکار «عاد» توجه داد، اینک در اشاره به سرنوشت قوم دیگرى از اقوام پیشین مى‏فرماید:
وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ
آیا ندیدى پروردگارت با ثمودیان چه کرد؟ همان کسانى که در آن سرزمین کوها و صخره‏ها را مى‏بریدند و کاخ‏ها و دژها و مؤسسات گوناگون مى‏ساختند.
به باور «ابن عباس» منظور این است که: همان کسانى که در آن سرزمین کوه‏ها را سوراخ مى‏کردند؛ چرا که خداى فرزانه در آیه دیگرى مى‏فرماید: و تنحتون من الجبال بیوتاً فارهین وبراى خود هنرمندانه از کوه‏ها، خانه‏هایى تماشایى مى‏تراشیدند. [ نظرات / امتیازها ]
10) در تفسیر آیه دو نظر است:
1 - به باور «ابن عباس» منظور این است: آیا ندیدى که خداى توانا بافرعون، صاحب لشکرها و سپاه‏ها و فرماندهان خشن و بیرحم نظامى چه کرد؟ واژه «اوتاد» در مورد فرماندهان سپاه خشن و کوردل فرعون به کار رفته است؛ چرا که پایه‏هاى استبداد او بر شانه‏هاى آنان قرار داشت و به وسیله آنها مردم را سرکوب مى‏ساخت و برنامه‏هاى ظالمانه و انحصارى خود را پیاده مى‏کرد.
2 - اما به باور «مجاهد» و «ابن مسعود» به کار رفتن واژه «اوتاد» در مورد فرعون و فرعونیان، بدان دلیل است که آنان وقتى مى‏خواستند کسى را شکنجه کنند، او را به چهارمیخ مى‏کشیدند و همان گونه رها مى‏کردند تا بمیرد. نمونه‏اى از این شکنجه وحشیانه در مورد همسر توحیدگرا و نواندیش فرعون اعمال گردید و به دستور آن عنصر خودکامه آن زن کمال‏طلب را به چهار میخ کشیدند و تخته سنگى بزرگ بر روى سینه‏اش قرار دادند تا جان داد. [ نظرات / امتیازها ]
11) همان حکومت‏ها و گروه‏هاى سرکشى که در شهرها و سرزمین‏هاى خود طغیان کردند.
منظور از این گروه‏ها و حکومت‏هاى بیدادپیشه، عادیان و ثمودیان و فرعونیان هستند که در قلمرو اقتدار خویش به جاى عملکرد عادلانه و بر اساس حق و عدالت، با سرکشى و بیداد رفتار کردند و بر ضد پیامبران خدا و برنامه‏هاى خیرخواهانه و اصلاح طلبانه آنان طغیان نمودند و به گناه و نافرمانى خدا و پایمال‏ساختن حقوق مردم دست یازیدند. [ نظرات / امتیازها ]
12) و در شهرها و سرزمین‏هاى خود تباهى و فسادى بسیار برانگیختند و به بار آوردند.
به باور «کلبى» آنان به کشتارها و گناهان بسیارى دست زدند.
[ نظرات / امتیازها ]
14) از دیدگاه گروهى از مفسران پیشین منظور این است که: بى تردید پروردگار تو اى پیامبر! کنار راه ستمکاران و در کمینگاه خودکامگان است، به همین جهت کسى نمى‏تواند از قلمرو عدالت او و کیفر بیداد خویش بگریزد؛ چرا که ذات بى همتاى او در همه جا حاضر و بر گفتار و کردارها ناظر، و از اندیشه‏هاى و نیت‏ها و رازها آگاه است، و بر پاداش و کیفر نیکان و زشت کرداران توانا؛ درست بسان کسى که در کمین دیگرى نشسته و بر او چیره است.
از على (ع) در تفسیر آیه آورده‏اند که فرمود: ان ربک قادر على ان یجزى اهل المعاصى جزائهم بى گمان پروردگارت تواناست تا کیفر گناه‏کاران و ظالمان را به آنان بچشاند.
از امام صادق آورده‏اند که فرمود:
المرصاد قنطرة على الصراط، لا یجوزها عبد بمظلمة عبد.
واژه «مرصاد» پلى است بر راهى که از روى دوزخ مى‏گذرد، و کسى که حق ستمدیده‏اى را پایمال ساخته است از آنجا نخواهد گذشت و به دوزخ خواهد افتاد.
به باور برخى تفسیر آیه مورد بحث این است که: بى گمان پروردگارت داد ستمدیده را از ستمکار خواهد ستاند، و پاداش و کیفر هر کسى را به او خواهد داد.
از مردى صحرانشین پرسیدند: این ربک؟ پروردگارت کجاست؟ پاسخ داد: در کمینگاه ظالمان و پایمال کنندگان مقررات خدا و حقوق بندگان اوست. گفتنى است که آن مرد صحرانشین منظورش نه مکان خدا که مقام و قدرت بى کران او بود.
از امیرمؤمنان پرسیدند، پیش از آفرینش آسمان‏ها و زمین، پروردگار ما کجا بود؟
آن حضرت فرمود: این پرسش شما، گویى از مکان است و خداى فرزانه هماره بود در حالى که مکانى نبود، و او پدید آورنده مکان است.
در تفسیر آیه از «ابن عباس» آورده‏اند که: بر پل دوزخ هفت بازداشتگاه است که انسان‏ها را در هر کدام نگاه مى‏دارند و از او پرسش مى‏کنند. در بازداشتگاه نخست از توحیدگرایى و یکتا پرستى مى‏پرسند، اگر پاسخ درستى داشت و به راستى یکتاپرست زیسته بود، به پاسگاه دوم مى‏رسد، و آنجا از نماز پرسش مى شود. اگر نماز او شایسته بود، به بازداشتگاه سوم مى‏رسد، و آنجا از زکات و حقوق مالى پرسش مى‏گردد. اگر در این مورد نیز درست عمل کرده و حقوق محرومان را پرداخته است، به بازداشتگاه چهارم مى‏رسد، و از روزه پرسش مى‏شود. اگر روزه و زمضان را نیز آن گونه که باید گرامى داشته است، به بازداشتگاه پنجم مى‏رسد، و از حج پرسش مى‏گردد. اگر از این مرحله نیز گذشت به بازداشتگاه ششم مى‏رسد، و از «عمره» مورد پرسش قرار مى‏گیرد. اگر از این مرحله نیز گذشت به آخرین مرحله مى‏رسد و در آنجا از حقوق انسان‏ها مورد پرسش قرار مى‏گیرد، و پس از نجات از این مرحله به سوى بهشت روان مى‏گردد. اگر چنین نبود، ندا مى‏رسد که: هان اى فرشتگان! به دیگر اعمال او بنگرید و اگر کارهاى شایسته انجام داده است، به کمک آن اعمال نواقص کارش را کامل سازید، و تنها هنگامى که کارش سامان یافت به بهشت خواهد رفت. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نور
1) «فجر» به معناى شکافتن است و مراد از آن، شکافتن تاریکى با سپیده دم است که زمان مقدّس و با ارزشى است و در آن هنگام، جنبنده‏ها به تکاپو مى‏افتند و صبح و روز تازه‏اى را آغاز مى‏کنند.
در حدیثى مراد از فجر را حضرت مهدى‏علیه السلام دانسته «الفجر هو القائم‏علیه السلام» که شب تاریک ظلم و فساد، به صبح قیام آن حضرت برچیده خواهد شد. [ نظرات / امتیازها ]
  صديقه حيدري - تفسیر نمونه
4) گـوئى شـب مـوجـودزنـده اى است و داراى حس و حرکت که در تاریکى خودگام برمى دارد، و به سوى صبحى روشن حرکت مى کند.

اگر الف و لام ((اللیل)) به معنى عموم باشد تمام شبها را شامل مى شود که خود آیتى است از آیات خد، و پدیده اى است از پدیده هاى مهم آفرینش.

و اگر الف و لام آن عهد باشد اشاره به شب معینى است ، و به تناسب سوگندهاى گذشته منظور شب عید قربان است که حاجیان از عرفات به ((مزدلفه))(مشعرالحرام) و بعد از گذراندن شب در آن وادى مقدس به هنگام طلوع آفتاب به سوى سرزمین منى روان مى شوندـ این تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز آمده است.
به هر حال شب از آیات عظمت الهى است ، و از موضوعات پراهمیت عالم هستى ، شب حرارت هوا را تـعـدیـل مى کند، و به همه موجودات آرامش مى بخشد،و جو آرامى براى راز و نیاز به درگاه خدا فراهم مى سازد. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نور
3) در روایات، براى «شَفع» به معناى زوج و «وَتر» به معناى فرد، مصادیق زیادى گفته شده است، از جمله اینکه مراد از وتر، روز نهم ذى‏الحجه (روز عرفه) و مراد از شفع روز دهم ذى‏الحجه (عید قربان) است و یا مراد از شفع، دو کوه صفا و مروه است و مراد از وتر، کعبه که یکى است. و یا مراد از وتر، خداوند یکتا و مراد از شفع، مخلوقات‏اند که همه جفت و زوج هستند، یا مراد نماز مستحبّى شفع و وتر است که در سحر خوانده مى‏شود و یا مراد از شفع، روز نهم و دهم ذى الحجه و وتر، شب مشعر است. [ نظرات / امتیازها ]
  لعيا حيدري - برگزیده تفسیر نمونه
14) در این آیـه ، بـه عـنـوان هـشـدار بـه هـمه کسانى که در مسیر آن اقوام طغیانگر گام بـرمـى دارنـد، مى فرماید: ((به یقین پروردگار تو در کمینگاه (ستمگران)است)) و مراقب اعمال بندگان (ان ربک لبالمرصاد).

اشاره به این که گمان نکنید کسى مى تواند از چنگال عذاب الهى بگریزد،همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده کند آنها را مجازات مى نماید.

تعبیر به ((ربک)) (پروردگار تو) اشاره به این است که سنت الهى در مورد اقوام سرکش و ظالم و سـتـمـگـر در امـت تو نیز جارى مى شود و هم تسلى خاطرى است براى پیامبر(ص) و مؤمنان که بـدانـنـد ایـن دشـمنان لجوج کینه توز از چنگال قدرت خدا هرگز فرار نخواهند کرد، و هم اعلام خطرى است به آنها که هرگونه ظلم وستمى را به پیغمبراکرم (ص) و مؤمنان روا مى داشتند، آنها بـایـد بـدانند کسانى که ازآنان قدرتمندتر و نیرومندتر بودند در مقابل یک تندباد، یک طوفان و یا یک جرقه وصیحه آسمانى ، تاب مقاومت نیاوردند، اینها چگونه فکر مى کنند مى توانند با این اعمال خلافشان از عذاب الهى نجات یابند.


و بـه مـردم دستور داده مى شود که از آن بگذرند، آنها که در امانت و رحم کوتاهى کرده اند در پل اول مى مانند و اگر از آن بگذرند چنانچه در نماز کوتاهى کرده باشند، در پل دوم مى مانند، و اگر از آن بـگـذرنـد در پـایـان مسیر در برابر عدل الهى قرار مى گیرند، و این است معنى آیه ان ربک لبالمرصاد)). [ نظرات / امتیازها ]
  علي اصغر - ابوالفضل بهرام پور
4) وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ: بعضی گفته اندمرادازآنشب عیدقربان است وبرخی گفته اندمرادازآن آخرهرشبی است که بهترین وقت برای ذکرخداونمازشب است [ نظرات / امتیازها ]
  سيدابراهيم غياث الحسيني - تفسیر نور
1) این سوره سى آیه دارد و در مکّه نازل شده است.
نام آن برگرفته از آیه اول و به معناى سپیده دم است.
همانند دیگر سوره‏هاى مکّى، آیات آن، کوتاه و کوبنده و انذار دهنده است.
این سوره بخش‏هاى متعددى دارد که با سوگند به زمان‏هایى همچون شب، سحر و سپیده دم آغاز مى‏شود و با اشاره به سرگذشت اقوامى طغیان گرو سرکش ادامه مى‏یابد.
سنّت آزمایش و ابتلا از سوى خداوند و عکس العمل‏هاى متفاوت انسان در برابر آن و همچنین حضور انسان در دادگاه قیامت و اظهار حسرت و پشیمانىِ ناپاکان و ابراز خشنودى در رضایتِ پاکان، ادامه آیات این سوره را تشکیل مى‏دهد.
[ نظرات / امتیازها ]
  داريوش بيضايي - تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی
1) قولی تعـــالی: {وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ هَلْ فی‏ ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ}
"قسم به صبحگاه و به ده شب اول ذیحجه"
پیغمبر اکرم ﷺ فرمود هیچ ایامی بهتر و محبوب تر از ایام اول ذیحج نزد پــــروردگار نیست و عبادت هر روز از آن مطابق یکسال است حضورش عرض کردم جوانی است که این ایام را روزه میگیرد امر فرمود او را حاضر کردند, سؤال نمود ای جوان چه شنیده ای در فظیلت این ایام که روزه میداری؟ عرضکرد ای رسول خــــدا چیزی نشنیده ام جز آنکه خواستم من هم به عبادتی مانند حاجیان باشم, فرمود بشارت باد تو را که هر کس یکروز از این ایام را روزه بدارد مثل آنست که صد روز روزه داشته است و اگر قربانی کند مانند آنست که صد قربانی کرده و چون روز ترویه {روز هشتم} و روز عرفه روز بدارد مثل آنست که هزار روز روزه داشته و ثواب و پاداش عبادت در این دو روز هزار برابر است.
و قسم به جفت و فرد و سوگند به شب تار چون منقضی شود و به روز روشن مبدل گردد آیا در این مورد که قسم به آنها یاد شد نزد اهل خرد لیاقت سوگند نیست.
شرف الدین ذیل آیات فوق از حضرت صادق ع روایت کرده فرمود فجر وجود مقدس حضرت قائم عج است و لیال عشر فرزندان امام حسین ع و شفع, امیرالمؤمنین ع و حضرت فاطمه ع و وتر پــــروردگار یکتا است, و للیل دولت اولی و دوم است که جاریست تا دولت قائم عج.
محمد بن عباس از حضرت صادق ع روایت کرده فرمود پیمبر اکرم ﷺ و امیرالمؤمنین ع و وتر پـــــروردگار جهانیان است.
[ نظرات / امتیازها ]
6) قوله تعـــالی: {أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتی‏ لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ}
"ای رسول ما آیا ندیدی که خـــدای تو بقوم عاد چه کرد و اهل شهر ارم که صاحب قدرت و عظمت بودند چگونه آنها را بکیفر رسانید."
داستان قوم عاد بدینقرار است: طبرسی از وهب بن منیه روایت کرده گفت در عصر معاویه بن ابی سفیان علیه اللعنه و العذاب, عبدالله بن قلابه در صحرای عدن شتر خود را گم کرد و در طلب آن جستجو میکرد, بشهری رسید که اطراف آن قلعه های محکمی داشت, نزدیک رفت بگمان آنکه از اهل آن خبر شتر خود را بگیرد, دو در بزرگ دید که مرصع به جواهرات و یاقوت سرخ و سفید است, متوحش شد عاقبت در را گشود و قصور و کاخهائی را مشاهده کرد که نظیر آنرا ندیده بود, هر یک از قصرها از زر سرخ مرصع به انواع جواهرات ساخته شده بود, عبدالله میگوید مدهوش بماندم, در میان آن قصرها مشک و زعفران ریخته شده بود و بجای سنگ, انواع جواهر از دُر و یاقوت و زبرجد بکار رفته بود و نهرهای آب از طلا و نقره ساخته شده بود و بجای ریگ مروارید و یاقوت در قعر نهرها ریخته شده بود و هر چه گردش میکرد کسی را ندید, با خود گفت نظیر این شهر در دنیا نیست این همان بهشت موعودیست که خــــداوند وعده فرموده مقداری از مشک و عنبر و جواهرات که روی زمین ریخته بود برداشت و بیرون آمد و داستان خود را برای بعضی مردم حکایت نمود و آن جواهرات را که همراه خود آورده بود به ایشان نشان داد و بعضی را فروخت , خبر به معاویه رسید او را احضار کرد و در خلوت از او سؤال نمود که چنانکه دیده بود برای او شرح داد, معاویه باور نکرد شخصی را فرستاد تا کعب الاخبار را حاضر کردند از او پرسید, ای کعب آیا در دنیا شهری هست که از زر و سیم و انواع جواهرات ساخته شده باشد, گفت بلی چنین شهری را شداد بن عاد بنا کرد و ذکر آنرا خـــــداوند در قرآن بیان فرموده میفرماید: {إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتی‏ لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ} معاویه از کعب سؤال کرد مگر عاد اولی قوم هود نبودند گفت خیر قوم هود از فرزندان عاد اولی بود او دو پسر داشت یکی شدید و دیگری شداد چون عاد وفات کرد هر دو بجای پدر بر تخت پادشاهی نشستند, شدید هم پس از چندی وفات کرد و شداد پادشاه روی زمین شد و تمام پادشاهان جهان مطیع و فرمانبردار او بودند, شداد حریص بود به خواندن کتابها, و هر کجا نام بهشت و اوصاف آن بود شداد مسرور و خوشحال میشد تا آنکه آرزو کرد بهشتی در دنیا بنا کند, لذا یکصد مرد قهرمان تهیه نمود و تحت فرمان هر قهرمانی هزار استاد و کارگر قرار داد و به سراسر جهان نامه ها نوشت و خبر داد من میخواهم شهری به این کیفیت بنا کنم هر کس هر چقدر طلا و جواهرات دارد بیاورد و از اطراف و جوانب هر چه بود آوردند و در بهترین نقاط خوش و آب و هوا شهری از طلا و نقره و انواع جواهرات در نهایت زیبائی ساختند و بستانهائی احداث کردند, نهایتاً سیصد سال در بناء آن مشغول بودند در آن وقت از عمر شداد نهصد سال میگذشت و چون ساخت شهر تمام شد روزی با تمام لشگر و اعیان مملکت حرکت کرد تا به آن بهشت برود و سکونت کند اما یکروز باقی ماند که به آنجا برسد خــــدایتعالی به صیحه آسمانی تمام آنها را هلاک نمود و کسی از ایشان به آنجا نرسید در این عصر مردی از مسلمانان که قدی کوتاه و موی سرخ و خالی بر ابرو و دیگری بر گردن دارد به طلب شترش در بیابان میرود و بآنجا میرسد آنگاه متوجه عقب سر خود شد عبدالله را دید آنجا حاضر است گفت بخـــدا قسم همین شخص است. [ نظرات / امتیازها ]
10) وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتاد الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ
و نیز فرعون صاحب قدرت و شوکت را چگونه غرق و هلاک نمود چه اینان در روی زمین ظلم و طغیان کردند و بسیار فتنه برانگیختند تا آنکه خدای تو بر آنها عذابی پی در پی فرستاد.

ابن بایویه ذیل آیه و فرعون را ذی از حمران روایت کرده که از حضرت صادق(ع) سوال نمودم برای چه فرعون را ذی الاوتاد نامیدند فرمود: چون اگر میخواست کسی را عذاب نماید دستور میداد او را بصورت روی زمین بخوابانند و دست و پای او را میکشیدند و میخ میکردند و رها می‌نمودند تا هلاک گردد لذا خداوند او را ذی الاوتاد نامید.
طبرسی از ابن عباس و ابن مسعود روایت کرده گفتند زنی مومن بنام ماشطه , روزی سر دختر فرعون را شانه میکرد شانه از دستش افتاد گفت کور باد آنکه بخدای کافر است دختر فرعون گفت مگر از برای تو خدایی جز پدرم هست؟گفت آری پروردگار خدای من و پدرت و خدای آسمان و زمین و آفریدگار جهانیان است او یکی است بی همتا و بی شریک و دختر این موضوع را به پدر خود فرعون گفت امر کرد او را حاضر کنند باو گفت از این اعتقاد و گفتار برگرد و کافر شو به آن خدایی که میگویی و گرنه ترا عذابی کنم تا مردم از آن عبرت بگیرند/ زن مومنه جواب داد من به خدای خود هرگز کافر نمی شوم تو هر چه میخواهی انجام ده/ فرعون امر کرد او را چهار میخ زدند ولی کافر نشد, کودکان او را آوردند باو گفتند اگر برنگردی این کودکان را در برابرت بقتل می‌رسانیم/ زن جواب داد هر چه میخواهید بکنید من از خدای خود بر نمی‌گردم/ طفل شیرخوار را روی سینه مادرش سر بریدند و مادر را نیز کشتند.
آسیه عیال فرعون هم زنی مومن بود و ایمان خود را پنهان می داشت چون آن حالت را دید فرعون را ملامت کرد و گفت چرا زن بی گناه را که مدتها خدمت ما می نمود بقتل رسانیدی ؟!
فرعون گفت تو دیوانه شده ای/ آسیه جواب داد من دیوانه نیستم خدای تو و تمام جهانیان همان کسی است که آسمان و زمین و کوه و دریاها را آفریده است/ فرعون بر او خشم گرفت و از نزد خودش بیرون کرد و دستور داد پدر و مادر آسیه را حاضر کردند به آنها گفت همان نوع دیوانگی که زن ماشطه را گرفته بود آسیه را نیز گرفته است/ پدر و مادر او را نصیحت کردند و گفتند شوهر تو خدای آسمان و زمین است/ آسیه به پدر و مادر گفت اگر.چنین است که شما میگویید باو بگویید آفتاب از مقدم او و ماه از عقب او طلوع و سیر نماید و ستارگان برگرد او بچرخند/ گفتند خیر اینکار را نمی تواند انجام دهد/ گفت اما آفریدگار قادر است آنها زا به گردش در آورد و تمام آنها مسخر او هستند/ فرعون چون این سخنان را از آسیه شنید امر کرد او را نیز مانند زن ماشطه بروی زمین بخوابانند و دست و پاهایش را چهار میخ بکوبند, در آن حال آسیه متوجه پروردگار خود شد و گفت پروردگارا خانه ای برای من در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و کردار زشت او نجات بده/ در همان حال فرشتگان جایگاهش را در بهشت باو نشان دادند و عذاب بر او آسان شد و جان داد و به همین دلیل و این نوع عذاب, از طرف خداوند فرعون ذی الاوتاد نامیده شد.
[ نظرات / امتیازها ]