از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
يا بَني‏ إِسْرائيلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي‏ أَنْعَمْتُ عَلَيْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ40وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي‏ ثَمَناً قَليلاً وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ41وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ42وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعينَ43أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ44وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَي الْخاشِعينَ45الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ46يا بَني‏ إِسْرائيلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي‏ أَنْعَمْتُ عَلَيْکُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُکُمْ عَلَي الْعالَمينَ47وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ48
شماره صفحه : 7 حزب : 1 جزء : اول سوره : بقرة
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
40) (یابنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم ):(ای بنی اسرائیل به یاد آورید نعمت مرا که به شما ارزانی کردم )، براستی بنی اسرائیل نمونه کفر وعصیان هستند و مثل اعلای سرپیچی و انکار و پیمان شکنی می باشند ،و خداآنها را یاد آوری می کند به فیضی که به آنان ارزانی نمود،مانند نجات آنها از دست فرعون ، شکافتن دریاو غرق شدن فرعون و سپاهش ، ماجرای وعده گاه کوه طورو گوساله پرستی آنان ، و امر موسی به آنها که توبه کنند و نفس خویش را بکشند،در خواست آنها ازحضرت موسی (ع ) مبنی بر ملاقات خدابصورت آشکار وآمدن صاعقه و دو باره بخشیده شدن و برگزیده شدن آنها و نعممتهای فراوان دیگر، ولی آنها علی رغم همه این نعمتها همچنان در دشمنی و عداوت با طریق خدا پافشاری کردند و میثاق الهی را شکستند و ازهیچ منکری فرو گذار ننمودند،پس خدا به آنها درباره گناهان ،خطاها و گمراهی و قساوت قلبشان و دنیا پرستی و تعلق آنها به مادیات تذکر می دهد،(واوفوابعهدی اوف بعهدکم ):(پس به عهدمن وفا کنید من هم به عهد شما وفا خواهم کرد)عهد به معنای حفاظ است واصل عهد در مواظبت بر آن است ومقصود از عهد همان قیام به طریق الهی وپیمودن راه خداست ،(و ایای فارهبون ):(و ازمن پروا کنید)،و منظور از رهبت همان خوف و ترس است که مقابل رغبت می باشد. [ نظرات / امتیازها ]
41) (وامنوا بما انزلت ):(و ایمان بیاورید به آنچه نازل کردم )یعنی به آنچه برمحمد(ص )نازل کردم (قرآن )ایمان بیاورید،(مصدقالما معکم ):(درحالی که قرآن کتابی را که نزد خود شماست تأیید میکند)چون دین خدا واحد است و آن اسلام است و آنچه در قرآن آمده ، تورات حقیقی را که از تحریف مصون مانده تصدیق می کند،(ولاتکونوا اول کافربه ):(و شما نخستین منکر آن نباشید)،چون اسلامی که محمد(ص )آورده همان دین واحد خداست ،درآخرین حد نهایی خویش و همانا امتداد سایر رسالات الهی است ،(شرع لکم من الدین ماوصی به نوحاوالذی اوحینا الیک )(37)،(ما دینی را برای شما تشریع کردیم که به نوح و سایرپیامبرانی که به تو وحی کردیم ،تشریع کرده بودیم )،(ولاتشتروا بایاتی ثمناقلیلا):(و آیات مرا به بهای اندک مفروشید)چون آنان برای کسب بهای اندک دنیوی احکام خدا راتحریف کردند و اصولا چه بهایی می تواند ارزش کلام الله را داشته باشد؟ و این آیه وصف احبار یهودی است که برای آنکه ریاست خود رااز دست ندهند راه خدا را تغییر می دهند تا از منافع مادی بهره مند شوند و ازبندگان خدا سوء استفاده کنند و به این ترتیب دین در نزد آنها چون حرفه وصناعتی می شود نه یک ایمان و عقیده ترقی بخش و راهگشا(و ایای فاتقون ):(واز من پروا داشته باشید)یعنی ازغضب من بترسید. [ نظرات / امتیازها ]
42) (ولا تلبسوا الحق بالباطل وتکتموا الحق ):(و حق را بوسیله باطل نپوشانید و آن را انکار نکنید)یعنی حق را کتمان نکنید و آن را به لباس باطل درنیاورید و سپس ادعانکنید که آن باطل ،حق است (وانتم تعلمون ):(درحالیکه شما بخوبی می دانید) یعنی حق رابخوبی می شناسید و می دانید که رسالت محمد(ص ) و اسلام حق است اما برای حفظ امتیازات و منافع و وجهه خود آن را انکار می کنید. [ نظرات / امتیازها ]
43) (واقیموا الصلوه و اتوا الزکوه وارکعوا مع الراکعین ):(و نماز گزارید وزکات دهید و بارکوع کنندگان راکع باشید)یعنی داخل در دایره ایمان و حق شویدو به عبادات الهی و تکالیف او قیام کنید. [ نظرات / امتیازها ]
44) (اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم وانتم تتلون الکتاب ):(شما که کتاب آسمانی خوانده اید چگونه مردم را امر به نیکی می کنید و خودتان را از یادمی برید؟) خطاب به علماء یهود است که دین را حرفه قرار داده اند نه عقیده وایمان ،و به زبان چیزی را می گویند که درقلبشان نیست و امر به نیکی می کنند، اماخود آن را انجام نمی دهند،(افلا تعقلون ):(پس چرا تعقل نمی کنید) چون ازبدیهیات عقل آنست که کسی که امر به خیر می کند خود پایبند به آن باشد، چون کسب خیر برای نفس خود، مقدم است برکسب آن برای غیر. [ نظرات / امتیازها ]
45) (واستعینوا بالصبر والصلوه ):(از صبر و نماز مدد جوئید)استعانت یعنی طلب کمک درامر یا حادثه مهمی که انسان به تنهایی توان انجام آن راندارد،پس اتصال به خدای متعال و ثبات و استقامت ، طریقه کمک و مدد الهی است و این فایده صبر و نماز است ، چون صبر، هربلای بزرگی را کوچک می کندو نماز، یعنی توجه و رو کردن به جانب خدا و اعتماد کردن به ستونی که هرگزمنهدم نمی گردد و سببی که هرگز قطع نمی شود،(و انها):و همانا نماز(لکبیره الاعلی الخاشعین ):(بسی دشوار و سنگین است جز بر خاشعین و متواضعان )یعنی کسانی که درپیشگاه الهی خوار و ذلیلند و قلبهاشان ازخوف الهی دردمند است وخضوع مشتمل است بر عمل جوارح و اعضاء، اما خشوع بر تأثر قلب اطلاق می شود،امام صادق (ع ) می فرمایند: (حضرت علی (ع ) اینگونه بودند که هرگاه حادثه مهمی برایشان پیش می آمد به نماز می ایستادند و این آیه راتلاوت می نمودند که >مدد جویید از صبر و نماز...<(38). [ نظرات / امتیازها ]
46) (الذین یظنون انهم ملاقواربهم ):(کسانی که گمان دارند که به پیشگاه پروردگار خود می روند)،منظور از ظن اعتقاد ویقین است منتها ظن برای تدرج بکار می رود،حتی در ادراک جازم وقطعی که همان علم می باشد،(و انهم الیه راجعون ):(و گمان دارند که بسوی خدا باز می گردند)،یقین به معاد ،ایمانی است که مؤمن را به استقامت و ادای تکلیف و حق بندگی وا می دارد،پس در قیامت می گویند ،بخوان کتابت را و او می گوید: که من ظن داشتم به ملاقات این محاسبه و دیدار پروردگار (فیقول هاؤم اقرء و اکتابیه ،انی ظننت انی ملاق حسابیه )(39).بکار بردن کلمه ظن گویای آنست که برای توجه به پروردگار و انجام تکالیف همان ظن کفایت می کند و انسان فطرتا جلب منفعت احتمالی و دفع ضرراحتمالی را می نماید و نیاز به علم و یقین ندارد. [ نظرات / امتیازها ]
47) (یابنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم وانی فضلتکم علی العالمین ): (ای بنی اسرائیل به یاد آورید نعمت مرا که به شما انعام کردم و شمارابر عالمیان برتری دادم )،خداوند تذکر می دهد آنها را به نعمتها و کمالاتی که ایشان را برتری بر عالمیان داده است به اینکه بر آنان پیامبری فرستاد و هدایشان نمود و آنها را از مهالک بسیار نجات داد، امابرتری آنها به علت طولانی بودن مدت استخلاف و رسالت برای آن قوم است ، ولی بعد از اینکه از امر پروردگارسرپیچی کردند و انبیاء خود را عصیان کردند ،خداوند حکم خود را بر آنها علنی نمود و آنها را لعنت و غضب نمود و به ذلت و مسکنت گرفتار فرمود. [ نظرات / امتیازها ]
48) (واتقوایومالا تجزی نفس عن نفس شیئا):(و بترسید از روزی که کسی بکار دیگری نمی آیدو نفسی بجای نفسی جزا داده نمی شود)یعنی بپرهیزید ودفع کنید عذاب آن روزی را که فردیت و حساب شخصی مطرح است ، چون درپادشاهی و سلطنت دنیوی میزان کلی برای حکم نیست و باآنکه پیامد جرم عقوبت است ولیکن چه بسا حاکم و قاضی به خاطر رحم به محکوم یا بواسطه رشوه گرفتن یا ضمانت و واسطه شدن دیگری ،یا به واسطه کمک کردن افراد ووابستگان آن محکوم ، حکم را تبدیل می کندوآن راتغییر میدهد و محکوم بواسطه این وسائل از عقوبت می رهد، اما در قیامت اثری از این اسباب دنیوی نیست ،(ولایقبل منها شفاعه ): (و ازهیچ نفسی شفاعت پذیرفته نمی شود)خداوند آگاه می کند مارا که این اسباب که بر شمردیم در دنیا کارایی دارد، چون خدا به انسان این قدرت و اختیار را داده است ، اما در قیامت که حجابهای ذاتی از بین می روندو همه اسباب مادی از جانب خالق آنها از کار افتاده و معطل می شوند، برای ظالمان هیچ دوست و شفیع ویاوری نخواهد بود(ما للظالمین من حمیم ولا شفیع یطاع )(40)،(برای ستمکاران نه دوستی خواهد بود و نه شفیعی که اطاعت شود)،(ولا یؤخذ منها عدل ):(ازآن عوضی یابدلی گرفته نمی شود)، یعنی درمقابل تجاوز وستم یا معصیت هیچ فدیه و دیه ای پذیرفته نمی شود،(ولا هم ینصرون ):(و ایشان یاری نمی شوند)پس هیچ یاری کننده ای نیست تاآنها را از محکمه عدل الهی برهاند و از عذاب خداوند بر کنار دارد. [ نظرات / امتیازها ]
  سجاد حسني پازکي - تفسیر تسنیم
40) چرا خداوند در این آیه نعمت را مفرد آورده است؟ جواب از آیه الله جوادی آملی:
نعمت هم نعمت مخصوصی نیست و هر چه که کمال هستی است نعمت خدای سبحان است لذا جمع نیاورد نفرمود نعماء مرا متذکر باشد این جنس است و هر چه خیر است نعمت است و هر چه نعمت است از خداست چون «وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا» مفرد آورد جمع نیاورد چون جنس مراد است و اگر این مفرد بود که مفرد قابل شمارش نیست یکی را که آدم نمی‌شرد یکی یکی است. این که فرمود: «وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا» این جنس مراد است مستغرق تمام نعم را غرق می‌کند لذا قابل شمارش نیست وگرنه یک مفرد را که انسان نمی‌شمارد بر فرض هم قابل عد باشد قابل احصاء نیست. این که فرمود: «وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا» منظور جنس است این نعمت مضاف به الله همهٴ نعم را استیعاب دارد و شامل می‌شود هر چه خیر است نعمت است و هر چه نعمت است و هر چه نعمت است ولی نعمتی جز خدا برای آن نیست لذا فرمود قابل احصاء نیست در اینجا هم که نعمت را به خود اضافه کرد نفرمود نعمای من نظیر همان آیهٴ سورهٴ نمل است. فرمود به یاد هم نعم من باشید اگر انسان به یاد همهٴ نعم خدا بود که هرگز نه خود را صاحب نعمت می‌داند نه برای خود ولی نعمتی غیر از خدا می‌شناسد [ نظرات / امتیازها ]
44) از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل شده است که رسول خدا می‌فرماید : «رأیت لیلة أسری بی الی السماء قوماً تقرض شفاههم بمقاریض من نار ثمّ ترمی» در معراج گروهی را دیدم که لب‌های این‌ها با مقراض قیچی می‌شود و قطع می‌شود با مقراضی از آتش و این لب‌ها را به دور می‌اندازند حضرت فرمود: من گفتم که «یا جبرئیل! من هؤلاء؟ فقال خطباء امّتک یأمرون النّاس بالبرّ و ینسون أنفسهم و هم یتلون الکتاب أفلا یعقلون» [ نظرات / امتیازها ]
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر انگلیسی- ابن کثیر
40) Allah commanded the Children of Israel to embrace Islam and to follow Muhammad . He also reminded them with the example of their father Israel, Allah's Prophet Ya`qub, as if saying, "O children of the pious, righteous servant of Allah who obeyed Allah! Be like your father, following the truth.'' This statement is similar to one's saying, "O you son of that generous man! Do this or that'' or, "O son of the brave man, engage the strong fighters,'' or "O son of the scholar, seek the knowledge,'' and so forth. Similarly, Allah said,
O offspring of those whom We carried (in the ship) with Nuh (Noah)! Verily, he was a grateful servant) (17:3).

Israel is Prophet Ya`qub, for Abu Dawud At-Tayalisi recorded that `Abdullah Ibn `Abbas said, "A group of Jews came to the Prophet and he said to them,
Do you know that Israel is Jacob) They said, "Yes, by Allah.'' He said,
(O Allah! Be witness.)''


At-Tabari recorded that `Abdullah Ibn `Abbas said that `Israel' means, `the servant of Allah.'
Allah said,

Remember My favor which I bestowed upon you).


Mujahid commented, "Allah's favor that He granted the Jews is that He made water gush from stones, sent down manna and quails for them, and saved them from being enslaved by Pharaoh.'' Abu Al-`Aliyah also said, "Allah's favor mentioned here is His sending Prophets and Messengers among them, and revealing Books to them.'' I - Ibn Kathir - say that this Ayah is similar to what Musa said to the Children of Israel,
O my people! Remember the favor of Allah to you: when He made Prophets among you, made you kings, and gave you what He had not given to any other among the nations (of their time) (5:20) meaning, during their time. Also, Muhammad bin Ishaq said that Ibn `Abbas said,
(Remember My favor which I bestowed upon you,) means, "My support for you and your fathers,'' that is saving them from Pharaoh and his people.
Allah's statement,
(And fulfill (your obligations to) My covenant (with you) so that I fulfill (My obligations to) your covenant (with Me),) means, `My covenant that I took from you concerning Prophet Muhammad , when he is sent to you, so that I grant you what I promised you if you believe in him and follow him. I will then remove the chains and restrictions that were placed around your necks, because of the errors that you committed.' Also, Al-Hasan Al-Basri said, "The `covenant' is in reference to Allah's statement, i
And fulfill (your obligations to) My covenant (with you)) means, "His covenant with His servants is to embrace Islam and to adhere to it.'' Ad-Dahhak said that Ibn `Abbas said, "`I fulfill My obligations to you' means, `I (Allah) will be pleased with you and admit you into Paradise.''' As-Suddi, Ad-Dahhak, Abu Al-`Aliyah and Ar-Rabi` bin Anas said similarly.
Ibn `Abbas said that Allah's statement,
And fear Me and Me alone.) means, "Fear the torment that I might exert on you, just as I did with your fathers, like the mutation, etc.'' This Ayah contains encouragement, followed by warning. Allah first called the Children of Israel, using encouragement, then He warned them, so that they might return to the Truth, follow the Messenger , heed the Qur'an's prohibitions and commands and believe in its content. Surely, Allah guides whom He wills to the straight path.










[ نظرات / امتیازها ]
41) Allah said next,

(And believe in what I have sent down, confirming that which is with you (the Tawrah and the Injil)) meaning, the Qur'an that Allah sent down to Muhammad , the unlettered Arab Prophet, as bringer of glad tidings, a warner and a light. The Qur'an contains the Truth from Allah and affirms what was revealed beforehand in the Tawrah and the Injil (the Gospel). Abu Al-`Aliyah said that Allah's statement,
(And believe in what I have sent down (this Qur'an), confirming that which is with you (the Tawrah and the Injil)) "means, `O People of the Book! Believe in what I sent down that conforms to what you have.' This is because they find the description of Muhammad recorded in the Tawrah and the Injil.'' Similar statements were attributed to Mujahid, Ar-Rabi` bin Anas and Qatadah.

Allah said,
(and be not the first to disbelieve therein).
Ibn `Abbas commented, "Do not become the first to disbelieve in the Qur'an (or Muhammad ), while you have more knowledge in it than other people.'' Abu Al-`Aliyah commented, "`Do not become the first to disbelieve in Muhammad, ' meaning from among the People of the Book, `after you hear that he was sent as a Prophet.''' Similar statements were attributed to Al-Hasan, As-Suddi and Ar-Rabi` bin Anas. Ibn Jarir stated that the Ayah (disbelieve therein 2:41) refers to the Qur'an, mentioned earlier in the Ayah,

(in what I have sent down (this Qur'an),)

Both statements are correct because they are inter-related. For instance, whoever disbelieves in the Qur'an will have disbelieved in Muhammad , and whoever disbelieves in Muhammad will have disbelieved in the Qur'an. Allah's statement,
(the first to disbelieve therein) means, do not become the first among the Children of Israel to disbelieve in it, for there were people from Quraysh and the Arabs in general who rejected Muhammad before the People of the Book disbelieved in him. We should state here that the Ayah is talking about the Children of Israel in specific, because the Jews in Al-Madinah were the first among the Children of Israel to be addressed by the Qur'an. Hence, their disbelief in the Qur'an means that they were the first among the People of the Book to disbelieve in it.
Allah's statement,

(and buy not with My verses a small price,) means, "Do not substitute faith in My Ayat and belief in My Prophet with the life of this world and its lusts which are minute and bound to end. '' Allah said,
(and have Taqwa of Me and Me alone).

Ibn Abi Hatim reported that Talq bin Habib said, "Taqwa is to work in Allah's obedience, on a light from Allah, hoping in Allah's mercy, and to avoid Allah's disobedience, on a light from Allah, fearing Allah's punishment.'' Allah's statement,

(and fear Me and Me alone) means, that Allah warns the People of the Book against intentionally hiding the truth and spreading the opposite of it, as well as, against defying the Messenger .

[ نظرات / امتیازها ]
42) The Prohibition of hiding the Truth and distorting It with Falsehood

Allah forbade the Jews from intentionally distorting the truth with falsehood and from hiding the truth and spreading falsehood,
(And mix not truth with falsehood, nor conceal the truth while you know (the truth)).

So Allah forbade them from two things; He ordered them to make the truth known, as well as explaining it. Ad-Dahhak said that Ibn `Abbas mentioned the Ayah,
(And mix not truth with falsehood) and said; "Do not mix the truth with falsehood and the facts with lies.'' Qatadah said that,
(And mix not truth with falsehood) means, "Do not mix Judaism and Christianity with Islam,
(while you know (the truth).) that the religion of Allah is Islam, and that Judaism and Christianity are innovations that did not come from Allah.'' It was reported that Al-Hasan Al-Basri said similarly.

Also, Muhammad bin Ishaq narrated that Ibn `Abbas said that,

(nor conceal the truth while you know (the truth).) means, "Do not hide the knowledge that you have of My Messenger and what he was sent with. His description, which you know about, can be found written in the Books that you have.''

It is possible that it means, "..although you know the tremendous harm that this evil will cause people, misguiding them and leading them to the Fire, because they will follow the falsehood that you mixed with the truth in your claims.''


[ نظرات / امتیازها ]
43) (And perform As-Salat and give Zakah, and bow down along with Ar-Raki`in.)
Muqatil said, "Allah's statement to the People of the Book,
(and give Zakah) commands them to pay the Zakah to the Prophet , and
(and bow down along with Ar-Raki`in) commands them to bow down with those who bow down among the Ummah of Muhammad . Allah therefore commands the People of the Book to be with, and among the Ummah of Muhammad .'' In addition, Allah's statement,

(And bow down along with Ar-Raki`in) means, "And be among the believers performing the best deeds they perform, such as, and foremost, the prayer.'' Many scholars said that this Ayah (2:43) is proof for the obligation of performing the prayer in congregation (for men only). I will explain this ruling in detail in Kitab Al-Ahkam Al-Kabir, Allah willing.

[ نظرات / امتیازها ]
44) Have you then no sense) of what you are doing to yourselves, so that you might become aware of your slumber and restore your sight from blindness'' `Abdur-Razzaq said that Ma`mar stated that Qatadah commented on Allah's statement,
(Enjoin you Al-Birr (piety and righteousness and every act of obedience to Allah) on the people and you forget (to practise it) yourselves,) "The Children of Israel used to command people to obey Allah, fear Him and perform Al-Birr. Yet, they contradicted these orders, so Allah reminded them of this fact.'' As-Suddi said similarly. Ibn Jurayj said that the Ayah:
Enjoin you Al-Birr on the people) "Is about the People of the Book and the hypocrites. They used to command people to pray and fast. However, they did not practice what they commanded others. Allah reminded them of this behavior. So whoever commands people to do righteousness, let him be among the first of them to implement that command.'' Also, Muhammad bin Ishaq narrated that Ibn `Abbas said that,
(And you forget yourselves,) means, "You forget to practice it yourselves,

(While you recite the Scripture (Tawrah)! Have you then no sense) You forbid the people from rejecting the prophethood and the covenant that you have mentioned with you in the Tawrah, while you yourselves have forgoten it, meaning that `you have forgotten the covenant that I made with you that you will accept My Messenger. You have breeched My covenant, and rejected what you know is in My Book.' ''


[ نظرات / امتیازها ]
45) Allah commanded His servants to use patience and prayer to acquire the good of this life and the Hereafter. Muqatil bin Hayan said that this Ayah means, "Utilize patience and the obligatory prayer in seeking the Hereafter. As for patience (here), they say that it means fasting.'' There are similar texts reported from Mujahid. Al-Qurtubi and other scholars commented, "This is why Ramadan is called the month of patience,'' as is mentioned in the Hadith literature. It was also said that `patience' in the Ayah means, refraining from evil, and this is why `patience' was mentioned along with practicing acts of worship, especially and foremost, the prayer. Also, Ibn Abi Hatim narrated that `Umar bin Al-Khattab said, "There are two types of patience: good patience when the disaster strikes, and a better patience while avoiding the prohibitions of Allah.'' Ibn Abi Hatim said that Al-Hasan Al-Basri was reported to have said similarly
Allah then said,
(And As-Salah (the prayer).)

The prayer is one of the best means of assistance for firmly adhering to Allah's orders, just as Allah said;
(Recite (O Muhammad ) what has been revealed to you of the Book (the Qur'an), and perform As-Salah. Verily, As-Salah (the prayer) prevents from Al-Fahsha' (i.e. great sins of every kind), and Al-Munkar and the remembrance of (praising) of (you by) Allah is greater indeed) (29:45).


The personal pronoun in the Ayah,

(And truly, it is extremely heavy and hard) refers to prayer, as Mujahid is reported to have said, and it was also the choice of Ibn Jarir. It is possible that the pronoun might be referring to the advice - to observe patience and the prayer - mentioned in the same Ayah. Similarly, Allah said about Qarun (Korah),

(But those who had been given (religious) knowledge said: "Woe to you! The reward of Allah (in the Hereafter) is better for those who believe and do righteous good deeds, and this, none shall attain except As-Sabirun (the patient).'') (28:80).
Also, Allah said,

(The good deed and the evil deed cannot be equal. Repel (the evil) with one which is better then verily he, between whom and you there was enmity, (will become) as though he was a close friend. But none is granted it (the above quality) except those who are patient ـ and none is granted it except the owner of the great portion (of happiness in the Hereafter and) in this world.) (41:34-35) meaning, this advice is only implemented by those who are patient and the fortunate. In any case, Allah's statement here means, prayer is `heavy and burdensome',

(except for Al-Khashi`in.)

Ibn Abi Talhah reported that Ibn `Abbas commented on this Ayah, "They (Al-Khashi`in) are those who believe in what Allah has revealed.''




[ نظرات / امتیازها ]
46) (They are those who are certain that they are going to meet their Lord, and that unto Him they are going to return.) continues the subject that was started in the previous Ayah. Therefore, the prayer, or the advice to observe it is heavy,
except for Al-Khashi`in. (They are those) who are certain (Yazunnuna) that they are going to meet their Lord,) meaning, they know that they will be gathered and face their Lord on the Day of Resurrection,
(and that unto Him they are going to return.) meaning, their affairs are all subject to His will and He justly decides what He wills. Since they are certain that they will be returned to Allah and be reckoned, it is easy for them to perform the acts of obedience and refrain from the prohibitions. Ibn Jarir commented on Allah's statement;
Yazunnuna that they are going to meet their Lord)

Ibn Jarir said; "The Arabs call certainty as well as doubt, Zann. There are similar instances in the Arabic language where a subject as well as its opposite share the same name. For instance, Allah said,

(And the Mujrimun (criminals, polytheists, sinners), shall see the Fire and Zannu (apprehend) that they have to fall therein)''(18:53).
It is recorded in the Sahih that on the Day of Resurrection, Allah will say to a servant, "Have I not allowed you to marry, honored you, made the horses and camels subservient to you and allowed you to become a chief and a master'' He will say, "Yes.'' Allah will say, "Did you have Zann (think) that you will meet Me'' He will say, "No.'' Allah will say, "This Day, I will forget you, just as you forgot Me.'' If Allah wills, we will further elaborate on this subject when we explain Allah's statement,

(They have forgotten Allah, so He has forgotten them) (9:67).




[ نظرات / امتیازها ]
47) Allah reminds the Children of Israel of the favors that He granted their fathers and grandfathers, how He showed preference to them by sending them Messengers from among them and revealing Books to them, more so than any of the other previous nations. Similarly, Allah said
(And We chose them (the Children of Israel) over the `Alamin, (nations) with knowledge.) (44:32) and,
(And (remember) when Musa (Moses) said to his people: "O my people! Remember the favor of Allah to you: when He made Prophets among you, made you kings, honored you above the `Alamin (nations).'') (5:20).

Abu Ja`far Ar-Razi reported that Ar-Rabi` bin Anas said that Abu Al-`Aliyah said that Allah's statement,

(and that I preferred you over the `Alamin) means, "The kingship, Messengers and Books that were granted to them, instead of granting such to the other kingdoms that existed during their time, for every period there is a nation.'' It was also reported that Mujahid, Ar-Rabi` bin Anas, Qatadah and Isma`il bin Abi Khalid said similarly.

This is the only way the Ayah can be understood, because this Ummah is better than theirs, as Allah said;
(You are the best of people ever raised up for mankind; you enjoin good and forbid evil, and you believe in Allah. And had the People of the Book (Jews and Christians) believed, it would have been better for them) (3:110).
Also, the Musnad and Sunan Collections of Hadith recorded that Mu`awiyah bin Haydah Al-Qushayri said that the Messenger of Allah said,
(You (Muslims) are the seventieth nation, but you are the best and most honored of them according to Allah.

There are many Hadiths on this subject, and they will be mentioned when we discuss Allah's statement,
(You are the best of peoples ever raised up for mankind) (3:110).


[ نظرات / امتیازها ]
48) After Allah reminded the Children of Israel of the favors that He has granted them, He warned them about the duration of the torment which He will punish them with on the Day of Resurrection. He said,

(And fear a Day) meaning, the Day of Resurrection,
(When a person shall not avail another) meaning, on that Day, no person shall be of any help to another. Similarly, Allah said,

(And no bearer of burdens shall bear another's burden) (35:18)
(Every man that Day will have enough to make him careless of others.) (80:37) and,

O mankind! Have Taqwa of your Lord (by keeping your duty to Him and avoiding all evil), and fear a Day when no father can avail aught for his son, nor a son avail aught for his father) (31: 33).
This indeed should serve as a great warning that both the father and the son will not be of help to each other on that Day.
Allah said,
nor will intercession be accepted from him)
meaning, from the disbelievers. Similarly, Allah said,
(So no intercession of intercessors will be of any use to them) (74:48) and described the people of the Fire saying,
(Now we have no intercessors. Nor a close friend (to help us)) (26:100-101).
Allah's statement here (2:48)
(nor will compensation be taken from him) means, that Allah does not accept the disbelievers to ransom themselves. Similarly, Allah said,
Verily, those who disbelieved, and died while they were disbelievers, the (whole) earth full of gold will not be accepted from anyone of them even if they offered it as a ransom) (3:91)
Verily, those who disbelieved, and died while they were disbelievers, the (whole) earth full of gold will not be accepted from anyone of them even if they offered it as a ransom) (3:91)
Verily, those who disbelieve, if they had all that is in the earth, and as much again therewith to ransom themselves from the torment on the Day of Resurrection, it would never be accepted of them, and theirs would be a painful torment) (5:36)
And even if he offers every ransom, it will not be accepted from him) (6:70) and,
(So this Day no ransom shall be taken from you (hypocrites), nor of those who disbelieved. Your abode is the Fire. That is your Mawla (friend ـ proper place)) (57:15).
Allah stated that if the people do not believe in His Messenger and follow what He sent him with, then when they meet Him on the Day of Resurrection, after remaining on the path of disbelief, their family lineage and/or the intercession of their masters will not help them at all. It will not be accepted of them, even if they paid the earth's fill of gold as ransom. Similarly, Allah said,
Before a Day comes when there will be no bargaining, nor friendship, nor intercession) (2:254) and,
(On which there will be neither mutual bargaining nor befriending) (19:31). Allah's statement next,
(nor will they be helped.) means, "no person shall get angry - or anxious - on their behalf and offer them any help, or try to save them from Allah's punishment.'' As stated earlier on that Day, neither the relative, nor persons of authority will feel pity for the disbelievers, nor will any ransom be accepted for them. Consequently, they will receive no help from others and they will be helpless themsleves. Allah said,
(While He (Allah) grants refuge (or protection), but none grants refuge from Him) (23:88)
(So on that Day none will punish as He will punish. And none will bind (the wicked, disbelievers and polytheists) as He will bind) (89:25-26)
("What is the matter with you Why do you not help one another (as you used to do in the world)'' Nay, but that Day they shall surrender) (37:25-26) and,
(Then why did those whom they had taken for alihah (gods) besides Allah, as a way of approach (to Allah) not help them Nay, but they vanished completely from them) (46:28).
Also, Ad-Dahhak said that Ibn `Abbas said that Allah's statement,
("What is the matter with you Why do you not help one another'') (37:25) means, "This Day, you shall not have a refuge from Us. Not this Day.'' Ibn Jarir said that Allah's statement,
(nor will they be helped.) meaning, on that Day, they shall neither be helped by any helper, nor shall anyone intercede on their behalf. No repeal or ransom will be accepted for them, all courtesy towards them will have ceased, along with any helpful intercession. No type of help or cooperation will be available for them on that Day. The judgment will, on that Day, be up to the Most Great, the Most Just, against whom no intercessor or helper can ever assist. He will then award the evil deed its kind and will multiply the good deeds. This is similar to Allah's statement,
(But stop them, verily, they are to be questioned. "What is the matter with you Why do you not help one another'' Nay, but that Day they shall surrender) (37:24-26).

(But stop them, verily, they are to be questioned. "What is the matter with you Why do you not help one another'' Nay, but that Day they shall surrender) (37:24-2





[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر راهنما
40)
1 - خداوند، بنى اسرائیل را از نعمتهاى گرانقدر بهره مند ساخت.

یبنى إسرائیل اذکروا نعمتى التى أنعمت علیکم

کلمه «نعمت» به صورت مفرد آمده است. مراد از آن مى تواند نعمتى خاص و ویژه، همانند بعثت موسى (ع) باشد و مى تواند جنس نعمت باشد و شامل نعمتهاى متعددى که در آیات 47 به بعد یادآورى شده است، باشد. اضافه «نعمت» به «یاء» متکم براى رساندن عظمت و شرافت آن نعمت و یا نعمتهاست.

2 - خداوند از بنى اسرائیل خواست تا نعمتهاى او را همواره به خاطر داشته باشند.

یبنى اسرائیل اذکروا نعمتى التى أنعمت علیکم

3 - بنى اسرائیل از مخاطبان قرآن و موظف به پیروى از آن

یبنى إسرائیل اذکروا

4 - بنى اسرائیل، جماعتى داراى ترکیب قومى و قبیله اى تا عصر نزول قرآن

یبنى إسرائیل اذکروا

اسرائیل - نام دیگر یعقوب - فرزند اسحاق و نوه ابراهیم (ع) است. از اینکه گروه و طایفه اى با عنوان بنى اسرائیل (فرزندان یعقوب) معروف و مشهور بودند و در عصر پیامبر(ص) به این نام شناخته مى شدند، معلوم مى شود: آنان از بدو پیدایش تا آن عصر، قومیت خویش را حفظ کرده و به صورت قبیله اى زندگى مى کردند.

5 - وجود پیمان و عهدى متقابل میان خداوند و بنى اسرائیل

أوفوا بعهدى أوف بعهدکم

«عهدى»; یعنى، پیمان و التزامى که خداوند بر عهده مردمان نهاده است و مراد از «عهدکم» وعده هایى است که خداوند به بندگان خویش داده و خود را به انجام آنها ملتزم دانسته است.

6 - وفا کردن به عهدهاى الهى، از فرامین و سفارشهاى خداوند به بنى اسرائیل

و أوفوا بعهدى

7 - بنى اسرائیل زمان پیامبر(ص) آگاه به عهد و پیمانى که خداوند با آنان داشت.

أوفوا بعهدى أوف بعهدکم

8 - وفاى خدا به عهد خویش با بنى اسرائیل، مشروط به پایبندى آنان به عهدهاى الهى است.

أوفوا بعهدى أوف بعهدکم

9 - ترسیدن از خدا و نهراسیدن از غیر او، توصیه و سفارش خداوند به بنى اسرائیل

و إیى فارهبون

«رهبة» به معناى ترسیدن است. «ارهبون» مرکب از فعل امر «ارهبوا» و نون وقایه مکسور است که حکایت از حذف «یاى» متکلم دارد; یعنى: «و ایاى فارهبونى».

10 - خداوند عطا کننده نعمت به آدمیان است.

نعمتى التى أنعمت علیکم

11 ـ ضرورت به خاطر آوردن نعمتهاى خدادادى

اذکروا نعمتى التى أنعمت علیکم

12 ـ به یاد خدا بودن و نعمتها را از جانب او دانستن، هدف از ضرورت یاد کردن و به خاطر داشتن نعمتهاست.

اذکروا نعمتى التى أنعمت علیکم

توصیف «نعمت» به اینکه خداوند آن را عطا فرموده (أنعمت علیکم)، به این حقیقت اشاره دارد که: یاد کردن نعمت باید وسیله اى باشد براى یاد کردن منعم; یعنى، یاد کردن نعمت باید ملازم با دیدن خدا در وراى هر نعمت باشد.

13 ـ ضرورت پایبندى به عهدهایى که خداوند با آدمیان دارد.

أوفوا بعهدى

14 ـ وفاى خداوند به عهدى که انسانها در نزد خدا دارند، مشروط به پایبندى آنان به عهدهاى الهى است.

و أوفوا بعهدى أوف بعهدکم

15 ـ خداوند، تنها مقامى است که شایسته و بایسته هراس داشتن از اوست.

و إیى فارهبون

16 ـ هراس از خدا و نترسیدن از غیر او، زمینه ساز پایبندى به عهد اوست.

أوفوا بعهدى ... و إیى فارهبون

17 ـ آگاهیهاى تاریخى، مى تواند داراى نقشى سازنده براى آدمى باشد.

یبنى إسرائیل اذکروا نعمتى التى أنعمت علیکم

به یاد آوردن نعمتهاى گذشته - که نوعى آگاهى تاریخى است - مورد سفارش و توصیه خداوند قرار گرفته است و از آنجا که سفارشهاى خداوند همواره در راستاى سازندگى انسان و هدایت اوست، مى توان به برداشت فوق دست یافت.
[ نظرات / امتیازها ]
41)
1 - خداوند، فراخوان بنى اسرائیل به تصدیق قرآن و ایمان به آن

یبنى إسرائیل ... و ءامنوا بما أنزلت

2 - نازل کننده قرآن، خداوند است.

و ءامنوا بما أنزلت

مراد از «ما»ى موصوله در «بما انزلت» قرآن است.

3 - ایمان به قرآن و کافر نشدن به آن، از عهدهاى خدا با بنى اسرائیل

أوفوا بعهدى ... و ءامنوا بما أنزلت

4 - قرآن تصدیق کننده حقانیت کتابهاى آسمانى بنى اسرائیل (تورات، انجیل و...)

ءامنوا بما أنزلت مصدقاً لما معکم

مراد از «ما»ى موصوله در «لما معکم»: کتابهاى آسمانى بنى اسرائیل است که تورات و انجیل از مصداقهاى بارز و مورد نظر آن مى باشد. تصدیق (مصدر مصدّقاً) نسبت دادن صدق و درستى به کسى یا چیزى است. بنابراین «مصدقاً لما معکم»; یعنى: قرآن کتابهاى آسمانى شما را، راست و درست مى داند و حقانیت آنها را تصدیق مى کند.

5 - نزول قرآن از جانب خدا، دلیل ضرورت ایمان همگان به آن

ءامنوا بما أنزلت

هدف از آوردن «ما»ى موصوله و تبیین آن با جمله «أنزلت» به جاى قرآن و مانند آن، بیان علت حکم (لزوم ایمان) است; یعنى، چون قرآن را خداوند نازل کرده، باید بدان ایمان آورید.

6 - قرآن دلیلى بر حقانیت تورات و انجیل*

مصدقاً لما معکم

تصدیق کتابهاى آسمانى از سوى قرآن، مى تواند به این معنا باشد که: نزول قرآن موجب شد اخبار و پیشگوییهاى آن کتابها مبنى بر آمدن قرآن، تحقق یابد. بنابراین نزول قرآن، مایه اثبات راستى و درستى آن کتابها شد.

7 - خداوند، بنى اسرائیل (یهودیان و نصرانیان) را از انکار قرآن و کافر شدن به آن، بر حذر داشت.

و لاتکونوا أول کافر به

ضمیر در «به» مى تواند به «ما أنزلت» و یا به «ما معکم» برگردد. برداشت فوق بر اساس احتمال اول است.

8 - بنى اسرائیل در صورت کفر به قرآن، نکوهیده ترین و ناشایسته ترین کافران در پیشگاه خداوند خواهند بود.

و لاتکونوا أول کافر به

برداشت فوق مبتنى بر دو مقدمه روشن است: 1 ـ «أول» بودن در جمله «و لاتکونوا ...» به اعتبار رتبه و منزلت است، نه به لحاظ زمان; 2 ـ «أول» بودن قید توضیحى است، نه احترازى. بر این اساس جمله «و لاتکونوا ...»; یعنى، و به قرآن کافر نشوید که در این صورت اولین رتبه کفر از آن شما خواهد بود.

9 - بنى اسرائیل با انکار قرآن، خود پیشتاز کفر به کتابهاى آسمانى خویش خواهند بود.

و لاتکونوا أول کافر به

برداشت فوق بر این اساس است که ضمیر در «به» به «ما معکم» برگردد. بنابراین جمله «و لاتکونوا ...» در ارتباط با جمله «ءامنوا بما أنزلت» چنین معنا مى شود: اى بنى اسرائیل! به قرآن ایمان آورید و از نخستین کسانى نباشید که به کتب آسمانى خود کافر مى شوند; یعنى، در صورت انکار قرآن کتابهاى آسمانى خود را انکار کرده اید.

10 - دستیابى به متاع دنیا، از هدفهاى یهود و نصارا در کفر به قرآن و انکار حقایق تورات و انجیل

و لاتشتروا بأیتى ثمناً قلیلا

کلمه «آیاتى» علاوه بر قرآن، شامل حقایق بیان شده در تورات و انجیل نیز هست. گویا آوردن اسم ظاهر (آیاتى) به جاى ضمیر «به»، براى تأمین این هدف باشد. قابل ذکر است که چون سخن درباره ایمان به قرآن بود، مصداق مورد نظر براى «آیاتى» حقایقى از تورات و انجیل است که دلیل بر حقانیت قرآن مى باشد.

11 - رسیدن به منافع دنیوى، از عوامل گرایش به کفر و انکار قرآن

و لاتشتروا بأیتى ثمناً قلیلا

12 - خداوند تنها مقامى که شایسته و بایسته ترسیدن و پروا داشتن است.

و إیّى فاتّقون

روشن است که پروا داشتن و ترسیدن از خدا، به لحاظ عذابها و کیفرهایى است که او براى خاطیان و گنهکاران مقرر فرموده است.

13 ـ ایمان به قرآن و التزام به حقایق دیگر کتابهاى آسمانى، مایه مصون ماندن از عذابهاى الهى است.

و إیّى فاتّقون

«اتقاء» (مصدر اتقوا); یعنى: در اختیار گرفتن وسیله اى براى مصون ماندن از حادثه ها و مشکلاتى که آدمى از پیشامدن آنها در هراس است. بنابراین «فاتقون»; یعنى، براى مصون ماندن از عذابهاى الهى باید وسیله اى در اختیار داشته باشید. فرازهاى پیشین بیان مى دارد که آن وسیله: ایمان به قرآن و التزام به حقایق کتابهاى آسمانى است.

14 - دین فروشى، مایه گرفتار شدن به عقوبتها و عذابهاى الهى است.

و لاتشتروا بأیتى ... و إیّى فاتقون

15 - نهراسیدن از پیامدهاى التزام به حقایق تورات و انجیل و ایمان به قرآن، از توصیه هاى خداوند به بنى اسرائیل

و لاتشتروا بأیتى ... و إیّى فاتقون

حصر در جمله «ایاى فاتقون» - پس از بیان لزوم ایمان و پرهیز از دین فروشى - به این اشاره دارد که: ایمان به قرآن و التزام به حقایق تورات و انجیل، ممکن است براى شما یهودیان و نصرانیان مشکلاتى را به همراه داشته باشد - که نباید از آنها در هراس باشید - و فقط از عذابهاى الهى بترسید.

16 - هر ثمنى که در قبال دین فروشى به دست آید - هر چند فراوان هم باشد - حقیر و ناچیز است.

و لاتشتروا بأیتى ثمناً قلیلا

کلمه «قلیلا» قید توضیحى براى «ثمناً» است; یعنى، ثمنى که در مقابل از دست دادن آیات الهى باشد اندک است، هر چند به ظاهر کلان و فراوان به نظر آید.

17 - پروا داشتن از خدا و نهراسیدن از غیر او، مستلزم ایمان به قرآن و پرهیز از دین فروشى است.

ءامنوا بما أنزلت ... و لاتشتروا بأیتى ثمناً قلیلا و إیّى فاتقون

18 - از امام باقر(ع) روایت شده: «... کان حیى بن اخطب و کعب بن الاشرف و آخرون من الیهود لهم مأکلة على الیهود فى کل سنةفکرهوا بطلانها بأمر نبى (ص) فحرفوا لذلک آیات من التوراة فیها صفته و ذکره، فذلک الثمن الذى ارید فى الآیة;(1)

... حیى بن اخطب و کعب بن اشرف و عده دیگرى از یهودیان مقررى سالانه داشتند که از یهود مى گرفتند و خوش نداشتند که به خاطر جریان پیامبر (ص) [و تثبیت رسالت آن حضرت] از آن مقررى محروم شوند و لذا آیاتى از تورات را که در آنها وصف و یاد رسول خدا(ص) بود تحریف کردند و این همان بهایى است که در آیه فوق ذکر شده است».
[ نظرات / امتیازها ]
42)
1 - خداوند از بنى اسرائیل خواست تا حق و باطل را به هم نیامیخته و با ارائه باطلها، حق را بر مردم مشتبه نکنند.

و لاتلبسوا الحق بالبطل

«لبس» (مصدر لاتلبسوا) به معناى: آمیختن و نیز مشتبه کردن است. بر اساس معناى اول «باء» در «بالباطل» براى تعدیه و بر اساس معناى دوم «با»ى استعانت خواهد بود.

2 - کتمان نکردن حقایق، توصیه و سفارش خداوند به بنى اسرائیل

و لاتلبسوا ... و تکتموا الحق

کتمان (مصدر تکتموا) به معناى مخفى کردن است. فعل «تکتموا» عطف بر «تلبسوا» مى باشد; یعنى: «و لاتکتموا»

3 - کتمان حقیقت، هدف یهود و نصارا از آمیختن حق و باطل

و لاتلبسوا الحق بالبطل و تکتموا الحق

تکرار نکردن «لا»ى ناهیه در «تکتموا» به این معنا اشاره دارد که: هدف یهود و نصارا در آمیختن حق به باطل، مخفى نگاه داشتن حق بوده است.

4 - کتمان حقایق دینى و ایجاد عواملى براى ناشناخته ماندن معارف الهى، امر نکوهیده و حرام است.

و لاتلبسوا الحق بالبطل و تکتموا الحق

5 - کتمان حقایق دینى از سوى عالمان دین، بسى نکوهیده تر و ناپسندیده تر است.

و لاتلبسوا الحق بالبطل و تکتموا الحق و أنتم تعلمون

فعل «تعلمون» مى تواند به منزله فعل لازم لحاظ شده و مفعولى براى آن در نظر نباشد. بر این مبنا «و أنتم تعلمون»; یعنى، در حالى که شما اهل علم و دانش هستید - و از آنجایى که حق پوشى از سوى همگان ناپسند است - جمله حالیه، دلالت بر این معنا دارد که: کتمان حقایق دینى از سوى عالمان ناپسندیده تر است.

6 - بنى اسرائیل عصر بعثت، حقانیت قرآن را به خوبى شناخته و به حرمت کتمان آن آگاه بودند.

و لاتلبسوا الحق بالبطل و تکتموا الحق و أنتم تعلمون

فعل «تعلمون» مى تواند فعلى متعدّى لحاظ شود. بر این مبنا مفعول آن مطالبى است که در آیه مطرح شده است، از جمله حرمت کتمان حق و اینکه چه چیز حق است و چه چیز باطل. گفتنى است که از مصداقهاى مورد نظر براى «الحق» - به قرینه آیه قبل - «حقانیت قرآن» است.

7 - کتابهاى آسمانى بنى اسرائیل، حاوى بشارت به نزول قرآن و نشانه هاى حقانیت آن است.

و لاتلبسوا الحق بالبطل و تکتموا الحق

8 - بنى اسرائیل عصر بعثت، با تحریف در کتابهاى آسمانى خویش، در صدد کتمان بشارتها و نشانه هاى حقانیت قرآن بودند.

و لاتلبسوا الحق بالبطل و تکتموا الحق

برخى برآنند که مراد از «الباطل» تحریفهاى لفظى یا معنوى است که عالمان بنى اسرائیل در کتابهاى آسمانى خویش ایجاد مى کردند تا نشانه هاى حقانیت قرآن و اسلام از آن آشکار نشود.

[ نظرات / امتیازها ]
43)
1 - خداوند، بنى اسرائیل را به اقامه نماز و پرداخت زکات دعوت کرد.

یبنى إسرائیل اذکروا ... و أقیموا الصلوة و ءاتوا الزکوة

2 - اقامه نماز به جماعت و به همراه مسلمانان توصیه خداوند به بنى اسرائیل

و ارکعوا مع الرکعین

مراد از رکوع کردن، اقامه نماز است و مقصود از «راکعین» نمازگزاران مسلمان مى باشد; زیرا پس از دعوت اهل کتاب به ایمان و اسلام، این احتمال وجهى ندارد که گفته شود مراد از نماز، نماز شریعت خود آنان است.

3 - نماز و زکات، از واجبات دینى اسلام و از ارکان عملى آن است.

و أقیموا الصلوة و ءاتوا الزکوة

دعوت به اقامه نماز و پرداخت زکات، پس از فراخواندن اهل کتاب به ایمان، بیانگر اهمیّت خاص نماز و زکات در میان سایر تکالیف عملى اسلام است.

4 - ضرورت برپایى نمازها به جماعت

و ارکعوا مع الرکعین

نماز خواندن همراه نمازگزاران کنایه از اقامه نماز به جماعت است.

5 - تقارن و همراهى نمازگزاران در افعال نماز، از احکام و آداب نماز جماعت است.

و ارکعوا مع الرکعین

از اینکه در بیان فرمان به برپایى نماز جماعت گفته نشده «ارکعوا جماعة» بلکه با کلمه «مع» همراهى را عنوان کرده، برداشت فوق به دست مى آید.

6 - رکوع، از ارکان اساسى نماز در نماز جماعت

و ارکعوا مع الرکعین

از اینکه خواندن نماز جماعت به رکوع کردن تعبیر شده و برگزار کنندگان جماعت، «راکعین» نامیده شده اند، اهمیّت بسزاى رکوع در نماز جماعت معلوم مى شود.

7 - اسحاق بن مبارک گوید: «سألت أبا ابراهیم (ع) عن صدقة الفطرة أهى مما قال اللّه تعالى «أقیموا الصلوة و آتوا الزکاة» فقال: نعم ...;(1)

از امام کاظم(ع) سؤال کردم، آیا زکات فطره از مواردى است که خداوند فرموده: «و أقیموا الصلوة و آتوا الزکاة»؟ حضرت فرمود: آرى ...». [ نظرات / امتیازها ]
44)
1 - عالمان بنى اسرائیل، مردمان رابه کارهاى نیک دعوت مى کردند.

أتأمرون الناس بالبر

چون مخاطبان «أتأمرون» باید غیر از «الناس» باشند، مى توان گفت: مراد از مخاطبان - به قرینه «و أنتم تتلون الکتاب» - عالمان دینى و مقصود از «الناس» توده هاى مردم است.

2 - عالمان بنى اسرائیل، خود به آنچه مردمان رابه آن فرا مى خواندند، عمل نمى کردند.

أتأمرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم

3 - عالمان بنى اسرائیل، مورد نکوهش و سرزنش خداوند به خاطر عمل نکردن به محتواى دعوتهاى خویش

أتأمرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم

استفهام در «أتأمرون ...» استفهام انکار توبیخى است.

4 - عالمان به کتابهاى آسمانى و تلاوت کنندگان آن، داراى مسؤولیت بیشتر در عمل کردن به کردارهاى نیک (دستورات کتابهاى آسمانى)

و تنسون أنفسکم و أنتم تتلون الکتب

روشن است که هر کس دیگران را به نیکیها فرمان دهد و خود بدانها عمل نکند، سزاوار سرزنش است; چه از عالمان باشد یا از غیر آنان، بنابراین جمله حالیه «و أنتم تتلون الکتاب» تأکیدى است در مورد عالمان کتابهاى آسمانى و تلاوت کنندگان آن.

5 - آمران به معروف و مبلغان دین، باید خود به محتواى دعوتشان عمل کنند.

أتأمرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم

6 - کتابهاى آسمانى بنى اسرائیل، توبیخ کننده مبلغان و ارشادگران بى عمل

أتأمرون الناس ... و أنتم تتلون الکتب

چون جمله حالیه «و أنتم تتلون الکتاب» (در حالى که شما کتاب [تورات یا انجیل]را تلاوت مى کنید) به عنوان دلیل نکوهش و مذمت ارشاد کنندگان بى عمل مطرح شده، معلوم مى شود: در کتابهاى آسمانى بنى اسرائیل بر ناروایى چنین کردارى تأکید شده است.

7 - کسانى که دیگران را به کارهاى نیک دعوت کرده و خود به آن عمل نمى کنند،سزاوار توبیخ و سرزنش هستند.

أتأمرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم

8 - پذیرش اسلام و ایمان به قرآن، از فرمانهاى تورات و انجیل به پیروان خویش

أتأمرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم و أنتم تتلون الکتب

جمله «و تُنسون أنفسکم» را مى توان به قرینه آیات پیشین - که سخن از دعوت به ایمان بود - در ارتباط با ایمان به قرآن دانست. بر این اساس آیه اشاره به این معنا دارد که: شما عالمان اهل کتاب مردم را به نیکیها دعوت مى کنید; ولى وظیفه خویش را که ایمان به قرآن است، فراموش مى کنید; سپس با جمله «و أنتم تتلون الکتب» بیان مى دارد که: آنان از این وظیفه مطلع بودند; یعنى، در کتابهاى آسمانى، این حقیقت وجود داشت.

9 - عالمانى که مردم را به نیکیها فرا مى خوانند و خود به آنها عمل نمى کنند، مردمى فاقد فهم و درک هستند.

أتأمرون الناس بالبر ... أفلا تعقلون

10 - باور به معارف الهى و حقایق دینى، نشانه فهم و درک صحیح است.

أفلا تعقلون

11 - امام صادق (ع) فرموده اند: «من لم ینسلخ عن هواجسه و لم یتخلص من آفات نفسه و شهواتها و لم یدخل فى کنف اللّه و أمان عصمته لایصلح له الأمر بالمعروف و النهى عن المنکر ... قال تعالى «أتأمرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم» ...;(1)

کسى که از خاطرات نفسانى جدا نشود و از آفتهاى نفس و شهوتهاى آن خلاص نگردد و در کنف رحمت، امان و حفظ خدا داخل نشود، سزاوار نیست امر به معروف و نهى از منکر کند ... خداى تعالى فرموده است: آیا شما مردم را به خـــوبى امر مى کنید و خود را فرموش مى کنید؟ ... ».
[ نظرات / امتیازها ]
45)
1 - پیشه ساختن صبر و برپایى نماز، سفارش و توصیه خداوند

و استعینوا بالصبر و الصلوة

2 - بنى اسرائیل، در صورت ایمان به قرآن و قبول شریعت جدید، با تنگناها و مشکلاتى شدید مواجه مى شدند.

یبنى إسرائیل اذکروا ... و ءامنوا ... و استعینوا بالصبر و الصلوة

سفارش خداوند به بنى اسرائیل (پیشه کردن صبر و برپایى نماز) پس از دعوت آنان به ایمان، بیانگر این است که: آنان به خاطر پذیرش اسلام و ترک شریعت پیشین، با مشکلات فراوانى مواجه مى شدند.

3 - پیشه ساختن صبر و اقامه نماز، طریقهاى موفقیت و پیروزى بر مشکلات و ناملایمات

و استعینوا بالصبر و الصلوة

4 - صبر و نماز وسایلى کارساز براى موفقیت در انجام دستورهاى خدا (ایمان به قرآن، وفا به عهدهاى الهى و ...)

أوفوا بعهدى ... و استعینوا بالصبر و الصلوة

با توجّه به آیه هاى قبل مى توان گفت: متعلق «استعینوا» فرامینى است که در آن آیه ها بیان شد; یعنى: واستعینوا على ما امرتکم به و نهیتکم عنه بالصبر و الصلاة.

5 - صبر و نماز عوامل کارآمد براى موفق شدن در پرهیز از محرمات الهى (کفر به قرآن، دین فروشى، کتمان حق و ...)

و لاتکونوا أول کافر به ... و استعینوا بالصبر و الصلوة

6 - برپایى نماز کارى سنگین و دشوار مگر براى خاشعان و فروتنان

و إنها لکبیرة إلا على الخشعین

ضمیر در «إنها» مى تواند به «الصلاة» برگردد و نیز مى تواند به «استعانت» - که از «استعینوا» فهمیده مى شود - ارجاع شود. برداشت فوق بر اساس احتمال اول است. گفتنى است که دشوار بودن نماز به معناى دشوار بودن برپایى آن است.

7 - اقامه نماز با دشوارى و سختى، نشانه خود بزرگ بینى و نداشتن خشوع است.

و إنها لکبیرة إلا على الخشعین

8 - استعانت از صبر و نماز براى موفقیت و پیروزى، امرى دشوار جز براى خاشعان

و استعینوا بالصبر و الصلوة و إنها لکبیرة إلا على الخشعین

برداشت فوق مبتنى بر این است که ضمیر در «إنها» به «استعانت» بر گردد.

9 - باور به آسان شدن مشکلات در پرتو نماز، حقیقتى که تنها خاشعان بدان ایمان دارند.

و استعینوا بالصبر و الصلوة و إنها لکبیرة إلا على الخشعین

دشوارى استعانت از نماز - که مقتضاى برگشت ضمیر «إنها» به «استعانت» است - به معناى ناباورى به کارساز بودن نماز است.

10 - «عن أبى عبداللّه (ع) فى قول اللّه عز و جل «و استعینوا بالصبر و الصلوة» قال: الصبر الصوم إذا نزلت بالرجل النازلة و الشدیدة، فلیصم فان اللّه عز و جل یقول: استعینوا بالصبر یعنى الصیام; (1)

از امام صادق(ع) درباره قول خداى عز و جل «و استعینو ابالصبر و الصلاة» روایت شده که فرمود: مراد از صبر روزه است هنگامى که سختى یا گرفتارى شدید به شخص وارد شد روزه بگیرد; زیرا خدا عز و جل مى فرماید: از صبر یارى بجویید، یعنى از روزه».
[ نظرات / امتیازها ]
46)
1 - انسانها به ملاقات خدا خواهند رفت و تنها به سوى او باز خواهند گشت.

أنهم ملقوا ربهم و أنهم إلیه رجعون

2 - کسانى که به لقاى خدا باور دارند، از خود بزرگ بینى رهیده و به خصلت نیکوى خشوع آراسته مى شوند.

إلا على الخشعین. الذین یظنون أنهم ملقوا ربهم

3 - کسانى که «بازگشت به خدا» را قبول دارند، مردمى فروتن و منزه از خود بزرگ بینى هستند.

إلا على الخشعین. الذین یظنون ... أنّهم إلیه رجعون

4 - اقامه نماز براى باورداران به لقاى خدا و بازگشت به او، امرى سهل و آسان است.

و إنها لکبیرة إلا على الخشعین. الذین یظنون أنهم ملقوا ربهم

5 - گمان به لقاى خدا و بازگشت به او، در ایجاد روحیه خشوع و فروتنى کافى است.

الذین یظنون أنهم ملقوا ربهم و أنهم إلیه رجعون

به کارگیرى «یظنون» (گمان دارند) در مسأله رجوع به خداوند - که هر مسلمانى باید اعتقاد جزمى به آن داشته باشد - اشاره به این دارد که: حتى گمان به قیامت و رجوع به خداوند نیز در زایل ساختن خود بزرگ بینى تأثیر بسزایى داشته و مایه فروتنى خواهد شد.

6 - خاشعان، خویشتن را در محضر خداوند و در حال بازگشت به او مى بینند.

الذین یظنون أنهم ملقوا ربهم و أنهم إلیه رجعون

برداشت فوق بر اساس این احتمال است که: زمان «ملاقوا ربهم» و نیز زمان «إلیه راجعون» را زمان حال بدانیم نه زمان مستقبل
[ نظرات / امتیازها ]
47)
1 - بنى اسرائیل از نعمتهاىِ گرانقدرى برخوردار بودند.

یبنى إسرائیل اذکروا نعمتى

2 - خداوند ارزانى کننده نعمت بر بندگان خویش

نعمتى التى أنعمت علیکم

3 - خداوند از بنى اسرائیل خواست تا نعمتهاى او را یاد کنند و همواره آنها را به خاطر داشته باشند.

یبنى إسرائیل اذکروا نعمتى

4 - بنى اسرائیل، جماعتى داراى ترکیب قومى و قبیله اى تا عصر نزول قرآن

یبنى إسرائیل

5 - بنى اسرائیل از مخاطبان قرآن و موظف به پیروى از آن

یبنى إسرائیل اذکروا

6 - هدف از لزوم یاد کرد نعمتهاى الهى، به یاد خدا بودن و نعمتها را از جانب او دانستن است.

اذکروا نعمتى التى أنعمت علیکم

توصیف «نعمت» - به اینکه خداوند آن را انعام کرده (أنعمت علیکم) - اشاره به این معنا دارد که: یاد کردن نعمت، باید وسیله اى باشد براى یاد کردن بخشنده نعمت.

7 - خداوند، بنى اسرائیل را بر همه مردمان عصرشان برترى داد.

و أنى فضلتکم على العلمین

کلمه «عالمین» گاهى بر همه هستى و گاهى به موجودات داراى عقل و شعور اطلاق مى شود و احیاناً کاربرد آن، انسانها هستند. به نظر مى رسد مراد از «العالمین» در آیه مورد بحث - به مناسبت حکم و موضوع - انسانها باشد.

8 - برترى بنى اسرائیل بر همه مردم، از نعمتهاى گران سنگ الهى بر آنان

و أنى فضلتکم على العلمین

برداشت فوق مبتنى بر این است که: عطف «أنى فضلتکم» بر «نعمتى» عطف خاص بر عام، یا عطف تفسیرى باشد.

9 - به خاطر داشتن نعمت برترى بنى اسرائیل بر همگان، سفارش و توصیه خداوند به آنان

اذکروا نعمتى ... أنى فضلتکم على العلمین

عطف «أنى فضلتکم» بر «نعمتى» اقتضا مى کند که: «أنى فضلتکم» نیز مفعول «اذکروا» باشد; یعنى: اذکروا ... أنى فضلتکم.

10 - آگاهى تاریخى، داراى نقشى سازنده در هدایت انسانها

اذکروا نعمتى التى أنعمت علیکم و أنى فضلتکم على العلمین
[ نظرات / امتیازها ]
48)
1 - انسان در آینده با روزى عظیم (قیامت) مواجه خواهد شد.

واتقوا یوماً

مراد از کلمه «یوماً» روز قیامت است و نکره آمدنش حکایت از عظمت آن دارد.

2 - قیامت، روزى پر مخاطره که باید براى مصونیت از آن، وسیله کارسازى را تدارک دید.

واتقوا یوماً

«اتقاء» یعنى، بر گرفتن و تدارک دیدن وسیله اى براى محافظت از چیزى خطر ساز و هولناک. بنابراین «اتقوا یوماً» دلالت مى کند که: روز قیامت متضمن خطرهاى هولناکى است و آدمى باید براى مصون ماندن از آنها وقایه اى (نگهدارنده اى) را تدارک ببیند.

3 - ایمان به قرآن، پیروى از دستورات خدا و پرهیز از محرمات، وسیله محافظت آدمى در برابر مخاطرات و عذابهاى روز قیامت است.

ءامنوا بما أنزلت ... واتقوا یوماً

فرمان به گرفتن وقایه (وسیله محافظت) - پس از دعوت به ایمان (آمنوا بما أنزلت) و دیگر تکلیفهاى یاد شده در آیه - مى رساند که: وقایه آدمى در روز قیامت، همان ایمان به قرآن و ... خواهد بود.

4 - برپایى نماز، پرداخت زکات و شرکت در نماز جماعت از جمله سببهاى کارساز براى دور ماندن از عذابها و مخاطرات روز قیامت

و أقیموا الصلوة ... واتقوا یوماً

5 - هیچ کس در روز قیامت، ذره اى از عذاب دیگرى را بر عهده نمى گیرد و متحمل نمى شود.

واتقوا یوماً لاتجزى نفس عن نفس شیئاً

6 - در روز قیامت، شفاعت هیچ کس درباره دیگرى پذیرفته نخواهد شد.

و لایقبل منها شفعة

ضمیر در «منها» مى تواند به «نفس» دوم برگردد; یعنى، اگر فرد مورد مؤاخذه شفیعى، بیاورد شفاعتش قبول نمى شود و همچنین مى تواند به «نفس» اول که مراد از آن دوستان و نزدیکان و ... هستند، ارجاع شود; یعنى، آن دوستان (در ضمن اینکه عذاب دوست خویش را بر عهده نمى گیرند) اگر شفاعتى نیز درباره او بکنند، شفاعتشان پذیرفته نمى شود.

7 - در روز قیامت از هیچ کس عِدل و عوضى - که خویشتن را با آن باز خرد - گرفته نخواهد شد.

و لایؤخذ منها عدل

کلمه «عَدْل» به معناى: فدیه و عوض است که شخص براى آزادى خود یا دیگرى مى پردازد، تا از اسارت و مانند آن آزاد شود.

8 - در روز قیامت هیچ کس به دفاع از دیگرى برنخواهد خواست و او را یارى نخواهد کرد.

و لاهم ینصرون

9 - در قیامت، راه نجاتى براى کافران به قرآن وجود نخواهد داشت.

ءامنوا بما أنزلت ... واتقوا یوماً لاتجزى نفس عن نفس

هدف از توصیف قیامت به اینکه: فدیه و عوضى گرفته نمى شود و ...، مأیوس کردن مستحقان عذاب است از اینکه مبادا راه نجاتى براى خود - جز ایمان و ... - توهم کرده و به اعتبار آن دلخوش باشند.

10 - در قیامت براى متخلفان از دستورات الهى (بر پایى نماز و پرداخت زکات) و ارتکاب کنندگان محرمات (دین فروشى، حق پوشى و ...) راه نجاتى نیست.

لا تشتروا بأیتى ... و أقیموا الصلوة ... واتقوا یوماً لاتجزى نفس عن نفس

11 - توهم وجود یارانى که آدمى را از عذاب قیامت نجات دهند و یا گناه او را بر عهده بگیرند، از پندارهاى باطل بنى اسرائیل

واتقوا یوماً لاتجزى نفس عن نفس شیئاً ... و لاهم ینصرون

12 - گناه کردن به خیال پذیرش شفاعت و یا پذیرفته شدن عوض و بدل براى رهایى از عذاب قیامت، از پندارهاى باطل بنى اسرائیل

واتقوا یوماً ... ولا یقبل منها شفعة و لایؤخذ منها عدل
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر مجمع البیان
40) خداوند پس از بیان دلایل توحید و یکتاپرستى براى حق طلبان و خداجویان، و یادآورى نعمتهایى که به «آدم» - پدر انسانیت - ارزانى داشت، در این آیات به ترسیم نعمتهایى مى پردازد که به فرزندان اسرائیل و پدران و نیاکان آنان ارزانى داشته است. و در این مورد مى فرماید: «یا بنى اسرائیل» (هان اى فرزندان اسرائیل!).

روشن است که روى سخن این آیه شریفه، یهود و مسیحیان است؛ امّا ابن عبّاس برآن است که خطاب آیه، یهودیان مدینه و اطراف آن است، نه همه فرزندان اسرائیل.

«اذکروا نعمتى الّتى انعمت علیکم»

نعمتهایى را که به شما ارزانى کردم، بیاد آورید

منظور از این نعمتها، همان چیزهایى است که به پدران و نیاکان آنان داده شد؛ نعمتهایى نظیر «برانگیختن شمار فراوان پیامبران»، «فروفرستادن کتابهاى متعدّد آسمانى»، «نجات دادن قوم بنى اسرائیل از چنگال فرعون و عبوردادنشان از نیل در زمان موسى(ع)»، «فرستادن غذاهاى آسمانى براى آنان» و «آن فرمانروایى شگفت انگیز در زمان سلیمان(ع)» و...

درست است که این نعمتها به پدران یهود عصر پیامبر گرامى (ص) ارزانى نشد، بلکه از آنِ نیاکانِ دورِ آنها بود، امّا از آنجا که افتخارات پدران و نسلهاى گذشته هر قوم، خانواده و جامعه اى به فرزندانشان مى رسد و نسلهاى کنونى و آینده به افتخارات نسلهاى پیشین خود مى بالند، گویى همه آن نعمتها به اینان ارزانى شده است.

با اینکه نعمتهاى مورد بحث بسیار بوده، امّا در آیه شریفه واژه «نعمت» مفرد آمده است؛ چرا که منظور جنس نعمت است، نه شمار آنها؛ درست همانند این آیه شریفه که مى فرماید: «وَ اِنْ تَعَدُّوا نِعْمَةاللَّه لا تَحْصُوها».

روشن است که منظور از نعمت در این آیه، یک نعمت نیست، بلکه همه نعمتهاى خدا است، چرا که مى فرماید: «اگر بخواهید نعمتهاى خدا را بشمار آورید، نمى توانید آنها را بشمارید». پس واژه مفرد است؛ امّا جنس نعمتها مورد نظر است.

گروهى از مفسرّان برآنند که منظور از این نعمتها، همانهایى است که به یهودیان عصر رسالت و یا پدرانشان داده شده است؛ نعمتهایى چون صحّت و سلامت، حیات و نشاط، روزى و بهره هاى مادّى، و نعمتهاى معنوى بسان خرد و اندیشه و فطرت خدا گرایانه؛ تا درپرتو آنها بتوانند به یکتایى خدا و معارف و مفاهیم آسمانى که ازطریق پیامبران، بویژه آخرین و برترین آنان، فرستاده شده است، دست یابند و آنگاه با ایمان و عمل شایسته و اطاعت از مقررّات خدا، شایسته دریافتِ پاداش ِ ارزشمندى شوند.

با این بیان، مقصود از نعمتها در آیه شریفه، همان نعمتهایى است که به خود آنان یا پدرانشان داده شده است.

نمونه اى از این نعمتها

از نعمتهایى که خدا به پدران یهودیان ارزانى داشت، در آیه شریفه زیر ترسیم شده است:

«وَ اِذْ قالَ موُسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ اِذْ جَعَلَ فیکُمْ اَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکَاً وَ آتاکُمْ مالَمْ یُؤْتِ اَحَدَاً مِنَ الْعالَمینَ.»(131)

و [ بیاد آور] زمانى را که موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! نعمت خدا بر خویشتن را بیاد آورید، آنگاه که در میان شما پیام آورانى قرارداد و از شما فرمانروایانى ساخت، و آنچه را که به کسى از جهانیان نداده بود، به شما ارزانى داشت.

ابن انبارى مى گوید معناى آیه این است: «نعمتى را که به شما دادم، بیاد آورید؛ و آن نعمت، دانش تورات بود که در آن ویژگیهاى محمّد - برترین پیام آور من - ترسیم شده بود. من شما را به ایمان به او و تصدیق کتاب و رسالت او فرمان دادم».

امّا پس از بعثت آن حضرت، این قوم بهانه جو و عهدشکن چنان عمل کردند که گویى همه نعمتهاى خدا را به دست فراموشى سپردند.

«اوفوا بعهدى اوف بعهدکم»

به عهد من وفا کنید تا به عهدتان وفا کنم

آن پیمان چه بود؟

در پاسخ به این پرسش که آن عهد مورد نظر چه بود که بنى اسرائیل باید به آن وفا مى کردند، دیدگاهها متفاوت است؛ ازجمله:

1. ایمان به آخرین پیام آور خدا

گروهى ازجمله ابن عبّاس براین اعتقادند که این پیمان، همان است که در تورات آمده بود و براى یهودیان روشن مى ساخت که: پیامبرى به نام محمّد(ص) برخواهیم انگیخت؛ آنگاه هرکس به او ایمان آورد و فرمانش را گردن نهد، به پاداشى پرشکوه - چون پاداش پیروى از موسى و یا ایمان و عمل به دستورات قرآن و پیامبر - نائل خواهد آمد؛ و هر که به او کفر ورزد، گناهش سهمگین و کیفرش آتشهاى شعله ور دوزخ خواهد بود.

با این بیان، معناى آیه شریفه چنین مى شود: هان اى بنى اسرائیل! به سفارش من درمورد آخرین پیامبرم - محمّد - عمل کنید تا من نیز به پیمان خود با شما عمل کنم و شما را به بهشت درآورم.

دلیل اینکه چرا این دستور و سفارش خدا عهد نامیده شده، یا بخاطر اهمیت بسیارش است و یا بدان جهت است که آن را در کتاب آسمانى خویش یافته بودند؛ درست همانگونه که این حقیقت در قرآن شریف بعنوان پیمان آمده است:

«وَ اِذْ اَخَذَاللَّهُ میثاقَ الَّذینَ اُوتُواالْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاس ِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ...»(132)

و [بیاد آور] هنگامى را که خدا از کسانى که به آنان کتاب ارزانى شده بود، پیمان گرفت که بى گمان باید [پیام ] آن را [به روشنى تمام ] براى مردم بیان کنید و آن را پوشیده ندارید؛ امّا آنان آن [پیمان ] را پشت سر افکندند.

2. عمل به تورات

برخى مى گویند: منظور از این پیمان که در آیه شریفه آمده، عمل به تورات است. خداوند در آیه دیگرى به آنان مى فرماید:

«خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ...»(133)

آنچه را به شما دادیم، با همه توان بگیرید و آنچه را در آن است، بخاطر داشته باشید.

3. پیمانى است که از آنان گرفت

قتاده مى گوید: منظور از پیمان در آیه مورد بحث، همانا پیمانى است که به بیان قرآن، خدا از فرزندان اسرائیل گرفت:

«وَلَقَدْ اَخَذَاللَّهُ میثاقَ بَنى اِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اَثْنَىْ عَشَرَ نَقیبَاً وَ قالَ اللَّهُ اِنّى مَعَکُمْ لَئِنْ اَقَمْتُمُ الصَّلوةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکوةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلى ...»(134)

بى گمان خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت؛ و از آنان دوازده [چهره ] سرشناس برانگیختیم. و خدا فرمود: من با شما هستم اگر نماز را بپا دارید و زکات بدهید و به پیام آورانم ایمان بیاورید...

4. دستورات و هشدارها

عدّه اى از مفسّران گفته اند: منظور از عهد و پیمان در آیه شریفه، دو چیز است:

نخست دستورات واجب خدا، و دیگر هشدارها و محرّمات او.

5. یادآورى نعمتها

و سرانجام اینکه گروهى گفته اند: منظور از پیمان، برشمردن و یادآورى نعمتهاى گرانى است که خدا به پدران آنان و خود انسان ارزانى داشته است؛ این نعمتها آنان را موظّف مى سازد که در مقام سپاس و حق شناسى برآیند و به عهد خویش با خدا عمل کنند.

یادآور مى شود که ازمیان دیدگاههاى پنجگانه، بهترین آنها همان دیدگاه نخست است؛ که بیشتر مفسّران نیز آن را پذیرفته اند.

«و ایّاى فارهبون»

و تنها از من بترسید [از اینکه پیمانهاى خود را بشکنید]

سه نکته آموزنده

از آیه شریفه افزون بر آنچه آمد، سه نکته درس آموز دیگر دریافت مى شود:

1. قرآن درس سپاس از نعمتها و سپاسگزارى دربرابر ارزانى دارنده آن نعمتها را به ما مى آموزد. در روایت آمده است که:

«التّحدّث بالنّعم شکر.»

بیان نعمتها و برشمارى آنها، خود نوعى سپاسگزارى است.

2. ناسپاسى و کفران نعمتها گناهى است بزرگ که کیفر و عذاب درپى دارد.

3. بندگان خدا در گزینش راه زندگى آزادند؛ مى توانند راه سپاس را درپیش گیرند یا ناسپاسى اختیار کنند؛ چرا که اگر جز این بود، فرستادن پیامبران و فرود کتابهاى آسمانى و تشویق خوبان و سرزنش پیمان شکنان، بیهوده بود. [ نظرات / امتیازها ]
41) «و آمنوا بما انزلت مصدّقاً لما معکم»

روى سخن این آیه نیز، قوم یهود است؛ به آنان مى فرماید: به قرآن که ازجانب خدا بر قلب مصفّاى محمّد فرود آمده است، ایمان بیاورید؛ که این کتاب، تصدیق کننده تورات شماست. و ایمان به قرآن، درحقیقت نوعى ایمان به تورات است؛ چراکه در تورات و انجیل نیز بسان قرآن به رسالت پیامبر نوید داده شده و ویژگیهاى آن حضرت نیز بروشنى آمده است؛ و با این بیان، قرآن تصدیق کننده کتابهاى پیشین است.

برخى نیز برآنند که منظور از «مصدّقاً لما معکم» این است که قرآن به درستى و حقّانیت تورات گواهى مى دهد و به آن اعتراف مى کند. امّا به اعتقاد ما، دیدگاه نخست بهتر است؛ زیرا این آیه شریفه، درپى برشمردن دلایل حقّانیت قرآن و پیامبر است و یهودیان را زیر باران نکوهش گرفته است که چرا به قرآن ایمان نمى آورند.

«ولاتکونوا اوّل کافرٍ به»

و نخستین کفر ورزنده به آن نباشید

از آنجا که نخستین گروه مخالف و کفرورزنده به قرآن و پیامبر، شرک گرایان قریش بودند و نه یهود، در تفسیر این فراز از آیه شریفه، چهار دیدگاه مطرح است:

1. دیدگاهى بر آن است که منظور آیه این است که در میان اهل کتاب، نخستین گروه کفرورزنده به آن نباشید.

2. منظور این است که شما در گروه پیشروان کفرورزنده به آن نباشید تا دیگران ازپىِ شما روان شوند.

3. دیدگاه سوّم، ضمیر متّصل در «به» را به پیامبر (ص) برمى گرداند و مى گوید مقصود این است که شما از انکارگران ویژگیهاى پیامبر نباشید.

4. و دیدگاه چهارم مى گوید: تفسیر آیه این است که: شما نخستین کسانى نباشید که کتاب دینى خود، تورات، را که در آن نوید آمدن آخرین پیامبر و ویژگیهاى او ذکر شده است، رها کنید.

طرفداران این دیدگاه - ازجمله «زجاج» - مى گویند: از آنجا که روى سخن آیه شریفه، دانشمندان دینى یهود است، روشن است که با انکار آنان پیروانشان نیز تورات را انکار مى کنند؛ به همین جهت قرآن هشدار مى دهد که شما تورات را که کتابى آسمانى است و آمدن آخرین پیامبر خدا را نوید مى دهد، انکار نکنید که نخستین گروه حق ستیزان خواهید شد.

و مى افزایند که ضمیر «به» در آیه شریفه به تورات برمى گردد، نه به قرآن؛ چرا که آنان با صداى بلند کفرشان را به قرآن اعلان مى کردند و این نکته جدیدى نبود که قرآن آن را بیان کند و به آنان هشدار دهد.

5. و على بن عیسى مى گوید: ممکن است منظور این باشد که نخستین گروه کفرورزنده به قرآن نباشید؛ چرا که در کتاب شما، تورات، درستى و حقّانیت قرآن و فرودآمدن آن نوید داده شده است.

آفت بدعتگذارى

با اینکه آفت ویرانگر کفر و کفرگرایى در هر حال گناهى سهمگین است، قرآن شریف به یهودیان هشدار مى دهد که نخستین کافران به قرآن و پیامبر نباشید؛ و بدینوسیله نشان مى دهد که سبقت گرفتن در کفر و ارتجاع، از گرایش به کفر ننگین تر و زشت تر است. و بر این اساس است که اگر آنان در کفر پیشتاز شوند، در حقیقت بدعتى را پایه گذارى کرده اند که دیگران ازپى آن خواهند رفت، و روشن است که کیفر گناه بدعتگذارى، از گناه عادى سهمگین تر است.

از پیشواى بزرگ توحید نقل کرده اند که فرمود:

مَنْ سنّى سنّةً حسنةً فله اجرها و اجر مَنْ عمل بها الى یوم القیامة و من سنّى سنّةً سیّئةً کان علیه وزرها و وزر مَنْ عمل بها الى یوم القیامة.»

هر کس سنّت و روش شایسته و عادلانه اى را بنیاد نهد، پاداش عمل به آن تا روز رستاخیز به او برمى گردد؛ و هرکه سنّت و روش ظالمانه و زشتى را پى افکند، گناه همه کسانى که بدان عمل مى کنند تا روز رستاخیز دامنگیر او خواهدشد.

«ولاتشتروا بآیاتى ثمناً قلیلاً»

در شأن نزول این فراز از آیه شریفه از حضرت باقر(ع) نقل کرده اند که: گروهى از یهود، همچون «حىّ بن اخطب» و «کعب الاشراف»، بر یهودیان واجب ساخته بودند که هر سال مالیاتى به آنان بدهند؛ و هنگامى که اسلام قوانین ظالمانه را باطل اعلان کرد، آنان نیز به انکار پیامبر (ص)، که در تورات نوید آمدن او و ویژگیهایش را خوانده بودند، پرداختند؛ و آیات تورات را تحریف کردند تا باجگیریها و گرفتن مالیاتهاى ظالمانه همچنان ادامه یابد. از این رو، منظور از «ثمناً قلیلاً» هشدار است که آیات و کتاب خود را به بهاى ناچیز مفروشید.

«و ایّاى فاتّقون»

و [در این گناه دین فروشى و انکار قرآن و پیامبر،] از خدا پروا کنید

روشن است که وقتى قرآن هشدار مى دهد آیات خدا را به بهایى ناچیز نفروشید، معنایش این نیست که اگر به بهایى هنگفت بفروشید، گناه ندارد، بلکه منظور این است که اگر تمامى دنیا را هم دربرابر آن بگیرید، باخته اید و زیان کرده اید، و کیفر شما آتش دوزخ است؛ بنابراین هرگز چنین نکنید.

این آیه شریفه، بسان این آیه است که مى فرماید:

«وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ اِلهَاً آخَرَ لابُرْهان لَهُ بِهِ ...»(135)

هر که خداى دیگرى را با خداى یگانه بخواند، براى آن برهانى نخواهد داشت، و حسابش تنها با پروردگارش است؛ براستى که کافران رستگار نخواهند شد.

در این آیه نیز منظور این است که مشرک هیچگاه برهانى بر شرک خود نخواهد داشت، و باید به راه توحید و تقوا بازگردد؛ چرا که در غیر اینصورت، روى رستگارى را نخواهد دید.

بلاى اجتماعى رشوه

این نکته نیز از آیه شریفه دریافت مى شود که گرفتن رشوه براى بیان احکام و مقررّات دینى حرام است؛ چرا که آنچه بیان مى شود، یا برابر با احکام خداست که وظیفه هر دیندار و دین باور آگاهى است که آن را بیان کند، و یا با مقررّات الهى بیگانه است که نه تنها نباید بیان شود که باید ترک گردد. با این توضیح، رشوه در هر دو صورت حرام است.

و این خطاب، نه تنها به دانشمندان یهود است، بلکه روحانى نمایان دنیاپرست و توجیه گران ستم و بیداد جهان اسلام را نیز شامل مى شود که براى بدست آوردن دل قدرتمندان خودکامه و کسب جاه و جلال دروغین و ارزشهاى مادّى حاضرند جنایتها را توجیه و دژخیمان را بزک کنند، احکام خدا را تحریف کنند و همه آیات و روایات را به دلخواه سلطه گران تفسیر و تأویل کنند.


[ نظرات / امتیازها ]
42) روى سخن در این آیه شریفه، فرزندان اسرائیل است؛ و به آنان هشدار مى دهد که: حق را با باطل نیامیزید و چهره نورافشان و پرشکوه حقیقت را با گرد و غبار باطل و بیداد مپوشانید. علّت این هشدار این است که آنان قسمتهایى از کتاب آسمانى خویش را پذیرفتند و بخشهاى دیگر آن را که بیانگر ویژگیهاى پیامبر گرامى (ص) و نویدِ آمدنِ او بود، انکار مى کردند.

حق و باطل

در پاسخ به این پرسش که منظور از حق و باطل در این آیه شریفه چیست، دیدگاهها متفاوت است:

1. آنچه از تورات را پذیرفتند و به آن عمل مى کردند، حق؛ و آنچه را کنار نهادند و به دلخواه و براساس هواهاى جاه طلبانه خویش رفتار مى کردند، باطل و بیداد بود.

2. اصل تورات - کتاب آسمانى موسى (ع) - تبلور حق و ازجانب خدا بود؛ امّا تحریف و تبدیل و تغییرى که در آن پدید آوردند، باطل و بیداد بحساب مى آمد.

3. راستى و راستگویى، حق و دروغ و دروغگویى، باطل و بیداد بود.

4. اصل تورات حق بود و آنچه پس از موسى (ع) به نام تورات نوشتند، باطل.

5. ایمان و اعتراف به رسالت پیامبر (ص) حق بود و دروغ انگاشتن او به این بهانه که هنوز برانگیخته نشده است، باطل.

«و تکتمواالحقّ»

شما ویژگیهاى پیامبر (ص) را که در کتاب آسمانى تان آمده است و خود از آن آگاهید، کتمان و آیات خدا را تحریف مى کنید؛ امّا بهوش باشید که حق ستیزى کسى که حق را مى شناسد و نمى پذیرد، به مراتب از آن که نمى داند و نمى پذیرد، بیشتر و گناهش سهمگین تر است.

«و انتم تعلمون»

و شما مى دانید

در تفسیر این فراز از آیه شریفه، نظراتى ارائه شده است:

1. منظور رسالت پیامبر (ص) است که از آن بخوبى آگاهید.

2. از روز رستاخیز و کیفر حق ستیزان و پاداش حق پذیران باخبرید و مى دانید.

3. عذابهایى که به دلیل بیداد و دروغ بستن به خدا و تحریف حقایق بر نیاکانتان فرود آمد، همه را بخاطر دارید؛ و مى دانید هر که چنین کند، به عذاب گرفتار خواهد شد.

4. از آنچه بر بنى اسرائیل براثر نافرمانى فرود آمد، آگاهید.

یک پرسش: اگر مسأله رسالت پیامبر (ص) براستى براى یهود روشن بود، پس به خداى یکتا نیز ایمان داشتند؛ و مشهور است که هر کس خداى یگانه را بشناسد و به او ایمان آورد، دیگر از آفت کفر نجات یافته است. با این بیان، چگونه آنان کافر خوانده شده اند؟

پاسخ: هر فرد و جامعه اى که خدا را به آنصورت که شایسته و بایسته است، نشناسد و به او ایمان عمیق و تزلزل ناپذیر نیاورد، ایمان آورده واقعى نیست؛ و اینان خدا را با همه صفات جلال و جمالش نمى شناختند و توحیدگراى واقعى نبودند.

افزون بر این، ایمان تنها آگاهى و باور و گفتار نیست؛ بلکه باید عمل نیز بر آن افزوده شود. و اینان گفتارى بدون کردار شایسته و ادّعایى منهاى عمل به دستورات خدا داشتند. [ نظرات / امتیازها ]
43) «واقیمواالصّلوة و آتواالزّکوة»

نماز را بطور کامل و شایسته و با شرایط آن بپادارید، و حقوق مالى خویش را برابر مقررّات خدا بپردازید.

قرآن در اینجا از نماز و زکات با اشاره به حکم وجوب آن دو مى گذرد و چگونگى انجام آنها را برعهده پیامبر (ص) و امامان نور (ع) که آموزگاران حقیقى قرآن هستند، مى گذارد: «... وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مانَها کُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ...»(136).

«وارکعوا مع الرّاکعین»

در پاسخ به این پرسش که چرا در میان همه امور مربوط به نماز، تنها روى رکوع آن انگشت گذاشته مى شود، نظراتى ارائه شده است:

1. در اینجا روى سخن با یهودیان است و آنان در نمازشان رکوع نداشتند؛ به همین جهت، قرآن پیام مى دهد که نماز از این پس به سبک و روشى که قرآن و پیامبر (ص) مى گویند باید خوانده شود.

2. منظور از رکوع، همان نماز و دستور به نماز است؛ و این تأکیدى بر همان صدر آیه شریفه است.

3. نام بردن از رکوع، براى تشویق نمازگزاران و فراخوان همگانى به سوى نماز است. [ نظرات / امتیازها ]
44) «أتأمرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسکم»

شما اى دانشوران یهود که به نزدیکان باایمان خویش سفارش مى کنید در ایمانشان به اسلام پایدار باشند! آیا خود را به فراموشى سپرده اید؟! چرا خود اسلام را بعنوان آخرین پیام نمى پذیرید؟!

با این تفسیر، واژه «برّ» که به معناى «خوبى و شایستگى» آمده، در آیه شریفه، ایمان به محمّد (ص) و کتاب اوست؛ و خدا آنان را سرزنش مى کند که چرا با اینکه مى دانند اسلام حق است و پیامى است ازجانب خدا، و دیگران را به آن تشویق و ترغیب مى کنند، خود در این راه پیشگام نمى شوند؟

ابومسلم مى گوید: همین دانشمندان یهود بودند که پیش از بعثت پیامبر (ص)، جامعه عرب را به ایمان به آخرین پیامبر و آیینى که در راه بود، فرا مى خواندند؛ امّا پس از فرارسیدن آن دو، راه حق ستیزى درپیش گرفتند.

ابن عبّاس در تفسیر آیه شریفه مى گوید: آنان دیگران را به پیروى از کتاب دینى خویش وامى داشتند، امّا خود آن را وامى نهادند.

قتاده بر آن است که: آنان مردم را به فرمانبردارى از خدا فرا مى خواندند، امّا خود نافرمانى مى کردند.

از پیامبر گرامى (ص) نقل کرده اند که فرمود:

«مررت لیلة اسرى بى على اُناس تقرض شفاههم بمقاریضى من نار، فقلت: من هولاء یا جبرائیل؟ فقال: هؤلاءِ خطباء من اهل الدّنیا ممّن کانوا یأمرون النّاس بالبرّ و ینسون انفسهم.»

در شب معراج و سیر آسمانى خویش، بر مردمى گذشتم که لبهایشان را با ابزار آتشین مى بریدند. از فرشته وحى پرسیدم: اینان کیانند و گناهشان چیست؟ گفت: اینان گویندگان و اندرزدهندگانى هستند که خود بدانچه به مردم مى گفتند، عمل نمى کردند.

«و انتم تتلون الکتاب»

درحالیکه تورات را مى خوانید و صفات و ویژگیهاى آخرین پیامبر را در آن مى نگرید، باز هم ایمان نمى آورید.

«افلاتعقلون»

آیا خرد خویش را بکار نمى گیرید؟

در مفهوم این جمله، دیدگاهها متفاوت است:

1. بعضى گفته اند: منظور این است که آنچه شما انجام مى دهید، براستى ازنظر اندیشمندان کار زشتى است.

2. و برخى مى گویند: مقصود این است که کار شما، کار انسانهاى آگاه و دانا نیست.

3. عدّه اى نیز برآنند که: خدا شما را بر این شیوه کار، بشدّت کیفر خواهد کرد.

4. و پاره اى بر این اندیشه اند که: آنچه در تورات آمده، درست است؛ بنابراین، به محمّد (ص) - همانگونه که نویدِ آمدنش را در کتاب خود خوانده اید - ایمان بیاورید و او را پیروى کنید.

یک پرسش: اگر همانگونه که در قرآن و فرهنگ دینى آمده، دعوت به ارزشها و نیکیها واجب و گاه پاداش آن به اندازه انجام دادن نیکى است، پس چرا خدا آنان را بر این کار نکوهش مى کند؟

پاسخ: سرزنش آنان به این دلیل نیست که چرا دیگران را به نیکیها و شایستگیها فرا مى خوانند، بلکه بدین جهت است که آنان دیگران را فرا مى خواندند، امّا خود به گفتارشان عمل نمى کردند؛ و عمل نکردن به شایستگیها و آراسته نشدن به ارزشها، براى همه زشت و گناه است، بویژه براى فراخوانان به سوى ارزشها؛ براستى که براى اینان زشت تر و نکوهیده تر است. [ نظرات / امتیازها ]
45) مفسّرانى که روى سخن اوّلین آیه شریفه این بحث - آیه 45 - را متوجّه یهود مى دانند، مى گویند: جاه طلبى و عشق به قدرت، پاى بست دانشمندان یهود شد. این عامل به آنان اجازه نمى داد تا به آخرین پیامبر و آخرین پیام آسمانى که به حقّانیت آن آگاه بودند، ایمان آورند؛ چرا که مى ترسیدند ریاست خویش را ازدست بدهند. از این رو، خدا به آنان هشدار مى دهد که: براى وفا به عهدى که در تورات با شما بستم، باید مرا اطاعت کنید و از گناهان و زشتیها دست بشویید و دربرابر آخرین پیامبر برگزیده ام - محمّد (ص) - سر تسلیم فرود آورید؛ و در همه این فراز و نشیبها، از شکیبایى و نماز کمک گیرید.

از امامان نور (ع) نقل کرده اند که منظور از «صبر» در این آیه شریفه، روزه است. با این بیان، در علّت یارى گرفتن از روزه مى توان گفت که روزه هواى دل و آفت طمع و حرص و آز را بشدّت تضعیف مى کند و گاه ازمیان برمى دارد؛ همانگونه که در روایت آمده است: «الصّوم و جاءٌ» (روزه، شهوت را سخت کنترل مى کند). و مددجستن از نماز نیز بدان دلیل است که سراسر آن، توجّه انسان را به معنویّت و ارزشهاى والاى انسانى جلب مى کند؛ او را با خدا مرتبط مى سازد و همانگونه که قرآن مى فرماید، انسان را از زشتیها و نارواها و ضدّ ارزشها باز مى دارد و به او سخت هشدار مى دهد: «اِنَ الصَّلوة تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکِرَ ...»(139).

ازسوى دیگر، انسان با نماز و فروتنى دربرابر خدا به جایى مى رسد که عشق به ریاست و قدرت از دل او زدوده مى شود و شیفته معنویّت و شکوه واقعى مى گردد؛ بنابراین، نماز در راه وفاى به عهد با خدا نیز کمک خوبى است.

از این دیدگاه است که در زندگى پیشواى گرانقدر توحید مى بینیم که هرگاه امواج اندوه و گرفتارى بر گستره قلب پاک او هجوم مى برد، به نماز برمى خاست و به کمک نماز و راز و نیاز با خدا آن را مى زدود.

امّا گروهى که روى سخن در این آیه شریفه را متوجّه همه مى دانند، مى گویند: منظور آیه این است که براى رسیدن به آنچه به شما توحیدگرایان وعده داده ایم و نیز در راه پیروزى بر مشکلات و سختیها و براى اداى شایسته و بایسته وظایف، از نیروى معنوى و شگفت انگیز شکیبایى برفرمانبردارى خدا و بازدارى نفس از گناهان و نماز یارى بجویید؛ چرا که نمازگزار با توجّه به مفاهیم بلند نماز، بطور طبیعى از آن درسها مى گیرد و به هشدارها و فرمانهایش گوش جان مى سپارد، درنتیجه به اجراى دستورات خدا کمر مى بندد و از گناهان دورى مى جوید.

نکته دیگر اینکه در میان کارهاى قلبى و بدنى، چیزى از «صبر» و «نماز» برتر نیست.

از حضرت صادق (ع) نقل کرده اند که فرمود: هنگامى که اندوهى از اندوههاى این جهان بر دل شما نشست، چه چیز شما را باز مى دارد که وضو بسازید و به مسجد بروید و در آنجا دو رکعت نماز بخوانید و از خداى گره گشا بخواهید که گرفتارى و اندوه شما را برطرف سازد؟! آنگاه افزود: «أمّا سمعت اللَّه تعالى یقول: و استعینوا بالصّبر والصّلوة؟!» (آیا نشنیده اید که خدا فرمود: «از شکیبایى و نماز یارى بجویید»؟!)

بیشتر مفسّران برآنند که ضمیر «اِنّها» در آیه شریفه به «صلوة» برمى گردد؛ و درمورد این پرسش که «چرا با اینکه در آیه شریفه از دو موضوع «صبر» و «صلوة» سخن مى رود، ضمیر مفرد آمده است؟»، دو پاسخ داده اند:

1. عدّه اى معتقدند که ضمیر فقط به نماز برمى گردد؛ چرا که نماز یک برنامه بسیار سازنده معنوى و وسیله ارتباط انسان با خداست و به دلیل عظمت و شکوه آن است که ضمیر به نماز برمى گردد.

2. و گروهى دیگر گفته اند: درست است که ضمیر در ظاهر به نماز برمى گردد، امّا درحقیقت به هر دو نظر دارد؛ بسان این آیه شریفه: «اَلَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَ لایُنْفِقُونَها فى سَبیلِ اللَّهِ ...»(140)، که در آن، ضمیر مفرد است امّا هم به طلا و هم به نقره برمى گردد. یا نظیر این آیه شریفه: «وَ اِذا رَأَوْا تِجارَةً اَوْ لَهْوَاً انْفَضُّوا اِلَیْها...»(141) که ضمیر «ها» هم به لهو نظر دارد و هم به تجارت. و یا مانند این آیه شریفه: «وَاللَّهُ وَ رَسُولَهُ اَحَقُّ اَنْ یُرْضُوهُ ...» که ضمیر در «یرضوه» هم به خدا و هم به پیام آور او ارجاع دارد.

امّا برخى بر این باورند که ضمیر «ها» در آیه مورد بحث، به واژه «استعانت» برمى گردد؛ چرا که از دستور به آن، این مطلب دریافت مى شود.

و نظر دیگر این است که ضمیر «ها» در آیه شریفه به کلمه اى برمى گردد که حذف شده است. این کلمه مى تواند «اجابت پیامبر» یا «مؤاخذه نفس با صبر و صلوة» و یا «انجام آنچه گذشت» یا «شکیبایى دربرابر گناهان» و نظایر اینها باشد؛ که البتّه این نظر نادرست است.

«لکبیرة»

معناى این واژه، «بزرگ» است؛ امّا مفسّران به جهت نزدیکى و ملازمه میان بزرگى و گرانى و سنگینى، آن را به معناى «گران» گرفته اند.

«الّا على الخاشعین»

این کار بزرگ، جز بر فروتنان و کسانى که دربرابر پروردگار خویش خاضعند، سنگین است؛ چرا که آنان خود را به این ارزشها آراسته اند، به همین جهت ازنظر آنان ازدست دادن ارزشهاى مادّى یا فراز و نشیبها هنگامى که ایمان و تقواى آنان مصون باشد، مهم نیست.

بعضى مى گویند: منظور از «خاشعین»، مردم باایمان است؛ و مى افزایند: همانگونه که بیمار داروهاى تلخ را مصرف مى کند تا بهبود یابد، مردم باایمان نیز عبادت خدا را مایه رستگارى دنیا و آخرت مى دانند و به امید نجات و فلاح، هر مشکلى را تحمّل مى کنند و هر رنج گرانى را در راه فرمانبردارى خدا به جان مى خرند، و در این راه احساس رنج و سنگینى نمى کنند. امّا برخى دیگر برآنند که: منظور از «خاشعین»، خداترسان است. [ نظرات / امتیازها ]
46) «الّذین یظنّون انّهم ملاقوا ربّهم»

اینک باید دید این فروتنان کیانند؟ اینان همانانند که مى پندارند سرانجام خداى خویش را دیدار خواهند کرد.

بیشتر مفسّران، واژه «یظنّون» در آیه شریفه را به معناى «یقین مى دارند» گرفته اند، چرا که «ظنّ» در بسیارى از موارد به مفهوم یقین نیز آمده است؛ همچنین واژه «ملاقات» را به معناى «یافتن و گرفتن آنچه خدا وعده فرموده است» دانسته اند.

با این بیان، معناى آیه شریفه چنین خواهد بود: «کسانى که یقین دارند آنچه را پروردگارشان وعده داده است، همه را خواهند یافت». درحقیقت، آیه مورد بحث با این آیه شریفه هم معناست که: «اِنّى ظَنَنْتُ اَنّى مُلاقٍ حِسابِیَه»(142).

امّا برخى از مفسّران نیز واژه «یظنّون» را به همان مفهوم ظاهریش - «پندار» - گرفته و گفته اند که در آیه شریفه، واژه «گناهان» را باید در تقدیر دانست: «فروتنان کسانى هستند که مى پندارند با گناهان خویش پروردگارشان را دیدار مى کنند».

در میان این گروه، عدّه اى ملاقات با خدا را اشاره به مرگ مى دانند؛ همانگونه که در زبان مردم نیز به کسى که جهان را بدرود مى گوید، گفته مى شود: او خداى خود را دیدار کرد. با این بیان، تفسیر آیه شریفه چنین مى شود: «فروتنان مردمى هستند که هماره مى پندارند عمرشان رو به پایان است و بزودى جهان را بدرود مى گویند و به دیدار پروردگار خویش مى شتابند. به همین دلیل است که به دنیا و ارزشهاى آن دل نمى بندند و از گناه و زشتى دورى مى جویند».

و دسته اى دیگر از این گروه بر این اعتقادند که منظور از دیدار خدا در آیه شریفه، دریافت کیفر و پاداش ازجانب اوست؛ که درمورد منافقان مى فرماید:

«فَاعْقَبَهُمْ نِفاقَاً فى قُلُوبِهِمْ اِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما اَخْلَفُوااللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ.»(143)

پس به سزاى آنکه با خدا خلف وعده کردند و از آن روى که دروغ گفتند، در دلهایشان تا روزى که کیفر عملکرد خویش را دیدار کنند، پیامدهاى نفاق را باقى مى گذارد.

و نیز مى فرماید:

«وَ لَوْتَرى اِذْ وُ قِفُوا عَلى رَبِّهِمْ ...»(144)

و اگر آنان را بنگرى آنگاه که دربرابر پروردگار خویش بازداشته مى شوند...

و در روایت مى فرماید:

«مَن حلف على مال امرءٍ مسلم کاذباً لقى اللَّه و هو علیه غضبان.»

هر که براى بردن مال مسلمانى سوگند دروغ یاد کند، خداى را دیدار خواهد کرد درحالیکه او بر وى خشمگین است.

روشن است که در این آیات و روایتى که گذشت، منظور از «دیدار» و «ملاقات»، «دیدار خدا» نیست، بلکه «دیدار پاداش یا کیفر عادلانه او» است.

«و انّهم الیه راجعون»

و آنان به سوى او باز خواهند گشت

یک پرسش: «رجوع»، بازگشت به مکان یا شرایطى است که انسان پیشتر در آن قرارداشته است. با این بیان، بازگشت به سوى خدا چه مفهومى ممکن است داشته باشد؟ آیا به این مفهوم است که انسانها پیش از آفرینش خویش نزد او بوده اند؟

پاسخ: پاسخ این پرسش را به صورتهاى گوناگون داده اند:

1. منظور این است که انسانها براى زندگى جدیدى در جهان دیگر، باز مى گردند.

2. منظور این است که همانگونه که انسانها پیش از آمدن به دنیا هیچ بودند، دگرباره به همان مرحله باز مى گردند.

3. در جهانى که ما زندگى مى کنیم، بر اثر تسلّط ظالمانه عدّه اى بر عدّه دیگر، گاه بیدادگران نقشه سود یا زیانى براى فرد، خانواده و جامعه اى مى کشند؛ امّا با فرارسیدن لحظات واپسین، انسان به سرایى روى مى آورد که جز آفریدگار هستى هیچکس مالک سود و زیانى براى دیگرى نیست. و منظور آیه شریفه از «بازگشت به سوى او» نیز بازگشت به جهانى است که تنها او مالک پاداشها و کیفرها است.

کوتاه سخن اینکه: آنان به جهان دیگر اعتراف دارند؛ و «بازگشت به جهان دیگر پس از مرگ» را «بازگشت به سوى خدا» عنوان کرده اند. [ نظرات / امتیازها ]
47) در آیات پیش، از نعمتهاى خدا بر بنى اسرائیل سخن بمیان آمد. این آیه شریفه نیز ادامه آنها و ترسیم کننده نعمت دیگر خدا - یعنى «برترى بخشیدن آنان بر جهانیان عصر خویش» - است.

درمورد برترى بنى اسرائیل بر جهانیان، ابن عبّاس برآن است که منظور آیه شریفه، برترى آنان بر مردم روزگار خویش است؛ چرا که بى گمان امّت پیامبر(ص) برترین امّتها هستند و خودِ قرآن گواه این حقیقت است که مى فرماید: «کُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاس ِ ...»(145).

و عدّه اى نیز معتقدند که منظور از برترى بنى اسرائیل در این آیه، برترى در امتیازات ویژه اى نظیر فروفرستادن «منّ» و «سلوى» بر آنان، بعثتهاى توحیدى و فرود کتابهاى آسمانى براى هدایت آن قوم، غرق شدن دشمن سرسخت آنان فرعون، و نشانه ها و رخدادهایى است که در پرتو آنها بهتر و روشنتر مى توانستند به قدرت آفریدگار هستى پى ببرند و از غرور و غفلت و بهانه جویى و آفت شرک و انحطاط رهایى یابند و بار گران مسئولیت را آسانتر بدوش کشند، نه برترى همه جانبه آنان بر دیگران. مفهوم این آیه، درست نظیر این سخن است که گفته شود: «حاتم، بخشنده ترین مردم بود»؛ که منظور از آن، مردم روزگار او است، نه همه عصرها و نسلها.

در قرآن شریف، آیات دیگرى نظیر این آیه وجود دارد که پیامشان بسان همین آیه است؛ ازجمله: «وَ اِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَالْعَذابِ ...»(146).

یک پرسش و پاسخ آن: در پاسخ به این پرسش که چرا خطاب به فرزندان اسرائیل که «نعمتهایم را ... بیاد آورید» تکرار شده، دیدگاهها متفاوت است:

1. گروهى از مفسّران بر این باورند که این تکرار به دلیل اهمیت نعمتها و لزوم سپاس از آنها به پیشگاه ارزانى دارنده است؛ همانگونه که در زبان فارسى نیز گاه در تأکید بر اهمیت موضوع مى گوییم: «برو، برو، فورى فورى.»

2. و عدّه اى دیگر معتقدند که در آیه 40 از سوره بقره، نعمتها فهرست وار و بطور کلّى برشمرده شده، و در این آیه هر کدام بروشنى توضیح داده شده است.

3. و پاره اى نیز مى گویند: در آیه و خطاب نخست، نعمتهاى خدا بر خود آنان به تصویر کشیده شده و در خطاب دوّم نعمتهاى خدا بر پدران و نیاکان آنان؛ از این رو تکرار نیست. [ نظرات / امتیازها ]
48) «واتّقوا یوماً لاتجزى نفسٌ عن نفس ٍ شیئاً»

قرآن کریم پس از ترسیم نعمتهاى گران در آیات پیشین، در این آیه شریفه، اسرائیلیان را از کفران و ناسپاسى، بشدّت برحذر مى دارد و هشدار مى دهد که: از روزى بترسید که هیچکس نمى تواند عذاب و کیفرى را از دیگرى باز دارد و او را نجات بخشد، و یا نمى تواند حقّ خدا را که برعهده کسى باشد، ادا کند؛ چرا که آن روز به گونه اى است که هیچ پدرى را یاراى کمک به فرزندش نیست، و هیچ فرزندى نیز به کار پدرش نمى آید: «یا اَیُّهاالنّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَاخْشَوْا یَوْمَاً لایَجْزى والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً ...»(147).

«ولایقبل منها شفاعة و لایؤخذ منها عدل»

مفسّران برآنند که یهود خودپسند، بر این پندار بودند که ما فرزندان پیام آوران خدا هستیم و هرگونه رفتار کنیم، سرانجام پدرانمان ما را شفاعت خواهند کرد؛ به همین جهت، آیه در مقام نفى تصوّر آنان و ردّ شفاعت آنهاست و خدا بدینوسیله امید کاذب آنان را مردود اعلان مى کند، و گرنه موضوع شفاعت به مفهوم درست و اساسى آن یک حقیقت قرآنى و روایى است، و همه پیروان اسلام بر شفاعت پیامبر گرامى (ص) اتّفاق نظر دارند، گرچه در چگونگى آن، دیدگاهها متفاوت است. براى نمونه: ما معتقدیم که پیامبر گرامى (ص) به اذن خدا شفاعت مى کند و شفاعت آن حضرت براى نجات و رهایى از عذاب، تردیدناپذیر است، لیکن شامل مسلمانانى مى شود که گناهانشان به گونه اى نباشد که آنان را از شفاعت محروم سازد. امّا برخى بر این باورند که شفاعت تنها در قلمرو افزودن پاداش شایستگان و توبه کاران است، نه رهایى گناهکاران.

همچنین به اعتقاد ما، شفاعت، یک اصل قرآنى و اسلامى است؛ همانگونه که به اذن خدا و فرمان او، یک حقّ تردیدناپذیر براى پیامبر(ص) است. یاران راستین و برگزیده آن حضرت - یعنى امامان نور و در درجات پایین تر ایمان داران راستین و پرواپیشه و صالحان حقیقى - نیز به اذن خدا از این مقام برخوردارند، و خدا به دست آنان، بسیارى را از عذاب و کیفر عملکردشان رهایى مى بخشد.

دیدگاه ما را علاوه بر انبوهى از آیات و روایات، این حدیث که مورد قبول همگان است، تأیید مى کند؛ پیامبر(ص) فرمود:

«ادّخرت شفاعتى لاهل الکبائر».

من شفاعت خویش را براى کسانى ذخیره ساخته ام که ناخواسته به گناهان کبیره درغلطیده اند.

و نیز فرمود:

انّى اشفع فأُشفَّعَ و یشفع علىٌّ فیُشّفعَ و اهل بیتى یشفعون فیُشفّعون و انّ ادنى المؤمنین لیشفع فى اربعین من اخوانه ...»

روز رستاخیز که فرا رسد، من شفاعت مى کنم و به خواست خدا پذیرفته مى شود؛ و امیرمؤمنان شفاعت مى کند و مورد قبول قرار مى گیرد؛ پس خاندان من به اذن خدا شفاعت مى کنند و شفاعت آنان نیز پذیرفته مى شود؛ و آنگاه نوبت به ایمان داران و شایستگان مى رسد، که شفاعت مى کنند و شفاعت آنان در درجه پایین ترى پذیرفته مى شود؛ و کمترین شفاعتى که یک انسان باایمان مى کند، آن است که چهل تن مسلمان گناهکار را از آتش نجات مى بخشد.

و نیز از این آیه شریفه که دریغ و حسرت کافران را در روز رستاخیز از این جهت که شفاعت کننده اى ندارند، ترسیم مى کند، مى توان دریافت که اصل شفاعت درست است:

«فَما لَنا مِنْ شافِعینَ وَ لا صَدیقٍ حَمیمٍ.»(148)

پس براى ما نه شفاعت کنندگانى است و نه دوستى پر مهر و دلسوز.

«ولاهم ینصرون»

هنگامى که خدا بخواهد آنان را به کیفر گناهانشان عذاب کند، یار و یاورى نخواهند داشت تا آنان را یارى کند و از عذاب خدا نجات دهد. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
42)
تفسیر : سود پرستى یهود

به دنبال پیمانى که خداوند از یهود گرفته بود ، و از جمله آن پیمان ، ایمان به پیامبران الهى و اطاعت فرمانهاى او بود ، در سه آیه مورد بحث به نه بخش از دستوراتى که به یهود داده شده اشاره مى‏کند.

نخست مى‏فرماید : به آیاتى که بر پیامبر اسلام (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) نازل شده ایمان بیاورید ، آیاتى که هماهنگ با اوصافى است که در توراتشما آمده است ( و آمنوا بما انزلت مصدقا لما معکم).

قرآن مصدق کتابى است که نزد خود شما است ، یعنى بشاراتى را که تورات و پیامبران پیشین به پیروان خود دادند که بعد از ما پیامبرى با چنین اوصاف ظهور خواهد کرد و کتاب آسمانیش داراى این ویژگیها است اکنون که مى‏بینید صفات این پیامبر و ویژگیهاى قرآن کاملا منطبق بر بشاراتى است که در کتب شما آمده و هماهنگى همه جانبه با آن دارد چرا به آن ایمان نمى‏آورید ؟ ! .

سپس مى‏گوید : شما نخستین کسى نباشید که به این کتاب آسمانى کفر مى‏ورزید و آن را انکار مى‏کنید ( و لا تکونوااول کافر به).

یعنى اگر مشرکان و بت پرستان عرب ، کافر شوند زیاد عجیب نیست عجیب کفر و انکار شما است ، آنهم به عنوان پیشگامان و نخستین مخالفان ، چرا که هم از آنها بااطلاعترید ، و اهل‏کتابید و در کتب آسمانى شما این همه بشارات در باره ظهور چنین پیامبرى داده شده ، و به همین دلیل قبل از ظهورش ، شما نخستین منادیان او بودید ، چه شد که بعد از این ظهور بجاى اینکه نخستین مؤمنان باشید نخستین کافران شدید ؟.

تفسیر نمونه ج : 1ص :208

آرى بسیار از یهودیان اصولا مردمى لجوجند ، و اگر این لجاجت نبود باید آنها خیلى زودتر از دیگران ایمان آورده باشند .

در سومین جمله مى‏گوید : شما آیات مرا به بهاى اندکى نفروشید و آن را با یک میهمانى سالیانه معاوضه نکنید ( و لا تشتروا بایاتى ثمنا قلیلا).

بدون شک آیات خدا را با هیچ بهائى نباید معاوضه کرد ، چه کم باشد و چه بسیار ، ولى این جمله در حقیقت اشاره به دون‏همتى این دسته از یهود است که به خاطر منافع اندکى همه چیز را بدست فراموشى مى‏سپردند ، و آنها که تا آن روز از مبشران قیام پیامبر اسلام (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) و کتاب آسمانى او بودند ، هنگامى که منافع خویش را در خطر دیدند این بشارتها را انکار کردند و آیات تورات را تحریف نمودند ، چرا که در صورت آشنائى مردم به حقیقت ، کاخ ریاست آنها فرو مى‏ریخت .

اصولا اگر تمام این جهان را به کسى بدهند تا یکى از آیات الهى را انکار کند براستى بهاى کم و اندکى است ، زیرا این زندگى سر انجام نابودشدنى است و سراى آخرت ابدى و جاودانى است تا چه رسد که انسان بخواهد ، این آیات الهى را فداى منافع ناچیزى کند.

و در چهارمین دستور مى‏گوید : تنها از من بپرهیزید ( و ایاى فاتقون ) از این نترسید که روزى شما قطع شود و از این نترسید که جمعى از متعصبان یهود بر ضد شما سران قیام کنند ، تنها از من یعنى از مخالفت فرمان من بترسید .

در پنجمین دستور مى‏فرماید : حق را با باطل نیامیزید تا مردم به اشتباه بیفتند ( و لا تلبسوا الحق بالباطل).

و در ششمین دستور از کتمان حق نهى کرده مى‏گوید : حق را مکتوم ندارید در حالى که شما مى‏دانید و آگاهید ( و تکتموا الحق و انتم تعلمون).

هم کتمان حق ، جرم و گناه است ، و هم آمیختن حق و باطل که هر دو از

تفسیر نمونه ج : 1ص :209

نظر نتیجه ، یکسان مى‏باشند ، حق را بگوئید هر چند به زیان شما باشد ، و باطل را با آن نیامیزید هر چند منافع زودگذرتان به خطر بیفتد . [ نظرات / امتیازها ]
44) به دیگران توصیه مى‏کنید اما خودتان چرا ؟ !

گرچه روى سخن در آیات فوق همچون آیات قبل و بعد ، به بنى اسرائیل است ، ولى مسلما مفهوم آن گسترده است و دیگران را نیز شامل مى‏شود .

به گفته مفسر معروف طبرسى در مجمع البیان علما و دانشمندان یهود قبل از بعثت محمد (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) مردم را به ایمان به وى دعوت مى‏کردند و بشارت ظهورش را مى‏دادند ولى خود هنگام ظهور آن حضرت از ایمان آوردن خود دارى کردند.

و نیز همان مفسر بزرگ نقل مى‏کند که بعضى از علماى یهود به بستگان خود که اسلام آورده بودند توصیه مى‏کردند به ایمان خویش باقى و ثابت بمانند ولى خودشان ایمان نمى‏آورند.

تفسیر نمونه ج : 1ص :215

لذا نخستین آیه مورد بحث آنها را بر این کار مذمت کرده مى‏گوید آیا مردم را به نیکى دعوت مى‏کنید ولى خودتان را فراموش مى‏نمائید ( ا تامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم ) .

با اینکه کتاب آسمانى را مى‏خوانید آیا هیچ فکر نمى‏کنید ( و انتم تتلون الکتاب ا فلا تعقلون).

اصولا یک برنامه اساسى مخصوصا براى علماء و مبلغین و داعیان راه حق این است که بیش از سخن ، مردم را با عمل خود تبلیغ کنند همانگونه که در حدیث معروف از امام صادق (علیه‏السلام‏) مى‏خوانیم : کونوا دعاة الناس باعمالکم و لا تکونوا دعاة بالسنتکم مردم را با عمل خود به نیکیها دعوت کنید نه با زبان خود.

تاثیر عمیق دعوت عملى از اینجا سرچشمه مى‏گیرد که هر گاه شنونده بداند گوینده از دل سخن مى‏گوید و به گفته خویش صددرصد ایمان دارد گوش جان خود را به روى سخنانش مى‏گشاید و سخن که از دل برخیزد بر دل مى‏نشیند ، و در جان اثر مى‏گذارد ، و بهترین نشانه ایمان گوینده به سخنش این است که خود قبل از دیگران عمل کند ، همانگونه که على (علیه‏السلام‏) مى‏فرماید .

ایها الناس انى و الله ما احثکم على طاعة الا و اسبقکم الیها ، و لا انها کم عن معصیة الا و اتناهى قبلکم عنها : اى مردم به خدا سوگند شما را به هیچ طاعتى تشویق نمى‏کنم مگر قبلا خودم آنرا انجام مى‏دهم و از هیچ کار خلافى باز نمى‏دارم مگر اینکه پیش از شما از آن دورى جسته‏ام .

در حدیثى از امام صادق (علیه‏السلام‏) مى‏خوانیم من اشد الناس عذابا یوم القیامة من وصف عدلا و عمل بغیره از کسانى که در روز قیامت عذابشان از همه شدیدتر است کسى است که سخن حقى بگوید و خود به غیر آن عمل کند.

تفسیر نمونه ج : 1ص :216

علماى یهود از این مى‏ترسیدند که اگر به رسالت پیامبر اسلام اعتراف کنند کاخ ریاستشان فرو ریزد و عوام یهود به آنها اعتنا نکنند ، لذا صفات پیامبر اسلام را که در تورات آمده بود دگرگون جلوه دادند . [ نظرات / امتیازها ]
45)
قرآن براى اینکه انسان بتواند بر امیال و خواسته‏هاى دل پیروز گردد و حب جاه و مقام را از سر بیرون کند در آیه بعد چنین مى‏گوید : از صبر و نماز یارى جوئید و با استقامت و کنترل خویشتن بر هوسهاى درونى پیروز شوید ( و استعینوا بالصبر و الصلوة).

سپس اضافه مى‏کند این کار جز براى خاشعان سنگین و گران است ( و انها لکبیرة الا على الخاشعین).
[ نظرات / امتیازها ]
46) در آخرین آیه مورد بحث خاشعان را چنین معرفى مى‏کند همانها که مى‏دانند پروردگار خود را ملاقات خواهند کرد و به سوى او باز مى‏گردند ( الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم و انهم الیه راجعون ) .

یظنون از ماده ظن گاه به معنى گمان و گاه به معنى یقین مى‏آید و در اینجا مسلما به معنى ایمان و یقین قطعى است ، زیرا ایمان به لقاء الله و باز گشت به سوى او حالت خشوع و خداترسى و احساس مسئولیت را در دل انسان زنده مى‏کند و این یکى از آثار تربیتى ایمان به معاد است که همه جا در برابر انسان صحنه آن دادگاه بزرگ را مجسم مى‏سازد و به انجام مسئولیتها و حق و عدالت دعوت مى‏کند.

این احتمال نیز وجود دارد که ظن در اینجا به معنى گمان باشد ، و این در حقیقت یک نوع مبالغه و تاکید است که اگر انسان فرضا به آندادگاه بزرگ

تفسیر نمونه ج : 1ص :217

ایمان نداشته باشد و فقط گمان کند ، کافى است که از هر گونه خلافکارى خوددارى نماید و در واقع سرزنش به علماء یهود است که اگر ایمان شما حتى به درجه ظن و گمان برسد باز باید احساس مسئولیت کنید و دست از اینگونه تحریفات بردارید.

نکته‏ها:

1- لقاء الله چیست ؟

تعبیر به لقاء الله در قرآن مجید کرارا آمده است ، و همه به معنى حضور در صحنه قیامت مى‏باشد ، بدیهى است منظور از لقاء و ملاقات خداوند ملاقات حسى ، مانند ملاقات افراد بشر با یکدیگر نیست ، چه اینکه خداوند نهجسم است و نه رنگ و مکان دارد که با چشم ظاهر دیده شود ، بلکه منظور یا مشاهده آثار قدرت او در صحنه قیامت و پاداشها و کیفرها و نعمتها و عذابهاى او است ، چنانکه گروهى از مفسران گفته‏اند.

یا به معنى یک نوع شهود باطنى و قلبى است ، زیرا انسان گاه به جائى مى‏رسد که گوئى خدا را با چشم دل در برابر خود مشاهده مى‏کند ، به طورى که هیچگونه شک و تردیدى براى او باقى نمى‏ماند.

این حالت ممکن است بر اثر پاکى و تقوا و عبادت و تهذیب نفس در این دنیا براى گروهى پیدا شود ، چنانکه در نهج البلاغه مى‏خوانیم : یکى از دوستان دانشمند على (علیه‏السلام‏) به نام ذعلب یمانى از امام (علیه‏السلام‏) پرسید هل رایت ربک : آیا خداى خود را دیده‏اى ؟ !

تفسیر نمونه ج : 1ص :218

امام (علیه‏السلام‏) فرمود ا فاعبد ما لا ارى آیا خدائى را که نبینم پرستش کنم ؟ ! و هنگامى که او توضیح بیشتر خواست امام اضافه کرد : لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان چشمهاى ظاهر هرگز او را مشاهده نکنند ، بلکه قلبها بوسیله نور ایمان او را درک مى‏نمایند.

ولى این حالت شهود باطنى در قیامت براى همگان پیدا مى‏شود ، چرا که آثار عظمت و قدرتخدا در آنجا آنچنان آشکار است که هر کوردلى هم ایمان قطعى پیدا مى‏کند.

2-راه پیروزى بر مشکلات

براى پیشرفت و پیروزى بر مشکلات دو رکن اساسى لازم است ، یکى پایگاه نیرومند درونى و دیگر تکیه گاه محکم برونى ، در آیات فوق به این دو رکن اساسى با تعبیر صبر و صلوة اشاره شده است : صبر آن حالت استقامت و شکیبائى و ایستادگى در جبهه مشکلات است ، و نماز پیوندى است با خدا و وسیله ارتباطى است با این تکیه گاه محکم.

گر چه کلمه صبر در روایات فراوانى به روزه تفسیر شده است ، ولى مسلما منحصر به روزه نیست ، بلکه ذکر روزه به عنوان یک مصداق بارز و روشن آن است ، زیرا انسان در پرتو این عبادت بزرگ اراده‏اى نیرومند و ایمانى استوار پیدا مى‏کند و حاکمیت عقلش بر هوسهایش مسلم مى‏گردد .

مفسران بزرگ در تفسیر این آیه نقل کرده‏اند که رسول گرامى اسلام هر گاه با مشکلى روبرو مى‏شد که او را ناراحت مى‏کرد از نماز و روزه مدد مى‏گرفت.

تفسیر نمونه ج : 1ص :219

و نیز از امام صادق (علیه‏السلام‏) نقل شده که فرمود : هنگامى که با غمى از غمهاى دنیا روبرو مى‏شوید وضو گرفته ، به مسجد بروید ، نماز بخوانید و دعا کنید ، زیرا خداوند دستور داده و استعینوا بالصبر و الصلوة .

توجه به نماز و راز و نیاز با پروردگار نیروى تازه‏اى در انسان ایجاد مى‏کند و او را براى رویاروئى با مشکلات نیرو مى‏بخشد.

در کتاب کافى از امام صادق (علیه‏السلام‏) مى‏خوانیم کان على (علیه‏السلام‏) اذا اهاله امر فزع قام الى الصلوة ثم تلا هذه الایة و استعینوا بالصبر و الصلوة هنگامى که مشکل مهمى براى على (علیه‏السلام‏) پیش مى‏آمد به نماز بر مى‏خاست سپس این آیه را تلاوت مى‏فرمود و استعینوا بالصبر و الصلوة.

آرى نماز انسان را به قدرت لایزالى پیوند مى‏دهد که همه مشکلات براى او سهل و آسان است و همین احساس سبب مى‏شود که انسان در برابر حوادث نیرومند و خونسرد باشد .
[ نظرات / امتیازها ]
47) خیالهاى باطل یهود

در این آیات بار دیگر خداوند روى سخن را به بنى اسرائیل کرده و نعمتهاى خدا را به آنها یادآور مى‏شود و مى‏گوید : اى بنى اسرائیل نعمتهائى را که به شما دادم بخاطر بیاورید : ( یا بنى اسرائیل اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم).

این نعمتها دامنه گسترده‏اى دارد ، از نعمت هدایت و ایمان گرفته تا رهائى از چنگال فرعونیان و باز یافتن عظمت و استقلالهمه را شامل مى‏شود.

سپس از میان این نعمتها به نعمت فضیلت و برترى یافتن بر مردم زمان خود که ترکیبى از نعمتهاى مختلف است اشاره کرده مى‏گوید : من شما را بر جهانیان برترى بخشیدم ( و انى فضلتکم على العالمین).

شاید بعضى تصور کنند که منظور از فضلتکم على العالمین این باشد که آنها را بر تمام جهانیان در تمام ادوار برترى بخشیده است.

تفسیر نمونه ج : 1ص :221

ولى با توجه به سایر آیات قرآن روشن مى‏شود که مقصود برترى آنها نسبت به افراد محیط و عصر خودشان است زیرا در قرآن مى‏خوانیم کنتم خیر امة اخرجت للناس ... شما ( مسلمانان ) بهترین امتى بودید که براى نفع انسانها آفریده شده‏اید ( آل عمران آیه 110 ) .

در جاى دیگر در باره بنى اسرائیل مى‏خوانیم و اورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها ما این مستضعفان را وارث مشرق و مغرب زمین کردیم ( سوره اعراف آیه 137 ) روشن است که بنى اسرائیل در آنزمان وارث تمام جهان نشدند پس مقصود این است که وارث شرق و غرب منطقه خودشان گشتند بنابر این فضیلت آنها بر جهانیان نیز برترى نسبت به افراد همان محیط است. [ نظرات / امتیازها ]
48) در آیه بعد قرآن خط بطلانى بر خیالهاى باطل یهود مى‏کشد ، زیرا آنها معتقد بودند که چون نیاکان و اجدادشان پیامبران خدا بودند آنها را شفاعت خواهند کرد ، و یا گمان مى‏کردند مى‏توان براى گناهان فدیه و بدل تهیه نمود ، همانگونه که در این جهان متوسل به رشوه مى‏شدند .

قرآن مى‏گوید : از آنروز بترسید که هیچکس بجاى دیگرى جزا داده نمى‏شود ( و اتقوا یوما لا تجزى نفس عن نفس شیئا).

و نه شفاعتى ( بى اذن پروردگار ) پذیرفته مى‏شود ( و لا یقبل منها شفاعة).

و نه غرامت و بدلى قبول خواهد شد ( و لا یؤخذ منها عدل).

و نه کسى براى یارى انسان به پا مى‏خیزد ( و لا هم ینصرون).

خلاصه حاکم و قاضى آن صحنه کسى است که جز عمل پاک را قبول نمى‏کند چنانکه در آیه 88 و 89 شعراء مى‏خوانیم : یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتى الله بقلب سلیم : روزى که نه مال به درد مى‏خورد و نه فرزندان ، مگر آنها که

تفسیر نمونه ج : 1ص :222

داراى روح سالم و پاک و با ایمان هستند.

در حقیقت آیه فوق اشاره به این است که در این دنیا چنین معمول است که براى نجات مجرمان از مجازات از طرق مختلفى وارد مى‏شوند : گاه یک نفر جریمه دیگرى را پذیرا مى‏شود و آنرا اداء مى‏کند.

اگر این معنى ممکن نشد متوسل به شفاعتمى‏گردد و اشخاصى را بر مى‏انگیزد که از او شفاعت کنند.

باز اگر اینهم نشد سعى مى‏کنند که با پرداختن غرامت خود را آزاد سازند.

و اگر دسترسى به این کار هم نداشت از دوستان و یاران کمک مى‏گیرد تا از او دفاع کنند تا گرفتار چنگال مجازات نشود.

اینها طرق مختلف فرار از مجازات در دنیا است ، ولى قرآن مى‏گوید : اصول حاکم بر مجازاتها در قیامت به کلى از این امور جدا است ، و هیچ یک از این امور در آنجا به کار نمى‏آید ، تنها راه نجات پناه بردن به سایه ایمان و تقوا است و استمداد از لطف پروردگار.

بررسى عقاید بت پرستان یا منحرفین اهل کتاب نشان مى‏دهد که اینگونه افکار خرافى در میان آنها کم نبوده مثلا نویسنده تفسیر المنار نقل مى‏کند که در بعضى از مناطق مصر بعضى از مردم خرافى وجه نقدى به غسل دهنده میت مى‏دادند و آنرا اجرت نقل و انتقال به بهشت مى‏نامیدند .

و نیز در حالات یهود مى‏خوانیم که آنها براى کفاره گناهانشان قربانى مى‏کردند ، اگر دست‏رسى به قربانى بزرگ نداشتند یک جفت کبوتر قربانى مى‏کردند ! .

در حالات اقوام پیشین که احتمالا قبل از تاریخ زندگى مى‏کردند مى‏خوانیم

تفسیر نمونه ج : 1ص :223

که آنها زیور آلات واسلحه مرده را با او دفن مى‏کردند تا در زندگى آینده‏اش از آن بهره گیرد ! .
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر کشاف
40)
(إسرائیل ) هو یعقوب علیه السلام لقب له ، و معناه فی لسانهم : صفوة الله ، و قیل عبدالله . و هو بزنة إبراهیم و إسمعیل غیر منصرف مثلهما لوجود العلمیة و العجمة. و قرئ إسرائل ، و إسرائل . و ذکرهم النعمة: أن لایخلوا بشکرها، و یعتدوابها، و یستعظموها، و یطیعوا مانحها. و أرادبها ما أنعم به علی آبائهم مما عدد علیهم : من الانجاء من فرعون و عذابه و من الغرق . و من العفو عن اتخاذ العجل ، و التوبة علیهم ، و غیر ذلک ، و ما أنعم به علیهم من أدراک زمن محمد صلی الله علیه و آله و سلم المبشر به فی التوراة و الانجیل . و العهد یضاف إلی المعاهد و المعاهد جمیعا. یقال أوفیت بعهدی ، أی بما عاهدت علیه کقوله : (و من أوفی بعهده من الله ) و أوفیت بعهدک : أی بما عاهدتک علیه . و معنی (و أوفوا بعهدی ) و أوفوا بما عاهدتمونی علیه من الایمان بی و الطاعة لی ، کقوله : (و من أوفی بما عاهد علیه الله ) (رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه )، (أوف بعهدکم ) بما عاهدتکم علیه من حسن الثواب علی حسناتکم (و إیای فارهبون ) فلا تنقضوا عهدی . و هو من قولک : زیدا رهبته . و هو أوکد فی إفادة الاختصاص من (إیاک نعبد). و قرئ (أوف ) بالتشدید: أی أبالغ فی الوفاء بعهدکم ، کقوله (من جاء بالحسنة فله خیر منها). و یجوز أن یرید بقوله (و أوفوا بعهدی ) ما عاهدوا علیه و وعدوه من الایمان بنبی الرحمة و الکتاب المعجز. و یدل علیه قوله [ نظرات / امتیازها ]
41)
(و آمنوا بما أنزلت مصدقا لما معکم و لا تکونوا أول کافر به ) أول من کفر به ، أو أول فریق أو فوج کافر به ، و لایکن کل واحد منکم أول کافر به ، کقولک : کسانا حلة، أی کل واحد منا. و هذا تعریض بأنه کان یجب أن یکونوا أول من یؤمن به لمعرفتهم به و بصفته . و لانهم کانوا المبشرین بزمان من أوحی إلیه و المستفتحین علی الذین کفروا به ، و کانوا یعدون اتباعه أول الناس کلهم ، فلما بعث کان أمرهم علی العکس کقوله (لم یکن الذین کفروا من أهل الکتاب و المشرکین منفکین حتی تأتیهم البینة) إلی قوله : و ما تفرق الدین أوتوا الکتاب إلا من بعد ما جاءتهم البینة)، (فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به ). و یجوز أن یراد: و لا تکونوا مثل أول کافر به ، یعنی من أشرک به من أهل مکة. أی : و لا تکونوا و أنتم تعرفونه مذکورا فی التوراة موصوفا، مثل من لم یعرفه و هو مشرک لا کتاب له . و قیل : الضمیر فی "به " لما معکم ، لانهم إذا کفروا بما یصدقه فقد کفروا به . و الاشتراء استعارة للاستبدال کقوله تعالی (اشتروا الضلالة بالهدی ) و قوله : * کما اشتری المسلم إذ تنصرا * و قوله : * فإنی شریت الحلم بعدک بالجهل * یعنی و لا تستبدلوا بَیاتی ثمنا و إلا فالثمن هو المشتری به . و الثمن القلیل الریاسة التی کانت لهم فی قومهم ، خافوا علیها الفوات لو أصبحوا أتباعا لرسول الله صلی الله علیه و سلم فاستبدلوها و هی بدل قلیل و متاع یسیر بَیات الله و بالحق الذی کل کثیر إلیه قلیل ، و کل کبیر إلیه حقیر، فما بال القلیل الحقیر. و قیل کانت عامتهم یعطون أحبارهم من زروعهم و ثمارهم ، و یهدون إلیهم الهدایا، و یرشونهم الرشا علی تحریفهم الکلم ، و تسهیلهم لهم ما صعب علیهم من الشرائع . و کان ملوکهم یدرون علیهم الاموال لیکتموا أویحرفوا [ نظرات / امتیازها ]
42)
الباء التی فی (بالباطل ) إن کانت صلة مثلها فی قولک : لبست الشی ء خلطته به ، کأن المعنی : و لا تکتبوا فی التوراة ما لیس منها فیختلط الحق المنزل بالباطل الذی کتبتم ، حتی لایمیز بین حقها و باطلکم ، و إن کانت باء الاستعانة کالتی فی قولک : کتبت بالقلم ، کان المعنی : و لا تجعلوا الحق ملتبسا مشتبها بباطلکم الذی تکتبونه (و تکتموا) جزم داخل تحت حکم النهی بمعنی : و لا تکتموا. أو منصوب بإضمار أن ، والواو بمعنی الجمع ، أی و لا تجمعوا لبس الحق بالباطل و کتمان الحق ، کقولک : لا تأکل السمک و تشرب اللبن . فإن قلت : لبسهم و کتمانهم لیسا بفعلین متمیزین حتی ینهوا عن الجمع بینهما، لانهم إذا لبسوا الحق بالباطل فقد کتموا الحق ؟ قلت : بل هما متمیزان ، لان لبس الحق بالباطل ما ذکرنا من کتابتهم فی التوراة ما لیس منها. و کتمانهم الحق أن یقولوا: لانجد فی التوراة صفة محمد صلی الله علیه و آله و سلم : أو حکم کذا. أو یمحوا ذلک . أو یکتبوه علی خلاف ماهو علیه . و فی مصحف عبدالله : و تکتمون ، بمعنی کاتمین (و أنتم تعلمون ) فی حال علمکم أنکم لابسون کاتمون ، و هو أقبح لهم ، لان الجهل بالقبیح ربما عذر راکبه [ نظرات / امتیازها ]
43)
(و أقیموا الصلاة) یعنی صلاة المسلمین و زکاتهم (و ارکعوا مع الراکعین ) منهم ، لان الیهود لا رکوع فی صلاتهم . و قیل "الرکوع " الخضوع و الانقیاد لما یلزمهم فی دین الله . و یجوز أن یراد بالرکوع : الصلاة، کما یعبر عنها بالسجود، و أن یکون أمرا بأن یصلی مع المصلین ، یعنی فی الجماعة، کأنه قیل : و أقیموا الصلاة و صلوها مع المصلین ، لامنفردین [ نظرات / امتیازها ]
44)
(أتأمرون ) الهمزة للتقریر مع التوبیخ و التعجیب من حالهم . و البر سعة الخیر و المعروف . و منه البر لسعته ، و یتناول کل خیر. و منه قولهم : صدقت و بررت . و کان الاحبار یأمرون من نصحوه فی السر من أقاربهم و غیرهم باتباع محمد صلی الله علیه و سلم و لا یتبعونه . و قیل کانوا یأمرون بالصدقة و لا یتصدقون ، و إذا أتوا بصدقات لیفرقوها خانوا فیها. و عن محمد بن واسع : بلغنی أن ناسا من أهل الجنة اطلعوا علی ناس من أهل النار فقالوا لهم : قد کنتم تأمروننا بأشیاء عملناها فدخلنا الجنة. قالوا کنا نأمرکم بها و نخالف إلی غیرها (و تنسون أنفسکم ) و تترکونها من البر کالمنسیات (و أنتم تتلون الکتاب ) تبکیت مثل قوله (و أنتم تعلمون ) یعنی تتلون التوراة و فیها نعت محمد صلی الله علیه و سلم ، أو فیها الوعید علی الخیانة و ترک البر و مخالفة القول العمل (أفلا تعقلون ) توبیخ عظیم بمعنی : أفلا تفطنون لقبح ما أقدمتم علیه حتی یصدکم استقباحه عن ارتکابه ، و کأنکم فی ذلک مسلوبو العقول ، لان العقول تأباه و تدفعه . و نحوه (أف لکم و لما تعبدون من دون الله أفلا تعقلون [ نظرات / امتیازها ]
45) (و استعینوا) علی حوائجکم إلی الله (بالصبر و الصلاة) أی بالجمع بینهما، و أن تصلوا صابرین علی تکالیف الصلاة، محتملین لمشاقها و ما یجب فیها من إخلاص القلب ، و حفظ النیات ، و دفع الوساوس و مرعاة الاداب ، و الاحتراس من المکاره مع الخشیة و الخشوع ، و استحضار العلم بأنه انتصاب بین یدی جبار السموات ، لیسأل فک الرقاب عن سخطه و عذابه . و منه قوله تعالی : (و أمر أهلک بالصلاة و اصطیر علیها) أو: و استعینوا علی البلایا و النوائب بالصبر علیها و الالتجاء إلی الصلاة عند وقوعها. و کان رسول الله صلی الله علیه و سلم "إذا حزبه أمر فزع إلی الصلاة" و عن ابن عباس أنه نعی إلیه أخوه "قثم " و هو فی سفر، فاسترجع و تنحی عن الطریق فصلی رکعتین أطال فیهما الجلوس ، ثم قام یمشی إلی راحلته و هو یقول : و استعینوا بالصبر و الصلاة" و قیل : الصبر الصوم ، لانه حبس عن المفطرات . و منه قیل لشهر رمضان : شهر الصبر. و یجوز أن یراد بالصلاة الدعاء، و أن یستعان علی البلایا بالصبر، و الالتجاء إلی الدعاء، و الابتهال إلی الله تعالی فی دفعه (و إنها) الضمیر للصلاة أو للاستعانة. و یجوز أن یکون لجمیع الامور التی أمر بها بنو إسرائیل و نهوا عنها من قوله (اذکروا نعمتی ) إلی (و استعینوا). (لکبیرة) لشاقة ثقیلة من قولک : کبر علی هذا الامر، (کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه ). فإن قلت : مالها لم تثقل علی الخاشعین و الخشوع فی نفسه مما یثقل ؟ قلت : لانهم یتوقعون ما ادخر للصابرین علی متاعبها فتهون علیهم . ألا تری إلی قوله تعالی [ نظرات / امتیازها ]
46)
(الذین یظنون أنهم ملاقو ربهم ) أی یتوقعون لقاء ثوابه و نیل ما عنده ، و یطمعون فیه . و فی مصحف عبدالله : یعلمون . و معناه : یعلمون أن لا بد من لقاء الجزاء فیعملون علی حسب ذلک . و لذلک فسر "یظنون " بیتیقنون . و أما من لم یوقن بالجزاء و لم یرج الثواب ، کانت علیه مشقة خالصة فثقلت علیه کالمنافقین و المرائین بأعمالهم . و مثاله من وعد علی بعض الاعمال و الصنائع أجرة زائدة علی مقدار عمله ، فتراه یزاوله برغبة و نشاط و انشراح صدر و مضاحکة لحاضریه ، کأنه یستلذ مزاولته بخلاف حال عامل یتسخره بعض الظلمة. و من ثم قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم "و جعلت قرة عینی فی الصلاة" و کان یقول "یا بلال روحنا" و الخشوع : الاخبات و التطامن . و منه : الخشعة للرملة المتطامنة. و أما الخضوع فاللین و الانقیاد. و منه : خضعت بقولها إذا لینته [ نظرات / امتیازها ]
47) و أنی فضلتکم ) نصب عطف علی (نعمتی ) أی اذکروا نعمتی و تفضیلی (علی العالمین )علی الجم الغفیر من الناس ، کقوله تعالی (بارکنا فیها للعالمین ) یقال : رأیت عالما من الناس یراد الکثرة [ نظرات / امتیازها ]
48)
(یوما) یرید یوم القیامة (لا تجزی ) لا تقضی عنها شیأ من الحقوق . و منه الحدیث فی جذعة بن نیار: "تجزی عنک و لا تجزی عن أحد بعدک " و (شیئا) مفعول به ویجوز أن یکون فی موضع مصدر، أی قلیلا من الجزاء، کقوله تعالی (و لا یظلمون شیأ) و من قرأ (لا تجزئ) من أجزأ عنه إذا أغنی عنه ، فلا یکون فی قراءته إلا بمعنی شیئا من الاجزاء. و قرأ أبو السرار الغنوی : لا تجزی نسمة عن نسمة شیئا. و هذه الجملة منصوبة المحل صفة لیوما. فإن قلت : فأین العائد منها إلی الموصوف ؟ قلت : هو محذوف تقدیره : لا تجزی فیه . و نحوه ما أنشده أبو علی : * تروحی أجدر أن تقیلی * أی ماء أجدر بأن تقیلی فیه . و منهم من ینزل فیقول : اتسع فیه ، فأجری مجری المفعول به فحذف الجار ثم حذف الضمیر کما حذف من قوله : أم مال أصابوا. و معنی التنکیر أن نفسا من الانفس لا تجزی عن نفس منها شیئا من الاشیاء، و هو الاقناط الکلی القطاع للمطامع . و کذلک قوله : (و لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذ منها عدل ) أی فدیة لانها معادلة للمفدی . و منه الحدیث "لا یقبل منه صرف و لا عدل " أی توبة و لا فدیة. و قرأ قتادة: و لا یقبل منها شفاعة، علی بناء الفعل للفاعل و هو الله عز و جل ، و نصب الشفاعة. و قیل : کانت الیهود تزعم أن آباءهم الانبیاء یشفعون لهم فأویسوا. فإن قلت : هل فیه دلیل علی أن الشفاعة لا تقبل للعصاة؟ قلت : نعم ، لانه نفی أن تقضی نفس عن نفس حقا أخلت به من فعل أو ترک ، ثم نفی أن یقبل منها شفاعة شفیع فعلم أنها لاتقبل للعصاة. فإن قلت : الضمیر فی (و لا یقبل منها) إلی أی النفسین یرجع ؟ قلت : إلی الثانیة العاصیة غیر المجزی عنها، و هی التی لا یؤخذ منها عدل . و معنی لا یقبل منها شفاعة: إن جاءت بشفاعة شفیع لم یقبل منها. و یجوز أن یرجع إلی النفس الاولی ، علی أنها لو شفعت لها لم تقبل شفاعتها، کما لا تجزی عنها شیئا، ولو أعطت عدلا عنها لم یؤخذ منها (و لا هم ینصرون ) یعنی ما دلت علیه النفس المنکرة من النفوس الکثیرة و التذکیر بمعنی و الاناسی ، کما تقول : ثلاثة أنفس [ نظرات / امتیازها ]
  مسعود ورزيده - تفسیرنمونه
40) یاد نعمت هاى خدا
داستان خلافت آدم در زمین و بزرگداشت او از سوى فرشتگان ، و سپس فراموش کردن پیمان الهى و خارج شدن او از بهشت و همچنین توبه او را در آیات گذشته شنیدیم ، و از این ماجرا این اصل اساسى روشن شد که در این جهان ، همواره دو نیروى مختلف حق و باطل در برابر هم قرار دارند و مشغول مبارزه اند، آنکس که تابع شیطان شود، راه باطل را انتخاب کند، سرانجامش دور شدن از بهشت و سعادت و گرفتارى در رنج و درد است ، و به دنبال آن پشیمانى .
به عکس ، آنها که خط فرمان پروردگار را بدون اعتنا به وسوسه هاى شیاطین و باطلگرایان ادامه دهند، پاک و آسوده از درد و رنج خواهند زیست .
و از آنجا که داستان نجات بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان و خلافت آنها در زمین ، سپس فراموش کردن پیمان الهى و گرفتار شدن آنها در چنگال رنج و بدبختى ، شباهت زیادى به داستان آدم دارد، بلکه فرعى از آن اصل کلى محسوب مى شود خداوند در آیه مورد بحث و ده ها آیه بعد از آن ، فرازهاى مختلفى از زندگى بنى اسرائیل و سرنوشت آنها را بیان مى کند، تا آن درس تربیتى که با ذکر سرنوشت آدم ، آغاز شد در این مباحث تکمیل گردد.
روى سخن را به بنى اسرائیل کرده چنین مى گوید: اى بنى اسرائیل به خاطر بیاورید نعمتهاى مرا که به شما بخشیدم ، و به عهد من وفا کنید تا من نیز به عهد شما وفا کنم ، و تنها از من بترسید (یا بنى اسرائیل اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم و اوفوا بعهدى اوف بعهدکم و ایاى فارهبون )
در حقیقت این سه دستور (یادآورى نعمتهاى بزرگ خدا، وفاى به عهد پروردگار، و ترس از نافرمانى او) اساس تمام برنامه هاى الهى را تشکیل مى دهد.
یاد نعمتهاى او انسان را به معرفت او دعوت مى کند، و حس شکرگزارى را در انسان بر مى انگیزد، سپس توجه به این نکته که این نعمتها بى قید و شرط نیست و در کنار آن خدا عهد و پیمانى گرفته ، انسان را متوجه تکالیف و مسئولیتهایش مى کند، و بعد از آن نترسیدن از هیچکس و هیچ مقام در راه انجام وظیفه سبب مى شود که انسان همه موانع را در این راه از پیش پاى خود بر دارد و به مسئولیتها و تعهدهایش وفا کند، چرا که یکى از موانع مهم این راه ترسهاى بى دلیل از این و آن است ، به خصوص در مورد بنى اسرائیل ، که سالها زیر سیطره فرعونیان قرار داشتند و ترس جزء بافت وجود آنها شده بود
[ نظرات / امتیازها ]
43) سود پرستى یهود
به دنبال پیمانى که خداوند از یهود گرفته بود، و از جمله آن پیمان ، ایمان به پیامبران الهى و اطاعت فرمانهاى او بود، در سه آیه مورد بحث به نه بخش از دستوراتى که به یهود داده شده اشاره مى کند.
نخست مى فرماید به آیاتى که بر پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نازل شده ایمان بیاورید، آیاتى که هماهنگ با اوصافى است که در تورات شما آمده است (و آمنوا بما انزلت مصدقا لما معکم ).
قرآن مصدق کتابى است که نزد خود شما است ، یعنى بشاراتى را که تورات و پیامبران پیشین به پیروان خود دادند که بعد از ما پیامبرى با چنین اوصاف ظهور خواهد کرد و کتاب آسمانیش داراى این ویژگیها است اکنون که مى بینید صفات این پیامبر و ویژگیهاى قرآن کاملا منطبق بر بشاراتى است که در کتب شما آمده و هماهنگى همه جانبه با آن دارد چرا به آن ایمان نمى آورید؟!.
سپس مى گوید: شما نخستین کسى نباشید که به این کتاب آسمانى کفر مى ورزید و آن را انکار مى کنید (و لا تکونوا اول کافر به ).
یعنى اگر مشرکان و بت پرستان عرب ، کافر شوند زیاد عجیب نیست عجیب کفر و انکار شما است ، آنهم به عنوان پیشگامان و نخستین مخالفان ، چرا که هم از آنها بااطلاعترید، و اهل کتابید و در کتب آسمانى شما این همه بشارات درباره ظهور چنین پیامبرى داده شده ، و به همین دلیل قبل از ظهورش شما نخستین منادیان او بودید، چه شد که بعد از این ظهور بجاى اینکه نخستین مؤ منان باشید نخستین کافران شدید؟.
آرى بسیار از یهودیان اصولا مردمى لجوجند، و اگر این لجاجت نبود باید آنها خیلى زودتر از دیگران ایمان آورده باشند.
در سومین جمله مى گوید: شما آیات مرا به بهاى اندکى نفروشید و آن را با یک میهمانى سالیانه معاوضه نکنید (ولا تشتروا بایاتى ثمنا قلیلا).
بدون شک آیات خدا را با هیچ بهائى نباید معاوضه کرد، چه کم باشد و چه بسیار، ولى این جمله در حقیقت اشاره به دون همتى این دسته از یهود است که به خاطر منافع اندکى همه چیز را بدست فراموشى مى سپردند، و آنها که تا آن روز از مبشران قیام پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) و کتاب آسمانى او بودند، هنگامى که منافع خویش را در خطر دیدند این بشارتها را انکار کردند و آیات تورات را تحریف نمودند، چرا که در صورت آشنائى مردم به حقیقت ، کاخ ریاست آنها فرو مى ریخت .
اصولا اگر تمام این جهان را به کسى بدهند تا یکى از آیات الهى را انکار کند به راستى بهاى کم و اندکى است ، زیرا این زندگى سرانجام نابود شدنى است و سراى آخرت ابدى و جاودانى است تا چه رسد که انسان بخواهد، این آیات الهى را فداى منافع ناچیزى کند.
و در چهارمین دستور مى گوید: تنها از من بپرهیزید (و ایاى فاتقون ) از این نترسید که روزى شما قطع شود و از این نترسید که جمعى از متعصبان یهود بر ضد شما سران قیام کنند، تنها از من یعنى از مخالفت فرمان من بترسید.
در پنجمین دستور مى فرماید: ((حق را با باطل نیامیزید)) تا مردم به اشتباه بیفتند (و لا تلبسوا الحق بالباطل ).
و در ششمین دستور از کتمان حق نهى کرده مى گوید: ((حق را مکتوم ندارید در حالى که شما مى دانید و آگاهید)) (و تکتموا الحق و انتم تعلمون ).
هم کتمان حق ، جرم و گناه است ، و هم آمیختن حق و باطل که هر دو از
نظر نتیجه ، یکسان مى باشند، حق را بگوئید هر چند به زیان شما باشد، و باطل را با آن نیامیزید هر چند منافع زودگذرتان به خطر بیفتد.
و بالاخره هفتمین و هشتمین و نهمین دستور را به این صورت بازگو مى کند: ((نماز را بپا دارید زکات را ادا کنید، و (عبادت دستجمعى را فراموش ننمائید) با رکوع کنندگان رکوع نمائید (و اقیموا الصلوة و آتوا الزکاة و ارکعوا مع الراکعین ).
با اینکه دستور اخیر اشاره به مساءله نماز جماعت است ، ولى از میان تمام افعال نماز تنها رکوع را بیان کرده و مى گوید: با رکوع کنندگان رکوع کنید این تعبیر شاید به خاطر آن باشد که نماز یهود مطلقا داراى رکوع نبود، این نماز مسلمانان است که یکى از ارکان اصلى آن ، رکوع محسوب مى شود.
جالب اینکه نمى گوید: نماز بخوانید، بلکه مى گوید اقیموا الصلوة (نماز را بپا دارید) یعنى تنها خودتان نماز خوان نباشید بلکه چنان کنید که آئین نماز در جامعه انسانى برپا شود، و مردم با عشق و علاقه به سوى آن بیایند.
بعضى از مفسران گفته اند تعبیر به ((اقیموا)) اشاره به این است که نماز شما تنها اذکار و اوراد نباشد بلکه آن را بطور کامل بپا دارید که مهمترین رکن آن توجه قلبى و حضور دل در پیشگاه خدا و تاءثیر نماز در روح و جان آدمى است .
در حقیقت در این سه دستور اخیر، نخست پیوند فرد با خالق (نماز) بیان شده ، و سپس پیوند با مخلوق (زکات ) و سر انجام پیوند دستجمعى همه مردم با هم در راه خدا!.
[ نظرات / امتیازها ]
  مرتضي عزتيان - تفسیر البرهان‌، سید هاشم بحرانی‌؛
43) وَ أَقِیمُوا الصَّلَوَة‌َ وَ ءَاتُوا الزَّکَوَة‌َ وَ ارْکَعُوا مَع‌َ الرَّ َکِعِین‌َ
از امام باقر نقل است که فرمود:این آیه دربارة رسول اکرم‌و علی بن ابیطالب‌نازل شده است‌؛ زیرا آنان نخستین کسانی بوده‌اند که نماز گزاردند و رکوع نمودند".(تفسیر البرهان‌، سید هاشم بحرانی‌؛ ذیل آیه فوق‌.) [ نظرات / امتیازها ]
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
40) یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ (40)
بعد از آن خطاب به اهل کتاب فرماید که:
یا بَنِی إِسْرائِیلَ‌: اى پسران یعقوب، اسرائیل علیه السّلام! اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ‌: یاد بیاورید نعمتهاى مرا که به فضل و کرم انعام نمودم بر شما. و مراد به یادآورى تفکر در آن قیام به شکر آن باشد. و چون در آیات قرآنى اعتبار به عموم لفظ است، پس آیه شریفه شامل اهل اسلام مى‌باشد که یاد بیاورید نعمتهائى که به شما انعام فرمودم. وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی‌: و وفا کنید به عهد و پیمان من که در شأن پیغمبر خاتم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم با شما بسته‌ام که به او ایمان آرید و پیروى او نمائید، أُوفِ بِعَهْدِکُمْ‌: تا وفا نمایم به عهد شما به نیکوئى ثواب، یعنى تا جزاى وفادارى را به احسن وجه رساندم. وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ‌: و مرا بترسید در وفاى به عهد و نقض عهد.

تنبیه: از آیه شریفه قاعده کلیه استفاده شود به اینکه: آنچه را که به توسط پیغمبر مرسّل و کتاب منزل از امّت عهد گرفته شده به وفاى آن، هر آینه البته لازم و واجب است وفاى به آن؛ و ملازم باشد وفاى به آن عهود، وفاى حق تعالى را به آنچه وعده فرموده است از عطاى جزیل و ثواب جمیل در دنیا و آخرت. و لذا وفاى به عهد یکى از قوائم دین مى‌باشد، چنانچه ابى مالک گوید: به حضرت سجاد علیه السّلام عرض کردم: اخبرنى بجمیع شرایع الدّین. فرمود: قول الحقّ و الحکم بالعدل و الوفاء بالعهد «1». یعنى: خبر ده‌
مرا به آنچه جامع است شرایع دین را. فرمود: قبول به حق، و حکم به عدل، و وفاى به عهد است.
و على بن ابراهیم قمى از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که شخصى از آن حضرت سؤال نمود که فدایت شوم، به درستى که خداوند مى‌فرماید: «بخوانید مرا تا اجابت کنم» و ما مى‌خوانیم، پس استجابتى نیست براى ما. فرمود: به جهت آنست که وفا نمى‌کنید به عهد خدا، اگر وفا مى‌نمودید شما، هر آینه وفا مى‌فرمود خدا براى شما «1».
تتمه: و از جمله عهد الهى و مصادیق فرمایش سبحانى، ولایت عهد حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام است که حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در غدیر خمّ از امّت اخذ فرمود. چنانچه عیاشى روایت نموده که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال شد از این آیه شریفه، فرمود: اوفوا بولایة علىّ فرضا من اللّه أوف لکم بالجنّة «2».

یعنى: وفا کنید به ولایت على علیه السّلام که واجب است از جانب خدا تا وفا کنم براى شما به بهشت.

نکته: در آیه شریفه سابقه فرمود: فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ‌، و در اینجا فرمود:

وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ‌. این براى آنست که در آیه سابق بیان مبادى تقوى بود، لذا مختتم است به رهبت که مقدمه تقوى مى‌باشد، و در این آیه چون مقدمات تقوى حاصل شد، امر فرمود به اقدام بر آن و نیز چون خطاب اوّلیه شامل عالم و مقلّد است، ایشان را امر به رهبت فرمود که مبدء سلوک است؛ و خطاب دوم چون خصوص اهل علم بود، آنها را امر به تقوى فرمود که منتهاى سلوک مى‌باشد. [ نظرات / امتیازها ]
41) وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ (41)
چون امر به ایمان مقصود بالذات و عمده است در وفاء به عهود، و سایر مأمورات متفرع بر آن است؛ لذا خطاب فرماید که:

وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ‌: و ایمان بیاورید (اى بنى اسرائیل) به آنچه نازل فرمودم که قرآن مجید است، مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ‌: در حالتى که تصدیق کننده است مر آنچه را با شما مى‌باشد، یعنى تورات که قرآن موافق آن است در وصف حضرت خاتم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم یا در توحید و عدل و معتقدات حقه. پس تصدیق به تورات آسمانى لازمه‌اش تصدیق به قرآن است.
نکته: قید به مصدّقیت قرآن نسبت به کتب سابقه، تنبیه است بر آنکه اتباع آن کتب منافى با ایمان نیست، بلکه موجب ایمان باشد، و لذا بر سبیل تعریض بعد از آن مى‌فرماید: وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ‌: و نبوده باشید اول کسانى که کافر شدند به قرآن؛ یعنى واجب است بر شما اول کسى باشید که ایمان آورده است به قرآن؛ زیرا شما نظر در معجزات آن نمائید و علم به شأن و مقام آن دارید، و مبشّر این پیغمبر و کتابش بودید پیش از بعثت این پیغمبر و نزول کتابش. یا مباشید از آن کسانى که کافر شده‌اند به آنچه با او است، زیرا هر که ایمان نیاورد به قرآن، حقیقتا ایمان نیاورده است به آنچه مصدق آنست از تورات و انجیل. یا نباشید اول سابق به کفر و پیشواى کفر که مردمان به شما اقتدا کنند، در کفر به قرآن. یا نباشید اول کافر و جاحد اوصاف پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که اوصافش در کتاب شما مذکور است.

تفسیر اثنا عشرى ج‌1 130

ً: و بدل نکنید به آیات کتاب من که تورات است، بها و ثمن اندک را. مراد علماى یهودند که به سبب هدایا، احکام تورات و اوصاف پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را تغییر دادند؛ چنانچه از حضرت باقر علیه السّلام مروى است که علماى یهود مانند
کعب بن اشرف وحى بن اخطب هر ساله مرسومات از زراعات و میوجات قوم مى‌گرفتند و هدایا از ملوک به آنها مى‌رسید. ترسیدند که تابع حضرت خاتم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شوند، رسومات و هدایا از آنها قطع شود؛ لذا در مقام انکار برآمدند. حق تعالى فرمود: بدل نکنید به مقابل آیات من ثمن اندک را. وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ‌: و از من پس بیاندیشید در استبدال احکام کتاب سبحانى به حطام دنیاى فانى.

تبصره: آیه شریفه شامل است این امّت را که اول کافر به احکام قرآن مباشید، تا دیگران از شما تعلیم و تأسى به شما کنند در مخالفت، و تبدیل فرامین مقدس الهى را ننمائید به سبب مال و منال دنیوى. و نیز آیه شریفه دالّ است بر تحریم گرفتن رشوه در احکام دینیه؛ زیرا امر از دو قسم خارج نیست. یا آنکه گرفتن رشوه در موردى است که اظهار آن واجب است؛ و یا در امرى است که اظهارش حرام مى‌باشد. در هر دو صورت گرفتن رشوه بر مخالفت حرام است، و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در حدیثى به عمّار فرماید: و امّا الرّشاء فى الاحکام فانّ ذلک الکفر باللّه العظیم‌ «1». یعنى: و امّا رشوه گرفتن در احکام، پس به درستى که آن کفر به خداى عظیم است. [ نظرات / امتیازها ]
42) وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (42)
بعد از آن به جهت تاکید کلام مى‌فرماید:

وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ‌: و آمیخته و مخلوط نکنید کلام حق و راست را که در کتاب آسمانى مذکور است، از صفات پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم و غیر آن از احکام، به سخن ناحق و باطل که شما اختراع مى‌کنید وافترا مى‌نمائید و بدست خود مى‌نویسید تا مشتبه سازید؛ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَ‌: و کتمان مکنید حق را که اوصاف پیغمبر خاتم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم یا احکام دیگر باشد؛ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‌: و حال آنکه شما مى‌دانید کسانى که تلبیس مى‌کنند حق را یا کتمان کنند، هر دو اقبح و اعظم گناهان باشد؛ زیرا جاهل چه بسا معذور باشد، لکن عالم در هر حال مسئول خواهد بود.

تنبیه: گذشته از تغییر و تبدیل احکام تورات و انجیل، اوصاف حضرت خاتم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را حق تعالى به حضرت موسى و عیسى علیه السّلام اعلام فرموده، آنها کتمان نمودند و تلبیس کردند. چنانچه در کتب کافى، از جمله خطابات خدا به موسى علیه السّلام این بود که فرمود:

اى موسى! به درستى که فرستادم به تو حکمى ظاهر و برهانى روشن و نورى که سخنگو است به آنچه گذشته و آنچه خواهد آمد در آخر الزمان.

وصیت فرمایم تو را اى موسى وصیت دوست مهربان به فرزند بتول، عیسى بن مریم که بر دراز گوش سوار و صاحب محراب است. و بعد از او وصیت کنم تو را به صاحب شتر سرخ، آن پاک طینت و پاکیزه اخلاق و مطهر از گناهان و بدیها، و صفت او در کتاب تو آنست که شهادت دهنده است بر همه کتابهاى آسمانى و او است ترساننده از عقاب. در زمان او شدتها و تنگیها و فتنه‌ها و قتال و کمى مال بوده باشد. اسم او احمد و محمد امین مى‌باشد، و او باقیمانده گروه پیغمبران است و تصدیق همه را نماید (تا آخر) «1».
و نیز در کتاب مذکور، از جمله خطابات خدا به عیسى علیه السّلام این بود که اى پسر مریم تو را وصیت نمایم به سید پیغمبران و حبیب من از میان ایشان، احمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که صاحب شتر سرخ و روى نورانى، که نورش جهان را منور خواهد کرد، پاک دل و شدید الغضب است براى من، و صاحب حیا باشد. به درستى که او رحمت عالمیان و بهترین‌
فرزندان آدم است نزد من. از عرب بهم خواهد رسید بى‌خط و سواد، امّا با علوم اولین و آخرین مبعوث خواهد شد و دین مرا در میان مردم منتشر خواهد کرد، و صبر در بلاها و آزارها نماید براى رضاى من، و با مشرکان جنگ و جهاد نماید. اى عیسى تو را امر مى‌کنم که خبر دهى بنى اسرائیل را به آمدن او و امر کن که تصدیق او و ایمان به او آورند و یارى او کنند. [ نظرات / امتیازها ]
43) وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ (43)
بعد از آن امر به ارکان ایمان فرماید که:

وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ: و به پاى دارید نماز را با شرایط و ارکان و حفظ حدود آن، چنانچه پیغمبر امر فرموده. وَ آتُوا الزَّکاةَ: و بدهید زکات را که به مال شما تعلیق یابد، چنانچه آن حضرت بیان فرموده است. وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ‌: و نماز گذارید با جماعت نمازگزاران که نماز جماعت باشد.

کلبى- که از اعاظم اهل سنت است- از ابن عباس نقل نموده که از جمله آیات باهرات که در شأن حضرت پیغمبر و اهل بیت علیهم السّلام نازل شده، این آیه شریفه است که در سوره بقره واقع شده: وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ‌. و ایشان اول راکعانند و کسى بر ایشان در سجود سبقت نکرده، بلکه اهل اسلام در رکوع و سجود به ایشان اقتدا نموده‌اند. و این بدیهى است که متبوع اجلّ و ارفع و اعلى و افضل درجه خواهد بود از تابع.

در منهج یحیى بن عفیف از پدرش و او از جدش نقل نموده که در اوایل اسلام به مکه آمدم. مى‌خواستم از عطریات و لباس تجمّل براى عیال و اطفالم تهیه کنم. پس در مسجد الحرام در مجلس عباس بن عبد المطلب نشسته بودم، در خانه کعبه نظر مى‌کردم، وقت زوال بود. ناگاه جوانى دیدم به آسمان نگاه کرد. پس برخاست روى به خانه کعبه آورد، آنگاه دیدم‌
پسرى مراهق آمد و در جانب راست آن جوان ایستاد. پس زنى آمد و در پشت آندو ایستاد. آن جوان به رکوع رفت و آن پسر مراهق و آن زن به رکوع متابعت کردند. پس از رکوع به سجود رفتند. من از عباس پرسیدم عجب امرى است که مشاهده مى‌کنم. عباس گفت: آن جوان برادر زاده من محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پسر عبد اللّه بن عبد المطلب است، و آن پسر مراهق على بن ابى طالب علیه السّلام برادر زاده من، و آن زن خدیجه دختر خویلد زوجه حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم باشد؛ و ادعا کند که من پیغمبر خدایم و خدا یکى است و پروردگار آسمان و زمین است. و آنچه مشاهده کردى دین و آئین او است، و گوید من از جانب خدا مأمور به این عبادت هستم و از میان آدمیان خداپرست منحصر به این سه نفر مى‌باشد که مى‌بینى.
تبصره: آیه شریفه دلالت دارد بر فضیلت نماز به جماعت؛ چنانچه در حدیث نبوى وارد شده که نماز جماعت فضیلت دارد نماز منفرد را به بیست و هفت درجه.

در کتاب وسائل، در حدیث مناهى حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم فرماید: من مشى الى مسجد یطلب فیه الجماعة کان له بکلّ خطوة سبعون الف حسنة و یرفع له من الدّرجات مثل ذلک فان مات و هو على ذلک و کّل اللّه به سبعین الف ملک یعوّدونه فى قبره و یبشّرونه و یونسونه فى وحدته و یستغفرونه حتّى یبعث‌ «1». یعنى: هر که راه رود به مسجد در حالتى که طلب کند در او جماعت را، باشد براى او به هر قدمى هفتاد هزار حسنه و بلند شود براى او از درجه مثل آن. پس اگر بمیرد و بر این حال باشد، موکّل فرماید خداوند به او هفتاد هزار ملک که در قبر دیدار کنند او را، و بشارت دهند او را، و انیس او باشند در تنهائى او، و استغفار کنند براى او تا مبعوث شود براى قیامت.علامه مجلسى از کتاب زید نرسى از حضرت صادق نقل نموده که:
قومى نشستند از حاضر شدن جماعت، پس قصد نمود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم اینکه آتش افروزد در خانه‌هاى ایشان، تا آنکه بیرون آمدند و حاضر شدند جماعت را با مسلمان‌ [ نظرات / امتیازها ]
44) أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (44)
بعد از آن بر سبیل توبیخ به علماى غیر عامل خطاب فرماید که:

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ: آیا امر مى‌کنید مردمان را به نیکوئى، وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ‌: و حال آنکه فراموش کنید نفسهاى خود را، یعنى ترک مى‌کنید نیکوئى به نفسهاى خود را مانند کسى که نفس خود را فراموش کرده باشد.

وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ‌: و حال آنکه تلاوت مى‌کنید کتاب آسمانى تورات را که متضمن است وصف پیغمبر و امر به متابعت آن حضرت و وعید به مخالفت قول با عمل را. أَ فَلا تَعْقِلُونَ‌: آیا پس چرا تعقل نمى‌کنید در قبح گفتار بدون عمل و وخیم بودن عاقبت آن، زیرا عقل براى درک حسن و قبح افعال مى‌باشد، در صورتى که عقل کارفرما و تعقل که لازمه آن است ظهور یابد. و آیه شریفه توبیخ عظیمى است نسبت به این جماعت که با دارا بودن عقل تعقل ننمایند.

تبصره: توهّم نشود که مفاد آیه شریفه منع نماید امر به معروف و نهى از منکر را، بلکه در مقام تذکر و نصیحت مشفقانه باشد از جانب خدا نسبت به بندگان که آنچه امر و نهى نمایند دیگران را، البته خود هم اقدام نمایند به عمل، نه آنکه فقط آمر و ناهى باشند. و نیز مذمتى باشد براى اشخاصى که‌قول دارند بدون عمل. و آیه شریفه گرچه در شأن احبار یهود نازل شده لکن شامل باشد عموم مؤمنین را تا قیامت که در گفتار خود به عمل کوشند، بلکه مردم را دعوت به حق و اسلام نمایند، به عمل کردن قوانین مقدسه آن و لذا حضرت صادق علیه السّلام فرماید:
کونوا دعاة النّاس باعمالکم و لا تکونوا دعاة بالسنتکم‌ «1». یعنى باشید دعوت کننده مردم به اعمال خودتان، نه به زبان خود فقط.

و نیز در احادیث معراجیه است: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم:

مررت لیلة اسرى بی على اناس تقرض شفاهم بمقاریض من نار فقلت من هؤلاء یا جبرئیل قال هم خطباء من اهل الدّنیا ممّن کانوا یأمرون النّاس بالبرّ و ینسون انفسهم‌ «2». فرمود حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: مرور کردم شب معراج بر مردمى که مى‌چیدند لبهاى آنها را به مقراضهاى آتشین.
گفتم: کیستند اى جبرئیل؟ گفت: ایشان خطباء اهل دنیا هستند که امر مى‌کردند مردمان را به نیکوئى و حال آنکه فراموش مى‌نمودند نفسهاى خودشان را [ نظرات / امتیازها ]
45) وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعِینَ (45)

بعد از آن امر فرماید به استعانت جستن به صبر و صلاة که:

وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ: و طلب یارى نمائید در حوائج و مهمات دنیا و آخرت به صبر در ناملایمات در اداى تکلیفات، از اتیان واجبات و ترک محرّمات، و همچنین به نماز که اشرف عبادات و اعظم قربات است. و از ائمه هدى علیهم السّلام مروى است که مراد به صبر در
شریفه روزه مى‌باشد.

تنبیه: در این آیه شریفه آگاه فرماید مؤمنین را به دو وسیله عظیم عبادى روزه و نماز.
اما روزه: موجب ارتقاء است از حضیض حظوظ نفس بهیمه، به اوج تشبه به ملائکه روحانیه، بلکه سبب اتصاف به صفات الهیه باشد. و لذا متضمن است صفات بسیارى را از کسر شهوت و تصفیه نفس از اخلاق رذیله حرص و حسد و کبر و کینه و غیر آن و اطلاع از حال بینوایان.

اما نماز: افضل قربات و اکمل طاعات، و عبادت قلبى و قالبى و وجودى و عدمى و جامع عبادات نفسیه و بدنیه است، از طهارت و ستر و اظهار خضوع به جوارح و توجه به درگاه خالق و محاربه با شیطان و مناجات با قاضى الحاجات؛ و کفایت مهمّات و دفع ملمّات باشد.

عیاشى از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود: ما یمنع احدکم اذا دخل علیه غمّ من عموم الدّنیا ان یتوضّأ ثمّ یدخل مسجده فیرکع رکعتین فیدعوا اللّه فیها؟ اما سمعت اللّه یقول «و استعینوا بالصّبر و الصّلوة» «1».

یعنى: چه منع کند یکى از شما را هرگاه غمى از غمهاى دنیا بر او وارد شود، وضو بسازد و داخل مسجد خود شده دو رکعت نماز بجاى آرد و دعا نماید تا خدا رفع غم او فرماید؟ آیا نشنیدى که خدا فرمود: «استعانت جوئید به صبر و صلاة». وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ‌: و به درستى که استعانت به صبر و صلاة هر آینه بزرگ و دشوار و سنگین است بر اشخاص، مگر بر متواضعان و فروتنان از ترس خدا و انس گرفتگان به طاعت. و آنها مؤمنانند که نفسهاى ایشان به پرستش الهى و اوامر و نواهى سبحانى معتاد شده، با وجود بر این در مقابل ریاضات نفس کشیده عطیات و افاضات از جانب واهب العطیات به ایشان رسیده و مى‌رسد.

تحقیق: فرق میان خضوع و خشوع آنست که خشوع در بدن و چشم و
صوت است، و لکن خضوع در بدن است. چنانچه روایت شده که حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مردى را دید در نماز با ریش خود بازى مى‌کند، فرمود: لو خشع قلبه لخشعت جوارحه‌ «1». اگر خاشع بود قلب او، هر آینه خاشع بود جوارحش. این حدیث دلالت دارد بر اینکه خشوع در نماز در قلب و جوارح است. اما در قلب، اعراض از ماسواى حضرت احدیت و توجه تام به درگاه معبود به حق است. و اما خشوع به جوارح، پوشیدن چشم و ترک التفات و فعل عبث باشد. [ نظرات / امتیازها ]
46) الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ (46)

بعد از آن وصف خاشعین را فرماید:

الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ‌: خاشعین کسانیند که یقین دارند به درستى که ایشان ملاقات کننده‌اند ثواب و وعده‌هاى پروردگار خود را.

على بن ابراهیم قمى فرماید: «ظنّ» در این آیه شریفه به معنى یقین مى‌باشد.

تفسیر برهان از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام، در این آیه شریفه فرمود: یقین دارند به درستى که ایشان مبعوث مى‌شوند و محشور گردند و محاسبه شوند و جزا داده شوند به ثواب و عقاب‌ «2».

وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ‌: و به درستى که ایشان یقین دارند که به سوى رحمت پروردگار خود بازگشت کنندگانند، به جهت پاداش طاعات و عبادات خود.
در کافى از حضرت رضا علیه السّلام مروى است
فوق الاسلام بدرجة و التّقوى فوق الایمان بدرجة و الیقین فوق التّقوى بدرجة «1».
یعنى: ایمان فوق اسلام است به درجه‌اى، و تقوى فوق ایمان است به درجه‌اى، و یقین فوق تقوى باشد به درجه‌اى.

تبصره: از آیه شریفه و احادیث وارده استفاده مى‌شود که یقین اقوى مرتبه تقوى و ایمان و اسلام است. بنابراین اگر چنانچه یقین حقیقى و اعتقاد قلبى به قیامت و احوال آن از محاسبه و مؤاخذه و پاداش اعمال باشد، هر آینه از این اعتقاد منبعث شود خوفى در قلب، که مانند خون دوران نماید در تمام اعضاء و جوارح، بمرتبه‌اى که آثارش ظاهر و هویدا شود، و لذا خاشعون را وصف فرموده به کسانى که یقین دارند به قیامت و ملاقات ثواب و عقاب و جزاى اعمال. [ نظرات / امتیازها ]
47) یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ (47)
بعد از آن به جهت تأکید، امر به یادآورى نعمتهاى خود فرماید که:
یا بَنِی إِسْرائِیلَ‌: اى فرزندان یعقوب، اسرائیل! اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ‌: یاد بیاورید نعمتهاى مرا که انعام فرمودم بر شما، وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ‌: و به درستى که من فضیلت دادم شما را بر عالمیان. مراد آنست که فضیلت دادم اجداد شما را بر عالمیان به توفیق علم و ایمان و عمل صالح و آنها را انبیاء و ملوک عادل گردانیدم. و این تفضیل اختصاص دارد به عالمیان زمان خودشان، نه مطلقا؛ زیرا به اجماع امت، پیغمبر ما حضرت خاتم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم افضل از تمام انبیاء، و امّت آن حضرت هم افضل و اشرف از تمام امم مى‌باشند. به دلیل‌آیه شریفه: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ‌ (الخ) «1». یا مراد تفضیل ایشان است به نزول منّ و سلوى و نجات آن از غرق، و هلاک فرعون و فرعونیان.

تبصره: آیه شریفه تکرار نیست، بلکه در آیه سابقه امر به تذکر نعمت به طریق اجمال و در این آیه به طور تفصیل است. یا آنکه در اول تذکّر نعمت است برایشان، و در ثانى تذکّر نعمت بر پدران آنها باشد. یا تکرار تذکّر نعمت براى تأکید، و تذکّر تفضیلى که آن اجلّ نعم است خصوصا، و ربط به وعید شدید، جهت تهدید و ترساندن آن کسى است که غافل شود و به حقوق آن اخلال نماید [ نظرات / امتیازها ]
48) وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (48)
بعد از آن به جهت تهدید در کفران نعمتهاى سبحانى بیان فرماید که:

وَ اتَّقُوا یَوْماً: و بترسید و بیاندیشید از عذاب و حساب روزى که:

لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً: در آن روز بى‌نیاز نکند و کفایت ننماید. و ادا و حق گذارى نتواند کرد هیچ نفس مؤمن از نفس کافر اندک چیزى را، از حقوق مردمان که در ذمه او باشد. یا کفایت نکند هیچ شخصى از هیچکس چیزى را از عذاب، که اگر چنانچه هزار نفس مؤمن اتفاق کنند که یک نفس کافره را از عذاب الهى برهانند و خلاص کنند، ممکن و میسر نخواهد شد.
وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ: و قبول نشود از براى شخص عاصى شفاعتى بر فرض اینکه شافعى باشد. وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ‌: و گرفته نشود از آن نفس کافره فدیه، که عوض خود بدهد براى تحمل عذاب در دفع عقاب از او. یاآنکه اگر شافعى شفاعت کافر نماید، یا فدیه دهد براى او، هر آینه از او قبول نکنند. وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ‌: و نباشند ایشان در آن روز که یارى داده شوند؛ یعنى در دفع عذاب، هیچ کس نصرت ایشان ننماید. مراد آیه شریفه نفى دفع عذاب است از کافر به تمام جهات، یعنى هیچکس نتواند عذاب را دفع کند از کافر، به هیچ وجهى از وجوه محتمله، زیرا وجوه دافعه عذاب از چهار قسم خارج نیست: یا بر سبیل قهر و نصرت باشد، یا مجّانا، و یا شفاعت، و یا فدیه؛ و آیه شریفه شامل تمام اقسام مذکوره مى‌باشد. حاصل آنکه کفّار به هیچ وجه از عذاب خلاصى نخواهند داشت.

تبصره: «معتزله» استدلال کرده‌اند به این آیه شریفه بر نفى شفاعت از اهل کبائر.

«امامیه» جواب فرموده‌اند: آیه شریفه مخصوص کفار باشد. و مؤیّد این است که خطاب به کفار و نزول آیه بر ردّ قول آنها است، که مى‌گفتند آباء ما که انبیاء هستند، شفعاى ما مى‌باشند در روز جزا.

و نیز اجماع امت واقع شده در شفاعت حضرت پیغمبر و ائمه معصومین و مؤمنین.

و احادیث بسیار در این باب وارد شده، از جمله فرمود حضرت نبوى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: من لم یؤمن بشفاعتى لا انا له اللّه شفاعتى‌ «1». یعنى هر که ایمان نداشته باشد شفاعت مرا، پس نائل نفرماید او را خدا به شفاعت من.

و نیز فرمود: ادّ خرت شفاعتى لاهل الکبائر من امّتى‌ «2». یعنى ذخیره نمودم شفاعت خود را براى اهل معاصى کبیره از امّت من.

و نیز فرمود: انّى اشفع یوم القیمة فاشفّع فیشفع علىّ فیشفّع و یشفع اهل‌بیتى فیشفّعون، و انّ ادنى المؤمنین شفاعة لیشفع فى اربعین من اخوانه کلّه قد استوجب النّار «1». یعنى: به درستى که من شفاعت کنم روز قیامت و قبول شود شفاعت من، و على علیه السّلام شفاعت کند پس قبول شود، و همچنین اهل بیت من شفاعت کنند و قبول شود؛ به درستى که کمتر مؤمن که شفاعت کند، در حق چهل نفر از برادران او است که تمام مستحق آتش باشند.
بنابراین اصل شفاعت مسلم باشد، منتها شفاعت در حق مرضىّ الدین است، زیرا فرموده: وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‌ «2». پس مؤمن نباید مغرور شود به شفاعت و خود را از تدارک به عمل باز دارد. [ نظرات / امتیازها ]
 » اطیب البیان
42) وَ لا تَلبِسُوا الحَق‌َّ بِالباطِل‌ِ وَ تَکتُمُوا الحَق‌َّ وَ أَنتُم‌ تَعلَمُون‌َ (42)

(حق‌ و درست‌ ‌را‌ بباطل‌ و نادرست‌ مشتبه‌ نکنید و حق‌ ‌را‌ نپوشانید و حال‌ آنکه‌ میدانید) لبس‌ و لبس‌ ‌با‌ شبهة قریب‌ المعنی‌ ‌است‌ چنانچه‌ التباس‌ ‌با‌ اشتباه‌ و فرق‌ ‌اینکه‌ دو آنست‌ ‌که‌ شبهه‌ ‌در‌ مورد جلوه‌ کردن‌ باطل‌ بصورت‌ حق‌، و لبس‌ ‌در‌ مورد جلوه‌ دادن‌ حق‌ بصورت‌ باطل‌ استعمال‌ میشود، و ظاهر ‌آیه‌ اشاره‌ باینست‌ ‌که‌ یهود حقانیت‌ اسلام‌ و پیغمبر صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ و قرآن‌ ‌را‌ بصورت‌ باطل‌ جلوه‌ میدادند ‌با‌ اینکه‌ میدانستند.
و بعض‌ مفسرین‌ لبس‌ ‌را‌ بمعنی‌ خلط و مزج‌ تفسیر نموده‌اند ‌یعنی‌ حق‌ و باطل‌ ‌را‌ بیکدیگر ممزوج‌ نکنید ‌به‌ اینکه‌ ببعضی‌ ایمان‌ بیاورید و ببعضی‌ نگروید، گر چه‌ لبس‌ باین‌ معنی‌ ‌هم‌ استعمال‌ ‌شده‌، ولی‌ ‌در‌ اینجا مناسبت‌ ندارد.
وَ تَکتُمُوا الحَق‌َّ کتمان‌ مقابل‌ اظهار ‌است‌ و کتمان‌ حق‌ اینست‌ ‌که‌ مطلبی‌ ‌را‌ انسان‌ بداند و حقانیت‌ ‌آن‌ نزد وی‌ ثابت‌ ‌باشد‌ و ‌از‌ ابراز و اظهار ‌آن‌ خودداری‌ کند و ‌اینکه‌ عکس‌ نفاق‌ ‌است‌ زیرا منافق‌ معتقد بامری‌ نیست‌ ولی‌ ‌آن‌ ‌را‌ اظهار میکند.

و یهود حقانیت‌ اسلام‌ نزد ‌آنها‌ ثابت‌ و روشن‌ و واضح‌ ‌بود‌ ولی‌ ‌آن‌ ‌را‌ کتمان‌ و انکار نمودند و ‌اینکه‌ ‌را‌ کفر جحودی‌ گویند چنانچه‌ گذشت‌، و تکتموا عطف‌ بتلبسوا مدخول‌ لاء ناهیه‌ ‌است‌ ‌یعنی‌ و ‌لا‌ تکتموا الحق‌، وَ أَنتُم‌ تَعلَمُون‌َ اشاره‌ بعلم‌ ‌آنها‌ باوصاف‌ و خصوصیات‌ پیغمبر اسلام‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ کتب‌ ‌خود‌ خوانده‌اند. [ نظرات / امتیازها ]
 » روان جاوید
40) یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ (40)
ترجمه‌
اى پسران اسرائیل یاد کنید نعمت مرا که انعام نمودم بر شما و وفا کنید بعهد من تا وفا کنم بعهد شما و از من بترسید.
تفسیر‌
در علل روایت نموده از حضرت صادق (ع) در حکایت حضرت یعقوب که او اسرائیل است و معنى آن عبد اللّه است زیرا اسرا بمعنى عبد است و ئیل اللّه است و در روایت دیگر است که اسرا به معنى قوه است و ئیل اللّه است و نعمت به بعثت خاتم انبیاء و استقرار آنحضرت در شهرى که مسکن بنى اسرائیل بوده و وضوح دلائل صدق او در دعوى نبوت تفسیر شده که بسهولت بتوانند خدمت حضرت برسند و ایمان بیاورند و اخذ احکام نمایند و عهد آنمیثاقى است که گرفته است خداوند از پیشینیان بنى اسرائیل بتوسط انبیاء عظام و ایشان امر فرموده‌اند بآنها که توصیه نمایند و بسپارند آنعهد را با خلاف خودشان تا آنکه ایمان بیاورند به محمد عربى هاشمى (ص) که واضح است امر او بآیات و مؤید است دعوت او به معجزات آن محمدیکه یکى از آیات او على بن ابى طالب است که رفیق شفیق او است عقلش از عقل او و علمش از علم او و حلمش از حلم او است و دین او مؤید بشمشیر او است تا خداوند هم وفا نماید بعهد خود با بنى اسرائیل که آنعهد وجوب نعیم ابدى است در سراى کرامت الهى براى آنان و باید بترسند از خداوند در مخالفت پیغمبر خاتم همانا خداوند قادر است که صرف نماید بلاء دشمنان آنانرا براى موافقت با او و دشمنان آنان قادر نیستند که دفع نمایند انتقام الهى را از آنان وقتى که مخالفت امر خدا را نموده باشند و عیاشى از حضرت صادق (ع) روایت نموده که پرسیدند از آنحضرت از این آیه فرمود یعنى وفا کنید بولایت على (ع) که واجب است از طرف خدا وفا میکنم من از براى شما بدخول بهشت فیض ره فرموده این حکم جارى است در هر عهدى که از براى خدا است با هر کس و قمى روایت نموده است که مردى از حضرت صادق (ع) سؤال نمود که خداوند فرموده بخوانید مرا اجابت میکنم براى شما و ما میخوانیم و اجابت نمیکند جواب فرمود شما وفا بعهد خداوند نمیکنید و خدا فرموده وفا کنید بعهد من تا وفا کنم بعهد شما بخدا قسم اگر وفا کنید شما بعهد خداوند وفا میکند خداى تعالى بعهد شما، حقیر عرض میکنم عهد گاهى از یک طرف است گاهى از دو طرف اگر عهد از دو طرف باشد باین معنى که کسى عهد کند براى دیگرى در مقابل عهدى که آندیگرى براى آنکس نموده است حکم عقد را پیدا میکند در آنکه آندیگرى اگر بعهد خود وفا ننمود آنکس هم اگر وفا نکند عقلا و عرفا مورد تقبیح و ملامت نمیشود و اصل اصیل بسیارى از خیارات در معاملات همین است اگر چه بادله خاصه در هر باب تمسک نموده‌اند بنابر این امام صادق (ع) میخواهد بفرماید
چون خداوند از بنى آدم عهد گرفته بود بر ایمان و اطاعت و در مقابل بآنها وعده فرموده بود نعیم ابدى و اجابت دعا را وقتى مردم بعهد خودشان وفا ننمودند خداوند هم اگر وفا نفرماید معلوم نیست چون عهد خداوند در مقابل عهود بنى آدم بوده است و این معنى غیر از اشتراط صریح اجابت دعا است بترک معصیت و شاید باین ملاحظه باشد التماس قبول توبه در ادعیه ماثوره با آنکه خداوند وعده قبول فرموده و اشتراط قبول توبه بترک معصیت معقول نیست مطلب دقیق است تامل لازم دارد و مراد از بنى اسرائیل بعضى گفته‌اند یهودانند و بعضى اعم از یهود و نصارى دانسته‌اند. [ نظرات / امتیازها ]
41) وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ (41)

ترجمه‌

و ایمان بیاورید بآنچه فرستادم که تصدیق کننده است آنچه را با شما است و نباشید نخست منکر آن و مبادله منمائید بآیت‌هاى من بهاى اندک را و از من بترسید..

تفسیر

مطلوب ایمان بقرآن است که در آن ذکر شده است نبوت محمد (ص) و ولایت على (ع) و اولاد اطهارش با آنکه قرآن مصدق توریة است که در آن هم این دو امر ذکر شده بود و آنچه نهى شده است انکار قرآن است که ملازم با انکار نبوت و ولایت است چون یهود مدینه انکار نمودند و خیانت کردند و گفتند ما میدانیم محمد (ص) پیغمبر است و على (ع) وصى او است ولى شما دو نفر آندو نیستید آندو بعد از پانصد سال دیگر مى‌آیند و گفته‌اند این آیه کنایه است از خداوند بآنها زیرا آنها باید اول مؤمن بقرآن و محمد (ص) و على (ع) باشند نه اول کافر بآنها براى آنکه آنان معجزات باهرات را مشاهده نمودند و دقت و امتحان کردند و یقین براى ایشان حاصل شد بلکه بشارت میدادند بظهور آنحضرت و منتظر فتوحات او بودند و در مجمع از حضرت باقر (ع) نقل نموده که در تفسیر این آیه فرمود حى بن اخطب و کعب بن اشرف و سایر علماء یهود از قبل یهودان در هر سال موظف بودند و از آن ارتزاق مینمودند و باین جهت نمیخواستند که وظیفه آنها براى نبوت پیغمبر خاتم (ص) از بین برود لذا تغییر دادند آیاتیرا که در توریة بود که در آنها ذکر آنحضرت و بیان صفات او شده بود و ثمنیکه خداوند در این آیه شریفه ذکر فرموده است همان مقررى احبار یهود است.
نصح و تحذیر شیخ مشایخ متأخرین مدار آسیاى فقاهت ضرب المثل علم و
زهادت حجة الفرقة الناجیة و امین البارى مرتضى بن محمد امین الانصارى قدس اللّه تعالى اسراره کما نشر فى الافاق اثاره در کتاب مکاسب فرموده که باید طالب علم منقطع باشد از اسباب ظاهرى رزق از قبیل گرفتن وظائف و موقوفات مدارس و مراوده با اغنیاء و تجار و علمائى که نفعى ندارد مراوده با آنها جز گرفتن وجوهات از قبیل خمس و زکوة و رد مظالم از ایشان و جمع بین ادله که دلالت دارد بر وجوب تفقه در دین و اجتهاد و ادله که دلالت دارد بر وجوب اکتساب و ترک تحمیل و کلّ شدن بر مردم که موجب استحقاق لعن است بآنستکه باید طلب علم متوکل بخدا باشد و خود را کل بر مردم ننماید و تحصیل معاش از طریق حلال کند چنانچه امیر المؤمنین (ع) براى بستان یهودى آب‌کشى مینمود و حضرت داود على نبینا و آله و علیه السلام چون در ابتدا امر از بیت المال ارتزاق مینمود خطاب از جانب رب الارباب رسید که تو خوب بنده هستى اگر از بیت المال ارتزاق ننمائى و بدست خود کار کنى لذا آنحضرت چهل روز گریه کرد تا خداوند آهن را براى او نرم فرمود و هر روز یک زره میساخت و هزار درهم میفروخت تا سیصد و شصت زره ساخت و مستغنى شد و دیگر از بیت المال ارتزاق نفرمود و از حضرت صادق (ع) روایت شده است که نیست از ما کسیکه دنیاى خود را براى آخرت خود ترک نماید و نه کسیکه آخرت خود را براى دنیاى خود ترک کند و عبادت هفتاد جزء دارد که افضل آنها طلب حلال است و بنظر حقیر اگر علماء و طلاب بتوانند از قبل مردم اعاشه ننمایند هم محترم‌ترند هم راحت‌تر هم مواعظ و نصائحشان مؤثرتر است و هم اطمینان و وثوق مردم بایشان زیادتر هم این خطرات که براى علماء یهود روى داد براى ایشان روى نمیدهد چون فروختن آیات الهى را بثمن قلیل منحصر در تحریف و تغییر ظاهر آیه نیست بلکه اگر خداى نکرده براى خوش آمد مردم یک حکم خداوند را مطابق سلیقه و توقع طرف معنى نمایند مشمول همین آیه خواهند بود پناه مى‌برم بخدا اگر براى جلب توجه ظالمى حکم بغیر ما انزل اللّه بدهند که بنص آیات شریفه الهیه ظالم و فاسق و کافر میشوند و همچنین است حال خطبا و اهل منبر اگر براى خوش آمد بانى و مستمع و آقا و وزیر و امیر باقتضاء مقام آیات الهى و اخبار ائمه اطهار را تفسیر و تاویل نمایند و تغییرى در معنى ظاهر آن بدهند و مدح بى‌جا و ذم بى‌مورد از اشخاص بنمایند اگرچه مدح و ذم با مورد و محلش هم مطلقا حسنى ندارد زیرا اگر ممدوح حضور داشته باشد در صورت اهلیت لابد باحیا است وخجل میشود و هرچه باشد اسباب غرور و خود پسندى میگردد و اگر مذموم غائب باشد مذمت او غیبت است و بدون مجوز شرعى حرام بلى مدح صالح در غیاب و ذم قابل در حضور با شرائطش خوب است در هر حال منبر مقام رفیعى است که جایگاه خلفاء و اولیاء خدا و نواب ایشان است خیلى قبیح است کسیکه بهیچ وجه صلاحیت ندارد پاى بر عرشه منبر نهد و هرچه دلش میخواهد بگوید و ملتزم بصحت و سقم آن نباشد و فقط منظورش تامین دنیاى دنى باشد دروغ مطلقا حرام و از معاصى کبیره است چه رسد بآنکه کذب بخدا و رسول و ائمه اطهار باشد و این زمان بقدرى رائج شده که کمتر منبرى مى‌بینم که خالى از آن باشد چون زحمت نمى‌کشند و ملاحظه تواریخ و سیر را نمى‌نمایند و بکتب اخبار ائمه اطهار مراجعه نمى‌کنند در صورتى که متون روایات خیلى مبکى‌تر و مؤثرتر است و خریدارى مى‌نمایند مانند آنخطیب که امام (ع) در باره‌اش فرمود رضاى مخلوق را بغضب خالق خریدارى نمودى و میفروشند آیات خدا و اخبار ائمه اطهار را بثمن قلیل و از خدا نمیترسند و از علما شرم نمیکنند اقلا یکى از کتب مقاتل را که نسبتا معتبر باشد خوب است بخوانند بعد منبر بروند اگرچه انصاف آنستکه عمده تقصیر با مردم است زیرا تا آنها این طور نباشند کسى طالبشان نمیشود یا باید مطابق هواى نفس مردم سخن‌رانى و نقالى و لفاظى و بافندگى و آوازه خوانى بکنند و نامعقول داخل معقول و فلسفه شوند و بى‌معرفت عرفان بافى نمایند یا باید حلیف بیت و رضیع ثدى دق کردند خداوند فرج امام زمان را برساند یا اسلام را شوکت دهد که علما بتوانند امر به معروف و نهى از منکر کنند در هر حال خوب است آقایان خطبا و ذاکرین این یک شعار بزرگ اسلام و مذهب شیعه را که بزرگترین وسیله نجات اهل ایمان است و تا بحال بحمد اللّه تعالى باقى مانده از این کدورات پاک نمایند که خداى نکرده بواسطه بى‌عنایتى صاحبان حقیقیش از میان نرود و رواجش زیادتر شود و فوائد و ثمراتش افزون گردد انشاء اللّه تعالى زبان درازى شد معذرت میخواهم. [ نظرات / امتیازها ]
43) وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ (43)
ترجمه‌
و بر پا دارید نماز را و بدهید زکوة را و رکوع نمائید با رکوع کنندگان.

تفسیر

یعنى بر پا دارید نماز واجبیرا که پیغمبر (ص) مقرر داشته و بر پا دارید صلوات بر محمد و آل اطهار او را و بدهید زکوة واجب از اموالتان را که باید به مستحقش داد و از بدنهاتان در موقع وجوب و از کمک خودتان در وقت سؤال سائل، و در کافى از حضرت کاظم (ع) نقل نموده که پرسیدند این آیه شامل زکوة فطره میشود فرمود بلى و عیاشى نیز این مضمون را از آنحضرت نقل نموده و از حضرت صادق (ع) روایت شده‌
است که این زکوة فطره است که خدا بر اهل ایمان واجب نموده است و در روایت دیگر است که نازل شد زکوة با آنکه مردم اموالى نداشتند همانا آن فطره بوده است و مراد از رکوع با راکعان تواضع است با متواضعان براى عظمت خداوند در انقیاد براى اولیاء اللّه و گفته‌اند مراد حضور در جماعت براى نماز و رکوع نمودن با مردم است و تعبیر از نماز برکوع براى اختصاص آنست بنماز اسلامیان. [ نظرات / امتیازها ]
44) أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (44)
ترجمه‌

آیا امر میکنید مردم را بخوبى و فراموش میکنید خودتان را با آن که شما میخوانید کتاب را آیا تعقل نمى‌کنید..

تفسیر
در شأن علماء یهود و رؤساء منافق آنها نازل شده است که اموال فقرا را جمع و ضبط مینمایند و طعمه براى اغنیا تهیه میکنند و امر بخیرات مینمایند با آنکه خودشان تار کند و نهى از شرور میکنند در صورتى که خودشان مرتکبند با آنکه توریة را میخوانند که در آن امر بخیرات و نهى از منکرات شده است و تعقل نمیکنند که در امر بچیزیکه خودشان عمل بآن نمیکنند و در نهى از چیزیکه خودشان مرتکب میشوند عقاب است براى آنان و بنظر حقیر تعقل نمیکنند قبح این عمل را که انسان واعظ غیر متعظ باشد و قمى فرموده که نازل شده است در شأن خطبا و سخن‌وران چنانچه امیر المؤمنین (ع) فرموده که بر هر منبرى از ایشان خطیب سخن ورى است که با صوت رسا دروغ بر خدا و رسول و قرآن میبندد فیض ره فرموده این آیه شامل است هر کس را که توصیف امر خیرى را بنماید و خود عمل نکند و در مصباح الشریعه نقل فرموده از حضرت صادق (ع) که کسیکه فارغ نشده باشد از اصلاح باطن خود و خلاص نگشته باشد از آفات نفس و شهوات خویش و فرار نداده باشد شیطان را و داخل نشده باشد در کنف امان و حفظ خداوند صلاحیت ندارد از براى امر به معروف و نهى از منکر زیرا وقتى که موصوف باین صفات نباشد هرچه را اظهار میکند حجت بر او میشود و مردم هم بگفته او منتفع نمیشوند خداوند فرموده آیا امر میکنید مردم را بخوبى و فراموش میکنید خودتان را و باو میفرماید اى خائن آیا مطالبه میکنى از خلق من چیزیرا که بسبب آن با نفس خود خیانت کردى و عنانش را از دست دادى بنظر حقیر این آیه و روایات راجع بکسانى است که شغلشان امر به معروف و نهى از منکر است و باید مبلغ احکام اسلام باشند و تکلیف و شرائط آنها غیر از عامه مردم است که باید
امر به معروف و نهى از منکر بنمایند خواه عامل و تارک باشند خواه نباشند چنانچه در سوره آل عمران در ذیل آیه و لتکن منکم امة یدعون الى الخیر انشاء اللّه تعالى بیان خواهد شد چه خوب گفته است‌
دامن آلوده اگر خود همه حکمت گوید

از سخن گفتن زیباش کسان به نشوند

و آنکه پاکیزه دل است ار بنشیند خاموش‌

همه از سیرت صافیش نصیحت شنوند

کلام وقتى از قلب خارج شد داخل در قلب میشود و چون از زبان بیرون آید از گوش تجاوز نمیکند خداوند بما توفیق عمل کرامت فرماید. [ نظرات / امتیازها ]
45) وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعِینَ (45)

ترجمه‌

و کمک بجوئید بشکیبائى و نماز و همانا آن هر آینه بزرگ است مگر بر صاحبان خشوع..

تفسیر

یعنى کمک بجوئید بصبر بر ترک معصیت و فعل طاعت و تحمل مصیبت براى وصول بروضه رضوان و نعیم جنان و در کافى از حضرت صادق (ع) نقل نموده که مراد از صبر در این آیه روزه است و در فقیه و عیاشى نیز از آنحضرت نقل نموده بعلاوه نقل نمودند که فرمود وقتى وارد شود بر مرد حادثه شدیدى باید روزه بگیرد چون خداوند فرموده کمک بجوئید بصبر و نماز و مراد از صبر روزه است و عیاشى از امام کاظم (ع) نیز این روایت را نقل نموده و نیز کمک بجوئید بنمازهاى پنجگانه و صلوات بر محمد و آل او علیهم السلام فیض ره فرموده و هر نماز واجب و مستحبى زیرا در مجمع و عیاشى از حضرت صادق (ع) نقل نموده که فرمود چه چیز باز میدارد شما را از آنکه چون هم و غمى از امور دنیا بشما روى نماید وضو بگیرید و داخل در نماز خانه خودتان بشوید و دو رکعت نماز بخوانید و بخواهید از خداوند که رفع هم و غم شما را بنماید آیا نشنیدید فرمان الهى را در استعانت بصبر و نماز و در کافى از آنحضرت نقل نموده که امیر المؤمنین (ع) وقتى از امرى خائف میشد توسل بنماز مینمود و این آیه را تلاوت مى‌فرمود و همانا نماز هر آینه عظیم و گران است مگر بر صاحبان خشوع و خشیت و خوف الهى چون زحمتش از سایر عبادات بیشتر است براى آنکه در شبانه روزى پنج مرتبه امتثال باید نمود و باین جهت از بین عبادات تخصیص بذکر یافته بعلاوه عمود دین و شرط قبول سایر اعمال و معراج مؤمن و ناهى از فحشاء و منکر است و باین نکته در.

تفسیر امام اختصاص بنمازهاى پنجگانه داده شد چون نمازهاى دیگر اعم از واجب‌
و مستحب سنگین و شاق نیست و مراد از کبیره سنگین و شاق است چنانچه خود فیض ره تفسیر فرموده بنابر این مرجع ضمیر در کلمه انّها صلاة است چنانچه قمى فرموده و در تفسیر امام (ع) بیان شده است و بعضى مرجع را استعانت بصبر و صلاة گرفته‌اند و اینکه بر خاشعان آسان است براى آنستکه آنان از ثمرات اطاعت آگاهند و خود را در حضور محبوب حقیقى مى‌بینند و مشغول بصحبت با او میدانند و از این لذت میبرند و سرگرم براز و نیازند لذا احساس زحمت عبادت را نمیکنند چنانچه پیغمبر اکرم در موقع اذان ببلال میفرمود آسایش ما را فراهم نما مقصودش آن بود که او اذان بگوید و حضرت نماز بجاى آورد و میفرمود من از دنیاى شما سه چیز را دوست دارم بوى خوش و زنان و نور چشمم که در نماز است از اینجا معلوم میشود که حضرت بواسطه انس بنماز همانطور که بطبع دنیوى از بوى خوش و زن لذت میبرده از نماز هم لذتى فوق آن برایش حاصل مى‌شده بلکه میتوان گفت اگر کسى بریاضت نفس خود را معتاد بعبادت نماید مى‌فهمد که لذت مناجات با قاضى الحاجات فوق تمام لذائذ دنیوى است خداوند این مقام را روزى فرماید و حلاوت عبادت و مناجات خود را به ما بچشاند. [ نظرات / امتیازها ]
46) الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ (46)
ترجمه‌
آنانکه گمان میکنند که ایشان ملاقات کنندگانند پروردگار خود را و آنکه آنان بسوى او بازگشت کنندگانند..

تفسیر

یعنى خاشعان کسانى هستند که متوقعند لقاء پروردگار را که بزرگترین کرامات الهى است بر بندگان و بازگشت بخداوند بازگشت برحمت و نعمت او است در بهشت عنبر سرشت و تعبیر خداوند از حال ایشان بگمان براى آنستکه کسى از عاقبت کار خود مطلع نیست و خاتمه امر هر کسى از او مستور است و یقین ندارد که اهل بهشت است و مأمون نیست از آنکه حالش تغییر یابد لذا پیغمبر فرموده همیشه مؤمن ترسناک است از سوء عاقبت و یقین بدخول بهشت ندارد تا زمان نزع روح و ظهور ملک الموت، و در توحید و احتجاج و عیاشى از حضرت امیر المؤمنین (ع) نقل نموده که ایشان یقین دارند که بعث میشوند گمان آنان یقین است، و نیز در احتجاج و عیاشى از آنحضرت نقل شده که لقاء بعث است و ظن یقین است، بنظر حقیر مراد از لقاء پروردگار لقاء رحمت رحیمیه او است که در موقع بعث و نشور است از جهتى مورد ظن و از جهتى‌مورد یقین است و بنابر این اختلافى بین روایت علوى و تفسیر امام (ع) که اولا ذکر شد نیست مگر آنکه مراد از لقاء حضور در پیشگاه احدیت باشد چنانچه ظاهر روایت علوى است و بنابراین نکته تعبیر به مظنه آنستکه گمان بچنین موقفى هم مقتضى خوف و خشیت و خشوع است چه رسد به مقام یقین که کمتر کسى نائل میشود و اللّه اعلم. [ نظرات / امتیازها ]
47) یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ (47)

ترجمه‌

اى بنى اسرائیل یاد کنید نعمت مرا که انعام نمودم بر شما و همانا من برترى دادم شما را بر جهانیان..

تفسیر

مراد از بنى اسرائیل در چند آیه قبل که خطاب بآنها شده بود گذشت و در ذیل آیه و لا تلبسوا الحق بالباطل وجه اعمیّت خطابات قرآنیه از کسانیکه بر حسب ظاهر مخاطبند بیان شد و مراد از نعمت مبعوث نمودن خداوند است موسى و هرون على نبیّنا و اله و علیهما السلام را بر پیشینیان آن‌ها براى هدایت و دعوت ایشانرا به نبوت محمد (ص) و ولایت على (ع) و امامت عترت طاهره او و اخذ عهد از آنها که اگر وفا کنند مخلد در بهشت باشند و فضیلت آنها در دین بقبول ولایت محمد (ص) و آل او است و در دنیا بسایه گستردن ابر است بر آنها و فرستادن منّ که ترنجبین است و سلوى که نام مرغى است از آسمان براى ایشان و سیراب نمودن آنانست از سنک بآب خوشگوار و شکافتن دریا و نجات آنها و غرق دشمنانشان و سایر کرامات مخصوصه بایشان و کسانیکه بر آنها تفضیل یافته‌اند جهانیان زمان خودشانند آنانکه مخالف بودند با ایشان در دین و مسلک و اینکه خداوند خطاب فرموده است حاضرین را بآنچه عطا فرموده است به پیشینیان آنها یا بآنچه بجا آوردند از خیر و شر براى آنستکه قرآن بلغت عرب نازل شده و آنها این قبیل خطابات مینمایند مثلا میگویند بشخص تمیمى که قتل و غارت نموده‌اند کسان او شهرى را کشتید و غارت نمودید با آنکه این شخص در میان آنها نبوده علاوه بر آنکه اخلاف راضى بودند بفعل اسلافشان و سلوکى که با آنها شده است و این بیانرا در تفسیر امام (ع) از حضرت سجاد (ع) نقل نموده است و بنظر حقیر این امر اختصاص بلغت عرب ندارد در سایر لغات هم متعارف است و تعمیم خطابات قرآنیه علاوه بر ادله اشتراک در تکلیف از اغلب آیات ظاهر است و اختصاص بحاضران در زمان خطاب ندارد. [ نظرات / امتیازها ]