● نحوه شفاعت کردن شفیع
48) شفیع، عاملى از عوامل مربوط به مورد شفاعت و مؤثر در رفع عقاب را مثلا بر عاملى دیگر که عقاب را سبب شده است، حکومت و غلبه می دهد. حال یا آن عامل همانطور که گفتیم صفتى از صفات مولى است یا صفتى از صفات عبد است یا از صفات خودش. هر چه باشد آن عامل را تقویت مى کند تا بر عامل عقوبت یا هر حکمى دیگر که می خواهد خنثایش کند، رجحان داده و کفه ترازویش را سنگین تر سازد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : مثلا یا به صفاتى از مولاى حاکم تمسک مى کند که آن صفات اقتضا دارد که از بنده نافرمانش بگذرد. مانند بزرگوارى و کرم او و سخاوت و شرف دودمانش.
و یا به صفاتى در عبد تمسک می جوید که آن صفات اقتضا مى کند مولا بر او رأفت ببرد. صفاتى که عوامل آمرزش و عفو را برمى انگیزد. مانند خوارى و مسکنت و حقارت و بد حالى و امثال آن.
و یا به صفاتى که در نفس خود شفیع هست مانند محبت و علاقه اى که مولا به او دارد و قرب منزلتش و علو مقامش در نزد وى، تمسک می جوید.
پس منطق شفیع این است که می گوید من از تو نمی خواهم دست از مولویت خود بردارى و یا از عبودیت عبدت چشم بپوشى و نیز نمى خواهم حکم و فرمان خودت را باطل کنى و یا از قانون مجازات چشم بپوشى. بلکه می گویم تو با این عظمت که دارى و این رأفت و کرامت که دارى از مجازات این شخص چه سودى مى برى؟ و اگر از عقاب او صرف نظر کنى چه ضررى به تو مى رسد و یا می گویم این بنده تو مردى نادان است و این نافرمانى را از روى نادانی اش کرده است و مردى حقیر و مسکین، مخالفت و موافقت او اصلا به حساب نمى آید و مثل تو بزرگوارى به امر او اعتنا نمى کند و به آن اهمیت نمی دهد و یا می گویم به خاطر آن مقام و منزلتى که نزد تو دارم و آن لطف و محبتى که تو نسبت به من دارى شفاعتم را در حق فلانى بپذیر و از عقابش رهانیده و مشمول عفوش قرار ده.
از اینجا براى کسى که در بحث دقت کرده باشد معلوم و روشن مى گردد که شفیع، عاملى از عوامل مربوط به مورد شفاعت و مؤثر در رفع عقاب را مثلا بر عاملى دیگر که عقاب را سبب شده است، حکومت و غلبه می دهد. حال یا آن عامل همانطور که گفتیم صفتى از صفات مولى است یا صفتى از صفات عبد است یا از صفات خودش. هر چه باشد آن عامل را تقویت مى کند تا بر عامل عقوبت یا هر حکمى دیگر که می خواهد خنثایش کند، رجحان داده و کفه ترازویش را سنگین تر سازد. یعنى مورد عقوبت را از اینکه مورد عقوبت باشد بیرون نموده و داخل در مورد رفع عقوبت نماید. پس دیگر حکم اولى که همان عقوبت بود شامل این مورد نمی شود چون دیگر مورد نامبرده مصداق آن حکم نیست. نه اینکه در عین مصداق بودن حکم شاملش نشود تا مستلزم ابطال حکم باشد و تضادى پیش آید، آن طور که اسباب طبیعى بعضى با بعض دیگر تضاد پیدا نموده و سببى با سبب دیگر معارضه نماید و اثرش بر اثر دیگرى غلبه مى کند. اینطور نیست بلکه حقیقت شفاعت واسطه شدن در رساندن نفع و یا دفع شر و ضرر است به نحو حکومت نه به نحو مضاده و تعارض.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 240 و 241 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مکانیزم شفاعت
48) شفاعت وسیلهاى براى تتمیم سبب است نه اینکه خودش مستقلا سبب باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : شفاعت خودش یکى از مصادیق سببیت است و شخص متوسل به شفیع، در حقیقت میخواهد سبب نزدیک تر به مسبب را واسطه کند میان مسبب و سبب دورتر تا این سبب جلو تاثیر آن سبب را بگیرد. این آن نکته ای است که از تجزیه و تحلیل معناى شفاعت به نظر ما رسید. البته شفاعتى که خود ما به آن معتقدیم نه هر شفاعتى.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 240 و 241 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت تکوینی
48) شفاعت در مورد تکوین جز این نمی تواند باشد که علل و اسبابى میان خداوند و مسبب ها واسطه شده و امور آن ها را تدبیر و وجود و بقا آن ها را تنظیم کنند و این همان شفاعت تکوینى است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : انطباق شفاعت از جهت تکوین (یعنی اینکه خداى سبحان مبدا نخستین هر سبب و هر تاثیر است. سببیت هر سببى بالآخره به او منتهى می شود. پس مالک على الاطلاق خلق و ایجاد او است و همه علل و اسباب امورى هستند که واسطه میان او و غیر او و وسیله انتشار رحمت او هستند، آن رحمتى که پایان ندارد و نعمتى که بى شمار به خلق و صنع خود دارد. پس از نظر تکوین سببیت خداوند جاى هیچ حرف نیست) و اینکه اسباب و علل وجودیه کار شفاعت را بکنند بسیار واضح است. براى اینکه هر سببى واسطه است میان سبب فوق و مسبب خودش و روى هم آن ها از صفات علیاى خداوند یعنى رحمت و خلق و احیا و رزق و امثال آن را استفاده نموده و انواع نعمت ها و فضل ها را می گیرند و به محتاجان آن مى رسانند.
قرآن کریم هم این معناى از شفاعت را تحمل مى کند. از آن جمله مى فرماید: «لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» (بقره/255) و نیز مى فرماید: «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» (یونس/3). در این دو آیه که راجع به خلقت آسمان ها و زمین است، قهرا شفاعت هم در آن ها در مورد تکوین خواهد بود.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 241 و 242 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت تشریعی
48) شفاعت از جهت تشریع یعنی شفاعت کردن عده اى از بندگان خداوند از قبیل ملائکه و بعضى از مردم به شرط اذن خداوند و به قید ارتضا.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : از جهت تشریع (یعنى تشریع خداى تعالى به ما تفضل کرده، در عین بلندى مرتبه اش، خود را به ما نزدیک ساخته است و براى ما تشریع دین نمود. در آن دین احکامى از اوامر و نواهى و غیره وضع کرد و تبعات و عقوبت هایى در آخرت براى نافرمانان معین نمود. رسولانى براى ما گسیل داشت و ما را بشارت ها دادند و انذارها کردند و دین خدا را به بهترین وجه تبلیغ نمودند و حجت به این وسیله بر ما تمام شد «تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ» (انعام/115))، در این جهت چیزى که می توان گفت این است که مفهوم شفاعت با در نظر گرفتن آن تجزیه و تحلیل که کردیم در این مورد هم صادق است و هیچ محذورى در آن نیست و آیه «یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُإِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا» (طه/109) و آیه «لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» (سبا/23) و آیه «لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى» (نجم/26) و آیه «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى» (انبیا/28) و آیه «وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» (زخرف/86) با این شفاعت یعنى شفاعت در مرحله تشریع منطبق هستند. براى اینکه این آیات به طورى که ملاحظه مى فرمایىد شفاعت (یعنى شافع بودن) را براى عدهاى از بندگان خداوند از قبیل ملائکه و بعضى از مردم اثبات مى کند، البته به شرط اذن و به قید ارتضا. این خودش تملیک شفاعت است یعنى با همین کلامش دارد شفاعت را به بعضى از بندگانش تملیک مى کند و می تواند بکند چون (له الملک و له الامر).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 241 و 242 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تبدیل اعمال نیک و بد به یکدیگر
48) قبلا هم روشن کردیم که تاثیر شفاعت از باب حکومت است نه از باب تضاد و تعارض. این مطلب با گفتار خود خداى تعالى که مى فرماید: «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/70) کاملا روشن و بى اشکال می شود چون به حکم این آیه خداوند می تواند:
1- عملى را با عملى دیگر معاوضه کند.
2- یک عمل موجود را معدوم سازد.
3- عملى را مبدل به عملى دیگر کند.
4- عملى اندک را بسیار کند.
5- عملى را که معدوم بود، موجود سازد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1و2- چنانچه خودش هم فرموده است: «وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً» (فرقان/23) و «فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ» (محمد/9) و «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ» الخ (نسا/31) و «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» (نسا/48) و این آیه به طور مسلم در غیر مورد ایمان و توبه است براى اینکه ایمان و توبه شرک قبلى را هم جبران نموده و آن را مانند سایر گناهان مشمول آمرزش خداوند مى کند.
3و4- همچنانکه خودش در این باره فرموده است: «أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ» (قصص/54) و مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160).
5- در این باره فرموده است: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ» (طور/21) و این همان لحوق و الحاق است و مثلا کسانى که عمل آبا نداشته اند، داراى عمل مى کند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 243 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت یکی از قوانین الهی است
48) خداوند هر کاری را انجام دهد به خاطر مصلحتى مى کند که اقتضاى آن را داشته باشد و به خاطر علتى انجام می دهد که بین او و عملش واسطه است. وقتى چنین است چه مانعى دارد که یکى از آن مصلحت ها و یکى از آن علت ها شفاعت شافعانى چون انبیا و اولیا و بندگان مقرب او باشد. هیچ مانعى به ذهن نمی رسد و هیچ جزاف و ظلمى هم لازم نمى آید.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 244 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت خداوند
48) معناى شفاعت - البته منظور از آن شافعیت است - بر حسب حقیقت در حق خداى تعالى نیز صادق است.چون هر یک از صفات او واسطه بین او و بین خلق او در افاضه جود و بذل وجود هستند. پس در حقیقت شفیع على الاطلاق او است همچنانکه خودش به صراحت فرموده است: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً» (زمر/44) و «ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ» (سجده/4) و «لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ» (انعام/51).
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 244 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● محدوده شفاعت
48) شفاعت تا آن حدى که محذورى ناشایسته به ساحت کبریایى خدائی اش نیاورد، ثابت است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 244 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حقیقت شفاعت
48) ثواب و پاداش دادن به نیکوکار حقیقتى است که عقل آن را صحیح دانسته است و حق بنده نیکوکار می داند، حقى که به گردن مولا ثابت شده است همچنانکه عقاب و امساک کردن از رحمت به بنده مجرم را حقى براى مولى می داند، اما میان این دو حق از نظر عقل فرقى هست و آن این است که عقل ابطال حق غیر را صحیح نمی داند چون ظلم است و اما ابطال حق خویش و صرف نظر کردن از آن را قبیح نمى شمارد و بنابراین عقل جائز می داند که مولایى به خاطر شفاعت شفیعى از عقاب بنده اش و یا امساک رحمت به او که حق خود مولا است، صرف نظر کند و حقیقت شفاعت هم همین است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 244 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اقسام شفاعت شوندگان
48) کسانى که در قیامت شفاعت می شوند عبارتند از:
1- گنهکاران دیندار.
2- متدیّنین به دین حق ولى گنهکار.
این ها هستند که خداوند دینشان را پسندیده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ فِی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِینَ ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّى أَتانَا الْیَقِینُ فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ» (مدّثر/48 - 38). در این آیه مى فرماید: «در روز قیامت هر کسى مرهون گناهانى است که کرده است و به خاطر خطایایى که از پیش مرتکب شده است بازداشت می شود، مگر اصحاب یمین که داراى آن صفات نباشند». یعنى آن صفاتى که در دوزخیان مانع شمول شفاعت به آن ها شد را نداشته باشند. و وقتى آن موانع در کارشان نبود قهرا شفاعت شامل حالشان می شود و وقتى مانند آن دسته در گرو نباشند، لابد از گرو درآمده اند و دیگر مرهون گناهان و جرائم نیستند. پس معلوم می شود که بهشتیان نیز گناه داشته اند، چیزى که هست شفاعت شافعان ایشان را از رهن گناهان آزاد کرده است.
آرى در آیات قرآنى اصحاب یمین را به کسانى تفسیر کرده است که اوصاف نامبرده در دوزخیان را ندارند. توضیح اینکه آیات سوره واقعه و سوره مدثر که به شهادت آیات آن در مکه و در آغاز بعثت نازل شده است و می دانیم که در آن ایام هنوز نماز و زکاة به آن کیفیت که بعدها در اسلام واجب شد، واجب نشده بود. مع ذلک اهل دوزخ را به کسانى تفسیر مى کند که نمازخوان نبوده اند. پس معلوم میشود مراد به نماز در آیه 38- 48 از سوره مدثر، توجه به خداوند با خضوع بندگى است و مراد به اطعام مسکین هم مطلق انفاق بر محتاجان به خاطر رضاى خداست نه اینکه مراد به نماز و زکاة، نماز و زکاة معمول در شریعت اسلام باشد. و منظور از جستجوى با جستجوگران، فرو رفتن در بازیگری هاى زندگى و زخارف فریبنده دنیایى است که آدمى را از روى آوردن به سوى آخرت بازمی دارد و نمى گذارد به یاد روز حساب و روز قیامتش بیفتد و یا منظور از آن فرو رفتن در طعن و خرده گیرى در آیات خدا است، آیاتى که در طبع سلیم باعث یادآورى روز حساب می شود از آن بشارت و انذار می دهد. پس اهل دوزخ به خاطر داشتن این چهار صفت یعنى ترک نماز براى خدا و ترک انفاق در راه خدا و فرورفتگى در بازیچه دنیا و تکذیب روز حساب دوزخى شده اند. این چهار صفت امورى هستند که ارکان دین را منهدم می سازند و بر عکس داشتن ضد آن صفات دین خدا را به پا می دارد. چون دین عبارت است از اقتدارى به هادیانى که خود معصوم و طاهر باشند و این نمی شود مگر به اینکه از دلبندى به زمین و زیورهاى فریبنده آن دورى کنند و به سوى دیدار خداوند روى آورند که اگر این دو صفت محقق شود هم از (خوض با خائضین) اجتناب شده است و هم از (تکذیب یوم الدین). و لازمه این دو صفت توجه به سوى خدا است به عبودیت و سعى در رفع حوائج جامعه که به عبارتى دیگر می توان از اولى به نماز تعبیر کرد و از دومى به انفاق در راه خدا. پس قوام دین از دو جهت علم و عمل به این چهار صفت است و این چهار صفت بقیه ارکان دین را هم در پى دارد. چون مثلا کسى که یکتاپرست نیست و یا نبوت را منکر است ممکن نیست داراى این چهار صفت بشود (دقت فرمائید).
پس اصحاب یمین عبارت شدند از کسانى که از شفاعت بهره مند می شوند. کسانى که از نظر دین و اعتقادات مرضى خداوند هستند، حال چه اینکه اعمالشان مرضى بوده باشد و اصلا محتاج به شفاعت در قیامت نباشند و چه اینکه اینطور نباشند. على اى حال آن کسانى که از شفاعت شدن منظور هستند این هایند. پس معلوم شد که شفاعت وسیله نجات گناهکاران از اصحاب یمین است.
پس معلوم شد که شفاعت وسیله نجات گناهکاران از اصحاب یمین است همچنانکه قرآن کریم هم فرموده است: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ» (نسا/31) و به طور مسلم منظور از این آیه این است که گناهان صغیره را خداوند مى آمرزد، و احتیاجى به شفاعت ندارد. پس مورد شفاعت آن عده از اصحاب یمین هستند که گناهانى کبیره از آنان تا روز قیامت باقى مانده است و به وسیله توبه و یا اعمال حسنه دیگر از بین نرفته است. پس معلوم می شود شفاعت، مربوط به اهل کبائر از اصحاب یمین است همچنانکه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: «تنها شفاعتم مربوط به اهل کبائر از امتم است و اما نیکوکاران هیچ ناراحتى در پیش ندارند».
از جهتى دیگر، اگر نیکوکاران را اصحاب یمین خوانده اند در مقابل بدکارانند که اصحاب شمال (دست چپى ها) نامیده شده اند و چه بسا طائفه اول اصحاب میمنه و طائفه دوم اصحاب مشئمه هم خوانده شده اند. این الفاظ از اصطلاحات قرآن کریم است و از اینجا گرفته شده است که در روز قیامت نامه بعضى را به دست راستشان می دهند و نامه بعضى دیگر را به دست چپشان. همچنانکه قرآن کریم در این باره مى فرماید: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى، فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى، وَ أَضَلُّ سَبِیلًا» (اسرا/72) که ان شاء اللَّه تعالى در تفسیر آن خواهیم گفت که مراد به دادن کتاب بعضى به دست راستشان، پیروى امام بر حق است و مراد به دادن کتاب بعضى دیگر به دست چپشان، پیروى از پیشوایان ضلالت است. همچنانکه در باره فرعون فرموده است: «یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ» (هود/98).
سخن کوتاه اینکه برگشت نامگذارى به اصحاب یمین به همان ارتضا دین است چنان که برگشت آن چهار صفت هم به همان است.
مطلب دیگرى که تذکرش لازم است این است که خداى تعالى در یک جا از کلام عزیزش شفاعت را براى کسى که خودش راضى باشد اثبات کرده و فرموده است: «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى» (انبیا/28) و این ارتضا را به هیچ قیدى مقید نکرده است و معین ننموده که آن اشخاص چه اعمالى دارند و نشانه هایشان چیست؟ همچنانکه همین مبهم گویى را در جاى دیگر کرده و فرموده است: «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا» (طه/109) که مى بینید در این آیه نیز معین نکرده است اینگونه اشخاص چه کسانی هستند؟ از اینجا مى فهمیم مقصود از پسندیدن آنان پسندیدن دین آنان است نه اعمالشان و خلاصه اهل شفاعت کسانی هستند که خداوند دین آنان را پسندیده باشد و کارى به اعمالشان ندارد.
از سوى دیگر در جاى دیگر فرموده است: «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً» (مریم/87) و کلمه (شفاعت) در این آیه مصدر مفعولى است، یعنى شفاعت شدن، و معلوم است که تمامى مجرمین کافر نیستند که دوزخى شدنشان حتمى باشد. به دلیل اینکه فرمود: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى، وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى» (طه/75). چه از این آیه بر مى آید که هر کس مؤمن باشد ولى عمل صالح نکرده باشد، باز مجرم است. پس مجرمین دو طائفه اند: یکى آنکه نه ایمان آورده و نه عمل صالح کرده است. دوم کسانى که ایمان آورده اند ولى عمل صالح نکردهاند. پس یک طائفه از مجرمین مردمانی هستند که بر دین حق بوده اند ولکن عمل صالح نکرده اند و این همان کسى است که جمله (إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً) درباره اش تطبیق مى کند. چون این کسى است که عهد خداوند را دارد، آن عهدى که آیه «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» (یس/61) از آن خبر می دهد. پس عهد خدا (وَ أَنِ اعْبُدُونِی) است که عهد در آن به معناى امر است و جمله (هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ) الخ، عهد به معناى التزام است. چون صراط مستقیم مشتمل بر هدایت به سوى سعادت و نجات است. پس این طائفه که گفتیم ایمان داشته اند ولى عمل صالح نکرده اند، آنهایند که عهدى از خداوند گرفته بودند و به خاطر اعمال بدشان داخل جهنم می شوند، به خاطر داشتن عهد مشمول شفاعت شده و از آتش نجات مى یابند.
آیه شریفه «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً» (بقره/80) نیز به این حقیقت اشاره دارد و بنابراین، این آیات نیز به همان آیات قبل برگشت مى کند و بر روى هم آن ها دلالت دارد بر اینکه مورد شفاعت یعنى کسانى که در قیامت برایشان شفاعت می شود عبارتند از گنهکاران دیندار و متدیّنین به دین حق ولى گنهکار. اینها هستند که خداوند دینشان را پسندیده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 256 و 257 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● موانع تحقق شفاعت
48) اهل دوزخ به خاطر داشتن چهار صفت دوزخی شده اند و شفاعت شفاعت کنندگان شامل حالشان نمی شود:
1- ترک نماز براى خدا.
2- ترک انفاق در راه خدا.
3- فرورفتگى در بازیچه دنیا.
4- تکذیب روز حساب.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ فِی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِینَ ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّى أَتانَا الْیَقِینُ فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ» (مدّثر/48 - 38). آیات سوره واقعه و سوره مدثر که به شهادت آیات آن در مکه و در آغاز بعثت نازل شده است و می دانیم که در آن ایام هنوز نماز و زکاة به آن کیفیت که بعدها در اسلام واجب شد، واجب نشده بود. مع ذلک اهل دوزخ را به کسانى تفسیر مى کند که نمازخوان نبوده اند. پس معلوم میشود مراد به نماز در آیه 38- 48 از سوره مدثر، توجه به خداوند با خضوع بندگى است و مراد به اطعام مسکین هم مطلق انفاق بر محتاجان به خاطر رضاى خداست نه اینکه مراد به نماز و زکاة، نماز و زکاة معمول در شریعت اسلام باشد. و منظور از جستجوى با جستجوگران، فرو رفتن در بازیگری هاى زندگى و زخارف فریبنده دنیایى است که آدمى را از روى آوردن به سوى آخرت بازمی دارد و نمى گذارد به یاد روز حساب و روز قیامتش بیفتد و یا منظور از آن فرو رفتن در طعن و خرده گیرى در آیات خدا است، آیاتى که در طبع سلیم باعث یادآورى روز حساب می شود از آن بشارت و انذار می دهد. پس اهل دوزخ به خاطر داشتن این چهار صفت یعنى ترک نماز براى خدا و ترک انفاق در راه خدا و فرورفتگى در بازیچه دنیا و تکذیب روز حساب دوزخى شده اند. این چهار صفت امورى هستند که ارکان دین را منهدم می سازند و بر عکس داشتن ضد آن صفات دین خدا را به پا می دارد. چون دین عبارت است از اقتدارى به هادیانى که خود معصوم و طاهر باشند و این نمی شود مگر به اینکه از دلبندى به زمین و زیورهاى فریبنده آن دورى کنند و به سوى دیدار خداوند روى آورند که اگر این دو صفت محقق شود هم از (خوض با خائضین) اجتناب شده است و هم از (تکذیب یوم الدین). و لازمه این دو صفت توجه به سوى خدا است به عبودیت و سعى در رفع حوائج جامعه که به عبارتى دیگر می توان از اولى به نماز تعبیر کرد و از دومى به انفاق در راه خدا. پس قوام دین از دو جهت علم و عمل به این چهار صفت است و این چهار صفت بقیه ارکان دین را هم در پى دارد. چون مثلا کسى که یکتاپرست نیست و یا نبوت را منکر است ممکن نیست داراى این چهار صفت بشود (دقت فرمائید).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 256 و 257 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اقسام شفاعت کنندگان
48) اقسام شفاعت کنندگان:
1- شفاعت تکوینی که معلوم است از تمامى اسباب کونى سر مى زند و همه اسباب نزد خداوند شفیع هستند. چون میان خدا و مسبب خود واسطه اند.
2- شفاعت تشریعی و مربوط به احکام (که معلوم است اگر واقع شود در دایره تکلیف و مجازات واقع می شود) دو قسم است:
الف) شفاعتی که در دنیا اثر گذارد.
1- توبه از گناه که خود از شفیعان است چون باعث آمرزش گناهان است.
2- ایمان به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) است.
3- عمل صالح.
4- قرآن کریم.
5- هر چیزی که با عمل صالح ارتباطى دارد مانند مسجدها و امکنه شریفه و متبرکه و ایام شریفه و انبیا و رسولان خداوند که براى امت خود طلب مغفرت مى کنند.
6- ملائکه که براى مؤمنین طلب مغفرت مى کنند.
7- خود مؤمنین که براى خود و براى برادران ایمانى خود استغفار مى کنند.
ب) شفیعى است که در روز قیامت شفاعت مى کند، شفاعت به آن معنایى که شناختى:
1- انبیا (علیهم السلام).
2- ملائکه.
3- شهدا.
4-مومنین.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : توبه از گناه: همچنانکه فرمود: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ وَ أَنِیبُوا إِلى رَبِّکُمْ» (زمر/54) که عمومیت این آیه حتى شرک را هم شامل می شود و قبلا هم گفتیم که توبه شرک را هم از بین مى برد.
ایمان به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله): درباره اش فرموده است: «آمِنُوا بِرَسُولِهِ تا آنجا که مى فرماید: یَغْفِرْ لَکُمْ، به رسول او ایمان بیاورید تا چه و چه و چه و اینکه گناهانتان را بیامرزد» (حدید/28).
عمل صالح: درباره اش فرموده است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ» (مائده/9) و «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ» (مائده/35) و آیات قرآنى در این باره بسیار است.
قرآن کریم: خودش در این باره فرموده است: «یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» (مائده/16).
هر چیزی که با عمل صالح ارتباطى دارد: همچنانکه درباره انبیا فرموده است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً» (نسا/64).
ملائکه: همچنانکه فرموده است: «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» (غافر/7) و «وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (شوری/5).
خود مؤمنین: خداى تعالى از ایشان حکایت کرده است که مى گویند: «وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا» (بقره/286).
انبیا (علیهم السلام): قرآن کریم درباره شفاعتشان مى فرماید: «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ، تا آنجا که مى فرماید وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى» (انبیا/28) که یکى از آنان حضرت عیسى بن مریم (علیه السلام) است که در روز قیامت شفاعت مى کند. نیز مىفرماید «وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» (زخرف/86). و این دو آیه شریفه علاوه بر اینکه دلالت مى کنند بر شفاعت انبیا، دلالت بر شفاعت ملائکه نیز دارند چون در این دو آیه گفتگو از فرزند خدا بود که مشرکین ملائکه را دختران خدا مى پنداشتند و یهود و نصارى مسیح و عزیر را پسر خدا مى پنداشتند.
ملائکه: قرآن کریم درباره شفاعت کردن آنان مى فرماید: «وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى» (نجم/26) و «یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ» (طه/110).
شهدا: آیه «وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» (زخرف/86) دلالت بر آن دارد. چون این طائفه نیز به حق شهادت دادند. پس هر شهیدى شفیعى است که مالک شهادت است، چیزى که هست این شهادت همانطور که در سوره فاتحه گفتیم و به زودى در تفسیر آیه «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» (بقره/143) نیز خواهیم گفت مربوط به اعمال است نه شهادت به معناى کشته شدن در میدان جنگ.
مومنین: براى اینکه خداى تعالى خبر داده است که مؤمنین نیز در روز قیامت ملحق به شهدا می شوند و فرموده است: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (حدید/19) که ان شاء اللَّه به زودى بیانش خواهد آمد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 260 تا 263 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● گناهانی که شفاعت آن ها را محو میکند
48) در شفاعت تشریعی، شفاعت در بخشیده شدن گناهان زیر تاثیر گذار است:
1- بعضى در تمامى گناهان از شرک گرفته تا پائین تر از آن اثر مى گذارد. مانند شفاعت و وساطت توبه و ایمان. البته توبه و ایمان در دنیا و قبل از قیامت.
2- بعضى دیگر در عذاب بعضى از گناهان اثر دارد مانند عمل صالح که واسطه می شود در محو شدن گناهان.
3- شفاعت انبیا و غیر ایشان در روز قیامت براى برداشتن عذاب از کسى که حساب قیامت او را مستحق آن کرده است. که این شفاعت مربوط است به اهل گناهان کبیره از اشخاصى که متدین به دین حق هستند و خدا هم دین آنان را پسندیده است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 263 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● زمان شفاعت در آخرت
48) شفاعت در آخرین موقف از مواقف قیامت به کار مى رود که یا گنهکار به وسیله شفاعت مشمول آمرزش گشته و اصلا داخل آتش نمی شود و یا آنکه بعد از داخل شدن در آتش به وسیله شفاعت نجات مى یابد. یعنى شفاعت باعث می شود که خداوند به احترام شفیع رحمت خود را گسترش دهد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ فِی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِینَ ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ» (مدّثر/42) دلالت دارد بر اینکه شفاعت به چه کسانى مى رسد و چه کسانى از آن محرومند. چیزى که هست بیش از این هم دلالت ندارد که شفاعت تنها در فک رهن و آزادى از دوزخ و یا خلود در دوزخ مؤثر است و اما در ناراحتى هاى قبل از حساب، از هول و فزع قیامت و ناگواری هاى آن هیچ دلالتى نیست بر اینکه شفاعت در آن ها هم مؤثر باشد بلکه می توان گفت که آیه دلالت دارد بر اینکه شفاعت تنها در عذاب دوزخ مؤثر است و در ناگواری هاى قبل از آن مؤثر نیست.
این نکته را هم باید دانست که از آیات نامبرده در سوره مدثر می توان استفاده کرد که سؤال و جوابى که در آن شده است مربوط است به بعد از فصل قضا و رسیدگى به حساب ها. بعد از آنکه اهل بهشت جاى خود را در بهشت گرفتند و اهل دوزخ هم در دوزخ قرار گرفتند؛ در چنین هنگامى شفاعت شامل جمعى از گنهکاران شده و آنان را از آتش نجات می دهد. براى اینکه کلمه (فى جنات) الخ، در این آیات آمده است و این کلمه استقرار در بهشت را مى رساند و نیز جمله (ما سلککم) الخ، که در آن هست که از ماده سلوک و به معناى داخل کردن است البته نه هر داخل کردنى، بلکه داخل کردن با نظم و با ردیف خاص (نظیر داخل کردن نخ در دانه هاى تسبیح که از کوچک ترها گرفته تا بزرگ و بزرگ ترها همه را نخ مى کشند). پس در این تعبیر معناى استقرار هست و همچنین در جمله (فما تنفعهم)، چون کلمه (ما) براى نفى حال است (دقت بفرمائید).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 263 و 264 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تفاوت شفاعت، با حضور ائمه در هنگام مرگ
48) نشاه برزخ و ادله اى که دلالت مى کند بر حضور پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) و ائمه(علیهالسلام) در دم مرگ و در هنگام سؤال قبر و کمک کردن آن حضرات در شدائد که روایاتش در ذیل آیه «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ» (نسا/159) خواهد آمد، ربطى به شفاعت در درگاه خداوند ندارد بلکه از قبیل تصرف ها و حکومتى است که خداى تعالى به ایشان داده است تا به اذن او هر حکمى که خواستند برانند و هر تصرفى که خواستند بکنند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : همچنانکه درباره آن فرموده است: «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ، تا آنجا که مى فرماید: وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» (اعراف/49 - 45). و از این قبیل است آیه «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ» (اسرا/71) از این آیه نیز بر مى آید که امام واسطه در خواندن و دعوت است و دادن کتاب از قبیل همان حکومتى است که گفتیم خداوند به این طائفه داده است (دقت بفرمائید).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 264 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله)
48) امام رضا (علیهالسلام)، از پدران گرامش از امیر المؤمنین (علیهالسلام) روایت کرده است که ایشان فرمودند: رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) فرمودند: کسى که به حوض من ایمان نداشته باشد، خداوند او را در حوضم وارد نکند. کسى که به شفاعت من ایمان نداشته باشد، خداوند او را به شفاعتم نائل نسازد. آن گاه فرمودند: تنها شفاعت من مخصوص کسانى از امت من است که مرتکب گناهان کبیره شده باشند و اما نیکوکاران از ایشان هیچ گرفتارى پیدا نمى کنند. حسین ابن خالد می گوید: من به امام رضا (علیهالسلام) عرضه داشتم: یا بن رسول اللَّه پس معناى این کلام خداى تعالى که مى فرماید: «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى») چیست؟ ایشان فرمودند: شفاعت نمى کنند مگر کسى را که خدا دینش را پسندیده باشد.
علامه طباطبایی: اینکه فرمود: «تنها شفاعتم ...» مطلبى است که به طرق بسیارى از طریق شیعه و سنى از آن جناب روایت شده است و اگر به یاد داشته باشید همین معنا را از آیات فهمیدیم.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را امالى صدوق (ص 16 ح 4 مجلس 2) از حسین بن خالد روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 265 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت حضرت محمد (صلّیاللهعلیهوآله)
48) امام کاظم (علیهالسلام) در ذیل آیه «عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» (اسری/79) فرمودند: روز قیامت مردم همگى از شکم خاک بر می خیزند و مقدار چهل سال مى ایستند. خداى تعالى آفتاب را دستور می دهد تا بر فرق سرهاشان آن چنان نزدیک شود که از شدت گرما عرق بریزند. به زمین دستور مى رسد که عرق آنان را در خود فرو نبرد. مردم به نزد حضرت آدم (علیهالسلام) مى روند و از او می خواهند تا شفاعتشان کند. ایشان مردم را به حضرت نوح (علیهالسلام) دلالت مى کند. حضرت نوح (علیهالسلام) ایشان را به حضرت ابراهیم (علیهالسلام) و حضرت ابراهیم (علیهالسلام) به حضرت موسى (علیهالسلام) و حضرت موسى (علیهالسلام) به حضرت عیسى (علیهالسلام) و حضرت عیسى (علیهالسلام) به ایشان می گوید: «بر شما باد به محمد (صلّیاللهعلیهوآله) خاتم النبیین». پس حضرت محمد (صلّیاللهعلیهوآله) مىفرماید: «آرى من آماده اینکارم». پس به راه مى افتد تا دم در بهشت مى رسد و دق الباب مى کند. از درون بهشت مى پرسند: «که هستى؟ و خدا داناتر است». پس حضرت محمد (صلّیاللهعلیهوآله) مى گوید: «من محمدم». از درون خطاب مى رسد: «در را به رویش باز کنید». چون در به رویش گشوده می شود به سوى پروردگار خود روى مى آورد در حالیکه سر به سجده نهاده باشد و سر از سجده برنمی دارد تا اجازه سخن به وى دهند و بگویند حرف بزن و درخواست کن که هر چه بخواهى داده خواهى شد و هر که را شفاعت کنى پذیرفته خواهد شد.
پس سر از سجده برمی دارد. دوباره رو به سوى پروردگارش نموده و از عظمت او به سجده مى افتد. این بار هم همان خطاب ها به وى می شود. سر از سجده برمی دارد و آن قدر شفاعت مى کند که دامنه شفاعتش حتى به درون دوزخ رسیده و شامل حال کسانى که به آتش سوخته اند نیز می شود. پس در روز قیامت در تمامى مردم از همه امت ها هیچ کس آبروى حضرت محمد (صلّیاللهعلیهوآله) را ندارد. این است آن مقامى که آیه شریفه «عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» به آن اشاره دارد.
علامه طباطبایی: این معنا در روایاتى بسیار زیاد به طور مختصر و مفصل هم به طرق متعدده اى از سنى و شیعه روایت شده است. این روایات دلالت دارد بر اینکه مقام محمود در آیه شریفه همان مقام شفاعت است، البته منافات هم ندارد که غیر آن جناب یعنى سایر انبیا و غیر انبیا هم بتوانند شفاعت کنند. چون ممکن است شفاعت آنان فرع شفاعت آن جناب باشد و فتح باب شفاعت به دست آن جناب بشود.
اینکه آیه «عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» الخ، مربوط به مقام شفاعت باشد چه بسا هم لفظ آیه با آن مساعد باشد و هم روایات بسیار زیادى که از رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) رسیده است که ایشان فرموده اند: «مقام محمود مقام شفاعت است». اما اینکه گفتیم لفظ آیه با آن مساعد است از این جهت است که جمله «ان یبعثک» الخ، دلالت مى کند بر اینکه مقام نامبرده مقامى است که در آن روز به آن جناب می دهند و چون کلمه (محمود) در آیه مطلق است شامل همه حمدها می شود. چون مقید به حمد خاصى نشده است و این خود دلالت مى کند بر اینکه همه مردم او را مى ستایند چه اولین و چه آخرین.
از سوی دیگر از آنجا که حمد عبارت است از ثناى جمیل در مقابل رفتار جمیل اختیارى پس به ما مى فهماند که در آن روز از آن جناب به تمامى اولین و آخرین رفتارى صادر می شود که از آن بهرهمند مى گردند و او را مى ستایند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر عیاشى (ج 2 ص 315 ح 151) از سماعه بن مهران از ابی ابراهیم روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 265 تا 267 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مقام شفاعت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله)
48) یکى از دو امام باقر و صادق (علیهما السلام) در تفسیر آیه «عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» فرمودند: این مقام شفاعت است.
شخصى از امام صادق (علیهالسلام) پرسید: «آیا مؤمن هم شفاعت دارد؟». ایشان فرمودند: «بله». فردى از حاضران پرسید: «آیا مؤمن هم به شفاعت حضرت محمد (صلّیاللهعلیهوآله) در آن روز محتاج می شود؟». ایشان فرمودند: «بله، براى اینکه مؤمنین هم خطایا و گناهانى دارند. هیچ احدى نیست مگر آنکه محتاج شفاعت آن جناب می شود«. راوى می گوید: «مردى از این گفتار رسول خدا پرسید که فرمود: «من سید و آقاى همه فرزندان آدمم و در عین حال افتخار نمى کنم». حضرت فرمودند: «بله صحیح است. آن جناب حلقه در بهشت را مى گیرد و بازش مى کند و سپس به سجده مى افتد. خداى تعالى مى فرماید: «سر بلند کن و شفاعت نما که شفاعتت پذیرفته است و هر چه می خواهى به طلب که به تو داده می شود». پس سر بلند مى کند و دوباره به سجده مى افتد. باز خداى تعالى مى فرماید: «سر بلند کن و شفاعت نما که شفاعتت پذیرفته است و درخواست نما که درخواستت برآورده است». پس آن جناب سر برمى دارد و شفاعت مى نماید و شفاعتش پذیرفته می شود و درخواست مى کند و به او هر چه خواسته می دهند».
علامه طباطبایی: اینکه آیه «عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» الخ، مربوط به مقام شفاعت باشد چه بسا هم لفظ آیه با آن مساعد باشد و هم روایات بسیار زیادى که از رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) رسیده است که ایشان فرموده اند: «مقام محمود مقام شفاعت است». اما اینکه گفتیم لفظ آیه با آن مساعد است از این جهت است که جمله «ان یبعثک» الخ، دلالت مى کند بر اینکه مقام نامبرده مقامى است که در آن روز به آن جناب می دهند و چون کلمه (محمود) در آیه مطلق است شامل همه حمدها می شود. چون مقید به حمد خاصى نشده است و این خود دلالت مى کند بر اینکه همه مردم او را مى ستایند چه اولین و چه آخرین.
از سوی دیگر از آنجا که حمد عبارت است از ثناى جمیل در مقابل رفتار جمیل اختیارى پس به ما مى فهماند که در آن روز از آن جناب به تمامى اولین و آخرین رفتارى صادر می شود که از آن بهرهمند مى گردند و او را مى ستایند.
و به همین جهت در روایت عبید بن زراره که قبلا گذشت فرمود: «هیچ احدى نیست مگر آنکه محتاج به شفاعت محمد (صلّیاللهعلیهوآله) می شود (تا آخر حدیث)، که ان شاء اللَّه بیانش به وجهى دیگر خواهد آمد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : روایت اول را تفسیر عیاشى (ج 2 ص 315 ح 151) روایت کرده است.
روایت دوم را تفسیر عیاشى (ج 2 ص 314 ح 148) از عبید بن زراره روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 266 و 267 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● امیدوار کنندهترین آیه در قرآن
48) بشر بن شریح بصری گفت: من به محمد بن على (علیهالسلام) عرضه داشتم کدامیک از آیات قرآن امیدوارکننده تر است؟ ایشان فرمودند: قوم تو در این باره چه می گوید؟ عرضه داشتم: می گویند آیه «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» (زمر/53) است. ایشان فرمودند: لکن ما اهل بیت این را نمی گوئیم. پرسیدم: پس شما کدام آیه را امیدوارکننده تر می دانید؟. ایشان فرمودند: آیه «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى» (ضحی/5) به خدا سوگند شفاعت، به خدا سوگند شفاعت، به خدا سوگند شفاعت.
علامه طباطبایی: اما اینکه آیه «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى» امیدوارکنندهترین آیه قرآن باشد و حتى از آیه «یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا» الخ، هم امیدوارکنندهتر باشد، علتش این است که نهى از نومیدى در آیه دوم، نهیى است که هر چند در قرآن شریف مکرر آمده است، مثلا از حضرت ابراهیم (علیهالسلام) حکایت کرده است که گفت: «وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ» (حجر/56) و از حضرت یعقوب (علیهالسلام) حکایت کرده است که گفت: «إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» (یوسف/87). لکن در هر دو مورد این نهى ناظر به نومیدى از رحمت تکوینى است همچنانکه مورد دو آیه به آن شهادت میدهد.
اما آیه «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً، إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ، وَ أَنِیبُوا إِلى رَبِّکُمْ» تا آخر آیات بعدش هر چند که نهى از نومیدى از رحمت تشریعى خداست، به قرینه جمله «أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ» که به روشنى مى فهماند قنوط و نومیدى در آیه راجع به رحمت تشریعى و از جهت معصیت است و به همین جهت خداى سبحان وعده آمرزش گناهان را به طور عموم و بدون استثنا آورد. لکن دنبال آیه جمله «وَ أَنِیبُوا إِلى رَبِّکُمْ، و جملات بعدى» را آورد که به توبه و اسلام و عمل به پیروى امر مى کند و مى فهماند که منظور آیه این است که بنده اى که به خود ستم کرده باشد نباید از رحمت خداوند نومید شود، مادام که می تواند توبه کند و اسلام آورد و عمل صالح کند، از این راه هاى نجات استفاده کند.
پس در آیه نامبرده رحمت خداوند مقید به قیود نامبرده شد و مردم را امر مى کند که به این رحمت مقید خداوند دست بیاویزند و خود را نجات دهند. و معلوم است که امید رحمت مقید مانند امید رحمت مطلق و عام نیست و آن رحمتى که خدا به پیامبرش وعده داده است رحمت عمومى و مطلق است، چون آن جناب را «رحمة للعالمین» خوانده و این وعده مطلق را در آیه «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى» به پیامبر گرامی اش داده است تا او را دلخوش و شادمان کند.
توضیح اینکه آیه شریفه در مقام منت نهادن است و در آن وعده اى است خاص به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و در سراسر قرآن، خداى سبحان احدى از خلایق خود را هرگز چنین وعده اى نداده است. در این وعده اعطای خود را به هیچ قیدى مقید نکرده است. وعده اعطایى است مطلق البته وعده اى نظیر این به دسته اى از بندگان خود داده است که در بهشت به آن ها بدهد و فرموده است: «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (شوری/22) و «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ» (ق/35) که مى رساند آن دسته نامبرده در بهشت چیزهایى ما فوق خواست خود دارند. و معلوم است که مشیت و خواست به هر خیرى و سعادتى تعلق مى گیرد که به خاطر انسان خطور بکند. معلوم می شود در بهشت از خیر و سعادت چیزهایى هست که بر قلب هیچ بشرى خطور نمی کند، همچنانکه فرموده است: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ» (سجده/17).
خوب، وقتى عطاهاى خداوند به بندگان با ایمان و صالحش این باشد که ما فوق تصور و از اندازه و قدر بیرون باشد، معلوم است که آنچه به رسولش در مقام امتنان عطا مى کند، وسیع تر و عظیم تر از این ها خواهد بود (دقت بفرمائید).
این وضع عطاى خداى تعالى است و اما ببینیم خوشنودى رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) چه حد و حدودى دارد. این را می دانیم که این خوشنودى غیر رضا به قضا و قسمت خدا است که در حقیقت برابر با امر خدا است. چون خدا مالک و غنى على الاطلاق است و عبد جز فقر و حاجت چیزى ندارد و لذا باید به آنچه پروردگارش عطا مى کند راضى باشد، چه کم و چه زیاد، و نیز باید به آن قضایى که خداوند درباره اش مى راند خوشنود و راضى باشد، چه خوب و چه بد، و وقتى وظیفه هر عبدى این بود رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) به این وظیفه داناتر و عامل تر از هر کس دیگر است. او نمی خواهد مگر آنچه را که خداوند در حقش بخواهد.
پس رضا در آیه «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى» این رضا نیست، چون گفتیم رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) از خداوند راضى است چه عطا بکند و چه نکند. در آیه مورد بحث رضایت رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) در مقابل اعطای خداوند قرار گرفته است و این معنا را مى رساند که خدا اینقدر به تو می دهد تا راضى شوى، پس معلوم است این رضا غیر آن است. نظیر این است که به فقیرى بگویى من آن قدر به تو مال می دهم تا بى نیاز شوى و یا به گرسنه اى بگویى آن قدر طعامت می دهم تا سیر شوى که در این گونه موارد رضایت رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) و بى نیاز کردن فقیر و طعام به گرسنه به هیچ حد و اندازه اى مقید نشده است. همچنانکه مى بینیم نظیر چنین اعطاى بى حدى را خداوند به طائفه اى از بندگانش وعده داده و فرموده است: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ» (بیّنه/8). که این وعده نیز از آنجا که در مقام امتنان است و وعده اى است خصوصى، لذا باید امرى باشد مافوق آنچه که مؤمنین به طور عموم وعده داده شده اند و باید از آن وسیع تر و خلاصه بى حساب باشد. از سوى دیگر مى بینیم که خداى تعالى درباره رسول گرامی اش فرموده است: «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» (توبه/125) و در این کلام خود رأفت و رحمت آن جناب را تصدیق فرموده است با این حال چطور این رسول رووف و رحیم راضى می شود که خودش در بهشت به نعمت هاى آنجا متنعم باشد و در باغ هاى بهشت با خیال آسوده قدم بزند، در حالیکه جمعى از مؤمنین به این او و به نبوت او و شیفتگان به فضائل و مناقب او در درکات جهنم در غل و زنجیر باشند؟ و در زیر طبقاتى از آتش محبوس بمانند؟ با اینکه به ربوبیت خداوند و به رسالت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) و بهحقانیت آنچه رسول آورده است معترف بوده اند. تنها جرمشان این بود که جهالت برایشان چیره گشته و ملعبه شیطان شدند و در نتیجه گناهانى مرتکب گشتند، بدون اینکه عناد و استکبارى کرده باشند.
اگر یکى از ماها به عمر گذشته خود مراجعه کند و بیندیشد که در این مدت چه کمالات و ترقیاتى را می توانست به دست آورد ولى در به دست آوردن آن ها کوتاهى کرده است، آن وقت خود را به باد ملامت مى گیرد و به خود خشم نموده و یکى یکى کوتاهى گرى ها را به رخ خود مى کشد و به خود بد و بی راه می گوید و ناگهان متوجه به جهالت و جنون جوانى خود می شود که در آن هنگام چقدر نادان و بى تجربه بوده است. به محض آنکه به یاد آن دوران تاریک عمر مى افتد خشمش فرو مى نشیند و خودش به خود رحم مى کند و دلش براى خودش می سوزد. در حالیکه این حس ترحم که در فطرت او است یک ودیعه اى است الهى و قطره ای است از دریاى بى کران رحمت پروردگار با این که حس ترحم او ملک خود او نیست بلکه عاریتى است و علاوه قطره ای است در برابر رحمت خداوند. مع ذلک خودش براى خودش ترحم می کند آن وقت چطور ممکن است که دریاى رحمت رب العالمین در موقفى که او است و انسانى جاهل و ضعیف به خروش نیاید؟ و چطور ممکن است مجلاى اتمّ رحمت رب العالمین، یعنى رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) به دستگیرى او نشتابد و او را که در زندگى دنیا و در حین مرگ که در مواقف خطرناک دیگر وزر و وبال خطایاى خود را چشیده است همچنان در شکنجه دوزخ بگذارد و او را نجات ندهد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر فرات (ص215) از محمد بن قاسم بن عبید با ذکر یک یک راویان از بشر بن شریح بصری روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 266 و 270 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت حضرت محمد (صلّیاللهعلیهوآله)
48) در ذیل جمله «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» (سباء/23) الخ، ابى العباس تکبیرگو گفت: غلامى آزاد شده یکى از همسران على بن الحسین (علیهالسلام) که نامش ابوایمن بود، داخل بر امام ابى جعفر (علیهالسلام) شد و گفت: اى ابى جعفر دل مردم را خوش مى کنید و مىگویید شفاعت محمد شفاعت محمد؟ (خلاصه بگذارید مردم به وظائف خود عمل کنند). ابو جعفر (علیهالسلام) آن قدر ناراحت و خشمناک شد که رنگش تیره گشت و سپس فرمود: واى بر تو اى ابا ایمن، آیا عفتى که در باره شکم و شهوتت ورزیدى (و خلاصه مقدس مابیت) تو را به طغیان درآورده است ولى متوجه باش که اگر فزع هاى قیامت را ببینى آن وقت مى فهمى که چقدر محتاج به شفاعت محمدى. واى بر تو مگر شفاعت جز براى گنهکارانى که مستوجب آتش شده اند تصور دارد؟ آن گاه اضافه کرد: هیچ احدى از اولین و آخرین نیست مگر آنکه در روز قیامت محتاج شفاعت محمد (صلّیاللهعلیهوآله) است. و نیز اضافه کرد: در روز قیامت یک شفاعتى رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) در امتش دارد و یک شفاعتى ما در شیعیانمان داریم و یک شفاعتى شیعیان ما در خاندان خود دارند». سپس فرمودند: یک نفر مؤمن در آن روز بعدد نفرات دو تیره بزرگ عرب ربیعه و مضر شفاعت مى کند و نیز مؤمن براى خدمت گذاران خود شفاعت مى کند و عرضه می دارد: پروردگارا این شخص حق خدمت بگردنم دارد و مرا از سرما و گرما حفظ مى کرد.
علامه طباطبایی: اینکه امام فرمود: «احدى از اولین و آخرین نیست مگر آنکه محتاج شفاعت محمد (صلّیاللهعلیهوآله) می شود» ظاهرش این است که این شفاعت عمومى غیر آن شفاعتى است که در ذیل روایت فرمود: «واى بر تو مگر شفاعت جز براى گنهکارانى که مستوجب آتشند تصور دارد؟». نظیر این معنا در روایت عیاشى، از عبید بن زراره از امام صادق (علیهالسلام) گذشت و در این معنا روایت دیگرى است که هم عامه و هم خاصه نقل کرده اند. آیه «وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» (زخرف/86) که ترجمه اش در این نزدیکی ها گذشت بر این معنا دلالت مى کند. چون مى فهماند ملاک در شفاعت عبارت است از شهادت. پس شهدا هستند که در روز قیامت مالک شفاعتند و ان شاء اللَّه به زودى در تفسیر آیه «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» (بقره/143) خواهیم گفت که انبیاء شهداى خلقند و رسول گرامى (صلّیاللهعلیهوآله) اسلام، شهید بر انبیا است. پس رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) شهید شهیدان و گواه گواهان است. پس شفیع شفیعان نیز هست. اگر شهادت شهدا نمى بود اصلا قیامت اساس درستى نداشت.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر قمى (ج 2 ص 202) از ابی العباس تکبیرگو روایت کرده است
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 270 و 271 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت حضرت محمد (صلّیاللهعلیهوآله)
48) امام (علیهالسلام) در ذیل جمله «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» (سباء/23) فرمودند: احدى از انبیا و رسولان خداوند به شفاعت نمى پردازد، مگر بعد از آنکه خداوند اجازه داده باشد، مگر رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) که خداى تعالى قبل از روز قیامت به او اجازه داده است. شفاعت مال او و امامان از ولد او است و آن گاه بعد از ایشان سایر انبیا شفاعت خواهند کرد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 271 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اقسام شفاعت کنندگان
48) امام على (علیهالسلام) از رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) نقل کرده اند که ایشان فرموده اند: سه طائفه به درگاه خداوند شفاعت مى کنند و شفاعتشان پذیرفته هم می شود: اول انبیا؛ دوم علما؛ سوم شهدا.
علامه طباطبایی: ظاهرا مراد به شهدا، شهداى در میدان جنگ است. چون معروف از معناى این کلمه در زبان اخبار ائمه (علیهالسلام) همین معنا است نه معناى گواهى دادن بر اعمال که اصطلاح قرآن کریم است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را الخصال (باب الثلاثة ص 156) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 271 و 272 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت اهل بیت (علیهالسلام)
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 272 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت طفل سقط شده
48) رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله)فرمودند: «تناکحوا تناسلوا الخ» فرمودند: زن بگیرید و نسل خود را زیاد کنید که من در روز قیامت به وجود شما نزد امت هاى دیگر مباهات مى کنم. حتى طفل سقط شده را هم به حساب مى آورم. همین طفل سقط شده با قیافه اى اخمو به در بهشت مى ایستد. هر چه به او می گویند دراى، داخل نمی شود و می گوید تا پدر و مادرم نیایند داخل نمى شوم (تا آخر حدیث).
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 272 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت حضرت علی (علیهالسلام)
48) امام على (علیهالسلام) فرمودند: براى بهشت هشت دروازه است که از یک دروازه انبیا و صدیقین وارد می شوند. دربى دیگر مخصوص شهدا و صالحین است. پنج درب دیگر آن مخصوص شیعیان و دوستان ما است. خود لایزال بر صراط ایستاده و دعا مى کنم و عرضه می دارم: «پروردگارا شیعیان و دوستان و یاوران مرا و هر کس که در دنیا با من تولى داشته است را سلامت بدار و از سقوط در جهنم حفظ کن». ناگهان از درون عرش ندایى مى رسد: «دعایت مستجاب شد و شفاعتت پذیرفته گردید». آن روز هر مردى از شیعیان من و دوستان و یاوران من و آنان که عملا و زبانا با دشمنان من جنگیدند تا هفتاد هزار نفر از همسایگان و خویشاوندان خود را شفاعت مى کنند. یک درب دیگر بهشت مخصوص سایر مسلمانان است، آن هایى که اعتراف به شهادت (لا اله الا اللَّه) داشتند و در دل یک ذره بغض و دشمنى ما اهل بیت را نداشتند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را الخصال (حدیث اربعة مائة باب الثمانیة ص 407) از امام ابی عبدالله روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 272 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رضایت خداوند شرط شفاعت
48) امام صادق (علیهالسلام) در رساله اى که به سوى اصحابش نوشت فرمودند: و بدانید که احدى از خلایق خداوند شما را از خدا بى نیاز نمىکند (نه کسى هست که اگر خدا نداد او بدهد و نه کسى که اگر خدا بلائى فرستاد او از آن جلوگیرى کند) نه فرشته مقربى این کاره است و نه پیامبر مرسلى و نه کسى پائین تر از این. هر کس دوست میدارد شفاعت شافعان نزد خداوند سودى به حالش داشته باشد باید از خداوند رضایت بطلبد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را کافى روضة (ج 8 ص 10) از حفص موذن روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 273 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت حضرت زهرا (علیها سلام)
48) امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: جابر به امام باقر (علیهالسلام) عرض کرد: «فدایت شوم یا بن رسول اللَّه حدیثى از جده ات فاطمه (علیها سلام) برایم حدیث کن». جابر همچنان مطالب امام را در خصوص شفاعت فاطمه (علیها سلام) در روز قیامت ذکر مى کند تا مى رسد به اینجا که می گوید امام ابو جعفر (علیهالسلام) فرمودند: «پس به خدا سوگند از مردم کسى باقى نمى ماند مگر کسى که اهل شک باشد و در عقائد اسلام ایمان راسخ نداشته و یا کافر و یا منافق باشد. پس چون این چند طائفه در طبقات دوزخ قرار مى گیرند فریاد مى زنند که خداى تعالى آن را چنین حکایت مى فرماید: «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (شعرا/102 - 100)». آن گاه امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: «ولى هیهات هیهات که به خواسته شان برسند و به فرض هم که برگردند، دوباره به همان منهیات که از آن نهى شده بودند رو مى آورند و به درستى که دروغ مى گویند».
علامه طباطبایی: اینکه امام (علیهالسلام) به آیه «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ» الخ تمسک کردند دلالت دارد بر اینکه امام (علیهالسلام) آیه را دالّ بر وقوع شفاعت دانسته اند، با اینکه منکرین شفاعت آیه را از جمله ادلّه بر نفى شفاعت گرفته بودند. اگر به خاطر داشته باشید آن نکته اى که ما در ذیل جمله «فما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ» خاطر نشان کردیم تا اندازه اى وجه دلالت آیه «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ» را بر وقوع شفاعت روشن مى کند. چون اگر مراد خداى تعالى صرف انکار شفاعت بود جا داشت بفرماید: «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ» (شعرا/101). پس اینکه در سیاق نفى صیغه جمع را آورد و فرمود: «از شافعان هیچ شفیعى نداشتیم» معلوم می شود شافعانى بوده اند و جماعتى بوده اند که از شافعان شفیع داشتند و جماعتى نداشتند. یعنى شفاعت شافعان درباره آنان فائدهاى نداشته است.
علاوه بر اینکه جمله «فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً» الخ که بعد از جمله «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ» الخ قرار گرفته است، آرزویى است که در مقام حسرت کرده اند. معلوم است که آرزوى در مقام حسرت آرزوى چیزى است که مى بایستى داشته باشند ولى ندارند و حسرت مى خورند که اى کاش ما هم آن را می داشتیم. پس معناى اینکه گفتند: «اگر براى ما بازگشتى بود» این است که اى کاش برمى گشتیم و از مؤمنین می شدیم تا مانند آنان به شفاعت مى رسیدیم. پس آیه شریفه از ادلّه ای است که بر وقوع شفاعت دلالت مى کند نه بر نفى و انکار آن.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 273 و 274 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● کسانی که استحقاق شفاعت شدن را دارند
48) امام کاظم (علیهالسلام) از پدرش از پدران بزرگوارش (علیهالسلام) از رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) روایت آورده اند که ایشان فرمودند: «در میانه امت من تنها شفاعت من به مرتکبین گناهان کبیره مى رسد. اما نیکوکاران هیچ گرفتارى ندارند که محتاج شفاعت شوند». شخصى عرضه داشت: «یا بن رسول اللَّه (صلّیاللهعلیهوآله) چطور شفاعت مخصوص مرتکبین کبیره ها است؟ با اینکه خداى تعالى مىفرماید: «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى» (انبیا/28) و معلوم است که مرتکب گناهان کبیره مرتضى (مورد پسند خدا) نیست؟». امام کاظم (علیهالسلام) فرمودند: «هیچ مؤمنى گناه نمى کند مگر آنکه گناه ناراحتش می سازد و در نتیجه از گناه خود نادم می شود و رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) فرموده بود که براى توبه همین که نادم شوى کافى است و نیز فرمود کسى که از حسنه خود خوشحال و از گناهکارى خود متاذى و ناراحت باشد او مؤمن است. پس کسى که از گناهى که مرتکب شده پشیمان نمی شود مؤمن نیست و از شفاعت بهره مند نمی شود و از ستمکاران است که خداى تعالى درباره شان فرموده است: «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» (غافر/18)». شخصى که در آن مجلس بود عرضه داشت: «یا بن رسول اللَّه (صلّیاللهعلیهوآله) چگونه کسى که بر گناهى که مرتکب شده است و پشیمان نمی شود مؤمن نیست؟». ایشان فرمودند: «جهتش این است که هیچ انسانى نیست که یقین داشته باشد بر اینکه در برابر گناهان عقاب می شود مگر آنکه اگر گناهى مرتکب شود از ترس آن عقاب پشیمان مى گردد و همین که پشیمان شد تائب است و مستحق شفاعت می شود. اما وقتى پشیمان نشود بر آن گناه اصرار مى ورزد و مصرّ بر گناه آمرزیده نمی شود چون مؤمن نیست و به عقوبت گناه خود ایمان ندارد چه اگر ایمان داشت قطعا پشیمان می شد. و رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله)هم فرموده بود که هیچ گناه کبیره اى با استغفار و توبه کبیره نیست و هیچ گناه صغیره اى با اصرار صغیره نیست و اما اینکه خداى عز و جل فرموده است: «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى»، منظور این است که شفیعان در روز قیامت شفاعت نمى کنند مگر کسى را که خداوند دین او را پسندیده باشد و دین همان اقرار به جزا بر طبق حسنات و سیئات است. پس کسى که دینى پسندیده داشته باشد قطعا از گناهان خود پشیمان می شود چون چنین کسى به عقاب قیامت آشنایى و ایمان دارد».
علامه طباطبایی: اینکه امام (علیهالسلام) فرمودند: «و از ستمکاران است» الخ. در این جمله کوتاه ظالم روز قیامت را معرفى نموده است. اشاره مى کند به آن تعریضى که قرآن از ستمکار کرده و فرموده است: «فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ» (اعراف/45) و این همان کسى است که اعتقاد به روز مجازات ندارد، در نتیجه اگر اوامرى از خداوند از او فوت شد، ناراحت نمی شود و یا اگر محرماتى را مرتکب گشت، دچار دلواپسى نمى گردد. حتى اگر تمامى معارف الهیه و تعالیم دینیه را انکار کرد و یا امر آن معارف را خوار شمرد و اعتنایى به جزا و پاداش در روز جزا و پاداش نکرد هیچ دلواپسى پیدا نمى کند و اگر سخنى از آن به میان مى آورد از در استهزا و تکذیب است.
و اینکه فرمودند: «پس این تائب و مستحق شفاعت است»، معنایش این است که او به سوى خداوند بازگشته است و داراى دینى مرضى و پسندیده گشته است و از مصادیق شفاعت قرار گرفته است. وگرنه اگر منظور توبه اصطلاحى بود توبه خودش یکى از شفعا است.
اینکه کلام رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) را نقل کرد که فرمودند: «هیچ گناهى با استغفار کبیره نیست» الخ، منظورش از این نقل تمسک به جمله بعدى بود که فرمودند: «و هیچ صغیره اى با اصرار صغیره نیست». چون کسى که از گناه صغیره گرفته خاطر و پشیمان نمی شود، گناه درباره او وضع دیگرى به خود مى گیرد و عنوان تکذیب به معاد و ظلم به آیات خداوند را پیدا مى کند و معلوم است که چنین گناهى آمرزیده نیست. زیرا گناه وقتى آمرزیده می شود که یا صاحبش توبه کند که مصرّ بر گناه گفتیم پشیمان نیست و توبه نمى کند و یا به شفاعت آمرزیده می شود که باز گفتیم شفاعت دین مرضى می خواهد و دین چنین شخصى مرضى نیست.
نظیر این معنا در روایت علل الشرائع (ص 489) آمده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را توحید صدوق (ص 407 ح 6 ب 63) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 274 و 275 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● گناه کردن فرد مؤمن
48) ابى اسحاق القمى گفت: «من به ابى جعفر امام محمد بن على باقر (علیهالسلام) عرضه داشتم: یا بن رسول اللَّه از مؤمن مستبصر برایم بگو که وقتى داراى معرفت می شود و کمال مى یابد، آیا باز هم زنا مى کند؟». ایشان فرمودند: «به خدا سوگند نه». پرسیدم: «آیا لواط مى کند؟». ایشان فرمودند: «به خدا سوگند نه». پرسیدم: «آیا دزدى مى کند؟». ایشان فرمودند: «نه». پرسیدم: «آیا شراب می خورد؟». ایشان فرمودند: «نه». پرسیدم: «آیا هیچیک از این گناهان کبیره را مى کند؟ و هیچ عمل زشتى از این اعمال را مرتکب می شود؟». ایشان فرمودند: «نه». پرسیدم: «پس مى فرمائید: اصلا گناه نمی کند؟«. ایشان فرمودند: «نه، در حالى که مؤمن است ممکن است گناه کند. چیزى که هست مؤمنى است مسلمان و گناهکار». پرسیدم: «معناى مسلمان چیست؟». ایشان فرمودند: «مسلمان به طور دائم گناه نمی کند و بر آن اصرار نمى ورزد (تا آخر حدیث).
علامه طباطبایی: این روایت از مطلقات اخبار است که قید و شرطى در آن نشده است و منافات با روایات دیگرى ندارد که قید و شرط در آن ها شده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را علل الشرائع (ص 489) از ابی اسحاق القمی روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 275 و 276 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : مومنین |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بخشیده شدن گناهان کبیره
48) ابوذر از رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) روایت کرده است که ایشان فرمودند: روز قیامت مردى را مى آورند و فرمان مى رسد که گناهان صغیره اش را به او عرضه کنید و سپس از او دور شوید. به او می گویند: «تو چنین و چنان کرده اى». او هم اعتراف مى کند و هیچ یک را انکار نمى کند ولى همه دل واپسی اش از این است که بعد از گناهان صغیره کبائرش را به رخش بکشند آن وقت از شرم و خجالت چه کند؟ ولى ناگهان فرمان مى رسد: «به جاى هر گناه یک حسنه برایش بنویسید». مرد مى پرسد: «آخر من گناهان دیگرى داشتم و در اینجا نمى بینم؟». ابوذر گفت: «رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) وقتى به این جا رسید آن چنان خندید که دندان هاى کنارش نمودار شد.
علامه طباطبایی: این روایت از مطلقات اخبار است که قید و شرطى در آن نشده است و منافات با روایات دیگرى ندارد که قید و شرط در آن ها شده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را صحیح مسلم با سندی بریده از ابوذر روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 276 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : نامه عمل |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● گستردگی رحمت الهی در آخرت
48) امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: چون روز قیامت شود خداى تبارک و تعالى رحمت خود بگستراند آنچنانکه شیطان هم به طمع رحمت او بیفتد.
علامه طباطبایی: این روایت از مطلقات اخبار است که قید و شرطى در آن نشده است و منافات با روایات دیگرى ندارد که قید و شرط در آن ها شده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را امالى صدوق (ص 171 ح 2 مجلس 37) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 276 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : آخرت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● خالد نبودن گنهکاران از اهل ایمان در آتش
48) اخبار داله بر وقوع شفاعت از رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) در روز قیامت، هم از طرق ائمه اهل بیت (علیهالسلام) و هم از طرق عامه بسیار و به حد تواتر رسیده است که صرف نظر از مفاد یک یک آن ها، همگى بر یک معنا دلالت دارند و آن این است که در روز قیامت افرادى گنهکار از اهل ایمان شفاعت می شوند. حال یا اینکه از دخول در آتش نجات مى یابند و یا اینکه بعد از داخل شدن بیرون می شوند. آنچه از این اخبار به طور یقین حاصل می شود این است که گنهکاران از اهل ایمان در آتش خالد و جاودانه نمى مانند. به طورى که به خاطر دارید از قرآن کریم هم بیش از این استفاده نمی شد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 276 و 277 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تاثیر اعمال بر نفس انسان
48) انسان از همان ابتداى امر، هر فعلى که انجام دهد از آن فعل هیئتى و حالى از سعادت و شقاوت در نفسش پدید مى آید (البته می دانید مراد به سعادت، آن وضع و آن چیزی است که براى انسان از آن جهت که انسان است خیر است و مراد به شقاوت هر چیزى است که براى او از این جهت که انسان است مضر است). آن گاه اگر همین فعل تکرار بشود، رفته رفته آن حالتى که گفتیم از هر فعلى در نفس پدید مى آید، شدت یافته و نقش مى بندد و به صورت یک ملکه (و یا بگو طبیعت ثانوى) در مى آید. سپس این ملکه در اثر رسوخ بیشتر صورتى سعیده و یا شقیه در نفس ایجاد مى کند و مبدا هیئت ها و صورت هاى نفسانى می شود. حال اگر آن ملکه سعیده باشد آثارش وجودى و مطابق و ملایم با صورت جدید و با نفسى می شود که در حقیقت به منزله ماده ای است که قابل و مستعد و پذیراى آن است. اگر شقیه باشد آثارش امورى عدمى می شود که با تحلیل عقلى به فقدان و شر برگشت مى کند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 277 |
قالب : فلسفی |
موضوع اصلی : فطرت- سرشت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عدم توانایی عقل در اثبات معاد
48) جزئیات و تفاصیل مسئله معاد چیزى نیست که دست براهین عقلى به آن برسد و بتواند آنچه از جزئیات معاد که در کتاب و سنت وارد شده، اثبات نماید.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : علتش هم بنا به گفته بو على سینا این است که آن مقدماتى که باید براهین عقلى بچیند و بعد از چیدن آن ها یک یک آن جزئیات را نتیجه بگیرد، در دسترس عقل آدمى نیست. ولکن با در نظر گرفتن این معنا که آدمى بعد از جدا شدن جانش از تن تجرّدى عقلى و مثالى به خود مى گیرد و براهین عقلى دسترسى به این انسان مجرد و مثالى دارد، لذا کمالاتى هم که این انسان در آینده در دو طریق سعادت و شقاوت به خود مى گیرد در دسترس براهین عقلى هست.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 277 |
قالب : فلسفی |
موضوع اصلی : معاد |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● انواع نفوس انسان ها
48) انواع نفوس انسان ها باتوجه به اعمالشان:
1- نفس سعید.
2- نفس شقی.
3- نفسى است که ذاتا سعید است ولى فعلا شقى است.
4- نفسى که ذاتا شقى است ولى از نظر فعل سعید است.
5-نفسى که در زندگى دنیا هیچ فعلیتى نه از سعادت و نه از شقاوت به خود نگرفته است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1- نفس سعید: نفسى که سعید است از آثارى که از او بروز مى کند لذت مى برد. چون گفتیم که نفس او نفس یک انسان است و آثار هم آثار انسانیت او است و او مى بیند که هر لحظه انسانیتش فعلیتى جدید به خود مى گیرد.
این مطلب مربوط به نفوس کامله است. یعنى انسانى که هم ذاتش صالح و سعید است و هم عملش صالح است.
2- نفس شقی: نفس شقى آثارش همه عدمى است که با تحلیل عقلى سر از فقدان و شر درمى آورد. پس نفس شقى هر چند که آثارش ملایم خودش است چون آثار آثار او است ولکن به آن جهت که انسان است از آن آثار متالم می شود.
این مطلب مربوط به نفوس کامله است. یعنی انسانى که هم ذاتش شقى است و هم عملش فاسد و طالح است.
3- نفسى است که ذاتا سعید است ولى فعلا شقى است: نفسى است که ذاتش داراى صورتى سعید است، یعنى عقائد حقّه را که از ثابتات است دارد. چیزى که هست هیات هایى شقى و پست و در اثر گناهان و زشتى هایى که مرتکب شده است به تدریج از روزى که در شکم مادر به این بدن متعلق شده است و در دار اختیار قرار گرفته در او پیدا شده است و چون این صورت ها با ذات او سازگارى ندارد، ماندنش در نفس قسرى و غیر طبیعى است. برهان عقلى این معنا را ثابت کرده است که قسر و غیر طبیعى دوام نمى آورد. پس چنین نفسى یا در دنیا و یا در برزخ و یا در قیامت (تا ببینى رسوخ و ریشه دواندن صور شقیه تا چه اندازه باشد) طهارت ذاتى خود را باز مى یابد.
4- نفسى که ذاتا شقى است ولى از نظر فعل سعید است: نفسى شقى که ذاتا شقى است ولى به طور عاریتى هیات هاى خوبى در اثر اعمال صالحه به خود گرفته است. از آنجا که این هیات ها و این صورت ها با ذات نفس سازگارى ندارد و براى او غیر طبیعى است و گفتیم غیر طبیعى دوام ندارد یا دیر و یا به زودى؛ یا در همین دنیا و یا در برزخ و یا در قیامت، این صورت هاى صالحه را از دست می دهد.
5- نفسى که در زندگى دنیا هیچ فعلیتى نه از سعادت و نه از شقاوت به خود نگرفته است و همچنان ناقص و ضعیف از دار دنیا رفته است، اینگونه نفوس مصداق (مرجون لامر اللَّه) اند تا خدا با آن ها چه معامله کند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 277 |
قالب : فلسفی |
موضوع اصلی : فطرت- سرشت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت نفوس کامله از انسان ها
48) بعضى از نفوس که همان نفوس کامله از قبیل نفوس انبیا (علیهالسلام) و مخصوصا آنکه همه درجات کمال را پیموده و به همه فعلیاتى که ممکن بوده رسیده است، واسطه می شود بین مبدا فیض و علت هاى ما دون تا آنان نیز هیات هاى شقیه و زشتى که بر خلاف ذاتشان در نفوس ضعیفشان پیدا شده است را زایل سازند. این همان شفاعت است البته شفاعتى که مخصوص گنهکاران است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : برهان عقلى مراتب کمال وجودى را مختلف می داند. بعضى را ناقص، بعضى را کامل، بعضى را شدید و بعضى را ضعیف می داند که در اصطلاح علمى این شدت و ضعف را تشکیک می گویند، مانند نور که قابل تشکیک است، یعنى از یک شمع گرفته، به بالا مى رود. نفوس بشرى هم در قرب به خداوند که مبدا هر کمال و منتهاى آن است و دورى از او مختلف است. بعضى از نفوس در سیر تکاملى خود به سوى آن مبدئى که از آنجا آمده اند بسیار پیش مى روند و بعضى دیگر کمتر و کمتر. این وضع علل فاعلى است که بعضى فوق بعضى دیگرند و هر علت فاعلى واسطه گرفتن فیض از ما فوق خود و دادنش به مادون خویش است که در اصطلاح فلسفى از آن (ما به) تعبیر مى کنند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 279 |
قالب : فلسفی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تفاسیر اشتباه از شفاعت
48) اى بسا که جمعى از اهل بحث، مسئله شفاعت اسلام را از ترس اینکه با قانون شکنىهاى زشت تطبیق نشود تاویل نموده و برایش معنایى کرده اندکه هیچ ربطى به شفاعت ندارد و حال آنکه مسئله شفاعت هم صریح قرآن است و هم روایات وارده درباره آن متواتر است. به جان خودم نه اسلام شفاعت به آن معنایى که آقایان کرده اند که گفتیم هیچ ربطى به شفاعت ندارد را اثبات کرده است و نه آن شفاعتى را که با قانون شکنى یعنى یک مسئله مسخره و زشت منطبق می شود را قبول دارد.
1- آن شفاعتى که قرآن اثباتش کرده این است که مؤمنین یعنى دارندگان دینى مرضى، در روز قیامت جاویدان در آتش دوزخ نمی مانند. البته همانطور که گفتیم به شرطى که پروردگار خود را با داشتن ایمان مرضى و دین حق دیدار نموده باشد. پس این وعده اى که قرآن داده است مشروط است نه مطلق (پس هیچ کس نیست که یقین داشته باشد که گناهانش با شفاعت آمرزیده می شود و نمی تواند چنین یقینى پیدا کند). علاوه بر این قرآن کریم، ناطق به این معنا است که هر کسى نمی تواند این دو شرط را در خود حفظ کند چون باقى نگهداشتن ایمان بسیار سخت است و بقاى آن از جهت گناهان و مخصوصا گناهان کبیره و باز مخصوصا تکرار و ادامه گناهان در خطرى عظیم است. آرى ایمان آدمى دائما در لبه پرتگاه قرار دارد چون منافیات آن دائما آن را تهدید به نابودى مى کند و چون چنین است پس یک فرد مسلمان دائما ترس این را دارد که مبادا گرانمایه ترین سرمایه نجات خود را از دست بدهد. این امید را هم دارد که بتواند با توبه و جبران مافات آن را حفظ کند. پس چنین کسى دائما در میان خوف و رجا قرار دارد و خداى خود را هم از ترس مى پرستد و هم به امید در نتیجه در زندگی اش هم در حالت اعتدال میان نومیدى که منشا خمودی ها است و میان اطمینان به شفاعت که کوتاهی ها و کسالت ها است زندگى مى کند. نه به کلى نومید است و نه به کلى مطمئن. نه گرفتار آثار سو آن نومیدى است و نه گرفتار آثار سو این اطمینان.
2- مى فهمد که اسلام قوانینى اجتماعى قرار داده است که هم جنبه مادیات بشر را تامین مى کند و هم جنبه معنویات او را به طورى که این قوانین تمامى حرکات و سکنات فرد و اجتماع را فرا گرفته و براى هر یک از مواد آن قوانین، کیفر و پاداشى مناسب با آن مقرر کرده است. اگر آن گناه مربوط به حقوق خلق است دیاتى، و اگر مربوط به حقوق دینى و الهى است حدودى و (تعزیرهایى) معلوم کرده است. تا آنجا که یک فرد را به کلى از مزایاى اجتماعى محروم نموده و سزاوار ملامت و مذمت و تقبیح دانسته است. باز براى حفظ این احکام حکومتى تاسیس کرده است و اولى الامرى معین نموده و از آن هم گذشته تمامى افراد را بر یکدیگر مسلط نموده و حق حاکمیت داده است تا یک فرد (هر چند از طبقه پائین اجتماع باشد) بتواند فرد دیگرى را (هر چند که از طبقات بالاى اجتماع باشد) امر به معروف و نهى از منکر کند. و سپس این تسلط را با دمیدن روح دعوت دینى زنده نگه داشته است. چون دعوت دینى که وظیفه علماى امت است متضمن انذار و تبشیرهایى به عقاب و ثواب در آخرت است. به این ترتیب اساس تربیت جامعه را بر پایه تلقین معارف مبدا و معاد بنا نهاده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : دو نکته برای فهم بهتر مطلب:
1- آنچه اصول اجتماعى دست می دهد، این است که مجتمع بشرى به هیچ وجه قادر بر حفظ حیات و ادامه وجود خود نیست مگر با قوانینى که از نظر خود اجتماع معتبر شمرده شود تا آن قوانین ناظر بر احوال اجتماع باشد و در اعمال یک یک افراد حکومت کند. البته باید قانونى باشد که از فطرت اجتماع و غریزه افراد جامعه سرچشمه گرفته باشد و بر طبق شرائط موجود در اجتماع وضع شده باشد تا تمامى طبقات هر یک بر حسب آنچه با موقعیت اجتماعی اش سازگار است راه خود را به سوى کمال حیات طى کند و در نتیجه جامعه به سرعت رو به کمال قدم بردارد و در این راه طبقات مختلف با تبادل اعمال و آثار گوناگون خود و با برقرار کردن عدالت اجتماعى، کمک کار یکدیگر در سیر و پیشرفت شوند. از سوى دیگر این معنا مسلم است که وقتى این تعاون و عدالت اجتماعى برقرار می شود که قوانین آن بر طبق دو نوع مصالح و منافع مادى و معنوى هر دو وضع شود و در وضع قوانین رعایت منافع معنوى هم بشود (زیرا سعادت مادى و معنوى بشر مانند دو بال مرغ است که در پروازش به هر دو محتاج است. اگر کمالات معنوى از قبیل فضائل اخلاقى در بشر نباشد و در نتیجه عمل افراد صالح نگردد به مانند مرغى می ماند که می خواهد با یک بال پرواز کند) چون همه می دانیم که این فضائل اخلاقى است که راستى و درستى و وفاى به عهد و خیر خواهى و صدها عمل صالح دیگر درست مى کند.
از آنجایى که قوانین و احکامى که براى نظام اجتماع وضع می شود، احکامى است اعتبارى و غیر حقیقى و به تنهایى اثر خود را نمى بخشد (چون طبع سرکش و آزادى طلب بشر همواره می خواهد از قید قانون بگریزد) لذا براى اینکه تاثیر این قوانین تکمیل شود، به احکام دیگر جزائى نیازمند می شود تا از حریم آن قوانین حمایت و محافظت کند و نگذارد یک دسته بوالهوس از آن تعدى نموده و دسته اى دیگر در آن سهل انگارى و بى اعتنایى کنند. به همین جهت مى بینیم هر قدر حکومت (حال هر حکومتى که باشد) بر اجرای مقررات جزائى قوی تر باشد، اجتماع در سیر خود کم تر متوقف می شود و افراد کم تر از مسیر خود منحرف و گمراه گشته و کم تر از مقصد باز می مانند. و بر خلاف، هر چه حکومت ضعیف تر باشد، هرج و مرج در داخل اجتماع بیشتر شده و جامعه از مسیر خود منحرف و منحرف تر می شود.
پس به همین جهت یکى از تعلیماتى که لازم است در اجتماع تثبیت شود، تلقین و تذکر احکام جزائى است.
باز به همین جهت بود که دنیا علیه کیش مسیحیت قیام کرد و آن را غیر قابل قبول دانست. براى اینکه در این کیش به مردم می گویند که حضرت مسیح خود را بر بالاى دار فدا و عوض گناهان مردم قرار داد. این را به مردم تلقین کردند که اگر بیائید و با نمایندگان او صحبت کنید و از او خواهش کنید تا شما را از عذاب روز قیامت برهاند آن نماینده این وساطت را برایتان خواهد کرد. معلوم است که چنین دینى اساس بشریت را منهدم مى کند و تمدن بشر را با سیر قهقرى به توحش مبدل می سازد. همچنانکه می گویند آمار نشان داده است که دروغگویان و ستمکاران در میان متدینین بیشتر از دیگرانند. این نیست مگر به خاطر اینکه این عده همواره دم از حقانیت دین خود مى زنند و گفتگو از شفاعت مسیح در روز قیامت مى کنند و لذا دیگر هیچ باکى از هیچ عملى ندارند، به خلاف دیگران که از خارج چیزى و تعلیماتى در افکارشان وارد نگشته به همان سادگى فطرت و غریزه خدادادى خود باقى مانده اند و احکام فطرت خود را با تعلیماتى که احکام فطرى دیگر آن را باطل کرده است، باطل نمى کنند و به طور قطع حکم مى کنند به اینکه تخلف از هر قانونى که مقتضاى انسانیت و مدینه فاضله بشریت است قبیح و ناپسند است.
و اى بسا که جمعى از اهل بحث مسئله شفاعت اسلام را هم از ترس اینکه با همین قانون شکنى هاى زشت تطبیق نشود تاویل نموده و برایش معنایى کرده اند که هیچ ربطى به شفاعت ندارد.
2- این است (شماره 2 در دلیل برای شفاعت در قسمت متن) آنچه که هدف همت اسلام از تعلیمات دینى است، خاتم پیامبران آن را آورد و هم در عهد خود آن جناب و هم بعد از آن جناب تجربه شد. خود آن حضرت آن را در مدت نبوتش پیاده کرد و حتى یک نقطه ضعف در آن دیده نشد. بعد از آن جناب هم تا مدتى به آن احکام عمل شد. چیزى که هست بعد از آن مدت بازیچه دست زمامداران غاصب بنى امیه و پیروان ایشان قرار گرفت و با استبداد خود و بازى گرى با احکام دین و ابطال حدود الهى و سیاسات دینى، دین مبین اسلام را از رونق انداختند تا کار به جایى رسید که همه می دانیم تمامى آزادی ها که اسلام آورده بود از بین رفت و یک تمدن غربى جایگزین تمدن واقعى اسلامى شد و از دین اسلام در بین مسلمانان چیزى باقى نماند مگر به قدر آن رطوبتى که پس از خالى کردن کاسه آب در آن می ماند. و همین ضعف واضح که در سیاست دین پیدا شد و این ارتجاع و عقب گردى که مسلمانان کردند باعث شد از نظر فضائل و فواضل تنزل نموده، به انحطاط اخلاقى و عملى گرفتار شوند و یک سره در منجلاب لهو و لعب و شهوات و کارهاى زشت فرو روند و در نتیجه تمام قرق هاى اسلام شکسته شد و گناهانى در بینشان پدید آمد که حتى بى دینان هم از آن شرم دارند.
این بود علت انحطاط نه بعضى از معارف دینى که به غیر از سعادت انسان در زندگى دنیا و آخرتش اثرى ندارد. خداوند همه مسلمانان را به عمل به احکام و معارف این دین حنیف یارى دهد. و آن آمارى هم که نام بردند (به فرضى که درست باشد) از جمعیت متدینى گرفته اند که سرپرست نداشته اند و در تحت سیطره حکومتى که معارف و احکام دین را مو به مو در آنان اجرا کند نبوده اند. پس در حقیقت آمارى که گرفته شده است از یک جمعیت بى دین گرفته اند. بى دینى که نام دین بر سر دارند به خلاف آن جمعیت بى دینى که تعلیم و تربیت اجتماعى غیر دینى را با ضامن اجرا داشته اند، یعنى سرپرستى داشته اند که قوانین اجتماعى را مو به مو در آنان اجرا کرده و صلاح اجتماعى آنان را حفظ نموده است. پس این آمارگیرى هیچ دلالتى بر مقصود آنان ندارد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 279 تا 283 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● علل انحطاط در دین اسلام
48) حضرت محمد (صلّیاللهعلیهوآله) در مدت نبوتش احکام و مبانی اسلام را پیاده کرد و حتى یک نقطه ضعف در آن دیده نشد. بعد از آن جناب هم تا مدتى به آن احکام عمل شد. چیزى که هست بعد از آن مدت بازیچه دست زمامداران غاصب بنى امیه و پیروان ایشان قرار گرفت و با استبداد خود و بازى گرى با احکام دین و ابطال حدود الهى و سیاسات دینى، دین مبین اسلام را از رونق انداختند تا کار به جایى رسید که همه می دانیم تمامى آزادی ها که اسلام آورده بود از بین رفت و یک تمدن غربى جایگزین تمدن واقعى اسلامى شد و از دین اسلام در بین مسلمانان چیزى باقى نماند مگر به قدر آن رطوبتى که پس از خالى کردن کاسه آب در آن می ماند. و همین ضعف واضح که در سیاست دین پیدا شد و این ارتجاع و عقب گردى که مسلمانان کردند باعث شد از نظر فضائل و فواضل تنزل نموده، به انحطاط اخلاقى و عملى گرفتار شوند و یک سره در منجلاب لهو و لعب و شهوات و کارهاى زشت فرو روند و در نتیجه تمام قرق هاى اسلام شکسته شد و گناهانى در بینشان پدید آمد که حتى بى دینان هم از آن شرم دارند.
این بود علت انحطاط نه بعضى از معارف دینى که به غیر از سعادت انسان در زندگى دنیا و آخرتش اثرى ندارد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 282 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : آیین- دین- شریعت- مذهب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● انواع شفاعت و ..... -
سيد علي بهبهاني
48) 1- آیاتى که شفاعت را نفى مىکنند، مانند: «یومٌ لا بیعٌ فیه ولا خلّةٌ ولا شفاعةٌ» ، روزى که معامله و دوستى و شفاعت در آن نیست.
2- آیاتى که شفاعت را مخصوص خداوند مىدانند، مانند: «مالکم من دونه من ولّى ولا شفیع»، غیر از او هیچ یاور و شفاعت کنندهاى نیست.
3- آیاتى که از شفاعت دیگران با اذن خداوند یاد مىکنند، مانند: «من ذا الذّى یشفع عنده الاّ باذنه» ، چه کسى در نزد او (خداوند) شفاعت مىکند مگر به اذنش؟
4- آیاتى که شرایط شفاعت شوندگان را بیان مىکنند، مانند:
الف: شفاعت براى کسى است که مورد رضایت خدا باشد. «ولا یشفعون الا لمن ارتضى»
ب: براى ظالمان، دوستدار و شفیعى نیست. «ما للظّالمین من حمیم ولا شفیع»
ج: فرشتگان براى کسانى که ایمان آوردهاند، دعا واستغفار مىکنند. «ویستغفرون للّذین آمنوا»
با توجّه به آیات فوق، معلوم مىشود که شفاعت بىقید و شرط نیست و شفاعت به اجازه و اذن خداست و شفاعت شونده، باید واجد شرایطى باشد و اگر کسى شرایط شفاعت را دارا نباشد، هر چند همسر پیامبر خدا باشد، مورد شفاعت قرار نمىگیرد. چنانکه همسر نوح و لوط علیهما السلام به علّت فسق، مشمول شفاعت نشدند. «فخانتا هما فلم یغنیا عنهما من اللّه شیئاً و قیل ادخلا الّنار مع الدّاخلین»
بنابراین شفاعتى سازنده است که انسان را با اولیاى خدا پیوند دهد و مانع یأس او شود. ولى اگر ایمان به شفاعت سبب جرأت بر گناه گردد، همانگونه که مسیحیان عقیده دارند که عیسى فدا شد تا گناهان ما بخشیده شود، هرگز قابل قبول نیست.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : حجت الاسلام قرائتی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت -
سجاد حسني پازکي
منبع : ترجمه تفسیر المیزان |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : افعال خداوند |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت -
سجاد حسني پازکي
48) شفیع، عاملى از عوامل مربوط بمورد شفاعت، و مؤثر در رفع عقاب را مثلا، بر عاملى دیگر که عقاب را سبب شده، حکومت و غلبه میدهد، حال یا آن عامل همانطور که گفتیم صفتى از صفات مولى است (بزرگواری مولی)، یا صفتى از صفات عبد است(بدبخت و بیچاره و ذلیل است)، یا از صفات خودش (چون من پیش تو آبرو دارم) ، هر چه باشد آن عامل را تقویت مىکند، تا بر عامل عقوبت، یا هر حکمى دیگر که میخواهد خنثایش کند، رجحان داده کفه ترازویش را سنگینتر سازد یعنى مورد عقوبت را از اینکه مورد عقوبت باشد بیرون نموده، داخل در مورد رفع عقوبت نمای
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : افعال خداوند |
گوینده : علامه طباطبایی |
1)
حسنی پازکی : این مطلب را بنده فرستادم، ولی نظری مخالف این نظر را از آیه الله جوادی آملی از تفسیر تسنیم ذکر می کنم:
اینچنین نیست که شفیع سه کار داشته باشد در عرض هم. بیش از دو کار نیست و تقرّب شفیع پیش مولا باعث میشود که یا کار اوّل را انجام بدهد یا کار دوم را. یعنی یا از ضعف عبد و یا از صفات مولی.
حیثیّت شفیع که پیش فاعل مطرح است این باعث میشود که شفیع مجاز باشد گاهی اوصاف فاعل را طرح کند که فاعل با کرم و عفو رفتار کند، گاهی اوصاف قابل را طرح کند که قابل عبد ذلیل مسکین است که «لایملک لنفسه نفعاً و لا ضرّاً»
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تاثیر شفاعت از باب حکومت است، نه تضاد و تعارض -
سجاد حسني پازکي
48) تاثیر شفاعت از باب حکومت است، نه از باب تضاد و تعارض، و این مطلب با گفتار خود خداى تعالى که مىفرماید: (فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ، خدا گناهان ایشان را مبدل بحسنه مىکند «1» کاملا روشن و بى اشکال میشود.
چون بحکم این آیه خدا میتواند عملى را با عملى دیگر معاوضه کند، هم چنان که میتواند یک عمل موجود را معدوم سازد، چنانچه خودش هم فرموده: (وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً، و بآنچه که عمل کردهاند مىپردازیم، و آن را هیچ و پوچ مىکنیم) «2»، و نیز خودش فرموده: (فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ، پس اعمالشان را بى اثر کرد) «3» و نیز همو فرموده (إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ، نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ، اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید، گناهان صغیره شما را محو مىکنیم) الخ «4» و نیز فرموده: (إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ، وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ، خدا این گناه را نمىآمرزد که بوى شرک بورزند، و گناهان پائینتر از آن را از هر کس بخواهد مىآمرزد) «5» و این آیه بطور مسلم در غیر مورد ایمان و توبه است، براى اینکه ایمان و توبه شرک قبلى را هم جبران نموده، آن را مانند سایر گناهان مشمول آمرزش خدا مىکند.
و نیز همانطور که میتواند عملى را مبدل بعملى دیگر کند، میتواند عملى اندک را بسیار کند، هم چنان که خودش در این باره فرموده: (أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ، اینان اجرشان دو برابر داده میشود) «6» و نیز فرموده: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ، فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها، هر کس کار نیکى کند، ده برابر مثل آن را خواهد داشت) «7» و نیز همانطور که میتواند عملى را با عملى دیگر مبدل نموده، و نیز عملى اندک را بسیار کند، همچنین میتواند عملى را که معدوم بوده، موجود سازد، که در این باره فرموده: (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ، أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ، وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ، کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ، کسانى که ایمان آوردند، و ذریهشان نیز از ایشان پیروى نموده، ایمان آوردند، ما ذریهشان را بایشان ملحق مىکنیم، و ایشان را از هیچیک از اعمالى که کردند محروم و بى بهره نمىسازیم، که هر مردى در گرو عملى است که کرده) «8» و این همان لحوق و الحاق است، و مثلا کسانى که عمل آباء نداشتهاند، داراى عمل مىکند، و سخن کوتاه اینکه خدا هر چه بخواهد میتواند انجام دهد، و هر حکمى که بخواهد میراند
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : افعال خداوند |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● جواب اشکال مخالفت شفاعت با حکم اولی خدا -
سجاد حسني پازکي
48) اشکال: مخالفت شفاعت با حکم اولى خداوند
یکى از آن اشکالها اینست که بعد از آنکه خداى تعالى در کلام مجیدش براى مجرم در روز قیامت عقابهایى معین نموده، و برداشتن آن عقاب یا عدالتى از خداست، و یا ظلم است، اگر برداشتن آن عقابها عدالت باشد، پس تشریع آن حکمى که مخالفتش عقاب مىآورد، در اصل، ظلم بوده، و ظلم لایق ساحت مقدس خداى تعالى نیست، و اگر برداشتن عقاب نامبرده ظلم است، چون تشریع حکمى که مخالفتش این عقاب را آورده بعدالت بوده، پس در خواست انبیاء یا هر شفیع دیگر درخواست ظلم خداست، و این درخواست جاهلانه است، و ساحت مقدس انبیاء از مثل آن منزه است.
ما از این اشکال بدو جور پاسخ میدهیم، یکى نقضى، و یکى حلى، اما جواب نقضى این است که بایشان مىگوییم: شما در باره اوامر امتحانى خدا چه مىگویید؟ آیا رفع حکم امتحانى- مانند جلوگیرى از کشته شدن اسماعیل در مرحله دوم و اثبات آن در مرحله اول- ماموریت ابراهیم بکشتن او- هر دو عدالت است؟ یا یکى ظلم و دیگرى عدالت است؟ چارهاى جز این نیست که بگوئیم هر دو عدالت است، و حکمت در آن آزمایش و بیرون آوردن باطن و نیات درونى ترجمه المیزان، ج1، ص: 246
مکلف، و یا بفعلیت رساندن استعدادهاى او است، در مورد شفاعت هم مىگوییم: ممکن است خدا مقدر کرده باشد که همه مردم با ایمان را نجات دهد، ولى در ظاهر احکامى مقرر کرده، و براى مخالفت آنها عقابهایى معین نموده، تا کفار بکفر خود هلاک گردند، و مؤمنان بوسیله اطاعت به درجات محسنین بالا روند، و گنهکاران بوسیله شفاعت بان نجاتى که گفتیم خدا برایشان مقدر کرده برسند، هر چند که نجات از بعضى انواع عذابها، یا بعضى افراد آن باشد، ولى نسبت به بعضى دیگر از عذابها، از قبیل حول و وحشت برزخ، و یا دلهره و فزع روز قیامت را بچشند، که در اینصورت هم آن حکمى که در اول مقرر کرد، بر طبق عدالت بوده، و هم برداشتن عقاب از کسانى که مخالفت کردند عدالت بوده است، این بود جواب نقضى از اشکال.
و اما جواب حلى آن، این است که برداشته شدن عقاب بوسیله شفاعت، وقتى مغایر با حکم اولى خداست، و آن گاه آن سؤال پیش مىآید که کدامیک عدل است، و کدام ظلم؟ که این بر طرف شدن عقاب بوسیله شفاعت، نقض حکم و ضد آن باشد، و یا نقض آثار و تبعات آن حکم باشد، آن تبعات و عقابى که خود خدا معین کرده، ولى خواننده عزیز توجه فرمود، که گفتیم: شفاعت نه نقض اصل حکم است، نه نقض آن عقوبتى که براى مخالفت آن حکم معین کردهاند، بلکه شفاعت نسبت بحکم و عقوبت نامبرده، حکومت دارد، یعنى مخالفت کننده و نافرمانى کننده را، از مصداق شمول عقاب بیرون مىکند، و او را مصداق شمول رحمت، و یا صفتى دیگر از صفات خداى تعالى، از قبیل عفو، و مغفرت میسازد، که یکى از آن صفات احترام گذاشتن بشفیع و تعظیم او است
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : افعال خداوند |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● پاسخ اشکال: وعده شفاعت باعث جرات بر معضیت می شود -
سجاد حسني پازکي
48) اشکال:وعده شفاعت دادن باعث جرأت مردم بر معصیت مىشود
اینکه وعده شفاعت به بندگان دادن، و تبلیغ انبیاء این وعده را بانان، باعث جرأت مردم بر معصیت، و وادارى آنان بر هتک حرمت محرمات خدایى است، و این با یگانه غرض دین، که همان شوق بندگان بسوى بندگى و اطاعت است، منافات دارد، بناچار آنچه از آیات قرآن و روایات در باره شفاعت وارد شده، باید بمعنایى تاویل شود، تا مزاحم با این اصل بدیهى نشود.
جواب از این اشکال را بدو نحو میدهیم، یکى نقضى و یکى حلى، اما جواب نقضى، اینکه شما در باره آیاتى که وعده مغفرت میدهد چه مىگوئید؟ عین آن اشکال در این آیات نیز وارد است، چون این آیات نیز مردم را بارتکاب گناه جرى مىکند، مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه مغفرت واسعه رحمت خدا را شامل تمامى گناهان سواى شرک میسازد، مانند آیه (إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ، وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ، خدا این گناه را نمىآمرزد که بوى شرک بورزند، ولى پائینتر از شرک را از هر کس بخواهد مىآمرزد)، «1» و این آیه بطورى که در سابق هم گفتیم مربوط بغیر مورد توبه است، چون اگر در باره مورد توبه بود استثناء شرک صحیح نبود، چون توبه از شرک هم پذیرفته است.
و اما جواب حلى، اینکه وعده شفاعت و تبلیغ آن بوسیله انبیاء، وقتى مستلزم جرئت و جسارت مردم میشود، و آنان را بمعصیت و تمرد وا میدارد، که اولا مجرم را و صفات او را معین کرده باشد، و یا حد اقل گناه را معین نموده، فرموده باشد که چه گناهى با شفاعت بخشوده میشود، و طورى معین کرده باشد که کاملا مشخص شود، و آیات شفاعت اینطور نیست، اولا خیلى کوتاه و سر بسته است، و در ثانى شفاعت را مشروط بشرطى کرده، که ممکن است آن شرط حاصل نشود، و آن مشیت خدا است.
و ثانیا شفاعت در تمامى انواع عذابها، و در همه اوقات مؤثر باشد، به اینکه بکلى گناه را ریشه کن کند.
مثلا اگر گفته باشند: که فلان طائفه از مردم، و یا همه مردم، در برابر هیچیک از گناهان عقاب نمیشوند، و ابدا از آنها مؤاخذه نمىگردند، و یا گفته باشند: فلان گناه معین عذاب ندارد، و براى همیشه عذاب ندارد، البته این گفتار بازى کردن با احکام و تکالیف متوجه بمکلفین بود.
و اما اگر بطور مبهم و سر بسته مطلب را افاده کنند، بطورى که واجد آن دو شرط بالا نباشد، یعنى معین نکنند که شفاعت در چگونه گناهانى، و در حق چه گنهکارانى مؤثر است، و دیگر اینکه عقابى که با شفاعت برداشته میشود، آیا همه عقوبتها و در همه اوقات و احوال است، یا در بعضى اوقات و بعضى گناهان؟.
در چنین صورتى، هیچ گنهکارى خاطر جمع از این نیست که شفاعت شامل حالش بشود، در نتیجه جرى بگناه و هتک محارم الهى نمیشود، بلکه تنها اثرى که وعده شفاعت در افراد دارد، این است که قریحه امید را در او زنده نگه دارد، و چون گناهان و جرائم خود را مىبیند و مىشمارد، یکباره دچار نومیدى و یاس از رحمت خدا نگردد.
علاوه بر اینکه در آیه: (إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ، نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ) «1»، مىفرماید:
اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید، ما گناهان صغیره شما را مىبخشیم، وقتى چنین کلامى از خدا، و چنین وعدهاى از او صحیح باشد، چرا صحیح نباشد که بفرماید: اگر ایمان خود را حفظ کنید، بطورى که در روز لقاء با من، با ایمان سالم نزدم آئید، من شفاعت شافعان را از شما مىپذیرم؟ چون همه حرفها بر سر حفظ ایمان است گناهان هم که حرام شدهاند، چون ایمان را ضعیف و قلب را قساوت میدهند، و سرانجام آدمى را بشرک مىکشانند، که در این باره فرموده:
__________________________________________________
1- سوره نساء آیه 31
ترجمه المیزان، ج1، ص: 252
(فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ، از مکر خدا ایمن نمىشوند مگر مردم زیانکار) «1» و نیز فرموده: (کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ، نه، واقع قضیه، این است که گناهانى که کردهاند، در دلهاشان اثر نهاده، و دلها را قساوت بخشیده) «2» و نیز فرموده: (ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى، أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ، سپس عاقبت کسانى که مرتکب زشتىها میشدند، این شد که آیات خدا را تکذیب کنند) «3» و چه بسا این وعده شفاعت، بنده خداى را وادار کند به اینکه بکلى دست از گناهان بردارد، و براه راست هدایت شود، و از نیکوکاران گشته، اصلا محتاج بشفاعت باین معنا نشود، و این خود از بزرگترین فوائد شفاعت است.
این در صورتى بود که گفتیم: که گنهکار را معین کند، و نه گناه را، و همچنین اگر گنهکار مشمول شفاعت را معین بکند، و یا گناه قابل شفاعت را معین بکند، ولى باز این استخوان را لاى زخم بگذارد، که این شفاعت از بعضى درجات عذاب، و یا در بعضى اوقات فائده دارد، در اینصورت نیز شفاعت باعث جرأت و جسارت مجرمین نمیشود، چون باز جاى این دلهره هست، که ممکن است تمامى عذابهاى این گناهى که میخواهم مرتکب شوم، مشمول شفاعت نشود
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : افعال خداوند |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اقسام شفاعت -
سجاد حسني پازکي
48) شفاعت دو قسم است، یکى شفاعتى که در دنیا اثر بگذارد، و باعث آمرزش خدا، و یا قرب بدرگاه او گردد، که شفیع و واسطه میان خدا و بنده در این قسم شفاعت چند طائفهاند.
اول توبه از گناه، که خود از شفیعان است، چون باعث آمرزش گناهان است، هم چنان که فرمود: (قُلْ: یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ، لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً، إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ، وَ أَنِیبُوا إِلى رَبِّکُمْ، بگو: اى بندگانم، که بر نفس خود زیاده روى روا داشتید، از رحمت خدا مایوس نشوید، که خدا همه گناهان را مىآمرزد، چون او آمرزگار رحیم است، و بسوى پروردگارتان توبه ببرید)، که عمومیت این آیه، حتى شرک را هم شامل میشود، و قبلا هم گفتیم: که توبه شرک را هم از بین مىبرد.
دوم ایمان برسولخدا (ص) است، که در بارهاش فرموده: (آمِنُوا بِرَسُولِهِ تا آنجا که مىفرماید: یَغْفِرْ لَکُمْ، برسول او ایمان بیاورید، تا چه و چه و چه، و اینکه گناهانتان را بیامرزد) .
یکى دیگر عمل صالح است، که در بارهاش فرموده: (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ: لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ، خدا کسانى را که ایمان آورده، و اعمال صالح کردند، وعده داده: که مغفرت و اجر عظیم دارند) ، و نیز فرموده: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ، وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ، اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا بترسید، و (بدین وسیله) وسیلهاى بدرگاهش بدست آورید) و آیات قرآنى در این باره بسیار است.
یکى دیگر قرآن کریم است، که خودش در این باره فرموده: (یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ، سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ، وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، خداوند بوسیله قرآن کسانى را که در پى خوشنودى اویند، باذن خودش بسوى راههاى سلامتى هدایت نموده، و ایشان را از ظلمتها بسوى نور هدایت نموده، و نیز بسوى صراط مستقیم راه مینماید) .
یکى دیگر هر چیزیست که با عمل صالح ارتباطى دارد، مانند مسجدها، و امکنه شریفه، و متبرکه، و ایام شریفه، و انبیاء، و رسولان خدا، که براى امت خود طلب مغفرت مىکنند، هم چنان که در باره انبیاء فرموده: (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، جاؤُکَ، فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ، لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً، و اگر ایشان بعد از آنکه بخود ستم کردند، آمدند نزد تو، و آمرزش خدا را خواستند، و رسول هم برایشان طلب مغفرت کرد، خواهند دید که خدا توبه پذیر رحیم است) .
و یکى دیگر ملائکه است، که براى مؤمنین طلب مغفرت مىکنند، هم چنان که فرمود: (الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ، یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ، وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ، وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا، آن فرشتگان که عرش را حمل مىکنند، و اطرافیان آن، پروردگار خود را بحمد تسبیح مىگویند، و باو ایمان دارند، و براى همه آن کسانى که ایمان آوردهاند، طلب مغفرت مىکنند) و نیز فرموده:
(وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ، وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ، أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ، و ملائکه با حمد پروردگار خود، او را تسبیح میگویند، و براى هر کس که در زمین است طلب مغفرت مىکنند، آگاه باشید که خداست که آمرزگار رحیم است) .
یکى دیگر خود مؤمنینند، که براى خود، و براى برادران ایمانى خود، استغفار مىکنند، و خداى تعالى از ایشان حکایت کرده که مىگویند: (وَ اعْفُ عَنَّا، وَ اغْفِرْ لَنا، وَ ارْحَمْنا، أَنْتَ مَوْلانا، و بر ما ببخشاى، و ما را بیامرز و بما رحم کن، که تویى سرپرست ما) .
(قسم دوم از شفاعت) قسم دوم شفیعى است که در روز قیامت شفاعت مىکند، شفاعت بان معنایى که شناختى، حال ببینیم این شفیعان چه کسانى هستند؟ یک طائفه از اینان انبیاء علیهم السلامند، که قرآن کریم در باره شفاعتشان مىفرماید: (وَ قالُوا: اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً، سُبْحانَهُ، بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ،
تا آنجا که مىفرماید: (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى، مشرکین مىگفتند: خدا فرزند گرفته منزه است خدا، بلکه فرشتگان بندگان مقرب خدایند، (تا آنجا که مىفرماید) و شفاعت نمىکنند مگر براى کسى که خدا بپسندد) .
که یکى از آنان عیسى بن مریم ع است، که در روز قیامت شفاعت مىکند، و نیز مىفرماید (وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ، إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ، وَ هُمْ یَعْلَمُونَ، آن کسانى که مشرکین بجاى خدا میخوانند، مالک شفاعت نیستند، تنها کسانى مالک شفاعتند، که بحق شهادت میدهند و خود داناى حقند) .
و این دو آیه شریفه، علاوه بر اینکه دلالت مىکنند بر شفاعت انبیاء، دلالت بر شفاعت ملائکه نیز دارند، چون در این دو آیه گفتگو از فرزند خدا بود، که مشرکین ملائکه را دختران خدا مىپنداشتند و یهود و نصارى مسیح و عزیر را پسر خدا مىپنداشتند.
دستهاى دیگر از شفیعان روز قیامت ملائکه هستند، که قرآن کریم در باره شفاعت کردن آنان مىفرماید: (وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ، لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً، إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى، و چه بسیار فرشته که در آسمانهایند، و شفاعتشان هیچ اثرى ندارد، مگر بعد از آنکه خدا براى هر کس بخواهد اجازه دهد) ، و نیز مىفرماید: (ْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ، إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ، وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا، یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ، وَ ما خَلْفَهُمْ
، امروز شفاعت سودى نمىبخشد، مگر کسى که رحمان باو اجازه داده باشد، و سخن او پسندیده باشد، خدا آنچه را که پیش روى ایشانست، و آنچه را از پشت سر فرستادهاند، میداند) .
طائفه دیگر از شفیعان در قیامت شهدا هستند، که آیه: (وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ، إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ، وَ هُمْ یَعْلَمُونَ)، که ترجمهاش گذشت، دلالت بر آن دارد، چون این طائفه نیز بحق شهادت دادند، پس هر شهیدى شفیعى است، که مالک شهادت است، چیزى که هست این شهادت، همانطور که در سوره فاتحه گفتیم، و بزودى در تفسیر آیه: (وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً، لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ) نیز خواهیم گفت، مربوط باعمال است، نه شهادت بمعناى کشته شدن در میدان جنگ، از اینجا روشن میشود: که مؤمنین نیز از شفیعان روز قیامتند، براى اینکه خداى تعالى خبر داده، که مؤمنین نیز در روز قیامت ملحق بشهداء میشوند، و فرموده: (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ، أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ، وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ، و کسانى که بخدا و رسولش ایمان آوردند، ایشان همان صدیقین و شهداء نزد پروردگارشانند
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : افعال خداوند |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت چه هنگام فایده می بخشد؟ -
سجاد حسني پازکي
48) منظور ما از این شفاعت، باز همان شفاعت مورد نزاع است، شفاعتى که گفتیم: عذاب روز قیامت را از گنهکاران بر میدارد، اما پاسخ از این سؤال، این است که آیه شریفه: (کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ، إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ، فِی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ: عَنِ الْمُجْرِمِینَ، ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ؟) ، که ترجمهاش چند صفحه قبل گذشت، دلالت دارد بر اینکه شفاعت بچه کسانى مىرسد، و چه کسانى از آن محرومند، چیزى که هست بیش از این هم دلالت ندارد، که شفاعت تنها در فک رهن، و آزادى از دوزخ، و یا خلود در دوزخ مؤثر است، و اما در ناراحتىهاى قبل از حساب، از هول و فزع قیامت، و ناگواریهاى آن، هیچ دلالتى نیست بر اینکه شفاعت در آنها هم مؤثر باشد، بلکه میتوان گفت: که آیه دلالت دارد بر اینکه شفاعت تنها در عذاب دوزخ مؤثر است، و در ناگواریهاى قبل از آن مؤثر نیست.
این نکته را هم باید دانست که از آیات نامبرده در سوره مدثر میتوان استفاده کرد که سؤال و جوابى که در آن شده مربوط است به بعد از فصل قضا، و رسیدگى بحسابها، بعد از آنکه اهل بهشت جاى خود را در بهشت گرفته، و اهل دوزخ هم در دوزخ قرار گرفتهاند، و در چنین هنگامى شفاعت شامل جمعى از گنهکاران شده، و آنان را از آتش نجات میدهد، براى اینکه کلمه: (فى جنات) الخ، در این آیات آمده، و این کلمه استقرار در بهشت را مىرساند. و نیز جمله: (ما سلککم) الخ، در آن هست، که از ماده سلوک، و بمعناى داخل کردن است، البته نه هر داخل کردنى، بلکه داخل کردن با نظم و با ردیف خاص، (نظیر داخل کردن نخ در دانههاى تسبیح، که از کوچکترها گرفته تا بزرگ و بزرگترها همه را نخ مىکشند) پس در این تعبیر معناى استقرار هست، و همچنین در جمله (فما تنفعهم)، چون کلمه (ما) براى نفى حال است
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : افعال خداوند |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● امیدوارکننده ترین آیه قرآن -
سجاد حسني پازکي
48) در تفسیر فرات «3»، از محمد بن قاسم بن عبید، با ذکر یک یک راویان، از بشر بن شریح
بصرى، روایت آورده، که گفت: من بمحمد بن على (ع) عرضه داشتم: کدامیک از آیات قرآن امیدوارکنندهتر است؟ فرمود: قوم تو در این باره چه میگویند؟ عرضه داشتم: میگویند آیه: (قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ، لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، بگو اى کسانى که در حق خود زیادهروى و ستم کردید، از رحمت خدا نومید مشوید) «1» است، فرمود: و لکن ما اهل بیت این را نمیگوئیم، پرسیدم: پس شما کدام آیه را امیدوارکنندهتر میدانید؟ فرمود: آیه (وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى) «2» بخدا سوگند شفاعت، بخدا سوگند شفاعت، بخدا سوگند شفاعت
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه تفسیر المیزان |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : افعال خداوند |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مفهوم واقعى شفاعت -
مسعود ورزيده
48) کلمه ((شفاعت )) از ریشه ((شفع )) بمعنى (جفت ) ((و ضم الشى ء الى مثله )) گرفته شده ، و نقطه مقابل آن ((وتر)) به معنى تک و تنها است ، سپس به ضمیمه شدن فرد برتر و قویترى براى کمک به فرد ضعیفتر اطلاق گردیده است و این لفظ در عرف و شرع به دو معنى متفاوت گفته مى شود:
الف شفاعت در لسان عامه به این گفته مى شود که شخص شفیع از موقعیت و شخصیت و نفوذ خود استفاده کرده و نظر شخص صاحب قدرتى را در مورد مجازات زیردستان خود عوض کند.
گاهى با استفاده از نفوذ خود یا وحشتى که از نفوذ او دارند.
و زمانى با پیش کشیدن مسائل عاطفى و تحت تاثیر قرار دادن عواطف طرف .
و زمان دیگرى با تغییر دادن مبانى فکرى او، درباره گناه مجرم و استحقاق او، و مانند اینها...
بطور خلاصه شفاعت طبق این معنى هیچگونه دگرگونى در روحیات و فکر مجرم یا متهم ایجاد نمى کندتمام تاءثیرها و دگرگونیها مربوط به شخصى است که شفاعت نزد او مى شود (دقت کنید).
این نوع شفاعت در بحثهاى مذهبى مطلقا معنى ندارد زیرا نه خداوند اشتباهى مى کند که بتوان نظر او را عوض کرد، و نه عواطفى به این معنى که در انسان است دارد که بتوان آن را برانگیخت ، و نه از نفوذ کسى ملاحظه مى کند و وحشتى دارد و نه پاداش و کیفرش بر محورى غیر از عدالت دور مى زند.
مفهوم دیگر شفاعت بر محور دگرگونى و تغییر موضع شفاعت شونده دور میزند، یعنى شخص شفاعت شونده موجباتى فراهم مى سازد که از یک وضع نامطلوب و درخور کیفر بیرون آمده و به وسیله ارتباط با شفیع ، خود را در وضع مطلوبى قرار دهد که شایسته و مستحق بخشودگى گردد، و همانطور که خواهیم دید ایمان به این نوع شفاعت در واقع یک مکتب عالى تربیت و وسیله اصلاح افراد گناهکار و آلوده ، و بیدارى و آگاهى است ، و شفاعت در منطق اسلام از نوع اخیر است .
و خواهیم دید که تمام ایرادها، خرده گیریها، و حمله ها همه متوجه تفسیر اول براى شفاعت مى شود، نه مفهوم دوم که یک معنى منطقى و معقول و سازنده است .
این بود تفسیر اجمالى شفاعت در دو شکل ((تخدیرى )) و ((سازنده )).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : شفاعت طبق این معنى هیچگونه دگرگونى در روحیات و فکر مجرم یا متهم ایجاد نمى کند
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت در عالم تکوین -
مسعود ورزيده
48) آنچه در مورد شفاعت به تفسیر صحیح و منطقى آن گفتیم در جهان تکوین
و آفرینش (علاوه بر عالم تشریع ) نیز فراوان دیده مى شود، نیروهاى قویتر این جهان به نیروهاى ضعیفتر ضمیمه شده و آنها را در مسیر هدفهاى سازنده پیش مى برند، آفتاب میتابد و باران مى بارد و بذرها را در دل زمین آماده مى سازد تا استعدادهاى درونى خود را به کار گیرند، و نخستین جوانه حیات را بیرون فرستند پوست دانه ها را بشکافند و از ظلمتکده خاک سر بر آورده به سوى آسمان که از آن نیرو دریافت داشته اند پیش بروند.
این صحنه ها در حقیقت یک نوع شفاعت تکوینى در رستاخیز زندگى و حیات است ، و اگر با اقتباس از این الگو نوعى از شفاعت در صحنه ((تشریع )) قائل شویم راه مستقیمى را پیش گرفته ایم که توضیح آن را به زودى خواهیم خواند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : نیروهاى قویتر این جهان به نیروهاى ضعیفتر ضمیمه شده و آنها را در مسیر هدفهاى سازنده پیش مى برند
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مدارک شفاعت -
مسعود ورزيده
48) اکنون به مدارک اصلى و دست اول در مورد مساءله شفاعت مى پردازیم :
در قرآن درباره مساءله شفاعت (به همین عنوان ) در حدود 30 مورد بحث شده است (البته بحثها و اشارات دیگرى به این مساءله بدون ذکر این عنوان نیز دیده مى شود).
آیاتى که در قرآن پیرامون این مساءله بحث مى کند در حقیقت به چند دسته تقسیم مى شود:
گروه اول آیاتى است که بطور مطلق شفاعت را نفى مى کند مانند: ((انفقوا مما رزقناکم من قبل ان یاتى یوم لا بیع فیه و لا خلة و لا شفاعة )) (بقره 254) و مانند ((و لا یقبل منها شفاعة )) (بقرة : 48).
در این آیات راه هاى متصور براى نجات مجرمان غیر از ایمان و عمل صالح چه از طریق پرداختن عوض مادى یا پیوند و سابقه دوستى ، و یا مساءله شفاعت نفى شده است .
در مورد بعضى از مجرمان مى خوانیم : ((فما تنفعهم شفاعة الشافعین )) (مدثر48): ((شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودى ندارد)).
گروه دوم آیاتى است که ((شفیع )) را منحصرا خدا معرفى مى کند مانند: ((ما لکم من دونه من ولى و لا شفیع )) (سجده : 4): غیر از خدا ولى و شفیعى نداریم و قل لله الشفاعة جمیعا (زمر: 44):((همه شفاعتها مخصوص خدا است ))
گروه سوم آیاتى است که شفاعت را مشروط به اذن و فرمان خدا مى کند مانند: ((من ذا الذى یشفع عنده الا باذنه )) (بقره : 255) چه کسى مى تواند جز به اذن خدا شفاعت نماید؟ و ((و لا تنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له )) (سباء: 23):(( شفاعت جز براى کسانى که خدا اجازه دهد سودى ندارد)).
گروه چهارم آیاتى است که شرائطى براى شفاعت شونده بیان کرده است گاهى این شرط را رضایت و خشنودى خدا معرفى مى کند مانند: ((و لا یشفعون الا لمن ارتضى )) (انبیاء: 28).
طبق این آیه شفاعت شفیعان منحصرا شامل حال کسانى است که به مقام ((ارتضاء)) یعنى پذیرفته شدن در پیشگاه خداوند، رسیده اند.
و گاه شرط آن را گرفتن عهد و پیمان نزد خدا معرفى مى کند مانند ((لا یملکون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهدا)). (مریم : 87) (منظور از این عهد و پیمان ایمان به خدا و پیامبران الهى است ).
و زمانى صلاحیت شفاعت شدن را از بعضى از مجرمان سلب مى کند، مانند سلب شفاعت از ظالمان در آیه زیر: ((ما للظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع )): (غافر: 18). و به این ترتیب داشتن عهد و پیمان الهى یعنى ایمان ، و رسیدن به مقام خشنودى پروردگار و پرهیز از گناهانى چون ظلم و ستم ، جزء شرائط حتمى شفاعت است
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : مجرمان غیر از ایمان و عمل صالح چه از طریق پرداختن عوض مادى یا پیوند و سابقه دوستى ، و یا مساءله شفاعت نفى شده است
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شرائط گوناگون شفاعت -
مسعود ورزيده
48) خلاصه اینکه آیات شفاعت بخوبى نشان مى دهد که مساءله شفاعت از نظر منطق اسلام یک موضوع بى قید و شرط نیست بلکه قیود و شرایطى ، از نظر جرمى که درباره آن شفاعت از یک سو، شخص شفاعت شونده از سوى دیگر، و شخص شفاعت کننده از سوى سوم دارد که چهره اصلى شفاعت و فلسفه آن را روشن مى سازد.
مثلا گناهانى همانند ظلم و ستم بطور کلى از دایره شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن مى گوید: ظالمان ((شفیع مطاعى )) ندارند!
و اگر ظلم را به معنى وسیع کلمه آنچنان که در بعضى از احادیث بعدا خواهد آمد تفسیر کنیم شفاعت منحصر به مجرمانى خواهد بود که از کار خود نادمند و پشیمان ، و در مسیر جبران و اصلاحند، و در این صورت شفاعت پشتوانه اى خواهد بود براى توبه و ندامت از گناه (و اینکه بعضى تصور مى کنند با وجود ندامت و توبه نیازى به شفاعت نیست اشتباهى است که پاسخ آن را به زودى خواهیم داد).
از طرف دیگر طبق آیه 28 سوره انبیاء تنها کسانى مشمول بخشودگى از طریق شفاعت مى شوند که به مقام ((ارتضاء)) رسیده اند و طبق آیه 87 مریم داراى ((عهد الهى )) هستند.
این دو عنوان همان گونه که از مفهوم لغوى آنها، و از روایاتى که در تفسیر این آیات وارد شده ، استفاده مى شود به معنى ایمان به خدا و حساب و میزان و پاداش و کیفر و اعتراف به حسنات و سیئات نیکى اعمال نیک و بدى اعمال بد و گواهى به درستى تمام مقرراتى است که از سوى خدا نازل شده ، ایمانى که در فکر و سپس در زندگى آدمى انعکاس یابد، و نشانهاش این است که خود را از صفت ظالمان طغیانگر که هیچ اصل مقدسى را به رسمیت نمى شناسند بیرون آورد و به تجدید نظر در برنامه هاى خود وادارد.
در آیه 64 سوره نساء در مورد آمرزش گناهان در سایه شفاعت مى خوانیم : ((و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما)): در این آیه توبه و استغفار مجرمان مقدمهاى براى شفاعت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) شمرده شده است .
و در آیه 98 و 99 سوره یوسف : قالوا یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین قال سوف استغفر لکم ربى انه هو الغفور الرحیم )): نیز آثار ندامت و پشیمانى از گناه در تقاضاى برادران یوسف از پدر بخوبى خوانده مى شود.
در مورد شفاعت فرشتگان (در سوره آیه 7) مى خوانیم که استغفار و شفاعت آنها تنها براى افراد با ایمان و تابعان سبیل الهى و پیروان حق است ((و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شى ء رحمة و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم )).
باز در اینجا این سؤ ال که با وجود توبه و تبعیت از سبیل الهى و گام نهادن در مسیر حق ، چه نیازى به شفاعت است مطرح مى شود که در بحث حقیقت شفاعت از آن پاسخ خواهیم گفت .
و در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند ((الا من شهد بالحق )) (زخرف 87) و به این ترتیب شفاعت شونده باید یک نوع ارتباط و پیوند با شفاعت کننده بر قرار سازد، پیوندى از طریق توجه به حق و گواهى قولى و فعلى به آن ، که این خود نیز عامل دیگرى براى سازندگى و بسیج نیروها در مسیر حق است .
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : مساءله شفاعت از نظر منطق اسلام یک موضوع بى قید و شرط نیست بلکه قیود و شرایطى
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● احادیث اسلامى و شفاعت -
مسعود ورزيده
48) در روایات اسلامى نیز تعبیرات فراوانى مى بینیم که مکمل مفاد آیات فوق است و گاهى صریحتر از آن ، از جمله :
1 در تفسیر ((برهان )) از امام کاظم (علیه السلام ) از على (علیه السلام ) نقل شده که مى فرماید: از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) شنیدم ((شفاعتى لاهل الکبائر من امتى ...)): شفاعت من براى مرتکبین گناهان کبیره است راوى حدیث که ابن ابى عمیر است مى گوید: از امام کاظم (علیه السلام ) پرسیدم چگونه براى مرتکبان گناهان کبیره شفاعت ممکن است در حالى که خداوند مى فرماید: ((و لا یشفعون الا لمن ارتضى )) مسلم است کسى که مرتکب کبائر شود مورد ارتضاء و خشنودى خدا نیست .
امام (علیه السلام ) در پاسخ فرمود:((هر فرد با ایمانى که مرتکب گناهى طبعا پشیمان خواهد شد و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) فرموده پشیمانى از گناه توبه است ... و کسى که پشیمان نگردد مؤ من واقعى نیست ، و شفاعت براى او نخواهد بود و عمل او ((ظلم )) است ، و خداوند مى فرماید ظالمان دوست و شفاعت کنندهاى ندارند)).
مضمون صدر حدیث این است که شفاعت شامل مرتکبان کبائر مى شود.
ولى ذیل حدیث روشن مى کند که شرط اصلى پذیرش شفاعت واجد بودن ایمانى است که مجرم را به مرحله ندامت و خود سازى و جبران برساند، و از ظلم و طغیان و قانون شکنى برهاند (دقت کنید).
2 در کتاب کافى از امام صادق (علیه السلام ) در نامهاى که به صورت متحد المال براى اصحابش نوشت چنین نقل شده :
((من سره ان ینفعه شفاعة الشافعین عند الله فلیطلب الى الله ان یرضى عنه ))
لحن این روایت نشان مى دهد که براى اصلاح اشتباهاتى که در زمینه شفاعت براى بعضى از یاران امام خصوصا و جمعى از مسلمانان عموما رخ داده است صادر شده ، و با صراحت شفاعتهاى تشویق کننده به گناه در آن نفى شده است و مى گوید ((هر کس دوست دارد مشمول شفاعت گردد باید خشنودى خدا را جلب کند)).
3 باز در حدیث پر معنى دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم :((اذا کان یوم القیامه بعث الله العالم و العابد، فاذا وقفا بین یدى الله عز و جل قیل للعابد انطلق الى الجنه ، و قیل للعالم قف تشفع للناس بحسن تادیبک لهم )):
(( در روز رستاخیز خداوند ((عالم )) و ((عابد)) را بر مى انگیزد به عابد مى گوید تنها به سوى بهشت رو اما به عالم مى گوید براى مردمى که تربیت کردى شفاعت کن !.
در این حدیث پیوندى در میان ((تادیب عالم )) و شفاعت او نسبت به شاگردانش )) که مکتب او را درک کرده اند دیده مى شود که میتواند پرتوى به روى بسیارى از موارد تاریک این بحث بیفکند.
بعلاوه اختصاص شفاعت کردن به عالم و نفى آن از عابد نشانه دیگرى است از این که شفاعت در منطق اسلام یک مطلب قرار دادى و یا پارتى بازى نیست بلکه یک مکتب تربیتى است و تجسمى است از تربیت در این جهان .
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در روایات اسلامى نیز تعبیرات فراوانى مى بینیم که مکمل مفاد آیات فوق است و گاهى صریحتر از آن
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تاثیر معنوى شفاعت -
مسعود ورزيده
48) آنچه در مورد روایات شفاعت آوردیم قسمت کمى از بسیار بود، که بخاطر نکات خاصى که متناسب با بحث مادر آنها بود انتخاب گردید، و گر نه روایات شفاعت به مرحله تواتر رسیده است .
((نووى )) شافعى در شرح ((صحیح مسلم از ((قاضى عیاض )) دانشمند معروف اهل تسنن نقل مى کند که مى گوید شفاعت متواتر است .
حتى پیروان ((ابن تیمیه )) (متوفاى سال 728 هجرى ) و محمد بن عبد الوهاب (متوفاى سال 1206) که در اینگونه مسائل سختگیرى و تعصب و لجاجت خاصى دارند به تواتر این روایات اعتراف کرده اند!
در کتاب ((فتح المجید)) تاءلیف ((شیخ عبد الرحمن بن حسن که از معروفترین کتب ((وهابیه )) است ، و هم اکنون در بسیارى از مدارس دینى ((حجاز)) به عنوان یک کتاب درسى شناخته مى شود، از ابن قیم چنین نقل شده احادیث در زمینه شفاعت مجرمان از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) متواتر است ، و صحابه او و اهل سنت عموما اجماع بر این موضوع دارند، و منکر آن را بدعتگذار مى دانند و به او انتقاد مى کنند و او را گمراه مى شمرند)).
اکنون پیش از آنکه به بحث درباره اثرات اجتماعى و روانى شفاعت بپردازیم و ایرادهاى چهارگانه را در شعاع فلسفه شفاعت مورد بررسى قرار دهیم نگاهى به آثار معنوى آن از نظر منطق خدا پرستان و معتقدان به شفاعت مى کنیم که این نگاه روشنگر بحث آینده در زمینه واکنشهاى اجتماعى و روانى این مساءله خواهد بود.
در میان علماى عقائد اسلامى در زمینه چگونگى تاثیر معنوى شفاعت گفتگو است : جمعى که بنام ((وعیدیه )) معروف هستند (آنها که اعتقاد به خلود مرتکبان گناهان کبیره در جهنم دارند) معتقدند که شفاعت اثرى در زدودن آثار گناه ندارد، بلکه تاءثیر آن تنها در قسمت پیشرفت و تکامل معنوى و افزایش پاداش و ثواب است .
در حالى که ((تفضیلیه )) (آنها که اعتقاد به خلود اصحاب کبائر ندارند) معتقدند شفاعت در زمینه گناهکاران است ، و اثرش سقوط مجازات و کیفر مى باشد.
ولى محقق معروف ((خواجه ظ نصیر الدین طوسى )) در کتاب ((تجرید الاعتقادات )) هر دو را حق مى داند، و معتقد به هر دو اثر است .
علامه حلى در شرح عبارت او در کشف المراد نیز این عقیده را انکار نکرده بلکه شواهدى براى آن آورده است .
گمان نمى کنیم با توجه به آنچه سابقا در معنى شفاعت از نظر ریشه لغوى و هم از نظر مقایسه با شفاعت تکوینى گفته شد تردیدى باقى بماند که عقیده محقق طوسى به واقعیت نزدیکتر است .
زیرا از یک سو در روایت معروفى که از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده مى خوانیم : ((ما من احد من الاولین و الاخرین الا هو محتاج الى شفاعة محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) یوم القیامه )) (طبق این حدیث همه مردم نیازمند به شفاعت پیامبرند).
و به این ترتیب حتى کسانى که از گناه توبه کرده اند و جرم آنها بخشوده شده ، باز نیاز به شفاعت دارند، و این در صورتى ممکن است که اثر شفاعت دو جانبه باشد و افزایش مقام را نیز شامل شود.
و اگر در بعضى از روایات مى خوانیم نیکوکاران نیاز به شفاعت ندارند، منظور نفى آن نوع شفاعت است که در مورد مجرمان و گناهکاران مى باشد.
از سوى دیگر گفتیم : حقیقت شفاعت ضمیمه شدن موجود قویترى به موجود ضعیفتر براى کمک به او است ، این کمک ممکن است براى افزایش نقاط قوت باشد و نیز ممکن است براى پیرایش نقاط ضعف .
همانطور که در شفاعت تکوینى و موجوداتى که در مسیر تکامل و پرورش قرار دارند نیز این دو جنبه مشهود است : گاهى موجودات پائین تر نیازشان به عوامل نیرومندتر و برتر براى از میان بردن عوامل تخریب است (همانند نیاز گیاه به نور آفتاب براى از بین بردن آفات ) و گاه براى افزودن نقاط قوت و پیشرفت مى باشد
(همانند نیاز گیاه براى رشد و نمو به نور آفتاب ) و همچنین یک شاگرد درس خوان هم براى اصلاح اشتباهات خود نیاز به استاد دارد و هم براى افزایش معلومات مختلف .
بنابر این شفاعت به دلائل مختلف اثر دوگانه دارد و انحصار به زدودن آثار جرم و گناه ندارد (دقت کنید).
با توجه به آنچه گفته شده روشن که چرا توبهکاران نیز به شفاعت نیازمندند، با اینکه توبه طبق اعتقادات مسلم مذهبى به تنهائى موجب آمرزش گناه مى گردد.
دلیل این موضوع دو چیز است :
1 توبه کاران نیز براى افزایش مقامات معنوى و پرورش و تکامل و ارتقاء مقام ، نیاز به شفاعت دارند اگر چه نیازشان در زمینه جرم و گناه با ((توبه )) بر آورده شده است .
2 اشتباه بزرگى که براى بسیارى در زمینه تاثیر توبه رخ داده موجب اینگونه اشکالات مى شود و آن اینکه تصورشان این است که توبه و ندامت و پشیمانى از گناه مى تواند انسان را به حالت قبل از گناه در آورد در حالى که در جاى خود گفتهایم ندامت از گذشته و تصمیم نسبت به آینده تنها مرحله نخستین توبه است ، و درست همانند داروئى است که بیمارى را قطع مى کند، بدیهى است با قطع تب و از بین رفتن ریشه بیمارى ، اگر چه بیمار بهبودى یافته و سالم شده ، ولى هرگز به حال یک انسان عادى در نیامده است ، بلکه باید مدتها به تقویت بنیه جسمى خود بپردازد، تا به مرحله قبل از بیمارى برسد.
و به تعبیر دیگر توبه مراحلى دارد، و ندامت از گناه و تصمیم براى پاک بودن در آینده تنها مرحله نخستین آن است .
مرحله نهائى آن به این حاصل که توبه کار از هر نظر به حالت روحانى قبل از گناه در آید و در این مرحله است که شفاعت شافعان و پیوند و ارتباط با آنها مى تواند اثر بخش باشد.
شاهد زنده براى این سخن همان است که در سابق اشاره کردیم که در آیات مربوط به استغفار مى بینیم علاوه بر توبه شخص مجرم ، استغفار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) شرط پذیرش توبه قرار داده شده است ، و همچنین در مورد توبه برادران یوسف و استغفار یعقوب براى آنها، و از همه روشنتر در مورد استغفار فرشتگان براى افرادى که نیکوکار و صالح و مصلحند که آیات آن در سابق گذشت (دقت کنید).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : آنچه در مورد روایات شفاعت آوردیم قسمت کمى از بسیار بود، که بخاطر نکات خاصى که متناسب با بحث مادر آنها بود انتخاب گردید،
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● فلسفه شفاعت -
مسعود ورزيده
48) ((مفهوم )) شفاعت و((مدارک )) آن را که روشنگر مفهوم آن بود دانستیم ، و با توجه به آن ، درک فلسفه هاى ((اجتماعى و روانى )) آن چندان مشکل نیست .
به طور کلى توجه به اصل شفاعت مى تواند چند اثر زیر را در معتقدان داشته باشد:
((مبارزه با روح یاءس )) کسانى که مرتکب جرائم سنگینى مى شوند از یکسو گرفتار ناراحتى وجدان ، و از سوى دیگر گرفتار یاس از بخشودگى در پیشگاه خدا مى گردند و چون راه بازگشت را به روى خود مسدود مى یابند عملا حاضر به هیچگونه تجدید نظر نیستند، و با توجه به تیره گى افق آینده در نظرشان ممکن است دست به طغیان و سرکشى بیشتر بزنند و یکنوع آزادى عمل براى خود، تحت این عنوان که رعایت مقررات براى آنها سودى ندارد، قائل شوند، درست همانند بیمارى که از بهبودى ماءیوس شده و سد پرهیز را بکلى شکسته است چون آن را بى دلیل و فاقد تاثیر مى داند.
گاه ناراحتى وجدان که ناشى از اینگونه جرائم است ، موجب اختلالات
روانى و یا موجب تحریک حس انتقامجوئى از جامعهاى که او را چنین آلوده کرده است مى گردد، و به این ترتیب گناهکار مبدل به یک عنصر خطرناک و کانون ناراحتى براى جامعه مى شود.
اما ایمان به شفاعت روزنه اى به سوى روشنائى به روى او مى گشاید و امید به آمرزش ، او را به کنترل خویش و تجدید نظر، و حتى جبران گذشته تشویق مى کند، حس انتقام جوئى در او تحریک نمى گردد و آرامش روانى به او امکان تبدیل شدن به یک عنصر سالم و صالح مى دهد.
بنابر این اگر بگوئیم توجه به شفاعت به معنى صحیح ، یک عامل سازنده و باز دارنده است که مى تواند از یک فرد مجرم و گناهکار فرد صالحى بسازد، گزاف نگفته ایم ، لذا مشاهده مى کنیم که حتى براى زندانیان ابد، روزنه شفاعت و بخشودگى در قوانین مختلف دنیا باز گذارده شده است ، مبادا یاءس و نومیدى آنها را مبدل به کانون خطرى در درون خود زندانها کند، و یا گرفتار اختلال روانى سازد!.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : کسانى که مرتکب جرائم سنگینى مى شوند از یکسو گرفتار ناراحتى وجدان ، و از سوى دیگر گرفتار یاس از بخشودگى در پیشگاه خدا مى گردند
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شرائط ((سازنده شفاعت )) -
مسعود ورزيده
48) با توجه به اینکه شفاعت به معنى صحیح قیود و شرائط فراوانى در چند جهت دارد، کسانى که معتقد به این اصلند براى اینکه مشمول آن شوند ناگزیرند شرائط آن را فراهم سازند، و از گناهانى همانند ظلم که امید شفاعت را به صفر مى رساند بپرهیزند، برنامه خود را از یک دگرگونى عمیق و همه جانبه در وضع خویش شروع کنند، و براى رسیدن به مقام ارتضاء و بر قرار ساختن عهد الهى (به تفسیرى که گذشت ) از گناه توبه کنند، و یا حد اقل در آستانه توبه قرار گیرند.
خلافکارى و شکستن سد قوانین الهى را متوقف سازند و یا لااقل تقلیل دهند و ایمان به خدا و دادگاه بزرگ رستاخیز را در خود زنده نگاهدارند و قوانین و مقررات او را محترم بشمرند.
و از طرفى براى بر قرار ساختن پیوند میان ((خود)) و ((شفاعت کننده )) از صفات او اقتباس کنند و یک نوع سنخیت ، هر چند ضعیف ، میان خود و او بر قرار سازند، یعنى همانطور که در شفاعت تکوینى آمادگى و سنخیت ، و تسلیم در برابر عوامل تکامل ، شرط تاثیر علل تکوینى است ، در مرحله شفاعت تشریعى نیز براى رسیدن به نتیجه ، اینگونه آمادگیها لازم است (دقت کنید).
با این وضع جاى تردید باقى نمى ماند که شفاعت به معنى صحیح نقش مؤ ثرى در دگرگونى حال مجرمان و اصلاح وضع
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و از گناهانى همانند ظلم که امید شفاعت را به صفر مى رساند بپرهیزند
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بررسى و پاسخ اشکالات شفاعت -
مسعود ورزيده
48) همانطور که قبلا گفته شد میان ((شفاعت )) در عرف عام و ((شفاعت )) در منطق اسلام فاصله زیادى است ، یکى بر اساس تغییر دادن فکر ((شفاعت کننده )) و دیگرى بر اساس تغییرات و دگرگونیهاى گوناگون در ((شفاعت شونده )) قرار دارد.
روشن است که شفاعت به معنى اول همه اشکالات گذشته را به خود جذب مى کند، هم روح سعى و تلاش را مى کشد، هم موجب تشویق به گناه است .
هم انعکاسى از جوامع عقب افتاده و فئودالیته مى باشد.
و هم متضمن یکنوع شرک یا انحراف از توحید است .
زیرا اگر ما معتقد باشیم که علم خدا را مى توان تغییر داد و مجهولى را درباره ((شفاعت شونده )) براى او روشن ساخت ، و یا مبدئى غیر از او در جهان وجود دارد که میتوان خشم خدا را به وسیله او فرو نشاند، و یا محبت او را به سوى خود جلب کرد، و یا معتقد باشیم که خداوند ممکن است نیاز به موقعیت بعضى از بندگان خود داشته باشد و بخاطر این نیاز، شفاعت آنها را درباره مجرمى بپذیرد، و یا معتقد باشیم که از نفوذ وسایطى ممکن است بهراسد و شفاعت آنها را بپذیرد، همه اینها ما را از اصل توحید و خداشناسى ، دور مى سازد و در دره شرک
و بت پرستى ، پرتاب مى کند .
اینها همه نتیجه شفاعت در عرف عام و معنى نادرست آن است .
ولى شفاعت در شکل صحیح و با شرائط و کیفیت و خصوصیات و ویژگیهائى که در بالا به آن اشاره شد، هیچیک از این عیوب را ندارد سهل است نقاط مثبت ضد آنرا پرورش مى دهد.
این نوع شفاعت تشویق به گناه نمى کند، بلکه وسیله اى براى ترک گناه است .
دعوت به سستى و تنبلى نمى کند، بلکه با ایجاد روح امیدوارى ، نیروهاى انسان را براى جبران خطاهاى گذشته بسیج مى نماید.
هیچگونه ارتباطى با جوامع عقب افتاده ندارد، بلکه یک وسیله مؤ ثر تربیتى براى اصلاح مجرمان و گناهکاران و متجاوزان است .
نه تنها شرک نیست ، بلکه عین توحید و توجه به خدا و استمداد از صفات او و اذن و فرمان او مى باشد.
باز براى روشنتر شدن این بحث نظر شما را به تحلیل زیر جلب مى کنیم
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : روشن است که شفاعت به معنى اول همه اشکالات گذشته را به خود جذب مى کند، هم روح سعى و تلاش را مى کشد، هم موجب تشویق به گناه است
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت و توحید -
مسعود ورزيده
48) تفسیرهاى نادرست براى مساءله شفاعت ، دو دسته را که در دو قطب کاملا متضاد هستند به مخالفت با این موضوع برانگیخته است دستهاى که طرز تفکر مادى دارند و شفاعت را عامل تخدیر و خاموش ساختن تلاش و کوششها مى پندارند که پاسخ آنها مشروحا گذشت .
دسته اى دیگر بعضى از افراطیون مذهبى مانند وهابیها و همفکران آنها هستند که اعتقاد به شفاعت را یکنوع شرک و انحراف از آئین توحید تصور مى کنند با اینکه طرح اشکال آنها و پاسخ آن بحث را به درازا مى کشاند و از طرز تفسیر خارج مى شویم ولى روى پاره اى از جهات این امر را لازم مى دانیم :
نخست توجه به این موضوع لازم است که وهابیها که در دو قرن اخیر به رهبرى محمد بن عبد الوهاب سرزمین حجاز را تحت نفوذ افکار خود قرار داده اند در معتقدات تند و حاد خود که بیشتر در زمینه توحید است تنها با شیعه مخالفت ندارند بلکه با غالب مسلمانهاى اهل تسنن نیز شدیدا مخالفند.
((محمد بن عبد الوهاب )) که افکار خود را از ((ابن تیمیه )) (احمد بن عبد الحلیم دمشقى متوفى 728) که تقریبا (چهار قرن قبل از او مى زیسته ) گرفته است ، در حقیقت مجرى افکار و معتقدات ابن تیمیه (ایده ئولوگ وهابیه ) بود.
((محمد بن عبد الوهاب )) در خلال سالهاى 1160 تا 1206 که سال وفات او بود با همکارى زمامداران محلى ، و برانگیختن آتش تعصبهاى خشن در میان اقوام بیابان گرد و بدوى حجاز توانست به نام دفاع از توحید و مبارزه با شرک ، مخالفان خود را عقب بزند و بر دستگاه حکومت و رهبرى سیاسى ، بطور مستقیم ، و غیر مستقیم تسلط یابد و در این راه خون هاى زیادى از مسلمانان حجاز و غیر حجاز ریخته شد.
کشمکشهاى پیروان محمد بن عبد الوهاب محدود به محیط حجاز نبود، بلکه در سال 1216 (درست ده سال پس از مرگ محمد بن عبد الوهاب ) پیروان او از طریق بیابانهاى حجاز با یک حمله غافلگیرانه به کربلا ریختند و با استفاده از تعطیل بودن شهر به مناسبت روز عید غدیر و مسافرت بسیارى از اهالى کربلا به نجف براى مراسم غدیر، پس از شکافتن دیوار شهر به داخل شهر رخنه کرده و به تخریب حرم امام حسین (علیه السلام ) و سایر اماکن مقدس شیعه در کربلا پرداختند، و در ضمن تمام درهاى گرانقیمت و تابلوها و هدایاى نفیس و وسائل تزیینى را با خود بردند، حدود پنجاه نفر در نزدیکى ضریح و پانصد نفر در صحن و تعداد زیادى را در خود شهر کشتند که بعضى عدد مقتولین را بالغ بر پنج هزار نفر دانسته اند، در این ماجرا خانه هاى فراوانى غارت شد و حتى پیرمردان و کودکان و زنان نیز از این تعرض مصون نماندند.
در سال 1344 فقهاى مدینه که در دستگاه حکومت نفوذ داشتند فتوا به انهدام تمام قبور بزرگان اسلام در حجاز دادند و در روز هشتم شوال این حکم تنفیذ گردید و همه قبور را یکى پس از دیگرى بجز قبر پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) ویران کردند که آن هم بخاطر ترس از خشم عمومى مسلمین مستثنى شد.
رویهمرفته پیروان این مکتب همانند خود محمد بن عبد الوهاب افرادى خشن و غیر قابل انعطاف و یکدنده و قشرى و متعصبند و بیش از آنچه روى منطق تکیه مى کنند شدت عمل و خشونت به خرج مى دهند، و دانسته یا نادانسته مسائل اسلامى را خلاصه در مبارزه کردن با چند مسئله همانند موضوع شفاعت و زیارت قبور و توسل کرده ، و عملا مردم را از مباحث مهم اجتماعى اسلام مخصوصا آنچه مربوط به عدالت اجتماعى و محو آثار استعمار و مبارزه منطقى با غلبه روح مادیگرى و مکتبهاى الحادى است دور نگه داشته اند.
به همین دلیل در محیط فکرى آنها هیچگونه سخنى از این مسائل مطرح نیست و در یک حال بیخبرى وحشتناک نسبت به مسائل روز به سر مى برند.
در هر صورت آنها در مورد مساءله شفاعت چنین مى گویند: هیچکس حق ندارد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) شفاعت بطلبد و مثلا بگوید: یا محمد اشفع لى عند الله زیرا خداوند مى گوید: ((وان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا)) (جن 18)
در رساله ((کشف الشبهات ))، نوشته محمد بن عبد الوهاب چنین مى خوانیم : اگر کسى بگوید ما مى دانیم خدا به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) مقام شفاعت بخشیده و به اذن و فرمان او مى تواند شفاعت کند و چه مانعى دارد ما آنچه را که خدا به او بخشیده از او تقاضا کنیم ؟ در پاسخ مى گوئیم درست است که خدا به او مقام شفاعت داده ولى با این حال نهى کرده است که از او شفاعت بطلبیم ! و گفته است : ((فلا تدعوا مع الله احدا)).
بعلاوه مقام شفاعت منحصر به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نیست ، فرشتگان و دوستان خدا
نیز این مقام را دارند، آیا مى توانیم از آنها نیز درخواست شفاعت کنیم اگر کسى چنین بگوید، پرستش و عبادت بندگان صالح خدا را کرده است ))!.
و نیز نامبرده در رساله ((اربع قواعد)) سخنى دارد که خلاصه اش این است : رهائى از شرک تنها به شناسائى چهار قاعده ممکن است :
1 کفارى که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) با آنها نبرد کرد اقرار داشتند به اینکه :
خداوند خالق و رازق و تدبیر کننده جهان هستى است چنانکه قرآن مى گوید: ((قل من یرزقکم من السماء و الارض ... و من یدبر الامر فسیقولون الله )): (سوره یونس آیه 31) ولى این اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.
2 آنها مى گفتند: توجه ما به بتها و عبادت ما از آنها تنها بخاطر طلب قرب و شفاعت مى باشد، و یقولون هؤ لاء شفعائنا عند الله : (یونس 18).
3 پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) تمام کسانى را که عبادت غیر خدا مى کردند محکوم ساخت اعم از آنها که عبادت فرشتگان و انبیاء و صالحین مى کردند یا آنها که اشجار و احجار و خورشید و ماه را مى پرستیدند و هیچگونه تفاوتى در میان آنها قائل نشد.
4 مشرکان عصر ما در مسیر شرک از مشرکان زمان جاهلیت بدترند!، زیرا آنها به هنگام آرامش ، عبادت بتها مى کردند ولى در شدت و سختى به مقتضاى ((فاذا رکبوا فى الفلک دعوا الله مخلصین له الدین )): (سوره عنکبوت : 65) تنها خدا را مى خواندند، ولى مشرکان زمان ما در حالت آرامش و سختى هر دو متوسل به غیر خدا مى شوند!عجیب اینکه این گروه وهابیان در نسبت دادن شرک به سایر مسلمانان و کسانى که با عقاید آنان هماهنگى ندارند، اعم از سنى و شیعه ، به اندازهاى جرى
و جسور هستند که خون و مال مسلمانان دیگر را به سادگى مباح و حلال مى شمرند، و قتل آنها را، خیلى آسان ، مجاز مى دانند، همانطور که در طول تاریخ خود، بارها عملا نیز این مطلب را نشان داده اند.
شیخ ((سلیمان ابن لحمان )) در کتاب ((الهدیة السنیة )) چنین مى گوید: ((کتاب و سنت گواهى بر این مى دهند که هر کس فرشتگان و انبیاء یا (مثلا) ابن عباس و ابو طالب و امثال آنان را واسطه میان خود و خدا قرار بدهد که در پیشگاه خدا براى او شفاعت کنند، بخاطر اینکه آنها مقرب درگاه خدا هستند همانطور که در نزد سلاطین شفاعت مى کنند چنین کسانى کافر و مشرکند! و خون و مال آنها مباح است !! اگر چه ((اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله )) بگویند و اگر چه نماز بخوانند و روزه بگیرند.
خشونت و یکدندگى و لجاجتى که از این گفتار مى بارد بر هیچکس مخفى نیست ، و همچنین جهل و ناآگاهى از مسائل اسلامى و قرآنى .
بررسى در زمینه منطق وهابیان در مساءله شفاعت :
از آنچه از سخنان مؤ سس این مسلک (محمد بن عبد الوهاب ) نقل کردیم چنین نتیجه گیرى میتوان کرد که آنها در نسبت شرک به طرفداران شفاعت در حقیقت روى دو مطلب زیاد تکیه مى کنند:
1 مقایسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبیاء و صلحاء با مشرکان زمان جاهلیت .
2 - نهى صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا و اینکه نام کسانى را همراه نام خدا ببریم ، فلا تدعوا مع الله احد (سوره جن آیه 18) و اینکه تقاضاى شفاعت یک نوع عبادت است .
در قسمت اول باید گفت که در این مقایسه مرتکب اشتباه بزرگى شده زیرا:
اولا قرآن صریحا مقام شفاعت را براى جمعى از نیکان و صلحا و انبیا و فرشتگان اثبات کرده است ، همانطور که در بحثهاى سابق گذشت . منتها آن را منوط به ((اذن الهى )) دانسته است ، بسیار غیر منطقى و مضحک است که ما بگوئیم خدا چنین مقامى را به او داده ولى ما را از مطالبه اعمال این موقعیت ، هر چند مشروط به اذن خدا نمائیم نهى کرده است .
بعلاوه قرآن مراجعه برادران یوسف را به پدر، و همچنین یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را به پیامبر و تقاضاى استغفار از وى را صریحا آورده است .
آیا این یکى از مصادیق روشن درخواست شفاعت نیست ، تقاضاى شفاعت از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) با جمله ((اشفع لنا عند الله )) همان است که برادران یوسف گفتند ((یا ابانا استغفر لنا)) (سوره یوسف آیه 97).
چگونه چیزى را که قرآن صریحا مجاز شمرده شرک مى شمرند و معتقد به آن را مشرک و خون و مال او را مباح مى پندارند ؟! اگر این کار شرک بود چرا یعقوب فرزندان خود را از آن نهى نکرد؟!.
ثانیا هیچگونه شباهتى میان بت پرستان و خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله نیست ، زیرا بت پرستان ، عبادت بتها مى کردند و آنها را شفیع میدانستند در حالى که در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت ، مساءله عبادت شفعاء به هیچوجه مطرح نیست ، بلکه تنها درخواست شفاعت در پیشگاه خدا از آنها مى کنند و همانطور که خواهیم گفت در خواست شفاعت هیچ ارتباطى به مساءله عبادت ندارد.
بت پرستان از پرستش خداى یگانه وحشت داشتند و مى گفتند:
((اجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشى ء عجاب )) (سوره ص آیه 5).
بت پرستان بتها را از نظر عبادت در ردیف خداوند مى دانستند و مى گفتند:
((تا لله ان کنا لفى ضلال مبین اذ نسویکم برب العالمین )) (شعراء آیه 98)
بت پرستان همانطور که تواریخ به روشنى گواهى مى دهد اعتقاد به تاثیر بتها در سرنوشت خود داشتند و مبدئیت تاثیر براى آنها قائل بودند، در حالى که مسلمانان معتقد به شفاعت ، تمام تاثیر را از خدا میدانندو براى هیچ موجودى استقلال در تاثیر قائل نیستند.
مقایسه این دو با یکدیگر بسیار جاهلانه و دور از منطق است .
اما در مورد دوم باید ببینیم عبادت چیست ؟ تفسیر عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش این است که هیچکس براى هیچکس خضوع و احترامى نکند و احدى این نتیجه را نمى پذیرد.
همچنین تفسیر آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنیش این است که تقاضا و در خواست از هر کس شرک و بت پرستى باشد، این نیز بر خلاف ضرورت عقل و دین است .
عبادت را به تبعیت و پیروى انسانى از انسان دیگر نیز نمى توان تفسیر کرد، زیرا پیروى منطقى افراد از رئیس خود در سازمانها و تشکیلات اجتماعى جزء الفباى زندگى بشر است ، همانطور که پیروى از پیامبران و پیشوایان بزرگ از وظائف حتمى هر دیندارى محسوب مى شود.
بنابراین عبادت مفهومى غیر از همه اینها دارد و آن آخرین حد خضوع و تواضع است که به عنوان تعلق و وابستگى مطلق و تسلیم بى قید و شرط عابد در برابر معبود انجام مى گیرد.
این کلمه که با واژه (عبد) ریشه مشترک دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده ) روشن مى سازد که در حقیقت عبادت کننده با عبادت خود نشان مى دهد که در برابر معبود تسلیم محض است ، و سرنوشت خود را در دست او مى داند، این همان چیزى است که از لفظ عبادت در عرف و شرع فهمیده مى شود.
آیا در تقاضاى شفاعت از شفیعان هیچگونه اثرى از عبادت و پرستش با این
مفهوم دیده مى شود؟.
و اما در مورد خواندن غیر خدا که در آیات متعددى از آن نهى شده است شک نیست که مفهومش این نیست که مثلا صدا زدن و خواندن کسى به نامش و گفتن یا حسن و یا احمد ممنوع است یا شرک .
در این نیز نباید تردید کرد که خواندن کسى و درخواست انجام کارى که در قدرت و توانائى او است نیز نه گناه است و نه شرک زیرا تعاون یکى از پایه هاى زندگى و حیات اجتماعى است ، تمام پیامبران و امامان نیز چنین کارى داشته اند (حتى خود وهابیان هم آن را ممنوع ندانسته اند).
آنچه ممکن است مورد ایراد واقع گردد همان است که خود ابن تیمیه در رساله زیارة القبور متعرض آن شده است :
حاجتى را که بنده از خدا مى خواهد اگر چیزى باشد که جز از خداوند صادر نمى شود هر گاه آنرا از مخلوق بخواهد مشرک است ، همانند عبادت کنندگان ملائکه و بتهاى سنگ و چوبى و کسانى که مسیح و مادرش را به عنوان معبود برگزیده بودند، مثل اینکه به مخلوق زنده یا مرده بگوید گناه مرا ببخش ، یا مرا بر دشمنم پیروز کن ، یا بیماریم را شفا ده !..
و اگر از امورى باشد که بندگان نیز قادر بر انجام آن هستند در این صورت مانعى ندارد که تقاضاى آنرا از انسانى کند، منتها شرایطى دارد، زیرا تقاضاى مخلوق از مخلوق دیگر گاه جائز است و گاه حرام ..
پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به ابن عباس فرموده هنگامى که چیزى مى خواهى از خدا بخواه ، و هنگامى که یارى مى طلبى از خدا یارى بطلب ، تا آنجا که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به گروهى از یارانش توصیه فرمود هرگز چیزى از مردم نخواهند، آنها در عمل به این توصیه تا آنجا پیش رفتند که اگر تازیانه از دست یکى مى افتاد (و سوار بر مرکب بود) به کسى نمى گفت این تازیانه را به من بده ، این همان تقاضاى مکروه است ، و اما تقاضاى جائز آن
تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه : 246
است که انسان از برادر مؤ منش طلب دعا کند!.
بنابراین ما هم مى گوئیم اگر براستى کسى کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را مستقل در انجام آن بداند مشرک است ، ولى اگر از او شفاعتى بخواهد که کار خود او است و خدا به او داده ، نه تنها شرک نیست ، بلکه عین ایمان و توحید است کلمه مع در آیه فلا تدعوا مع الله احدا نیز گواه بر این مدعاست که نباید کسى را در ردیف خداوند مبداء تاءثیر مستقل دانست (دقت کنید) غرض از اصرار و تاءکید روى این بحث آنست که تحریف و مسخ مفهوم شفاعت نه تنها بهانه اى به دست خرده گیران بر مذهب داده است بلکه سبب تفسیرها و نتیجه گیریهاى نادرست از ناحیه بعضى از طوائف اسلامى شده و عاملى براى تفرقه و پراکندگى صفوف گردیده است .
در حالى که تفسیر صحیح شفاعت ، علاوه بر اینکه موجب رشد و تکامل اخلاقى جامعه ، و عاملى براى اصلاح افراد فاسد است ، سبب قطع زبان بدخواهان ، و وحدت کلمه در جامعه اسلامى خواهد بود.
ما امیدواریم همه علما و دانشمندان اسلام با تحلیل صحیح قرآنى و منطقى روى این مساءله راه سوء استفاده را به روى دشمنان ببندند و به توحید صفوف خود کمک کنند
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : دسته اى دیگر بعضى از افراطیون مذهبى مانند وهابیها و همفکران آنها هستند که اعتقاد به شفاعت را یکنوع شرک و انحراف از آئین توحید تصور مى کنند
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت و توحید -
مسعود ورزيده
48) تفسیرهاى نادرست براى مساءله شفاعت ، دو دسته را که در دو قطب کاملا متضاد هستند به مخالفت با این موضوع برانگیخته است دستهاى که طرز تفکر مادى دارند و شفاعت را عامل تخدیر و خاموش ساختن تلاش و کوششها مى پندارند که پاسخ آنها مشروحا گذشت .
دسته اى دیگر بعضى از افراطیون مذهبى مانند وهابیها و همفکران آنها هستند که اعتقاد به شفاعت را یکنوع شرک و انحراف از آئین توحید تصور مى کنند با اینکه طرح اشکال آنها و پاسخ آن بحث را به درازا مى کشاند و از طرز تفسیر خارج مى شویم ولى روى پاره اى از جهات این امر را لازم مى دانیم :
نخست توجه به این موضوع لازم است که وهابیها که در دو قرن اخیر به رهبرى محمد بن عبد الوهاب سرزمین حجاز را تحت نفوذ افکار خود قرار داده اند در معتقدات تند و حاد خود که بیشتر در زمینه توحید است تنها با شیعه مخالفت ندارند بلکه با غالب مسلمانهاى اهل تسنن نیز شدیدا مخالفند.
((محمد بن عبد الوهاب )) که افکار خود را از ((ابن تیمیه )) (احمد بن عبد الحلیم دمشقى متوفى 728) که تقریبا (چهار قرن قبل از او مى زیسته ) گرفته است ، در حقیقت مجرى افکار و معتقدات ابن تیمیه (ایده ئولوگ وهابیه ) بود.
((محمد بن عبد الوهاب )) در خلال سالهاى 1160 تا 1206 که سال وفات او بود با همکارى زمامداران محلى ، و برانگیختن آتش تعصبهاى خشن در میان اقوام بیابان گرد و بدوى حجاز توانست به نام دفاع از توحید و مبارزه با شرک ، مخالفان خود را عقب بزند و بر دستگاه حکومت و رهبرى سیاسى ، بطور مستقیم ، و غیر مستقیم تسلط یابد و در این راه خون هاى زیادى از مسلمانان حجاز و غیر حجاز ریخته شد.
کشمکشهاى پیروان محمد بن عبد الوهاب محدود به محیط حجاز نبود، بلکه در سال 1216 (درست ده سال پس از مرگ محمد بن عبد الوهاب ) پیروان او از طریق بیابانهاى حجاز با یک حمله غافلگیرانه به کربلا ریختند و با استفاده از تعطیل بودن شهر به مناسبت روز عید غدیر و مسافرت بسیارى از اهالى کربلا به نجف براى مراسم غدیر، پس از شکافتن دیوار شهر به داخل شهر رخنه کرده و به تخریب حرم امام حسین (علیه السلام ) و سایر اماکن مقدس شیعه در کربلا پرداختند، و در ضمن تمام درهاى گرانقیمت و تابلوها و هدایاى نفیس و وسائل تزیینى را با خود بردند، حدود پنجاه نفر در نزدیکى ضریح و پانصد نفر در صحن و تعداد زیادى را در خود شهر کشتند که بعضى عدد مقتولین را بالغ بر پنج هزار نفر دانسته اند، در این ماجرا خانه هاى فراوانى غارت شد و حتى پیرمردان و کودکان و زنان نیز از این تعرض مصون نماندند.
در سال 1344 فقهاى مدینه که در دستگاه حکومت نفوذ داشتند فتوا به انهدام تمام قبور بزرگان اسلام در حجاز دادند و در روز هشتم شوال این حکم تنفیذ گردید و همه قبور را یکى پس از دیگرى بجز قبر پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) ویران کردند که آن هم بخاطر ترس از خشم عمومى مسلمین مستثنى شد.
رویهمرفته پیروان این مکتب همانند خود محمد بن عبد الوهاب افرادى خشن و غیر قابل انعطاف و یکدنده و قشرى و متعصبند و بیش از آنچه روى منطق تکیه مى کنند شدت عمل و خشونت به خرج مى دهند، و دانسته یا نادانسته مسائل اسلامى را خلاصه در مبارزه کردن با چند مسئله همانند موضوع شفاعت و زیارت قبور و توسل کرده ، و عملا مردم را از مباحث مهم اجتماعى اسلام مخصوصا آنچه مربوط به عدالت اجتماعى و محو آثار استعمار و مبارزه منطقى با غلبه روح مادیگرى و مکتبهاى الحادى است دور نگه داشته اند.
به همین دلیل در محیط فکرى آنها هیچگونه سخنى از این مسائل مطرح نیست و در یک حال بیخبرى وحشتناک نسبت به مسائل روز به سر مى برند.
در هر صورت آنها در مورد مساءله شفاعت چنین مى گویند: هیچکس حق ندارد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) شفاعت بطلبد و مثلا بگوید: یا محمد اشفع لى عند الله زیرا خداوند مى گوید: ((وان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا)) (جن 18)
در رساله ((کشف الشبهات ))، نوشته محمد بن عبد الوهاب چنین مى خوانیم : اگر کسى بگوید ما مى دانیم خدا به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) مقام شفاعت بخشیده و به اذن و فرمان او مى تواند شفاعت کند و چه مانعى دارد ما آنچه را که خدا به او بخشیده از او تقاضا کنیم ؟ در پاسخ مى گوئیم درست است که خدا به او مقام شفاعت داده ولى با این حال نهى کرده است که از او شفاعت بطلبیم ! و گفته است : ((فلا تدعوا مع الله احدا)).
بعلاوه مقام شفاعت منحصر به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نیست ، فرشتگان و دوستان خدا
نیز این مقام را دارند، آیا مى توانیم از آنها نیز درخواست شفاعت کنیم اگر کسى چنین بگوید، پرستش و عبادت بندگان صالح خدا را کرده است ))!.
و نیز نامبرده در رساله ((اربع قواعد)) سخنى دارد که خلاصه اش این است : رهائى از شرک تنها به شناسائى چهار قاعده ممکن است :
1 کفارى که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) با آنها نبرد کرد اقرار داشتند به اینکه :
خداوند خالق و رازق و تدبیر کننده جهان هستى است چنانکه قرآن مى گوید: ((قل من یرزقکم من السماء و الارض ... و من یدبر الامر فسیقولون الله )): (سوره یونس آیه 31) ولى این اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.
2 آنها مى گفتند: توجه ما به بتها و عبادت ما از آنها تنها بخاطر طلب قرب و شفاعت مى باشد، و یقولون هؤ لاء شفعائنا عند الله : (یونس 18).
3 پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) تمام کسانى را که عبادت غیر خدا مى کردند محکوم ساخت اعم از آنها که عبادت فرشتگان و انبیاء و صالحین مى کردند یا آنها که اشجار و احجار و خورشید و ماه را مى پرستیدند و هیچگونه تفاوتى در میان آنها قائل نشد.
4 مشرکان عصر ما در مسیر شرک از مشرکان زمان جاهلیت بدترند!، زیرا آنها به هنگام آرامش ، عبادت بتها مى کردند ولى در شدت و سختى به مقتضاى ((فاذا رکبوا فى الفلک دعوا الله مخلصین له الدین )): (سوره عنکبوت : 65) تنها خدا را مى خواندند، ولى مشرکان زمان ما در حالت آرامش و سختى هر دو متوسل به غیر خدا مى شوند!عجیب اینکه این گروه وهابیان در نسبت دادن شرک به سایر مسلمانان و کسانى که با عقاید آنان هماهنگى ندارند، اعم از سنى و شیعه ، به اندازهاى جرى
و جسور هستند که خون و مال مسلمانان دیگر را به سادگى مباح و حلال مى شمرند، و قتل آنها را، خیلى آسان ، مجاز مى دانند، همانطور که در طول تاریخ خود، بارها عملا نیز این مطلب را نشان داده اند.
شیخ ((سلیمان ابن لحمان )) در کتاب ((الهدیة السنیة )) چنین مى گوید: ((کتاب و سنت گواهى بر این مى دهند که هر کس فرشتگان و انبیاء یا (مثلا) ابن عباس و ابو طالب و امثال آنان را واسطه میان خود و خدا قرار بدهد که در پیشگاه خدا براى او شفاعت کنند، بخاطر اینکه آنها مقرب درگاه خدا هستند همانطور که در نزد سلاطین شفاعت مى کنند چنین کسانى کافر و مشرکند! و خون و مال آنها مباح است !! اگر چه ((اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله )) بگویند و اگر چه نماز بخوانند و روزه بگیرند.
خشونت و یکدندگى و لجاجتى که از این گفتار مى بارد بر هیچکس مخفى نیست ، و همچنین جهل و ناآگاهى از مسائل اسلامى و قرآنى .
بررسى در زمینه منطق وهابیان در مساءله شفاعت :
از آنچه از سخنان مؤ سس این مسلک (محمد بن عبد الوهاب ) نقل کردیم چنین نتیجه گیرى میتوان کرد که آنها در نسبت شرک به طرفداران شفاعت در حقیقت روى دو مطلب زیاد تکیه مى کنند:
1 مقایسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبیاء و صلحاء با مشرکان زمان جاهلیت .
2 - نهى صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا و اینکه نام کسانى را همراه نام خدا ببریم ، فلا تدعوا مع الله احد (سوره جن آیه 18) و اینکه تقاضاى شفاعت یک نوع عبادت است .
در قسمت اول باید گفت که در این مقایسه مرتکب اشتباه بزرگى شده زیرا:
اولا قرآن صریحا مقام شفاعت را براى جمعى از نیکان و صلحا و انبیا و فرشتگان اثبات کرده است ، همانطور که در بحثهاى سابق گذشت . منتها آن را منوط به ((اذن الهى )) دانسته است ، بسیار غیر منطقى و مضحک است که ما بگوئیم خدا چنین مقامى را به او داده ولى ما را از مطالبه اعمال این موقعیت ، هر چند مشروط به اذن خدا نمائیم نهى کرده است .
بعلاوه قرآن مراجعه برادران یوسف را به پدر، و همچنین یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را به پیامبر و تقاضاى استغفار از وى را صریحا آورده است .
آیا این یکى از مصادیق روشن درخواست شفاعت نیست ، تقاضاى شفاعت از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) با جمله ((اشفع لنا عند الله )) همان است که برادران یوسف گفتند ((یا ابانا استغفر لنا)) (سوره یوسف آیه 97).
چگونه چیزى را که قرآن صریحا مجاز شمرده شرک مى شمرند و معتقد به آن را مشرک و خون و مال او را مباح مى پندارند ؟! اگر این کار شرک بود چرا یعقوب فرزندان خود را از آن نهى نکرد؟!.
ثانیا هیچگونه شباهتى میان بت پرستان و خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله نیست ، زیرا بت پرستان ، عبادت بتها مى کردند و آنها را شفیع میدانستند در حالى که در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت ، مساءله عبادت شفعاء به هیچوجه مطرح نیست ، بلکه تنها درخواست شفاعت در پیشگاه خدا از آنها مى کنند و همانطور که خواهیم گفت در خواست شفاعت هیچ ارتباطى به مساءله عبادت ندارد.
بت پرستان از پرستش خداى یگانه وحشت داشتند و مى گفتند:
((اجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشى ء عجاب )) (سوره ص آیه 5).
بت پرستان بتها را از نظر عبادت در ردیف خداوند مى دانستند و مى گفتند:
((تا لله ان کنا لفى ضلال مبین اذ نسویکم برب العالمین )) (شعراء آیه 98)
بت پرستان همانطور که تواریخ به روشنى گواهى مى دهد اعتقاد به تاثیر بتها در سرنوشت خود داشتند و مبدئیت تاثیر براى آنها قائل بودند، در حالى که مسلمانان معتقد به شفاعت ، تمام تاثیر را از خدا میدانندو براى هیچ موجودى استقلال در تاثیر قائل نیستند.
مقایسه این دو با یکدیگر بسیار جاهلانه و دور از منطق است .
اما در مورد دوم باید ببینیم عبادت چیست ؟ تفسیر عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش این است که هیچکس براى هیچکس خضوع و احترامى نکند و احدى این نتیجه را نمى پذیرد.
همچنین تفسیر آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنیش این است که تقاضا و در خواست از هر کس شرک و بت پرستى باشد، این نیز بر خلاف ضرورت عقل و دین است .
عبادت را به تبعیت و پیروى انسانى از انسان دیگر نیز نمى توان تفسیر کرد، زیرا پیروى منطقى افراد از رئیس خود در سازمانها و تشکیلات اجتماعى جزء الفباى زندگى بشر است ، همانطور که پیروى از پیامبران و پیشوایان بزرگ از وظائف حتمى هر دیندارى محسوب مى شود.
بنابراین عبادت مفهومى غیر از همه اینها دارد و آن آخرین حد خضوع و تواضع است که به عنوان تعلق و وابستگى مطلق و تسلیم بى قید و شرط عابد در برابر معبود انجام مى گیرد.
این کلمه که با واژه (عبد) ریشه مشترک دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده ) روشن مى سازد که در حقیقت عبادت کننده با عبادت خود نشان مى دهد که در برابر معبود تسلیم محض است ، و سرنوشت خود را در دست او مى داند، این همان چیزى است که از لفظ عبادت در عرف و شرع فهمیده مى شود.
آیا در تقاضاى شفاعت از شفیعان هیچگونه اثرى از عبادت و پرستش با این
مفهوم دیده مى شود؟.
و اما در مورد خواندن غیر خدا که در آیات متعددى از آن نهى شده است شک نیست که مفهومش این نیست که مثلا صدا زدن و خواندن کسى به نامش و گفتن یا حسن و یا احمد ممنوع است یا شرک .
در این نیز نباید تردید کرد که خواندن کسى و درخواست انجام کارى که در قدرت و توانائى او است نیز نه گناه است و نه شرک زیرا تعاون یکى از پایه هاى زندگى و حیات اجتماعى است ، تمام پیامبران و امامان نیز چنین کارى داشته اند (حتى خود وهابیان هم آن را ممنوع ندانسته اند).
آنچه ممکن است مورد ایراد واقع گردد همان است که خود ابن تیمیه در رساله زیارة القبور متعرض آن شده است :
حاجتى را که بنده از خدا مى خواهد اگر چیزى باشد که جز از خداوند صادر نمى شود هر گاه آنرا از مخلوق بخواهد مشرک است ، همانند عبادت کنندگان ملائکه و بتهاى سنگ و چوبى و کسانى که مسیح و مادرش را به عنوان معبود برگزیده بودند، مثل اینکه به مخلوق زنده یا مرده بگوید گناه مرا ببخش ، یا مرا بر دشمنم پیروز کن ، یا بیماریم را شفا ده !..
و اگر از امورى باشد که بندگان نیز قادر بر انجام آن هستند در این صورت مانعى ندارد که تقاضاى آنرا از انسانى کند، منتها شرایطى دارد، زیرا تقاضاى مخلوق از مخلوق دیگر گاه جائز است و گاه حرام ..
پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به ابن عباس فرموده هنگامى که چیزى مى خواهى از خدا بخواه ، و هنگامى که یارى مى طلبى از خدا یارى بطلب ، تا آنجا که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به گروهى از یارانش توصیه فرمود هرگز چیزى از مردم نخواهند، آنها در عمل به این توصیه تا آنجا پیش رفتند که اگر تازیانه از دست یکى مى افتاد (و سوار بر مرکب بود) به کسى نمى گفت این تازیانه را به من بده ، این همان تقاضاى مکروه است ، و اما تقاضاى جائز آن
تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه : 246
است که انسان از برادر مؤ منش طلب دعا کند!.
بنابراین ما هم مى گوئیم اگر براستى کسى کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را مستقل در انجام آن بداند مشرک است ، ولى اگر از او شفاعتى بخواهد که کار خود او است و خدا به او داده ، نه تنها شرک نیست ، بلکه عین ایمان و توحید است کلمه مع در آیه فلا تدعوا مع الله احدا نیز گواه بر این مدعاست که نباید کسى را در ردیف خداوند مبداء تاءثیر مستقل دانست (دقت کنید) غرض از اصرار و تاءکید روى این بحث آنست که تحریف و مسخ مفهوم شفاعت نه تنها بهانه اى به دست خرده گیران بر مذهب داده است بلکه سبب تفسیرها و نتیجه گیریهاى نادرست از ناحیه بعضى از طوائف اسلامى شده و عاملى براى تفرقه و پراکندگى صفوف گردیده است .
در حالى که تفسیر صحیح شفاعت ، علاوه بر اینکه موجب رشد و تکامل اخلاقى جامعه ، و عاملى براى اصلاح افراد فاسد است ، سبب قطع زبان بدخواهان ، و وحدت کلمه در جامعه اسلامى خواهد بود.
ما امیدواریم همه علما و دانشمندان اسلام با تحلیل صحیح قرآنى و منطقى روى این مساءله راه سوء استفاده را به روى دشمنان ببندند و به توحید صفوف خود کمک کنند
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : دسته اى دیگر بعضى از افراطیون مذهبى مانند وهابیها و همفکران آنها هستند که اعتقاد به شفاعت را یکنوع شرک و انحراف از آئین توحید تصور مى کنند
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.