از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
يا بَني‏ إِسْرائيلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي‏ أَنْعَمْتُ عَلَيْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ40وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي‏ ثَمَناً قَليلاً وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ41وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ42وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعينَ43أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ44وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَي الْخاشِعينَ45الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ46يا بَني‏ إِسْرائيلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي‏ أَنْعَمْتُ عَلَيْکُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُکُمْ عَلَي الْعالَمينَ47وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ48
شماره صفحه : 7 حزب : 1 جزء : اول سوره : بقرة
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید نکته ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
  معنای کلمه «عهد»
40) کلمه عهد در اصل به معناى حفاظ است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 227 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
  معنای کلمه «رهبت»
40) کلمه رهبت به معناى خوف است و مقابلش کلمه رغبت است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 227 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
  نهی از کفر ورزیدن یهود به قرآن
41) خداوند به بنی‌اسرائیل می‌فرماید: از میان اهل کتاب و یا میان اقوام گذشته و آینده ‏تان، شما کفر به قرآن را آغاز نکنید. بگذارید کسانى به آن کفر بورزند که به همه کتاب هاى آسمانى کفر مى ‏ورزند و آنان کفار مکه هستند که قبل از یهود به قرآن کفر ورزیده بودند.{وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِه‏} [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 227 قالب : تفسیری موضوع اصلی : کفر گوینده : علامه طباطبایی
  معنای کلمه «استعانت»
45) استعانت به معنای مدد جستن در جایی است که انسان به تنهایی نمی تواند از عهده مشکلات برآید. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 228 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
  مرجع ضمیر (ها) در «انها»
45) ضمیر (ها) به «صلاة» برمی‌گردد. بازگشت آن به استعانت با جمله «اِلاّ عَلَی الخَاشِعین» منافات دارد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 229 قالب : قواعد عربی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
  تفاوت خضوع و خشوع
45) گرچه در خضوع و خشوع معنای تذلّل و انکسار است ولی خضوع مربوط به اعضا و جوارح آدمی است ولی خشوع مربوط به قلب است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 229 قالب : تفسیری موضوع اصلی : خضوع گوینده : علامه طباطبایی
  گمان به آخرت مقدمه‌ای برای یقین
46) در این آیه ظن به ملاقات پروردگار و قیامت را کافی دانسته در حالی که این مورد اعتقاد به آخرت، موردى است که هر کس باید به آن یقین حاصل کند. همچنانکه در جاى دیگر فرموده است «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» (بقره/4)، با این حال چرا در آیه مورد بحث مظنه و گمان به آن را کافى دانسته است؟

پاسخ: ممکن است وجهش این باشد که براى حصول و پیدایش خشوع در دل انسان، مظنه قیامت و لقای پروردگار کافى است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 229 و 230 قالب : تفسیری موضوع اصلی : یقین گوینده : علامه طباطبایی
  کمک گرفتن از نماز در مشکلات
45) امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: هر وقت امرى و پیشامدى على(علیه‌السلام) را به وحشت مى‏انداخت برمی‌خاست و به نماز مى‏ایستاد و مى‏فرمود: «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ».

علامه طباطبایی: مضمون حدیث بالا را عیاشى (ج 1 ص 43 ح 39- 40) هم روایت کرده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 230 قالب : روایی موضوع اصلی : نماز گوینده : علامه طباطبایی
  کمک از روزه در مشکلات
45) امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: صبر همان روزه است ... هر وقت حادثه ‏اى براى کسى پیش آمد روزه بگیرد تا خداوند آن را برطرف سازد. چون خداى تعالى فرموده است: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ» که منظور از آن روزه است.

علامه طباطبایی: مضمون حدیث بالا را عیاشى (ج 1 ص 43 ح 39- 40) هم روایت کرده است و تفسیر صبر به روزه از باب جرى یعنى تطبیق کلى بر مصداق است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 230 قالب : روایی موضوع اصلی : صبر- شکیبایی گوینده : علامه طباطبایی
  تاویل صبر به روزه
45) امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: صبر در این آیه به معناى روزه است و هر گاه امر ناگوارى براى کسى پیش آید روزه بگیرد تا برطرف شود. چون خداى تعالی فرموده است: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ». و خاشع به معناى کسى است که در نماز خود حالت ذلت به خود بگیرد و منظور از خاشعان در این آیه رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است.

علامه طباطبایی: امام از آیه شریفه استحباب روزه و نماز را در هنگام نزول شدائد و ناملایمات استفاده کرده است و نیز استحباب توسل به رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و ولى خدا در این گونه مواقع را از آیه شریفه درآورده است و این در حقیقت تاویل کلمه صوم و صلاة به رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و امیر المؤمنین(علیه‌السلام) است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 230 و 231 قالب : روایی موضوع اصلی : صبر- شکیبایی گوینده : علامه طباطبایی
  مصداق «الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِم»‏
45) امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: این آیه درباره على و عثمان بن مظعون و عمار بن یاسر و رفقاى ایشان نازل شده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 231 قالب : روایی موضوع اصلی : اصحاب پیامبر گوینده : علامه طباطبایی
  تفسیر ظن به یقین در آیه
46) امام على (علیه‌السلام) در ذیل این آیه فرمودند: یعنى یقین دارند به اینکه مبعوث می‌شوند و مراد به ظن در این آیه یقین است.

علامه طباطبایی: این روایت را توحید صدوق (ص 267 س 9) نیز نقل کرده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 231 قالب : روایی موضوع اصلی : یقین گوینده : علامه طباطبایی
  رد اعتقاد به حاکم بودن قوانین مادی در آخرت
48) 1- در ملل قدیم از وثنى ‏ها و دیگران این طرز فکر وجود داشت که معتقد بودند نظام زندگى آخرت نیز مانند نظام زندگى دنیوى است و قانون اسباب و مسببات و ناموس تاثیر و تاثر مادى طبیعى در آن زندگى نیز جریان دارد.

2- در قرآن کریم تمامى این آرای واهیه و پوچ و اقاویل کاذبه و بى اساس ابطال شده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 233 قالب : تفسیری موضوع اصلی : آخرت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت در قرآن
48) با اینکه قرآن تأثیر اسباب و وسائل را در آخرت نفی کرده است ولی شفاعت را به طور کلّی انکار نکرده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 235 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  نفی استقلال در شفاعت
48) آیاتى که شفاعت را انکار مى ‏کنند، اگر بگوئیم ناظر به شفاعت در روز قیامت است، شفاعت به طور استقلال را نفى مى ‏کند و می خواهد بفرماید: «کسى در آن روز مستقل در شفاعت نیست که چه خدا اجازه بدهد و چه ندهد او بتواند شفاعت کند». آیاتى که آن را اثبات مى ‏کند، نخست اصالت در آن را براى خداوند اثبات مى ‏کند و براى غیر خداوند به شرط اذن و تملیک خدا اثبات می نماید، پس شفاعت براى غیر خداوند هست اما با اذن خدا.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 235 تا 238 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  معنای کلمه «شفاعت»
48) شفاعت از (شَفع) به معنای (جفت) می‌ آید. در واقع شخص شفاعت ‌کننده با وسیله‌ ناقصی که شفاعت خواهنده دارد، ضمیمه می ‌شود و تشکیل یک زوج می ‌دهند که می‌تواند به مقاصدی که قبلاً در اثر ضعف به آن نمی ‌رسیده است، برسد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 238 قالب : لغوی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  موارد استعمال شفاعت
48) به طور کلى در یکى از دو مورد زیر از شفاعت استفاده مى ‏کنیم:

1- در مورد جلب منفعت و خیر آن را به کار مى ‏زنیم.

2- در مورد دفع ضرر و شر.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 238 و 239 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  شروط تاثیر گذاری شفاعت
45) شروط تاثیر گذاری شفاعت:

1- فرد شفاعت شونده لیاقت شفاعت شدن را داشته باشد. چون شفاعت وسیله ‏اى براى تتمیم سبب است نه اینکه خودش مستقلا سبب باشد.

2- تاثیر شفاعت شفیع در نزد حاکمى که نزدش شفاعت می شود باید تاثیر گزافى و غیر عقلایى نباشد. بلکه باید آن شفیع چیزى را بهانه و واسطه قرار دهد که به راستى در حاکم اثر بگذارد و ثواب او و خلاصى از عقاب او را باعث شود.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 239 و 240 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  نحوه شفاعت کردن شفیع
48) شفیع، عاملى از عوامل مربوط به مورد شفاعت و مؤثر در رفع عقاب را مثلا بر عاملى دیگر که عقاب را سبب شده است، حکومت و غلبه می دهد. حال یا آن عامل همانطور که گفتیم صفتى از صفات مولى است یا صفتى از صفات عبد است یا از صفات خودش. هر چه باشد آن عامل را تقویت مى ‏کند تا بر عامل عقوبت یا هر حکمى دیگر که می خواهد خنثایش کند، رجحان داده و کفه ترازویش را سنگین ‏تر سازد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 240 و 241 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  مکانیزم شفاعت
48) شفاعت وسیله‏اى براى تتمیم سبب است نه اینکه خودش مستقلا سبب باشد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 240 و 241 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت تکوینی
48) شفاعت در مورد تکوین جز این نمی تواند باشد که علل و اسبابى میان خداوند و مسبب ‏ها واسطه شده و امور آن ها را تدبیر و وجود و بقا آن ها را تنظیم کنند و این همان شفاعت تکوینى است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 241 و 242 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت تشریعی
48) شفاعت از جهت تشریع یعنی شفاعت کردن عده ‏اى از بندگان خداوند از قبیل ملائکه و بعضى از مردم به شرط اذن خداوند و به قید ارتضا.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 241 و 242 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  تبدیل اعمال نیک و بد به یکدیگر
48) قبلا هم روشن کردیم که تاثیر شفاعت از باب حکومت است نه از باب تضاد و تعارض. این مطلب با گفتار خود خداى تعالى که مى ‏فرماید: «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/70) کاملا روشن و بى اشکال می شود چون به حکم این آیه خداوند می تواند:

1- عملى را با عملى دیگر معاوضه کند.

2- یک عمل موجود را معدوم سازد.

3- عملى را مبدل به عملى دیگر کند.

4- عملى اندک را بسیار کند.

5- عملى را که معدوم بود، موجود سازد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 243 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت یکی از قوانین الهی است
48) خداوند هر کاری را انجام دهد به خاطر مصلحتى مى ‏کند که اقتضاى آن را داشته باشد و به خاطر علتى انجام می دهد که بین او و عملش واسطه است. وقتى چنین است چه مانعى دارد که یکى از آن مصلحت ‏ها و یکى از آن علت ‏ها شفاعت شافعانى چون انبیا و اولیا و بندگان مقرب او باشد. هیچ مانعى به ذهن نمی رسد و هیچ جزاف و ظلمى هم لازم نمى ‏آید. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 244 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت خداوند
48) معناى شفاعت - البته منظور از آن شافعیت است - بر حسب حقیقت در حق خداى تعالى نیز صادق است.چون هر یک از صفات او واسطه بین او و بین خلق او در افاضه جود و بذل وجود هستند. پس در حقیقت شفیع على الاطلاق او است همچنانکه خودش به صراحت فرموده است: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً» (زمر/44) و «ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ» (سجده/4) و «لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ» (انعام/51). [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 244 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  محدوده شفاعت
48) شفاعت تا آن حدى که محذورى ناشایسته به ساحت کبریایى خدائی اش نیاورد، ثابت است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 244 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  حقیقت شفاعت
48) ثواب و پاداش دادن به نیکوکار حقیقتى است که عقل آن را صحیح دانسته است و حق بنده نیکوکار می داند، حقى که به گردن مولا ثابت شده است همچنانکه عقاب و امساک کردن از رحمت به بنده مجرم را حقى براى مولى می داند، اما میان این دو حق از نظر عقل فرقى هست و آن این است که عقل ابطال حق غیر را صحیح نمی داند چون ظلم است و اما ابطال حق خویش و صرف نظر کردن از آن را قبیح نمى ‏شمارد و بنابراین عقل جائز می داند که مولایى به خاطر شفاعت شفیعى از عقاب بنده ‏اش و یا امساک رحمت به او که حق خود مولا است، صرف نظر کند و حقیقت شفاعت هم همین است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 244 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  اقسام شفاعت شوندگان
48) کسانى که در قیامت شفاعت می شوند عبارتند از:

1- گنهکاران دیندار.

2- متدیّنین به دین حق ولى گنهکار.

این ها هستند که خداوند دینشان را پسندیده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 256 و 257 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  موانع تحقق شفاعت
48) اهل دوزخ به خاطر داشتن چهار صفت دوزخی شده اند و شفاعت شفاعت کنندگان شامل حالشان نمی شود:

1- ترک نماز براى خدا.

2- ترک انفاق در راه خدا.

3- فرورفتگى در بازیچه دنیا.

4- تکذیب روز حساب.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 256 و 257 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  اقسام شفاعت کنندگان
48) اقسام شفاعت کنندگان:

1- شفاعت تکوینی که معلوم است از تمامى اسباب کونى سر مى ‏زند و همه اسباب نزد خداوند شفیع هستند. چون میان خدا و مسبب خود واسطه ‏اند.

2- شفاعت تشریعی و مربوط به احکام (که معلوم است اگر واقع شود در دایره تکلیف و مجازات واقع می شود) دو قسم است:

الف) شفاعتی که در دنیا اثر گذارد.

1- توبه از گناه که خود از شفیعان است چون باعث آمرزش گناهان است.

2- ایمان به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) است.

3- عمل صالح.

4- قرآن کریم.

5- هر چیزی که با عمل صالح ارتباطى دارد مانند مسجدها و امکنه شریفه و متبرکه و ایام شریفه و انبیا و رسولان خداوند که براى امت خود طلب مغفرت مى ‏کنند.

6- ملائکه که براى مؤمنین طلب مغفرت مى ‏کنند.

7- خود مؤمنین که براى خود و براى برادران ایمانى خود استغفار مى ‏کنند.

ب) شفیعى است که در روز قیامت شفاعت مى ‏کند، شفاعت به آن معنایى که شناختى:

1- انبیا (علیهم السلام).

2- ملائکه.

3- شهدا.

4-مومنین.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 260 تا 263 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  گناهانی که شفاعت آن ها را محو می‌کند
48) در شفاعت تشریعی، شفاعت در بخشیده شدن گناهان زیر تاثیر گذار است:

1- بعضى در تمامى گناهان از شرک گرفته تا پائین ‏تر از آن اثر مى ‏گذارد. مانند شفاعت و وساطت توبه و ایمان. البته توبه و ایمان در دنیا و قبل از قیامت.

2- بعضى دیگر در عذاب بعضى از گناهان اثر دارد مانند عمل صالح که واسطه می شود در محو شدن گناهان.

3- شفاعت انبیا و غیر ایشان در روز قیامت براى برداشتن عذاب از کسى که حساب قیامت او را مستحق آن کرده است. که این شفاعت مربوط است به اهل گناهان کبیره از اشخاصى که متدین به دین حق هستند و خدا هم دین آنان را پسندیده است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 263 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  زمان شفاعت در آخرت
48) شفاعت در آخرین موقف از مواقف قیامت به کار مى ‏رود که یا گنهکار به وسیله شفاعت مشمول آمرزش گشته و اصلا داخل آتش نمی شود و یا آنکه بعد از داخل شدن در آتش به وسیله شفاعت نجات مى ‏یابد. یعنى شفاعت باعث می شود که خداوند به احترام شفیع رحمت خود را گسترش دهد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 263 و 264 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  تفاوت شفاعت، با حضور ائمه در هنگام مرگ
48) نشاه برزخ و ادله ‏اى که دلالت مى ‏کند بر حضور پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و ائمه(علیه‌السلام) در دم مرگ و در هنگام سؤال قبر و کمک کردن آن حضرات در شدائد که روایاتش در ذیل آیه «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ» (نسا/159) خواهد آمد، ربطى به شفاعت در درگاه خداوند ندارد بلکه از قبیل تصرف ‏ها و حکومتى است که خداى تعالى به ایشان داده است تا به اذن او هر حکمى که خواستند برانند و هر تصرفى که خواستند بکنند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 264 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله)
48) امام رضا (علیه‌السلام)، از پدران گرامش از امیر المؤمنین (علیه‌السلام) روایت کرده است که ایشان فرمودند: رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: کسى که به حوض من ایمان نداشته باشد، خداوند او را در حوضم وارد نکند. کسى که به شفاعت من ایمان نداشته باشد، خداوند او را به شفاعتم نائل نسازد. آن گاه فرمودند: تنها شفاعت من مخصوص کسانى از امت من است که مرتکب گناهان کبیره شده باشند و اما نیکوکاران از ایشان هیچ گرفتارى پیدا نمى ‏کنند. حسین ابن خالد می گوید: من به امام رضا (علیه‌السلام) عرضه داشتم: یا بن رسول اللَّه پس معناى این کلام خداى تعالى که مى ‏فرماید: «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى») چیست؟ ایشان فرمودند: شفاعت نمى ‏کنند مگر کسى را که خدا دینش را پسندیده باشد.

علامه طباطبایی: اینکه فرمود: «تنها شفاعتم ...» مطلبى است که به طرق بسیارى از طریق شیعه و سنى از آن جناب روایت شده است و اگر به یاد داشته باشید همین معنا را از آیات فهمیدیم.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 265 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت حضرت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله)
48) امام کاظم (علیه‌السلام) در ذیل آیه «عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» (اسری/79) فرمودند: روز قیامت مردم همگى از شکم خاک بر می خیزند و مقدار چهل سال مى ‏ایستند. خداى تعالى آفتاب را دستور می دهد تا بر فرق سرهاشان آن چنان نزدیک شود که از شدت گرما عرق بریزند. به زمین دستور مى ‏رسد که عرق آنان را در خود فرو نبرد. مردم به نزد حضرت آدم (علیه‌السلام) مى ‏روند و از او می خواهند تا شفاعتشان کند. ایشان مردم را به حضرت نوح (علیه‌السلام) دلالت مى ‏کند. حضرت نوح (علیه‌السلام) ایشان را به حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) و حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) به حضرت موسى (علیه‌السلام) و حضرت موسى (علیه‌السلام) به حضرت عیسى (علیه‌السلام) و حضرت عیسى (علیه‌السلام) به ایشان می گوید: «بر شما باد به محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) خاتم النبیین». پس حضرت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) مى‏فرماید: «آرى من آماده اینکارم». پس به راه مى ‏افتد تا دم در بهشت مى ‏رسد و دق الباب مى ‏کند. از درون بهشت مى ‏پرسند: «که هستى؟ و خدا داناتر است». پس حضرت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) مى ‏گوید: «من محمدم». از درون خطاب مى ‏رسد: «در را به رویش باز کنید». چون در به رویش گشوده می شود به سوى پروردگار خود روى مى ‏آورد در حالیکه سر به سجده نهاده باشد و سر از سجده‏ برنمی دارد تا اجازه سخن به وى دهند و بگویند حرف بزن و درخواست کن که هر چه بخواهى داده خواهى شد و هر که را شفاعت کنى پذیرفته خواهد شد.

پس سر از سجده برمی دارد. دوباره رو به سوى پروردگارش نموده و از عظمت او به سجده مى ‏افتد. این بار هم همان خطاب ها به وى می شود. سر از سجده برمی دارد و آن قدر شفاعت مى ‏کند که دامنه شفاعتش حتى به درون دوزخ رسیده و شامل حال کسانى که به آتش سوخته ‏اند نیز می شود. پس در روز قیامت در تمامى مردم از همه امت ها هیچ کس آبروى حضرت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) را ندارد. این است آن مقامى که آیه شریفه «عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» به آن اشاره دارد.

علامه طباطبایی: این معنا در روایاتى بسیار زیاد به طور مختصر و مفصل هم به طرق متعدده ‏اى از سنى و شیعه روایت شده است. این روایات دلالت دارد بر اینکه مقام محمود در آیه شریفه همان مقام شفاعت است، البته منافات هم ندارد که غیر آن جناب یعنى سایر انبیا و غیر انبیا هم بتوانند شفاعت کنند. چون ممکن است شفاعت آنان فرع شفاعت آن جناب باشد و فتح باب شفاعت به دست آن جناب بشود.

اینکه آیه «عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» الخ، مربوط به مقام شفاعت باشد چه بسا هم لفظ آیه با آن مساعد باشد و هم روایات بسیار زیادى که از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) رسیده است که ایشان فرموده اند: «مقام محمود مقام شفاعت است». اما اینکه گفتیم لفظ آیه با آن مساعد است از این جهت است که جمله «ان یبعثک» الخ، دلالت مى ‏کند بر اینکه مقام نامبرده مقامى است که در آن روز به آن جناب می دهند و چون کلمه (محمود) در آیه مطلق است شامل همه حمدها می شود. چون مقید به حمد خاصى نشده است و این خود دلالت مى ‏کند بر اینکه همه مردم او را مى ‏ستایند چه اولین و چه آخرین.

از سوی دیگر از آنجا که حمد عبارت است از ثناى جمیل در مقابل رفتار جمیل اختیارى پس به ما مى ‏فهماند که در آن روز از آن جناب به تمامى اولین و آخرین رفتارى صادر می شود که از آن بهره‏مند مى ‏گردند و او را مى ‏ستایند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 265 تا 267 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  مقام شفاعت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله)
48) یکى از دو امام باقر و صادق (علیهما السلام) در تفسیر آیه «عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» فرمودند: این مقام شفاعت است.

شخصى از امام صادق (علیه‌السلام) پرسید: «آیا مؤمن هم شفاعت دارد؟». ایشان فرمودند: «بله». فردى از حاضران پرسید: «آیا مؤمن هم به شفاعت حضرت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در آن روز محتاج می شود؟». ایشان فرمودند: «بله، براى اینکه مؤمنین هم خطایا و گناهانى دارند. هیچ احدى نیست مگر آنکه محتاج شفاعت آن جناب می شود«. راوى می گوید: «مردى از این گفتار رسول خدا پرسید که فرمود: «من سید و آقاى همه فرزندان آدمم و در عین حال افتخار نمى ‏کنم». حضرت فرمودند: «بله صحیح است. آن جناب حلقه در بهشت را مى ‏گیرد و بازش مى ‏کند و سپس به سجده مى ‏افتد. خداى تعالى مى ‏فرماید: «سر بلند کن و شفاعت نما که شفاعتت پذیرفته است و هر چه می خواهى به طلب که به تو داده می شود». پس سر بلند مى ‏کند و دوباره به سجده مى ‏افتد. باز خداى تعالى مى ‏فرماید: «سر بلند کن و شفاعت نما که شفاعتت پذیرفته است و درخواست نما که درخواستت برآورده است». پس آن جناب سر برمى ‏دارد و شفاعت مى ‏نماید و شفاعتش پذیرفته می شود و درخواست مى ‏کند و به او هر چه خواسته می دهند».

علامه طباطبایی: اینکه آیه «عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» الخ، مربوط به مقام شفاعت باشد چه بسا هم لفظ آیه با آن مساعد باشد و هم روایات بسیار زیادى که از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) رسیده است که ایشان فرموده اند: «مقام محمود مقام شفاعت است». اما اینکه گفتیم لفظ آیه با آن مساعد است از این جهت است که جمله «ان یبعثک» الخ، دلالت مى ‏کند بر اینکه مقام نامبرده مقامى است که در آن روز به آن جناب می دهند و چون کلمه (محمود) در آیه مطلق است شامل همه حمدها می شود. چون مقید به حمد خاصى نشده است و این خود دلالت مى ‏کند بر اینکه همه مردم او را مى ‏ستایند چه اولین و چه آخرین.

از سوی دیگر از آنجا که حمد عبارت است از ثناى جمیل در مقابل رفتار جمیل اختیارى پس به ما مى ‏فهماند که در آن روز از آن جناب به تمامى اولین و آخرین رفتارى صادر می شود که از آن بهره‏مند مى ‏گردند و او را مى ‏ستایند.

و به همین جهت در روایت عبید بن زراره که قبلا گذشت فرمود: «هیچ احدى نیست مگر آنکه محتاج به شفاعت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) می شود (تا آخر حدیث)، که ان شاء اللَّه بیانش به وجهى دیگر خواهد آمد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 266 و 267 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  امیدوار کننده‌ترین آیه در قرآن
48) بشر بن شریح‏ بصری گفت: من به محمد بن على (علیه‌السلام) عرضه داشتم کدامیک از آیات قرآن امیدوارکننده ‏تر است؟ ایشان فرمودند: قوم تو در این باره چه می گوید؟ عرضه داشتم: می گویند آیه «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» (زمر/53) است. ایشان فرمودند: لکن ما اهل بیت این را نمی گوئیم. پرسیدم: پس شما کدام آیه را امیدوارکننده‏ تر می دانید؟. ایشان فرمودند: آیه «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى» (ضحی/5) به خدا سوگند شفاعت، به خدا سوگند شفاعت، به خدا سوگند شفاعت.

علامه طباطبایی: اما اینکه آیه «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏» امیدوارکننده‌‏ترین آیه قرآن باشد و حتى از آیه «یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا» الخ، هم امیدوارکننده‌‏تر باشد، علتش این است که نهى از نومیدى در آیه دوم، نهیى است که هر چند در قرآن شریف مکرر آمده است، مثلا از حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) حکایت کرده است که گفت: «وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ» (حجر/56) و از حضرت یعقوب (علیه‌السلام) حکایت کرده است که گفت: «إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» (یوسف/87). لکن در هر دو مورد این نهى ناظر به نومیدى از رحمت تکوینى است همچنانکه مورد دو آیه به آن شهادت می‌دهد.

اما آیه «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً، إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ، وَ أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ» تا آخر آیات بعدش هر چند که نهى از نومیدى از رحمت تشریعى خداست، به قرینه جمله «أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» که به روشنى مى ‏فهماند قنوط و نومیدى در آیه راجع به رحمت تشریعى و از جهت معصیت است و به همین جهت خداى سبحان وعده آمرزش گناهان را به طور عموم و بدون استثنا آورد. لکن دنبال آیه جمله «وَ أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ، و جملات بعدى» را آورد که به توبه و اسلام و عمل به پیروى امر مى ‏کند و مى ‏فهماند که منظور آیه این است که بنده ‏اى که به خود ستم کرده باشد نباید از رحمت خداوند نومید شود، مادام که می تواند توبه کند و اسلام آورد و عمل صالح کند، از این راه ‏هاى نجات استفاده کند.

پس در آیه نامبرده رحمت خداوند مقید به قیود نامبرده شد و مردم را امر مى ‏کند که به این رحمت مقید خداوند دست بیاویزند و خود را نجات دهند. و معلوم است که امید رحمت مقید مانند امید رحمت مطلق و عام نیست و آن رحمتى که خدا به پیامبرش وعده داده است رحمت عمومى و مطلق است، چون آن جناب را «رحمة للعالمین» خوانده و این وعده مطلق را در آیه «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏» به پیامبر گرامی اش داده است تا او را دلخوش و شادمان کند.

توضیح اینکه آیه شریفه در مقام منت نهادن است و در آن وعده ‏اى است خاص به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و در سراسر قرآن، خداى سبحان احدى از خلایق خود را هرگز چنین وعده‏ اى نداده است. در این وعده اعطای خود را به هیچ قیدى مقید نکرده است. وعده اعطایى است مطلق البته وعده ‏اى نظیر این به دسته ‏اى از بندگان خود داده است که در بهشت به آن ها بدهد و فرموده است: «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (شوری/22) و «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ» (ق/35) که مى ‏رساند آن دسته نامبرده در بهشت چیزهایى ما فوق خواست خود دارند. و معلوم است که مشیت و خواست به هر خیرى و سعادتى تعلق مى ‏گیرد که به خاطر انسان خطور بکند. معلوم می شود در بهشت از خیر و سعادت چیزهایى هست که بر قلب هیچ بشرى خطور نمی کند، همچنانکه فرموده است: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ» (سجده/17).

خوب، وقتى عطاهاى خداوند به بندگان با ایمان و صالحش این باشد که ما فوق تصور و از اندازه و قدر بیرون باشد، معلوم است که آنچه به رسولش در مقام امتنان عطا مى ‏کند، وسیع ‏تر و عظیم‏ تر از این ها خواهد بود (دقت بفرمائید).

این وضع عطاى خداى تعالى است و اما ببینیم خوشنودى رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) چه حد و حدودى دارد. این را می دانیم که این خوشنودى غیر رضا به قضا و قسمت خدا است که در حقیقت برابر با امر خدا است. چون خدا مالک و غنى على الاطلاق است و عبد جز فقر و حاجت چیزى ندارد و لذا باید به آنچه پروردگارش عطا مى ‏کند راضى باشد، چه کم و چه زیاد، و نیز باید به آن قضایى که خداوند درباره ‏اش مى ‏راند خوشنود و راضى باشد، چه خوب و چه بد، و وقتى وظیفه هر عبدى این بود رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به این وظیفه داناتر و عامل ‏تر از هر کس دیگر است. او نمی خواهد مگر آنچه را که خداوند در حقش بخواهد.

پس رضا در آیه «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏» این رضا نیست، چون گفتیم رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) از خداوند راضى است چه عطا بکند و چه نکند. در آیه مورد بحث رضایت رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در مقابل اعطای خداوند قرار گرفته است و این معنا را مى ‏رساند که خدا اینقدر به تو می دهد تا راضى شوى، پس معلوم است این رضا غیر آن است. نظیر این است که به فقیرى بگویى من آن قدر به تو مال می دهم تا بى نیاز شوى و یا به گرسنه‏ اى بگویى آن قدر طعامت می دهم تا سیر شوى که در این گونه موارد رضایت رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و بى نیاز کردن فقیر و طعام به گرسنه به هیچ حد و اندازه‏ اى مقید نشده است. همچنانکه مى ‏بینیم نظیر چنین اعطاى بى حدى را خداوند به طائفه ‏اى از بندگانش وعده داده و فرموده است: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ» (بیّنه/8). که این وعده نیز از آنجا که در مقام امتنان است و وعده ‏اى است خصوصى، لذا باید امرى باشد مافوق آنچه که مؤمنین به طور عموم وعده داده شده ‏اند و باید از آن وسیع ‏تر و خلاصه بى حساب باشد. از سوى دیگر مى ‏بینیم که خداى تعالى درباره رسول گرامی اش فرموده است: «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» (توبه/125) و در این کلام خود رأفت و رحمت آن جناب را تصدیق فرموده است با این حال چطور این رسول رووف و رحیم راضى می شود که خودش در بهشت به نعمت‏ هاى آنجا متنعم باشد و در باغ هاى بهشت با خیال آسوده قدم بزند، در حالیکه جمعى از مؤمنین به این او و به نبوت او و شیفتگان به فضائل و مناقب او در درکات جهنم در غل و زنجیر باشند؟ و در زیر طبقاتى از آتش محبوس بمانند؟ با اینکه به ربوبیت خداوند و به رسالت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) و بهحقانیت آنچه رسول آورده است معترف بوده ‏اند. تنها جرمشان این بود که جهالت برایشان چیره گشته و ملعبه شیطان شدند و در نتیجه گناهانى مرتکب گشتند، بدون اینکه عناد و استکبارى کرده باشند.

اگر یکى از ماها به عمر گذشته خود مراجعه کند و بیندیشد که در این مدت چه کمالات و ترقیاتى را می توانست به دست آورد ولى در به دست آوردن آن ها کوتاهى کرده است، آن وقت خود را به باد ملامت مى ‏گیرد و به خود خشم نموده و یکى یکى کوتاهى ‏گرى ‏ها را به رخ خود مى ‏کشد و به خود بد و بی راه می گوید و ناگهان متوجه به جهالت و جنون جوانى خود می شود که در آن هنگام چقدر نادان و بى تجربه بوده است. به محض آنکه به یاد آن دوران تاریک عمر مى ‏افتد خشمش فرو مى ‏نشیند و خودش به خود رحم مى ‏کند و دلش براى خودش می سوزد. در حالیکه این حس ترحم که در فطرت او است یک ودیعه ‏اى است الهى و قطره ‏ای است از دریاى بى ‏کران رحمت پروردگار با این که حس ترحم او ملک خود او نیست بلکه عاریتى است و علاوه قطره ‏ای است در برابر رحمت خداوند. مع ذلک خودش براى خودش ترحم می کند آن وقت چطور ممکن است که دریاى رحمت رب العالمین در موقفى که او است و انسانى جاهل و ضعیف به خروش نیاید؟ و چطور ممکن است مجلاى اتمّ رحمت رب العالمین، یعنى رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به دستگیرى او نشتابد و او را که در زندگى دنیا و در حین مرگ که در مواقف خطرناک دیگر وزر و وبال خطایاى خود را چشیده است همچنان در شکنجه دوزخ بگذارد و او را نجات ندهد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 266 و 270 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت حضرت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله)
48) در ذیل جمله «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» (سباء/23) الخ، ابى العباس تکبیرگو گفت: غلامى آزاد شده یکى از همسران على بن الحسین (علیه‌السلام) که نامش ابوایمن بود، داخل بر امام ابى جعفر (علیه‌السلام) شد و گفت: اى ابى جعفر دل مردم را خوش مى ‏کنید و مى‏گویید شفاعت محمد شفاعت محمد؟ (خلاصه بگذارید مردم به وظائف خود عمل کنند). ابو جعفر (علیه‌السلام) آن قدر ناراحت و خشمناک شد که رنگش تیره گشت و سپس فرمود: واى بر تو اى ابا ایمن، آیا عفتى که در باره شکم و شهوتت ورزیدى (و خلاصه مقدس ‏مابیت) تو را به طغیان درآورده است ولى متوجه باش که اگر فزع هاى قیامت را ببینى آن وقت مى ‏فهمى که چقدر محتاج به شفاعت محمدى. واى بر تو مگر شفاعت جز براى گنهکارانى که مستوجب آتش شده ‏اند تصور دارد؟ آن گاه اضافه کرد: هیچ احدى از اولین و آخرین نیست مگر آنکه در روز قیامت محتاج شفاعت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) است. و نیز اضافه کرد: در روز قیامت یک شفاعتى رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در امتش دارد و یک شفاعتى ما در شیعیانمان داریم و یک شفاعتى شیعیان ما در خاندان خود دارند». سپس فرمودند: یک نفر مؤمن در آن روز بعدد نفرات دو تیره بزرگ عرب ربیعه و مضر شفاعت مى ‏کند و نیز مؤمن براى خدمت ‏گذاران خود شفاعت مى ‏کند و عرضه می دارد: پروردگارا این شخص حق خدمت بگردنم دارد و مرا از سرما و گرما حفظ مى‏ کرد.

علامه طباطبایی: اینکه امام فرمود: «احدى از اولین و آخرین نیست مگر آنکه محتاج شفاعت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) می شود» ظاهرش این است که این شفاعت عمومى غیر آن شفاعتى است که در ذیل روایت فرمود: «واى بر تو مگر شفاعت جز براى گنهکارانى که مستوجب آتشند تصور دارد؟». نظیر این معنا در روایت عیاشى، از عبید بن زراره از امام صادق (علیه‌السلام) گذشت و در این معنا روایت دیگرى است که هم عامه و هم خاصه نقل کرده ‏اند. آیه «وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» (زخرف/86) که ترجمه ‏اش در این نزدیکی ها گذشت بر این معنا دلالت مى ‏کند. چون مى ‏فهماند ملاک در شفاعت عبارت است از شهادت. پس شهدا هستند که در روز قیامت مالک شفاعتند و ان شاء اللَّه به زودى در تفسیر آیه «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» (بقره/143) خواهیم گفت که انبیاء شهداى خلقند و رسول گرامى (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) اسلام، شهید بر انبیا است. پس رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) شهید شهیدان و گواه گواهان است. پس شفیع شفیعان نیز هست. اگر شهادت شهدا نمى ‏بود اصلا قیامت اساس درستى نداشت.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 270 و 271 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت حضرت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله)
48) امام (علیه‌السلام) در ذیل جمله «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» (سباء/23) فرمودند: احدى از انبیا و رسولان خداوند به شفاعت نمى ‏پردازد، مگر بعد از آنکه خداوند اجازه داده باشد، مگر رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) که خداى تعالى قبل از روز قیامت به او اجازه داده است. شفاعت مال او و امامان از ولد او است و آن گاه بعد از ایشان سایر انبیا شفاعت خواهند کرد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 271 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  اقسام شفاعت کنندگان
48) امام على (علیه‌السلام) از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نقل کرده اند که ایشان فرموده اند: سه طائفه به درگاه‏ خداوند شفاعت مى ‏کنند و شفاعتشان پذیرفته هم می شود: اول انبیا؛ دوم علما؛ سوم شهدا.

علامه طباطبایی: ظاهرا مراد به شهدا، شهداى در میدان جنگ است. چون معروف از معناى این کلمه در زبان اخبار ائمه (علیه‌السلام) همین معنا است نه معناى گواهى دادن بر اعمال که اصطلاح قرآن کریم است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 271 و 272 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت اهل بیت (علیه‌السلام)
48) امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: براى ما شفاعتى است و براى اهل مودت ما شفاعتى.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 272 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت طفل سقط شده
48) رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله)فرمودند: «تناکحوا تناسلوا الخ» فرمودند: زن بگیرید و نسل خود را زیاد کنید که من در روز قیامت به وجود شما نزد امت هاى دیگر مباهات مى ‏کنم. حتى طفل سقط شده را هم به حساب مى ‏آورم. همین طفل سقط شده با قیافه ‏اى اخمو به در بهشت مى ‏ایستد. هر چه به او می گویند دراى، داخل نمی شود و می گوید تا پدر و مادرم نیایند داخل نمى ‏شوم (تا آخر حدیث). [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 272 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت حضرت علی (علیه‌السلام)
48) امام على (علیه‌السلام) فرمودند: براى بهشت هشت دروازه است که از یک دروازه انبیا و صدیقین وارد می شوند. دربى دیگر مخصوص شهدا و صالحین است. پنج درب دیگر آن مخصوص شیعیان و دوستان ما است. خود لایزال بر صراط ایستاده و دعا مى ‏کنم و عرضه می دارم: «پروردگارا شیعیان و دوستان و یاوران مرا و هر کس که در دنیا با من تولى داشته است را سلامت بدار و از سقوط در جهنم حفظ کن». ناگهان از درون عرش ندایى مى ‏رسد: «دعایت مستجاب شد و شفاعتت پذیرفته گردید». آن روز هر مردى از شیعیان من و دوستان و یاوران من و آنان که عملا و زبانا با دشمنان من جنگیدند تا هفتاد هزار نفر از همسایگان و خویشاوندان خود را شفاعت مى ‏کنند. یک درب دیگر بهشت مخصوص سایر مسلمانان است، آن هایى که اعتراف به شهادت (لا اله الا اللَّه) داشتند و در دل یک ذره بغض و دشمنى ما اهل بیت را نداشتند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 272 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  رضایت خداوند شرط شفاعت
48) امام صادق (علیه‌السلام) در رساله ‏اى که به سوى اصحابش نوشت فرمودند: و بدانید که احدى از خلایق خداوند شما را از خدا بى نیاز نمى‌‏کند (نه کسى هست که اگر خدا نداد او بدهد و نه کسى که اگر خدا بلائى فرستاد او از آن جلوگیرى کند) نه فرشته مقربى این کاره است و نه پیامبر مرسلى و نه کسى پائین ‏تر از این. هر کس دوست می‌دارد شفاعت شافعان نزد خداوند سودى به حالش داشته باشد باید از خداوند رضایت بطلبد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 273 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت حضرت زهرا (علیها سلام)
48) امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: جابر به امام باقر (علیه‌السلام) عرض کرد: «فدایت شوم یا بن رسول اللَّه حدیثى از جده ‏ات فاطمه (علیها سلام) برایم حدیث کن». جابر همچنان مطالب امام را در خصوص شفاعت فاطمه (علیها سلام) در روز قیامت ذکر مى ‏کند تا مى ‏رسد به اینجا که می گوید امام ابو جعفر (علیه‌السلام) فرمودند: «پس به خدا سوگند از مردم کسى باقى نمى ‏ماند مگر کسى که اهل شک باشد و در عقائد اسلام ایمان راسخ نداشته و یا کافر و یا منافق باشد. پس چون این چند طائفه در طبقات دوزخ قرار مى ‏گیرند فریاد مى ‏زنند که خداى تعالى آن را چنین حکایت مى ‏فرماید: «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (شعرا/102 - 100)». آن گاه امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: «ولى هیهات هیهات که به خواسته ‏شان برسند و به فرض هم که برگردند، دوباره به همان منهیات که از آن نهى شده بودند رو مى ‏آورند و به درستى که دروغ مى ‏گویند».
علامه طباطبایی: اینکه امام (علیه‌السلام) به آیه «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ» الخ تمسک کردند دلالت دارد بر اینکه امام (علیه‌السلام) آیه را دالّ بر وقوع شفاعت دانسته ‏اند، با اینکه منکرین شفاعت آیه را از جمله ادلّه بر نفى شفاعت گرفته بودند. اگر به خاطر داشته باشید آن نکته ‏اى که ما در ذیل جمله «فما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ» خاطر نشان کردیم تا اندازه‏ اى وجه دلالت آیه «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ» را بر وقوع شفاعت روشن مى ‏کند. چون اگر مراد خداى تعالى صرف انکار شفاعت بود جا داشت بفرماید: «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ» (شعرا/101). پس اینکه در سیاق نفى صیغه جمع را آورد و فرمود: «از شافعان هیچ شفیعى نداشتیم» معلوم می شود شافعانى بوده ‏اند و جماعتى بوده ‏اند که از شافعان شفیع داشتند و جماعتى نداشتند. یعنى شفاعت شافعان درباره آنان فائده‏اى نداشته است.

علاوه بر اینکه جمله «فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً» الخ که بعد از جمله «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ» الخ قرار گرفته است، آرزویى است که در مقام حسرت کرده ‏اند. معلوم است که آرزوى در مقام حسرت آرزوى چیزى است که مى ‏بایستى داشته باشند ولى ندارند و حسرت مى ‏خورند که اى کاش ما هم آن را می داشتیم. پس معناى اینکه گفتند: «اگر براى ما بازگشتى بود» این است که اى کاش برمى ‏گشتیم و از مؤمنین می شدیم تا مانند آنان به شفاعت مى ‏رسیدیم. پس آیه شریفه از ادلّه ‏ای است که بر وقوع شفاعت دلالت مى ‏کند نه بر نفى و انکار آن.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 273 و 274 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  کسانی که استحقاق شفاعت شدن را دارند
48) امام کاظم (علیه‌السلام) از پدرش از پدران بزرگوارش (علیه‌السلام) از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) روایت آورده اند که ایشان فرمودند: «در میانه امت من تنها شفاعت من به مرتکبین گناهان کبیره مى ‏رسد. اما نیکوکاران هیچ گرفتارى ندارند که محتاج شفاعت شوند». شخصى عرضه داشت: «یا بن رسول اللَّه (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) چطور شفاعت مخصوص مرتکبین کبیره ‏ها است؟ با اینکه خداى تعالى مى‏فرماید: «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى» (انبیا/28) و معلوم است که مرتکب گناهان کبیره مرتضى (مورد پسند خدا) نیست؟». امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند: «هیچ مؤمنى گناه نمى ‏کند مگر آنکه گناه ناراحتش می سازد و در نتیجه از گناه خود نادم می شود و رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده بود که براى توبه همین که نادم شوى کافى است و نیز فرمود کسى که از حسنه خود خوشحال و از گناهکارى خود متاذى و ناراحت باشد او مؤمن است. پس کسى که از گناهى که مرتکب شده پشیمان نمی شود مؤمن نیست و از شفاعت بهره ‏مند نمی شود و از ستمکاران است که خداى تعالى درباره ‏شان فرموده است: «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» (غافر/18)». شخصى که در آن مجلس بود عرضه داشت: «یا بن رسول اللَّه (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) چگونه کسى که بر گناهى که مرتکب شده است و پشیمان نمی شود مؤمن نیست؟». ایشان فرمودند: «جهتش این است که هیچ انسانى نیست که یقین داشته باشد بر اینکه در برابر گناهان عقاب می شود مگر آنکه اگر گناهى مرتکب شود از ترس آن عقاب پشیمان مى ‏گردد و همین که پشیمان شد تائب است و مستحق شفاعت می شود. اما وقتى پشیمان نشود بر آن گناه اصرار مى ‏ورزد و مصرّ بر گناه آمرزیده نمی شود چون مؤمن نیست و به عقوبت گناه خود ایمان ندارد چه اگر ایمان داشت قطعا پشیمان می شد. و رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله)هم فرموده بود که هیچ گناه کبیره ‏اى با استغفار و توبه کبیره نیست و هیچ گناه صغیره ‏اى با اصرار صغیره نیست و اما اینکه خداى عز و جل فرموده است: «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى»، منظور این است که شفیعان در روز قیامت شفاعت نمى ‏کنند مگر کسى را که خداوند دین او را پسندیده باشد و دین همان اقرار به جزا بر طبق حسنات و سیئات است. پس کسى که دینى پسندیده داشته باشد قطعا از گناهان خود پشیمان می شود چون چنین کسى به عقاب قیامت آشنایى و ایمان دارد».

علامه طباطبایی: اینکه امام (علیه‌السلام) فرمودند: «و از ستمکاران است» الخ. در این جمله کوتاه ظالم روز قیامت را معرفى نموده است. اشاره مى ‏کند به آن تعریضى که قرآن از ستمکار کرده و فرموده است: «فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ» (اعراف/45) و این همان کسى است که اعتقاد به روز مجازات ندارد، در نتیجه اگر اوامرى از خداوند از او فوت شد، ناراحت نمی شود و یا اگر محرماتى را مرتکب گشت، دچار دلواپسى نمى‏ گردد. حتى اگر تمامى معارف الهیه و تعالیم دینیه را انکار کرد و یا امر آن معارف را خوار شمرد و اعتنایى به جزا و پاداش در روز جزا و پاداش نکرد هیچ دلواپسى پیدا نمى ‏کند و اگر سخنى از آن به میان مى ‏آورد از در استهزا و تکذیب است.

و اینکه فرمودند: «پس این تائب و مستحق شفاعت است»، معنایش این است که او به سوى خداوند بازگشته است و داراى دینى مرضى و پسندیده گشته است و از مصادیق شفاعت قرار گرفته است. وگرنه اگر منظور توبه اصطلاحى بود توبه خودش یکى از شفعا است.

اینکه کلام رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) را نقل کرد که فرمودند: «هیچ گناهى با استغفار کبیره نیست» الخ، منظورش از این نقل تمسک به جمله بعدى بود که فرمودند: «و هیچ صغیره‏ اى با اصرار صغیره نیست». چون کسى که از گناه صغیره گرفته خاطر و پشیمان نمی شود، گناه درباره او وضع دیگرى به خود مى ‏گیرد و عنوان تکذیب به معاد و ظلم به آیات خداوند را پیدا مى ‏کند و معلوم است که چنین گناهى آمرزیده نیست. زیرا گناه وقتى آمرزیده می شود که یا صاحبش توبه کند که مصرّ بر گناه گفتیم پشیمان نیست و توبه نمى ‏کند و یا به شفاعت آمرزیده می شود که باز گفتیم شفاعت دین مرضى می خواهد و دین چنین شخصى مرضى نیست.

نظیر این معنا در روایت علل الشرائع (ص 489) آمده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 274 و 275 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  گناه کردن فرد مؤمن
48) ابى اسحاق القمى گفت: «من به ابى جعفر امام محمد بن على باقر (علیه‌السلام) عرضه داشتم: یا بن رسول اللَّه از مؤمن مستبصر برایم بگو که وقتى داراى معرفت می شود و کمال مى ‏یابد، آیا باز هم زنا مى ‏کند؟». ایشان فرمودند: «به خدا سوگند نه». پرسیدم:‏ «آیا لواط مى‏ کند؟». ایشان فرمودند: «به خدا سوگند نه». پرسیدم: «آیا دزدى مى ‏کند؟». ایشان فرمودند: «نه». پرسیدم: «آیا شراب می خورد؟». ایشان فرمودند: «نه». پرسیدم: «آیا هیچیک از این گناهان کبیره را مى ‏کند؟ و هیچ عمل زشتى از این اعمال را مرتکب می شود؟». ایشان فرمودند: «نه». پرسیدم: «پس مى ‏فرمائید: اصلا گناه نمی کند؟«. ایشان فرمودند: «نه، در حالى که مؤمن است ممکن است گناه کند. چیزى که هست مؤمنى است مسلمان و گناهکار». پرسیدم: «معناى مسلمان چیست؟». ایشان فرمودند: «مسلمان به طور دائم گناه نمی کند و بر آن اصرار نمى ‏ورزد (تا آخر حدیث).

علامه طباطبایی: این روایت از مطلقات اخبار است که قید و شرطى در آن نشده است و منافات با روایات دیگرى ندارد که قید و شرط در آن ها شده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 275 و 276 قالب : روایی موضوع اصلی : مومنین گوینده : علامه طباطبایی
  بخشیده شدن گناهان کبیره
48) ابوذر از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) روایت کرده است که ایشان فرمودند: روز قیامت مردى را مى ‏آورند و فرمان مى ‏رسد که گناهان صغیره ‏اش را به او عرضه کنید و سپس از او دور شوید. به او می گویند: «تو چنین و چنان کرده ‏اى». او هم اعتراف مى ‏کند و هیچ یک را انکار نمى ‏کند ولى همه دل واپسی اش از این است که بعد از گناهان صغیره کبائرش را به رخش بکشند آن وقت از شرم و خجالت چه کند؟ ولى ناگهان فرمان مى ‏رسد: «به جاى هر گناه یک حسنه برایش بنویسید». مرد مى ‏پرسد: «آخر من گناهان دیگرى داشتم و در اینجا نمى ‏بینم؟». ابوذر گفت: «رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) وقتى به این جا رسید آن چنان خندید که دندان هاى کنارش نمودار شد.

علامه طباطبایی: این روایت از مطلقات اخبار است که قید و شرطى در آن نشده است و منافات با روایات دیگرى ندارد که قید و شرط در آن ها شده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 276 قالب : روایی موضوع اصلی : نامه عمل گوینده : علامه طباطبایی
  گستردگی رحمت الهی در آخرت
48) امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: چون روز قیامت شود خداى تبارک و تعالى رحمت خود بگستراند آنچنانکه شیطان هم به طمع رحمت او بیفتد.

علامه طباطبایی: این روایت از مطلقات اخبار است که قید و شرطى در آن نشده است و منافات با روایات دیگرى ندارد که قید و شرط در آن ها شده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 276 قالب : روایی موضوع اصلی : آخرت گوینده : علامه طباطبایی
  خالد نبودن گنهکاران از اهل ایمان در آتش
48) اخبار داله بر وقوع شفاعت از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در روز قیامت، هم از طرق ائمه اهل بیت (علیه‌السلام) و هم از طرق عامه بسیار و به حد تواتر رسیده است که صرف نظر از مفاد یک یک آن ها، همگى بر یک معنا دلالت دارند و آن این است که در روز قیامت افرادى گنهکار از اهل ایمان شفاعت می شوند. حال یا اینکه از دخول در آتش نجات مى ‏یابند و یا اینکه بعد از داخل شدن بیرون می شوند. آنچه از این اخبار به طور یقین حاصل می شود این است که گنهکاران از اهل ایمان در آتش خالد و جاودانه نمى ‏مانند. به طورى که به خاطر دارید از قرآن کریم هم بیش از این استفاده نمی شد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 276 و 277 قالب : روایی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  تاثیر اعمال بر نفس انسان
48) انسان از همان ابتداى امر، هر فعلى که انجام دهد از آن فعل هیئتى و حالى از سعادت و شقاوت در نفسش پدید مى ‏آید (البته می دانید مراد به سعادت، آن وضع و آن چیزی است که براى انسان از آن جهت که انسان است خیر است و مراد به شقاوت هر چیزى است که براى او از این جهت که انسان است مضر است). آن گاه اگر همین فعل تکرار بشود، رفته رفته آن حالتى که گفتیم از هر فعلى در نفس پدید مى ‏آید، شدت یافته و نقش مى ‏بندد و به صورت یک ملکه (و یا بگو طبیعت ثانوى) در مى ‏آید. سپس این ملکه در اثر رسوخ بیشتر صورتى سعیده و یا شقیه در نفس ایجاد مى ‏کند و مبدا هیئت ‏ها و صورت هاى نفسانى می شود. حال اگر آن ملکه سعیده باشد آثارش وجودى و مطابق و ملایم با صورت جدید و با نفسى می شود که در حقیقت به منزله ماده ‏ای است که قابل و مستعد و پذیراى آن است. اگر شقیه باشد آثارش امورى عدمى می شود که با تحلیل عقلى به فقدان و شر برگشت مى ‏کند. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 277 قالب : فلسفی موضوع اصلی : فطرت- سرشت گوینده : علامه طباطبایی
  عدم توانایی عقل در اثبات معاد
48) جزئیات و تفاصیل مسئله معاد چیزى نیست که دست براهین عقلى به آن برسد و بتواند آنچه از جزئیات معاد که در کتاب و سنت وارد شده، اثبات نماید.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 277 قالب : فلسفی موضوع اصلی : معاد گوینده : علامه طباطبایی
  انواع نفوس انسان ها
48) انواع نفوس انسان ها باتوجه به اعمالشان:

1- نفس سعید.

2- نفس شقی.

3- نفسى است که ذاتا سعید است ولى فعلا شقى است.

4- نفسى که ذاتا شقى است ولى از نظر فعل سعید است.

5-نفسى که در زندگى دنیا هیچ فعلیتى نه از سعادت و نه از شقاوت به خود نگرفته است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 277 قالب : فلسفی موضوع اصلی : فطرت- سرشت گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت نفوس کامله از انسان ها
48) بعضى از نفوس که همان نفوس کامله از قبیل نفوس انبیا (علیه‌السلام) و مخصوصا آنکه همه درجات کمال را پیموده و به همه فعلیاتى که ممکن بوده رسیده است، واسطه می شود بین مبدا فیض و علت ‏هاى ما دون تا آنان نیز هیات ‏هاى شقیه و زشتى که بر خلاف ذاتشان در نفوس ضعیفشان پیدا شده است را زایل سازند. این همان شفاعت است البته شفاعتى که مخصوص گنهکاران است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 279 قالب : فلسفی موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  تفاسیر اشتباه از شفاعت
48) اى بسا که جمعى از اهل بحث، مسئله شفاعت اسلام را از ترس اینکه با قانون شکنى‏هاى زشت تطبیق نشود تاویل نموده و برایش معنایى کرده ‏اندکه هیچ ربطى به شفاعت ندارد و حال آنکه مسئله شفاعت هم صریح قرآن است و هم روایات وارده درباره آن متواتر است. به جان خودم نه اسلام شفاعت به آن معنایى که آقایان کرده ‏اند که گفتیم هیچ ربطى به شفاعت ندارد را اثبات کرده است و نه آن شفاعتى را که با قانون ‏شکنى یعنى یک مسئله مسخره و زشت منطبق می شود را قبول دارد.

1- آن شفاعتى که قرآن اثباتش کرده این است که مؤمنین یعنى دارندگان دینى مرضى، در روز قیامت جاویدان در آتش دوزخ نمی مانند. البته همانطور که گفتیم به شرطى که پروردگار خود را با داشتن ایمان مرضى و دین حق دیدار نموده باشد. پس این وعده ‏اى که قرآن داده است مشروط است نه مطلق (پس هیچ کس نیست که یقین داشته باشد که گناهانش با شفاعت آمرزیده می شود و نمی تواند چنین یقینى پیدا کند). علاوه بر این قرآن کریم، ناطق به این معنا است که هر کسى نمی تواند این دو شرط را در خود حفظ کند چون باقى نگهداشتن ایمان بسیار سخت است و بقاى آن از جهت گناهان و مخصوصا گناهان کبیره و باز مخصوصا تکرار و ادامه گناهان در خطرى عظیم است. آرى ایمان آدمى دائما در لبه پرتگاه قرار دارد چون منافیات آن دائما آن را تهدید به نابودى مى ‏کند و چون چنین است پس یک فرد مسلمان دائما ترس این را دارد که مبادا گرانمایه ‏ترین سرمایه نجات خود را از دست بدهد. این امید را هم دارد که بتواند با توبه و جبران مافات آن را حفظ کند. پس چنین کسى دائما در میان خوف و رجا قرار دارد و خداى خود را هم از ترس مى ‏پرستد و هم به امید در نتیجه در زندگی اش هم در حالت اعتدال میان نومیدى که منشا خمودی ها است و میان اطمینان به شفاعت که کوتاهی ها و کسالت ها است زندگى مى ‏کند. نه به کلى نومید است و نه به کلى مطمئن. نه گرفتار آثار سو آن نومیدى است و نه گرفتار آثار سو این اطمینان.

2- مى ‏فهمد که اسلام قوانینى اجتماعى قرار داده است که هم جنبه مادیات بشر را تامین مى‏ کند و هم جنبه معنویات او را به طورى که این قوانین تمامى حرکات و سکنات فرد و اجتماع را فرا گرفته و براى هر یک از مواد آن قوانین، کیفر و پاداشى مناسب با آن مقرر کرده است. اگر آن گناه مربوط به حقوق خلق است دیاتى، و اگر مربوط به حقوق دینى و الهى است حدودى و (تعزیرهایى) معلوم کرده است. تا آنجا که یک فرد را به کلى از مزایاى اجتماعى محروم نموده و سزاوار ملامت و مذمت و تقبیح دانسته است. باز براى حفظ این احکام حکومتى تاسیس کرده است و اولى الامرى معین نموده و از آن هم گذشته تمامى افراد را بر یکدیگر مسلط نموده و حق حاکمیت داده است تا یک فرد (هر چند از طبقه پائین اجتماع باشد) بتواند فرد دیگرى را (هر چند که از طبقات بالاى اجتماع باشد) امر به معروف و نهى از منکر کند. و سپس این تسلط را با دمیدن روح دعوت دینى زنده نگه داشته است. چون دعوت دینى که وظیفه علماى امت است متضمن انذار و تبشیرهایى به عقاب و ثواب در آخرت است. به این ترتیب اساس تربیت جامعه را بر پایه تلقین معارف مبدا و معاد بنا نهاده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 279 تا 283 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : علامه طباطبایی
  علل انحطاط در دین اسلام
48) حضرت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در مدت نبوتش احکام و مبانی اسلام را پیاده کرد و حتى یک نقطه ضعف در آن دیده نشد. بعد از آن جناب هم تا مدتى به آن احکام عمل شد. چیزى که هست بعد از آن مدت بازیچه دست زمامداران غاصب بنى امیه و پیروان ایشان قرار گرفت و با استبداد خود و بازى ‏گرى با احکام دین و ابطال حدود الهى و سیاسات دینى، دین مبین اسلام را از رونق انداختند تا کار به جایى رسید که همه می دانیم تمامى آزادی ها که اسلام آورده بود از بین رفت و یک تمدن غربى جایگزین تمدن واقعى اسلامى شد و از دین اسلام در بین مسلمانان چیزى باقى نماند مگر به قدر آن رطوبتى که پس از خالى کردن کاسه آب در آن می ماند. و همین ضعف واضح که در سیاست دین پیدا شد و این ارتجاع و عقب گردى که مسلمانان کردند باعث شد از نظر فضائل و فواضل تنزل نموده، به انحطاط اخلاقى و عملى گرفتار شوند و یک سره در منجلاب لهو و لعب و شهوات و کارهاى زشت فرو روند و در نتیجه تمام قرق ‏هاى اسلام شکسته شد و گناهانى در بینشان پدید آمد که حتى بى ‏دینان هم از آن شرم دارند.

این بود علت انحطاط نه بعضى از معارف دینى که به غیر از سعادت انسان در زندگى دنیا و آخرتش اثرى ندارد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 282 قالب : تفسیری موضوع اصلی : آیین- دین- شریعت- مذهب گوینده : علامه طباطبایی
  الف: یادآورى نعمت ها ب: شکرگزارى پ: وفاى بعهد. - ستوده بيات
40) سه نکته در این آیه مشخص است:
الف: یادآورى نعمت ها ب: شکرگزارى پ: وفاى بعهد.
الف-خدامند نعمتش را به چه کسانی ارزانی داشته؟
1. انبیاء 2. صدقین 3. شهداء 4. صالحین
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقا (نساء/69)
و کسانى که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانى از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ایمان، اخلاق و عمل صالح‏] داده و اینان نیکو رفیقانى هستند.
ب- خداوند در قرآن خطاب به حضرت داوود(ع) آورده اند که تعداد اندکی شکرگزارند.
ج- وفای به عهد همان عهدهایی است که قبلا بیان شد اطاعت از خداوند و پیمان بستن در مورد نبوت و امامت [ نظرات / امتیازها ]
منبع : قالب : تفسیری موضوع اصلی : سوره بقره گوینده : ستوده بیات
  احبار و ربانیون اهل کتاب دست به تحریف و تغییر وسیع تورات و انجیل می‌زنند، - ستوده بيات
41) آنجه در این آیه به آن اشاره شده این است که احبار و ربانیون اهل کتاب دست به تحریف و تغییر وسیع تورات و انجیل می‌زنند، دروغ می‌گویند و سعی می‌کنند نو دینان و تازه ایمان آورندگان را منحرف کنند.چنان که دیگر نمی‌توان ردی از تورات و انجیل آمده در قرآن را که نور و هدایت خوانده شده‌اند و چون قرآن کریم نازل شده، در «عهد عتیق» و «عهد جدید» بیابیم. البته ردی از حقیقت را شاید در آن پیدا کنیم ولی به خاطر تحریفات زیاد دیگر کتاب آسمانی و الهی به شمار نمیرود و نمیشود به آن استناد کرد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : قالب : تفسیری موضوع اصلی : یهودی گوینده : ستوده بیات
  عناصر محورى آیه - سيد علي بهبهاني
40) عناصر محورى آیه را سه چیز تشکیل مى دهد:
1- دعوت به یادآورى نعمت خدا.
2- بیان تلازم بین وفاى به عهد خود و وفاى خلق به عهد خود.
3- دعوت به توحید در رهبت و هراس. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : انسان گوینده : آیت الله جوادی آملی
  نخستین رکوع کنندگان - سيد علي بهبهاني
43) الف: گرچه اطلاق الراکعین، شامل همه راکعان در نماز از صدر تا آستان مى شود، لیکن فرد کامل اولین راکع است.
ب: اولین راکع همان اولین مسلمان، یعنى رسول اکرمى صلى الله علیه و آله است
ج: چون على بن ابیطالب علیه السلام به مثابه نفس پیامبر است و غیر از آن حضرت صلى الله علیه و آله کسى بر امیرالمؤ منین در نماز پیشى نگرفت،از این رو على بن ابیطالب علیه السلام نیز اولین راکع محسوب مى شود.
در نتیجه هر کس خضوعش در نماز و حضور قلبش در رکوع بیش از دیگران بود، معیّت او با اهل بیت علیه السلام نیز بیش و پیش از دیگران است.
د:امیرالمؤ منین علیه السلام جامع همه احکام است ؛ زیرا در حال رکوع نماز، زکات داده است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : روایی موضوع اصلی : امیر المومنین علی (علیه‌السلام) گوینده : آیت الله جوادی آملی
  عالم بی عمل - سيد علي بهبهاني
44) الف: در قرآن:
*عالم بى‏عمل، الاغى است که بار کتاب حمل مى‏کند، ولى خود از آن بهره‏اى نمى‏برد.
ب: در روایات:
* رسول خدا صلى الله علیه وآله: عالم بى‏عمل، مثل چراغى است که خودش مى‏سوزد، ولى نورش به مردم مى‏رسد.
* رسول خدا صلى الله علیه وآله: عالم بى‏عمل، چون تیرانداز بدون کمان است.
* عیسى علیه السلام: عالم بى‏عمل، مثل چراغى است بر پشت‏بام که اتاق‏ها تاریک‏اند.
* على علیه السلام: عالم بى‏عمل، چون درخت بى‏ثمر وگنجى است که انفاق نشود.
* امام صادق علیه السلام: موعظه‏ى عالم بى‏عمل، چون باران بر روى سنگ است که در دلها نفوذ نمى‏کند.
ج: در کلام اندیشمندان:
*گرسنه‏اى است روى گنج خوابیده.
*تشنه‏اى است بر کنار آب و دریا.
*طبیبى است که خود از درد مى‏نالد.
*بیمارى است که دائماً نسخه درمان را مى‏خواند، ولى عمل نمى‏کند.
*منافقى است که سخن و عملش یکى نیست.
*پیکرى است بى‏روح. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور قالب : روایی موضوع اصلی : علم گوینده : حجت الاسلام قرائتی
  انواع شفاعت و ..... - سيد علي بهبهاني
48) 1- آیاتى که شفاعت را نفى مى‏کنند، مانند: «یومٌ لا بیعٌ فیه ولا خلّةٌ ولا شفاعةٌ» ، روزى که معامله و دوستى و شفاعت در آن نیست.
2- آیاتى که شفاعت را مخصوص خداوند مى‏دانند، مانند: «مالکم من دونه من ولّى ولا شفیع»، غیر از او هیچ یاور و شفاعت کننده‏اى نیست.
3- آیاتى که از شفاعت دیگران با اذن خداوند یاد مى‏کنند، مانند: «من ذا الذّى یشفع عنده الاّ باذنه» ، چه کسى در نزد او (خداوند) شفاعت مى‏کند مگر به اذنش؟
4- آیاتى که شرایط شفاعت شوندگان را بیان مى‏کنند، مانند:
الف: شفاعت براى کسى است که مورد رضایت خدا باشد. «ولا یشفعون الا لمن ارتضى»
ب: براى ظالمان، دوستدار و شفیعى نیست. «ما للظّالمین من حمیم ولا شفیع»
ج: فرشتگان براى کسانى که ایمان آورده‏اند، دعا واستغفار مى‏کنند. «ویستغفرون للّذین آمنوا»
با توجّه به آیات فوق، معلوم مى‏شود که شفاعت بى‏قید و شرط نیست و شفاعت به اجازه و اذن خداست و شفاعت شونده، باید واجد شرایطى باشد و اگر کسى شرایط شفاعت را دارا نباشد، هر چند همسر پیامبر خدا باشد، مورد شفاعت قرار نمى‏گیرد. چنانکه همسر نوح و لوط علیهما السلام به علّت فسق، مشمول شفاعت نشدند. «فخانتا هما فلم یغنیا عنهما من اللّه شیئاً و قیل ادخلا الّنار مع الدّاخلین»
بنابراین شفاعتى سازنده است که انسان را با اولیاى خدا پیوند دهد و مانع یأس او شود. ولى اگر ایمان به شفاعت سبب جرأت بر گناه گردد، همانگونه که مسیحیان عقیده دارند که عیسى فدا شد تا گناهان ما بخشیده شود، هرگز قابل قبول نیست. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : حجت الاسلام قرائتی
  شفاعت - سجاد حسني پازکي
48) شفاعت وسیله‏اى است براى تتمیم سبب، نه اینکه خودش مستقلا سبب باشد [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت - سجاد حسني پازکي
48) شفیع، عاملى از عوامل مربوط بمورد شفاعت، و مؤثر در رفع عقاب را مثلا، بر عاملى دیگر که عقاب را سبب شده، حکومت و غلبه میدهد، حال یا آن عامل همانطور که گفتیم صفتى از صفات مولى است (بزرگواری مولی)، یا صفتى از صفات عبد است(بدبخت و بیچاره و ذلیل است)، یا از صفات خودش (چون من پیش تو آبرو دارم) ، هر چه باشد آن عامل را تقویت مى‏کند، تا بر عامل عقوبت، یا هر حکمى دیگر که میخواهد خنثایش کند، رجحان داده کفه ترازویش را سنگین‏تر سازد یعنى مورد عقوبت را از اینکه مورد عقوبت باشد بیرون نموده، داخل در مورد رفع عقوبت نمای [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
  تاثیر شفاعت از باب حکومت است، نه تضاد و تعارض - سجاد حسني پازکي
48) تاثیر شفاعت از باب حکومت است، نه از باب تضاد و تعارض، و این مطلب با گفتار خود خداى تعالى که مى‏فرماید: (فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ، خدا گناهان ایشان را مبدل بحسنه مى‏کند «1» کاملا روشن و بى اشکال میشود.
چون بحکم این آیه خدا میتواند عملى را با عملى دیگر معاوضه کند، هم چنان که میتواند یک عمل موجود را معدوم سازد، چنانچه خودش هم فرموده: (وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً، و بآنچه که عمل کرده‏اند مى‏پردازیم، و آن را هیچ و پوچ مى‏کنیم) «2»، و نیز خودش فرموده: (فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ، پس اعمالشان را بى اثر کرد) «3» و نیز همو فرموده (إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ، نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ، اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید، گناهان صغیره شما را محو مى‏کنیم) الخ «4» و نیز فرموده: (إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ، وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ، خدا این گناه را نمى‏آمرزد که بوى شرک بورزند، و گناهان پائینتر از آن را از هر کس بخواهد مى‏آمرزد) «5» و این آیه بطور مسلم در غیر مورد ایمان و توبه است، براى اینکه ایمان و توبه شرک قبلى را هم جبران نموده، آن را مانند سایر گناهان مشمول آمرزش خدا مى‏کند.
و نیز همانطور که میتواند عملى را مبدل بعملى دیگر کند، میتواند عملى اندک را بسیار کند، هم چنان که خودش در این باره فرموده: (أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ، اینان اجرشان دو برابر داده میشود) «6» و نیز فرموده: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ، فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها، هر کس کار نیکى کند، ده برابر مثل آن را خواهد داشت) «7» و نیز همانطور که میتواند عملى را با عملى دیگر مبدل نموده، و نیز عملى اندک را بسیار کند، همچنین میتواند عملى را که معدوم بوده، موجود سازد، که در این باره فرموده: (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ، أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ، وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ، کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ، کسانى که ایمان آوردند، و ذریه‏شان نیز از ایشان پیروى نموده، ایمان آوردند، ما ذریه‏شان را بایشان ملحق مى‏کنیم، و ایشان را از هیچیک از اعمالى که کردند محروم و بى بهره نمى‏سازیم، که هر مردى در گرو عملى است که کرده) «8» و این همان لحوق و الحاق است، و مثلا کسانى که عمل آباء نداشته‏اند، داراى عمل مى‏کند، و سخن کوتاه اینکه خدا هر چه بخواهد میتواند انجام دهد، و هر حکمى که بخواهد میراند [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
  جواب اشکال مخالفت شفاعت با حکم اولی خدا - سجاد حسني پازکي
48) اشکال: مخالفت شفاعت با حکم اولى خداوند
یکى از آن اشکالها اینست که بعد از آنکه خداى تعالى در کلام مجیدش براى مجرم در روز قیامت عقابهایى معین نموده، و برداشتن آن عقاب یا عدالتى از خداست، و یا ظلم است، اگر برداشتن آن عقابها عدالت باشد، پس تشریع آن حکمى که مخالفتش عقاب مى‏آورد، در اصل، ظلم بوده، و ظلم لایق ساحت مقدس خداى تعالى نیست، و اگر برداشتن عقاب نامبرده ظلم است، چون تشریع حکمى که مخالفتش این عقاب را آورده بعدالت بوده، پس در خواست انبیاء یا هر شفیع دیگر درخواست ظلم خداست، و این درخواست جاهلانه است، و ساحت مقدس انبیاء از مثل آن منزه است.
ما از این اشکال بدو جور پاسخ میدهیم، یکى نقضى، و یکى حلى، اما جواب نقضى این است که بایشان مى‏گوییم: شما در باره اوامر امتحانى خدا چه مى‏گویید؟ آیا رفع حکم امتحانى- مانند جلوگیرى از کشته شدن اسماعیل در مرحله دوم و اثبات آن در مرحله اول- ماموریت ابراهیم بکشتن او- هر دو عدالت است؟ یا یکى ظلم و دیگرى عدالت است؟ چاره‏اى جز این نیست که بگوئیم هر دو عدالت است، و حکمت در آن آزمایش و بیرون آوردن باطن و نیات درونى ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 246
مکلف، و یا بفعلیت رساندن استعدادهاى او است، در مورد شفاعت هم مى‏گوییم: ممکن است خدا مقدر کرده باشد که همه مردم با ایمان را نجات دهد، ولى در ظاهر احکامى مقرر کرده، و براى مخالفت آنها عقابهایى معین نموده، تا کفار بکفر خود هلاک گردند، و مؤمنان بوسیله اطاعت به درجات محسنین بالا روند، و گنه‏کاران بوسیله شفاعت بان نجاتى که گفتیم خدا برایشان مقدر کرده برسند، هر چند که نجات از بعضى انواع عذابها، یا بعضى افراد آن باشد، ولى نسبت به بعضى دیگر از عذابها، از قبیل حول و وحشت برزخ، و یا دلهره و فزع روز قیامت را بچشند، که در اینصورت هم آن حکمى که در اول مقرر کرد، بر طبق عدالت بوده، و هم برداشتن عقاب از کسانى که مخالفت کردند عدالت بوده است، این بود جواب نقضى از اشکال.
و اما جواب حلى آن، این است که برداشته شدن عقاب بوسیله شفاعت، وقتى مغایر با حکم اولى خداست، و آن گاه آن سؤال پیش مى‏آید که کدامیک عدل است، و کدام ظلم؟ که این بر طرف شدن عقاب بوسیله شفاعت، نقض حکم و ضد آن باشد، و یا نقض آثار و تبعات آن حکم باشد، آن تبعات و عقابى که خود خدا معین کرده، ولى خواننده عزیز توجه فرمود، که گفتیم: شفاعت نه نقض اصل حکم است، نه نقض آن عقوبتى که براى مخالفت آن حکم معین کرده‏اند، بلکه شفاعت نسبت بحکم و عقوبت نامبرده، حکومت دارد، یعنى مخالفت کننده و نافرمانى کننده را، از مصداق شمول عقاب بیرون مى‏کند، و او را مصداق شمول رحمت، و یا صفتى دیگر از صفات خداى تعالى، از قبیل عفو، و مغفرت میسازد، که یکى از آن صفات احترام گذاشتن بشفیع و تعظیم او است [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
  پاسخ اشکال: وعده شفاعت باعث جرات بر معضیت می شود - سجاد حسني پازکي
48) اشکال:وعده شفاعت دادن باعث جرأت مردم بر معصیت مى‏شود
اینکه وعده شفاعت به بندگان دادن، و تبلیغ انبیاء این وعده را بانان، باعث جرأت مردم بر معصیت، و وادارى آنان بر هتک حرمت محرمات خدایى است، و این با یگانه غرض دین، که همان شوق بندگان بسوى بندگى و اطاعت است، منافات دارد، بناچار آنچه از آیات قرآن و روایات در باره شفاعت وارد شده، باید بمعنایى تاویل شود، تا مزاحم با این اصل بدیهى نشود.
جواب از این اشکال را بدو نحو میدهیم، یکى نقضى و یکى حلى، اما جواب نقضى، اینکه شما در باره آیاتى که وعده مغفرت میدهد چه مى‏گوئید؟ عین آن اشکال در این آیات نیز وارد است، چون این آیات نیز مردم را بارتکاب گناه جرى مى‏کند، مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه مغفرت واسعه رحمت خدا را شامل تمامى گناهان سواى شرک میسازد، مانند آیه (إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ، وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ، خدا این گناه را نمى‏آمرزد که بوى شرک بورزند، ولى پائین‏تر از شرک را از هر کس بخواهد مى‏آمرزد)، «1» و این آیه بطورى که در سابق هم گفتیم مربوط بغیر مورد توبه است، چون اگر در باره مورد توبه بود استثناء شرک صحیح نبود، چون توبه از شرک هم پذیرفته است.
و اما جواب حلى، اینکه وعده شفاعت و تبلیغ آن بوسیله انبیاء، وقتى مستلزم جرئت و جسارت مردم میشود، و آنان را بمعصیت و تمرد وا میدارد، که اولا مجرم را و صفات او را معین کرده باشد، و یا حد اقل گناه را معین نموده، فرموده باشد که چه گناهى با شفاعت بخشوده میشود، و طورى معین کرده باشد که کاملا مشخص شود، و آیات شفاعت اینطور نیست، اولا خیلى کوتاه و سر بسته است، و در ثانى شفاعت را مشروط بشرطى کرده، که ممکن است آن شرط حاصل نشود، و آن مشیت خدا است.
و ثانیا شفاعت در تمامى انواع عذابها، و در همه اوقات مؤثر باشد، به اینکه بکلى گناه را ریشه کن کند.
مثلا اگر گفته باشند: که فلان طائفه از مردم، و یا همه مردم، در برابر هیچیک از گناهان عقاب نمیشوند، و ابدا از آنها مؤاخذه نمى‏گردند، و یا گفته باشند: فلان گناه معین عذاب ندارد، و براى همیشه عذاب ندارد، البته این گفتار بازى کردن با احکام و تکالیف متوجه بمکلفین بود.
و اما اگر بطور مبهم و سر بسته مطلب را افاده کنند، بطورى که واجد آن دو شرط بالا نباشد، یعنى معین نکنند که شفاعت در چگونه گناهانى، و در حق چه گنه‏کارانى مؤثر است، و دیگر اینکه عقابى که با شفاعت برداشته میشود، آیا همه عقوبتها و در همه اوقات و احوال است، یا در بعضى اوقات و بعضى گناهان؟.
در چنین صورتى، هیچ گنه‏کارى خاطر جمع از این نیست که شفاعت شامل حالش بشود، در نتیجه جرى بگناه و هتک محارم الهى نمیشود، بلکه تنها اثرى که وعده شفاعت در افراد دارد، این است که قریحه امید را در او زنده نگه دارد، و چون گناهان و جرائم خود را مى‏بیند و مى‏شمارد، یکباره دچار نومیدى و یاس از رحمت خدا نگردد.
علاوه بر اینکه در آیه: (إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ، نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ) «1»، مى‏فرماید:
اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید، ما گناهان صغیره شما را مى‏بخشیم، وقتى چنین کلامى از خدا، و چنین وعده‏اى از او صحیح باشد، چرا صحیح نباشد که بفرماید: اگر ایمان خود را حفظ کنید، بطورى که در روز لقاء با من، با ایمان سالم نزدم آئید، من شفاعت شافعان را از شما مى‏پذیرم؟ چون همه حرفها بر سر حفظ ایمان است گناهان هم که حرام شده‏اند، چون ایمان را ضعیف و قلب را قساوت میدهند، و سرانجام آدمى را بشرک مى‏کشانند، که در این باره فرموده:
__________________________________________________
1- سوره نساء آیه 31
ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 252
(فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ، از مکر خدا ایمن نمى‏شوند مگر مردم زیانکار) «1» و نیز فرموده: (کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ، نه، واقع قضیه، این است که گناهانى که کرده‏اند، در دلهاشان اثر نهاده، و دلها را قساوت بخشیده) «2» و نیز فرموده: (ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏، أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ، سپس عاقبت کسانى که مرتکب زشتى‏ها میشدند، این شد که آیات خدا را تکذیب کنند) «3» و چه بسا این وعده شفاعت، بنده خداى را وادار کند به اینکه بکلى دست از گناهان بردارد، و براه راست هدایت شود، و از نیکوکاران گشته، اصلا محتاج بشفاعت باین معنا نشود، و این خود از بزرگ‏ترین فوائد شفاعت است.
این در صورتى بود که گفتیم: که گنه‏کار را معین کند، و نه گناه را، و همچنین اگر گنه‏کار مشمول شفاعت را معین بکند، و یا گناه قابل شفاعت را معین بکند، ولى باز این استخوان را لاى زخم بگذارد، که این شفاعت از بعضى درجات عذاب، و یا در بعضى اوقات فائده دارد، در اینصورت نیز شفاعت باعث جرأت و جسارت مجرمین نمیشود، چون باز جاى این دلهره هست، که ممکن است تمامى عذابهاى این گناهى که میخواهم مرتکب شوم، مشمول شفاعت نشود [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
  اقسام شفاعت - سجاد حسني پازکي
48) شفاعت دو قسم است، یکى شفاعتى که در دنیا اثر بگذارد، و باعث آمرزش خدا، و یا قرب بدرگاه او گردد، که شفیع و واسطه میان خدا و بنده در این قسم شفاعت چند طائفه‏اند.
اول توبه از گناه، که خود از شفیعان است، چون باعث آمرزش گناهان است، هم چنان که فرمود: (قُلْ: یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ، لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً، إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ، وَ أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ، بگو: اى بندگانم، که بر نفس خود زیاده روى روا داشتید، از رحمت خدا مایوس نشوید، که خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، چون او آمرزگار رحیم است، و بسوى پروردگارتان توبه ببرید)، که عمومیت این آیه، حتى شرک را هم شامل میشود، و قبلا هم گفتیم: که توبه شرک را هم از بین مى‏برد.
دوم ایمان برسولخدا (ص) است، که در باره‏اش فرموده: (آمِنُوا بِرَسُولِهِ تا آنجا که مى‏فرماید: یَغْفِرْ لَکُمْ، برسول او ایمان بیاورید، تا چه و چه و چه، و اینکه گناهانتان را بیامرزد) .
یکى دیگر عمل صالح است، که در باره‏اش فرموده: (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ: لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ، خدا کسانى را که ایمان آورده، و اعمال صالح کردند، وعده داده: که مغفرت و اجر عظیم دارند) ، و نیز فرموده: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ، وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ، اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا بترسید، و (بدین وسیله) وسیله‏اى بدرگاهش بدست آورید) و آیات قرآنى در این باره بسیار است.
یکى دیگر قرآن کریم است، که خودش در این باره فرموده: (یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ، سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ، وَ یَهْدِیهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، خداوند بوسیله قرآن کسانى را که در پى خوشنودى اویند، باذن خودش بسوى راه‏هاى سلامتى هدایت نموده، و ایشان را از ظلمت‏ها بسوى نور هدایت نموده، و نیز بسوى صراط مستقیم راه مینماید) .
یکى دیگر هر چیزیست که با عمل صالح ارتباطى دارد، مانند مسجدها، و امکنه شریفه، و متبرکه، و ایام شریفه، و انبیاء، و رسولان خدا، که براى امت خود طلب مغفرت مى‏کنند، هم چنان که در باره انبیاء فرموده: (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، جاؤُکَ، فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ، لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً، و اگر ایشان بعد از آنکه بخود ستم کردند، آمدند نزد تو، و آمرزش خدا را خواستند، و رسول هم برایشان طلب مغفرت کرد، خواهند دید که خدا توبه پذیر رحیم است) .
و یکى دیگر ملائکه است، که براى مؤمنین طلب مغفرت مى‏کنند، هم چنان که فرمود: (الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ، یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ، وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ، وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا، آن فرشتگان که عرش را حمل مى‏کنند، و اطرافیان آن، پروردگار خود را بحمد تسبیح مى‏گویند، و باو ایمان دارند، و براى همه آن کسانى که ایمان آورده‏اند، طلب مغفرت مى‏کنند) و نیز فرموده:
(وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ، وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ، أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ، و ملائکه با حمد پروردگار خود، او را تسبیح میگویند، و براى هر کس که در زمین است طلب مغفرت مى‏کنند، آگاه باشید که خداست که آمرزگار رحیم است) .
یکى دیگر خود مؤمنینند، که براى خود، و براى برادران ایمانى خود، استغفار مى‏کنند، و خداى تعالى از ایشان حکایت کرده که مى‏گویند: (وَ اعْفُ عَنَّا، وَ اغْفِرْ لَنا، وَ ارْحَمْنا، أَنْتَ مَوْلانا، و بر ما ببخشاى، و ما را بیامرز و بما رحم کن، که تویى سرپرست ما) .
(قسم دوم از شفاعت) قسم دوم شفیعى است که در روز قیامت شفاعت مى‏کند، شفاعت بان معنایى که شناختى، حال ببینیم این شفیعان چه کسانى هستند؟ یک طائفه از اینان انبیاء علیهم السلامند، که قرآن کریم در باره شفاعتشان مى‏فرماید: (وَ قالُوا: اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً، سُبْحانَهُ، بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ،
تا آنجا که مى‏فرماید: (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏، مشرکین مى‏گفتند: خدا فرزند گرفته منزه است خدا، بلکه فرشتگان بندگان مقرب خدایند، (تا آنجا که مى‏فرماید) و شفاعت نمى‏کنند مگر براى کسى که خدا بپسندد) .
که یکى از آنان عیسى بن مریم ع است، که در روز قیامت شفاعت مى‏کند، و نیز مى‏فرماید (وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ، إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ، وَ هُمْ یَعْلَمُونَ، آن کسانى که مشرکین بجاى خدا میخوانند، مالک شفاعت نیستند، تنها کسانى مالک شفاعتند، که بحق شهادت میدهند و خود داناى حقند) .
و این دو آیه شریفه، علاوه بر اینکه دلالت مى‏کنند بر شفاعت انبیاء، دلالت بر شفاعت ملائکه نیز دارند، چون در این دو آیه گفتگو از فرزند خدا بود، که مشرکین ملائکه را دختران خدا مى‏پنداشتند و یهود و نصارى مسیح و عزیر را پسر خدا مى‏پنداشتند.
دسته‏اى دیگر از شفیعان روز قیامت ملائکه هستند، که قرآن کریم در باره شفاعت کردن آنان مى‏فرماید: (وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ، لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً، إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى‏، و چه بسیار فرشته که در آسمانهایند، و شفاعتشان هیچ اثرى ندارد، مگر بعد از آنکه خدا براى هر کس بخواهد اجازه دهد) ، و نیز مى‏فرماید: (ْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ، إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ، وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا، یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ، وَ ما خَلْفَهُمْ‏
، امروز شفاعت سودى نمى‏بخشد، مگر کسى که رحمان باو اجازه داده باشد، و سخن او پسندیده باشد، خدا آنچه را که پیش روى ایشانست، و آنچه را از پشت سر فرستاده‏اند، میداند) .
طائفه دیگر از شفیعان در قیامت شهدا هستند، که آیه: (وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ، إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ، وَ هُمْ یَعْلَمُونَ)، که ترجمه‏اش گذشت، دلالت بر آن دارد، چون این طائفه نیز بحق شهادت دادند، پس هر شهیدى شفیعى است، که مالک شهادت است، چیزى که هست این شهادت، همانطور که در سوره فاتحه گفتیم، و بزودى در تفسیر آیه: (وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً، لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ) نیز خواهیم گفت، مربوط باعمال است، نه شهادت بمعناى کشته شدن در میدان جنگ، از اینجا روشن میشود: که مؤمنین نیز از شفیعان روز قیامتند، براى اینکه خداى تعالى خبر داده، که مؤمنین نیز در روز قیامت ملحق بشهداء میشوند، و فرموده: (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ، أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ، وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ، و کسانى که بخدا و رسولش ایمان آوردند، ایشان همان صدیقین و شهداء نزد پروردگارشانند [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
  شفاعت چه هنگام فایده می بخشد؟ - سجاد حسني پازکي
48) منظور ما از این شفاعت، باز همان شفاعت مورد نزاع است، شفاعتى که گفتیم: عذاب روز قیامت را از گنه‏کاران بر میدارد، اما پاسخ از این سؤال، این است که آیه شریفه: (کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ، إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ، فِی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ: عَنِ الْمُجْرِمِینَ، ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ؟) ، که ترجمه‏اش چند صفحه قبل گذشت، دلالت دارد بر اینکه شفاعت بچه کسانى مى‏رسد، و چه کسانى از آن محرومند، چیزى که هست بیش از این هم دلالت ندارد، که شفاعت تنها در فک رهن، و آزادى از دوزخ، و یا خلود در دوزخ مؤثر است، و اما در ناراحتى‏هاى قبل از حساب، از هول و فزع قیامت، و ناگواریهاى آن، هیچ دلالتى نیست بر اینکه شفاعت در آنها هم مؤثر باشد، بلکه میتوان گفت: که آیه دلالت دارد بر اینکه شفاعت تنها در عذاب دوزخ مؤثر است، و در ناگواریهاى قبل از آن مؤثر نیست.
این نکته را هم باید دانست که از آیات نامبرده در سوره مدثر میتوان استفاده کرد که سؤال و جوابى که در آن شده مربوط است به بعد از فصل قضا، و رسیدگى بحسابها، بعد از آنکه اهل بهشت جاى خود را در بهشت گرفته، و اهل دوزخ هم در دوزخ قرار گرفته‏اند، و در چنین هنگامى شفاعت شامل جمعى از گنه‏کاران شده، و آنان را از آتش نجات میدهد، براى اینکه کلمه: (فى جنات) الخ، در این آیات آمده، و این کلمه استقرار در بهشت را مى‏رساند. و نیز جمله: (ما سلککم) الخ، در آن هست، که از ماده سلوک، و بمعناى داخل کردن است، البته نه هر داخل کردنى، بلکه داخل کردن با نظم و با ردیف خاص، (نظیر داخل کردن نخ در دانه‏هاى تسبیح، که از کوچک‏ترها گرفته تا بزرگ و بزرگترها همه را نخ مى‏کشند) پس در این تعبیر معناى استقرار هست، و همچنین در جمله (فما تنفعهم)، چون کلمه (ما) براى نفى حال است [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
  امیدوارکننده ترین آیه قرآن - سجاد حسني پازکي
48) در تفسیر فرات «3»، از محمد بن قاسم بن عبید، با ذکر یک یک راویان، از بشر بن شریح
بصرى، روایت آورده، که گفت: من بمحمد بن على (ع) عرضه داشتم: کدامیک از آیات قرآن امیدوارکننده‏تر است؟ فرمود: قوم تو در این باره چه میگویند؟ عرضه داشتم: میگویند آیه: (قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ، لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، بگو اى کسانى که در حق خود زیاده‏روى و ستم کردید، از رحمت خدا نومید مشوید) «1» است، فرمود: و لکن ما اهل بیت این را نمیگوئیم، پرسیدم: پس شما کدام آیه را امیدوارکننده‏تر میدانید؟ فرمود: آیه (وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏) «2» بخدا سوگند شفاعت، بخدا سوگند شفاعت، بخدا سوگند شفاعت [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان قالب : روایی موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
  کتمان ظهور عیسی توسط یهودیها - سجاد حسني پازکي
42) جریان عیسی ـ سلام الله علیه ـ و مریم ـ سلام الله علیها ـ همه و همه در تورات آمده است احبار تورات این را هم کتمان کردند گفتند هنوز عیسی نیامده است. چنان که درباره اسلام هم همین کار را کردند. خدای سبحان می‌فرماید آنچه را در تورات و انجیل شما هست چرا کتمان می‌کنید و برای مردم نمی‌گویید؟ آن حق را کتمان نکنید برای مردم بازگو نکنید. و حق را به لباس باطل نپوشانید که مردم باطل را ببینند و حق را نبینند. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : شأن نزول موضوع اصلی : یهودی گوینده : آیت الله جوادی آملی
  نسیان نفس محور توبیخ در این آیه - سجاد حسني پازکي
44) این آیه یک استفهام توبیخی است و آنچه که محور توبیخ است نسیان نفس است نه امر به معروف [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : فراموشی- نسیان گوینده : آیت الله جوادی آملی
  خشوع - سجاد حسني پازکي
45) تا انسان خاشع نشد نمی تواند به صلاة مسلّح باشد. خدای سبحان می فرماید زمین وقتی که باران نیاید و سرسبز و خرّم نباشد خاشع است . « الم تر الی الارض خاشعةً فاذا انزلنا علیها الماء اهتزّت وربت» زمین محروم و تشنه،خاکساروخاشع است. وقتی آبی به او رسید سرسبز می شودو می خرامد. همان زمین است الان بصورت درخت درآمده است. همین مواد غذایی و خاکی زمین هستند که بصورت گیاه رشد کردند. افتادگیش مال عطشش بود. حالا که سیراب شد بالا آمده است . فرمود:یک انسان جگر تفتیده دل شکسته می تواند بخواند. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : خشوع گوینده : آیت الله جوادی آملی
  ها در منها به چه برمی گردد؟ - سجاد حسني پازکي
48) ها در منها به نفس دوم برمی گردد، نه نفس اول. چه اینکه شفاعت هست، ولی شفاعت برای آن شخص سودی نبخشد [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : لغوی موضوع اصلی : کلمه گوینده : آیت الله جوادی آملی
  شفعاء کیستند؟ - سجاد حسني پازکي
48) خداوند می فرماید قل لله الشفاعه جمیعا. پس کسانی که حق شفاعت به آنها داده شده است، تجلی آن صفت خداوند هستند.
کما اینکه می فرماید العزه لله جمیعا، تمامی عزت برای خداست، ولی وقتی می فرماید لله العزه و لرسوله و للمومنین یعنی پس اگر مؤمن عزیز است مظهر آن عزّت حق است. نه اینکه خدا عزّت دارد مؤمنین هم عزّت دارند یا انبیاء هم عزّت دارند.
در باره قوه نیز چنین است القوه لله جمیعا و در جاهای مختلف دارد: علمه شدید القوی در مورد جبرئیل و یا یحیی خذ الکتاب بقوه یا اعدوا لهم ما استطعتم من قوه. اینها نه به این معنی است که خدا قوت دارند بقیه هم دارند، بلکه آنها مظهر قوت الهند.
شفاعت هم اینچنین است. اگر معصومین ـ علیهم السّلام ـ شفیعند مظهر الله هستند که شفیعند. اینچنین نیست که اینها هم شفیعند خدا هم شفیع است منتها شفاعت خدا یکقدری بیشتر است. اگر شفاعت خدا نامحدود است جا برای غیر نمی‌گذارد که غیر حقّ شفاعت داشته باشد در برابر خدا بلکه غیر مظهر خداست. لذا تا خدا اذن ندهد فرض ندارد کسی شفیع باشد. نه اینکه اینها شفیعند منتظرند خدا اذن بدهد، تا خدا نخواهد کسی شفیع نخواهد بود. نه اینکه عدّه‌ای دلشان می‌خواهد که شفاعت کنند ولی منتظر بذکر خدا اذن بدهد نه آن آمادگیشان هم تا اذن خدا نیاید حاصل نمی‌شود. اینها کسانی هستند که تا خدای سبحان نخواهد اینها چیزی نمی‌طلبند. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : آیت الله جوادی آملی
  عمق شفاعت - سجاد حسني پازکي
48) شفیع کارش آن است که وتر را شفع کند و تک را جفت کند. یا خود ضمیمه قابل می‌شود قابلی که قبولش کم است وقتی شفیع، این وسیله ضمیمه قابل شد شفیع می‌شود ضمیمه می‌شود و نقص قابل جبران می‌شود و یا کاری که شفیع می‌کند وصف گذشته و احسان خدا را ضمیمه وصف عدل خدا می‌کند که خدای عادل رؤوف حکم کند نه خدای عادل. یا عبد مسکین به محکمه دعوت بشود نه عبد. اگر عبد به تنهایی به محکمه دعوت بشود محکوم است. یا خدای عادل به تنهایی صفت عدل بخواهد حکومت کند انسان محکوم است. ولی اگر عبد به ضمیمه وصف ذلّت و مسکنت به محکمه حضور پیدا کرد یا حاکم به ضمیمه احسان و عدل در محکمه داوری نشست هم راه فیض رسانی فاعل تکمیل شده است هم راه فیض‌یابی قابل تکمیل شده است. اگر قابل وتراً و فرداً به محکمه برود محکوم است ولی اگر این وسیله ضمیمه او بشود، شفیع او بشود، او را از وتر به شفع منتقل کند دوتائی با هم به محکمه اله بروند امید نجات هست. چنانچه اگر خدای سبحان به تنهایی صفت عدل بخواهد رفتار کند انسان محکوم است . ولی اگر بخواهد با عدل و احسان رفتار کند امید نجات هست. اینکه درخواست می‌کنیم «اللّهمّ عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» روی همین مسأله است. یا اینکه عرض می‌کنیم «الهی عبیدکَ بفنائک» روی همین مسأله است. گاهی از خدا مسألت می‌کنیم که احسان و فضلش را شفع عدلش قرار بدهد که عادل محسن حاکم باشد نه فقط عادل، گاهی به خدا عرض می‌کنیم کسی که به محکمه تو می‌آید تنها عبد تو نیست عبد ذلیل توست که به محکمه می‌آید. تو با عبدت معامله نکن تو با عبد ذلیلت معامله کن. این توبه زمینه انسان تبهکار می‌شود و انسان تبهکار وقتی توبه کرد در محکمه اله متقرّب است و مقبول که گفته شد «لا شفیع انجح من التوبه» در قیامت این اعمال را ارزیابی می‌کنند توبه در دنیاست ولی وقتی که روز حساب می‌خواهند اعمال را محاسبه کنند توبه را در کنار تبهکار یا ضمیمه می‌کنند عرضه می‌کنند انسان در آنجا موفق است. در قیامت توبه نمی‌کنند در دنیا توبه می‌کنند ولی این توبه شفع تباهیهاست «و لا شفیع انجح من التّوبه». [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : آیت الله جوادی آملی
  شفاعت نقض قانون نیست - سجاد حسني پازکي
48) مسأله تشریعی شفاعت به معنای ابطال قانون نیست یا ابطال جزا نیست که قانون دربارهٔ این شخص جاری نشود یا شخصی که استحقاق مجازات دارد بدون هیچگونه تغییر یا تحولی مجازات از او سلب بشود. اینچنین نیست بلکه شفاعت بازگشتش به تخصص است نه تخصیص. یعنی کاری می‌کند که این مشفوع له به مرحله کمال می‌رسد و از آن حکم خود به خود بیرون می‌آید و مصون می‌ماند نه اینکه شفاعت کارش این باشد که قانون دربارهٔ یک شخص جاری نشود یا قانون نقض بشود. اینچنین نیست بلکه کاری می‌کند که آن شخص ناقص به مرحله کمال می‌رسد و از نقص می‌رهد قهراً مشمول قانون جزا نخواهد شد و تخصّصاً از آن قانون بیرون می‌شود نه تخصیصاً کار شفاعت در تکوین یا کار شفاعت در تشریع اینچنین است اگر گفتند توبه شفیع خوبی است یا «لا شفیع انجح من التّوبه» این به آن معنا نیست که انسان با اینکه مشمول قانون کیفر و جزاست مع ذلک عفو می‌شود. بلکه توبه انسان را از استحقاق عذاب بیرون می‌آورد و مشمول عفو خداست می‌کند. نظیر آنچه که دربارهٔ دعا و توسّل و امثال ذلک در تکوین مطرح است. یا دربارهٔ نماز استسقا مطرح است. اینکه گفته شد نماز استقسا نقش دارد که باران می‌آید این نه به این معناست اگر کسی صلاة استقسا را انجام داد بدون هیچگونه تغییر و تحولی در نظام جوّ مع ذلک باران می‌آید. اینچنین نیست بلکه «ان الله سبحانه و تعالی اذا أراد امراً هیّأ اسبابه» از راه علل و اسباب کار انجام می‌دهد. اگر صلاة استقسا اثر دارد که باران می‌بارد یعنی این نماز آن نقش را دارد که خدای سبحان وسائل ریزش باران را فراهم بکند اگر ابر است فراهم بکند اگر بادها رسالتی دارند که «وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ» که ابرها را باید تلقیح کنند اگر ابرها باید در اثر راهنمایی‌های باد حرکت کنند و به سرزمین سوزان برسند «نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ» باید این سفر را طی کنند هر شرطی که برای بارش باران لازم است خدای سبحان آنرا انجام می‌دهد بعد باران می‌بارد. اینطور نیست که نماز استقسا اثرش این باشد که برخلاف همهٔ اصول و ضوابط بدون ابر، بدون رسالت ریاح و امثال ذلک زمین سبز بشود باران ببارد بلکه راه علل راه عادیش هم باز است همان کاری که در مسأله استقسا هست یا در مسأله دعا یا صدقه و مانند آن است همان کار در مسأله شفاعت است پس بازگشت مسأله شفاعت به تخصص است نه تخصیص نه این که شفیع از مشفوع می‌خواهد شما دست از قانون بردارید اصل قانون را لغو کنید یا ترتّب کیفر بر تخلّف از قانون را لغو کنید اینچنین نیست هم اصل قانون سر جایش محفوظ است مثلاً سرقت حرام است. هم جزا بر این سرقت مترتّب است که «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا» امّا آن حقی که در اختیار مال باخته است آن حق بید مسروق منه است اگر کسی از مسروق منه مسألت کرد شما از حقّتان بگذیرد و مسروق منه وقتی از حقّش گذشت آن شخص سارق گرچه معصیت کرده است گرچه از نظر مسائل مالی بدهکار است ولی این حقّ قطع ساقط می‌شود برای اینکه زمامش بدست مسروق منه بود. اینچنین نیست که این قانون اصلش لغو بشود یا ترتّب جزا بر تخلّف از قانون لغو بشود. بلکه این شخص مجرم به وساطت کار شفیع از استحقاق جزایابی بیرون می‌آید. یعنی تخصّصاً خارج می‌شود و نه تخصیصاً دعا صدقه و صله رحم اینچنین است شفاعت اینچنین است تأثیر نماز استقسا اینچنین است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : آیت الله جوادی آملی
  رد شبهه متشابه بودن این آیه - سجاد حسني پازکي
48) کجای این آیات متشابه بود که ما فوراً بگوییم این آیات متشابه است علمش را به اهلش در می‌کنیم و زیر شفاعت را آب ببندیم؟ اینچوری تفسیر نوشتن المنار را هم ملاحظه فرمودید. که حالا اینها متشابه است چه چیز آن متشابه است؟ اصولاً متشابه را باید به محکمات که ام کتاب است برگرداند محکم کرد. کار یک مفسّر این است که کودک را به مادرش بسپرد مگر قرآن آمد که یک سلسله آیات متشابه غیر قابل تفسیر به ما ارائه دهد. فقط یک بخش آن قابل تفسیر است؟ فرمود: یک بخش آن قابل تفسیر است یک بخش آن نیست. یا فرمود بکوشید رنج ببرید که کودکها را بشناسید کودکها را به مادرشان بدهید تا تغذیه کنند. فرمود: محکمات ام الکتاب هستند شما این بچه‌های نوزاد که نمی‌توانند راه بروند به مارد بدهید مادر او را تغذیه می‌کنند راه رفتن به او یاد می‌دهد راه می‌رود. آیات متشابه را اگر به محکمات برگردانید که متشابه نیست چرا محکمات امّ الکتاب است؟ کار ما در چیست؟ کار اصل چیست؟ جز آن است که کودک را تغذیه می‌کند؟ جز آن است که کودک را در آغوش می‌گیرد حفظ می‌کند؟ جز آن است که او را پا بپا راه می‌برد تا راه رفتن را یاد بگیرد؟ کار امّ الکتاب این است. کار آن بخش محکمات این است که متشابهات را از تشابه به در بیاورند. وقتی متشابهات به دامن محکمات ارجاع شد محکمات سایه افکن متشابهات شد سراسر قرآن می‌شود محکم. لذا خدای سبحان فرمود: «کتاب احکمت ٰایاته» ما متشابه در قرآن نداریم آیه‌‌ای که معنا نداشته باشد فقط تلاوتش مانده باشد چیزی قابل برداشت نباشد در قرآن نیست. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : متشابه گوینده : آیت الله جوادی آملی
  در قیامت آبرو ریختن جدای از آتش است - سجاد حسني پازکي
48) خدای سبحان یک وقتی گناهان انسان را در ملأ عام مطرح می‌کند بعد از اینکه آبروی انسان رفت دیگر می‌بخشد دیگر جهنّم نمی‌برد امّا این خزی و رسوایی را او باید تحمل کند. یک وقت قبل از خزی و قبل از رسوایی می‌بخشد. چون بعضی هم باید به خزی مبتلا بشوند هم باید به نار جحیم مبتلا بشوند. بعضی‌ها به احد الامرین مبتلا می‌شوند بعضی از هر دو نجات پیدا می‌کنند. در این حدیث شریف فرمود: وقتی خدا برای بنده خاصّش تجلی کرد او را به تک تک گناهانش آگاه می‌کند بعد می‌فرماید من از همهٔ گناهانت گذشتم بدون اینکه هیچ امامی و هیچ پیامبری و هیچ فرشته‌ای را از گناهان او آگاه کرده باشد. یک چنین خدایی است. چون خدای سبحان یک راهی با بندگانش دارد از راه انبیا و اولیا و فرشتگان و مجازی عادی یک راه مستقیم غیبی نامرئی هم دارد که فرمود: «نحن اقرب الیه من حبل الورید» اگر خدای سبحان بخواهد آبروی انسان را حفظ کند اجازه نمی‌دهد آن فرشتگانی که کرام کاتبند و معصومند و موکّلند و مأمور ضبط عقاید و اخلاق و اعمالند آن گناهان را بفهمند تا بنویسند. «و کنت أنت الرّقیب علیّ من وروائهم و الشاهد لما خفی عنهم و برحمتک اخفتیه و بفضلک سترته» اینچنین نیست که ملائکه ندانند او نمی‌گذارد بدانند. بعضی از گناهان است که خدای سبحان آبروی انسان را پیش ملائکه نمی‌برد، پییش انبیا آبروی انسان را نمی‌برد حسنات را به آنها نشان می‌دهد امّا بعضی از گناهان را به آنها نشان نمی‌دهد که مبادا این مؤمن آبرویش پیش فرشته‌ها برود. یک چنین خدای مهربانی است. در قیامت هم همینکار را می‌کند این حسنات نیست که خدا به همه نشان بدهد. این سیّئات است این مال کسی است که مظهر ستّار بود آبروی کسی را هم نبرد تمام تلاش و کوشش او این بود که حیثیّت دیگران را حفظ کند. اگر یک کسی یک چنین فضیلتی داشت، آبروی دیگران را حفظ کرد، تمام کوشش او این بود که پرده‌برداری نکند گرچه خودش به گناهان دیگری هم احیاناً مبتلا بود امّا آبروی کسی را نبرد این شخص در قیامت از آن تجلّی خاص احیاناً برخوردار است. چون خدا آبروی او را حفظ می‌کند و نمی‌گذارد فرشته یا غیر فرشته از این گناه او باخبر بشود. بعد می‌فرماید که: گناهان او را خدا دستور می‌دهد که بصورت حسنه در بیاید. چون تمام کارهای ما قابل تبدیل است. اگر نیّت برگشت، روح برگشت همان سیّئات حسنات می‌شود. اینکه فرمود: «اولئک یبدّل الله سیّئاتهم حسنات» ناظر به این روح است احیاناً. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : عذاب گوینده : آیت الله جوادی آملی
  شفاعت عامل غرور نیست - سجاد حسني پازکي
48) شفاعت هرگز عامل غرور نیست. شفاعت در حدّ علاج است همان طوری که هیچ دارویی انسان عاقل را تشویق به مرض نمی‌کند شفاعت، توبه اینگونه از علل و عوامل بخشایش علاجی هرگز انسان عاقل را وادار به گناه نمی‌کند و عامل غرور نخواهند بود. اگر گفتند برای فلان درد دارویی اختراع شده است این دارو انسان را مغرور نمی‌کند که خود را مریض کند دارو برای آن است که اگر کسی مریض شد درمان بشود دارو که انسان را تشویق به مرض نمی‌کند در فقه این مثال هست می‌گویند قاعده من ادراک برای فوات قهری است نه برای تفویت عمدی. قاعده من ادرک آن است که اگر کسی وقتش به پایان رسید بیش از وقت یک رکعت نمانده است یک رکعت نماز را در وقت ادراک بکند مثل آن است که همهٔ وقت را ادراک کرده است یعنی اگر کسی پنج رکعت نماز را می‌تواند بخواهد چهار رکعت نماز ظهر و یک رکعت نماز عصر و بیش از این وقت ندارد چهار رکعت نماز ظهر می‌تواند بخواند که یک مقدارش در وقت اختصاصی عصر قرار می‌گیرد یک رکعت نماز عصر را هم می‌تواند بخواند بقیه نماز عصر را در خارج وقت اینجا گفته‌اند قصد ادا هم می‌تواند بکند. اگر کسی یک رکعت را در وقت ادراک کرده است مثل آن است که همهٔ وقت را ادراک کند این قاعده من ادرک مربوط به فوات قهری است نه تفویت عمدی. یعنی اگر کسی در اثر عذر گرفتار شد وقتش به پایان رسید اگر یک رکعت نماز را در وقت درک بکند مثل آن است که همهٔ نماز را در وقت درک کرده است به منزله اداست این است که می‌گویند: «من ادرک رکعة فی الوقت کمن ادرک جمیعاً» این مال فوات قهری است نه مال تفویت عمدی اگر کسی عمداً نمازش را به تأخیر بیاندازد که فقط یک رکعت داشته باشد توبه نظیر قاعده منادرک است که اگر کسی مبتلا به گناه شد راه درمانش باز است شفاعت به منزله قاعده من ادرک است که اگر کسی گرفتار شد و دستش به جایی نرسید ممکن است در اثر شفاعت راهی به بهشت پیدا کند نه اینکه عمداً گناه کند به بهانه شفاعت نظیر اینکه عمداً وقت را به تأخیر بیندازد به تمسّک به قاعده من ادرک یا عمداً خود را مریض کند. به بهانه اینکه داروی فلان درد یا فلان مرض اختراع شده است. دارو اگر اختراع شد برای آن است که مریض را درمان کند نه انسان سالم را اجازه بدهد که خود را مریض کند مضافاً به اینکه در مرضهای عادی ممکن است اگر یک کسی به اعتماد دارو فریب بخورد خود را مریض بکند آن دارو او را معالجه می‌کند ولی اگر کسی خواست به اعتماد شفاعت یا به اعتماد توبه تن به گناهد بدهد این احیاناً به تعبیر سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) گرفتار گناه مضاعف است. این اهانت به توبه و شفاعت است اگر کسی توبه و استغفار و شفاعت را مجوّز گناه بداند بگوید چون شفاعت هست من گناه می‌کنم یا استغفار چون هست من معصیت می‌کنم بعد استغفار می‌کنم این اهانت به استغفار است. استغفار مجوّز گناه نیست استغفار برای کسی است که احیاناً به دام گناه گرفتار شد. نه اینکه انسان را اجازه بدهد و بگوید تو گناه بکن بعداً استغفار می‌کنی. این سبک گرفتن و استهزاء به استغفار است که خود معصیت دیگر است اینچنین نیست که هر کسی به استغفار توبه موفّق بشود. ممکن است کسی بیمار بشود و بعد آن دارو او را درمان بکند و اگر کسی به اعتماد دارو خود را مریض کرد ممکن است آن مرضش با آن دارو درمان بشود ولی مشکل است کسی خود را به امید استغفار یا به امید شفاعت خود را آلوده بکند عمداً و بعد موفّق بشود به طهارت برای اینکه شفاعت در ظرفی نافع است که انسان دینش مرتضی باشد در ظرف شفاعت آن مشفوع له باید دارای دینی باشد مرتضی گرچه اعمال بدی هم دارد [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : آیت الله جوادی آملی
  چرا فقط از رکوع نام می برد؟ - سجاد حسني پازکي
43) با اینکه دستور اخیر اشاره به مساله نماز جماعت است، ولى از میان تمام افعال نماز تنها" رکوع" را بیان کرده و مى‏گوید:" با رکوع کنندگان رکوع کنید" این تعبیر شاید به خاطر آن باشد که نماز یهود مطلقا داراى رکوع نبود، این نماز مسلمانان است که یکى از ارکان اصلى آن، رکوع محسوب مى‏شود [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : یهودی گوینده : آیه الله مکارم شیرازی
  معنای شفاعت - سجاد حسني پازکي
48) مفهوم فاعت بر محور دگرگونى و تغییر موضع" شفاعت شونده" دور مى‏زند، یعنى شخص شفاعت شونده موجباتى فراهم مى‏سازد که از یک وضع نامطلوب و درخور کیفر بیرون آمده و به وسیله ارتباط با شفیع، خود را در وضع مطلوبى قرار دهد که شایسته و مستحق بخشودگى گردد، و همانطور که خواهیم دید ایمان به این نوع شفاعت در واقع یک مکتب عالى تربیت و وسیله اصلاح افراد گناهکار و آلوده، و بیدارى و آگاهى است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : آیه الله مکارم شیرازی
  شفاعت عالم - سجاد حسني پازکي
48) در حدیثی پر معنى تز امام صادق ع مى‏خوانیم:"
اذا کان یوم القیامه بعث اللَّه العالم و العابد، فاذا وقفا بین یدى اللَّه عز و جل قیل للعابد انطلق الى الجنة، و قیل للعالم قف تشفع للناس بحسن تادیبک لهم
":" در روز رستاخیز خداوند" عالم" و" عابد" را بر مى‏انگیزد به عابد مى‏گوید تنها به سوى بهشت رو اما به عالم مى‏گوید براى مردمى که تربیت کردى شفاعت کن"! «1».
در این حدیث پیوندى در میان" تادیب عالم" و شفاعت او نسبت به شاگردانش" که مکتب او را درک کرده‏اند دیده مى‏شود که مى‏تواند پرتوى به روى بسیارى از موارد تاریک این بحث بیفکند.
بعلاوه اختصاص شفاعت کردن به عالم و نفى آن از عابد نشانه دیگرى است از این که شفاعت در منطق اسلام یک مطلب قرار دادى و یا پارتى‏بازى نیست بلکه یک مکتب تربیتى است و تجسمى است از تربیت در این جهان [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه قالب : روایی موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : آیه الله مکارم شیرازی
  عهدی که از بنی اسرائیل گرفته شد - عطيه ذبيح الله پور
40) نظرات مختلفی در ارتباط با منظور عهد در این آیه شریفه وجود دارد از جمله :1. ایمان به آخرین پیام‏آور خدا
2- عمل به تورات 3- منظور از پیمان در آیه مورد بحث، همانا پیمانى است که به بیان قرآن، خدا از فرزندان اسرائیل گرفت: «وَلَقَدْ اَخَذَاللَّهُ میثاقَ بَنى‏ اِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اَثْنَىْ عَشَرَ نَقیبَاً وَ قالَ‏اللَّهُ اِنّى‏ مَعَکُمْ لَئِنْ اَقَمْتُمُ‏الصَّلوةَ وَ آتَیْتُمُ‏الزَّکوةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلى‏...»(134) بى‏گمان خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت؛ و از آنان دوازده [چهره‏] سرشناس برانگیختیم. و خدا فرمود: من با شما هستم اگر نماز را بپا دارید و زکات بدهید و به پیام‏آورانم ایمان بیاورید 4- دستورات و هشدارها عدّه‏اى از مفسّران گفته‏اند: منظور از عهد و پیمان در آیه شریفه، دو چیز است: نخست دستورات واجب خدا، و دیگر هشدارها و محرّمات او. 5. یادآورى نعمتها و سرانجام اینکه گروهى گفته‏اند: منظور از پیمان، برشمردن و یادآورى نعمتهاى گرانى است که خدا به پدران آنان و خود انسان ارزانى داشته است [ نظرات / امتیازها ]
منبع : مجمع البیان قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان قوم بنی اسرائیل گوینده : عطیه ذبیح الله پور
  نعمت هایی که به بنی اسرائیل داده شد - عطيه ذبيح الله پور
40) نعمتهایى نظیر «برانگیختن شمار فراوان پیامبران»، «فروفرستادن کتابهاى متعدّد آسمانى»، «نجات‏دادن قوم بنى‏اسرائیل از چنگال فرعون و عبوردادنشان از نیل در زمان موسى(ع)»، «فرستادن غذاهاى آسمانى براى آنان» و «آن فرمانروایى شگفت‏انگیز در زمان سلیمان(ع)» و... [ نظرات / امتیازها ]
منبع : مجمع البیان قالب : روایی موضوع اصلی : داستان قوم بنی اسرائیل گوینده : عطیه ذبیح الله پور
  فروختن آیات الهی - عطيه ذبيح الله پور
41) خداوند در این آیه یهود را به خاطر فروختن آیات الهی به بهای ناچیز، مذمت می کند، آمده است:جمعی از علمای بزرگ یهود، به خاطر تشکیل مجالس میهمانی پر زرق و برقی از سوی یهودیان برای آنها، ایات الهی را تحریف کردند و عملا آنها را به بهای ناچیزی فروختند (و پیامبری را که تورات وعده ظهورش را داده بود و آنها سالها در انتظارش بودند، انکار کردند. )
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : مجمع البیان قالب : شأن نزول موضوع اصلی : یهودی گوینده : عطیه ذبیح الله پور
  شان نزول آیه - عطيه ذبيح الله پور
42) روى سخن در این آیه شریفه، فرزندان اسرائیل است.علّت این هشدار این است که آنان قسمتهایى از کتاب آسمانى خویش را پذیرفتند و بخشهاى دیگر آن را که بیانگر ویژگیهاى پیامبر گرامى (ص) و نویدِ آمدنِ او بود، انکار مى‏کردند. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : مجمع البیان قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان قوم بنی اسرائیل گوینده : عطیه ذبیح الله پور
  الخاشعین الّذین یظنّون انّهم ملاقوا ربّهم - مرضيه السادات قاسمپور
46) خاشع، در نماز احساس ملاقات با خداوند را دارد. الخاشعین الّذین یظنّون انّهم ملاقوا ربّهم [ نظرات / امتیازها ]
منبع : قالب : تفسیری موضوع اصلی : خشوع گوینده : مرضیه السادات قاسمپور
  اخلاق - سميه الف
44) دعوت و امر مردم به نیکی زمانی نیکو است که اول خود و اعمال خود را فراموش نکنیم ( رطب خورده کی منع رطب تواند کرد ؟)
تلاوت کتاب وایات الهی باید باتدبر و تعقل در ان که موجب اصلاح انسان گردد ، باشد [ نظرات / امتیازها ]
منبع : قالب : اخلاقی موضوع اصلی : اخلاق خوب گوینده : سمیه الف
  صبر و نماز - حسنا پوررحيمي
45) همانا از آن ایزد بی نیاز
بجوئید یاری به صبر و نماز [ نظرات / امتیازها ]
منبع : قالب : اخلاقی موضوع اصلی : نماز گوینده : حسنا پوررحیمی
  دقت در یکنواختی ترجمه - محمدامين احمدي فقيه
47) سلام و درود
این آیه، دقیقاً در آیه‌ی 122 سوره بقره نیز تکرار شده است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تحقیقات اینجانب قالب : لغوی موضوع اصلی : آیات خاص گوینده : محمدامین احمدی فقیه
  صبر - مرتضي هاديزاده
45) صبر به معنی مدیریت فردی و مدیریت خویشتن می باشد . یعنی تمامی صفات نیکوی انسانی با صبر بروز خواهد کرد به طور مثال اگر کسی به تمکن مالی برسد و تصمیم بگیرد از اموال خود برای لذت خویش خرج نماید و با در نظر گرفتن دیگران و درک نیاز دیگران این کار را انجام ندهد این فرد زهد ورزیده و در حقیقت در برابر خواسته های خویش صبر نموده است ، همچنین الباقی صفات زیبای انسانی که همواره با صبر در برابر کشش ایجاد شده در وجود انسان بروز خواهد کرد .

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : دکتر محمد علی انصاری قالب : اعتقادی موضوع اصلی : سوره بقره گوینده : مرتضی هادیزاده
  یهود در مدینه - مسعود ورزيده
40) جالب اینکه طبق تصریح بعضى از مورخان قرآن ، سوره بقره نخستین سوره اى است که در مدینه نازل شد، و قسمت مهمى از آن درباره یهود بحث مى کند، زیرا یهود در آنجا معروفترین جمعیت پیروان اهل کتاب بودند، و قبل از ظهور پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) طبق کتب مذهبى خود انتظار چنین ظهورى را داشتند و دیگران را به آن بشارت مى دادند، از نظر اقتصادى نیز وضع آنها بسیار خوب بود، و روى هم رفته ، نفوذ عمیقى در مدینه داشتند.
اما با ظهور اسلام ، اسلامى که راه هاى منافع نامشروع آنها را مى بست و جلو
انحرافات و خودکامگیهاى آنهاى را مى گرفت ، نه تنها غالبا دعوت اسلام را نپذیرفتند، بلکه در آشکار و نهان بر ضد اسلام قیام کردند، همان مبارزه اى که هنوز هم بعد از چهارده قرن ادامه دارد.
آیه فوق و آیات بعد نازل شد و آنها را زیر شدیدترین رگبار سرزنشهاى خود گرفت ، و آنچنان با ذکر دقیق قسمتهاى حساس تاریخشان آنها را تکان داد که هر کس کمترین روح حقجوئى داشت بیدار گشت به سوى اسلام آمد، بعلاوه درس آموزندهاى بود براى همه مسلمانها.
در آیات آینده به خواست خدا فرازهائى از قبیل نجاتشان از چنگال فرعون ، شکافتن دریا و غرق شدن فرعونیان ، میعادگاه موسى در کوه طور، گوساله پرستى بنى اسرائیل در غیبت موسى ، دستور توبه خونین و نازل شدن نعمتهاى ویژه خدا بر آنها، و مانند آن خواهیم خواند که هر کدام درس یا درسهاى آموزندهاى در بر دارد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان قوم بنی اسرائیل گوینده : مسعود ورزیده
  دوازده پیمان خدا با یهود چه بود؟ - مسعود ورزيده
40) آن گونه که از آیات قرآن استفاده این پیمان همان پرستش خداوند یگانه ، نیکى به پدر و مادر، بستگان ، یتیمان ، و مستمندان ، و خوشرفتارى با مردم ، بر پاداشتن نماز، اداى زکات ، دورى از اذیت و آزار، و خونریزى بوده است .
شاهد این سخن آیه 83 و 84 همین سوره است :
و اذا اخذنا میثاق بنى اسرائیل لا تعبدون الا الله و بالوالدین احسانا و ذى القربى و الیتامى و المساکین و قولوا للناس حسنا و اقیموا الصلوة و آتوا الزکوة ... و اذ اخذنا میثاقکم لا تسفکون دمائکم و لا تخرجون انفسکم من دیارکم ثم اقررتم و انتم تشهدون .
در حقیقت این دو آیه اشاره به ده پیمان مختلف است که خدا از یهود گرفته
بود، و با ضمیمه کردن آیه 12 سوره مائده (و لقد اخذ الله میثاق بنى اسرائیل ... و قال الله انى معکم لان اقمتم الصلوة و آتیتم الزکاة و آمنتم برسلى و عزرتموهم ...) که دو پیمان دیگر دائر به ایمان به انبیاء و تقویت آنان از آن استفاده مى شود، روشن مى گردد که آنها در برابر آن نعمتهاى بزرگ الهى و تعهدهاى فراوانى کرده بودند و به آنها وعده داده شده بود که اگر به اینها وفادار بمانید در باغهائى از بهشت جاى خواهید گرفت که نهرها از زیر قصرها و درختانش جارى است (لادخلنکم جنات تجرى من تحتها الانهار) اما متاءسفانه آنها سر انجام همه این پیمانها را زیر پا گذاردند که هنوز هم به پیمان شکنى خویش ادامه مى دهند، در نتیجه پراکنده و دربدر شدند و تا این پیمانشکنیها ادامه دارد، این وضع نیز ادامه خواهد یافت ، و اگر مى بینیم چند روزى در پناه دیگران سر و صدائى دارند هرگز دلیل بر پیروزیشان نیست ، و ما به خوبى مى بینیم روزى را که فرزندان غیور اسلام ، دور از گرایشهاى نژادى و قومى تنها در سایه قرآن بپاخیزند و به این سر و صداها خاتمه دهند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : عبادت- پرستش گوینده : مسعود ورزیده
  خدا نیز به عهدش وفا مى کند - مسعود ورزيده
40) نعمتهاى خدا هیچگاه بى قید و شرط نیست ، در کنار هر نعمتى مسئولیتى قرار دارد و شرطى نهفته است .
در روایتى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم که منظور از ((اوف بعهدکم )) این است که من به عهد خودم وفا خواهم کرد و شما را به بهشت خواهم برد.
و اگر در قسمتى از این حدیث ایمان به ولایت على (علیه السلام ) بخشى از این پیمان ذکر شده جاى تعجب نیست ، زیرا یکى از مواد پیمان بنى اسرائیل قبول رسالت پیامبران الهى و تقویت آنها بود، و مى دانیم قبول جانشینان آنها نیز دنباله همان مساءله رهبرى و ولایت است که در هر زمان متناسب با آن عصر باید تحقق یابد،
در زمان موسى عهده دار این منصب او بود و در عصر پیامبر، پیامبر و در زمانهاى بعد على (علیه السلام ).
ضمنا جمله ((ایاى فارهبون )) (تنها از مجازات من بترسید) تاءکیدى است بر این مطلب که در راه وفاى به عهدهاى الهى و اطاعت فرمانش از هیچ چیز و هیچکس نباید ترس و وحشت داشت ، این انحصار را از کلمه ((ایاى )) که مقدم بر جمله ((فارهبون )) است استفاده مى کنیم .

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : نعمت الهی گوینده : مسعود ورزیده
  به دیگران توصیه مى کنید اما خودتان چرا؟ - مسعود ورزيده
44)
گر چه روى سخن در آیات فوق همچون آیات قبل و بعد، به بنى اسرائیل است ، ولى مسلما مفهوم آن گسترده است و دیگران را نیز شامل مى شود.
به گفته مفسر معروف ((طبرسى )) در ((مجمع البیان )) علما و دانشمندان یهود قبل از بعثت محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) مردم را به ایمان به وى دعوت مى کردند و بشارت ظهورش را مى دادند ولى خود هنگام ظهور آن حضرت از ایمان آوردن خوددارى کردند.
و نیز همان مفسر بزرگ نقل مى کند که بعضى از علماى یهود به بستگان خود که اسلام آورده بودند توصیه مى کردند به ایمان خویش باقى و ثابت بمانند ولى خودشان ایمان نمى آورند.
لذا نخستین آیه مورد بحث آنها را بر این کار مذمت کرده مى گوید((آیا مردم را به نیکى دعوت مى کنید ولى خودتان را فراموش مى نمائید))(اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم ).
با اینکه کتاب آسمانى را مى خوانید آیا هیچ فکر نمى کنید(و انتم تتلون الکتاب افلا تعقلون )
اصولا یک برنامه اساسى مخصوصا براى علماء و مبلغین و داعیان راه حق این است که بیش از سخن ، مردم را با عمل خود تبلیغ کنند همانگونه که در حدیث معروف از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : ((کونوا دعاة الناس باعمالکم و لا تکونوا دعاة بالسنتکم )) ((مردم را با عمل خود به نیکیها دعوت کنید نه با زبان خود.))
تاءثیر عمیق ((دعوت عملى )) از اینجا سرچشمه مى گیرد که هرگاه شنونده بداند گوینده از دل سخن مى گوید و به گفته خویش صد در صد ایمان دارد گوش جان خود را به روى سخنانش مى گشاید و سخن که از دل برخیزد بر دل مى نشیند، و در جان اثر مى گذارد، و بهترین نشانه ایمان گوینده به سخنش این است که خود قبل از دیگران عمل کند، همانگونه که على (علیه السلام ) مى فرماید.
ایها الناس انى و الله ما احثکم على طاعة الا و اسبقکم الیها، و لا انها کم عن معصیة الا و اتناهى قبلکم عنها: ((اى مردم به خدا سوگند شما را به هیچ طاعتى تشویق نمى کنم مگر قبلا خودم آنرا انجام مى دهم و از هیچ کار خلافى باز نمى دارم مگر اینکه پیش از شما از آن دورى جسته ام )).
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم من اشد الناس عذابا یوم القیامة من وصف عدلا و عمل بغیره ((از کسانى که در روز قیامت عذابشان از همه شدیدتر است کسى است که سخن حقى بگوید و خود به غیر آن عمل کند)).
علماى یهود از این مى ترسیدند که اگر به رسالت پیامبر اسلام اعتراف کنند کاخ ریاستشان فرو ریزد و عوام یهود به آنها اعتنا نکنند، لذا صفات پیامبر اسلام را که در تورات آمده بود دگرگون جلوه دادند.
قرآن براى اینکه انسان بتواند بر امیال و خواسته هاى دل پیروز گردد و حب جاه و مقام را از سر بیرون کند در آیه بعد چنین مى گوید: از صبر و نماز یارى جوئید و با استقامت و کنترل خویشتن بر هوسهاى درونى پیروز شوید (و استعینوا بالصبر و الصلوة ).
سپس اضافه مى کند این کار جز براى خاشعان سنگین و گران است (و انها لکبیرة الا على الخاشعین ).
در آخرین آیه مورد بحث خاشعان را چنین معرفى مى کند ((همانها که مى دانند پروردگار خود را ملاقات خواهند کرد و به سوى او باز مى گردند)) (الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم و انهم الیه راجعون ).
((یظنون )) از ماده ((ظن )) گاه به معنى گمان و گاه به معنى یقین مى آید و در اینجا مسلما به معنى ایمان و یقین قطعى است ، زیرا ایمان به لقاء الله و باز گشت به سوى او حالت خشوع و خداترسى و احساس مسئولیت را در دل انسان زنده مى کند و این یکى از آثار تربیتى ایمان به معاد است که همه جا در برابر انسان صحنه آن دادگاه بزرگ را مجسم مى سازد و به انجام مسئولیتها و حق و عدالت دعوت مى کند.
این احتمال نیز وجود دارد که ((ظن )) در اینجا به معنى گمان باشد، و این در حقیقت یک نوع مبالغه و تاءکید است که اگر انسان فرضا به آن دادگاه بزرگ
ایمان نداشته باشد و فقط گمان کند، کافى است که از هر گونه خلافکارى خوددارى نماید و در واقع سرزنش به علماء یهود است که اگر ایمان شما حتى به درجه ظن و گمان برسد باز باید احساس مسئولیت کنید و دست از اینگونه تحریفات بردارید

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : عصیان- نافرمانی گوینده : مسعود ورزیده
  ((لقاء الله )) چیست ؟ - مسعود ورزيده
46) تعبیر به ((لقاء الله )) در قرآن مجید کرارا آمده است ، و همه به معنى حضور در صحنه ((قیامت مى باشد، بدیهى است منظور از ((لقاء)) و ملاقات خداوند ملاقات حسى ، مانند ملاقات افراد بشر با یکدیگر نیست ، چه اینکه خداوند نه جسم است و نه رنگ و مکان دارد که با چشم ظاهر دیده شود، بلکه منظور یا مشاهده آثار قدرت او در صحنه قیامت و پاداشها و کیفرها و نعمتها و عذابهاى او است ، چنانکه گروهى از مفسران گفته اند.
یا به معنى یک نوع شهود باطنى و قلبى است ، زیرا انسان گاه به جائى مى رسد که گوئى خدا را با چشم دل در برابر خود مشاهده مى کند، به طورى که هیچگونه شک و تردیدى براى او باقى نمى ماند.
این حالت ممکن است بر اثر پاکى و تقوا و عبادت و تهذیب نفس در این دنیا براى گروهى پیدا شود، چنانکه در نهج البلاغه مى خوانیم : یکى از دوستان دانشمند على (علیه السلام ) به نام ((ذعلب یمانى )) از امام (علیه السلام ) پرسید ((هل رایت ربک )): ((آیا خداى خود را دیدهاى )) ؟!
امام (علیه السلام ) فرمود افاءعبد ما لا ارى آیا خدائى را که نبینم پرستش کنم ؟! و هنگامى که او توضیح بیشتر خواست امام اضافه کرد: لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان )) ((چشمهاى ظاهر هرگز او را مشاهده نکنند، بلکه قلبها بوسیله نور ایمان او را درک مى نمایند)).
ولى این حالت شهود باطنى در قیامت براى همگان پیدا مى شود، چرا که آثار عظمت و قدرت خدا در آنجا آنچنان آشکار است که هر کوردلى هم ایمان قطعى پیدا مى کند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : لقاءالله گوینده : مسعود ورزیده
  مفهوم واقعى شفاعت - مسعود ورزيده
48) کلمه ((شفاعت )) از ریشه ((شفع )) بمعنى (جفت ) ((و ضم الشى ء الى مثله )) گرفته شده ، و نقطه مقابل آن ((وتر)) به معنى تک و تنها است ، سپس به ضمیمه شدن فرد برتر و قویترى براى کمک به فرد ضعیفتر اطلاق گردیده است و این لفظ در عرف و شرع به دو معنى متفاوت گفته مى شود:
الف شفاعت در لسان عامه به این گفته مى شود که شخص شفیع از موقعیت و شخصیت و نفوذ خود استفاده کرده و نظر شخص صاحب قدرتى را در مورد مجازات زیردستان خود عوض کند.
گاهى با استفاده از نفوذ خود یا وحشتى که از نفوذ او دارند.
و زمانى با پیش کشیدن مسائل عاطفى و تحت تاثیر قرار دادن عواطف طرف .
و زمان دیگرى با تغییر دادن مبانى فکرى او، درباره گناه مجرم و استحقاق او، و مانند اینها...
بطور خلاصه شفاعت طبق این معنى هیچگونه دگرگونى در روحیات و فکر مجرم یا متهم ایجاد نمى کندتمام تاءثیرها و دگرگونیها مربوط به شخصى است که شفاعت نزد او مى شود (دقت کنید).
این نوع شفاعت در بحثهاى مذهبى مطلقا معنى ندارد زیرا نه خداوند اشتباهى مى کند که بتوان نظر او را عوض کرد، و نه عواطفى به این معنى که در انسان است دارد که بتوان آن را برانگیخت ، و نه از نفوذ کسى ملاحظه مى کند و وحشتى دارد و نه پاداش و کیفرش بر محورى غیر از عدالت دور مى زند.
مفهوم دیگر شفاعت بر محور دگرگونى و تغییر موضع شفاعت شونده دور میزند، یعنى شخص شفاعت شونده موجباتى فراهم مى سازد که از یک وضع نامطلوب و درخور کیفر بیرون آمده و به وسیله ارتباط با شفیع ، خود را در وضع مطلوبى قرار دهد که شایسته و مستحق بخشودگى گردد، و همانطور که خواهیم دید ایمان به این نوع شفاعت در واقع یک مکتب عالى تربیت و وسیله اصلاح افراد گناهکار و آلوده ، و بیدارى و آگاهى است ، و شفاعت در منطق اسلام از نوع اخیر است .
و خواهیم دید که تمام ایرادها، خرده گیریها، و حمله ها همه متوجه تفسیر اول براى شفاعت مى شود، نه مفهوم دوم که یک معنى منطقى و معقول و سازنده است .
این بود تفسیر اجمالى شفاعت در دو شکل ((تخدیرى )) و ((سازنده )).

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : مسعود ورزیده
  شفاعت در عالم تکوین - مسعود ورزيده
48) آنچه در مورد شفاعت به تفسیر صحیح و منطقى آن گفتیم در جهان تکوین
و آفرینش (علاوه بر عالم تشریع ) نیز فراوان دیده مى شود، نیروهاى قویتر این جهان به نیروهاى ضعیفتر ضمیمه شده و آنها را در مسیر هدفهاى سازنده پیش مى برند، آفتاب میتابد و باران مى بارد و بذرها را در دل زمین آماده مى سازد تا استعدادهاى درونى خود را به کار گیرند، و نخستین جوانه حیات را بیرون فرستند پوست دانه ها را بشکافند و از ظلمتکده خاک سر بر آورده به سوى آسمان که از آن نیرو دریافت داشته اند پیش بروند.
این صحنه ها در حقیقت یک نوع شفاعت تکوینى در رستاخیز زندگى و حیات است ، و اگر با اقتباس از این الگو نوعى از شفاعت در صحنه ((تشریع )) قائل شویم راه مستقیمى را پیش گرفته ایم که توضیح آن را به زودى خواهیم خواند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : مسعود ورزیده
  مدارک شفاعت - مسعود ورزيده
48) اکنون به مدارک اصلى و دست اول در مورد مساءله شفاعت مى پردازیم :
در قرآن درباره مساءله شفاعت (به همین عنوان ) در حدود 30 مورد بحث شده است (البته بحثها و اشارات دیگرى به این مساءله بدون ذکر این عنوان نیز دیده مى شود).
آیاتى که در قرآن پیرامون این مساءله بحث مى کند در حقیقت به چند دسته تقسیم مى شود:
گروه اول آیاتى است که بطور مطلق شفاعت را نفى مى کند مانند: ((انفقوا مما رزقناکم من قبل ان یاتى یوم لا بیع فیه و لا خلة و لا شفاعة )) (بقره 254) و مانند ((و لا یقبل منها شفاعة )) (بقرة : 48).
در این آیات راه هاى متصور براى نجات مجرمان غیر از ایمان و عمل صالح چه از طریق پرداختن عوض مادى یا پیوند و سابقه دوستى ، و یا مساءله شفاعت نفى شده است .
در مورد بعضى از مجرمان مى خوانیم : ((فما تنفعهم شفاعة الشافعین )) (مدثر48): ((شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودى ندارد)).
گروه دوم آیاتى است که ((شفیع )) را منحصرا خدا معرفى مى کند مانند: ((ما لکم من دونه من ولى و لا شفیع )) (سجده : 4): غیر از خدا ولى و شفیعى نداریم و قل لله الشفاعة جمیعا (زمر: 44):((همه شفاعتها مخصوص خدا است ))
گروه سوم آیاتى است که شفاعت را مشروط به اذن و فرمان خدا مى کند مانند: ((من ذا الذى یشفع عنده الا باذنه )) (بقره : 255) چه کسى مى تواند جز به اذن خدا شفاعت نماید؟ و ((و لا تنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له )) (سباء: 23):(( شفاعت جز براى کسانى که خدا اجازه دهد سودى ندارد)).
گروه چهارم آیاتى است که شرائطى براى شفاعت شونده بیان کرده است گاهى این شرط را رضایت و خشنودى خدا معرفى مى کند مانند: ((و لا یشفعون الا لمن ارتضى )) (انبیاء: 28).
طبق این آیه شفاعت شفیعان منحصرا شامل حال کسانى است که به مقام ((ارتضاء)) یعنى پذیرفته شدن در پیشگاه خداوند، رسیده اند.
و گاه شرط آن را گرفتن عهد و پیمان نزد خدا معرفى مى کند مانند ((لا یملکون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهدا)). (مریم : 87) (منظور از این عهد و پیمان ایمان به خدا و پیامبران الهى است ).
و زمانى صلاحیت شفاعت شدن را از بعضى از مجرمان سلب مى کند، مانند سلب شفاعت از ظالمان در آیه زیر: ((ما للظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع )): (غافر: 18). و به این ترتیب داشتن عهد و پیمان الهى یعنى ایمان ، و رسیدن به مقام خشنودى پروردگار و پرهیز از گناهانى چون ظلم و ستم ، جزء شرائط حتمى شفاعت است

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : مسعود ورزیده
  شرائط گوناگون شفاعت - مسعود ورزيده
48) خلاصه اینکه آیات شفاعت بخوبى نشان مى دهد که مساءله شفاعت از نظر منطق اسلام یک موضوع بى قید و شرط نیست بلکه قیود و شرایطى ، از نظر جرمى که درباره آن شفاعت از یک سو، شخص شفاعت شونده از سوى دیگر، و شخص شفاعت کننده از سوى سوم دارد که چهره اصلى شفاعت و فلسفه آن را روشن مى سازد.
مثلا گناهانى همانند ظلم و ستم بطور کلى از دایره شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن مى گوید: ظالمان ((شفیع مطاعى )) ندارند!
و اگر ظلم را به معنى وسیع کلمه آنچنان که در بعضى از احادیث بعدا خواهد آمد تفسیر کنیم شفاعت منحصر به مجرمانى خواهد بود که از کار خود نادمند و پشیمان ، و در مسیر جبران و اصلاحند، و در این صورت شفاعت پشتوانه اى خواهد بود براى توبه و ندامت از گناه (و اینکه بعضى تصور مى کنند با وجود ندامت و توبه نیازى به شفاعت نیست اشتباهى است که پاسخ آن را به زودى خواهیم داد).
از طرف دیگر طبق آیه 28 سوره انبیاء تنها کسانى مشمول بخشودگى از طریق شفاعت مى شوند که به مقام ((ارتضاء)) رسیده اند و طبق آیه 87 مریم داراى ((عهد الهى )) هستند.
این دو عنوان همان گونه که از مفهوم لغوى آنها، و از روایاتى که در تفسیر این آیات وارد شده ، استفاده مى شود به معنى ایمان به خدا و حساب و میزان و پاداش و کیفر و اعتراف به حسنات و سیئات نیکى اعمال نیک و بدى اعمال بد و گواهى به درستى تمام مقرراتى است که از سوى خدا نازل شده ، ایمانى که در فکر و سپس در زندگى آدمى انعکاس یابد، و نشانهاش این است که خود را از صفت ظالمان طغیانگر که هیچ اصل مقدسى را به رسمیت نمى شناسند بیرون آورد و به تجدید نظر در برنامه هاى خود وادارد.
در آیه 64 سوره نساء در مورد آمرزش گناهان در سایه شفاعت مى خوانیم : ((و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما)): در این آیه توبه و استغفار مجرمان مقدمهاى براى شفاعت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) شمرده شده است .
و در آیه 98 و 99 سوره یوسف : قالوا یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین قال سوف استغفر لکم ربى انه هو الغفور الرحیم )): نیز آثار ندامت و پشیمانى از گناه در تقاضاى برادران یوسف از پدر بخوبى خوانده مى شود.
در مورد شفاعت فرشتگان (در سوره آیه 7) مى خوانیم که استغفار و شفاعت آنها تنها براى افراد با ایمان و تابعان سبیل الهى و پیروان حق است ((و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شى ء رحمة و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم )).
باز در اینجا این سؤ ال که با وجود توبه و تبعیت از سبیل الهى و گام نهادن در مسیر حق ، چه نیازى به شفاعت است مطرح مى شود که در بحث حقیقت شفاعت از آن پاسخ خواهیم گفت .
و در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند ((الا من شهد بالحق )) (زخرف 87) و به این ترتیب شفاعت شونده باید یک نوع ارتباط و پیوند با شفاعت کننده بر قرار سازد، پیوندى از طریق توجه به حق و گواهى قولى و فعلى به آن ، که این خود نیز عامل دیگرى براى سازندگى و بسیج نیروها در مسیر حق است .

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : مسعود ورزیده
  احادیث اسلامى و شفاعت - مسعود ورزيده
48) در روایات اسلامى نیز تعبیرات فراوانى مى بینیم که مکمل مفاد آیات فوق است و گاهى صریحتر از آن ، از جمله :
1 در تفسیر ((برهان )) از امام کاظم (علیه السلام ) از على (علیه السلام ) نقل شده که مى فرماید: از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) شنیدم ((شفاعتى لاهل الکبائر من امتى ...)): شفاعت من براى مرتکبین گناهان کبیره است راوى حدیث که ابن ابى عمیر است مى گوید: از امام کاظم (علیه السلام ) پرسیدم چگونه براى مرتکبان گناهان کبیره شفاعت ممکن است در حالى که خداوند مى فرماید: ((و لا یشفعون الا لمن ارتضى )) مسلم است کسى که مرتکب کبائر شود مورد ارتضاء و خشنودى خدا نیست .
امام (علیه السلام ) در پاسخ فرمود:((هر فرد با ایمانى که مرتکب گناهى طبعا پشیمان خواهد شد و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) فرموده پشیمانى از گناه توبه است ... و کسى که پشیمان نگردد مؤ من واقعى نیست ، و شفاعت براى او نخواهد بود و عمل او ((ظلم )) است ، و خداوند مى فرماید ظالمان دوست و شفاعت کنندهاى ندارند)).
مضمون صدر حدیث این است که شفاعت شامل مرتکبان کبائر مى شود.
ولى ذیل حدیث روشن مى کند که شرط اصلى پذیرش شفاعت واجد بودن ایمانى است که مجرم را به مرحله ندامت و خود سازى و جبران برساند، و از ظلم و طغیان و قانون شکنى برهاند (دقت کنید).
2 در کتاب کافى از امام صادق (علیه السلام ) در نامهاى که به صورت متحد المال براى اصحابش نوشت چنین نقل شده :
((من سره ان ینفعه شفاعة الشافعین عند الله فلیطلب الى الله ان یرضى عنه ))
لحن این روایت نشان مى دهد که براى اصلاح اشتباهاتى که در زمینه شفاعت براى بعضى از یاران امام خصوصا و جمعى از مسلمانان عموما رخ داده است صادر شده ، و با صراحت شفاعتهاى تشویق کننده به گناه در آن نفى شده است و مى گوید ((هر کس دوست دارد مشمول شفاعت گردد باید خشنودى خدا را جلب کند)).
3 باز در حدیث پر معنى دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم :((اذا کان یوم القیامه بعث الله العالم و العابد، فاذا وقفا بین یدى الله عز و جل قیل للعابد انطلق الى الجنه ، و قیل للعالم قف تشفع للناس بحسن تادیبک لهم )):
(( در روز رستاخیز خداوند ((عالم )) و ((عابد)) را بر مى انگیزد به عابد مى گوید تنها به سوى بهشت رو اما به عالم مى گوید براى مردمى که تربیت کردى شفاعت کن !.
در این حدیث پیوندى در میان ((تادیب عالم )) و شفاعت او نسبت به شاگردانش )) که مکتب او را درک کرده اند دیده مى شود که میتواند پرتوى به روى بسیارى از موارد تاریک این بحث بیفکند.
بعلاوه اختصاص شفاعت کردن به عالم و نفى آن از عابد نشانه دیگرى است از این که شفاعت در منطق اسلام یک مطلب قرار دادى و یا پارتى بازى نیست بلکه یک مکتب تربیتى است و تجسمى است از تربیت در این جهان .

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : مسعود ورزیده
  تاثیر معنوى شفاعت - مسعود ورزيده
48) آنچه در مورد روایات شفاعت آوردیم قسمت کمى از بسیار بود، که بخاطر نکات خاصى که متناسب با بحث مادر آنها بود انتخاب گردید، و گر نه روایات شفاعت به مرحله تواتر رسیده است .
((نووى )) شافعى در شرح ((صحیح مسلم از ((قاضى عیاض )) دانشمند معروف اهل تسنن نقل مى کند که مى گوید شفاعت متواتر است .
حتى پیروان ((ابن تیمیه )) (متوفاى سال 728 هجرى ) و محمد بن عبد الوهاب (متوفاى سال 1206) که در اینگونه مسائل سختگیرى و تعصب و لجاجت خاصى دارند به تواتر این روایات اعتراف کرده اند!
در کتاب ((فتح المجید)) تاءلیف ((شیخ عبد الرحمن بن حسن که از معروفترین کتب ((وهابیه )) است ، و هم اکنون در بسیارى از مدارس دینى ((حجاز)) به عنوان یک کتاب درسى شناخته مى شود، از ابن قیم چنین نقل شده احادیث در زمینه شفاعت مجرمان از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) متواتر است ، و صحابه او و اهل سنت عموما اجماع بر این موضوع دارند، و منکر آن را بدعتگذار مى دانند و به او انتقاد مى کنند و او را گمراه مى شمرند)).
اکنون پیش از آنکه به بحث درباره اثرات اجتماعى و روانى شفاعت بپردازیم و ایرادهاى چهارگانه را در شعاع فلسفه شفاعت مورد بررسى قرار دهیم نگاهى به آثار معنوى آن از نظر منطق خدا پرستان و معتقدان به شفاعت مى کنیم که این نگاه روشنگر بحث آینده در زمینه واکنشهاى اجتماعى و روانى این مساءله خواهد بود.
در میان علماى عقائد اسلامى در زمینه چگونگى تاثیر معنوى شفاعت گفتگو است : جمعى که بنام ((وعیدیه )) معروف هستند (آنها که اعتقاد به خلود مرتکبان گناهان کبیره در جهنم دارند) معتقدند که شفاعت اثرى در زدودن آثار گناه ندارد، بلکه تاءثیر آن تنها در قسمت پیشرفت و تکامل معنوى و افزایش پاداش و ثواب است .
در حالى که ((تفضیلیه )) (آنها که اعتقاد به خلود اصحاب کبائر ندارند) معتقدند شفاعت در زمینه گناهکاران است ، و اثرش سقوط مجازات و کیفر مى باشد.
ولى محقق معروف ((خواجه ظ نصیر الدین طوسى )) در کتاب ((تجرید الاعتقادات )) هر دو را حق مى داند، و معتقد به هر دو اثر است .
علامه حلى در شرح عبارت او در کشف المراد نیز این عقیده را انکار نکرده بلکه شواهدى براى آن آورده است .
گمان نمى کنیم با توجه به آنچه سابقا در معنى شفاعت از نظر ریشه لغوى و هم از نظر مقایسه با شفاعت تکوینى گفته شد تردیدى باقى بماند که عقیده محقق طوسى به واقعیت نزدیکتر است .
زیرا از یک سو در روایت معروفى که از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده مى خوانیم : ((ما من احد من الاولین و الاخرین الا هو محتاج الى شفاعة محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) یوم القیامه )) (طبق این حدیث همه مردم نیازمند به شفاعت پیامبرند).
و به این ترتیب حتى کسانى که از گناه توبه کرده اند و جرم آنها بخشوده شده ، باز نیاز به شفاعت دارند، و این در صورتى ممکن است که اثر شفاعت دو جانبه باشد و افزایش مقام را نیز شامل شود.
و اگر در بعضى از روایات مى خوانیم نیکوکاران نیاز به شفاعت ندارند، منظور نفى آن نوع شفاعت است که در مورد مجرمان و گناهکاران مى باشد.
از سوى دیگر گفتیم : حقیقت شفاعت ضمیمه شدن موجود قویترى به موجود ضعیفتر براى کمک به او است ، این کمک ممکن است براى افزایش نقاط قوت باشد و نیز ممکن است براى پیرایش نقاط ضعف .
همانطور که در شفاعت تکوینى و موجوداتى که در مسیر تکامل و پرورش قرار دارند نیز این دو جنبه مشهود است : گاهى موجودات پائین تر نیازشان به عوامل نیرومندتر و برتر براى از میان بردن عوامل تخریب است (همانند نیاز گیاه به نور آفتاب براى از بین بردن آفات ) و گاه براى افزودن نقاط قوت و پیشرفت مى باشد
(همانند نیاز گیاه براى رشد و نمو به نور آفتاب ) و همچنین یک شاگرد درس خوان هم براى اصلاح اشتباهات خود نیاز به استاد دارد و هم براى افزایش معلومات مختلف .
بنابر این شفاعت به دلائل مختلف اثر دوگانه دارد و انحصار به زدودن آثار جرم و گناه ندارد (دقت کنید).
با توجه به آنچه گفته شده روشن که چرا توبهکاران نیز به شفاعت نیازمندند، با اینکه توبه طبق اعتقادات مسلم مذهبى به تنهائى موجب آمرزش گناه مى گردد.
دلیل این موضوع دو چیز است :
1 توبه کاران نیز براى افزایش مقامات معنوى و پرورش و تکامل و ارتقاء مقام ، نیاز به شفاعت دارند اگر چه نیازشان در زمینه جرم و گناه با ((توبه )) بر آورده شده است .
2 اشتباه بزرگى که براى بسیارى در زمینه تاثیر توبه رخ داده موجب اینگونه اشکالات مى شود و آن اینکه تصورشان این است که توبه و ندامت و پشیمانى از گناه مى تواند انسان را به حالت قبل از گناه در آورد در حالى که در جاى خود گفتهایم ندامت از گذشته و تصمیم نسبت به آینده تنها مرحله نخستین توبه است ، و درست همانند داروئى است که بیمارى را قطع مى کند، بدیهى است با قطع تب و از بین رفتن ریشه بیمارى ، اگر چه بیمار بهبودى یافته و سالم شده ، ولى هرگز به حال یک انسان عادى در نیامده است ، بلکه باید مدتها به تقویت بنیه جسمى خود بپردازد، تا به مرحله قبل از بیمارى برسد.
و به تعبیر دیگر توبه مراحلى دارد، و ندامت از گناه و تصمیم براى پاک بودن در آینده تنها مرحله نخستین آن است .
مرحله نهائى آن به این حاصل که توبه کار از هر نظر به حالت روحانى قبل از گناه در آید و در این مرحله است که شفاعت شافعان و پیوند و ارتباط با آنها مى تواند اثر بخش ‍باشد.
شاهد زنده براى این سخن همان است که در سابق اشاره کردیم که در آیات مربوط به استغفار مى بینیم علاوه بر توبه شخص مجرم ، استغفار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) شرط پذیرش توبه قرار داده شده است ، و همچنین در مورد توبه برادران یوسف و استغفار یعقوب براى آنها، و از همه روشنتر در مورد استغفار فرشتگان براى افرادى که نیکوکار و صالح و مصلحند که آیات آن در سابق گذشت (دقت کنید).

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : مسعود ورزیده
  فلسفه شفاعت - مسعود ورزيده
48) ((مفهوم )) شفاعت و((مدارک )) آن را که روشنگر مفهوم آن بود دانستیم ، و با توجه به آن ، درک فلسفه هاى ((اجتماعى و روانى )) آن چندان مشکل نیست .
به طور کلى توجه به اصل شفاعت مى تواند چند اثر زیر را در معتقدان داشته باشد:
((مبارزه با روح یاءس )) کسانى که مرتکب جرائم سنگینى مى شوند از یکسو گرفتار ناراحتى وجدان ، و از سوى دیگر گرفتار یاس از بخشودگى در پیشگاه خدا مى گردند و چون راه بازگشت را به روى خود مسدود مى یابند عملا حاضر به هیچگونه تجدید نظر نیستند، و با توجه به تیره گى افق آینده در نظرشان ممکن است دست به طغیان و سرکشى بیشتر بزنند و یکنوع آزادى عمل براى خود، تحت این عنوان که رعایت مقررات براى آنها سودى ندارد، قائل شوند، درست همانند بیمارى که از بهبودى ماءیوس شده و سد پرهیز را بکلى شکسته است چون آن را بى دلیل و فاقد تاثیر مى داند.
گاه ناراحتى وجدان که ناشى از اینگونه جرائم است ، موجب اختلالات
روانى و یا موجب تحریک حس انتقامجوئى از جامعهاى که او را چنین آلوده کرده است مى گردد، و به این ترتیب گناهکار مبدل به یک عنصر خطرناک و کانون ناراحتى براى جامعه مى شود.
اما ایمان به شفاعت روزنه اى به سوى روشنائى به روى او مى گشاید و امید به آمرزش ، او را به کنترل خویش و تجدید نظر، و حتى جبران گذشته تشویق مى کند، حس انتقام جوئى در او تحریک نمى گردد و آرامش روانى به او امکان تبدیل شدن به یک عنصر سالم و صالح مى دهد.
بنابر این اگر بگوئیم توجه به شفاعت به معنى صحیح ، یک عامل سازنده و باز دارنده است که مى تواند از یک فرد مجرم و گناهکار فرد صالحى بسازد، گزاف نگفته ایم ، لذا مشاهده مى کنیم که حتى براى زندانیان ابد، روزنه شفاعت و بخشودگى در قوانین مختلف دنیا باز گذارده شده است ، مبادا یاءس و نومیدى آنها را مبدل به کانون خطرى در درون خود زندانها کند، و یا گرفتار اختلال روانى سازد!.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : مسعود ورزیده
  شرائط ((سازنده شفاعت )) - مسعود ورزيده
48) با توجه به اینکه شفاعت به معنى صحیح قیود و شرائط فراوانى در چند جهت دارد، کسانى که معتقد به این اصلند براى اینکه مشمول آن شوند ناگزیرند شرائط آن را فراهم سازند، و از گناهانى همانند ظلم که امید شفاعت را به صفر مى رساند بپرهیزند، برنامه خود را از یک دگرگونى عمیق و همه جانبه در وضع خویش شروع کنند، و براى رسیدن به مقام ارتضاء و بر قرار ساختن عهد الهى (به تفسیرى که گذشت ) از گناه توبه کنند، و یا حد اقل در آستانه توبه قرار گیرند.
خلافکارى و شکستن سد قوانین الهى را متوقف سازند و یا لااقل تقلیل دهند و ایمان به خدا و دادگاه بزرگ رستاخیز را در خود زنده نگاهدارند و قوانین و مقررات او را محترم بشمرند.
و از طرفى براى بر قرار ساختن پیوند میان ((خود)) و ((شفاعت کننده )) از صفات او اقتباس کنند و یک نوع سنخیت ، هر چند ضعیف ، میان خود و او بر قرار سازند، یعنى همانطور که در شفاعت تکوینى آمادگى و سنخیت ، و تسلیم در برابر عوامل تکامل ، شرط تاثیر علل تکوینى است ، در مرحله شفاعت تشریعى نیز براى رسیدن به نتیجه ، اینگونه آمادگیها لازم است (دقت کنید).
با این وضع جاى تردید باقى نمى ماند که شفاعت به معنى صحیح نقش مؤ ثرى در دگرگونى حال مجرمان و اصلاح وضع

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : مسعود ورزیده
  بررسى و پاسخ اشکالات شفاعت - مسعود ورزيده
48)
همانطور که قبلا گفته شد میان ((شفاعت )) در عرف عام و ((شفاعت )) در منطق اسلام فاصله زیادى است ، یکى بر اساس تغییر دادن فکر ((شفاعت کننده )) و دیگرى بر اساس تغییرات و دگرگونیهاى گوناگون در ((شفاعت شونده )) قرار دارد.
روشن است که شفاعت به معنى اول همه اشکالات گذشته را به خود جذب مى کند، هم روح سعى و تلاش را مى کشد، هم موجب تشویق به گناه است .
هم انعکاسى از جوامع عقب افتاده و فئودالیته مى باشد.
و هم متضمن یکنوع شرک یا انحراف از توحید است .
زیرا اگر ما معتقد باشیم که علم خدا را مى توان تغییر داد و مجهولى را درباره ((شفاعت شونده )) براى او روشن ساخت ، و یا مبدئى غیر از او در جهان وجود دارد که میتوان خشم خدا را به وسیله او فرو نشاند، و یا محبت او را به سوى خود جلب کرد، و یا معتقد باشیم که خداوند ممکن است نیاز به موقعیت بعضى از بندگان خود داشته باشد و بخاطر این نیاز، شفاعت آنها را درباره مجرمى بپذیرد، و یا معتقد باشیم که از نفوذ وسایطى ممکن است بهراسد و شفاعت آنها را بپذیرد، همه اینها ما را از اصل توحید و خداشناسى ، دور مى سازد و در دره شرک
و بت پرستى ، پرتاب مى کند .
اینها همه نتیجه شفاعت در عرف عام و معنى نادرست آن است .
ولى شفاعت در شکل صحیح و با شرائط و کیفیت و خصوصیات و ویژگیهائى که در بالا به آن اشاره شد، هیچیک از این عیوب را ندارد سهل است نقاط مثبت ضد آنرا پرورش ‍مى دهد.
این نوع شفاعت تشویق به گناه نمى کند، بلکه وسیله اى براى ترک گناه است .
دعوت به سستى و تنبلى نمى کند، بلکه با ایجاد روح امیدوارى ، نیروهاى انسان را براى جبران خطاهاى گذشته بسیج مى نماید.
هیچگونه ارتباطى با جوامع عقب افتاده ندارد، بلکه یک وسیله مؤ ثر تربیتى براى اصلاح مجرمان و گناهکاران و متجاوزان است .
نه تنها شرک نیست ، بلکه عین توحید و توجه به خدا و استمداد از صفات او و اذن و فرمان او مى باشد.
باز براى روشنتر شدن این بحث نظر شما را به تحلیل زیر جلب مى کنیم

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : مسعود ورزیده
  شفاعت و توحید - مسعود ورزيده
48) تفسیرهاى نادرست براى مساءله شفاعت ، دو دسته را که در دو قطب کاملا متضاد هستند به مخالفت با این موضوع برانگیخته است دستهاى که طرز تفکر مادى دارند و شفاعت را عامل تخدیر و خاموش ساختن تلاش و کوششها مى پندارند که پاسخ آنها مشروحا گذشت .
دسته اى دیگر بعضى از افراطیون مذهبى مانند وهابیها و همفکران آنها هستند که اعتقاد به شفاعت را یکنوع شرک و انحراف از آئین توحید تصور مى کنند با اینکه طرح اشکال آنها و پاسخ آن بحث را به درازا مى کشاند و از طرز تفسیر خارج مى شویم ولى روى پاره اى از جهات این امر را لازم مى دانیم :
نخست توجه به این موضوع لازم است که وهابیها که در دو قرن اخیر به رهبرى محمد بن عبد الوهاب سرزمین حجاز را تحت نفوذ افکار خود قرار داده اند در معتقدات تند و حاد خود که بیشتر در زمینه توحید است تنها با شیعه مخالفت ندارند بلکه با غالب مسلمانهاى اهل تسنن نیز شدیدا مخالفند.
((محمد بن عبد الوهاب )) که افکار خود را از ((ابن تیمیه )) (احمد بن عبد الحلیم دمشقى متوفى 728) که تقریبا (چهار قرن قبل از او مى زیسته ) گرفته است ، در حقیقت مجرى افکار و معتقدات ابن تیمیه (ایده ئولوگ وهابیه ) بود.
((محمد بن عبد الوهاب )) در خلال سالهاى 1160 تا 1206 که سال وفات او بود با همکارى زمامداران محلى ، و برانگیختن آتش تعصبهاى خشن در میان اقوام بیابان گرد و بدوى حجاز توانست به نام دفاع از توحید و مبارزه با شرک ، مخالفان خود را عقب بزند و بر دستگاه حکومت و رهبرى سیاسى ، بطور مستقیم ، و غیر مستقیم تسلط یابد و در این راه خون هاى زیادى از مسلمانان حجاز و غیر حجاز ریخته شد.
کشمکشهاى پیروان محمد بن عبد الوهاب محدود به محیط حجاز نبود، بلکه در سال 1216 (درست ده سال پس از مرگ محمد بن عبد الوهاب ) پیروان او از طریق بیابانهاى حجاز با یک حمله غافلگیرانه به کربلا ریختند و با استفاده از تعطیل بودن شهر به مناسبت روز عید غدیر و مسافرت بسیارى از اهالى کربلا به نجف براى مراسم غدیر، پس از شکافتن دیوار شهر به داخل شهر رخنه کرده و به تخریب حرم امام حسین (علیه السلام ) و سایر اماکن مقدس شیعه در کربلا پرداختند، و در ضمن تمام درهاى گرانقیمت و تابلوها و هدایاى نفیس و وسائل تزیینى را با خود بردند، حدود پنجاه نفر در نزدیکى ضریح و پانصد نفر در صحن و تعداد زیادى را در خود شهر کشتند که بعضى عدد مقتولین را بالغ بر پنج هزار نفر دانسته اند، در این ماجرا خانه هاى فراوانى غارت شد و حتى پیرمردان و کودکان و زنان نیز از این تعرض مصون نماندند.
در سال 1344 فقهاى مدینه که در دستگاه حکومت نفوذ داشتند فتوا به انهدام تمام قبور بزرگان اسلام در حجاز دادند و در روز هشتم شوال این حکم تنفیذ گردید و همه قبور را یکى پس از دیگرى بجز قبر پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) ویران کردند که آن هم بخاطر ترس از خشم عمومى مسلمین مستثنى شد.
رویهمرفته پیروان این مکتب همانند خود محمد بن عبد الوهاب افرادى خشن و غیر قابل انعطاف و یکدنده و قشرى و متعصبند و بیش از آنچه روى منطق تکیه مى کنند شدت عمل و خشونت به خرج مى دهند، و دانسته یا نادانسته مسائل اسلامى را خلاصه در مبارزه کردن با چند مسئله همانند موضوع شفاعت و زیارت قبور و توسل کرده ، و عملا مردم را از مباحث مهم اجتماعى اسلام مخصوصا آنچه مربوط به عدالت اجتماعى و محو آثار استعمار و مبارزه منطقى با غلبه روح مادیگرى و مکتبهاى الحادى است دور نگه داشته اند.
به همین دلیل در محیط فکرى آنها هیچگونه سخنى از این مسائل مطرح نیست و در یک حال بیخبرى وحشتناک نسبت به مسائل روز به سر مى برند.
در هر صورت آنها در مورد مساءله شفاعت چنین مى گویند: هیچکس حق ندارد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) شفاعت بطلبد و مثلا بگوید: یا محمد اشفع لى عند الله زیرا خداوند مى گوید: ((وان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا)) (جن 18)
در رساله ((کشف الشبهات ))، نوشته محمد بن عبد الوهاب چنین مى خوانیم : اگر کسى بگوید ما مى دانیم خدا به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) مقام شفاعت بخشیده و به اذن و فرمان او مى تواند شفاعت کند و چه مانعى دارد ما آنچه را که خدا به او بخشیده از او تقاضا کنیم ؟ در پاسخ مى گوئیم درست است که خدا به او مقام شفاعت داده ولى با این حال نهى کرده است که از او شفاعت بطلبیم ! و گفته است : ((فلا تدعوا مع الله احدا)).
بعلاوه مقام شفاعت منحصر به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نیست ، فرشتگان و دوستان خدا
نیز این مقام را دارند، آیا مى توانیم از آنها نیز درخواست شفاعت کنیم اگر کسى چنین بگوید، پرستش و عبادت بندگان صالح خدا را کرده است ))!.
و نیز نامبرده در رساله ((اربع قواعد)) سخنى دارد که خلاصه اش این است : رهائى از شرک تنها به شناسائى چهار قاعده ممکن است :
1 کفارى که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) با آنها نبرد کرد اقرار داشتند به اینکه :
خداوند خالق و رازق و تدبیر کننده جهان هستى است چنانکه قرآن مى گوید: ((قل من یرزقکم من السماء و الارض ... و من یدبر الامر فسیقولون الله )): (سوره یونس آیه 31) ولى این اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.
2 آنها مى گفتند: توجه ما به بتها و عبادت ما از آنها تنها بخاطر طلب قرب و شفاعت مى باشد، و یقولون هؤ لاء شفعائنا عند الله : (یونس 18).
3 پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) تمام کسانى را که عبادت غیر خدا مى کردند محکوم ساخت اعم از آنها که عبادت فرشتگان و انبیاء و صالحین مى کردند یا آنها که اشجار و احجار و خورشید و ماه را مى پرستیدند و هیچگونه تفاوتى در میان آنها قائل نشد.
4 مشرکان عصر ما در مسیر شرک از مشرکان زمان جاهلیت بدترند!، زیرا آنها به هنگام آرامش ، عبادت بتها مى کردند ولى در شدت و سختى به مقتضاى ((فاذا رکبوا فى الفلک دعوا الله مخلصین له الدین )): (سوره عنکبوت : 65) تنها خدا را مى خواندند، ولى مشرکان زمان ما در حالت آرامش و سختى هر دو متوسل به غیر خدا مى شوند!عجیب اینکه این گروه وهابیان در نسبت دادن شرک به سایر مسلمانان و کسانى که با عقاید آنان هماهنگى ندارند، اعم از سنى و شیعه ، به اندازهاى جرى
و جسور هستند که خون و مال مسلمانان دیگر را به سادگى مباح و حلال مى شمرند، و قتل آنها را، خیلى آسان ، مجاز مى دانند، همانطور که در طول تاریخ خود، بارها عملا نیز این مطلب را نشان داده اند.
شیخ ((سلیمان ابن لحمان )) در کتاب ((الهدیة السنیة )) چنین مى گوید: ((کتاب و سنت گواهى بر این مى دهند که هر کس فرشتگان و انبیاء یا (مثلا) ابن عباس و ابو طالب و امثال آنان را واسطه میان خود و خدا قرار بدهد که در پیشگاه خدا براى او شفاعت کنند، بخاطر اینکه آنها مقرب درگاه خدا هستند همانطور که در نزد سلاطین شفاعت مى کنند چنین کسانى کافر و مشرکند! و خون و مال آنها مباح است !! اگر چه ((اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله )) بگویند و اگر چه نماز بخوانند و روزه بگیرند.
خشونت و یکدندگى و لجاجتى که از این گفتار مى بارد بر هیچکس مخفى نیست ، و همچنین جهل و ناآگاهى از مسائل اسلامى و قرآنى .
بررسى در زمینه منطق وهابیان در مساءله شفاعت :
از آنچه از سخنان مؤ سس این مسلک (محمد بن عبد الوهاب ) نقل کردیم چنین نتیجه گیرى میتوان کرد که آنها در نسبت شرک به طرفداران شفاعت در حقیقت روى دو مطلب زیاد تکیه مى کنند:
1 مقایسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبیاء و صلحاء با مشرکان زمان جاهلیت .
2 - نهى صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا و اینکه نام کسانى را همراه نام خدا ببریم ، فلا تدعوا مع الله احد (سوره جن آیه 18) و اینکه تقاضاى شفاعت یک نوع عبادت است .
در قسمت اول باید گفت که در این مقایسه مرتکب اشتباه بزرگى شده زیرا:
اولا قرآن صریحا مقام شفاعت را براى جمعى از نیکان و صلحا و انبیا و فرشتگان اثبات کرده است ، همانطور که در بحثهاى سابق گذشت . منتها آن را منوط به ((اذن الهى )) دانسته است ، بسیار غیر منطقى و مضحک است که ما بگوئیم خدا چنین مقامى را به او داده ولى ما را از مطالبه اعمال این موقعیت ، هر چند مشروط به اذن خدا نمائیم نهى کرده است .
بعلاوه قرآن مراجعه برادران یوسف را به پدر، و همچنین یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را به پیامبر و تقاضاى استغفار از وى را صریحا آورده است .
آیا این یکى از مصادیق روشن درخواست شفاعت نیست ، تقاضاى شفاعت از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) با جمله ((اشفع لنا عند الله )) همان است که برادران یوسف گفتند ((یا ابانا استغفر لنا)) (سوره یوسف آیه 97).
چگونه چیزى را که قرآن صریحا مجاز شمرده شرک مى شمرند و معتقد به آن را مشرک و خون و مال او را مباح مى پندارند ؟! اگر این کار شرک بود چرا یعقوب فرزندان خود را از آن نهى نکرد؟!.
ثانیا هیچگونه شباهتى میان بت پرستان و خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله نیست ، زیرا بت پرستان ، عبادت بتها مى کردند و آنها را شفیع میدانستند در حالى که در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت ، مساءله عبادت شفعاء به هیچوجه مطرح نیست ، بلکه تنها درخواست شفاعت در پیشگاه خدا از آنها مى کنند و همانطور که خواهیم گفت در خواست شفاعت هیچ ارتباطى به مساءله عبادت ندارد.
بت پرستان از پرستش خداى یگانه وحشت داشتند و مى گفتند:
((اجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشى ء عجاب )) (سوره ص آیه 5).
بت پرستان بتها را از نظر عبادت در ردیف خداوند مى دانستند و مى گفتند:
((تا لله ان کنا لفى ضلال مبین اذ نسویکم برب العالمین )) (شعراء آیه 98)
بت پرستان همانطور که تواریخ به روشنى گواهى مى دهد اعتقاد به تاثیر بتها در سرنوشت خود داشتند و مبدئیت تاثیر براى آنها قائل بودند، در حالى که مسلمانان معتقد به شفاعت ، تمام تاثیر را از خدا میدانندو براى هیچ موجودى استقلال در تاثیر قائل نیستند.
مقایسه این دو با یکدیگر بسیار جاهلانه و دور از منطق است .
اما در مورد دوم باید ببینیم عبادت چیست ؟ تفسیر عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش این است که هیچکس براى هیچکس خضوع و احترامى نکند و احدى این نتیجه را نمى پذیرد.
همچنین تفسیر آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنیش این است که تقاضا و در خواست از هر کس شرک و بت پرستى باشد، این نیز بر خلاف ضرورت عقل و دین است .
عبادت را به تبعیت و پیروى انسانى از انسان دیگر نیز نمى توان تفسیر کرد، زیرا پیروى منطقى افراد از رئیس خود در سازمانها و تشکیلات اجتماعى جزء الفباى زندگى بشر است ، همانطور که پیروى از پیامبران و پیشوایان بزرگ از وظائف حتمى هر دیندارى محسوب مى شود.
بنابراین عبادت مفهومى غیر از همه اینها دارد و آن آخرین حد خضوع و تواضع است که به عنوان تعلق و وابستگى مطلق و تسلیم بى قید و شرط عابد در برابر معبود انجام مى گیرد.
این کلمه که با واژه (عبد) ریشه مشترک دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده ) روشن مى سازد که در حقیقت عبادت کننده با عبادت خود نشان مى دهد که در برابر معبود تسلیم محض ‍است ، و سرنوشت خود را در دست او مى داند، این همان چیزى است که از لفظ عبادت در عرف و شرع فهمیده مى شود.
آیا در تقاضاى شفاعت از شفیعان هیچگونه اثرى از عبادت و پرستش با این
مفهوم دیده مى شود؟.
و اما در مورد خواندن غیر خدا که در آیات متعددى از آن نهى شده است شک نیست که مفهومش این نیست که مثلا صدا زدن و خواندن کسى به نامش و گفتن یا حسن و یا احمد ممنوع است یا شرک .
در این نیز نباید تردید کرد که خواندن کسى و درخواست انجام کارى که در قدرت و توانائى او است نیز نه گناه است و نه شرک زیرا تعاون یکى از پایه هاى زندگى و حیات اجتماعى است ، تمام پیامبران و امامان نیز چنین کارى داشته اند (حتى خود وهابیان هم آن را ممنوع ندانسته اند).
آنچه ممکن است مورد ایراد واقع گردد همان است که خود ابن تیمیه در رساله زیارة القبور متعرض آن شده است :
حاجتى را که بنده از خدا مى خواهد اگر چیزى باشد که جز از خداوند صادر نمى شود هر گاه آنرا از مخلوق بخواهد مشرک است ، همانند عبادت کنندگان ملائکه و بتهاى سنگ و چوبى و کسانى که مسیح و مادرش را به عنوان معبود برگزیده بودند، مثل اینکه به مخلوق زنده یا مرده بگوید گناه مرا ببخش ، یا مرا بر دشمنم پیروز کن ، یا بیماریم را شفا ده !..
و اگر از امورى باشد که بندگان نیز قادر بر انجام آن هستند در این صورت مانعى ندارد که تقاضاى آنرا از انسانى کند، منتها شرایطى دارد، زیرا تقاضاى مخلوق از مخلوق دیگر گاه جائز است و گاه حرام ..
پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به ابن عباس فرموده هنگامى که چیزى مى خواهى از خدا بخواه ، و هنگامى که یارى مى طلبى از خدا یارى بطلب ، تا آنجا که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به گروهى از یارانش توصیه فرمود هرگز چیزى از مردم نخواهند، آنها در عمل به این توصیه تا آنجا پیش رفتند که اگر تازیانه از دست یکى مى افتاد (و سوار بر مرکب بود) به کسى نمى گفت این تازیانه را به من بده ، این همان تقاضاى مکروه است ، و اما تقاضاى جائز آن
تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه : 246
است که انسان از برادر مؤ منش طلب دعا کند!.
بنابراین ما هم مى گوئیم اگر براستى کسى کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را مستقل در انجام آن بداند مشرک است ، ولى اگر از او شفاعتى بخواهد که کار خود او است و خدا به او داده ، نه تنها شرک نیست ، بلکه عین ایمان و توحید است کلمه مع در آیه فلا تدعوا مع الله احدا نیز گواه بر این مدعاست که نباید کسى را در ردیف خداوند مبداء تاءثیر مستقل دانست (دقت کنید) غرض از اصرار و تاءکید روى این بحث آنست که تحریف و مسخ مفهوم شفاعت نه تنها بهانه اى به دست خرده گیران بر مذهب داده است بلکه سبب تفسیرها و نتیجه گیریهاى نادرست از ناحیه بعضى از طوائف اسلامى شده و عاملى براى تفرقه و پراکندگى صفوف گردیده است .
در حالى که تفسیر صحیح شفاعت ، علاوه بر اینکه موجب رشد و تکامل اخلاقى جامعه ، و عاملى براى اصلاح افراد فاسد است ، سبب قطع زبان بدخواهان ، و وحدت کلمه در جامعه اسلامى خواهد بود.
ما امیدواریم همه علما و دانشمندان اسلام با تحلیل صحیح قرآنى و منطقى روى این مساءله راه سوء استفاده را به روى دشمنان ببندند و به توحید صفوف خود کمک کنند

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : مسعود ورزیده
  شفاعت و توحید - مسعود ورزيده
48) تفسیرهاى نادرست براى مساءله شفاعت ، دو دسته را که در دو قطب کاملا متضاد هستند به مخالفت با این موضوع برانگیخته است دستهاى که طرز تفکر مادى دارند و شفاعت را عامل تخدیر و خاموش ساختن تلاش و کوششها مى پندارند که پاسخ آنها مشروحا گذشت .
دسته اى دیگر بعضى از افراطیون مذهبى مانند وهابیها و همفکران آنها هستند که اعتقاد به شفاعت را یکنوع شرک و انحراف از آئین توحید تصور مى کنند با اینکه طرح اشکال آنها و پاسخ آن بحث را به درازا مى کشاند و از طرز تفسیر خارج مى شویم ولى روى پاره اى از جهات این امر را لازم مى دانیم :
نخست توجه به این موضوع لازم است که وهابیها که در دو قرن اخیر به رهبرى محمد بن عبد الوهاب سرزمین حجاز را تحت نفوذ افکار خود قرار داده اند در معتقدات تند و حاد خود که بیشتر در زمینه توحید است تنها با شیعه مخالفت ندارند بلکه با غالب مسلمانهاى اهل تسنن نیز شدیدا مخالفند.
((محمد بن عبد الوهاب )) که افکار خود را از ((ابن تیمیه )) (احمد بن عبد الحلیم دمشقى متوفى 728) که تقریبا (چهار قرن قبل از او مى زیسته ) گرفته است ، در حقیقت مجرى افکار و معتقدات ابن تیمیه (ایده ئولوگ وهابیه ) بود.
((محمد بن عبد الوهاب )) در خلال سالهاى 1160 تا 1206 که سال وفات او بود با همکارى زمامداران محلى ، و برانگیختن آتش تعصبهاى خشن در میان اقوام بیابان گرد و بدوى حجاز توانست به نام دفاع از توحید و مبارزه با شرک ، مخالفان خود را عقب بزند و بر دستگاه حکومت و رهبرى سیاسى ، بطور مستقیم ، و غیر مستقیم تسلط یابد و در این راه خون هاى زیادى از مسلمانان حجاز و غیر حجاز ریخته شد.
کشمکشهاى پیروان محمد بن عبد الوهاب محدود به محیط حجاز نبود، بلکه در سال 1216 (درست ده سال پس از مرگ محمد بن عبد الوهاب ) پیروان او از طریق بیابانهاى حجاز با یک حمله غافلگیرانه به کربلا ریختند و با استفاده از تعطیل بودن شهر به مناسبت روز عید غدیر و مسافرت بسیارى از اهالى کربلا به نجف براى مراسم غدیر، پس از شکافتن دیوار شهر به داخل شهر رخنه کرده و به تخریب حرم امام حسین (علیه السلام ) و سایر اماکن مقدس شیعه در کربلا پرداختند، و در ضمن تمام درهاى گرانقیمت و تابلوها و هدایاى نفیس و وسائل تزیینى را با خود بردند، حدود پنجاه نفر در نزدیکى ضریح و پانصد نفر در صحن و تعداد زیادى را در خود شهر کشتند که بعضى عدد مقتولین را بالغ بر پنج هزار نفر دانسته اند، در این ماجرا خانه هاى فراوانى غارت شد و حتى پیرمردان و کودکان و زنان نیز از این تعرض مصون نماندند.
در سال 1344 فقهاى مدینه که در دستگاه حکومت نفوذ داشتند فتوا به انهدام تمام قبور بزرگان اسلام در حجاز دادند و در روز هشتم شوال این حکم تنفیذ گردید و همه قبور را یکى پس از دیگرى بجز قبر پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) ویران کردند که آن هم بخاطر ترس از خشم عمومى مسلمین مستثنى شد.
رویهمرفته پیروان این مکتب همانند خود محمد بن عبد الوهاب افرادى خشن و غیر قابل انعطاف و یکدنده و قشرى و متعصبند و بیش از آنچه روى منطق تکیه مى کنند شدت عمل و خشونت به خرج مى دهند، و دانسته یا نادانسته مسائل اسلامى را خلاصه در مبارزه کردن با چند مسئله همانند موضوع شفاعت و زیارت قبور و توسل کرده ، و عملا مردم را از مباحث مهم اجتماعى اسلام مخصوصا آنچه مربوط به عدالت اجتماعى و محو آثار استعمار و مبارزه منطقى با غلبه روح مادیگرى و مکتبهاى الحادى است دور نگه داشته اند.
به همین دلیل در محیط فکرى آنها هیچگونه سخنى از این مسائل مطرح نیست و در یک حال بیخبرى وحشتناک نسبت به مسائل روز به سر مى برند.
در هر صورت آنها در مورد مساءله شفاعت چنین مى گویند: هیچکس حق ندارد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) شفاعت بطلبد و مثلا بگوید: یا محمد اشفع لى عند الله زیرا خداوند مى گوید: ((وان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا)) (جن 18)
در رساله ((کشف الشبهات ))، نوشته محمد بن عبد الوهاب چنین مى خوانیم : اگر کسى بگوید ما مى دانیم خدا به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) مقام شفاعت بخشیده و به اذن و فرمان او مى تواند شفاعت کند و چه مانعى دارد ما آنچه را که خدا به او بخشیده از او تقاضا کنیم ؟ در پاسخ مى گوئیم درست است که خدا به او مقام شفاعت داده ولى با این حال نهى کرده است که از او شفاعت بطلبیم ! و گفته است : ((فلا تدعوا مع الله احدا)).
بعلاوه مقام شفاعت منحصر به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نیست ، فرشتگان و دوستان خدا
نیز این مقام را دارند، آیا مى توانیم از آنها نیز درخواست شفاعت کنیم اگر کسى چنین بگوید، پرستش و عبادت بندگان صالح خدا را کرده است ))!.
و نیز نامبرده در رساله ((اربع قواعد)) سخنى دارد که خلاصه اش این است : رهائى از شرک تنها به شناسائى چهار قاعده ممکن است :
1 کفارى که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) با آنها نبرد کرد اقرار داشتند به اینکه :
خداوند خالق و رازق و تدبیر کننده جهان هستى است چنانکه قرآن مى گوید: ((قل من یرزقکم من السماء و الارض ... و من یدبر الامر فسیقولون الله )): (سوره یونس آیه 31) ولى این اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.
2 آنها مى گفتند: توجه ما به بتها و عبادت ما از آنها تنها بخاطر طلب قرب و شفاعت مى باشد، و یقولون هؤ لاء شفعائنا عند الله : (یونس 18).
3 پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) تمام کسانى را که عبادت غیر خدا مى کردند محکوم ساخت اعم از آنها که عبادت فرشتگان و انبیاء و صالحین مى کردند یا آنها که اشجار و احجار و خورشید و ماه را مى پرستیدند و هیچگونه تفاوتى در میان آنها قائل نشد.
4 مشرکان عصر ما در مسیر شرک از مشرکان زمان جاهلیت بدترند!، زیرا آنها به هنگام آرامش ، عبادت بتها مى کردند ولى در شدت و سختى به مقتضاى ((فاذا رکبوا فى الفلک دعوا الله مخلصین له الدین )): (سوره عنکبوت : 65) تنها خدا را مى خواندند، ولى مشرکان زمان ما در حالت آرامش و سختى هر دو متوسل به غیر خدا مى شوند!عجیب اینکه این گروه وهابیان در نسبت دادن شرک به سایر مسلمانان و کسانى که با عقاید آنان هماهنگى ندارند، اعم از سنى و شیعه ، به اندازهاى جرى
و جسور هستند که خون و مال مسلمانان دیگر را به سادگى مباح و حلال مى شمرند، و قتل آنها را، خیلى آسان ، مجاز مى دانند، همانطور که در طول تاریخ خود، بارها عملا نیز این مطلب را نشان داده اند.
شیخ ((سلیمان ابن لحمان )) در کتاب ((الهدیة السنیة )) چنین مى گوید: ((کتاب و سنت گواهى بر این مى دهند که هر کس فرشتگان و انبیاء یا (مثلا) ابن عباس و ابو طالب و امثال آنان را واسطه میان خود و خدا قرار بدهد که در پیشگاه خدا براى او شفاعت کنند، بخاطر اینکه آنها مقرب درگاه خدا هستند همانطور که در نزد سلاطین شفاعت مى کنند چنین کسانى کافر و مشرکند! و خون و مال آنها مباح است !! اگر چه ((اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله )) بگویند و اگر چه نماز بخوانند و روزه بگیرند.
خشونت و یکدندگى و لجاجتى که از این گفتار مى بارد بر هیچکس مخفى نیست ، و همچنین جهل و ناآگاهى از مسائل اسلامى و قرآنى .
بررسى در زمینه منطق وهابیان در مساءله شفاعت :
از آنچه از سخنان مؤ سس این مسلک (محمد بن عبد الوهاب ) نقل کردیم چنین نتیجه گیرى میتوان کرد که آنها در نسبت شرک به طرفداران شفاعت در حقیقت روى دو مطلب زیاد تکیه مى کنند:
1 مقایسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبیاء و صلحاء با مشرکان زمان جاهلیت .
2 - نهى صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا و اینکه نام کسانى را همراه نام خدا ببریم ، فلا تدعوا مع الله احد (سوره جن آیه 18) و اینکه تقاضاى شفاعت یک نوع عبادت است .
در قسمت اول باید گفت که در این مقایسه مرتکب اشتباه بزرگى شده زیرا:
اولا قرآن صریحا مقام شفاعت را براى جمعى از نیکان و صلحا و انبیا و فرشتگان اثبات کرده است ، همانطور که در بحثهاى سابق گذشت . منتها آن را منوط به ((اذن الهى )) دانسته است ، بسیار غیر منطقى و مضحک است که ما بگوئیم خدا چنین مقامى را به او داده ولى ما را از مطالبه اعمال این موقعیت ، هر چند مشروط به اذن خدا نمائیم نهى کرده است .
بعلاوه قرآن مراجعه برادران یوسف را به پدر، و همچنین یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را به پیامبر و تقاضاى استغفار از وى را صریحا آورده است .
آیا این یکى از مصادیق روشن درخواست شفاعت نیست ، تقاضاى شفاعت از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) با جمله ((اشفع لنا عند الله )) همان است که برادران یوسف گفتند ((یا ابانا استغفر لنا)) (سوره یوسف آیه 97).
چگونه چیزى را که قرآن صریحا مجاز شمرده شرک مى شمرند و معتقد به آن را مشرک و خون و مال او را مباح مى پندارند ؟! اگر این کار شرک بود چرا یعقوب فرزندان خود را از آن نهى نکرد؟!.
ثانیا هیچگونه شباهتى میان بت پرستان و خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله نیست ، زیرا بت پرستان ، عبادت بتها مى کردند و آنها را شفیع میدانستند در حالى که در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت ، مساءله عبادت شفعاء به هیچوجه مطرح نیست ، بلکه تنها درخواست شفاعت در پیشگاه خدا از آنها مى کنند و همانطور که خواهیم گفت در خواست شفاعت هیچ ارتباطى به مساءله عبادت ندارد.
بت پرستان از پرستش خداى یگانه وحشت داشتند و مى گفتند:
((اجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشى ء عجاب )) (سوره ص آیه 5).
بت پرستان بتها را از نظر عبادت در ردیف خداوند مى دانستند و مى گفتند:
((تا لله ان کنا لفى ضلال مبین اذ نسویکم برب العالمین )) (شعراء آیه 98)
بت پرستان همانطور که تواریخ به روشنى گواهى مى دهد اعتقاد به تاثیر بتها در سرنوشت خود داشتند و مبدئیت تاثیر براى آنها قائل بودند، در حالى که مسلمانان معتقد به شفاعت ، تمام تاثیر را از خدا میدانندو براى هیچ موجودى استقلال در تاثیر قائل نیستند.
مقایسه این دو با یکدیگر بسیار جاهلانه و دور از منطق است .
اما در مورد دوم باید ببینیم عبادت چیست ؟ تفسیر عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش این است که هیچکس براى هیچکس خضوع و احترامى نکند و احدى این نتیجه را نمى پذیرد.
همچنین تفسیر آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنیش این است که تقاضا و در خواست از هر کس شرک و بت پرستى باشد، این نیز بر خلاف ضرورت عقل و دین است .
عبادت را به تبعیت و پیروى انسانى از انسان دیگر نیز نمى توان تفسیر کرد، زیرا پیروى منطقى افراد از رئیس خود در سازمانها و تشکیلات اجتماعى جزء الفباى زندگى بشر است ، همانطور که پیروى از پیامبران و پیشوایان بزرگ از وظائف حتمى هر دیندارى محسوب مى شود.
بنابراین عبادت مفهومى غیر از همه اینها دارد و آن آخرین حد خضوع و تواضع است که به عنوان تعلق و وابستگى مطلق و تسلیم بى قید و شرط عابد در برابر معبود انجام مى گیرد.
این کلمه که با واژه (عبد) ریشه مشترک دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده ) روشن مى سازد که در حقیقت عبادت کننده با عبادت خود نشان مى دهد که در برابر معبود تسلیم محض ‍است ، و سرنوشت خود را در دست او مى داند، این همان چیزى است که از لفظ عبادت در عرف و شرع فهمیده مى شود.
آیا در تقاضاى شفاعت از شفیعان هیچگونه اثرى از عبادت و پرستش با این
مفهوم دیده مى شود؟.
و اما در مورد خواندن غیر خدا که در آیات متعددى از آن نهى شده است شک نیست که مفهومش این نیست که مثلا صدا زدن و خواندن کسى به نامش و گفتن یا حسن و یا احمد ممنوع است یا شرک .
در این نیز نباید تردید کرد که خواندن کسى و درخواست انجام کارى که در قدرت و توانائى او است نیز نه گناه است و نه شرک زیرا تعاون یکى از پایه هاى زندگى و حیات اجتماعى است ، تمام پیامبران و امامان نیز چنین کارى داشته اند (حتى خود وهابیان هم آن را ممنوع ندانسته اند).
آنچه ممکن است مورد ایراد واقع گردد همان است که خود ابن تیمیه در رساله زیارة القبور متعرض آن شده است :
حاجتى را که بنده از خدا مى خواهد اگر چیزى باشد که جز از خداوند صادر نمى شود هر گاه آنرا از مخلوق بخواهد مشرک است ، همانند عبادت کنندگان ملائکه و بتهاى سنگ و چوبى و کسانى که مسیح و مادرش را به عنوان معبود برگزیده بودند، مثل اینکه به مخلوق زنده یا مرده بگوید گناه مرا ببخش ، یا مرا بر دشمنم پیروز کن ، یا بیماریم را شفا ده !..
و اگر از امورى باشد که بندگان نیز قادر بر انجام آن هستند در این صورت مانعى ندارد که تقاضاى آنرا از انسانى کند، منتها شرایطى دارد، زیرا تقاضاى مخلوق از مخلوق دیگر گاه جائز است و گاه حرام ..
پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به ابن عباس فرموده هنگامى که چیزى مى خواهى از خدا بخواه ، و هنگامى که یارى مى طلبى از خدا یارى بطلب ، تا آنجا که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به گروهى از یارانش توصیه فرمود هرگز چیزى از مردم نخواهند، آنها در عمل به این توصیه تا آنجا پیش رفتند که اگر تازیانه از دست یکى مى افتاد (و سوار بر مرکب بود) به کسى نمى گفت این تازیانه را به من بده ، این همان تقاضاى مکروه است ، و اما تقاضاى جائز آن
تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه : 246
است که انسان از برادر مؤ منش طلب دعا کند!.
بنابراین ما هم مى گوئیم اگر براستى کسى کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را مستقل در انجام آن بداند مشرک است ، ولى اگر از او شفاعتى بخواهد که کار خود او است و خدا به او داده ، نه تنها شرک نیست ، بلکه عین ایمان و توحید است کلمه مع در آیه فلا تدعوا مع الله احدا نیز گواه بر این مدعاست که نباید کسى را در ردیف خداوند مبداء تاءثیر مستقل دانست (دقت کنید) غرض از اصرار و تاءکید روى این بحث آنست که تحریف و مسخ مفهوم شفاعت نه تنها بهانه اى به دست خرده گیران بر مذهب داده است بلکه سبب تفسیرها و نتیجه گیریهاى نادرست از ناحیه بعضى از طوائف اسلامى شده و عاملى براى تفرقه و پراکندگى صفوف گردیده است .
در حالى که تفسیر صحیح شفاعت ، علاوه بر اینکه موجب رشد و تکامل اخلاقى جامعه ، و عاملى براى اصلاح افراد فاسد است ، سبب قطع زبان بدخواهان ، و وحدت کلمه در جامعه اسلامى خواهد بود.
ما امیدواریم همه علما و دانشمندان اسلام با تحلیل صحیح قرآنى و منطقى روى این مساءله راه سوء استفاده را به روى دشمنان ببندند و به توحید صفوف خود کمک کنند

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : شفاعت گوینده : مسعود ورزیده
  ه دیگران توصیه میکنیداما خودتان چرا؟! - مسعود ورزيده
44)
آیه 44سوره بقره:

ب
علما ودانشمندان یهود قبل از بعثت پیامبر(ص)مردم را به ایمان به وی دعوت میکردندوبعضی از علمای یهودبه بستگان خود که اسلام آورده بودند توصیه میکردندبه ایمان خویش باقی وثابت بمانندولی خودشان ایمان نمی آوردند،لذاقرآن آنها را براین کارمذمت کرده میگوید(آیا مردم را به نیکی دعوت میکنیدولی خودتان را فراموش مینمایید،بااین که کتاب آسمانی را میخوانیدآیا هیچ فکرنمیکنید) باید توجه داشت که انسان از اعمال خود غافل نشودوتا اندازه ای که میتواندازخودسازی دور نماند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : قران کریم قالب : اعتقادی موضوع اصلی : منافق- منافقین- منافقان گوینده : مسعود ورزیده
  امر به معروف - دانيال رجبي
44) لعن الله الآمرین بالمعروف التّارکین له
خدا لعنت کند آن مردمی را که‌ امر به معروف می‌کنند و خودشان بر خلاف آن معروف عمل می‌کنند

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : حماسه حسینی 2 شهید استاد مرتضی مطهری قالب : روایی موضوع اصلی : اولیاء شیطان گوینده : دانیال رجبی
  امامت - علي باقري
43) رکوع کنندگان چه کسانی هستند ؟
وَ أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرّٰاکِعِینَ (البقرة 43)
این آیه ای هست در قرآن کریم در سوره بقره که به مسلمانان دستور می دهد که نماز را برپا دارند ، زکات را بپردازند، و با رکوع کنندگان رکوع کنند .
حال جای این سوال هست .سجده که از رکوع زیباتر هست ؟ چرا سجده نکنیم با سجده کنندگان ؟ اصلا این رکوع کنندگان چه کسانی هستند ؟
همچنین در آیه ی زیر به حضرت مریم خداوند دستور می دهد :
یٰا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرّٰاکِعِینَ ( آل‌عمران 43)
ای مریم قنوت بگیر برای خداوند و سجده کن و با رکوع کنندگان رکوع کن .
باید گفت که نماز یهودیان و نماز مسیحیان هیچ کدام نه قنوت دارد و نه رکوع و نه سجده . و در ضمن این چه نمازی هست که سجده در آن جلوتر از رکوع هست ؟
این سوالات در زمان پیامبر هم مطرح می شد . و از جمله سوالاتی که بیشتر از همه از پیامبر ( ص) پرسیده می شد این بود که: این رکوع کنندگان چه کسانی هستند ؟.و پیامبر می فرمود بعدا خودتان خواهید فهمید . به این طریق مسلمانان را به مسئله کنجکاو می نمود و ذهنشان را مشغول می ساخت . تا اینکه آیه ی 55 سوره ی مائده در اواخر عمر پیامبر نازل شد . و آن آیه این است .
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمونَ الصَّلاةَ وَیُؤتونَ الزَّکاةَ وَهُم راکِعونَ (المائدة 55)
همانا ( منحصراً ) صاحب اختیار و ولی شما خود خداست و پیامبرش و آنهایی که نماز را برپا می دارند و در حین خواندن نماز زکات هم می دهند و رکوع کنندگان اینها هستند.
و همه ی شیعه و سنی معترف هستند این آیه بلافاصله بعد از آن نازل شده که حضرت علی (ع) در حین نماز انگشتر خود را در حالت رکوع به فقیری بخشید . ما در قرآن نماز خواندن نداریم ولی در عوض هر چه دلمان بخواهد برپاکردن نماز داریم . قرآن می فرماید : نماز موقعی برپا می شود که در جامعه امامی باشد و زکات هم در دست آن امام باشد . اصلا ما فقط در نماز جماعت در رکوع هست که می توانیم خود را به امام برسانیم .
در مورد حضرت مریم هم باید گفت در قرآن آمده است : به حضرت مریم بارها روزی از طرف خدا می آمد و ضمیری هم که قران برای این روزی به کار می برد ضمیر شخصی هست . یعنی این روزی شخصی بوده که به پیش مریم می آمده و مریم پشت سر او به نماز می ایستاده .
... دَخَلَ عَلَیها زَکَرِیَّا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقًا قالَ یا مَریَمُ أَنّى لَکِ هذا قالَت هُوَ مِن عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ ( آل‌عمران 37)
مفسرین در این آیه دقت لازم را نکرده اند و همه اشتباه کرده اند . و آنچه از طرف خدا به مریم می آمد به غذای بهشتی تفسیر کرده اند .( و شاید شخصی که بر مریم وارد می شده غذای بهشتی هم موقع آمدن بر آو همراه داشته )
در آیه ی بالا دقت کنید : زکریا به نزد مریم می آید شخصی را پیش مریم می بیند می پرسد من شخصی را در نزد تو می بینم . مریم جواب می دهد : " هو من عندالله " این شخص از طرف خدا پیش من آمده به ضمیر " هو " دقت کنید . من سوالی دارم کدام عربی را می شناسید برای غذا ضمیر هو بکار ببرد ؟ بنابراین آن روزی کسی بوده که مریم باید پشت سر او به رکوع می ایستاده .
خداوند در جایی دیگر از قرآن به مسلمانان می فرماید : وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ * وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱرۡکَعُواْ لَا یَرۡکَعُونَ ( مرسلات 47-48)
وای به به حال تکذیب کنندگان و و آنگاه که به آنها گفته می شود رکوع کنید رکوع نکرده و از دستور من سر پیچی می کنند .
خداوند در این آیات می فرماید من به آنها دستور دادم که پشت سر رکوع کنندگان رکوع کنید و آنها به جای اجرای دستور من رکوع کنندگان را تکذیب کردید . وای بحال کسانی که رکوع کنندگان مرا تکذیب کردند .
بنا براین می توان گفت رکوع کنندگان همان امامانی هستند که ما با اقتدا به آنها نمازمان پذیرفته می شود . و اگر امامت آنها را قبول نکتیم نمازمان در پیشگاه خداوند پذیرفته نیست و کسی که نمازش پذیرفته نشود هیچ عملش پذیرفته نیست . شیطان هم هزاران سال نماز خوانده و گناهی را هم مرتکب نشده بود. به توحید و قیامت اعتقاد داشت در حد ملائکه پیش رفته بود و چون خلیفت الله را نپذیرفت و به عهدی که خداوند از انس و جن در روز الست گرفته بود که از صراط او خارج نشوند و صراط مستقیم هم همان پیروی از امامت هست از درگاه خدا رانده شد و عبادات هزاران ساله اش به باد فنا رفت . خداوند می فرماید امامت عهد من هست . قَالَ لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّـٰلِمِینَ 124 عهد من به ظالمان نمی رسد این همان عهد روز الست است .
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تدبر شخصی قالب : شأن نزول موضوع اصلی : تأویل قرآن گوینده : علی باقری